خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 8 - حزب 15 - سوره انعام - صفحه 142


وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةَ وَکَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلًا مَّا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ
111 - (111)(ولو اننا نزلنا اليهم الملئكه و كلمهم الموتي و حشرنا عليهم كل شيي ء قبلا ما كانوا ليؤمنوا الا ان يشاء الله و لكن اكثرهم يجهلون ):(و اگر مافرشتگان را بر آنها نازل مي كرديم و مردگان با آنان سخن مي گفتند و همه چيزهارا در برابر آنان دسته دسته گرد مي آ ورديم ، باز هم ايمان نمي آوردند، مگر اينكه خدا بخواهد، وليكن بيشتر آنها نمي دانند)، يعني اگر ما خواسته هاي عجيبي را كه آنها مي خواستند اجابت مي كرديم و معجزات شگفت برايشان مي آورديم وملائك را مشاهده مي كردند و يا مردگان را براي آنها زنده مي ساختيم تا با آنان سخن بگويند و يا تمام موجودات را گروه گروه با آنها مواجه مي كرديم ، تا همه آنها به زبان حال و قال بر صدق دعوت ما شهادت مي دادند، باز هم ايشان ايمان آور نبودند و هيچكدام از اينها تأثيري در اجابت دعوت پيامبر از ناحيه ايشان نداشت ، مگر اينكه خدا بخواهد، يعني ايمان آنها محتاج به علل و اسبابي است كه در ذات خود غير مستقلند و همه وابسته به مشيت الهي مي باشند و همه آن اسباب وقتي مؤثرند كه خداوند اذن داده باشد،اما چه مي توان كرد،چون بيشترمشركان (به جز علماي ستمكار كه از روي علم تكذيب مي نمايند)،نسبت به مقام پروردگار خود جاهل هستند وهمه اسباب و علل را مستقل در تأثيرمي پندارند و گمان مي كنند اگر خداوند معجزه اي را كه سبب ايمان است برايشان بياورد ايمان مي آورند هر چند كه خدا نخواهد، اما اشتباه آنها در اين است كه اين اسباب ناقص و نيازمند به مشيت خدا را، مستقل پنداشته اند .
وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ
112 - (112)(و كذلك جعلنا لكل نبي عدوا شياطين الانس و الجن يوحي بعضهم الي بعض زخرف القول غرورا و لو شاء ربك ما فعلوه فذرهم وما يفترون ):(و اينچنين براي هر پيامبر دشمناني از ديو سرشتان جن و انس قرار داديم كه براي فريب ،گفتار آراسته را به يكديگر الهام مي كنند،اگر پروردگار تو مي خواست آنها چنين نمي كردند، پس آنها را با چيزهائي كه افترا مي زنند رها كن و به حال خودواگذار)، (شياطين ) جمع شيطان است و شيطان به معناي شرير و بد نهادمي باشد، پس شياطين يعني اشرار، (جن ) در لغت به معناي پوشيده و مخفي است ، اما در اصطلاح قرآن به معناي طائفه اي از موجودات (غير فرشتگان )هستند كه شعور واراده دارند و از حواس ما پنهان هستند و شيطان نيز از گروه آنان است و كلمه (وحي ) به معناي گفتار پنهاني با اشاره و امثال آن است و(زخرف )آرايشي را گويند كه آدمي را به اشتباه بياندازد. پس (زخرف القول ) گفتار آراسته اي است كه به حق شباهت دارد، وليكن بر حق نيست و امر را برانسان مشتبه مي سازد و كلمه غرور مفعول مطلق يا مفعول له فعلي مقدر از همان ريشه است ، پس آيه شريفه مي فرمايد: همانطور كه براي تودشمناني از بد سيرتان انساني وجني قرار داده ايم كه پنهاني و با اشاره بر عليه توبرنامه ريزي مي كنند و با سخنان فريبنده مردم را به اشتباه مي اندازند ،به همين گونه براي تمام انبياء گذشته نيز چنين دشمناني درست كرده بوديم و اگر حكم ومشيت الهي نبود، اينها كوچكترين عملي نمي توانستند انجام دهند و در واقع عمل اينها هم مستند به اذن الهي است و خطاب به پيامبر مي فرمايد: حالا كه دانستي كه دشمني مشركان و شر برانگيزي و وسوسه كردن آنها همه مطابق مشيت خداست ، نه مخالف و مانع نفوذ آن ، پس از مشاهده اخلالگري و فسادانگيزي آنها اندوهناك مشو، بلكه آنها را به حال خود واگذار تا هر دروغ وافترايي مي خواهند به خدا ببندند و هر شريكي را براي او برگزينند و اين سخن به جهت تسلاي خاطر آن جناب است .
