خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 16 - حزب 31 - سوره کهف - صفحه 302


قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا
75 - پيامبرصلى الله عليه وآله فرمودند: اگر موسى صبر مى‌كرد، عجايب بيشترى از خضر مى‌ديد. <308> 1- اولياى خدا در تحمّل علم و ظرفيّت، در يك درجه نيستند. «لن تستطيع»
2- سه بار آزمايش و مهلت دادن، براى شناخت خصلت‌ها كافى است. «اِن سئلتك عن شى‌ء بعدها»
3- اگر با كسى تضادّ فكرى داريم و يكديگر را درك نمى‌كنيم، بى آنكه مقاومت كنيم از هم جدا شويم. «فلا تصاحبنى»
4- اعتراض‌هاى موسى به خاطر ابهام‌هايى بود كه در كار خضر مى‌ديد و جنبه‌ى سؤال داشت. «اِن سئلتك»
5 - درباره‌ى عملكرد خود، رأى منصفانه بدهيم. «فلاتصاحبنى» موسى مسئوليّت بى‌صبرى خود را بر عهده گرفت.
6- وقتى از كسى جدا مى‌شويم، ادب را مراعات كنيم. «فلا تصاحبنى قد بَلغتَ من لدنّى عُذرا»
7- هر جدايى، نشانه‌ى كينه وعقده و غرور وتكبّر نيست. «قدبَلغتَ من لدنّى عذراً»

قَالَ إِن سَأَلْتُکَ عَن شَیْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّی عُذْرًا
76 - پيامبرصلى الله عليه وآله فرمودند: اگر موسى صبر مى‌كرد، عجايب بيشترى از خضر مى‌ديد. <308> 1- اولياى خدا در تحمّل علم و ظرفيّت، در يك درجه نيستند. «لن تستطيع»
2- سه بار آزمايش و مهلت دادن، براى شناخت خصلت‌ها كافى است. «اِن سئلتك عن شى‌ء بعدها»
3- اگر با كسى تضادّ فكرى داريم و يكديگر را درك نمى‌كنيم، بى آنكه مقاومت كنيم از هم جدا شويم. «فلا تصاحبنى»
4- اعتراض‌هاى موسى به خاطر ابهام‌هايى بود كه در كار خضر مى‌ديد و جنبه‌ى سؤال داشت. «اِن سئلتك»
5 - درباره‌ى عملكرد خود، رأى منصفانه بدهيم. «فلاتصاحبنى» موسى مسئوليّت بى‌صبرى خود را بر عهده گرفت.
6- وقتى از كسى جدا مى‌شويم، ادب را مراعات كنيم. «فلا تصاحبنى قد بَلغتَ من لدنّى عُذرا»
7- هر جدايى، نشانه‌ى كينه وعقده و غرور وتكبّر نيست. «قدبَلغتَ من لدنّى عذراً»

فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارًا یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرًا
77 - مردم از دادن غذا به موسى و خضر امتناع كردند، ولى خضر به تنهايى ديوارِ خراب را مجّانى تعمير كرد. 1- هر دوره‌ى آموزشى، نياز به حركت دارد و تنوّع در مكان براى آموزش‌هاى جديد، يك ارزش است. «فانطلقا»
2- ملّتى كه سقوط اخلاقى كند، از دادن نان به پيامبر اولواالعزم هم خوددارى مى‌كند. «اَبَوا أن يُضيّفوهما» (البتّه اين در صورتى است كه آنان را مى‌شناختند.)
3- آنان كه از مهمانانى غريب پذيرايى نكنند، قابل نكوهش‌اند. «فابَوا ...»
4- بى‌اعتنايى و بى‌مهرى مردم، در كار ما تأثير منفى نگذارد. «فابَوا أن يضيّفوهما»
5 - انبيا گاهى در شدّت نياز به سر مى‌بردند. «اِستطعما»
6- گرچه نيازمندان به حداقل قناعت كنند، ولى كرامت انسانى مى‌گويد كه در حدّ ضيافت پذيرايى كنيد. «اِستطعما... يُضيّفوهما»
7- لازم نيست مهمان هميشه آشنا باشد، از مهمان غريب و ابن‌السبيل هم بايد پذيرايى كرد. «فابَوا أن يضيّفوهما»
8 - بايد نواقص را اصلاح و تعمير كرد، نه آنكه هر چيز عيب دار را بى‌ارزش پنداشت و از آن دست كشيد. «فوجدا فيها جداراً ... فاقامه»
9- اولياى الهى اهل كينه و انتقام نيستند. گرچه آنان را مهمان نكردند، ولى خضر به آنان خدمت كرد. «ابَوا أن يضيّفوهما - فاقامه»
10- پيامبران بر مال و جان مردم ولايت دارند كه هرگونه تصرّف كنند و نياز به كسب اجازه از مالك ندارند. «فاقامه»
11- همه جا منطقِ «اوّل معاش سپس كار» و«اوّل تأمين سپس تمكين»، درست نيست. پيامبرِ گرسنه، مجّانى كارگرى مى‌كند. «اَبَوا... فاقامه» وقتى نياز را ديديم، دست به كار شويم و منتظر دعوت و بودجه و همكار و آيين‌نامه نباشيم. «جداراً، فاقامه»
12- كار كردن براى خدا بدون گرفتن مزد، عيب نيست. «فاقامه»
13- وقتى كارى را مفيد و لازم تشخيص داديم، به انتقاد اين و آن كارى نداشته باشيم. «لتّخذتَ عليه اجراً»
14- كار كردن و مزد گرفتن و اجير شدن ننگ نيست. «لتّخذتَ عليه اجراً»
15- اولياى خدا براى پول كار نمى‌كنند. «لو شئتَ لتّخذتَ عليه اجراً»

قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا
78 - «تأويل» به معناى ارجاع و بازگشت دادن است و به هركارى كه به هدف برسد يا پرده از اسرارى بردارد گفته مى‌شود.
جدايىِ خضر از موسى به پيشنهاد خود موسى بود كه گفت: «اِن سألتك عن شى‌ء بعدها فلاتصاحبنى» و زمينه‌ى آن را با سؤال‌ها و اعتراض‌هاى مكرّر و تنها گذاشتن او در ساختن ديوار فراهم كرد.
از موسى پرسيدند: سخت‌ترين لحظاتى كه بر تو گذشت، كدام لحظه بود؟ گفت: با آنكه از فرعونيان تهمت‌ها شنيدم و از بنى‌اسرائيل بهانه‌جويى‌ها ديدم، ولى دشوارترين زمان، آن لحظه‌اى بود كه خضر گفت: «هذا فراق بينى و بينك». <309>
بگذار تا بگريم، چون ابر در بهاران‌
كز سنگ ناله خيزد، روز وداع ياران 1- هر كس قدر وصال را نداند، گرفتار فراق خواهد شد. «هذا فراق...»
2- به كوچك‌ترين انتقادى ياران خود را از دست ندهيم. خضر بعد از چند مرحله فرمود: «هذا فراق...»
3- هر چه سريعتر ابهام ذهنى ديگران را بر طرف كنيد. «سأنبّئك»
4- با تعليم حكمت، ظرفيّت افراد را افزايش دهيم. «سأنبّئك‌بتأويل‌مالم‌تستطع...»
5 - حوادث ظاهرى، گاهى جنبه‌ى باطنى هم دارد. «تأويل مالم تستطع عليه صبراً»

أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْبًا
79 - «وراء» به هر مكان پنهانى و پوشيده گفته مى‌شود؛ خواه آن مكان روبروى انسان باشد، يا پشت سر او.
آنچه را انسان مشاهده مى‌كند، يك چهره‌ى ظاهرى امور است كه چه بسا براى آن، چهره‌ى باطنى نيز وجود داشته باشد. ظاهر كارهاى خضر در ديدگاه حضرت موسى كار خلاف بود، ولى در باطن آن، راز و رمز و حقيقتى نهفته بود.
خضر، كشتى را به‌گونه‌اى سوراخ نكرد كه آب در آن رفته وسبب غرق شود، بلكه آن را معيوب ساخت. چه‌بسا عيب‌ها ونواقصى كه مصلحت‌ها در آن است. <310>
معيوب كردن كشتى براى آن بود كه به دست آن پادشاه ستمگر نيفتد و آن بينوايان، بينواتر نشوند. در واقع دفع اَفسد به فاسد بود، كه اين كار همه كس نيست و تشخيص اهمّ و مهم كار دين شناسان عميق است.
اهل‌بيت‌عليهم السلام، گاهى برخى ياران خالص خود را در حضور ديگران نكوهش و عيبجويى مى‌كردند، تا مورد سوءظنّ حكومت ستمگر قرار نگيرند و جانشان سالم بماند. چنان كه امام صادق عليه السلام از زراره انتقاد علنى كرد تا از آزار عبّاسيان درامان باشد، سپس به او پيام داد كه براى حفظ جان تو چنين كردم. آنگاه اين آيه را تلاوت كردند: «اما السفينة...» و فرمودند: تو بهترين كشتى اين دريايى كه طاغوت در پى تو و مراقب توست. <311>
كسانى پا به دنياى اسرار گذاشته و به باطن اشيا آگاه مى‌شوند كه از مرحله‌ى ظاهر گذشته باشند، همچون موسى عليه السلام كه عالم به شريعت بود و به آن عمل مى‌كرد، در دوره‌ى همراهى با خضر، به اسرار باطنى نيز آگاه شد. 1- مراعات نظم در شيوه‌ى آموزش مهم است. سؤال اوّل از شكستن كشتى بود، ابتدا پاسخ همين سؤال مطرح مى‌شود. «امّا السفينة»
2- اسرار ناگفته و راز كارها، روزى آشكار مى‌شود. «امّا السفينة»
3- شخص حكيم، هرگز كار لغو نمى‌كند و اعمالش براساس حكمت ومصلحت است. <312> «امّا السفينة»
4- افراد متعهّد، بايد حافظ حقوق و اموال محرومان باشند. «فكانت لمساكين...»
5 - اولياى خدا دلسوز مساكين و محرومانند. «لمساكين»
6- چه بسا كسانى با داشتن سرمايه و كار، باز هم درآمدشان براى مخارجشان كافى نباشد و از نظر قرآن، مسكين محسوب شوند. «مساكين يعملون»
7- مشاركت در سرمايه و كار، عقد قانونى و در اديان قبل نيز بوده است. «مساكين يعملون»
8 - بايد حاكمان غاصب را از دست‌يابى به اموال مردم محروم كرد. «اعيبها... ملك يأخذ»
9- دفع افسد به فاسد جايز ورعايت اهمّ ومهم لازم است. «اعيبها... ملك يأخذ»
10- طاغوت‌ها به كم راضى نيستند. به فقرا و سرمايه‌هاى اندك هم رحم نمى‌كنند. «يأخذ كل سفينةٍ»
11- هر چند كار خضر به فرمان خدا بود، «ما فعلتُه عن أمرى» امّا براى رعايت ادب، عيب‌دار ساختن كشتى را به خود نسبت داد. «أعيبها»
12- كار پيامبران معمولاً براساس قوانين ظاهرى است، امّا وظيفه‌ى خضر، براساس واقعيّات بود. «اردت ان اعيبها... ملك يأخذ»

وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَکُفْرًا
80 - «اِرهاق» به معناى وادار كردن ديگرى به كارى است كه انجام آن براى او دشوار و طاقت‌فرسا باشد.
در حديث آمده است: خداوند به جاى آن پسر، دخترى به آن دو مؤمن داد كه از نسل او هفتاد پيامبر پديد آمدند. <313>
گاهى فرزند، سبب انحراف و كفر والدين مى‌شود، «خشينا أن يُرهقهما...» گاهى هم والدين فطرت پاك و توحيدى فرزند را به كفر و آيين‌هاى انحرافى مى‌كشانند.
چنانكه پيامبراكرم‌صلى الله عليه وآله فرمودند: هر فرزندى، به طور فطرى خداشناس و مؤمن است، مگر آنكه پدر و مادر او را تغيير دهند. <314> 1- اولياى خدا كار لغو و بى‌جهت نمى‌كنند، گرچه در ظاهر خلاف به نظر آيد. «اما الغلام»
2- مرگ فرزند، بهتر از آن است كه بد عاقبت و موجب فساد و طغيان شود. «يرهقهما طغياناً و كفراً»
3- خداوند به پدر و مادر با ايمان، عنايت خاص دارد. «ابواه مؤمنين فخشينا»
4- گاهى جسم بايد فداى فكر بشود. فرزند كشته مى‌شود تا ايمان پدر و مادر محفوظ بماند. «خشينا ان يرهقهما»
5 - بايد فتنه‌ها را پيش‌بينى كرد و از ريشه خشكاند. «خشينا ان يرهقهما»
6- طغيان و سركشى زمينه‌ى كفر است. (طغيان» قبل از «كفر» آمده است.)
7- اراده‌ى مردان خدا، اراده‌ى خداست. «اردنا ان يبدِلهما»
8 - اولياى خدا هم مسئوليّت دارند و هم در انديشه‌ى آينده‌ى مردم مى‌باشند. «اردنا ان يبدِلهما»
9- گاهى دليل گرفتار شدن مؤمنين به بعضى ناگوارى‌ها، حفظ ايمان و عقيده خود آنان است. «يبدِلَهما خيراً منه»
10- اگر خداوند چيزى را از مؤمن گرفت، بهتر از آن را به او مى‌دهد. «يبدِلهما ربّهما خيراً منه»
11- از بين رفتن فرزنذ ناصالح و جايگزينى آن با فرزند صالح، جلوه‌اى از ربوبيّت خداوند است. «يبدِلَهما ربّهما خيراً منه»
12- تنها پاكى و صلاح فرزندان كافى نيست، بايد نسبت به پدر و مادر مهربان باشند. «زكوة واقرب رحماً»
13- آنچه ارزش است، سلامت، پاكى ومحبّت به والدين است، نه دختر يا پسر بودن فرزند. «زكوةً و اقرب رحماً»

فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْرًا مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا
81 - «اِرهاق» به معناى وادار كردن ديگرى به كارى است كه انجام آن براى او دشوار و طاقت‌فرسا باشد.
در حديث آمده است: خداوند به جاى آن پسر، دخترى به آن دو مؤمن داد كه از نسل او هفتاد پيامبر پديد آمدند. <313>
گاهى فرزند، سبب انحراف و كفر والدين مى‌شود، «خشينا أن يُرهقهما...» گاهى هم والدين فطرت پاك و توحيدى فرزند را به كفر و آيين‌هاى انحرافى مى‌كشانند.
چنانكه پيامبراكرم‌صلى الله عليه وآله فرمودند: هر فرزندى، به طور فطرى خداشناس و مؤمن است، مگر آنكه پدر و مادر او را تغيير دهند. <314> 1- اولياى خدا كار لغو و بى‌جهت نمى‌كنند، گرچه در ظاهر خلاف به نظر آيد. «اما الغلام»
2- مرگ فرزند، بهتر از آن است كه بد عاقبت و موجب فساد و طغيان شود. «يرهقهما طغياناً و كفراً»
3- خداوند به پدر و مادر با ايمان، عنايت خاص دارد. «ابواه مؤمنين فخشينا»
4- گاهى جسم بايد فداى فكر بشود. فرزند كشته مى‌شود تا ايمان پدر و مادر محفوظ بماند. «خشينا ان يرهقهما»
5 - بايد فتنه‌ها را پيش‌بينى كرد و از ريشه خشكاند. «خشينا ان يرهقهما»
6- طغيان و سركشى زمينه‌ى كفر است. (طغيان» قبل از «كفر» آمده است.)
7- اراده‌ى مردان خدا، اراده‌ى خداست. «اردنا ان يبدِلهما»
8 - اولياى خدا هم مسئوليّت دارند و هم در انديشه‌ى آينده‌ى مردم مى‌باشند. «اردنا ان يبدِلهما»
9- گاهى دليل گرفتار شدن مؤمنين به بعضى ناگوارى‌ها، حفظ ايمان و عقيده خود آنان است. «يبدِلَهما خيراً منه»
10- اگر خداوند چيزى را از مؤمن گرفت، بهتر از آن را به او مى‌دهد. «يبدِلهما ربّهما خيراً منه»
11- از بين رفتن فرزنذ ناصالح و جايگزينى آن با فرزند صالح، جلوه‌اى از ربوبيّت خداوند است. «يبدِلَهما ربّهما خيراً منه»
12- تنها پاكى و صلاح فرزندان كافى نيست، بايد نسبت به پدر و مادر مهربان باشند. «زكوة واقرب رحماً»
13- آنچه ارزش است، سلامت، پاكى ومحبّت به والدين است، نه دختر يا پسر بودن فرزند. «زكوةً و اقرب رحماً»

وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَّهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذَلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا
82 - پيامبراكرم‌صلى الله عليه وآله در روايتى فرمودند: آن گنج، كلماتى حكيمانه بود كه بر صحيفه‌اى از طلا نوشته شده بود. مضمون آن حكمت‌ها اين بود: تعجّب از كسى كه ايمان به تقدير الهى دارد، چرا محزون مى‌شود!؟ شگفت از كسى كه يقين به مرگ دارد، چرا شاد است، يقين به حساب دارد، چرا غافل است، يقين به رزق دارد، چرا خود را به زحمت بيش از اندازه مى‌اندازد و يقين به دگرگونى دنيا دارد، چرا به آن اطمينان مى‌كند!؟ <315>
طبق احاديث، لطف و رحمت خدا مخصوص فرزندان بى‌واسطه نيست، بلكه در نسل‌هاى بعدى هم تأثير دارد و نيكوكارى اجداد، موجب عنايت خدا به ذريّه‌ى آنان مى‌شود. <316>
امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند به موسى وحى كرد: من فرزندان را به خاطر خوبىِ پدران پاداش مى‌دهم. سپس فرمود: اگر به ناموس مردم خيانت كنيد، به ناموس شما خيانت مى‌شود. «كما تَدين تدان». <317>
يك جا فرزند به خاطر حفظ ايمان والدين كشته مى‌شود، و در جاى ديگر به خاطر صالح بودن پدر، پيامبرى كارگرى مى‌كند تا سرمايه به دست فرزند برسد.
وقتى بعضى به امام مجتبى عليه السلام به خاطر صلح با معاويه اعتراض كردند، فرمود: مگر نمى‌دانيد خضر براى مصلحت، كشتى را سوراخ كرد و نوجوانى را كشت و كارهاى او مورد غضب موسى قرار گرفت؟ اى مردم! اگر صلح را نمى‌پذيرفتم همه‌ى شيعيان روى زمين نابود مى‌شدند. «لولا ما اَتيتُ لما ترك من شيعتنا على وجه الارض احدٌ الاّ قُتل». <318>
«قرية» و «مدينة» هردو به يك معنى مى‌باشد. چنانكه در آيه‌ى 77 فرمود: «اَتَيا اهل قرية» در اينجا مى‌فرمايد: «فى المدينة». <319>
«اَشُدّ»، جمع «شدّة»، و «يبلغا اشُدّهما» يعنى تا آنان به تمام رشد خود برسند. 1- كودك نابالغ نيز مى‌تواند مالك باشد، امّا شرط تصرّف در اموال، توانمندى و رشد است. «كنز لهما، حتّى يبلغا اشدّهما»
2- ذخيره سازى ثروت براى فرزندان، جايز است. «كنزلهما و كان ابوهما صالحاً»
ولى زراندوزى اگر بدون انفاق باشد ممنوع است.
3- حفظ اموال يتيمان، واجب است. «لغلامين يتيمين»
4- كارهاى خوبِ پدر، در زندگى فرزندان اثر دارد. «ابوهما صالحاً»
5 - خضر، پيامبر بوده است. «ما فعلته عن امرى»
6- گاهى حوادث داراى تحليل و تفسير عميق و در مسير رشد انسان است. هدف از اين دوره‌ها، رشد موسى بود. «أراد ربّك، رحمةً من ربّك»
7- در برابر خدا بايد مؤدّبانه سخن گفت. حضرت خضر آنجا كه سخن از عيب و نقص است، به خود نسبت مى‌دهد، «أردتُ أن اَعيبها» و آنجا كه محدوده‌ى كار الهى است، به خدا نسبت مى‌دهد. «أراد ربّك أن يبلغا اشدّهما»
8 - اراده‌ى اولياى خدا، اراده خداست. «أردتُ، أردنا، أراد ربّك»

وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا
83 - «قَرن»، دو معنا دارد: يكى دوران طولانى و ديگرى به معناى شاخ حيوان، و ذوالقرنين را از آن جهت بدين وصف ناميده‌اند كه يا حكومت طولانى داشته و يا آنكه دو رشته موى خود را مثل دو شاخ مى‌بافته و يا روى كلاه او دو شاخك قرار داشته است. همچنين ممكن است مراد از «قَرنَين» شرق و غرب جهان باشد، <320> كه چون او به تمام شرق و غرب عالم سلطه پيدا كرده بوده «ذوالقرنين» ناميده شده است.
امام باقرعليه السلام فرمودند: «ذوالقرنين» پيامبر نبود، ليكن مرد صالحى بود كه خدا او را دوست مى‌داشت و او قوم خود را به تقوا سفارش مى‌كرد. مردم بر يك طرف سر او ضربه‌اى وارد كردند و او تا مدّتى ناپديد شد، پس از آن به سوى مردم بازگشت و دعوت خود را تكرار كرد، مردم به سمت ديگر سر او ضربه‌اى زدند. آنگاه امام فرمود: در ميان شما نيز شخصى با اين خصوصيات است. <321> بنابراين به خاطر اين دو ضربه به ذوالقرنين معروف بوده است.
تفسير نمونه با توجّه به اظهارات چند مورّخ يونانى و چند فراز از تورات (كتاب اشعيا، فصل 46، شماره‌ى 28 و 11) و كشف مجسمه‌ى كورش در قرن نوزدهم ميلادى كه تاجى با دو شاخ بر سر داشت، ذوالقرنين را با كورش بيشتر تطبيق مى‌دهد، ولى مرحوم شعرانى، در حاشيه تفسير ابوالفتوح، ذوالقرنين را همان اسكندر مقدونى مى‌داند كه از سيزده سالگى شاگرد ارسطو بوده است. و صاحب تفسير الميزان او را همان كورش مى‌داند.
به هر حال در اينكه ذوالقرنين چه مدّت حكومت كرده و نام واقعى او چيست و چند سال عمر كرده وآيا بشر بوده يا فرشته، پيامبر يا عبد صالح؟ اسكندر بوده يا كورش؟ چرا ذوالقرنين نام دارد؟ امكاناتش چه بوده، محدوده‌ى حكومتش كجا بود؟ طول و عرض و مشخصات سدى كه ساخت چه بود؟ چه زمانى بود؟ آيا اين سدّ همان ديوار چين است يا نه؟ سخنان بسيارى بيان شده وبحث در جزئيّات آن چندان مفيد نيست. بايد دنبال هدف‌ها رفت، نه مسائل جزئى كه در آنها هيچ رشدى نيست. 1- انبيا مرجع مردم وپاسخگوى سؤالات آنان بوده‌اند. «يسئلونك عن ذى القرنين»
2- رهبر ومبلّغ دينى بايد با تاريخ و حوادث مهم آشنا باشد. «يسئلونك...»
آنكه پيشواى مردم شد، از او سؤالات مختلفى مى‌كنند، چنانكه در آيات ديگر سؤال از روح مطرح است.
3- سؤالات بجا و منطقى مردم را بى‌پاسخ نگذاريم. «سأتلوا»
4- در پاسخ سؤال‌ها، شتابزده جواب ندهيم. «سأتلوا»
5 - تاريخ وبازگويى آن، به اندازه‌اى كه در آن تذكّر و عبرت باشد ارزشمند است. «سأتلوا عليكم منه ذكراً»
6- پرسش‌هاى مردم، زمينه‌ى نزول بعضى از آيات بوده است. «يسئلونك... قل...»


