خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 10 - حزب 19 - سوره انفال - صفحه 182


وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِن کُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
41 - - و بدانيد كه هر چيزى [از نعمتهاى خدا] را به دست آورديد، يك پنجم آن، از آن خدا و از آن پيامبر و از آن خويشاوندان ويتيمان و بينوايان و در راه ماندگانِ [از خاندان پيامبر] است، اگر به خدا و به آنچه در روز جدايىِ [درست از نادرست‌] - آن روزى كه در دو گروه [با ايمان و كفرگرا در روز «بدر» ]با هم روياروشدند - بر بنده [برگزيده‌] خود فرو فرستاديم ايمان آورده‌ايد؛ و [بهوش باشيد كه‌] خدا بر هر [كار و ]چيزى تواناست.
42 - و آنگاه [را به يادآوريد] كه شما بر كناره نزديكتر [درّه‌] قرار داشتيد و آنان [كه به جنگ با شما آمده بودند] در كناره دورتر آن، و كاروان [تجارتى دشمن‌] از شما پايين‌تر بود. و اگر [پيش از پيكار] با همديگر وعده [آن را] گذارده بوديد [و آنگاه از نيرو و امكانات جنگى دشمن آگاه مى‌شديد، از ترس آنان‌] در [وفاى به ]عهد تخلفّ مى‌نموديد، امّا [خواست خدا اين گونه بود كه بناگاه باهم رو به رو گرديد ]تا خدا كارى را كه به انجام رسيدنى بود، به انجام رساند [و] تا هركس كه [مى‌بايست به كيفر كفر و بيداد] نابود گردد، با دليلى روشن [و روشنگر ]نابود گردد، و هر كس كه [مى‌بايست به نور ايمان و عمل‌] زندگى يابد، با دليلى روشن زندگى بيابد. و بيقين خدا شنوا و داناست.
43 - [هان اى پيامبر!] آنگاه را [به يادآور] كه خدا [شمار و امكانات ]آنان را در [هنگام ]خوابت به تو [ناچيز و] اندك نماياند؛ و اگر آنان را بسيار نمايانده بود، بى‌گمان به سستى [و ناتوانى ]مى‌گراييديد و در كار [رويارويى با دشمن‌] به كشمكش مى‌پرداختيد، امّا خدا [شما را] به سلامت داشت؛ چرا كه او به [راز نهفته در] ژرفاى سينه‌ها داناست.
44 - و آنگاه را كه چون باهم رويارو شديد، آنان را به چشم شما اندك نماياند و شما را [هم‌] در چشم آنان ناچيز جلوه داد، تا خدا كارى كه به انجام رسيدنى بود، به انجام رساند. و كارها تنها به سوى خدا باز گردانيده مى‌شود.

نگرشى بر واژه‌ها غنيمت: مال و ثروتى كه با پيكار از كفرگرايان و تجاوزكاران به دست مى‌آيد، و خدا آن را به همه مسلمانان بخشيده است.
در برابر آن واژه «فيى‌ء» است كه بدون پيكار از آنان به دست جامعه اسلامى مى‌افتد. اين ديدگاه «عطا» و مذهب شافعى در مورد «غنيمت» است. و از امامان راستين نيز همين گونه روايت شده است.
امّا به باور برخى دو واژه «غنيمت» و «فيى‌ء» داراى يك معنى است، و به باور طرفداران اين ديدگاه آيه مورد بحث ناسخ آيه مباركه سوره حشر در اين مورد است.(124)
يتيم: كودكى كه در دوران خرد سالى پدر خويش را از دست بدهد. در جهان حيوان به آنچه مادرش را از دست دهد يتيم مى‌گويند و در جهان انسان به آن كه پدرش را از دست دهد.
مسكين: بينوا يا كسى كه صدقه بر او رواست.
ابن السّبيل: مسافرى كه پولش تمام شده و در راه مانده است.
عدوه: كناره درّه؛ چرا كه درّه داراى دو كناره است.
دنيا: نزديكتر، مؤنث «ادنى» است.
قصوى: دورتر، مؤنث «اقصى» است.
ركب: جمع راكب، به سواران و كاروانيان گفته مى‌شود.
علّو: بلندى.
سفل: پايين‌
«نوم»: خواب، و به خوابگاه «منام» گفته مى‌شود.
«قلة»: اندك، ناچيز.
«فشل»: ناتوانى و سستى.
«تنازع»: كشمكش.
«سلامة»: نجات از آفت و خطر.
«صدر»: سينه و جايگاه قلب.
«التقاء»: رويارويى دو گروه و دو لشكر.

تفسير يك برنامه اقتصادى در اين آيه مباركه به بيان مقررات غنايم جنگى كه يك برنامه مهّم اقتصادى در جامعه اسلامى است پرداخته و مى‌فرمايد:
وَاعْلَمُوآ اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْ‌ءٍ فَاَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبى‌
و بدانيد كه هرچيزى را كه به غنيمت گرفتيد، يك پنجمِ آن از آن خدا و پيامبر و براى خويشاوندان و يتيمان ... است.

چگونگى تقسيم خمس ديدگاه دانشمندان در مورد چگونگى تقسيم خمس وكسانى كه در خور دريافت آنند متفاوت است:
1 - به باور دانشمندان مذهب اهل بيت، خمس به شش بخش تقسيم مى‌گردد، كه سه بخش آن، از آن خدا، پيامبر و خويشاوندان آن حضرت است. اين سه بخش يا سه سهم را به خود پيامبر يا امام معصوم، كه جانشين اوست بايد داد. و سه بخش ديگر آن، از آنِ يتيمان، بينوايان و در راه ماندگان از خاندان پيامبر است و ديگران از آن بهره‌اى ندارند؛ چرا كه خدا صدقه را بر آنان ناروا ساخته است.
طبرى از گروهى از جمله از حضرت سجّاد و امام باقر عليهما السلام آورده است كه سهم خدا از اين مال براى كعبه و آبادانى آن و باقى اين مال از آنِ كسانى است كه در آيه مباركه از آنان سخن رفته است.
به باور ما از ظاهر آيه شريفه نيز همين نكته دريافت مى‌گردد كه خمس بايد بر شش بخش تقسيم و هزينه گردد.
2 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» خمس به پنج بخش تقسيم مى‌شود. از اين پنج بخش سهم خدا و پيامبر در حقيقت يكى است كه براى تهيه سلاح و ارتش اسلامى هزينه مى‌گردد و باقى آن نيز به همان صورتى است كه درآيه آمده است.
3 - از ديدگاه «شافعى» خمس به چهار بخش تقسيم مى‌گردد كه سهم خويشاوندان پيامبر به خود آنان و باقى آن نيز به يتيم و بينوا و در راه مانده مسلمان داده مى‌شود.
4 - و از ديدگاه «ابو حنيفه» و گروهى خمس به سه بخش تقسيم مى‌شود؛ چرا كه بهره پيامبر گرامى با رحلت آن حضرت تمام مى‌شود و كسى از پيامبران چيزى به ارث نمى‌برد. سهم خويشاوندان پيامبر را نيز، خليفه اوّل و دوم ندادند و كسى اعتراض نكرد. بنابر اين سه بخش مى‌ماند كه از آنِ يتيم، بينوا و در راه‌مانده است.
برخى از اينان بر آنند كه اگر يك بخش از اين اموال به بينوايان و نزديكان پيامبر و سه سهم ديگر نيز به سه گروه ياد شده پرداخت گردد رواست؛ و نيز اگر نزديكان پيامبر هم در شمار بينوايان در نظر آيند و به آنان از اين مال داده شود درست است.

نزديكان پيامبر چه كسانى هستند؟ در اين مورد نيز دو نظر است:
1 - به باور «ابن عباس» منظور از نزديكان پيامبر «بنى‌هاشم» از فرزندان «عبد المطلب» مى‌باشند، كه ديدگاه مانيز همين گونه است.
2 - امّا به باور برخى از جمله «شافعى» منظور فرزندان «هاشم بن عبد مناف» و فرزندان «مطلب بن عبدمناف» مى‌باشند كه از پيامبر گرامى نيز اين گونه آورده‌اند.

تنها يك پنجم از غنايم يا ... آيا خمس يا يك پنجم مورد بحث تنها از غنايم جنگى بايد پرداخت گردد يا از هر گونه سود و بهره و درآمدى كه نصيب انسان مى‌گردد؟
به باور پيروان مذهب خاندان رسالت، خمس تنها در غنايم جنگى نيست، بلكه شامل هر سود برى و بهره‌اى مى‌شود كه از راه كسب و كار و داد و ستد نصيب انسان مى‌گردد؛ و نيز پرداخت يك پنجم از درآمد گنجينه‌ها، معدنها، غواصّى‌ها و ديگر كارهاى مفيد و روا كه در كتابهاى فقهى آمده واجب است. و دليل اين نكته و بيان را مى‌توان از خود آيه شريفه نيز دريافت؛ چرا كه در فرهنگ واژه شناسان به همه اينها غنيمت گفته مى‌شود. و واژه «غنم» به مفهوم دسترسى به بهره و سود و نعمت و چيزى بدون رنج بسيار، و نيز به معناى فزونى و اضافه شدن قيمت آمده است.

باز گشت به آيه شريفه‌
در ادامه آيه مباركه مى‌فرمايد:
فَاَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ‌
به باور گروهى قرآن تقسيم خمس را، به منظور بركت جستن از نام و ياد جان بخش خدا، با نام او آغاز مى‌كند و نشانگر اين واقعيت است كه هركارى بايد به منظور تقرب به خدا انجام گيرد، و گرنه كران تاكران هستى و هر آنچه هست از آن اوست.
وَلِلرَّسُولِ‌
آورده‌اند كه يك پنجم خمس از آن پيامبر گرامى است كه آن را در راه اداره زندگى خويش هزينه نمايد و اگر چيزى ماند، آن را براى تهيه سلاح و سازماندهى ارتش اسلامى صرف كند.
وَلِذِى الْقُرْبى‌
به باور پاره‌اى سهم پيامبر و نزديكانش با رحلت آن حضرت تمام شده است.
و «شافعى» بر آن است كه سهم پيامبر در راه تهيه سلاح و سازماندهى سپاه اسلام هزينه مى‌گردد و سهم نزديكان پيامبر در راه بنى‌هاشم و فرزندان «عبد المطلب» هزينه مى‌گردد. ذكر اين نكته لازم است كه اين استحقاق از راه اسم و نسب است؛ از اين رو به نيازمند و بى‌نياز آنان مى‌توان پرداخت.
و به باور برخى سهم خدا و پيامبر و نزديكان آن حضرت را بايد به جانشين راستين پيامبر پرداخت تا در راه زندگىِ خود و خانواده‌اش و مصالح جامعه اسلامى هزينه نمايد.
يادآورى مى‌گردد كه اين ديدگاه با مذهب ما هماهنگ است.
وَالْيَتامى‌ وَالْمَساكينِ وَابْنِ السَّبيلِ‌
به باور گروهى اين سه سهم در حقيقت از آن همه مردم است و بايد براى هر كس به همان اندازه‌اى كه نيازش برطرف شود هزينه گردد. امّا به باور ما اين سه سهم به صراحت آيه شريفه از آن يتيمان و بينوايان و در راه ماندگانِ خاندان پيامبر است.
اِنْ كُنْتُمْ امَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمآ اَنْزَلْنا عَلى‌ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ‌
به باور برخى اين فراز از آيه شريفه به آيه پيش پيوند مى‌خورد كه مى‌فرمايد: فَاعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ مَوْليكُمْ...
و به باور برخى ديگر به آيه مورد بحث پيوند دارد و منظور اين است كه اين فرمان خدا در مورد خمس است، اينك اگر شما به خدا و قرآن ايمان آورده‌ايد آن را به كار بنديد.
روز رويارويى دو گروه حق و باطل روزِ رويارويى و برخورد دو گروه طرفدار حق و عدالت و گروه باطل گرا و بيداد پيشه كه در آيه شريفه به «يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ» تعبير شده چه روزى است؟
در اين مورد دو نظر است:
1 - به باور گروهى منظور از آن روز سرنوشت ساز، روز «بدر» است؛ چرا كه در آن روز حسّاس بود كه خدا توحيد گرايان و شرك‌گرايان را از هم جدا ساخت. آن روز به مسلمانان عزّت و شكوه ارزانى داشت و شرك‌گرايان را به ذلّت و حقارت كشيد، و اين در حالى بود كه شمار مسلمانان سيصد و سيزده تن و شمار شرك‌گرايان حدود هزار نفر بود و پيكارى نابرابر روى داد.
آن روز هفتاد تن از سردمداران شرك و بيداد برخاك حقارت و خفت در غلطيدند و همين شمار نيز به اسارت درآمدند و باقى سپاه آنان نيز رو به فرار نهاد، و جنگ كه در بامداد روزِ جمعه هفدهم ماه مبارك رمضان، درست پس از گذشت هيجده ماه از هجرت سرنوشت ساز پيامبر به مدينه آغاز شده بود در غروب آن روز به پايان رسيد.
2 - و به باور پاره‌اى جنگ «بدر» روز نوزدهم ماه رمضان روى داد و آن روز سرنوشت ساز يا روز برخورد دوگروه حق و باطل اين روز است. از حضرت صادق عليه السلام نيز ديدگاه دوم روايت شده است.
وَاللَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَىْ‌ءٍ قَديرٌ
و خدا بر هركار و هر چيزى تواناست.

