خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 10 - حزب 19 - سوره انفال - صفحه 182


وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِن کُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
41 - ترجمه آیات :
41 - و بدانيد هر گونه غنيمتى به شما رسد خمس آن براى خدا و براى پيامبر و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است ، اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدائى حق از باطل ، روز درگيرى دو گروه (با ايمان و بى ايمان يعنى روز جنگ بدر) نازل كرديم ، ايمان آورده ايد، و خداوند بر هر چيزى قادر است .

خمس يك دستور مهم اسلامى
در آغاز اين سوره ديديم كه پاره اى از مسلمانان بعد از جنگ بدر بر سر تقسيم غنائم جنگى مشاجره كردند و خداوند براى ريشه كن ساختن ماده اختلاف غنائم را دربست در اختيار پيامبر گذاشت تا هر گونه صلاح مى داند آن را مصرف كند و پيامبر آنها را در ميان جنگجويان به طور مساوى تقسيم كرد.
اين آيه در حقيقت بازگشت به همان مسئله غنائم است به تناسب آياتى كه درباره جهاد، قبل از اين گفته شد، زيرا در چند آيه قبل اشارات مختلفى به موضوع جهاد گرديد و از آنجا كه جهاد غالبا با مسئله غنائم آميخته است تناسب با ذكر حكم غنائم دارد (بلكه چنانكه خواهيم گفت قرآن در اينجا حكم
را از مساءله غنائم جنگى نيز فراتر برده و به همه درآمدها اشاره كرده است ).
در آغاز آيه مى فرمايد: بدانيد هر گونه غنيمتى نصيب شما مى شود يك پنجم آن ، از آن خدا و پيامبر و ذى القربى (امامان اهل بيت ) و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از خاندان پيامبر) مى باشد (و اعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل ).
و براى تاءكيد اضافه مى كند: ((كه اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در (روز جنگ بدر) روز جدائى حق از باطل ، روزى كه دو گروه مؤ من و كافر در مقابل هم قرار گرفتند، نازل كرديم ايمان آورده ايد بايد به اين دستور عمل كنيد و در برابر آن تسليم باشيد (ان كنتم امنتم بالله و ما انزلنا على عبدنا يوم الفرقان يوم التقى الجمعان ).
در اينجا توجه به اين نكته لازم است : با اينكه روى سخن در اين آيه به مؤ منان است ، زيرا پيرامون غنائم جهاد اسلامى بحث مى كند و معلوم است مجاهد اسلامى مؤ من است ، ولى با اين حال مى گويد: اگر ايمان به خدا و پيامبر آورده ايد اشاره به اينكه نه تنها ادعاى ايمان نشانه ايمان نيست بلكه شركت در ميدان جهاد نيز ممكن است نشانه ايمان كامل نباشد و اين عمل به خاطر اهداف ديگرى انجام گيرد، مؤ من كامل كسى است كه در برابر همه دستورات مخصوصا دستورات مالى تسليم باشد و تبعيضى در ميان برنامه هاى الهى قائل نگردد.
و در پايان آيه اشاره به قدرت نامحدود الهى كرده مى گويد و خدا بر همه چيز قادر است (و الله على كل شى ء قدير).
يعنى با اينكه در ميدان بدر از هر نظر شما در اقليت قرار داشتيد و دشمن ظاهرا از هر نظر برترى چشمگيرى داشت خداوند قادر توانا آنها را شكست داد و شما را يارى كرد تا پيروز شديد. در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت .
1 - روز جدائى حق از باطل
نام روز جنگ ((بدر)) در اين آيه روز جدائى حق از باطل (يوم الفرقان ) و روز درگيرى گروه طرفداران كفر با گروه طرفداران ايمان ذكر شده ، اشاره به اينكه اولا روز تاريخى بدر روزى بود كه نشانه هاى حقانيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ظاهر گشت ، زيرا قبلا وعده پيروزى به مسلمانان داده بود در حالى كه ظاهرا هيچ نشانه اى از آن وجود نداشت ، و چنان عوامل مختلف غير منتظره براى پيروزى دست به دست هم داد كه آن را نمى شد بر تصادف حمل كرد، بنابراين صدق آياتى كه بر اين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در چنين روزى نازل شده دليل آن در خودش نهفته است .
((ثانيا)) درگيرى بدر (يوم التقى الجمعان ) در واقع يك نعمت بزرگ الهى براى مسلمانان بود كه گروهى در آغاز از آن پرهيز داشتند اما همين درگيرى و پيروزى سالها آنها را جلو برد، و اسم و آوازه آنها در پرتو آن در سراسر جزيره عرب پيچيد، و همه را به انديشه در آئين جديد و قدرت حيرت انگيزى كه در پرتو آن در جزيره عرب تولد يافته بود وادار نمود، و ضمنا در آن روز كه روز وا نفسا براى امت كوچك اسلام بود مؤ منان راستين اسلام از مدعيان كاذب شناخته شدند، پس اين روز از هر نظر روز جدائى حق از باطل بود.
2 - در آغاز سوره گفتيم ميان آيه انفال و اين آيه تضادى وجود ندارد و لزومى ندارد كه يكى را ناسخ ديگرى بدانيم ، زيرا به مقتضاى آيه انفال غنائم جنگى نيز متعلق به پيامبر است .
ولى پيامبر چهار پنجم آن را به جنگجويان مى بخشد و يك پنجم آن را براى مصارفى كه در آيه تعيين شده نگاه مى دارد (براى توضيح بيشتر به بحث ما در ذيل آيه نخست همين سوره مراجعه كنيد.
3 - منظور از ذى القربى چيست ؟
خويشاوندان نيست و نه همه خويشاوندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بلكه امامان اهل بيت هستند دليل بر اين موضوع روايات متواترى است كه از طرق اهلبيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است . <30> و در كتب اهل سنت نيز اشاراتى به آن وجود دارد.
بنابراين آنها كه يك سهم از خمس را متعلق به همه خويشاوندان پيامبر مى دانند در برابر اين سئوال قرار مى گيرند كه اين چه امتيازى است كه اسلام براى اقوام و بستگان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قائل شده است ، در حالى كه مى دانيم اسلام ما فوق نژاد و قوم و قبيله است .
ولى اگر آن را مخصوص امامان اهل بيت بدانيم با توجه به اينكه آنها جانشينان پيامبر و رهبران حكومت اسلامى بوده و هستند علت دادن اين يك سهم از خمس به آنها روشن مى گردد، به تعبير ديگر ((سهم خدا)) و ((سهم پيامبر)) و ((سهم ذى القربى )) هر سه سهم متعلق به ((رهبر حكومت اسلامى )) است ، او زندگى ساده خود را از آن اداره مى كند و بقيه را در مخارج گوناگونى كه لازمه مقام رهبرى امت است مصرف خواهد نمود، يعنى در حقيقت در نيازهاى جامعه و مردم .
بعضى از مفسران اهل سنت مانند نويسنده ((المنار)) چون ((ذى القربى )) را همه خويشاوندان دانسته است ، براى پاسخ اشكال فوق به دست و پا افتاده و براى حكومت اسلامى پيامبر تشريفاتى قائل شده و او را موظف دانسته كه قوم و قبيله خويش را بوسيله اموال گرد خود نگاه دارد!، روشن است كه چنين منطقى به هيچ وجه با منطق حكومت جهانى و انسانى و حذف امتيازات قبيلگى سازگار نيست (در اين زمينه توضيح ديگرى داريم كه در بحثهاى آينده خواهد آمد)
4 - منظور از ((يتيمان )) و ((مسكينان )) و ((واماندگان در راه )) تنها ايتام و مساكين
و ابناء سبيل بنى هاشم و سادات مى باشند، اگر چه ظاهر آيه مطلق است و قيدى در آن ديده نمى شود، دليل ما بر اين تقييد روايات زيادى است كه در تفسير آيه از طرق اهل بيت وارد شده و مى دانيم بسيارى از احكام در متن قرآن به طور مطلق آمده ولى شرائط و قيود آن بوسيله سنت بيان شده است و اين منحصر به آيه مورد بحث نيست تا جاى تعجب باشد.
به علاوه با توجه به آنكه زكوة بر نيازمندان بنى هاشم به طور مسلم حرام است بايد احتياجات آنها از طريق ديگرى تاءمين گردد و اين خود قرينه مى شود بر اينكه منظور از آيه فوق خصوص نيازمندان بنى هاشم است لذا، در احاديث مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام ) مى فرموده خداوند هنگامى كه زكوة را بر ما حرام كرد خمس را براى ما قرار داد بنابراين زكوة بر ما حرام است و خمس حلال <31>
5 - آيا غنائم منحصر به غنائم جنگى است ؟
موضوع مهم ديگرى كه در اين آيه بايد مورد بررسى دقيق قرار گيرد و در حقيقت قسمت عمده بحث در آن متمركز مى گردد، اين است كه لفظ ((غنيمت )) كه در آيه آمده است تنها شامل غنائم جنگى مى شود يا هر گونه در آمدى را در بر مى گيرد؟!.
در صورت اول آيه تنها خمس غنائم جنگى را بيان مى كند و براى خمس ‍ در ساير موضوعات بايد از سنت و اخبار و روايات صحيح و معتبر استفاده كرد و هيچ مانعى ندارد كه قرآن به قسمتى از حكم خمس و به تناسب مسائل جهاد اشاره كند و قسمتهاى ديگرى در سنت بيان شود.
مثلا در قرآن مجيد نمازهاى پنجگانه روزانه صريحا آمده است ، و همچنين به نمازهاى طواف كه از نمازهاى واجبه است اشاره شده ، ولى از نماز آيات كه مورد
اتفاق تمام مسلمانان اعم از شيعه و سنى است ذكرى به ميان نيامده است ، و هيچكس را نمى يابيم كه بگويد چون نماز آيات در قرآن ذكر نشده و تنها در سنت پيامبر آمده نبايد به آن عمل كرد، و يا اينكه چون در قرآن به بعضى از غسلها اشاره شده و سخن از ديگر غسلها به ميان نيامده است بايد از آن صرف نظر كرد، اين منطقى است كه هيچ مسلمانى آن را نمى پذيرد.
بنابراين هيچ اشكالى ندارد كه قرآن تنها قسمتى از موارد خمس را بيان كرده باشد و بقيه را موكول به سنت نمايد و نظير اين مسئله در فقه اسلام بسيار زياد است .
ولى با اين حال بايد ببينيم كه غنيمت در لغت و در نظر عرف چه معنى مى دهد؟!
آيا راستى منحصر به غنائم جنگى است و يا هر گونه در آمدى را شامل مى شود؟
آنچه از كتب لغت استفاده مى شود، اين است كه در ريشه معنى لغوى اين كلمه عنوان جنگ و آنچه از دشمن به دست مى آيد، نيفتاده است ، بلكه هر در آمدى را شامل مى شود، به عنوان شاهد به چند قسمت از كتب معروف و مشهور لغت كه مورد استناد دانشمندان و ادباى عرب است اشاره مى كنيم :
در كتاب ((لسان العرب )) جلد دوازدهم مى خوانيم ((والغنم الفوز بالشى ء من غير مشقة … و الغنم ، الغنيمة و المغنم الفيى ء… و فى الحديث الرهن لمن رهنه له غنمه و عليه غرمه ، غنمه زيادته و نمائه و فاضل قيمته … و غنم الشى ء فاز به …:
غنم يعنى دسترسى يافتن به چيزى بدون مشقت ، و غنم و غنيمت و مغنم به معنى فيى ء است (فيى ء را نيز در لغت به معنى چيزهائى كه بدون زحمت به انسان مى رسد ذكر كرده اند…)
و در حديث وارد شده كه گروگان در اختيار كسى است كه آن را به گرو گرفته ، غنيمت و منافعش براى اوست و غرامت و زيانش نيز متوجه اوست و نيز غنم به معنى زيادى و نمو و اضافه قيمت است ، و فلان چيز را به غنيمت گرفت يعنى به او دسترسى پيدا كرد.))
و در كتاب ((تاج العروس )) جلد نهم مى خوانيم ((و الغنم الفوز بالشيى ء بلا مشقة )): ((غنيمت آن است كه انسان بدون زحمت به چيزى دست يابد)).
در كتاب ((قاموس )) نيز غنيمت بهمان معنى فوق ذكر شده است .
