خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 18 - حزب 35 - سوره مؤمنون - صفحه 342


شروع جزء 18و حزب 35


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ
1 - در باره سوره : سوره مؤمنون ، غرض سوره : دعوت مردم براي ايمان به خدا و روز قيامت و تشخيص و تمايزمؤمنان از كفار به وسيله روش سلوكشان در زندگي و نيز بيم دادن و بشارت مي باشد.
(87) (وذا النون اذذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين ): (و صاحب ماهي را ياد كن آن زمان كه خشمناك رفت و گمان كرد كه بر او سخت نمي گيريم ، آنگاه در تاريكيها ندا كرد،پروردگارا هيچ معبودي جز تو نيست ، تو منزهي همانا من از ستمكاران بودم ) مراد از صاحب ماهي ، يونس پيامبر 7، فرزند متي است كه از طرف پروردگار براهل نينوي مبعوث شد و آنها را به دين خدا دعوت كرد، اما ايمان نياوردند، پس يونس آنها را نفرين كرد و از خدا خواست تا ايشان را عذاب كند، ولي همينكه نشانه هاي عذاب ظاهر شد و ايشان مشرف بر عذاب شدند، توبه كردند و ايمان آوردند و خداوندهم عذاب را از آنها بر طرف نمود، اما يونس قبل از ظاهر شدن نشانه هاي عذاب آنها راترك كرد و با حالت خشمگين ، رو به دريا نهاد و چون با قومش مدارا نكرده و در برابرايشان صبر و تحمل ننموده بود و فقط عذابشان را از خدا خواسته بود، خداوند هم او راسياست كرد و بر او سخت گرفت و ماهي بزرگي كه احتمالا نهنگ بوده ، وي را بلعيد واو در درون تاريكيهايي شكم ماهي و تاريكي دريا و تاريكي شب يعني از وراي ظلمتي سه گانه ، خدايش را ندا كرد و از آنچه عملش نمايش مي داد بيزاري جست ، چون عمل اوكه قومش را بدون دستوري از ناحيه خدا رها كرد و رفت ، اين معنا را ممثل مي كرد كه غير از خدا مرجع ديگري هست كه مي شود به او پناه برد ـ اگر چه او چنين قصدي نداشت ـ لذا از اين معنا اعلام بيزاري نمود و عرضه داشت : پروردگارا جز تو معبودي نيست ، و در مقام عذرخواهي گفت : منزهي تو از اينكه كسي از تحت سيطره تو بيرون رود يا به امر تو اعتراض كند. و آنگاه به ظلم خود اعتراف كرد، چون عملي كه اومرتكب شده بود اگر چه در آن قصد ظلم و معصيت نبود اما به نوعي ، ظلم را ممثل ومجسم مي نمود، پس خداي متعال با اين واقعه پيامبرش را تأديب و تربيت كرد تا با قدمي پاك و مبرا از تمثيل ظلم ، شايسته گام نهادن به بارگاه قرب ربوبي گردد.

الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ
2 - (88) (فاستجبنا له ونجيناه من الغم وكذلك ننجي المؤمنين ): (پس او را اجابت كرديم و از تنگنا نجاتش داديم ، مؤمنان را نيز اينچنين نجات مي دهيم ) يونس ع هر چند صراحتا به خواسته خود اشاره نكرد و تنها خدا را به يگانگي ستودو به ظلم خود اعتراف كرد، اما با همين كلام درخواست نجات و حالت دروني خود راابراز كرد و خداوند هم درخواست او را اجابت نمود و او را از غمي كه گرفتارش بود ـيعني از شكم ماهي ـ نجات داد و آنگاه خداوند با كلام (كذلك ننجي المؤمنين ) وعده به نجات هر مؤمن مبتلا به اندوه مي دهد، البته مؤمني كه مانند يونس رو به درگاه او كند وخدا را ندا دهد و هيچ كس را شريك او نگيرد، لذا اگر مؤمن مبتلا، با حالتي رو به درگاه خدا كند كه از همه اسباب دنيوي قطع اميد كرده باشد و يقين بداند كه تنها خدا قادر برنجات اوست ، خداوند قطعا او را از آن گرفتاري نجات خواهد داد.
وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ
3 - (89) (وزكريا اذ نادي ربه رب لاتذرني فردا وانت خير الوارثين ): (و زكريا راياد كن ، آن وقت كه پروردگارش راندا كرد: پروردگارا مرا تنها مگذار كه تو از همه بازماندگان بهتري ) در ادامه تذكرات سابق خطاب به پيامبرص ميفرمايد به يادآرزكرياي پيامبر را در آن زمانيكه براي طلب فرزند پروردگارش را مورد خطاب قرار دادو گفت: پروردگارا مرا تنها مگذار، يعني فرزندي به من عطا كن كه وارث من و خاندان يعقوب باشد و آنگاه در مقام ثنا و حمد نيز به پروردگارش گفت : خدايا تو بهترين وارثاني ، يعني تو وارث حقيقي عالم هستي و هيچ كس در اين امر با تو مشاركت ‌ ندارد.
وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ
4 - (90) (فاستجبنا له ووهبنا له يحيي واصلحنا له زوجه انهم كانوا يسارعون في الخيرات ويدعوننا رغبا ورهبا وكانوا لناخاشعين ): (پس او را اجابت كرديم و يحيي را به او بخشيديم و همسرش را برايش شايسته نموديم ، چون ايشان همواره در امور خيرمي شتافتند و ما را با بيم و اميد مي خواندند و همواره در برابر ما فروتن و خاشع بودند) مراد از اصلاح همسر، اين است كه خداوند همسر او را شايسته فرزنددار شدن كرده بعد از آنكه سالها عقيم بود و صلاحيت باردار شدن را نداشت ، پس خداوند مي فرمايدما دعاي زكريا را اجابت كرديم و يحيي را به او بخشيديم و همسرش را شايسته حمل نموديم و علت اين انعام و فيوضات ما هم اين بود كه ايشان همواره به سوي خيرات مي شتافتند و از عمل خير دريغ نمي ورزيدند و خداوند را با حالت خوف و رجاء ـ يعني در حال رغبت در رحمت و يا ثواب و رهبت از غضب و يا عقاب ـ عبادت مي كردند ودلهايشان در برابر پروردگار خاشع و خاضع بود و قلبهايشان از مشاهده عظمت وكبرياي الهي متأثر مي گشت .
وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ
5 - (91) (و التي احصنت فرجها فنفخنا فيها من روحنا وجعلناها وابنها ايه للعالمين ): (و ياد كن آن زن را كه عفت خويش را حفظ كرد و ما از روح خود در اودميديم و او و پسرش را نشانه عبرتي براي جهانيان قرار داديم ) مراد، مريم (س) دختر عمران است كه خداوند با اين جمله او را به واسطه داشتن عفت و صيانت مدح نموده و نيز او را از تهمتي كه يهود به وي نسبت مي دادند مبرا كرده . آنگاه به داستان ولادت معجزه آساي مسيح ع اشاره مي كند كه خداوند از روح خود در مريم دميده و عسيي را با كلمه الهي (كن ) ايجاد كرده ، تولدي كه ابدا مستند به جريان عادي نيست كه نطفه اي باشد و پس از طي دوره اي در آن روح دميده شده باشد،لذا وقتي نطفه اي نباشد، تنها نفخ روح خواهد بود. و در آخر مي فرمايد مريم و عيسي نشانه اي براي جهانيان هستند و همين افتخار مريم را كفايت مي كند كه در قرآن ، نامش در رديف انبياء الهي ذكر شده و حال آنكه او پيامبرنبوده و نيز در اينجا نفرمود ما عيسي و مريم را آيت قرار داديم بلكه فرمود ما مريم وفرزندش را آيت نموديم يعني عيسي را قائم بر مادر نمود.
إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ
6 - (92) (ان هذه امتكم امه واحده وانا ربكم فاعبدون ): (اين است آيين شما،آييني واحد و من پروردگار شمايم ، پس تنها مرا بپرستيد) (امت ) جماعتي هستند كه مقصد واحدي آنها را جمع كرده باشد، مثلا امت محمد ص را دين اسلام مجتمع كرده است . و مراد از امت در اينجا نوع انسان است كه نوع وامتي واحد است كه داراي هدف و مقصدي واحد مي باشد كه آن هدف سعادت حيات است و لذا ممكن نيست اين امت واحد غير ربي واحد ارباب ديگري داشته باشند چون ربوبيت و الوهيت امري قراردادي نيست بلكه امري حقيقي و به معناي مبدأيت تكوين وتدبير است و چون همه انسانها يك نوع موجود هستند و نظامي هم كه تدبير امورشان درآن جريان دارد، نظامي واحد و متصل است قهرا اين نوع واحد و نظام واحد را مالك ومدبري واحد به وجود آورده است . لذا ديگر معنا ندارد كه انسانها در امر ربوبيت با هم اختلاف كنند و هر گروه براي خود ربي غير رب ديگري اتخاذ كند و يا در عبادت راهي برود، غير آن راهي كه ديگري سلوك مي كند. لذا نوع واحد انسان لزوما داراي ربي واحد است كه او همان خداي تعالي مي باشد. به همين دليل در آخر مي فرمايد من مالك و مدبر امر شما هستم ، پس مرا عبادت كنيد، نه ديگر معبودهاي خيالي را.
فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ
7 - (93) (وتقطعوا امرهم بينهم كل الينا راجعون ): (و دين خود را بخش بخش كردند و همه به سوي ما بازمي گردند) يعني مردم در دين توحيد كه انبياء به آن دعوت كرده اند تفرقه افكنده اند و دين را كه امري واحد بود پاره پاره كرده و ميان خود قسمت كردند و هر طائفه اي يك قسمت آن را اتخاذ نمود و قسمت ديگر را ترك كرد، مانند بت پرستان و يهود و نصاري ... و اين آيه نوعي سرزنش و مذمتي است از مردم به خاطر اختلافشان در امر دين و نافرماني خداو ترك اوامر الهي و عدم پيروي از پيامبران و اينكه حتي بعضي از ايشان ، بعض ديگر رابه نام عقيده به قتل رسانيدند(26) در حاليكه دين در نزد خدا يكي است و در آخرمي فرمايد همگي بسوي ما باز مي گردند و به حسب اختلافي كه در امر دين نمودند، جزاداده مي شوند.
وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ
8 - (94) فمن يعمل من الصالحات وهو مؤمن فلا كفران لسعيه وانا له كاتبون ):(پس هر كس اعمال شايسته نمايد و مؤمن باشد كوشش او بدون پاداش نمي ماند و مابراي او ثبت مي كنيم ) يعني از افراد بشر هر كس چيزي از اعمال صالح را به جا آورد و ايمان داشته باشد ـچون عمل صالح بدون ايمان اثر و ارزشي ندارد ـ سعي او مستور نمي ماند و ما اعمال اورا در صحيفه اعمال ثبت مي كنيم . لذا عمل صالح او فراموش و كفران نمي شود. اين آيه از آياتي است كه دلالت مي كند عمل صالح وقتي مقبول مي افتد كه توأم باايمان باشد و نيز دلالت مي كند كه فرد مؤمني كه بعضي از اعمال صالح را انجام مي دهداهل فلاح است .
وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ
9 - (95) (وحرام علي قريه اهلكناها انهم لايرجعون ): (و بر هر دهكده كه هلاكشان كرديم مقرر نموديم كه ديگر باز نگردند) يعني ما اهل هر آبادي را كه به دليل كفر و ستم نابودشان كرديم ، ديگر زنده نمي كنيم و ايشان دوباره به دنيا باز نمي گردند تا بتوانند جبران مافات را بنمايند و آنچه از عمر وزندگي از كف داده اند بدست آورند. پس در واقع اين آيه مقابل آيه سابق است ، يعني هر كه مؤمن نباشد (اگر چه عمل صالح بجا آورد) سعي او بي نتيجه مي ماند و بعد از مردن هم راهي براي بازگشت و تدارك مافات ندارد. اما اينكه آيه را به صورت جمع بيان فرمود بدليل آن است كه فساد فرد، بالطبع به فساد جامعه منجر مي شود و آن وقت عذاب بر ايشان حتمي مي گردد و همه هلاك خواهند شد لذا آن قريه اي كه عمل صالح تؤام با ايمان انجام نداده و امرش منجر به هلاكت شده ، ديگر محال است كه دوباره زنده شود و بتواند اعمال خود را مقبول نمايد.
أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ
10 - (96) (حتي اذا فتحت ياجوج وماجوج وهم من كل حدب ينسلون ): (تا آن زمان كه سد يأجوج و مأجوج گشوده شود و از هر تپه و بلندي سرازير گردند).
الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
11 - (97) (واقترب الوعد الحق فاذاهي شاخصه ابصار الذين كفروا ياويلنا قد كنافي غفله من هذا بل كناظالمين ): (و وعده حق نزديك شود و ديدگان كساني كه كافربودند خيره ماند و گويند اي واي بر ما كه از اين غافل بوديم ، بلكه ما ستمكار بوديم ) يعني امر به همين منوال جريان مي يابد و خدا اعمال مؤمنان صالح را ثبت مي كند تا به آنها پاداش دهد و دهكده هاي ظالم را هلاك مي سازد و راه بازگشت ايشان به دنيا راحرام مي نمايد تا آن روزي كه راه بسته يأجوج و مأجوج و سد آنها گشوده شود كه دراين صورت آنها از بلنديهاي زمين با سرعت به سوي مردم مي تازند و اين امر يكي ازنشانه هاي وقوع قيامت است (همچنانكه در سوره كهف آيات 98 و 99 درباره آن توضيح داديم ) كه در آن زمان ثبت اعمال صالح متوقف مي شود. چون قيامت دار پاداش و عقاب است نه سراي عمل . آنگاه مي فرمايد در آن زمان وعده حق نزديك مي شود ومراد از وعده حق همان قيامت است در آن حالت كفار از مشاهده اهوال قيامت آنچنان متحير و متعجب مي شوند كه از شدت اهتمام به آن ، به هيچ امر ديگري نمي انديشند وچشمانشان خيره مي گردد و آنگاه به خود لعن مي گويند و ادعا مي كنند. كه از اين صحنه در غفلت بوده اند و گويا اين ادعاي آنها ابتدا به اين صورت بوده كه معتقدند ديگران مارا غافل كردند، اما در آخر اعتراف مي كنند كه اين غفلت ناشي از ظلم خودشان بوده ، كه به كارهايي مشغول شدند كه آخرت را از يادشان مي برده و آنها را غافل مي ساخته ، لذاگفتند: بلكه خود ما ستمكار بوديم .
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ
12 - (98) (انكم وما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون ): (هماناشما و آنچه به غير از خدا مي پرستيد همه سوخت جهنميد و به آن وارد خواهيد شد)
ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ
13 - (99) (لوكان هؤلاء الهه ما وردوها وكل فيها خالدون ): (اگر اينها خدا بودندوارد جهنم نمي شدند در حاليكه همه در آن جاودانه ايد)
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ
14 - (100) (لهم فيها زفير وهم فيها لايسمعون ): (در آنجا ناله اي دارند و در آنجاچيزي نمي شنوند) (حصب ) يعني آتش زنه و سوخت . خطاب به مشركان مي فرمايد شما و معبودهاي و بتهاي سنگي و چوبي كه مي پرستيدهيزم و سوخت جهنم هستيد و در نهايت وارد آن خواهيد شد و چون لفظ (ما) را بكاربرده كه شامل غير عقلا نيست لذا مراد از آن معبودهاي ذوي العقول مثل ملائكه و انبياءو صالحان نمي باشد. و آنگاه مي فرمايد اگر اين آلهه و شفيعان فرضي شما معبود حقيقي بودند هرگز وارد آتش نمي شدند و حال آنكه همه شما و خدايان دروغينتان در جهنم جاويد خواهيد بود. در ادامه از خطاب كفار و مشركان عدول كرده و با رسولخداخطاب مي نمايد (تا بفهماند كه آنها لايق خطاب نيستند) و مي فرمايد آنها در دوزخ ، ازشدت حرارت آتش نفسهايشان چون بانگ خران و ناله جانسوز خواهد بود و ايشان درجهنم چيزي را نمي شنوند همچنانكه در دنيا صداي كلمه حق را نمي شنيدند. روايت شده كه وقتي اين آيات نازل شد اهل مكه دچار وحشت فراواني شدند وعبدالله بن زبعري در مقام مخاصمه با رسولخدا ص برآمد. و گفت به خداي كعبه با تومخاصمه مي كنم و تو را مجاب مي نمايم ، مگر يهود عزير را نمي پرستند و مگر نصاري مسيح را عبادت نمي كنند و يا بنومليح ملائكه را نمي پرستند؟ پس چگونه عيسي و عزيرو ملائكه ، هيزم جهنم باشند با اينكه تو قبلا ثناي آنها را مي كردي ؟ پيامبر خدا فرمودهرگز چنين نيست و تو مطلب را درست نفهميده اي آن عده از يهود و نصاري كه پيامبران را مي پرستند يا قبائلي كه ملائكه را عبادت مي كنند در واقع از شياطيني كه آنهارا به اين عمل امر مي كنند، اطاعت كرده و ايشان را مي پرستند و من نيز گفتم اين آيه درباره شما و خدايانتان است ، جز آن كساني كه خدا خودش آنها را استثناء كرده آنگاه آيه بعدي نازل شد.
ثُمَّ إِنَّکُم بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ
15 - (101) (ان الذين سبقت لهم مـنا الحسني اولئك عنها مبعدون ): (هماناكسانيكه درباره آنها از جانب ما حكم به نيكي شده ، ايشان از جهنم دور شوند)
ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ
16 - (102) (لايسمعون حسيسها وهم فيمـا اشتهت انفسهم خالدون ): (زمزمه آن راهم نشنوند و ايشان در آنچه كه دلهايشان تمايل داشته باشدجاودانند)
وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ
17 - (103) (لا يحزنهم الفزع الاكبر وتتلقيهم الملئكه هذا يومكم الذي كنتم توعدون ): (وحشت بزرگ قيامت آنها را اندوهگين نكند و ملائكه به استقبال آنهامي آيند و گويند اين همان روز شماست كه به شما وعده مي دادند.)

