خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 19 - حزب 37 - سوره فرقان - صفحه 362


وَقَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلَائِکَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا کَبِیرًا
21 - - و آن كسانى كه به ديدار ما اميد نمى‌دارند، [و رستاخيز را باور نمى‌كنند]، گفتند: چرا فرشتگان بر ما فروفرستاده نشدند، يا چرا [ما] پروردگار خويش را نمى‌بينيم؟ به راستى كه آنان در مورد خويشتن تكبّر ورزيدند و طغيان بزرگى در پيش گرفتند [و سخت سركشى كردند].
22 - روزى كه فرشتگان را مى‌بينند، در آن روز براى گناهكاران هيچ نويدى نيست، و [به آنان‌] مى‌گويند: [بهشت پرطراوت و زيباى خدا براى شما،]حرام و ممنوع است.
23 - و به سراغ هر كارى كه انجام داده‌اند مى‌رويم، و [تمامى‌] آن را [چونان‌]گردى پراكنده مى‌سازيم.
24 - بهشتيان، در آن روز قرارگاهشان بهتر و آرامگاه نيمروزيشان نيكوتر [و دل انگيزتر] است.
25 - و روزى را [بيادآور] كه آسمان با ابرها[يى كه در آن است ]مى‌شكافد و فرشتگان چنانكه بايد فرو فرستاده مى‌شوند،
26 - آن روز فرمانروايى به حق از آن [خداى‌] بخشاينده است؛ و روزى است كه بر كفرگرايان سخت دشوار خواهد بود.
27 - و روزى را [بياد آور] كه بيدادگر [و تجاوزكار] دست‌هاى خويشتن را [از سر ندامت‌] مى‌گزد [و] مى‌گويد: اى كاش من به همراه پيامبر راهى در پيش گرفته بودم.
28 - اى واى بر من! كاش فلانى را به دوستى بر نگرفته بودم.
29 راستى كه او مرا از ياد [خدا و كتاب آسمانى او] پس از آنكه به من رسيد گمراه ساخت و شيطان هماره فرو گزارنده [و خوار كننده‌] انسان است.
30 - و [آن روز] پيامبر [گرامى از مردم به بارگاه خدا شكايت مى‌برد و [مى‌گويد: پروردگارا! مردم ] و جامعه‌] من اين قرآن را [كه بايد برنامه زندگى مى‌ساختند، به صورت‌] واگذاشته [و تعطيل‌]گردانيدند [و به مقررات و مفاهيم و روح پيام آن عمل نكردند].

نگرشى بر واژه‌ها
«رجاء»: اميد بستن و اميدوار گرديدن.
«لقاء»: ديدار نمودن.
«عتو»: سركشى كردن.
«حجر»: در تنگنا قرار دادن و باز داشتن، اين واژه در حرام به كار مى‌رود، چرا كه انسان با حرام شدن چيزى بر او، در تنگنا قرار مى‌گيرد.
هباء: غبارى كه نمى‌توان آن را گردآورد.
فلان: كنايه از «مرد»، و «فلانه» نيز كنايه از «زن» مى‌باشد، و هنگامى كه در مورد حيوان به كار مى‌رود، الف و لام بر سرش مى‌آيد.

شأن نزول‌
در شأن نزول و داستان فرود هفتمين آيه مورد بحث سه روايت آورده‌اند كه بدين صورت است:
1 - «ابن عباس» آورده است كه اين روايت در مورد «عقبة بن ابى معيط» و «ابى‌بن خلف»، دو تن از سركردگان شرك و استبداد فرود آمد، چرا كه آن دو - كه با يكديگر دوستى ديرين داشتند - هماره در تصميم بر كارى بزرگ، با هم به همفكرى و تبادل نظر مى‌پرداختند و خشنودى و رضايت خاطر يكديگر را بر حق و عدالت ترجيح مى‌دادند كه يكبار جريانى اين گونه اتفاق افتاد:
«عقبه» هرگاه از سفرى طولانى باز مى‌گشت، سركردگان قوم را به ميهمانى فرا مى‌خواند، از اين رو در بازگشت از يك سفر طولانى آنان را فرا خواند و آن بار پيشواى گرانقدر توحيد پيامبر گرامى را نيز دعوت كرد.
آن حضرت با اين انديشه كه فرصت خوبى براى دعوت و پيام‌رسانى خواهد داشت، به آن ميهمانى رفت و زمانى كه غذا آماده شد، فرمود: «عقبه»!
او پاسخ داد: بفرماييد اى محمد صلى الله عليه وآله!
حضرت فرمود: تا هنگامى كه به يكتايى خدا و رسالت پيامبر و آسمانى بودن پيام او گواهى ندهى، من از غذاى تو نخواهم خورد.
او كه با وجود شرك‌گرايى و بيدادگرى‌اش گاه و بيگاه نزد پيامبر مى‌آمد و به همين دليل هم آن حضرت را دعوت كرده بود، گفت: گواهى خواهم داد.
فرمود: پس گواهى بده!
و او بر يكتايى خدا و رسالت پيامبر گواهى داد.
اين خبر داغ به سرعت به گوش دوست و هم‌پيمان وى، «ابى بن خلف» - كه آن روز حضور نداشت - رسيد، و او پس از رساندن خويش به دوست خود، گفت: آيا به راستى تو هم شيفته پيامبر و راه و رسم توحيدى و آسمانى او شده‌اى؟
«عقبه» پاسخ داد: نه،
پرسيد: پس چرا چنين كردى؟
گفت: او به خانه من آمده بود و مى‌خواست غذا نخورد و من شرم كردم كسى را كه دعوت كرده‌ام، بدون پذيرايى از خانه‌ام برود، به همين جهت هم ايمان آوردم تا غذا بخورد، امّا اينك گواهى خويش را پس مى‌گيرم شما نيز آن را ناديده بگير.
امّا «ابىّ» گفت: من، هرگز از كار تو خشنود نخواهم گرديد جز با يك شرط.
گفت كدامين شرط؟
پاسخ داد، بروى و با افكندن آب دهان به سوى محمد صلى الله عليه وآله نشان دهى كه از دل به او ايمان نياورده‌اى!
آن عنصر بيداد پيشه پذيرفت و افزون بر چنين جنايت بزرگى، شكمبه حيوانى را نيز بر دوش پيامبر - كه گويى در حال نماز بود و يا از كوچه عبور مى‌كرد - افكند.
پيامبر گرامى به او هشدار داد كه به كيفر ارتداد و اين شرارت‌هاى گستاخانه، تو را در خارج از «مكه» و حرم خدا نخواهم ديد، جز اينكه سرت را با شمشير بر خواهم گرفت و همانگونه هم شد، چرا كه در جنگ «بدر» دست و پايش را بستند و سرش را بريدند و دوست شرارت پيشه‌اش «اُبى» نيز در جنگ «احد» به دست تواناى پيامبر كشته شد.
«ضحاك» از مفسران پيشين مى‌گويد: هنگامى كه آن عنصر پليد آب‌دهان به سوى پيامبر افكند، آب دهانش بر چهره پليد خودش بازگشت و گونه‌هايش را سوزانيد و اين اثر سوزش شديد تا هنگام مرگ بر چهره‌اش بود.
با اين بيان آيه مورد اشاره در مورد اين عنصر پليد و كار ظالمانه‌اش فرود آمد و فرمود:
و يوم يعضّ الظالم على يديه... (1)
2 - امّا برخى آورده‌اند كه اين آيه درباره هر كفرگرا و بيدادگرى كه فرمانبردارى از خدا را رها كرده و از پى كفرگرايان و ظالمان برود، و خشنودى خاطر آنان را بر بندگى خدا و خشنودى او برگزينند، فرود آمده است.
ششمين امام نور حضرت صادق عليه السلام فرمود:
ليس رجل من قريش الاّ و قد نزلت فيه آية او آيتان تقوده إلى جنةٍ او تسوقه الى نارٍ...(2)
هيچ فردى از شرك‌گرايان قريش نيست، جز اينكه يك و يا دو آيه در مورد آنان فرود آمده است كه او را به بهشت يا دوزخ سوق مى‌دهد و اين در مورد آيندگان نيز جريان دارد.

