خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 23 - حزب 45 - سوره یس - صفحه 442


وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِن بَعْدِهِ مِن جُندٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَمَا کُنَّا مُنزِلِینَ
28 - (23)(و لا تنفع الشفاعه عنده الا لمن اذن له حتي اذا فزع عن قلوبهم قالواماذا قال ربكم قالوا الحق و هو العلي الكبير): (و نزد خدا شفاعت سودي ندارد،جز از آنكه به وي اجازه داده شود، تا زمانيكه فزع از دلهايشان زايل گردد، آنوقت مي پرسند: پروردگار شما چه گفت : گويند: حق و او بلند مرتبه و والاست )مشركان در عين اينكه اعتقادي به قيامت نداشتند، براي آلهه خود در همين دنيا وبراي برآورده شدن حاجات دنيوي خود قائل به شفاعت بودند، در اين آيه اين پنداررا باطل نموده و شفاعت را بطور كلي از آنها نفي مي كند و مي فرمايد: شفاعت سودي ندارد، مگر آنكه خداوند به آن شافع اجازه شفاعت و وساطت داده باشد و يا اينكه شفاعت فايده اي ندارد، مگر براي آن صاحب حاجتي كه ، خدا به شافع اجازه شفاعت در كار او را داده باشد و ملائكه همگي واسطه هايي هستند براي انفاذ و اجراي اوامرالهي ، لذا همه آنها شفيع هستند، اما نه در هر امري و براي هر كسي ، بلكه فقطدراموري كه خدا اذن داده باشد، به گونه اي كه فعل و قول آنها تنها مطابق اوامر الهي است ، پس در واقع ميان خداي سبحان و انجام فعل هيچ چيزي واسطه نيست ، جز امرخدا.در ادامه مي فرمايد: تا وقتي كه فزع ملائكه از دلهايشان برطرف شود، يعني آن احساس حقارت و تذلل محض كه دلهاي آن را پر كرده زايل شود تا بتوانند اوامر الهي را تحويل گرفته و به انجام آن اهتمام بورزند، به گونه اي كه از سراپاي وجودشان چيزي جز انجام امر خدا ظهور نكند، آنگاه طائفه اي از ملائكه كه فزعشان برطرف شده ازگروه ديگر كه قبلا آرامش يافته اند، مي پرسند: امر الهي چه بود؟ يعني مراتب اسفل ملائكه ، امر الهي را از مراتب اعلاي خود دريافت مي كنند و از چگونگي آن پرسش مي نمايند و آنان در جواب مراتب پايينتر مي گويند: حق گفت ، يعني خداوند امري راصادر نمود كه ثابت است و براي بطلان و تبديل آن طريقي نيست و در آخرمي فرمايد: فقط خداست كه والا و بلند مرتبه است و همه چيز مادون او هستند و اوست كه كبير است و ماسوي الله همه در جوار او كوچك و بي مقدارند.
إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ
29 - (24)(قل من يرزقكم من السموات و الارض قل الله و انا اواياكم لعلي هدي او في ضلال مبين ): (بگو چه كسي شما را از آسمانها و زمين روزي مي دهد،بگو: خدا و بگو ما و يا شما كداميك برطريق هدايت و يا در گمراهي آشكاريم )اين آيه استدلال ديگري است بر عليه مشركين از جهت رزق كه ملاك عمده بت پرستي آنهاست ، چون آنها معتقد بودند كه اگر ما بت ها را عبادت كنيم ، آنها از ماخشنود مي شوند و رزق ما را توسعه مي دهند، در اينجا خداوند به پيامبر فرمان مي دهدتا از ايشان بپرسد چه كسي از آسمان و زمين رزق شما را فراهم مي كند؟ و خود درجواب بفرمايد: خداي سبحان است كه روزي مي دهد، چون رزق ، خودش يكي ازمخلوقات خداست و مشركين خودشان معترف هستند كه تنها خالق هستي خداست ،منتها چون مشركان در دل اين اعتقاد را داشتند، اما از اعتراف به آن خودداري مي كردند، لذا خداوند به پيامبر فرمان مي دهد، تا آنحضرت خود پاسخ اين پرسش رابدهد و در آخر براي القاء حجت و وضوح حق از خود آنها انصاف بخواهد، يعني آنها را به تفكر در حالت نفساني خويش وادارد و بدون پافشاري بر باطل از آنهابخواهد كه به ديده انصاف بنگرند و ببينند، آياسخن و اعتقاد مسلمين بر پايه هدايت است و يا ضلالت (3)؟€ و به اين ترتيب حق را از باطل تشخيص دهند.
یَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ
30 - (25) (قل لا تسئلون عما اجرمنا ولا نسئل عما تعملون ): (بگو اگر ما مجرم باشيم ،شمامسئول جرم مانيستيدواگرشمامجرم باشيد،ماازآنچه شمامي كنيد،بازخواست نمي شويم )يعني وبال و دامنه عمل تنها گريبانگير عامل آن مي شود و از او به ديگري تجاوزنمي كند، بنابراين نه ما مسئول اعمال شما هستيم و نه شما مسئول جرم مائيد، بلكه هركس مسئول عمل خويش است .
أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لَا یَرْجِعُونَ
31 - (26) (قل يجمع بيننا ربنا ثم يفتح بيننا بالحق و هو الفتاح العليم ): (بگوپروردگار ما ميان ما و شما جمع نموده و سپس به حق بين ما داوري مي كند و او جداكننده و گشاينده داناست )يعني خداوند در روز قيامت هر دوگروه را در يك جا جمع كرده و آنگاه به حق ميان ايشان داوري كرده و ميانشان جدايي مي افكند و نيكوكاران را از بدكاران متمايزنمايد تا هر گروه براي ديدن جزاي اعمال خود جدا شوند و ملاك اين جدايي آثارذات و صفات و افعال آنهاست و از آنجا كه اين تمايز احتياج به علم و تدبير به كنه ذات و اعمال اشخاص دارد، اين امر فقط بدست خدا صورت مي گيرد كه رب هردوگروه است و به نيات و اعمال آنها آگاهي كامل دارد و فتاح است ، چون با خلقت وتدبير هر چيزي را از غير آن جدا مي كند و عليم است ، يعني داناي مطلق به هر چيزمي باشد.
