خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 1 - حزب 1 - سوره حمد - صفحه 1


شروع جزء 1و حزب 1


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
1 - در ميان اقوام و ملل مختلف، رسم است كه كارهاى مهم و با ارزش را به نام بزرگى از بزرگان خويش كه مورد احترام و علاقه‌ى آنهاست، شروع مى‌كنند تا آن كار ميمون و مبارك گردد و به انجام رسد. البتّه آنان بر اساس اعتقادات صحيح يا فاسد خويش عمل مى‌كنند. گاهى به نام بت‌ها وطاغوت‌ها وگاهى با نام خدا و به دست اولياى خدا، كار را شروع مى‌كنند. چنانكه در جنگ خندق، اوّلين كلنگ را رسول خدا صلى الله عليه وآله بر زمين زد. <6>
«بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحيم» سر آغاز كتاب الهى است. «بسم‌اللَّه» نه تنها در ابتداى قرآن، بلكه در آغاز تمام كتاب‌هاى آسمانى بوده است. در سر لوحه‌ى كار و عمل همه‌ى انبيا «بسم‌اللَّه» قرار داشت. وقتى كشتى حضرت نوح در ميان امواج طوفان به راه افتاد، نوح عليه السلام به ياران خود گفت: سوار شويد كه «بسم‌اللَّه مجريها و مرسيها» <7> يعنى حركت و توقّف اين كشتى با نام خداست. حضرت سليمان عليه السلام نيز وقتى ملكه سبا را به ايمان فراخواند، دعوتنامه خود را با جمله‌ى «بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحيم» <8> آغاز نمود.
حضرت على عليه السلام فرمود: «بسم‌اللَّه»، مايه بركت كارها و ترك آن موجب نافرجامى است. همچنين آن حضرت به شخصى كه جمله‌ى «بسم‌اللَّه» را مى‌نوشت، فرمود: «جَوِّدها» آنرا نيكو بنويس. <9>
بر زبان آوردن «بسم‌اللَّه» در شروع هر كارى سفارش شده است؛ در خوردن و خوابيدن ونوشتن، سوارشدن بر مركب ومسافرت وبسيارى كارهاى ديگر. حتّى اگر حيوانى بدون نام خدا ذبح شود، مصرف گوشت آن حرام است و اين رمز آن است كه خوراك انسان‌هاى هدف‌دار و موحّد نيز بايد جهت الهى داشته باشد.
در حديث مى‌خوانيم: «بسم‌اللَّه» را فراموش نكن، حتّى در نوشتن يك بيت شعر. و رواياتى در پاداش كسى كه اوّلين بار «بسم‌اللَّه» را به كودك ياد بدهد، وارد شده است. <10>
سؤال: چرا در شروع هر كارى «بسم‌اللَّه» سفارش شده است؟
پاسخ: «بسم‌اللَّه» آرم ونشانه‌ى مسلمانى است وبايد همه كارهاى او رنگ الهى داشته باشد. همانگونه كه محصولات و كالاهاى ساخت يك كارخانه، آرم و علامت آن كارخانه را دارد؛ خواه به صورت جزيى باشد يا كلّى. مثلاً يك كارخانه چينى سازى، علامت خود را روى تمام ظروف مى‌زند، خواه ظرف‌هاى بزرگ باشد يا ظرف‌هاى كوچك. يا اينكه پرچم هر كشورى هم بر فراز ادارات و مدارس و پادگان‌هاى آن كشور است و هم بر فراز كشتى‌هاى آن كشور در درياها، و هم بر روى ميز ادارى كارمندان.
سؤال: آيا «بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحيم» آيه‌اى مستقل است؟
پاسخ: به اعتقاد اهل‌بيت رسول اللّه عليهم السلام كه صد سال سابقه بر ساير رهبران فقهى مذاهب دارند و در راه خدا به شهادت رسيده و در قرآن نيز عصمت و پاكى آنها به صراحت بيان شده است، آيه «بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحيم» آيه‌اى مستقل و جزء قرآن است. فخر رازى در تفسير خويش شانزده دليل آورده كه «بسم‌اللَّه» جزء سوره است. آلوسى نيز همين اعتقاد را دارد. در مسند احمد نيز «بسم‌اللَّه» جزء سوره شمرده شده است. <11> برخى از افراد كه بسم‌اللَّه را جزء سوره ندانسته و يا در نماز آن را ترك كرده‌اند، مورد اعتراض واقع شده‌اند. در مستدرك حاكم آمده است: روزى معاويه در نماز بسم‌اللَّه نگفت، مردم به او اعتراض نمودند كه «أسرقت أم نَيستَ»، آيه را دزديدى يا فراموش كردى؟! <12>
امامان معصوم عليهم السلام اصرار داشتند كه در نماز، بسم‌اللَّه را بلند بگويند. امام باقر عليه السلام در مورد كسانى كه «بسم‌اللَّه» را در نماز نمى‌خواندند و يا جزء سوره نمى‌شمردند، مى‌فرمود: «سَرقوا اكرم آية» <13> بهترين آيه قرآن را به سرقت بردند. در سنن بيهقى در ضمن حديثى آمده است: چرا بعضى »بسم‌اللَّه« را جزء سوره قرار نداده‌اند! <14>
شهيد مطهّرى قدس سره در تفسير سوره حمد، ابن عباس، عاصم، كسايى، ابن‌عمر، ابن‌زبير، عطاء، طاووس، فخررازى وسيوطى را از جمله كسانى معرّفى مى‌كند كه بسم اللَّه را جزء سوره مى‌دانستند.
در تفسير قرطبى از امام صادق عليه السلام نقل شده است: «بسم‌اللَّه» تاج سوره‌هاست. تنها در آغاز سوره برائت (سوره توبه) بسم‌اللَّه نيامده و اين به فرموده حضرت على عليه السلام به خاطر آن است كه «بسم‌اللَّه» كلمه امان و رحمت است، واعلام برائت از كفّار و مشركين، با اظهار محبّت ورحمت سازگار نيست. <15>
سيماى «بسم اللّه»
1- «بسم‌اللَّه» نشانگر رنگ وصبغه‌ى الهى وبيانگر جهت‌گيرى توحيدى ماست. <16>
2- «بسم‌اللَّه» رمز توحيد است وذكر نام ديگران به جاى آن رمز كفر، و قرين كردن نام خدا بانام ديگران، نشانه‌ى شرك. نه در كنار نام خدا، نام ديگرى را ببريم ونه به جاى نام او. <17>
3- «بسم‌اللَّه» رمز بقا ودوام است. زيرا هرچه رنگ خدايى نداشته باشد، فانى است. <18>
4- «بسم‌اللَّه» رمز عشق به خدا وتوكّل به اوست. به كسى كه رحمن و رحيم است عشق مى‌ورزيم و كارمان را با توكّل به او آغاز مى‌كنيم، كه بردن نام او سبب جلب رحمت است.
5 - «بسم‌اللَّه» رمز خروج از تكبّر و اظهار عجز به درگاه الهى است.
6- «بسم‌اللَّه» گام اوّل در مسير بندگى و عبوديّت است.
7- «بسم‌اللَّه» مايه‌ى فرار شيطان است. كسى كه خدا را همراه داشت، شيطان در او مؤثّر نمى‌افتد.
8 - «بسم‌اللَّه» عامل قداست يافتن كارها و بيمه كردن آنهاست.
9- «بسم‌اللَّه» ذكر خداست، يعنى كه خدايا من تو را فراموش نكرده‌ام.
10- «بسم‌اللَّه» بيانگر انگيزه ماست، يعنى خدايا هدفم تو هستى نه مردم، نه طاغوت‌ها ونه جلوه‌ها و نه هوس‌ها.
11- امام رضا عليه السلام فرمود: «بسم‌اللَّه» به اسم اعظم الهى، از سياهى چشم به سفيدى آن نزديك‌تر است. <19> 1- «بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم» در آغاز سوره، رمز آن است كه مطالب سوره، از مبدأ حقّ و مظهر رحمت نازل شده است.
2- «بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم» در آغاز كتاب، يعنى هدايت تنها با استعانت از او محقّق مى‌شود. <20>
3- «بسم‌اللَّه» كلامى كه سخن خدا با مردم وسخن مردم با خدا، با آن شروع مى‌شود.
4- رحمت الهى همچون ذات او ابدى و هميشگى است. «اللَّه الرّحمن الرّحيم»
5 - بيان رحمت الهى در قالب‌هاى گوناگون، نشانه‌ى اصرار بر رحمت است. (هم قالب «رحمن»، هم قالب «رحيم») «الرّحمن الرّحيم»
6- شايد آوردن كلمه رحمن و رحيم در آغاز كتاب، نشانه اين باشد كه قرآن جلوه‌اى از رحمت الهى است، همانگونه كه اصل آفرينش و بعثت جلوه لطف ورحمت اوست. «الرّحمن الرّحيم»

