خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 6 - حزب 11 - سوره نساء - صفحه 102


لَّا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ وَکَانَ اللَّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا
148 - ترجمه آیات :
148 - خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود بديها را اظهار كند مگر آن كسى كه مورد ستم واقع شده باشد، خداوند شنوا و دانا است .
149 - (اما) اگر نيكيها را آشكار يا مخفى سازيد و يا از بديها گذشت نمائيد (مجاز خواهيد بود) خداوند بخشنده و توانا است (و با اينكه قادر بر انتقام است . عفو و گذشت مى كند)

در اين دو آيه اشاره به بخشى از دستورات اخلاقى اسلام شده ، نخست مى فرمايد: خدا دوست نمى دارد كه بدگوئى شود و يا عيوب و اعمال زشت اشخاص با سخن بر ملا شود.
لا يحب الله الجهر بالسوء من القول) زيرا همانگونه كه خداوند ستار العيوب است دوست ندارد كه افراد بشر پرده درى كنند و عيوب مردم را فاش سازند و آبروى آنها را ببرند - بعلاوه مى دانيم هر انسانى معمولا نقاط ضعف پنهانى دارد كه اگر بنا شود اين عيوب اظهار گردد يك روح بدبينى عجيب بر سراسر جامعه سايه مى افكند، و همكارى آنها را با يكديگر مشكل مى سازد، بنابراين بخاطر استحكام پيوندهاى اجتماعى و هم بخاطر رعايت جهات انسانى ، لازم است بدون در نظر گرفتن يك هدف صحيح پرده درى نشود.
ضمنا بايد توجه داشت كه منظور از كلمه سوء هر گونه بدى و زشتى است و منظور از جهر... من القول هر گونه ابراز و اظهار لفظى است ، خواه به صورت شكايت باشد يا حكايت ، يا نفرين ، يا مذمت ، و يا غيبت ، و به همين جهت از جمله آياتى كه در بحث تحريم غيبت به آن استدلال شده همين آيه است ، ولى مفهوم آيه منحصر به غيبت نيست و هر نوع بدگوئى را شامل مى شود.
سپس به بعضى از امور كه مجوز اينگونه بدگوئيها و پرده دريها مى شود اشاره كرده ، مى فرمايد: مگر كسى كه مظلوم واقع شده (الا من ظلم ).
چنين افراد براى دفاع از خويشتن در برابر ظلم ظالم حق دارند اقدام به شكايت كنند و يا از مظالم و ستمگريها آشكارا مذمت و انتقاد و غيبت نمايند
و تا حق خود را نگيرند و دفع ستم ننمايند از پاى ننشينند.
در حقيقت ذكر اين استثناء بخاطر آن است كه حكم اخلاقى فوق مورد سوء استفاده ظالمان و ستمگران واقع نشود، و يا بهانه اى براى تن در دادن به ستم نگردد.
روشن است در اين گونه موارد نيز تنها به آن قسمت كه مربوط به ظلم ظالم و دفاع از مظلوم است بايد قناعت كرد.
و در پايان آيه - همانطور كه روش قرآن است - براى اينكه افرادى از اين استثناء نيز سوء استفاده نكنند و به بهانه اينكه مظلوم واقع شده اند عيوب مردم را بدون جهت آشكار نسازند مى فرمايد: خداوند سخنان را مى شنود و از نيات آگاه است .
(و كان الله سميعا عليما).
در آيه بعد، به نقطه مقابل اين حكم اشاره كرده ، مى فرمايد: اگر نيكيهاى افراد را اظهار كنيد و يا مخفى نمائيد مانعى ندارد (به خلاف بديها كه مطلقا جز در موارد استثنائى بايد كتمان شود) و نيز اگر در برابر بديهائى كه افراد به شما كرده اند راه عفو و بخشش را پيش گيريد بهتر است ، زيرا اين كار در حقيقت يك نوع كار الهى است كه با داشتن قدرت بر هر گونه انتقام ، بندگان شايسته خود را مورد عفو قرار مى دهد.
(ان تبدوا خيرا او تخفوه او تعفوا عن سوء فان الله كان عفوا قديرا).
در حقيقت آيه دوم از دو جهت در نقطه مقابل آيه اول قرار گرفته ، نخست اظهار نيكيها در برابر اظهار بديها و سپس عفو و بخشش در برابر كسانى كه به آنها ستم شده است .
آيا گذشت از ستمگر موجب تقويت او نيست ؟!
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه آيا عفو و گذشت از ستمگر در حقيقت موجب امضاى ظلم او نخواهد بود و آيا اين كار او را تشويق به ادامه ستم نمى كند!! و آيا اين دستور يك نوع واكنش منفى تخديرى در مظلومان ايجاد نخواهد كرد!
پاسخ سوال اين است كه مورد عفو و گذشت از مورد احقاق حق و مبارزه با ظالم جدا است ، به همين دليل در دستورهاى اسلامى از يك طرف مى خوانيم نه ظلم كنيد و نه تن به ظلم دهيد (لا تظلمون و لا تظلمون ) و دشمن ظالم و يا مظلوم باشيد.
(كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا.
با ظالمان پيكار كنيد تا به حكم خدا گردن نهند.
(فقاتلوا التى تبغى حتى تفى ء الى امر الله ).
و از سوى ديگر دستور به عفو و بخشش و گذشت داده شده است همانطور كه مى فرمايد:
(و ان تعفوا اقرب للتقوى ).
(و ليعفوا و ليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم ).
گر چه ممكن است بعضى از افراد كم اطلاع ميان اين دو حكم در بدو
نظر تضادى ببينند، ولى با توجه به آنچه در منابع اسلامى وارد شده روشن مى شود كه مورد عفو و گذشت جاى معينى است كه از آن سوء استفاده نشود و مورد مبارزه و كوبيدن ظلم ، جاى ديگر.
توضيح اينكه عفو و گذشت مخصوص موارد قدرت و پيروزى بر دشمن و شكست نهائى او است ، يعنى در موردى كه احساس خطر جديدى از ناحيه دشمن نشود، بلكه عفو و گذشت از او يكنوع اصلاح و تربيت در مورد او محسوب شود و او را به تجديد نظر در مسير خود وادارد چنانكه در موارد زيادى از تاريخ اسلام به چنين افرادى برخورد مى كنيم و حديث معروف اذا قدرت على عدوك فاجعل العفو عنه شكرا للقدرة عليه .
هنگامى كه بر دشمن پيروز شدى گذشت را زكاة اين پيروزى قرار ده .
شاهدى بر اين مدعا است .
اما در مواردى كه خطر دشمن هنوز بر طرف نگشته و احتمالا گذشت ، او را جسورتر و آماده تر مى كند، يا اينكه عفو و گذشت يكنوع تسليم و رضايت به ظلم محسوب مى شود، هيچگاه اسلام اجازه چنين عفوى را نمى دهد و هرگز پيشوايان اسلام در چنين مواردى راه عفو و گذشت را انتخاب نكردند.