تفسير
سركشى و حق ستيزى و بهانه‌جويى‌
اينك در نخستين آيه مورد بحث در ترسيم پندارهاى ارتجاعى و بهانه‌هاى احمقانه و سركشى كفرگرايان و ظالمان مى‌فرمايد:
وَ قالَ الَّذِيْنَ لايَرْجُوْنَ لِقاءَنا لَوْلا اُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ
و آن كسانى كه به ديدار پاداش و كيفر خدا و روز رستاخيز اميدى نمى‌دارند و همه را انكار مى‌كنند، مى‌گويند: چرا فرشتگان بر ما فروفرستاده نمى‌شوند؟! و چرا آنان نزد ما نمى‌آيند تا بر رسالت پيامبر گواهى دهند، تا ما در اين مورد به يقين برسيم؟
به باور پاره‌اى واژه «رجاء» در زبان و لغت برخى تيره‌هاى عرب به مفهوم ترس و بيم است، چرا كه وقتى كسى به چيزى اميد مى‌دارد در حقيقت مى‌ترسد كه مبادا از او دريغ گردد و يا از دستش برود.
اَوْ نَرَى رَبَّنا
يا چرا ما پروردگار خود را نمى‌بينيم تا او دستور فرمانبردارى از پيامبرش را به خودمان بدهد؟
«جبايى» مى‌گويد: اين فراز از آيه نشانگر آن است كه آنان خدا را جسم مى‌پنداشتند و بر اين پندار بودند كه او را با چشمان خويش بنگرند.
لَقَدِ اسْتَكْبَرُوْا فِى اَنْفُسِهِمْ‌
آنان در مورد خويشتن بسيار تكبر ورزيدند و خود را به ناروا بزرگ پنداشتند و با اين بافته‌ها، در انديشه خود پسندى و خود بزرگ‌بينى بودند.
وَعَتَوْ عُتُواًّ كَبِيْراً.
و سخت سركشى و طغيانگرى كردند.
آرى، آنان با اين بهانه‌جويى و حق‌ستيزى در برابر دعوت خدا و فرمان او سخت سركشى كردند.

در دوّمين آيه مورد بحث اعلام مى‌دارد كه بيدادگران و كافران در روز رستاخيز فرشتگان را خواهند ديد:
يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ
روزى فرشتگان را خواهند ديد كه هيچ كس مردم گناهكار و جنايت‌پيشه را نويد بهشت و پاداش نخواهد داد.
وَيَقُوْلُونَ حِجْراً مَحْجُوْراً.
و فرشتگان به آنان مى‌گويند: بر شما حرام است كه كسى نويدتان دهد.
به باور پاره‌اى در جاهليت چنين رسم بود كه هرگاه كسى در ماه‌هاى حرام به ديگرى برخورد مى‌نمود و از او مى‌ترسيد، به او مى‌گفت: «حجراً محجورا» و منظورش اين بود كه به حرمت اين ماه از من بگذر، چرا كه در اين ماه بر تو حرام است كه بر من تعرّض كنى؛ و با اين شيوه از يورش او جلوگيرى مى‌كرد. آيه شريفه بيانگر آن است كه شرك‌گرايان و ظالمان در روز رستاخيز نيز همين شيوه را به هنگام برخورد با فرشتگان به كار مى‌گيرند، چرا كه آنان اميد دارند برايشان راه نجاتى داشته باشد.
امّا به باور پاره‌اى ديگر منظور اين است كه فرشتگان به آنان مى‌گويند: تنها كسى كه به يكتايى خدا گواهى داده و راه توحيدگرايى و يكتا پرستى را در زندگى گام سپرده است مى‌تواند وارد بهشت گردد.
و برخى نيز بر آنند كه، فرشتگان به آنان مى‌گويند: بر شما حرام است كه به خدا و پيامبر و يا فرشتگان پناه بريد، چرا كه پناهى نخواهيد داشت.

و مى‌فرمايد:
وَقَدِمْنا اِلى ما عَمِلُواْ مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوْراً.
و آن گاه ما به سراغ عملكرد آنان مى‌رويم و آن را به صورت غبارى پراكنده در مى‌آوريم، بصورتى كه هيچ سودى براى آنان نداشته باشد.
اين آيه شريفه از نظر زيبايى واژه‌ها و قالب و زيبايى و دلنشينى محتوا و مفهوم شگفت‌انگيز است، چرا كه مى‌خواهد روشنگرى كند كه: ما بسان كسى كه به چيزى كه مورد پسند و دلخواه او نيست روى مى‌آورد تا آن را دگرگون سازد، به عملكرد ناپسند و ظالمانه آنان روى مى‌آوريم و همه را يكسره بسان غبارى بر باد مى‌دهيم.
به بيان ديگر منظور اين است كه: شرك‌گرايان و زورمداران در زندگى خود، به اميدى به كارهايى بسان: يارى مظلوم، هشدار به ظالم، آزاد ساختن بردگان، رعايت انصاف، پرداخت هزينه زندگى محرومان و نيازمندان دست زده‌اند تا به هنگام نياز از آنها سود برند، امّا از آن جايى كه اين كارها، نه براى خشنودى خدا و به انگيزه تقرّب به بارگاه او، بلكه براى تقرّب به بت‌هاى گوناگون و رسيدن به هواى دل انجام شده است از هيچ يك از آنها سودى نمى‌برند و آنها هيچ و پوچ و بى‌ارزش بوده و به كارشان نمى‌آيد.
واژه «هباء» به مفهوم «غبار» آمده، امّا پاره‌اى به مفهوم گرد و خاكى گرفته‌اند كه حيوانات به هنگام راه رفتن پديد مى‌آورند.
برخى آن را به گرد و خاكى گرفته‌اند كه باد پديد مى‌آورد.
امّا «ابن عباس» آن را به آب ريخته شده، معنى كرده است.
به هر حال آيه شريفه نشانگر آن است كه عملكرد شرك‌گرايان و بيداد پيشگان بيهوده و پوچ است.

