خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 18 - حزب 35 - سوره مؤمنون - صفحه 342


شروع جزء 18و حزب 35


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ
1 - آشنايى با سوره مؤمنون‌
اين سوره در شمار، بيست و سومين سوره از قرآن شريف است. بسيار بجا و مناسب است كه پيش از آغاز ترجمه و تفسير آيات آن به نكاتى از شناسنامه‌اش بنگريم.

1 - چرا مؤمنون؟
نام بلند و جاودانه اين سوره مباركه، سوره مؤمنون، يا ايمان‌آوردگان به خدا و پيامبر است و اين نام از نخستين آيه اين سوره برگرفته شده است كه: «قد أفلح المؤمنون».
افزون بر اين، در اين سوره، قرآن شريف به وصف مردم توحيدگرا و با ايمان پرداخته و در شمارى از آغازين آيات آن صفات برجسته و ويژگيهاى انسانساز و مهمّ مردم با ايمان را به تابلو مى‌برد.

2 - فرودگاهِ آن‌
به باور همه مفسّران، همه آيات يكصدو هيجده‌گانه اين سوره در مكّه و در كنار كهن‌ترين معبد توحيد و تقوا بر قلب مصفاى پيامبر گرامى فرود آمده است. افزون بر ديدگاه مفسّران، اگر در خود آيات اين سوره و محتوا و مفاهيم بلند و درس‌آموز آنها بنگريم، نشانه‌هاى «مكّى» بودن آيات و سوره را بروشنى درمى‌يابيم؛ چرا كه بيشتر آيات آن بحث‌هايى چون: ايمان و نشانه‌هاى ايمان‌آوردگان،
نشانه‌هاى يكتايى و قدرت و دانش خدا،
نمونه‌هايى از نظام شگفت‌انگيز آن نظام‌بخش بزرگ در آسمان و زمين، و جهانِ گياه و نبات و انسان و حيوان و...،
موضوع مرگ و جهان پس از آن، و موضوعاتى از اين دست را طرح نموده و به روشنگرى مى‌پردازد و اينها نشانگر آن است كه اين آيات در مكّه فرود آمده است.

3 - شمار آيات و واژه‌هاى آن‌
در مورد شمار آيات اين سوره دو نظر است:
1 - به باور كوفيان، اين سوره داراى يكصد و هيجده آيه است.
2 - امّا به باور ديگران، اين سوره يكصد و نوزده آيه دارد كه دليل اين اختلاف خواهد آمد.
گفتنى است كه اين سوره داراى 1840 واژه و 4802 حرف است و به بخشهاى گوناگونى قابل تقسيم است.

4 - فضيلت و پاداش تلاوت آن‌
1 - از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده‌اند كه در اين مورد فرمود:
من قرأ سورة المؤمنين بشرته الملائكة يوم القيامة بالروح و الريحان و ما تقرّ به عينه عند نزول ملك الموت.(93) هر كس سوره «مؤمنون» را با قلبى خاضع و خاشع تلاوت نمايد، فرشتگان در روز رستاخيز او را به روح و ريحان مژده مى‌دهند و هنگامى كه فرشته مرگ براى دريافت روح او فرود مى‌آيد چنان مژده و نويدى به او مى‌دهد كه ديدگانش بخاطر آن نورباران مى‌گردد.
2 - و نيز از ششمين امام نور، حضرت صادق عليه السلام آورده‌اند كه فرمود:
من قرأ سورة المؤمنين ختم اللّه له بالسعادة اذا كان يدمن قرائتها فى كلّ جمعة،و كان منزله فى الفردوس الاعلى مع النبيّين والمرسلين.(94) هر كس سوره مؤمنون را بخواند و در هر جمعه‌اى تلاوت آن را ادامه دهد خدا فرجام زندگى و سرنوشت او را به خير و سعادت پايان مى‌بخشد و جايگاه او بهشت برين خواهد بود و در آنجا به همراهى و همنشينى پيامبران و فرستادگان خدا مفتخر خواهد گرديد.
روشن است كه اين پاداش شوق‌آفرين به خاطر تلاوت تنها نيست بلكه براى تلاوتى است كه مقدمّه آگاهى و انديشه، و آنگاه شور و عشق و اخلاص و ايمان واقعى گردد و تلاوت كننده اين سوره خود را به ويژگيها و صفات برجسته ايمان‌آوردگان، آراسته ساخته و از خصلتهاى نكوهيده ظالمان و گمراهان پيراسته سازد.
آرى اين پاداش پرشكوه براى تلاوتِ همراه با آگاهى، اخلاص، ايمان و عمل است.

5 - دورنمايى از محتواى سوره‌
اين سوره با نام بلند و با عظمت خدا آغاز مى‌گردد و آنگاه در شمارى از آيات خود، صفات برجسته و ويژگيهاى سرنوشت‌ساز و ارزشمند مردم توحيدگرا و با ايمان، در ابعاد گوناگونِ فردى، فكرى، عقيدتى، اجتماعى، خانوادگى، اخلاقى و انسانى را به تابلو مى‌برد و از پى آن به اين مفاهيم ارزشمند و دگرگونساز مى‌پردازد و اين موضوعات متنوع را طرح مى‌كند:
موضوع آفرينش شگفت‌انگيز انسان،
مرگ و جهان پس از آن،
رستاخيز انسان و جهان،
زنجيره‌اى از نشانه‌هاى قدرت وصف‌ناپذير خدا در آسمانها،
انبوهى از دلايل يكتايى و حكمت او در زمين،
شگفتيهاى جهان گياهان و نباتات،
آفرينش تفكّرانگيز جهان حيوان،
پديده كشتى و دريا و جريان آن بر سينه آبها،
پرتوى از سرگذشت الهام‌بخش پيامبران بزرگى چون نوح، موسى، عيسى و هود،
فرمانروايى و حاكميت خدا در كران تا كران هستى،
بحثهاى متنوّعى در باره معاد و جهان پس از مرگ،
هدف آفرينش،
پاداش پرشكوه شايستگان و كيفر گناهكاران،
و دهها پند و اندرز و هشدار و نويد انسانساز و حكمت‌آموز و عبرت‌انگيز ديگرى كه خواهد آمد.

- راستى كه ايمان‌آوردگان [راستين،] رستگار شدند؛
2 - همانان كه در نمازِ خود [فروتن و] خاشعند؛
3 - و آنان كه از بيهوده [گويى و كارهاى بيهوده‌] رويگردانند؛
4 - و آنان كه زكات [و حقوق مالى خود را] مى‌پردازند،
5 - و آنان كه دامان خويش را حفظ مى‌كنند؛
6 - مگر بر همسران يا كنيزانشان، كه در اين صورت بر آنان سرزنشى نيست.
7 - پس هر كس فراتر از آن بجويد، چنين كسانى تجاوزكارانند.
8 - و آنان كه امانتها و پيمان‌هاى خود را رعايت مى‌كنند.
9 - و آنان كه بر نمازهاى خويش مواظبت مى‌نمايند.
10 - [آرى،] آنان همان ميراث‌برانند.
11 - همان كسانى [هستند] كه بهشت برين را به ميراث مى‌برند [و ]آنان در آنجا جاودانه‌اند.

تفسير
سرنوشت شوق آفرين و دوست داشتنى مردم با ايمان‌
در آغازين آيات اين سوره، آفريدگار هستى سخن را با سرنوشت شوق‌آفرين و پرشكوه مردم با ايمان آغاز مى‌كند و در پى آن اساسى‌ترين ويژگيهاى ايمان‌آوردگان راستين را به تابلو مى‌برد و روشنگرى مى‌كند كه فرد و خانواده و تشكيلات و جامعه با ايمان، فراتر از قلمرو گفتار و ادّعا و نوشتار، در ميدان انديشه و عقيده و عملكرد چگونه است.
در نخستين آيه مورد بحث مى‌فرمايد:
قَدْ اَفْلَحَ الْمُوْمِنُوْنَ‌
راستى كه مردم با ايمان به اوج فلاح و رستگارى پر كشيدند؛ چرا كه آنان به خدا و پيامبران و برنامه‌هاى آسمانى‌شان ايمان آورده و آنها را راه و رسم زندگى ساختند و در نتيجه رستگار شدند.
و پاره‌اى نيز بر آنند كه منظور اين است كه: كارهاى شايسته مردم با ايمان ماندگار است.
و به باور پاره‌اى ديگر منظور اين است كه مردم با ايمان نيكبخت و شاهد سعادتند.
«فراء» مى‌گويد: واژه «قد» در آغاز آيه ممكن است بخاطر يكى از دو جهت آمده باشد:
1 - يا بخاطر تأكيد بر رستگارى و فلاح مردم با ايمان كه كسى در آن ترديد روا ندارد و ترديدافكنى نكند.
2 - و يا بخاطر نزديك ساختن گذشته به حال، چرا كه وقتى گفته مى‌شود: «قد قامت الصّلوة» نشانگر آن است كه هم‌اكنون نماز برپا مى‌گردد.
با اين بيان مفهوم آيه شريفه اين است كه: ايمان‌آوردگان راستين در گذشته زندگى خويش به بركت درست‌انديشى و ايمان و عملكرد شايسته رستگار شدند و اين رستگارى آنان همچنان ادامه دارد.
ويژگيهاى مردم با ايمان‌
اينك به وصف آنان پرداخته و مى‌فرمايد:
اَلَّذينَ هُمْ فى‌ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ‌
مردم با ايمان و شايسته كردار كسانى هستند كه در نماز خويش خاشع و فروتن هستند و ديده بر سجده‌گاه خود دارند و به اين سو و آن سو نمى‌نگرند و دلشان در گرو مهر و عشق به خداست.
در روايت است كه پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله بنده خدايى را در حال نماز نگريست كه با ريش خود بازى مى‌كرد؛ آن حضرت فرمود: امّا انّه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه.(95)
اگر اين بنده خدا در نماز خويش دل و قلبى فروتن و ترسان داشت، ديگر اعضا و اندامهاى بدنش نيز فروتن بود.
از اين بيان ارزنده چنين دريافت مى‌گردد كه ويژگى خشوع در نماز و نيايش با خدا بايد از قلب سرچشمه گيرد و كران تا كران سازمان وجود انسان و از آن جمله اعضا و اندامها را فرا گيرد. و خشوع راستين دل نيز آن است كه انسان از همه چيز روى گرداند و با همه وجود به بارگاه آن گرداننده فرزانه هستى روى آورد و آنگونه با او به نيايش بپردازد و او را بپرستد.
فروتنى و خشوع اعضا و اندامها نيز اين‌گونه است كه ديده را فرو نهد و با پرهيز از بيهوده‌كارى و بيهوده‌انديشى، جز به ذات پاك و بى‌همتاى خدا به هيچ چيز و هيچ كس توجه نكند.
«ابن عباس» مى‌گويد: مفهوم خشوع دل اين است كه انسان به گونه‌اى دل به خدا دهد كه در اين سو و آن سوى او، كسانى را كه ايستاده‌اند نشناسد.
در مورد پيشواى گرانقدر توحيد آورده‌اند كه: «كان يرفع بصره الى السماء فى صلوته»(96)
آن حضرت به هنگام نماز خويش چشم بسوى آسمان مى‌دوخت و ديگر جز به خدا، به هيچ چيز و هيچ كس و هيچ رويدادى فكر نمى‌كرد؛ امّا پس از فرود اين آيه شريفه، ديگر در نمازها سر را به حالت فروتنى و خضوع پايين مى‌افكند و ديدگان را بر سجده‌گاه مى‌دوخت و دل به خدا مى‌سپرد و زبان به نيايش مى‌گشود.

