خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 18 - حزب 35 - سوره مؤمنون - صفحه 342


شروع جزء 18و حزب 35


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ
1 - ترجمه آیات :
1 - مؤ منان رستگار شدند.
2 - آنها كه در نمازشان خشوع دارند.
3 - و آنها كه از لغو و بيهودگى رويگردانند.
4 - و آنها كه زكات را انجام مى دهند.
5 - و آنها كه دامان خود را از آلودگى به بى عفتى حفظ مى كنند.
6 - تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند كه در بهره گيرى از آنها ملامت نمى شوند.
7 - و هر كس غير اين طريق را طلب كند تجاوزگر است .
8 - و آنها كه امانتها و عهد خود را مراعات مى كنند.
9 - و آنها كه از نمازها مواظبت مى نمايند.
10 - (آرى ) آنها وارثانند.
11 - كه بهشت برين را ارث مى برند، و جاودانه در آن خواهند ماند.

سوره مؤمنون
مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و 118 آيه است
فضيلت سوره مؤ منون
در روايات اسلامى كه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ائمه اهل بيت (عليهمالسلام ) بما رسيده فضيلت بسيارى براى اين سوره بيان شده است .
در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم من قرء سورة المؤ منين بشرته الملائكة يوم القيامة بالروح و الريحان و ما تقر به عينه عند نزول ملك الموت : ((هر كس سوره مؤ منان را تلاوت كند فرشتگان در روز قيامت او را به روح و ريحان بشارت مى دهند و هنگامى كه فرشته مرگ براى قبض روح او مى آيد چنان بشارتى به او مى دهد كه چشمش روشن مى شود)). <1>
و از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من قرء سورة المؤ منين ختم الله له بالسعادة اذا كان يدمن قرائتها فى كل جمعة ، و كان منزله فى الفردوس الاعلى مع النبيين و المرسلين : ((هر كس سوره مؤ منون را بخواند و در هر جمعه آن را ادامه دهد خداوند پايان زندگى او را با سعادت قرار مى دهد و جايگاه او فردوس اعلى (بهشت برين ) است ، همراه پيامبران و رسولان )). <2>
تكرار اين معنى را ضرورى مى دانيم كه ذكر فضائل تلاوت سوره ها هرگز به معنى خواندن خالى از انديشه و تصميم و عمل نيست كه اين كتاب آسمانى كتاب تربيت و انسانسازى و برنامه هاى عملى است ، و به راستى اگر كسى برنامه هاى عقيدتى و عملى خود را با محتواى اين سوره و حتى چند آيه آغاز آن كه بيان صفات مؤ منان است تطبيق دهد آنهمه افتخارات بايد نصيب او شود.
و لذا در بعضى از روايات از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده : هنگام نزول آغاز اين سوره فرمود لقد انزل الى عشر آيات من اقامهن دخل الجنة : ((ده آيه بر من نازل شده كه هر كس آنها را بر پا دارد وارد بهشت خواهد شد))!. <3>
تعبير به ((اقام )) (بر پا دارد) به جاى ((قرء)) (بخواند) گوياى همان حقيقتى است كه در بالا اشاره كرديم كه هدف اصلى پياده كردن محتواى اين آيات در متن زندگى است ، نه مجرد خواندن .
محتواى سوره مؤ منون
اين سوره چنانكه از نامش پيدا است بخش مهمى از آن سخن از اوصاف برگزيده مؤ منان است .
سپس بحثهائى در زمينه اعتقاد و عمل بيان مى كند كه تكميل كننده آن صفات مى باشد.
رويهمرفته مجموع مطالب اين سوره را مى توان به چند بخش تقسيم كرد: بخش اول - كه از آيه قد افلح المؤ منون آغاز مى شود تا چندين آيه بعد بيانگر صفاتى است كه مايه فلاح و رستگارى مؤ منان است و خواهيم ديد اين اوصاف آنقدر حساب شده و جامع است كه جنبه هاى مختلف زندگى فردى و اجتماعى را تحت پوشش خود قرار مى دهد.
و از آنجا كه خمير مايه همه آنها ايمان و توحيد است در بخش دوم به نشانه هاى مختلف خداشناسى ، و آيات افاقى و انفسى پروردگار در پهنه عالم هستى ، اشاره كرده ، و نمونه هائى از نظام شگرف عالم آفرينش را در آسمان و زمين و آفرينش ‍ انسان و حيوانات و گياهان بر مى شمارد.
و براى تكميل جنبه هاى عملى در بخش سوم به شرح سر گذشت عبرت انگيز جمعى از پيامبران بزرگ همچون نوح ، هود، موسى ، عيسى (عليهمالسلام ) پرداخته فرازهائى از زندگى آنها را بيان مى كند.
در بخش چهارم روى سخن را به مستكبران كرده ، و با دلائل منطقى و گاه با تعبيرات تند و كوبنده به آنها هشدار مى دهد، تا دلهاى آماده به خود آيد و راه بازگشت به سوى خدا را پيدا كند.
در بخش پنجم بحثهاى فشرده اى درباره معاد بيان كرده است .
و در بخش ششم از حاكميت خداوند بر عالم هستى و نفوذ فرمانش در همه جهان سخن مى گويد.
سرانجام در بخش هفتم باز هم سخن از قيامت ، حساب ، جزا و پاداش نيكوكاران و كيفر بدكاران به ميان مى آورد، و با بيان هدف آفرينش انسان سوره را پايان مى دهد.
و به اين ترتيب محتواى اين سوره مجموعه اى است از درسهاى اعتقادى و عملى ، و مسائل بيدار كننده و بيان خط سير مؤ منان از آغاز تا پايان .
اين سوره همانگونه كه در آغاز هم گفته ايم در مكه نازل شده ، ولى بعضى از مفسران نوشته اند كه بعضى از آيات اين سوره در مدينه نازل شده است ، وجود آيه زكات در آن براى بعضى اين فكر را به وجود آورده كه تمام اين سوره نمى تواند در مكه نازل شده باشد، چرا كه مى دانيم زكات نخستين بار در مدينه تشريع شد و به دنبال نزول آيه خذ من اموالهم صدقة … (توبه 103) پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمان داد ماءموران جمع زكات به اطراف بروند و از مردم زكات بگيرند.
ولى بايد توجه داشت كه زكات مفهوم وسيعى دارد كه واجب و مستحب را شامل مى شود، و معنى آن منحصر به زكات واجب نيست ، لذا در روايات مى خوانيم كه نماز و زكات هميشه با هم بوده است . <4>
اما از اين گذشته به عقيده بعضى از دانشمندان زكات در مكه نيز واجب بوده ، ولى به صورت اجمالى و سر بسته ، يعنى هر كس موظف بوده مقدارى از اموال خود را به نيازمندان بدهد.
ولى در مدينه كه حكومت اسلامى تشكيل شد زكات تحت برنامه دقيقى قرار گرفت و براى آن نصاب بندى شد و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ماموران جمع زكات را به هر سو فرستاد تا از مردم زكات بگيرند. <5>
تفسير:
صفات برجسته مؤ منان
همانگونه كه قبلا گفتيم انتخاب نام مؤ منون براى اين سوره به خاطر آيات آغاز اين سوره است كه ويژگيهاى مؤ منان را در عباراتى كوتاه ، زنده و پر محتوا تشريح مى كند، و جالب اينكه نخست به سرنوشت لذتبخش و پر افتخار مؤ منان - پيش ‍ از بيان صفات آنها - اشاره مى نمايد تا شعله هاى شوق و عشق را در دلها براى رسيدن به اين افتخار بزرگ زنده كند.
مى فرمايد: ((مؤ منان رستگار شدند))، و به هدف نهائى خود در تمام ابعاد رسيدند (قد افلح المؤ منون ).
((افلح )) از ماده ((فلح و فلاح )) در اصل به معنى شكافتن و بريدن است ، سپس به هر نوع پيروزى و رسيدن به مقصد و خوشبختى اطلاق شده است .
در حقيقت افراد پيروزمند و رستگار و خوشبخت موانع را از سر راه بر مى دارند
و راه خود را به سوى مقصد مى شكافند و پيش مى روند.
البته فلاح و رستگارى معنى وسيعى دارد كه هم پيروزيهاى مادى را شامل مى شود، و هم معنوى را، و در مورد مؤ منان هر دو بعد منظور است .
پيروزى و رستگارى دنيوى در آن است كه انسان آزاد و سربلند، عزيز و بى نياز زندگى كند، و اين امور جز در سايه ايمان امكان پذير نيست ، و رستگارى آخرت در اين است كه در جوار رحمت پروردگار، در ميان نعمتهاى جاويدان ، در كنار دوستان شايسته و پاك ، و در كمال عزت و سربلندى به سر برد.
((راغب )) در ((مفردات )) ضمن تشريح اين معنى مى گويد: ((فلاح دنيوى در سه چيز خلاصه مى شود: بقاء و غنا و عزت ، و فلاح اخروى در چهار چيز: بقاء بلا فناء، و غنى بلا فقر، و عز بلا ذل ، و علم بلا جهل : ((بقاى بدون فنا، بى نيازى بدون فقر، عزت بدون ذلت ، و علم خالى از جهل )).
سپس به بيان اين صفات پرداخته و قبل از هر چيز انگشت روى نماز مى گذارد و مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه در نمازشان خاشعند)) (الذينهم فى صلاتهم خاشعون ).
((خاشعون )) از ماده ((خشوع )) به معنى حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است كه در برابر شخص بزرگ يا حقيقت مهمى در انسان پيدا مى شود، و آثارش ‍ در بدن ظاهر مى گردد.
در اينجا قرآن ((اقامه صلوة )) (خواندن نماز) را نشانه مؤ منان نمى شمارد بلكه خشوع در نماز را از ويژگيهاى آنان مى شمرد، اشاره به اينكه نماز آنها الفاظ و حركاتى بى روح و فاقد معنى نيست ، بلكه به هنگام نماز آنچنان حالت توجه به پروردگار در آنها پيدا مى شود كه از غير او جدا مى گردند و به او مى پيوندند، چنان غرق حالت تفكر و حضور و راز و نياز با پروردگار مى شوند كه
بر تمام ذرات وجودشان اثر مى گذارد، خود را ذره اى مى بينند در برابر وجودى بى پايان ، و قطره اى در برابر اقيانوسى بيكران .
لحظات اين نماز هر كدام براى او درسى است از خودسازى و تربيت انسانى و وسيله اى است براى تهذيب روح و جان .
در حديثى مى خوانيم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مردى را ديد كه در حال نماز با ريش خود بازى مى كند فرمود: اما انه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه !: ((اگر او در قلبش خشوع بود اعضاى بدنش نيز خاشع مى شد)). <6>
اشاره به اينكه خشوع يك حالت درونى است كه در برون اثر مى گذارد.
پيشوايان بزرگ اسلام آنچنان خشوعى در حالت نماز داشتند كه به كلى از ما سوى الله بيگانه مى شدند، تا آنجا كه در حديثى مى خوانيم : پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گاه به هنگام نماز به آسمان نظر مى كرد اما هنگامى كه آيه فوق نازل شد ديگر سر برنمى داشت و دائما به زمين نگاه مى كرد)). <7>
دومين صفتى را كه بعد از صفت خشوع براى مؤ منان بيان مى كند اين است كه : ((آنها از هر گونه لغو و بيهودگى رويگردانند)) (و الذينهم عن اللغو معرضون ).
در واقع تمام حركات و خطوط زندگى آنان هدفى را دنبال مى كند، هدفى مفيد و سازنده چرا كه لغو به معنى كارهاى بى هدف و بدون نتيجه مفيد است .
در حقيقت لغو همانگونه كه بعضى از مفسران بزرگ گفته اند هر گفتار و عملى است كه فايده قابل ملاحظه اى نداشته باشد، و اگر مى بينيم بعضى از مفسران آن را به باطل تفسير كرده اند.
و بعضى به معنى همه معاصى .
و بعضى به معنى دروغ .
و بعضى به معنى دشنام يا مقابله دشنام به دشنام .
و بعضى به معنى غنا و لهو و لعب .
و بالاخره بعضى به معنى شرك ، تفسير كرده اند همه اينها مصداقهاى آن مفهوم جامع و كلى است .
البته لغو تنها شامل سخنان و افعال بيهوده نمى شود بلكه افكار بيهوده و بى پايه اى كه انسان را از ياد خدا غافل و از تفكر در آنچه مفيد و سازنده است به خود مشغول مى دارد همه در مفهوم لغو جمع است .
در واقع مؤ منان آنچنان ساخته شده اند كه نه تنها به انديشه هاى باطل و سخنان بى اساس و كارهاى بيهوده دست نمى زنند، بلكه به تعبير قرآن از آن ((معرض )) و رويگردانند.
در آيه بعد به سومين صفت مؤ منان راستين كه جنبه اجتماعى و مالى دارد اشاره كرده مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه زكات را انجام مى دهند)) (و الذين هم للزكوة فاعلون ). <8>
و از آنجا كه اين سوره - همانگونه كه قبلا نيز گفتيم - از سوره هايى است كه در مكه نازل شده و در آن هنگام حكم زكات معمولى نازل نگرديده بود، مفسران در تفسير اين آيه گفتگوهاى مختلفى دارند.
آنچه صحيحتر به نظر مى رسد اين است كه زكات منحصرا به معنى زكات واجب نيست ، بلكه زكاتهاى مستحب در شرع اسلام فراوان است ، آنچه در مدينه نازل شد زكات واجب بود ولى زكات مستحب قبلا نيز بوده است .
بعضى از مفسران نيز اين احتمال را داده اند كه زكات به صورت يك حكم وجوبى اما بدون حد و حدود در مكه بوده است ، يعنى مسلمانان موظف بودند مقدارى از اموال خود را به نيازمندان بپردازند، ولى بعد از تشكيل حكومت اسلامى و تاءسيس بيت المال زكات تحت برنامه مشخصى قرار گرفت و نصابها و مقدارهاى معينى براى آن قرار داده شد و ماءمور اين جمع زكات از طرف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به هر سو اعزام شدند.
اما اينكه بعضى از مفسران مانند فخر رازى و آلوسى در روح المعانى و راغب در مفردات نقل كرده كه زكات در اينجا به معنى هر گونه كار نيك و يا تزكيه و پاكسازى روح و جان است بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا در قرآن مجيد هر جا نماز و زكات همراه با هم ذكر مى شود زكات به همان معنى انفاق مالى است ، و استفاده معنى ديگر نياز به قرينه روشنى دارد كه در اينجا نيست .
چهارمين ويژگى مؤ منان را مساءله پاكدامنى و عفت به طور كامل ، و پرهيز از هر گونه آلودگى جنسى قرار داده ، چنين مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه فروج <9> خويش را از بى عفتى حفظ مى كنند)) (و الذينهم لفروجهم حافظون ).
((مگر نسبت به همسران و كنيزانشان كه در بهره گيرى از آنها هيچگونه ملامت و سرزنش ندارند)) (الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين ).