در چهارمين آيه مورد بحث در مورد فرجام خوش و دوست داشتنى بهشتيان پرداخته و مى‌فرمايد:
اَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَراًّ وَاَحْسَنُ مَقِيْلاً.
در روز رستاخيز و سراى آخرت قرارگاه بهشتيان بهتر و استراحتگاه آنان نيكوتر و پرشكوهتر است.

واژه «قيلوله» به مفهوم استراحت نيمروزى است و واژه «مقيل» به مفهوم هنگام استراحت يا جايگاه آن است.
يادآورى مى‌گردد كه مفهوم و معناى آيه شريفه، نه اين است كه شرايط دوزخيان خوب و شرايط بهشتيان از آنها بهتر است، هرگز، چرا كه صفت تفضيلى گاه به اين مفهوم به كار نمى‌رود، بلكه در جايى به كار مى‌رود كه يك‌سو از ريشه فاقد آن مفهوم است و طرف ديگر دارنده آن، براى نمونه:
هنگامى كه مى‌فرمايد: «هو اهون عليه» اين كار بر خدا آسان است، و يا گفته مى‌شود: «اللّه اكبر» بدان معنا نيست كه بخواهيم مقايسه كنيم و بگوييم آن كار آسانتر، و يا خدا از هر چيزى بزرگتر است، نه، چرا كه خدا از نظر عظمت به گونه‌اى است كه نمى‌توان ذات بى همتاى اورا با چيزى مقايسه كرد؛ پس در اينجا آن دو واژه به مفهوم بزرگ و آسان آمده‌اند و از اين نمونه‌ها بسيار داريم.

در ادامه سخن به وصف روز رستاخيز و نشانه‌هاى آن پرداخته و مى‌فرمايد:
وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ‌
روز گرفتارى ظالمان يا روز رستاخيز، آن روزى است كه آسمان با ابر پوشيده شده و آن‌گاه از هم مى‌شكافد.
وَنُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيْلاً.
و فرشتگان چنانكه مقرر است فرو فرستاده مى‌شوند.
«ابن عباس» مى‌گويد: آن روز آسمان اول شكافته مى‌شود و ساكنان آن كه از همه جنيان و آدميان بيشترند فرود مى‌آيند.
آن گاه آسمان دوم شكافته مى‌شود و ساكنان آن - كه از همه ساكنان آسمان اوّل و زمين بيشترند - فرود مى‌آيند و همين گونه تا آسمان هفتم...

در ششمين آيه مورد بحث به يكى از ويژگى‌ها و نشانه‌هاى روشن آن روز پرداخته و مى‌فرمايد:
الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ‌
در آن روز فرمانروايى واقعى از آن خداى رحمان است، چرا كه آن روز همه قدرت‌ها و سلطه‌ها، ديگر زوال پذيرفته است.
پاره‌اى بر آنند كه در دنيا سه گونه فرمانروايى ممكن است:
1 - فرمانروايى حقيقى و با عظمت كه ويژه خداست.
2 - فرمانروايى ظاهرى و بر اساس عدل و مقررات دينى كه خدا به انسان‌ها ارزانى مى‌دارد.
3 - و ديگر سلطه ظالمانه - از راه زور و زر و تزوير.
وَكانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِيْنَ عَسِيْراً.
و آن روز براى كفرگرايان و ظالمان روزى است سخت و دشوار؛ امّا براى انسان توحيدگرا و پرواپيشه آن چنان آسان و زود گذر است كه به اندازه يك نماز خواندن فرصت و زحمت ندارد.
بدين‌سان آيه شريفه هشدارى به ظالمان و گناهكاران و نويدى جانبخش براى مردم با ايمان است.
اى كاش او را به دوستى بر نگرفته بودم‌
يكى از ويژگى‌هاى روز رستاخيز پديدار شدن دريغ‌ها و حسرت‌هاست؛ به همين جهت در هفتمين آيه مورد بحث به يكى از صحنه‌هاى عجيب آن پرداخته و مى‌فرمايند:
وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ‌
و روز رستاخيز، روزى است كه ستمكار و بيداد پيشه، بسان «عقبه» از فرط ندامت و حسرت انگشت خود را مى‌گزد و بر خود مى‌پيچد.
آرى، اين سرنوشت شوم كسانى است كه براى خود دوستانى غير از خدا بگيرند.
«عطا» مى‌گويد: آن روز بيدادگران به گونه‌اى دست‌هاى خود را گاز مى‌گيرند كه گوشت آنها تا مرفق ريخته مى شود.
يَقُولُ يا لَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُوْلِ سَبِيْلاً.
در آن روز انسان بيدادپيشه مى‌گويد: اى كاش به راه سعادت‌آفرين پيامبر گام سپرده و از هدايت و راهنمايى او بهره گرفته بودم.

آن‌گاه با دلى پر از غم و اندوه مى‌افزايد:
يا وَيْلَتى لَيْتَنِى لَمْ اَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيْلاً.
اى واى بر من! كاش پيامبر را به دوستى و همنشينى برگرفته و او را فرمانبردارى نموده بودم، و اى كاش شيطان و يا «عقبه» و يا هر دوست گمراه و بدانديش خود را به همنشينى نگرفته بودم. و اگر منظور از واژه ظالم هر بيدادگرى باشد در آن صورت تفسير آيه اين است كه: اى كاش هر دوست و همنشينى كه مرا از راه حق و عدالت به بيراهه مى‌كشيد، چنين كسى را به دوستى بر نگرفته بودم. و بدان دليل واژه «فلان» را به جاى ظالمان آورده است، كه اگر مى‌خواست نام همه آنان، بسان فرعون، هامان، قارون، ابليس و... را يكى پس از ديگرى بياورد گفتار بسيار طولانى مى‌شد، به همين جهت اين واژه را آورد تا همه را شامل گردد.