در سومين آيه مورد بحث مى‌فرمايد:
وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ‌
مردم با ايمان كسانى هستند كه از هر گفتار و نوشتار و عملكرد بيهوده و بى‌ثمر و بى‌اهميت روى مى‌گردانند؛ چرا كه به باور آنان چنين گفتار و كردار بيهوده‌اى، زشت و ناپسند است و بايد از آن دورى جست.
در مورد مفهوم «لغو» و بيهوده‌كارى و بيهوده‌گويى، ديدگاهها متفاوت است:
1 - به باور «ابن عباس» منظور از «لغو» هر كار باطل و ظالمانه و بى‌ثمر است؛
2 - امّا به باور «حسن» منظور، هرگونه گناه و نافرمانى خداست؛
3 - از ديدگاه «سدّى» منظور، پرهيز از دروغ و دروغگويى است؛
4 - امّا از ديدگاه «مقاتل» منظور، رويگردانى از بدگويى و فحّاشى است؛ چرا كه كفرگرايان و ظالمانِ حاكم بر مكّه به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله و يارانش ناسزا مى‌گفتند؛ از اين‌رو قرآن به مردم با ايمان دستور مى‌دهد كه از پاسخ‌گويى به ياوه‌سراييهاى آنان بپرهيزند.
5 - از پنجمين امام نور آورده‌اند كه در تفسير آيه فرمود:
هو ان يتقوّل الرجل عليك بالباطل، او يأتيك بما ليس فيك فتعرض عنه للّه.(97)
كار لغو و بيهوده آن است كه فردى در مورد تو به ناروا سخن گويد و يا به تو نسبت بى‌اساسى دهد و تو براى خدا و خشنودى او، با كرامت و سعه صدر از او روى بگردانى.
و در روايت ديگرى از آن حضرت آورده‌اند كه فرمود: انّه الغناء و الملاهى.(98)
منظور از بيهوده‌گويى، غنا و گفتار و كردار بيهوده و بى‌فايده است.

در چهارمين آيه مورد بحث مى‌فرمايد:
وَ الَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلوُنَ.
مردم با ايمان كسانى هستند كه زكات و حقوق مالى خويش را مى‌پردازند.
در آيه مورد بحث، بجاى پرداخت و اداى زكات و حقوق مالى، واژه «فاعلون» به كار رفته چرا كه آمده: آنان كسانى هستند كه زكات را انجام مى‌دهند؛ و اين تعبير بدان دليل است كه پرداخت زكات و اداى حقوق مالى، در حقيقت، انجام كار است؛ و اين شيوه سخن در نثر و شعر عرب رواج دارد؛ چنانكه در مورد گروهى گفته‌اند: «المطعمون الطّعام فى السنة اللأزمّة و الفاعلون للزّكوات»؛ آنان كسانى هستند كه در سال قحطى و خشكسالى، گرسنگان و محرومان را تغذيه مى‌كنند و زكات و حقوق مالى خود را مى‌پردازند.
در ادامه سخن، در وصف مردم با ايمان مى‌افزايد:
وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ‌
آنان كسانى هستند كه دامان خويش را حفظ مى‌كنند.
منظور از حفظ دامان خويش، اين است كه رابطه جنسى آنان تنها در قلمرو خانه و خانواده و در چارچوب مقررات شرعى و اخلاقى و انسانى است و هرگز خود را به پستى و زشتى گناه آلوده نساخته و دامان به حرام و گناه نمى‌آلايند و چشم و دل و جسم از حرام حفظ مى‌كنند.

در ششمين آيه مورد بحث، در همين مورد مى‌فرمايد:
اِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ‌
و اگر جز اين باشد و دامان عفت از حرام حفظ نكنند، در خور نكوهش بوده و مورد سرزنش قرار مى‌گيرند؛ آرى آنان تنها با همسران و كنيزان خويش رابطه قانونى جنسى دارند كه در اين مورد هيچ سرزنش و نكوهشى بر آنان نخواهد بود.
منظور از «ما ملكت ايمانهم»، «كنيز» است؛ چرا كه به باور همه مفسران، رابطه جنسى با كنيز حلال و رواست؛ امّا با «غلام» حرام است و بايد در مورد او دامان را پاك و پاكيزه نگاه داشت.

چرا اين تعبير؟
چرا از «كنيز» به «ملك يمين» تعبير شده است؟
در اين مورد گفته‌اند: «ملك يمين» تنها در مورد «كنيز» كاربرد دارد امّا در مورد خانه و ديگر چيزها نمى‌توان اين اصطلاح را به كار برد زيرا اينها را مى‌توان به ديگران به عنوان عاريه داد، امّا كنيز را نمى‌توان براى بهره‌بردارى جنسى عاريه داد.
نكته ديگر اين است كه در آيه شريفه اگرچه روا و حلال بودن رابطه جنسى با همسر و كنيز خود، بدون قيد و مطلق آمده است امّا روشن است كه منظور، شرايط عادى و حلالِ آن است و چون آيه شريفه در مقام بيان همه حالات نيست، از اين رو به ممنوع بودن آن در حال حيض و يا عدّه كنيزى - كه در عدّه ديگرى است - اشاره نرفته است.
در هفتمين آيه مورد بحث مى‌افزايد:
فَمَنِ ابْتَغى‌ وَرَاءَ ذَلِكَ فَاُوْلَئِكَ هُمْ الْعَادُونَ.
و كسانى كه جز اين راه درست و قانونى، راهى ديگر در رابطه جنسى پيش گيرند و جز همسران و كنيزان خود را بجويند، آنان تجاوزكار و بيدادپيشه‌اند و از مرز مقررات خدا گذشته و به سوى حرام مى‌روند.

در هشتمين آيه مورد بحث، به ويژگى امانت و امانتدارى مردم توحيدگرا و با ايمان و نيز وفاداريشان پرداخته و مى‌فرمايد:
وَ الَّذيْنَ هُمْ لاَِمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونْ.
و نيز مردم با ايمان كسانى هستند كه رعايتگر امانتهاى مردم و عهد و پيمانهاى خود با ديگرانند؛ از اين رو هم به و يژگى امانت و امانتدارى آراسته‌اند و هرگز دست و دل و ديده به خيانت باز نمى‌كنند و هم در زندگى خويش از عهدشكنى بدورند و به پيمانهاى خود وفا مى‌كنند.
لا امانتهاى خدا و مردم‌
لا امانتهايى كه آيه شريفه به آنها اشاره دارد و مردم با ايمان را بدين وسيله به رعايت آنها بر مى‌انگيزد، بر دو بخش قابل تقسيمند:
1 - امانتهاى خدا
2 - امانتهاى مردم‌
منظور از امانتهاى خدا، عبارت از كارهاى عبادى است كه در راه پرستش او و در جهت به دست آوردن خشنودى او انجام مى‌شود كه از جمله آنها نمازهاى گوناگون، روزه‌ها، غسلها و رعايت ديگر مقررات خداست.
و امانتهاى مردم نيز آن كارهايى است كه در درجه نخست، انسان با آنها و حقوق و حدودشان روبروست؛ كارهايى چون:
امانتها،
عاريه‌ها،
گواهى‌ها،
توزين كالاها،
كيل اجناس،
روابط تجارى و داد و ستدها،
و انواع قراردادها، كه رعايت حرمت آنها بر انسان توحيدگرا و شايسته‌كردار كارى لازم و بايسته است.

لا اقسام پيمانها
لا امّا پيمانهايى كه آيه شريفه، مردم را به رعايت آنها برمى‌انگيزد و وفادارى و رعايت آنها را از ويژگيهاى مردم با ايمان عنوان مى‌سازد، بر سه بخش قابل تقسيم‌اند:
1 - فرمانها و مقرّرات خدا.
2 - قراردادها و پيمانهايى كه ميان مردم در ابعاد گوناگون به امضا مى‌رسد.
3 - ديگر نذرهاى گوناگونى كه انسان انجام آنها را بر خود لازم مى‌سازد.
همه اينها امانتها و پيمانهايى هستند كه انسان توحيدگرا و با ايمان بايد آنها را رعايت نمايد؛ چرا كه رعايت آنها از ويژگيهاى مردم با ايمان است.
در نهمين آيه مورد بحث، به ويژگى ديگر مردم با ايمان كه پيوند ناگسستنى و ارتباط شورانگيز و خالصانه با آفريدگار هستى است پرداخته و مى‌فرمايد:
وَ الَّذينَ هُمْ عَلى‌ صَلَواتِهَمْ يُحَافِظُونَ
و نيز آنان كسانى هستند كه در حفظ حرمت نمازهاى خويش و درست و به هنگام خواندن آنها مى‌كوشند و مراقبت مى‌نمايند و آن را تباه نمى‌سازند.
قرآن شريف در اين آيات كه مردم با ايمان را وصف مى‌كند، از بزرگداشت نماز و رعايت حرمت آن و انجام شايسته و بايسته‌اش دوبار سخن به ميان آورده است تا شكوه و عظمت آن را بيشتر روشن سازد.

قرآن پس از به تابلو بردن ويژگيهاى گوناگون و صفات ارزنده و برجسته مردم با ايمان، اينك به ثمره پربركت آن پرداخته و مى‌فرمايد:
«أُوْلئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ
اينان هستند كه ميراث‌برانند.»
آرى! كسانى كه به اين ويژگيها آراسته و از اين صفات ارزشمند بهره‌ور باشند، سراها و جايگاه‌هاى دوزخيان را در بهشت پرطراوت و زيبا به ارث مى‌برند.
از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده‌اند كه فرمود: ما منكم من احدٍ الاّ له منزلان: منزل فى الجنة و منزل فى النّار، فان مات و دخل النّار ورث اهل الجنّة منزله.(99)
هر كدام از شما داراى دو سرا و دو جايگاه است كه يكى از آنها در بهشت پرطراوت و زيباست و ديگرى در آتش شعله‌ور و سوزان دوزخ؛ از اين رو هر كس جهان را بدرود گويد و بخاطر بدانديشى و بيداد به دوزخ رود، سراى او را در بهشت، بهشتيان به ميراث مى‌برند.
امّا به باور پاره‌اى، منظور اين است كه كسانى كه داراى اين صفات برجسته و ويژگيهاى ارزشمند باشند، سرانجام - بسان وارثى كه به ارث مى‌رسد - به بهشت پرطراوت و پرنعمت خواهند رسيد.

در آخرين آيه مورد بحث، در اشاره به سرنوشت شورآفرين و فرجام دل‌انگيز اين وارثان مى‌فرمايد:
اينان همان كسانى هستند كه بهشت برين را به ارث مى‌برند و آنگاه در آنجا ماندگار و جاودانه خواهند بود:
اَلَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيْهَا خَالِدُونَ‌
واژه «فردوس» يكى از نامهاى دل‌انگيز بهشت است.
به باور پاره‌اى، نام يكى از بوستانهاى پرطراوت بهشت است.
و پاره‌اى بر آنند كه منظور، بوستان و باغ ويژه‌اى از بهشت زيباى خداست.
اصل واژه «فردوس» به باور پاره‌اى، يك واژه «رومى» است كه به فرهنگ قرآن و عرب وارد شده است؛ امّا به باور پاره‌اى ديگر، يك واژه عربى بوده و به مفهوم تاكستان و بوستان انگور است.
«جبايى» در مورد اين ميراث‌برى و ارث پرشكوه و گرانبها مى‌گويد: منظور اين است كه بهشت پرطراوت و پرنعمت خدا، بخاطر آراستگى آنان به صفات برجسته‌اى كه گذشت، بدون رنج و زحمت نصيب آنان خواهد شد.