و در كتاب ((مفردات راغب )) مى خوانيم غنيمت از ريشه ((غنم )) به معنى ((گوسفند)) گرفته شده و سپس مى گويد ((ثم استعملوا فى كل مظفور به من جهة العدى و غيره )) يعنى : ((سپس در هر چيزى كه انسان از دشمن و يا غير دشمن به دست مى آورد به كار رفته است )) حتى كسانى كه يكى از معانى غنيمت را غنائم جنگى ذكر كرده اند انكار نمى كنند كه معنى اصلى آن معنى وسيعى است كه به هر گونه خيرى كه انسان بدون مشقت به آن دست يابد گفته مى شود.
در استعمالات معمولى نيز غنيمت در برابر غرامت ذكر مى شود، همان طور كه معنى غرامت معنى وسيعى است و هرگونه غرامت را شامل مى شود غنيمت نيز معنى وسيعى دارد و به هرگونه در آمد قابل ملاحظه اى گفته مى شود اين كلمه در ((نهج البلاغه )) در موارد زيادى به همين معنى آمده است ، در خطبه 76 مى خوانيم ((اغتنم المهل )): ((فرصتها و مهلتها را غنيمت بشماريد)).
و در خطبه 120 مى فرمايد ((من اخذها لحق و غنم )): ((كسى كه به آئين خدا عمل كند به سر منزل مقصود مى رسد و بهره مى برد))
در نامه 53 به مالك اشتر مى فرمايد: ((و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم )): در برابر مردم مصر همچون حيوان درنده اى مباش كه خوردن آنها را غنيمت و درآمدى براى خود فرض كنى )).
و در نامه 45 به عثمان بن حنيف مى فرمايد: ((فو الله ما كنزت من دنياكم تبرا و لاادخرت من غنائمها وفرا)): ((به خدا سوگند از دنياى شما طلائى نياندوختم و از غنائم و درآمدهاى آن اندوخته اى فراهم نكردم )).
و در كلمات قصار، در جمله 331 مى فرمايد ان الله جعل الطاعة غنيمة الاكياس : ((خداوند اطاعت را غنيمت و بهره هوشمندان قرار داده است )).
و در نامه 41 مى خوانيم ((و اغتنم من استقرضك فى حال غناك )): ((هر كس در حال بى نيازيت از تو قرضى بخواهد غنيمت بشمار.))
و نظير اين تعبيرات بسيار فراوان است كه همگى نشان مى دهد ((غنيمت )) منحصر به غنائم جنگى نيست .
و اما مفسران :
بسيارى از مفسران كه در زمينه اين آيه به بحث پرداخته اند صريحا اعتراف كرده اند كه غنيمت در اصل معنى وسيعى دارد و شامل غنائم جنگى و غير آن و به طور كلى هر چيزى را كه انسان به دون مشقت فراوانى به آن دست يابد مى شود حتى آنها كه آيه را به خاطر فتواى فقهاى اهل تسنن مخصوص غنائم جنگى دانسته اند باز معترفند كه در معنى اصلى آن اين قيد وجود ندارد بلكه به خاطر قيام دليل ديگرى اين قيد را به آن زده اند.
((قرطبى )) مفسر معروف اهل تسنن در تفسير خود، ذيل آيه چنين مى نويسد ((غنيمت در لغت خيرى است كه فرد يا جماعتى با كوشش ‍ به دست مى آورند))… و بدانكه اتفاق (علماى تسنن ) بر اين است كه مراد از غنيمت در آيه (و اعلموا انما غنمتم ) اموالى است كه با قهر و غلبه در جنگ به مردم مى رسد، ولى بايد توجه داشت كه اين قيد همانطور كه گفتيم در معنى لغوى آن وجود ندارد، ولى در عرف شرع ، اين قيد وارد شده است . <32>
فخر رازى در تفسير خود تصريح مى كند كه : ((الغنم الفوز بالشيى ء)) ((غنيمت اين است كه انسان به چيزى دست يابد)) و پس از ذكر اين معنى وسيع از نظر لغت مى گويد: ((معنى شرعى غنيمت (به عقيده فقهاى اهل تسنن ) همان غنائم جنگى است )). <33>
و نيز در تفسير المنار غنيمت را به معنى وسيع ذكر كرده و اختصاص به غنائم جنگى نداده اگر چه معتقد است بايد معنى وسيع آيه فوق را به خاطر قيد شرعى مقيد به غنائم جنگى كرد. <34>
در تفسير ((روح المعانى )) نوشته آلوسى مفسر معروف سنى نيز چنين آمده است كه : ((غنم در اصل به معنى هر گونه سود و منفعت است )). <35>
در تفسير ((مجمع البيان )) نخست غنيمت را به معنى غنائم جنگ تفسير كرده ، ولى به هنگام تشريح معنى آيه چنين مى گويد: ((قال اصحابنا ان الخمس واجب فى كل فائدة تحصل للانسان من المكاسب و ارباح التجارات ، و فى الكنوز و المعادن و الغوص و غير ذلك مما هو مذكور فى الكتب و يمكن ان يستدل على ذالك بهذه الاية فان فى عرف اللغة يطلق على جميع ذالك اسم الغنم و الغنيمة )) <36> علماى شيعه معتقدند كه خمس در هر گونه فايده اى كه براى انسان فراهم مى گردد واجب است اعم از اينكه از طريق كسب و تجارت باشد، يا از طريق گنج و معدن ، و يا آنكه با غوص از دريا خارج كنند، و ساير امورى كه در كتب فقهى آمده است ، و مى توان از آيه بر اين مدعى استدلال كرد، زيرا در عرف لغت به تمام اينها ((غنيمت )) گفته مى شود.
شگفت آور اين كه بعضى از مغرضان كه گويا براى سمپاشى در افكار عمومى ماءموريت خاصى دارند در كتابى كه در زمينه خمس نوشته اند دست به تحريف رسوائى در عبارت تفسير مجمع البيان زده ، قسمت اول گفتار او را كه متضمن تفسير غنيمت به غنائم جنگى است ذكر كرده ولى توضيحى را كه درباره عموميت معنى لغوى و معنى آيه در آخر بيان كرده است ، به كلى ناديده گرفته و يك مطلب دروغين به اين مفسر بزرگ اسلامى نسبت داده اند، مثل اينكه فكر مى كرده اند تفسير مجمع البيان تنها در دست خود آنها است و ديگرى آن را مطالعه نخواهد كرد، و عجيب اين است كه اين خيانت را تنها در اين مورد مرتكب نشده ، بلكه در موارد ديگر نيز آنچه به سود بوده گرفته ، و آنچه به زيان بوده است ناديده گرفته اند.
در تفسير الميزان نيز با استناد به سخنان علماى لغت تصريح شده كه غنيمت هر گونه فايده اى است كه از طريق تجارت يا كسب و كار و يا جنگ به دست انسان مى افتد و مورد نزول آيه گرچه غنائم جنگى است ولى مى دانيم كه هيچ گاه مورد عموميت مفهوم آيه را تخصيص ‍ نمى زند. <37>
از مجموع آنچه گفته شد چنين نتيجه گرفته مى شود كه :
آيه غنيمت معنى وسيعى دارد و هرگونه درآمد و سود و منفعتى را شامل مى شود زيرا معنى لغوى اين لفظ عموميت دارد و دليل روشنى بر تخصيص آن در دست نيست .
تنها چيزى كه جمعى از مفسران اهل تسنن روى آن تكيه كرده اند اين است كه آيات قبل و بعد در زمينه جهاد وارد شده است و همين موضوع قرينه مى شود كه آيه غنيمت نيز اشاره به غنائم جنگى باشد.
در حالى كه مى دانيم شاءن نزولها و سياق عموميت آيه را تخصيص ‍ نمى زنند
و به عبارت روشنتر هيچ مانعى ندارد كه مفهوم آيه يك معنى كلى و عمومى باشد و در عين حال مورد نزول آيه غنائم جنگى كه يكى از موارد اين حكم كلى است بوده باشد و اينگونه احكام در قرآن و سنت فراوان است كه حكم كلى است و مصداق جزئى است :
مثلا در آيه 7 سوره حشر مى خوانيم ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا: ((هر چه پيامبر براى شما مى آورد بگيريد و هر چه از آن نهى مى كند خوددارى كنيد)).
اين آيه يك حكم كلى درباره لزوم پيروى از فرمانهاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بيان مى كند در حالى كه مورد نزول آن اموالى است كه از دشمنان بدون جنگ به دست مسلمانان مى افتد (و اصطلاحا به آن ((فيى ء)) گفته مى شود).
و نيز در آيه 233 سوره بقره يك قانون كلى به صورت ((لا تكلف نفس ‍ الا وسعها)): ((هيچ كس بيش از آنچه قدرت دارد تكليف نمى شود)) بيان شده در حالى كه مورد آيه درباره اجرت زنان شيرده است و به پدر نوزاد دستور داده شده است به اندازه توانائى خود به آنها اجرت بدهد، ولى آيا ورود آيه در چنين مورد خاصى مى تواند جلو عموميت اين قانون (عدم تكليف به ما لا يطاق ) را بگيرد؟!
خلاصه اينكه : آيه در ضمن آيات جهاد وارد شده ولى مى گويد: هر درآمدى از هر موردى عايد شما شود كه يكى از آنها غنائم جنگى است خمس آن را بپردازيد مخصوصا ((ما)) موصوله و ((شيى )) كه دو كلمه عام و بدون هيچ گونه قيد و شرطند اين موضوع را تاءييد مى كنند.
6 - آيا اختصاص نيمى از خمس به بنى هاشم تبعيض نيست ؟
بعضى چنين تصور مى كنند، كه اين ماليات اسلامى كه بيست درصد بسيارى از اموال را شامل مى شود و نيمى از آن اختصاص به سادات و فرزندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )
دارد، يك نوع امتياز نژادى محسوب مى شود و ملاحظات جهات خويشاوندى و تبعيض در آن به چشم مى خورد، و اين موضوع با روح عدالت اجتماعى اسلام و جهانى بودن و همگانى بودن آن ، سازگار نيست .
پاسخ
كسانى كه چنين فكر مى كنند شرائط و خصوصيات اين حكم اسلامى را كاملا بررسى نكرده اند زيرا جواب اين اشكال به طور كامل در اين شرائط نهفته شده است .
توضيح اينكه ((اولا)) نيمى از خمس كه مربوط به سادات و بنى هاشم است منحصرا بايد به نيازمندان آنان داده شود، آن هم به اندازه احتياجات يك سال ، و نه بيشتر، بنابراين تنها كسانى از آن مى توانند استفاده كنند كه يا از كار افتاده اند، و بيمارند، و يا كودك يتيم و يا كسان ديگرى كه به علتى در بن بست از نظر هزينه زندگى قرار دارند.
بنابراين كسانى كه قادر به كار كردن هستند، (بالفعل و يا بالقوة ) مى توانند درآمدى كه زندگى آنها را بگرداند داشته باشند هرگز نمى توانند از اين قسمت خمس استفاده كنند و جمله اى كه در ميان بعضى از عوام معروف است كه مى گويند سادات مى توانند خمس بگيرند، هر چند ناودان خانه آنها طلا باشد، گفتار عوامانه اى بيش نيست ، و هيچ گونه پايه اى ندارد.
ثانيا: مستمندان و نيازمندان سادات و بنى هاشم حق ندارند چيزى از زكات مصرف كنند، و بجاى آن مى توانند تنها از همين قسمت خمس ‍ استفاده نمايند. <38>
ثالثا: اگر سهم سادات كه نيمى از خمس است ، از نيازمندى سادات موجود بيشتر باشد بايد آن را به بيت المال ريخت و در مصارف ديگر مصرف نمود.
همانطور كه اگر سهم سادات كفايت آنها را ندهد بايد از بيت المال و يا سهم زكات به آنها داد.
با توجه به جهات سه گانه فوق روشن مى شود كه در حقيقت هيچگونه تفاوت از نظر مادى ميان سادات و غير سادات گذارده نشده است .
نيازمندان غير سادات مى توانند مخارج سال خود را از محل زكات بگيرند ولى از خمس محرومند، و نيازمندان سادات تنها مى توانند از محل خمس استفاده كنند، اما حق استفاده از زكات را ندارند.
در حقيقت دو صندوق در اينجا وجود دارد، صندوق خمس و صندوق زكات و هر كدام از اين دو دسته تنها حق دارند از يكى از اين دو صندوق استفاده كنند آن هم به اندازه مساوى يعنى به اندازه نيازمندى يك سال . (دقت كنيد)
ولى كسانى كه دقت در اين شرائط و خصوصيات نكرده اند چنين مى پندارند كه براى سادات سهم بيشترى از بيت المال قرار داده شده است و يا از امتياز ويژه اى برخوردارند.