و نيز مى‌افزايد:
لَقَدْ اَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ اِذْ جاءَنِى‌
اين دوست گمراه، و بيدادپيشه مرا از توجّه به قرآن كه به وسيله پيامبر خدا به من رسيده بود، بازداشت و به گمراهى كشاند.
در ادامه آيه شريفه، قرآن سخن آن ظالم را رها كرده و در هشدارى سخت مى‌فرمايد:
وَكانَ الشَّيْطانُ لِلْاِنْسانِ خَذُولاً.
و شيطان هماره فروگذارنده و خوار كننده انسان است.
و اين بيان به خاطر آن است كه شيطان در دنيا انسان را به وسوسه و به گمراهى مى‌كشد، و در روز رستاخيز از او بيزارى مى‌جويد و وى را به كيفر مى‌سپارد.

در آخرين آيه مورد بحث به ترسيم شكايت پيامبر از حق‌ستيزان و بهانه‌جويان و چگونگى برخورد با قرآن شريف از سوى مردم گناهكار و قانون گريز پرداخته و مى‌فرمايد:
وَقالَ الرَّسُوْلُ يا َربِّ اِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُوْا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوْراً.
و پيامبر خدا در پيشگاه او لب به شكايت مى‌گشايد و مى‌گويد: پروردگارا اين قوم من، قرآن و مفاهيم و مقررات انسانساز آن را وانهاده و از آن دورى جستند.
به باور پاره‌اى منظور از واژه «قوم»، نه همشهريان آن حضرت كه منظور جامعه و امت او در همه قرون و اعصار است، و منظور از فعل «ماضى» نيز در مفهوم «مضارع» مى‌باشد، و پيام آيه اين است كه: پيامبر خدا در روز رستاخيز لب به شكايت مى‌گشايد كه پروردگارا، اين مخالفان وحى و رسالت و اين مدّعيان و بسيارى از اين مردم به پيام قرآن و رهنمود آن گوش جان نسپردند و آن را كتاب زندگى نساختند.

پرتوى از آيات‌
پس از ترجمه و تفسير آيات دهگانه‌اى كه گذشت، اينك به اين نكات درس آموز مى‌نگريم:
1 - آفت كارهاى شايسته‌
در سوّمين آيه‌اى كه گذشت، قرآن روشنگرى مى‌كند كه عملكرد گناهكاران و سركشان و نا خالصان، در روز رستاخيز بسان غبارى پراكنده مى‌گردد، و برايشان سودى نمى‌رساند، چرا كه در نگرش اسلامى عملكردها و كارهاى شايسته نيز بايد به گونه‌اى آغاز و ادامه و انجام پذيرد و پس از انجام از آنها مراقبت بعمل آيد كه از انواع آفت‌ها مصون بمانند، در غير اين صورت ممكن است به يكى از چند گروه آفت‌ها گرفتار آمده و تباه گردند.
الف - آفت‌هايى كه گاه پيش از آغاز كار شايسته، در چگونگى آن اثر مى‌گذارد، چنانكه در روايات آمده است كه كارهاى انسان شرابخور يا حرام‌خوار، تا چهل روز در بارگاه خدا پذيرفته نمى‌شود.
... و اذا شربها حبست صلوته اربعين يوما...(3)
ب - آفت‌هايى كه با آغاز عمل شايسته، آن را پوچ و پوك و تباه مى‌سازد؛ براى نمونه، اگر كسى كار شايسته‌اى را به انگيزه خودنمايى و رياكارى و به رخ ديگران كشيدن انجام دهد، عملكرد او تباه مى‌گردد.
ج - آفت‌هايى، چون: غرور، خودپسندى و خود بزرگ بينى نيز به هنگام انجام عمل باعث نابودى و پوچى آن مى‌گردد.
د - و ديگر آن آفت‌هايى كه پس از انجام كار ممكن است آن را تباه و بى‌اثر سازد، براى نمونه: كسى انفاق كند و از پى آن منّت گذارد و به كسى كه انفاق نموده است اهانت و اذيّت روا دارد.
انجام كارهاى شايسته يك اصل اساسى است و درست انجام دادن آنها، اصل دوّم، و مراقبت و نگاهدارى شايسته از آنها اصل سوّم...

2 - سختى و سهمگينى روز رستاخيز
در آيات و روايات بسيارى، از آن جمله آيات مورد بحث از روز رستاخيز به روزى سخت تعبير شده است، چرا كه:
الف - همه پيوندها گسسته مى‌شود،
ب - همه اسباب و ابزارها از كار مى‌افتد،
ج - ثروت و قدرت و گروه بى‌خاصيت مى‌شود،
د - دوستى‌ها پايان مى‌پذيرد و گاه به دشمنى تبديل مى‌شود،
ه- ميانجيگرى‌ها و شفاعت‌ها تنها به اذن خدا و اجازه او كارگر مى‌افتد،
و - امكان توبه و پوزش هم نيست،
ز - روزى سخت طولانى است...
ح - و ديگر اين‌كه گناهان انسان نيز با انبوه گواهان در برابر انسان قرار مى‌گيرد.
قرآن در اين مورد مى‌فرمايد:
و تقطعت بهم الاسباب.(4)
... و پيوندها در ميان آنان در روز رستاخيز و ديدن عذاب سهمگين آن گسسته مى‌شود.
و مى‌فرمايد:
ما اغنى عنه ماله و ما كسب.(5)
دارايى و آنچه اندوخت سودش نداد...
و مى‌فرمايد:
من الذى يشفع عنده الاّ باذنه.(6)
كيست آن كسى كه جز به اذن او در بارگاهش به شفاعت برخيزد؟!
و مى‌فرمايد:
فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره...(7)
آن روز، هر كسى هموزن ذره‌اى كار نيكى داشته باشد آن را خواهد ديد...
و مى‌فرمايد:
فلا يؤذن لهم فيعتذرون.(8)
و اجازه داده نمى‌شوند و رخصت نمى‌يابند تا پوزش‌خواهى كنند.
و در مورد طولانى بودن آن روز سهمگين و پايان‌ناپذيرى آن مى‌فرمايد:
فى يوم كان مقداره خمسين الف سنة.(9)
در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است.

