خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 1 - حزب 1 - سوره حمد - صفحه 1


شروع جزء 1و حزب 1


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
1 - در باره سوره : سوره فاتحه الكتاب ، مقصود سوره :خداي تعالي خويش را به سبب كمال ذاتي خود و به سبب آنچه ازافعال او ظاهر است مدح و تمجيدمي نمايد، پس اوست پروردگار جهانيان وبخشنده نسبت به آنها و براوست تسلط برعوالم و اين سوره باهمه ايجاز واختصار بركليه عقايد،عبادات ، معاملات ، اموراجتماعي واخلاقيات ،به سبب شمول بيانات آن درباره اصول توحيد ومعاد ونبوت وهدايت طلبي ، مشتمل است .
(1)(بسم الله الرحمن الرحيم ) :آغاز مي كند خداي متعال كلام رابا نام خود ،كه گرامي باد نامش ،تاآنچه ازمعنا دراين كلام افاده مي شود مرتبط با او باشد و براي آنكه ادبي باشد كه بندگان درگفتار و كردار به آن مؤدب باشند و رعايت نمايند وبانام اوآغاز كنند تا عمل آنها باطل و بي ثمر نباشد،چون هرعملي كه براي وجه الله نباشد باطل و بي نتيجه است ،پس هر امري ازامور همان مقدارش كه براي خداي تعالي درآن بهره اي باشد ،مقبول درگاه الهي است و آنچه براي غيرخداباشد،پس خداوندبه آن اعتنايي نمي كند،ورسول گرامي اسلام (ص) مي فرمايد:(كل امر ذي بال لم يبداء فيه باسم الله فهو ابتر)،(هرامري ازامور كه اهميتي داشته باشد اگر به نام خدا آغاز نشود ناقص و ناتمام و بي نتيجه مي ماند)،وهدف قرآن هدايت است و بسم ا... درآغاز هرسوره به غرض خاص همان سوره ارتباط مي يابد.پس هدايت بانام خداوند بخشنده مهربان آغاز مي شود، و اوست خدايي كه مرجع بندگان است و اوست بخشنده اي كه آشكار مي كند بربندگانش (اعم ازمؤمن و كافر)راههاي رحمت خاص به مؤمنين را، كه آن نيك بختي و سعادت مؤمنان درآخرت و درجوار لقاي پروردگارشان است .پس بسم ا... كلامي است كه خداوند درآن به نيابت ازبنده اش سخن مي گويد،تاادب درمقام اظهار عبوديت رابه بندگان خود بياموزد،چون اظهاربندگي درعبد،دراعمالش كه مطابق به روش عبوديت باشدتجلي مي يابد.و(اسم )مشتق است از(سمه )به معني علامت ،يااز (سمو)به معني رفعت وبلندي كه اين صحيحتر است .و لفظ جلاله (الله )اصل آن (ال اله )بوده است ،(اله )ازريشه (اله )يعني پرستش كرد و يا ازريشه (وله )يعني متحير و سرگردان شد چون عقلها درباره خدا حيران مي شود.ولفظ جلاله (الله )اسمي است براي آن ذات مقدس ازلي كه در بردارنده ومستجمع تمام صفات كماليه است و اوست كه بندگانش رابه بسوي خويش هدايت مي كند .و (الرحمن )صيغه مبالغه است كه دلالت مي كند بركثرت و زيادي رحمت و(الرحيم )صفت مشبهه است كه دلالت مي كند برثبات و بقاء و دوام رحمت ،پس صفت رحمان دلالت مي كند بررحمتي كه شامل همه بندگان اعم ازمؤمن وكافراست اما صفت رحيم ،دلالت مي كندبررحمت خاصي كه خداوند برمؤمنين افاضه مي كند و گوياي نعمت دائمي و رحمت ثابت و باقي است .