وَإِن کُلٌّ لَّمَّا جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ
32 - (27)(قل اروني الذين الحقتم به شركاء كلا بل هو الله العزيز الحكيم ):(بگوبه من نشان دهيد، آن خدايان موهومي را كه به خدا ملحق كرده و شركاي او پنداشتيد،ابدا نمي توانيد نشان دهيد، بلكه خدا عزيز و حكيم است )در اينجا به رسول گرامي خود دستور مي دهد تا از مشركين بخواهد خدايان موهومي را كه شريك خدا فرض كرده اندبه او نشان دهند، تا آنحضرت ببيند آياصفات الوهيت مانند استقلال در حيات ، علم ، قدرت و قدرت شنيدن و ديدن دارند يا خير؟ آنگاه خود اين تقاضا را رد نموده و فرموده : هرگز بتهاي مشركان خدا نيستند، بلكه او خدايي غالب و حكيم است كه با عزت خود هر متجاوزي را از حريم كمال خود منع مي كند وچون اونامتناهي ونامحدوداست همين صفت اوراازاينكه كسي ياچيزي شريك اوباشد،مانع مي شود.پس صفت (عزيز) شركت شريك را كه ناشي از صلاحيت ذاتي او باشد نفي مي كند و صفت (حكمت ) مانع از اين مي شود كه كسي بدون صلاحيت ذاتي و تمليك خود پروردگار شريك او شود، چون چنين امري منافي با حكمت خدا و مستلزم اراده امر بيهوده و گزافي است ، پس كمال الوهيت و ربوبيت منحصر در اوست .
وَآیَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ
33 - (28)(و ما ارسلناك الا كافه للناس بشيرا و نذيرا ولكن اكثر الناس لايعلمون ): (و ما تو را نفرستاديم مگر براي آنكه مردم را از خطا و گناه بازداشته و نويدبخش و بيم رسان باشي ، اما بيشتر مردم نمي دانند)(كافه ) يعني مانع و جلوگير و (ه ) آخر آن براي مبالغه است . مي فرمايد اي رسول ، ما تو را نفرستاديم جز به جهت اينكه بازدارنده مردم از خطاباشي و آنها را انذار كرده و بشارت دهي .و ارسال رسول از لوازم ربوبيت است ، چون شأن رسول تدبير امور مردم در طريق سعادتشان و هدايت به سوي غايات وجوديشان مي باشد.پس عموميت رسالت پيامبر ص، كه رسولخداست نه رسول غير خدا، خود دليل است بر اينكه ربوبيت منحصر در خداي تعالي است . همچنانكه اميرالمؤمنين علي ع فرمودند (لو كان لربك شريك لاتتك رسله اگر براي پروردگارت شريكي وجود داشت ، هر آينه رسولان او به نزدت فرستاده مي شدند) و در آخر مي فرمايد: ولي بيشتر مردم دلالت انحصار رسالت در رسولخدا ص،برانحصار ربوبيت در خداي متعال را درك نمي كنند.لذا مشركين نمي توانند شريكي براي خدا ارائه كنند در حاليكه ما تو را نفرستاديم مگر بازدارنده جميع مردم در حاليكه بشارت دهنده و بيم رسان آنها باشي .
وَجَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِّن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ
34 - (29)(و يقولون متي هذا الوعد ان كنتم صادقين ): (و مي گويند: اگر راست مي گوييد اين وعده چه وقتي محقق مي شود؟)
لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَفَلَا یَشْکُرُونَ
35 - (30)(قل لكم ميعاد يوم لاتستاخرون عنه ساعه و لاتستقدمون ): (بگوميعاد شما روزي معين است كه نه مي توانيد آن را ساعتي تأخير بياندازيد و نه مي توانيدآن را مقدم بداريد)يعني مشركان به منظور استهزاء و به عجز آوردن پيامبر (ص ) به آنحضرت مي گفتند: پس اين وعده اي كه شما درباره قيامت و جدايي ميان دو گروه مؤمن و كافرمي دهيد، چه زماني تحقق مي يابد؟€ خداوند در پاسخ ايشان به رسول گرامي خود دستور مي دهد كه به آنها بگويد: شماميعادي حتمي و معين داريد كه ممكن نيست تخلف بپذيرد، بلكه قطعا و حتما واقع خواهد شد، منتها زمان وقوع آن از امور غيبي است كه جز خدا كسي از آن با خبرنيست همين مقدار بدانيد كه وقوع آن حتمي است و آن لحظه اي كه خداوند اراده وقوع آن را بنمايد هرگز يك ساعت مقدم و يا مؤخر نمي شود.
سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یَعْلَمُونَ