3 - نقش سرنوشت‌ساز دوست و همنشين‌
عوامل و قالب‌هاى سازنده شخصيت انسان بسيار است، كه از آن جمله عامل دوست و همنشين و همراه مى‌باشد؛ چرا كه دوست به ويژه اگر از نظر علمى و فكرى و مادّى قويتر باشد، انسان را به راه دلخواه سوق مى‌دهد و به تدريج در طرز تفكّر، در نگرش انسان به موضوعات گوناگون، در عواطف و احساسات و در صفات و منش او سخت نفوذ مى‌كند.
اين اثر گذارى و اثر پذيرى تا آنجايى است كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
و من اشتبه عليكم امره و لم تعرفوا دينه فانظروا الى خلطائه.(10)
هرگاه در شناخت كسى دچار مشكل شديد و دين و آيين و رفتار و كردار او را نشناختيد به دوستان او بنگريد...
و نيز از حضرت سليمان آورده‌اند كه فرمود:
لا تحكموا على رجل بشى‌ء حتى تنظروا الى من يصاحب، فانّما يعرف الرّجل باشكاله و اقرانه، و ينسب الى اصحابه و اخدانه.(11)
درباره شخصيت كسى پيش از نگرش به دوستانش داورى نكنيد، چرا كه انسان به وسيله دوستان و نزديكان خويش شناخته مى‌شود و به آنان و رفتار و كردار آنان نسبت داده خواهد شد.
نهمين امام نور حضرت جواد عليه السلام در اين مورد هشدار داد كه:
اياك و مصاحبة الشرير فانّه كالسيف المسلول، يحسن منظره و يقبح اثره.(12)
هشدار از دوستى و معاشرت با بدان و شرارت‌پيشگان، چرا كه آنان بسان شمشير برهنه‌اند كه ظاهرش مى‌درخشد و برق مى‌زند، امّا اثرش مرگبار است.
و پيامبر گرامى فرمود:
اربع يمتن القلب:
الذنب على الذنب؛
و كثرة مناقشة النساء؛
و مماراة الاحمق تقول و يقول...
و مجالسة الموتى،
و قيل له: يا رسول اللّه و ما الموتى؟
قال كلّ غنى مترف.(13)
چهار چيز است كه قلب انسان را مى‌ميراند:
اين چهار عامل كشنده قلب عبارتند از:
گناه بر روى گناه،
نشست و برخاست و گفتگوى بيهوده و بسيار با زنان بيگانه،
كشمكش با عناصر سبك مغز...
و ديگر نشست و برخاست با مردگان.
پرسيدند: مردگان كيانند؟
فرمود: ثروتمندان مست و مغرورى كه به خوشگذرانى غرق شده و خدا و ارزش‌هاى انسانى را فراموش مى‌كنند.

یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلَائِکَةَ لَا بُشْرَى یَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا
22 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21
وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُورًا
23 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21
أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِیلًا
24 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21
وَیَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاءُ بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلَائِکَةُ تَنزِیلًا
25 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَکَانَ یَوْمًا عَلَى الْکَافِرِینَ عَسِیرًا
26 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21
وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا
27 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21
یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا
28 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21
لَّقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا
29 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
30 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21
وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَى بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا
31 - - و [همان‌گونه كه اين بيدادگران با تو به دشمنى برخاستند، ]همان‌گونه براى هر پيامبرى دشمنى از گناهكاران قرارداديم؛ و پروردگارت راهنما و ياورى بسنده است.
32 - و آن كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: چرا قرآن يكباره بر او فرو فرستاده نشده است؟! [ما آن كتاب پرشكوه را] اين گونه [به تدريج بر تو فرو فرستاديم‌] تا قلب تو را به وسيله آن استوارى [و اقتدار] بخشيم؛ و آن را چنانكه بايد به آرامى [بر تو] خوانديم.
33 - و آنان براى [كم اثر ساختن دعوت توحيدى و عادلانه‌] تو هيچ مثالى نمى‌آورند، مگر اينكه ما [در برابر حركت ارتجاعى آنان ]حق و نيكوترين بيان را براى تو مى‌آوريم.
34 - كسانى كه بر چهره‌هايشان به سوى دوزخ كوچ داده [و رانده ]مى‌شوند، آنان جايگاهشان بدتر و از همه گمراهترند.
35 - و به يقين ما به موسى كتاب [آسمانى‌] داديم، و برادرش «هارون» را به همراه وى دستيار ساختيم.
36 - و [به آن دو] گفتيم: بسوى آن قوم كه نشانه‌هاى ما را دروغ انگاشتند برويد؛ [و آن دو رفتند و پيام خدا را به روشنى رساندند و آنان سر به عصيان برداشتند]؛ پس [ما نيز] آنان را به سختى درهم كوبيديم.
37 - و قوم نوح را هنگامى كه فرستادگان ما را دروغگو انگاشتند، ما [نيز] آنان را [به كيفر بيدادشان‌] غرق ساختيم؛ و آنان را براى [همه‌] مردم نشانه‌اى [عبرت انگيز] گردانيديم؛ و براى ستمكاران عذاب دردانگيز آماده ساخته‌ايم.
38 - و عاديان، و ثموديان، و اصحاب رَسْ و نسل‌هاى بسيارى را كه در اين ميان بودند، [همه را به كيفر بيداد و گناهشان نابود ساختيم.
39 - و براى هر يك [از آنان‌] مثال‌ها زديم و [از آنجايى كه آنان بر حق‌ستيزى خود پاى فشردند] هر كدام را به سختى [درهم كوبيديم و] نابود كرديم.
40 - و به يقين [اين شرك‌گرايان‌] از شهرى كه [بارانى از سنگ‌] به بدى بر آنان باريده شد، گذر كرده‌اند؛ پس آيا آن را نمى‌ديدند [تا عبرت آموزند]؟! [نه چنين نيست‌] بلكه آنان به بر انگيخته شدنى [در روز رستاخيز] اميد نمى‌داشتند [و آن را باور نداشتند].

نگرشى بر واژه‌ها
«عدوّ»: دشمن كينه‌توز و كينه‌جو.
«ترتيل»: بيان نمودن نكات و موضوعات با استوارى و فاصله.
«تدمير»: درهم كوبيدن و نابود ساختن.
«رس»: چاهى كه اطراف آن سنگ چينى نشده باشد.
«تتبير»: نابود ساختن.