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
2 - (2)(الحمدلله ):حمد به معناي ستايش دربرابر عمل نيكوي اختياري است ،(به خلاف مدح كه به عمل ارادي و غير ارادي تعلق مي گيرد)و خداوند خبرداده است كه او آنچه راآفريده به اجبار و قهر قاهري خلق نكرده است (هو الواحدالقهار)،بلكه هرچه آفريده با علم و اختيار خلق نموده و همانا هرچيز را به نيكوترين وجه ممكن و متصور براي آن آفريده است (الذي احسن كل شيئي خلقه )،پس هيچ مخلوقي نيست جزآنكه به واسطه انتساب به خدا نيكووحسن است و هيچ حسن وزيبايي نيست مگر آنكه مخلوق او و منسوب به اوست ، پس خداوند هم دربرابر اسماء زيبايش و هم دربرابر افعال جميلش شايسته ستايش است ، و جنس حمد مخصوص خداست وهمه حمدازآن اوست .و او كه ذاتش منزه است به بنده اش ستايش خود راتعليم و تلقين مي كند كه چگونه حمدش گويد و چگونه سزاوار است ادب عبوديت را درمقام بندگي رعايت نمايد، براي آنكه حمدتوصيف است و خداي سبحان خودراازتوصيف واصفان منزه و برتردانسته است (سبحان الله عمايصفون )، و درغير چنين موردي خداي تعالي (وان من شيي ء الا يسبح بحمده )،همه جا حمدبندگان راباتسبيح قرين نموده است چون هيچ موجودي جزخدا احاطه به تمام افعال و اسماء و صفات جماليه او ندارد، زيرا آنچه را وصف كنند، به آن احاطه يافته اند و اورامحدودكرده اند وموصوف به وصف آنان محدود مي شود چون حال آنكه خدامحدودبه هيچ حدي نيست ،پس حمد ازجانب ماصحيح نمي شود جزآنكه قبلا اورامنزه ازتحديد و تقديرفهم هاي ناقص خود بنمائيم ، بنابراين خداوند خود به نيابت ازبندگان خالص و خاص خودش ، حمد آنان را حمد خود ووصف آنان را وصف خود قرار داده است ،همچنانكه ازرسولخدا(ص )نقل شده است (لا أحصي ثناءعليك انت كما اثنيت نفسك )پروردگارا من ستايش تو را نمي توانم بشمارم وبگويم ، تو آنگونه اي كه خود خويش را ستوده اي .(رب العا لمين ): (رب )آن مالكي ،است كه تدبير امر مملوك خويش مي كند،پس قيام و قوام عبد و زندگي و شئون وي متعلق به او است ، مثلا اجزاي انسان كه متعلق به خود اوست ازدست و پاو چشم و گوش و قدرت و قوت همه قائم به وجود انسان است و غير مستقل از او مي باشد و خداوند آزادي دخل وتصرف درآنها را به انسان بخشيده و براي او راهي را قرار داده كه او را به اختيارخويش قرار داده وارد بهشت مي كند.به همين صورت ،تمامي مخلوقات حقيقتاقوام به ذات الهي دارند و هرگزازاراده و مشيت او جدا نمي شوند(خداوند مالكيت حقيقي دارد نه اعتباري وقراردادي )و اين مالكيت الهي نسبت به عوالم هرگز جداشدني و باطل شدني نيست .واما(العالمين )جمع كلمه (عالم )به معني (آنچه ممكن است كه به آن علم يافت )مي باشد،كه معناي اين كلمه شامل تمامي موجودات مي شود،هم تك تك آنهاراميتوان عالم خواند و هم نوع آنها را مانند عالم جمادات ،عالم گياهان ،عالم حيوانات ، عالم انسانها و همچنين كواكب ، صنف هرنوعي را هم مي توان عالم خواند، مثل عالم عرب ، عالم عجم ، عالم انس ، عالم جن ،عالم ستارگان و خداوندپروردگار همه اين عوالم است .
الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
3 - (3)(الرحمن الرحيم ):اينها هردو ،دوصفت ازرحمت او هستند و خداوندسبحان رحمان است دردنيا و آخرت و رحيم است درهردوي آنها ،و ستايش برفعل جميل گاهي ازادراك حسن وزيبايي خود فاعل و صفات او ناشي مي شودو گاهي بانظر به مقام او و شوق به او ياترس از او، واقع مي شود و محققا به منشاءاول باكلام (الحمدلله )و به منشاءدوم باكلام (الرحمن الرحيم )و به منشاءسوم باكلام (رب العالمين )اشاره شده است .
مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ
4 - (4)(مالك يوم الدين ):ملك منسوب به زمان است ،و ملك كسي است كه مالك نظام قومي و تدبير امور آنهاست ، نه مالكيت خود آن قوم ، پس خدا هماناروز جزا را به نفس خود نسبت داده است چون او مالك امر و حكم است ، پس اومالك روز جزاست ،اين بنابر تقدير قرائت (ملك يوم الدين )است .اما مالك ازريشه (ملك ) ازلوازم خلق و ايجاد است ،يعني قيوميت الهي ، پس خداوند تعالي داراي (ملك )(به ضمه ميم )
مي باشد ،چون اوداراي نفوذ اداره است و خداي تعالي داراي (ملك )(به كسره ميم )مي باشد چون داراي قدرت بخشش يا منع كردن است ، (اياك نعبد): عبد يعني هرمملوكي اعم ازانسان ياغيراو و عبادت آن است كه بنده خودرادرمقام مملوكيت رب و مالك خودقراردهد و به همين جهت عبادت بااستكبار و تكبركردن منافات دارد(ان الذين يستكبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين ) ،(همانا كساني كه ازعبادت من تكبر بورزند بزودي باذلت و خواري وارد جهنم خواهندشد)اماعبادت باشرك منافات ندارد ،چون گاه محقق مي شود كه بيش ازيك نفردرمالكيت بنده اي ياعبادت عبدي مشاركت داشته باشند، كما اينكه شايع است كه انسان چند خداي متعد د را عبادت كند كه اين همان شرك است و خداوندشريك ورزيدن راممكن ديده و ازآن نهي كرده است (ولايشرك بعباده ربه احدا) ،(و هيچ كس راشريك درعبارت پروردگارش نگيرد)،و يكي ازمصاديق شرك آن است كه انسان خداي متعال رابپرستد اما اوامر غير خدا را بطورجزئي ياكلي درمقام عبوديت بجا آورد و بهمين جهت خداوند مي فرمايد: (ومايؤمن اكثرهم بالله الاو هم مشركون )،(اكثر آنها ايمان بخدا نمي آورند جزآنكه درحال شرك هستند)، و عبوديت حق مطلق است يعني بدون هيچ قيد وشرطي است ، و همه مخلوقات مملوك علي الاطلاق و بدون قيد وشرط خدا هستيم ،يعني هم رب منحصر درمالكيت و معبودبودن است و هم خلق منحصردرعبوديت و بندگي است و جزعبوديت شأن ديگري ندارد،پس به همين جهت در(اياك نعبد) مفعول رامقدم داشته است وعبادت دراين جمله مطلق و نامحدوداست ، و واجب است كه براي معبود حاضر باشد(و خدا حضور مطلق دارد لذاشأن بنده هم آنست كه درمقام عبادت غفلت نكند و حاضرباشد)و بهمين جهت ازصيغه مخاطب استفاده شده است و نيز به جهت اينكه هدف عبادت تنهاخداست و نه غير او و نبايد عبادت خدابانظربه غير خداباشد،اما اينكه خداوندرابه طمع بهشت يابراي ترس ازدوزخ عبادت كنند ،اگرچه عبادت درذات خودش امر پسنديده اي است اما اين نوع ازعبادت بااخلاص و مقام انقطاع ازغيرخدامنافات دارد،و اينكه كلام به لفظ جمع (متكلم مع الغير )آورده شده است بجهت سركوبي نفس درمقام عبادت است ،چون مقام عبوديت باخود بيني منافات دارد وانسان هنگام عبادت بايد خود رادرآن مقام فاني ببيند و بيان تعين وتشخص و فرديت دراين مقام مستلزم خودبيني و انيت و استقلال است .

