خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 9 - حزب 17 - سوره اعراف - صفحه 162


قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یَا شُعَیْبُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِن قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ کُنَّا کَارِهِینَ
88 - (88)(قال الملا الذين استكبروا من قومه لنخرجنك يا شعيب و الذين امنوامعك من قريتنا او لتعودن في ملتنا قال او لو كنا كارهين ):(بزرگان قوم او كه تكبرمي نمودند،گفتند: اي شعيب ما هر آينه تو و كساني را كه با تو ايمان آوردند ازآبادي خود بيرون مي كنيم ،مگر اينكه به دين و آيين ما باز گرديد،فرمود: هرچنداز آن اكراه داشته باشيم ؟)،اگر چه شعيب (ع )به راهنمايي و ارشاد قوم خودپرداخت ،ليكن آنان استكبار نمودند و رشد و هدايت را نپذيرفتند و به اين ترتيب براي نزول حكم الهي و عذاب او تعجيل نمودند و به جاي آنكه هدايت را بپذيرند، دست به تهديد و ارعاب مؤمنين زدند و به آنها گفتند:اگر به دين مانگرويد و دست از توحيد بر نداريد،شما را از ده خود بيرون مي كنيم ،اما اخراج از دهكده و تبعيد، بر مؤمنان آسانتر از ارتداد و بازگشتن از شريعت توحيد بود،چون خداوند چنانچه در قرآن فرموده : زمين خود را وسيع قرار داده تا مردم درآن مهاجرت كنند و هر كس در راه خدا مهاجرت نمايد هر آينه وسعت و گشايش خواهديافت (31)،و چون گفتار كافران با تأكيد و ارعاب توأم بود، لذا حضرت شعيب از خداي متعال طلب فتح و پيروزي نمود.
قَدِ افْتَرَیْنَا عَلَى اللَّهِ کَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِی مِلَّتِکُم بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْهَا وَمَا یَکُونُ لَنَا أَن نَّعُودَ فِیهَا إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیْرُ الْفَاتِحِینَ
89 - (89)(قدافترينا علي الله كذبا ان عدنا في ملتكم بعد اذنجينا الله منها ومايكون لنا ان نعود فيها الا ان يشاء الله ربنا وسع ربنا كل شي ء علما علي الله توكلنا ربناافتح بينناوبين قومنا بالحق وانت خير الفاتحين ):(در اين صورت اگر ما پس از آنكه خدا ما را از آيين شما رهايي داده به آن باز گرديم ،به خدا افترا زده ايم و ماراشايسته نيست كه به آن رجوع كنيم ،مگر آنكه خدا بخواهد پروردگار ما از نظرعلمي بر هر چيز احاطه دارد،مابر خدا توكل ميكنيم ، پروردگارا بين ما و قوممان به حق داوري كن ،همانا تو بهترين پيروز كنندگاني )، شعيب (ع ) و يارانش درجواب آنها مي گويند: ما از دين شما كراهت داريم و خداوند ما را از آيين شمارهايي بخشيده ، لذا اگر دوباره به آن آيين باز گرديم و شرك بورزيم ، در واقع به خدا افتراء زده ايم ، پس با اين جملات علت كراهت ونفرت خود را بيان مي كنند،در اينجا شعيب (ع ) به نمايندگي از قوم خود سخن مي گويد،چون پيامبران ابدا درطول حيات خود شرك نورزيده و معصوم ازگناه هستند، لذا اينكه سخن ازرجوع به آيين شرك مي نمايد، در واقع به نيابت از ايشان است ، در ادامه مطلب براي اضراب و بالا بردن مطلب مي فرمايد: ما از رجوع به دين شما كراهت داريم ،چون مستلزم افتراي به خداست ، بلكه اصولا چنين كاري شايسته ما نيست وآنگاه براي آنكه ادب نبوت را رعايت كند، فرمود: مگر آنكه خدا بخواهد و به سبب گناهان ما، عنايت خود را از ما سلب نموده و در نتيجه از دين خدا منحرف