تنها سئوالى كه پيش مى آيد اين است كه اگر هيچگونه تفاوتى از نظر نتيجه ميان اين دو نبوده باشد اين برنامه چه ثمره اى دارد؟
پاسخ اين سئوال را نيز با توجه به يك مطلب مى توان دريافت ، و آن اينكه ميان خمس و زكات تفاوت مهمى وجود دارد و آن اين است كه زكات از مالياتهائى است كه در حقيقت جزو اموال عمومى جامعه اسلامى محسوب مى شود لذا مصارف آن عموما در همين قسمت مى باشد، ولى خمس از مالياتهائى است كه مربوط به حكومت اسلامى است ، يعنى مخارج دستگاه حكومت اسلامى و گردانندگان اين دستگاه از آن تاءمين مى شود.
بنابراين محروم بودن سادات از دستيابى به اموال عمومى (زكات ) در حقيقت براى دور نگهداشتن خويشاوندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از اين قسمت است تا بهانه اى به دست مخالفان نيفتد كه پيامبر خويشان خود را بر اموال عمومى مسلط ساخته است .
ولى از سوى ديگر نيازمندان سادات نيز بايد از طريقى تاءمين شوند، اين موضوع در قوانين اسلام چنين پيش بينى شده كه آنها از بودجه حكومت اسلامى بهره مند گردند، نه از بودجه عمومى ، در حقيقت خمس نه تنها يك امتياز براى سادات نيست بلكه يك نوع كنار زدن آنها، به خاطر مصلحت عموم و به خاطر اينكه هيچ گونه سوءظنى توليد نشود مى باشد. <39>
جالب اينكه به اين موضوع در احاديث شيعه و سنى اشاره شده است : در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ((جمعى از بنى هاشم به خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيدند و تقاضا كردند كه آنها را ماءمور جمع آورى زكات چهار پايان كنند و و گفتند اين سهمى را كه خداوند براى جمع آورى كنندگان زكات تعيين كرده است ، ما به آن سزاوارتريم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: اى ((بنى عبد المطلب )) زكات نه براى من حلال است ، و نه براى شما ولى من به جاى اين محروميت به شما وعده شفاعت مى دهم … شما به آنچه خداوند و پيامبر برايتان تعيين كرده راضى باشيد (و كار به امر زكات نداشته باشيد) آنها گفتند راضى شديم )). <40>
از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه بنى هاشم اين را يك نوع محروميت براى خود مى ديدند، و پيامبر در مقابل آن به آنها وعده شفاعت داد!.
در ((صحيح مسلم )) كه از معروف ترين كتب اهل تسنن است حديثى مى خوانيم كه خلاصه اش اين است : عباس و ربيعة ابن حارث خدمت پيامبر رسيدند، و تقاضا كردند كه فرزندان آنها يعنى ((عبد المطلب ابن ربيعة )) و ((فضل بن عباس )) كه دو جوان بودند ماءمور جمع آورى زكات شوند، و همانند ديگران سهمى بگيرند تا بتوانند هزينه ازدواج خود را از اين راه فراهم كنند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از اين موضوع امتناع ورزيد و دستور داد از راه ديگر، وسائل ازدواج آنها فراهم گردد، و از محل خمس مهريه همسران آنها پرداخته شود. <41>
از اين حديث كه شرح آن طولانى است نيز استفاده مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اصرار داشت خويشاوندان خود را از دست يافتن به زكات (اموال عمومى مردم ) دور نگهدارد.
از مجموع آنچه گفتيم روشن شد كه خمس نه تنها امتيازى براى سادات محسوب نمى شود بلكه يك نوع محروميت براى حفظ مصالح عمومى بوده است .
7 - منظور از سهم خدا چيست ؟
ذكر سهمى براى خدا به عنوان ((لله )) به خاطر اهميت بيشتر روى اصل مسئله خمس و تاءكيد و تثبيت ولايت و حاكميت پيامبر و رهبر حكومت اسلامى است ، يعنى همانگونه كه خداوند سهمى براى خويش ‍ قرار داده و خود را سزاوارتر به تصرف در آن دانسته است پيامبر و امام را نيز بهمان گونه حق ولايت و سرپرستى و تصرف داده ، وگرنه سهم خدا در اختيار پيامبر قرار خواهد داشت و در مصارفى كه پيامبر يا امام صلاح مى داند صرف مى گردد، و خداوند نياز به سهمى ندارد.

إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیَا وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَلَوْ تَوَاعَدتُّمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعَادِ وَلَکِن لِّیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْرًا کَانَ مَفْعُولًا لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَى مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ
42 - ترجمه آیات :
42 - در آن هنگام شما در طرف پائين بوديد و آنها در طرف بالا (و از اين نظر دشمن بر شما برترى داشت و كاروان (قريش ) پائينتر از شما بود (و دسترسى به آنها ممكن نبود، و ظاهرا وضع چنان سخت بود كه ) اگر با يكديگر وعده مى گذاشتند (كه در ميدان نبرد حاضر شويد) در انجام وعده خود اختلاف مى كرديد، ولى (همه اين مقدمات ) براى آن بود كه خداوند كارى را كه مى بايست انجام شود تحقق بخشد تا آنها كه هلاك (و گمراه ) مى شوند از روى اتمام حجت باشد، و آنها كه زنده مى شوند (و هدايت مى يابند) از روى دليل روشن باشد و خداوند شنوا و دانا است .
43 - در آن موقع خداوند تعداد آنها را در خواب به تو كم نشان داد، و اگر فراوان نشان
مى داد مسلماء سست مى شديد و (درباره شروع به جنگ بآنها) كارتان به اختلاف مى كشيد، ولى خداوند (شما را از همه اينها) سالم نگهداشت ، خداوند به آنچه درون سينه هاست دانا است .
44 - و در آن هنگام كه با هم (در ميدان نبرد) روبرو شديد آنها را به چشم شما كم نشان مى داد، و شما را (نيز) به چشم آنها كم مى نمود تا خداوند كارى را كه مى بايست انجام گيرد، صورت بخشد، (شما نترسيد و اقدام به جنگ كنيد آنها هم وحشت نكنند و حاضر به جنگ شوند و سرانجام شكست بخورند) و همه كارها به خداوند باز مى گردد.

كارى كه مى بايست انجام گيرد
قرآن بار ديگر در آيات به تناسب سخنى كه از ((يوم الفرقان )) (روز جنگ بدر) در آيه قبل آمده بود و پيروزيهائى كه در اين صحنه خطرناك نصيب مسلمانان شد جزئيات ديگرى از اين جنگ را به خاطر مسلمانان مى آورد تا به اهميت اين نعمت پيروزى واقف تر شوند.
نخست مى گويد: آن روز شما در طرف پائين و نزديك مدينه قرار داشتيد و آنها در طرف بالا و دورتر (اذ انتم بالعدوة الدنيا و هم بالعدوة القصوى ).
((عدوة )) از ماده ((عدو)) (بر وزن سرو) در اصل به معنى تجاوز كردن است ولى به حاشيه و اطراف هر چيز نيز عدو گفته مى شود، زيرا از حد وسط به يك جانب تجاوز كرده است ، و در آيه مورد بحث به همين معنى طرف و جانب آمده است .
((دنيا)) از ماده ((دنو)) (بر وزن علو) به معنى پائين تر و نزديكتر مى آيد و نقطه مقابل آن ((اقصى )) ((و قصوى )) به معنى دورتر است .
در اين ميدان مسلمانان در سمت شمالى كه نزديكتر به مدينه است قرار
داشتند، و دشمنان در سمت جنوبى كه دورتر است ، اين احتمال نيز وجود دارد كه محلى را كه مسلمانان به حكم ناچارى براى مبارزه با دشمن انتخاب كرده بودند پائين تر و محل دشمن مرتفع تر بوده و اين يك امتياز براى دشمن محسوب مى شد.
سپس مى گويد: ((كاروانى را كه شما در تعقيب آن بوديد (كاروان تجارتى قريش و ابو سفيان ) در نقطه پائين ترى قرار داشت )) (و الركب اسفل منكم ).
زيرا همانگونه كه سابقا گفتيم هنگامى كه ابوسفيان از حركت مسلمانان آگاه شد مسير كاروان را عوض كرد و از بيراهه از حاشيه درياى احمر با سرعت خود را به مكه نزديك ساخت ، و اگر مسلمانان مسير كاروان را گم نمى كردند ممكن بود، به تعقيب كاروان بپردازند و از در گيرى با لشكر دشمن كه سرانجام باعث آن فتح و پيروزى عظيم شد خوددارى كنند.
از همه اينها گذشته تعداد نفرات و امكانات جنگى مسلمانان در مقابل دشمن از هر نظر كمتر و ضعيف تر بود و در سطح پائينترى قرار داشتند و دشمن در سطح بالاتر لذا قرآن اضافه مى كند شرائط چنان بود كه اگر از قبل آگاهى داشتيد و مى خواستيد در اين زمينه با يكديگر وعده و قرار دادى بگذاريد حتما گرفتار اختلاف در اين ميعاد مى شديد (و لو تواعدتم لاختلفتم فى الميعاد).
زيرا بسيارى از شما تحت تاءثير وضع ظاهرى و موقعيت ضعيف خود در مقابل دشمن قرار مى گرفتيد و با چنين جنگى اصولا مخالفت مى كرديد.
ولى خداوند شما را در مقابل يك عمل انجام شده قرار داد ((تا كارى را كه مى بايست انجام گيرد تحقق بخشد)) (و لكن ليقضى الله امرا كان مفعولا).
تا در پرتو اين پيروزى غير منتظره و معجز آسا حق از باطل شناخته شود ((و آن ها كه گمراه مى شوند با اتمام حجت باشد و آنها كه راه حق را مى پذيرند با آگاهى و دليل آشكار)) (ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة ).
منظور از ((حيات )) و ((هلاكت )) در اينجا همان ((هدايت )) و ((گمراهى )) است ، زيرا روز بدر كه نام ديگرش يوم الفرقان است به روشنى تقويت مسلمانان را با يارى خداوند به همه نشان داد و ثابت كرد كه اين گروه با خدا راهى دارند و حق با آنهاست .
و در پايان مى گويد ((خداوند شنوا و داناست )) (و ان الله لسميع عليم ).
فرياد استغاثه شما را شنيد و از نياتتان با خبر بود و به همين دليل شما را يارى كرد تا بر دشمن پيروز شديد.
تمام قرائن نشان مى دهد كه لااقل عده اى از مسلمانان اگر از چگونگى قدرت و سپاه دشمن با خبر بودند تن به اين در گيرى نمى دادند، هر چند گروه ديگرى از مؤ منان مخلص در برابر همه حوادث تسليم اراده پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بودند، به همين دليل خداوند جريان هائى پيش آورد كه هر دو گروه خواه نا خواه در برابر دشمن قرار گيرند و تن به اين پيكار سرنوشت ساز در دهند.
از جمله اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبلا صحنه اى از نبرد را در خواب ديد كه تعداد كمى از دشمنان در مقابل مسلمانان حاضر شده اند و اين اشاره و بشارتى به پيروزى بود عين اين خواب را براى مسلمانان نقل كرد و موجب تقويت روحيه و اراده آنها در پيشروى كردن به سوى ميدان بدر گرديد.
البته پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين خواب را درست ديده بود، زيرا نيرو و نفرات دشمن اگر چه در ظاهر بسيار زيادتر بود، ولى در باطن اندك و ضعيف و ناتوان بودند، و مى دانيم خوابها معمولا جنبه اشاره و تعبير دارند، و در يك خواب صحيح چهره باطنى مسئله خودنمائى مى كند.
اين خواب را پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى مسلمانان شرح داد، ولى بالاخره اين سؤ ال
در اعماق ذهنها شايد باقيمانده بود كه چگونه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در خواب چهره ظاهرى آنها را نديد و براى مسلمانان شرح نداد؟.
دومين آيه مورد بحث اشاره به فلسفه اين موضوع و نعمتى كه خداوند از اين طريق به مسلمانان ارزانى داشت مى كند و مى گويد:
((در آن زمان خداوند در خواب عدد دشمنان را به تو كم نشان داد و اگر آنها را زياد نشان مى داد مسلما به سستى مى گرائيديد)) (اذ يريكهم الله فى منامك قليلا و لو اريكهم كثيرا لفشلتم ).