لا پرتويى از آيات‌
لا در آيات يازده‌گانه‌اى كه ترجمه و تفسير آنها گذشت اين سه نكته انسانساز نيز در خور تعمّق و تفكّر است:

1 - نويد رستگارى و نجات‌
در آغاز اين سوره، قرآن شريف اين نويد و اين مژده را مى‌دهد كه: مردم توحيدگرا و با ايمان رستگارند؛ و در همه ابعاد و راهها به فلاح و نجات و رستگارى پر كشيده و به هدفهاى دنيوى و اخروى، مادى و معنوى و الهى و انسانى خويش نايل آمده و شاهد نيكبختى را در آغوش كشيده‌اند.
اينان در زندگى، در پرتو ايمان آگاهانه و خالصانه و راستين، از همه اسارتها آزاد، از همه خرافه‌ها بركنار و از همه ذلّتها رها، و به اوج عزّت و سرفرازى، آزادى و استقلال و پاكى و عدالت اوج گرفته‌اند؛
و در سراى آخرت نيز به بهشت پرطراوت و زيبا و نعمتهاى بى‌شمار خدا و خشنودى او و همنشينىِ پيامبران و امامان نور نائل آمده‌اند، و چه رستگارى برتر و بهتر از اينها!

2 - ويژگيهاى ايمان‌آوردگان‌
از پى اين نويد جانبخش و اين مژده شكوهبار، به ترسيم اساسيترين ويژگيهاى آنان پرداخته و روشنگرى مى‌كند كه فرد و جامعه و خانواده و حكومت و نظام و تمدّن با ايمان، آن فرد و نظام و جامعه و تمدّنى است كه رابطه‌اش با خدا، خالصانه و دوستانه و راستين،
رابطه‌اش با مردم بر اساس رعايت حقوق و حرمت آزادى آنان،
رابطه‌اش با خودش بر اساس پاكى و راستى،
و رابطه‌اش با هستى بر اساس هدفدارى باشد؛
و آنگاه اين ويژگيهاى را براى آنان مى‌شمارد:
1 - خشوع در نماز يا پيوند با خدا
2 - دورى گزيدن از انديشه، گفتار و عملكرد بيهوده و ظالمانه،
3 - اداى حقوق همه مردم بويژه محرومان و ناتوانان؛
4 - ويژگى امانت و امانتدارى در همه ابعاد گوناگون حيات،
5 - پاكى و پاكدامنى و قداست و عفّت،
6 - وفادارى و پاى‌بندى به تعهّدات فردى و اجتماعى،
7 - و ديگر مراقبت و محافظت از نماز و ياد خدا.

3 - پاداش شكوهبار آنان‌
و سرانجام به پاداش شكوهبار اخروى چنين فرد و جامعه و تمدّنى پرداخته و آنان را وارث و به دست آورنده بهشت برين، وصف مى‌كند؛ آن بهشت پرطراوت و زيبا و پرنعمتى كه همه شايستگان و شايسته‌كرداران بايد براى رسيدن به آن، با همه توان بكوشند؛ اولئك هم الوارثون،الّذين يرثون الفردوس...

الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ
2 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ
3 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ
4 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ
5 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ
6 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ
7 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ
8 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ
9 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ
10 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
11 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ
12 - 12 - و بى‌گمان، ما انسان را از چكيده‌اى از گلى تيره آفريديم.
13 - آنگاه او را [به صورت‌] نطفه‌اى در جايگاهى استوار قرار داديم.
14 - سپس آن نطفه را به صورت خون بسته‌اى درآورديم؛ و از پى آن، آن خون بسته را به صورت پاره‌گوشتى پديدار ساختيم؛ و در مرحله بعد، آن پاره گوشت را استخوانهايى گردانيديم؛ پس از آن،بر آن استخوانها گوشتى فروپوشانديم؛ و سرانجام [با دميدن روح‌] او را به صورت آفريده‌اى ديگر پديد آورديم؛ پس با بركت [و خجسته ]است آن خدايى كه نيكوترين آفرينندگان است.
15 - آنگاه شما پس از اين، بى‌گمان، جهان را بدرود خواهيد گفت.
16 - سپس در روز رستاخيز [از رحم زمين‌] برانگيخته خواهيد شد.
17 - و بيقين ما بر فراز [سر] تان هفت راه [آسمانى‌] پديد آورديم. و ما از آفرينش، [و آفريدگان‌] غافل [و بى‌خبر] نبوده‌ايم.
18 - و از آسمان، آبى به اندازه‌اى [مناسب‌] فرود آورديم؛ آنگاه آن [آب ]را در زمين جاى داديم، و بى‌گمان ما براى [از ميان ]بردن آن توانا هستيم.
19 - سپس بوسيله آن [آب و فرود باران‌] باغهايى [پرطراوت و سرسبز ]از درختان خرما و انگور براى شما پديد آورديم؛ در آنها ميوه‌هاى بسيارى براى [بهره‌ورى ]شماست و شما از آنها [بطور دلخواه‌] مى‌خوريد [و بهره مى‌بريد].

نگرشى بر واژه‌ها
«سلاله»: خلاصه و عصاره‌اى است كه از چيزى برگزيده و گرفته مى‌شود.
«نطفه»: در اصل به مفهوم آب اندك است و گاه به آب بسيار گفته مى‌شود.
«قرار مكين»: «جايگاه استوار» و «قرارگاه امن» كه در اينجا منظور «رحم» مى‌باشد.
«طرائق»: راهها؛ و پاره‌اى نيز آن را به مفهوم طبقه‌ها گرفته‌اند.

تفسير
آفرينش شگفت‌انگيز انسان‌
پس از ترسيم اساسى‌ترين ويژگيهاى مردم با ايمان و پاداش پرشكوه و فرجام خوش آنان، اينك به مراحل شگفت‌انگيز آفرينش انسان - كه از بهترين راههاى شناخت خدا و ايمان به اوست - پرداخته و مى‌فرمايد:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا اْلاِنْسَانَ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ طِيْنٍ‌
سوگند باد كه ما انسان را از عصاره و چكيده‌اى از گلى تيره پديد آورديم.
منظور از انسان در آيه شريفه، فرزندان آدم عليه السلام مى‌باشند؛ چرا كه اين واژه اسم جنس است و همه را فرا مى‌گيرد.
و منظور از واژه «سلالة»، «نطفه» انسان است كه از خاك آدم پديده آمده، چرا كه اين نطفه از همان خاكى است كه آدم از آن آفريده شد.
به باور پاره‌اى منظور از «انسان» در اين آيه، آدم عليه السلام مى‌باشد كه عصاره و چكيده‌اى از قشر رويين زمين است.

در دوّمين آيه مورد بحث مى‌فرمايد:
ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَكِينٍ.
آنگاه او را بصورت نطفه‌اى در جايگاهى استوار قرار داديم.
منظور از جايگاه استوار، «رحم» مى‌باشد؛ چرا كه آنجا قرارگاه استوارى است كه نطفه تا هنگامه‌اى كه مقرّر شده است، در آنجا به رشد و سير تكاملى خود ادامه مى‌دهد.
با اين بيان در آيه نخست، سخن از آغاز وجود انسان است كه از خاك برخاسته و به خاك برمى‌گردد امّا در آيه دوّم از تداوم نسل انسان از راه نطفه و قرار گرفتن آن در رحم، و آنگاه رشد و ولادت كودك سخن مى‌گويد.

در سومين آيه مورد بحث در اشاره به سير تفكّرانگيز اين نطفه در عالم رحم، و ترسيم چهره‌هاى گوناگون آفرينش آن مى‌فرمايد:
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً
آنگاه آن نطفه را به صورت خون بسته‌اى درآورديم.
فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً
سپس آن خون بسته را [بسان‌] پاره‌گوشتى پديدار ساختيم.
فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً
و از پى آن، آن پاره گوشت را به صورت استخوانهايى درآورديم.
فَكَسوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً
و در مرحله بعد بر آن استخوانهاى منظّم، گوشت فروپوشانديم.
منظور پروردگار از ترسيم مراحل بهت‌آور و شگفت‌انگيز آفرينش و تكامل انسان در عالم رحم اين است كه خردمندان و انديشوران را به حكمت بديع و صنعت عجيب و نعمت وصف‌ناپذير و كامل خود توجّه دهد تا از اين راه به قدرت، فرزانگى، توانايى و عظمت او پى برند.
ثُمَّ اَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آَخَرَ
آنگاه كه اين جنين و اين موجود شگفت‌آور پس از پيمايش راه كمال، از نظر استخوان‌بندى و پوشش گوشت بر روى آنها به مرحله مطلوب و مقرر رسيد، ما آفرينشى نوين - با دميدن روح - به او بخشيديم.
به باور گروهى ديگر، اين فراز، اشاره به رويش مو و دندانها و مجهّز شدن به نيروى دريافت است.
و به باور «حسن» منظور اين است كه: و آنگاه نر بودن و يا ماده بودن او را مقرر كرديم.
فَتَبَارَكَ اللَّهُ‌اَحْسَنُ الْخَالِقِينَ.
پس پرشكوه و خجسته است آن خدايى كه خير و بركت او هماره و جاودانه است.
و به باور پاره‌اى منظور، اين است كه: پس در خور بزرگداشت و ستايش است آن خدايى كه خير و بركت او جاودانه و پايان‌ناپذير است؛ چرا كه ذات پاك او آغازگر و سرآغاز و جاودانه و زوال‌ناپذير است؛ و واژه مبارك از ريشه «بروك» به مفهوم «ثبوت» برگرفته شده است.
قرآن بدان دليل به «بهترين و نيكوترين آفرينندگان» تعبير مى‌كند كه هرآنچه مى‌آفريند زيبا و نيكو و تحسين‌برانگيز است و تفاوتى در آفرينش او نيست.
واژه «خلق» در اصل به مفهوم تقدير و اندازه‌گيرى است؛ و «خلق اديم» به مفهوم اندازه‌گيرى سفره يا قطعه‌اى از چرم براى جدا كردن و بريدن آن است.
«حذيفه» مى‌گويد: آيه شريفه نشانگر اين نكته ظريف و دقيق است كه واژه خلق به مفهوم اندازه‌گيرى و ساختن چيزى، گاه در مورد كار ديگرى نيز به كار مى‌رود، امّا آفرينش واقعى شاهكارى است كه ويژه آفريدگار هستى است؛ چرا كه ذات پاك اوست كه با اندازه‌گيرى و محاسبه دقيق و بدون تفاوت و اختلاف، پديده‌هاى گوناگون و از آن جمله انسان را، جامه هستى مى‌پوشاند و آنها را بدون ضعف و نقص پديدار مى‌سازد؛ آرى، اين خداست كه ماده و صورت پديده‌ها را مى‌آفريند و قدرت و قدرت‌نمايى او بى‌كرانه است.
در آيه ديگرى مى‌فرمايد:
«ألا له الخلق و الأمر(100)
بهوش باشيد كه آفرينش و گردانندگى، ويژه ذات پاك اوست.»
در روايت است كه «عبدالله بن سعد» كه يكى از كاتبان وحى بود و به دستور پيامبر گرامى هر آيه‌اى رادر جاى مقرّرش مى‌نوشت و براى پيامبر بازمى‌خواند، هنگام نگارش اين آيه، وقتى به اين جمله رسيد كه:«ثم انشأناه خلقاً آخر»، پيش از آنكه پيامبر ادامه آيه را بخواند، به قلب او افتاد كه: «فتبارك اللّه احسن الخالقين». در اين انديشه بود كه پيامبر ادامه آيه را تلاوت فرمود؛ و او ديد شگفتا، همان فرازى است كه بر قلبش افتاد.
او به اين پندار رفت كه اگر محمد صلى الله عليه وآله پيام‌آور خداست و وحى الهى را دريافت مى‌دارد، من چرا نباشم؟ مگر اينك به من الهام نشد و آنچه بر دلم افتاده بود، درست از كار درآمد؟
با اين پندار مدينه را به آهنگ مكّه ترك كرد و در آنجا راه كفر و ارتداد را در پيش گرفت.
اگر اين روايت درست باشد، ممكن است چنين جمله و فرازى به قلب انسان خطور كند، امّا نه دليل رسالت است و نه دريافت وحى و پيام، و آن عنصر فرومايه اگر چنين كرده باشد يا دستخوش اشتباهى هولناك گرديده و يا خود را به پستى و فرومايگى درافكنده و بخاطر حسادت ورزيدن به مقام والاى پيامبر به آفت ترديد و كفر گرفتار گشته و كارش به رسوايى دنيا و آخرت كشيده است.