پرتوى از روايات درمورد خمس 1 - «منهال» از چهارمين امام نور و «عبد الله» نواده گرامى او در مورد خمس پرسيد، كه آن دوبزرگوار گفتند: خمس از آنِ ماخاندان وحى و رسالت است «هو لنا».
او گفت: خدا در قرآن مى‌فرمايد: خمس از آن يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است، آن را چه مى‌فرماييد؟ حضرت سجّاد فرمود: منظور يتيمان و تهيدستان ماست: «فقال ايتامنا ومساكيننا».(125)
2 - و نيز «عياشى» از حضرت صادق‌عليه السلام آورده است كه «نجده حرورى» به ابن عباس نامه‌اى نوشت و از مصرف خمس پرسيد، او در پاسخ وى نوشت: به باور ما خمس از آن ماست، امّا قوم ما براين پندارند كه از آن ما نيست و آن را گرفته‌اند و ما شكيبايى پيشه ساخته‌ايم.
3 - و از ششمين امام نور آورده‌اند كه فرمود: اِنّ الله لما حرّم علينا الصّدقة انزل لنا الخمس، فالصدقة علينا حرام و الخمس لناحلال...(126)
هنگامى كه خدا صدقه را بر ما حرام اعلان كرد، خمس را برايمان بافرود آيه خمس مقرّر فرمود. بنابر اين صدقه بر ما نارواست و خمس و هديه بر ما حلال است.(127)

پيروزى معجزه آسا در پرتو مهر و لطف خدا در ادامه سخن، اينك در اين آيات، قرآن شريف به پرتوى ديگر از يارى و كمك خدا به پيامبرش در جنگ «بدر» و آن پيروزى معجزه آسا در پرتو مهر و لطف او پرداخته و مى‌فرمايد:
اِذْ اَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا
به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: هان اى مردم با ايمان، خدايتان تواناست كه هماره شمارا يارى كند؛ چرا كه آنگاه كه شما در كنار آن درّه نزديك مدينه بوديد و از فزونى شمار دشمن و بسيارى امكانات آنان، ذّلت و فشار دامانگيرتان شده بود او شما را يارى كرد.
وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى‌
و آنگاه كه سپاه دشمن نيز در آن طرف درّه و اندكى دورتر از مدينه فرود آمده بود.
وَالرَّكْبُ اَسْفَلَ مِنْكُمْ‌
و كاروان تجارتى به سرپرستى ابوسفيان و همراهانش در نقطه‌اى پايين تر و در سمت ساحل دريا قرار داشتند.
«كلبى» بر آن است كه كاروان تجارتى در سه مايلى ساحل بود.
آيه شريفه نشانگر آن است كه دو نيروى ايمان و شرك بدون وعده و قرارى از پيش، در آنجا روياروى هم قرار گرفتند، در حالى كه مسلمانان از نظر شمار بسيار كمتر از آنان بودند و در ريگزارى كه پاى در آن قرار نمى‌گرفت در محاصره بى‌آبى گرفتار شده بودند، امّا سپاه شرك با فزونى در شمار و امكانات و داشتن آب در آن سوى درّه بودند و كاروان تجارتى آنان نيز در نقطه‌اى پايين‌تر قرار داشت. و بدين سان خدا در يك رويارويى بسيار نابرابر دو سپاه، توحيد گرايان را يارى فرمود و به اوج پيروزى رسانيد تاهمه خداشناسان و خدا پرستان بدانند كه پيروزى و سرفرازى هماره از سوى خداست.
وَلَوْ تَواعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فى‌ الْميعادِ
در مورد اين فراز دو نظر است:
1 - به باور «ابن اسحاق» منظور اين است كه: اگر براى اين پيكار زمانى مقرر مى‌كرديد و وعده‌اى قرار مى‌داديد، و از فزونى شمار و بسيارى امكانات آنان آگاه بوديد، در رويارويى با آنان دچار تأخير و ترديد و تخلف مى‌شديد.
2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه: اگر وعده‌اى مى‌نهاديد، بر اثر پيش آمدن موانع و مشكلات، از وفاى به عهد خويش در مى‌مانديد.
واژه «ميعاد» در اينجا به منظور تأكيد خواست خدا نسبت به هماهنگى آنان به كار رفته است، در حقيقت اگر مهر و لطف خدا نبود، اين نعمت يكدلى و هماهنگى در جامعه نو بنياد آنان پديد نمى‌آمد.
وَلكِنْ لِيَقْضِىَ اللَّهُ اَمْرًا كانَ مَفْعُولاً
امّا خدا چنين خواست كه شما بدون وعده‌اى از پيش، باهم ديدار كيند، و آنگاه خواست خدا در مورد عزت و شكوه بخشيدن به دين و جامعه مسلمان و به ذلّت و حقارت كشيدن شرك و شرك‌گرايان تحقّق پيدا كند؛ چرا كه تحقق اين خواسته از نظر خدا قطعى بود.
لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيى مَنْ حَىَّ عَنْ بَيِّنَةٍ
اين كارها را خدا انجام داد تا كسانى كه در اين راه نابود مى‌گردند، پس از اتمام حجّت و شناخت درست و نادرست و ديدن معجزه‌هاى آشكار پيامبر بميرند، و نيز آن كسانى كه زنده مى‌مانند و مى‌خواهند زندگى كنند، آنان نيز پس از اتمام حجّت و ديدن و شناختن نشانه‌هاى حقيقت بمانند.
به باور برخى منظور از واژه «بيّنه» در اينجا نويد و وعده‌اى است كه خدا درباره پيروزى مسلمانان داده و آن را علامت راستى دعوت و رسالت پيامبر و نشان راستگويى او قرار داده بود. امّا به باور برخى منظور اين است كه خدا چنين كرد تا كسانى كه پس از اتمام حجّت و ديدن نشانه‌هاى راستى رسالت پيامبر و وعده‌هاى او گمراه مى‌گردند نابود شوند، و آنانى كه راه درست را بر مى‌گزينند و هدايت مى‌گردند به زندگى شايسته انسانى و اسلامى مفتخر گردند. با اين بيان بقاى انسان با ايمان و نيز كفرگرا پس از شناخت درست و نادرست و ديدن نشانه‌هاى حق و باطل و اتمام حجّت بر او، حيات و زندگى او به شمار مى‌آيد.
وَاِنَّ اللَّهَ لَسَميعٌ عَليمٌ.
و خدا به گفتار آنان شنوا و به اسرار نهفته در ژرفاى سينه‌ها و اعماق دل‌هايشان داناست و آنان را به خاطر آنها پاداش و كيفر مى‌دهد.

آن رؤياى نويد بخش در اين آيه مباركه قرآن به ترسيم آن خواب نويد بخش و اميد آفرينى كه پيامبر در آن نشانه‌هاى پيروزى و سرفرازى را ديد و از آينده خبر داد پرداخته و مى‌فرمايد:
اِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فى‌ مَنامِكَ قَليلاً وَلَوْ اَريكَهُمْ كَثيرًا لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنازَعْتُمْ فِى الْاَمْرِ
هان اى پيامبر! آنگاه را به ياد بياور كه خدا در عالم رؤيا سپاه شرك در جنگ «بدر» را به تو نا چيز و اندك نماياند تاشما خواب خويشتن را به مسلمانان باز گويى و آنان براى رويارويى با كفرگرايان جرأت و جسارت لازم را بيابند.

رؤيا موضوع رؤيا يا خواب ديدن، تصوّرى است كه انسان در آن حال مى‌پندارد بيدار است. اين تصوّر نه دريافت حقيقت است و نه دانش و آگاهى دقيق به همراه مى‌آورد، بلكه بسيارى از خوابها تعبيرى عكس آن دارد كه در عالم رؤيا ديده شده است.
به همين دليل است كه تعبير گريه در عالم رؤيا خنده و شادمانى است و ديدن اندوه و ناراحتى دليل شادمانى و خوشحالى است.
«رمّانى» مى‌گويد: ممكن است آفريدگار هستى در عالم رؤيا چيزى را بر خلاف آنچه كه هست به انسان بنماياند، چرا كه بيشتر خوابها پندارى بيش نيستند و براى انسان يقين و آگاهى عميق نمى‌آورند و درست بسان سرابند كه انسان تشنه آن را آب گوارا و زلال مى‌پندارد؛ تنها پاره‌اى از رؤياها از حقيقت خبر مى‌دهند و داراى پيام روشن و درستى هستند. امّا اين نكته را نبايد فراموش كرد كه خواب پيامبر پرتوى از وحى است و خدا چيزى را بر خلاف آنچه روى خواهد داد به پيامبرش نمى‌نمايد و الهام نمى‌كند؛ چرا كه در غير اين صورت او را به اشتباه انداخته واو و ديگران را به گمراهى افكنده است، و چنين پندارى برخدا روانيست و او از آنچه شرك‌گرايان مى‌پندارند برتر وبالاتر است.

اقسام خوابها خوابها بر چهار بخش قابل تقسيم‌اند:
1 - خوابهايى كه از سوى خدا هستند و داراى پيام و واقعيت اند.
2 - رؤياهايى كه زاييده و سوسه‌هاى شيطانند و از حقيقت خبرى ندارند.
3 - خوابهايى كه از ناهماهنگى دستگاه‌ها و كار نامنظم سازمان بدن پديد مى‌آيد.
4 - رؤياهايى كه انعكاسى از افكار وانديشه‌هاى پريشان و به هم ريخته است.
در ميان اين چهار نوع خواب، تنها نوع نخست - كه از آن به «رؤياى رحمانى» تعبير مى‌كنيم - اميد بخش و داراى پيام است، و خواب پيامبر گرامى از نوع نخست و پيامش نيز نويد پيروزى و سرفرازى براى اسلام و جامعه نوبنياد اسلامى بود، كه تحقّق يافت.
«حسن» در اين مورد مى‌گويد: آيه شريفه بيانگر آن است كه ما، در جايگاه خواب تو، نه درخوابت، آنان راناچيز و اندك به تو نمايانديم؛ چرا كه تعبير به «فى منامك» آمده است.
«بلخى» نيز اين ديدگاه را پذيرفته‌است، امّا به باور ما اين برخلاف ظاهر آيه است.
و لو اَريكَهُمْ كثيراً لفشلتم و لتنازعتم‌
اگر شمار سپاه آنان را آن گونه كه به ظاهر بودند به تو مى‌نماياند، دچار ترس وترديد مى‌شديد و درمورد پيكار با آنان به كشمكش پرداخته و به دو گروه تقسيم مى‌شديد...
وَ لَكِنَّ اللَّهَ سَلَّم‌
امّا خدا مردم باايمان را از سستى و كشمكش و ناهماهنگى و اضطراب حراست كرد و آنان را به اوج پيروزى رسانيد.
اِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ
چرا كه او به آنچه در دل‌هاى شماست دانا و آگاه است و مى‌دانست كه اگر به فزونى شمار و بسيارى امكانات دشمن پى مى‌برديد، در پيكار با آنان دچار ترديد شده و از آن خود دارى مى‌كرديد.
در آخرين آيه مورد بحث مى‌فرمايد:
وَ اِذْ يُريكُمُوهُمْ اِذِ الْتَقَيْتُمْ فى‌ اَعْيُنِكُمْ قَليلاً
و نيز آنگاه را به ياد آوريد كه خدا شمار و امكانات جنگى دشمن را به پيامبر در عالم رؤيا و به مردم با ايمان به هنگامه رويارويى دو لشكر، اندك و ناچيز نشان داد تا جسارت رويارويى با دشمن را بيابند و با آنان به پيكار برخيزند؛ ونيز شمار و امكانات سپاه ايمان و توحيد را در نظر شرك‌گرايان اندك جلوه داد تا از جنگ سرباز نزنند. و بدين سان پيروزى مردم با ايمان و شكست و خفت سپاه شرك جامه عمل پوشد.
وَيُقَلِّلُكُمْ فى‌ اَعْيُنِهِمْ‌
در اين مورد «ابن مسعود» آورده است كه: مردى در جنگ «بدر» در كنارم ايستاده بود كه به او گفتم: به باور تو آنان چند نفرند؟ آيا از هفتاد تن بيشترند؟
او گفت: به نظرم به صد نفر مى‌رسند.
در روايت است كه ابوجهل به گونه‌اى ياران پيامبر را اندك مى‌ديد كه مى‌گفت: همه آنان را دستگير سازيد و نكشيد!

چگونه؟
جاى اين پرسش است كه چگونه خدا آنان را در نظر اينان اندك و ناچيز جلوه داد؟
پاسخ اين است كه: ممكن است آفريدگارهستى با پديدآوردن اسباب و شرايطى بسان غبار آلود بودن هوا يا جوّى خاصّ، وضعيتى پديد آورد كه آنان نتوانند نيروى دشمن را آن گونه كه هست ارزيابى نمايند، و در نتيجه آنان را ناچيز و اندك پندارند، كه اين نيز پرتوى از الطاف خداست.
لِيَقْضِىَ اللَّهُ اَمْراً كانَ مَفْعُولاً
اين جمله كه در آيه پيش آمده است، در اين آيه شريفه تكرار مى‌گردد؛ چرا كه همان نكته‌اى كه در آنجا مورد نظر است در اينجا نيز مورد نظر مى‌باشد. در آيه پيش منظور اين بود كه خدا شما را بدون وعده و قرارى از پيش، روياروى دشمن قرار داد تا خواست خدا بر پيروزى مردم باايمان تحقّق يابد، و در اين آيه منظور اين است كه خدا هردو گروه را در نظر يكديگر اندك و نا چيز جلوه داد تا پيكار پيش آيد و خواست خدا جامه عمل پوشد.
به باور برخى در آيه نخست منظور اين بود كه خدا در روز «بدر» شما مردم با ايمان را پيروزى بخشيد؛ و در اين آيه منظور اين است كه اين سرفرازى و پيروزى براى مردم با ايمان ماندگار است. و به باور برخى ديگر منظور تأكيد همان مطلب و نكته است.
نكته ديگر اين كه در آيه شريفه به جاى فعل مضارع، فعل ماضى به كار رفته است؛ چرا كه قرآن مى‌خواهد اين حقيقت را نشان دهد كه تحقّق مطلب بسيار نزديك است، به گونه‌اى كه گويى انجام شده است.
وَاِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْامُورُ.
و كارها تنها به سوى خدا باز گردانده مى‌شود.

إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیَا وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَلَوْ تَوَاعَدتُّمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعَادِ وَلَکِن لِّیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْرًا کَانَ مَفْعُولًا لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَى مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ
42 - مراجعه شود به تفسیر سوره انفال ، آیه :41
إِذْ یُرِیکَهُمُ اللَّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلًا وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیرًا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَلَکِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
43 - مراجعه شود به تفسیر سوره انفال ، آیه :41
وَإِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلًا وَیُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْرًا کَانَ مَفْعُولًا وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ
44 - مراجعه شود به تفسیر سوره انفال ، آیه :41
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
45 - - هان اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! هنگامى كه با گروهى [از شرك‌گرايان تجاوزكار ]رويارو مى‌گرديد پايدارى ورزيد و خدا را بسيار يادكنيد، باشد كه رستگار [و سرفراز] گرديد.
46 - و خدا و پيامبرش را فرمان بريد و باهم به كشمكش نپردازيد كه [در نتيجه آن ]سُست [و ناتوان‌] گرديد و [شكوه و] نيرويتان [از ميان ]برود؛ و شكيبايى پيشه سازيد كه خدا با شكيبايان است.
47 - و بسان آنان نباشيد كه با حالت مستى و خود نمايى به مردم از خانه‌هاى خويش بيرون آمدند و [ديگران را] از راه خدا باز مى‌داشتند و خدا به آنچه انجام مى‌دهند احاطه دارد.
48 - و هنگامى را [به يادآوريد] كه شيطان كارهاى [زشت و ظالمانه ]آنان را برايشان [زيبا و شايسته‌] جلوه داد و [به آنان ]گفت: امروز از ميان مردم هيچ كس بر شما چيره نخواهد شد و من پناه [و ياور] شمايم. امّا آنگاه كه آن دو گروهِ [توحيدگرا و شرك گرا] روياروى هم قرار گرفتند، [شيطانِ و سوسه گر] به عقب بازگشت و [به پيروان خويش ]گفت: من از شما بيزارم؛ چرا كه من چيزى را مى‌بينم كه شما [آن را ]نمى‌بينيد؛ من از خدا مى‌ترسم. و [بهوش باشيد كه‌] خدا سخت كيفر است.
49 - آنگاه كه نفاقگرايان و آنانى كه در دل‌هايشان بيمارى است [در عيبجويى از مردم با ايمان ]مى‌گفتند: اينان را دين [و آيين ]شان فريفته است [كه با اين شمار و امكانات اندك به پيكار باما برخاسته‌اند]! و [از اين واقعيت غافل بودند كه ]هركس برخدا اعتماد كند [خدا يار و ياور اوست و] به يقين خدا شكست ناپذير و فرزانه است.
50 - و اگر آنان را كه كفرورزيده‌اند بنگرى آنگاه كه فرشتگان جان آنان را مى‌ستانند در حالى كه برچهره و پشت آنان مى‌زنند و [نكوهششان مى‌كنند كه: ]اينك عذاب [آتش ]سوزان را بچشيد [شگفت زده خواهى شد]!
51 - اين [كيفر دردناك‌] به خاطر آن كارهايى است كه پيش‌تر به دست خود انجام داده ايد و [نيز به خاطر] اين [است‌] كه خدا هرگز بربندگان [خود] ستمكار نيست.
52 - [روش و عملكرد آنان‌] بسان روش فرعونيان و كسانى است كه پيش از آنان بودند. [آنان‌] به آيات [و نشانه‌هاى قدرت‌] خدا كفرورزيدند و خدا [هم ]آنان را به [كيفر ]گناهانشان گرفتار ساخت. به يقين خدا نيرومند و سخت كيفر است.
53 - اين [كيفر سخت آنان‌] بدان سبب است كه خدا هرگز نعمتى را كه به مردمى ارزانى داشته است دگرگون نمى‌سازد، مگراين كه آنان آنچه را در ژرفاى جان خوددارند دگرگون سازند، و [نيز به خاطر آن است كه ]خدا شنوا و داناست.
54 - [روش وعملكردشان‌] بسان روش فرعونيان وكسانى است كه پيش از آنان بودند. [آنان ]آيات [و نشانه يكتايى و قدرت ]پروردگارشان را دروغ انگاشتند، ما [نيز ]آنان را به [كيفر ]گناهانشان نابود ساختيم و فرعونيان را غرق نموديم، و همه آنان ستمكار بودند.