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
5 - (5)(واياك نستعين ):نسبت مي دهيم عبادت را به ذات خودمان و ادعا مي كنيم درحالي كه در همين عبادت هم ازتو نيرو مي گيريم و ازخودمان استقلالي نداريم ، پس (اياك نعبدواياك نستعين ) روي هم يك معنا رامي رسانند و آن عبادت خالصانه است كه هيچگونه شائبه اي درآن نيست و اخلاص بابكاربردن بدل منافات دارد و لذا كلمه اياك تكرار شده است .
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ
6 - (6)(اهدناالصراط المستقيم ):هدايت يعني دلالت ياراهنمايي و صراط همان طريق ، راه ياسبيل است و سبيل واحد نيست ،بلكه متعدد است ،پس دراين مقام يك طريق مستقيم داريم و طرق متعددي غيرازآن .
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ
7 - (7)(صراط الذين انعمت عليهم ،غيرالمغضوب عليهم ولاالضالين ):وآن صراط راه كساني است كه طالب هدايت هستند و عبادتشان خالص براي پروردگار است ،دراينجا طريقي به سوي اعلي و بلندي است كه آن طريق مؤمنين به آيات الهي است كه ازعبادت او تكبر نمي كنند و طريقي به سوي پستي وانحطاط كه آن طريقه كساني است كه مورد غضب الهي هستند ،مانند :يهود(ومن يحلل عليه غضبي فقد هوي )،(كسيكه غضب من براواحاطه كند ،به سوي پستي سقوط مي كند)، و طريقي هم ازآن گمراهان وسرگشتگان وادي هدايت است ، كه همان ضالون ياگمراهان هستند، مانند نصاري كه مشرك مي باشند و هرضلالتي شرك ، و هرشركي گمراهي و ظلم است .پس صراط مستقيم ،راه كساني است كه گمراه نيستند و درآن راه ، شرك و ظلم و گمراهي واقع نمي شود،نه درباطن ضمير ازقبيل كفر وشرك و نه درظاهرجوارح واعضاءازقبيل معصيت ياكوتاهي ازعبادت واين همان توحيد علمي وعملي است (توحيد نظري و توحيد عملي ) و هيچ شق سومي هم وجود ندارد.غيرازحق چيست جزگمراهي ؟ و همانا خداوند به پويندگان راه مستقيم نعمت ارزاني نموده است ، آنهم از والاترين نعمتها، خداي متعال ذكر مي كند كه صراطمستقيم يكي است ، در حاليكه سبيل هاي متفاوتي را سبيل خود خوانده است پس ، آشكار مي شود كه سبيلهاي متعددي هست براي وصول به صراط مستقيم كه واحد است (والذين جاهدوافينا لنهد ينهم سبلنا)، (آنان كه درراه ما مجاهده كنندآنها رابه راههاي خود هدايت مي كنيم ) و هرگزدرقرآن (الصراط) را به فردي ازمخلوقاتش نسبت نداده است به خلاف (سبل ) كه آن را به انبياء و غيرايشان نسبت داده است ،پس (صراط)هرگز باشرك مصاحبت و هم نشيني نمي يابد،اما(سبيل) ممكن است كه درآن گمراهي و ايمان مجتمع شوند، لذا سبيل باشرك جمع مي شودبه خلاف صراط.اما عبادت همان صراط مستقيم است و دين راه مستقيم مي باشد، كلمه صراطبه معناي راه روشن است، زيرا ازماده (ص- ر- ط ) گرفته شده كه به معناي بلعيدن است و راه روشن ، مانند آن است كه پيروان و سالكان خود رابلعيده ودرمجراي خويش فرو برده كه ديگر نمي توانند به اين سو و آن سو منحرف شوند،پس آنهارادرمسيرمستقيم حفظ مي كند واين از بزرگترين نعمتهاي الهي است .

