خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 14 - حزب 27 - سوره حجر - صفحه 262


شروع جزء 14و حزب 27


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِینٍ
1 - در تفسير طبرى و مجمع‌البيان ذيل آيه 2 حديثى آمده كه در قيامت كفار به مسلمين گرفتارِ جهنم، مى‌گويند: شما نيز مثل ما دوزخى شديد و اسلام شما را نجات نداد. در حالى كه مسلمانان گنهكار بعد از مدتى تنبيه، نجات مى‌يابند، ولى كفار براى هميشه در دوزخ و آتش جهنم ماندنى مى‌شوند و مى‌گويند: اى كاش ما هم مسلمان بوديم. 1- با اينكه قرآن مقام بسيار والايى دارد، «تلك» ولى در عين حال دسترسى به آن آسان است. زيرا هم نوشته شده، «كتاب» و هم قابل خواندن است. «قرآن»
2- مطالب قرآن روشن است و مرز حق و باطل را بيان مى‌كند. «مبين»
3- سرفرازى آينده براى اسلام است و حسرت براى كفار خواهد بود. «يودّ الذين كفروا» (كسانى كه امروز اسلام را مسخره مى‌كنند، در آينده پشيمان خواهند شد و چه بسا كفّارى كه آرزوى اسلام دارند، ولى گرفتار طاغوت‌ها يا محيط فساد خود هستند <438> )

رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کَانُوا مُسْلِمِینَ
2 - در تفسير طبرى و مجمع‌البيان ذيل آيه 2 حديثى آمده كه در قيامت كفار به مسلمين گرفتارِ جهنم، مى‌گويند: شما نيز مثل ما دوزخى شديد و اسلام شما را نجات نداد. در حالى كه مسلمانان گنهكار بعد از مدتى تنبيه، نجات مى‌يابند، ولى كفار براى هميشه در دوزخ و آتش جهنم ماندنى مى‌شوند و مى‌گويند: اى كاش ما هم مسلمان بوديم. 1- با اينكه قرآن مقام بسيار والايى دارد، «تلك» ولى در عين حال دسترسى به آن آسان است. زيرا هم نوشته شده، «كتاب» و هم قابل خواندن است. «قرآن»
2- مطالب قرآن روشن است و مرز حق و باطل را بيان مى‌كند. «مبين»
3- سرفرازى آينده براى اسلام است و حسرت براى كفار خواهد بود. «يودّ الذين كفروا» (كسانى كه امروز اسلام را مسخره مى‌كنند، در آينده پشيمان خواهند شد و چه بسا كفّارى كه آرزوى اسلام دارند، ولى گرفتار طاغوت‌ها يا محيط فساد خود هستند <438> )

ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ
3 - مسئله رها كردن كفار به حال خود، كه از جمله‌ى «ذرهم» استفاده مى‌شود، به خاطر سركشى خود آنان است و گرنه خداوند ابتدا براى هدايت همه‌ى انسانها، پيامبر فرستاده و كسى را به حال خود رها نكرده است. چنانكه اين مطلب بارها در قرآن مطرح شده است. از جمله: «فنذرهم فى طغيانهم يعمهون» <439> ، آنان را در سركشى خود سردرگم مى‌كنيم ودر جاى ديگر مى‌فرمايد: «و يمُدّهم فى‌طغيانهم» <440> آنان را در سركشى كردن مهلت مى‌دهيم.
انسان به آرزو زنده است و اگر روزى آرزو از انسان گرفته شود از كار و تلاش دست برمى‌دارد. امّا آرزويى كه در اسلام مورد انتقاد قرار گرفته است، مربوط به موارد ذيل است:
1- آرزوى طولانى. 2- آرزوى بيش از عمل. 3- آرزوى بدون عمل. 4- آرزويى كه انسان را سرگرم كند. 5- آرزوى خير داشتن از كار و افراد بد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: من از دو چيز بر شما مى‌ترسم؛ يكى پيروى از هوسها كه شما را از حق باز دارد و ديگرى آرزوهاى طولانى كه شما را از آخرت غافل نمايد. در دعاى كميل مى‌خوانيم: سرگرم شدن به آرزو انسان را از رسيدن به خيرات محروم مى‌كند. «و حَبَسنى عن نفعى بُعد آمالى» 1- مهلت الهى را نشانه لطف و رحمت او ندانيم. «ذرهم ... فسوف يعلمون» (گاهى پزشك به اطرافيان بيمار مى‌گويد: مريض را رها كنيد و هر چه مى‌خواهد بخورد به او بدهيد، زيرا كار از كار گذشته است)
2- در تبليغ و ارشاد وقت خود را صرف نااهلان نكنيد. «ذرهم»
3- انسان، گاهى چنان در كفر غوطه‌ور مى‌شود كه برهان و هشدار انبيا نيز او را بيدار نمى‌كند «ذرهم»
4- آرزو اگر انسان را غافل كند، نابجاست. «يُلههم الامل» <441> ولى اگر انسان را به كار و تلاش وادار كند خوب است زيرا در قرآن مى‌خوانيم: «والباقيات الصالحات خير عند ربك ثواباً و خير اَمَلاً» <442>
5- بى‌خبران روزى آگاه خواهند شد. «فسوف يعلمون»

وَمَا أَهْلَکْنَا مِن قَرْیَةٍ إِلَّا وَلَهَا کِتَابٌ مَّعْلُومٌ
4 - 1- كاميابى‌هاى دنياپرستان پايانى دارد. «ما اهلكنا من قرية»
2- اگر بخواهيم مى‌توانيم كفّار را فوراً نابود كنيم، امّا برنامه و سنّت ما فرصت دادن و تأخير است. «لها كتاب معلوم»
3- به مهلت دادن‌هاى الهى مغرور نشويم. «لها كتاب معلوم»
4- جامعه و تاريخ نيز قانون وزمان‌بندى واصولى دارد. «قرية الا ولها كتاب معلوم»

مَّا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ
5 - اَجَل و حوادثى كه پيش مى‌آيد دو نوع است: حتمى و غيرحتمى. اَجَل غيرحتمى با دعا و صدقه و كارهاى خير قابل تغيير است، امّا اَجَل حتمى قابل تغيير نيست. 1- نه تنها افراد بلكه اُمت‌ها وتاريخ آنان زمان‌بندى واَجَل دارند. «اجلاً»
2- بقا وثبات افراد واُمت‌ها بدست خداست وانسان در جلو وعقب انداختن برنامه‌هاى حتمى الهى، نقشى ندارد. «ما تسبق ... و ما يستأخرون»