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
2 - «ربّ» به كسى گفته مى‌شود كه هم مالك وصاحب چيزى است و هم در رشدو پرورش آن نقش دارد. خداوند هم صاحب حقيقى عالم است و هم مدبّر و پروردگار آن. پس همه هستى حركت تكاملى دارد و در مسيرى كه خداوند معيّن كرده، هدايت مى‌شود.
علاوه بر سوره حمد، چهار سوره‌ى انعام، كهف، سبأ وفاطر نيز با جمله «الحمدللّه» آغاز گرديده، ولى فقط در سوره حمد بعد از آن «ربّ العالمين» آمده است.
مفهوم حمد، تركيبى از مفهوم مدح و شكر است. انسان در برابر جمال و كمال و زيبايى، زبان به ستايش و در برابر نعمت و خدمت واحسان ديگران، زبان به تشكّر مى‌گشايد. خداوند متعال به خاطر كمال و جمالش، شايسته‌ى ستايش وبه خاطر احسان‌ها و نعمت‌هايش، لايق شكرگزارى است.
«الحمدللّه» بهترين نوع تشكّر از خداوند است. هر كس در هرجا، با هر زبانى، هرگونه ستايشى از هر كمال و زيبايى دارد، در حقيقت سرچشمه‌ى آن را ستايش مى‌كند. البتّه حمد خداوند منافات با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرط آنكه به امر خدا و در خط و مسير او باشد.
خداوند مسير رشد و تربيت همه را تعيين نموده‌است: «ربّنا الّذى اعطى كل شيى‌ء خلقه ثمّ هدى» <21> پرودگار ما همه‌ى موجودات را نعمت وجود بخشيده و سپس به راه كمالش هدايت نموده است. او به زنبور عسل ياد داده كه از چه گياهى بمكد و به مورچه آموخته است كه چگونه قوت زمستانى خود را ذخيره كند و بدن انسان را چنان آفريده كه هر گاه كمبود خون پيدا كرد، خون سازى نمايد. چنين خداوندى، شايسته حمد وسپاسگزارى است.
خداوند، پروردگار همه‌ى آفريده‌هاست. «و هو ربّ كلّ شى» <22> آنچه در آسمان‌ها و زمين و ميان آنهاست، پروردگارشان اوست. «ربّ السّموات والارض و مابينهما» <23> حضرت على عليه السلام مى‌فرمايد: «من الجمادات والحيوانات» يعنى او پروردگار جاندار و بى‌جان است. «له الخلق والامر تبارك‌اللّه ربّ العالمين» هم آفرينش از اوست و هم اداره‌ى آن، و او پرورش دهنده‌ى همه است.
مراد از «عالَمين» يا فقط انسان‌ها هستند، مانند آيه 70 سوره حجر كه قوم لوط به حضرت لوط گفتند: «أوَ لم ننهك عن العالمين» آيا ما تو را از ملاقات با مردم نهى نكرديم؟ و يا مراد همه‌ى عوالم هستى است. «عالَم» به معناى مخلوقات و «عالَمين» به معناى تمام مخلوقات نيز استعمال شده است. از اين آيه فهميده مى‌شود كه تمام هستى يك پروردگار دارد كه اوست و آنچه در جاهليت و در ميان بعضى از ملّت‌ها اعتقاد داشتند كه براى هر نوع از پديده‌ها خدايى است و آن را مدّبر و ربّ النوع آن مى‌پنداشتند، باطل است. 1- همه ستايش‌ها براى اوست. «الحمدللَّه» <24>
2- خداوند در تربيت و رشد هستى اجبارى ندارد. زيرا حمد براى كارهاى غير اجبارى است. «الحمدللَّه»
3- همه هستى زيباست و تدبير همه هستى نيكوست. زيرا حمد براى زيبايى و نيكويى است. «الحمدللَّه»
4- دليل ستايش ما، پروردگارى اوست. «الحمدللَّه ربّ العالمين»
5 - رابطه‌ى خداوند با مخلوقات، رابطه‌ى دائمى و تنگاتنگ است. «ربّ العالمين» (نقاش و بنّا هنر خود را عرضه مى‌كند و مى‌رود، ولى مربّى بايد هر لحظه نظارت داشته باشد.)
6- همه‌ى هستى، تحت تربيت خداوند يكتاست. «ربّ العالمين»
7- امكان رشد و تربيت، در همه‌ى موجودات وجود دارد. «ربّ العالمين»
8 - خداوند هم انسان‌ها را با راهنمايى انبيا تربيت مى‌كند، (تربيت تشريعى) و هم جمادات ونباتات وحيوانات را رشد وپرورش مى‌دهد. (تربيت تكوينى) «ربّ العالمين»
9- مؤمنان در آغاز كتاب (قرآن) با نيايش به درگاه خداوند متعال، «الحمدللّه ربّ العالمين» مى‌گويند و در پايان كار در بهشت نيز، همان شعار را مى‌دهند كه «آخر دعويهم أن الحمدللّه ربّ العالمين» <25>

الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
3 - كلمه «رحمن» به معناى مبالغه و شدّت در رحمت و گستردگى آن است. از كاربرد دو صفت «رحمن» و «رحيم» در قرآن، استفاده مى‌شود كه رحمانيّت درباره همه‌ى مخلوقات ورحيم بودن، مربوط به انسان وموجودات مكلّف است.
خداوند رحمت را برخود واجب كرده است، «كتب ربّكم على نفسه الرّحمة» <26> و رحمت او بر همه چيز سايه گسترده است، «و رحمتى وسعت كلّ شيى‌ء» <27> همچنين پيامبر و كتاب او مايه رحمتند، «رحمةً للعالمين» <28> آفرينش وپرورش او براساس رحمت است و اگر عقوبت نيز مى‌دهد از روى لطف است. بخشيدن گناهان و قبول توبه‌ى بندگان و عيب‌پوشى از آنان و دادن فرصت براى جبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست. 1- تدبير وتربيت الهى، همراه محبّت و رحمت است. (در كنار كلمه «ربّ»، كلمه «رحمن» آمده است.) «ربّ العالمين الرحمن الرحيم»
2- همچنان كه تعليم نيازمند رحم و مهربانى است، «الرّحمن علّم القرآن» <29> تربيت و تزكيه نيز بايد بر اساس رحم و مهربانى باشد. «ربّ العالمين الرّحمن الرّحيم»
3- رحمانيّت خداوند، دليل بر ستايش اوست. «الحمدللَّه... الرّحمن الرّحيم»

مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ
4 - مالكيّت خداوند، حقيقى است و شامل احاطه و سلطنت است، ولى مالكيّت‌هاى اعتبارى، از سلطه‌ى مالك خارج مى‌شود و تحت سلطه‌ى واقعى او نيست. «مالك يوم الدين»
با آنكه خداوند مالك حقيقى همه چيز در همه وقت است، ولى مالكيّت او در روز قيامت و معاد جلوه‌ى ديگرى دارد؛
در آن روز تمام واسطه‌ها واسباب قطع مى‌شوند. «تقطّعت بهم الاسباب» <30>
نسبت‌ها و خويشاوندى‌ها از بين مى‌رود. «فلا انساب بينهم» <31>
مال و ثروت و فرزندان، ثمرى ندارند. «لا ينفع مال و لا بنون» <32>
بستگان و نزديكان نيز فايده‌اى نمى‌رسانند. «لن تنفعكم ارحامكم» <33>
نه زبان، اجازه عذر تراشى دارد و نه فكر، فرصت تدبير. تنها راه چاره لطف خداوند است كه صاحب اختيار آن روز است.
لفظ «دين» در معانى گوناگون به كار رفته است:
الف: مجموعه‌ى قوانين آسمانى. «إنّ الدّين عنداللَّه الاسلام» <34>
ب: عمل و اطاعت. «للّه الدّين الخالص» <35>
ج: حساب و جزا. «مالك يوم الدّين»
«يوم الدّين» در قرآن به معناى روز قيامت است كه روز كيفر و پاداش مى‌باشد. «يسئلون ايّان يوم الدّين» <36> مى‌پرسند روز قيامت چه وقت است؟ قرآن در مقام معرّفى اين روز، چنين مى‌فرمايد: «ثم ما ادريك ما يوم الدّين . يوم لا تملك نفس شيئاً و الامر يومئذ للّه» <37> (اى پيامبر!) نمى‌دانى روز دين چه روزى است؟ روزى كه هيچ كس براى كسى كارآيى ندارد وآن روز تنها حكم و فرمان با خداست.
«مالك يوم الدّين» نوعى انذار و هشدار است، ولى با قرار گرفتن در كنار آيه‌ى «الرّحمن الرّحيم» معلوم مى‌شود كه بشارت و انذار بايد در كنار هم باشند. نظير آيه شريفه ديگر كه مى‌فرمايد: «نبّى‌ء عبادى انّى أنا الغفور الرّحيم . و أنّ عذابى هو العذاب الاليم» <38> به بندگانم خبر ده كه من بسيار مهربان و آمرزنده‌ام، ولى عذاب و مجازات من نيز دردناك است. همچنين در آيه ديگر خود را چنين معرّفى مى‌كند: «قابل التَّوب شديد العقاب» <39> خداوند پذيرنده‌ى توبه مردمان وعقوبت كننده‌ى شديد گناهكاران است.
در اوّلين سوره‌ى قرآن، مالكيتَ خداوند عنوان شده است، «مالكِ يوم الدّين» و در آخرين سوره، مَلِكيت او. «ملك النّاس» 1- خداوند متعال، از جهات مختلف قابل عبادت است و ما بايد حمد و سپاس او را به جا آوريم. به خاطر كمال ذات و صفات او كه «اللّه» است، به خاطر احسان و تربيت او كه «ربّ العالمين» است و به خاطر اميد و انتظار رحم و لطف او كه «الرّحمن الرّحيم» است و به خاطر قدرت و هيبت او كه «مالك يوم الدّين» است.
2- قيامت، پرتوى از ربوبيّت اوست. «ربّ العالمين... مالك يوم الدين»
3- قيامت، جلوه‌اى از رحمت خداوند است. «الرّحمن الرّحيم مالك يوم الدين»