صفحه : 1
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 1
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 


1 - در باره سوره : سوره فاتحه الكتاب ، مقصود سوره :خداي تعالي خويش را به سبب كمال ذاتي خود و به سبب آنچه ازافعال او ظاهر است مدح و تمجيدمي نمايد، پس اوست پروردگار جهانيان وبخشنده نسبت به آنها و براوست تسلط برعوالم و اين سوره باهمه ايجاز واختصار بركليه عقايد،عبادات ، معاملات ، اموراجتماعي واخلاقيات ،به سبب شمول بيانات آن درباره اصول توحيد ومعاد ونبوت وهدايت طلبي ، مشتمل است . (1)(بسم الله الرحمن الرحيم ) :آغاز مي كند خداي متعال كلام رابا نام خود ،كه گرامي باد نامش ،تاآنچه ازمعنا دراين كلام افاده مي شود مرتبط با او باشد و براي آنكه ادبي باشد كه بندگان درگفتار و كردار به آن مؤدب باشند و رعايت نمايند وبانام اوآغاز كنند تا عمل آنها باطل و بي ثمر نباشد،چون هرعملي كه براي وجه الله نباشد باطل و بي نتيجه است ،پس هر امري ازامور همان مقدارش كه براي خداي تعالي درآن بهره اي باشد ،مقبول درگاه الهي است و آنچه براي غيرخداباشد،پس خداوندبه آن اعتنايي نمي كند،ورسول گرامي اسلام (ص) مي فرمايد:(كل امر ذي بال لم يبداء فيه باسم الله فهو ابتر)،(هرامري ازامور كه اهميتي داشته باشد اگر به نام خدا آغاز نشود ناقص و ناتمام و بي نتيجه مي ماند)،وهدف قرآن هدايت است و بسم ا... درآغاز هرسوره به غرض خاص همان سوره ارتباط مي يابد.پس هدايت بانام خداوند بخشنده مهربان آغاز مي شود، و اوست خدايي كه مرجع بندگان است و اوست بخشنده اي كه آشكار مي كند بربندگانش (اعم ازمؤمن و كافر)راههاي رحمت خاص به مؤمنين را، كه آن نيك بختي و سعادت مؤمنان درآخرت و درجوار لقاي پروردگارشان است .پس بسم ا... كلامي است كه خداوند درآن به نيابت ازبنده اش سخن مي گويد،تاادب درمقام اظهار عبوديت رابه بندگان خود بياموزد،چون اظهاربندگي درعبد،دراعمالش كه مطابق به روش عبوديت باشدتجلي مي يابد.و(اسم )مشتق است از(سمه )به معني علامت ،يااز (سمو)به معني رفعت وبلندي كه اين صحيحتر است .و لفظ جلاله (الله )اصل آن (ال اله )بوده است ،(اله )ازريشه (اله )يعني پرستش كرد و يا ازريشه (وله )يعني متحير و سرگردان شد چون عقلها درباره خدا حيران مي شود.ولفظ جلاله (الله )اسمي است براي آن ذات مقدس ازلي كه در بردارنده ومستجمع تمام صفات كماليه است و اوست كه بندگانش رابه بسوي خويش هدايت مي كند .و (الرحمن )صيغه مبالغه است كه دلالت مي كند بركثرت و زيادي رحمت و(الرحيم )صفت مشبهه است كه دلالت مي كند برثبات و بقاء و دوام رحمت ،پس صفت رحمان دلالت مي كند بررحمتي كه شامل همه بندگان اعم ازمؤمن وكافراست اما صفت رحيم ،دلالت مي كندبررحمت خاصي كه خداوند برمؤمنين افاضه مي كند و گوياي نعمت دائمي و رحمت ثابت و باقي است .