صفحه : 302
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 302
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 

75 - پيامبرصلى الله عليه وآله فرمودند: اگر موسى صبر مى‌كرد، عجايب بيشترى از خضر مى‌ديد. <308> 1- اولياى خدا در تحمّل علم و ظرفيّت، در يك درجه نيستند. «لن تستطيع» 2- سه بار آزمايش و مهلت دادن، براى شناخت خصلت‌ها كافى است. «اِن سئلتك عن شى‌ء بعدها» 3- اگر با كسى تضادّ فكرى داريم و يكديگر را درك نمى‌كنيم، بى آنكه مقاومت كنيم از هم جدا شويم. «فلا تصاحبنى» 4- اعتراض‌هاى موسى به خاطر ابهام‌هايى بود كه در كار خضر مى‌ديد و جنبه‌ى سؤال داشت. «اِن سئلتك» 5 - درباره‌ى عملكرد خود، رأى منصفانه بدهيم. «فلاتصاحبنى» موسى مسئوليّت بى‌صبرى خود را بر عهده گرفت. 6- وقتى از كسى جدا مى‌شويم، ادب را مراعات كنيم. «فلا تصاحبنى قد بَلغتَ من لدنّى عُذرا» 7- هر جدايى، نشانه‌ى كينه وعقده و غرور وتكبّر نيست. «قدبَلغتَ من لدنّى عذراً»

76 - پيامبرصلى الله عليه وآله فرمودند: اگر موسى صبر مى‌كرد، عجايب بيشترى از خضر مى‌ديد. <308> 1- اولياى خدا در تحمّل علم و ظرفيّت، در يك درجه نيستند. «لن تستطيع» 2- سه بار آزمايش و مهلت دادن، براى شناخت خصلت‌ها كافى است. «اِن سئلتك عن شى‌ء بعدها» 3- اگر با كسى تضادّ فكرى داريم و يكديگر را درك نمى‌كنيم، بى آنكه مقاومت كنيم از هم جدا شويم. «فلا تصاحبنى» 4- اعتراض‌هاى موسى به خاطر ابهام‌هايى بود كه در كار خضر مى‌ديد و جنبه‌ى سؤال داشت. «اِن سئلتك» 5 - درباره‌ى عملكرد خود، رأى منصفانه بدهيم. «فلاتصاحبنى» موسى مسئوليّت بى‌صبرى خود را بر عهده گرفت. 6- وقتى از كسى جدا مى‌شويم، ادب را مراعات كنيم. «فلا تصاحبنى قد بَلغتَ من لدنّى عُذرا» 7- هر جدايى، نشانه‌ى كينه وعقده و غرور وتكبّر نيست. «قدبَلغتَ من لدنّى عذراً»

77 - مردم از دادن غذا به موسى و خضر امتناع كردند، ولى خضر به تنهايى ديوارِ خراب را مجّانى تعمير كرد. 1- هر دوره‌ى آموزشى، نياز به حركت دارد و تنوّع در مكان براى آموزش‌هاى جديد، يك ارزش است. «فانطلقا» 2- ملّتى كه سقوط اخلاقى كند، از دادن نان به پيامبر اولواالعزم هم خوددارى مى‌كند. «اَبَوا أن يُضيّفوهما» (البتّه اين در صورتى است كه آنان را مى‌شناختند.) 3- آنان كه از مهمانانى غريب پذيرايى نكنند، قابل نكوهش‌اند. «فابَوا ...» 4- بى‌اعتنايى و بى‌مهرى مردم، در كار ما تأثير منفى نگذارد. «فابَوا أن يضيّفوهما» 5 - انبيا گاهى در شدّت نياز به سر مى‌بردند. «اِستطعما» 6- گرچه نيازمندان به حداقل قناعت كنند، ولى كرامت انسانى مى‌گويد كه در حدّ ضيافت پذيرايى كنيد. «اِستطعما... يُضيّفوهما» 7- لازم نيست مهمان هميشه آشنا باشد، از مهمان غريب و ابن‌السبيل هم بايد پذيرايى كرد. «فابَوا أن يضيّفوهما» 8 - بايد نواقص را اصلاح و تعمير كرد، نه آنكه هر چيز عيب دار را بى‌ارزش پنداشت و از آن دست كشيد. «فوجدا فيها جداراً ... فاقامه» 9- اولياى الهى اهل كينه و انتقام نيستند. گرچه آنان را مهمان نكردند، ولى خضر به آنان خدمت كرد. «ابَوا أن يضيّفوهما - فاقامه» 10- پيامبران بر مال و جان مردم ولايت دارند كه هرگونه تصرّف كنند و نياز به كسب اجازه از مالك ندارند. «فاقامه» 11- همه جا منطقِ «اوّل معاش سپس كار» و«اوّل تأمين سپس تمكين»، درست نيست. پيامبرِ گرسنه، مجّانى كارگرى مى‌كند. «اَبَوا... فاقامه» وقتى نياز را ديديم، دست به كار شويم و منتظر دعوت و بودجه و همكار و آيين‌نامه نباشيم. «جداراً، فاقامه» 12- كار كردن براى خدا بدون گرفتن مزد، عيب نيست. «فاقامه» 13- وقتى كارى را مفيد و لازم تشخيص داديم، به انتقاد اين و آن كارى نداشته باشيم. «لتّخذتَ عليه اجراً» 14- كار كردن و مزد گرفتن و اجير شدن ننگ نيست. «لتّخذتَ عليه اجراً» 15- اولياى خدا براى پول كار نمى‌كنند. «لو شئتَ لتّخذتَ عليه اجراً»