نگرشى بر واژه‌ها ريح: در اينجا منظور دولت و شوكت است.
بطر: سرمستى و وانهادن سپاسگزارى.
رياء: خودنمايى.
دأب: روش و شيوه.
تغيير: دگرگونى.


تفسير رهنمودهايى ارزشمند قرآن در ادامه سخن در مورد جهاد، اينك مردم توحيد گرا را به پايدارى در ميدان پيكار فرمان مى‌دهد و مى‌فرمايد:
يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوآ اِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا
هان اى مردم با ايمان! هرگاه در ميدان جهاد باگروهى تجاوز كار وكفرگرا برخورد نموديد، براى جنگ با آنان پايدارى ورزيد و پشت به دشمن نكنيد.
وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ‌
و خدا را بسيار يادكنيد و از او يارى بخواهيد تادر اين جهان پيروز گرديد و در جهان ديگر به رستگارى نايل آييد.
به باور برخى منظور اين است كه وعده‌هاى خدا را كه در مورد يارى و پيروز ساختن‌تان به شما داده است به ياد آوريد تا پايدارى شما افزون گردد.

آنگاه مى‌افزايد:
وَاَطيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ‌
و خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم او را فرمان بريد و در هنگامه برخورد با دشمن با هم هماهنگ و يكپارچه باشيد و از پراكندگى بپرهيزيد كه ترس از دشمن دامنگيرتان مى‌گردد و در جهاد ناتوان مى‌گرديد و شوكت و توانايى شما از ميان مى‌رود.
به باور «مجاهد» منظور اين است كه پيروزى را از دست مى‌دهيد.
امّا به باور «اخفش» منظور اين است كه دولت را از دست مى‌دهيد.
ذكر اين نكته لازم است كه واژه «ريح» در آيه شريفه كنايه از پيشرفت و نفوذ و رسيدن به هدف است.
از ديدگاه پاره‌اى منظور اين است كه اگر باهم به كشمكش بپردازيد ديگر نسيم پيروزى بر زندگى شما نخواهد وزيد؛ چرا كه پيامبر فرمود: نصرت بالصبا و اهلكت عاد بالدّبور.(128)
من به وسيله باد صبا پيروز شدم و عاديان با باد مسموم جنوب نابود شدند.
وَاصْبِرُوا اِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ‌
و براى جنگ با دشمن شكيبايى پيشه سازيد؛ چرا كه خدا با شكيبايان است.

و هشدار مى‌دهد كه:
وَلا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرًا وَرِئآءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ‌
شما مردم با ايمان همانند شرك‌گرايان قريش نباشيد كه به بهانه حمايت از كاروان تجارتى خويش، اردويى از ميخوارگان و نوازندان به راه انداخته و با سرمستى و خودنمايى، به منظور باز داشتن مردم از دين خدا، از «مكّه» به سوى «بدر» رهسپار شدند.
گفتنى است كه منظور از رياكارى آنان اين بود كه مى‌خواستند به همگان نشان دهند كه مردم مسلمان را به حساب نمى‌آورند و از آنها هراسى ندارند.
وَاللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ
و خدا به كردار آنان آگاه است و به آنچه انجام مى‌دهند احاطه داشته و هيچ يك از پندارها و رفتارهايشان بر او پوشيده و نهان نيست و به آنان كيفر خواهد داد.

جشنى كه به عزا تبديل گرديد «ابن عباس» در اين مورد آورده است كه: وقتى «ابوسفيان» كاروان تجارتى قريش را از منطقه دور ساخت، به سپاه شرك پيام داد كه باز گردند، امّا ابو جهل گفت ما باز نخواهيم گشت تا منطقه «بدر»(129) را به تصرف خود درآورده و سه روز در آنجا بمانيم و ضمن ذبح حيوانات و بهره‌ورى از گوشت و شراب و تماشاى برنامه‌هاى گوناگون نوازندگانمان، جهان عرب را از اقتدار و پيروزى خويش آگاه سازيم تا همه از نيروى ما بهراسند؛ امّا نمى‌دانستند كه ثمره كفرگرايى و بيداد و بد مستى و پايمال ساختن حقوق و حرمت انسان‌ها و رياكارى خفت و خوارى است. و بر اين اساس بود كه آنان به هوسهاى خويش نرسيدند و جشن‌شان به عزا تبديل گرديد.

وسوسه‌ها و گمراهگرى‌هاى شيطان قرآن در ادامه سخن از پيكار «بدر» و شرارت و شقاوت شرك‌گرايان مى‌فرمايد:
وَاِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ اَعْمالَهُمْ‌
اين فراز از آيه شريفه با آيه پيش پيوند دارد و منظور اين است كه: هنگامى شرك‌گرايان به منظور بد مستى و خود نمايى و باز داشتن مردم از دين خدا از «مكّه» حركت كردند كه شيطان كردار آنان را در نظر شان آرايش كرده و راه را به سوى «بدر» بر ايشان آراسته و هموار ساخته بود.
وَقالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَاِنّى‌ جارٌ لَكُمْ‌
و به آنان مى‌گفت: امروز سپاه شما گران و پرتوان است و من نيز يار و پشتيبان شمايم و با اين شرايط كسى از مردم بر شما چيره نخواهد شد.
به باور برخى منظور اين است كه: من با شما پيمان مى‌بندم كه پيروزى از آنِ شما باشد.
فَلَمَّا تَرآءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى‌ عَقِبَيْهِ وَقالَ اِنّى‌ بَرى‌ءٌ مِنْكُمْ اِنّى‌ اَرى‌ مالا تَرَوْنَ‌
امّا هنگامى كه دو سپاه حق و باطل رو به روى هم ايستادند، شيطان پابه فرار نهاد و گفت: من از شما بيزارم و از وعده‌اى كه به شما دادم تخلف مى‌ورزم؛ چرا كه من فرشتگانى را كه به يارى مسلمانان آمده‌اند مى‌نگرم و شما آنان را نمى‌بينيد.
از اين فراز دريافت مى‌گردد كه شيطان و فرشتگان يكديگر را مى‌ديدند و مى‌شناختند.
اِنّى‌ اَخافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَديدُ الْعِقابِ.
من مى‌ترسم كه به دست فرشتگان گرفتار عذاب خدا گردم، و نيز مى‌دانم كه خدا سخت كيفر است و نمى‌توان عذاب دردناك او را تحمّل كرد.
به باور برخى منظور اين است كه مى‌ترسم مدت مهلت من به پايان رسيده باشد؛ چرا كه فرشتگان را مى‌نگرم و مى‌دانم كه آنان جز به هنگامه پديدار شدن نشانه‌هاى فرارسيدن رستاخيز و يا به منظور كيفر تبهكاران فرود نمى‌آيند.
«قتاده» مى‌گويد: اين دشمن خدا و گمراهگر بندگانِ سست عنصر او دروغ مى‌بافت و از خدا نمى‌ترسيد بلكه مى‌دانست كه كارى از او ساخته نيست. شيوه فريبكارانه او اين است كه نخست پيروان خود را وسوسه مى‌كند و حق و باطل را روياروى هم قرار مى‌دهد، آنگاه از قربانيان خويش بيزارى مى‌جويد و رهايشان مى‌كند. بنابر اين منظور شيطان اين بود كه: من چيزهايى مى‌دانم كه شما نمى‌دانيد و مى‌ترسم كه خدا مرا نابود سازد.

چگونگى پديدار شدن شيطان در مورد چگونگى ظهور و پديدار شدن شيطان در رويداد سرنوشت ساز «بدر» به يارى شرك گرايان، بحث است:
1 - به باور برخى، هنگامى كه قريش در انديشه حركت به سوى «بدر» افتاد، به ياد آورد كه ميان آنان وقبيله نيرومندى كه از «كنانه» ريشه داشت درگيرى و جنگ است؛ از اين رو از حركت و گشودن جبهه‌اى جديد منصرف گرديد. امّا در اين هنگام بود كه شيطان باسپاه خود در چهره يكى از سردمداران «كنانه» به نام «سراقة بن مالك» نزد آنان آمد و گفت: شما از سوى قبيله «كنانه» هيچ نگرانى به دل راه ندهيد و بدانيد كه من شمارا از گزند آنان حراست نموده و به شما پناه مى‌دهم ونيز مطمئن باشيد كه امروز كسى بر شما چيره نخواهد شد و شما نيروى يكه تاز جهان عرب هستيد.
او با اين وسوسه‌ها آنان راگمراه ساخت و در ميدان پيكار هنگامى كه فرود فرشتگان براى مردم توحيد گرا را نگريست و دريافت كه كارى از او و سپاهيانشان ساخته نيست عقب نشينى كرد وگريخت.
2 - به باور برخى از جمله «كلبى»، پديدار شدن شيطان به يارى شرك‌گرايان و وسوسه آنان بدين صورت بود كه او خود را نخست در صف سپاه شرك جاى داد و سرانجام هم دست يكى از سردمداران شرك به نام «حارث» راگرفت و عقب نشينى كرد. به هنگامه عقب‌نشينى او، «حارث» گفت: «سراقه»! كجامى‌روى؟
گفت: من چيزهايى مى‌نگرم كه شما نمى‌نگريد.
«حارث» گفت: من چيزى جز وامانده‌هاى «يثرب» را نمى‌بينم، امّا او با مشتى كوبنده برسينه «حارث» كوبيد و گريخت، و پس از فرار او سپاه قريش نيز به تدريج رو به شكست و فرار نهاد. هنگامى كه سپاه قريش به «مكّه» بازگشت، همه جا «سراقه» راعامل شكست قريش قلمداد كردند و اين خبر به گوش «سراقه» رسيد. او آمد و گفت: هان اى قريش! من نه از حركت شما آگاهى يافتم و نه در جريان جنگ شما بودم، تا چه رسد كه عامل شكست شما باشم، پس چرا پاى مرا به ميان كشيده‌ايد؟
آنان گفتند: مگر تو نبودى كه در آغاز حركت، ما را به پيكار با محمدصلى الله عليه وآله وسلم تشويق نمودى؟ و مگر در فلان روز و فلان نقطه همراه ما نيامدى؟
او سخت و پياپى سوگند يادكرد كه هرگز نه در جريان كار آنان بوده و نه به جنگ آمده است. و آنان هنگامى كه ايمان آوردند دريافتند كه آن مرد نماى فريبكار و وسوسه‌گر نه «سراقه»، كه شيطان بوده است.
يادآورى مى‌گردد كه نظير اين ديدگاه از دو امام راستين حضرت باقر و صادق‌عليهما السلام نيز روايت شده است.
3 - از ديدگاه گروهى، شيطان نمى‌تواند در چهره انسان ظاهر گردد، و خداى توانا اين كار را انجام داد تا شرك‌گرايان تحريك گردند و ترس از «كنانه» را كنار گذارند و رهسپار «بدر» شوند و در آنجا با شكستى خفت آور كيفر شرارت خود را بچشند.
4 - و از ديدگاه برخى، شيطان در چهره انسان پديدار نشد، بلكه آنان را فريفت و به جنگ و آتش افروزى وسوسه نمود.
5 - مرحوم «مفيد» در اين مورد مى‌گويد: ممكن است خدا جنيّان را به صورتى درآورد كه به چشم آيند و در شكل حيوانات پديدار گردند؛ چرا كه اجسام آنها به گونه‌اى رقيق است كه به آسانى تغيير شكل مى‌دهند، همان‌گونه كه اين گونه تصرفات به وسيله انسان در هوا انجام مى‌گيرد.
در اخبار بسيارى آمده است كه شيطان براى وسوسه شرك‌گرايان در چهره سالخورده‌اى از اهل «نجد» به شوراى مشورتى آنان وارد شد.
و نيز فرشته وحى به صورت «دحيه كلبى» در نظر ياران پيامبر ظاهر گرديد. با اين بيان چه مانعى دارد كه خدا شيطانها را به نوعى تغيير شكل داده و براى نوعى آزمون آنها را در نظر مردم پديدار سازد؟

پندارهاى شرك گرايان و پاسخ آنان در ادامه سخن در اين مورد، قرآن به برخى پندارهاى احمقانه سپاه‌شرك پرداخته و مى‌فرمايد:
إذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَالَّذينَ فى‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دينُهُمْ‌
واژه «منافق» به معناى كسى است كه در دل كفرگرا و در ظاهر توحيدگراست.
و كسانى كه در دل‌هايشان بيمارى است آنانى هستند كه به ظاهر ايمان مى‌آورند و در ژرفاى جان در مورد دين و آيين خود گرفتار ترديد و دو دلى مى‌گردند.
به باور برخى منظور از اينان چند جوان از قريش بودند كه نخست در «مكّه» اسلام را برگزيدند و به وسيله پدرانشان دستگير و در خانه‌هاى خويش زندانى شدند، آنگاه آنان را به جنگ «بدر» آوردند و آنان بر اثر فشار و جنگ روانى شرك گرايان به گونه‌اى ايمانشان تضعيف شده بود كه با ديدن ياران پيامبر - كه در برابر شمار و تجهيزات بسيار سپاه شرك به ظاهر اندك بودند - گفتند: اينان به دين و آيين خويش مغرور گشته‌اند كه بدون توجّه به سپاه گران شرك تحت تأثير سخنان پيامبر قرار گرفته و به جنگ آمده‌اند.
وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَاِنَّ اللَّهِ عَزيزٌ حَكيمٌ‌
خدا در پاسخ پندار آنان روشن مى‌سازد كه خود شرك گرايان دستخوش وسوسه شيطان و آفت غرور شده‌اند، نه آنانى كه با تدبر و تعقل و ايمان و اميد، كار خويش را به خدا واگذارند و به او اعتماد كنند؛ چرا كه هركس به خدا توكل كند و با انديشه و عملكرد شايسته خويش خشنودى خدا را بجويد خدا او را يارى نموده و اسباب پيروزى و سرفرازى‌اش را فراهم مى‌سازد. آرى خدا شكست ناپذير و فرزانه است و كسى كه به او پناه برد و راه و رسم مورد نظر او را برگزيند، در پناه قدرت و حكمت او مصونيت پيدا مى‌كند.