وَقَالُوا یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ
6 - كلمه «مجنون» به معناى بى‌عقل نيست، بلكه به معناى جن‌زده است. همانگونه كه كلمه «ديوانه» به معناى ديوزده است و در جاهليت اعتقاد داشتند كه شاعر به خاطر ارتباطى كه با جنّ دارد مى‌تواند شعر بگويد.
در اين دو آيه تحقير وتمسخر وتهمت وترديد، با انواع تأكيدها براى پيامبر صلى الله عليه وآله از زبان كفار مطرح شده است. «ياايهاالذّى» به جاى «ياايهاالنّبى» يك نوع تحقير است، كلمه «ذكر» با توجه به اينكه كفار به وحى عقيده نداشتند، يك نوع تمسخر است و «مجنون» تهمت است و جمله «ان كنت من الصادقين» نشانه‌ى ترديد آنان در نبوت است. به علاوه حرف «اِنّ» و حرف لام در جمله «انّك لمجنون» و قالب جمله اسميه، نشانه‌ى انواع تاكيد در سخن و عقيده انحرافى آنهاست. 1- توجّه به معنويات، نزد گروهى ديوانگى است. «انك لمجنون»
2- كفار سرچشمه سخنان پيامبر اكرم‌صلى الله عليه وآله را كه وحى است قبول نداشتند. لذا به جاى «انزل اللَّه‌اليك» مى‌گفتند: «نُزّل عليه»
3- كفار، نشانه‌ى صداقت پيامبر را نزول فرشته مى‌دانستند، ولى اين بهانه‌اى بيش نبود. زيرا در جاى ديگر قرآن مى‌خوانيم: اگر بر فرض ما فرشتگان را بر آنان نازل كنيم و مردگان زنده شوند و با آنان سخن بگويند و در برابر چشمشان همه چيز را حاضر كنيم، باز هم ايمان نمى‌آورند. «ما كانوا ليؤمنوا»

لَّوْ مَا تَأْتِینَا بِالْمَلَائِکَةِ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ
7 - كلمه «مجنون» به معناى بى‌عقل نيست، بلكه به معناى جن‌زده است. همانگونه كه كلمه «ديوانه» به معناى ديوزده است و در جاهليت اعتقاد داشتند كه شاعر به خاطر ارتباطى كه با جنّ دارد مى‌تواند شعر بگويد.
در اين دو آيه تحقير وتمسخر وتهمت وترديد، با انواع تأكيدها براى پيامبر صلى الله عليه وآله از زبان كفار مطرح شده است. «ياايهاالذّى» به جاى «ياايهاالنّبى» يك نوع تحقير است، كلمه «ذكر» با توجه به اينكه كفار به وحى عقيده نداشتند، يك نوع تمسخر است و «مجنون» تهمت است و جمله «ان كنت من الصادقين» نشانه‌ى ترديد آنان در نبوت است. به علاوه حرف «اِنّ» و حرف لام در جمله «انّك لمجنون» و قالب جمله اسميه، نشانه‌ى انواع تاكيد در سخن و عقيده انحرافى آنهاست. 1- توجّه به معنويات، نزد گروهى ديوانگى است. «انك لمجنون»
2- كفار سرچشمه سخنان پيامبر اكرم‌صلى الله عليه وآله را كه وحى است قبول نداشتند. لذا به جاى «انزل اللَّه‌اليك» مى‌گفتند: «نُزّل عليه»
3- كفار، نشانه‌ى صداقت پيامبر را نزول فرشته مى‌دانستند، ولى اين بهانه‌اى بيش نبود. زيرا در جاى ديگر قرآن مى‌خوانيم: اگر بر فرض ما فرشتگان را بر آنان نازل كنيم و مردگان زنده شوند و با آنان سخن بگويند و در برابر چشمشان همه چيز را حاضر كنيم، باز هم ايمان نمى‌آورند. «ما كانوا ليؤمنوا»

مَا نُنَزِّلُ الْمَلَائِکَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَا کَانُوا إِذًا مُّنظَرِینَ
8 - از آيات قرآن استفاده مى‌شود كه هرگاه معجزه‌اى از انبيا صادر شود و مردم بى‌اعتنايى كنند، ممكن است قهر الهى نازل شود و ممكن است براى مدتى به آنان مهلت داده شود، لكن هرگاه نوع معجزه و درخواست آن از طرف مردم باشد؛ نظير بيرون آمدن شتر از دل كوه كه از حضرت صالح خواستند و يا نظير فروآمدن غذاى آسمانى كه از حضرت عيسى خواستند، در اين گونه موارد هرگاه مردم تخلف نمايند قهر خدا حتمى و فورى است و ديگر به آنان مهلت داده نمى‌شود. «و ما كانوا اذاً منظرين»
در آيه قبل كفار با جمله «لو ما تأتينا بالملائكة» از پيامبر عزيز تقاضاى فرود آمدن فرشتگان بر خودشان را داشتند. اين آيه پاسخ مى‌دهد: كه نزول فرشتگان بر حق است و حق آن است كه فرشته بر افراد لايق نازل شود ونزول فرشته بر افراد نااهل باطل است و ما جز حق انجام نمى‌دهيم. «ما ننزل الملائكة الا بالحقّ» 1- نزول فرشتگان بر اساس هوس اين و آن نيست، بلكه بر اساس حق است. «وما ننزّل الملائكة الاّ بالحق»
2- مهلت دادن خدا نيز قانون دارد ودر مواردى كه نوع معجزه با درخواست خود مردم باشد ولى بازهم سركشى نمايند، مهلتى در كار نيست. «كانوا اذاً منظرين»