تفسير
راز فرود تدريجى قرآن‌
در اين آيات قرآن شريف روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و در راه آرامش خاطر بخشيدن به او مى‌فرمايد:
وَكَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِيْنَ‌
و همان گونه كه قوم تو راه و رسم آسمانى‌ات را دروغ مى‌انگارند و ما آنها را بدين صورت دشمن تو ساخته‌ايم، پيامبران پيش از تو نيز تكذيب مى‌شدند و ما جنايتكاران را دشمن آنان ساخته بوديم. منظور آيه شريفه اين است كه ما پيامبران را فر ستاديم تا آنان را به ايمان و تقوا و توحيد و عدالت فراخوانند و آيين شرك و ظالمانه آنان را بباد نكوهش گيرند و اين كار سبب دشمنى آنان مى‌گرديد.
با اين بيان مى‌توان گفت كه خدا با فرو فرستادن كتاب‌هاى آسمانى و گسيل پيامبران حق و عدالت و دعوت شرك‌گرايان و ظالمان به توحيدگرايى و رعايت حقوق مردم و وانهادن مرام ساختگى و شيوه ظالمانه و استبدادى خود، آنان را به واكنش احمقانه و دشمنى با حق و عدالت واداشته است.
وَكَفى بِرَبِّكَ هادِياً وَنَصِيْراً.
و خداى يكتا كه تو را به سوى حق راه نموده، و دوستان راستين خود را يارى مى‌رساند، براى تو بسنده است.

در دوّمين آيه مورد بحث در اشاره به بهانه‌جويى شرك‌گرايان و خودكامگان، به راز فرود تدريجى قرآن بر قلب مصفّاى پيامبر پرداخته و مى‌فرمايد:
وَقالَ الَّذِيْنَ كَفَرُوْا لَوْلا نُزِّلَ عَلَْيهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً
و كسانى كه كفر ورزيده‌اند، به پيامبر خدا گفتند: چرا قرآن بسان تورات و انجيل و زبور يكباره فرو فرستاده نشد؟
كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ‌
هان اى پيامبر! امّا ما قرآن را به صورت تدريجى بر تو فرو فرستاديم تا به وسيله آيات آن قلب تو را استوارى بخشيم و بر بينش و ژرفنگرى‌ات بيفزاييم و فرهنگ جامعه را تعميق و جهت بخشيم.
به باور مفسّران كتاب‌هاى ديگر آسمانى همچون تورات و انجيل بدان دليل يكباره و به صورت يكجا فرود آمدند كه:
1 - پيامبران پيشين مى‌خواندند و مى‌نوشتند، از اين رو آن كتاب‌ها به صورت نوشته و يكجا بر آنان فرود آمد تا خود بتدريج براى مردم بخوانند و بياموزند، امّا پيامبر گرامى بدان دليل كه مكتب نارفته و درس نخوانده و به قدرت بى‌كران خدا آموز گار بشريت شده بود و خود نمى‌خواند و نمى‌نوشت، قرآن به صورت تدريجى بر قلب پاك او فرود مى‌آمد تا نخست خودِ او را آن‌گونه كه شايسته و بايسته بود دگرگون سازد، و آن‌گاه او به وسيله آن آيات بتدريج انديشه‌ها و فرهنگ‌ها و افكار و عواطف و راه و رسم‌ها و عملكردها را در جهت مطلوب قرار دهد و شرك و استبداد او را بر اندازد، و اين كار جز با شيوه تداوم و تدريج امكان پذير نخواهد بود.
2 - افزون بر اين نكته، قرآن شريف داراى ناسخ و منسوخ، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، بيانگر راه حلّ مشكلات و تأمين كننده نيازهاى تدريجى جامعه بوده و در انديشه زدودن شرك و بيداد و تباهى‌هاى آن از جامعه و دل‌ها و جايگزين ساختن يك فرهنگ عادلانه و انسانى به جاى آن است؛ و نيز از رويدادهاى آينده خبر مى‌دهد؛ بر اين اساس روشن است كه همه اين امور و نكات ايجاب مى‌كند كه به تدريج و آيه آيه بر قلب پاك پيامبر فرود آيد.
وَرَتَّلْناهُ تَرْتِيْلاً.
آرى، و بر اين اساس بود كه ما قرآن را به تدريج فرو فرستاديم و آن را به روشنى بيان داشته و آن را بخش بخش بر تو فرو فرستاديم.
در روايت است كه پيامبر به «ابن عباس» فرمود:
اذا قرأت القرآن فرتله ترتيلا.
هنگامى كه قرآن را مى‌خوانى، آن را به ترتيل بخوان،
او پرسيد اى پيامبر خدا: «ترتيل» چيست؟
و ما الترتيل؟
فرمود:
بيّنه تبييناً و لا تنثره نثر الدقل و لا تهذّه هذّ الشعر، قفوا عند عجائبه، و حركوا به القلوب، و لايكوننّ هَمُّ احدكم آخر السّورة.(14)
منظور اين است كه به هنگام تلاوت قرآن، واژه‌ها و حروف آن را به روشنى بيان كنيد و بسان خرماى خشك و غير قابل بهره‌ورى آن را پراكنده مسازيد و آن را بسان شعر، سريع نخوانيد؛ بلكه به هنگام رسيدن به مفاهيم شگفت‌انگيز قرآن بايستيد و در آنها بينديشيد و به وسيله آيات و مفاهيم انسان‌ساز و شورانگيز و شعور آفرين آن،دل‌ها را به حركت و جنبش در آوريد و هدف شما اين نباشد كه به پايان سوره و يا آخر قرآن برسيد.