مرگ سياه اينك به ترسيم هنگامه مرگ شرك گرايان پرداخته و مى‌فرمايد:
وَلَوْتَرى‌ اِذْيَتَوَفَّى الَّذينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَاَدْبارَهُمْ
هان اى پيامبر! اگر مى‌ديدى كه فرشتگان به هنگام گرفتن جان كفرگرايان چگونه برچهره و پشت آنان مى‌زدند، شگفت زده مى‌شدى.
به باور مفسران منظور كشته‌هاى سپاه شرك در ميدان «بدر» است.
مردى به پيامبر گرامى گفت: در پشت ابوجهل اثرى ديدم كه بسان بند نعل بود! پيامبر فرمود: آنچه ديدى، اثرِ زدن فرشتگان بوده است.
و «مجاهد» آورده است كه مردى به پيامبر گفت: من مى‌خواستم به يكى از شرك گرايان يورش برم كه خودش پيش از فرود آمدن شمشير من افتاد. پيامبر فرمود: پيش از تو فرشتگان به او حمله كرده و وى را از پادرآورده‌اند.
وَذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ‌
و به آنان مى‌گويند: شما شرك گرايان پس از اين كيفر دردناك، طعم تلخ عذاب ديگرى را كه سوزاننده و گدازنده است بچشيد.
برخى آورده‌اند كه فرشتگان در روز «بدر» سلاحهايى آهنين در دست داشتند كه وقتى به شرك گرايان مى‌زدند، بر جاى زخم آن آتش مى‌افتاد و شعله‌ور مى‌گشت و منظوز از «ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ» همين است.

و مى‌افزايد:
ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ اَيْديكُمْ
اين كيفر سخت به خاطر رفتار و كردار زشت و ناپسندى است كه از شما سرزده است. و بدان دليل گناهان آنان را به دستهايشان نسبت مى‌دهد كه بيشتر كارها به وسيله دودست انجام مى‌گيرد، گرچه در اينجا منظور كفر و نافرمانى خداست.
وَاَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ.
و خدا هرگز به بندگانش ستم نمى‌كند و آنان را به ستم عذاب نمى‌نمايد، بلكه آنان را به اندازه زشت كردارى و گناهانشان كيفر مى‌كند.
از آيه شريفه به روشنى دريافت مى‌گردد كه اين پندار جبرگرايان كه خدا آفت كفر و زندقه را در دل‌ها پديد مى‌آورد و آنگاه آنان را به كيفر كفرشان عذاب مى‌كند، پندارى بى‌اساس است. آرى خدا هرگز كسى را بدون گناه و نافرمانى خدا، يا به كيفر گناه ديگرى عذاب نمى‌كند؛ چرا كه چنين كارى ستم و بيداد است و خدا در اين آيه شريفه با شدت بسيار ستم و بيداد را از خود نفى مى‌كند.

راز سرنوشت ساز صعودها وسقوطها در اين چند آيه قرآن به بيان حال كفرگرايان و مخالفان رسالت‌هاى پيشين و سنّت تغيير ناپذير خدا در كيفر آنان پرداخته و مى‌فرمايد:
كَدَاْبِ الِ فِرْعَوْنَ وَالَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ‌
شيوه و عملكرد اين شرك گرايان تبهكار بسان شيوه زشت فرعونيان و ديگرگناهكارانى است كه پيامبر خدا را تكذيب كردند.
به باور برخى منظور اين است كه كيفر اينان بسان كيفر فرعون و فرعونيان است.
ياد آورى مى‌گردد كه واژه «آل» به مفهوم بستگان و خاندان ونزديكان انسان، و واژه «اصحاب» در مورد همفكران و همدينان انسان به كار مى‌رود.
كَفَرُوا بِاياتِ اللَّهِ فَاَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ
آنان نيز به آيات خدا كفر ورزيدند و خدا آنان را به عذاب و كيفرگناهانشان گرفتار ساخت.
اِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ شَديدُ الْعِقابِ.
چرا كه خدا نيرومند و سخت كيفر است.
در آيه شريفه كيفر خدا را سخت و دشوار وصف مى‌كند نه ذات پاك او را؛ چرا كه «شديد» به مفهوم چيزى است كه از هم گسستن آن دشوار باشد.
و نيز در آيه، شرك گرايان را از نظر دروغ انگاشتن آيات خدا به فرعونيان تشبيه مى‌كند؛ چرا كه همان‌گونه كه آنان گرفتار عذابى سخت شدند ونابود گرديدند، اينان هم دچار هلاكت شدند.

در نهمين آيه مورد بحث در ترسيم يكى از سنت‌هاى الهى در روند تاريخ و پيشرفت و انحطاط جامعه‌ها و تمدن‌ها مى‌فرمايد:
ذلِكَ بِاَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً اَنْعَمَها عَلى‌ قَوْمٍ حَتّى‌ يُغَيِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ‌
آنان بدين دليل گرفتار اين كيفر دردناك شدند كه خدا نعمت گرانى را كه به مردمى ارزانى دارد از آنان برنمى‌گيرد مگر اين كه انديشه و عقيده و اخلاق شايسته خويش را به بدانديشى و زشت كردارى و بيداد تغيير دهند و به جاى فرمانبردارى از خدا و زندگى بر اساس عدالت و آزادگى و پاكى، به گناه و نافرمانى خدا و بيدادگرى روى آورند. آرى، در اين صورت است كه خدا نعمت خويش را از آنان سلب مى‌كند؛ چرا كه اين يكى از سنت‌هاى تغيير ناپذير اوست كه نعمتهاى خويش را به كيفر كفر و بيداد بندگان و كسانى كه در خور آنها نباشند از آنان مى‌گيرد.
به باور برخى، گاه نيز خدا نعمتى را نه به منظور كيفر بندگان كه به خاطر آزمونشان از آنان سلب مى‌كند كه اين بر اساس مصالح آنان و طبق سنّت ابتلاء و امتحان براى فرد و جامعه پيش مى‌آيد.
«سدى» در اين مورد آورده است كه نعمت گرانمايه‌اى كه خدا به مردم «مكّه» و قريش ارزانى داشته بود، وجود ارجمند پيامبر گرامى بود، امّا آنان دعوت و رسالت او را دروغ انگاشتند و خدا نيز اين نعمت گران را از آنان گرفت و به مردم مدينه و انصار ارزانى داشت.
وَ اَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ‌
و بى‌گمان خدا شنوا و داناست. آرى، او گفتار ديگران را مى‌شنوند و از راز دل‌هاى بندگان آگاه است.

در آخرين آيه مورد بحث مى‌افزايد:
كَدَاْبِ الِ فِرْعَوْنَ وَالَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِاياتِ رَبِّهُمْ فَاَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَاَغْرَقْنآ الَ فِرْعَوْنَ وَكُلٌّ كانُوا ظالِمينَ‌
روش زشت و ظالمانه اينان در تكذيب رسالت پيامبر و نفى و انكار دعوت او، بسان روش ظالمانه فرعونيان و ديگر كفرگرايان است كه آيات خدا را دروغ انگاشتند و ما نيز آنان را به كيفر گناهانشان نابود و فرعونيان را غرق كرديم.
در آخرين فراز آيه شريفه روشنگرى مى‌كند كه همه تبهكارانى كه نابود شدند به خويشتن ستم روا داشتند و كيفر ما در مورد آنان هماره عادلانه و بر اساس حق بود.

چرا؟
چرا در آخرين آيه مورد بحث، «كَدَاْبِ الِ فِرْعَوْنَ...» تكرار شده است؟ در اين مورد ديدگاه‌ها متفاوت است:
1 - به باور برخى در آيه نخست حال و روز آنان از نظر در خور عذاب و كيفر بودن بيان شده است و در آخرين آيه مورد بحث، از نظر درخور كيفر و عذاب بودنشان در دنيا.
2 - امّا به باور برخى ديگر، در آيه پيش اين دوگروه شرك گرا از نظر تكذيب آيات خدا به هم تشبيه شده‌اند و در اينجا از نظر كيفر و ريشه‌كن شدنشان.
3 - از ديدگاه پاره‌اى در آيه پيش، از نظر عذاب به يكديگر تشبيه شده‌اند و اينجا از نظر چگونگى عذاب.
4 - و از ديدگاه پاره‌اى ديگر، فرعونيان در نافرمانى و گناه شرايط و حالات گوناگونى داشته‌اند و منظور آيه شريفه تشبيه شرك گرايان عصر رسالت به آنان در همه حالات است.

پرتوى از آيات از مجموع آياتى كه در اين بخش ترجمه و تفسير آنها گذشت، افزون بر آنچه آمد، اين نكات و درس‌هاى انسانساز نيز درخور دقّت و تدبراست:

الف: شش رهنمود سازنده براى زندگى در چند آيه آغازين اين بخش، آفريدگار هستى مردم با ايمان را مخاطب ساخته و يك سلسله رهنمودها و درسهاى ارزشمند را براى زندگى بيان مى‌كند و دريافت درست آنها و عمل بدانها را از آنان مى‌طلبد و آنها را از نشانه‌هاى ايمان مى‌نگرد.

1 - درس پايدارى‌
نخست به انسانهاى با ايمان درس پايدارى در راه زندگى مى‌دهد؛ چرا كه يكى از رازهاى موفقيت انسانهاى موفق و تكامل يافته و نيز جامعه‌ها و تمدنّهاى پيشرفته پايدارى در راه هدف و پايمردى دركارهاست:
يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوآ اِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا
هان اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! هنگامى كه در ميدان جهاد يا مسير زندگى باگروهى از دشمنان برخورد كرديد، در راه هدف مقدس و آرمان بلند و دفاع از حقوق و آزادى خويش پايدارى ورزيد كه اين از نشانه‌هاى بارز ايمان است.

2 - ياد خدا
درس ديگر اين آيات آن است كه انسان را به خدا توجّه مى‌دهد و از او مى‌خواهد كه خدا را بسيار ياد كند؛ چرا كه ياد خدا، انديشه را باز، قلب را روشن، و دل را نورانى مى‌سازد؛ به انسان نويد و اميد مى‌بخشد و به او تكيه گاهى تزلزل ناپذير ارزانى مى‌دارد تا خود را در زندگى تنها ننگرد و در فراز ونشيب‌هابه برترين و بالاترين قدرتها و سرچشمه هستى اعتماد نمايد و او را در كران تا كران زندگى‌اش حاضر و ناظر بنگرد و جز خشنودى او به كارى دل نسپارد و به چيزى نينديشد.
وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

3 - فرمانبردارى از خدا و پيامبر
از مهم ترين ويژگيهاى مردم با ايمان در همه ابعاد زندگى، گوش سپردن به فرمان خدا و دل سپردن به رهنمودهاى آسمانى پيامبر و دريافت صحيح آنها و عملكرد شايسته و بايسته در جهت آنها است؛ به همين دليل قرآن در سومين رهنمود ارزشمندش در اين مورد مى‌فرمايد: وَاَطيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ... و شما مردم با ايمان خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد و فرمان آنان را در همه ابعاد و در همه ميدانها به جان بخريد.
4 - هشدار از كشمكش‌
درگيرى داخلى و كشمكش درونى، از آفتهاى رشد و مانع تعالى و پيشرفت است و جامعه را از مسير تكامل و ترقى بازداشته و در مسير انحطاط قرار مى‌دهد؛ چرا كه در حالت كشمكش و درگيرى، نيروها و امكاناتى كه بايد در راه سازندگى و آبادانى به كار گرفته شود در راه تخريب و انهدام به كار مى‌افتد و زبانها و قلمها و انديشه‌ها و هنرها و فرهنگهايى كه بايد در خدمت برازندگى، تربيت، هنر پرورى و سازندگى اخلاقى و انسانى تلاش كند، در خدمت تخريب مبانى انسانى، فرهنگى و فكرى به تكاپو مى‌پردازند. ثمره شوم اين آفت مرگبار از جمله ناتوانى، سستى و عقب ماندگى است، و ديگر اين كه صولت و شكوه و هيبت چنين خانواده و جامعه‌اى نيز نابود مى‌گردد و به همين دليل است كه قرآن در چهارمين رهنمود خويش در اين آيات مى‌فرمايد: وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ؛ و شما مردم با ايمان از پراكندگى و درگيرى و كشمكش بپرهيزيد كه دچار ناتوانى و آفت سستى و انحطاط مى‌گرديد وصولت و شكوه و عظمت شمادر هم شكسته خواهد شد.

5 - شكيبايى‌
قرآن در نخستين رهنمود خويش، مردم با ايمان را به پايدارى و پايمردى در راه حق و عدالت فراخواند و اينك به شكيبايى كه رمز ديگر پيشرفت‌ها و ترقى‌ها و صعودهاست توجه مى‌دهد؛ چرا كه پايدارى، بيشتر نشانگر ثبات قدم وايستادگى ظاهرى و جسمى در فراز و نشيب‌هاى زندگى براى گشودن راه دشوار ترقى است، امّا شكيبايى بيشتر به ايستادگى و پايمردى معنوى وروانى و درونى نظاره مى‌كند؛ و روشن است كه هنگامى دست و پا نمى‌لرزد و انسان، پرتوان و پرشهامت مى‌ايستد كه دل و روح و جان و روان، تزلزل ناپذير باشد: وَاصْبِرُوا اِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ؛ و شما اى توحيدگرايان شكيبايى پيشه سازيد كه خدا با شكيبايان است.