78 - «تأويل» به معناى ارجاع و بازگشت دادن است و به هركارى كه به هدف برسد يا پرده از اسرارى بردارد گفته مى‌شود. جدايىِ خضر از موسى به پيشنهاد خود موسى بود كه گفت: «اِن سألتك عن شى‌ء بعدها فلاتصاحبنى» و زمينه‌ى آن را با سؤال‌ها و اعتراض‌هاى مكرّر و تنها گذاشتن او در ساختن ديوار فراهم كرد. از موسى پرسيدند: سخت‌ترين لحظاتى كه بر تو گذشت، كدام لحظه بود؟ گفت: با آنكه از فرعونيان تهمت‌ها شنيدم و از بنى‌اسرائيل بهانه‌جويى‌ها ديدم، ولى دشوارترين زمان، آن لحظه‌اى بود كه خضر گفت: «هذا فراق بينى و بينك». <309> بگذار تا بگريم، چون ابر در بهاران‌ كز سنگ ناله خيزد، روز وداع ياران 1- هر كس قدر وصال را نداند، گرفتار فراق خواهد شد. «هذا فراق...» 2- به كوچك‌ترين انتقادى ياران خود را از دست ندهيم. خضر بعد از چند مرحله فرمود: «هذا فراق...» 3- هر چه سريعتر ابهام ذهنى ديگران را بر طرف كنيد. «سأنبّئك» 4- با تعليم حكمت، ظرفيّت افراد را افزايش دهيم. «سأنبّئك‌بتأويل‌مالم‌تستطع...» 5 - حوادث ظاهرى، گاهى جنبه‌ى باطنى هم دارد. «تأويل مالم تستطع عليه صبراً»

79 - «وراء» به هر مكان پنهانى و پوشيده گفته مى‌شود؛ خواه آن مكان روبروى انسان باشد، يا پشت سر او. آنچه را انسان مشاهده مى‌كند، يك چهره‌ى ظاهرى امور است كه چه بسا براى آن، چهره‌ى باطنى نيز وجود داشته باشد. ظاهر كارهاى خضر در ديدگاه حضرت موسى كار خلاف بود، ولى در باطن آن، راز و رمز و حقيقتى نهفته بود. خضر، كشتى را به‌گونه‌اى سوراخ نكرد كه آب در آن رفته وسبب غرق شود، بلكه آن را معيوب ساخت. چه‌بسا عيب‌ها ونواقصى كه مصلحت‌ها در آن است. <310> معيوب كردن كشتى براى آن بود كه به دست آن پادشاه ستمگر نيفتد و آن بينوايان، بينواتر نشوند. در واقع دفع اَفسد به فاسد بود، كه اين كار همه كس نيست و تشخيص اهمّ و مهم كار دين شناسان عميق است. اهل‌بيت‌عليهم السلام، گاهى برخى ياران خالص خود را در حضور ديگران نكوهش و عيبجويى مى‌كردند، تا مورد سوءظنّ حكومت ستمگر قرار نگيرند و جانشان سالم بماند. چنان كه امام صادق عليه السلام از زراره انتقاد علنى كرد تا از آزار عبّاسيان درامان باشد، سپس به او پيام داد كه براى حفظ جان تو چنين كردم. آنگاه اين آيه را تلاوت كردند: «اما السفينة...» و فرمودند: تو بهترين كشتى اين دريايى كه طاغوت در پى تو و مراقب توست. <311> كسانى پا به دنياى اسرار گذاشته و به باطن اشيا آگاه مى‌شوند كه از مرحله‌ى ظاهر گذشته باشند، همچون موسى عليه السلام كه عالم به شريعت بود و به آن عمل مى‌كرد، در دوره‌ى همراهى با خضر، به اسرار باطنى نيز آگاه شد. 1- مراعات نظم در شيوه‌ى آموزش مهم است. سؤال اوّل از شكستن كشتى بود، ابتدا پاسخ همين سؤال مطرح مى‌شود. «امّا السفينة» 2- اسرار ناگفته و راز كارها، روزى آشكار مى‌شود. «امّا السفينة» 3- شخص حكيم، هرگز كار لغو نمى‌كند و اعمالش براساس حكمت ومصلحت است. <312> «امّا السفينة» 4- افراد متعهّد، بايد حافظ حقوق و اموال محرومان باشند. «فكانت لمساكين...» 5 - اولياى خدا دلسوز مساكين و محرومانند. «لمساكين» 6- چه بسا كسانى با داشتن سرمايه و كار، باز هم درآمدشان براى مخارجشان كافى نباشد و از نظر قرآن، مسكين محسوب شوند. «مساكين يعملون» 7- مشاركت در سرمايه و كار، عقد قانونى و در اديان قبل نيز بوده است. «مساكين يعملون» 8 - بايد حاكمان غاصب را از دست‌يابى به اموال مردم محروم كرد. «اعيبها... ملك يأخذ» 9- دفع افسد به فاسد جايز ورعايت اهمّ ومهم لازم است. «اعيبها... ملك يأخذ» 10- طاغوت‌ها به كم راضى نيستند. به فقرا و سرمايه‌هاى اندك هم رحم نمى‌كنند. «يأخذ كل سفينةٍ» 11- هر چند كار خضر به فرمان خدا بود، «ما فعلتُه عن أمرى» امّا براى رعايت ادب، عيب‌دار ساختن كشتى را به خود نسبت داد. «أعيبها» 12- كار پيامبران معمولاً براساس قوانين ظاهرى است، امّا وظيفه‌ى خضر، براساس واقعيّات بود. «اردت ان اعيبها... ملك يأخذ»