وَلِتَصْغَى إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُوا مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ
113 - (113)(و لتصغي اليه افئده الذين لا يؤمنون بالاخره و ليرضوه و ليقترفواماهم مقترفون ):(و هم براي اينكه قلبهاي كساني كه به آخرت ايمان نمي آورند به آن مايل شود و آن را بپسندد و تا آنان نيز در عاقبت بدي كه براي آن شياطين است واقع گردند)، اين آيه در ادامه گفتار آيه قبلي است و مي فرمايد:ما آنها را به حال خود گذاشتيم تا با گفتار فريبنده مردم را بفريبند، تو نيز چون از آنها اعراض كني ، آنها وحي شيطان را اجابت نموده و بسوي آن مايل مي شوند و مورد پسندآنان قرار مي گيرد و در نتيجه مرتكب گناهان و اعمال زشتي مي شوند تا به اعلي درجه شقاوتي كه در ذاتشان وجود دارد مي رسند و اينچنين خداوند نه تنها اهل سعادت را در رسيدن به سعادت مطلوبشان ياري و مدد مي كند،بلكه اهل شقاوت را نيز در رسيدن به سير مطلوبشان كه همان كمال شقاوت است مددمي رساند، همچنانكه فرمود:(كلا نمد هؤلاء و هؤلاء...)(51).
أَفَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَمًا وَهُوَ الَّذِی أَنزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتَابَ مُفَصَّلًا وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّکَ بِالْحَقِّ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ
114 - (114)(افغيرالله ابتغي حكما و هو الذي انزل اليكم الكتاب مفصلا والذين اتيناهم الكتاب يعلمون انه منزل من ربك بالحق فلا تكونن من الممترين ):(آيا جز خدا داوري جستجو كنم ؟ در حاليكه اوست كه اين كتاب را به تفصيل برشما نازل كرده و كساني كه قبلا به آنها كتاب داده ايم مي دانند كه قرآن به حق از جانب پروردگارت نازل شده است ، پس ابدا از اهل ترديدمباش )،(حكم )به كسي اطلاق مي شود كه استحاق حكم كردن را دارد وجز به حق قضاوت و حكم نمي كند و معناي آيه چنين است كه آيا من به غير خدا ازشريكاني كه شما براي خود معبود گرفته ايد حكمي انتخاب كنم ؟ در حالي كه خداوند سزاوار حكميت است ، چون اوست كه اين كتاب قرآن را به حق بر شمانازل كرده و هيچ يك از معارف و شرايع آن به يكديگر مختلط و مشتبه نيست وشامل سعادت جامعه انساني و باعث بركات آسماني و زميني مي باشد و آنگاه خطاب به پيامبر مي فرمايد:بدان كه اهل كتاب بدرستي مي دانند كه اين كتاب قرآن به حق از ناحيه پروردگارت نازل شده ، پس داراي اطمينان خاطر باش و ثبات قدم داشته باش و بدان كه قرآن از ناحيه شيطان و از القائات او يا از مقوله كهانت نمي باشد و شيطان در آن تصرفي نكرده ، پس مباداكه از اهل ترديدو دودلي باشي . (هل انبئكم علي من تنزل الشياطين ، تنزل علي كل افاك اثيم )(52)،(آيا شما را آگاه كنم كه شيطان به چه كساني نازل مي شود؟شيطان بر هر دروغگوي گنه كار نازل ميشود).
وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَّا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
115 - (115)(و تمت كلمت ربك صدقا وعدلا لا مبدل لكلماته و هو السميع العليم ):(و گفتار پروردگارت بر اساس راستي و عدل به اتمام رسيد،هيچ تغييري در گفتار او راه ندارد و او شنوا و داناست )، (كلمه )لفظي است كه دلالت بر معناي تام يا غير تام مي نمايد و در قرآن كريم گاهي در قول حقي كه خداي تعالي گفته باشد از قبيل قضا و وعده و گاهي به معناي موجود خارجي كه با كلمه (كن ) محقق مي شود بكار رفته است ،مانند مسيح كه كلمه اي از جانب خداست و تمام نمودن كلمه ، به كمال رسيدن دعوت اسلامي به نبوت محمد(ص ) و نزول كتاب آسماني قرآن كه غالب بر همه كتابهاي آسماني است مي باشد و اين يعني پايان تدرج در شريعتهاي آسماني كه دائما از نقص به سوي كمال در حركت بوده اندكه مصداق آن هم دين اسلام است و تماميت كلمه الهي از نظر صدق ، اين است كه آنچنان كه گفته شده تحقق پذيرد و تماميت آن از نظر عدل اين است كه مواد واجزاي آن يكنواخت بوده ، بدون اينكه شامل تضاد و تناقض باشد و عبارت بعدي ( لا مبدل لكلماته )در حكم علت نسبت به عبارت قبلي است ،يعني علت تمام شدن كلمات الهي از جهت صدق و عدل اين است كه اين كلمات الهي هرگز تغيير نمي كند نه ازجانب خود خدا ،مثل اينكه خداوند هرگز خلف وعده نمي كند و نه ازجانب غير او، مثل اينكه خداوند را عاجز و مجبور به تغيير نظرنمايد،و در آخر مي فرمايد: خداوند سميع و عليم است ، يعني آنچه را مردم به لسان حاجت از او مي طلبند مي شنود و مي داند و اجابت مي كند و از اعمال شمانيز آگاه است .
وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ
116 - (116)(و ان تطع اكثر من في الارض يضلوك عن سبيل الله ان يتبعون الا الظن و ان هم الا يخرصون ):(اگر بيشتر مردم روي زمين را اطاعت نمايي ،تو را از راه خدا گمراه نمايند، آنها جز از گمان پيروي نمي كنند و جز اين نيست كه آنهاتخمين مي زنند)، راه خدا راه علم و حكمت است و شامل احكام و قوانيني است كه سعادت بشر در گرو آنهاست و اين شرايع بايد از ناحيه خدا اخذ شود و در آن جز به علم و يقين نمي توان تكيه داشت ، اما سير انسان در زندگي دنيويش وارتباط شئون حياتي و اعمال او، او را مجبور به اعتماد به ظن و تخمين مي نمايدبه غير از چند نظريه كلي كه اعتماد بشر در آنها به علم خالص و يقين محض مي باشد، پس پيروي از اكثر مردم روي زمين در اخذ احكام و شرايع به گمراهي و ضلالت منجر مي شود، چون اعتماد بشر در اخذ آنها بر اساس تخمين خواهدبود و ظن و تخمين هم انسان را به حقيقت نمي رساند (ان الظن لا يغني من الحق شيئا)(53)،(همانا گمان چيزي از حق را افاده نمي كند)،در حاليكه سعادت انسان ورستگاري و نجاتش ، يابه عكس خسارت دائمي و هلاكتش چيزي نيست كه درخور عمل به ظن و گمان باشد و خداي سبحان به هيچ وجه ، جز به علم و يقين ازبندگان راضي نمي شود و تنها، عملي را مي پسندد كه براساس علم ويقين باشد،خصوصادر اموري مربوط به نبوت و كتاب و حكم ،همچنانكه فرموده :(ولا تقف ما ليس لك به علم )(54)،(چيزي راكه به آن علم نداري ، پيروي نكن ). لذا چون بيشتر مردم براساس ظن و تخمين عمل مي كنند، اگر انسان از آنهاپيروي كند گمراه مي شود، زيرا هر ظني نتيجه جهل است و عبوديت با جهل نسبت به پروردگار تحقق نمي يابد و آنچه خدا از بنده اش مي طلبد، تنها عمل بر اساس يقين و علم است ، در حاليكه مردم تنها براساس تخمين و گمان حكم مي دهند، لذا حكم تنها از آن خداست ، نه گمراهان و قوانين تخميني آنان .