دگرباره در ادامه سخن، قرآن پيامبر گرامى را مخاطب مى‌سازد و مى‌فرمايد:
وَلايَاتُوْنَكَ بِمَثَلٍ اِلاَّ جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَاَحْسَنَ‌تَفْسِيْراً.
و آن شرك‌گرايان و حق ستيزان هيچ مثال و سخنى بر ضد راه و رسم توحيدى و پيام و فرهنگ عدالت‌آفرين تو نمى‌آورند، جز اين كه ما گفتار و بيان درست و سازنده‌اى كه بافته‌ها و ساخته‌هاى سست آنان را درهم نوردد، و به ر ساترين سبك و شيوه پاسخ آنان را داده و برترى راه و رسم تو را، بر همه راه‌ها و مذاهب نشان دهد، آن را بر تو فرو مى‌فرستيم و جالب‌ترين و نيكوترين بيان را در دسترس تو قرار مى‌دهيم.
و در اشاره به نگون‌سارى و تيره‌بختى كفرگرايان و ظالمان در روز رستاخيز، افزون بر شكست و روسياهى‌شان در اين سرا مى‌فرمايد:
الَّذِيْنَ يُحْشَرُوْنَ عَلى وُجُوْهِهِمْ اِلى جَهَنَّمَ اُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَاَضَلُّ سَبِيْلاً.
آن كسانى كه در روز رستاخيز بر چهره‌هايشان بر انگيخته مى‌شوند و با آن شرايط مرگبار و رسوا به سوى دوزخ سوق داده مى‌شوند و اين گونه به كيفر زشتكارى‌ها و زشت‌گويى‌هاى خود مى‌رسند، آنان هستند كه بدترين مردم مى‌باشند.
آيه شريفه در حقيقت پاسخ بافته‌هاى زشت و ظالمانه آنان را مى‌دهد كه در يك جنگ روانى، پيامبر گرامى را - كه برترين خلق خدا و پيامبر برگزيده‌اش مى‌باشد - به عنوان بدترين‌ها به خورد مردم گمراه مى‌دادند و مى‌گفتند: پيامبر و يارانش بدترين مردمند، چرا كه ما را از پرستش بت‌ها و راه و رسم ظالمانه و جاهلى خويش و از خرافات و بافته‌ها باز مى‌دارند و به سوى توحيد و عدالت و ارزش‌هاى انسانى و اخلاقى فرا مى‌خوانند، آرى قرآن در پاسخ آنان است كه مى‌فرمايد:
اُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَاَضَلُّ سَبِيْلاً.
موقعيت و جايگاه اين تبهكاران بدترين جايگاه است و اينان از نظر دين و راه و رسم زندگى نيز بدترين و گمراه‌ترين خلق خدايند.
از پيامبر گرامى پرسيدند كه چگونه كفرگرايان را بر چهره و پيشانى به سوى دوزخ مى‌برند؟
يا نبىّ اللّه: كيف يحشر الكافر على وجهه يوم القيامة؟
آن حضرت در پاسخ فرمود:
اِنّ الّذى مشاه على رجليه قادر على ان يمشيه على وجهه يوم القيامة.(15)
آن قدرت بى‌همتايى كه آنان را بر روى دو پا به حركت آورد، برايش آسان است كه در روز رستاخيز آنان را بر چهره و پيشانى برانگيزد و راه برد.

پرتوى از زندگى و رسالت موسى‌
قرآن، در اين آيات براى روشنگرى بيشتر به ترسيم پرتوى از زندگى دو پيامبر بزرگ خدا پرداخته و مى‌فرمايد:
وَلَقَدْ آتَيْنا مُوْسَى الْكِتابَ‌
و به يقين ما به موسى كتاب آسمانى ازرانى داشتيم.
وَجَعَلْنا مَعَهُ اَخاهُ هارُوْنَ‌وَزِيْراً.
و برادرش «هارون» را به يارى او برگزيديم تا در كار پيام‌رسانى و هدايت مردم به سوى حق و عدالت يار و ياور او باشد.

و مى‌فرمايد:
فَقُلْنَا اذْهَبا اِلَى الْقَوْمِ الَّذِيْنَ كَذَّبُوْا بِآياتِنا
و ما به آن دو پيام‌رسان خويش گفتيم: به سوى فرعون و دار و دسته تبهكارش برويد كه آيات و نشانه‌هاى ما را دروغ شمرده و به زشتكارى و بيداد پرداخته‌اند.
و آن گاه موسى و هارون به سوى آنان رفتند و پيام ما را برايشان خواندند و راه رستگارى را به آنان نشان دادند، امّا فرعون و درباريانش سخن آنان را ناشنيده انگاشتند و رسالت و دعوت توحيدى آنان را انكار كردند...
فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيْراً.
و بر اين اساس بود كه ما آنان را سخت درهم كوبيديم و به صورت عبرت‌انگيز و عبرت‌آموزى براى حق‌طلبان، نابود ساختيم.

آن گاه در اشاره به سرنوشت عبرت‌انگيز جامعه و مردم حق‌ستيز ديگرى مى‌فرمايد:
وَقَوْمَ نُوْحٍ لَمَّا كَذَّبُوْا الرُّسُلَ اَغْرَقْناهُمْ‌
و نيز ما قوم «نوح» را هنگامى كه پيامبران ما را تكذيب كردند و راه حق‌ستيزى و لجاجت را سرسختانه در پيش گرفتند، به وسيله طوفان و آب فراوانى كه از آسمان فرو مى‌ريخت و از زمين مى‌جوشيد غرق و نابود ساختيم.
به باور برخى از مفسّران دروغگو شمردن يكى از پيامبران خدا و انكار يكى از كتاب‌هاى آسمانى بسان انكار همه كتاب‌ها و دروغگو انگاشتن همه پيامبران اوست، و به همين جهت هم قرآن از تكذيب جامعه نوح و انكار رسالت و دعوت آن حضرت، به تكذيب پيامبران تعبير مى‌كند.
امّا به باور برخى ديگر آنان پيش از آمدن نوح پيامبران ديگرى را نيز تكذيب نموده بودند.
وَجَعَلْناهُمْ‌لِلنَّاسِ آيَةً
و سرنوشت عبرت‌انگيز آنان را براى همه بيدادگران و حق‌ستيزان درس عبرت و براى مردم مايه اندرز قرار داديم.
وَاَعْتَدْنا لِلظَّالِمِيْنَ عَذاباً اَلِيْماً.
و براى ظالمان افزون بر اين كيفر سخت دنيوى، عذاب دردناك و دردانگيزى نيز در سراى آخرت آماده ساخته‌ايم.

در هشتمين آيه مورد بحث در اشاره به سرنوشت سياه و عبرت انگيز جامعه بيدادگر ديگرى كه كيفر حق ستيزى و بيدادش گريبانگيرش گرديد... مى‌فرمايد:
وَعاداً وَثَمُوْدَ وَاَصْحابَ الرَّسِ‌
و نيز «عاديان» و «ثموديان» و جامعه و مردمى را كه پيامبرشان را به چاه افكندند، همه را نابود ساختيم.
پاره‌اى از مفسران آورده‌اند كه «اصحاب رس» مردمى دامدار بودند كه از اين راه، روزگار مى‌گذراندند. آنان چاه پر آب و بزرگى داشتند كه بيشتر از آب آن بهره مى‌گرفتند و از نظر دين و آيين و راه و رسم زندگى، گرفتار پرستش‌هاى ذلت‌بار، هم چون بت‌پرستى و زشتكارى و بيداد بودند، از اين رو خداى پرمهر حضرت «شعيب» را به سوى آنان برانگيخت تا او، آنان را به سر چشمه زلال توحيد و تقوا و اخلاص و ايمان فراخواند، امّا آنان به جاى دريافت درست پيامِ پيامبرشان، به حق‌ستيزى و حق‌گريزى روى آوردند و او را دروغگو شمردند، آن‌گاه بود كه خدا به چاه فرمان داد تا آب خود را به اعماق زمين بفرستد و خشك و بى‌آب گردد و به زمين نيز دستور داد تا آن تبهكاران را ببلعد؛ و بدين‌صورت كيفر بيدادشان را دريافت داشتند و نابود شدند.
امّا به باور پاره‌اى ديگر «رس» چاه مشهورى بود كه در «انطاكيه» قرار داشت و مردم آن سرزمين «حبيب نجار» را - كه آنان را به يكتاپرستى و عدالت فرا مى‌خواند - كشتند.
از حضرت صادق آورده‌اند كه: گويى اين جامعه حق‌ستيز، به انحرافات بسيارى گرفتار بودند كه از آن جمله، بلاى همجنس‌گرايى زنانشان بود.
وَقُرُوْنا بَيْنَ ذلِكَ كَثِيْراً.
و گروه‌ها و جامعه‌هاى ديگرى را نيز كه از نظر زمانى ميان جامعه «عاد» و «ثمود» و «اصحاب رس» بودند، به كيفر بيدادشان نابود ساختيم.