از آنجا كه غريزه جنسى سركشترين غرائز انسان است و خويشتن دارى در برابر آن نياز به تقوى و پرهيزگارى فراوان و ايمان قوى و نيرومند دارد، در آيه بعد بار ديگر روى همين مساءله تاءكيد كرده و مى گويد: ((هر كس غير اين طريق را (جهت بهره گيرى جنسى ) طلب كند تجاوزگر است )) (فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون ).
تعبير به محافظت ((فروج )) گويا اشاره به اين است كه اگر مراقبت مستمر و پيگير در اين زمينه نباشد، بيم آلودگى فراوان است .
و تعبير به ((همسران )) شامل همسران دائم و موقت هر دو مى شود، هر چند بعضى از مفسران اهل سنت در اينجا گرفتار اشتباهى شده اند كه در نكات به آن اشاره خواهد شد.
تعبير به ((غير ملومين )) (آنها مورد ملامت قرار نمى گيرند) ممكن است اشاره به طرز فكر غلطى باشد كه براى مسيحيت انحرافى پيدا شده كه آنها هر گونه آميزش جنسى را خلاف شان انسان مى پندارند و ترك مطلق آن را فضيلت مى دانند تا آنجا كه كشيشان كاتوليك و همچنين زنان و مردان تارك دنيا، در تمام عمر، مجرد زندگى مى كنند، و هر گونه ازدواج را مخالف اين مقام روحانى تصور مى كنند! (هر چند اين مساءله بيشتر جنبه ظاهرى دارد اما در خفا جمعى از آنها طرقى براى اشباع غريزه جنسى خود انتخاب مى كنند و كتابهاى نويسندگان خودشان پر است از داستانهائى كه در اين زمينه نوشته اند. <10>
به هر حال امكان ندارد خداوند غريزه اى را به عنوان بخشى از نظام احسن در انسان بيافريند و بعد آن را به كلى تحريم يا مخالف مقام انسانى بداند.
اين نكته چندان نياز به ياد آورى ندارد كه حلال بودن همسران مخالف با بعضى از موارد استثنائى نيست ، مانند حالت عادت ماهانه و امثال آن .
همچنين حلال بودن كنيزان (زنان برده ) مشروط بر شرائط متعددى است كه در كتب فقهى آمده و چنان نيست كه هر كنيزى به صاحب آن حلال باشد، و در واقع در بسيارى از جهات و شرائط، همان شرائط همسران را دارد.
در هشتمين آيه مورد بحث به پنجمين و ششمين صفت برجسته مؤ منان اشاره كرده ، مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه امانتها و عهد خود را مراعات مى كنند)) (و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون ).
حفظ و اداى امانت - به معنى وسيع كلمه - و همچنين پايبند بودن به عهد و پيمان در برابر خالق و خلق از صفات بارز مؤ منان است .
در مفهوم وسيع امانت ، امانتهاى خدا و پيامبران الهى و همچنين امانتهاى مردم جمع است ، نعمتهاى مختلف خدا هر يك امانتى از امانات او هستند، آئين حق ، كتب آسمانى ، دستورالعملهاى پيشوايان راه حق و همچنين اموال و فرزندان و پستها و مقامها، همه امانتهاى اويند كه مؤ منان در حفظ و اداى حق آنها مى كوشند تا در حياتند از آن پاسدارى مى كنند و به هنگام ترك دنيا آنها را به نسلهاى برومند آينده خود مى سپارند، و چنين نسلى را براى پاسدارى آن تربيت مى كنند.
دليل بر عموميت مفهوم امانت در اينجا علاوه بر گستردگى و اطلاق لفظ، روايات متعددى است كه در تفسير امانت وارد شده ، گاهى امانت به معنى امامت ((امامان معصوم )) كه هر امام آن را به امام بعد از خود مى سپارد تفسير شده <11> و گاه به مطلق ولايت و حكومت .
جالب اينكه ((زراره )) كه از شاگردان بزرگ امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) است چنين مى گويد: ((منظور از جمله ان تؤ دوا الامانات الى اهلها (آيه 58 سوره نساء) اين است كه ولايت و حكومت را به اهلش واگذاريد))!. <12>
و اين نشان مى دهد كه حكومت از مهمترين وديعه هاى الهى است كه بايد آن را به اهلش سپرد.
همچنين دليل عموميت عهد و پيمان ، تعبيراتى است كه در ساير آيات قرآن آمده از جمله و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم : ((به عهد خداوند وفا كنيد هنگامى كه عهد و پيمان بستيد)) (نحل - 91).
قابل توجه اينكه در بعضى از آيات قرآن تعبير به ((اداى امانت )) و يا((عدم خيانت در امانت )) شده ، در حالى كه در آيه مورد بحث تعبير به ((رعايت امانت )) شده كه هم شامل ادا مى شود هم محافظت و مراقبت كامل از آن .
بنابراين اگر كوتاهى در اصلاح چيزى كه مورد امانت است باعث ضرر يا خطرى بشود شخص امين موظف است كه در اصلاح آن نيز بكوشد (و به اين ترتيب سه كار لازم است اداء و حفظ و اصلاح ).
به هر حال مسلم است كه پايبند بودن به تعهدات و حفظ و اداى امانات از مهمترين پايه هاى نظام اجتماعى بشر است و بدون آنها هرج و مرج در سرتاسر جامعه به وجود خواهد آمد، به همين دليل حتى افراد و ملتهائى كه اعتقاد الهى و مذهبى نيز ندارند براى مصون ماندن از اين هرج و مرج اجتماعى ناشى از خيانت در عهد و امانت ، خود را موظف به انجام اين دو برنامه - لااقل در مسائل كلى اجتماعى - مى دانند.
در زمينه اهميت امانت در جلد سوم تفسير نمونه صفحه 432 به بعد (ذيل آيه 58 سوره نساء) و در جلد هفتم تفسير نمونه صفحه 136 (ذيل آيه 27 سوره انفال ) و در زمينه وفاء به عهد جلد چهارم صفحه 242 (ذيل آيه يك سوره مائده ) و جلد 11 صفحه 382 (ذيل آيه 91 سوره نحل ) مشروحا بحث كرده ايم .
بالاخره در نهمين آيه آخرين ويژگى مؤ منان را كه محافظت بر نمازها است
بيان كرده مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه در حفظ نمازهاى خويش ‍ مى كوشند)) (و الذين هم على صلواتهم يحافظون ).
جالب اينكه : نخستين ويژگى مؤ منان را خشوع در نماز و آخرين صفت آنها را محافظت بر نماز شمرده است ، از نماز شروع مى شود و به نماز ختم مى گردد چرا كه نماز مهمترين رابطه خلق و خالق است .
نماز برترين مكتب عالى تربيت است .
نماز وسيله بيدارى روح و جان و بيمه كننده انسان در برابر گناهان است .
خلاصه نماز هر گاه با آدابش انجام گيرد زمينه مطمئنى براى همه خوبيها و نيكيها خواهد بود.
يادآورى اين نكته نيز لازم است كه آيه نخست و آيه اخير اشاره به دو مطلب متفاوت مى كند، و به همين دليل در آيه نخست ، صلاة به صورت ((مفرد)) و در آيه اخير به صورت ((جمع )) است ، اولى به مساءله خشوع و توجه خاص درونى كه روح نماز است و اثر بر تمام اعضاء مى گذارد اشاره مى كند، و دومى به مساءله آداب و شرائط نماز از نظر وقت و زمان و مكان و همچنين از نظر تعداد نمازها، و به نمازگزاران و مؤ منان راستين توصيه مى كند در همه نمازها مراقب همه اين آداب و شرائط باشند.
در مورد اهميت نماز در مجلدات مختلف اين تفسير مشروحا بحث كرده ايم :
به جلد نهم صفحه 267 (ذيل آيه 114 سوره هود).
و جلد چهارم صفحه 104 (ذيل آيه 103 سوره نساء).
و جلد سيزدهم (ذيل آيه 14 سوره طه ) مراجعه فرمائيد.
بعد از ذكر اين صفات ممتاز، نتيجه نهائى آن را به اين صورت بيان مى كند: ((آنها وارثانند)) (اولئك هم الوارثون ).
همان وارثانى كه فردوس و بهشت برين را به ارث مى برند و جاودانه در آن خواهند ماند (الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون ).
((فردوس )) در اصل - به گفته بعضى - يك لغت رومى است و بعضى آن را عربى و بعضى اصل آن را فارسى مى دانند و به معنى ((باغ )) است ، يا باغ مخصوصى كه تمام نعمتها و مواهب الهى در آن جمع است و لذا مى توان آن را به عنوان ((بهشت برين )) (بهترين و برترين باغهاى بهشت ) ناميد.
تعبير به ((ارث بردن )) ممكن است اشاره به اين باشد كه مؤ منان بدون زحمت به آن مى رسند همانند ارث كه انسان زحمتى براى آن نكشيده است ، درست است كه نائل شدن به مقامات عالى بهشت ، بسيار تلاش و كوشش و پاكى و خودسازى مى خواهد ولى آن پاداش عظيم در مقابل اين اعمال ناچيز بقدرى زياد است كه گوئى انسان بى زحمت به آن رسيده است .
توجه به اين نكته نيز لازم است كه در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين نقل شده : ما منكم من احد الا و له منزلان : منزل فى الجنة ، و منزل فى النار، فان مات و دخل النار ورث اهل الجنة منزله : ((هر يك از شما بدون استثنا داراى دو منزل است : منزلى در بهشت ، و منزلى در دوزخ ، اگر دوزخى شود و وارد جهنم گردد اهل بهشت منزلگاه او را به ارث مى برند)).
تعبير به ((ارث )) در آيه مورد بحث ممكن است اشاره به اين نكته نيز باشد.
اين احتمال را نيز بعضى از مفسران دور ندانسته اند كه تعبير به ارث در اينجا اشاره به سرانجام كار مؤ منان است ، همچون ميراث كه در پايان كار به وارث مى رسد.
و به هر حال اين مرحله عالى بهشت طبق ظاهر آيات فوق مخصوص مؤ منانى است كه داراى صفات بالا هستند، به اين ترتيب ديگر بهشتيان در مراحل پائينتر قرار دارند. انتخاب فعل ماضى ((افلح )) در مورد رستگارى مؤ منان براى تاءكيد هر چه بيشتر است ، يعنى رستگارى آنها آنقدر مسلم است كه گوئى قبلا تحقق يافته ، و ذكر كلمه ((قد)) قبل از آن نيز تاءكيد ديگرى براى موضوع است .
تعبيراتى همچون ((خاشعون )) ((معرضون )) ((راعون )) و ((يحافظون ))... (به صورت اسم فاعل يا فعل مضارع ) همه دليل بر آن است كه برنامه هاى مؤ منان راستين در اين اوصاف برجسته موقتى و محدود نيست بلكه مستمر و دائمى است .
2 - همسر دائم و موقت
از آيات فوق ، استفاده مى شود كه تنها دو گروه از زنان بر مردان حلال هستند: نخست همسران و ديگر كنيزان (با شرائط مخصوص ) و به همين جهت اين آيه در كتب فقهيه در بحثهاى نكاح در موارد بسيارى مورد استناد قرار گرفته است .
جمعى از مفسران و فقهاى اهل سنت خواسته اند از اين آيه شاهدى براى نفى ازدواج موقت بياورند، و بگويند آن هم در حكم زنا است !.
اما با توجه به اين حقيقت كه ((ازدواج موقت )) (متعه ) به طور مسلم در زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حلال بوده است و احدى از مسلمانان آن را انكار نمى كنند، منتها بعضى مى گويند در آغاز اسلام بوده و بسيارى از صحابه نيز به آن عمل كرده اند سپس نسخ شده و بعضى مى گويند: عمر بن خطاب از آن جلوگيرى به عمل آورد.
با توجه به اين واقعيتها مفهوم سخن اين دسته از دانشمندان اهل تسنن اين خواهد بود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) العياذ بالله زنا را - حداقل براى مدتى - مجاز شمرده است ، و اين غير ممكن است .
از اين گذشته (دقت كنيد) متعه بر خلاف پندار اين گروه يكنوع ازدواج است ازدواجى است موقت و داراى اكثر شرائط ازدواج دائم ، بنابراين قطعا در جمله ((الا على ازواجهم )) داخل است ، و به همين دليل به هنگام خواندن صيغه ازدواج موقت از همان صيغه هاى ازدواج دائم (انكحت و زوجت ) با قيد مدت استفاده مى شود، و اين بهترين دليل بر ازدواج بودن آن است .
درباره ازدواج موقت و دلائل مشروعيت آن در اسلام و عدم نسخ اين حكم و همچنين فلسفه اجتماعى آن و پاسخ به ايرادات مختلف در جلد سوم صفحه 335 به بعد (ذيل آيه 24 سوره نساء) مشروحا بحث كرده ايم .
3 - خشوع ، روح نماز است - اگر ركوع و سجود و قرائت و تسبيح را جسم نماز بدانيم ، حضور قلب و توجه درونى به حقيقت نماز و كسى كه با او راز و نياز مى كنيم روح نماز است .
خشوع نيز در واقع چيزى جز حضور قلب تواءم با تواضع و ادب و احترام نيست و به اين ترتيب روشن مى شود كه مؤ منان تنها به نماز به عنوان يك كالبد بى روح نمى نگرند بلكه تمامى توجه آنها به باطن و حقيقت نماز است .
بسيارند كسانى كه اشتياق فراوان به حضور قلب و خشوع و خضوع در نمازها دارند اما هر چه مى كوشند توفيق آن را نمى يابند.
براى تحصيل خشوع و حضور قلب در نماز و ساير عبادات ، امور ذيل را دقيقا توصيه مى كنيم :
1 - بدست آوردن آنچنان معرفتى كه دنيا را در نظر انسان كوچك و خدا را در نظر انسان بزرگ كند، تا هيچ كار دنيوى نتواند به هنگام راز و نياز با معبود نظر او را به خود جلب و از خدا منصرف سازد.
2 - توجه به كارهاى پراكنده و مختلف ، معمولا مانع تمركز حواس است
و هر قدر انسان ، توفيق پيدا كند كه مشغله هاى مشوش و پراكنده را كم كند به حضور قلب در عبادات خود كمك كرده است .
3 - انتخاب محل و مكان نماز و ساير عبادات نيز در اين امر، اثر دارد، به همين دليل ، نماز خواندن در برابر اشياء و چيزهائى كه ذهن انسان را به خود مشغول مى دارد مكروه است ، و همچنين در برابر درهاى باز و محل عبور و مرور مردم ، در مقابل آئينه و عكس و مانند اينها، به همين دليل معابد مسلمين هر قدر ساده تر و خالى از زرق و برق و تشريفات باشد بهتر است چرا كه به حضور قلب كمك مى كند.
4 - پرهيز از گناه نيز عامل مؤ ثرى است ، زيرا گناه قلب را از خدا دور مى سازد، و از حضور قلب مى كاهد.
5 - آشنائى به معنى نماز و فلسفه افعال و اذكار آن ، عامل مؤ ثر ديگرى است .
6 - انجام مستحبات نماز و آداب مخصوص آن چه در مقدمات و چه در اصل نماز نيز كمك مؤ ثرى به اين امر مى كند.
7 - از همه اينها گذشته اين كار، مانند هر كار ديگر نياز به مراقبت و تمرين و استمرار و پيگيرى دارد، بسيار مى شود كه در آغاز انسان در تمام نماز يك لحظه كوتاه قدرت تمركز فكر پيدا مى كند، اما با ادامه اين كار و پيگيرى و تداوم آنچنان قدرت نفس پيدا مى كند كه مى تواند به هنگام نماز دريچه هاى فكر خود را بر غير معبود مطلقا ببندد! (دقت كنيد).

الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ
2 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ
3 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ
4 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ
5 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ
6 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ
7 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ
8 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ
9 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ
10 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
11 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ
12 - ترجمه آیات :
12 - ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم .
13 - سپس آن را نطفه اى در قرارگاه مطمئن (رحم ) قرار داديم .
14 - سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته ) و علقه را به صورت مضغه (چيزى شبيه گوشت جويده ) و مضغه را به صورت استخوانهائى در آورديم ، از آن پس آن را آفرينش تازه اى ايجاد كرديم ، بزرگ است خدائى كه بهترين خلق كنندگان است !
15 - سپس شما بعد از آن مى ميريد.
16 - سپس در روز قيامت برانگيخته مى شويد.

مراحل تكامل جنين در رحم مادر
ذكر اوصاف مؤ منان راستين و همچنين پاداش بى نظيرى كه خداوند به آنها مى دهد در آيات گذشته ، اين شوق را در دلها زنده مى كند كه بايد به صفوف آنها پيوست ، اما از چه راهى ؟ و از كدام طريق ؟
آيات مورد بحث و قسمتى از آيات آينده ، طرق اساسى تحصيل ايمان و معرفت را نشان مى دهد، نخست دست انسان را گرفته و به كاوش در اسرار درون و
((سير در عالم انفس )) وا مى دارد، و در آياتى كه بعد از آن خواهد آمد او را به جهان برون و موجودات شگرف عالم هستى توجه مى دهد و به ((سير آفاقى )) مى پردازد.
نخست مى گويد: ((ما انسان را از چكيده و خلاصه اى از گل آفريديم )) (و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ). <13>
آرى اين گام نخست است كه انسان با آن عظمت ، با آنهمه استعداد و شايستگى ها اين افضل مخلوقات و برترين موجودات جهان از خاكى بى ارزش ‍ است همان خاكى كه در كم ارزش بودن ضرب المثل است ، و اين نهايت قدرتنمائى او است كه از چنين مواد ساده اى چنان موجود بديعى آفريد.
در آيه بعد اضافه مى كند:
((سپس او را نطفه اى قرار داديم در قرارگاه امن و امانى )) (ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين ).
در حقيقت نخستين آيه به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم و فرزندان او اشاره مى كند كه همه به خاك باز مى گردند و از گل برخاسته اند، اما در دومين آيه به تداوم نسل آدم از طريق تركيب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مى دهد.
در حقيقت اين بحث شبيه تعبيرى است كه در آيات 7 و 8 سوره سجده آمده است : و بدء خلق الانسان من طين ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين ((آغاز آفرينش انسان را از گل قرار داد و نسل او را از چكيده اى از آب بى ارزش )).
تعبير از رحم به ((قرار مكين )) (قرارگاه امن و امان ) اشاره به موقعيت خاص ‍ رحم در بدن انسان است ، در واقع در محفوظترين نقطه بدن كه از هر طرف
كاملا تحت حفاظت است قرار گرفته ، ستون فقرات و دنده ها از يك سو، استخوان نيرومند لگن خاصره از سوى ديگر، پوششهاى متعدد شكم از سوى سوم حفاظتى كه از ناحيه دستها به عمل مى آيد از سوى چهارم ، همگى شواهد اين قرارگاه امن و امان است .
بعد به مراحل شگفت آور و بهت آور سير نطفه در رحم مادر و چهره هاى گوناگون خلقت كه يكى بعد از ديگرى در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر مى شود اشاره كرده مى فرمايد: ((سپس ما نطفه را به صورت خون بسته اى درآورديم و بعد اين خون بسته را به ((مضغه )) كه شبيه گوشت جويده است تبديل كرديم و بعدا آن را به صورت استخوان در آورديم ، و از آن پس بر استخوانها گوشت پوشانديم )) (ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام لحما).
اين چهار مرحله متفاوت كه به اضافه مرحله نطفه بودن ، مراحل پنجگانه اى را تشكيل مى دهد هر كدام براى خود عالم عجيبى دارد مملو از شگفتيها كه در علم جنين شناسى امروز دقيقا مورد بررسى قرار گرفته و پيرامون آن كتابها نوشته اند، ولى روزى كه قرآن از اين مراحل مختلف خلقت جنينى انسان و شگفتيهاى آن سخن مى گفت ، اثرى از اين علم و دانش نبود.
و در پايان آيه به آخرين مرحله كه در واقع مهمترين مرحله آفرينش بشر است با يك تعبير سر بسته و پر معنى اشاره كرده مى فرمايد: ((سپس ما او را آفرينش ‍ تازه اى بخشيديم )) (ثم انشاناه خلقا آخر).
((بزرگ و پر بركت است خدائى كه بهترين خلق كنندگان است )) (فتبارك الله احسن الخالقين ).
آفرين بر اين قدرتنمائى بى نظير كه در ظلمتكده رحم اين چنين تصوير
بديعى با اينهمه عجائب و شگفتيها بر قطره آبى نقش مى زند.
آفرين بر آن علم و حكمتى كه اينهمه استعداد و لياقت و شايستگى را در چنين موجود ناچيزى ايجاد مى كند، آفرين بر او و بر خلقت بى نظيرش .
ضمنا بايد توجه داشت كه ((خالق )) از ماده خلق ، و خلق در اصل به معنى اندازه گيرى است ، هنگامى كه يك قطعه چرم را براى بريدن ، اندازه گيرى مى كنند، عرب واژه ((خلق )) در باره آن به كار مى برد، و از آنجا كه در آفرينش ‍ مساءله اندازه گيرى بيش از همه چيز اهميت دارد اين كلمه خلق در باره آن به كار رفته است .
تعبير به ((احسن الخالقين )) (بهترين آفرينندگان ) اين سؤ ال را به وجود مى آورد كه مگر غير از خدا آفريدگار ديگرى وجود دارد؟!
بعضى از مفسران توجيهات گوناگونى براى آيه كرده اند، در حالى كه نيازى به اين توجيهات نيست ، و كلمه خلق به معنى اندازه گيرى و صنعت درباره غير خداوند نيز صادق است ، ولى البته خلق خدا با خلق غير او از جهات گوناگونى متفاوت است :
- خداوند ماده و صورت اشياء را مى آفريند، در حالى كه اگر انسان بخواهد چيزى ايجاد كند تنها مى تواند با استفاده از مواد موجود اين جهان صورت تازه اى به آن ببخشد مثلا از مصالح ساختمانى خانه اى بسازد، يا از آهن و فولاد، اتومبيل يا كارخانه اى اختراع كند.
- از سوئى ديگر خلقت و آفرينش خداوند، نامحدود است و او آفريدگار همه چيز است الله خالق كل شى ء (سوره رعد آيه 16) در حالى انسان موجودات بسيار محدودى را مى تواند ابداع كند، و گاه تواءم با انواع ضعفها و نقصها است كه در جريان عمل بايد آنها را تكميل كند، اما خلق و ابداع پروردگار خالى از هر گونه عيب و نقص است .
- از سوى سوم در آنجا كه انسان توانائى بر اين امر پيدا مى كند، آن نيز به اذن
و فرمان خدا است كه بى اذن او در عالم حتى برگى بر درختى نمى جنبد چنانكه درباره حضرت مسيح (عليه السلام ) در سوره مائده آيه 110 مى خوانيم و اذ تخلق من الطين كهيئة الطير باذنى : ((در آن هنگام كه تو از گل ، صورتى همچون صورت پرنده به اذن من خلق مى كردى )).
آيه بعد از مساءله توحيد و شناخت مبدء به طرز زيبا و ظريفى به مساءله ((معاد)) منتقل مى شود، و مى گويد: اين انسان با همه شگفتيهايش تا ابد زنده نمى ماند، زمانى فرا مى رسد كه اين ساختمان عجيب از هم فرو مى ريزد و شما بعد از اين زندگى همگى مى ميريد (ثم انكم بعد ذلك لميتون ).
ولى براى اينكه اين تصور پيش نيايد كه با مردن انسان همه چيز پايان مى گيريد (پس اين آفرينش با اينهمه شكوه و عظمت براى اين چند روز زندگى امرى بيهوده بوده است ) بلافاصله مى افزايد: ((سپس شما روز قيامت بار ديگر به زندگى باز مى گرديد و برانگيخته مى شويد)) (البته در سطحى عاليتر و در جهانى وسيعتر و گسترده تر) (ثم انكم يوم القيامة تبعثون ). 1 - اثبات مبدء و معاد با يك دليل
جالب اينكه در آيات فوق براى اثبات وجود خدا و قدرت و عظمت او از همان دليلى استفاده شده است كه در سوره حج براى اثبات معاد، و آن مساءله مراحل مختلف خلقت انسان در عالم جنين است و اتفاقا در ذيل همين آيات مورد بحث چنانكه ديديم گريزى به مساءله معاد نيز زده شده است . <14>
آرى از يكسو مى توان عظمت خدا را از عجائب خلقت انسان در مخفيگاه رحم كه هر روز شكل و نقش تازه اى به خود مى گيريد شناخت كه گوئى جمعى نقاش ‍ چيره دست ، گروهى صنعتگر و ابداعگر ماهر در كنار اين قطره آب نشسته اند و شب و روز روى آن كار مى كنند و اين ذره ناچيز را در زمان بسيار كوتاهى با ظرافت فوق العاده از مراحل و گذرگاههاى مختلف حيات مى گذرانند.
اگر مى توانستيم از مراحل رشد و نمو جنين بطور كامل فيلم بردارى كنيم و آنها را از مقابل چشم بگذرانيم آنگاه مى فهميديم چه شگفتيها در اين كار نهفته است ؟
هر چند پيشرفت فوق العاده جنين شناسى در عصر ما و تحقيقات روز افزون دانشمندان و تجربيات و آزمايشهايشان روى اين امر، بسيارى از مسائل را روشن ساخته و هنگامى كه انسان در برابر نتيجه اين تحقيقات قرار مى گيريد بى اختيار جمله فتبارك الله احسن الخالقين را زمزمه مى كند.
و از سوى ديگر اين آفرينشهاى پى در پى كه هر روز چهره تازه اى به خود مى گيريد، و اصولا پيدايش يك انسان كامل از يك قطره كوچك آب ، بيانگر قدرت خداوند بر مساءله معاد و بازگشت انسان به زندگى مجدد است ، و به اين ترتيب با بيان يك دليل دو هدف و با يك كرشمه دو كار، انجام شده است . <15>
2 - آخرين مرحله تكامل انسان در رحم
جالب اينكه در مراحل پنجگانه اى كه براى آفرينش انسان در آيه فوق ذكر شده همه جا تعبير به ((خلق )) شده است ، اما هنگامى كه به آخرين مرحله مى رسد تعبير به ((انشاء)) مى كند.
((انشاء)) همانگونه كه ارباب لغت گفته است به معنى ((ايجاد كردن چيزى
تواءم با تربيت آن )) است ، اين تعبير نشان مى دهد كه مرحله اخير با مراحل قبل (مرحله نطفه و علقه و مضغه و گوشت و استخوان ) كاملا متفاوت است مرحله اى است مهم كه قرآن از آن سر بسته ياد كرده و تنها مى گويد: ((سپس ما به آن آفرينش تازه اى داديم )) و بلافاصله پشت سر آن ((فتبارك الله احسن الخالقين )) مى گويد.
اين چه مرحله اى است كه اين قدر شايان اهميت است ، اين همان مرحله اى است كه جنين وارد مرحله حيات انسانى مى شود، حس و حركت پيدا مى كند، و به جنبش در مى آيد كه در روايات اسلامى از آن تعبير به مرحله ((نفخ روح )) (دميدن روح در كالبد) شده است .
اينجا است كه انسان با يك جهش بزرگ زندگى نباتى و گياهى را پشت سر گذاشته و گام به جهان حيوانات و از آن برتر به جهان انسانها مى گذارد، و فاصله آن با مرحله قبل آنقدر زياد است كه تعبير از آن با جمله ثم خلقنا كافى نبود و لذا ((ثم انشاءنا)) فرمود.
در اينجا است كه انسان ، ساختمان ويژه اى پيدا مى كند كه او را از همه جهان ممتاز مى سازد، به او شايستگى خلافت خدا در زمين مى دهد، و قرعه امانتى را كه كوهها و آسمانها بار آن را نتوانست كشيد، به نام او مى زنند.
در واقع همينجا است كه ((عالم كبير)) با همه شگفتيهايش در اين ((جرم صغير)) منطوى و پيچيده مى شود و به راستى شايسته ((تبارك الله احسن الخالقين )) است .
3 - لباس گوشتين بر اندام استخوانها!
نويسنده تفسير فى ظلال ذيل آيه مورد بحث در اينجا جمله عجيبى نقل مى كند و آن اينكه : جنين بعد از آنكه مرحله علقه و مضغه را پشت سرگذاشت تمام سلولهايش تبديل به سلولهاى استخوانى مى شود و بعد از آن تدريجا عضلات و گوشت روى آن را مى پوشاند، بنابراين جمله كسونا العظام لحما يك معجزه علمى است كه پرده از روى اين مساءله
كه در آن روز براى هيچكس روشن نبود بر مى دارد، زيرا قرآن نمى گويد: ما مضغه را تبديل به استخوان و گوشت كرديم بلكه مى گويد: ما مضغه را تبديل به استخوان كرديم و بر استخوانها لباس گوشت پوشانديم اشاره به اينكه مضغه نخست تبديل به استخوان مى شود و بعد از آن گوشت روى آن را مى پوشاند.
4 - لباس مقاوم براى استخوانها!
اصولا اينكه از عضلات تعبير به لباس مى كند خود گوياى اين واقعيت است كه اگر اين لباس بر استخوانها نبود بسيار اندام انسان زشت و نازيبا بود (درست همانند اسكلتهائى كه همه ما خود آن يا لااقل عكس آن را ديده ايم ).
از اين گذشته لباس حافظ بدن است ، عضلات نيز حافظ استخوانها هستند كه اگر آنها نبودند، ضربه هائى كه بر بدن وارد مى شد استخوانها را مرتبا صدمه مى زد يا مى شكست ، همچنين كارى را كه لباس در حفاظت انسان از گرما و سرما مى كند گوشتها در نگهدارى استخوانها كه ستون اصلى بدن هستند انجام مى دهند اينها همه نشان دهنده دقت قرآن در تعبيرات است .

ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ
13 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ
14 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12
ثُمَّ إِنَّکُم بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ
15 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12
ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ
16 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12
وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ
17 - ترجمه آیات :
17 - ما بر بالاى سر شما هفت راه (طبقه ) قرار داديم ، و ما از خلق (خود) غافل نبوده و نيستيم .
18 - و از آسمان آبى به اندازه معين نازل كرديم و آن را در زمين (در مخازن مخصوصى ) ساكن نموديم و ما بر از بين بردن آن كاملا قادريم .
19 - سپس به وسيله آن باغهائى از درخت نخل و انگور براى شما ايجاد كرديم ، باغهائى كه در آن ميوه هاى بسيار است و از آن تناول مى كنيد.
20 - و نيز درختى كه از طور سينا مى رويد و از آن روغن و ((نان خورش )) براى خورندگان فراهم مى گردد.
21 - و براى شما در چهارپايان عبرتى است ، از آنچه در درون آنها است (از شير) شما را سيراب مى كنيم و براى شما در آنها منافع فراوانى است و از گوشت آنها مى خوريد.
22 - و بر آنها و بر كشتيها سوار مى شويد.