6 - هدف مقدس با وسايل مقدس‌
و سرانجام اين كه قرآن در اين آيات نشانگر اين واقعيت است كه انسان با ايمان و جامعه توحيدگرا بايد، هم هدفش مقدس و انسانى و والا و خداپسندانه باشد و هم براى رسيدن به اين هدف مقدس از وسيله مقدس و انسانى و شايسته بهره جويد؛ به همين دليل است كه قرآن در پايان اين سلسله درسها و رهنمودها مى‌فرمايد: وَلا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرًا وَرِئآءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ؛ و بسان آن كسانى نباشيد كه از شهر و ديار خويش به انگيزه بدمستى و هوا پرستى و غرور و خودنمايى به راه افتادند، همانان كه هدفشان اين بود كه ديگران را از پيمودن راه حق و عدالت و راه خدا باز دارند.(130)


صفحه : 182
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 182
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 

41 - - و بدانيد كه هر چيزى [از نعمتهاى خدا] را به دست آورديد، يك پنجم آن، از آن خدا و از آن پيامبر و از آن خويشاوندان ويتيمان و بينوايان و در راه ماندگانِ [از خاندان پيامبر] است، اگر به خدا و به آنچه در روز جدايىِ [درست از نادرست‌] - آن روزى كه در دو گروه [با ايمان و كفرگرا در روز «بدر» ]با هم روياروشدند - بر بنده [برگزيده‌] خود فرو فرستاديم ايمان آورده‌ايد؛ و [بهوش باشيد كه‌] خدا بر هر [كار و ]چيزى تواناست. 42 - و آنگاه [را به يادآوريد] كه شما بر كناره نزديكتر [درّه‌] قرار داشتيد و آنان [كه به جنگ با شما آمده بودند] در كناره دورتر آن، و كاروان [تجارتى دشمن‌] از شما پايين‌تر بود. و اگر [پيش از پيكار] با همديگر وعده [آن را] گذارده بوديد [و آنگاه از نيرو و امكانات جنگى دشمن آگاه مى‌شديد، از ترس آنان‌] در [وفاى به ]عهد تخلفّ مى‌نموديد، امّا [خواست خدا اين گونه بود كه بناگاه باهم رو به رو گرديد ]تا خدا كارى را كه به انجام رسيدنى بود، به انجام رساند [و] تا هركس كه [مى‌بايست به كيفر كفر و بيداد] نابود گردد، با دليلى روشن [و روشنگر ]نابود گردد، و هر كس كه [مى‌بايست به نور ايمان و عمل‌] زندگى يابد، با دليلى روشن زندگى بيابد. و بيقين خدا شنوا و داناست. 43 - [هان اى پيامبر!] آنگاه را [به يادآور] كه خدا [شمار و امكانات ]آنان را در [هنگام ]خوابت به تو [ناچيز و] اندك نماياند؛ و اگر آنان را بسيار نمايانده بود، بى‌گمان به سستى [و ناتوانى ]مى‌گراييديد و در كار [رويارويى با دشمن‌] به كشمكش مى‌پرداختيد، امّا خدا [شما را] به سلامت داشت؛ چرا كه او به [راز نهفته در] ژرفاى سينه‌ها داناست. 44 - و آنگاه را كه چون باهم رويارو شديد، آنان را به چشم شما اندك نماياند و شما را [هم‌] در چشم آنان ناچيز جلوه داد، تا خدا كارى كه به انجام رسيدنى بود، به انجام رساند. و كارها تنها به سوى خدا باز گردانيده مى‌شود. نگرشى بر واژه‌ها غنيمت: مال و ثروتى كه با پيكار از كفرگرايان و تجاوزكاران به دست مى‌آيد، و خدا آن را به همه مسلمانان بخشيده است. در برابر آن واژه «فيى‌ء» است كه بدون پيكار از آنان به دست جامعه اسلامى مى‌افتد. اين ديدگاه «عطا» و مذهب شافعى در مورد «غنيمت» است. و از امامان راستين نيز همين گونه روايت شده است. امّا به باور برخى دو واژه «غنيمت» و «فيى‌ء» داراى يك معنى است، و به باور طرفداران اين ديدگاه آيه مورد بحث ناسخ آيه مباركه سوره حشر در اين مورد است.(124) يتيم: كودكى كه در دوران خرد سالى پدر خويش را از دست بدهد. در جهان حيوان به آنچه مادرش را از دست دهد يتيم مى‌گويند و در جهان انسان به آن كه پدرش را از دست دهد. مسكين: بينوا يا كسى كه صدقه بر او رواست. ابن السّبيل: مسافرى كه پولش تمام شده و در راه مانده است. عدوه: كناره درّه؛ چرا كه درّه داراى دو كناره است. دنيا: نزديكتر، مؤنث «ادنى» است. قصوى: دورتر، مؤنث «اقصى» است. ركب: جمع راكب، به سواران و كاروانيان گفته مى‌شود. علّو: بلندى. سفل: پايين‌ «نوم»: خواب، و به خوابگاه «منام» گفته مى‌شود. «قلة»: اندك، ناچيز. «فشل»: ناتوانى و سستى. «تنازع»: كشمكش. «سلامة»: نجات از آفت و خطر. «صدر»: سينه و جايگاه قلب. «التقاء»: رويارويى دو گروه و دو لشكر. تفسير يك برنامه اقتصادى در اين آيه مباركه به بيان مقررات غنايم جنگى كه يك برنامه مهّم اقتصادى در جامعه اسلامى است پرداخته و مى‌فرمايد: وَاعْلَمُوآ اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْ‌ءٍ فَاَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبى‌ و بدانيد كه هرچيزى را كه به غنيمت گرفتيد، يك پنجمِ آن از آن خدا و پيامبر و براى خويشاوندان و يتيمان ... است. چگونگى تقسيم خمس ديدگاه دانشمندان در مورد چگونگى تقسيم خمس وكسانى كه در خور دريافت آنند متفاوت است: 1 - به باور دانشمندان مذهب اهل بيت، خمس به شش بخش تقسيم مى‌گردد، كه سه بخش آن، از آن خدا، پيامبر و خويشاوندان آن حضرت است. اين سه بخش يا سه سهم را به خود پيامبر يا امام معصوم، كه جانشين اوست بايد داد. و سه بخش ديگر آن، از آنِ يتيمان، بينوايان و در راه ماندگان از خاندان پيامبر است و ديگران از آن بهره‌اى ندارند؛ چرا كه خدا صدقه را بر آنان ناروا ساخته است. طبرى از گروهى از جمله از حضرت سجّاد و امام باقر عليهما السلام آورده است كه سهم خدا از اين مال براى كعبه و آبادانى آن و باقى اين مال از آنِ كسانى است كه در آيه مباركه از آنان سخن رفته است. به باور ما از ظاهر آيه شريفه نيز همين نكته دريافت مى‌گردد كه خمس بايد بر شش بخش تقسيم و هزينه گردد. 2 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس» خمس به پنج بخش تقسيم مى‌شود. از اين پنج بخش سهم خدا و پيامبر در حقيقت يكى است كه براى تهيه سلاح و ارتش اسلامى هزينه مى‌گردد و باقى آن نيز به همان صورتى است كه درآيه آمده است. 3 - از ديدگاه «شافعى» خمس به چهار بخش تقسيم مى‌گردد كه سهم خويشاوندان پيامبر به خود آنان و باقى آن نيز به يتيم و بينوا و در راه مانده مسلمان داده مى‌شود. 4 - و از ديدگاه «ابو حنيفه» و گروهى خمس به سه بخش تقسيم مى‌شود؛ چرا كه بهره پيامبر گرامى با رحلت آن حضرت تمام مى‌شود و كسى از پيامبران چيزى به ارث نمى‌برد. سهم خويشاوندان پيامبر را نيز، خليفه اوّل و دوم ندادند و كسى اعتراض نكرد. بنابر اين سه بخش مى‌ماند كه از آنِ يتيم، بينوا و در راه‌مانده است. برخى از اينان بر آنند كه اگر يك بخش از اين اموال به بينوايان و نزديكان پيامبر و سه سهم ديگر نيز به سه گروه ياد شده پرداخت گردد رواست؛ و نيز اگر نزديكان پيامبر هم در شمار بينوايان در نظر آيند و به آنان از اين مال داده شود درست است. نزديكان پيامبر چه كسانى هستند؟ در اين مورد نيز دو نظر است: 1 - به باور «ابن عباس» منظور از نزديكان پيامبر «بنى‌هاشم» از فرزندان «عبد المطلب» مى‌باشند، كه ديدگاه مانيز همين گونه است. 2 - امّا به باور برخى از جمله «شافعى» منظور فرزندان «هاشم بن عبد مناف» و فرزندان «مطلب بن عبدمناف» مى‌باشند كه از پيامبر گرامى نيز اين گونه آورده‌اند. تنها يك پنجم از غنايم يا ... آيا خمس يا يك پنجم مورد بحث تنها از غنايم جنگى بايد پرداخت گردد يا از هر گونه سود و بهره و درآمدى كه نصيب انسان مى‌گردد؟ به باور پيروان مذهب خاندان رسالت، خمس تنها در غنايم جنگى نيست، بلكه شامل هر سود برى و بهره‌اى مى‌شود كه از راه كسب و كار و داد و ستد نصيب انسان مى‌گردد؛ و نيز پرداخت يك پنجم از درآمد گنجينه‌ها، معدنها، غواصّى‌ها و ديگر كارهاى مفيد و روا كه در كتابهاى فقهى آمده واجب است. و دليل اين نكته و بيان را مى‌توان از خود آيه شريفه نيز دريافت؛ چرا كه در فرهنگ واژه شناسان به همه اينها غنيمت گفته مى‌شود. و واژه «غنم» به مفهوم دسترسى به بهره و سود و نعمت و چيزى بدون رنج بسيار، و نيز به معناى فزونى و اضافه شدن قيمت آمده است. باز گشت به آيه شريفه‌ در ادامه آيه مباركه مى‌فرمايد: فَاَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ‌ به باور گروهى قرآن تقسيم خمس را، به منظور بركت جستن از نام و ياد جان بخش خدا، با نام او آغاز مى‌كند و نشانگر اين واقعيت است كه هركارى بايد به منظور تقرب به خدا انجام گيرد، و گرنه كران تاكران هستى و هر آنچه هست از آن اوست. وَلِلرَّسُولِ‌ آورده‌اند كه يك پنجم خمس از آن پيامبر گرامى است كه آن را در راه اداره زندگى خويش هزينه نمايد و اگر چيزى ماند، آن را براى تهيه سلاح و سازماندهى ارتش اسلامى صرف كند. وَلِذِى الْقُرْبى‌ به باور پاره‌اى سهم پيامبر و نزديكانش با رحلت آن حضرت تمام شده است. و «شافعى» بر آن است كه سهم پيامبر در راه تهيه سلاح و سازماندهى سپاه اسلام هزينه مى‌گردد و سهم نزديكان پيامبر در راه بنى‌هاشم و فرزندان «عبد المطلب» هزينه مى‌گردد. ذكر اين نكته لازم است كه اين استحقاق از راه اسم و نسب است؛ از اين رو به نيازمند و بى‌نياز آنان مى‌توان پرداخت. و به باور برخى سهم خدا و پيامبر و نزديكان آن حضرت را بايد به جانشين راستين پيامبر پرداخت تا در راه زندگىِ خود و خانواده‌اش و مصالح جامعه اسلامى هزينه نمايد. يادآورى مى‌گردد كه اين ديدگاه با مذهب ما هماهنگ است. وَالْيَتامى‌ وَالْمَساكينِ وَابْنِ السَّبيلِ‌ به باور گروهى اين سه سهم در حقيقت از آن همه مردم است و بايد براى هر كس به همان اندازه‌اى كه نيازش برطرف شود هزينه گردد. امّا به باور ما اين سه سهم به صراحت آيه شريفه از آن يتيمان و بينوايان و در راه ماندگانِ خاندان پيامبر است. اِنْ كُنْتُمْ امَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمآ اَنْزَلْنا عَلى‌ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ‌ به باور برخى اين فراز از آيه شريفه به آيه پيش پيوند مى‌خورد كه مى‌فرمايد: فَاعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ مَوْليكُمْ... و به باور برخى ديگر به آيه مورد بحث پيوند دارد و منظور اين است كه اين فرمان خدا در مورد خمس است، اينك اگر شما به خدا و قرآن ايمان آورده‌ايد آن را به كار بنديد. روز رويارويى دو گروه حق و باطل روزِ رويارويى و برخورد دو گروه طرفدار حق و عدالت و گروه باطل گرا و بيداد پيشه كه در آيه شريفه به «يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ» تعبير شده چه روزى است؟ در اين مورد دو نظر است: 1 - به باور گروهى منظور از آن روز سرنوشت ساز، روز «بدر» است؛ چرا كه در آن روز حسّاس بود كه خدا توحيد گرايان و شرك‌گرايان را از هم جدا ساخت. آن روز به مسلمانان عزّت و شكوه ارزانى داشت و شرك‌گرايان را به ذلّت و حقارت كشيد، و اين در حالى بود كه شمار مسلمانان سيصد و سيزده تن و شمار شرك‌گرايان حدود هزار نفر بود و پيكارى نابرابر روى داد. آن روز هفتاد تن از سردمداران شرك و بيداد برخاك حقارت و خفت در غلطيدند و همين شمار نيز به اسارت درآمدند و باقى سپاه آنان نيز رو به فرار نهاد، و جنگ كه در بامداد روزِ جمعه هفدهم ماه مبارك رمضان، درست پس از گذشت هيجده ماه از هجرت سرنوشت ساز پيامبر به مدينه آغاز شده بود در غروب آن روز به پايان رسيد. 2 - و به باور پاره‌اى جنگ «بدر» روز نوزدهم ماه رمضان روى داد و آن روز سرنوشت ساز يا روز برخورد دوگروه حق و باطل اين روز است. از حضرت صادق عليه السلام نيز ديدگاه دوم روايت شده است. وَاللَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَىْ‌ءٍ قَديرٌ و خدا بر هركار و هر چيزى تواناست. پرتوى از روايات درمورد خمس 1 - «منهال» از چهارمين امام نور و «عبد الله» نواده گرامى او در مورد خمس پرسيد، كه آن دوبزرگوار گفتند: خمس از آنِ ماخاندان وحى و رسالت است «هو لنا». او گفت: خدا در قرآن مى‌فرمايد: خمس از آن يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است، آن را چه مى‌فرماييد؟ حضرت سجّاد فرمود: منظور يتيمان و تهيدستان ماست: «فقال ايتامنا ومساكيننا».(125) 2 - و نيز «عياشى» از حضرت صادق‌عليه السلام آورده است كه «نجده حرورى» به ابن عباس نامه‌اى نوشت و از مصرف خمس پرسيد، او در پاسخ وى نوشت: به باور ما خمس از آن ماست، امّا قوم ما براين پندارند كه از آن ما نيست و آن را گرفته‌اند و ما شكيبايى پيشه ساخته‌ايم. 3 - و از ششمين امام نور آورده‌اند كه فرمود: اِنّ الله لما حرّم علينا الصّدقة انزل لنا الخمس، فالصدقة علينا حرام و الخمس لناحلال...(126) هنگامى كه خدا صدقه را بر ما حرام اعلان كرد، خمس را برايمان بافرود آيه خمس مقرّر فرمود. بنابر اين صدقه بر ما نارواست و خمس و هديه بر ما حلال است.(127) پيروزى معجزه آسا در پرتو مهر و لطف خدا در ادامه سخن، اينك در اين آيات، قرآن شريف به پرتوى ديگر از يارى و كمك خدا به پيامبرش در جنگ «بدر» و آن پيروزى معجزه آسا در پرتو مهر و لطف او پرداخته و مى‌فرمايد: اِذْ اَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: هان اى مردم با ايمان، خدايتان تواناست كه هماره شمارا يارى كند؛ چرا كه آنگاه كه شما در كنار آن درّه نزديك مدينه بوديد و از فزونى شمار دشمن و بسيارى امكانات آنان، ذّلت و فشار دامانگيرتان شده بود او شما را يارى كرد. وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى‌ و آنگاه كه سپاه دشمن نيز در آن طرف درّه و اندكى دورتر از مدينه فرود آمده بود. وَالرَّكْبُ اَسْفَلَ مِنْكُمْ‌ و كاروان تجارتى به سرپرستى ابوسفيان و همراهانش در نقطه‌اى پايين تر و در سمت ساحل دريا قرار داشتند. «كلبى» بر آن است كه كاروان تجارتى در سه مايلى ساحل بود. آيه شريفه نشانگر آن است كه دو نيروى ايمان و شرك بدون وعده و قرارى از پيش، در آنجا روياروى هم قرار گرفتند، در حالى كه مسلمانان از نظر شمار بسيار كمتر از آنان بودند و در ريگزارى كه پاى در آن قرار نمى‌گرفت در محاصره بى‌آبى گرفتار شده بودند، امّا سپاه شرك با فزونى در شمار و امكانات و داشتن آب در آن سوى درّه بودند و كاروان تجارتى آنان نيز در نقطه‌اى پايين‌تر قرار داشت. و بدين سان خدا در يك رويارويى بسيار نابرابر دو سپاه، توحيد گرايان را يارى فرمود و به اوج پيروزى رسانيد تاهمه خداشناسان و خدا پرستان بدانند كه پيروزى و سرفرازى هماره از سوى خداست. وَلَوْ تَواعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فى‌ الْميعادِ در مورد اين فراز دو نظر است: 1 - به باور «ابن اسحاق» منظور اين است كه: اگر براى اين پيكار زمانى مقرر مى‌كرديد و وعده‌اى قرار مى‌داديد، و از فزونى شمار و بسيارى امكانات آنان آگاه بوديد، در رويارويى با آنان دچار تأخير و ترديد و تخلف مى‌شديد. 2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه: اگر وعده‌اى مى‌نهاديد، بر اثر پيش آمدن موانع و مشكلات، از وفاى به عهد خويش در مى‌مانديد. واژه «ميعاد» در اينجا به منظور تأكيد خواست خدا نسبت به هماهنگى آنان به كار رفته است، در حقيقت اگر مهر و لطف خدا نبود، اين نعمت يكدلى و هماهنگى در جامعه نو بنياد آنان پديد نمى‌آمد. وَلكِنْ لِيَقْضِىَ اللَّهُ اَمْرًا كانَ مَفْعُولاً امّا خدا چنين خواست كه شما بدون وعده‌اى از پيش، باهم ديدار كيند، و آنگاه خواست خدا در مورد عزت و شكوه بخشيدن به دين و جامعه مسلمان و به ذلّت و حقارت كشيدن شرك و شرك‌گرايان تحقّق پيدا كند؛ چرا كه تحقق اين خواسته از نظر خدا قطعى بود. لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيى مَنْ حَىَّ عَنْ بَيِّنَةٍ اين كارها را خدا انجام داد تا كسانى كه در اين راه نابود مى‌گردند، پس از اتمام حجّت و شناخت درست و نادرست و ديدن معجزه‌هاى آشكار پيامبر بميرند، و نيز آن كسانى كه زنده مى‌مانند و مى‌خواهند زندگى كنند، آنان نيز پس از اتمام حجّت و ديدن و شناختن نشانه‌هاى حقيقت بمانند. به باور برخى منظور از واژه «بيّنه» در اينجا نويد و وعده‌اى است كه خدا درباره پيروزى مسلمانان داده و آن را علامت راستى دعوت و رسالت پيامبر و نشان راستگويى او قرار داده بود. امّا به باور برخى منظور اين است كه خدا چنين كرد تا كسانى كه پس از اتمام حجّت و ديدن نشانه‌هاى راستى رسالت پيامبر و وعده‌هاى او گمراه مى‌گردند نابود شوند، و آنانى كه راه درست را بر مى‌گزينند و هدايت مى‌گردند به زندگى شايسته انسانى و اسلامى مفتخر گردند. با اين بيان بقاى انسان با ايمان و نيز كفرگرا پس از شناخت درست و نادرست و ديدن نشانه‌هاى حق و باطل و اتمام حجّت بر او، حيات و زندگى او به شمار مى‌آيد. وَاِنَّ اللَّهَ لَسَميعٌ عَليمٌ. و خدا به گفتار آنان شنوا و به اسرار نهفته در ژرفاى سينه‌ها و اعماق دل‌هايشان داناست و آنان را به خاطر آنها پاداش و كيفر مى‌دهد. آن رؤياى نويد بخش در اين آيه مباركه قرآن به ترسيم آن خواب نويد بخش و اميد آفرينى كه پيامبر در آن نشانه‌هاى پيروزى و سرفرازى را ديد و از آينده خبر داد پرداخته و مى‌فرمايد: اِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فى‌ مَنامِكَ قَليلاً وَلَوْ اَريكَهُمْ كَثيرًا لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنازَعْتُمْ فِى الْاَمْرِ هان اى پيامبر! آنگاه را به ياد بياور كه خدا در عالم رؤيا سپاه شرك در جنگ «بدر» را به تو نا چيز و اندك نماياند تاشما خواب خويشتن را به مسلمانان باز گويى و آنان براى رويارويى با كفرگرايان جرأت و جسارت لازم را بيابند. رؤيا موضوع رؤيا يا خواب ديدن، تصوّرى است كه انسان در آن حال مى‌پندارد بيدار است. اين تصوّر نه دريافت حقيقت است و نه دانش و آگاهى دقيق به همراه مى‌آورد، بلكه بسيارى از خوابها تعبيرى عكس آن دارد كه در عالم رؤيا ديده شده است. به همين دليل است كه تعبير گريه در عالم رؤيا خنده و شادمانى است و ديدن اندوه و ناراحتى دليل شادمانى و خوشحالى است. «رمّانى» مى‌گويد: ممكن است آفريدگار هستى در عالم رؤيا چيزى را بر خلاف آنچه كه هست به انسان بنماياند، چرا كه بيشتر خوابها پندارى بيش نيستند و براى انسان يقين و آگاهى عميق نمى‌آورند و درست بسان سرابند كه انسان تشنه آن را آب گوارا و زلال مى‌پندارد؛ تنها پاره‌اى از رؤياها از حقيقت خبر مى‌دهند و داراى پيام روشن و درستى هستند. امّا اين نكته را نبايد فراموش كرد كه خواب پيامبر پرتوى از وحى است و خدا چيزى را بر خلاف آنچه روى خواهد داد به پيامبرش نمى‌نمايد و الهام نمى‌كند؛ چرا كه در غير اين صورت او را به اشتباه انداخته واو و ديگران را به گمراهى افكنده است، و چنين پندارى برخدا روانيست و او از آنچه شرك‌گرايان مى‌پندارند برتر وبالاتر است. اقسام خوابها خوابها بر چهار بخش قابل تقسيم‌اند: 1 - خوابهايى كه از سوى خدا هستند و داراى پيام و واقعيت اند. 2 - رؤياهايى كه زاييده و سوسه‌هاى شيطانند و از حقيقت خبرى ندارند. 3 - خوابهايى كه از ناهماهنگى دستگاه‌ها و كار نامنظم سازمان بدن پديد مى‌آيد. 4 - رؤياهايى كه انعكاسى از افكار وانديشه‌هاى پريشان و به هم ريخته است. در ميان اين چهار نوع خواب، تنها نوع نخست - كه از آن به «رؤياى رحمانى» تعبير مى‌كنيم - اميد بخش و داراى پيام است، و خواب پيامبر گرامى از نوع نخست و پيامش نيز نويد پيروزى و سرفرازى براى اسلام و جامعه نوبنياد اسلامى بود، كه تحقّق يافت. «حسن» در اين مورد مى‌گويد: آيه شريفه بيانگر آن است كه ما، در جايگاه خواب تو، نه درخوابت، آنان راناچيز و اندك به تو نمايانديم؛ چرا كه تعبير به «فى منامك» آمده است. «بلخى» نيز اين ديدگاه را پذيرفته‌است، امّا به باور ما اين برخلاف ظاهر آيه است. و لو اَريكَهُمْ كثيراً لفشلتم و لتنازعتم‌ اگر شمار سپاه آنان را آن گونه كه به ظاهر بودند به تو مى‌نماياند، دچار ترس وترديد مى‌شديد و درمورد پيكار با آنان به كشمكش پرداخته و به دو گروه تقسيم مى‌شديد... وَ لَكِنَّ اللَّهَ سَلَّم‌ امّا خدا مردم باايمان را از سستى و كشمكش و ناهماهنگى و اضطراب حراست كرد و آنان را به اوج پيروزى رسانيد. اِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ چرا كه او به آنچه در دل‌هاى شماست دانا و آگاه است و مى‌دانست كه اگر به فزونى شمار و بسيارى امكانات دشمن پى مى‌برديد، در پيكار با آنان دچار ترديد شده و از آن خود دارى مى‌كرديد. در آخرين آيه مورد بحث مى‌فرمايد: وَ اِذْ يُريكُمُوهُمْ اِذِ الْتَقَيْتُمْ فى‌ اَعْيُنِكُمْ قَليلاً و نيز آنگاه را به ياد آوريد كه خدا شمار و امكانات جنگى دشمن را به پيامبر در عالم رؤيا و به مردم با ايمان به هنگامه رويارويى دو لشكر، اندك و ناچيز نشان داد تا جسارت رويارويى با دشمن را بيابند و با آنان به پيكار برخيزند؛ ونيز شمار و امكانات سپاه ايمان و توحيد را در نظر شرك‌گرايان اندك جلوه داد تا از جنگ سرباز نزنند. و بدين سان پيروزى مردم با ايمان و شكست و خفت سپاه شرك جامه عمل پوشد. وَيُقَلِّلُكُمْ فى‌ اَعْيُنِهِمْ‌ در اين مورد «ابن مسعود» آورده است كه: مردى در جنگ «بدر» در كنارم ايستاده بود كه به او گفتم: به باور تو آنان چند نفرند؟ آيا از هفتاد تن بيشترند؟ او گفت: به نظرم به صد نفر مى‌رسند. در روايت است كه ابوجهل به گونه‌اى ياران پيامبر را اندك مى‌ديد كه مى‌گفت: همه آنان را دستگير سازيد و نكشيد! چگونه؟ جاى اين پرسش است كه چگونه خدا آنان را در نظر اينان اندك و ناچيز جلوه داد؟ پاسخ اين است كه: ممكن است آفريدگارهستى با پديدآوردن اسباب و شرايطى بسان غبار آلود بودن هوا يا جوّى خاصّ، وضعيتى پديد آورد كه آنان نتوانند نيروى دشمن را آن گونه كه هست ارزيابى نمايند، و در نتيجه آنان را ناچيز و اندك پندارند، كه اين نيز پرتوى از الطاف خداست. لِيَقْضِىَ اللَّهُ اَمْراً كانَ مَفْعُولاً اين جمله كه در آيه پيش آمده است، در اين آيه شريفه تكرار مى‌گردد؛ چرا كه همان نكته‌اى كه در آنجا مورد نظر است در اينجا نيز مورد نظر مى‌باشد. در آيه پيش منظور اين بود كه خدا شما را بدون وعده و قرارى از پيش، روياروى دشمن قرار داد تا خواست خدا بر پيروزى مردم باايمان تحقّق يابد، و در اين آيه منظور اين است كه خدا هردو گروه را در نظر يكديگر اندك و نا چيز جلوه داد تا پيكار پيش آيد و خواست خدا جامه عمل پوشد. به باور برخى در آيه نخست منظور اين بود كه خدا در روز «بدر» شما مردم با ايمان را پيروزى بخشيد؛ و در اين آيه منظور اين است كه اين سرفرازى و پيروزى براى مردم با ايمان ماندگار است. و به باور برخى ديگر منظور تأكيد همان مطلب و نكته است. نكته ديگر اين كه در آيه شريفه به جاى فعل مضارع، فعل ماضى به كار رفته است؛ چرا كه قرآن مى‌خواهد اين حقيقت را نشان دهد كه تحقّق مطلب بسيار نزديك است، به گونه‌اى كه گويى انجام شده است. وَاِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْامُورُ. و كارها تنها به سوى خدا باز گردانده مى‌شود.