شويم . و اينكه هم نام (الله ) را برد و هم (ربنا)را اضافه كرد ،براي اشاره به اين مطلب بود كه الله همان كسي است كه امور ما را اداره و تدبير مي كند و آنگاه اشاره به علم خداوند نمود و فرمود: چون خداي ما علمش بر همه چيز محيط است ، لذاممكن است مشيت او به چيزي تعلق بگيرد كه من علمي به آن ندارم . و آنگاه فرمود: مابر خدا توكل مي كنيم ، يعني امر خود را به او واگذار مي نمائيم تا ما را از هر شر محتملي حفظ كند، سپس در ادامه ، طلب فتح و دوري از دشمن را نمود و مقصودش از (فتح ) همانا حكم كردن بين دو گروه بود، چون فتح بين دو چيز، مستلزم جدا كردن آن دو از يكديگر است و اين كلام يك نحو نفريني است بر هلاكت كافران و اگر تصريح به آن ننمود،اولا): به جهت اطمينانيست كه به پروردگار خود داشته كه سرانجام مؤمنين را ياري مي كند و جباران را هلاك مي سازد و ديگران را جانشين ايشان مي نمايد و ثانيا): به جهت آن بود كه از خداانصاف بخواهد و امر را به او واگذار كند كه همانا او بهترين فاتح و ناصر و داوراست .
وَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا إِنَّکُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ
90 - (90)(و قال الملا الذين كفروا من قومه لئن اتبعتم شعيبا انكم اذا لخاسرون ): (وگروهي از قوم شعيب كه گردنكش بودند، گفتند: اگر از شعيب پيروي كنيد در اين صورت براستي از زيانكاران خواهيد بود)،اين عبارت كه مستكبران قوم شعيب گفتند،در واقع سد راه خدا و تهديد مؤمنان از ايمان آوردن بود كه حضرت شعيب در آغاز آنها را از انجام اين عمل نهي فرموده بود ،لكن آنها موعظه نپذيرفتند و براي آنكه مؤمنان را از پيروي آن حضرت باز دارند، گفتند: اگر به دنبال شعيب حركت كنيد و از سرزمينتان مهاجرت نماييد، زيانكار خواهيد شد ومقصودشان از اين گفتار آن بود كه به اين وسيله شعيب را در مهاجرت تنهابگذارند و به خيال خود از وجود او آسوده شوند و همچنين افراد قوم خود را هم از دست ندهند ،چون دشمني آنها در اصل با شعيب (ع ) بود، ليكن دشمني باپيروان آن حضرت به جهت پيروي آنها از شعيب بود وگرنه در اصل با آنهاعداوتي نداشتند.
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ
91 - (91)(فاخذتهم الرجفه فاصبحوا في دارهم جاثمين ):(پس زلزله اي آنها را فراگرفت و در خانه هايشان بي جان گشته و به زانو در آمدند)،يعني عذاب الهي بصورت زلزله و اضطراب شديد بر آنها نازل شد، پس در حالي صبح كردند كه به رو در افتاده و هلاك شده بودند.
الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا فِیهَا الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا کَانُوا هُمُ الْخَاسِرِینَ
92 - (92)(الذين كذبوا شعيبا كان لم يغنوا فيها الذين كذبوا شعيبا كانوا هم الخاسرين ): (كساني كه شعيب را تكذيب كردند، گويا هرگز در آن ديارنبودند،آري كساني كه شعيب را تكذيب كردند، هر آينه خودشان مردمي زيانكاربودند)،عبارت (كان لم يغنوا فيها)به معناي آنست كه گويا در آن مكان زياد اقامت نگزيدند تا با آن از هر مكان ديگر بي نياز باشند،كنايه از اينكه اينها هيچ علاقه اي به سرزمين خود نداشته اند، زيرا در مدت كوتاهي با يك زلزله شديد به ديارهلاكت شتافتند و هلاك ساختن آنان و زوالشان براي خداوند آسان بود و آنهاخيال مي كردند شعيب (ع ) و پيروانش ضرر خواهند كرد، اما خيالشان باطل بود وخودشان زيانكار شدند،چون (و مكروا و مكرالله و الله خير الماكرين )(32)،(مكرنمودند و خدا نيز با آنان خدعه نمود و خداوند بهترين مكر كنندگان است ).
فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ کَافِرِینَ
93 - (93)(فتولي عنهم وقال يا قوم لقد ابلغتكم رسالات ربي و نصحت لكم فكيف اسي علي قوم كافرين ):(آنگاه از آنان روي گرداند و گفت :اي قوم من پيغامهاي پروردگارم رابه شما رساندم و نصيحتتان كردم ،پس چگونه بر گروهي كه كفرورزيدند،متأسف و اندوهگين شوم ؟)،پس آنحضرت بعد از نزول عذاب وهلاك ايشان از آنها اعراض نمود و منظور آن حضرت از خطاب نمودن قوم خودعبرت گرفتن ديگران از سرنوشت آنان بوده ،لذا در مقام اعتبار سايرين آنهارا مخاطب ساخته و مي فرمايد:حال كه من در ابلاغ رسالات پروردگارم و خيرخواهي و نصيحت شما كوتاهي نكرده ام ، پس چگونه بر سرانجام شما كافران اندوهگين شوم و متأسف گردم ؟
وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّبِیٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ
94 - (94)(وما ارسلنا في قريه من نبي الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم يضرعون ): (و ما هيچ پيغمبري را در دهكده اي نفرستاديم ،جز آنكه مردم آن قريه رابه سختي و بيماري دچار كرديم تا شايد زاري كنند)،(بأساء)بدحالي از نظرمالي و (ضرا) بد حالي از نظر جاني است ، و مي فرمايد: ما هيچ پيامبري را به جهت هدايت مردم بسوي هيچ آبادي نفرستاديم ،جز آنكه آنان را به بلاياي مالي و جاني مبتلا ساختيم ، تا به اين وسيله آنها به تضرع و توسل به پروردگارشان وادار شوند و دعوت پيامبر زودتر به نتيجه برسد، زيرا انسان تا زمانيكه غرق درنعمات و خوشي باشد، كمتر متوجه پروردگار و صاحب آن نعمات مي گردد،ليكن در زمان شدت و گرفتاري به سوي خالق خود توجه نموده و جزع و فزع مي نمايد و سعي مي كند با ايمان و عمل صالح آن شدت وگرفتاري را از خود دفع كند .
ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوا وَّقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ
95 - (95)(ثم بدلنا مكان السيئه الحسنه حتي عفوا و قالوا قدمس اباءنا الضراء و السراء فاخذناهم بغته و هم لا يشعرون ):(آنگاه به جاي بدي ، خوبي برايشان آورديم تا فزوني يافتند و گفتند: بيماري و سختي به پدران ما رسيد، پس به ناگاه ايشان را بگرفتيم ،درحالي كه بي خبر بودند)،يعني ايشان به وسيله حسنه ونعمتهايي كه به آنها داده شده بود آثار سوء سيئات و نقمتهاي سابق را محوكردند، يا آنكه بگوئيم از نظر اموال و انفس در فزوني واقع شدند، لكن به جاي آنكه به راه حق هدايت شوند و بدي و خوبي را از ناحيه خداي متعال بدانند،گفتند: اين سختي وشدتهاي سابق به جهت امتحان الهي نبوده ، بلكه جريان طبيعي عالم كه همواره در تغيير و دگرگوني است خواه ناخواه منجر به تحول وناكامي يا كامروائي مي گردد. لذا ديروز پدران ما گرفتار بودند، اما امروز ما كامروائيم ، پس عادت روزگارچنين است و با اين سخن منكر امتحان الهي شدند(33).آنگاه مي فرمايد، پس به ناگاه آنها را فرا گرفتيم ، در حالي كه بي خبر بودند،اين جمله اشاره است به اينكه انسان به جريان امور الهي جاهل است و لذا به ناگاه دچار عذاب خداوند گرديدند ،با آنكه ادعاي علم نسبت به اسباب امور عالم مي نمودند.