2 - (2)(الحمدلله ):حمد به معناي ستايش دربرابر عمل نيكوي اختياري است ،(به خلاف مدح كه به عمل ارادي و غير ارادي تعلق مي گيرد)و خداوند خبرداده است كه او آنچه راآفريده به اجبار و قهر قاهري خلق نكرده است (هو الواحدالقهار)،بلكه هرچه آفريده با علم و اختيار خلق نموده و همانا هرچيز را به نيكوترين وجه ممكن و متصور براي آن آفريده است (الذي احسن كل شيئي خلقه )،پس هيچ مخلوقي نيست جزآنكه به واسطه انتساب به خدا نيكووحسن است و هيچ حسن وزيبايي نيست مگر آنكه مخلوق او و منسوب به اوست ، پس خداوند هم دربرابر اسماء زيبايش و هم دربرابر افعال جميلش شايسته ستايش است ، و جنس حمد مخصوص خداست وهمه حمدازآن اوست .و او كه ذاتش منزه است به بنده اش ستايش خود راتعليم و تلقين مي كند كه چگونه حمدش گويد و چگونه سزاوار است ادب عبوديت را درمقام بندگي رعايت نمايد، براي آنكه حمدتوصيف است و خداي سبحان خودراازتوصيف واصفان منزه و برتردانسته است (سبحان الله عمايصفون )، و درغير چنين موردي خداي تعالي (وان من شيي ء الا يسبح بحمده )،همه جا حمدبندگان راباتسبيح قرين نموده است چون هيچ موجودي جزخدا احاطه به تمام افعال و اسماء و صفات جماليه او ندارد، زيرا آنچه را وصف كنند، به آن احاطه يافته اند و اورامحدودكرده اند وموصوف به وصف آنان محدود مي شود چون حال آنكه خدامحدودبه هيچ حدي نيست ،پس حمد ازجانب ماصحيح نمي شود جزآنكه قبلا اورامنزه ازتحديد و تقديرفهم هاي ناقص خود بنمائيم ، بنابراين خداوند خود به نيابت ازبندگان خالص و خاص خودش ، حمد آنان را حمد خود ووصف آنان را وصف خود قرار داده است ،همچنانكه ازرسولخدا(ص )نقل شده است (لا أحصي ثناءعليك انت كما اثنيت نفسك )پروردگارا من ستايش تو را نمي توانم بشمارم وبگويم ، تو آنگونه اي كه خود خويش را ستوده اي .(رب العا لمين ): (رب )آن مالكي ،است كه تدبير امر مملوك خويش مي كند،پس قيام و قوام عبد و زندگي و شئون وي متعلق به او است ، مثلا اجزاي انسان كه متعلق به خود اوست ازدست و پاو چشم و گوش و قدرت و قوت همه قائم به وجود انسان است و غير مستقل از او مي باشد و خداوند آزادي دخل وتصرف درآنها را به انسان بخشيده و براي او راهي را قرار داده كه او را به اختيارخويش قرار داده وارد بهشت مي كند.به همين صورت ،تمامي مخلوقات حقيقتاقوام به ذات الهي دارند و هرگزازاراده و مشيت او جدا نمي شوند(خداوند مالكيت حقيقي دارد نه اعتباري وقراردادي )و اين مالكيت الهي نسبت به عوالم هرگز جداشدني و باطل شدني نيست .واما(العالمين )جمع كلمه (عالم )به معني (آنچه ممكن است كه به آن علم يافت )مي باشد،كه معناي اين كلمه شامل تمامي موجودات مي شود،هم تك تك آنهاراميتوان عالم خواند و هم نوع آنها را مانند عالم جمادات ،عالم گياهان ،عالم حيوانات ، عالم انسانها و همچنين كواكب ، صنف هرنوعي را هم مي توان عالم خواند، مثل عالم عرب ، عالم عجم ، عالم انس ، عالم جن ،عالم ستارگان و خداوندپروردگار همه اين عوالم است .