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
9 - در آيه 6 كفار مى‌گفتند: معلوم نيست سرچشمه ذكر پيامبر چيست «نزّل عليه» در اين آيه مى‌فرمايد: شك نكنيد قطعاً خود ما هستيم كه ذكر و قرآن را بر او نازل مى‌كنيم و همانگونه كه كفار با تأكيد نسبت جنون مى‌دادند، خداوند با تأكيد بيشترى نزول قرآن و حفظ آن را به ذات مقدس خود نسبت مى‌دهد. <443>
به گواهى و وعده خدا در اين آيه، هيچگونه تغيير وتحريفى در قرآن رخ نداده، چنانكه در آيات ديگر نيز اين مطلب آمده است، از جمله آيه 42 فصلت: «لايأتيه الباطل من‌بين يديه ولا من‌خلفه» هيچگونه باطلى از هيچ طريقى به قرآن راه ندارد. و اگر رواياتى را ديديم كه در آن به تحريف قرآن اشاره‌اى دارد؛ يا جعلى است كه بايد بر ديوار زد و يا مراد تحريف در معنا وعمل، تفسير به رأى و سليقه و كنارزدن قرآن شناسان اصلى يعنى اهل‌بيت پيامبرعليهم السلام مى‌باشد. <444>
علاوه بر وعده خداوند مبنى بر حفاظت از قرآن، مسلمانان از آغاز، قرآن را حفظ كرده ودر نوشتن وحفظ آن جدّى بودند، حتى آموزش قرآن را مهريه زنان قرار مى‌دادند، در نمازها مى‌خواندند وكاتبان وحى افراد متعدد بودند كه يكى از آنان حضرت على‌عليه السلام بود وامامان اهل‌بيت‌عليهم السلام مردم را به همين قرآن موجود دعوت مى‌كردند، به علاوه حديث ثقلين <445> از شخص پيامبر گواه ديگرى بر سلامت قرآن است و به راستى مگر مى‌توان گفت رسالت پيامبر ثابت ولى كتابش متغير است؟!
مصطفى را وعده داد الطاف حق‌
گر بميرى تو نميرد اين نَسَق
من كتاب و معجزت را حافظم‌
بيش و كم كن را زقرآن رافضم 1- قرآن نه از بشر است و نه از فرشته. «انّا نحن»
2- قرآن براى هميشه محفوظ است. «لحافظون» (اسم فاعل رمز دوام است)
3- يكى از پيشگويى‌هاى قرآن واز امتيازات اسلام، مصونيت قرآن از تحريف است. «انا له لحافظون»
4- قرآن، ذكر است. ياد خدا، ياد نعمت‌ها، ياد تاريخ گذشتگان وياد قيامت. «الذكر» <446>
5- تهمت‌ها وتحقيرهاى ناروا، بايد محكم وهمانند خودشان پاسخ داده شود. «نُزّل عليه الذكر» را بايد با آيه «نحن نزلنا الذكر» پاسخ داد.

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ
10 - كلمه «شيع» به معناى امّت و گروهى است كه داراى نوعى پيوندو همبستگى مى‌باشند؛ خواه پيوند در خط حق باشد، نظير آيه «و انّ من شيعته لابراهيم» <447> و خواه در خط انحراف. «فرقوا دينهم و كانوا شيعا» <448>
هدف استهزا؛ يا شكستن اُبهّت انبيا بود تا مردمِ حق‌جو گرد آنان جمع نشوند، و يا براى جبران ضعف و ناتوانى خودشان در برابر منطق انبيا بود. و آنچه دستاويز مسخره قرار مى‌گرفت؛ يا زندگى ساده انبيا يا پيروان محروم آنان ويا شكستن سنت‌هاى خرافه‌اى مردم بود. 1- در برابر سيل استهزا، بايد افراد را تقويت كرد. «لقد ارسلنا من قبلك»
2- توجّه به تاريخ ومشكلات ديگران، تحمل مشكلات را بر انسان آسان مى‌كند. «ارسلنا من قبلك»
3- استهزا، سيره و روش هميشگى كفار، در برابر انبيا بوده است. «كانوا به يستهزؤن» (حربه‌ى كسى كه منطق ندارد، استهزا مى‌باشد)
4- هيچ يك از انبيا، از مسخره شدن بدست كفار، مصون نبوده‌اند. «ما يأتيهم من رسول» (مبلّغ نبايد با تمسخر مردم، دل سرد شود)

وَمَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ
11 - كلمه «شيع» به معناى امّت و گروهى است كه داراى نوعى پيوندو همبستگى مى‌باشند؛ خواه پيوند در خط حق باشد، نظير آيه «و انّ من شيعته لابراهيم» <447> و خواه در خط انحراف. «فرقوا دينهم و كانوا شيعا» <448>
هدف استهزا؛ يا شكستن اُبهّت انبيا بود تا مردمِ حق‌جو گرد آنان جمع نشوند، و يا براى جبران ضعف و ناتوانى خودشان در برابر منطق انبيا بود. و آنچه دستاويز مسخره قرار مى‌گرفت؛ يا زندگى ساده انبيا يا پيروان محروم آنان ويا شكستن سنت‌هاى خرافه‌اى مردم بود. 1- در برابر سيل استهزا، بايد افراد را تقويت كرد. «لقد ارسلنا من قبلك»
2- توجّه به تاريخ ومشكلات ديگران، تحمل مشكلات را بر انسان آسان مى‌كند. «ارسلنا من قبلك»
3- استهزا، سيره و روش هميشگى كفار، در برابر انبيا بوده است. «كانوا به يستهزؤن» (حربه‌ى كسى كه منطق ندارد، استهزا مى‌باشد)
4- هيچ يك از انبيا، از مسخره شدن بدست كفار، مصون نبوده‌اند. «ما يأتيهم من رسول» (مبلّغ نبايد با تمسخر مردم، دل سرد شود)

کَذَلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ
12 - در چند آيه قبل خوانديم كه كفار از پيامبراكرم صلى الله عليه وآله درخواست ديدن و آوردن فرشته مى‌كردند. در آيه 14 اين سوره مى‌فرمايد: حتى اگر ما درى از آسمان را به روى آنان باز كنيم و آنان به آسمان بالا روند وملائكه وچيزهاى ديگرى را هم ببينند، باز ايمان نخواهند آورد، زيرا تقاضاى ديدن فرشته تنها يك بهانه است. و شخص لجوج عروج خود را به آسمان نيز، انكار مى‌كند. در آيه‌ى ديگر <449> مى‌خوانيم: حتى اگر كتابى را در كاغذى از آسمان نازل كنيم وآنان با دست خود آن را بگيرند باز هم انكار مى‌كنند و مى‌گويند اين جز جادو وسحر آشكارى نيست. 1- سنت خداوند براى هدايت مردم، نسبت به همه مردم يكسان است. «كذالك نسلكه»
2- خداوند اتمام حجت مى‌كند و مطالب حق را به دل و عمق جان مردم مى‌رساند، تا نگويند ما حقيقت را نفهميديم. «فى قلوب المجرمين» <450>
3- جرم وگناه، انسان را از هدايت پذيرى دور مى‌كند. «قلوب المجرمين، لايؤمنون به»
4- تنها فهميدن حق، براى پذيرفتن آن كافى نيست، زيرا ايمان آوردن نياز به اراده و تواضع وخشوع دارد. «نسلكه فى قلوب ... لا يؤمنون»
5- لجاجت، مانع شناخت است ولجوج محسوسات را نيز انكار مى‌كند. «لو فتحنا عليهم باباً... لقالوا انما سكرت ابصارنا»
6- لجاجت، درد بى درمان و رو به گسترش است. او با ديدن هرگونه نشانه‌اى ابتدا مى‌گويد؛ چشم من سحر شده،«انما سكرت ابصارنا» اما بعد مى‌گويد؛ تمام وجودم سحر شده است. «بل نحن قوم مسحورون»
5- آسمان درهايى دارد كه با اراده‌ى خداوند، بر هركس كه بخواهد باز مى‌شود. «فتحنا عليهم باباً»