صفحه : 342
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 342
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 


1 - در باره سوره : سوره مؤمنون ، غرض سوره : دعوت مردم براي ايمان به خدا و روز قيامت و تشخيص و تمايزمؤمنان از كفار به وسيله روش سلوكشان در زندگي و نيز بيم دادن و بشارت مي باشد. (87) (وذا النون اذذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين ): (و صاحب ماهي را ياد كن آن زمان كه خشمناك رفت و گمان كرد كه بر او سخت نمي گيريم ، آنگاه در تاريكيها ندا كرد،پروردگارا هيچ معبودي جز تو نيست ، تو منزهي همانا من از ستمكاران بودم ) مراد از صاحب ماهي ، يونس پيامبر 7، فرزند متي است كه از طرف پروردگار براهل نينوي مبعوث شد و آنها را به دين خدا دعوت كرد، اما ايمان نياوردند، پس يونس آنها را نفرين كرد و از خدا خواست تا ايشان را عذاب كند، ولي همينكه نشانه هاي عذاب ظاهر شد و ايشان مشرف بر عذاب شدند، توبه كردند و ايمان آوردند و خداوندهم عذاب را از آنها بر طرف نمود، اما يونس قبل از ظاهر شدن نشانه هاي عذاب آنها راترك كرد و با حالت خشمگين ، رو به دريا نهاد و چون با قومش مدارا نكرده و در برابرايشان صبر و تحمل ننموده بود و فقط عذابشان را از خدا خواسته بود، خداوند هم او راسياست كرد و بر او سخت گرفت و ماهي بزرگي كه احتمالا نهنگ بوده ، وي را بلعيد واو در درون تاريكيهايي شكم ماهي و تاريكي دريا و تاريكي شب يعني از وراي ظلمتي سه گانه ، خدايش را ندا كرد و از آنچه عملش نمايش مي داد بيزاري جست ، چون عمل اوكه قومش را بدون دستوري از ناحيه خدا رها كرد و رفت ، اين معنا را ممثل مي كرد كه غير از خدا مرجع ديگري هست كه مي شود به او پناه برد ـ اگر چه او چنين قصدي نداشت ـ لذا از اين معنا اعلام بيزاري نمود و عرضه داشت : پروردگارا جز تو معبودي نيست ، و در مقام عذرخواهي گفت : منزهي تو از اينكه كسي از تحت سيطره تو بيرون رود يا به امر تو اعتراض كند. و آنگاه به ظلم خود اعتراف كرد، چون عملي كه اومرتكب شده بود اگر چه در آن قصد ظلم و معصيت نبود اما به نوعي ، ظلم را ممثل ومجسم مي نمود، پس خداي متعال با اين واقعه پيامبرش را تأديب و تربيت كرد تا با قدمي پاك و مبرا از تمثيل ظلم ، شايسته گام نهادن به بارگاه قرب ربوبي گردد.