3 - (3)(الرحمن الرحيم ):اينها هردو ،دوصفت ازرحمت او هستند و خداوندسبحان رحمان است دردنيا و آخرت و رحيم است درهردوي آنها ،و ستايش برفعل جميل گاهي ازادراك حسن وزيبايي خود فاعل و صفات او ناشي مي شودو گاهي بانظر به مقام او و شوق به او ياترس از او، واقع مي شود و محققا به منشاءاول باكلام (الحمدلله )و به منشاءدوم باكلام (الرحمن الرحيم )و به منشاءسوم باكلام (رب العالمين )اشاره شده است .

4 - (4)(مالك يوم الدين ):ملك منسوب به زمان است ،و ملك كسي است كه مالك نظام قومي و تدبير امور آنهاست ، نه مالكيت خود آن قوم ، پس خدا هماناروز جزا را به نفس خود نسبت داده است چون او مالك امر و حكم است ، پس اومالك روز جزاست ،اين بنابر تقدير قرائت (ملك يوم الدين )است .اما مالك ازريشه (ملك ) ازلوازم خلق و ايجاد است ،يعني قيوميت الهي ، پس خداوند تعالي داراي (ملك )(به ضمه ميم ) مي باشد ،چون اوداراي نفوذ اداره است و خداي تعالي داراي (ملك )(به كسره ميم )مي باشد چون داراي قدرت بخشش يا منع كردن است ، (اياك نعبد): عبد يعني هرمملوكي اعم ازانسان ياغيراو و عبادت آن است كه بنده خودرادرمقام مملوكيت رب و مالك خودقراردهد و به همين جهت عبادت بااستكبار و تكبركردن منافات دارد(ان الذين يستكبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين ) ،(همانا كساني كه ازعبادت من تكبر بورزند بزودي باذلت و خواري وارد جهنم خواهندشد)اماعبادت باشرك منافات ندارد ،چون گاه محقق مي شود كه بيش ازيك نفردرمالكيت بنده اي ياعبادت عبدي مشاركت داشته باشند، كما اينكه شايع است كه انسان چند خداي متعد د را عبادت كند كه اين همان شرك است و خداوندشريك ورزيدن راممكن ديده و ازآن نهي كرده است (ولايشرك بعباده ربه احدا) ،(و هيچ كس راشريك درعبارت پروردگارش نگيرد)،و يكي ازمصاديق شرك آن است كه انسان خداي متعال رابپرستد اما اوامر غير خدا را بطورجزئي ياكلي درمقام عبوديت بجا آورد و بهمين جهت خداوند مي فرمايد: (ومايؤمن اكثرهم بالله الاو هم مشركون )،(اكثر آنها ايمان بخدا نمي آورند جزآنكه درحال شرك هستند)، و عبوديت حق مطلق است يعني بدون هيچ قيد وشرطي است ، و همه مخلوقات مملوك علي الاطلاق و بدون قيد وشرط خدا هستيم ،يعني هم رب منحصر درمالكيت و معبودبودن است و هم خلق منحصردرعبوديت و بندگي است و جزعبوديت شأن ديگري ندارد،پس به همين جهت در(اياك نعبد) مفعول رامقدم داشته است وعبادت دراين جمله مطلق و نامحدوداست ، و واجب است كه براي معبود حاضر باشد(و خدا حضور مطلق دارد لذاشأن بنده هم آنست كه درمقام عبادت غفلت نكند و حاضرباشد)و بهمين جهت ازصيغه مخاطب استفاده شده است و نيز به جهت اينكه هدف عبادت تنهاخداست و نه غير او و نبايد عبادت خدابانظربه غير خداباشد،اما اينكه خداوندرابه طمع بهشت يابراي ترس ازدوزخ عبادت كنند ،اگرچه عبادت درذات خودش امر پسنديده اي است اما اين نوع ازعبادت بااخلاص و مقام انقطاع ازغيرخدامنافات دارد،و اينكه كلام به لفظ جمع (متكلم مع الغير )آورده شده است بجهت سركوبي نفس درمقام عبادت است ،چون مقام عبوديت باخود بيني منافات دارد وانسان هنگام عبادت بايد خود رادرآن مقام فاني ببيند و بيان تعين وتشخص و فرديت دراين مقام مستلزم خودبيني و انيت و استقلال است .