36 - (31)(و قال الذين كفروا لن نؤمن بهذا القران و لا بالذي بين يديه ولوتري اذالظالمون موقوفون عند ربهم يرجع بعضهم الي بعض القول يقول الذين استضعفوا للذين استكبروا لو لا انتم لكنا مؤمنين ):(و كساني كه كافرشدند گفتند: ما به اين قرآن ايمان نمي آوريم و به كتابهاي آسماني پيش از آن نيزايمان نمي آوريم و اگر تو ظالمان را در آن زمانيكه نزد پروردگارشان ايستاده اند ببيني ،خواهي ديد كه بايكديگر كشمكش نموده و هر يك جرم را به گردن ديگري مي اندازند و مستضعفان به مستكبران مي گويند: اگر شما نبوديد، ما از مؤمنان بوديم )اين آيه و دو آيه بعدي اين معنا را خاطر نشان مي سازند كه وبال كفري كه اساس آن گمراهي پيشوايان كفر و گمراه نمودن پيروان آنهاست ، به زودي به ايشان مي رسد وچيزي نمي گذرد كه پشيمان مي شوند. ولي در آن روز پشيماني سودي به حالشان ندارد.ابتدا از قول كافران نقل ميكند كه آنها گفتند ما نه به قرآن و نه به ساير كتب آسماني ايمان نمي آوريم ، آنگاه خطاب به رسولخدا (ص ) مي فرمايد اگر تو آنها را در پيشگاه پروردگارشان ملاحظه مي كردي ، مي ديدي كه اين ستمكاران كافر به كتب آسماني ورسولان الهي در موقف حساب و جزا در روز قيامت با يكديگر گفتگو و مخاصمه مي كنند و مستضعفان و كساني كه در دنيا پيرو ستمگران بودند به ستمكاران و پيشوايان ضلالت مي گويند، اگر شما نبوديد ما حتما مؤمن بوديم ، يعني شما ما را مجبور به كفركرديد و ميان ما و ايمان حائل شديد.
وَآیَةٌ لَّهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ
37 - (32)(قال الذين استكبروا للذين استضعفوا انحن صددناكم عن الهدي بعداذجاءكم بل كنتم مجرمين ):(كساني كه استكبار ورزيدند به آنانكه ضعيف شدندمي گويند: آيا ما شما را از هدايت بعد از آنكه بسويتان آمد، جلوگيري كرديم ؟ نه ،بلكه خودتان گناهكار بوديد)مستكبران در رد تهمتي كه مستضعفان به آنها زدند مي گويند: شما خودتان مجرم وگناهكار بوديد كه به هدايتي كه به سويتان آمد پشت كرديد وگرنه ما قدرت و اختياري نداشتيم كه شما را مجبور به رد دعوت نبوت و هدايت كنيم پس كفر شما مستند به اختيار و اراده خود شماست و خودتان مجرم بوديد و مي خواستيد كه بر جرم و گناه خود ادامه دهيد.
وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ
38 - (33)(و قال الذين استضعفوا للذين استكبروا بل مكر الليل و النهاراذتامروننا ان نكفر بالله نجعل له اندادا و اسروا الندامه لماراوالعذاب وجعلناالاغلال في اعناق الذين كفروا هل يجزون الا ما كانوا يعملون ):( و كساني كه ضعيف شمرده شدند به كساني كه بزرگ منشي كردند گفتند: بلكه نيرنگ شبانه روزي شما ما را وادار به كفر نمود، براي اينكه شما به ما دستور مي داديد كه به خدا كفربورزيم و برايش شريك بگيريم ،وآنان پشيماني خود را در وقت ديدن عذاب پنهان مي كنند، و ما غل و زنجير به گرد ن كفار مي گذاريم ، آيا جز به آنچه كه مي كردند، كيفرداده مي شوند؟)در ادامه مستضعفان به مستكبران مي گويند، چنين نيست كه شما بي تقصير باشيدبلكه نقشه هاي دامنه دار و شبانه روزي شما ما را به كفر واداشت چون شما همواره مارا امر به كفر و شرك مي كرديد و از آنجا كه ما زيردست و فرمانبر شما بوديم ناچاربوديم از شما اطاعت كنيم و كافر و مشرك شويم ، مگر اجبار غير از اين است ؟و آنگاه در وقتيكه آنها عذاب را ببينند و بفهمند كه ديگر هيچ راه فراري ندارند،پشيماني و ندامت خود را پنهان مي كنند، با اينكه قيامت محل بروز همه بواطن و امورمخفي است (5)اما اينها چون ملكه رذيله پنهانكاري در نفسشان مستقر شده ، همانطوركه در دنيا از ترس سرزنش و شماتت دشمنان ، ندامت خود را مخفي مي كردند، درآخرت نيز مخفي كاري مي كنند، با اينكه مي دانند دروغشان آشكار و هويداست .آنگاه خداوند به ذكر كيفيت گرفتاري آنها مي پردازد و مي فرمايد، كند وزنجيرهايي به گردنشان مي اندازيم تا نتوانند از عذاب بيرون آيند، مگر جز بدانچه كرده اند، جزا داده مي شوند؟ يعني اعمال آنها در دنيا، در آخرت بصورت كند و زنجيرتجسم يافته وكيفر آنها عين همان عملشان است .
وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ
39 - (34)(وما ارسلنا في قريه من نذير الا قال مترفوهاانا بماارسلتم به كافرون ):(و ما بسوي هيچ آبادي ، بيم رساني نفرستاديم مگر آن كه مرفهين آنها گفتند: ما به آنچه شما مأمور تبليغش شده ايد كافريم )
لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ
40 - (35)(و قالوا نحن اكثر اموالا و اولادا و ما نحن بمعذبين ): (و گفتند: ما اموال و اولاد بيشتري داريم و هرگز عذاب نمي شويم )(مترف ) يعني فرد زياده رو در بهره برداري از لذائذ و نعمات .اين آيه افاده مي كند كه زياده روي در لذايذ كار انسان را به جاي مي كشاند كه ازپذيرفتن حق استكبار مي ورزد.مي فرمايد: ما هر پيامبري كه بسوي آباديها فرستاديم افراد خوشگذران آن آباديهاپيامبران را انكار كردند و گفتند: ما به شما ايمان نمي آوريم و رسالت شما را انكارمي كنيم و چون در دنيا از مال و فرزندان بيشتري برخورداريم و سعادتي نيست جز درهمين دنيا و شقاوتي هم نيست جز در نداشتن مال و متاع اين دنيا، پس در آخرت هم ما معذب نخواهيم بود و اين سخن آنها ناشي از بي خبري و غفلت محض است همچنانكه در جاي ديگر هم از قول كافران نقل مي شود كه (و ما اظن الساعه قائمه ولئن رجعت الي ربي ان لي عنده للحسني (6) و من گمان نمي كنم كه قيامتي برپاشود وبفرضي كه من بسوي پروردگارم بازگردم ، باز هم نزد او نعمت و خوبي خواهم داشت )