80 - «اِرهاق» به معناى وادار كردن ديگرى به كارى است كه انجام آن براى او دشوار و طاقت‌فرسا باشد. در حديث آمده است: خداوند به جاى آن پسر، دخترى به آن دو مؤمن داد كه از نسل او هفتاد پيامبر پديد آمدند. <313> گاهى فرزند، سبب انحراف و كفر والدين مى‌شود، «خشينا أن يُرهقهما...» گاهى هم والدين فطرت پاك و توحيدى فرزند را به كفر و آيين‌هاى انحرافى مى‌كشانند. چنانكه پيامبراكرم‌صلى الله عليه وآله فرمودند: هر فرزندى، به طور فطرى خداشناس و مؤمن است، مگر آنكه پدر و مادر او را تغيير دهند. <314> 1- اولياى خدا كار لغو و بى‌جهت نمى‌كنند، گرچه در ظاهر خلاف به نظر آيد. «اما الغلام» 2- مرگ فرزند، بهتر از آن است كه بد عاقبت و موجب فساد و طغيان شود. «يرهقهما طغياناً و كفراً» 3- خداوند به پدر و مادر با ايمان، عنايت خاص دارد. «ابواه مؤمنين فخشينا» 4- گاهى جسم بايد فداى فكر بشود. فرزند كشته مى‌شود تا ايمان پدر و مادر محفوظ بماند. «خشينا ان يرهقهما» 5 - بايد فتنه‌ها را پيش‌بينى كرد و از ريشه خشكاند. «خشينا ان يرهقهما» 6- طغيان و سركشى زمينه‌ى كفر است. (طغيان» قبل از «كفر» آمده است.) 7- اراده‌ى مردان خدا، اراده‌ى خداست. «اردنا ان يبدِلهما» 8 - اولياى خدا هم مسئوليّت دارند و هم در انديشه‌ى آينده‌ى مردم مى‌باشند. «اردنا ان يبدِلهما» 9- گاهى دليل گرفتار شدن مؤمنين به بعضى ناگوارى‌ها، حفظ ايمان و عقيده خود آنان است. «يبدِلَهما خيراً منه» 10- اگر خداوند چيزى را از مؤمن گرفت، بهتر از آن را به او مى‌دهد. «يبدِلهما ربّهما خيراً منه» 11- از بين رفتن فرزنذ ناصالح و جايگزينى آن با فرزند صالح، جلوه‌اى از ربوبيّت خداوند است. «يبدِلَهما ربّهما خيراً منه» 12- تنها پاكى و صلاح فرزندان كافى نيست، بايد نسبت به پدر و مادر مهربان باشند. «زكوة واقرب رحماً» 13- آنچه ارزش است، سلامت، پاكى ومحبّت به والدين است، نه دختر يا پسر بودن فرزند. «زكوةً و اقرب رحماً»

81 - «اِرهاق» به معناى وادار كردن ديگرى به كارى است كه انجام آن براى او دشوار و طاقت‌فرسا باشد. در حديث آمده است: خداوند به جاى آن پسر، دخترى به آن دو مؤمن داد كه از نسل او هفتاد پيامبر پديد آمدند. <313> گاهى فرزند، سبب انحراف و كفر والدين مى‌شود، «خشينا أن يُرهقهما...» گاهى هم والدين فطرت پاك و توحيدى فرزند را به كفر و آيين‌هاى انحرافى مى‌كشانند. چنانكه پيامبراكرم‌صلى الله عليه وآله فرمودند: هر فرزندى، به طور فطرى خداشناس و مؤمن است، مگر آنكه پدر و مادر او را تغيير دهند. <314> 1- اولياى خدا كار لغو و بى‌جهت نمى‌كنند، گرچه در ظاهر خلاف به نظر آيد. «اما الغلام» 2- مرگ فرزند، بهتر از آن است كه بد عاقبت و موجب فساد و طغيان شود. «يرهقهما طغياناً و كفراً» 3- خداوند به پدر و مادر با ايمان، عنايت خاص دارد. «ابواه مؤمنين فخشينا» 4- گاهى جسم بايد فداى فكر بشود. فرزند كشته مى‌شود تا ايمان پدر و مادر محفوظ بماند. «خشينا ان يرهقهما» 5 - بايد فتنه‌ها را پيش‌بينى كرد و از ريشه خشكاند. «خشينا ان يرهقهما» 6- طغيان و سركشى زمينه‌ى كفر است. (طغيان» قبل از «كفر» آمده است.) 7- اراده‌ى مردان خدا، اراده‌ى خداست. «اردنا ان يبدِلهما» 8 - اولياى خدا هم مسئوليّت دارند و هم در انديشه‌ى آينده‌ى مردم مى‌باشند. «اردنا ان يبدِلهما» 9- گاهى دليل گرفتار شدن مؤمنين به بعضى ناگوارى‌ها، حفظ ايمان و عقيده خود آنان است. «يبدِلَهما خيراً منه» 10- اگر خداوند چيزى را از مؤمن گرفت، بهتر از آن را به او مى‌دهد. «يبدِلهما ربّهما خيراً منه» 11- از بين رفتن فرزنذ ناصالح و جايگزينى آن با فرزند صالح، جلوه‌اى از ربوبيّت خداوند است. «يبدِلَهما ربّهما خيراً منه» 12- تنها پاكى و صلاح فرزندان كافى نيست، بايد نسبت به پدر و مادر مهربان باشند. «زكوة واقرب رحماً» 13- آنچه ارزش است، سلامت، پاكى ومحبّت به والدين است، نه دختر يا پسر بودن فرزند. «زكوةً و اقرب رحماً»