إِن تُبْدُوا خَیْرًا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَن سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ عَفُوًّا قَدِیرًا
149 - مراجعه شود به تفسیر سوره نساء ، آیه :148
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلًا
150 - ترجمه آیات :
150 - كسانى كه خدا و پيامبران او را انكار مى كنند و مى خواهند در ميان آنها تبعيض قائل شوند، و مى گويند به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار مى كنيم و مى خواهند در ميان اين دو، راهى براى خود انتخاب كنند…
151 - آنها كافران حقيقى اند و براى كافران مجازات توهين آميزى فراهم ساخته ايم .
152 - (ولى ) كسانى كه به خدا و رسولان او ايمان آورده و ميان احدى از آنها فرق نمى گذارند پاداش آنها را خواهيم داد، خداوند آمرزنده و مهربان است .

ميان پيامبران تبعيض نيست
در اين چند آيه توصيفى از حال جمعى از كافران و مؤ منان و سرنوشت آنها آمده است و آيات گذشته را كه درباره منافقان بود تكميل مى كند.
نخست بحال كسانى كه ميان پيامبران الهى فرق گذاشته ، بعضى را بر حق و بعضى را بر باطل مى دانند اشاره كرده ، مى فرمايد: آنها كه به خدا و
پيامبرانش كافر مى شوند و مى خواهند ميان خدا و پيامبران تفرقه بيندازند و اظهار مى دارند كه ما نسبت به بعضى از آنها ايمان داريم اگر چه بعضى ديگر را به رسميت نمى شناسيم ، و به گمان خود مى خواهند در اين ميان راهى پيدا كنند، آنها كافران واقعى هستند.
(ان الذين يكفرون بالله و رسله و يريدون ان يفرقوا بين الله و رسله و يقولون نؤ من ببعض و نكفر ببعض و يريدون ان يتخذوا بين ذلك سبيلا اولئك هم الكافرون حقا).
در حقيقت اين جمله حال يهود و مسيحيان را روشن مى سازد و يهود، مسيح را به رسميت نمى شناختند، و هر دو، پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را، در حالى كه طبق كتب آسمانى آنها نبوت اين پيامبران بر ايشان ثابت شده بود، اين تبعيض در قبول واقعيتها، كه از هوا و هوس و تعصبات جاهلانه و احيانا حسادت و تنگ نظريهاى بى دليل سرچشمه مى گيرد، نشانه عدم ايمان به پيامبران و خدا است ، زيرا ايمان آن نيست كه آنچه مطابق ميل انسان است بپذيرد، و آنچه بر خلاف ميل و هواى او است رد كند، اين يكنوع هوا پرستى است نه ايمان ، ايمان واقعى آن است كه انسان حقيقت را بپذيرد خواه مطابق ميل او باشد يا بر خلاف ميل او، و لذا قرآن در آيات فوق اين گونه افراد را با اينكه دم از ايمان به خدا و بعضى از انبياء مى زدند، بطور كلى كافر دانسته و مى گويد :
ان الذين يكفرون بالله و رسله ...
بنابراين ايمان آنها حتى در مواردى كه نسبت به آن اظهار ايمان مى كنند، بى ارزش قلمداد شده است ، چرا كه از روح حقجوئى سرچشمه نمى گيرد.
و در پايان آنها را تهديد كرده ، مى گويد: ما براى كافران عذاب توهين آميز و خوار كننده اى فراهم ساخته ايم .
(و اعتدنا للكافرين عذابا مهينا).
توصيف عذاب در اين آيه به مهين (توهين آميز) ممكن است از
اين جهت باشد كه آنها با تفرقه انداختن ميان پيامبران خدا در واقع به جمعى از آنان توهين كرده اند و بايد عذاب آنان متناسب با عمل آنها باشد.
تناسب گناه و كيفر
توضيح اينكه : مجازات گاهى دردناك است (عذاب اليم ) مانند شلاق زدن و آزار بدنى و گاهى توهين آميز است (عذاب مهين ) مانند پاشيدن لجن بر لباس كسى و مانند آن و گاهى پر سر و صدا است (عذاب عظيم ) مانند مجازات در حضور جمعيت ، و نيز گاهى اثر آن در وجود انسان عميق است و تا مدتى باقى مى ماند (عذاب شديد)، مانند زندانهاى طويل المدة با اعمال شاقه ... و امثال آن .