لَا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ
13 - در چند آيه قبل خوانديم كه كفار از پيامبراكرم صلى الله عليه وآله درخواست ديدن و آوردن فرشته مى‌كردند. در آيه 14 اين سوره مى‌فرمايد: حتى اگر ما درى از آسمان را به روى آنان باز كنيم و آنان به آسمان بالا روند وملائكه وچيزهاى ديگرى را هم ببينند، باز ايمان نخواهند آورد، زيرا تقاضاى ديدن فرشته تنها يك بهانه است. و شخص لجوج عروج خود را به آسمان نيز، انكار مى‌كند. در آيه‌ى ديگر <449> مى‌خوانيم: حتى اگر كتابى را در كاغذى از آسمان نازل كنيم وآنان با دست خود آن را بگيرند باز هم انكار مى‌كنند و مى‌گويند اين جز جادو وسحر آشكارى نيست. 1- سنت خداوند براى هدايت مردم، نسبت به همه مردم يكسان است. «كذالك نسلكه»
2- خداوند اتمام حجت مى‌كند و مطالب حق را به دل و عمق جان مردم مى‌رساند، تا نگويند ما حقيقت را نفهميديم. «فى قلوب المجرمين» <450>
3- جرم وگناه، انسان را از هدايت پذيرى دور مى‌كند. «قلوب المجرمين، لايؤمنون به»
4- تنها فهميدن حق، براى پذيرفتن آن كافى نيست، زيرا ايمان آوردن نياز به اراده و تواضع وخشوع دارد. «نسلكه فى قلوب ... لا يؤمنون»
5- لجاجت، مانع شناخت است ولجوج محسوسات را نيز انكار مى‌كند. «لو فتحنا عليهم باباً... لقالوا انما سكرت ابصارنا»
6- لجاجت، درد بى درمان و رو به گسترش است. او با ديدن هرگونه نشانه‌اى ابتدا مى‌گويد؛ چشم من سحر شده،«انما سكرت ابصارنا» اما بعد مى‌گويد؛ تمام وجودم سحر شده است. «بل نحن قوم مسحورون»
5- آسمان درهايى دارد كه با اراده‌ى خداوند، بر هركس كه بخواهد باز مى‌شود. «فتحنا عليهم باباً»

وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ
14 - در چند آيه قبل خوانديم كه كفار از پيامبراكرم صلى الله عليه وآله درخواست ديدن و آوردن فرشته مى‌كردند. در آيه 14 اين سوره مى‌فرمايد: حتى اگر ما درى از آسمان را به روى آنان باز كنيم و آنان به آسمان بالا روند وملائكه وچيزهاى ديگرى را هم ببينند، باز ايمان نخواهند آورد، زيرا تقاضاى ديدن فرشته تنها يك بهانه است. و شخص لجوج عروج خود را به آسمان نيز، انكار مى‌كند. در آيه‌ى ديگر <449> مى‌خوانيم: حتى اگر كتابى را در كاغذى از آسمان نازل كنيم وآنان با دست خود آن را بگيرند باز هم انكار مى‌كنند و مى‌گويند اين جز جادو وسحر آشكارى نيست. 1- سنت خداوند براى هدايت مردم، نسبت به همه مردم يكسان است. «كذالك نسلكه»
2- خداوند اتمام حجت مى‌كند و مطالب حق را به دل و عمق جان مردم مى‌رساند، تا نگويند ما حقيقت را نفهميديم. «فى قلوب المجرمين» <450>
3- جرم وگناه، انسان را از هدايت پذيرى دور مى‌كند. «قلوب المجرمين، لايؤمنون به»
4- تنها فهميدن حق، براى پذيرفتن آن كافى نيست، زيرا ايمان آوردن نياز به اراده و تواضع وخشوع دارد. «نسلكه فى قلوب ... لا يؤمنون»
5- لجاجت، مانع شناخت است ولجوج محسوسات را نيز انكار مى‌كند. «لو فتحنا عليهم باباً... لقالوا انما سكرت ابصارنا»
6- لجاجت، درد بى درمان و رو به گسترش است. او با ديدن هرگونه نشانه‌اى ابتدا مى‌گويد؛ چشم من سحر شده،«انما سكرت ابصارنا» اما بعد مى‌گويد؛ تمام وجودم سحر شده است. «بل نحن قوم مسحورون»
5- آسمان درهايى دارد كه با اراده‌ى خداوند، بر هركس كه بخواهد باز مى‌شود. «فتحنا عليهم باباً»

لَقَالُوا إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ
15 - در چند آيه قبل خوانديم كه كفار از پيامبراكرم صلى الله عليه وآله درخواست ديدن و آوردن فرشته مى‌كردند. در آيه 14 اين سوره مى‌فرمايد: حتى اگر ما درى از آسمان را به روى آنان باز كنيم و آنان به آسمان بالا روند وملائكه وچيزهاى ديگرى را هم ببينند، باز ايمان نخواهند آورد، زيرا تقاضاى ديدن فرشته تنها يك بهانه است. و شخص لجوج عروج خود را به آسمان نيز، انكار مى‌كند. در آيه‌ى ديگر <449> مى‌خوانيم: حتى اگر كتابى را در كاغذى از آسمان نازل كنيم وآنان با دست خود آن را بگيرند باز هم انكار مى‌كنند و مى‌گويند اين جز جادو وسحر آشكارى نيست. 1- سنت خداوند براى هدايت مردم، نسبت به همه مردم يكسان است. «كذالك نسلكه»
2- خداوند اتمام حجت مى‌كند و مطالب حق را به دل و عمق جان مردم مى‌رساند، تا نگويند ما حقيقت را نفهميديم. «فى قلوب المجرمين» <450>
3- جرم وگناه، انسان را از هدايت پذيرى دور مى‌كند. «قلوب المجرمين، لايؤمنون به»
4- تنها فهميدن حق، براى پذيرفتن آن كافى نيست، زيرا ايمان آوردن نياز به اراده و تواضع وخشوع دارد. «نسلكه فى قلوب ... لا يؤمنون»
5- لجاجت، مانع شناخت است ولجوج محسوسات را نيز انكار مى‌كند. «لو فتحنا عليهم باباً... لقالوا انما سكرت ابصارنا»
6- لجاجت، درد بى درمان و رو به گسترش است. او با ديدن هرگونه نشانه‌اى ابتدا مى‌گويد؛ چشم من سحر شده،«انما سكرت ابصارنا» اما بعد مى‌گويد؛ تمام وجودم سحر شده است. «بل نحن قوم مسحورون»
5- آسمان درهايى دارد كه با اراده‌ى خداوند، بر هركس كه بخواهد باز مى‌شود. «فتحنا عليهم باباً»