صفحه : 442
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 442
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 

28 - (23)(و لا تنفع الشفاعه عنده الا لمن اذن له حتي اذا فزع عن قلوبهم قالواماذا قال ربكم قالوا الحق و هو العلي الكبير): (و نزد خدا شفاعت سودي ندارد،جز از آنكه به وي اجازه داده شود، تا زمانيكه فزع از دلهايشان زايل گردد، آنوقت مي پرسند: پروردگار شما چه گفت : گويند: حق و او بلند مرتبه و والاست )مشركان در عين اينكه اعتقادي به قيامت نداشتند، براي آلهه خود در همين دنيا وبراي برآورده شدن حاجات دنيوي خود قائل به شفاعت بودند، در اين آيه اين پنداررا باطل نموده و شفاعت را بطور كلي از آنها نفي مي كند و مي فرمايد: شفاعت سودي ندارد، مگر آنكه خداوند به آن شافع اجازه شفاعت و وساطت داده باشد و يا اينكه شفاعت فايده اي ندارد، مگر براي آن صاحب حاجتي كه ، خدا به شافع اجازه شفاعت در كار او را داده باشد و ملائكه همگي واسطه هايي هستند براي انفاذ و اجراي اوامرالهي ، لذا همه آنها شفيع هستند، اما نه در هر امري و براي هر كسي ، بلكه فقطدراموري كه خدا اذن داده باشد، به گونه اي كه فعل و قول آنها تنها مطابق اوامر الهي است ، پس در واقع ميان خداي سبحان و انجام فعل هيچ چيزي واسطه نيست ، جز امرخدا.در ادامه مي فرمايد: تا وقتي كه فزع ملائكه از دلهايشان برطرف شود، يعني آن احساس حقارت و تذلل محض كه دلهاي آن را پر كرده زايل شود تا بتوانند اوامر الهي را تحويل گرفته و به انجام آن اهتمام بورزند، به گونه اي كه از سراپاي وجودشان چيزي جز انجام امر خدا ظهور نكند، آنگاه طائفه اي از ملائكه كه فزعشان برطرف شده ازگروه ديگر كه قبلا آرامش يافته اند، مي پرسند: امر الهي چه بود؟ يعني مراتب اسفل ملائكه ، امر الهي را از مراتب اعلاي خود دريافت مي كنند و از چگونگي آن پرسش مي نمايند و آنان در جواب مراتب پايينتر مي گويند: حق گفت ، يعني خداوند امري راصادر نمود كه ثابت است و براي بطلان و تبديل آن طريقي نيست و در آخرمي فرمايد: فقط خداست كه والا و بلند مرتبه است و همه چيز مادون او هستند و اوست كه كبير است و ماسوي الله همه در جوار او كوچك و بي مقدارند.