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَن یَضِلُّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ
117 - (117)(ان ربك هو اعلم من يضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين ):(هماناپروردگار تو بهتر مي داند كه چه كسي از راه او گمراه شده و او بهتر هدايت يافتگان را مي شناسد)، پس خداي سبحان به حقيقت احوال گمراهان و هدايت شدگان داناست و هيچ كس جز او اين علم را ندارد، جز آنكه خداوند خودمقداري از اين علم را به او افاضه نموده باشد.
فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کُنتُم بِآیَاتِهِ مُؤْمِنِینَ
118 - (118)(فكلوا مما ذكر اسم الله عليه ان كنتم باياته مؤمنين ):(اگر به آيات خداايمان داريد از ذبحي كه نام خدا بر آن برده شده ، بخوريد)،مطابق بيانات قبلي چون خداي متعال پروردگار عالميان است و به اطاعت سزاوارتر مي باشد، پس بايد به هر حكمي كه خدا تشريع فرموده ، گردن نهاد و در اينجا امر به خوردن ازگوشت حيوان تزكيه شده نموده است ، يعني مؤمنان بايد فقط از گوشت حيواني بخورند كه موقع ذبح نام خدا بر آن ذكر شده باشد و از حيوان غير مذكي ،مثل ميته يا مردار نخورند(ولا تأكلوا ممالم يذكراسم الله عليه )(55)،و اطاعت اين حكم را نيزمعلق به ايمان نمود ،چون مؤمن است كه مي داند خداوند در پيروي بر حق ،سزاوارتر مي باشد.

صفحه : 142
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 142
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 

111 - (111)(ولو اننا نزلنا اليهم الملئكه و كلمهم الموتي و حشرنا عليهم كل شيي ء قبلا ما كانوا ليؤمنوا الا ان يشاء الله و لكن اكثرهم يجهلون ):(و اگر مافرشتگان را بر آنها نازل مي كرديم و مردگان با آنان سخن مي گفتند و همه چيزهارا در برابر آنان دسته دسته گرد مي آ ورديم ، باز هم ايمان نمي آوردند، مگر اينكه خدا بخواهد، وليكن بيشتر آنها نمي دانند)، يعني اگر ما خواسته هاي عجيبي را كه آنها مي خواستند اجابت مي كرديم و معجزات شگفت برايشان مي آورديم وملائك را مشاهده مي كردند و يا مردگان را براي آنها زنده مي ساختيم تا با آنان سخن بگويند و يا تمام موجودات را گروه گروه با آنها مواجه مي كرديم ، تا همه آنها به زبان حال و قال بر صدق دعوت ما شهادت مي دادند، باز هم ايشان ايمان آور نبودند و هيچكدام از اينها تأثيري در اجابت دعوت پيامبر از ناحيه ايشان نداشت ، مگر اينكه خدا بخواهد، يعني ايمان آنها محتاج به علل و اسبابي است كه در ذات خود غير مستقلند و همه وابسته به مشيت الهي مي باشند و همه آن اسباب وقتي مؤثرند كه خداوند اذن داده باشد،اما چه مي توان كرد،چون بيشترمشركان (به جز علماي ستمكار كه از روي علم تكذيب مي نمايند)،نسبت به مقام پروردگار خود جاهل هستند وهمه اسباب و علل را مستقل در تأثيرمي پندارند و گمان مي كنند اگر خداوند معجزه اي را كه سبب ايمان است برايشان بياورد ايمان مي آورند هر چند كه خدا نخواهد، اما اشتباه آنها در اين است كه اين اسباب ناقص و نيازمند به مشيت خدا را، مستقل پنداشته اند .