2 - (88) (فاستجبنا له ونجيناه من الغم وكذلك ننجي المؤمنين ): (پس او را اجابت كرديم و از تنگنا نجاتش داديم ، مؤمنان را نيز اينچنين نجات مي دهيم ) يونس ع هر چند صراحتا به خواسته خود اشاره نكرد و تنها خدا را به يگانگي ستودو به ظلم خود اعتراف كرد، اما با همين كلام درخواست نجات و حالت دروني خود راابراز كرد و خداوند هم درخواست او را اجابت نمود و او را از غمي كه گرفتارش بود ـيعني از شكم ماهي ـ نجات داد و آنگاه خداوند با كلام (كذلك ننجي المؤمنين ) وعده به نجات هر مؤمن مبتلا به اندوه مي دهد، البته مؤمني كه مانند يونس رو به درگاه او كند وخدا را ندا دهد و هيچ كس را شريك او نگيرد، لذا اگر مؤمن مبتلا، با حالتي رو به درگاه خدا كند كه از همه اسباب دنيوي قطع اميد كرده باشد و يقين بداند كه تنها خدا قادر برنجات اوست ، خداوند قطعا او را از آن گرفتاري نجات خواهد داد.

3 - (89) (وزكريا اذ نادي ربه رب لاتذرني فردا وانت خير الوارثين ): (و زكريا راياد كن ، آن وقت كه پروردگارش راندا كرد: پروردگارا مرا تنها مگذار كه تو از همه بازماندگان بهتري ) در ادامه تذكرات سابق خطاب به پيامبرص ميفرمايد به يادآرزكرياي پيامبر را در آن زمانيكه براي طلب فرزند پروردگارش را مورد خطاب قرار دادو گفت: پروردگارا مرا تنها مگذار، يعني فرزندي به من عطا كن كه وارث من و خاندان يعقوب باشد و آنگاه در مقام ثنا و حمد نيز به پروردگارش گفت : خدايا تو بهترين وارثاني ، يعني تو وارث حقيقي عالم هستي و هيچ كس در اين امر با تو مشاركت ‌ ندارد.

