خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 7 - حزب 13 - سوره مائده - صفحه 121


قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِن قَبْلُ وَأَضَلُّوا کَثِیرًا وَضَلُّوا عَن سَوَاءِ السَّبِیلِ
77 - (77)(قل يا اهل الكتاب لا تغلوا في دينكم غير الحق و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا من قبل و اضلوا كثيرا و ضلواعن سواء السبيل ):(بگو اي اهل كتاب ،در دين خود غلو و زياده روي به ناحق نكنيد و از هوسهاي پيشينيان كه قبلاگمراه شدند و عده زيادي را هم گمراه كردند و از طريق ميانه منحرف شدند،پيروي نكنيد)،(غلو)يعني افراط و زياده روي و تجاوز از حد و مي فرمايد:دين خدا را كه امر به توحيد مي كند با زياده روي خود منحرف نكنيد و نگوييدالله خداي پدر است و مسيح يا عزير پسر او هستند، ايجاد و تربيت هر دو به عهده خداست ، از هوا وهوسهاي اقوام پيشين كه بت پرست و مشرك بودند و هم خودشان گمراه بودند و هم بسياري از مردم را گمراه كردند پيروي نكنيد، چون همين عقيده به پدر و پسري در مورد خدا و پيامبرانش نتيجه همان افكار بت پرستان است و اينكه انسان هم خودش گمراه باشد و هم ديگران را گمراه كندگمراهي فوق گمراهي است . و از حضرت علي (ع ) منقول است كه (ابتداي دين معرفت خداست و كمال معرفت او تصديق به وجود اوست وكمال تصديق به او يگانه دانستن اوست وكمال توحيد و يگانگي او خالص شدن براي اوست و كمال اخلاص براي او نفي صفات از اوست ، چون هر صفتي شهادت مي دهد كه غير از موصوف است و هرموصوفي شهادت مي دهد كه غير صفت است پس هر كس خدا را به وصف جداي از ذات توصيف كند او را قرين دانسته و هر كس خدا را قرين بداند به دوئيت او حكم كرده و هركه به دوئيت حكم كند، خدا را تجزيه كرده و داراي اجزاء دانسته و كسي كه چنين كند نسبت به او جاهل شده است و هر كس به خداجاهل شد، البته او را قابل اشاره حسي هم مي داند و كسي كه چنين كند او رامحدود كرده است و هر كس خدا را محدود كند، او را معدود و قابل شمارش نموده است )،پس وحدت خدا وحدت عددي نيست و صفات او عين ذات اويند.
لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُوا یَعْتَدُونَ
78 - (78)(لعن الذين كفروا من بني اسرائيل علي لسان داود وعيسي ابن مريم ذلك بماعصوا و كانوا يعتدون ):(از بني اسرائيل آنهايي كه كافر شدند به زبان داودو عيسي پسر مريم نفرين و لعنت شدند و اين به جهت عصيان آنها بود و اينكه آنها همواره تجاوز كار بودند)،اين آيه رسول خدا(ص ) را خبر مي دهد كه از اهل كتاب آنها كه كفر ورزيدند، به زبان انبياء خودشان هم لعنت شده اند و اين لعنت هم به جهت عصيان و كفر پيشگي و تجاوز و عداوت هميشگي آنها بوده است .
کَانُوا لَا یَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ
79 - (79)(كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون ):(آنها ازمنكراتي كه مي كردند دست بر نمي داشتند ،براستي چه بد اعمالي انجام مي دادند)،يعني روش ايشان به اين صورت بود كه عده اي اعمال زشت و منكر رامرتكب مي شدند و گروه ديگر هم راضي به فعل آنها بودند و آنها را نهي و منع نمي كردند و اين رضايت به عمل منكر خود عملي زشت و منكر است ،پس شيوه هميشگي آنها ارتكاب منكرات بود.
تَرَى کَثِیرًا مِّنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ
80 - (80)(تري كثيرا منهم يتولون الذين كفروا لبئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله عليهم و في العذاب هم خالدون ):(بسياري از آنان را مي بيني كه كساني را كه كافر شدند دوست مي دارند، چه بد توشه ايست كه بدست خود براي خودشان پيش فرستادند كه سبب شد خداوند بر آنها خشم بگيرد و در عذاب جاودان باشند)،اين آيه از باب گواهي خواستن از حس و وجدان است ،يعني اينها اگر قدر دين خود را مي شناختند، از آن دست بر نمي داشتند و از حدود آن تجاوز نمي كردند و لازمه اين امر هم اين بود كه اهل توحيد را دوست بدارند و ازكافران نيز نباشند، چون به گواهي وجدان هر كس كه قومي را دوست بدارد به فعل آنها نيز راضي است ، پس از دوستي آنهابا كفار، استفاده مي شود كه اينها ازدين خود چشم پوشيده و صرف نظر كرده اند و دوستي با كفار بسيار توشه بدي است كه براي آخرتشان مي فرستند و جزاي آنها اين است كه خداوند نسبت به آنها غضب مي كند و در عذاب جاودانه خواهند بود تا وبال عملشان را بچشند،چون اينها كيفر و عذاب خود را خودشان از پيش فرستاده اند.
وَلَوْ کَانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِیِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیَاءَ وَلَکِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ
81 - (81)(ولو كانوا يؤمنون بالله و النبي و ما انزل اليه ما اتخذوهم اولياء ولكن كثيرا منهم فاسقون ):(و اگر اينها به خدا و پيامبر و آنچه به او نازل شده ايمان مي آوردند، كفار را به دوستي نمي گرفتند وليكن بسياري از آنها فاسق وگنه كار هستند)،يعني اگر اهل كتاب به خداو پيامبراسلام و قرآن و يا به پيامبرخودشان و كتابشان ايمان داشتند ،هرگز كفار را دوست خود نمي گرفتند ،چون ايمان تمامي اسباب را هر چه هم مؤثر باشند تحت الشعاع خود قرار داده و ازبين مي برد وليكن بسياري از آنان فاسق و سرپيچ از ايمان هستند.
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ
82 - (82)(لتجدن اشد الناس عداوه للذين امنوا اليهود و الذين اشركوا ولتجدن اقربهم موده للذين امنوا الذين قالوا انا نصاري ذلك بان منهم قسيسين و رهبانا و انهم لا يستكبرون ):(هر آينه يهود و مشركين را دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان مي يابي و هر آينه آنها را كه گفتند ما نصاري هستيم دوست ترين مردم نسبت به مؤمنين مي يابي ، اين به آن جهت است كه بعضي ازملت نصاري قسيسين و رهباناني هستند و اصولا اينها تكبر نمي ورزند)، دراينجا قرآن قصد مقايسه بين حالات و روحيات و اعتقادات اهل كتاب با يكديگررا دارد، مي فرمايد: يهود و مشركان از نظر استكبار و روحيات بسيار شبيه هم هستند، چون رذايل بسياري ميان آنها مشترك است ،هر چند بعضي گفتار زشت اختصاص به يهود دارد و مثل اينكه گفتند:(دست خدا بسته است )و يا بعضي ازنصاري كه گفتند:(خدا همان مسيح است ) يا گفتند:(مسيح پسر خداست )،اما به هر جهت يهود و مشركين از جهت شدت تعصب و مكر و خدعه نسبت به مؤمنان و پيمان شكني و قلت ايمان آورندگان مانند هم هستند و اما نصاري هم به جهت اينكه عده بيشتري از آنها به اسلام گرويدند و بدون مبارزه و با كمال شيفتگي به اسلام ايمان آوردند ،هم به جهت اينكه آزاد بودند كه ايمان بياورند ياجزيه بدهند و يا محاربه و جنگ كنند ،از جهت مودت نزديكترين مردم به مؤمنان هستند و علت آنهم اين است كه اولا): ميان آنها مردمي عالم متعبد و زاهدو اهل عبادت وجود دارد، ثانيا): اينها اصولا روش استكباري ندارند و همين سه امر (علم ، عبادت ، عدم استكبار)كليد سعادت آنان و مايه آمادگي آنهابراي سعادت و نيكبختي است . چون سعادت آدمي از نظر ديني به اين است كه بتواند اولا عمل صالح راتشخيص داده و سپس بر طبق آن عمل كند، اما يهود اگر چه بين آنها علمائي بودند، اما اينها استكبار داشتند و با حق معانده مي كردند و مشركان هم كه اصولافاقد علماء بودند و از طرف ديگر صفت ناپسند تكبر و عصبيت در ميان آنهاريشه دار و مستحكم بود.