29 - (24)(قل من يرزقكم من السموات و الارض قل الله و انا اواياكم لعلي هدي او في ضلال مبين ): (بگو چه كسي شما را از آسمانها و زمين روزي مي دهد،بگو: خدا و بگو ما و يا شما كداميك برطريق هدايت و يا در گمراهي آشكاريم )اين آيه استدلال ديگري است بر عليه مشركين از جهت رزق كه ملاك عمده بت پرستي آنهاست ، چون آنها معتقد بودند كه اگر ما بت ها را عبادت كنيم ، آنها از ماخشنود مي شوند و رزق ما را توسعه مي دهند، در اينجا خداوند به پيامبر فرمان مي دهدتا از ايشان بپرسد چه كسي از آسمان و زمين رزق شما را فراهم مي كند؟ و خود درجواب بفرمايد: خداي سبحان است كه روزي مي دهد، چون رزق ، خودش يكي ازمخلوقات خداست و مشركين خودشان معترف هستند كه تنها خالق هستي خداست ،منتها چون مشركان در دل اين اعتقاد را داشتند، اما از اعتراف به آن خودداري مي كردند، لذا خداوند به پيامبر فرمان مي دهد، تا آنحضرت خود پاسخ اين پرسش رابدهد و در آخر براي القاء حجت و وضوح حق از خود آنها انصاف بخواهد، يعني آنها را به تفكر در حالت نفساني خويش وادارد و بدون پافشاري بر باطل از آنهابخواهد كه به ديده انصاف بنگرند و ببينند، آياسخن و اعتقاد مسلمين بر پايه هدايت است و يا ضلالت (3)؟€ و به اين ترتيب حق را از باطل تشخيص دهند.