4 - (90) (فاستجبنا له ووهبنا له يحيي واصلحنا له زوجه انهم كانوا يسارعون في الخيرات ويدعوننا رغبا ورهبا وكانوا لناخاشعين ): (پس او را اجابت كرديم و يحيي را به او بخشيديم و همسرش را برايش شايسته نموديم ، چون ايشان همواره در امور خيرمي شتافتند و ما را با بيم و اميد مي خواندند و همواره در برابر ما فروتن و خاشع بودند) مراد از اصلاح همسر، اين است كه خداوند همسر او را شايسته فرزنددار شدن كرده بعد از آنكه سالها عقيم بود و صلاحيت باردار شدن را نداشت ، پس خداوند مي فرمايدما دعاي زكريا را اجابت كرديم و يحيي را به او بخشيديم و همسرش را شايسته حمل نموديم و علت اين انعام و فيوضات ما هم اين بود كه ايشان همواره به سوي خيرات مي شتافتند و از عمل خير دريغ نمي ورزيدند و خداوند را با حالت خوف و رجاء ـ يعني در حال رغبت در رحمت و يا ثواب و رهبت از غضب و يا عقاب ـ عبادت مي كردند ودلهايشان در برابر پروردگار خاشع و خاضع بود و قلبهايشان از مشاهده عظمت وكبرياي الهي متأثر مي گشت .

5 - (91) (و التي احصنت فرجها فنفخنا فيها من روحنا وجعلناها وابنها ايه للعالمين ): (و ياد كن آن زن را كه عفت خويش را حفظ كرد و ما از روح خود در اودميديم و او و پسرش را نشانه عبرتي براي جهانيان قرار داديم ) مراد، مريم (س) دختر عمران است كه خداوند با اين جمله او را به واسطه داشتن عفت و صيانت مدح نموده و نيز او را از تهمتي كه يهود به وي نسبت مي دادند مبرا كرده . آنگاه به داستان ولادت معجزه آساي مسيح ع اشاره مي كند كه خداوند از روح خود در مريم دميده و عسيي را با كلمه الهي (كن ) ايجاد كرده ، تولدي كه ابدا مستند به جريان عادي نيست كه نطفه اي باشد و پس از طي دوره اي در آن روح دميده شده باشد،لذا وقتي نطفه اي نباشد، تنها نفخ روح خواهد بود. و در آخر مي فرمايد مريم و عيسي نشانه اي براي جهانيان هستند و همين افتخار مريم را كفايت مي كند كه در قرآن ، نامش در رديف انبياء الهي ذكر شده و حال آنكه او پيامبرنبوده و نيز در اينجا نفرمود ما عيسي و مريم را آيت قرار داديم بلكه فرمود ما مريم وفرزندش را آيت نموديم يعني عيسي را قائم بر مادر نمود.

6 - (92) (ان هذه امتكم امه واحده وانا ربكم فاعبدون ): (اين است آيين شما،آييني واحد و من پروردگار شمايم ، پس تنها مرا بپرستيد) (امت ) جماعتي هستند كه مقصد واحدي آنها را جمع كرده باشد، مثلا امت محمد ص را دين اسلام مجتمع كرده است . و مراد از امت در اينجا نوع انسان است كه نوع وامتي واحد است كه داراي هدف و مقصدي واحد مي باشد كه آن هدف سعادت حيات است و لذا ممكن نيست اين امت واحد غير ربي واحد ارباب ديگري داشته باشند چون ربوبيت و الوهيت امري قراردادي نيست بلكه امري حقيقي و به معناي مبدأيت تكوين وتدبير است و چون همه انسانها يك نوع موجود هستند و نظامي هم كه تدبير امورشان درآن جريان دارد، نظامي واحد و متصل است قهرا اين نوع واحد و نظام واحد را مالك ومدبري واحد به وجود آورده است . لذا ديگر معنا ندارد كه انسانها در امر ربوبيت با هم اختلاف كنند و هر گروه براي خود ربي غير رب ديگري اتخاذ كند و يا در عبادت راهي برود، غير آن راهي كه ديگري سلوك مي كند. لذا نوع واحد انسان لزوما داراي ربي واحد است كه او همان خداي تعالي مي باشد. به همين دليل در آخر مي فرمايد من مالك و مدبر امر شما هستم ، پس مرا عبادت كنيد، نه ديگر معبودهاي خيالي را.