باز هم نشانه هاى توحيد
گفتيم قرآن پس از ذكر صفات مؤ منان به طرق تحصيل ايمان پرداخته ، و در آيات گذشته چنانكه ديديم از آيات انفسى و نشانه هاى عظمت پروردگار در وجود خود ما سخن گفت ، اكنون به جهان برون و آيات آفاقى مى پردازد و عظمت آفرينش را در آسمان و زمين منعكس مى كند:
نخست مى فرمايد: ((ما بر فراز شما هفت طريقه آفريديم )) (و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق ).
((طرائق )) جمع ((طريقه )) به معنى ((راه )) يا به معنى ((طبقه )) است ، در صورت اول معنى آيه چنين مى شود كه ما هفت راه بالاى سر شما آفريديم ، ممكن است اين راهها طرق رفت و آمد فرشتگان باشد، و ممكن است مدار گردش ستارگان آسمان .
بنابر معنى دوم مفهومش اين است كه ما هفت طبقه (هفت آسمان ) بر فراز شما آفريديم .
درباره آسمانهاى هفتگانه قبلا سخن بسيار گفته ايم آنچه در اينجا به عنوان اشاره بايد گفت اين است كه اگر عدد هفت را به معنى ((تكثير)) بگيريم مفهومش اين است كه بر فراز شما عالمهاى بسيار و كرات و كواكب و سيارات بيشمارى است .
تعبير به طبقه هرگز نبايد افلاك بطلميوسى را كه همچون پوست پياز بر فراز يكديگر قرار داشتند تداعى كند، و چنين تصور شود كه قرآن بر اين فرضيه نادرست تكيه كرده ، بلكه ((طرائق و طبقات )) اشاره به عوالمى است كه در فواصل مختلف از ما قرار دارند و نسبت به ما هر يك فوق ديگرى است ، بعضى دورتر و بعضى نزديكتر.
و اگر عدد ((سبع )) (هفت ) را، عدد ((شمارش و تعداد)) بگيريم ، مفهومش اين است غير از اين عالمى كه شما مى بينيد (مجموعه ثوابت و سيارات و كهكشانها) شش عالم ديگر ما فوق آن قرار دارد كه هنوز دست علم و دانش بشر به آن نرسيده است .
و هرگاه به نقشه منظومه شمسى و قرار گرفتن سيارات مختلف بر گردد آن درست دقت كنيم تفسير ديگرى نيز براى اين آيه مى توان يافت و آن اينكه از اين نه سياره كه گرد آفتاب مى گردند دو سياره (عطارد و زهره ) مدارشان زير مدار زمين است ، در حالى كه شش سياره ديگر مدارشان بيرون مدار زمين و شبيه طبقاتى است كه يكى بر فراز ديگرى قرار گرفته و هنگامى كه مدار كره ماه را كه آنهم گرد زمين مى چرخد بر آن بيفزائيم عدد هفت مدار (مسير) يا هفت طبقه تكميل مى گردد (دقت كنيد). <16>
و از آنجا كه تعدد عوالم و طرق آنها ممكن است اين توهم را به وجود آورد كه آيا اين وسعت و عظمت عالم موجب نخواهد شد كه آفريدگار از آنها غافل گردد، در پايان آيه بلافاصله مى فرمايد: ما هرگز از آفرينش خود غافل نبوده و نخواهيم بود (و ما كنا عن الخلق غافلين ).
تكيه بر روى عنوان ((خلق )) در اينجا اشاره به اين است كه مساءله آفرينش و خلقت به خودى خود دليل علم آفريدگار و توجه او به آنها است ، مگر مى شود ((آفريننده )) از ((آفريده )) خود غافل باشد؟!.
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور اين است : ما راههاى فراوانى براى آمد و شد فرشتگان بر فراز شما قرار داديم و از حال شما غافل نيستيم و فرشتگان ما نيز شاهد و ناظر اعمال شمايند.
آيه بعد به يكى ديگر از مظاهر قدرت الهى كه از بركات آسمان و زمين محسوب مى شود يعنى باران اشاره كرده مى گويد: ((ما از آسمان آبى فرو فرستاديم به اندازه معين )) (و انزلنا من السماء ماء بقدر).
نه آنقدر زياد كه زمينها را در خود غرق كند، و نه آنقدر كم كه تشنه كامان در جهان گياهان و حيوانات سيراب نگردند.
آرى از ((آسمان )) كه بگذريم و به ((زمين )) بپردازيم يكى از مهمترين مواهب الهى آبى است كه مايه حيات همه موجودات زنده است .
سپس به مساءله مهمترى در همين رابطه كه مساءله ذخيره آبها در منابع زيرزمينى است پرداخته مى گويد ما اين آب را در زمين در مخازن مخصوص ساكن كرديم ، در حالى كه اگر مى خواستيم آن را از بين ببريم كاملا قدرت داشتيم (فاسكناه فى الارض و انا على ذهاب به لقادرون ).
مى دانيم قشر روئين زمين از دو طبقه كاملا مختلف تشكيل يافته : طبقه نفوذپذير
و طبقه نفوذ ناپذير، اگر تمام قشر زمين نفوذ پذير بود آبهاى باران فورا در اعماق زمين فرو مى رفتند و بعد از يك باران ممتد و طولانى همه جا خشك مى شد و قطرهاى آب پيدا نبود!
و اگر تمام قشر زمينى طبقه نفوذ ناپذير همچون گل رس بود تمام آبهاى باران در سطح زمين مى ماندند آلوده و متعفن مى شدند و عرصه زمين را بر انسان تنگ مى كردند، و اين آبى كه مايه حيات است مايه مرگ انسان مى شد.
ولى خداوند بزرگ و منان قشر بالا را نفوذ پذير و قشر زيرين را نفوذ ناپذير قرار داده تا آبها در زمين فرو روند و در منطقه نفوذ ناپذير مهار شوند و ذخيره گردند، و بعدا از طريق چشمه ها، چاهها و قناتها مورد استفاده واقع شوند، بى آنكه بگندند و توليد مزاحمت كنند يا آلودگى پيدا كنند. <17>
اين آب گوارائى را كه ما امروز از چاه عميق بيرون مى كشيم و با نوشيدن آن جان تازه پيدا مى كنيم ممكن است از قطرات بارانى باشد كه هزاران سال قبل از ابرها نازل شده و در اعماق زمين براى امروز ذخيره گشته است ، بى آنكه فاسد شود.
به هر حال كسى كه انسان را براى زندگى آفريد و مهمترين مايه حيات او را آب قرار داد منابع بسيار مهمى براى ذخيره اين ماده حياتى قبل از او آفريده و آبها را در آن ذخيره كرده است !
البته قسمتى از ذخيره هاى اين ماده حياتى بر فراز كوهها است (به صورت برفها و يخها) كه گاهى همه ساله آب شده جريان مى يابد و گاه صدها و يا هزاران سال بر قله كوهى مى مانند تا روزى كه فرمان نزول به آنها داده شود و بر اثر تغيير حرارت جوى به سوى دشت و هامون سرازير گردد و زمينهاى تشنه را سيراب كند،
ولى با توجه به كلمه ((فى )) در ((فى الارض )) چنين به نظر مى رسد كه آيه اشاره به منابع زير زمينى آب مى كند نه فوق زمينى .
در آيه بعد به دنبال نعمت پر بركت باران به محصولاتى كه از آن مى رويد اشاره كرده مى گويد: ((ما به وسيله اين آب ، باغهائى از درخت نخل و انگور براى شما ايجاد كرديم ، باغهائى كه در آن ميوه هاى بسيار است و از آن مى خوريد)) (فانشانا لكم به جنات من نخيل و اعناب لكم فيها فواكه كثيرة و منها تاكلون ).
خرما و انگور تنها محصول آنها نيست بلكه اين دو محصول عمده و پرارزش آنها است و گرنه انواع مختلفى از ديگر ميوه ها در آن يافت مى شود.
جمله ((و منها تاءكلون )) (از آن مى خوريد) ممكن است اشاره به اين باشد كه محصول اين باغهاى پر بركت تنها ميوه هاى آنها نيست ، بلكه خوردنى بخشى از آن است .
اين باغها (از جمله نخلستانها) استفاده هاى فراوان ديگرى براى زندگى انسان دارد، از برگهاى آنها، فرش ، و گاهى لباس درست مى كنند، از چوبهاى آنها خانه مى سازند، از ريشه ها و برگها و ميوه هاى بعضى از اين درختان مواد داروئى مى گيرند، و نيز از بسيارى از آنها علوفه براى دامها، و از چوب آنها براى سوخت استفاده مى كنند.
فخر رازى در تفسير خود اين احتمال را نيز داده است كه منظور از ((منها تاكلون )) اين است كه زندگى و روزى شما از اين باغها اداره مى شود، درست همانند اينكه در فارسى مى گوئيم : فلانكس از فلان كسب و كار نان مى خورد (يعنى گذران زندگى او از آن است ). <18>
اين نكته نيز قابل توجه است كه در آيات فوق ، مبدء حيات انسانى آب
نطفه شمرده شده ، و مبدء حيات گياهى آب باران ، در واقع اين دو نمونه برجسته حيات هر دو از آب سرچشمه مى گيرند، آرى قانون خداوند، قانون واحد و گسترده اى در همه جا است .
بعد به يكى ديگر از درختان پر بركتى كه از همين آب باران پرورش مى يابد اشاره كرده مى گويد: علاوه بر اين باغهاى نخل و انگور و ميوه هاى ديگر درختى ايجاد كرديم كه از طور سيناء مى رويد و از آن روغن و نان خورش <19> براى خورندگان بدست مى آيد (و شجرة تخرج من طور سيناء تنبت بالدهن و صبغ للاكلين ).
در اينكه منظور از ((طور سيناء)) چيست ، مفسران دو احتمال عمده داده اند:
نخست اينكه اشاره به همان كوه طور معروف است كه در صحراى سينا قرار دارد، و اگر مى بينيم كه قرآن در اينجا درخت زيتون را به عنوان درختى كه از كوه طور مى رويد توصيف كرده به خاطر آن است كه عربهاى حجاز هنگامى كه از بيابانهاى خشك اين منطقه مى گذشتند و به شمال رو مى آوردند نخستين منطقه اى كه در آن به درختهاى پر بار زيتون بر خورد مى كردند، منطقه طور در جنوب صحراى سيناء بوده است ، مشاهده نقشه جغرافيائى اين مطلب را به خوبى روشن مى كند.
احتمال ديگر اينكه طور سيناء جنبه توصيفى دارد و به معنى كوه پربركت يا كوه پردرخت يا كوه زيبا است (چون طور به معنى كوه و سيناء به معنى پر بركت و زيبا و مشجر است ).
واژه ((صبغ )) در اصل به معنى رنگ است ، ولى از آنجا كه انسان به هنگام
خوردن غذا معمولا نان خود را با خورشى كه مى خورد رنگين مى كند به تمام انواع نان خورشها، ((صبغ )) گفته شده است ، به هر حال كلمه صبغ ، ممكن است اشاره به همان روغن زيتون باشد كه با نان مى خوردند و يا انواع نان خورشها كه از درختان ديگر استفاده مى كردند.
در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه چرا در ميان انواع ميوه ها بالخصوص روى اين سه ميوه تكيه شده است : خرما، انگور و زيتون ؟
در پاسخ بايد به اين نكته توجه داشت كه از نظر تحقيقات علمى غذاشناسان كمتر ميوه اى وجود دارد كه براى بدن انسان به اندازه اين سه ميوه مفيد و مؤ ثر باشد.
((روغن زيتون )) براى توليد سوخت و ساز بدن ارزش فراوانى دارد، كالرى حرارتى آن بسيار زياد، دوست صميمى كبد انسان ، برطرف كننده عوارض كليه ها و سنگهاى صفراوى و قلنجهاى كليوى ، تقويت كننده اعصاب و بالاخره اكسير سلامتى است .
در مورد ((خرما)) آنقدر توصيف شده كه در اين مختصر نمى گنجد: قند فراوان خرما از سالمترين قندها است و از نظر بسيارى از غذاشناسان خرما يكى از عوامل جلوگيرى از سرطان است ، دانشمندان در خرما سيزده ماده حياتى ، و پنج نوع ويتامين كشف كرده اند كه آن را به صورت يك منبع فوق العاده ارزشمند غذائى در مى آورد.
اما ((انگور)) به عقيده بعضى از دانشمندان ، يك داروخانه طبيعى است ، از نظر خواص همچون شير مادر است و دو برابر گوشت در بدن ايجاد حرارت مى كند، خون را تصفيه مى كند، سموم بدن را دفع مى نمايد، انواع ويتامين موجود در آن به انسان نيرو و توان مى بخشد. <20>
بعد از بيان گوشه اى از نعمتهاى پروردگار در جهان گياهان كه به وسيله آب باران پرورش مى يابد به بخش مهمى از نعمتها و مواهب او در جهان حيوانات پرداخته مى گويد: ((در چهارپايان براى شما عبرت بزرگى است )) (و ان لكم فى الانعام لعبرة ). <21>
سپس اين عبرت را چنين شرح مى دهد: ((ما از آنچه در درون آنها است شما را سيراب مى كنيم )) (نسقيكم مما فى بطونها).
آرى شير گوارا اين غذاى نيروبخش و كامل از درون اين حيوانات ، از لابلاى خون و مانند آن بيرون مى فرستيم تا بدانيد چگونه خداوند قدرت دارد از ميان چنين اشياء ظاهرا آلوده اى يك نوشيدنى به اين پاكى و گوارائى بيرون فرستد.
سپس اضافه مى كند: مسائل عبرت انگيز و بركات حيوانات منحصر به شير نيست بلكه براى شما در آنها منافع بسيارى است و از گوشت آنها نيز مى خوريد (و لكم فيها منافع كثيرة و منها تاكلون ).
علاوه بر گوشت كه آن نيز در حد اعتدالش از بخشهاى عمده مواد غذائى مورد نياز بدن را تشكيل مى دهد، از چرم آنها انواع لباس و خيمه هاى پر دوام ، و از پشم آنها انواع لباسها و پوششها و فرشها، و از بعضى اجزاى بدن آنها مواد داروئى و حتى از مدفوع آنها مواد تقويت كننده براى درختان و زراعتها تهيه مى كنيد.
از همه اينها گذشته ، از چهارپايان به عنوان مركبهاى راهوار در خشكى و از كشتيها براى درياها استفاده كرده بر چهارپايان و كشتيها سوار و به منزلگاههاى
مقصود خود مى رسيد)) (و عليها و على الفلك تحملون ). <22>
اينهمه آثار و خواص و فوائد در اين حيوانات به راستى مايه عبرت است ، هم انسان را به آفريننده اينهمه نعمت آشنا مى سازد و هم حس شكرگزارى را در او برمى انگيزد. <23>
تنها سؤ الى كه اينجا باقى مى ماند اين است كه چگونه چهارپايان و كشتيها در يك رديف قرار گرفته اند؟ اما با توجه به يك نكته پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود: زيرا انسان نياز به مركب در همه روى زمين دارد، در كنار مركب براى خشكى مركبهاى دريائى يعنى كشتيها را ذكر مى كند و در حقيقت اين تعبير همانند چيزى است كه در آيه 70 سوره اسراء كه در مورد مواهب بنى آدم مى فرمايد: وحملناهم فى البر و البحر: ((ما آنها را در خشكيها و درياها حمل و نقل مى كنيم )).