روشن است كه توصيف عذاب به يكى از صفات تناسبى با نوع گناه دارد و لذا در بسيارى از آيات قرآن ، مجازات ظالمان به عنوان عذاب اليم آمده است ، زيرا متناسب با دردناك بودن ظلم نسبت به بندگان خدا است ، و آنها كه گناهشان توهين آميز است و همچنين آنها كه دست به گناهان شديد و يا پر سر و صدا مى زنند كيفرى همانند آن دارند ولى منظور از ذكر مثالهاى فوق نزديك ساختن مطلب بذهن است و گرنه مجازاتهاى آن جهان قابل مقايسه با مجازاتهاى اين عالم نيست .
سپس به وضع مؤ منان و سرنوشت آنها اشاره كرده و مى گويد: كسانى كه ايمان به خدا و همه پيامبران او آورده اند و در ميان هيچيك از آنها تفرقه نينداختند و با اين كار، تسليم و اخلاص خود در برابر حق ، و مبارزه با هر گونه تعصب نابجا را اثبات نمودند، بزودى خداوند پاداشهاى آنها را به آنها خواهد داد.
(و الذين آمنوا بالله و رسله و لم يفرقوا بين احد منهم اولئك سوف يؤ تيهم اجورهم ).
البته ايمان به پيامبران و به رسميت شناختن آنها منافات با اين ندارد كه بعضى را از بعضى برتر بدانيم ، زيرا تفاوت در ميان آنها همانند تفاوت ماموريتهاى آنان قطعى است ، منظور اين است كه در ميان پيامبران راستين ، تفرقه اى از نظر ايمان و به رسميت شناختن نيندازيم .
و در پايان آيه به اين مطلب اشاره مى شود كه اگر اين دسته از مومنان در گذشته مرتكب چنان تعصبها و تفرقه ها و گناهان ديگر شدند اگر ايمان خود را خالص كرده و به سوى خدا باز گردند خداوند آنها را مى بخشد و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده و هست .
(و كان الله غفورا رحيما).
قابل توجه اينكه در آيات فوق افرادى كه در ميان پيامبران تفرقه مى اندازند به عنوان كافران حقيقى معرفى شده اند، ولى آنها كه به همه ايمان دارند به عنوان مومنان حقيقى معرفى نشده اند، تنها به عنوان مؤ من توصيف شده اند، شايد اين تفاوت به خاطر آن باشد كه مؤ منان حقيقى آنها هستند كه علاوه بر ايمان از نظر عمل نيز كاملا پاك و صالح باشند، شاهد اين سخن آياتى است كه در آغاز سوره انفال آمده است كه مؤ منان را پس از ايمان به خدا با يك سلسله اعمال مثبت و زنده مانند نمو و رشد اخلاقى و اجتماعى و ايمانى ، و نماز و زكات ، و توكل بر خدا، توصيف كرده و به دنبال آن مى گويد:
اولئك هم المؤ منون حقا (انفال - 4)

أُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا
151 - مراجعه شود به تفسیر سوره نساء ، آیه :150
وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ أُولَئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا
152 - مراجعه شود به تفسیر سوره نساء ، آیه :150
یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَى أَکْبَرَ مِن ذَلِکَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَلِکَ وَآتَیْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُّبِینًا
153 - ترجمه آیات :
153 - اهل كتاب از تو تقاضا مى كنند كتابى از آسمان (يكجا) بر آنها نازل كنى (در حالى كه اين بهانه اى بيش نيست ) آنها از موسى بزرگتر از اين را خواستند و گفتند خدا را آشكارا بما نشان بده ، و به خاطر اين ستم صاعقه آنها را فرو گرفت ، سپس گوساله (سامرى ) را پس از آنهمه دلايل روشن كه براى آنها آمد (به خدائى ) انتخاب كردند ولى ما آنها را عفو كرديم و به موسى برترى آشكارى داديم .
154 - و كوه طور را بر فراز آنها برافراشتيم و در همان حال از آنها پيمان گرفتيم و به آنها گفتيم (بعنوان توبه ) از در (بيت المقدس ) با خضوع در آئيد و (نيز) به آنها گفتيم روز شنبه تعدى نكنيد (و دست از كار بكشيد) و از آنها (در برابر همه اينها) پيمان محكمى گرفتيم .