82 - پيامبراكرم‌صلى الله عليه وآله در روايتى فرمودند: آن گنج، كلماتى حكيمانه بود كه بر صحيفه‌اى از طلا نوشته شده بود. مضمون آن حكمت‌ها اين بود: تعجّب از كسى كه ايمان به تقدير الهى دارد، چرا محزون مى‌شود!؟ شگفت از كسى كه يقين به مرگ دارد، چرا شاد است، يقين به حساب دارد، چرا غافل است، يقين به رزق دارد، چرا خود را به زحمت بيش از اندازه مى‌اندازد و يقين به دگرگونى دنيا دارد، چرا به آن اطمينان مى‌كند!؟ <315> طبق احاديث، لطف و رحمت خدا مخصوص فرزندان بى‌واسطه نيست، بلكه در نسل‌هاى بعدى هم تأثير دارد و نيكوكارى اجداد، موجب عنايت خدا به ذريّه‌ى آنان مى‌شود. <316> امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند به موسى وحى كرد: من فرزندان را به خاطر خوبىِ پدران پاداش مى‌دهم. سپس فرمود: اگر به ناموس مردم خيانت كنيد، به ناموس شما خيانت مى‌شود. «كما تَدين تدان». <317> يك جا فرزند به خاطر حفظ ايمان والدين كشته مى‌شود، و در جاى ديگر به خاطر صالح بودن پدر، پيامبرى كارگرى مى‌كند تا سرمايه به دست فرزند برسد. وقتى بعضى به امام مجتبى عليه السلام به خاطر صلح با معاويه اعتراض كردند، فرمود: مگر نمى‌دانيد خضر براى مصلحت، كشتى را سوراخ كرد و نوجوانى را كشت و كارهاى او مورد غضب موسى قرار گرفت؟ اى مردم! اگر صلح را نمى‌پذيرفتم همه‌ى شيعيان روى زمين نابود مى‌شدند. «لولا ما اَتيتُ لما ترك من شيعتنا على وجه الارض احدٌ الاّ قُتل». <318> «قرية» و «مدينة» هردو به يك معنى مى‌باشد. چنانكه در آيه‌ى 77 فرمود: «اَتَيا اهل قرية» در اينجا مى‌فرمايد: «فى المدينة». <319> «اَشُدّ»، جمع «شدّة»، و «يبلغا اشُدّهما» يعنى تا آنان به تمام رشد خود برسند. 1- كودك نابالغ نيز مى‌تواند مالك باشد، امّا شرط تصرّف در اموال، توانمندى و رشد است. «كنز لهما، حتّى يبلغا اشدّهما» 2- ذخيره سازى ثروت براى فرزندان، جايز است. «كنزلهما و كان ابوهما صالحاً» ولى زراندوزى اگر بدون انفاق باشد ممنوع است. 3- حفظ اموال يتيمان، واجب است. «لغلامين يتيمين» 4- كارهاى خوبِ پدر، در زندگى فرزندان اثر دارد. «ابوهما صالحاً» 5 - خضر، پيامبر بوده است. «ما فعلته عن امرى» 6- گاهى حوادث داراى تحليل و تفسير عميق و در مسير رشد انسان است. هدف از اين دوره‌ها، رشد موسى بود. «أراد ربّك، رحمةً من ربّك» 7- در برابر خدا بايد مؤدّبانه سخن گفت. حضرت خضر آنجا كه سخن از عيب و نقص است، به خود نسبت مى‌دهد، «أردتُ أن اَعيبها» و آنجا كه محدوده‌ى كار الهى است، به خدا نسبت مى‌دهد. «أراد ربّك أن يبلغا اشدّهما» 8 - اراده‌ى اولياى خدا، اراده خداست. «أردتُ، أردنا، أراد ربّك»

83 - «قَرن»، دو معنا دارد: يكى دوران طولانى و ديگرى به معناى شاخ حيوان، و ذوالقرنين را از آن جهت بدين وصف ناميده‌اند كه يا حكومت طولانى داشته و يا آنكه دو رشته موى خود را مثل دو شاخ مى‌بافته و يا روى كلاه او دو شاخك قرار داشته است. همچنين ممكن است مراد از «قَرنَين» شرق و غرب جهان باشد، <320> كه چون او به تمام شرق و غرب عالم سلطه پيدا كرده بوده «ذوالقرنين» ناميده شده است. امام باقرعليه السلام فرمودند: «ذوالقرنين» پيامبر نبود، ليكن مرد صالحى بود كه خدا او را دوست مى‌داشت و او قوم خود را به تقوا سفارش مى‌كرد. مردم بر يك طرف سر او ضربه‌اى وارد كردند و او تا مدّتى ناپديد شد، پس از آن به سوى مردم بازگشت و دعوت خود را تكرار كرد، مردم به سمت ديگر سر او ضربه‌اى زدند. آنگاه امام فرمود: در ميان شما نيز شخصى با اين خصوصيات است. <321> بنابراين به خاطر اين دو ضربه به ذوالقرنين معروف بوده است. تفسير نمونه با توجّه به اظهارات چند مورّخ يونانى و چند فراز از تورات (كتاب اشعيا، فصل 46، شماره‌ى 28 و 11) و كشف مجسمه‌ى كورش در قرن نوزدهم ميلادى كه تاجى با دو شاخ بر سر داشت، ذوالقرنين را با كورش بيشتر تطبيق مى‌دهد، ولى مرحوم شعرانى، در حاشيه تفسير ابوالفتوح، ذوالقرنين را همان اسكندر مقدونى مى‌داند كه از سيزده سالگى شاگرد ارسطو بوده است. و صاحب تفسير الميزان او را همان كورش مى‌داند. به هر حال در اينكه ذوالقرنين چه مدّت حكومت كرده و نام واقعى او چيست و چند سال عمر كرده وآيا بشر بوده يا فرشته، پيامبر يا عبد صالح؟ اسكندر بوده يا كورش؟ چرا ذوالقرنين نام دارد؟ امكاناتش چه بوده، محدوده‌ى حكومتش كجا بود؟ طول و عرض و مشخصات سدى كه ساخت چه بود؟ چه زمانى بود؟ آيا اين سدّ همان ديوار چين است يا نه؟ سخنان بسيارى بيان شده وبحث در جزئيّات آن چندان مفيد نيست. بايد دنبال هدف‌ها رفت، نه مسائل جزئى كه در آنها هيچ رشدى نيست. 1- انبيا مرجع مردم وپاسخگوى سؤالات آنان بوده‌اند. «يسئلونك عن ذى القرنين» 2- رهبر ومبلّغ دينى بايد با تاريخ و حوادث مهم آشنا باشد. «يسئلونك...» آنكه پيشواى مردم شد، از او سؤالات مختلفى مى‌كنند، چنانكه در آيات ديگر سؤال از روح مطرح است. 3- سؤالات بجا و منطقى مردم را بى‌پاسخ نگذاريم. «سأتلوا» 4- در پاسخ سؤال‌ها، شتابزده جواب ندهيم. «سأتلوا» 5 - تاريخ وبازگويى آن، به اندازه‌اى كه در آن تذكّر و عبرت باشد ارزشمند است. «سأتلوا عليكم منه ذكراً» 6- پرسش‌هاى مردم، زمينه‌ى نزول بعضى از آيات بوده است. «يسئلونك... قل...»

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 16 - حزب 31 - سوره کهف - صفحه 302
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر نور حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 93,191,531