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
5 - انسان بايد به حكم عقل، بندگى خداوند را بپذيرد. ما انسان‌ها عاشق كمال هستيم و نيازمند رشد و تربيت، و خداوند نيز جامع تمام كمالات و ربّ همه‌ى هستى است. اگر به مهر و محبّت نيازمنديم او رحمان و رحيم است و اگر از آينده دور نگرانيم، او صاحب اختيار و مالك آن روز است. پس چرا به سوى ديگران برويم؟! عقل حكم مى‌كند كه تنها بايد او را پرستيد و از او كمك خواست. نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور ديگران.
در نماز، گويا شخص نمازگزار به نمايندگى از تمام خداپرستان مى‌گويد: خدايا نه فقط من كه همه‌ى ما بنده توايم، ونه تنها من كه همه‌ى ما محتاج و نيازمند لطف توايم.
خدايا! من كسى جز تو را ندارم «ايّاك» ولى تو غير مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بنده‌ى تو هستند. «ان كلّ من فى السموات و الارض الاّ اتى الرّحمن عبداً» <40> در آسمان‌ها و زمين هيچ چيزى نيست مگر اين كه بنده و فرمان بردار تو هستند.
جمله «نعبد» هم اشاره به اين دارد كه نماز به جماعت خوانده شود و هم بيانگر اين است كه مسلمانان همگى برادر و در يك خط هستند.
مراحل پرواز معنوى، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراين اوّل سوره‌ى حمد ثناست، آيه‌ى «ايّاك نعبد» ارتباط و آيات بعد، دعا مى‌باشد.
چون گفتگو با محبوب واقعى شيرين است، لذا كلمه «ايّاك» تكرار شد. 1- ابتدا بايد بندگى خدا كرد، آنگاه از او حاجت خواست. «نعبد، نستعين»
2- بندگى، تنها در برابر خداوند رواست نه ديگران. «ايّاك»
3- قوانين حاكم بر طبيعت محترم است، ولى اراده‌ى خداوند حاكم وقوانينِ طبيعى، محكوم هستند. <41> لذا فقط از او كمك مى‌خواهيم. «ايّاك نستعين»
4- گر چه عبادت از ماست، ولى در عبادت كردن نيز نيازمند كمك او هستيم. «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» <42>
5 - چون خداوند بيشترين لطف را بر ما كرده، ما بهترين تذلّل را به درگاهش مى‌بريم. «الرّحمن الرّحيم ايّاك نعبد»
6- «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» يعنى نه جبر است و نه تفويض. چون مى‌گوييم: «نعبد» پس داراى اختيار هستيم و نه مجبور. وچون مى‌گوييم: «نستعين» پس نياز به او داريم و امور به ما تفويض نشده است.
7- عبادت، مقدمّه و وسيله‌ى استمداد است. ابتدا عبادت آمده آنگاه استمداد. «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين»
8 - شناخت خداوند و صفات او، مقدمّه دست‌يابى به توحيد و يكتاپرستى است. «ربّ العالمين، الرّحمن الرّحيم، مالك يوم الدّين، ايّاك نعبد»
9- از آداب دعا و پرستش اين است كه انسان خودرا مطرح نكند و خود را در حضور خداوند احساس كند. «ايّاك نعبد...»
10- توجّه به معاد، يكى از انگيزه‌هاى عبادت است. «مالك يوم الدّين ايّاك نعبد»

اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ
6 - در قرآن مجيد دو نوع هدايت مطرح شده است:
الف: هدايت تكوينى، نظير هدايت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه كندو بسازد. و يا هدايت و راهنمايى پرندگان در مهاجرت‌هاى زمستانى و تابستانى. آنجا كه قرآن مى‌فرمايد: «ربّنا الّذى اعطى كلّ شى‌ء خلقه ثم هدى» <43> بيانگر اين نوع از هدايت است.
ب: هدايت تشريعى كه همان فرستادن انبياى الهى و كتب آسمانى براى هدايت بشر است.
كلمه‌ى «صراط» <44> بيش از چهل مرتبه در قرآن آمده است. انتخاب راه و خط فكرى صحيح، نشانه‌ى شخصيت انسان است.
راههاى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد كه او بايد يكى را انتخاب كند:
راه خواسته‌ها وهوس‌هاى خود.
راه انتظارات وهوس‌هاى مردم.
راه وسوسه‌هاى شيطان.
راه طاغوت‌ها.
راه نياكان و پيشينيان.
راه خدا و اولياى خدا.
انسان مؤمن، راه خداوند واولياى او را انتخاب مى‌كند كه بر ديگر راهها امتيازاتى دارد:
الف: راه الهى ثابت است، بر خلاف راه‌هاى طاغوت‌ها و هوس‌هاى مردم و هوس‌هاى شخصى كه هر روز تغيير مى‌كنند.
ب: يك راه بيشتر نيست، در حالى كه راه‌هاى ديگر متعدّد و پراكنده‌اند.
ج: در پيمودن آن، انسان به مسير و مقصد مطمئن است.
د: در پيمودن آن، شكست و باخت وجود ندارد.
راه مستقيم، راه خداست. «انّ ربّى على صراطٍ مستقيم» <45>
راه مستقيم، راه انبياست. «انّك لَمِن المرسلين على صراطٍ مستقيم» <46>
راه مستقيم، راه بندگى خداست. «و أنِ اعبدونى هذا صراط مستقيم» <47>
راه مستقيم، توكّل وتكيه بر خداست. «مَن‌يعتصم‌باللّه‌فقدهُدىَ‌الى‌صراطمستقيم» <48>
راه مستقيم، يكتاپرستى و تنها يارى خواستن از اوست. <49>
راه مستقيم، كتاب خداوند است. <50>
راه مستقيم، راه فطرت سالم است. <51>
انسان، هم در انتخاب راه مستقيم و هم در تداوم آن بايد از خدا كمك بگيرد. مانند لامپى كه روشنى خود را هر لحظه از نيروگاه مى‌گيرد.
در راه مستقيم بودن، تنها خواسته‌اى است كه هر مسلمان، در هر نماز از خداوند طلب مى‌كند، حتّى رسول‌اللَّه صلى الله عليه وآله و ائمّه اطهار عليهم السلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقيم را مى‌خواهند.
انسان بايد همواره، در هر نوع از كارهاى خويش، اعم از انتخاب شغل، دوست، رشته‌ى تحصيلى وهمسر، راه مستقيم را از خداوند بخواهد. زيرا چه بسا در عقايد، صحيح فكر كند، ولى در عمل دچار لغزش شود و يا بالعكس. پس هر لحظه، خواستن راه مستقيم از خدا، ضرورى است.
راه مستقيم مراتب و مراحلى دارد. حتّى كسانى كه در راه حقّ هستند، مانند اولياى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زيادشدن نورِ هدايت، دعا كنند. «والّذين اهتدوا زادَهم هُدى» <52>
راه مستقيم، همان راه ميانه و وسط است كه حضرت على عليه السلام مى‌فرمايد: «اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى‌ هى‌الجادّة» <53> انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جاده‌ى هدايت است.
راه مستقيم يعنى ميانه‌روى واعتدال واحتراز از هر نوع افراط وتفريط، چه در عقيده و چه در عمل. يكى در عقايد از راه خارج مى‌شود وديگرى در عمل و اخلاق. يكى همه كارها را به خدا نسبت مى‌دهد، گويا انسان هيچ نقشى در سرنوشت خويش ندارد. و ديگرى خود را همه كاره و فعّال‌مايشاء دانسته و دست خدا را بسته مى‌داند. يكى رهبران آسمانى را همچون مردمان عادى و گاهى ساحر و مجنون معرّفى مى‌كند و ديگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مى‌پندارد. يكى زيارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مى‌داند و ديگرى حتّى به درخت و ديوار، متوسل شده و ريسمان مى‌بندد. يكى اقتصاد را زير بنا مى‌داند و ديگرى، دنيا و امورات آن را ناديده مى‌انگارد.
در عمل نيز يكى غيرت نابجا دارد و ديگرى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازار مى‌فرستد. يكى بخل مى‌ورزد و ديگرى بى‌حساب سخاوت به خرج مى‌دهد. يكى از خلق جدا مى‌شود و ديگرى حقّ را فداى خلق مى‌كند.
اينگونه رفتار وكردارها، انحراف از مسير مستقيم هدايت است. خداوند دين پا برجا واستوار خود را، راه مستقيم معرّفى مى‌كند. <54> در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السلام مى‌فرمودند: راه مستقيم، ما هستيم. <55> يعنى نمونه‌ى عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در راه، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود درباره‌ى تمام مسائل زندگى از قبيل كار، تفريح، تحصيل، تغذيه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و ... ، نظر داده و ما را به اعتدال و ميانه‌روى سفارش كرده‌اند. <56> جالب آنكه ابليس در همين صراطِ مستقيم به كمين مى‌نشيند. <57>
در قرآن و روايات، نمونه‌هاى زيادى آمده كه در آنها به جنبه‌ى اعتدال، تأكيد و از افراط و تفريط نهى شده است. به موارد ذيل توجّه كنيد:
«كلوا و اشربوا و لاتسرفوا» <58> بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد.
«لا تَجعل يدك مَغلولةً الى عُنقك و لاتبسُطها كلّ البَسط» <59> در انفاق، نه دست بر گردن قفل كن - دست‌بسته باش - و نه چنان گشاده دستى كن كه خود محتاج شوى.
«الّذين اذا أنفقوا لم‌يسرفوا و لم‌يقتروا و كان بين ذلك قواماً» <60> مومنان، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل، بلكه ميانه‌رو هستند.
«لا تجهر بصلوتك و لاتخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلاً» <61> نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته، بلكه با صداى معتدل نماز بخوان.
نسبت به والدين احسان كن؛ «و بالوالدين احساناً» <62> امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نيست. «ان جاهداك على ان‌تشرك بى... فلاتطعهما» <63>
پيامبر هم رسالت عمومى دارد؛ «و كان رسولاً نبيّاً» <64> و هم خانواده خويش را دعوت مى‌كند. «و كان يأمر اهله بالصلوة» <65>
اسلام هم نماز را سفارش مى‌كند كه ارتباط با خالق است؛ «اقيموا الصلوة» و هم زكات را توصيه مى‌كند كه ارتباط با مردم است. «اتوا الزكوة» <66>
نه محبت‌ها شما را از گواهى حقّ منحرف سازد؛ «شهداء لِلّه و لو على انفسكم» <67> و نه دشمنى‌ها شما را از عدالت دور كند. «و لا يَجرِمنّكم شَنئان» <68>
مؤمنين هم دافعه دارند؛ «أشداء على الكفار» و هم جاذبه دارند. «رحماء بينهم» <69>
هم ايمان و باور قلبى لازم است؛ «امنوا» و هم عمل صالح. «عملوا الصالحات» <70>
هم اشك و دعا و درخواست پيروزى از خدا لازم است؛ «ربّنا افرغ علينا صبراً» و هم صب <71> ورى وپايدارى در سختى‌ها. «عشرون صابرون يغلبوا مأتين» <72> شب عاشورا امام حسين عليه السلام هم مناجات مى‌كرد و هم شمشير تيز مى‌كرد.
روز عرفه و شب عيد قربان، زائر خانه‌ى خدا دعا مى‌خواند و روز عيد بايد در قربانگاه با خون آشنا شود.
اسلام مالكيّت را مى‌پذيرد، «الناس مسلّطون على اموالهم» <73> ولى اجازه ضرر زدن به ديگرى را نمى‌دهد و آن را محدود مى‌سازد. «لا ضَرر و لا ضِرار» <74>
آرى، اسلام دين يك بعدى نيست كه تنها به جنبه‌اى توجّه كند و جوانب ديگر را فراموش كند، بلكه در هر كارى اعتدال وميانه‌روى وراه مستقيم را سفارش مى‌كند. 1- همه‌ى هستى، در مسيرى كه خداوند اراده كرده در حركتند. خدايا! ما را نيز در راهى كه خود دوست دارى قرار بده. «اهدنا الصراط المستقيم»
2- درخواست هدايت به راه مستقيم، مهم‌ترين خواسته‌ى يكتاپرستان است. «ايّاك نعبد... اهدنا الصراط المستقيم»
3- براى دست‌يابى به راه مستقيم، بايد دعا نمود. «اهدنا الصراط المستقيم»
4- ابتدا ستايش، آنگاه استمداد و دعا. «الحمدللَّه... اهدنا»
5 - بهترين نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقيم است. «ايّاك‌نستعين‌اهدنا اهدنا الصّراط المستقيم»

صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ
7 - اين آيه راه مستقيم را، راه كسانى معرّفى مى‌كند كه مورد نعمت الهى واقع شده‌اند وعبارتند از: انبيا، صدّيقين، شهدا وصالحين. <75> توجّه به راه اين بزرگواران و آرزوى پيمودن آن وتلقين اين آرزو به خود، ما را از خطر كجروى وقرار گرفتن در خطوط انحرافى باز مى‌دارد. بعد از اين درخواست، از خداوند تقاضا دارد كه او را در مسير غضب‌شدگان وگمراهان قرار ندهد. زيرا بنى‌اسرائيل نيز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولى در اثر ناسپاسى ولجاجت گرفتار غضب شدند.
قرآن، مردم را به سه دسته تقسيم مى‌نمايد: كسانى كه مورد نعمت هدايت قرار گرفته وثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان.
مراد از نعمت در «انعمتَ عليهم»، نعمتِ هدايت است. زيرا در آيه‌ى قبل سخن از هدايت بود. علاوه بر آنكه نعمت‌هاى مادى را كفّار ومنحرفين وديگران نيز دارند.
هدايت شدگان نيز مورد خطرند و بايد دائماً از خدا بخواهيم كه مسير ما، به غضب و گمراهى كشيده نشود.
مغضوبين در قرآن
در قرآن، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّت‌هايى همچون قوم عاد، ثمود و بنى‌اسرائيل، به عنوان غضب‌شدگان معرّفى شده‌اند. <76>
بنى‌اسرائيل كه داستان زندگى و تمدن آنها در قرآن بيان شده است، زمانى بر مردم روزگار خويش برترى داشتند؛ «فَضّلتُكم على العالَمين» <77> لكن بعد از اين فضيلت و برترى، به خاطر كردار و رفتار خودشان، دچار قهر و غضب خداوند شدند «و باؤوا بغضب من اللّه» <78> اين تغيير سرنوشت، به علّت تغيير در رفتار و كردار آنان بوده است. دانشمندان يهود، دستورات وقوانين آسمانى تورات را تحريف كردند، «يحرّفون الكلم» <79> وتجّار وثروتمندان آنان نيز به ربا وحرام‌خوارى و رفاه‌طلبى روى آوردند، «اخذهم الرّبا» <80> وعامّه مردم نيز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، از روى تن‌پرورى و ترس، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمينِ مقدّس، سر باز زدند. «فاذهب انت و ربّك فقاتلا انّا هيهُنا قاعدون» <81> به خاطر اين انحرافات، خدا آنان را از اوج عزّت و فضيلت، به نهايت ذلّت و سرافكندگى مبتلا ساخت.
ما در هر نماز، از خداوند مى‌خواهيم كه مانند غضب‌شدگان نباشيم. يعنى نه اهل تحريف آيات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنين از گمراهان نباشيم، آنان كه حقّ را رها كرده و به سراغ باطل مى‌روند و در دين و باور خود غلوّ و افراط كرده و يا از هوى و هوس خود و يا ديگران پيروى مى‌كنند. <82>
انسان در اين سوره، عشق و علاقه و تولاّى خود را به انبيا و شهدا و صالحان و راه آنان، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاريخ نيز برائت و دورى مى‌جويد و اين مصداق تولّى و تبرّى است.
ضالّين در قرآن
«ضلالت» كه حدود دويست مرتبه اين واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است. گاهى در مورد تحيّر بكار مى‌رود، «و وَجدَك ضالاً» <83> وگاهى به معناى ضايع شدن است، «اضلّ اعمالهم» <84> ولى اكثراً به معناى گمراهى وهمراه با تعبيرات گوناگونى نظير: «ضلال مبين»، «ضلال بعيد»، «ضلال قديم» به چشم مى‌خورد.
در قرآن افرادى به عنوان گمراه معرّفى شده‌اند، از جمله: كسانى كه ايمان خود را به كفر تبديل كردند، <85> مشركان، <86> كفار، <87> عصيان‌گران، <88> مسلمانانى كه كفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند، <89> كسانى كه مردم را از راه خدا باز مى‌دارند، كسانى كه به خدا يا رسول خدا توهين مى‌كنند، آنان كه حقّ را كتمان مى‌كنند و كسانى كه از رحمت خدا مأيوسند.
در قرآن نام برخى به عنوان گمراه كننده آمده است، از قبيل: ابليس، فرعون، سامرى، دوست بد، رؤسا ونياكان منحرف.
گمراهان خود بستر وزمينه‌ى انحراف را فراهم و گمراه كنندگان از اين بسترها و شرايط آماده، استفاده مى‌كنند. بسترهاى انحراف در قرآن عبارتند از: هوسها، <90> بت‌ها، <91> گناهان <92> ، پذيرش ولايت باطل، <93> جهل و نادانى. <94> 1- انسان در تربيت، نيازمند الگو مى‌باشد. انبيا، شهدا، صدّيقين وصالحان، نمونه‌هاى زيباى انسانيّت‌اند. «صراط الّذين انعمت عليهم»
2- آنچه از خداوند به انسان مى‌رسد، نعمت است. قهر و غضب را خود به وجود مى‌آوريم. <95> «انعمت، المغضوب عليهم»
3- ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان، جامعه اسلامى را در برابر پذيرش حكومت آنان، مقاوم و پايدار مى‌كند. «غير المغضوب عليهم ولا الضّالّين» <96>