112 - (112)(و كذلك جعلنا لكل نبي عدوا شياطين الانس و الجن يوحي بعضهم الي بعض زخرف القول غرورا و لو شاء ربك ما فعلوه فذرهم وما يفترون ):(و اينچنين براي هر پيامبر دشمناني از ديو سرشتان جن و انس قرار داديم كه براي فريب ،گفتار آراسته را به يكديگر الهام مي كنند،اگر پروردگار تو مي خواست آنها چنين نمي كردند، پس آنها را با چيزهائي كه افترا مي زنند رها كن و به حال خودواگذار)، (شياطين ) جمع شيطان است و شيطان به معناي شرير و بد نهادمي باشد، پس شياطين يعني اشرار، (جن ) در لغت به معناي پوشيده و مخفي است ، اما در اصطلاح قرآن به معناي طائفه اي از موجودات (غير فرشتگان )هستند كه شعور واراده دارند و از حواس ما پنهان هستند و شيطان نيز از گروه آنان است و كلمه (وحي ) به معناي گفتار پنهاني با اشاره و امثال آن است و(زخرف )آرايشي را گويند كه آدمي را به اشتباه بياندازد. پس (زخرف القول ) گفتار آراسته اي است كه به حق شباهت دارد، وليكن بر حق نيست و امر را برانسان مشتبه مي سازد و كلمه غرور مفعول مطلق يا مفعول له فعلي مقدر از همان ريشه است ، پس آيه شريفه مي فرمايد: همانطور كه براي تودشمناني از بد سيرتان انساني وجني قرار داده ايم كه پنهاني و با اشاره بر عليه توبرنامه ريزي مي كنند و با سخنان فريبنده مردم را به اشتباه مي اندازند ،به همين گونه براي تمام انبياء گذشته نيز چنين دشمناني درست كرده بوديم و اگر حكم ومشيت الهي نبود، اينها كوچكترين عملي نمي توانستند انجام دهند و در واقع عمل اينها هم مستند به اذن الهي است و خطاب به پيامبر مي فرمايد: حالا كه دانستي كه دشمني مشركان و شر برانگيزي و وسوسه كردن آنها همه مطابق مشيت خداست ، نه مخالف و مانع نفوذ آن ، پس از مشاهده اخلالگري و فسادانگيزي آنها اندوهناك مشو، بلكه آنها را به حال خود واگذار تا هر دروغ وافترايي مي خواهند به خدا ببندند و هر شريكي را براي او برگزينند و اين سخن به جهت تسلاي خاطر آن جناب است .

113 - (113)(و لتصغي اليه افئده الذين لا يؤمنون بالاخره و ليرضوه و ليقترفواماهم مقترفون ):(و هم براي اينكه قلبهاي كساني كه به آخرت ايمان نمي آورند به آن مايل شود و آن را بپسندد و تا آنان نيز در عاقبت بدي كه براي آن شياطين است واقع گردند)، اين آيه در ادامه گفتار آيه قبلي است و مي فرمايد:ما آنها را به حال خود گذاشتيم تا با گفتار فريبنده مردم را بفريبند، تو نيز چون از آنها اعراض كني ، آنها وحي شيطان را اجابت نموده و بسوي آن مايل مي شوند و مورد پسندآنان قرار مي گيرد و در نتيجه مرتكب گناهان و اعمال زشتي مي شوند تا به اعلي درجه شقاوتي كه در ذاتشان وجود دارد مي رسند و اينچنين خداوند نه تنها اهل سعادت را در رسيدن به سعادت مطلوبشان ياري و مدد مي كند،بلكه اهل شقاوت را نيز در رسيدن به سير مطلوبشان كه همان كمال شقاوت است مددمي رساند، همچنانكه فرمود:(كلا نمد هؤلاء و هؤلاء...)(51).