42 - مراجعه شود به تفسیر سوره انفال ، آیه :41

43 - مراجعه شود به تفسیر سوره انفال ، آیه :41

44 - مراجعه شود به تفسیر سوره انفال ، آیه :41

45 - - هان اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! هنگامى كه با گروهى [از شرك‌گرايان تجاوزكار ]رويارو مى‌گرديد پايدارى ورزيد و خدا را بسيار يادكنيد، باشد كه رستگار [و سرفراز] گرديد. 46 - و خدا و پيامبرش را فرمان بريد و باهم به كشمكش نپردازيد كه [در نتيجه آن ]سُست [و ناتوان‌] گرديد و [شكوه و] نيرويتان [از ميان ]برود؛ و شكيبايى پيشه سازيد كه خدا با شكيبايان است. 47 - و بسان آنان نباشيد كه با حالت مستى و خود نمايى به مردم از خانه‌هاى خويش بيرون آمدند و [ديگران را] از راه خدا باز مى‌داشتند و خدا به آنچه انجام مى‌دهند احاطه دارد. 48 - و هنگامى را [به يادآوريد] كه شيطان كارهاى [زشت و ظالمانه ]آنان را برايشان [زيبا و شايسته‌] جلوه داد و [به آنان ]گفت: امروز از ميان مردم هيچ كس بر شما چيره نخواهد شد و من پناه [و ياور] شمايم. امّا آنگاه كه آن دو گروهِ [توحيدگرا و شرك گرا] روياروى هم قرار گرفتند، [شيطانِ و سوسه گر] به عقب بازگشت و [به پيروان خويش ]گفت: من از شما بيزارم؛ چرا كه من چيزى را مى‌بينم كه شما [آن را ]نمى‌بينيد؛ من از خدا مى‌ترسم. و [بهوش باشيد كه‌] خدا سخت كيفر است. 49 - آنگاه كه نفاقگرايان و آنانى كه در دل‌هايشان بيمارى است [در عيبجويى از مردم با ايمان ]مى‌گفتند: اينان را دين [و آيين ]شان فريفته است [كه با اين شمار و امكانات اندك به پيكار باما برخاسته‌اند]! و [از اين واقعيت غافل بودند كه ]هركس برخدا اعتماد كند [خدا يار و ياور اوست و] به يقين خدا شكست ناپذير و فرزانه است. 50 - و اگر آنان را كه كفرورزيده‌اند بنگرى آنگاه كه فرشتگان جان آنان را مى‌ستانند در حالى كه برچهره و پشت آنان مى‌زنند و [نكوهششان مى‌كنند كه: ]اينك عذاب [آتش ]سوزان را بچشيد [شگفت زده خواهى شد]! 51 - اين [كيفر دردناك‌] به خاطر آن كارهايى است كه پيش‌تر به دست خود انجام داده ايد و [نيز به خاطر] اين [است‌] كه خدا هرگز بربندگان [خود] ستمكار نيست. 52 - [روش و عملكرد آنان‌] بسان روش فرعونيان و كسانى است كه پيش از آنان بودند. [آنان‌] به آيات [و نشانه‌هاى قدرت‌] خدا كفرورزيدند و خدا [هم ]آنان را به [كيفر ]گناهانشان گرفتار ساخت. به يقين خدا نيرومند و سخت كيفر است. 53 - اين [كيفر سخت آنان‌] بدان سبب است كه خدا هرگز نعمتى را كه به مردمى ارزانى داشته است دگرگون نمى‌سازد، مگراين كه آنان آنچه را در ژرفاى جان خوددارند دگرگون سازند، و [نيز به خاطر آن است كه ]خدا شنوا و داناست. 54 - [روش وعملكردشان‌] بسان روش فرعونيان وكسانى است كه پيش از آنان بودند. [آنان ]آيات [و نشانه يكتايى و قدرت ]پروردگارشان را دروغ انگاشتند، ما [نيز ]آنان را به [كيفر ]گناهانشان نابود ساختيم و فرعونيان را غرق نموديم، و همه آنان ستمكار بودند. نگرشى بر واژه‌ها ريح: در اينجا منظور دولت و شوكت است. بطر: سرمستى و وانهادن سپاسگزارى. رياء: خودنمايى. دأب: روش و شيوه. تغيير: دگرگونى. تفسير رهنمودهايى ارزشمند قرآن در ادامه سخن در مورد جهاد، اينك مردم توحيد گرا را به پايدارى در ميدان پيكار فرمان مى‌دهد و مى‌فرمايد: يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوآ اِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا هان اى مردم با ايمان! هرگاه در ميدان جهاد باگروهى تجاوز كار وكفرگرا برخورد نموديد، براى جنگ با آنان پايدارى ورزيد و پشت به دشمن نكنيد. وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ‌ و خدا را بسيار يادكنيد و از او يارى بخواهيد تادر اين جهان پيروز گرديد و در جهان ديگر به رستگارى نايل آييد. به باور برخى منظور اين است كه وعده‌هاى خدا را كه در مورد يارى و پيروز ساختن‌تان به شما داده است به ياد آوريد تا پايدارى شما افزون گردد. آنگاه مى‌افزايد: وَاَطيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ‌ و خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم او را فرمان بريد و در هنگامه برخورد با دشمن با هم هماهنگ و يكپارچه باشيد و از پراكندگى بپرهيزيد كه ترس از دشمن دامنگيرتان مى‌گردد و در جهاد ناتوان مى‌گرديد و شوكت و توانايى شما از ميان مى‌رود. به باور «مجاهد» منظور اين است كه پيروزى را از دست مى‌دهيد. امّا به باور «اخفش» منظور اين است كه دولت را از دست مى‌دهيد. ذكر اين نكته لازم است كه واژه «ريح» در آيه شريفه كنايه از پيشرفت و نفوذ و رسيدن به هدف است. از ديدگاه پاره‌اى منظور اين است كه اگر باهم به كشمكش بپردازيد ديگر نسيم پيروزى بر زندگى شما نخواهد وزيد؛ چرا كه پيامبر فرمود: نصرت بالصبا و اهلكت عاد بالدّبور.(128) من به وسيله باد صبا پيروز شدم و عاديان با باد مسموم جنوب نابود شدند. وَاصْبِرُوا اِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ‌ و براى جنگ با دشمن شكيبايى پيشه سازيد؛ چرا كه خدا با شكيبايان است. و هشدار مى‌دهد كه: وَلا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرًا وَرِئآءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ‌ شما مردم با ايمان همانند شرك‌گرايان قريش نباشيد كه به بهانه حمايت از كاروان تجارتى خويش، اردويى از ميخوارگان و نوازندان به راه انداخته و با سرمستى و خودنمايى، به منظور باز داشتن مردم از دين خدا، از «مكّه» به سوى «بدر» رهسپار شدند. گفتنى است كه منظور از رياكارى آنان اين بود كه مى‌خواستند به همگان نشان دهند كه مردم مسلمان را به حساب نمى‌آورند و از آنها هراسى ندارند. وَاللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ و خدا به كردار آنان آگاه است و به آنچه انجام مى‌دهند احاطه داشته و هيچ يك از پندارها و رفتارهايشان بر او پوشيده و نهان نيست و به آنان كيفر خواهد داد. جشنى كه به عزا تبديل گرديد «ابن عباس» در اين مورد آورده است كه: وقتى «ابوسفيان» كاروان تجارتى قريش را از منطقه دور ساخت، به سپاه شرك پيام داد كه باز گردند، امّا ابو جهل گفت ما باز نخواهيم گشت تا منطقه «بدر»(129) را به تصرف خود درآورده و سه روز در آنجا بمانيم و ضمن ذبح حيوانات و بهره‌ورى از گوشت و شراب و تماشاى برنامه‌هاى گوناگون نوازندگانمان، جهان عرب را از اقتدار و پيروزى خويش آگاه سازيم تا همه از نيروى ما بهراسند؛ امّا نمى‌دانستند كه ثمره كفرگرايى و بيداد و بد مستى و پايمال ساختن حقوق و حرمت انسان‌ها و رياكارى خفت و خوارى است. و بر اين اساس بود كه آنان به هوسهاى خويش نرسيدند و جشن‌شان به عزا تبديل گرديد. وسوسه‌ها و گمراهگرى‌هاى شيطان قرآن در ادامه سخن از پيكار «بدر» و شرارت و شقاوت شرك‌گرايان مى‌فرمايد: وَاِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ اَعْمالَهُمْ‌ اين فراز از آيه شريفه با آيه پيش پيوند دارد و منظور اين است كه: هنگامى شرك‌گرايان به منظور بد مستى و خود نمايى و باز داشتن مردم از دين خدا از «مكّه» حركت كردند كه شيطان كردار آنان را در نظر شان آرايش كرده و راه را به سوى «بدر» بر ايشان آراسته و هموار ساخته بود. وَقالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَاِنّى‌ جارٌ لَكُمْ‌ و به آنان مى‌گفت: امروز سپاه شما گران و پرتوان است و من نيز يار و پشتيبان شمايم و با اين شرايط كسى از مردم بر شما چيره نخواهد شد. به باور برخى منظور اين است كه: من با شما پيمان مى‌بندم كه پيروزى از آنِ شما باشد. فَلَمَّا تَرآءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى‌ عَقِبَيْهِ وَقالَ اِنّى‌ بَرى‌ءٌ مِنْكُمْ اِنّى‌ اَرى‌ مالا تَرَوْنَ‌ امّا هنگامى كه دو سپاه حق و باطل رو به روى هم ايستادند، شيطان پابه فرار نهاد و گفت: من از شما بيزارم و از وعده‌اى كه به شما دادم تخلف مى‌ورزم؛ چرا كه من فرشتگانى را كه به يارى مسلمانان آمده‌اند مى‌نگرم و شما آنان را نمى‌بينيد. از اين فراز دريافت مى‌گردد كه شيطان و فرشتگان يكديگر را مى‌ديدند و مى‌شناختند. اِنّى‌ اَخافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَديدُ الْعِقابِ. من مى‌ترسم كه به دست فرشتگان گرفتار عذاب خدا گردم، و نيز مى‌دانم كه خدا سخت كيفر است و نمى‌توان عذاب دردناك او را تحمّل كرد. به باور برخى منظور اين است كه مى‌ترسم مدت مهلت من به پايان رسيده باشد؛ چرا كه فرشتگان را مى‌نگرم و مى‌دانم كه آنان جز به هنگامه پديدار شدن نشانه‌هاى فرارسيدن رستاخيز و يا به منظور كيفر تبهكاران فرود نمى‌آيند. «قتاده» مى‌گويد: اين دشمن خدا و گمراهگر بندگانِ سست عنصر او دروغ مى‌بافت و از خدا نمى‌ترسيد بلكه مى‌دانست كه كارى از او ساخته نيست. شيوه فريبكارانه او اين است كه نخست پيروان خود را وسوسه مى‌كند و حق و باطل را روياروى هم قرار مى‌دهد، آنگاه از قربانيان خويش بيزارى مى‌جويد و رهايشان مى‌كند. بنابر اين منظور شيطان اين بود كه: من چيزهايى مى‌دانم كه شما نمى‌دانيد و مى‌ترسم كه خدا مرا نابود سازد. چگونگى پديدار شدن شيطان در مورد چگونگى ظهور و پديدار شدن شيطان در رويداد سرنوشت ساز «بدر» به يارى شرك گرايان، بحث است: 1 - به باور برخى، هنگامى كه قريش در انديشه حركت به سوى «بدر» افتاد، به ياد آورد كه ميان آنان وقبيله نيرومندى كه از «كنانه» ريشه داشت درگيرى و جنگ است؛ از اين رو از حركت و گشودن جبهه‌اى جديد منصرف گرديد. امّا در اين هنگام بود كه شيطان باسپاه خود در چهره يكى از سردمداران «كنانه» به نام «سراقة بن مالك» نزد آنان آمد و گفت: شما از سوى قبيله «كنانه» هيچ نگرانى به دل راه ندهيد و بدانيد كه من شمارا از گزند آنان حراست نموده و به شما پناه مى‌دهم ونيز مطمئن باشيد كه امروز كسى بر شما چيره نخواهد شد و شما نيروى يكه تاز جهان عرب هستيد. او با اين وسوسه‌ها آنان راگمراه ساخت و در ميدان پيكار هنگامى كه فرود فرشتگان براى مردم توحيد گرا را نگريست و دريافت كه كارى از او و سپاهيانشان ساخته نيست عقب نشينى كرد وگريخت. 2 - به باور برخى از جمله «كلبى»، پديدار شدن شيطان به يارى شرك‌گرايان و وسوسه آنان بدين صورت بود كه او خود را نخست در صف سپاه شرك جاى داد و سرانجام هم دست يكى از سردمداران شرك به نام «حارث» راگرفت و عقب نشينى كرد. به هنگامه عقب‌نشينى او، «حارث» گفت: «سراقه»! كجامى‌روى؟ گفت: من چيزهايى مى‌نگرم كه شما نمى‌نگريد. «حارث» گفت: من چيزى جز وامانده‌هاى «يثرب» را نمى‌بينم، امّا او با مشتى كوبنده برسينه «حارث» كوبيد و گريخت، و پس از فرار او سپاه قريش نيز به تدريج رو به شكست و فرار نهاد. هنگامى كه سپاه قريش به «مكّه» بازگشت، همه جا «سراقه» راعامل شكست قريش قلمداد كردند و اين خبر به گوش «سراقه» رسيد. او آمد و گفت: هان اى قريش! من نه از حركت شما آگاهى يافتم و نه در جريان جنگ شما بودم، تا چه رسد كه عامل شكست شما باشم، پس چرا پاى مرا به ميان كشيده‌ايد؟ آنان گفتند: مگر تو نبودى كه در آغاز حركت، ما را به پيكار با محمدصلى الله عليه وآله وسلم تشويق نمودى؟ و مگر در فلان روز و فلان نقطه همراه ما نيامدى؟ او سخت و پياپى سوگند يادكرد كه هرگز نه در جريان كار آنان بوده و نه به جنگ آمده است. و آنان هنگامى كه ايمان آوردند دريافتند كه آن مرد نماى فريبكار و وسوسه‌گر نه «سراقه»، كه شيطان بوده است. يادآورى مى‌گردد كه نظير اين ديدگاه از دو امام راستين حضرت باقر و صادق‌عليهما السلام نيز روايت شده است. 3 - از ديدگاه گروهى، شيطان نمى‌تواند در چهره انسان ظاهر گردد، و خداى توانا اين كار را انجام داد تا شرك‌گرايان تحريك گردند و ترس از «كنانه» را كنار گذارند و رهسپار «بدر» شوند و در آنجا با شكستى خفت آور كيفر شرارت خود را بچشند. 4 - و از ديدگاه برخى، شيطان در چهره انسان پديدار نشد، بلكه آنان را فريفت و به جنگ و آتش افروزى وسوسه نمود. 5 - مرحوم «مفيد» در اين مورد مى‌گويد: ممكن است خدا جنيّان را به صورتى درآورد كه به چشم آيند و در شكل حيوانات پديدار گردند؛ چرا كه اجسام آنها به گونه‌اى رقيق است كه به آسانى تغيير شكل مى‌دهند، همان‌گونه كه اين گونه تصرفات به وسيله انسان در هوا انجام مى‌گيرد. در اخبار بسيارى آمده است كه شيطان براى وسوسه شرك‌گرايان در چهره سالخورده‌اى از اهل «نجد» به شوراى مشورتى آنان وارد شد. و نيز فرشته وحى به صورت «دحيه كلبى» در نظر ياران پيامبر ظاهر گرديد. با اين بيان چه مانعى دارد كه خدا شيطانها را به نوعى تغيير شكل داده و براى نوعى آزمون آنها را در نظر مردم پديدار سازد؟ پندارهاى شرك گرايان و پاسخ آنان در ادامه سخن در اين مورد، قرآن به برخى پندارهاى احمقانه سپاه‌شرك پرداخته و مى‌فرمايد: إذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَالَّذينَ فى‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دينُهُمْ‌ واژه «منافق» به معناى كسى است كه در دل كفرگرا و در ظاهر توحيدگراست. و كسانى كه در دل‌هايشان بيمارى است آنانى هستند كه به ظاهر ايمان مى‌آورند و در ژرفاى جان در مورد دين و آيين خود گرفتار ترديد و دو دلى مى‌گردند. به باور برخى منظور از اينان چند جوان از قريش بودند كه نخست در «مكّه» اسلام را برگزيدند و به وسيله پدرانشان دستگير و در خانه‌هاى خويش زندانى شدند، آنگاه آنان را به جنگ «بدر» آوردند و آنان بر اثر فشار و جنگ روانى شرك گرايان به گونه‌اى ايمانشان تضعيف شده بود كه با ديدن ياران پيامبر - كه در برابر شمار و تجهيزات بسيار سپاه شرك به ظاهر اندك بودند - گفتند: اينان به دين و آيين خويش مغرور گشته‌اند كه بدون توجّه به سپاه گران شرك تحت تأثير سخنان پيامبر قرار گرفته و به جنگ آمده‌اند. وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَاِنَّ اللَّهِ عَزيزٌ حَكيمٌ‌ خدا در پاسخ پندار آنان روشن مى‌سازد كه خود شرك گرايان دستخوش وسوسه شيطان و آفت غرور شده‌اند، نه آنانى كه با تدبر و تعقل و ايمان و اميد، كار خويش را به خدا واگذارند و به او اعتماد كنند؛ چرا كه هركس به خدا توكل كند و با انديشه و عملكرد شايسته خويش خشنودى خدا را بجويد خدا او را يارى نموده و اسباب پيروزى و سرفرازى‌اش را فراهم مى‌سازد. آرى خدا شكست ناپذير و فرزانه است و كسى كه به او پناه برد و راه و رسم مورد نظر او را برگزيند، در پناه قدرت و حكمت او مصونيت پيدا مى‌كند. مرگ سياه اينك به ترسيم هنگامه مرگ شرك گرايان پرداخته و مى‌فرمايد: وَلَوْتَرى‌ اِذْيَتَوَفَّى الَّذينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَاَدْبارَهُمْ هان اى پيامبر! اگر مى‌ديدى كه فرشتگان به هنگام گرفتن جان كفرگرايان چگونه برچهره و پشت آنان مى‌زدند، شگفت زده مى‌شدى. به باور مفسران منظور كشته‌هاى سپاه شرك در ميدان «بدر» است. مردى به پيامبر گرامى گفت: در پشت ابوجهل اثرى ديدم كه بسان بند نعل بود! پيامبر فرمود: آنچه ديدى، اثرِ زدن فرشتگان بوده است. و «مجاهد» آورده است كه مردى به پيامبر گفت: من مى‌خواستم به يكى از شرك گرايان يورش برم كه خودش پيش از فرود آمدن شمشير من افتاد. پيامبر فرمود: پيش از تو فرشتگان به او حمله كرده و وى را از پادرآورده‌اند. وَذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ‌ و به آنان مى‌گويند: شما شرك گرايان پس از اين كيفر دردناك، طعم تلخ عذاب ديگرى را كه سوزاننده و گدازنده است بچشيد. برخى آورده‌اند كه فرشتگان در روز «بدر» سلاحهايى آهنين در دست داشتند كه وقتى به شرك گرايان مى‌زدند، بر جاى زخم آن آتش مى‌افتاد و شعله‌ور مى‌گشت و منظوز از «ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ» همين است. و مى‌افزايد: ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ اَيْديكُمْ اين كيفر سخت به خاطر رفتار و كردار زشت و ناپسندى است كه از شما سرزده است. و بدان دليل گناهان آنان را به دستهايشان نسبت مى‌دهد كه بيشتر كارها به وسيله دودست انجام مى‌گيرد، گرچه در اينجا منظور كفر و نافرمانى خداست. وَاَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ. و خدا هرگز به بندگانش ستم نمى‌كند و آنان را به ستم عذاب نمى‌نمايد، بلكه آنان را به اندازه زشت كردارى و گناهانشان كيفر مى‌كند. از آيه شريفه به روشنى دريافت مى‌گردد كه اين پندار جبرگرايان كه خدا آفت كفر و زندقه را در دل‌ها پديد مى‌آورد و آنگاه آنان را به كيفر كفرشان عذاب مى‌كند، پندارى بى‌اساس است. آرى خدا هرگز كسى را بدون گناه و نافرمانى خدا، يا به كيفر گناه ديگرى عذاب نمى‌كند؛ چرا كه چنين كارى ستم و بيداد است و خدا در اين آيه شريفه با شدت بسيار ستم و بيداد را از خود نفى مى‌كند. راز سرنوشت ساز صعودها وسقوطها در اين چند آيه قرآن به بيان حال كفرگرايان و مخالفان رسالت‌هاى پيشين و سنّت تغيير ناپذير خدا در كيفر آنان پرداخته و مى‌فرمايد: كَدَاْبِ الِ فِرْعَوْنَ وَالَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ‌ شيوه و عملكرد اين شرك گرايان تبهكار بسان شيوه زشت فرعونيان و ديگرگناهكارانى است كه پيامبر خدا را تكذيب كردند. به باور برخى منظور اين است كه كيفر اينان بسان كيفر فرعون و فرعونيان است. ياد آورى مى‌گردد كه واژه «آل» به مفهوم بستگان و خاندان ونزديكان انسان، و واژه «اصحاب» در مورد همفكران و همدينان انسان به كار مى‌رود. كَفَرُوا بِاياتِ اللَّهِ فَاَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ آنان نيز به آيات خدا كفر ورزيدند و خدا آنان را به عذاب و كيفرگناهانشان گرفتار ساخت. اِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ شَديدُ الْعِقابِ. چرا كه خدا نيرومند و سخت كيفر است. در آيه شريفه كيفر خدا را سخت و دشوار وصف مى‌كند نه ذات پاك او را؛ چرا كه «شديد» به مفهوم چيزى است كه از هم گسستن آن دشوار باشد. و نيز در آيه، شرك گرايان را از نظر دروغ انگاشتن آيات خدا به فرعونيان تشبيه مى‌كند؛ چرا كه همان‌گونه كه آنان گرفتار عذابى سخت شدند ونابود گرديدند، اينان هم دچار هلاكت شدند. در نهمين آيه مورد بحث در ترسيم يكى از سنت‌هاى الهى در روند تاريخ و پيشرفت و انحطاط جامعه‌ها و تمدن‌ها مى‌فرمايد: ذلِكَ بِاَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً اَنْعَمَها عَلى‌ قَوْمٍ حَتّى‌ يُغَيِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ‌ آنان بدين دليل گرفتار اين كيفر دردناك شدند كه خدا نعمت گرانى را كه به مردمى ارزانى دارد از آنان برنمى‌گيرد مگر اين كه انديشه و عقيده و اخلاق شايسته خويش را به بدانديشى و زشت كردارى و بيداد تغيير دهند و به جاى فرمانبردارى از خدا و زندگى بر اساس عدالت و آزادگى و پاكى، به گناه و نافرمانى خدا و بيدادگرى روى آورند. آرى، در اين صورت است كه خدا نعمت خويش را از آنان سلب مى‌كند؛ چرا كه اين يكى از سنت‌هاى تغيير ناپذير اوست كه نعمتهاى خويش را به كيفر كفر و بيداد بندگان و كسانى كه در خور آنها نباشند از آنان مى‌گيرد. به باور برخى، گاه نيز خدا نعمتى را نه به منظور كيفر بندگان كه به خاطر آزمونشان از آنان سلب مى‌كند كه اين بر اساس مصالح آنان و طبق سنّت ابتلاء و امتحان براى فرد و جامعه پيش مى‌آيد. «سدى» در اين مورد آورده است كه نعمت گرانمايه‌اى كه خدا به مردم «مكّه» و قريش ارزانى داشته بود، وجود ارجمند پيامبر گرامى بود، امّا آنان دعوت و رسالت او را دروغ انگاشتند و خدا نيز اين نعمت گران را از آنان گرفت و به مردم مدينه و انصار ارزانى داشت. وَ اَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ‌ و بى‌گمان خدا شنوا و داناست. آرى، او گفتار ديگران را مى‌شنوند و از راز دل‌هاى بندگان آگاه است. در آخرين آيه مورد بحث مى‌افزايد: كَدَاْبِ الِ فِرْعَوْنَ وَالَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِاياتِ رَبِّهُمْ فَاَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَاَغْرَقْنآ الَ فِرْعَوْنَ وَكُلٌّ كانُوا ظالِمينَ‌ روش زشت و ظالمانه اينان در تكذيب رسالت پيامبر و نفى و انكار دعوت او، بسان روش ظالمانه فرعونيان و ديگر كفرگرايان است كه آيات خدا را دروغ انگاشتند و ما نيز آنان را به كيفر گناهانشان نابود و فرعونيان را غرق كرديم. در آخرين فراز آيه شريفه روشنگرى مى‌كند كه همه تبهكارانى كه نابود شدند به خويشتن ستم روا داشتند و كيفر ما در مورد آنان هماره عادلانه و بر اساس حق بود. چرا؟ چرا در آخرين آيه مورد بحث، «كَدَاْبِ الِ فِرْعَوْنَ...» تكرار شده است؟ در اين مورد ديدگاه‌ها متفاوت است: 1 - به باور برخى در آيه نخست حال و روز آنان از نظر در خور عذاب و كيفر بودن بيان شده است و در آخرين آيه مورد بحث، از نظر درخور كيفر و عذاب بودنشان در دنيا. 2 - امّا به باور برخى ديگر، در آيه پيش اين دوگروه شرك گرا از نظر تكذيب آيات خدا به هم تشبيه شده‌اند و در اينجا از نظر كيفر و ريشه‌كن شدنشان. 3 - از ديدگاه پاره‌اى در آيه پيش، از نظر عذاب به يكديگر تشبيه شده‌اند و اينجا از نظر چگونگى عذاب. 4 - و از ديدگاه پاره‌اى ديگر، فرعونيان در نافرمانى و گناه شرايط و حالات گوناگونى داشته‌اند و منظور آيه شريفه تشبيه شرك گرايان عصر رسالت به آنان در همه حالات است. پرتوى از آيات از مجموع آياتى كه در اين بخش ترجمه و تفسير آنها گذشت، افزون بر آنچه آمد، اين نكات و درس‌هاى انسانساز نيز درخور دقّت و تدبراست: الف: شش رهنمود سازنده براى زندگى در چند آيه آغازين اين بخش، آفريدگار هستى مردم با ايمان را مخاطب ساخته و يك سلسله رهنمودها و درسهاى ارزشمند را براى زندگى بيان مى‌كند و دريافت درست آنها و عمل بدانها را از آنان مى‌طلبد و آنها را از نشانه‌هاى ايمان مى‌نگرد. 1 - درس پايدارى‌ نخست به انسانهاى با ايمان درس پايدارى در راه زندگى مى‌دهد؛ چرا كه يكى از رازهاى موفقيت انسانهاى موفق و تكامل يافته و نيز جامعه‌ها و تمدنّهاى پيشرفته پايدارى در راه هدف و پايمردى دركارهاست: يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوآ اِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا هان اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! هنگامى كه در ميدان جهاد يا مسير زندگى باگروهى از دشمنان برخورد كرديد، در راه هدف مقدس و آرمان بلند و دفاع از حقوق و آزادى خويش پايدارى ورزيد كه اين از نشانه‌هاى بارز ايمان است. 2 - ياد خدا درس ديگر اين آيات آن است كه انسان را به خدا توجّه مى‌دهد و از او مى‌خواهد كه خدا را بسيار ياد كند؛ چرا كه ياد خدا، انديشه را باز، قلب را روشن، و دل را نورانى مى‌سازد؛ به انسان نويد و اميد مى‌بخشد و به او تكيه گاهى تزلزل ناپذير ارزانى مى‌دارد تا خود را در زندگى تنها ننگرد و در فراز ونشيب‌هابه برترين و بالاترين قدرتها و سرچشمه هستى اعتماد نمايد و او را در كران تا كران زندگى‌اش حاضر و ناظر بنگرد و جز خشنودى او به كارى دل نسپارد و به چيزى نينديشد. وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ. 3 - فرمانبردارى از خدا و پيامبر از مهم ترين ويژگيهاى مردم با ايمان در همه ابعاد زندگى، گوش سپردن به فرمان خدا و دل سپردن به رهنمودهاى آسمانى پيامبر و دريافت صحيح آنها و عملكرد شايسته و بايسته در جهت آنها است؛ به همين دليل قرآن در سومين رهنمود ارزشمندش در اين مورد مى‌فرمايد: وَاَطيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ... و شما مردم با ايمان خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد و فرمان آنان را در همه ابعاد و در همه ميدانها به جان بخريد. 4 - هشدار از كشمكش‌ درگيرى داخلى و كشمكش درونى، از آفتهاى رشد و مانع تعالى و پيشرفت است و جامعه را از مسير تكامل و ترقى بازداشته و در مسير انحطاط قرار مى‌دهد؛ چرا كه در حالت كشمكش و درگيرى، نيروها و امكاناتى كه بايد در راه سازندگى و آبادانى به كار گرفته شود در راه تخريب و انهدام به كار مى‌افتد و زبانها و قلمها و انديشه‌ها و هنرها و فرهنگهايى كه بايد در خدمت برازندگى، تربيت، هنر پرورى و سازندگى اخلاقى و انسانى تلاش كند، در خدمت تخريب مبانى انسانى، فرهنگى و فكرى به تكاپو مى‌پردازند. ثمره شوم اين آفت مرگبار از جمله ناتوانى، سستى و عقب ماندگى است، و ديگر اين كه صولت و شكوه و هيبت چنين خانواده و جامعه‌اى نيز نابود مى‌گردد و به همين دليل است كه قرآن در چهارمين رهنمود خويش در اين آيات مى‌فرمايد: وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ؛ و شما مردم با ايمان از پراكندگى و درگيرى و كشمكش بپرهيزيد كه دچار ناتوانى و آفت سستى و انحطاط مى‌گرديد وصولت و شكوه و عظمت شمادر هم شكسته خواهد شد. 5 - شكيبايى‌ قرآن در نخستين رهنمود خويش، مردم با ايمان را به پايدارى و پايمردى در راه حق و عدالت فراخواند و اينك به شكيبايى كه رمز ديگر پيشرفت‌ها و ترقى‌ها و صعودهاست توجه مى‌دهد؛ چرا كه پايدارى، بيشتر نشانگر ثبات قدم وايستادگى ظاهرى و جسمى در فراز و نشيب‌هاى زندگى براى گشودن راه دشوار ترقى است، امّا شكيبايى بيشتر به ايستادگى و پايمردى معنوى وروانى و درونى نظاره مى‌كند؛ و روشن است كه هنگامى دست و پا نمى‌لرزد و انسان، پرتوان و پرشهامت مى‌ايستد كه دل و روح و جان و روان، تزلزل ناپذير باشد: وَاصْبِرُوا اِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ؛ و شما اى توحيدگرايان شكيبايى پيشه سازيد كه خدا با شكيبايان است. 6 - هدف مقدس با وسايل مقدس‌ و سرانجام اين كه قرآن در اين آيات نشانگر اين واقعيت است كه انسان با ايمان و جامعه توحيدگرا بايد، هم هدفش مقدس و انسانى و والا و خداپسندانه باشد و هم براى رسيدن به اين هدف مقدس از وسيله مقدس و انسانى و شايسته بهره جويد؛ به همين دليل است كه قرآن در پايان اين سلسله درسها و رهنمودها مى‌فرمايد: وَلا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرًا وَرِئآءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ؛ و بسان آن كسانى نباشيد كه از شهر و ديار خويش به انگيزه بدمستى و هوا پرستى و غرور و خودنمايى به راه افتادند، همانان كه هدفشان اين بود كه ديگران را از پيمودن راه حق و عدالت و راه خدا باز دارند.(130)

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 10 - حزب 19 - سوره انفال - صفحه 182
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر مجمع البیان

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 94,740,129