30 - (25) (قل لا تسئلون عما اجرمنا ولا نسئل عما تعملون ): (بگو اگر ما مجرم باشيم ،شمامسئول جرم مانيستيدواگرشمامجرم باشيد،ماازآنچه شمامي كنيد،بازخواست نمي شويم )يعني وبال و دامنه عمل تنها گريبانگير عامل آن مي شود و از او به ديگري تجاوزنمي كند، بنابراين نه ما مسئول اعمال شما هستيم و نه شما مسئول جرم مائيد، بلكه هركس مسئول عمل خويش است .

31 - (26) (قل يجمع بيننا ربنا ثم يفتح بيننا بالحق و هو الفتاح العليم ): (بگوپروردگار ما ميان ما و شما جمع نموده و سپس به حق بين ما داوري مي كند و او جداكننده و گشاينده داناست )يعني خداوند در روز قيامت هر دوگروه را در يك جا جمع كرده و آنگاه به حق ميان ايشان داوري كرده و ميانشان جدايي مي افكند و نيكوكاران را از بدكاران متمايزنمايد تا هر گروه براي ديدن جزاي اعمال خود جدا شوند و ملاك اين جدايي آثارذات و صفات و افعال آنهاست و از آنجا كه اين تمايز احتياج به علم و تدبير به كنه ذات و اعمال اشخاص دارد، اين امر فقط بدست خدا صورت مي گيرد كه رب هردوگروه است و به نيات و اعمال آنها آگاهي كامل دارد و فتاح است ، چون با خلقت وتدبير هر چيزي را از غير آن جدا مي كند و عليم است ، يعني داناي مطلق به هر چيزمي باشد.

32 - (27)(قل اروني الذين الحقتم به شركاء كلا بل هو الله العزيز الحكيم ):(بگوبه من نشان دهيد، آن خدايان موهومي را كه به خدا ملحق كرده و شركاي او پنداشتيد،ابدا نمي توانيد نشان دهيد، بلكه خدا عزيز و حكيم است )در اينجا به رسول گرامي خود دستور مي دهد تا از مشركين بخواهد خدايان موهومي را كه شريك خدا فرض كرده اندبه او نشان دهند، تا آنحضرت ببيند آياصفات الوهيت مانند استقلال در حيات ، علم ، قدرت و قدرت شنيدن و ديدن دارند يا خير؟ آنگاه خود اين تقاضا را رد نموده و فرموده : هرگز بتهاي مشركان خدا نيستند، بلكه او خدايي غالب و حكيم است كه با عزت خود هر متجاوزي را از حريم كمال خود منع مي كند وچون اونامتناهي ونامحدوداست همين صفت اوراازاينكه كسي ياچيزي شريك اوباشد،مانع مي شود.پس صفت (عزيز) شركت شريك را كه ناشي از صلاحيت ذاتي او باشد نفي مي كند و صفت (حكمت ) مانع از اين مي شود كه كسي بدون صلاحيت ذاتي و تمليك خود پروردگار شريك او شود، چون چنين امري منافي با حكمت خدا و مستلزم اراده امر بيهوده و گزافي است ، پس كمال الوهيت و ربوبيت منحصر در اوست .

33 - (28)(و ما ارسلناك الا كافه للناس بشيرا و نذيرا ولكن اكثر الناس لايعلمون ): (و ما تو را نفرستاديم مگر براي آنكه مردم را از خطا و گناه بازداشته و نويدبخش و بيم رسان باشي ، اما بيشتر مردم نمي دانند)(كافه ) يعني مانع و جلوگير و (ه ) آخر آن براي مبالغه است . مي فرمايد اي رسول ، ما تو را نفرستاديم جز به جهت اينكه بازدارنده مردم از خطاباشي و آنها را انذار كرده و بشارت دهي .و ارسال رسول از لوازم ربوبيت است ، چون شأن رسول تدبير امور مردم در طريق سعادتشان و هدايت به سوي غايات وجوديشان مي باشد.پس عموميت رسالت پيامبر ص، كه رسولخداست نه رسول غير خدا، خود دليل است بر اينكه ربوبيت منحصر در خداي تعالي است . همچنانكه اميرالمؤمنين علي ع فرمودند (لو كان لربك شريك لاتتك رسله اگر براي پروردگارت شريكي وجود داشت ، هر آينه رسولان او به نزدت فرستاده مي شدند) و در آخر مي فرمايد: ولي بيشتر مردم دلالت انحصار رسالت در رسولخدا ص،برانحصار ربوبيت در خداي متعال را درك نمي كنند.لذا مشركين نمي توانند شريكي براي خدا ارائه كنند در حاليكه ما تو را نفرستاديم مگر بازدارنده جميع مردم در حاليكه بشارت دهنده و بيم رسان آنها باشي .