صفحه : 121
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 121
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 

77 - (77)(قل يا اهل الكتاب لا تغلوا في دينكم غير الحق و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا من قبل و اضلوا كثيرا و ضلواعن سواء السبيل ):(بگو اي اهل كتاب ،در دين خود غلو و زياده روي به ناحق نكنيد و از هوسهاي پيشينيان كه قبلاگمراه شدند و عده زيادي را هم گمراه كردند و از طريق ميانه منحرف شدند،پيروي نكنيد)،(غلو)يعني افراط و زياده روي و تجاوز از حد و مي فرمايد:دين خدا را كه امر به توحيد مي كند با زياده روي خود منحرف نكنيد و نگوييدالله خداي پدر است و مسيح يا عزير پسر او هستند، ايجاد و تربيت هر دو به عهده خداست ، از هوا وهوسهاي اقوام پيشين كه بت پرست و مشرك بودند و هم خودشان گمراه بودند و هم بسياري از مردم را گمراه كردند پيروي نكنيد، چون همين عقيده به پدر و پسري در مورد خدا و پيامبرانش نتيجه همان افكار بت پرستان است و اينكه انسان هم خودش گمراه باشد و هم ديگران را گمراه كندگمراهي فوق گمراهي است . و از حضرت علي (ع ) منقول است كه (ابتداي دين معرفت خداست و كمال معرفت او تصديق به وجود اوست وكمال تصديق به او يگانه دانستن اوست وكمال توحيد و يگانگي او خالص شدن براي اوست و كمال اخلاص براي او نفي صفات از اوست ، چون هر صفتي شهادت مي دهد كه غير از موصوف است و هرموصوفي شهادت مي دهد كه غير صفت است پس هر كس خدا را به وصف جداي از ذات توصيف كند او را قرين دانسته و هر كس خدا را قرين بداند به دوئيت او حكم كرده و هركه به دوئيت حكم كند، خدا را تجزيه كرده و داراي اجزاء دانسته و كسي كه چنين كند نسبت به او جاهل شده است و هر كس به خداجاهل شد، البته او را قابل اشاره حسي هم مي داند و كسي كه چنين كند او رامحدود كرده است و هر كس خدا را محدود كند، او را معدود و قابل شمارش نموده است )،پس وحدت خدا وحدت عددي نيست و صفات او عين ذات اويند.

78 - (78)(لعن الذين كفروا من بني اسرائيل علي لسان داود وعيسي ابن مريم ذلك بماعصوا و كانوا يعتدون ):(از بني اسرائيل آنهايي كه كافر شدند به زبان داودو عيسي پسر مريم نفرين و لعنت شدند و اين به جهت عصيان آنها بود و اينكه آنها همواره تجاوز كار بودند)،اين آيه رسول خدا(ص ) را خبر مي دهد كه از اهل كتاب آنها كه كفر ورزيدند، به زبان انبياء خودشان هم لعنت شده اند و اين لعنت هم به جهت عصيان و كفر پيشگي و تجاوز و عداوت هميشگي آنها بوده است .

79 - (79)(كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون ):(آنها ازمنكراتي كه مي كردند دست بر نمي داشتند ،براستي چه بد اعمالي انجام مي دادند)،يعني روش ايشان به اين صورت بود كه عده اي اعمال زشت و منكر رامرتكب مي شدند و گروه ديگر هم راضي به فعل آنها بودند و آنها را نهي و منع نمي كردند و اين رضايت به عمل منكر خود عملي زشت و منكر است ،پس شيوه هميشگي آنها ارتكاب منكرات بود.