5 - (5)(واياك نستعين ):نسبت مي دهيم عبادت را به ذات خودمان و ادعا مي كنيم درحالي كه در همين عبادت هم ازتو نيرو مي گيريم و ازخودمان استقلالي نداريم ، پس (اياك نعبدواياك نستعين ) روي هم يك معنا رامي رسانند و آن عبادت خالصانه است كه هيچگونه شائبه اي درآن نيست و اخلاص بابكاربردن بدل منافات دارد و لذا كلمه اياك تكرار شده است .

6 - (6)(اهدناالصراط المستقيم ):هدايت يعني دلالت ياراهنمايي و صراط همان طريق ، راه ياسبيل است و سبيل واحد نيست ،بلكه متعدد است ،پس دراين مقام يك طريق مستقيم داريم و طرق متعددي غيرازآن .

7 - (7)(صراط الذين انعمت عليهم ،غيرالمغضوب عليهم ولاالضالين ):وآن صراط راه كساني است كه طالب هدايت هستند و عبادتشان خالص براي پروردگار است ،دراينجا طريقي به سوي اعلي و بلندي است كه آن طريق مؤمنين به آيات الهي است كه ازعبادت او تكبر نمي كنند و طريقي به سوي پستي وانحطاط كه آن طريقه كساني است كه مورد غضب الهي هستند ،مانند :يهود(ومن يحلل عليه غضبي فقد هوي )،(كسيكه غضب من براواحاطه كند ،به سوي پستي سقوط مي كند)، و طريقي هم ازآن گمراهان وسرگشتگان وادي هدايت است ، كه همان ضالون ياگمراهان هستند، مانند نصاري كه مشرك مي باشند و هرضلالتي شرك ، و هرشركي گمراهي و ظلم است .پس صراط مستقيم ،راه كساني است كه گمراه نيستند و درآن راه ، شرك و ظلم و گمراهي واقع نمي شود،نه درباطن ضمير ازقبيل كفر وشرك و نه درظاهرجوارح واعضاءازقبيل معصيت ياكوتاهي ازعبادت واين همان توحيد علمي وعملي است (توحيد نظري و توحيد عملي ) و هيچ شق سومي هم وجود ندارد.غيرازحق چيست جزگمراهي ؟ و همانا خداوند به پويندگان راه مستقيم نعمت ارزاني نموده است ، آنهم از والاترين نعمتها، خداي متعال ذكر مي كند كه صراطمستقيم يكي است ، در حاليكه سبيل هاي متفاوتي را سبيل خود خوانده است پس ، آشكار مي شود كه سبيلهاي متعددي هست براي وصول به صراط مستقيم كه واحد است (والذين جاهدوافينا لنهد ينهم سبلنا)، (آنان كه درراه ما مجاهده كنندآنها رابه راههاي خود هدايت مي كنيم ) و هرگزدرقرآن (الصراط) را به فردي ازمخلوقاتش نسبت نداده است به خلاف (سبل ) كه آن را به انبياء و غيرايشان نسبت داده است ،پس (صراط)هرگز باشرك مصاحبت و هم نشيني نمي يابد،اما(سبيل) ممكن است كه درآن گمراهي و ايمان مجتمع شوند، لذا سبيل باشرك جمع مي شودبه خلاف صراط.اما عبادت همان صراط مستقيم است و دين راه مستقيم مي باشد، كلمه صراطبه معناي راه روشن است، زيرا ازماده (ص- ر- ط ) گرفته شده كه به معناي بلعيدن است و راه روشن ، مانند آن است كه پيروان و سالكان خود رابلعيده ودرمجراي خويش فرو برده كه ديگر نمي توانند به اين سو و آن سو منحرف شوند،پس آنهارادرمسيرمستقيم حفظ مي كند واين از بزرگترين نعمتهاي الهي است .

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 1 - حزب 1 - سوره حمد - صفحه 1
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر اطیب البیان

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 90,527,541