114 - (114)(افغيرالله ابتغي حكما و هو الذي انزل اليكم الكتاب مفصلا والذين اتيناهم الكتاب يعلمون انه منزل من ربك بالحق فلا تكونن من الممترين ):(آيا جز خدا داوري جستجو كنم ؟ در حاليكه اوست كه اين كتاب را به تفصيل برشما نازل كرده و كساني كه قبلا به آنها كتاب داده ايم مي دانند كه قرآن به حق از جانب پروردگارت نازل شده است ، پس ابدا از اهل ترديدمباش )،(حكم )به كسي اطلاق مي شود كه استحاق حكم كردن را دارد وجز به حق قضاوت و حكم نمي كند و معناي آيه چنين است كه آيا من به غير خدا ازشريكاني كه شما براي خود معبود گرفته ايد حكمي انتخاب كنم ؟ در حالي كه خداوند سزاوار حكميت است ، چون اوست كه اين كتاب قرآن را به حق بر شمانازل كرده و هيچ يك از معارف و شرايع آن به يكديگر مختلط و مشتبه نيست وشامل سعادت جامعه انساني و باعث بركات آسماني و زميني مي باشد و آنگاه خطاب به پيامبر مي فرمايد:بدان كه اهل كتاب بدرستي مي دانند كه اين كتاب قرآن به حق از ناحيه پروردگارت نازل شده ، پس داراي اطمينان خاطر باش و ثبات قدم داشته باش و بدان كه قرآن از ناحيه شيطان و از القائات او يا از مقوله كهانت نمي باشد و شيطان در آن تصرفي نكرده ، پس مباداكه از اهل ترديدو دودلي باشي . (هل انبئكم علي من تنزل الشياطين ، تنزل علي كل افاك اثيم )(52)،(آيا شما را آگاه كنم كه شيطان به چه كساني نازل مي شود؟شيطان بر هر دروغگوي گنه كار نازل ميشود).

115 - (115)(و تمت كلمت ربك صدقا وعدلا لا مبدل لكلماته و هو السميع العليم ):(و گفتار پروردگارت بر اساس راستي و عدل به اتمام رسيد،هيچ تغييري در گفتار او راه ندارد و او شنوا و داناست )، (كلمه )لفظي است كه دلالت بر معناي تام يا غير تام مي نمايد و در قرآن كريم گاهي در قول حقي كه خداي تعالي گفته باشد از قبيل قضا و وعده و گاهي به معناي موجود خارجي كه با كلمه (كن ) محقق مي شود بكار رفته است ،مانند مسيح كه كلمه اي از جانب خداست و تمام نمودن كلمه ، به كمال رسيدن دعوت اسلامي به نبوت محمد(ص ) و نزول كتاب آسماني قرآن كه غالب بر همه كتابهاي آسماني است مي باشد و اين يعني پايان تدرج در شريعتهاي آسماني كه دائما از نقص به سوي كمال در حركت بوده اندكه مصداق آن هم دين اسلام است و تماميت كلمه الهي از نظر صدق ، اين است كه آنچنان كه گفته شده تحقق پذيرد و تماميت آن از نظر عدل اين است كه مواد واجزاي آن يكنواخت بوده ، بدون اينكه شامل تضاد و تناقض باشد و عبارت بعدي ( لا مبدل لكلماته )در حكم علت نسبت به عبارت قبلي است ،يعني علت تمام شدن كلمات الهي از جهت صدق و عدل اين است كه اين كلمات الهي هرگز تغيير نمي كند نه ازجانب خود خدا ،مثل اينكه خداوند هرگز خلف وعده نمي كند و نه ازجانب غير او، مثل اينكه خداوند را عاجز و مجبور به تغيير نظرنمايد،و در آخر مي فرمايد: خداوند سميع و عليم است ، يعني آنچه را مردم به لسان حاجت از او مي طلبند مي شنود و مي داند و اجابت مي كند و از اعمال شمانيز آگاه است .