صفحه : 1
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 1
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 


1 - در ميان اقوام و ملل مختلف، رسم است كه كارهاى مهم و با ارزش را به نام بزرگى از بزرگان خويش كه مورد احترام و علاقه‌ى آنهاست، شروع مى‌كنند تا آن كار ميمون و مبارك گردد و به انجام رسد. البتّه آنان بر اساس اعتقادات صحيح يا فاسد خويش عمل مى‌كنند. گاهى به نام بت‌ها وطاغوت‌ها وگاهى با نام خدا و به دست اولياى خدا، كار را شروع مى‌كنند. چنانكه در جنگ خندق، اوّلين كلنگ را رسول خدا صلى الله عليه وآله بر زمين زد. <6> «بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحيم» سر آغاز كتاب الهى است. «بسم‌اللَّه» نه تنها در ابتداى قرآن، بلكه در آغاز تمام كتاب‌هاى آسمانى بوده است. در سر لوحه‌ى كار و عمل همه‌ى انبيا «بسم‌اللَّه» قرار داشت. وقتى كشتى حضرت نوح در ميان امواج طوفان به راه افتاد، نوح عليه السلام به ياران خود گفت: سوار شويد كه «بسم‌اللَّه مجريها و مرسيها» <7> يعنى حركت و توقّف اين كشتى با نام خداست. حضرت سليمان عليه السلام نيز وقتى ملكه سبا را به ايمان فراخواند، دعوتنامه خود را با جمله‌ى «بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحيم» <8> آغاز نمود. حضرت على عليه السلام فرمود: «بسم‌اللَّه»، مايه بركت كارها و ترك آن موجب نافرجامى است. همچنين آن حضرت به شخصى كه جمله‌ى «بسم‌اللَّه» را مى‌نوشت، فرمود: «جَوِّدها» آنرا نيكو بنويس. <9> بر زبان آوردن «بسم‌اللَّه» در شروع هر كارى سفارش شده است؛ در خوردن و خوابيدن ونوشتن، سوارشدن بر مركب ومسافرت وبسيارى كارهاى ديگر. حتّى اگر حيوانى بدون نام خدا ذبح شود، مصرف گوشت آن حرام است و اين رمز آن است كه خوراك انسان‌هاى هدف‌دار و موحّد نيز بايد جهت الهى داشته باشد. در حديث مى‌خوانيم: «بسم‌اللَّه» را فراموش نكن، حتّى در نوشتن يك بيت شعر. و رواياتى در پاداش كسى كه اوّلين بار «بسم‌اللَّه» را به كودك ياد بدهد، وارد شده است. <10> سؤال: چرا در شروع هر كارى «بسم‌اللَّه» سفارش شده است؟ پاسخ: «بسم‌اللَّه» آرم ونشانه‌ى مسلمانى است وبايد همه كارهاى او رنگ الهى داشته باشد. همانگونه كه محصولات و كالاهاى ساخت يك كارخانه، آرم و علامت آن كارخانه را دارد؛ خواه به صورت جزيى باشد يا كلّى. مثلاً يك كارخانه چينى سازى، علامت خود را روى تمام ظروف مى‌زند، خواه ظرف‌هاى بزرگ باشد يا ظرف‌هاى كوچك. يا اينكه پرچم هر كشورى هم بر فراز ادارات و مدارس و پادگان‌هاى آن كشور است و هم بر فراز كشتى‌هاى آن كشور در درياها، و هم بر روى ميز ادارى كارمندان. سؤال: آيا «بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحيم» آيه‌اى مستقل است؟ پاسخ: به اعتقاد اهل‌بيت رسول اللّه عليهم السلام كه صد سال سابقه بر ساير رهبران فقهى مذاهب دارند و در راه خدا به شهادت رسيده و در قرآن نيز عصمت و پاكى آنها به صراحت بيان شده است، آيه «بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحيم» آيه‌اى مستقل و جزء قرآن است. فخر رازى در تفسير خويش شانزده دليل آورده كه «بسم‌اللَّه» جزء سوره است. آلوسى نيز همين اعتقاد را دارد. در مسند احمد نيز «بسم‌اللَّه» جزء سوره شمرده شده است. <11> برخى از افراد كه بسم‌اللَّه را جزء سوره ندانسته و يا در نماز آن را ترك كرده‌اند، مورد اعتراض واقع شده‌اند. در مستدرك حاكم آمده است: روزى معاويه در نماز بسم‌اللَّه نگفت، مردم به او اعتراض نمودند كه «أسرقت أم نَيستَ»، آيه را دزديدى يا فراموش كردى؟! <12> امامان معصوم عليهم السلام اصرار داشتند كه در نماز، بسم‌اللَّه را بلند بگويند. امام باقر عليه السلام در مورد كسانى كه «بسم‌اللَّه» را در نماز نمى‌خواندند و يا جزء سوره نمى‌شمردند، مى‌فرمود: «سَرقوا اكرم آية» <13> بهترين آيه قرآن را به سرقت بردند. در سنن بيهقى در ضمن حديثى آمده است: چرا بعضى »بسم‌اللَّه« را جزء سوره قرار نداده‌اند! <14> شهيد مطهّرى قدس سره در تفسير سوره حمد، ابن عباس، عاصم، كسايى، ابن‌عمر، ابن‌زبير، عطاء، طاووس، فخررازى وسيوطى را از جمله كسانى معرّفى مى‌كند كه بسم اللَّه را جزء سوره مى‌دانستند. در تفسير قرطبى از امام صادق عليه السلام نقل شده است: «بسم‌اللَّه» تاج سوره‌هاست. تنها در آغاز سوره برائت (سوره توبه) بسم‌اللَّه نيامده و اين به فرموده حضرت على عليه السلام به خاطر آن است كه «بسم‌اللَّه» كلمه امان و رحمت است، واعلام برائت از كفّار و مشركين، با اظهار محبّت ورحمت سازگار نيست. <15> سيماى «بسم اللّه» 1- «بسم‌اللَّه» نشانگر رنگ وصبغه‌ى الهى وبيانگر جهت‌گيرى توحيدى ماست. <16> 2- «بسم‌اللَّه» رمز توحيد است وذكر نام ديگران به جاى آن رمز كفر، و قرين كردن نام خدا بانام ديگران، نشانه‌ى شرك. نه در كنار نام خدا، نام ديگرى را ببريم ونه به جاى نام او. <17> 3- «بسم‌اللَّه» رمز بقا ودوام است. زيرا هرچه رنگ خدايى نداشته باشد، فانى است. <18> 4- «بسم‌اللَّه» رمز عشق به خدا وتوكّل به اوست. به كسى كه رحمن و رحيم است عشق مى‌ورزيم و كارمان را با توكّل به او آغاز مى‌كنيم، كه بردن نام او سبب جلب رحمت است. 5 - «بسم‌اللَّه» رمز خروج از تكبّر و اظهار عجز به درگاه الهى است. 6- «بسم‌اللَّه» گام اوّل در مسير بندگى و عبوديّت است. 7- «بسم‌اللَّه» مايه‌ى فرار شيطان است. كسى كه خدا را همراه داشت، شيطان در او مؤثّر نمى‌افتد. 8 - «بسم‌اللَّه» عامل قداست يافتن كارها و بيمه كردن آنهاست. 9- «بسم‌اللَّه» ذكر خداست، يعنى كه خدايا من تو را فراموش نكرده‌ام. 10- «بسم‌اللَّه» بيانگر انگيزه ماست، يعنى خدايا هدفم تو هستى نه مردم، نه طاغوت‌ها ونه جلوه‌ها و نه هوس‌ها. 11- امام رضا عليه السلام فرمود: «بسم‌اللَّه» به اسم اعظم الهى، از سياهى چشم به سفيدى آن نزديك‌تر است. <19> 1- «بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم» در آغاز سوره، رمز آن است كه مطالب سوره، از مبدأ حقّ و مظهر رحمت نازل شده است. 2- «بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم» در آغاز كتاب، يعنى هدايت تنها با استعانت از او محقّق مى‌شود. <20> 3- «بسم‌اللَّه» كلامى كه سخن خدا با مردم وسخن مردم با خدا، با آن شروع مى‌شود. 4- رحمت الهى همچون ذات او ابدى و هميشگى است. «اللَّه الرّحمن الرّحيم» 5 - بيان رحمت الهى در قالب‌هاى گوناگون، نشانه‌ى اصرار بر رحمت است. (هم قالب «رحمن»، هم قالب «رحيم») «الرّحمن الرّحيم» 6- شايد آوردن كلمه رحمن و رحيم در آغاز كتاب، نشانه اين باشد كه قرآن جلوه‌اى از رحمت الهى است، همانگونه كه اصل آفرينش و بعثت جلوه لطف ورحمت اوست. «الرّحمن الرّحيم»