صفحه : 162
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 162
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 

88 - (88)(قال الملا الذين استكبروا من قومه لنخرجنك يا شعيب و الذين امنوامعك من قريتنا او لتعودن في ملتنا قال او لو كنا كارهين ):(بزرگان قوم او كه تكبرمي نمودند،گفتند: اي شعيب ما هر آينه تو و كساني را كه با تو ايمان آوردند ازآبادي خود بيرون مي كنيم ،مگر اينكه به دين و آيين ما باز گرديد،فرمود: هرچنداز آن اكراه داشته باشيم ؟)،اگر چه شعيب (ع )به راهنمايي و ارشاد قوم خودپرداخت ،ليكن آنان استكبار نمودند و رشد و هدايت را نپذيرفتند و به اين ترتيب براي نزول حكم الهي و عذاب او تعجيل نمودند و به جاي آنكه هدايت را بپذيرند، دست به تهديد و ارعاب مؤمنين زدند و به آنها گفتند:اگر به دين مانگرويد و دست از توحيد بر نداريد،شما را از ده خود بيرون مي كنيم ،اما اخراج از دهكده و تبعيد، بر مؤمنان آسانتر از ارتداد و بازگشتن از شريعت توحيد بود،چون خداوند چنانچه در قرآن فرموده : زمين خود را وسيع قرار داده تا مردم درآن مهاجرت كنند و هر كس در راه خدا مهاجرت نمايد هر آينه وسعت و گشايش خواهديافت (31)،و چون گفتار كافران با تأكيد و ارعاب توأم بود، لذا حضرت شعيب از خداي متعال طلب فتح و پيروزي نمود.

89 - (89)(قدافترينا علي الله كذبا ان عدنا في ملتكم بعد اذنجينا الله منها ومايكون لنا ان نعود فيها الا ان يشاء الله ربنا وسع ربنا كل شي ء علما علي الله توكلنا ربناافتح بينناوبين قومنا بالحق وانت خير الفاتحين ):(در اين صورت اگر ما پس از آنكه خدا ما را از آيين شما رهايي داده به آن باز گرديم ،به خدا افترا زده ايم و ماراشايسته نيست كه به آن رجوع كنيم ،مگر آنكه خدا بخواهد پروردگار ما از نظرعلمي بر هر چيز احاطه دارد،مابر خدا توكل ميكنيم ، پروردگارا بين ما و قوممان به حق داوري كن ،همانا تو بهترين پيروز كنندگاني )، شعيب (ع ) و يارانش درجواب آنها مي گويند: ما از دين شما كراهت داريم و خداوند ما را از آيين شمارهايي بخشيده ، لذا اگر دوباره به آن آيين باز گرديم و شرك بورزيم ، در واقع به خدا افتراء زده ايم ، پس با اين جملات علت كراهت ونفرت خود را بيان مي كنند،در اينجا شعيب (ع ) به نمايندگي از قوم خود سخن مي گويد،چون پيامبران ابدا درطول حيات خود شرك نورزيده و معصوم ازگناه هستند، لذا اينكه سخن ازرجوع به آيين شرك مي نمايد، در واقع به نيابت از ايشان است ، در ادامه مطلب براي اضراب و بالا بردن مطلب مي فرمايد: ما از رجوع به دين شما كراهت داريم ،چون مستلزم افتراي به خداست ، بلكه اصولا چنين كاري شايسته ما نيست وآنگاه براي آنكه ادب نبوت را رعايت كند، فرمود: مگر آنكه خدا بخواهد و به سبب گناهان ما، عنايت خود را از ما سلب نموده و در نتيجه از دين خدا منحرف شويم . و اينكه هم نام (الله ) را برد و هم (ربنا)را اضافه كرد ،براي اشاره به اين مطلب بود كه الله همان كسي است كه امور ما را اداره و تدبير مي كند و آنگاه اشاره به علم خداوند نمود و فرمود: چون خداي ما علمش بر همه چيز محيط است ، لذاممكن است مشيت او به چيزي تعلق بگيرد كه من علمي به آن ندارم . و آنگاه فرمود: مابر خدا توكل مي كنيم ، يعني امر خود را به او واگذار مي نمائيم تا ما را از هر شر محتملي حفظ كند، سپس در ادامه ، طلب فتح و دوري از دشمن را نمود و مقصودش از (فتح ) همانا حكم كردن بين دو گروه بود، چون فتح بين دو چيز، مستلزم جدا كردن آن دو از يكديگر است و اين كلام يك نحو نفريني است بر هلاكت كافران و اگر تصريح به آن ننمود،اولا): به جهت اطمينانيست كه به پروردگار خود داشته كه سرانجام مؤمنين را ياري مي كند و جباران را هلاك مي سازد و ديگران را جانشين ايشان مي نمايد و ثانيا): به جهت آن بود كه از خداانصاف بخواهد و امر را به او واگذار كند كه همانا او بهترين فاتح و ناصر و داوراست .