صفحه : 342
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 342
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 


1 - ترجمه آیات : 1 - مؤ منان رستگار شدند. 2 - آنها كه در نمازشان خشوع دارند. 3 - و آنها كه از لغو و بيهودگى رويگردانند. 4 - و آنها كه زكات را انجام مى دهند. 5 - و آنها كه دامان خود را از آلودگى به بى عفتى حفظ مى كنند. 6 - تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند كه در بهره گيرى از آنها ملامت نمى شوند. 7 - و هر كس غير اين طريق را طلب كند تجاوزگر است . 8 - و آنها كه امانتها و عهد خود را مراعات مى كنند. 9 - و آنها كه از نمازها مواظبت مى نمايند. 10 - (آرى ) آنها وارثانند. 11 - كه بهشت برين را ارث مى برند، و جاودانه در آن خواهند ماند. سوره مؤمنون مقدمه اين سوره در مكه نازل شده و 118 آيه است فضيلت سوره مؤ منون در روايات اسلامى كه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ائمه اهل بيت (عليهمالسلام ) بما رسيده فضيلت بسيارى براى اين سوره بيان شده است . در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم من قرء سورة المؤ منين بشرته الملائكة يوم القيامة بالروح و الريحان و ما تقر به عينه عند نزول ملك الموت : ((هر كس سوره مؤ منان را تلاوت كند فرشتگان در روز قيامت او را به روح و ريحان بشارت مى دهند و هنگامى كه فرشته مرگ براى قبض روح او مى آيد چنان بشارتى به او مى دهد كه چشمش روشن مى شود)). <1> و از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من قرء سورة المؤ منين ختم الله له بالسعادة اذا كان يدمن قرائتها فى كل جمعة ، و كان منزله فى الفردوس الاعلى مع النبيين و المرسلين : ((هر كس سوره مؤ منون را بخواند و در هر جمعه آن را ادامه دهد خداوند پايان زندگى او را با سعادت قرار مى دهد و جايگاه او فردوس اعلى (بهشت برين ) است ، همراه پيامبران و رسولان )). <2> تكرار اين معنى را ضرورى مى دانيم كه ذكر فضائل تلاوت سوره ها هرگز به معنى خواندن خالى از انديشه و تصميم و عمل نيست كه اين كتاب آسمانى كتاب تربيت و انسانسازى و برنامه هاى عملى است ، و به راستى اگر كسى برنامه هاى عقيدتى و عملى خود را با محتواى اين سوره و حتى چند آيه آغاز آن كه بيان صفات مؤ منان است تطبيق دهد آنهمه افتخارات بايد نصيب او شود. و لذا در بعضى از روايات از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده : هنگام نزول آغاز اين سوره فرمود لقد انزل الى عشر آيات من اقامهن دخل الجنة : ((ده آيه بر من نازل شده كه هر كس آنها را بر پا دارد وارد بهشت خواهد شد))!. <3> تعبير به ((اقام )) (بر پا دارد) به جاى ((قرء)) (بخواند) گوياى همان حقيقتى است كه در بالا اشاره كرديم كه هدف اصلى پياده كردن محتواى اين آيات در متن زندگى است ، نه مجرد خواندن . محتواى سوره مؤ منون اين سوره چنانكه از نامش پيدا است بخش مهمى از آن سخن از اوصاف برگزيده مؤ منان است . سپس بحثهائى در زمينه اعتقاد و عمل بيان مى كند كه تكميل كننده آن صفات مى باشد. رويهمرفته مجموع مطالب اين سوره را مى توان به چند بخش تقسيم كرد: بخش اول - كه از آيه قد افلح المؤ منون آغاز مى شود تا چندين آيه بعد بيانگر صفاتى است كه مايه فلاح و رستگارى مؤ منان است و خواهيم ديد اين اوصاف آنقدر حساب شده و جامع است كه جنبه هاى مختلف زندگى فردى و اجتماعى را تحت پوشش خود قرار مى دهد. و از آنجا كه خمير مايه همه آنها ايمان و توحيد است در بخش دوم به نشانه هاى مختلف خداشناسى ، و آيات افاقى و انفسى پروردگار در پهنه عالم هستى ، اشاره كرده ، و نمونه هائى از نظام شگرف عالم آفرينش را در آسمان و زمين و آفرينش ‍ انسان و حيوانات و گياهان بر مى شمارد. و براى تكميل جنبه هاى عملى در بخش سوم به شرح سر گذشت عبرت انگيز جمعى از پيامبران بزرگ همچون نوح ، هود، موسى ، عيسى (عليهمالسلام ) پرداخته فرازهائى از زندگى آنها را بيان مى كند. در بخش چهارم روى سخن را به مستكبران كرده ، و با دلائل منطقى و گاه با تعبيرات تند و كوبنده به آنها هشدار مى دهد، تا دلهاى آماده به خود آيد و راه بازگشت به سوى خدا را پيدا كند. در بخش پنجم بحثهاى فشرده اى درباره معاد بيان كرده است . و در بخش ششم از حاكميت خداوند بر عالم هستى و نفوذ فرمانش در همه جهان سخن مى گويد. سرانجام در بخش هفتم باز هم سخن از قيامت ، حساب ، جزا و پاداش نيكوكاران و كيفر بدكاران به ميان مى آورد، و با بيان هدف آفرينش انسان سوره را پايان مى دهد. و به اين ترتيب محتواى اين سوره مجموعه اى است از درسهاى اعتقادى و عملى ، و مسائل بيدار كننده و بيان خط سير مؤ منان از آغاز تا پايان . اين سوره همانگونه كه در آغاز هم گفته ايم در مكه نازل شده ، ولى بعضى از مفسران نوشته اند كه بعضى از آيات اين سوره در مدينه نازل شده است ، وجود آيه زكات در آن براى بعضى اين فكر را به وجود آورده كه تمام اين سوره نمى تواند در مكه نازل شده باشد، چرا كه مى دانيم زكات نخستين بار در مدينه تشريع شد و به دنبال نزول آيه خذ من اموالهم صدقة … (توبه 103) پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمان داد ماءموران جمع زكات به اطراف بروند و از مردم زكات بگيرند. ولى بايد توجه داشت كه زكات مفهوم وسيعى دارد كه واجب و مستحب را شامل مى شود، و معنى آن منحصر به زكات واجب نيست ، لذا در روايات مى خوانيم كه نماز و زكات هميشه با هم بوده است . <4> اما از اين گذشته به عقيده بعضى از دانشمندان زكات در مكه نيز واجب بوده ، ولى به صورت اجمالى و سر بسته ، يعنى هر كس موظف بوده مقدارى از اموال خود را به نيازمندان بدهد. ولى در مدينه كه حكومت اسلامى تشكيل شد زكات تحت برنامه دقيقى قرار گرفت و براى آن نصاب بندى شد و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ماموران جمع زكات را به هر سو فرستاد تا از مردم زكات بگيرند. <5> تفسير: صفات برجسته مؤ منان همانگونه كه قبلا گفتيم انتخاب نام مؤ منون براى اين سوره به خاطر آيات آغاز اين سوره است كه ويژگيهاى مؤ منان را در عباراتى كوتاه ، زنده و پر محتوا تشريح مى كند، و جالب اينكه نخست به سرنوشت لذتبخش و پر افتخار مؤ منان - پيش ‍ از بيان صفات آنها - اشاره مى نمايد تا شعله هاى شوق و عشق را در دلها براى رسيدن به اين افتخار بزرگ زنده كند. مى فرمايد: ((مؤ منان رستگار شدند))، و به هدف نهائى خود در تمام ابعاد رسيدند (قد افلح المؤ منون ). ((افلح )) از ماده ((فلح و فلاح )) در اصل به معنى شكافتن و بريدن است ، سپس به هر نوع پيروزى و رسيدن به مقصد و خوشبختى اطلاق شده است . در حقيقت افراد پيروزمند و رستگار و خوشبخت موانع را از سر راه بر مى دارند و راه خود را به سوى مقصد مى شكافند و پيش مى روند. البته فلاح و رستگارى معنى وسيعى دارد كه هم پيروزيهاى مادى را شامل مى شود، و هم معنوى را، و در مورد مؤ منان هر دو بعد منظور است . پيروزى و رستگارى دنيوى در آن است كه انسان آزاد و سربلند، عزيز و بى نياز زندگى كند، و اين امور جز در سايه ايمان امكان پذير نيست ، و رستگارى آخرت در اين است كه در جوار رحمت پروردگار، در ميان نعمتهاى جاويدان ، در كنار دوستان شايسته و پاك ، و در كمال عزت و سربلندى به سر برد. ((راغب )) در ((مفردات )) ضمن تشريح اين معنى مى گويد: ((فلاح دنيوى در سه چيز خلاصه مى شود: بقاء و غنا و عزت ، و فلاح اخروى در چهار چيز: بقاء بلا فناء، و غنى بلا فقر، و عز بلا ذل ، و علم بلا جهل : ((بقاى بدون فنا، بى نيازى بدون فقر، عزت بدون ذلت ، و علم خالى از جهل )). سپس به بيان اين صفات پرداخته و قبل از هر چيز انگشت روى نماز مى گذارد و مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه در نمازشان خاشعند)) (الذينهم فى صلاتهم خاشعون ). ((خاشعون )) از ماده ((خشوع )) به معنى حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است كه در برابر شخص بزرگ يا حقيقت مهمى در انسان پيدا مى شود، و آثارش ‍ در بدن ظاهر مى گردد. در اينجا قرآن ((اقامه صلوة )) (خواندن نماز) را نشانه مؤ منان نمى شمارد بلكه خشوع در نماز را از ويژگيهاى آنان مى شمرد، اشاره به اينكه نماز آنها الفاظ و حركاتى بى روح و فاقد معنى نيست ، بلكه به هنگام نماز آنچنان حالت توجه به پروردگار در آنها پيدا مى شود كه از غير او جدا مى گردند و به او مى پيوندند، چنان غرق حالت تفكر و حضور و راز و نياز با پروردگار مى شوند كه بر تمام ذرات وجودشان اثر مى گذارد، خود را ذره اى مى بينند در برابر وجودى بى پايان ، و قطره اى در برابر اقيانوسى بيكران . لحظات اين نماز هر كدام براى او درسى است از خودسازى و تربيت انسانى و وسيله اى است براى تهذيب روح و جان . در حديثى مى خوانيم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مردى را ديد كه در حال نماز با ريش خود بازى مى كند فرمود: اما انه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه !: ((اگر او در قلبش خشوع بود اعضاى بدنش نيز خاشع مى شد)). <6> اشاره به اينكه خشوع يك حالت درونى است كه در برون اثر مى گذارد. پيشوايان بزرگ اسلام آنچنان خشوعى در حالت نماز داشتند كه به كلى از ما سوى الله بيگانه مى شدند، تا آنجا كه در حديثى مى خوانيم : پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گاه به هنگام نماز به آسمان نظر مى كرد اما هنگامى كه آيه فوق نازل شد ديگر سر برنمى داشت و دائما به زمين نگاه مى كرد)). <7> دومين صفتى را كه بعد از صفت خشوع براى مؤ منان بيان مى كند اين است كه : ((آنها از هر گونه لغو و بيهودگى رويگردانند)) (و الذينهم عن اللغو معرضون ). در واقع تمام حركات و خطوط زندگى آنان هدفى را دنبال مى كند، هدفى مفيد و سازنده چرا كه لغو به معنى كارهاى بى هدف و بدون نتيجه مفيد است . در حقيقت لغو همانگونه كه بعضى از مفسران بزرگ گفته اند هر گفتار و عملى است كه فايده قابل ملاحظه اى نداشته باشد، و اگر مى بينيم بعضى از مفسران آن را به باطل تفسير كرده اند. و بعضى به معنى همه معاصى . و بعضى به معنى دروغ . و بعضى به معنى دشنام يا مقابله دشنام به دشنام . و بعضى به معنى غنا و لهو و لعب . و بالاخره بعضى به معنى شرك ، تفسير كرده اند همه اينها مصداقهاى آن مفهوم جامع و كلى است . البته لغو تنها شامل سخنان و افعال بيهوده نمى شود بلكه افكار بيهوده و بى پايه اى كه انسان را از ياد خدا غافل و از تفكر در آنچه مفيد و سازنده است به خود مشغول مى دارد همه در مفهوم لغو جمع است . در واقع مؤ منان آنچنان ساخته شده اند كه نه تنها به انديشه هاى باطل و سخنان بى اساس و كارهاى بيهوده دست نمى زنند، بلكه به تعبير قرآن از آن ((معرض )) و رويگردانند. در آيه بعد به سومين صفت مؤ منان راستين كه جنبه اجتماعى و مالى دارد اشاره كرده مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه زكات را انجام مى دهند)) (و الذين هم للزكوة فاعلون ). <8> و از آنجا كه اين سوره - همانگونه كه قبلا نيز گفتيم - از سوره هايى است كه در مكه نازل شده و در آن هنگام حكم زكات معمولى نازل نگرديده بود، مفسران در تفسير اين آيه گفتگوهاى مختلفى دارند. آنچه صحيحتر به نظر مى رسد اين است كه زكات منحصرا به معنى زكات واجب نيست ، بلكه زكاتهاى مستحب در شرع اسلام فراوان است ، آنچه در مدينه نازل شد زكات واجب بود ولى زكات مستحب قبلا نيز بوده است . بعضى از مفسران نيز اين احتمال را داده اند كه زكات به صورت يك حكم وجوبى اما بدون حد و حدود در مكه بوده است ، يعنى مسلمانان موظف بودند مقدارى از اموال خود را به نيازمندان بپردازند، ولى بعد از تشكيل حكومت اسلامى و تاءسيس بيت المال زكات تحت برنامه مشخصى قرار گرفت و نصابها و مقدارهاى معينى براى آن قرار داده شد و ماءمور اين جمع زكات از طرف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به هر سو اعزام شدند. اما اينكه بعضى از مفسران مانند فخر رازى و آلوسى در روح المعانى و راغب در مفردات نقل كرده كه زكات در اينجا به معنى هر گونه كار نيك و يا تزكيه و پاكسازى روح و جان است بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا در قرآن مجيد هر جا نماز و زكات همراه با هم ذكر مى شود زكات به همان معنى انفاق مالى است ، و استفاده معنى ديگر نياز به قرينه روشنى دارد كه در اينجا نيست . چهارمين ويژگى مؤ منان را مساءله پاكدامنى و عفت به طور كامل ، و پرهيز از هر گونه آلودگى جنسى قرار داده ، چنين مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه فروج <9> خويش را از بى عفتى حفظ مى كنند)) (و الذينهم لفروجهم حافظون ). ((مگر نسبت به همسران و كنيزانشان كه در بهره گيرى از آنها هيچگونه ملامت و سرزنش ندارند)) (الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين ). از آنجا كه غريزه جنسى سركشترين غرائز انسان است و خويشتن دارى در برابر