80 - (80)(تري كثيرا منهم يتولون الذين كفروا لبئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله عليهم و في العذاب هم خالدون ):(بسياري از آنان را مي بيني كه كساني را كه كافر شدند دوست مي دارند، چه بد توشه ايست كه بدست خود براي خودشان پيش فرستادند كه سبب شد خداوند بر آنها خشم بگيرد و در عذاب جاودان باشند)،اين آيه از باب گواهي خواستن از حس و وجدان است ،يعني اينها اگر قدر دين خود را مي شناختند، از آن دست بر نمي داشتند و از حدود آن تجاوز نمي كردند و لازمه اين امر هم اين بود كه اهل توحيد را دوست بدارند و ازكافران نيز نباشند، چون به گواهي وجدان هر كس كه قومي را دوست بدارد به فعل آنها نيز راضي است ، پس از دوستي آنهابا كفار، استفاده مي شود كه اينها ازدين خود چشم پوشيده و صرف نظر كرده اند و دوستي با كفار بسيار توشه بدي است كه براي آخرتشان مي فرستند و جزاي آنها اين است كه خداوند نسبت به آنها غضب مي كند و در عذاب جاودانه خواهند بود تا وبال عملشان را بچشند،چون اينها كيفر و عذاب خود را خودشان از پيش فرستاده اند.

81 - (81)(ولو كانوا يؤمنون بالله و النبي و ما انزل اليه ما اتخذوهم اولياء ولكن كثيرا منهم فاسقون ):(و اگر اينها به خدا و پيامبر و آنچه به او نازل شده ايمان مي آوردند، كفار را به دوستي نمي گرفتند وليكن بسياري از آنها فاسق وگنه كار هستند)،يعني اگر اهل كتاب به خداو پيامبراسلام و قرآن و يا به پيامبرخودشان و كتابشان ايمان داشتند ،هرگز كفار را دوست خود نمي گرفتند ،چون ايمان تمامي اسباب را هر چه هم مؤثر باشند تحت الشعاع خود قرار داده و ازبين مي برد وليكن بسياري از آنان فاسق و سرپيچ از ايمان هستند.

82 - (82)(لتجدن اشد الناس عداوه للذين امنوا اليهود و الذين اشركوا ولتجدن اقربهم موده للذين امنوا الذين قالوا انا نصاري ذلك بان منهم قسيسين و رهبانا و انهم لا يستكبرون ):(هر آينه يهود و مشركين را دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان مي يابي و هر آينه آنها را كه گفتند ما نصاري هستيم دوست ترين مردم نسبت به مؤمنين مي يابي ، اين به آن جهت است كه بعضي ازملت نصاري قسيسين و رهباناني هستند و اصولا اينها تكبر نمي ورزند)، دراينجا قرآن قصد مقايسه بين حالات و روحيات و اعتقادات اهل كتاب با يكديگررا دارد، مي فرمايد: يهود و مشركان از نظر استكبار و روحيات بسيار شبيه هم هستند، چون رذايل بسياري ميان آنها مشترك است ،هر چند بعضي گفتار زشت اختصاص به يهود دارد و مثل اينكه گفتند:(دست خدا بسته است )و يا بعضي ازنصاري كه گفتند:(خدا همان مسيح است ) يا گفتند:(مسيح پسر خداست )،اما به هر جهت يهود و مشركين از جهت شدت تعصب و مكر و خدعه نسبت به مؤمنان و پيمان شكني و قلت ايمان آورندگان مانند هم هستند و اما نصاري هم به جهت اينكه عده بيشتري از آنها به اسلام گرويدند و بدون مبارزه و با كمال شيفتگي به اسلام ايمان آوردند ،هم به جهت اينكه آزاد بودند كه ايمان بياورند ياجزيه بدهند و يا محاربه و جنگ كنند ،از جهت مودت نزديكترين مردم به مؤمنان هستند و علت آنهم اين است كه اولا): ميان آنها مردمي عالم متعبد و زاهدو اهل عبادت وجود دارد، ثانيا): اينها اصولا روش استكباري ندارند و همين سه امر (علم ، عبادت ، عدم استكبار)كليد سعادت آنان و مايه آمادگي آنهابراي سعادت و نيكبختي است . چون سعادت آدمي از نظر ديني به اين است كه بتواند اولا عمل صالح راتشخيص داده و سپس بر طبق آن عمل كند، اما يهود اگر چه بين آنها علمائي بودند، اما اينها استكبار داشتند و با حق معانده مي كردند و مشركان هم كه اصولافاقد علماء بودند و از طرف ديگر صفت ناپسند تكبر و عصبيت در ميان آنهاريشه دار و مستحكم بود.

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 7 - حزب 13 - سوره مائده - صفحه 121
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر اطیب البیان

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 93,732,022