2 - «ربّ» به كسى گفته مى‌شود كه هم مالك وصاحب چيزى است و هم در رشدو پرورش آن نقش دارد. خداوند هم صاحب حقيقى عالم است و هم مدبّر و پروردگار آن. پس همه هستى حركت تكاملى دارد و در مسيرى كه خداوند معيّن كرده، هدايت مى‌شود. علاوه بر سوره حمد، چهار سوره‌ى انعام، كهف، سبأ وفاطر نيز با جمله «الحمدللّه» آغاز گرديده، ولى فقط در سوره حمد بعد از آن «ربّ العالمين» آمده است. مفهوم حمد، تركيبى از مفهوم مدح و شكر است. انسان در برابر جمال و كمال و زيبايى، زبان به ستايش و در برابر نعمت و خدمت واحسان ديگران، زبان به تشكّر مى‌گشايد. خداوند متعال به خاطر كمال و جمالش، شايسته‌ى ستايش وبه خاطر احسان‌ها و نعمت‌هايش، لايق شكرگزارى است. «الحمدللّه» بهترين نوع تشكّر از خداوند است. هر كس در هرجا، با هر زبانى، هرگونه ستايشى از هر كمال و زيبايى دارد، در حقيقت سرچشمه‌ى آن را ستايش مى‌كند. البتّه حمد خداوند منافات با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرط آنكه به امر خدا و در خط و مسير او باشد. خداوند مسير رشد و تربيت همه را تعيين نموده‌است: «ربّنا الّذى اعطى كل شيى‌ء خلقه ثمّ هدى» <21> پرودگار ما همه‌ى موجودات را نعمت وجود بخشيده و سپس به راه كمالش هدايت نموده است. او به زنبور عسل ياد داده كه از چه گياهى بمكد و به مورچه آموخته است كه چگونه قوت زمستانى خود را ذخيره كند و بدن انسان را چنان آفريده كه هر گاه كمبود خون پيدا كرد، خون سازى نمايد. چنين خداوندى، شايسته حمد وسپاسگزارى است. خداوند، پروردگار همه‌ى آفريده‌هاست. «و هو ربّ كلّ شى» <22> آنچه در آسمان‌ها و زمين و ميان آنهاست، پروردگارشان اوست. «ربّ السّموات والارض و مابينهما» <23> حضرت على عليه السلام مى‌فرمايد: «من الجمادات والحيوانات» يعنى او پروردگار جاندار و بى‌جان است. «له الخلق والامر تبارك‌اللّه ربّ العالمين» هم آفرينش از اوست و هم اداره‌ى آن، و او پرورش دهنده‌ى همه است. مراد از «عالَمين» يا فقط انسان‌ها هستند، مانند آيه 70 سوره حجر كه قوم لوط به حضرت لوط گفتند: «أوَ لم ننهك عن العالمين» آيا ما تو را از ملاقات با مردم نهى نكرديم؟ و يا مراد همه‌ى عوالم هستى است. «عالَم» به معناى مخلوقات و «عالَمين» به معناى تمام مخلوقات نيز استعمال شده است. از اين آيه فهميده مى‌شود كه تمام هستى يك پروردگار دارد كه اوست و آنچه در جاهليت و در ميان بعضى از ملّت‌ها اعتقاد داشتند كه براى هر نوع از پديده‌ها خدايى است و آن را مدّبر و ربّ النوع آن مى‌پنداشتند، باطل است. 1- همه ستايش‌ها براى اوست. «الحمدللَّه» <24> 2- خداوند در تربيت و رشد هستى اجبارى ندارد. زيرا حمد براى كارهاى غير اجبارى است. «الحمدللَّه» 3- همه هستى زيباست و تدبير همه هستى نيكوست. زيرا حمد براى زيبايى و نيكويى است. «الحمدللَّه» 4- دليل ستايش ما، پروردگارى اوست. «الحمدللَّه ربّ العالمين» 5 - رابطه‌ى خداوند با مخلوقات، رابطه‌ى دائمى و تنگاتنگ است. «ربّ العالمين» (نقاش و بنّا هنر خود را عرضه مى‌كند و مى‌رود، ولى مربّى بايد هر لحظه نظارت داشته باشد.) 6- همه‌ى هستى، تحت تربيت خداوند يكتاست. «ربّ العالمين» 7- امكان رشد و تربيت، در همه‌ى موجودات وجود دارد. «ربّ العالمين» 8 - خداوند هم انسان‌ها را با راهنمايى انبيا تربيت مى‌كند، (تربيت تشريعى) و هم جمادات ونباتات وحيوانات را رشد وپرورش مى‌دهد. (تربيت تكوينى) «ربّ العالمين» 9- مؤمنان در آغاز كتاب (قرآن) با نيايش به درگاه خداوند متعال، «الحمدللّه ربّ العالمين» مى‌گويند و در پايان كار در بهشت نيز، همان شعار را مى‌دهند كه «آخر دعويهم أن الحمدللّه ربّ العالمين» <25>

3 - كلمه «رحمن» به معناى مبالغه و شدّت در رحمت و گستردگى آن است. از كاربرد دو صفت «رحمن» و «رحيم» در قرآن، استفاده مى‌شود كه رحمانيّت درباره همه‌ى مخلوقات ورحيم بودن، مربوط به انسان وموجودات مكلّف است. خداوند رحمت را برخود واجب كرده است، «كتب ربّكم على نفسه الرّحمة» <26> و رحمت او بر همه چيز سايه گسترده است، «و رحمتى وسعت كلّ شيى‌ء» <27> همچنين پيامبر و كتاب او مايه رحمتند، «رحمةً للعالمين» <28> آفرينش وپرورش او براساس رحمت است و اگر عقوبت نيز مى‌دهد از روى لطف است. بخشيدن گناهان و قبول توبه‌ى بندگان و عيب‌پوشى از آنان و دادن فرصت براى جبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست. 1- تدبير وتربيت الهى، همراه محبّت و رحمت است. (در كنار كلمه «ربّ»، كلمه «رحمن» آمده است.) «ربّ العالمين الرحمن الرحيم» 2- همچنان كه تعليم نيازمند رحم و مهربانى است، «الرّحمن علّم القرآن» <29> تربيت و تزكيه نيز بايد بر اساس رحم و مهربانى باشد. «ربّ العالمين الرّحمن الرّحيم» 3- رحمانيّت خداوند، دليل بر ستايش اوست. «الحمدللَّه... الرّحمن الرّحيم»

4 - مالكيّت خداوند، حقيقى است و شامل احاطه و سلطنت است، ولى مالكيّت‌هاى اعتبارى، از سلطه‌ى مالك خارج مى‌شود و تحت سلطه‌ى واقعى او نيست. «مالك يوم الدين» با آنكه خداوند مالك حقيقى همه چيز در همه وقت است، ولى مالكيّت او در روز قيامت و معاد جلوه‌ى ديگرى دارد؛ در آن روز تمام واسطه‌ها واسباب قطع مى‌شوند. «تقطّعت بهم الاسباب» <30> نسبت‌ها و خويشاوندى‌ها از بين مى‌رود. «فلا انساب بينهم» <31> مال و ثروت و فرزندان، ثمرى ندارند. «لا ينفع مال و لا بنون» <32> بستگان و نزديكان نيز فايده‌اى نمى‌رسانند. «لن تنفعكم ارحامكم» <33> نه زبان، اجازه عذر تراشى دارد و نه فكر، فرصت تدبير. تنها راه چاره لطف خداوند است كه صاحب اختيار آن روز است. لفظ «دين» در معانى گوناگون به كار رفته است: الف: مجموعه‌ى قوانين آسمانى. «إنّ الدّين عنداللَّه الاسلام» <34> ب: عمل و اطاعت. «للّه الدّين الخالص» <35> ج: حساب و جزا. «مالك يوم الدّين» «يوم الدّين» در قرآن به معناى روز قيامت است كه روز كيفر و پاداش مى‌باشد. «يسئلون ايّان يوم الدّين» <36> مى‌پرسند روز قيامت چه وقت است؟ قرآن در مقام معرّفى اين روز، چنين مى‌فرمايد: «ثم ما ادريك ما يوم الدّين . يوم لا تملك نفس شيئاً و الامر يومئذ للّه» <37> (اى پيامبر!) نمى‌دانى روز دين چه روزى است؟ روزى كه هيچ كس براى كسى كارآيى ندارد وآن روز تنها حكم و فرمان با خداست. «مالك يوم الدّين» نوعى انذار و هشدار است، ولى با قرار گرفتن در كنار آيه‌ى «الرّحمن الرّحيم» معلوم مى‌شود كه بشارت و انذار بايد در كنار هم باشند. نظير آيه شريفه ديگر كه مى‌فرمايد: «نبّى‌ء عبادى انّى أنا الغفور الرّحيم . و أنّ عذابى هو العذاب الاليم» <38> به بندگانم خبر ده كه من بسيار مهربان و آمرزنده‌ام، ولى عذاب و مجازات من نيز دردناك است. همچنين در آيه ديگر خود را چنين معرّفى مى‌كند: «قابل التَّوب شديد العقاب» <39> خداوند پذيرنده‌ى توبه مردمان وعقوبت كننده‌ى شديد گناهكاران است. در اوّلين سوره‌ى قرآن، مالكيتَ خداوند عنوان شده است، «مالكِ يوم الدّين» و در آخرين سوره، مَلِكيت او. «ملك النّاس» 1- خداوند متعال، از جهات مختلف قابل عبادت است و ما بايد حمد و سپاس او را به جا آوريم. به خاطر كمال ذات و صفات او كه «اللّه» است، به خاطر احسان و تربيت او كه «ربّ العالمين» است و به خاطر اميد و انتظار رحم و لطف او كه «الرّحمن الرّحيم» است و به خاطر قدرت و هيبت او كه «مالك يوم الدّين» است. 2- قيامت، پرتوى از ربوبيّت اوست. «ربّ العالمين... مالك يوم الدين» 3- قيامت، جلوه‌اى از رحمت خداوند است. «الرّحمن الرّحيم مالك يوم الدين»