آن نياز به تقوى و پرهيزگارى فراوان و ايمان قوى و نيرومند دارد، در آيه بعد بار ديگر روى همين مساءله تاءكيد كرده و مى گويد: ((هر كس غير اين طريق را (جهت بهره گيرى جنسى ) طلب كند تجاوزگر است )) (فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون ). تعبير به محافظت ((فروج )) گويا اشاره به اين است كه اگر مراقبت مستمر و پيگير در اين زمينه نباشد، بيم آلودگى فراوان است . و تعبير به ((همسران )) شامل همسران دائم و موقت هر دو مى شود، هر چند بعضى از مفسران اهل سنت در اينجا گرفتار اشتباهى شده اند كه در نكات به آن اشاره خواهد شد. تعبير به ((غير ملومين )) (آنها مورد ملامت قرار نمى گيرند) ممكن است اشاره به طرز فكر غلطى باشد كه براى مسيحيت انحرافى پيدا شده كه آنها هر گونه آميزش جنسى را خلاف شان انسان مى پندارند و ترك مطلق آن را فضيلت مى دانند تا آنجا كه كشيشان كاتوليك و همچنين زنان و مردان تارك دنيا، در تمام عمر، مجرد زندگى مى كنند، و هر گونه ازدواج را مخالف اين مقام روحانى تصور مى كنند! (هر چند اين مساءله بيشتر جنبه ظاهرى دارد اما در خفا جمعى از آنها طرقى براى اشباع غريزه جنسى خود انتخاب مى كنند و كتابهاى نويسندگان خودشان پر است از داستانهائى كه در اين زمينه نوشته اند. <10> به هر حال امكان ندارد خداوند غريزه اى را به عنوان بخشى از نظام احسن در انسان بيافريند و بعد آن را به كلى تحريم يا مخالف مقام انسانى بداند. اين نكته چندان نياز به ياد آورى ندارد كه حلال بودن همسران مخالف با بعضى از موارد استثنائى نيست ، مانند حالت عادت ماهانه و امثال آن . همچنين حلال بودن كنيزان (زنان برده ) مشروط بر شرائط متعددى است كه در كتب فقهى آمده و چنان نيست كه هر كنيزى به صاحب آن حلال باشد، و در واقع در بسيارى از جهات و شرائط، همان شرائط همسران را دارد. در هشتمين آيه مورد بحث به پنجمين و ششمين صفت برجسته مؤ منان اشاره كرده ، مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه امانتها و عهد خود را مراعات مى كنند)) (و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون ). حفظ و اداى امانت - به معنى وسيع كلمه - و همچنين پايبند بودن به عهد و پيمان در برابر خالق و خلق از صفات بارز مؤ منان است . در مفهوم وسيع امانت ، امانتهاى خدا و پيامبران الهى و همچنين امانتهاى مردم جمع است ، نعمتهاى مختلف خدا هر يك امانتى از امانات او هستند، آئين حق ، كتب آسمانى ، دستورالعملهاى پيشوايان راه حق و همچنين اموال و فرزندان و پستها و مقامها، همه امانتهاى اويند كه مؤ منان در حفظ و اداى حق آنها مى كوشند تا در حياتند از آن پاسدارى مى كنند و به هنگام ترك دنيا آنها را به نسلهاى برومند آينده خود مى سپارند، و چنين نسلى را براى پاسدارى آن تربيت مى كنند. دليل بر عموميت مفهوم امانت در اينجا علاوه بر گستردگى و اطلاق لفظ، روايات متعددى است كه در تفسير امانت وارد شده ، گاهى امانت به معنى امامت ((امامان معصوم )) كه هر امام آن را به امام بعد از خود مى سپارد تفسير شده <11> و گاه به مطلق ولايت و حكومت . جالب اينكه ((زراره )) كه از شاگردان بزرگ امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) است چنين مى گويد: ((منظور از جمله ان تؤ دوا الامانات الى اهلها (آيه 58 سوره نساء) اين است كه ولايت و حكومت را به اهلش واگذاريد))!. <12> و اين نشان مى دهد كه حكومت از مهمترين وديعه هاى الهى است كه بايد آن را به اهلش سپرد. همچنين دليل عموميت عهد و پيمان ، تعبيراتى است كه در ساير آيات قرآن آمده از جمله و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم : ((به عهد خداوند وفا كنيد هنگامى كه عهد و پيمان بستيد)) (نحل - 91). قابل توجه اينكه در بعضى از آيات قرآن تعبير به ((اداى امانت )) و يا((عدم خيانت در امانت )) شده ، در حالى كه در آيه مورد بحث تعبير به ((رعايت امانت )) شده كه هم شامل ادا مى شود هم محافظت و مراقبت كامل از آن . بنابراين اگر كوتاهى در اصلاح چيزى كه مورد امانت است باعث ضرر يا خطرى بشود شخص امين موظف است كه در اصلاح آن نيز بكوشد (و به اين ترتيب سه كار لازم است اداء و حفظ و اصلاح ). به هر حال مسلم است كه پايبند بودن به تعهدات و حفظ و اداى امانات از مهمترين پايه هاى نظام اجتماعى بشر است و بدون آنها هرج و مرج در سرتاسر جامعه به وجود خواهد آمد، به همين دليل حتى افراد و ملتهائى كه اعتقاد الهى و مذهبى نيز ندارند براى مصون ماندن از اين هرج و مرج اجتماعى ناشى از خيانت در عهد و امانت ، خود را موظف به انجام اين دو برنامه - لااقل در مسائل كلى اجتماعى - مى دانند. در زمينه اهميت امانت در جلد سوم تفسير نمونه صفحه 432 به بعد (ذيل آيه 58 سوره نساء) و در جلد هفتم تفسير نمونه صفحه 136 (ذيل آيه 27 سوره انفال ) و در زمينه وفاء به عهد جلد چهارم صفحه 242 (ذيل آيه يك سوره مائده ) و جلد 11 صفحه 382 (ذيل آيه 91 سوره نحل ) مشروحا بحث كرده ايم . بالاخره در نهمين آيه آخرين ويژگى مؤ منان را كه محافظت بر نمازها است بيان كرده مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه در حفظ نمازهاى خويش ‍ مى كوشند)) (و الذين هم على صلواتهم يحافظون ). جالب اينكه : نخستين ويژگى مؤ منان را خشوع در نماز و آخرين صفت آنها را محافظت بر نماز شمرده است ، از نماز شروع مى شود و به نماز ختم مى گردد چرا كه نماز مهمترين رابطه خلق و خالق است . نماز برترين مكتب عالى تربيت است . نماز وسيله بيدارى روح و جان و بيمه كننده انسان در برابر گناهان است . خلاصه نماز هر گاه با آدابش انجام گيرد زمينه مطمئنى براى همه خوبيها و نيكيها خواهد بود. يادآورى اين نكته نيز لازم است كه آيه نخست و آيه اخير اشاره به دو مطلب متفاوت مى كند، و به همين دليل در آيه نخست ، صلاة به صورت ((مفرد)) و در آيه اخير به صورت ((جمع )) است ، اولى به مساءله خشوع و توجه خاص درونى كه روح نماز است و اثر بر تمام اعضاء مى گذارد اشاره مى كند، و دومى به مساءله آداب و شرائط نماز از نظر وقت و زمان و مكان و همچنين از نظر تعداد نمازها، و به نمازگزاران و مؤ منان راستين توصيه مى كند در همه نمازها مراقب همه اين آداب و شرائط باشند. در مورد اهميت نماز در مجلدات مختلف اين تفسير مشروحا بحث كرده ايم : به جلد نهم صفحه 267 (ذيل آيه 114 سوره هود). و جلد چهارم صفحه 104 (ذيل آيه 103 سوره نساء). و جلد سيزدهم (ذيل آيه 14 سوره طه ) مراجعه فرمائيد. بعد از ذكر اين صفات ممتاز، نتيجه نهائى آن را به اين صورت بيان مى كند: ((آنها وارثانند)) (اولئك هم الوارثون ). همان وارثانى كه فردوس و بهشت برين را به ارث مى برند و جاودانه در آن خواهند ماند (الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون ). ((فردوس )) در اصل - به گفته بعضى - يك لغت رومى است و بعضى آن را عربى و بعضى اصل آن را فارسى مى دانند و به معنى ((باغ )) است ، يا باغ مخصوصى كه تمام نعمتها و مواهب الهى در آن جمع است و لذا مى توان آن را به عنوان ((بهشت برين )) (بهترين و برترين باغهاى بهشت ) ناميد. تعبير به ((ارث بردن )) ممكن است اشاره به اين باشد كه مؤ منان بدون زحمت به آن مى رسند همانند ارث كه انسان زحمتى براى آن نكشيده است ، درست است كه نائل شدن به مقامات عالى بهشت ، بسيار تلاش و كوشش و پاكى و خودسازى مى خواهد ولى آن پاداش عظيم در مقابل اين اعمال ناچيز بقدرى زياد است كه گوئى انسان بى زحمت به آن رسيده است . توجه به اين نكته نيز لازم است كه در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين نقل شده : ما منكم من احد الا و له منزلان : منزل فى الجنة ، و منزل فى النار، فان مات و دخل النار ورث اهل الجنة منزله : ((هر يك از شما بدون استثنا داراى دو منزل است : منزلى در بهشت ، و منزلى در دوزخ ، اگر دوزخى شود و وارد جهنم گردد اهل بهشت منزلگاه او را به ارث مى برند)). تعبير به ((ارث )) در آيه مورد بحث ممكن است اشاره به اين نكته نيز باشد. اين احتمال را نيز بعضى از مفسران دور ندانسته اند كه تعبير به ارث در اينجا اشاره به سرانجام كار مؤ منان است ، همچون ميراث كه در پايان كار به وارث مى رسد. و به هر حال اين مرحله عالى بهشت طبق ظاهر آيات فوق مخصوص مؤ منانى است كه داراى صفات بالا هستند، به اين ترتيب ديگر بهشتيان در مراحل پائينتر قرار دارند. انتخاب فعل ماضى ((افلح )) در مورد رستگارى مؤ منان براى تاءكيد هر چه بيشتر است ، يعنى رستگارى آنها آنقدر مسلم است كه گوئى قبلا تحقق يافته ، و ذكر كلمه ((قد)) قبل از آن نيز تاءكيد ديگرى براى موضوع است . تعبيراتى همچون ((خاشعون )) ((معرضون )) ((راعون )) و ((يحافظون ))... (به صورت اسم فاعل يا فعل مضارع ) همه دليل بر آن است كه برنامه هاى مؤ منان راستين در اين اوصاف برجسته موقتى و محدود نيست بلكه مستمر و دائمى است . 2 - همسر دائم و موقت از آيات فوق ، استفاده مى شود كه تنها دو گروه از زنان بر مردان حلال هستند: نخست همسران و ديگر كنيزان (با شرائط مخصوص ) و به همين جهت اين آيه در كتب فقهيه در بحثهاى نكاح در موارد بسيارى مورد استناد قرار گرفته است . جمعى از مفسران و فقهاى اهل سنت خواسته اند از اين آيه شاهدى براى نفى ازدواج موقت بياورند، و بگويند آن هم در حكم زنا است !. اما با توجه به اين حقيقت كه ((ازدواج موقت )) (متعه ) به طور مسلم در زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حلال بوده است و احدى از مسلمانان آن را انكار نمى كنند، منتها بعضى مى گويند در آغاز اسلام بوده و بسيارى از صحابه نيز به آن عمل كرده اند سپس نسخ شده و بعضى مى گويند: عمر بن خطاب از آن جلوگيرى به عمل آورد. با توجه به اين واقعيتها مفهوم سخن اين دسته از دانشمندان اهل تسنن اين خواهد بود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) العياذ بالله زنا را - حداقل براى مدتى - مجاز شمرده است ، و اين غير ممكن است . از اين گذشته (دقت كنيد) متعه بر خلاف پندار اين گروه يكنوع ازدواج است ازدواجى است موقت و داراى اكثر شرائط ازدواج دائم ، بنابراين قطعا در جمله ((الا على ازواجهم )) داخل است ، و به همين دليل به هنگام خواندن صيغه ازدواج موقت از همان صيغه هاى ازدواج دائم (انكحت و زوجت ) با قيد مدت استفاده مى شود، و اين بهترين دليل بر ازدواج بودن آن است . درباره ازدواج موقت و دلائل مشروعيت آن در اسلام و عدم نسخ اين حكم و همچنين فلسفه اجتماعى آن و پاسخ به ايرادات مختلف در جلد سوم صفحه 335 به بعد (ذيل آيه 24 سوره نساء) مشروحا بحث كرده ايم . 3 - خشوع ، روح نماز است - اگر ركوع و سجود و قرائت و تسبيح را جسم نماز بدانيم ، حضور قلب و توجه درونى به حقيقت نماز و كسى كه با او راز و نياز مى كنيم روح نماز است . خشوع نيز در واقع چيزى جز حضور قلب تواءم با تواضع و ادب و احترام نيست و به اين ترتيب روشن مى شود كه مؤ منان تنها به نماز به عنوان يك كالبد بى روح نمى نگرند بلكه تمامى توجه آنها به باطن و حقيقت نماز است . بسيارند كسانى كه اشتياق فراوان به حضور قلب و خشوع و خضوع در نمازها دارند اما هر چه مى كوشند توفيق آن را نمى يابند. براى تحصيل خشوع و حضور قلب در نماز و ساير عبادات ، امور ذيل را دقيقا توصيه مى كنيم : 1 - بدست آوردن آنچنان معرفتى كه دنيا را در نظر انسان كوچك و خدا را در نظر انسان بزرگ كند، تا هيچ كار دنيوى نتواند به هنگام راز و نياز با معبود نظر او را به خود جلب و از خدا منصرف سازد. 2 - توجه به كارهاى پراكنده و مختلف ، معمولا مانع تمركز حواس است و هر قدر انسان ، توفيق پيدا كند كه مشغله هاى مشوش و پراكنده را كم كند به حضور قلب در عبادات خود كمك كرده است . 3 - انتخاب محل و مكان نماز و ساير عبادات نيز در اين امر، اثر دارد، به همين دليل ، نماز خواندن در برابر اشياء و چيزهائى كه ذهن انسان را به خود مشغول مى دارد مكروه است ، و همچنين در برابر درهاى باز و محل عبور و مرور مردم ، در مقابل آئينه و عكس و مانند اينها، به همين دليل معابد مسلمين هر قدر ساده تر و خالى از زرق و برق و تشريفات باشد بهتر است چرا كه به حضور قلب كمك مى كند. 4 - پرهيز از گناه نيز عامل مؤ ثرى است ، زيرا گناه قلب را از خدا دور مى سازد، و از حضور قلب مى كاهد. 5 - آشنائى به معنى نماز و فلسفه افعال و اذكار آن ، عامل مؤ ثر ديگرى است . 6 - انجام مستحبات نماز و آداب مخصوص آن چه در مقدمات و چه در اصل نماز نيز كمك مؤ ثرى به اين امر مى كند. 7 - از همه اينها گذشته اين كار، مانند هر كار ديگر نياز به مراقبت و تمرين و استمرار و پيگيرى دارد، بسيار مى شود كه در آغاز انسان در تمام نماز يك لحظه كوتاه قدرت تمركز فكر پيدا مى كند، اما با ادامه اين كار و پيگيرى و تداوم آنچنان قدرت نفس پيدا مى كند كه مى تواند به هنگام نماز دريچه هاى فكر خود را بر غير معبود مطلقا ببندد! (دقت كنيد).