صفحه : 262
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 262
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 


1 - در تفسير طبرى و مجمع‌البيان ذيل آيه 2 حديثى آمده كه در قيامت كفار به مسلمين گرفتارِ جهنم، مى‌گويند: شما نيز مثل ما دوزخى شديد و اسلام شما را نجات نداد. در حالى كه مسلمانان گنهكار بعد از مدتى تنبيه، نجات مى‌يابند، ولى كفار براى هميشه در دوزخ و آتش جهنم ماندنى مى‌شوند و مى‌گويند: اى كاش ما هم مسلمان بوديم. 1- با اينكه قرآن مقام بسيار والايى دارد، «تلك» ولى در عين حال دسترسى به آن آسان است. زيرا هم نوشته شده، «كتاب» و هم قابل خواندن است. «قرآن» 2- مطالب قرآن روشن است و مرز حق و باطل را بيان مى‌كند. «مبين» 3- سرفرازى آينده براى اسلام است و حسرت براى كفار خواهد بود. «يودّ الذين كفروا» (كسانى كه امروز اسلام را مسخره مى‌كنند، در آينده پشيمان خواهند شد و چه بسا كفّارى كه آرزوى اسلام دارند، ولى گرفتار طاغوت‌ها يا محيط فساد خود هستند <438> )

2 - در تفسير طبرى و مجمع‌البيان ذيل آيه 2 حديثى آمده كه در قيامت كفار به مسلمين گرفتارِ جهنم، مى‌گويند: شما نيز مثل ما دوزخى شديد و اسلام شما را نجات نداد. در حالى كه مسلمانان گنهكار بعد از مدتى تنبيه، نجات مى‌يابند، ولى كفار براى هميشه در دوزخ و آتش جهنم ماندنى مى‌شوند و مى‌گويند: اى كاش ما هم مسلمان بوديم. 1- با اينكه قرآن مقام بسيار والايى دارد، «تلك» ولى در عين حال دسترسى به آن آسان است. زيرا هم نوشته شده، «كتاب» و هم قابل خواندن است. «قرآن» 2- مطالب قرآن روشن است و مرز حق و باطل را بيان مى‌كند. «مبين» 3- سرفرازى آينده براى اسلام است و حسرت براى كفار خواهد بود. «يودّ الذين كفروا» (كسانى كه امروز اسلام را مسخره مى‌كنند، در آينده پشيمان خواهند شد و چه بسا كفّارى كه آرزوى اسلام دارند، ولى گرفتار طاغوت‌ها يا محيط فساد خود هستند <438> )

3 - مسئله رها كردن كفار به حال خود، كه از جمله‌ى «ذرهم» استفاده مى‌شود، به خاطر سركشى خود آنان است و گرنه خداوند ابتدا براى هدايت همه‌ى انسانها، پيامبر فرستاده و كسى را به حال خود رها نكرده است. چنانكه اين مطلب بارها در قرآن مطرح شده است. از جمله: «فنذرهم فى طغيانهم يعمهون» <439> ، آنان را در سركشى خود سردرگم مى‌كنيم ودر جاى ديگر مى‌فرمايد: «و يمُدّهم فى‌طغيانهم» <440> آنان را در سركشى كردن مهلت مى‌دهيم. انسان به آرزو زنده است و اگر روزى آرزو از انسان گرفته شود از كار و تلاش دست برمى‌دارد. امّا آرزويى كه در اسلام مورد انتقاد قرار گرفته است، مربوط به موارد ذيل است: 1- آرزوى طولانى. 2- آرزوى بيش از عمل. 3- آرزوى بدون عمل. 4- آرزويى كه انسان را سرگرم كند. 5- آرزوى خير داشتن از كار و افراد بد. پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: من از دو چيز بر شما مى‌ترسم؛ يكى پيروى از هوسها كه شما را از حق باز دارد و ديگرى آرزوهاى طولانى كه شما را از آخرت غافل نمايد. در دعاى كميل مى‌خوانيم: سرگرم شدن به آرزو انسان را از رسيدن به خيرات محروم مى‌كند. «و حَبَسنى عن نفعى بُعد آمالى» 1- مهلت الهى را نشانه لطف و رحمت او ندانيم. «ذرهم ... فسوف يعلمون» (گاهى پزشك به اطرافيان بيمار مى‌گويد: مريض را رها كنيد و هر چه مى‌خواهد بخورد به او بدهيد، زيرا كار از كار گذشته است) 2- در تبليغ و ارشاد وقت خود را صرف نااهلان نكنيد. «ذرهم» 3- انسان، گاهى چنان در كفر غوطه‌ور مى‌شود كه برهان و هشدار انبيا نيز او را بيدار نمى‌كند «ذرهم» 4- آرزو اگر انسان را غافل كند، نابجاست. «يُلههم الامل» <441> ولى اگر انسان را به كار و تلاش وادار كند خوب است زيرا در قرآن مى‌خوانيم: «والباقيات الصالحات خير عند ربك ثواباً و خير اَمَلاً» <442> 5- بى‌خبران روزى آگاه خواهند شد. «فسوف يعلمون»

4 - 1- كاميابى‌هاى دنياپرستان پايانى دارد. «ما اهلكنا من قرية» 2- اگر بخواهيم مى‌توانيم كفّار را فوراً نابود كنيم، امّا برنامه و سنّت ما فرصت دادن و تأخير است. «لها كتاب معلوم» 3- به مهلت دادن‌هاى الهى مغرور نشويم. «لها كتاب معلوم» 4- جامعه و تاريخ نيز قانون وزمان‌بندى واصولى دارد. «قرية الا ولها كتاب معلوم»

5 - اَجَل و حوادثى كه پيش مى‌آيد دو نوع است: حتمى و غيرحتمى. اَجَل غيرحتمى با دعا و صدقه و كارهاى خير قابل تغيير است، امّا اَجَل حتمى قابل تغيير نيست. 1- نه تنها افراد بلكه اُمت‌ها وتاريخ آنان زمان‌بندى واَجَل دارند. «اجلاً» 2- بقا وثبات افراد واُمت‌ها بدست خداست وانسان در جلو وعقب انداختن برنامه‌هاى حتمى الهى، نقشى ندارد. «ما تسبق ... و ما يستأخرون»