در تفسير تبيان و مجمع البيان و روح المعانى در شان نزول اين آيات چنين آمده كه جمعى از يهود نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و گفتند اگر تو پيغمبر خدائى
كتاب آسمانى خود را يكجا به ما عرضه كن ، همانطور كه موسى تورات را يكجا آورد، آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت . بهانه جوئى يهود
اين آيات نخست اشاره به درخواست اهل كتاب (يهود) مى كند و مى گويد: اهل كتاب از تو تقاضا مى كنند كه كتابى از آسمان (يكجا) بر آنها نازل كنى .
(يسئلك اهل الكتاب ان تنزل عليهم كتابا من السماء).
شك نيست كه آنها در اين تقاضاى خود حسن نيت نداشتند، زيرا هدف از نزول كتب آسمانى همان ارشاد و هدايت و تربيت است ، گاهى اين هدف با نزول كتاب آسمانى يكجا تامين مى شود، و گاهى تدريجى بودن آن به اين هدف بيشتر كمك مى كند، بنابراين آنها مى بايست از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دليل بخواهند، و تعليمات عالى و ارزنده ، نه اينكه چگونگى نزول كتب آسمانى را تعيين كنند.
لذا به دنبال اين تقاضا خداوند به عدم حسن نيت آنها اشاره كرده ، و ضمن دلدارى به پيامبرش ، سابقه لجاجت و عناد و بهانه جوئى يهود را در برابر پيامبر بزرگشان موسى بن عمران بازگو مى كند.
نخست مى گويد: اينها از موسى چيزهائى بزرگتر و عجيب تر از اين خواستند و گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان بده !
(فقد سالوا موسى اكبر من ذلك فقالوا ارنا الله جهرة ).
اين درخواست عجيب و غير منطقى كه نوعى از عقيده بت پرستان را منعكس ميساخت و خدا را جسم و محدود معرفى مى كرد و بدون شك از لجاجت و
عناد سرچشمه گرفته بود، سبب شد كه صاعقه آسمانى به خاطر اين ظلم و ستم آنها را فرا گيرد.
(فاخذتهم الصاعقة بظلمهم )
سپس به يكى ديگر از اعمال زشت آنها كه مساله گوساله پرستى بود، اشاره مى كند و مى گويد: آنها پس از مشاهده آنهمه معجزات و دلائل روشن ، گوساله را به عنوان معبود خود انتخاب كردند!
(ثم اتخذوا العجل من بعد ما جائتهم البينات ).
ولى با اينهمه براى اينكه آنها به راه باز گردند و از مركب لجاجت و عناد فرود آيند، ما آنها را بخشيديم و به موسى برترى و حكومت آشكارى داديم ، و بساط رسواى سامرى و گوساله پرستان را برچيديم .
(فعفونا عن ذلك و آتينا موسى سلطانا مبينا).
باز آنها از خواب غفلت بيدار نشدند و از مركب غرور پائين نيامدند، به همين جهت ما كوه طور را بر بالاى سر آنها به حركت در آورديم ، و در همان حال از آنها پيمان گرفتيم و به آنها گفتيم كه به عنوان توبه از گناهانتان از در بيت المقدس با خضوع و خشوع وارد شويد، و نيز به آنها تاكيد كرديم كه در روز شنبه دست از كسب و كار بكشيد و راه تعدى و تجاوز را پيش نگيريد و از ماهيان دريا كه در آن روز صيدش حرام بود استفاده نكنيد و در برابر همه اينها پيمان شديد از آنان گرفتيم اما آنها به هيچيك از اين پيمانهاى مؤ كد وفا نكردند!
(و رفعنا فوقهم الطور بميثاقهم و قلنا لهم ادخلوا الباب سجدا و قلنا لهم لا تعدوا فى السبت و اخذنا منهم ميثاقا غليظا).
آيا اين جمعيت با اين سوابق تاريك در اين تقاضائى كه از تو دارند صادق و راستگو هستند!! اگر آنها راست مى گويند چرا صريح كتب آسمانى خود را درباره نشانه هاى آخرين پيامبر عمل نمى كنند و چرا اين همه نشانه هاى روشن تو را ناديده مى گيرند.
در اينجا ذكر دو نكته لازم به نظر مى رسد: نخست اينكه اگر گفته شود اين اعمال مربوط به پيشينيان يهود بوده است چه ارتباطى به يهوديان معاصر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دارد!
در پاسخ بايد گفت آنها هيچگاه نسبت به اعمال نياكان خود معترض ‍ نبودند، بلكه نسبت به آن نظر موافق نشان مى دادند، و لذا همگى در يك صف قرار گرفتند.
ديگر اينكه آنچه در شان نزول آيات فوق آمده كه يهوديان مدعى بودند تورات يكجا نازل شده است مطلب مسلمى نيست شايد چيزى كه باعث اين توهم شده اين است كه فرمانهاى دهگانه (وصاياى عشر) يكجا بر موسى در الواحى نازل شد و اما در مورد ساير دستورهاى تورات دليلى بر اينكه يكجا نازل شده باشد در دست نداريم .

وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا
154 - مراجعه شود به تفسیر سوره نساء ، آیه :153

صفحه : 102
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 102
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 

148 - ترجمه آیات : 148 - خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود بديها را اظهار كند مگر آن كسى كه مورد ستم واقع شده باشد، خداوند شنوا و دانا است . 149 - (اما) اگر نيكيها را آشكار يا مخفى سازيد و يا از بديها گذشت نمائيد (مجاز خواهيد بود) خداوند بخشنده و توانا است (و با اينكه قادر بر انتقام است . عفو و گذشت مى كند) در اين دو آيه اشاره به بخشى از دستورات اخلاقى اسلام شده ، نخست مى فرمايد: خدا دوست نمى دارد كه بدگوئى شود و يا عيوب و اعمال زشت اشخاص با سخن بر ملا شود. لا يحب الله الجهر بالسوء من القول) زيرا همانگونه كه خداوند ستار العيوب است دوست ندارد كه افراد بشر پرده درى كنند و عيوب مردم را فاش سازند و آبروى آنها را ببرند - بعلاوه مى دانيم هر انسانى معمولا نقاط ضعف پنهانى دارد كه اگر بنا شود اين عيوب اظهار گردد يك روح بدبينى عجيب بر سراسر جامعه سايه مى افكند، و همكارى آنها را با يكديگر مشكل مى سازد، بنابراين بخاطر استحكام پيوندهاى اجتماعى و هم بخاطر رعايت جهات انسانى ، لازم است بدون در نظر گرفتن يك هدف صحيح پرده درى نشود. ضمنا بايد توجه داشت كه منظور از كلمه سوء هر گونه بدى و زشتى است و منظور از جهر... من القول هر گونه ابراز و اظهار لفظى است ، خواه به صورت شكايت باشد يا حكايت ، يا نفرين ، يا مذمت ، و يا غيبت ، و به همين جهت از جمله آياتى كه در بحث تحريم غيبت به آن استدلال شده همين آيه است ، ولى مفهوم آيه منحصر به غيبت نيست و هر نوع بدگوئى را شامل مى شود. سپس به بعضى از امور كه مجوز اينگونه بدگوئيها و پرده دريها مى شود اشاره كرده ، مى فرمايد: مگر كسى كه مظلوم واقع شده (الا من ظلم ). چنين افراد براى دفاع از خويشتن در برابر ظلم ظالم حق دارند اقدام به شكايت كنند و يا از مظالم و ستمگريها آشكارا مذمت و انتقاد و غيبت نمايند و تا حق خود را نگيرند و دفع ستم ننمايند از پاى ننشينند. در حقيقت ذكر اين استثناء بخاطر آن است كه حكم اخلاقى فوق مورد سوء استفاده ظالمان و ستمگران واقع نشود، و يا بهانه اى براى تن در دادن به ستم نگردد. روشن است در اين گونه موارد نيز تنها به آن قسمت كه مربوط به ظلم ظالم و دفاع از مظلوم است بايد قناعت كرد. و در پايان آيه - همانطور كه روش قرآن است - براى اينكه افرادى از اين استثناء نيز سوء استفاده نكنند و به بهانه اينكه مظلوم واقع شده اند عيوب مردم را بدون جهت آشكار نسازند مى فرمايد: خداوند سخنان را مى شنود و از نيات آگاه است . (و كان الله سميعا عليما). در آيه بعد، به نقطه مقابل اين حكم اشاره كرده ، مى فرمايد: اگر نيكيهاى افراد را اظهار كنيد و يا مخفى نمائيد مانعى ندارد (به خلاف بديها كه مطلقا جز در موارد استثنائى بايد كتمان شود) و نيز اگر در برابر بديهائى كه افراد به شما كرده اند راه عفو و بخشش را پيش گيريد بهتر است ، زيرا اين كار در حقيقت يك نوع كار الهى است كه با داشتن قدرت بر هر گونه انتقام ، بندگان شايسته خود را مورد عفو قرار مى دهد. (ان تبدوا خيرا او تخفوه او تعفوا عن سوء فان الله كان عفوا قديرا). در حقيقت آيه دوم از دو جهت در نقطه مقابل آيه اول قرار گرفته ، نخست اظهار نيكيها در برابر اظهار بديها و سپس عفو و بخشش در برابر كسانى كه به آنها ستم شده است . آيا گذشت از ستمگر موجب تقويت او نيست ؟! در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه آيا عفو و گذشت از ستمگر در حقيقت موجب امضاى ظلم او نخواهد بود و آيا اين كار او را تشويق به ادامه ستم نمى كند!! و آيا اين دستور يك نوع واكنش منفى تخديرى در مظلومان ايجاد نخواهد كرد! پاسخ سوال اين است كه مورد عفو و گذشت از مورد احقاق حق و مبارزه با ظالم جدا است ، به همين دليل در دستورهاى اسلامى از يك طرف مى خوانيم نه ظلم كنيد و نه تن به ظلم دهيد (لا تظلمون و لا تظلمون ) و دشمن ظالم و يا مظلوم باشيد. (كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا. با ظالمان پيكار كنيد تا به حكم خدا گردن نهند. (فقاتلوا التى تبغى حتى تفى ء الى امر الله ). و از سوى ديگر دستور به عفو و بخشش و گذشت داده شده است همانطور كه مى فرمايد: (و ان تعفوا اقرب للتقوى ). (و ليعفوا و ليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم ). گر چه ممكن است بعضى از افراد كم اطلاع ميان اين دو حكم در بدو نظر تضادى ببينند، ولى با توجه به آنچه در منابع اسلامى وارد شده روشن مى شود كه مورد عفو و گذشت جاى معينى است كه از آن سوء استفاده نشود و مورد مبارزه و كوبيدن ظلم ، جاى ديگر. توضيح اينكه عفو و گذشت مخصوص موارد قدرت و پيروزى بر دشمن و شكست نهائى او است ، يعنى در موردى كه احساس خطر جديدى از ناحيه دشمن نشود، بلكه عفو و گذشت از او يكنوع اصلاح و تربيت در مورد او محسوب شود و او را به تجديد نظر در مسير خود وادارد چنانكه در موارد زيادى از تاريخ اسلام به چنين افرادى برخورد مى كنيم و حديث معروف اذا قدرت على عدوك فاجعل العفو عنه شكرا للقدرة عليه . هنگامى كه بر دشمن پيروز شدى گذشت را زكاة اين پيروزى قرار ده . شاهدى بر اين مدعا است . اما در مواردى كه خطر دشمن هنوز بر طرف نگشته و احتمالا گذشت ، او را جسورتر و آماده تر مى كند، يا اينكه عفو و گذشت يكنوع تسليم و رضايت به ظلم محسوب مى شود، هيچگاه اسلام اجازه چنين عفوى را نمى دهد و هرگز پيشوايان اسلام در چنين مواردى راه عفو و گذشت را انتخاب نكردند.