2 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

3 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

4 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

5 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

6 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

7 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

8 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

9 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

10 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

11 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

12 - ترجمه آیات : 12 - ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم . 13 - سپس آن را نطفه اى در قرارگاه مطمئن (رحم ) قرار داديم . 14 - سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته ) و علقه را به صورت مضغه (چيزى شبيه گوشت جويده ) و مضغه را به صورت استخوانهائى در آورديم ، از آن پس آن را آفرينش تازه اى ايجاد كرديم ، بزرگ است خدائى كه بهترين خلق كنندگان است ! 15 - سپس شما بعد از آن مى ميريد. 16 - سپس در روز قيامت برانگيخته مى شويد. مراحل تكامل جنين در رحم مادر ذكر اوصاف مؤ منان راستين و همچنين پاداش بى نظيرى كه خداوند به آنها مى دهد در آيات گذشته ، اين شوق را در دلها زنده مى كند كه بايد به صفوف آنها پيوست ، اما از چه راهى ؟ و از كدام طريق ؟ آيات مورد بحث و قسمتى از آيات آينده ، طرق اساسى تحصيل ايمان و معرفت را نشان مى دهد، نخست دست انسان را گرفته و به كاوش در اسرار درون و ((سير در عالم انفس )) وا مى دارد، و در آياتى كه بعد از آن خواهد آمد او را به جهان برون و موجودات شگرف عالم هستى توجه مى دهد و به ((سير آفاقى )) مى پردازد. نخست مى گويد: ((ما انسان را از چكيده و خلاصه اى از گل آفريديم )) (و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ). <13> آرى اين گام نخست است كه انسان با آن عظمت ، با آنهمه استعداد و شايستگى ها اين افضل مخلوقات و برترين موجودات جهان از خاكى بى ارزش ‍ است همان خاكى كه در كم ارزش بودن ضرب المثل است ، و اين نهايت قدرتنمائى او است كه از چنين مواد ساده اى چنان موجود بديعى آفريد. در آيه بعد اضافه مى كند: ((سپس او را نطفه اى قرار داديم در قرارگاه امن و امانى )) (ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين ). در حقيقت نخستين آيه به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم و فرزندان او اشاره مى كند كه همه به خاك باز مى گردند و از گل برخاسته اند، اما در دومين آيه به تداوم نسل آدم از طريق تركيب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مى دهد. در حقيقت اين بحث شبيه تعبيرى است كه در آيات 7 و 8 سوره سجده آمده است : و بدء خلق الانسان من طين ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين ((آغاز آفرينش انسان را از گل قرار داد و نسل او را از چكيده اى از آب بى ارزش )). تعبير از رحم به ((قرار مكين )) (قرارگاه امن و امان ) اشاره به موقعيت خاص ‍ رحم در بدن انسان است ، در واقع در محفوظترين نقطه بدن كه از هر طرف كاملا تحت حفاظت است قرار گرفته ، ستون فقرات و دنده ها از يك سو، استخوان نيرومند لگن خاصره از سوى ديگر، پوششهاى متعدد شكم از سوى سوم حفاظتى كه از ناحيه دستها به عمل مى آيد از سوى چهارم ، همگى شواهد اين قرارگاه امن و امان است . بعد به مراحل شگفت آور و بهت آور سير نطفه در رحم مادر و چهره هاى گوناگون خلقت كه يكى بعد از ديگرى در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر مى شود اشاره كرده مى فرمايد: ((سپس ما نطفه را به صورت خون بسته اى درآورديم و بعد اين خون بسته را به ((مضغه )) كه شبيه گوشت جويده است تبديل كرديم و بعدا آن را به صورت استخوان در آورديم ، و از آن پس بر استخوانها گوشت پوشانديم )) (ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام لحما). اين چهار مرحله متفاوت كه به اضافه مرحله نطفه بودن ، مراحل پنجگانه اى را تشكيل مى دهد هر كدام براى خود عالم عجيبى دارد مملو از شگفتيها كه در علم جنين شناسى امروز دقيقا مورد بررسى قرار گرفته و پيرامون آن كتابها نوشته اند، ولى روزى كه قرآن از اين مراحل مختلف خلقت جنينى انسان و شگفتيهاى آن سخن مى گفت ، اثرى از اين علم و دانش نبود. و در پايان آيه به آخرين مرحله كه در واقع مهمترين مرحله آفرينش بشر است با يك تعبير سر بسته و پر معنى اشاره كرده مى فرمايد: ((سپس ما او را آفرينش ‍ تازه اى بخشيديم )) (ثم انشاناه خلقا آخر). ((بزرگ و پر بركت است خدائى كه بهترين خلق كنندگان است )) (فتبارك الله احسن الخالقين ). آفرين بر اين قدرتنمائى بى نظير كه در ظلمتكده رحم اين چنين تصوير بديعى با اينهمه عجائب و شگفتيها بر قطره آبى نقش مى زند. آفرين بر آن علم و حكمتى كه اينهمه استعداد و لياقت و شايستگى را در چنين موجود ناچيزى ايجاد مى كند، آفرين بر او و بر خلقت بى نظيرش . ضمنا بايد توجه داشت كه ((خالق )) از ماده خلق ، و خلق در اصل به معنى اندازه گيرى است ، هنگامى كه يك قطعه چرم را براى بريدن ، اندازه گيرى مى كنند، عرب واژه ((خلق )) در باره آن به كار مى برد، و از آنجا كه در آفرينش ‍ مساءله اندازه گيرى بيش از همه چيز اهميت دارد اين كلمه خلق در باره آن به كار رفته است . تعبير به ((احسن الخالقين )) (بهترين آفرينندگان ) اين سؤ ال را به وجود مى آورد كه مگر غير از خدا آفريدگار ديگرى وجود دارد؟! بعضى از مفسران توجيهات گوناگونى براى آيه كرده اند، در حالى كه نيازى به اين توجيهات نيست ، و كلمه خلق به معنى اندازه گيرى و صنعت درباره غير خداوند نيز صادق است ، ولى البته خلق خدا با خلق غير او از جهات گوناگونى متفاوت است : - خداوند ماده و صورت اشياء را مى آفريند، در حالى كه اگر انسان بخواهد چيزى ايجاد كند تنها مى تواند با استفاده از مواد موجود اين جهان صورت تازه اى به آن ببخشد مثلا از مصالح ساختمانى خانه اى بسازد، يا از آهن و فولاد، اتومبيل يا كارخانه اى اختراع كند. - از سوئى ديگر خلقت و آفرينش خداوند، نامحدود است و او آفريدگار همه چيز است الله خالق كل شى ء (سوره رعد آيه 16) در حالى انسان موجودات بسيار محدودى را مى تواند ابداع كند، و گاه تواءم با انواع ضعفها و نقصها است كه در جريان عمل بايد آنها را تكميل كند، اما خلق و ابداع پروردگار خالى از هر گونه عيب و نقص است . - از سوى سوم در آنجا كه انسان توانائى بر اين امر پيدا مى كند، آن نيز به اذن و فرمان خدا است كه بى اذن او در عالم حتى برگى بر درختى نمى جنبد چنانكه درباره حضرت مسيح (عليه السلام ) در سوره مائده آيه 110 مى خوانيم و اذ تخلق من الطين كهيئة الطير باذنى : ((در آن هنگام كه تو از گل ، صورتى همچون صورت پرنده به اذن من خلق مى كردى )). آيه بعد از مساءله توحيد و شناخت مبدء به طرز زيبا و ظريفى به مساءله ((معاد)) منتقل مى شود، و مى گويد: اين انسان با همه شگفتيهايش تا ابد زنده نمى ماند، زمانى فرا مى رسد كه اين ساختمان عجيب از هم فرو مى ريزد و شما بعد از اين زندگى همگى مى ميريد (ثم انكم بعد ذلك لميتون ). ولى براى اينكه اين تصور پيش نيايد كه با مردن انسان همه چيز پايان مى گيريد (پس اين آفرينش با اينهمه شكوه و عظمت براى اين چند روز زندگى امرى بيهوده بوده است ) بلافاصله مى افزايد: ((سپس شما روز قيامت بار ديگر به زندگى باز مى گرديد و برانگيخته مى شويد)) (البته در سطحى عاليتر و در جهانى وسيعتر و گسترده تر) (ثم انكم يوم القيامة تبعثون ). 1 - اثبات مبدء و معاد با يك دليل جالب اينكه در آيات فوق براى اثبات وجود خدا و قدرت و عظمت او از همان دليلى استفاده شده است كه در سوره حج براى اثبات معاد، و آن مساءله مراحل مختلف خلقت انسان در عالم جنين است و اتفاقا در ذيل همين آيات مورد بحث چنانكه ديديم گريزى به مساءله معاد نيز زده شده است . <14> آرى از يكسو مى توان عظمت خدا را از عجائب خلقت انسان در مخفيگاه رحم كه هر روز شكل و نقش تازه اى به خود مى گيريد شناخت كه گوئى جمعى نقاش ‍ چيره دست ، گروهى صنعتگر و ابداعگر ماهر در كنار اين قطره آب نشسته اند و شب و روز روى آن كار مى كنند و اين ذره ناچيز را در زمان بسيار كوتاهى با ظرافت فوق العاده از مراحل و گذرگاههاى مختلف حيات مى گذرانند. اگر مى توانستيم از مراحل رشد و نمو جنين بطور كامل فيلم بردارى كنيم و آنها را از مقابل چشم بگذرانيم آنگاه مى فهميديم چه شگفتيها در اين كار نهفته است ؟ هر چند پيشرفت فوق العاده جنين شناسى در عصر ما و تحقيقات روز افزون دانشمندان و تجربيات و آزمايشهايشان روى اين امر، بسيارى از مسائل را روشن ساخته و هنگامى كه انسان در برابر نتيجه اين تحقيقات قرار مى گيريد بى اختيار جمله فتبارك الله احسن الخالقين را زمزمه مى كند. و از سوى ديگر اين آفرينشهاى پى در پى كه هر روز چهره تازه اى به خود مى گيريد، و اصولا پيدايش يك انسان كامل از يك قطره كوچك آب ، بيانگر قدرت خداوند بر مساءله معاد و بازگشت انسان به زندگى مجدد است ، و به اين ترتيب با بيان يك دليل دو هدف و با يك كرشمه دو كار، انجام شده است . <15> 2 - آخرين مرحله تكامل انسان در رحم جالب اينكه در مراحل پنجگانه اى كه براى آفرينش انسان در آيه فوق ذكر شده همه جا تعبير به ((خلق )) شده است ، اما هنگامى كه به آخرين مرحله مى رسد تعبير به ((انشاء)) مى كند. ((انشاء)) همانگونه كه ارباب لغت گفته است به معنى ((ايجاد كردن چيزى تواءم با تربيت آن )) است ، اين تعبير نشان مى دهد كه مرحله اخير با مراحل قبل (مرحله نطفه و علقه و مضغه و گوشت و استخوان ) كاملا متفاوت است مرحله اى است مهم كه قرآن از آن سر بسته ياد كرده و تنها مى گويد: ((سپس ما به آن آفرينش تازه اى داديم )) و بلافاصله پشت سر آن ((فتبارك الله احسن الخالقين )) مى گويد. اين چه مرحله اى است كه اين قدر شايان اهميت است ، اين همان مرحله اى است كه جنين وارد مرحله حيات انسانى مى شود، حس و حركت پيدا مى كند، و به جنبش در مى آيد كه در روايات اسلامى از آن تعبير به مرحله ((نفخ روح )) (دميدن روح در كالبد) شده است . اينجا است كه انسان با يك جهش بزرگ زندگى نباتى و گياهى را پشت سر گذاشته و گام به جهان حيوانات و از آن برتر به جهان انسانها مى گذارد، و فاصله آن با مرحله قبل آنقدر زياد است كه تعبير از آن با جمله ثم خلقنا كافى نبود و لذا ((ثم انشاءنا)) فرمود. در اينجا است كه انسان ، ساختمان ويژه اى پيدا مى كند كه او را از همه جهان ممتاز مى سازد، به او شايستگى خلافت خدا در زمين مى دهد، و قرعه امانتى را كه كوهها و آسمانها بار آن را نتوانست كشيد، به نام او مى زنند. در واقع همينجا است كه ((عالم كبير)) با همه شگفتيهايش در اين ((جرم صغير)) منطوى و پيچيده مى شود و به راستى شايسته ((تبارك الله احسن الخالقين )) است . 3 - لباس گوشتين بر اندام استخوانها! نويسنده تفسير فى ظلال ذيل آيه مورد بحث در اينجا جمله عجيبى نقل مى كند و آن اينكه : جنين بعد از آنكه مرحله علقه و مضغه را پشت سرگذاشت تمام سلولهايش تبديل به سلولهاى استخوانى مى شود و بعد از آن تدريجا عضلات و گوشت روى آن را مى پوشاند، بنابراين جمله كسونا العظام لحما يك معجزه علمى است كه پرده از روى اين مساءله كه در آن روز براى هيچكس روشن نبود بر مى دارد، زيرا قرآن نمى گويد: ما مضغه را تبديل به استخوان و گوشت كرديم بلكه مى گويد: ما مضغه را تبديل به استخوان كرديم و بر استخوانها لباس گوشت پوشانديم اشاره به اينكه مضغه نخست تبديل به استخوان مى شود و بعد از آن گوشت روى آن را مى پوشاند. 4 - لباس مقاوم براى استخوانها! اصولا اينكه از عضلات تعبير به لباس مى كند خود گوياى اين واقعيت است كه اگر اين لباس بر استخوانها نبود بسيار اندام انسان زشت و نازيبا بود (درست همانند اسكلتهائى كه همه ما خود آن يا لااقل عكس آن را ديده ايم ). از اين گذشته لباس حافظ بدن است ، عضلات نيز حافظ استخوانها هستند كه اگر آنها نبودند، ضربه هائى كه بر بدن وارد مى شد استخوانها را مرتبا صدمه مى زد يا مى شكست ، همچنين كارى را كه لباس در حفاظت انسان از گرما و سرما مى كند گوشتها در نگهدارى استخوانها كه ستون اصلى بدن هستند انجام مى دهند اينها همه نشان دهنده دقت قرآن در تعبيرات است .