7 - (93) (وتقطعوا امرهم بينهم كل الينا راجعون ): (و دين خود را بخش بخش كردند و همه به سوي ما بازمي گردند) يعني مردم در دين توحيد كه انبياء به آن دعوت كرده اند تفرقه افكنده اند و دين را كه امري واحد بود پاره پاره كرده و ميان خود قسمت كردند و هر طائفه اي يك قسمت آن را اتخاذ نمود و قسمت ديگر را ترك كرد، مانند بت پرستان و يهود و نصاري ... و اين آيه نوعي سرزنش و مذمتي است از مردم به خاطر اختلافشان در امر دين و نافرماني خداو ترك اوامر الهي و عدم پيروي از پيامبران و اينكه حتي بعضي از ايشان ، بعض ديگر رابه نام عقيده به قتل رسانيدند(26) در حاليكه دين در نزد خدا يكي است و در آخرمي فرمايد همگي بسوي ما باز مي گردند و به حسب اختلافي كه در امر دين نمودند، جزاداده مي شوند.

8 - (94) فمن يعمل من الصالحات وهو مؤمن فلا كفران لسعيه وانا له كاتبون ):(پس هر كس اعمال شايسته نمايد و مؤمن باشد كوشش او بدون پاداش نمي ماند و مابراي او ثبت مي كنيم ) يعني از افراد بشر هر كس چيزي از اعمال صالح را به جا آورد و ايمان داشته باشد ـچون عمل صالح بدون ايمان اثر و ارزشي ندارد ـ سعي او مستور نمي ماند و ما اعمال اورا در صحيفه اعمال ثبت مي كنيم . لذا عمل صالح او فراموش و كفران نمي شود. اين آيه از آياتي است كه دلالت مي كند عمل صالح وقتي مقبول مي افتد كه توأم باايمان باشد و نيز دلالت مي كند كه فرد مؤمني كه بعضي از اعمال صالح را انجام مي دهداهل فلاح است .

9 - (95) (وحرام علي قريه اهلكناها انهم لايرجعون ): (و بر هر دهكده كه هلاكشان كرديم مقرر نموديم كه ديگر باز نگردند) يعني ما اهل هر آبادي را كه به دليل كفر و ستم نابودشان كرديم ، ديگر زنده نمي كنيم و ايشان دوباره به دنيا باز نمي گردند تا بتوانند جبران مافات را بنمايند و آنچه از عمر وزندگي از كف داده اند بدست آورند. پس در واقع اين آيه مقابل آيه سابق است ، يعني هر كه مؤمن نباشد (اگر چه عمل صالح بجا آورد) سعي او بي نتيجه مي ماند و بعد از مردن هم راهي براي بازگشت و تدارك مافات ندارد. اما اينكه آيه را به صورت جمع بيان فرمود بدليل آن است كه فساد فرد، بالطبع به فساد جامعه منجر مي شود و آن وقت عذاب بر ايشان حتمي مي گردد و همه هلاك خواهند شد لذا آن قريه اي كه عمل صالح تؤام با ايمان انجام نداده و امرش منجر به هلاكت شده ، ديگر محال است كه دوباره زنده شود و بتواند اعمال خود را مقبول نمايد.

10 - (96) (حتي اذا فتحت ياجوج وماجوج وهم من كل حدب ينسلون ): (تا آن زمان كه سد يأجوج و مأجوج گشوده شود و از هر تپه و بلندي سرازير گردند).

11 - (97) (واقترب الوعد الحق فاذاهي شاخصه ابصار الذين كفروا ياويلنا قد كنافي غفله من هذا بل كناظالمين ): (و وعده حق نزديك شود و ديدگان كساني كه كافربودند خيره ماند و گويند اي واي بر ما كه از اين غافل بوديم ، بلكه ما ستمكار بوديم ) يعني امر به همين منوال جريان مي يابد و خدا اعمال مؤمنان صالح را ثبت مي كند تا به آنها پاداش دهد و دهكده هاي ظالم را هلاك مي سازد و راه بازگشت ايشان به دنيا راحرام مي نمايد تا آن روزي كه راه بسته يأجوج و مأجوج و سد آنها گشوده شود كه دراين صورت آنها از بلنديهاي زمين با سرعت به سوي مردم مي تازند و اين امر يكي ازنشانه هاي وقوع قيامت است (همچنانكه در سوره كهف آيات 98 و 99 درباره آن توضيح داديم ) كه در آن زمان ثبت اعمال صالح متوقف مي شود. چون قيامت دار پاداش و عقاب است نه سراي عمل . آنگاه مي فرمايد در آن زمان وعده حق نزديك مي شود ومراد از وعده حق همان قيامت است در آن حالت كفار از مشاهده اهوال قيامت آنچنان متحير و متعجب مي شوند كه از شدت اهتمام به آن ، به هيچ امر ديگري نمي انديشند وچشمانشان خيره مي گردد و آنگاه به خود لعن مي گويند و ادعا مي كنند. كه از اين صحنه در غفلت بوده اند و گويا اين ادعاي آنها ابتدا به اين صورت بوده كه معتقدند ديگران مارا غافل كردند، اما در آخر اعتراف مي كنند كه اين غفلت ناشي از ظلم خودشان بوده ، كه به كارهايي مشغول شدند كه آخرت را از يادشان مي برده و آنها را غافل مي ساخته ، لذاگفتند: بلكه خود ما ستمكار بوديم .