149 - مراجعه شود به تفسیر سوره نساء ، آیه :148

150 - ترجمه آیات : 150 - كسانى كه خدا و پيامبران او را انكار مى كنند و مى خواهند در ميان آنها تبعيض قائل شوند، و مى گويند به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار مى كنيم و مى خواهند در ميان اين دو، راهى براى خود انتخاب كنند… 151 - آنها كافران حقيقى اند و براى كافران مجازات توهين آميزى فراهم ساخته ايم . 152 - (ولى ) كسانى كه به خدا و رسولان او ايمان آورده و ميان احدى از آنها فرق نمى گذارند پاداش آنها را خواهيم داد، خداوند آمرزنده و مهربان است . ميان پيامبران تبعيض نيست در اين چند آيه توصيفى از حال جمعى از كافران و مؤ منان و سرنوشت آنها آمده است و آيات گذشته را كه درباره منافقان بود تكميل مى كند. نخست بحال كسانى كه ميان پيامبران الهى فرق گذاشته ، بعضى را بر حق و بعضى را بر باطل مى دانند اشاره كرده ، مى فرمايد: آنها كه به خدا و پيامبرانش كافر مى شوند و مى خواهند ميان خدا و پيامبران تفرقه بيندازند و اظهار مى دارند كه ما نسبت به بعضى از آنها ايمان داريم اگر چه بعضى ديگر را به رسميت نمى شناسيم ، و به گمان خود مى خواهند در اين ميان راهى پيدا كنند، آنها كافران واقعى هستند. (ان الذين يكفرون بالله و رسله و يريدون ان يفرقوا بين الله و رسله و يقولون نؤ من ببعض و نكفر ببعض و يريدون ان يتخذوا بين ذلك سبيلا اولئك هم الكافرون حقا). در حقيقت اين جمله حال يهود و مسيحيان را روشن مى سازد و يهود، مسيح را به رسميت نمى شناختند، و هر دو، پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را، در حالى كه طبق كتب آسمانى آنها نبوت اين پيامبران بر ايشان ثابت شده بود، اين تبعيض در قبول واقعيتها، كه از هوا و هوس و تعصبات جاهلانه و احيانا حسادت و تنگ نظريهاى بى دليل سرچشمه مى گيرد، نشانه عدم ايمان به پيامبران و خدا است ، زيرا ايمان آن نيست كه آنچه مطابق ميل انسان است بپذيرد، و آنچه بر خلاف ميل و هواى او است رد كند، اين يكنوع هوا پرستى است نه ايمان ، ايمان واقعى آن است كه انسان حقيقت را بپذيرد خواه مطابق ميل او باشد يا بر خلاف ميل او، و لذا قرآن در آيات فوق اين گونه افراد را با اينكه دم از ايمان به خدا و بعضى از انبياء مى زدند، بطور كلى كافر دانسته و مى گويد : ان الذين يكفرون بالله و رسله ... بنابراين ايمان آنها حتى در مواردى كه نسبت به آن اظهار ايمان مى كنند، بى ارزش قلمداد شده است ، چرا كه از روح حقجوئى سرچشمه نمى گيرد. و در پايان آنها را تهديد كرده ، مى گويد: ما براى كافران عذاب توهين آميز و خوار كننده اى فراهم ساخته ايم . (و اعتدنا للكافرين عذابا مهينا). توصيف عذاب در اين آيه به مهين (توهين آميز) ممكن است از اين جهت باشد كه آنها با تفرقه انداختن ميان پيامبران خدا در واقع به جمعى از