34 - (29)(و يقولون متي هذا الوعد ان كنتم صادقين ): (و مي گويند: اگر راست مي گوييد اين وعده چه وقتي محقق مي شود؟)

35 - (30)(قل لكم ميعاد يوم لاتستاخرون عنه ساعه و لاتستقدمون ): (بگوميعاد شما روزي معين است كه نه مي توانيد آن را ساعتي تأخير بياندازيد و نه مي توانيدآن را مقدم بداريد)يعني مشركان به منظور استهزاء و به عجز آوردن پيامبر (ص ) به آنحضرت مي گفتند: پس اين وعده اي كه شما درباره قيامت و جدايي ميان دو گروه مؤمن و كافرمي دهيد، چه زماني تحقق مي يابد؟€ خداوند در پاسخ ايشان به رسول گرامي خود دستور مي دهد كه به آنها بگويد: شماميعادي حتمي و معين داريد كه ممكن نيست تخلف بپذيرد، بلكه قطعا و حتما واقع خواهد شد، منتها زمان وقوع آن از امور غيبي است كه جز خدا كسي از آن با خبرنيست همين مقدار بدانيد كه وقوع آن حتمي است و آن لحظه اي كه خداوند اراده وقوع آن را بنمايد هرگز يك ساعت مقدم و يا مؤخر نمي شود.

36 - (31)(و قال الذين كفروا لن نؤمن بهذا القران و لا بالذي بين يديه ولوتري اذالظالمون موقوفون عند ربهم يرجع بعضهم الي بعض القول يقول الذين استضعفوا للذين استكبروا لو لا انتم لكنا مؤمنين ):(و كساني كه كافرشدند گفتند: ما به اين قرآن ايمان نمي آوريم و به كتابهاي آسماني پيش از آن نيزايمان نمي آوريم و اگر تو ظالمان را در آن زمانيكه نزد پروردگارشان ايستاده اند ببيني ،خواهي ديد كه بايكديگر كشمكش نموده و هر يك جرم را به گردن ديگري مي اندازند و مستضعفان به مستكبران مي گويند: اگر شما نبوديد، ما از مؤمنان بوديم )اين آيه و دو آيه بعدي اين معنا را خاطر نشان مي سازند كه وبال كفري كه اساس آن گمراهي پيشوايان كفر و گمراه نمودن پيروان آنهاست ، به زودي به ايشان مي رسد وچيزي نمي گذرد كه پشيمان مي شوند. ولي در آن روز پشيماني سودي به حالشان ندارد.ابتدا از قول كافران نقل ميكند كه آنها گفتند ما نه به قرآن و نه به ساير كتب آسماني ايمان نمي آوريم ، آنگاه خطاب به رسولخدا (ص ) مي فرمايد اگر تو آنها را در پيشگاه پروردگارشان ملاحظه مي كردي ، مي ديدي كه اين ستمكاران كافر به كتب آسماني ورسولان الهي در موقف حساب و جزا در روز قيامت با يكديگر گفتگو و مخاصمه مي كنند و مستضعفان و كساني كه در دنيا پيرو ستمگران بودند به ستمكاران و پيشوايان ضلالت مي گويند، اگر شما نبوديد ما حتما مؤمن بوديم ، يعني شما ما را مجبور به كفركرديد و ميان ما و ايمان حائل شديد.

37 - (32)(قال الذين استكبروا للذين استضعفوا انحن صددناكم عن الهدي بعداذجاءكم بل كنتم مجرمين ):(كساني كه استكبار ورزيدند به آنانكه ضعيف شدندمي گويند: آيا ما شما را از هدايت بعد از آنكه بسويتان آمد، جلوگيري كرديم ؟ نه ،بلكه خودتان گناهكار بوديد)مستكبران در رد تهمتي كه مستضعفان به آنها زدند مي گويند: شما خودتان مجرم وگناهكار بوديد كه به هدايتي كه به سويتان آمد پشت كرديد وگرنه ما قدرت و اختياري نداشتيم كه شما را مجبور به رد دعوت نبوت و هدايت كنيم پس كفر شما مستند به اختيار و اراده خود شماست و خودتان مجرم بوديد و مي خواستيد كه بر جرم و گناه خود ادامه دهيد.