و نه تنها سست مى شديد بلكه ((كارتان به اختلاف مى كشيد و گروهى موافق رفتن به ميدان و گروهى مخالف مى شديد)) (و لتنازعتم فى الامر).
ولى خداوند شما را از اين سستى و اختلاف كلمه و تنازع و آشفتگى با اين خوابى كه چهره باطنى را نشان مى داد نه ظاهرى را، رهائى بخشيد و سالم نگهداشت )) (و لكن الله سلم ).
چرا كه خداوند از روحيه و باطن همه شما آگاه بود و او از آنچه در درون سينه هاست با خبر است (انه عليم بذات الصدور).
در آيه بعد مرحله ديگرى از مراحل جنگ بدر را يادآور مى شود كه با مرحله قبل تفاوت بسيار دارد، در اين مرحله مسلمانان در پرتو بيانات گرم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، و توجه بوعده هاى الهى ، و مشاهده حوادثى از قبيل باران به موقع ، براى رفع تشنگى ، و سفت شدن شنهاى روان در ميدان نبرد، روحيه تازه اى پيدا كردند و به پيروزى نهائى اميدوار و دلگرم گشتند آن چنان كه انبوه لشكر دشمن در نظر آنها كوچك شد و كم جلوه كرد، لذا مى گويد: ((و در آن هنگام خداوند آنها را به هنگام آغاز نبرد در نظر شما كم جلوه داد)) (و اذ يريكموهم اذ التقيتم فى اعينكم قليلا).
ولى دشمن چون از روحيه و اين موقعيت مسلمانان آگاه نبود بهمين دليل بظاهر جمعيت نگاه مى كرد و ناچيز در نظرش جلوه مى نمود، حتى كمتر از آنچه بودند لذا مى گويد ((و شما را در نظر آنها كم جلوه مى داد)) (و يقللكم فى اءعينهم ).
به اندازه اى كه از ابوجهل نقل شده كه مى گفت ((انما اصحاب محمد اكلة جزور))! ((ياران محمد فقط به اندازه يك خوراك شترند))، كنايه از كمى فوق العاده آنها و يا اشاره به اين بود كه از يك صبح تا به شام كار آنها را يك سره خواهند كرد، زيرا در اخبار جنگ بدر آمده كه سپاه قريش هر روز حدود ده شتر ذبح مى كردند و خوراك يك روزه لشكر يك هزار نفرى آنها بود.
به هر حال اين دو موضوع اثر عميقى در پيروزى مسلمانان داشت ، زيرا از يك سو عدد دشمن در نظر آنها كم جلوه مى كرد، تا از اقدام به جنگ ترس ‍ واهمه اى به خود راه ندهند، و از سوى ديگر نفرات مسلمانان در نظر دشمن كم جلوه مى نمود تا از اقدام به جنگى كه سرانجامش شكست آنها بود منصرف نشوند، به علاوه نيروى زيادترى در اين راه كسب نكنند و بر آمادگى جنگى خود - بر گمان اينكه ارتش اسلام اهميتى ندارد - نيفزايند.
لذا قرآن به دنبال جمله هاى فوق مى گويد ((همه اينها به خاطر آن بود كه خداوند موضوعى را كه در هر حال ميبايست تحقق يابد انجام دهد)) (ليقضى الله امرا كان مفعولا).
نه تنها اين جنگ طبق آنچه خداوند مى خواست پايان گرفت ، ((همه كارها و همه چيز در اين عالم به فرمان و خواست او بر مى گردد)) و اراده او در همه چيز نفوذ دارد (و الى الله ترجع الامور).
در آيه 13 سوره آل عمران كه اشاره به مرحله سومى از نبرد روز بدر شده است مى خوانيم كه دشمنان پس از شروع جنگ و مشاهده ضربات كوبنده سپاه اسلام كه مانند صاعقه بر سر آنها فرود مى آمد بوحشت افتادند، و اين بار احساس
كردند كه ارتش اسلام زياد شده است حتى دو برابر آنچه بودند و به اين ترتيب روحيه آنان متزلزل گشت و به شكستشان كمك نمود.
از آنچه گفتيم روشن مى شود كه تضادى نه ميان آيات فوق وجود دارد، و نه ميان آنها با آيه سيزدهم سوره آل عمران ، زيرا هر كدام از اين آيات اشاره به يك مرحله از جنگ است .
مرحله اول مرحله قبل از حضور در ميدان نبرد بود كه در خواب عدد آنها به پيامبر كم نشان داده شد، و مرحله دوم به هنگام ورود در سرزمين بدر بود كه مسلمانان از عدد زياد لشكر دشمن آگاه و بعضى به ترس و وحشت افتادند مرحله سوم هنگام آغاز مبارزه بود كه به لطف پروردگار و با مشاهده مقدمات اميد بخش عدد دشمن در نظرشان كم جلوه كرد (دقت كنيد).

إِذْ یُرِیکَهُمُ اللَّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلًا وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیرًا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَلَکِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
43 - مراجعه شود به تفسیر سوره انفال ، آیه :42
وَإِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلًا وَیُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْرًا کَانَ مَفْعُولًا وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ
44 - مراجعه شود به تفسیر سوره انفال ، آیه :42
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
45 - ترجمه آیات :
45 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه با گروهى (در ميدان نبرد) روبرو مى شويد ثابت قدم باشيد و خدا را فراوان ياد كنيد تا رستگار شويد.
46 - و اطاعت (فرمان ) خدا و پيامبرش نمائيد و نزاع (و كشمكش ) مكنيد تا سست نشوند و قدرت (و شوكت و هيبت ) شما از ميان نرود و استقامت نمائيد كه خداوند با استقامت كنندگان است .
47 - و مانند كسانى نباشيد كه از سرزمين خود از روى هوا پرستى و غرور و خودنمائى كردن در برابر مردم (به سوى ميدان بدر) بيرون آمدند و (مردم را) از راه خدا باز مى داشتند (و سرانجام كارشان شكست و نابودى شد) و خداوند به آنچه عمل مى كنند احاطه (و آگاهى ) دارد.

شش دستور ديگر در زمينه جهاد!
مفسران نوشته اند كه ابو سفيان هنگامى كه با تردستى خاصى كاروان تجارتى قريش را از قلمرو مسلمانان به سلامت بيرون برد كسى را
قريش كه عازم ميدان بدر بود فرستاد كه ديگر نيازى به مبارزه شما نيست باز گرديد، ولى ابوجهل كه غرور و تكبر و تعصب خاصى داشت سوگند ياد كرد كه ما هرگز باز نمى گرديم تا اينكه به سرزمين بدر برويم (و بدر قبل از اين جريان يكى از مراكز اجتماع عرب بود كه در هر سال يك بازار تجارتى در آن تشكيل مى شد) و سه روز در آنجا خواهيم ماند، و شترانى ذبح مى كنيم و غذاى مفصلى راه مى اندازيم و شراب مى نوشيم و خوانندگان براى ما مى خوانند و مى نوازند تا صداى ما به گوش عرب برسد و قدرت و قوت ما تثبيت گردد.
اما سرانجام كارشان به شكست كشيد و به جاى جام شراب جامهاى مرگ نوشيدند، و در عوض ((خوانندگان )) ((نوحه گران )) بر عزاى آنها نشستند!
آيات فوق هم اشارهاى به اين موضوع دارد و مسلمانان را از اين گونه كارها نهى مى كند، و هم به دنبال دستورهاى گذشته در مورد جهاد يك سلسله دستورهاى ديگر به آنها مى دهد.
رويهمرفته در آيات فوق شش دستور مهم به مسلمانان داده شده است :
1 - نخست مى گويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه گروهى از دشمنان را در برابر خود در ميدان نبرد ببينيد ثابت قدم باشيد (يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم فئة فاثبتوا).
يعنى يكى از نشانه هاى بارز ايمان ثابت قدم در همه زمينه ها مخصوصا در پيكار با دشمنان حق است .
2 - خدا را فراوان ياد كنيد تا رستگار و پيروز شويد (و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون ).
شك نيست كه منظور از ياد خدا تنها ذكر لفظى نيست ، بلكه خدا را در درون جان حاضر ديدن و به ياد علم و قدرت بى پايان و رحمت وسيعش ‍ بودن است ، اين توجه به خدا روحيه سرباز مجاهد را تقويت مى كند و در پرتو آن
احساس مى نمايد كه در ميدان مبارزه تنها نيست ، تكيه گاه نيرومندى دارد كه هيچ قدرتى در برابر آن مقاومت نمى كند، و اگر هم كشته شود به بزرگترين سعادت ، يعنى سعادت شهادت رسيده است و در جوار رحمت حق رستگار خواهد بود، خلاصه ياد خدا به او نيرو و آرامش و قوت و قدرت و پايمردى مى بخشد.
به علاوه ياد و عشق خدا، عشق زن و فرزند و مال و مقام را از دل بيرون مى راند و توجه به خدا آنها را كه باعث سستى در امر مبارزه و جهاد مى شود از خاطر مى برد، چنانكه ((امام سجاد)) زين العابدين (عليه السلام ) در دعاى معروف صحيفه كه براى ((مرزبانان اسلام )) و مدافعان سرحدات مسلمين خوانده به پيشگاه خدا چنين عرض مى كند: و انسهم عند لقائهم العدو ذكر دنياهم الخداعة و امح عن قلوبهم خطرات المال الفتون و اجعل الجنة نصب اعينهم :
((پروردگارا! (در پرتو ياد خويش ) ياد دنياى فريبنده را از دل اين پاسداران مبارز بيرون كن ، و توجه به زرق و برق اموال را از قلب آنها دور ساز، و بهشت را در برابر چشمان فكر آنها قرار ده )). <42>
3 - يكى ديگر از مهمترين برنامه هاى مبارزه توجه به مسئله رهبرى و اطاعت از دستور پيشوا و رهبر است همان دستورى كه اگر انجام نمى گرفت جنگ بدر به شكست كامل مسلمانان منتهى مى شد، لذا در آيه بعد مى گويد: ((و اطاعت خدا و پيامبرش كنيد)) (و اطيعوا الله و رسوله ).
4 - و از پراكندگى و نزاع بپرهيزيد (و لا تنازعوا).
((زيرا كشمكش و نزاع و اختلاف مجاهدان در برابر دشمن نخستين اثرش سستى و ناتوانى و ضعف در مبارزه است )) (فتفشلوا).
((و نتيجه اين سستى و فتور از ميان رفتن قدرت و قوت و هيبت و عظمت شماست )) (و تذهب ريحكم ).
((ريح )) به معنى باد است و اينكه مى گويد: اگر به نزاع با يكديگر برخيزيد سست مى شويد و به دنبال آن باد شما را از ميان خواهد برد اشاره لطيفى به اين معنى است كه قوت و عظمت و جريان امور بر وفق مراد و مقصودتان از ميان خواهد رفت زيرا هميشه وزش بادهاى موافق سبب حركت كشتيها به سوى منزل مقصود بوده است ، و در آن زمان كه تنها نيروى محرك كشتى وزش باد بود اين مطلب فوق العاده اهميت داشت .
به علاوه وزش باد به پرچم ها نشانه بر پا بودن پرچم كه رمز قدرت و حكومت است مى باشد و تعبير فوق كنايه اى از اين معنى است .
5 - سپس دستور به استقامت در برابر دشمنان و در مقابل حوادث سخت مى دهد و مى گويد: ((استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است ))
(و اصبروا ان الله مع الصابرين )
تفاوت ميان ثبات قدم (دستور اول ) و استقامت و صبر (دستور پنجم ) از اين نظر است كه ثبات قدم بيشتر جنبه جسمانى و ظاهرى دارد، در حالى كه استقامت و صبر بيشتر جنبه هاى روانى و باطنى را شامل مى شود.
6 - در آخرين آيه مسلمانان را از پيروى كارهاى ابلهانه و اعمال غرور آميز و بى محتوا و سر و صداهاى تو خالى و بى معنى باز مى دارد، و با اشاره به جريان كار ابو سفيان و طرز افكار او و يارانش مى فرمايد: ((مانند كسانى كه از سرزمين خود از روى غرور و هوا پرستى و خودنمائى خارج شدند، نباشيد)) (و لا تكونوا كالذين خرجوا من ديارهم بطرا و رئاء الناس ).
((همانها كه هدفشان جلوگيرى مردم از راه خدا بود)) (و يصدون عن سبيل الله ).
هم هدفشان نامقدس بود و هم وسائل رسيدنشان به اين هدف ، و ديديم كه
سر انجام با آنهمه نيرو و ساز و برگ جنگى در هم كوبيده شدند و به جاى عيش و طرب گروهى در خاك و خون غلطيدند و گروهى در عزاى آنها اشك ريختند.