آنان توهين كرده اند و بايد عذاب آنان متناسب با عمل آنها باشد. تناسب گناه و كيفر توضيح اينكه : مجازات گاهى دردناك است (عذاب اليم ) مانند شلاق زدن و آزار بدنى و گاهى توهين آميز است (عذاب مهين ) مانند پاشيدن لجن بر لباس كسى و مانند آن و گاهى پر سر و صدا است (عذاب عظيم ) مانند مجازات در حضور جمعيت ، و نيز گاهى اثر آن در وجود انسان عميق است و تا مدتى باقى مى ماند (عذاب شديد)، مانند زندانهاى طويل المدة با اعمال شاقه ... و امثال آن . روشن است كه توصيف عذاب به يكى از صفات تناسبى با نوع گناه دارد و لذا در بسيارى از آيات قرآن ، مجازات ظالمان به عنوان عذاب اليم آمده است ، زيرا متناسب با دردناك بودن ظلم نسبت به بندگان خدا است ، و آنها كه گناهشان توهين آميز است و همچنين آنها كه دست به گناهان شديد و يا پر سر و صدا مى زنند كيفرى همانند آن دارند ولى منظور از ذكر مثالهاى فوق نزديك ساختن مطلب بذهن است و گرنه مجازاتهاى آن جهان قابل مقايسه با مجازاتهاى اين عالم نيست . سپس به وضع مؤ منان و سرنوشت آنها اشاره كرده و مى گويد: كسانى كه ايمان به خدا و همه پيامبران او آورده اند و در ميان هيچيك از آنها تفرقه نينداختند و با اين كار، تسليم و اخلاص خود در برابر حق ، و مبارزه با هر گونه تعصب نابجا را اثبات نمودند، بزودى خداوند پاداشهاى آنها را به آنها خواهد داد. (و الذين آمنوا بالله و رسله و لم يفرقوا بين احد منهم اولئك سوف يؤ تيهم اجورهم ). البته ايمان به پيامبران و به رسميت شناختن آنها منافات با اين ندارد كه بعضى را از بعضى برتر بدانيم ، زيرا تفاوت در ميان آنها همانند تفاوت ماموريتهاى آنان قطعى است ، منظور اين است كه در ميان پيامبران راستين ، تفرقه اى از نظر ايمان و به رسميت شناختن نيندازيم . و در پايان آيه به اين مطلب اشاره مى شود كه اگر اين دسته از مومنان در گذشته مرتكب چنان تعصبها و تفرقه ها و گناهان ديگر شدند اگر ايمان خود را خالص كرده و به سوى خدا باز گردند خداوند آنها را مى بخشد و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده و هست . (و كان الله غفورا رحيما). قابل توجه اينكه در آيات فوق افرادى كه در ميان پيامبران تفرقه مى اندازند به عنوان كافران حقيقى معرفى شده اند، ولى آنها كه به همه ايمان دارند به عنوان مومنان حقيقى معرفى نشده اند، تنها به عنوان مؤ من توصيف شده اند، شايد اين تفاوت به خاطر آن باشد كه مؤ منان حقيقى آنها هستند كه علاوه بر ايمان از نظر عمل نيز كاملا پاك و صالح باشند، شاهد اين سخن آياتى است كه در آغاز سوره انفال آمده است كه مؤ منان را پس از ايمان به خدا با يك سلسله اعمال مثبت و زنده مانند نمو و رشد اخلاقى و اجتماعى و ايمانى ، و نماز و زكات ، و توكل بر خدا، توصيف كرده و به دنبال آن مى گويد: اولئك هم المؤ منون حقا (انفال - 4)