6 - كلمه «مجنون» به معناى بى‌عقل نيست، بلكه به معناى جن‌زده است. همانگونه كه كلمه «ديوانه» به معناى ديوزده است و در جاهليت اعتقاد داشتند كه شاعر به خاطر ارتباطى كه با جنّ دارد مى‌تواند شعر بگويد. در اين دو آيه تحقير وتمسخر وتهمت وترديد، با انواع تأكيدها براى پيامبر صلى الله عليه وآله از زبان كفار مطرح شده است. «ياايهاالذّى» به جاى «ياايهاالنّبى» يك نوع تحقير است، كلمه «ذكر» با توجه به اينكه كفار به وحى عقيده نداشتند، يك نوع تمسخر است و «مجنون» تهمت است و جمله «ان كنت من الصادقين» نشانه‌ى ترديد آنان در نبوت است. به علاوه حرف «اِنّ» و حرف لام در جمله «انّك لمجنون» و قالب جمله اسميه، نشانه‌ى انواع تاكيد در سخن و عقيده انحرافى آنهاست. 1- توجّه به معنويات، نزد گروهى ديوانگى است. «انك لمجنون» 2- كفار سرچشمه سخنان پيامبر اكرم‌صلى الله عليه وآله را كه وحى است قبول نداشتند. لذا به جاى «انزل اللَّه‌اليك» مى‌گفتند: «نُزّل عليه» 3- كفار، نشانه‌ى صداقت پيامبر را نزول فرشته مى‌دانستند، ولى اين بهانه‌اى بيش نبود. زيرا در جاى ديگر قرآن مى‌خوانيم: اگر بر فرض ما فرشتگان را بر آنان نازل كنيم و مردگان زنده شوند و با آنان سخن بگويند و در برابر چشمشان همه چيز را حاضر كنيم، باز هم ايمان نمى‌آورند. «ما كانوا ليؤمنوا»

7 - كلمه «مجنون» به معناى بى‌عقل نيست، بلكه به معناى جن‌زده است. همانگونه كه كلمه «ديوانه» به معناى ديوزده است و در جاهليت اعتقاد داشتند كه شاعر به خاطر ارتباطى كه با جنّ دارد مى‌تواند شعر بگويد. در اين دو آيه تحقير وتمسخر وتهمت وترديد، با انواع تأكيدها براى پيامبر صلى الله عليه وآله از زبان كفار مطرح شده است. «ياايهاالذّى» به جاى «ياايهاالنّبى» يك نوع تحقير است، كلمه «ذكر» با توجه به اينكه كفار به وحى عقيده نداشتند، يك نوع تمسخر است و «مجنون» تهمت است و جمله «ان كنت من الصادقين» نشانه‌ى ترديد آنان در نبوت است. به علاوه حرف «اِنّ» و حرف لام در جمله «انّك لمجنون» و قالب جمله اسميه، نشانه‌ى انواع تاكيد در سخن و عقيده انحرافى آنهاست. 1- توجّه به معنويات، نزد گروهى ديوانگى است. «انك لمجنون» 2- كفار سرچشمه سخنان پيامبر اكرم‌صلى الله عليه وآله را كه وحى است قبول نداشتند. لذا به جاى «انزل اللَّه‌اليك» مى‌گفتند: «نُزّل عليه» 3- كفار، نشانه‌ى صداقت پيامبر را نزول فرشته مى‌دانستند، ولى اين بهانه‌اى بيش نبود. زيرا در جاى ديگر قرآن مى‌خوانيم: اگر بر فرض ما فرشتگان را بر آنان نازل كنيم و مردگان زنده شوند و با آنان سخن بگويند و در برابر چشمشان همه چيز را حاضر كنيم، باز هم ايمان نمى‌آورند. «ما كانوا ليؤمنوا»

8 - از آيات قرآن استفاده مى‌شود كه هرگاه معجزه‌اى از انبيا صادر شود و مردم بى‌اعتنايى كنند، ممكن است قهر الهى نازل شود و ممكن است براى مدتى به آنان مهلت داده شود، لكن هرگاه نوع معجزه و درخواست آن از طرف مردم باشد؛ نظير بيرون آمدن شتر از دل كوه كه از حضرت صالح خواستند و يا نظير فروآمدن غذاى آسمانى كه از حضرت عيسى خواستند، در اين گونه موارد هرگاه مردم تخلف نمايند قهر خدا حتمى و فورى است و ديگر به آنان مهلت داده نمى‌شود. «و ما كانوا اذاً منظرين» در آيه قبل كفار با جمله «لو ما تأتينا بالملائكة» از پيامبر عزيز تقاضاى فرود آمدن فرشتگان بر خودشان را داشتند. اين آيه پاسخ مى‌دهد: كه نزول فرشتگان بر حق است و حق آن است كه فرشته بر افراد لايق نازل شود ونزول فرشته بر افراد نااهل باطل است و ما جز حق انجام نمى‌دهيم. «ما ننزل الملائكة الا بالحقّ» 1- نزول فرشتگان بر اساس هوس اين و آن نيست، بلكه بر اساس حق است. «وما ننزّل الملائكة الاّ بالحق» 2- مهلت دادن خدا نيز قانون دارد ودر مواردى كه نوع معجزه با درخواست خود مردم باشد ولى بازهم سركشى نمايند، مهلتى در كار نيست. «كانوا اذاً منظرين»