5 - انسان بايد به حكم عقل، بندگى خداوند را بپذيرد. ما انسان‌ها عاشق كمال هستيم و نيازمند رشد و تربيت، و خداوند نيز جامع تمام كمالات و ربّ همه‌ى هستى است. اگر به مهر و محبّت نيازمنديم او رحمان و رحيم است و اگر از آينده دور نگرانيم، او صاحب اختيار و مالك آن روز است. پس چرا به سوى ديگران برويم؟! عقل حكم مى‌كند كه تنها بايد او را پرستيد و از او كمك خواست. نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور ديگران. در نماز، گويا شخص نمازگزار به نمايندگى از تمام خداپرستان مى‌گويد: خدايا نه فقط من كه همه‌ى ما بنده توايم، ونه تنها من كه همه‌ى ما محتاج و نيازمند لطف توايم. خدايا! من كسى جز تو را ندارم «ايّاك» ولى تو غير مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بنده‌ى تو هستند. «ان كلّ من فى السموات و الارض الاّ اتى الرّحمن عبداً» <40> در آسمان‌ها و زمين هيچ چيزى نيست مگر اين كه بنده و فرمان بردار تو هستند. جمله «نعبد» هم اشاره به اين دارد كه نماز به جماعت خوانده شود و هم بيانگر اين است كه مسلمانان همگى برادر و در يك خط هستند. مراحل پرواز معنوى، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراين اوّل سوره‌ى حمد ثناست، آيه‌ى «ايّاك نعبد» ارتباط و آيات بعد، دعا مى‌باشد. چون گفتگو با محبوب واقعى شيرين است، لذا كلمه «ايّاك» تكرار شد. 1- ابتدا بايد بندگى خدا كرد، آنگاه از او حاجت خواست. «نعبد، نستعين» 2- بندگى، تنها در برابر خداوند رواست نه ديگران. «ايّاك» 3- قوانين حاكم بر طبيعت محترم است، ولى اراده‌ى خداوند حاكم وقوانينِ طبيعى، محكوم هستند. <41> لذا فقط از او كمك مى‌خواهيم. «ايّاك نستعين» 4- گر چه عبادت از ماست، ولى در عبادت كردن نيز نيازمند كمك او هستيم. «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» <42> 5 - چون خداوند بيشترين لطف را بر ما كرده، ما بهترين تذلّل را به درگاهش مى‌بريم. «الرّحمن الرّحيم ايّاك نعبد» 6- «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» يعنى نه جبر است و نه تفويض. چون مى‌گوييم: «نعبد» پس داراى اختيار هستيم و نه مجبور. وچون مى‌گوييم: «نستعين» پس نياز به او داريم و امور به ما تفويض نشده است. 7- عبادت، مقدمّه و وسيله‌ى استمداد است. ابتدا عبادت آمده آنگاه استمداد. «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» 8 - شناخت خداوند و صفات او، مقدمّه دست‌يابى به توحيد و يكتاپرستى است. «ربّ العالمين، الرّحمن الرّحيم، مالك يوم الدّين، ايّاك نعبد» 9- از آداب دعا و پرستش اين است كه انسان خودرا مطرح نكند و خود را در حضور خداوند احساس كند. «ايّاك نعبد...» 10- توجّه به معاد، يكى از انگيزه‌هاى عبادت است. «مالك يوم الدّين ايّاك نعبد»

6 - در قرآن مجيد دو نوع هدايت مطرح شده است: الف: هدايت تكوينى، نظير هدايت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه كندو بسازد. و يا هدايت و راهنمايى پرندگان در مهاجرت‌هاى زمستانى و تابستانى. آنجا كه قرآن مى‌فرمايد: «ربّنا الّذى اعطى كلّ شى‌ء خلقه ثم هدى» <43> بيانگر اين نوع از هدايت است. ب: هدايت تشريعى كه همان فرستادن انبياى الهى و كتب آسمانى براى هدايت بشر است. كلمه‌ى «صراط» <44> بيش از چهل مرتبه در قرآن آمده است. انتخاب راه و خط فكرى صحيح، نشانه‌ى شخصيت انسان است. راههاى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد كه او بايد يكى را انتخاب كند: راه خواسته‌ها وهوس‌هاى خود. راه انتظارات وهوس‌هاى مردم. راه وسوسه‌هاى شيطان. راه طاغوت‌ها. راه نياكان و پيشينيان. راه خدا و اولياى خدا. انسان مؤمن، راه خداوند واولياى او را انتخاب مى‌كند كه بر ديگر راهها امتيازاتى دارد: الف: راه الهى ثابت است، بر خلاف راه‌هاى طاغوت‌ها و هوس‌هاى مردم و هوس‌هاى شخصى كه هر روز تغيير مى‌كنند. ب: يك راه بيشتر نيست، در حالى كه راه‌هاى ديگر متعدّد و پراكنده‌اند. ج: در پيمودن آن، انسان به مسير و مقصد مطمئن است. د: در پيمودن آن، شكست و باخت وجود ندارد. راه مستقيم، راه خداست. «انّ ربّى على صراطٍ مستقيم» <45> راه مستقيم، راه انبياست. «انّك لَمِن المرسلين على صراطٍ مستقيم» <46> راه مستقيم، راه بندگى خداست. «و أنِ اعبدونى هذا صراط مستقيم» <47> راه مستقيم، توكّل وتكيه بر خداست. «مَن‌يعتصم‌باللّه‌فقدهُدىَ‌الى‌صراطمستقيم» <48> راه مستقيم، يكتاپرستى و تنها يارى خواستن از اوست. <49> راه مستقيم، كتاب خداوند است. <50> راه مستقيم، راه فطرت سالم است. <51> انسان، هم در انتخاب راه مستقيم و هم در تداوم آن بايد از خدا كمك بگيرد. مانند لامپى كه روشنى خود را هر لحظه از نيروگاه مى‌گيرد. در راه مستقيم بودن، تنها خواسته‌اى است كه هر مسلمان، در هر نماز از خداوند طلب مى‌كند، حتّى رسول‌اللَّه صلى الله عليه وآله و ائمّه اطهار عليهم السلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقيم را مى‌خواهند. انسان بايد همواره، در هر نوع از كارهاى خويش، اعم از انتخاب شغل، دوست، رشته‌ى تحصيلى وهمسر، راه مستقيم را از خداوند بخواهد. زيرا چه بسا در عقايد، صحيح فكر كند، ولى در عمل دچار لغزش شود و يا بالعكس. پس هر لحظه، خواستن راه مستقيم از خدا، ضرورى است. راه مستقيم مراتب و مراحلى دارد. حتّى كسانى كه در راه حقّ هستند، مانند اولياى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زيادشدن نورِ هدايت، دعا كنند. «والّذين اهتدوا زادَهم هُدى» <52> راه مستقيم، همان راه ميانه و وسط است كه حضرت على عليه السلام مى‌فرمايد: «اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى‌ هى‌الجادّة» <53> انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جاده‌ى هدايت است. راه مستقيم يعنى ميانه‌روى واعتدال واحتراز از هر نوع افراط وتفريط، چه در عقيده و چه در عمل. يكى در عقايد از راه خارج مى‌شود وديگرى در عمل و اخلاق. يكى همه كارها را به خدا نسبت مى‌دهد، گويا انسان هيچ نقشى در سرنوشت خويش ندارد. و ديگرى خود را همه كاره و فعّال‌مايشاء دانسته و دست خدا را بسته مى‌داند. يكى رهبران آسمانى را همچون مردمان عادى و گاهى ساحر و مجنون معرّفى مى‌كند و ديگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مى‌پندارد. يكى زيارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مى‌داند و ديگرى حتّى به درخت و ديوار، متوسل شده و ريسمان مى‌بندد. يكى اقتصاد را زير بنا مى‌داند و ديگرى، دنيا و امورات آن را ناديده مى‌انگارد. در عمل نيز يكى غيرت نابجا دارد و ديگرى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازار مى‌فرستد. يكى بخل مى‌ورزد و ديگرى بى‌حساب سخاوت به خرج مى‌دهد. يكى از خلق جدا مى‌شود و ديگرى حقّ را فداى خلق مى‌كند. اينگونه رفتار وكردارها، انحراف از مسير مستقيم هدايت است. خداوند دين پا برجا واستوار خود را، راه مستقيم معرّفى مى‌كند. <54> در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السلام مى‌فرمودند: راه مستقيم، ما هستيم. <55> يعنى نمونه‌ى عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در راه، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود درباره‌ى تمام مسائل زندگى از قبيل كار، تفريح، تحصيل، تغذيه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و ... ، نظر داده و ما را به اعتدال و ميانه‌روى سفارش كرده‌اند. <56> جالب آنكه ابليس در همين صراطِ مستقيم به كمين مى‌نشيند. <57> در قرآن و روايات، نمونه‌هاى زيادى آمده كه در آنها به جنبه‌ى اعتدال، تأكيد و از افراط و تفريط نهى شده است. به موارد ذيل توجّه كنيد: «كلوا و اشربوا و لاتسرفوا» <58> بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد. «لا تَجعل يدك مَغلولةً الى عُنقك و لاتبسُطها كلّ البَسط» <59> در انفاق، نه دست بر گردن قفل كن - دست‌بسته باش - و نه چنان گشاده دستى كن كه خود محتاج شوى. «الّذين اذا أنفقوا لم‌يسرفوا و لم‌يقتروا و كان بين ذلك قواماً» <60> مومنان، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل، بلكه ميانه‌رو هستند. «لا تجهر بصلوتك و لاتخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلاً» <61> نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته، بلكه با صداى معتدل نماز بخوان. نسبت به والدين احسان كن؛ «و بالوالدين احساناً» <62> امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نيست. «ان جاهداك على ان‌تشرك بى... فلاتطعهما» <63> پيامبر هم رسالت عمومى دارد؛ «و كان رسولاً نبيّاً» <64> و هم خانواده خويش را دعوت مى‌كند. «و كان يأمر اهله بالصلوة» <65> اسلام هم نماز را سفارش مى‌كند كه ارتباط با خالق است؛ «اقيموا الصلوة» و هم زكات را توصيه مى‌كند كه ارتباط با مردم است. «اتوا الزكوة» <66> نه محبت‌ها شما را از گواهى حقّ منحرف سازد؛ «شهداء لِلّه و لو على انفسكم» <67> و نه دشمنى‌ها شما را از عدالت دور كند. «و لا يَجرِمنّكم شَنئان» <68> مؤمنين هم دافعه دارند؛ «أشداء على الكفار» و هم جاذبه دارند. «رحماء بينهم» <69> هم ايمان و باور قلبى لازم است؛ «امنوا» و هم عمل صالح. «عملوا الصالحات» <70> هم اشك و دعا و درخواست پيروزى از خدا لازم است؛ «ربّنا افرغ علينا صبراً» و هم صب <71> ورى وپايدارى در سختى‌ها. «عشرون صابرون يغلبوا مأتين» <72> شب عاشورا امام حسين عليه السلام هم مناجات مى‌كرد و هم شمشير تيز مى‌كرد. روز عرفه و شب عيد قربان، زائر خانه‌ى خدا دعا مى‌خواند و روز عيد بايد در قربانگاه با خون آشنا شود. اسلام مالكيّت را مى‌پذيرد، «الناس مسلّطون على اموالهم» <73> ولى اجازه ضرر زدن به ديگرى را نمى‌دهد و آن را محدود مى‌سازد. «لا ضَرر و لا ضِرار» <74> آرى، اسلام دين يك بعدى نيست كه تنها به جنبه‌اى توجّه كند و جوانب ديگر را فراموش كند، بلكه در هر كارى اعتدال وميانه‌روى وراه مستقيم را سفارش مى‌كند. 1- همه‌ى هستى، در مسيرى كه خداوند اراده كرده در حركتند. خدايا! ما را نيز در راهى كه خود دوست دارى قرار بده. «اهدنا الصراط المستقيم» 2- درخواست هدايت به راه مستقيم، مهم‌ترين خواسته‌ى يكتاپرستان است. «ايّاك نعبد... اهدنا الصراط المستقيم» 3- براى دست‌يابى به راه مستقيم، بايد دعا نمود. «اهدنا الصراط المستقيم» 4- ابتدا ستايش، آنگاه استمداد و دعا. «الحمدللَّه... اهدنا» 5 - بهترين نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقيم است. «ايّاك‌نستعين‌اهدنا اهدنا الصّراط المستقيم»