151 - مراجعه شود به تفسیر سوره نساء ، آیه :150

152 - مراجعه شود به تفسیر سوره نساء ، آیه :150

153 - ترجمه آیات : 153 - اهل كتاب از تو تقاضا مى كنند كتابى از آسمان (يكجا) بر آنها نازل كنى (در حالى كه اين بهانه اى بيش نيست ) آنها از موسى بزرگتر از اين را خواستند و گفتند خدا را آشكارا بما نشان بده ، و به خاطر اين ستم صاعقه آنها را فرو گرفت ، سپس گوساله (سامرى ) را پس از آنهمه دلايل روشن كه براى آنها آمد (به خدائى ) انتخاب كردند ولى ما آنها را عفو كرديم و به موسى برترى آشكارى داديم . 154 - و كوه طور را بر فراز آنها برافراشتيم و در همان حال از آنها پيمان گرفتيم و به آنها گفتيم (بعنوان توبه ) از در (بيت المقدس ) با خضوع در آئيد و (نيز) به آنها گفتيم روز شنبه تعدى نكنيد (و دست از كار بكشيد) و از آنها (در برابر همه اينها) پيمان محكمى گرفتيم . در تفسير تبيان و مجمع البيان و روح المعانى در شان نزول اين آيات چنين آمده كه جمعى از يهود نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و گفتند اگر تو پيغمبر خدائى كتاب آسمانى خود را يكجا به ما عرضه كن ، همانطور كه موسى تورات را يكجا آورد، آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت . بهانه جوئى يهود اين آيات نخست اشاره به درخواست اهل كتاب (يهود) مى كند و مى گويد: اهل كتاب از تو تقاضا مى كنند كه كتابى از آسمان (يكجا) بر آنها نازل كنى . (يسئلك اهل الكتاب ان تنزل عليهم كتابا من السماء). شك نيست كه آنها در اين تقاضاى خود حسن نيت نداشتند، زيرا هدف از نزول كتب آسمانى همان ارشاد و هدايت و تربيت است ، گاهى اين هدف با نزول كتاب آسمانى يكجا تامين مى شود، و گاهى تدريجى بودن آن به اين هدف بيشتر كمك مى كند، بنابراين آنها مى بايست از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دليل بخواهند، و تعليمات عالى و ارزنده ، نه اينكه چگونگى نزول كتب آسمانى را تعيين كنند. لذا به دنبال اين تقاضا خداوند به عدم حسن نيت آنها اشاره كرده ، و ضمن دلدارى به پيامبرش ، سابقه لجاجت و عناد و بهانه جوئى يهود را در برابر پيامبر بزرگشان موسى بن عمران بازگو مى كند. نخست مى گويد: اينها از موسى چيزهائى بزرگتر و عجيب تر از اين خواستند و گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان بده ! (فقد سالوا موسى اكبر من ذلك فقالوا ارنا الله جهرة ). اين درخواست عجيب و غير منطقى كه نوعى از عقيده بت پرستان را منعكس ميساخت و خدا را جسم و محدود معرفى مى كرد و بدون شك از لجاجت و عناد سرچشمه گرفته بود، سبب شد كه صاعقه آسمانى به خاطر اين ظلم و ستم آنها را فرا گيرد. (فاخذتهم الصاعقة بظلمهم ) سپس به يكى ديگر از اعمال زشت آنها كه مساله گوساله پرستى بود، اشاره مى كند و مى گويد: آنها پس از مشاهده آنهمه معجزات و دلائل روشن ، گوساله را به عنوان معبود خود انتخاب كردند! (ثم اتخذوا العجل من بعد ما جائتهم البينات ). ولى با اينهمه براى اينكه آنها به راه باز گردند و از مركب لجاجت و عناد فرود آيند، ما آنها را بخشيديم و به موسى برترى و حكومت آشكارى داديم ، و بساط رسواى سامرى و گوساله پرستان را برچيديم . (فعفونا عن ذلك و آتينا موسى سلطانا مبينا). باز آنها از خواب غفلت بيدار نشدند و از مركب غرور پائين نيامدند، به همين جهت ما كوه طور را بر بالاى سر آنها به حركت در آورديم ، و در همان حال از آنها پيمان گرفتيم و به آنها گفتيم كه به عنوان توبه از گناهانتان از در بيت المقدس با خضوع و خشوع وارد شويد، و نيز به آنها تاكيد كرديم كه در روز شنبه دست از كسب و كار بكشيد و راه تعدى و تجاوز را پيش نگيريد و از ماهيان دريا كه در آن روز صيدش حرام بود استفاده نكنيد و در برابر همه اينها پيمان شديد از آنان گرفتيم اما آنها به هيچيك از اين پيمانهاى مؤ كد وفا نكردند! (و رفعنا فوقهم الطور بميثاقهم و قلنا لهم ادخلوا الباب سجدا و قلنا لهم لا تعدوا فى السبت و اخذنا منهم ميثاقا غليظا). آيا اين جمعيت با اين سوابق تاريك در اين تقاضائى كه از تو دارند صادق و راستگو هستند!! اگر آنها راست مى گويند چرا صريح كتب آسمانى خود را درباره نشانه هاى آخرين پيامبر عمل نمى كنند و چرا اين همه نشانه هاى روشن تو را ناديده مى گيرند. در اينجا ذكر دو نكته لازم به نظر مى رسد: نخست اينكه اگر گفته شود اين اعمال مربوط به پيشينيان يهود بوده است چه ارتباطى به يهوديان معاصر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دارد! در پاسخ بايد گفت آنها هيچگاه نسبت به اعمال نياكان خود معترض ‍ نبودند، بلكه نسبت به آن نظر موافق نشان مى دادند، و لذا همگى در يك صف قرار گرفتند. ديگر اينكه آنچه در شان نزول آيات فوق آمده كه يهوديان مدعى بودند تورات يكجا نازل شده است مطلب مسلمى نيست شايد چيزى كه باعث اين توهم شده اين است كه فرمانهاى دهگانه (وصاياى عشر) يكجا بر موسى در الواحى نازل شد و اما در مورد ساير دستورهاى تورات دليلى بر اينكه يكجا نازل شده باشد در دست نداريم .

154 - مراجعه شود به تفسیر سوره نساء ، آیه :153

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 6 - حزب 11 - سوره نساء - صفحه 102
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر نمونه

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 92,578,384