38 - (33)(و قال الذين استضعفوا للذين استكبروا بل مكر الليل و النهاراذتامروننا ان نكفر بالله نجعل له اندادا و اسروا الندامه لماراوالعذاب وجعلناالاغلال في اعناق الذين كفروا هل يجزون الا ما كانوا يعملون ):( و كساني كه ضعيف شمرده شدند به كساني كه بزرگ منشي كردند گفتند: بلكه نيرنگ شبانه روزي شما ما را وادار به كفر نمود، براي اينكه شما به ما دستور مي داديد كه به خدا كفربورزيم و برايش شريك بگيريم ،وآنان پشيماني خود را در وقت ديدن عذاب پنهان مي كنند، و ما غل و زنجير به گرد ن كفار مي گذاريم ، آيا جز به آنچه كه مي كردند، كيفرداده مي شوند؟)در ادامه مستضعفان به مستكبران مي گويند، چنين نيست كه شما بي تقصير باشيدبلكه نقشه هاي دامنه دار و شبانه روزي شما ما را به كفر واداشت چون شما همواره مارا امر به كفر و شرك مي كرديد و از آنجا كه ما زيردست و فرمانبر شما بوديم ناچاربوديم از شما اطاعت كنيم و كافر و مشرك شويم ، مگر اجبار غير از اين است ؟و آنگاه در وقتيكه آنها عذاب را ببينند و بفهمند كه ديگر هيچ راه فراري ندارند،پشيماني و ندامت خود را پنهان مي كنند، با اينكه قيامت محل بروز همه بواطن و امورمخفي است (5)اما اينها چون ملكه رذيله پنهانكاري در نفسشان مستقر شده ، همانطوركه در دنيا از ترس سرزنش و شماتت دشمنان ، ندامت خود را مخفي مي كردند، درآخرت نيز مخفي كاري مي كنند، با اينكه مي دانند دروغشان آشكار و هويداست .آنگاه خداوند به ذكر كيفيت گرفتاري آنها مي پردازد و مي فرمايد، كند وزنجيرهايي به گردنشان مي اندازيم تا نتوانند از عذاب بيرون آيند، مگر جز بدانچه كرده اند، جزا داده مي شوند؟ يعني اعمال آنها در دنيا، در آخرت بصورت كند و زنجيرتجسم يافته وكيفر آنها عين همان عملشان است .

39 - (34)(وما ارسلنا في قريه من نذير الا قال مترفوهاانا بماارسلتم به كافرون ):(و ما بسوي هيچ آبادي ، بيم رساني نفرستاديم مگر آن كه مرفهين آنها گفتند: ما به آنچه شما مأمور تبليغش شده ايد كافريم )

40 - (35)(و قالوا نحن اكثر اموالا و اولادا و ما نحن بمعذبين ): (و گفتند: ما اموال و اولاد بيشتري داريم و هرگز عذاب نمي شويم )(مترف ) يعني فرد زياده رو در بهره برداري از لذائذ و نعمات .اين آيه افاده مي كند كه زياده روي در لذايذ كار انسان را به جاي مي كشاند كه ازپذيرفتن حق استكبار مي ورزد.مي فرمايد: ما هر پيامبري كه بسوي آباديها فرستاديم افراد خوشگذران آن آباديهاپيامبران را انكار كردند و گفتند: ما به شما ايمان نمي آوريم و رسالت شما را انكارمي كنيم و چون در دنيا از مال و فرزندان بيشتري برخورداريم و سعادتي نيست جز درهمين دنيا و شقاوتي هم نيست جز در نداشتن مال و متاع اين دنيا، پس در آخرت هم ما معذب نخواهيم بود و اين سخن آنها ناشي از بي خبري و غفلت محض است همچنانكه در جاي ديگر هم از قول كافران نقل مي شود كه (و ما اظن الساعه قائمه ولئن رجعت الي ربي ان لي عنده للحسني (6) و من گمان نمي كنم كه قيامتي برپاشود وبفرضي كه من بسوي پروردگارم بازگردم ، باز هم نزد او نعمت و خوبي خواهم داشت )

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 23 - حزب 45 - سوره یس - صفحه 442
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر اطیب البیان

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 93,552,726