7 - اين آيه راه مستقيم را، راه كسانى معرّفى مى‌كند كه مورد نعمت الهى واقع شده‌اند وعبارتند از: انبيا، صدّيقين، شهدا وصالحين. <75> توجّه به راه اين بزرگواران و آرزوى پيمودن آن وتلقين اين آرزو به خود، ما را از خطر كجروى وقرار گرفتن در خطوط انحرافى باز مى‌دارد. بعد از اين درخواست، از خداوند تقاضا دارد كه او را در مسير غضب‌شدگان وگمراهان قرار ندهد. زيرا بنى‌اسرائيل نيز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولى در اثر ناسپاسى ولجاجت گرفتار غضب شدند. قرآن، مردم را به سه دسته تقسيم مى‌نمايد: كسانى كه مورد نعمت هدايت قرار گرفته وثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان. مراد از نعمت در «انعمتَ عليهم»، نعمتِ هدايت است. زيرا در آيه‌ى قبل سخن از هدايت بود. علاوه بر آنكه نعمت‌هاى مادى را كفّار ومنحرفين وديگران نيز دارند. هدايت شدگان نيز مورد خطرند و بايد دائماً از خدا بخواهيم كه مسير ما، به غضب و گمراهى كشيده نشود. مغضوبين در قرآن در قرآن، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّت‌هايى همچون قوم عاد، ثمود و بنى‌اسرائيل، به عنوان غضب‌شدگان معرّفى شده‌اند. <76> بنى‌اسرائيل كه داستان زندگى و تمدن آنها در قرآن بيان شده است، زمانى بر مردم روزگار خويش برترى داشتند؛ «فَضّلتُكم على العالَمين» <77> لكن بعد از اين فضيلت و برترى، به خاطر كردار و رفتار خودشان، دچار قهر و غضب خداوند شدند «و باؤوا بغضب من اللّه» <78> اين تغيير سرنوشت، به علّت تغيير در رفتار و كردار آنان بوده است. دانشمندان يهود، دستورات وقوانين آسمانى تورات را تحريف كردند، «يحرّفون الكلم» <79> وتجّار وثروتمندان آنان نيز به ربا وحرام‌خوارى و رفاه‌طلبى روى آوردند، «اخذهم الرّبا» <80> وعامّه مردم نيز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، از روى تن‌پرورى و ترس، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمينِ مقدّس، سر باز زدند. «فاذهب انت و ربّك فقاتلا انّا هيهُنا قاعدون» <81> به خاطر اين انحرافات، خدا آنان را از اوج عزّت و فضيلت، به نهايت ذلّت و سرافكندگى مبتلا ساخت. ما در هر نماز، از خداوند مى‌خواهيم كه مانند غضب‌شدگان نباشيم. يعنى نه اهل تحريف آيات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنين از گمراهان نباشيم، آنان كه حقّ را رها كرده و به سراغ باطل مى‌روند و در دين و باور خود غلوّ و افراط كرده و يا از هوى و هوس خود و يا ديگران پيروى مى‌كنند. <82> انسان در اين سوره، عشق و علاقه و تولاّى خود را به انبيا و شهدا و صالحان و راه آنان، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاريخ نيز برائت و دورى مى‌جويد و اين مصداق تولّى و تبرّى است. ضالّين در قرآن «ضلالت» كه حدود دويست مرتبه اين واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است. گاهى در مورد تحيّر بكار مى‌رود، «و وَجدَك ضالاً» <83> وگاهى به معناى ضايع شدن است، «اضلّ اعمالهم» <84> ولى اكثراً به معناى گمراهى وهمراه با تعبيرات گوناگونى نظير: «ضلال مبين»، «ضلال بعيد»، «ضلال قديم» به چشم مى‌خورد. در قرآن افرادى به عنوان گمراه معرّفى شده‌اند، از جمله: كسانى كه ايمان خود را به كفر تبديل كردند، <85> مشركان، <86> كفار، <87> عصيان‌گران، <88> مسلمانانى كه كفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند، <89> كسانى كه مردم را از راه خدا باز مى‌دارند، كسانى كه به خدا يا رسول خدا توهين مى‌كنند، آنان كه حقّ را كتمان مى‌كنند و كسانى كه از رحمت خدا مأيوسند. در قرآن نام برخى به عنوان گمراه كننده آمده است، از قبيل: ابليس، فرعون، سامرى، دوست بد، رؤسا ونياكان منحرف. گمراهان خود بستر وزمينه‌ى انحراف را فراهم و گمراه كنندگان از اين بسترها و شرايط آماده، استفاده مى‌كنند. بسترهاى انحراف در قرآن عبارتند از: هوسها، <90> بت‌ها، <91> گناهان <92> ، پذيرش ولايت باطل، <93> جهل و نادانى. <94> 1- انسان در تربيت، نيازمند الگو مى‌باشد. انبيا، شهدا، صدّيقين وصالحان، نمونه‌هاى زيباى انسانيّت‌اند. «صراط الّذين انعمت عليهم» 2- آنچه از خداوند به انسان مى‌رسد، نعمت است. قهر و غضب را خود به وجود مى‌آوريم. <95> «انعمت، المغضوب عليهم» 3- ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان، جامعه اسلامى را در برابر پذيرش حكومت آنان، مقاوم و پايدار مى‌كند. «غير المغضوب عليهم ولا الضّالّين» <96>

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 1 - حزب 1 - سوره حمد - صفحه 1
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر نور حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 90,766,199