پس از ترسيم مراحل شگفت‌انگيز آفرينش انسان در جهان رحم، و به تابلو بردن قدرت و حكمت و عظمت آفريدگار هستى و قدرت‌نمايى بى‌نظير و نقش بهت‌آورش بر قطره بى‌مقدارى از آب، آنهم در ظلمتكده رحم، اينك مى‌فرمايد:
ثُمَّ اِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَميِّتُونَ.
پس از همه اين مراحل و همه اين شگفتيها، سرانجامْ همه شما پس از رسيدن، به سرآمد مقرّر، جهان را بدرود خواهيد گفت و كسى جاودانه در اين جهان نخواهد ماند.
و در ادامه آيات در اين مورد به روشنگرى مى‌پردازد كه: امّا اين مرگ به مفهوم پايان همه چيز و نابودى شما نيست بلكه رستاخيزى در كار است و سرانجامْ همه شما دگرباره از شكم زمين برخواهيد خاست؛ در اين مورد مى‌فرمايد:
ثُمَّ اِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ.
سپس همه شما در روز رستاخيز برانگيخته خواهيد شد و آنگاه به جايگاه حسابرسى و دريافت پاداش كارهاى شايسته و چشيدن طعم تلخ كيفر گناهان، هدايت خواهيد گشت.
در آيه شريفه آفريدگار هستى روشن مى‌سازد كه اين ساختمان شگفت‌انگيز وجود انسان سرانجام با مرگ از هم مى‌پاشد و دگرباره به خاك باز مى‌گردد؛ امّا از آنجايى كه جهان هدفدار است و آفرينش انسان نيز بر اساس هدفى حكيمانه صورت پذيرفته است؛ او دگرباره در روز رستاخيز به خواست پروردگارش از دل زمين برمى‌خيزد و به سوى بهشت و يا دوزخ رهسپار مى‌گردد و مرگ هرگز به مفهوم نابودى او نيست.
لازم به يادآورى است كه اين زنده شدن انسان در روز رستاخيز و آمدنش به صحراى محشر و يا يادآورى اين اصل، هيچ‌گونه ناسازگارى با زنده شدن او در عالم قبر و جهان برزخ يا موارد ديگر ندارد؛ چرا كه آفريدگار هستى در همين جهان بسيارى را پس از مرگ، از روى حكمت و مصلحت، زندگى دوباره بخشيده و براى مدّتى ديگر به اين جهان بازگردانده است كه دو نمونه آن عبارتند از:
1 - اين كه خدا جان هزاران تن از مردم را - كه از بيم مرگ از خانه‌هاى خويش خارج شدند - گرفت و آنگاه آنان را زندگى بخشيد كه قرآن در اين مورد مى‌فرمايد:
ألم تر الى الّذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم اللّه موتوا ثمّ احياهم...(101)
آيا از حال و روز كسانى كه از ترس مرگ از خانه‌هاى خويش بيرون رفتند و شمارشان به هزاران تن مى‌رسيد، خبر نيافتى؟ پس خدا به آنان فرمود: اينك تن به مرگ سپاريد و جهان را بدرود گوييد؛ و آنگاه آنان را زنده گردانيد...
2 - و ديگر اين كه خدا گروهى از قوم موسى را پس از آنكه آنان را در كوه طور از دنيا برد، دگرباره زندگى بخشيد.
گفتنى است كه آيه شريفه نشانگر آن است كه ديدگاه «نظام» كه انسان را روح پندارد، بى‌اساس است.
و نشانگر آن است كه ديدگاه «معمّر» نيز كه انسان را موجودى غير مادى مى‌پندارد، باطل است.

نشانه‌هاى خدا در آفرينش‌
در ششمين آيه مورد بحث به نشانه‌هاى يكتايى قدرت خدا در آفرينش باز مى‌گردد و مى‌فرمايد:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ‌
و بيقين ما بر فراز سرتان هفت آسمان آفريده‌ايم.
به باور پاره‌اى، منظور از هر آسمان در آيه شريفه يك راه است و بدان دليل از آسمان به طريق و راه تعبير مى‌كند كه همه آسمانها به يكديگر راه دارند و هر كدام پس از ديگرى قرار گرفته‌اند.
امّا به باور پاره‌اى ديگر، بدان دليل به آسمانها، راهها گفته شده است كه آنها راه عبور فرشتگان مى‌باشند.
از ديدگاه برخى منظور از واژه «طريق» طبقه است و بر اين اساس مفهوم آيه اين است كه: و ما بر فراز سرتان طبقه‌هاى هفتگانه آسمان را آفريديم.
برخى بر آنند كه ميان هر آسمان پانصد سال راه است.
وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ.
و ما از كار آفرينش و حال و روز آنچه آفريده‌ايم بى‌خبر نيستيم؛ چرا كه ما هفت آسمان بر سر آنان آفريديم و نيز خورشيد و ماه و ستارگان را بر فرازشان فروغ‌افكن ساختيم.
به باور پاره‌اى، منظور اين است كه ما آنها را بيهوده نيافريديم، بلكه همه را از روى آگاهى و مصلحت و بر اساس حكمت آفريده و به روند كار و حال آنها آگاهيم.
اين آيه شريفه نشانگر آن است كه خدا بر هر چيزى آگاه است.
و نيز انسان را از نافرمانى و گناه بازداشته و به انجام كارهاى شايسته بر مى‌انگيزد.
در ادامه سخن در اين مورد، در اشاره به جلوه ديگرى از قدرت خدا مى‌فرمايد:
وَاَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ
و ما از آسمان، آبى به اندازه مناسب و مقرّر فرو فرستاديم؛ نه آنقدر زياد كه زمينها را غرق و تباه سازد و نه كم و ناچيز كه زندگى گياه و حيوان و انسان به خطر افتد.
فَاَسْكَنَّاهُ فِى الاَرْضِ‌
آنگاه اين آب را در دل زمين و يا روى آن در منابع و مخازن گوناگونى گرد آورديم و زمين را جايگاه آب ساختيم تا بتدريج مورد بهره‌بردارى قرار گيرد.
به باور پاره‌اى، منظور اين است كه ما آب را در جويبارها و نهرها و چاهها قرار داديم تا مردم در تابستان كه ديگر فصل بارندگى نيست از آن استفاده كنند.
امّا به باور پاره‌اى ديگر، منظور اين است كه ما آب را در چشمه‌سارها جارى ساختيم.
«ابن عباس» از پيامبر گرامى آورده است كه فرمود: خدا پنج نهر پر آب از بهشت روان ساخت: رودخانه «سيحون» كه در «هند» است و رود «جيحون» كه در «بلخ» است و رودخانه «دجله» و «فرات» كه هردو در خاك «عراق» مى‌باشند و «نيل» كه در «مصر» است، آرى خدا اينها را از يك چشمه جوشان فرو فرستاد و در زمين جارى ساخت و در آنها سودهاى سرشارى براى مردم جهان قرار داد كه در اين مورد مى‌فرمايد:
و انزلنا من السّماء ماءً بقدرٍ
و ما از آسمان، آبى به اندازه مناسب و مقرر فرو فرستاديم.
وَاِنَّا عَلَى‌ ذَهَابِ بِهِ لَقَادِرُونَ
و بى‌گمان ما مى‌توانيم اين آبهايى كه در مخازن و منابع گوناگون زمين ذخيره مى‌سازيم، نابود سازيم و از ميان ببريم؛ و آنگاه همه جانداران از فشار بى‌آبى و تشنگى هلاك گردند.
و بدينسان در اين آيه شريفه آفريدگار هستى پرتوى از عظمت نعمتِ گران آب را كه هر سال باندازه مقرر و مناسب از آسمان فرو مى‌فرستد ترسيم مى‌كند.
در آخرين آيه مورد بحث به نعمت گران و حياتبخش ديگرى كه بوسيله باران زندگى‌ساز و آب، مى‌رويد و شكوفا مى‌گردد، پرداخته و مى‌فرمايد:
فَاَنْشَأْنَا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَ اَعْنَابٍ‌
آنگاه بوسيله همين آب است كه ما باغهايى از خرما و انگور براى بهره‌ورى شما انسانها پديد آورديم.
لَكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثيرَةٌ
در اين باغها و بوستانها براى شما ميوه‌هاى رنگارنگ و فراوانى است؛
وَ مِنْهَا تَأْكُلُونَ.
و شما از آنها بهره‌ور مى‌گرديد و مى‌خوريد.
در آيه شريفه بدان دليل از ميان همه ميوه‌ها تنها از خرما و انگور نام مى‌برد كه در «حجاز» تنها اين ميوه‌ها بدست مى‌آمد و آنان اين دو ميوه را خوب مى‌شناختند.

نظم و پيوند آيات‌
در مورد چگونگى نظم و پيوندِ اين آيات متنوّع آورده‌اند كه:
1 - در آيات گذشته، آفريدگار هستى در مورد نعمتهاى ارزشمند آن جهان كه ويژه مردم با ايمان است سخن گفت؛ و اينك در اين آيات، نخست، در باره آفرينش انسان سخن مى‌گويد تا آنان را به تفكّر و انديشه برانگيزد و به تلاش و كوشش براى رسيدن به نعمتهاى سراى آخرت، شوق و شورشان بخشد و به انجام كارهاى شايسته، تشويق و ترغيب‌شان نمايد.
2 - آنگاه پس از بحث درباره سراى آخرت و نعمتهاى آن، روشنگرى مى‌كند كه هر كس بتواند انسان را با اين شگفتى‌ها و اسرار و رموز بيافريند، همو مى‌تواند پس از مرگ و متلاشى شدن جسم انسان، دگرباره او را در آستانه رستاخيز زندگى بخشد.
3 - آنگاه به ترسيم پرتوى از قدرت بى‌كران خدا در آفرينش آسمانها و زمين و فروفرستادن باران و ذخيره ساختن آب در زمين و منابع و مخازن آن مى‌پردازد و روشنگرى مى‌كند كه چگونه و با چه حكمت و تدبيرى اين آبها را در چشمه‌سارها، جويبارها، رودخانه‌ها، درياها و اقيانوسها تقسيم و روان مى‌سازد.
4 - و سرانجام روشن مى‌سازد كه اگر بخواهد مى‌تواند اين نعمت گران و زندگى‌ساز را از زمين بگيرد، امّا چنين نمى‌كند بلكه به اراده حكيمانه خويش، آن را در دسترس انسان قرار مى‌دهد.

ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ
13 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ
14 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12
ثُمَّ إِنَّکُم بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ
15 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12
ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ
16 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12
وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ
17 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12

صفحه : 342
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 342
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 


1 - آشنايى با سوره مؤمنون‌ اين سوره در شمار، بيست و سومين سوره از قرآن شريف است. بسيار بجا و مناسب است كه پيش از آغاز ترجمه و تفسير آيات آن به نكاتى از شناسنامه‌اش بنگريم. 1 - چرا مؤمنون؟ نام بلند و جاودانه اين سوره مباركه، سوره مؤمنون، يا ايمان‌آوردگان به خدا و پيامبر است و اين نام از نخستين آيه اين سوره برگرفته شده است كه: «قد أفلح المؤمنون». افزون بر اين، در اين سوره، قرآن شريف به وصف مردم توحيدگرا و با ايمان پرداخته و در شمارى از آغازين آيات آن صفات برجسته و ويژگيهاى انسانساز و مهمّ مردم با ايمان را به تابلو مى‌برد. 2 - فرودگاهِ آن‌ به باور همه مفسّران، همه آيات يكصدو هيجده‌گانه اين سوره در مكّه و در كنار كهن‌ترين معبد توحيد و تقوا بر قلب مصفاى پيامبر گرامى فرود آمده است. افزون بر ديدگاه مفسّران، اگر در خود آيات اين سوره و محتوا و مفاهيم بلند و درس‌آموز آنها بنگريم، نشانه‌هاى «مكّى» بودن آيات و سوره را بروشنى درمى‌يابيم؛ چرا كه بيشتر آيات آن بحث‌هايى چون: ايمان و نشانه‌هاى ايمان‌آوردگان، نشانه‌هاى يكتايى و قدرت و دانش خدا، نمونه‌هايى از نظام شگفت‌انگيز آن نظام‌بخش بزرگ در آسمان و زمين، و جهانِ گياه و نبات و انسان و حيوان و...، موضوع مرگ و جهان پس از آن، و موضوعاتى از اين دست را طرح نموده و به روشنگرى مى‌پردازد و اينها نشانگر آن است كه اين آيات در مكّه فرود آمده است. 3 - شمار آيات و واژه‌هاى آن‌ در مورد شمار آيات اين سوره دو نظر است: 1 - به باور كوفيان، اين سوره داراى يكصد و هيجده آيه است. 2 - امّا به باور ديگران، اين سوره يكصد و نوزده آيه دارد كه دليل اين اختلاف خواهد آمد. گفتنى است كه اين سوره داراى 1840 واژه و 4802 حرف است و به بخشهاى گوناگونى قابل تقسيم است. 4 - فضيلت و پاداش تلاوت آن‌ 1 - از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده‌اند كه در اين مورد فرمود: من قرأ سورة المؤمنين بشرته الملائكة يوم القيامة بالروح و الريحان و ما تقرّ به عينه عند نزول ملك الموت.(93) هر كس سوره «مؤمنون» را با قلبى خاضع و خاشع تلاوت نمايد، فرشتگان در روز رستاخيز او را به روح و ريحان مژده مى‌دهند و هنگامى كه فرشته مرگ براى دريافت روح او فرود مى‌آيد چنان مژده و نويدى به او مى‌دهد كه ديدگانش بخاطر آن نورباران مى‌گردد. 2 - و نيز از ششمين امام نور، حضرت صادق عليه السلام آورده‌اند كه فرمود: من قرأ سورة المؤمنين ختم اللّه له بالسعادة اذا كان يدمن قرائتها فى كلّ جمعة،و كان منزله فى الفردوس الاعلى مع النبيّين والمرسلين.(94) هر كس سوره مؤمنون را بخواند و در هر جمعه‌اى تلاوت آن را ادامه دهد خدا فرجام زندگى و سرنوشت او را به خير و سعادت پايان مى‌بخشد و جايگاه او بهشت برين خواهد بود و در آنجا به همراهى و همنشينى پيامبران و فرستادگان خدا مفتخر خواهد گرديد. روشن است كه اين پاداش شوق‌آفرين به خاطر تلاوت تنها نيست بلكه براى تلاوتى است كه مقدمّه آگاهى و انديشه، و آنگاه شور و عشق و اخلاص و ايمان واقعى گردد و تلاوت كننده اين سوره خود را به ويژگيها و صفات برجسته ايمان‌آوردگان، آراسته ساخته و از خصلتهاى نكوهيده ظالمان و گمراهان پيراسته سازد. آرى اين پاداش پرشكوه براى تلاوتِ همراه با آگاهى، اخلاص، ايمان و عمل است. 5 - دورنمايى از محتواى سوره‌ اين سوره با نام بلند و با عظمت خدا آغاز مى‌گردد و آنگاه در شمارى از آيات خود، صفات برجسته و ويژگيهاى سرنوشت‌ساز و ارزشمند مردم توحيدگرا و با ايمان، در ابعاد گوناگونِ فردى، فكرى، عقيدتى، اجتماعى، خانوادگى، اخلاقى و انسانى را به تابلو مى‌برد و از پى آن به اين مفاهيم ارزشمند و دگرگونساز مى‌پردازد و اين موضوعات متنوع را طرح مى‌كند: موضوع آفرينش شگفت‌انگيز انسان، مرگ و جهان پس از آن، رستاخيز انسان و جهان، زنجيره‌اى از نشانه‌هاى قدرت وصف‌ناپذير خدا در آسمانها، انبوهى از دلايل يكتايى و حكمت او در زمين، شگفتيهاى جهان گياهان و نباتات، آفرينش تفكّرانگيز جهان حيوان، پديده كشتى و دريا و جريان آن بر سينه آبها، پرتوى از سرگذشت الهام‌بخش پيامبران بزرگى چون نوح، موسى، عيسى و هود، فرمانروايى و حاكميت خدا در كران تا كران هستى، بحثهاى متنوّعى در باره معاد و جهان پس از مرگ، هدف آفرينش، پاداش پرشكوه شايستگان و كيفر گناهكاران، و دهها پند و اندرز و هشدار و نويد انسانساز و حكمت‌آموز و عبرت‌انگيز ديگرى كه خواهد آمد. - راستى كه ايمان‌آوردگان [راستين،] رستگار شدند؛ 2 - همانان كه در نمازِ خود [فروتن و] خاشعند؛ 3 - و آنان كه از بيهوده [گويى و كارهاى بيهوده‌] رويگردانند؛ 4 - و آنان كه زكات [و حقوق مالى خود را] مى‌پردازند، 5 - و آنان كه دامان خويش را حفظ مى‌كنند؛ 6 - مگر بر همسران يا كنيزانشان، كه در اين صورت بر آنان سرزنشى نيست. 7 - پس هر كس فراتر از آن بجويد، چنين كسانى تجاوزكارانند. 8 - و آنان كه امانتها و پيمان‌هاى خود را رعايت مى‌كنند. 9 - و آنان كه بر نمازهاى خويش مواظبت مى‌نمايند. 10 - [آرى،] آنان همان ميراث‌برانند. 11 - همان كسانى [هستند] كه بهشت برين را به ميراث مى‌برند [و ]آنان در آنجا جاودانه‌اند. تفسير سرنوشت شوق آفرين و دوست داشتنى مردم با ايمان‌ در آغازين آيات اين سوره، آفريدگار هستى سخن را با سرنوشت شوق‌آفرين و پرشكوه مردم با ايمان آغاز مى‌كند و در پى آن اساسى‌ترين ويژگيهاى ايمان‌آوردگان راستين را به تابلو مى‌برد و روشنگرى مى‌كند كه فرد و خانواده و تشكيلات و جامعه با ايمان، فراتر از قلمرو گفتار و ادّعا و نوشتار، در ميدان انديشه و عقيده و عملكرد چگونه است. در نخستين آيه مورد بحث مى‌فرمايد: قَدْ اَفْلَحَ الْمُوْمِنُوْنَ‌ راستى كه مردم با ايمان به اوج فلاح و رستگارى پر كشيدند؛ چرا كه آنان به خدا و پيامبران و برنامه‌هاى آسمانى‌شان ايمان آورده و آنها را راه و رسم زندگى ساختند و در نتيجه رستگار شدند. و پاره‌اى نيز بر آنند كه منظور اين است كه: كارهاى شايسته مردم با ايمان ماندگار است. و به باور پاره‌اى ديگر منظور اين است كه مردم با ايمان نيكبخت و شاهد سعادتند. «فراء» مى‌گويد: واژه «قد» در آغاز آيه ممكن است بخاطر يكى از دو جهت آمده باشد: 1 - يا بخاطر تأكيد بر رستگارى و فلاح مردم با ايمان كه كسى در آن ترديد روا ندارد و ترديدافكنى نكند. 2 - و يا بخاطر نزديك ساختن گذشته به حال، چرا كه وقتى گفته مى‌شود: «قد قامت الصّلوة» نشانگر آن است كه هم‌اكنون نماز برپا مى‌گردد. با اين بيان مفهوم آيه شريفه اين است كه: ايمان‌آوردگان راستين در گذشته زندگى خويش به بركت درست‌انديشى و ايمان و عملكرد شايسته رستگار شدند و اين رستگارى آنان همچنان ادامه دارد. ويژگيهاى مردم با ايمان‌ اينك به وصف آنان پرداخته و مى‌فرمايد: اَلَّذينَ هُمْ فى‌ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ‌ مردم با ايمان و شايسته كردار كسانى هستند كه در نماز خويش خاشع و فروتن هستند و ديده بر سجده‌گاه خود دارند و به اين سو و آن سو نمى‌نگرند و دلشان در گرو مهر و عشق به خداست. در روايت است كه پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله بنده خدايى را در حال نماز نگريست كه با ريش خود بازى مى‌كرد؛ آن حضرت فرمود: امّا انّه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه.(95) اگر اين بنده خدا در نماز خويش دل و قلبى فروتن و ترسان داشت، ديگر اعضا و اندامهاى بدنش نيز فروتن بود. از اين بيان ارزنده چنين دريافت مى‌گردد كه ويژگى خشوع در نماز و نيايش با خدا بايد از قلب سرچشمه گيرد و كران تا كران سازمان وجود انسان و از آن جمله اعضا و اندامها را فرا گيرد. و خشوع راستين دل نيز آن است كه انسان از همه چيز روى گرداند و با همه وجود به بارگاه آن گرداننده فرزانه هستى روى آورد و آنگونه با او به نيايش بپردازد و او را بپرستد. فروتنى و خشوع اعضا و اندامها نيز اين‌گونه است كه ديده را فرو نهد و با پرهيز از بيهوده‌كارى و بيهوده‌انديشى، جز به ذات پاك و بى‌همتاى خدا به هيچ چيز و هيچ كس توجه نكند. «ابن عباس» مى‌گويد: مفهوم خشوع دل اين است كه انسان به گونه‌اى دل به خدا دهد كه در اين سو و آن سوى او، كسانى را كه ايستاده‌اند نشناسد. در مورد پيشواى گرانقدر توحيد آورده‌اند كه: «كان يرفع بصره الى السماء فى صلوته»(96) آن حضرت به هنگام نماز خويش چشم بسوى آسمان مى‌دوخت و ديگر جز به خدا، به هيچ چيز و هيچ كس و هيچ رويدادى فكر نمى‌كرد؛ امّا پس از فرود اين آيه شريفه، ديگر در نمازها سر را به حالت فروتنى و خضوع پايين مى‌افكند و ديدگان را بر سجده‌گاه مى‌دوخت و دل به خدا مى‌سپرد و زبان به نيايش مى‌گشود. در سومين آيه مورد بحث مى‌فرمايد: وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ‌ مردم با ايمان كسانى هستند كه از هر گفتار و نوشتار و عملكرد بيهوده و بى‌ثمر و بى‌اهميت روى مى‌گردانند؛ چرا كه به باور آنان چنين گفتار و كردار بيهوده‌اى، زشت و ناپسند است و بايد از آن دورى جست. در مورد مفهوم «لغو» و بيهوده‌كارى و بيهوده‌گويى، ديدگاهها متفاوت است: 1 - به باور «ابن عباس» منظور از «لغو» هر كار باطل و ظالمانه و بى‌ثمر است؛ 2 - امّا به باور «حسن» منظور، هرگونه گناه و نافرمانى خداست؛ 3 - از ديدگاه «سدّى» منظور، پرهيز از دروغ و دروغگويى است؛ 4 - امّا از ديدگاه «مقاتل» منظور، رويگردانى از بدگويى و فحّاشى است؛ چرا كه كفرگرايان و ظالمانِ حاكم بر مكّه به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله و يارانش ناسزا مى‌گفتند؛ از اين‌رو قرآن به مردم با ايمان دستور مى‌دهد كه از پاسخ‌گويى به ياوه‌سراييهاى آنان بپرهيزند. 