116 - (116)(و ان تطع اكثر من في الارض يضلوك عن سبيل الله ان يتبعون الا الظن و ان هم الا يخرصون ):(اگر بيشتر مردم روي زمين را اطاعت نمايي ،تو را از راه خدا گمراه نمايند، آنها جز از گمان پيروي نمي كنند و جز اين نيست كه آنهاتخمين مي زنند)، راه خدا راه علم و حكمت است و شامل احكام و قوانيني است كه سعادت بشر در گرو آنهاست و اين شرايع بايد از ناحيه خدا اخذ شود و در آن جز به علم و يقين نمي توان تكيه داشت ، اما سير انسان در زندگي دنيويش وارتباط شئون حياتي و اعمال او، او را مجبور به اعتماد به ظن و تخمين مي نمايدبه غير از چند نظريه كلي كه اعتماد بشر در آنها به علم خالص و يقين محض مي باشد، پس پيروي از اكثر مردم روي زمين در اخذ احكام و شرايع به گمراهي و ضلالت منجر مي شود، چون اعتماد بشر در اخذ آنها بر اساس تخمين خواهدبود و ظن و تخمين هم انسان را به حقيقت نمي رساند (ان الظن لا يغني من الحق شيئا)(53)،(همانا گمان چيزي از حق را افاده نمي كند)،در حاليكه سعادت انسان ورستگاري و نجاتش ، يابه عكس خسارت دائمي و هلاكتش چيزي نيست كه درخور عمل به ظن و گمان باشد و خداي سبحان به هيچ وجه ، جز به علم و يقين ازبندگان راضي نمي شود و تنها، عملي را مي پسندد كه براساس علم ويقين باشد،خصوصادر اموري مربوط به نبوت و كتاب و حكم ،همچنانكه فرموده :(ولا تقف ما ليس لك به علم )(54)،(چيزي راكه به آن علم نداري ، پيروي نكن ). لذا چون بيشتر مردم براساس ظن و تخمين عمل مي كنند، اگر انسان از آنهاپيروي كند گمراه مي شود، زيرا هر ظني نتيجه جهل است و عبوديت با جهل نسبت به پروردگار تحقق نمي يابد و آنچه خدا از بنده اش مي طلبد، تنها عمل بر اساس يقين و علم است ، در حاليكه مردم تنها براساس تخمين و گمان حكم مي دهند، لذا حكم تنها از آن خداست ، نه گمراهان و قوانين تخميني آنان .

117 - (117)(ان ربك هو اعلم من يضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين ):(هماناپروردگار تو بهتر مي داند كه چه كسي از راه او گمراه شده و او بهتر هدايت يافتگان را مي شناسد)، پس خداي سبحان به حقيقت احوال گمراهان و هدايت شدگان داناست و هيچ كس جز او اين علم را ندارد، جز آنكه خداوند خودمقداري از اين علم را به او افاضه نموده باشد.

118 - (118)(فكلوا مما ذكر اسم الله عليه ان كنتم باياته مؤمنين ):(اگر به آيات خداايمان داريد از ذبحي كه نام خدا بر آن برده شده ، بخوريد)،مطابق بيانات قبلي چون خداي متعال پروردگار عالميان است و به اطاعت سزاوارتر مي باشد، پس بايد به هر حكمي كه خدا تشريع فرموده ، گردن نهاد و در اينجا امر به خوردن ازگوشت حيوان تزكيه شده نموده است ، يعني مؤمنان بايد فقط از گوشت حيواني بخورند كه موقع ذبح نام خدا بر آن ذكر شده باشد و از حيوان غير مذكي ،مثل ميته يا مردار نخورند(ولا تأكلوا ممالم يذكراسم الله عليه )(55)،و اطاعت اين حكم را نيزمعلق به ايمان نمود ،چون مؤمن است كه مي داند خداوند در پيروي بر حق ،سزاوارتر مي باشد.

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 8 - حزب 15 - سوره انعام - صفحه 142
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر اطیب البیان

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 93,293,946