((و خداوند به كارهائى كه اينگونه افراد انجام مى دهند محيط است و از اعمالشان باخبر)) (و الله بما يعملون محيط).


صفحه : 182
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 182
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 

41 - ترجمه آیات : 41 - و بدانيد هر گونه غنيمتى به شما رسد خمس آن براى خدا و براى پيامبر و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است ، اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدائى حق از باطل ، روز درگيرى دو گروه (با ايمان و بى ايمان يعنى روز جنگ بدر) نازل كرديم ، ايمان آورده ايد، و خداوند بر هر چيزى قادر است . خمس يك دستور مهم اسلامى در آغاز اين سوره ديديم كه پاره اى از مسلمانان بعد از جنگ بدر بر سر تقسيم غنائم جنگى مشاجره كردند و خداوند براى ريشه كن ساختن ماده اختلاف غنائم را دربست در اختيار پيامبر گذاشت تا هر گونه صلاح مى داند آن را مصرف كند و پيامبر آنها را در ميان جنگجويان به طور مساوى تقسيم كرد. اين آيه در حقيقت بازگشت به همان مسئله غنائم است به تناسب آياتى كه درباره جهاد، قبل از اين گفته شد، زيرا در چند آيه قبل اشارات مختلفى به موضوع جهاد گرديد و از آنجا كه جهاد غالبا با مسئله غنائم آميخته است تناسب با ذكر حكم غنائم دارد (بلكه چنانكه خواهيم گفت قرآن در اينجا حكم را از مساءله غنائم جنگى نيز فراتر برده و به همه درآمدها اشاره كرده است ). در آغاز آيه مى فرمايد: بدانيد هر گونه غنيمتى نصيب شما مى شود يك پنجم آن ، از آن خدا و پيامبر و ذى القربى (امامان اهل بيت ) و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از خاندان پيامبر) مى باشد (و اعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل ). و براى تاءكيد اضافه مى كند: ((كه اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در (روز جنگ بدر) روز جدائى حق از باطل ، روزى كه دو گروه مؤ من و كافر در مقابل هم قرار گرفتند، نازل كرديم ايمان آورده ايد بايد به اين دستور عمل كنيد و در برابر آن تسليم باشيد (ان كنتم امنتم بالله و ما انزلنا على عبدنا يوم الفرقان يوم التقى الجمعان ). در اينجا توجه به اين نكته لازم است : با اينكه روى سخن در اين آيه به مؤ منان است ، زيرا پيرامون غنائم جهاد اسلامى بحث مى كند و معلوم است مجاهد اسلامى مؤ من است ، ولى با اين حال مى گويد: اگر ايمان به خدا و پيامبر آورده ايد اشاره به اينكه نه تنها ادعاى ايمان نشانه ايمان نيست بلكه شركت در ميدان جهاد نيز ممكن است نشانه ايمان كامل نباشد و اين عمل به خاطر اهداف ديگرى انجام گيرد، مؤ من كامل كسى است كه در برابر همه دستورات مخصوصا دستورات مالى تسليم باشد و تبعيضى در ميان برنامه هاى الهى قائل نگردد. و در پايان آيه اشاره به قدرت نامحدود الهى كرده مى گويد و خدا بر همه چيز قادر است (و الله على كل شى ء قدير). يعنى با اينكه در ميدان بدر از هر نظر شما در اقليت قرار داشتيد و دشمن ظاهرا از هر نظر برترى چشمگيرى داشت خداوند قادر توانا آنها را شكست داد و شما را يارى كرد تا پيروز شديد. در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت . 1 - روز جدائى حق از باطل نام روز جنگ ((بدر)) در اين آيه روز جدائى حق از باطل (يوم الفرقان ) و روز درگيرى گروه طرفداران كفر با گروه طرفداران ايمان ذكر شده ، اشاره به اينكه اولا روز تاريخى بدر روزى بود كه نشانه هاى حقانيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ظاهر گشت ، زيرا قبلا وعده پيروزى به مسلمانان داده بود در حالى كه ظاهرا هيچ نشانه اى از آن وجود نداشت ، و چنان عوامل مختلف غير منتظره براى پيروزى دست به دست هم داد كه آن را نمى شد بر تصادف حمل كرد، بنابراين صدق آياتى كه بر اين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در چنين روزى نازل شده دليل آن در خودش نهفته است . ((ثانيا)) درگيرى بدر (يوم التقى الجمعان ) در واقع يك نعمت بزرگ الهى براى مسلمانان بود كه گروهى در آغاز از آن پرهيز داشتند اما همين درگيرى و پيروزى سالها آنها را جلو برد، و اسم و آوازه آنها در پرتو آن در سراسر جزيره عرب پيچيد، و همه را به انديشه در آئين جديد و قدرت حيرت انگيزى كه در پرتو آن در جزيره عرب تولد يافته بود وادار نمود، و ضمنا در آن روز كه روز وا نفسا براى امت كوچك اسلام بود مؤ منان راستين اسلام از مدعيان كاذب شناخته شدند، پس اين روز از هر نظر روز جدائى حق از باطل بود. 2 - در آغاز سوره گفتيم ميان آيه انفال و اين آيه تضادى وجود ندارد و لزومى ندارد كه يكى را ناسخ ديگرى بدانيم ، زيرا به مقتضاى آيه انفال غنائم جنگى نيز متعلق به پيامبر است . ولى پيامبر چهار پنجم آن را به جنگجويان مى بخشد و يك پنجم آن را براى مصارفى كه در آيه تعيين شده نگاه مى دارد (براى توضيح بيشتر به بحث ما در ذيل آيه نخست همين سوره مراجعه كنيد. 3 - منظور از ذى القربى چيست ؟ خويشاوندان نيست و نه همه خويشاوندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بلكه امامان اهل بيت هستند دليل بر اين موضوع روايات متواترى است كه از طرق اهلبيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است . <30> و در كتب اهل سنت نيز اشاراتى به آن وجود دارد. بنابراين آنها كه يك سهم از خمس را متعلق به همه خويشاوندان پيامبر مى دانند در برابر اين سئوال قرار مى گيرند كه اين چه امتيازى است كه اسلام براى اقوام و بستگان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قائل شده است ، در حالى كه مى دانيم اسلام ما فوق نژاد و قوم و قبيله است . ولى اگر آن را مخصوص امامان اهل بيت بدانيم با توجه به اينكه آنها جانشينان پيامبر و رهبران حكومت اسلامى بوده و هستند علت دادن اين يك سهم از خمس به آنها روشن مى گردد، به تعبير ديگر ((سهم خدا)) و ((سهم پيامبر)) و ((سهم ذى القربى )) هر سه سهم متعلق به ((رهبر حكومت اسلامى )) است ، او زندگى ساده خود را از آن اداره مى كند و بقيه را در مخارج گوناگونى كه لازمه مقام رهبرى امت است مصرف خواهد نمود، يعنى در حقيقت در نيازهاى جامعه و مردم . بعضى از مفسران اهل سنت مانند نويسنده ((المنار)) چون ((ذى القربى )) را همه خويشاوندان دانسته است ، براى پاسخ اشكال فوق به دست و پا افتاده و براى حكومت اسلامى پيامبر تشريفاتى قائل شده و او را موظف دانسته كه قوم و قبيله خويش را بوسيله اموال گرد خود نگاه دارد!، روشن است كه چنين منطقى به هيچ وجه با منطق حكومت جهانى و انسانى و حذف امتيازات قبيلگى سازگار نيست (در اين زمينه توضيح ديگرى داريم كه در بحثهاى آينده خواهد آمد) 4 - منظور از ((يتيمان )) و ((مسكينان )) و ((واماندگان در راه )) تنها ايتام و مساكين و ابناء سبيل بنى هاشم و سادات مى باشند، اگر چه ظاهر آيه مطلق است و قيدى در آن ديده نمى شود، دليل ما بر اين تقييد روايات زيادى است كه در تفسير آيه از طرق اهل بيت وارد شده و مى دانيم بسيارى از احكام در متن قرآن به طور مطلق آمده ولى شرائط و قيود آن بوسيله سنت بيان شده است و اين منحصر به آيه مورد بحث نيست تا جاى تعجب باشد. به علاوه با توجه به آنكه زكوة بر نيازمندان بنى هاشم به طور مسلم حرام است بايد احتياجات آنها از طريق ديگرى تاءمين گردد و اين خود قرينه مى شود بر اينكه منظور از آيه فوق خصوص نيازمندان بنى هاشم است لذا، در احاديث مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام ) مى فرموده خداوند هنگامى كه زكوة را بر ما حرام كرد خمس را براى ما قرار داد بنابراين زكوة بر ما حرام است و خمس حلال <31> 5 - آيا غنائم منحصر به غنائم جنگى است ؟ موضوع مهم ديگرى كه در اين آيه بايد مورد بررسى دقيق قرار گيرد و در حقيقت قسمت عمده بحث در آن متمركز مى گردد، اين است كه لفظ ((غنيمت )) كه در آيه آمده است تنها شامل غنائم جنگى مى شود يا هر گونه در آمدى را در بر مى گيرد؟!. در صورت اول آيه تنها خمس غنائم جنگى را بيان مى كند و براى خمس ‍ در ساير موضوعات بايد از سنت و اخبار و روايات صحيح و معتبر استفاده كرد و هيچ مانعى ندارد كه قرآن به قسمتى از حكم خمس و به تناسب مسائل جهاد اشاره كند و قسمتهاى ديگرى در سنت بيان شود. مثلا در قرآن مجيد نمازهاى پنجگانه روزانه صريحا آمده است ، و همچنين به نمازهاى طواف كه از نمازهاى واجبه است اشاره شده ، ولى از نماز آيات كه مورد اتفاق تمام مسلمانان اعم از شيعه و سنى است ذكرى به ميان نيامده است ، و هيچكس را نمى يابيم كه بگويد چون نماز آيات در قرآن ذكر نشده و تنها در سنت پيامبر آمده نبايد به آن عمل كرد، و يا اينكه چون در قرآن به بعضى از غسلها اشاره شده و سخن از ديگر غسلها به ميان نيامده است بايد از آن صرف نظر كرد، اين منطقى است كه هيچ مسلمانى آن را نمى پذيرد. بنابراين هيچ اشكالى ندارد كه قرآن تنها قسمتى از موارد خمس را بيان كرده باشد و بقيه را موكول به سنت نمايد و نظير اين مسئله در فقه اسلام بسيار زياد است . ولى با اين حال بايد ببينيم كه غنيمت در لغت و در نظر عرف چه معنى مى دهد؟! آيا راستى منحصر به غنائم جنگى است و يا هر گونه در آمدى را شامل مى شود؟ آنچه از كتب لغت استفاده مى شود، اين است كه در ريشه معنى لغوى اين كلمه عنوان جنگ و آنچه از دشمن به دست مى آيد، نيفتاده است ، بلكه هر در آمدى را شامل مى شود، به عنوان شاهد به چند قسمت از كتب معروف و مشهور لغت كه مورد استناد دانشمندان و ادباى عرب است اشاره مى كنيم : در كتاب ((لسان العرب )) جلد دوازدهم مى خوانيم ((والغنم الفوز بالشى ء من غير مشقة … و الغنم ، الغنيمة و المغنم الفيى ء… و فى الحديث الرهن لمن رهنه له غنمه و عليه غرمه ، غنمه زيادته و نمائه و فاضل قيمته … و غنم الشى ء فاز به …: غنم يعنى دسترسى يافتن به چيزى بدون مشقت ، و غنم و غنيمت و مغنم به معنى فيى ء است (فيى ء را نيز در لغت به معنى چيزهائى كه بدون زحمت به انسان مى رسد ذكر كرده اند…) و در حديث وارد شده كه گروگان در اختيار كسى است كه آن را به گرو گرفته ، غنيمت و منافعش براى اوست و غرامت و زيانش نيز متوجه اوست و نيز غنم به معنى زيادى و نمو و اضافه قيمت است ، و فلان چيز را به غنيمت گرفت يعنى به او دسترسى پيدا كرد.)) و در كتاب ((تاج العروس )) جلد نهم مى خوانيم ((و الغنم الفوز بالشيى ء بلا مشقة )): ((غنيمت آن است كه انسان بدون زحمت به چيزى دست يابد)). در كتاب ((قاموس )) نيز غنيمت بهمان معنى فوق ذكر شده است . و در كتاب ((مفردات راغب )) مى خوانيم غنيمت از ريشه ((غنم )) به معنى ((گوسفند)) گرفته شده و سپس مى گويد ((ثم استعملوا فى كل مظفور به من جهة العدى و غيره )) يعنى : ((سپس در هر چيزى كه انسان از دشمن و يا غير دشمن به دست مى آورد به كار رفته است )) حتى كسانى كه يكى از معانى غنيمت را غنائم جنگى ذكر كرده اند انكار نمى كنند كه معنى اصلى آن معنى وسيعى است كه به هر گونه خيرى كه انسان بدون مشقت به آن دست يابد گفته مى شود. در استعمالات معمولى نيز غنيمت در برابر غرامت ذكر مى شود، همان طور كه معنى غرامت معنى وسيعى است و هرگونه غرامت را شامل مى شود غنيمت نيز معنى وسيعى دارد و به هرگونه در آمد قابل ملاحظه اى گفته مى شود اين كلمه در ((نهج البلاغه )) در موارد زيادى به همين معنى آمده است ، در خطبه 76 مى خوانيم ((اغتنم المهل )): ((فرصتها و مهلتها را غنيمت بشماريد)). و در خطبه 120 مى فرمايد ((من اخذها لحق و غنم )): ((كسى كه به آئين خدا عمل كند به سر منزل مقصود مى رسد و بهره مى برد)) در نامه 53 به مالك اشتر مى فرمايد: ((و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم )): در برابر مردم مصر همچون حيوان درنده اى مباش كه خوردن آنها را غنيمت و درآمدى براى خود فرض كنى )). و در نامه 45 به عثمان بن حنيف مى فرمايد: ((فو الله ما كنزت من دنياكم تبرا و لاادخرت من غنائمها وفرا)): ((به خدا سوگند از دنياى شما طلائى نياندوختم و از غنائم و درآمدهاى آن اندوخته اى فراهم نكردم )). و در كلمات قصار، در جمله 331 مى فرمايد ان الله جعل الطاعة غنيمة الاكياس : ((خداوند اطاعت را غنيمت و بهره هوشمندان قرار داده است )). و در نامه 41 مى خوانيم ((و اغتنم من استقرضك فى حال غناك )): ((هر كس در حال بى نيازيت از تو قرضى بخواهد غنيمت بشمار.)) و نظير اين تعبيرات بسيار فراوان است كه همگى نشان مى دهد ((غنيمت )) منحصر به غنائم جنگى نيست . و اما مفسران : بسيارى از مفسران كه در زمينه اين آيه به بحث پرداخته اند صريحا اعتراف كرده اند كه غنيمت در اصل معنى وسيعى دارد و شامل غنائم جنگى و غير آن و به طور كلى هر چيزى را كه انسان به دون مشقت فراوانى به آن دست يابد مى شود حتى آنها كه آيه را به خاطر فتواى فقهاى اهل تسنن مخصوص غنائم جنگى دانسته اند باز معترفند كه در معنى اصلى آن اين قيد وجود ندارد بلكه به خاطر قيام دليل ديگرى اين قيد را به آن زده اند. ((قرطبى )) مفسر معروف اهل تسنن در تفسير خود، ذيل آيه چنين مى نويسد ((غنيمت در لغت خيرى است كه فرد يا جماعتى با كوشش ‍ به دست مى آورند))… و بدانكه اتفاق (علماى تسنن ) بر اين است كه مراد از غنيمت در آيه (و اعلموا انما غنمتم ) اموالى است كه با قهر و غلبه در جنگ به مردم مى رسد، ولى بايد توجه داشت كه اين قيد همانطور كه گفتيم در معنى لغوى آن وجود ندارد، ولى در عرف شرع ، اين قيد وارد شده است . <32> فخر رازى در تفسير خود تصريح مى كند كه : ((الغنم الفوز بالشيى ء)) ((غنيمت اين است كه انسان به چيزى دست يابد)) و پس از ذكر اين معنى وسيع از نظر لغت مى گويد: ((معنى شرعى غنيمت (به عقيده فقهاى اهل تسنن ) همان غنائم جنگى است )). <33> و نيز در تفسير المنار غنيمت را به معنى وسيع ذكر كرده و اختصاص به غنائم جنگى نداده اگر چه معتقد است بايد معنى وسيع آيه فوق را به خاطر قيد شرعى مقيد به غنائم جنگى كرد. <34> در تفسير ((روح المعانى )) نوشته آلوسى مفسر معروف سنى نيز چنين آمده است كه : ((غنم در اصل به معنى هر گونه سود و منفعت است )). <35> در تفسير ((مجمع البيان )) نخست غنيمت را به معنى غنائم جنگ تفسير كرده ، ولى به هنگام تشريح معنى آيه چنين مى گويد: ((قال اصحابنا ان الخمس واجب فى كل فائدة تحصل للانسان من المكاسب و ارباح التجارات ، و فى الكنوز و المعادن و الغوص و غير ذلك مما هو مذكور فى الكتب و يمكن ان يستدل على ذالك بهذه الاية فان فى عرف اللغة يطلق على جميع ذالك اسم الغنم و الغنيمة )) <36> علماى شيعه معتقدند كه خمس در هر گونه فايده اى كه براى انسان فراهم مى گردد واجب است اعم از اينكه از طريق كسب و تجارت باشد، يا از طريق گنج و معدن ، و يا آنكه با غوص از دريا خارج كنند، و ساير امورى كه در كتب فقهى آمده است ، و مى توان از آيه بر اين مدعى استدلال كرد، زيرا در عرف لغت به تمام اينها ((غنيمت )) گفته مى شود. شگفت آور اين كه بعضى از مغرضان كه گويا براى سمپاشى در افكار عمومى ماءموريت خاصى دارند در كتابى كه در زمينه خمس نوشته اند دست به تحريف رسوائى در عبارت تفسير مجمع البيان زده ، قسمت اول گفتار او را كه متضمن تفسير غنيمت به غنائم جنگى است ذكر كرده ولى توضيحى را كه درباره عموميت معنى لغوى و معنى آيه در آخر بيان كرده است ، به كلى ناديده گرفته و يك مطلب دروغين به اين مفسر بزرگ اسلامى نسبت داده اند، مثل اينكه فكر مى كرده اند تفسير مجمع البيان تنها در دست خود آنها است و ديگرى آن را مطالعه نخواهد كرد، و عجيب اين است كه اين خيانت را تنها در اين مورد مرتكب نشده ، بلكه در موارد ديگر نيز آنچه به سود بوده گرفته ، و آنچه به زيان بوده است ناديده گرفته اند. در تفسير الميزان نيز با استناد به سخنان علماى لغت تصريح شده كه غنيمت هر گونه فايده اى است كه از طريق تجارت يا كسب و كار و يا جنگ به دست انسان مى افتد و مورد نزول آيه گرچه غنائم جنگى است ولى مى دانيم كه هيچ گاه مورد عموميت مفهوم آيه را تخصيص ‍ نمى زند. <37> از مجموع آنچه گفته شد چنين نتيجه گرفته مى شود كه : آيه غنيمت معنى وسيعى دارد و هرگونه درآمد و سود و منفعتى را شامل مى شود زيرا معنى لغوى اين لفظ عموميت دارد و دليل روشنى بر تخصيص آن در دست نيست . تنها چيزى كه جمعى از مفسران اهل تسنن روى آن تكيه كرده اند اين است كه آيات قبل و بعد در زمينه جهاد وارد شده است و همين موضوع قرينه مى شود كه آيه غنيمت نيز اشاره به غنائم جنگى باشد. در حالى كه مى دانيم شاءن نزولها و سياق عموميت آيه را تخصيص ‍ نمى زنند و به عبارت روشنتر هيچ مانعى ندارد كه مفهوم آيه يك معنى كلى و عمومى باشد و در عين حال مورد نزول آيه غنائم جنگى كه يكى از موارد اين حكم كلى است بوده باشد و اينگونه احكام در قرآن و سنت فراوان است كه حكم كلى است و مصداق جزئى است : مثلا در آيه 7 سوره حشر مى خوانيم ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا: ((هر چه پيامبر براى شما مى آورد بگيريد و هر چه از آن نهى مى كند خوددارى كنيد)). اين آيه يك حكم كلى درباره لزوم پيروى از فرمانهاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بيان مى كند در حالى كه مورد نزول آن اموالى است كه از دشمنان بدون جنگ به دست مسلمانان مى افتد (و اصطلاحا به آن ((فيى ء)) گفته مى شود). و نيز در آيه 233 سوره بقره يك قانون كلى به صورت ((لا تكلف نفس ‍ الا وسعها)): ((هيچ كس بيش از آنچه قدرت دارد تكليف نمى شود)) بيان شده در حالى كه مورد آيه درباره اجرت زنان شيرده است و به پدر نوزاد دستور داده شده است به اندازه توانائى خود به آنها اجرت بدهد، ولى آيا ورود آيه در چنين مورد خاصى مى تواند جلو عموميت اين قانون (عدم تكليف به ما لا يطاق ) را بگيرد؟! خلاصه اينكه : آيه در ضمن آيات جهاد وارد شده ولى مى گويد: هر درآمدى از هر موردى عايد شما شود كه يكى از آنها غنائم جنگى است خمس آن را بپردازيد مخصوصا ((ما)) موصوله و ((شيى )) كه دو كلمه عام و بدون هيچ گونه قيد و شرطند اين موضوع را تاءييد مى كنند. 6 - آيا اختصاص نيمى از خمس به بنى هاشم تبعيض نيست ؟ بعضى چنين تصور مى كنند، كه اين ماليات اسلامى كه بيست درصد بسيارى از اموال را شامل مى شود و نيمى از آن اختصاص به سادات و فرزندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دارد، يك نوع امتياز نژادى محسوب مى شود و ملاحظات جهات خويشاوندى و تبعيض در آن به چشم مى خورد، و اين موضوع با روح عدالت اجتماعى اسلام و جهانى بودن و همگانى بودن آن ، سازگار نيست . پاسخ كسانى كه چنين فكر مى كنند شرائط و خصوصيات اين حكم اسلامى را كاملا بررسى نكرده اند زيرا جواب اين اشكال به طور كامل در اين شرائط نهفته شده است . توضيح اينكه ((اولا)) نيمى از خمس كه مربوط به سادات و بنى هاشم است منحصرا بايد به نيازمندان آنان داده شود، آن هم به اندازه احتياجات يك سال ، و نه بيشتر، بنابراين تنها كسانى از آن مى توانند استفاده كنند كه يا از كار افتاده اند، و بيمارند، و يا كودك يتيم و يا كسان ديگرى كه به علتى در بن بست از نظر هزينه زندگى قرار دارند. بنابراين كسانى كه قادر به كار كردن هستند، (بالفعل و يا بالقوة ) مى توانند درآمدى كه زندگى آنها را بگرداند داشته باشند هرگز نمى توانند از اين قسمت خمس استفاده كنند و جمله اى كه در ميان بعضى از عوام معروف است كه مى گويند سادات مى توانند خمس بگيرند، هر چند ناودان خانه آنها طلا باشد، گفتار عوامانه اى بيش نيست ، و هيچ گونه پايه اى ندارد. ثانيا: مستمندان و نيازمندان سادات و بنى هاشم حق ندارند چيزى از زكات مصرف كنند، و بجاى آن مى توانند تنها از همين قسمت خمس ‍ استفاده نمايند. <38> ثالثا: اگر سهم سادات كه نيمى از خمس است ، از نيازمندى سادات موجود بيشتر باشد بايد آن را به بيت المال ريخت و در مصارف ديگر مصرف نمود. همانطور كه اگر سهم سادات كفايت آنها را ندهد بايد از بيت المال و يا سهم زكات به آنها داد. با توجه به جهات سه گانه فوق روشن مى شود كه در حقيقت هيچگونه تفاوت از نظر مادى ميان سادات و غير سادات گذارده نشده است . نيازمندان غير سادات مى توانند مخارج سال خود را از محل زكات بگيرند ولى از خمس محرومند، و نيازمندان سادات تنها مى توانند از محل خمس استفاده كنند، اما حق استفاده از زكات را ندارند. در حقيقت دو صندوق در اينجا وجود دارد، صندوق خمس و صندوق زكات و هر كدام از اين دو دسته تنها حق دارند از يكى از اين دو صندوق استفاده كنند آن هم به اندازه مساوى يعنى به اندازه نيازمندى يك سال . (دقت كنيد) ولى كسانى كه دقت در اين شرائط و خصوصيات نكرده اند چنين مى پندارند كه براى سادات سهم بيشترى از بيت المال قرار داده شده است و يا از امتياز ويژه اى برخوردارند. تنها سئوالى كه پيش مى آيد اين است كه اگر هيچگونه تفاوتى از نظر نتيجه ميان اين دو نبوده باشد اين برنامه چه ثمره اى دارد؟ پاسخ اين سئوال را نيز با توجه به يك مطلب مى توان دريافت ، و آن اينكه ميان خمس و زكات تفاوت مهمى وجود دارد و آن اين است كه زكات از مالياتهائى است كه در حقيقت جزو اموال عمومى جامعه اسلامى محسوب مى شود لذا مصارف آن عموما در همين قسمت مى باشد، ولى خمس از مالياتهائى است كه مربوط به حكومت اسلامى است ، يعنى مخارج دستگاه حكومت اسلامى و گردانندگان اين دستگاه از آن تاءمين مى شود. بنابراين محروم بودن سادات از دستيابى به اموال عمومى (زكات ) در حقيقت براى دور نگهداشتن خويشاوندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از اين قسمت است تا بهانه اى به دست مخالفان نيفتد كه پيامبر خويشان خود را بر اموال عمومى مسلط ساخته است . ولى از سوى ديگر نيازمندان سادات نيز بايد از طريقى تاءمين شوند، اين موضوع در قوانين اسلام چنين پيش بينى شده كه آنها از بودجه حكومت اسلامى بهره مند گردند، نه از بودجه عمومى ، در حقيقت خمس نه تنها يك امتياز براى سادات نيست بلكه يك نوع كنار زدن آنها، به خاطر مصلحت عموم و به خاطر اينكه هيچ گونه سوءظنى توليد نشود مى باشد. <39> جالب اينكه به اين موضوع در احاديث شيعه و سنى اشاره شده است : در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ((جمعى از بنى هاشم به خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيدند و تقاضا كردند كه آنها را ماءمور جمع آورى زكات چهار پايان كنند و و گفتند اين سهمى را كه خداوند براى جمع آورى كنندگان زكات تعيين كرده است ، ما به آن سزاوارتريم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: اى ((بنى عبد المطلب )) زكات نه براى من حلال است ، و نه براى شما ولى من به جاى اين محروميت به شما وعده شفاعت مى دهم … شما به آنچه خداوند و پيامبر برايتان تعيين كرده راضى باشيد (و كار به امر زكات نداشته باشيد) آنها گفتند راضى شديم )). <40> از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه بنى هاشم اين را يك نوع محروميت براى خود مى ديدند، و پيامبر در مقابل آن به آنها وعده شفاعت داد!. در ((صحيح مسلم )) كه از معروف ترين كتب اهل تسنن است حديثى مى خوانيم كه خلاصه اش اين است : عباس و ربيعة ابن حارث خدمت پيامبر رسيدند، و تقاضا كردند كه فرزندان آنها يعنى ((عبد المطلب ابن ربيعة )) و ((فضل بن عباس )) كه دو جوان بودند ماءمور جمع آورى زكات شوند، و همانند ديگران سهمى بگيرند تا بتوانند هزينه ازدواج خود را از اين راه فراهم كنند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از اين موضوع امتناع ورزيد و دستور داد از راه ديگر، وسائل ازدواج آنها فراهم گردد، و از محل خمس مهريه همسران آنها پرداخته شود. <41> از اين حديث كه شرح آن طولانى است نيز استفاده مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اصرار داشت خويشاوندان خود را از دست يافتن به زكات (اموال عمومى مردم ) دور نگهدارد. از مجموع آنچه گفتيم روشن شد كه خمس نه تنها امتيازى براى سادات محسوب نمى شود بلكه يك نوع محروميت براى حفظ مصالح عمومى بوده است . 7 - منظور از سهم خدا چيست ؟ ذكر سهمى براى خدا به عنوان ((لله )) به خاطر اهميت بيشتر روى اصل مسئله خمس و تاءكيد و تثبيت ولايت و حاكميت پيامبر و رهبر حكومت اسلامى است ، يعنى همانگونه كه خداوند سهمى براى خويش ‍ قرار داده و خود را سزاوارتر به تصرف در آن دانسته است پيامبر و امام را نيز بهمان گونه حق ولايت و سرپرستى و تصرف داده ، وگرنه سهم خدا در اختيار پيامبر قرار خواهد داشت و در مصارفى كه پيامبر يا امام صلاح مى داند صرف مى گردد، و خداوند نياز به سهمى ندارد.

42 - ترجمه آیات : 42 - در آن هنگام شما در طرف پائين بوديد و آنها در طرف بالا (و از اين نظر دشمن بر شما برترى داشت و كاروان (قريش ) پائينتر از شما بود (و دسترسى به آنها ممكن نبود، و ظاهرا وضع چنان سخت بود كه ) اگر با يكديگر وعده مى گذاشتند (كه در ميدان نبرد حاضر شويد) در انجام وعده خود اختلاف مى كرديد، ولى (همه اين مقدمات ) براى آن بود كه خداوند كارى را كه مى بايست انجام شود تحقق بخشد تا آنها كه هلاك (و گمراه ) مى شوند از روى اتمام حجت باشد، و آنها كه زنده مى شوند (و هدايت مى يابند) از روى دليل روشن باشد و خداوند شنوا و دانا است . 43 - در آن موقع خداوند تعداد آنها را در خواب به تو كم نشان داد، و اگر فراوان نشان مى داد مسلماء سست مى شديد و (درباره شروع به جنگ بآنها) كارتان به اختلاف مى كشيد، ولى خداوند (شما را از همه اينها) سالم نگهداشت ، خداوند به آنچه درون سينه هاست دانا است . 44 - و در آن هنگام كه با هم (در ميدان نبرد) روبرو شديد آنها را به چشم شما كم نشان مى داد، و شما را (نيز) به چشم آنها كم مى نمود تا خداوند كارى را كه مى بايست انجام گيرد، صورت بخشد، (شما نترسيد و اقدام به جنگ كنيد آنها هم وحشت نكنند و حاضر به جنگ شوند و سرانجام شكست بخورند) و همه كارها به خداوند باز مى گردد. كارى كه مى بايست انجام گيرد قرآن بار ديگر در آيات به تناسب سخنى كه از ((يوم الفرقان )) (روز جنگ بدر) در آيه قبل آمده بود و پيروزيهائى كه در اين صحنه خطرناك نصيب مسلمانان شد جزئيات ديگرى از اين جنگ را به خاطر مسلمانان مى آورد تا به اهميت اين نعمت پيروزى واقف تر شوند. نخست مى گويد: آن روز شما در طرف پائين و نزديك مدينه قرار داشتيد و آنها در طرف بالا و دورتر (اذ انتم بالعدوة الدنيا و هم بالعدوة القصوى ). ((عدوة )) از ماده ((عدو)) (بر وزن سرو) در اصل به معنى تجاوز كردن است ولى به حاشيه و اطراف هر چيز نيز عدو گفته مى شود، زيرا از حد وسط به يك جانب تجاوز كرده است ، و در آيه مورد بحث به همين معنى طرف و جانب آمده است . ((دنيا)) از ماده ((دنو)) (بر وزن علو) به معنى پائين تر و نزديكتر مى آيد و نقطه مقابل آن ((اقصى )) ((و قصوى )) به معنى دورتر است . در اين ميدان مسلمانان در سمت شمالى كه نزديكتر به مدينه است قرار داشتند، و دشمنان در سمت جنوبى كه دورتر است ، اين احتمال نيز وجود دارد كه محلى را كه مسلمانان به حكم ناچارى براى مبارزه با دشمن انتخاب كرده بودند پائين تر و محل دشمن مرتفع تر بوده و اين يك امتياز براى دشمن محسوب مى شد. سپس مى گويد: ((كاروانى را كه شما در تعقيب آن بوديد (كاروان تجارتى قريش و ابو سفيان ) در نقطه پائين ترى قرار داشت )) (و الركب اسفل منكم ). زيرا همانگونه كه سابقا گفتيم هنگامى كه ابوسفيان از حركت مسلمانان آگاه شد مسير كاروان را عوض كرد و از بيراهه از حاشيه درياى احمر با سرعت خود را به مكه نزديك ساخت ، و اگر مسلمانان مسير كاروان را گم نمى كردند ممكن بود، به تعقيب كاروان بپردازند و از در گيرى با لشكر دشمن كه سرانجام باعث آن فتح و پيروزى عظيم شد خوددارى كنند. از همه اينها گذشته تعداد نفرات و امكانات جنگى مسلمانان در مقابل دشمن از هر نظر كمتر و ضعيف تر بود و در سطح پائينترى قرار داشتند و دشمن در سطح بالاتر لذا قرآن اضافه مى كند شرائط چنان بود كه اگر از قبل آگاهى داشتيد و مى خواستيد در اين زمينه با يكديگر وعده و قرار دادى بگذاريد حتما گرفتار اختلاف در اين ميعاد مى شديد (و لو تواعدتم لاختلفتم فى الميعاد). زيرا بسيارى از شما تحت تاءثير وضع ظاهرى و موقعيت ضعيف خود در مقابل دشمن قرار مى گرفتيد و با چنين جنگى اصولا مخالفت مى كرديد. ولى خداوند شما را در مقابل يك عمل انجام شده قرار داد ((تا كارى را كه مى بايست انجام گيرد تحقق بخشد)) (و لكن ليقضى الله امرا كان مفعولا). تا در پرتو اين پيروزى غير منتظره و معجز آسا حق از باطل شناخته شود ((و آن ها كه گمراه مى شوند با اتمام حجت باشد و آنها كه راه حق را مى پذيرند با آگاهى و دليل آشكار)) (ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة ). منظور از ((حيات )) و ((هلاكت )) در اينجا همان ((هدايت )) و ((گمراهى )) است ، زيرا روز بدر كه نام ديگرش يوم الفرقان است به روشنى تقويت مسلمانان را با يارى خداوند به همه نشان داد و ثابت كرد كه اين گروه با خدا راهى دارند و حق با آنهاست . و در پايان مى گويد ((خداوند شنوا و داناست )) (و ان الله لسميع عليم ). فرياد استغاثه شما را شنيد و از نياتتان با خبر بود و به همين دليل شما را يارى كرد تا بر دشمن پيروز شديد. تمام قرائن نشان مى دهد كه لااقل عده اى از مسلمانان اگر از چگونگى قدرت و سپاه دشمن با خبر بودند تن به اين در گيرى نمى دادند، هر چند گروه ديگرى از مؤ منان مخلص در برابر همه حوادث تسليم اراده پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بودند، به همين دليل خداوند جريان هائى پيش آورد كه هر دو گروه خواه نا خواه در برابر دشمن قرار گيرند و تن به اين پيكار سرنوشت ساز در دهند. از جمله اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبلا صحنه اى از نبرد را در خواب ديد كه تعداد كمى از دشمنان در مقابل مسلمانان حاضر شده اند و اين اشاره و بشارتى به پيروزى بود عين اين خواب را براى مسلمانان نقل كرد و موجب تقويت روحيه و اراده آنها در پيشروى كردن به سوى ميدان بدر گرديد. البته پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين خواب را درست ديده بود، زيرا نيرو و نفرات دشمن اگر چه در ظاهر بسيار زيادتر بود، ولى در باطن اندك و ضعيف و ناتوان بودند، و مى دانيم خوابها معمولا جنبه اشاره و تعبير دارند، و در يك خواب صحيح چهره باطنى مسئله خودنمائى مى كند. اين خواب را پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى مسلمانان شرح داد، ولى بالاخره اين سؤ ال در اعماق ذهنها شايد باقيمانده بود كه چگونه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در خواب چهره ظاهرى آنها را نديد و براى مسلمانان شرح نداد؟. دومين آيه مورد بحث اشاره به فلسفه اين موضوع و نعمتى كه خداوند از اين طريق به مسلمانان ارزانى داشت مى كند و مى گويد: ((در آن زمان خداوند در خواب عدد دشمنان را به تو كم نشان داد و اگر آنها را زياد نشان مى داد مسلما به سستى مى گرائيديد)) (اذ يريكهم الله فى منامك قليلا و لو اريكهم كثيرا لفشلتم ). و نه تنها سست مى شديد بلكه ((كارتان به اختلاف مى كشيد و گروهى موافق رفتن به ميدان و گروهى مخالف مى شديد)) (و لتنازعتم فى الامر). ولى خداوند شما را از اين سستى و اختلاف كلمه و تنازع و آشفتگى با اين خوابى كه چهره باطنى را نشان مى داد نه ظاهرى را، رهائى بخشيد و سالم نگهداشت )) (و لكن الله سلم ). چرا كه خداوند از روحيه و باطن همه شما آگاه بود و او از آنچه در درون سينه هاست با خبر است (انه عليم بذات الصدور). در آيه بعد مرحله ديگرى از مراحل جنگ بدر را يادآور مى شود كه با مرحله قبل تفاوت بسيار دارد، در اين مرحله مسلمانان در پرتو بيانات گرم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، و توجه بوعده هاى الهى ، و مشاهده حوادثى از قبيل باران به موقع ، براى رفع تشنگى ، و سفت شدن شنهاى روان در ميدان نبرد، روحيه تازه اى پيدا كردند و به پيروزى نهائى اميدوار و دلگرم گشتند آن چنان كه انبوه لشكر دشمن در نظر آنها كوچك شد و كم جلوه كرد، لذا مى گويد: ((و در آن هنگام خداوند آنها را به هنگام آغاز نبرد در نظر شما كم جلوه داد)) (و اذ يريكموهم اذ التقيتم فى اعينكم قليلا). ولى دشمن چون از روحيه و اين موقعيت مسلمانان آگاه نبود بهمين دليل بظاهر جمعيت نگاه مى كرد و ناچيز در نظرش جلوه مى نمود، حتى كمتر از آنچه بودند لذا مى گويد ((و شما را در نظر آنها كم جلوه مى داد)) (و يقللكم فى اءعينهم ). به اندازه اى كه از ابوجهل نقل شده كه مى گفت ((انما اصحاب محمد اكلة جزور))! ((ياران محمد فقط به اندازه يك خوراك شترند))، كنايه از كمى فوق العاده آنها و يا اشاره به اين بود كه از يك صبح تا به شام كار آنها را يك سره خواهند كرد، زيرا در اخبار جنگ بدر آمده كه سپاه قريش هر روز حدود ده شتر ذبح مى كردند و خوراك يك روزه لشكر يك هزار نفرى آنها بود. به هر حال اين دو موضوع اثر عميقى در پيروزى مسلمانان داشت ، زيرا از يك سو عدد دشمن در نظر آنها كم جلوه مى كرد، تا از اقدام به جنگ ترس ‍ واهمه اى به خود راه ندهند، و از سوى ديگر نفرات مسلمانان در نظر دشمن كم جلوه مى نمود تا از اقدام به جنگى كه سرانجامش شكست آنها بود منصرف نشوند، به علاوه نيروى زيادترى در اين راه كسب نكنند و بر آمادگى جنگى خود - بر گمان اينكه ارتش اسلام اهميتى ندارد - نيفزايند. لذا قرآن به دنبال جمله هاى فوق مى گويد ((همه اينها به خاطر آن بود كه خداوند موضوعى را كه در هر حال ميبايست تحقق يابد انجام دهد)) (ليقضى الله امرا كان مفعولا). نه تنها اين جنگ طبق آنچه خداوند مى خواست پايان گرفت ، ((همه كارها و همه چيز در اين عالم به فرمان و خواست او بر مى گردد)) و اراده او در همه چيز نفوذ دارد (و الى الله ترجع الامور). در آيه 13 سوره آل عمران كه اشاره به مرحله سومى از نبرد روز بدر شده است مى خوانيم كه دشمنان پس از شروع جنگ و مشاهده ضربات كوبنده سپاه اسلام كه مانند صاعقه بر سر آنها فرود مى آمد بوحشت افتادند، و اين بار احساس كردند كه ارتش اسلام زياد شده است حتى دو برابر آنچه بودند و به اين ترتيب روحيه آنان متزلزل گشت و به شكستشان كمك نمود. از آنچه گفتيم روشن مى شود كه تضادى نه ميان آيات فوق وجود دارد، و نه ميان آنها با آيه سيزدهم سوره آل عمران ، زيرا هر كدام از اين آيات اشاره به يك مرحله از جنگ است . مرحله اول مرحله قبل از حضور در ميدان نبرد بود كه در خواب عدد آنها به پيامبر كم نشان داده شد، و مرحله دوم به هنگام ورود در سرزمين بدر بود كه مسلمانان از عدد زياد لشكر دشمن آگاه و بعضى به ترس و وحشت افتادند مرحله سوم هنگام آغاز مبارزه بود كه به لطف پروردگار و با مشاهده مقدمات اميد بخش عدد دشمن در نظرشان كم جلوه كرد (دقت كنيد).

43 - مراجعه شود به تفسیر سوره انفال ، آیه :42

44 - مراجعه شود به تفسیر سوره انفال ، آیه :42

45 - ترجمه آیات : 45 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه با گروهى (در ميدان نبرد) روبرو مى شويد ثابت قدم باشيد و خدا را فراوان ياد كنيد تا رستگار شويد. 46 - و اطاعت (فرمان ) خدا و پيامبرش نمائيد و نزاع (و كشمكش ) مكنيد تا سست نشوند و قدرت (و شوكت و هيبت ) شما از ميان نرود و استقامت نمائيد كه خداوند با استقامت كنندگان است . 47 - و مانند كسانى نباشيد كه از سرزمين خود از روى هوا پرستى و غرور و خودنمائى كردن در برابر مردم (به سوى ميدان بدر) بيرون آمدند و (مردم را) از راه خدا باز مى داشتند (و سرانجام كارشان شكست و نابودى شد) و خداوند به آنچه عمل مى كنند احاطه (و آگاهى ) دارد. شش دستور ديگر در زمينه جهاد! مفسران نوشته اند كه ابو سفيان هنگامى كه با تردستى خاصى كاروان تجارتى قريش را از قلمرو مسلمانان به سلامت بيرون برد كسى را قريش كه عازم ميدان بدر بود فرستاد كه ديگر نيازى به مبارزه شما نيست باز گرديد، ولى ابوجهل كه غرور و تكبر و تعصب خاصى داشت سوگند ياد كرد كه ما هرگز باز نمى گرديم تا اينكه به سرزمين بدر برويم (و بدر قبل از اين جريان يكى از مراكز اجتماع عرب بود كه در هر سال يك بازار تجارتى در آن تشكيل مى شد) و سه روز در آنجا خواهيم ماند، و شترانى ذبح مى كنيم و غذاى مفصلى راه مى اندازيم و شراب مى نوشيم و خوانندگان براى ما مى خوانند و مى نوازند تا صداى ما به گوش عرب برسد و قدرت و قوت ما تثبيت گردد. اما سرانجام كارشان به شكست كشيد و به جاى جام شراب جامهاى مرگ نوشيدند، و در عوض ((خوانندگان )) ((نوحه گران )) بر عزاى آنها نشستند! آيات فوق هم اشارهاى به اين موضوع دارد و مسلمانان را از اين گونه كارها نهى مى كند، و هم به دنبال دستورهاى گذشته در مورد جهاد يك سلسله دستورهاى ديگر به آنها مى دهد. رويهمرفته در آيات فوق شش دستور مهم به مسلمانان داده شده است : 1 - نخست مى گويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه گروهى از دشمنان را در برابر خود در ميدان نبرد ببينيد ثابت قدم باشيد (يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم فئة فاثبتوا). يعنى يكى از نشانه هاى بارز ايمان ثابت قدم در همه زمينه ها مخصوصا در پيكار با دشمنان حق است . 2 - خدا را فراوان ياد كنيد تا رستگار و پيروز شويد (و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون ). شك نيست كه منظور از ياد خدا تنها ذكر لفظى نيست ، بلكه خدا را در درون جان حاضر ديدن و به ياد علم و قدرت بى پايان و رحمت وسيعش ‍ بودن است ، اين توجه به خدا روحيه سرباز مجاهد را تقويت مى كند و در پرتو آن احساس مى نمايد كه در ميدان مبارزه تنها نيست ، تكيه گاه نيرومندى دارد كه هيچ قدرتى در برابر آن مقاومت نمى كند، و اگر هم كشته شود به بزرگترين سعادت ، يعنى سعادت شهادت رسيده است و در جوار رحمت حق رستگار خواهد بود، خلاصه ياد خدا به او نيرو و آرامش و قوت و قدرت و پايمردى مى بخشد. به علاوه ياد و عشق خدا، عشق زن و فرزند و مال و مقام را از دل بيرون مى راند و توجه به خدا آنها را كه باعث سستى در امر مبارزه و جهاد مى شود از خاطر مى برد، چنانكه ((امام سجاد)) زين العابدين (عليه السلام ) در دعاى معروف صحيفه كه براى ((مرزبانان اسلام )) و مدافعان سرحدات مسلمين خوانده به پيشگاه خدا چنين عرض مى كند: و انسهم عند لقائهم العدو ذكر دنياهم الخداعة و امح عن قلوبهم خطرات المال الفتون و اجعل الجنة نصب اعينهم : ((پروردگارا! (در پرتو ياد خويش ) ياد دنياى فريبنده را از دل اين پاسداران مبارز بيرون كن ، و توجه به زرق و برق اموال را از قلب آنها دور ساز، و بهشت را در برابر چشمان فكر آنها قرار ده )). <42> 3 - يكى ديگر از مهمترين برنامه هاى مبارزه توجه به مسئله رهبرى و اطاعت از دستور پيشوا و رهبر است همان دستورى كه اگر انجام نمى گرفت جنگ بدر به شكست كامل مسلمانان منتهى مى شد، لذا در آيه بعد مى گويد: ((و اطاعت خدا و پيامبرش كنيد)) (و اطيعوا الله و رسوله ). 4 - و از پراكندگى و نزاع بپرهيزيد (و لا تنازعوا). ((زيرا كشمكش و نزاع و اختلاف مجاهدان در برابر دشمن نخستين اثرش سستى و ناتوانى و ضعف در مبارزه است )) (فتفشلوا). ((و نتيجه اين سستى و فتور از ميان رفتن قدرت و قوت و هيبت و عظمت شماست )) (و تذهب ريحكم ). ((ريح )) به معنى باد است و اينكه مى گويد: اگر به نزاع با يكديگر برخيزيد سست مى شويد و به دنبال آن باد شما را از ميان خواهد برد اشاره لطيفى به اين معنى است كه قوت و عظمت و جريان امور بر وفق مراد و مقصودتان از ميان خواهد رفت زيرا هميشه وزش بادهاى موافق سبب حركت كشتيها به سوى منزل مقصود بوده است ، و در آن زمان كه تنها نيروى محرك كشتى وزش باد بود اين مطلب فوق العاده اهميت داشت . به علاوه وزش باد به پرچم ها نشانه بر پا بودن پرچم كه رمز قدرت و حكومت است مى باشد و تعبير فوق كنايه اى از اين معنى است . 5 - سپس دستور به استقامت در برابر دشمنان و در مقابل حوادث سخت مى دهد و مى گويد: ((استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است )) (و اصبروا ان الله مع الصابرين ) تفاوت ميان ثبات قدم (دستور اول ) و استقامت و صبر (دستور پنجم ) از اين نظر است كه ثبات قدم بيشتر جنبه جسمانى و ظاهرى دارد، در حالى كه استقامت و صبر بيشتر جنبه هاى روانى و باطنى را شامل مى شود. 6 - در آخرين آيه مسلمانان را از پيروى كارهاى ابلهانه و اعمال غرور آميز و بى محتوا و سر و صداهاى تو خالى و بى معنى باز مى دارد، و با اشاره به جريان كار ابو سفيان و طرز افكار او و يارانش مى فرمايد: ((مانند كسانى كه از سرزمين خود از روى غرور و هوا پرستى و خودنمائى خارج شدند، نباشيد)) (و لا تكونوا كالذين خرجوا من ديارهم بطرا و رئاء الناس ). ((همانها كه هدفشان جلوگيرى مردم از راه خدا بود)) (و يصدون عن سبيل الله ). هم هدفشان نامقدس بود و هم وسائل رسيدنشان به اين هدف ، و ديديم كه سر انجام با آنهمه نيرو و ساز و برگ جنگى در هم كوبيده شدند و به جاى عيش و طرب گروهى در خاك و خون غلطيدند و گروهى در عزاى آنها اشك ريختند. ((و خداوند به كارهائى كه اينگونه افراد انجام مى دهند محيط است و از اعمالشان باخبر)) (و الله بما يعملون محيط).

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 10 - حزب 19 - سوره انفال - صفحه 182
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر نمونه

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 94,985,557