5 - از پنجمين امام نور آورده‌اند كه در تفسير آيه فرمود: هو ان يتقوّل الرجل عليك بالباطل، او يأتيك بما ليس فيك فتعرض عنه للّه.(97) كار لغو و بيهوده آن است كه فردى در مورد تو به ناروا سخن گويد و يا به تو نسبت بى‌اساسى دهد و تو براى خدا و خشنودى او، با كرامت و سعه صدر از او روى بگردانى. و در روايت ديگرى از آن حضرت آورده‌اند كه فرمود: انّه الغناء و الملاهى.(98) منظور از بيهوده‌گويى، غنا و گفتار و كردار بيهوده و بى‌فايده است. در چهارمين آيه مورد بحث مى‌فرمايد: وَ الَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلوُنَ. مردم با ايمان كسانى هستند كه زكات و حقوق مالى خويش را مى‌پردازند. در آيه مورد بحث، بجاى پرداخت و اداى زكات و حقوق مالى، واژه «فاعلون» به كار رفته چرا كه آمده: آنان كسانى هستند كه زكات را انجام مى‌دهند؛ و اين تعبير بدان دليل است كه پرداخت زكات و اداى حقوق مالى، در حقيقت، انجام كار است؛ و اين شيوه سخن در نثر و شعر عرب رواج دارد؛ چنانكه در مورد گروهى گفته‌اند: «المطعمون الطّعام فى السنة اللأزمّة و الفاعلون للزّكوات»؛ آنان كسانى هستند كه در سال قحطى و خشكسالى، گرسنگان و محرومان را تغذيه مى‌كنند و زكات و حقوق مالى خود را مى‌پردازند. در ادامه سخن، در وصف مردم با ايمان مى‌افزايد: وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ‌ آنان كسانى هستند كه دامان خويش را حفظ مى‌كنند. منظور از حفظ دامان خويش، اين است كه رابطه جنسى آنان تنها در قلمرو خانه و خانواده و در چارچوب مقررات شرعى و اخلاقى و انسانى است و هرگز خود را به پستى و زشتى گناه آلوده نساخته و دامان به حرام و گناه نمى‌آلايند و چشم و دل و جسم از حرام حفظ مى‌كنند. در ششمين آيه مورد بحث، در همين مورد مى‌فرمايد: اِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ‌ و اگر جز اين باشد و دامان عفت از حرام حفظ نكنند، در خور نكوهش بوده و مورد سرزنش قرار مى‌گيرند؛ آرى آنان تنها با همسران و كنيزان خويش رابطه قانونى جنسى دارند كه در اين مورد هيچ سرزنش و نكوهشى بر آنان نخواهد بود. منظور از «ما ملكت ايمانهم»، «كنيز» است؛ چرا كه به باور همه مفسران، رابطه جنسى با كنيز حلال و رواست؛ امّا با «غلام» حرام است و بايد در مورد او دامان را پاك و پاكيزه نگاه داشت. چرا اين تعبير؟ چرا از «كنيز» به «ملك يمين» تعبير شده است؟ در اين مورد گفته‌اند: «ملك يمين» تنها در مورد «كنيز» كاربرد دارد امّا در مورد خانه و ديگر چيزها نمى‌توان اين اصطلاح را به كار برد زيرا اينها را مى‌توان به ديگران به عنوان عاريه داد، امّا كنيز را نمى‌توان براى بهره‌بردارى جنسى عاريه داد. نكته ديگر اين است كه در آيه شريفه اگرچه روا و حلال بودن رابطه جنسى با همسر و كنيز خود، بدون قيد و مطلق آمده است امّا روشن است كه منظور، شرايط عادى و حلالِ آن است و چون آيه شريفه در مقام بيان همه حالات نيست، از اين رو به ممنوع بودن آن در حال حيض و يا عدّه كنيزى - كه در عدّه ديگرى است - اشاره نرفته است. در هفتمين آيه مورد بحث مى‌افزايد: فَمَنِ ابْتَغى‌ وَرَاءَ ذَلِكَ فَاُوْلَئِكَ هُمْ الْعَادُونَ. و كسانى كه جز اين راه درست و قانونى، راهى ديگر در رابطه جنسى پيش گيرند و جز همسران و كنيزان خود را بجويند، آنان تجاوزكار و بيدادپيشه‌اند و از مرز مقررات خدا گذشته و به سوى حرام مى‌روند. در هشتمين آيه مورد بحث، به ويژگى امانت و امانتدارى مردم توحيدگرا و با ايمان و نيز وفاداريشان پرداخته و مى‌فرمايد: وَ الَّذيْنَ هُمْ لاَِمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونْ. و نيز مردم با ايمان كسانى هستند كه رعايتگر امانتهاى مردم و عهد و پيمانهاى خود با ديگرانند؛ از اين رو هم به و يژگى امانت و امانتدارى آراسته‌اند و هرگز دست و دل و ديده به خيانت باز نمى‌كنند و هم در زندگى خويش از عهدشكنى بدورند و به پيمانهاى خود وفا مى‌كنند. لا امانتهاى خدا و مردم‌ لا امانتهايى كه آيه شريفه به آنها اشاره دارد و مردم با ايمان را بدين وسيله به رعايت آنها بر مى‌انگيزد، بر دو بخش قابل تقسيمند: 1 - امانتهاى خدا 2 - امانتهاى مردم‌ منظور از امانتهاى خدا، عبارت از كارهاى عبادى است كه در راه پرستش او و در جهت به دست آوردن خشنودى او انجام مى‌شود كه از جمله آنها نمازهاى گوناگون، روزه‌ها، غسلها و رعايت ديگر مقررات خداست. و امانتهاى مردم نيز آن كارهايى است كه در درجه نخست، انسان با آنها و حقوق و حدودشان روبروست؛ كارهايى چون: امانتها، عاريه‌ها، گواهى‌ها، توزين كالاها، كيل اجناس، روابط تجارى و داد و ستدها، و انواع قراردادها، كه رعايت حرمت آنها بر انسان توحيدگرا و شايسته‌كردار كارى لازم و بايسته است. لا اقسام پيمانها لا امّا پيمانهايى كه آيه شريفه، مردم را به رعايت آنها برمى‌انگيزد و وفادارى و رعايت آنها را از ويژگيهاى مردم با ايمان عنوان مى‌سازد، بر سه بخش قابل تقسيم‌اند: 1 - فرمانها و مقرّرات خدا. 2 - قراردادها و پيمانهايى كه ميان مردم در ابعاد گوناگون به امضا مى‌رسد. 3 - ديگر نذرهاى گوناگونى كه انسان انجام آنها را بر خود لازم مى‌سازد. همه اينها امانتها و پيمانهايى هستند كه انسان توحيدگرا و با ايمان بايد آنها را رعايت نمايد؛ چرا كه رعايت آنها از ويژگيهاى مردم با ايمان است. در نهمين آيه مورد بحث، به ويژگى ديگر مردم با ايمان كه پيوند ناگسستنى و ارتباط شورانگيز و خالصانه با آفريدگار هستى است پرداخته و مى‌فرمايد: وَ الَّذينَ هُمْ عَلى‌ صَلَواتِهَمْ يُحَافِظُونَ و نيز آنان كسانى هستند كه در حفظ حرمت نمازهاى خويش و درست و به هنگام خواندن آنها مى‌كوشند و مراقبت مى‌نمايند و آن را تباه نمى‌سازند. قرآن شريف در اين آيات كه مردم با ايمان را وصف مى‌كند، از بزرگداشت نماز و رعايت حرمت آن و انجام شايسته و بايسته‌اش دوبار سخن به ميان آورده است تا شكوه و عظمت آن را بيشتر روشن سازد. قرآن پس از به تابلو بردن ويژگيهاى گوناگون و صفات ارزنده و برجسته مردم با ايمان، اينك به ثمره پربركت آن پرداخته و مى‌فرمايد: «أُوْلئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ اينان هستند كه ميراث‌برانند.» آرى! كسانى كه به اين ويژگيها آراسته و از اين صفات ارزشمند بهره‌ور باشند، سراها و جايگاه‌هاى دوزخيان را در بهشت پرطراوت و زيبا به ارث مى‌برند. از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله آورده‌اند كه فرمود: ما منكم من احدٍ الاّ له منزلان: منزل فى الجنة و منزل فى النّار، فان مات و دخل النّار ورث اهل الجنّة منزله.(99) هر كدام از شما داراى دو سرا و دو جايگاه است كه يكى از آنها در بهشت پرطراوت و زيباست و ديگرى در آتش شعله‌ور و سوزان دوزخ؛ از اين رو هر كس جهان را بدرود گويد و بخاطر بدانديشى و بيداد به دوزخ رود، سراى او را در بهشت، بهشتيان به ميراث مى‌برند. امّا به باور پاره‌اى، منظور اين است كه كسانى كه داراى اين صفات برجسته و ويژگيهاى ارزشمند باشند، سرانجام - بسان وارثى كه به ارث مى‌رسد - به بهشت پرطراوت و پرنعمت خواهند رسيد. در آخرين آيه مورد بحث، در اشاره به سرنوشت شورآفرين و فرجام دل‌انگيز اين وارثان مى‌فرمايد: اينان همان كسانى هستند كه بهشت برين را به ارث مى‌برند و آنگاه در آنجا ماندگار و جاودانه خواهند بود: اَلَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيْهَا خَالِدُونَ‌ واژه «فردوس» يكى از نامهاى دل‌انگيز بهشت است. به باور پاره‌اى، نام يكى از بوستانهاى پرطراوت بهشت است. و پاره‌اى بر آنند كه منظور، بوستان و باغ ويژه‌اى از بهشت زيباى خداست. اصل واژه «فردوس» به باور پاره‌اى، يك واژه «رومى» است كه به فرهنگ قرآن و عرب وارد شده است؛ امّا به باور پاره‌اى ديگر، يك واژه عربى بوده و به مفهوم تاكستان و بوستان انگور است. «جبايى» در مورد اين ميراث‌برى و ارث پرشكوه و گرانبها مى‌گويد: منظور اين است كه بهشت پرطراوت و پرنعمت خدا، بخاطر آراستگى آنان به صفات برجسته‌اى كه گذشت، بدون رنج و زحمت نصيب آنان خواهد شد. لا پرتويى از آيات‌ لا در آيات يازده‌گانه‌اى كه ترجمه و تفسير آنها گذشت اين سه نكته انسانساز نيز در خور تعمّق و تفكّر است: 1 - نويد رستگارى و نجات‌ در آغاز اين سوره، قرآن شريف اين نويد و اين مژده را مى‌دهد كه: مردم توحيدگرا و با ايمان رستگارند؛ و در همه ابعاد و راهها به فلاح و نجات و رستگارى پر كشيده و به هدفهاى دنيوى و اخروى، مادى و معنوى و الهى و انسانى خويش نايل آمده و شاهد نيكبختى را در آغوش كشيده‌اند. اينان در زندگى، در پرتو ايمان آگاهانه و خالصانه و راستين، از همه اسارتها آزاد، از همه خرافه‌ها بركنار و از همه ذلّتها رها، و به اوج عزّت و سرفرازى، آزادى و استقلال و پاكى و عدالت اوج گرفته‌اند؛ و در سراى آخرت نيز به بهشت پرطراوت و زيبا و نعمتهاى بى‌شمار خدا و خشنودى او و همنشينىِ پيامبران و امامان نور نائل آمده‌اند، و چه رستگارى برتر و بهتر از اينها! 2 - ويژگيهاى ايمان‌آوردگان‌ از پى اين نويد جانبخش و اين مژده شكوهبار، به ترسيم اساسيترين ويژگيهاى آنان پرداخته و روشنگرى مى‌كند كه فرد و جامعه و خانواده و حكومت و نظام و تمدّن با ايمان، آن فرد و نظام و جامعه و تمدّنى است كه رابطه‌اش با خدا، خالصانه و دوستانه و راستين، رابطه‌اش با مردم بر اساس رعايت حقوق و حرمت آزادى آنان، رابطه‌اش با خودش بر اساس پاكى و راستى، و رابطه‌اش با هستى بر اساس هدفدارى باشد؛ و آنگاه اين ويژگيهاى را براى آنان مى‌شمارد: 1 - خشوع در نماز يا پيوند با خدا 2 - دورى گزيدن از انديشه، گفتار و عملكرد بيهوده و ظالمانه، 3 - اداى حقوق همه مردم بويژه محرومان و ناتوانان؛ 4 - ويژگى امانت و امانتدارى در همه ابعاد گوناگون حيات، 5 - پاكى و پاكدامنى و قداست و عفّت، 6 - وفادارى و پاى‌بندى به تعهّدات فردى و اجتماعى، 7 - و ديگر مراقبت و محافظت از نماز و ياد خدا. 3 - پاداش شكوهبار آنان‌ و سرانجام به پاداش شكوهبار اخروى چنين فرد و جامعه و تمدّنى پرداخته و آنان را وارث و به دست آورنده بهشت برين، وصف مى‌كند؛ آن بهشت پرطراوت و زيبا و پرنعمتى كه همه شايستگان و شايسته‌كرداران بايد براى رسيدن به آن، با همه توان بكوشند؛ اولئك هم الوارثون،الّذين يرثون الفردوس...