9 - در آيه 6 كفار مى‌گفتند: معلوم نيست سرچشمه ذكر پيامبر چيست «نزّل عليه» در اين آيه مى‌فرمايد: شك نكنيد قطعاً خود ما هستيم كه ذكر و قرآن را بر او نازل مى‌كنيم و همانگونه كه كفار با تأكيد نسبت جنون مى‌دادند، خداوند با تأكيد بيشترى نزول قرآن و حفظ آن را به ذات مقدس خود نسبت مى‌دهد. <443> به گواهى و وعده خدا در اين آيه، هيچگونه تغيير وتحريفى در قرآن رخ نداده، چنانكه در آيات ديگر نيز اين مطلب آمده است، از جمله آيه 42 فصلت: «لايأتيه الباطل من‌بين يديه ولا من‌خلفه» هيچگونه باطلى از هيچ طريقى به قرآن راه ندارد. و اگر رواياتى را ديديم كه در آن به تحريف قرآن اشاره‌اى دارد؛ يا جعلى است كه بايد بر ديوار زد و يا مراد تحريف در معنا وعمل، تفسير به رأى و سليقه و كنارزدن قرآن شناسان اصلى يعنى اهل‌بيت پيامبرعليهم السلام مى‌باشد. <444> علاوه بر وعده خداوند مبنى بر حفاظت از قرآن، مسلمانان از آغاز، قرآن را حفظ كرده ودر نوشتن وحفظ آن جدّى بودند، حتى آموزش قرآن را مهريه زنان قرار مى‌دادند، در نمازها مى‌خواندند وكاتبان وحى افراد متعدد بودند كه يكى از آنان حضرت على‌عليه السلام بود وامامان اهل‌بيت‌عليهم السلام مردم را به همين قرآن موجود دعوت مى‌كردند، به علاوه حديث ثقلين <445> از شخص پيامبر گواه ديگرى بر سلامت قرآن است و به راستى مگر مى‌توان گفت رسالت پيامبر ثابت ولى كتابش متغير است؟! مصطفى را وعده داد الطاف حق‌ گر بميرى تو نميرد اين نَسَق من كتاب و معجزت را حافظم‌ بيش و كم كن را زقرآن رافضم 1- قرآن نه از بشر است و نه از فرشته. «انّا نحن» 2- قرآن براى هميشه محفوظ است. «لحافظون» (اسم فاعل رمز دوام است) 3- يكى از پيشگويى‌هاى قرآن واز امتيازات اسلام، مصونيت قرآن از تحريف است. «انا له لحافظون» 4- قرآن، ذكر است. ياد خدا، ياد نعمت‌ها، ياد تاريخ گذشتگان وياد قيامت. «الذكر» <446> 5- تهمت‌ها وتحقيرهاى ناروا، بايد محكم وهمانند خودشان پاسخ داده شود. «نُزّل عليه الذكر» را بايد با آيه «نحن نزلنا الذكر» پاسخ داد.

10 - كلمه «شيع» به معناى امّت و گروهى است كه داراى نوعى پيوندو همبستگى مى‌باشند؛ خواه پيوند در خط حق باشد، نظير آيه «و انّ من شيعته لابراهيم» <447> و خواه در خط انحراف. «فرقوا دينهم و كانوا شيعا» <448> هدف استهزا؛ يا شكستن اُبهّت انبيا بود تا مردمِ حق‌جو گرد آنان جمع نشوند، و يا براى جبران ضعف و ناتوانى خودشان در برابر منطق انبيا بود. و آنچه دستاويز مسخره قرار مى‌گرفت؛ يا زندگى ساده انبيا يا پيروان محروم آنان ويا شكستن سنت‌هاى خرافه‌اى مردم بود. 1- در برابر سيل استهزا، بايد افراد را تقويت كرد. «لقد ارسلنا من قبلك» 2- توجّه به تاريخ ومشكلات ديگران، تحمل مشكلات را بر انسان آسان مى‌كند. «ارسلنا من قبلك» 3- استهزا، سيره و روش هميشگى كفار، در برابر انبيا بوده است. «كانوا به يستهزؤن» (حربه‌ى كسى كه منطق ندارد، استهزا مى‌باشد) 4- هيچ يك از انبيا، از مسخره شدن بدست كفار، مصون نبوده‌اند. «ما يأتيهم من رسول» (مبلّغ نبايد با تمسخر مردم، دل سرد شود)

11 - كلمه «شيع» به معناى امّت و گروهى است كه داراى نوعى پيوندو همبستگى مى‌باشند؛ خواه پيوند در خط حق باشد، نظير آيه «و انّ من شيعته لابراهيم» <447> و خواه در خط انحراف. «فرقوا دينهم و كانوا شيعا» <448> هدف استهزا؛ يا شكستن اُبهّت انبيا بود تا مردمِ حق‌جو گرد آنان جمع نشوند، و يا براى جبران ضعف و ناتوانى خودشان در برابر منطق انبيا بود. و آنچه دستاويز مسخره قرار مى‌گرفت؛ يا زندگى ساده انبيا يا پيروان محروم آنان ويا شكستن سنت‌هاى خرافه‌اى مردم بود. 1- در برابر سيل استهزا، بايد افراد را تقويت كرد. «لقد ارسلنا من قبلك» 2- توجّه به تاريخ ومشكلات ديگران، تحمل مشكلات را بر انسان آسان مى‌كند. «ارسلنا من قبلك» 3- استهزا، سيره و روش هميشگى كفار، در برابر انبيا بوده است. «كانوا به يستهزؤن» (حربه‌ى كسى كه منطق ندارد، استهزا مى‌باشد) 4- هيچ يك از انبيا، از مسخره شدن بدست كفار، مصون نبوده‌اند. «ما يأتيهم من رسول» (مبلّغ نبايد با تمسخر مردم، دل سرد شود)

12 - در چند آيه قبل خوانديم كه كفار از پيامبراكرم صلى الله عليه وآله درخواست ديدن و آوردن فرشته مى‌كردند. در آيه 14 اين سوره مى‌فرمايد: حتى اگر ما درى از آسمان را به روى آنان باز كنيم و آنان به آسمان بالا روند وملائكه وچيزهاى ديگرى را هم ببينند، باز ايمان نخواهند آورد، زيرا تقاضاى ديدن فرشته تنها يك بهانه است. و شخص لجوج عروج خود را به آسمان نيز، انكار مى‌كند. در آيه‌ى ديگر <449> مى‌خوانيم: حتى اگر كتابى را در كاغذى از آسمان نازل كنيم وآنان با دست خود آن را بگيرند باز هم انكار مى‌كنند و مى‌گويند اين جز جادو وسحر آشكارى نيست. 1- سنت خداوند براى هدايت مردم، نسبت به همه مردم يكسان است. «كذالك نسلكه» 2- خداوند اتمام حجت مى‌كند و مطالب حق را به دل و عمق جان مردم مى‌رساند، تا نگويند ما حقيقت را نفهميديم. «فى قلوب المجرمين» <450> 3- جرم وگناه، انسان را از هدايت پذيرى دور مى‌كند. «قلوب المجرمين، لايؤمنون به» 4- تنها فهميدن حق، براى پذيرفتن آن كافى نيست، زيرا ايمان آوردن نياز به اراده و تواضع وخشوع دارد. «نسلكه فى قلوب ... لا يؤمنون» 5- لجاجت، مانع شناخت است ولجوج محسوسات را نيز انكار مى‌كند. «لو فتحنا عليهم باباً... لقالوا انما سكرت ابصارنا» 6- لجاجت، درد بى درمان و رو به گسترش است. او با ديدن هرگونه نشانه‌اى ابتدا مى‌گويد؛ چشم من سحر شده،«انما سكرت ابصارنا» اما بعد مى‌گويد؛ تمام وجودم سحر شده است. «بل نحن قوم مسحورون» 5- آسمان درهايى دارد كه با اراده‌ى خداوند، بر هركس كه بخواهد باز مى‌شود. «فتحنا عليهم باباً»