12 - (98) (انكم وما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون ): (هماناشما و آنچه به غير از خدا مي پرستيد همه سوخت جهنميد و به آن وارد خواهيد شد)

13 - (99) (لوكان هؤلاء الهه ما وردوها وكل فيها خالدون ): (اگر اينها خدا بودندوارد جهنم نمي شدند در حاليكه همه در آن جاودانه ايد)

14 - (100) (لهم فيها زفير وهم فيها لايسمعون ): (در آنجا ناله اي دارند و در آنجاچيزي نمي شنوند) (حصب ) يعني آتش زنه و سوخت . خطاب به مشركان مي فرمايد شما و معبودهاي و بتهاي سنگي و چوبي كه مي پرستيدهيزم و سوخت جهنم هستيد و در نهايت وارد آن خواهيد شد و چون لفظ (ما) را بكاربرده كه شامل غير عقلا نيست لذا مراد از آن معبودهاي ذوي العقول مثل ملائكه و انبياءو صالحان نمي باشد. و آنگاه مي فرمايد اگر اين آلهه و شفيعان فرضي شما معبود حقيقي بودند هرگز وارد آتش نمي شدند و حال آنكه همه شما و خدايان دروغينتان در جهنم جاويد خواهيد بود. در ادامه از خطاب كفار و مشركان عدول كرده و با رسولخداخطاب مي نمايد (تا بفهماند كه آنها لايق خطاب نيستند) و مي فرمايد آنها در دوزخ ، ازشدت حرارت آتش نفسهايشان چون بانگ خران و ناله جانسوز خواهد بود و ايشان درجهنم چيزي را نمي شنوند همچنانكه در دنيا صداي كلمه حق را نمي شنيدند. روايت شده كه وقتي اين آيات نازل شد اهل مكه دچار وحشت فراواني شدند وعبدالله بن زبعري در مقام مخاصمه با رسولخدا ص برآمد. و گفت به خداي كعبه با تومخاصمه مي كنم و تو را مجاب مي نمايم ، مگر يهود عزير را نمي پرستند و مگر نصاري مسيح را عبادت نمي كنند و يا بنومليح ملائكه را نمي پرستند؟ پس چگونه عيسي و عزيرو ملائكه ، هيزم جهنم باشند با اينكه تو قبلا ثناي آنها را مي كردي ؟ پيامبر خدا فرمودهرگز چنين نيست و تو مطلب را درست نفهميده اي آن عده از يهود و نصاري كه پيامبران را مي پرستند يا قبائلي كه ملائكه را عبادت مي كنند در واقع از شياطيني كه آنهارا به اين عمل امر مي كنند، اطاعت كرده و ايشان را مي پرستند و من نيز گفتم اين آيه درباره شما و خدايانتان است ، جز آن كساني كه خدا خودش آنها را استثناء كرده آنگاه آيه بعدي نازل شد.

15 - (101) (ان الذين سبقت لهم مـنا الحسني اولئك عنها مبعدون ): (هماناكسانيكه درباره آنها از جانب ما حكم به نيكي شده ، ايشان از جهنم دور شوند)

16 - (102) (لايسمعون حسيسها وهم فيمـا اشتهت انفسهم خالدون ): (زمزمه آن راهم نشنوند و ايشان در آنچه كه دلهايشان تمايل داشته باشدجاودانند)

17 - (103) (لا يحزنهم الفزع الاكبر وتتلقيهم الملئكه هذا يومكم الذي كنتم توعدون ): (وحشت بزرگ قيامت آنها را اندوهگين نكند و ملائكه به استقبال آنهامي آيند و گويند اين همان روز شماست كه به شما وعده مي دادند.)

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 18 - حزب 35 - سوره مؤمنون - صفحه 342
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر اطیب البیان

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 99,903,857