2 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

3 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

4 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

5 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

6 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

7 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

8 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

9 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

10 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

11 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :1

12 - 12 - و بى‌گمان، ما انسان را از چكيده‌اى از گلى تيره آفريديم. 13 - آنگاه او را [به صورت‌] نطفه‌اى در جايگاهى استوار قرار داديم. 14 - سپس آن نطفه را به صورت خون بسته‌اى درآورديم؛ و از پى آن، آن خون بسته را به صورت پاره‌گوشتى پديدار ساختيم؛ و در مرحله بعد، آن پاره گوشت را استخوانهايى گردانيديم؛ پس از آن،بر آن استخوانها گوشتى فروپوشانديم؛ و سرانجام [با دميدن روح‌] او را به صورت آفريده‌اى ديگر پديد آورديم؛ پس با بركت [و خجسته ]است آن خدايى كه نيكوترين آفرينندگان است. 15 - آنگاه شما پس از اين، بى‌گمان، جهان را بدرود خواهيد گفت. 16 - سپس در روز رستاخيز [از رحم زمين‌] برانگيخته خواهيد شد. 17 - و بيقين ما بر فراز [سر] تان هفت راه [آسمانى‌] پديد آورديم. و ما از آفرينش، [و آفريدگان‌] غافل [و بى‌خبر] نبوده‌ايم. 18 - و از آسمان، آبى به اندازه‌اى [مناسب‌] فرود آورديم؛ آنگاه آن [آب ]را در زمين جاى داديم، و بى‌گمان ما براى [از ميان ]بردن آن توانا هستيم. 19 - سپس بوسيله آن [آب و فرود باران‌] باغهايى [پرطراوت و سرسبز ]از درختان خرما و انگور براى شما پديد آورديم؛ در آنها ميوه‌هاى بسيارى براى [بهره‌ورى ]شماست و شما از آنها [بطور دلخواه‌] مى‌خوريد [و بهره مى‌بريد]. نگرشى بر واژه‌ها «سلاله»: خلاصه و عصاره‌اى است كه از چيزى برگزيده و گرفته مى‌شود. «نطفه»: در اصل به مفهوم آب اندك است و گاه به آب بسيار گفته مى‌شود. «قرار مكين»: «جايگاه استوار» و «قرارگاه امن» كه در اينجا منظور «رحم» مى‌باشد. «طرائق»: راهها؛ و پاره‌اى نيز آن را به مفهوم طبقه‌ها گرفته‌اند. تفسير آفرينش شگفت‌انگيز انسان‌ پس از ترسيم اساسى‌ترين ويژگيهاى مردم با ايمان و پاداش پرشكوه و فرجام خوش آنان، اينك به مراحل شگفت‌انگيز آفرينش انسان - كه از بهترين راههاى شناخت خدا و ايمان به اوست - پرداخته و مى‌فرمايد: وَلَقَدْ خَلَقْنَا اْلاِنْسَانَ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ طِيْنٍ‌ سوگند باد كه ما انسان را از عصاره و چكيده‌اى از گلى تيره پديد آورديم. منظور از انسان در آيه شريفه، فرزندان آدم عليه السلام مى‌باشند؛ چرا كه اين واژه اسم جنس است و همه را فرا مى‌گيرد. و منظور از واژه «سلالة»، «نطفه» انسان است كه از خاك آدم پديده آمده، چرا كه اين نطفه از همان خاكى است كه آدم از آن آفريده شد. به باور پاره‌اى منظور از «انسان» در اين آيه، آدم عليه السلام مى‌باشد كه عصاره و چكيده‌اى از قشر رويين زمين است. در دوّمين آيه مورد بحث مى‌فرمايد: ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَكِينٍ. آنگاه او را بصورت نطفه‌اى در جايگاهى استوار قرار داديم. منظور از جايگاه استوار، «رحم» مى‌باشد؛ چرا كه آنجا قرارگاه استوارى است كه نطفه تا هنگامه‌اى كه مقرّر شده است، در آنجا به رشد و سير تكاملى خود ادامه مى‌دهد. با اين بيان در آيه نخست، سخن از آغاز وجود انسان است كه از خاك برخاسته و به خاك برمى‌گردد امّا در آيه دوّم از تداوم نسل انسان از راه نطفه و قرار گرفتن آن در رحم، و آنگاه رشد و ولادت كودك سخن مى‌گويد. در سومين آيه مورد بحث در اشاره به سير تفكّرانگيز اين نطفه در عالم رحم، و ترسيم چهره‌هاى گوناگون آفرينش آن مى‌فرمايد: ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً آنگاه آن نطفه را به صورت خون بسته‌اى درآورديم. فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً سپس آن خون بسته را [بسان‌] پاره‌گوشتى پديدار ساختيم. فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً و از پى آن، آن پاره گوشت را به صورت استخوانهايى درآورديم. فَكَسوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً و در مرحله بعد بر آن استخوانهاى منظّم، گوشت فروپوشانديم. منظور پروردگار از ترسيم مراحل بهت‌آور و شگفت‌انگيز آفرينش و تكامل انسان در عالم رحم اين است كه خردمندان و انديشوران را به حكمت بديع و صنعت عجيب و نعمت وصف‌ناپذير و كامل خود توجّه دهد تا از اين راه به قدرت، فرزانگى، توانايى و عظمت او پى برند. ثُمَّ اَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آَخَرَ آنگاه كه اين جنين و اين موجود شگفت‌آور پس از پيمايش راه كمال، از نظر استخوان‌بندى و پوشش گوشت بر روى آنها به مرحله مطلوب و مقرر رسيد، ما آفرينشى نوين - با دميدن روح - به او بخشيديم. به باور گروهى ديگر، اين فراز، اشاره به رويش مو و دندانها و مجهّز شدن به نيروى دريافت است. و به باور «حسن» منظور اين است كه: و آنگاه نر بودن و يا ماده بودن او را مقرر كرديم. فَتَبَارَكَ اللَّهُ‌اَحْسَنُ الْخَالِقِينَ. پس پرشكوه و خجسته است آن خدايى كه خير و بركت او هماره و جاودانه است. و به باور پاره‌اى منظور، اين است كه: پس در خور بزرگداشت و ستايش است آن خدايى كه خير و بركت او جاودانه و پايان‌ناپذير است؛ چرا كه ذات پاك او آغازگر و سرآغاز و جاودانه و زوال‌ناپذير است؛ و واژه مبارك از ريشه «بروك» به مفهوم «ثبوت» برگرفته شده است. قرآن بدان دليل به «بهترين و نيكوترين آفرينندگان» تعبير مى‌كند كه هرآنچه مى‌آفريند زيبا و نيكو و تحسين‌برانگيز است و تفاوتى در آفرينش او نيست. واژه «خلق» در اصل به مفهوم تقدير و اندازه‌گيرى است؛ و «خلق اديم» به مفهوم اندازه‌گيرى سفره يا قطعه‌اى از چرم براى جدا كردن و بريدن آن است. «حذيفه» مى‌گويد: آيه شريفه نشانگر اين نكته ظريف و دقيق است كه واژه خلق به مفهوم اندازه‌گيرى و ساختن چيزى، گاه در مورد كار ديگرى نيز به كار مى‌رود، امّا آفرينش واقعى شاهكارى است كه ويژه آفريدگار هستى است؛ چرا كه ذات پاك اوست كه با اندازه‌گيرى و محاسبه دقيق و بدون تفاوت و اختلاف، پديده‌هاى گوناگون و از آن جمله انسان را، جامه هستى مى‌پوشاند و آنها را بدون ضعف و نقص پديدار مى‌سازد؛ آرى، اين خداست كه ماده و صورت پديده‌ها را مى‌آفريند و قدرت و قدرت‌نمايى او بى‌كرانه است. در آيه ديگرى مى‌فرمايد: «ألا له الخلق و الأمر(100) بهوش باشيد كه آفرينش و گردانندگى، ويژه ذات پاك اوست.» در روايت است كه «عبدالله بن سعد» كه يكى از كاتبان وحى بود و به دستور پيامبر گرامى هر آيه‌اى رادر جاى مقرّرش مى‌نوشت و براى پيامبر بازمى‌خواند، هنگام نگارش اين آيه، وقتى به اين جمله رسيد كه:«ثم انشأناه خلقاً آخر»، پيش از آنكه پيامبر ادامه آيه را بخواند، به قلب او افتاد كه: «فتبارك اللّه احسن الخالقين». در اين انديشه بود كه پيامبر ادامه آيه را تلاوت فرمود؛ و او ديد شگفتا، همان فرازى است كه بر قلبش افتاد. او به اين پندار رفت كه اگر محمد صلى الله عليه وآله پيام‌آور خداست و وحى الهى را دريافت مى‌دارد، من چرا نباشم؟ مگر اينك به من الهام نشد و آنچه بر دلم افتاده بود، درست از كار درآمد؟ با اين پندار مدينه را به آهنگ مكّه ترك كرد و در آنجا راه كفر و ارتداد را در پيش گرفت. اگر اين روايت درست باشد، ممكن است چنين جمله و فرازى به قلب انسان خطور كند، امّا نه دليل رسالت است و نه دريافت وحى و پيام، و آن عنصر فرومايه اگر چنين كرده باشد يا دستخوش اشتباهى هولناك گرديده و يا خود را به پستى و فرومايگى درافكنده و بخاطر حسادت ورزيدن به مقام والاى پيامبر به آفت ترديد و كفر گرفتار گشته و كارش به رسوايى دنيا و آخرت كشيده است. پس از ترسيم مراحل شگفت‌انگيز آفرينش انسان در جهان رحم، و به تابلو بردن قدرت و حكمت و عظمت آفريدگار هستى و قدرت‌نمايى بى‌نظير و نقش بهت‌آورش بر قطره بى‌مقدارى از آب، آنهم در ظلمتكده رحم، اينك مى‌فرمايد: ثُمَّ اِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَميِّتُونَ. پس از همه اين مراحل و همه اين شگفتيها، سرانجامْ همه شما پس از رسيدن، به سرآمد مقرّر، جهان را بدرود خواهيد گفت و كسى جاودانه در اين جهان نخواهد ماند. و در ادامه آيات در اين مورد به روشنگرى مى‌پردازد كه: امّا اين مرگ به مفهوم پايان همه چيز و نابودى شما نيست بلكه رستاخيزى در كار است و سرانجامْ همه شما دگرباره از شكم زمين برخواهيد خاست؛ در اين مورد مى‌فرمايد: ثُمَّ اِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ. سپس همه شما در روز رستاخيز برانگيخته خواهيد شد و آنگاه به جايگاه حسابرسى و دريافت پاداش كارهاى شايسته و چشيدن طعم تلخ كيفر گناهان، هدايت خواهيد گشت. در آيه شريفه آفريدگار هستى روشن مى‌سازد كه اين ساختمان شگفت‌انگيز وجود انسان سرانجام با مرگ از هم مى‌پاشد و دگرباره به خاك باز مى‌گردد؛ امّا از آنجايى كه جهان هدفدار است و آفرينش انسان نيز بر اساس هدفى حكيمانه صورت پذيرفته است؛ او دگرباره در روز رستاخيز به خواست پروردگارش از دل زمين برمى‌خيزد و به سوى بهشت و يا دوزخ رهسپار مى‌گردد و مرگ هرگز به مفهوم نابودى او نيست. لازم به يادآورى است كه اين زنده شدن انسان در روز رستاخيز و آمدنش به صحراى محشر و يا يادآورى اين اصل، هيچ‌گونه ناسازگارى با زنده شدن او در عالم قبر و جهان برزخ يا موارد ديگر ندارد؛ چرا كه آفريدگار هستى در همين جهان بسيارى را پس از مرگ، از روى حكمت و مصلحت، زندگى دوباره بخشيده و براى مدّتى ديگر به اين جهان بازگردانده است كه دو نمونه آن عبارتند از: 1 - اين كه خدا جان هزاران تن از مردم را - كه از بيم مرگ از خانه‌هاى خويش خارج شدند - گرفت و آنگاه آنان را زندگى بخشيد كه قرآن در اين مورد مى‌فرمايد: ألم تر الى الّذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم اللّه موتوا ثمّ احياهم...(101) آيا از حال و روز كسانى كه از ترس مرگ از خانه‌هاى خويش بيرون رفتند و شمارشان به هزاران تن مى‌رسيد، خبر نيافتى؟ پس خدا به آنان فرمود: اينك تن به مرگ سپاريد و جهان را بدرود گوييد؛ و آنگاه آنان را زنده گردانيد... 2 - و ديگر اين كه خدا گروهى از قوم موسى را پس از آنكه آنان را در كوه طور از دنيا برد، دگرباره زندگى بخشيد. گفتنى است كه آيه شريفه نشانگر آن است كه ديدگاه «نظام» كه انسان را روح پندارد، بى‌اساس است. و نشانگر آن است كه ديدگاه «معمّر» نيز كه انسان را موجودى غير مادى مى‌پندارد، باطل است. نشانه‌هاى خدا در آفرينش‌ در ششمين آيه مورد بحث به نشانه‌هاى يكتايى قدرت خدا در آفرينش باز مى‌گردد و مى‌فرمايد: وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ‌ و بيقين ما بر فراز سرتان هفت آسمان آفريده‌ايم. به باور پاره‌اى، منظور از هر آسمان در آيه شريفه يك راه است و بدان دليل از آسمان به طريق و راه تعبير مى‌كند كه همه آسمانها به يكديگر راه دارند و هر كدام پس از ديگرى قرار گرفته‌اند. امّا به باور پاره‌اى ديگر، بدان دليل به آسمانها، راهها گفته شده است كه آنها راه عبور فرشتگان مى‌باشند. از ديدگاه برخى منظور از واژه «طريق» طبقه است و بر اين اساس مفهوم آيه اين است كه: و ما بر فراز سرتان طبقه‌هاى هفتگانه آسمان را آفريديم. برخى بر آنند كه ميان هر آسمان پانصد سال راه است. وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ. و ما از كار آفرينش و حال و روز آنچه آفريده‌ايم بى‌خبر نيستيم؛ چرا كه ما هفت آسمان بر سر آنان آفريديم و نيز خورشيد و ماه و ستارگان را بر فرازشان فروغ‌افكن ساختيم. به باور پاره‌اى، منظور اين است كه ما آنها را بيهوده نيافريديم، بلكه همه را از روى آگاهى و مصلحت و بر اساس حكمت آفريده و به روند كار و حال آنها آگاهيم. اين آيه شريفه نشانگر آن است كه خدا بر هر چيزى آگاه است. و نيز انسان را از نافرمانى و گناه بازداشته و به انجام كارهاى شايسته بر مى‌انگيزد. در ادامه سخن در اين مورد، در اشاره به جلوه ديگرى از قدرت خدا مى‌فرمايد: وَاَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ و ما از آسمان، آبى به اندازه مناسب و مقرّر فرو فرستاديم؛ نه آنقدر زياد كه زمينها را غرق و تباه سازد و نه كم و ناچيز كه زندگى گياه و حيوان و انسان به خطر افتد. فَاَسْكَنَّاهُ فِى الاَرْضِ‌ آنگاه اين آب را در دل زمين و يا روى آن در منابع و مخازن گوناگونى گرد آورديم و زمين را جايگاه آب ساختيم تا بتدريج مورد بهره‌بردارى قرار گيرد. به باور پاره‌اى، منظور اين است كه ما آب را در جويبارها و نهرها و چاهها قرار داديم تا مردم در تابستان كه ديگر فصل بارندگى نيست از آن استفاده كنند. امّا به باور پاره‌اى ديگر، منظور اين است كه ما آب را در چشمه‌سارها جارى ساختيم. «ابن عباس» از پيامبر گرامى آورده است كه فرمود: خدا پنج نهر پر آب از بهشت روان ساخت: رودخانه «سيحون» كه در «هند» است و رود «جيحون» كه در «بلخ» است و رودخانه «دجله» و «فرات» كه هردو در خاك «عراق» مى‌باشند و «نيل» كه در «مصر» است، آرى خدا اينها را از يك چشمه جوشان فرو فرستاد و در زمين جارى ساخت و در آنها سودهاى سرشارى براى مردم جهان قرار داد كه در اين مورد مى‌فرمايد: و انزلنا من السّماء ماءً بقدرٍ و ما از آسمان، آبى به اندازه مناسب و مقرر فرو فرستاديم. وَاِنَّا عَلَى‌ ذَهَابِ بِهِ لَقَادِرُونَ و بى‌گمان ما مى‌توانيم اين آبهايى كه در مخازن و منابع گوناگون زمين ذخيره مى‌سازيم، نابود سازيم و از ميان ببريم؛ و آنگاه همه جانداران از فشار بى‌آبى و تشنگى هلاك گردند. و بدينسان در اين آيه شريفه آفريدگار هستى پرتوى از عظمت نعمتِ گران آب را كه هر سال باندازه مقرر و مناسب از آسمان فرو مى‌فرستد ترسيم مى‌كند. در آخرين آيه مورد بحث به نعمت گران و حياتبخش ديگرى كه بوسيله باران زندگى‌ساز و آب، مى‌رويد و شكوفا مى‌گردد، پرداخته و مى‌فرمايد: فَاَنْشَأْنَا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَ اَعْنَابٍ‌ آنگاه بوسيله همين آب است كه ما باغهايى از خرما و انگور براى بهره‌ورى شما انسانها پديد آورديم. لَكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثيرَةٌ در اين باغها و بوستانها براى شما ميوه‌هاى رنگارنگ و فراوانى است؛ وَ مِنْهَا تَأْكُلُونَ. و شما از آنها بهره‌ور مى‌گرديد و مى‌خوريد. در آيه شريفه بدان دليل از ميان همه ميوه‌ها تنها از خرما و انگور نام مى‌برد كه در «حجاز» تنها اين ميوه‌ها بدست مى‌آمد و آنان اين دو ميوه را خوب مى‌شناختند. نظم و پيوند آيات‌ در مورد چگونگى نظم و پيوندِ اين آيات متنوّع آورده‌اند كه: 1 - در آيات گذشته، آفريدگار هستى در مورد نعمتهاى ارزشمند آن جهان كه ويژه مردم با ايمان است سخن گفت؛ و اينك در اين آيات، نخست، در باره آفرينش انسان سخن مى‌گويد تا آنان را به تفكّر و انديشه برانگيزد و به تلاش و كوشش براى رسيدن به نعمتهاى سراى آخرت، شوق و شورشان بخشد و به انجام كارهاى شايسته، تشويق و ترغيب‌شان نمايد. 2 - آنگاه پس از بحث درباره سراى آخرت و نعمتهاى آن، روشنگرى مى‌كند كه هر كس بتواند انسان را با اين شگفتى‌ها و اسرار و رموز بيافريند، همو مى‌تواند پس از مرگ و متلاشى شدن جسم انسان، دگرباره او را در آستانه رستاخيز زندگى بخشد. 3 - آنگاه به ترسيم پرتوى از قدرت بى‌كران خدا در آفرينش آسمانها و زمين و فروفرستادن باران و ذخيره ساختن آب در زمين و منابع و مخازن آن مى‌پردازد و روشنگرى مى‌كند كه چگونه و با چه حكمت و تدبيرى اين آبها را در چشمه‌سارها، جويبارها، رودخانه‌ها، درياها و اقيانوسها تقسيم و روان مى‌سازد. 4 - و سرانجام روشن مى‌سازد كه اگر بخواهد مى‌تواند اين نعمت گران و زندگى‌ساز را از زمين بگيرد، امّا چنين نمى‌كند بلكه به اراده حكيمانه خويش، آن را در دسترس انسان قرار مى‌دهد.

13 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12

14 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12

15 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12

16 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12

17 - مراجعه شود به تفسیر سوره مؤمنون ، آیه :12

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 18 - حزب 35 - سوره مؤمنون - صفحه 342
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر مجمع البیان

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 99,881,949