13 - در چند آيه قبل خوانديم كه كفار از پيامبراكرم صلى الله عليه وآله درخواست ديدن و آوردن فرشته مى‌كردند. در آيه 14 اين سوره مى‌فرمايد: حتى اگر ما درى از آسمان را به روى آنان باز كنيم و آنان به آسمان بالا روند وملائكه وچيزهاى ديگرى را هم ببينند، باز ايمان نخواهند آورد، زيرا تقاضاى ديدن فرشته تنها يك بهانه است. و شخص لجوج عروج خود را به آسمان نيز، انكار مى‌كند. در آيه‌ى ديگر <449> مى‌خوانيم: حتى اگر كتابى را در كاغذى از آسمان نازل كنيم وآنان با دست خود آن را بگيرند باز هم انكار مى‌كنند و مى‌گويند اين جز جادو وسحر آشكارى نيست. 1- سنت خداوند براى هدايت مردم، نسبت به همه مردم يكسان است. «كذالك نسلكه» 2- خداوند اتمام حجت مى‌كند و مطالب حق را به دل و عمق جان مردم مى‌رساند، تا نگويند ما حقيقت را نفهميديم. «فى قلوب المجرمين» <450> 3- جرم وگناه، انسان را از هدايت پذيرى دور مى‌كند. «قلوب المجرمين، لايؤمنون به» 4- تنها فهميدن حق، براى پذيرفتن آن كافى نيست، زيرا ايمان آوردن نياز به اراده و تواضع وخشوع دارد. «نسلكه فى قلوب ... لا يؤمنون» 5- لجاجت، مانع شناخت است ولجوج محسوسات را نيز انكار مى‌كند. «لو فتحنا عليهم باباً... لقالوا انما سكرت ابصارنا» 6- لجاجت، درد بى درمان و رو به گسترش است. او با ديدن هرگونه نشانه‌اى ابتدا مى‌گويد؛ چشم من سحر شده،«انما سكرت ابصارنا» اما بعد مى‌گويد؛ تمام وجودم سحر شده است. «بل نحن قوم مسحورون» 5- آسمان درهايى دارد كه با اراده‌ى خداوند، بر هركس كه بخواهد باز مى‌شود. «فتحنا عليهم باباً»

14 - در چند آيه قبل خوانديم كه كفار از پيامبراكرم صلى الله عليه وآله درخواست ديدن و آوردن فرشته مى‌كردند. در آيه 14 اين سوره مى‌فرمايد: حتى اگر ما درى از آسمان را به روى آنان باز كنيم و آنان به آسمان بالا روند وملائكه وچيزهاى ديگرى را هم ببينند، باز ايمان نخواهند آورد، زيرا تقاضاى ديدن فرشته تنها يك بهانه است. و شخص لجوج عروج خود را به آسمان نيز، انكار مى‌كند. در آيه‌ى ديگر <449> مى‌خوانيم: حتى اگر كتابى را در كاغذى از آسمان نازل كنيم وآنان با دست خود آن را بگيرند باز هم انكار مى‌كنند و مى‌گويند اين جز جادو وسحر آشكارى نيست. 1- سنت خداوند براى هدايت مردم، نسبت به همه مردم يكسان است. «كذالك نسلكه» 2- خداوند اتمام حجت مى‌كند و مطالب حق را به دل و عمق جان مردم مى‌رساند، تا نگويند ما حقيقت را نفهميديم. «فى قلوب المجرمين» <450> 3- جرم وگناه، انسان را از هدايت پذيرى دور مى‌كند. «قلوب المجرمين، لايؤمنون به» 4- تنها فهميدن حق، براى پذيرفتن آن كافى نيست، زيرا ايمان آوردن نياز به اراده و تواضع وخشوع دارد. «نسلكه فى قلوب ... لا يؤمنون» 5- لجاجت، مانع شناخت است ولجوج محسوسات را نيز انكار مى‌كند. «لو فتحنا عليهم باباً... لقالوا انما سكرت ابصارنا» 6- لجاجت، درد بى درمان و رو به گسترش است. او با ديدن هرگونه نشانه‌اى ابتدا مى‌گويد؛ چشم من سحر شده،«انما سكرت ابصارنا» اما بعد مى‌گويد؛ تمام وجودم سحر شده است. «بل نحن قوم مسحورون» 5- آسمان درهايى دارد كه با اراده‌ى خداوند، بر هركس كه بخواهد باز مى‌شود. «فتحنا عليهم باباً»

15 - در چند آيه قبل خوانديم كه كفار از پيامبراكرم صلى الله عليه وآله درخواست ديدن و آوردن فرشته مى‌كردند. در آيه 14 اين سوره مى‌فرمايد: حتى اگر ما درى از آسمان را به روى آنان باز كنيم و آنان به آسمان بالا روند وملائكه وچيزهاى ديگرى را هم ببينند، باز ايمان نخواهند آورد، زيرا تقاضاى ديدن فرشته تنها يك بهانه است. و شخص لجوج عروج خود را به آسمان نيز، انكار مى‌كند. در آيه‌ى ديگر <449> مى‌خوانيم: حتى اگر كتابى را در كاغذى از آسمان نازل كنيم وآنان با دست خود آن را بگيرند باز هم انكار مى‌كنند و مى‌گويند اين جز جادو وسحر آشكارى نيست. 1- سنت خداوند براى هدايت مردم، نسبت به همه مردم يكسان است. «كذالك نسلكه» 2- خداوند اتمام حجت مى‌كند و مطالب حق را به دل و عمق جان مردم مى‌رساند، تا نگويند ما حقيقت را نفهميديم. «فى قلوب المجرمين» <450> 3- جرم وگناه، انسان را از هدايت پذيرى دور مى‌كند. «قلوب المجرمين، لايؤمنون به» 4- تنها فهميدن حق، براى پذيرفتن آن كافى نيست، زيرا ايمان آوردن نياز به اراده و تواضع وخشوع دارد. «نسلكه فى قلوب ... لا يؤمنون» 5- لجاجت، مانع شناخت است ولجوج محسوسات را نيز انكار مى‌كند. «لو فتحنا عليهم باباً... لقالوا انما سكرت ابصارنا» 6- لجاجت، درد بى درمان و رو به گسترش است. او با ديدن هرگونه نشانه‌اى ابتدا مى‌گويد؛ چشم من سحر شده،«انما سكرت ابصارنا» اما بعد مى‌گويد؛ تمام وجودم سحر شده است. «بل نحن قوم مسحورون» 5- آسمان درهايى دارد كه با اراده‌ى خداوند، بر هركس كه بخواهد باز مى‌شود. «فتحنا عليهم باباً»

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 14 - حزب 27 - سوره حجر - صفحه 262
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر نور حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 93,391,139