90 - (90)(و قال الملا الذين كفروا من قومه لئن اتبعتم شعيبا انكم اذا لخاسرون ): (وگروهي از قوم شعيب كه گردنكش بودند، گفتند: اگر از شعيب پيروي كنيد در اين صورت براستي از زيانكاران خواهيد بود)،اين عبارت كه مستكبران قوم شعيب گفتند،در واقع سد راه خدا و تهديد مؤمنان از ايمان آوردن بود كه حضرت شعيب در آغاز آنها را از انجام اين عمل نهي فرموده بود ،لكن آنها موعظه نپذيرفتند و براي آنكه مؤمنان را از پيروي آن حضرت باز دارند، گفتند: اگر به دنبال شعيب حركت كنيد و از سرزمينتان مهاجرت نماييد، زيانكار خواهيد شد ومقصودشان از اين گفتار آن بود كه به اين وسيله شعيب را در مهاجرت تنهابگذارند و به خيال خود از وجود او آسوده شوند و همچنين افراد قوم خود را هم از دست ندهند ،چون دشمني آنها در اصل با شعيب (ع ) بود، ليكن دشمني باپيروان آن حضرت به جهت پيروي آنها از شعيب بود وگرنه در اصل با آنهاعداوتي نداشتند.

91 - (91)(فاخذتهم الرجفه فاصبحوا في دارهم جاثمين ):(پس زلزله اي آنها را فراگرفت و در خانه هايشان بي جان گشته و به زانو در آمدند)،يعني عذاب الهي بصورت زلزله و اضطراب شديد بر آنها نازل شد، پس در حالي صبح كردند كه به رو در افتاده و هلاك شده بودند.

92 - (92)(الذين كذبوا شعيبا كان لم يغنوا فيها الذين كذبوا شعيبا كانوا هم الخاسرين ): (كساني كه شعيب را تكذيب كردند، گويا هرگز در آن ديارنبودند،آري كساني كه شعيب را تكذيب كردند، هر آينه خودشان مردمي زيانكاربودند)،عبارت (كان لم يغنوا فيها)به معناي آنست كه گويا در آن مكان زياد اقامت نگزيدند تا با آن از هر مكان ديگر بي نياز باشند،كنايه از اينكه اينها هيچ علاقه اي به سرزمين خود نداشته اند، زيرا در مدت كوتاهي با يك زلزله شديد به ديارهلاكت شتافتند و هلاك ساختن آنان و زوالشان براي خداوند آسان بود و آنهاخيال مي كردند شعيب (ع ) و پيروانش ضرر خواهند كرد، اما خيالشان باطل بود وخودشان زيانكار شدند،چون (و مكروا و مكرالله و الله خير الماكرين )(32)،(مكرنمودند و خدا نيز با آنان خدعه نمود و خداوند بهترين مكر كنندگان است ).