13 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12

14 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12

15 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12

16 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12

17 - ترجمه آیات : 17 - ما بر بالاى سر شما هفت راه (طبقه ) قرار داديم ، و ما از خلق (خود) غافل نبوده و نيستيم . 18 - و از آسمان آبى به اندازه معين نازل كرديم و آن را در زمين (در مخازن مخصوصى ) ساكن نموديم و ما بر از بين بردن آن كاملا قادريم . 19 - سپس به وسيله آن باغهائى از درخت نخل و انگور براى شما ايجاد كرديم ، باغهائى كه در آن ميوه هاى بسيار است و از آن تناول مى كنيد. 20 - و نيز درختى كه از طور سينا مى رويد و از آن روغن و ((نان خورش )) براى خورندگان فراهم مى گردد. 21 - و براى شما در چهارپايان عبرتى است ، از آنچه در درون آنها است (از شير) شما را سيراب مى كنيم و براى شما در آنها منافع فراوانى است و از گوشت آنها مى خوريد. 22 - و بر آنها و بر كشتيها سوار مى شويد. باز هم نشانه هاى توحيد گفتيم قرآن پس از ذكر صفات مؤ منان به طرق تحصيل ايمان پرداخته ، و در آيات گذشته چنانكه ديديم از آيات انفسى و نشانه هاى عظمت پروردگار در وجود خود ما سخن گفت ، اكنون به جهان برون و آيات آفاقى مى پردازد و عظمت آفرينش را در آسمان و زمين منعكس مى كند: نخست مى فرمايد: ((ما بر فراز شما هفت طريقه آفريديم )) (و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق ). ((طرائق )) جمع ((طريقه )) به معنى ((راه )) يا به معنى ((طبقه )) است ، در صورت اول معنى آيه چنين مى شود كه ما هفت راه بالاى سر شما آفريديم ، ممكن است اين راهها طرق رفت و آمد فرشتگان باشد، و ممكن است مدار گردش ستارگان آسمان . بنابر معنى دوم مفهومش اين است كه ما هفت طبقه (هفت آسمان ) بر فراز شما آفريديم . درباره آسمانهاى هفتگانه قبلا سخن بسيار گفته ايم آنچه در اينجا به عنوان اشاره بايد گفت اين است كه اگر عدد هفت را به معنى ((تكثير)) بگيريم مفهومش اين است كه بر فراز شما عالمهاى بسيار و كرات و كواكب و سيارات بيشمارى است . تعبير به طبقه هرگز نبايد افلاك بطلميوسى را كه همچون پوست پياز بر فراز يكديگر قرار داشتند تداعى كند، و چنين تصور شود كه قرآن بر اين فرضيه نادرست تكيه كرده ، بلكه ((طرائق و طبقات )) اشاره به عوالمى است كه در فواصل مختلف از ما قرار دارند و نسبت به ما هر يك فوق ديگرى است ، بعضى دورتر و بعضى نزديكتر. و اگر عدد ((سبع )) (هفت ) را، عدد ((شمارش و تعداد)) بگيريم ، مفهومش اين است غير از اين عالمى كه شما مى بينيد (مجموعه ثوابت و سيارات و كهكشانها) شش عالم ديگر ما فوق آن قرار دارد كه هنوز دست علم و دانش بشر به آن نرسيده است . و هرگاه به نقشه منظومه شمسى و قرار گرفتن سيارات مختلف بر گردد آن درست دقت كنيم تفسير ديگرى نيز براى اين آيه مى توان يافت و آن اينكه از اين نه سياره كه گرد آفتاب مى گردند دو سياره (عطارد و زهره ) مدارشان زير مدار زمين است ، در حالى كه شش سياره ديگر مدارشان بيرون مدار زمين و شبيه طبقاتى است كه يكى بر فراز ديگرى قرار گرفته و هنگامى كه مدار كره ماه را كه آنهم گرد زمين مى چرخد بر آن بيفزائيم عدد هفت مدار (مسير) يا هفت طبقه تكميل مى گردد (دقت كنيد). <16> و از آنجا كه تعدد عوالم و طرق آنها ممكن است اين توهم را به وجود آورد كه آيا اين وسعت و عظمت عالم موجب نخواهد شد كه آفريدگار از آنها غافل گردد، در پايان آيه بلافاصله مى فرمايد: ما هرگز از آفرينش خود غافل نبوده و نخواهيم بود (و ما كنا عن الخلق غافلين ). تكيه بر روى عنوان ((خلق )) در اينجا اشاره به اين است كه مساءله آفرينش و خلقت به خودى خود دليل علم آفريدگار و توجه او به آنها است ، مگر مى شود ((آفريننده )) از ((آفريده )) خود غافل باشد؟!. اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور اين است : ما راههاى فراوانى براى آمد و شد فرشتگان بر فراز شما قرار داديم و از حال شما غافل نيستيم و فرشتگان ما نيز شاهد و ناظر اعمال شمايند. آيه بعد به يكى ديگر از مظاهر قدرت الهى كه از بركات آسمان و زمين محسوب مى شود يعنى باران اشاره كرده مى گويد: ((ما از آسمان آبى فرو فرستاديم به اندازه معين )) (و انزلنا من السماء ماء بقدر). نه آنقدر زياد كه زمينها را در خود غرق كند، و نه آنقدر كم كه تشنه كامان در جهان گياهان و حيوانات سيراب نگردند. آرى از ((آسمان )) كه بگذريم و به ((زمين )) بپردازيم يكى از مهمترين مواهب الهى آبى است كه مايه حيات همه موجودات زنده است . سپس به مساءله مهمترى در همين رابطه كه مساءله ذخيره آبها در منابع زيرزمينى است پرداخته مى گويد ما اين آب را در زمين در مخازن مخصوص ساكن كرديم ، در حالى كه اگر مى خواستيم آن را از بين ببريم كاملا قدرت داشتيم (فاسكناه فى الارض و انا على ذهاب به لقادرون ). مى دانيم قشر روئين زمين از دو طبقه كاملا مختلف تشكيل يافته : طبقه نفوذپذير و طبقه نفوذ ناپذير، اگر تمام قشر زمين نفوذ پذير بود آبهاى باران فورا در اعماق زمين فرو مى رفتند و بعد از يك باران ممتد و طولانى همه جا خشك مى شد و قطرهاى آب پيدا نبود! و اگر تمام قشر زمينى طبقه نفوذ ناپذير همچون گل رس بود تمام آبهاى باران در سطح زمين مى ماندند آلوده و متعفن مى شدند و عرصه زمين را بر انسان تنگ مى كردند، و اين آبى كه مايه حيات است مايه مرگ انسان مى شد. ولى خداوند بزرگ و منان قشر بالا را نفوذ پذير و قشر زيرين را نفوذ ناپذير قرار داده تا آبها در زمين فرو روند و در منطقه نفوذ ناپذير مهار شوند و ذخيره گردند، و بعدا از طريق چشمه ها، چاهها و قناتها مورد استفاده واقع شوند، بى آنكه بگندند و توليد مزاحمت كنند يا آلودگى پيدا كنند. <17> اين آب گوارائى را كه ما امروز از چاه عميق بيرون مى كشيم و با نوشيدن آن جان تازه پيدا مى كنيم ممكن است از قطرات بارانى باشد كه هزاران سال قبل از ابرها نازل شده و در اعماق زمين براى امروز ذخيره گشته است ، بى آنكه فاسد شود. به هر حال كسى كه انسان را براى زندگى آفريد و مهمترين مايه حيات او را آب قرار داد منابع بسيار مهمى براى ذخيره اين ماده حياتى قبل از او آفريده و آبها را در آن ذخيره كرده است ! البته قسمتى از ذخيره هاى اين ماده حياتى بر فراز كوهها است (به صورت برفها و يخها) كه گاهى همه ساله آب شده جريان مى يابد و گاه صدها و يا هزاران سال بر قله كوهى مى مانند تا روزى كه فرمان نزول به آنها داده شود و بر اثر تغيير حرارت جوى به سوى دشت و هامون سرازير گردد و زمينهاى تشنه را سيراب كند، ولى با توجه به كلمه ((فى )) در ((فى الارض )) چنين به نظر مى رسد كه آيه اشاره به منابع زير زمينى آب مى كند نه فوق زمينى . در آيه بعد به دنبال نعمت پر بركت باران به محصولاتى كه از آن مى رويد اشاره كرده مى گويد: ((ما به وسيله اين آب ، باغهائى از درخت نخل و انگور براى شما ايجاد كرديم ، باغهائى كه در آن ميوه هاى بسيار است و از آن مى خوريد)) (فانشانا لكم به جنات من نخيل و اعناب لكم فيها فواكه كثيرة و منها تاكلون ). خرما و انگور تنها محصول آنها نيست بلكه اين دو محصول عمده و پرارزش آنها است و گرنه انواع مختلفى از ديگر ميوه ها در آن يافت مى شود. جمله ((و منها تاءكلون )) (از آن مى خوريد) ممكن است اشاره به اين باشد كه محصول اين باغهاى پر بركت تنها ميوه هاى آنها نيست ، بلكه خوردنى بخشى از آن است . اين باغها (از جمله نخلستانها) استفاده هاى فراوان ديگرى براى زندگى انسان دارد، از برگهاى آنها، فرش ، و گاهى لباس درست مى كنند، از چوبهاى آنها خانه مى سازند، از ريشه ها و برگها و ميوه هاى بعضى از اين درختان مواد داروئى مى گيرند، و نيز از بسيارى از آنها علوفه براى دامها، و از چوب آنها براى سوخت استفاده مى كنند. فخر رازى در تفسير خود اين احتمال را نيز داده است كه منظور از ((منها تاكلون )) اين است كه زندگى و روزى شما از اين باغها اداره مى شود، درست همانند اينكه در فارسى مى گوئيم : فلانكس از فلان كسب و كار نان مى خورد (يعنى گذران زندگى او از آن است ). <18> اين نكته نيز قابل توجه است كه در آيات فوق ، مبدء حيات انسانى آب نطفه شمرده شده ، و مبدء حيات گياهى آب باران ، در واقع اين دو نمونه برجسته حيات هر دو از آب سرچشمه مى گيرند، آرى قانون خداوند، قانون واحد و گسترده اى در همه جا است . بعد به يكى ديگر از درختان پر بركتى كه از همين آب باران پرورش مى يابد اشاره كرده مى گويد: علاوه بر اين باغهاى نخل و انگور و ميوه هاى ديگر درختى ايجاد كرديم كه از طور سيناء مى رويد و از آن روغن و نان خورش <19> براى خورندگان بدست مى آيد (و شجرة تخرج من طور سيناء تنبت بالدهن و صبغ للاكلين ). در اينكه منظور از ((طور سيناء)) چيست ، مفسران دو احتمال عمده داده اند: نخست اينكه اشاره به همان كوه طور معروف است كه در صحراى سينا قرار دارد، و اگر مى بينيم كه قرآن در اينجا درخت زيتون را به عنوان درختى كه از كوه طور مى رويد توصيف كرده به خاطر آن است كه عربهاى حجاز هنگامى كه از بيابانهاى خشك اين منطقه مى گذشتند و به شمال رو مى آوردند نخستين منطقه اى كه در آن به درختهاى پر بار زيتون بر خورد مى كردند، منطقه طور در جنوب صحراى سيناء بوده است ، مشاهده نقشه جغرافيائى اين مطلب را به خوبى روشن مى كند. احتمال ديگر اينكه طور سيناء جنبه توصيفى دارد و به معنى كوه پربركت يا كوه پردرخت يا كوه زيبا است (چون طور به معنى كوه و سيناء به معنى پر بركت و زيبا و مشجر است ). واژه ((صبغ )) در اصل به معنى رنگ است ، ولى از آنجا كه انسان به هنگام خوردن غذا معمولا نان خود را با خورشى كه مى خورد رنگين مى كند به تمام انواع نان خورشها، ((صبغ )) گفته شده است ، به هر حال كلمه صبغ ، ممكن است اشاره به همان روغن زيتون باشد كه با نان مى خوردند و يا انواع نان خورشها كه از درختان ديگر استفاده مى كردند. در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه چرا در ميان انواع ميوه ها بالخصوص روى اين سه ميوه تكيه شده است : خرما، انگور و زيتون ؟ در پاسخ بايد به اين نكته توجه داشت كه از نظر تحقيقات علمى غذاشناسان كمتر ميوه اى وجود دارد كه براى بدن انسان به اندازه اين سه ميوه مفيد و مؤ ثر باشد. ((روغن زيتون )) براى توليد سوخت و ساز بدن ارزش فراوانى دارد، كالرى حرارتى آن بسيار زياد، دوست صميمى كبد انسان ، برطرف كننده عوارض كليه ها و سنگهاى صفراوى و قلنجهاى كليوى ، تقويت كننده اعصاب و بالاخره اكسير سلامتى است . در مورد ((خرما)) آنقدر توصيف شده كه در اين مختصر نمى گنجد: قند فراوان خرما از سالمترين قندها است و از نظر بسيارى از غذاشناسان خرما يكى از عوامل جلوگيرى از سرطان است ، دانشمندان در خرما سيزده ماده حياتى ، و پنج نوع ويتامين كشف كرده اند كه آن را به صورت يك منبع فوق العاده ارزشمند غذائى در مى آورد. اما ((انگور)) به عقيده بعضى از دانشمندان ، يك داروخانه طبيعى است ، از نظر خواص همچون شير مادر است و دو برابر گوشت در بدن ايجاد حرارت مى كند، خون را تصفيه مى كند، سموم بدن را دفع مى نمايد، انواع ويتامين موجود در آن به انسان نيرو و توان مى بخشد. <20> بعد از بيان گوشه اى از نعمتهاى پروردگار در جهان گياهان كه به وسيله آب باران پرورش مى يابد به بخش مهمى از نعمتها و مواهب او در جهان حيوانات پرداخته مى گويد: ((در چهارپايان براى شما عبرت بزرگى است )) (و ان لكم فى الانعام لعبرة ). <21> سپس اين عبرت را چنين شرح مى دهد: ((ما از آنچه در درون آنها است شما را سيراب مى كنيم )) (نسقيكم مما فى بطونها). آرى شير گوارا اين غذاى نيروبخش و كامل از درون اين حيوانات ، از لابلاى خون و مانند آن بيرون مى فرستيم تا بدانيد چگونه خداوند قدرت دارد از ميان چنين اشياء ظاهرا آلوده اى يك نوشيدنى به اين پاكى و گوارائى بيرون فرستد. سپس اضافه مى كند: مسائل عبرت انگيز و بركات حيوانات منحصر به شير نيست بلكه براى شما در آنها منافع بسيارى است و از گوشت آنها نيز مى خوريد (و لكم فيها منافع كثيرة و منها تاكلون ). علاوه بر گوشت كه آن نيز در حد اعتدالش از بخشهاى عمده مواد غذائى مورد نياز بدن را تشكيل مى دهد، از چرم آنها انواع لباس و خيمه هاى پر دوام ، و از پشم آنها انواع لباسها و پوششها و فرشها، و از بعضى اجزاى بدن آنها مواد داروئى و حتى از مدفوع آنها مواد تقويت كننده براى درختان و زراعتها تهيه مى كنيد. از همه اينها گذشته ، از چهارپايان به عنوان مركبهاى راهوار در خشكى و از كشتيها براى درياها استفاده كرده بر چهارپايان و كشتيها سوار و به منزلگاههاى مقصود خود مى رسيد)) (و عليها و على الفلك تحملون ). <22> اينهمه آثار و خواص و فوائد در اين حيوانات به راستى مايه عبرت است ، هم انسان را به آفريننده اينهمه نعمت آشنا مى سازد و هم حس شكرگزارى را در او برمى انگيزد. <23> تنها سؤ الى كه اينجا باقى مى ماند اين است كه چگونه چهارپايان و كشتيها در يك رديف قرار گرفته اند؟ اما با توجه به يك نكته پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود: زيرا انسان نياز به مركب در همه روى زمين دارد، در كنار مركب براى خشكى مركبهاى دريائى يعنى كشتيها را ذكر مى كند و در حقيقت اين تعبير همانند چيزى است كه در آيه 70 سوره اسراء كه در مورد مواهب بنى آدم مى فرمايد: وحملناهم فى البر و البحر: ((ما آنها را در خشكيها و درياها حمل و نقل مى كنيم )).

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 18 - حزب 35 - سوره مؤمنون - صفحه 342
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر نمونه

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 99,865,178