93 - (93)(فتولي عنهم وقال يا قوم لقد ابلغتكم رسالات ربي و نصحت لكم فكيف اسي علي قوم كافرين ):(آنگاه از آنان روي گرداند و گفت :اي قوم من پيغامهاي پروردگارم رابه شما رساندم و نصيحتتان كردم ،پس چگونه بر گروهي كه كفرورزيدند،متأسف و اندوهگين شوم ؟)،پس آنحضرت بعد از نزول عذاب وهلاك ايشان از آنها اعراض نمود و منظور آن حضرت از خطاب نمودن قوم خودعبرت گرفتن ديگران از سرنوشت آنان بوده ،لذا در مقام اعتبار سايرين آنهارا مخاطب ساخته و مي فرمايد:حال كه من در ابلاغ رسالات پروردگارم و خيرخواهي و نصيحت شما كوتاهي نكرده ام ، پس چگونه بر سرانجام شما كافران اندوهگين شوم و متأسف گردم ؟

94 - (94)(وما ارسلنا في قريه من نبي الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم يضرعون ): (و ما هيچ پيغمبري را در دهكده اي نفرستاديم ،جز آنكه مردم آن قريه رابه سختي و بيماري دچار كرديم تا شايد زاري كنند)،(بأساء)بدحالي از نظرمالي و (ضرا) بد حالي از نظر جاني است ، و مي فرمايد: ما هيچ پيامبري را به جهت هدايت مردم بسوي هيچ آبادي نفرستاديم ،جز آنكه آنان را به بلاياي مالي و جاني مبتلا ساختيم ، تا به اين وسيله آنها به تضرع و توسل به پروردگارشان وادار شوند و دعوت پيامبر زودتر به نتيجه برسد، زيرا انسان تا زمانيكه غرق درنعمات و خوشي باشد، كمتر متوجه پروردگار و صاحب آن نعمات مي گردد،ليكن در زمان شدت و گرفتاري به سوي خالق خود توجه نموده و جزع و فزع مي نمايد و سعي مي كند با ايمان و عمل صالح آن شدت وگرفتاري را از خود دفع كند .

95 - (95)(ثم بدلنا مكان السيئه الحسنه حتي عفوا و قالوا قدمس اباءنا الضراء و السراء فاخذناهم بغته و هم لا يشعرون ):(آنگاه به جاي بدي ، خوبي برايشان آورديم تا فزوني يافتند و گفتند: بيماري و سختي به پدران ما رسيد، پس به ناگاه ايشان را بگرفتيم ،درحالي كه بي خبر بودند)،يعني ايشان به وسيله حسنه ونعمتهايي كه به آنها داده شده بود آثار سوء سيئات و نقمتهاي سابق را محوكردند، يا آنكه بگوئيم از نظر اموال و انفس در فزوني واقع شدند، لكن به جاي آنكه به راه حق هدايت شوند و بدي و خوبي را از ناحيه خداي متعال بدانند،گفتند: اين سختي وشدتهاي سابق به جهت امتحان الهي نبوده ، بلكه جريان طبيعي عالم كه همواره در تغيير و دگرگوني است خواه ناخواه منجر به تحول وناكامي يا كامروائي مي گردد. لذا ديروز پدران ما گرفتار بودند، اما امروز ما كامروائيم ، پس عادت روزگارچنين است و با اين سخن منكر امتحان الهي شدند(33).آنگاه مي فرمايد، پس به ناگاه آنها را فرا گرفتيم ، در حالي كه بي خبر بودند،اين جمله اشاره است به اينكه انسان به جريان امور الهي جاهل است و لذا به ناگاه دچار عذاب خداوند گرديدند ،با آنكه ادعاي علم نسبت به اسباب امور عالم مي نمودند.

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 9 - حزب 17 - سوره اعراف - صفحه 162
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر اطیب البیان

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 100,324,231