و مى‌افزايد:
وَكُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْاَمْثالَ‌
امّا ما هرگز آنان را بدون اتمام حجّت و دعوت به سوى حق و هشدار از ستم و گناه نابود نساختيم، بلكه به همه آنان هشدار داديم كه اگر ايمان نياورند و حق و عدالت را نپذيرند كيفر خواهند شد و براى آنان مثال‌هايى بسيار زديم و حقايق را روشن ساختيم.
به باور پاره‌اى از دانشمندان منظور اين است كه: ما راه و رسم زندگى را به آنان آموختيم و آنچه مى‌بايد برايشان فرستاديم.
وَكُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبِيْراً.
امّا هنگامى كه اندرز و هشدار سودشان نبخشيد، سرانجام همه آنان را به كيفر بيداد و حق ستيزى‌شان نابود ساختيم.
واژه «تتبير» به باور «زجاج» به مفهوم درهم شكستن و قطعه قطعه ساختن است.

در آخرين آيه مورد بحث مى‌فرمايد:
وَلَقَدْ اَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِى اُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ
و بى‌گمان اين كفرگرايان و بيدادگران روزگار تو اى پيامبر! از كنار شهرهاى سنگباران شده و درهم كوبيده شده قوم لوط عبور كرده و آنها را ديده‌اند...
اَفَلَمْ يَكُوْنُوْا يَرَوْنَها
آيا آنان در سفرهايشان به سوى شام اين صحنه‌هاى تكان‌دهنده و عبرت آموز را نديده و به آن ويرانه‌ها ننگريسته‌اند تا از سرنوشت شوم گناهكاران و استبدادگران درس‌عبرت گيرند و به خود آيند؟!
بَلْ كانُوْا لايَرْجُوْنَ نُشُوْراً.
چرا، آنان ويرانه‌ها را ديده‌اند، امّا بدان دليل كه به روز رستاخيز و پاداش و كيفر آن ايمان نمى‌آورند و اميد نمى‌دارند از زشت‌كارى و گناه باز نمى‌ايستند.

وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا
32 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :31

صفحه : 362
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 362
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 

21 - - و آن كسانى كه به ديدار ما اميد نمى‌دارند، [و رستاخيز را باور نمى‌كنند]، گفتند: چرا فرشتگان بر ما فروفرستاده نشدند، يا چرا [ما] پروردگار خويش را نمى‌بينيم؟ به راستى كه آنان در مورد خويشتن تكبّر ورزيدند و طغيان بزرگى در پيش گرفتند [و سخت سركشى كردند]. 22 - روزى كه فرشتگان را مى‌بينند، در آن روز براى گناهكاران هيچ نويدى نيست، و [به آنان‌] مى‌گويند: [بهشت پرطراوت و زيباى خدا براى شما،]حرام و ممنوع است. 23 - و به سراغ هر كارى كه انجام داده‌اند مى‌رويم، و [تمامى‌] آن را [چونان‌]گردى پراكنده مى‌سازيم. 24 - بهشتيان، در آن روز قرارگاهشان بهتر و آرامگاه نيمروزيشان نيكوتر [و دل انگيزتر] است. 25 - و روزى را [بيادآور] كه آسمان با ابرها[يى كه در آن است ]مى‌شكافد و فرشتگان چنانكه بايد فرو فرستاده مى‌شوند، 26 - آن روز فرمانروايى به حق از آن [خداى‌] بخشاينده است؛ و روزى است كه بر كفرگرايان سخت دشوار خواهد بود. 27 - و روزى را [بياد آور] كه بيدادگر [و تجاوزكار] دست‌هاى خويشتن را [از سر ندامت‌] مى‌گزد [و] مى‌گويد: اى كاش من به همراه پيامبر راهى در پيش گرفته بودم. 28 - اى واى بر من! كاش فلانى را به دوستى بر نگرفته بودم. 29 راستى كه او مرا از ياد [خدا و كتاب آسمانى او] پس از آنكه به من رسيد گمراه ساخت و شيطان هماره فرو گزارنده [و خوار كننده‌] انسان است. 30 - و [آن روز] پيامبر [گرامى از مردم به بارگاه خدا شكايت مى‌برد و [مى‌گويد: پروردگارا! مردم ] و جامعه‌] من اين قرآن را [كه بايد برنامه زندگى مى‌ساختند، به صورت‌] واگذاشته [و تعطيل‌]گردانيدند [و به مقررات و مفاهيم و روح پيام آن عمل نكردند]. نگرشى بر واژه‌ها «رجاء»: اميد بستن و اميدوار گرديدن. «لقاء»: ديدار نمودن. «عتو»: سركشى كردن. «حجر»: در تنگنا قرار دادن و باز داشتن، اين واژه در حرام به كار مى‌رود، چرا كه انسان با حرام شدن چيزى بر او، در تنگنا قرار مى‌گيرد. هباء: غبارى كه نمى‌توان آن را گردآورد. فلان: كنايه از «مرد»، و «فلانه» نيز كنايه از «زن» مى‌باشد، و هنگامى كه در مورد حيوان به كار مى‌رود، الف و لام بر سرش مى‌آيد. شأن نزول‌ در شأن نزول و داستان فرود هفتمين آيه مورد بحث سه روايت آورده‌اند كه بدين صورت است: 1 - «ابن عباس» آورده است كه اين روايت در مورد «عقبة بن ابى معيط» و «ابى‌بن خلف»، دو تن از سركردگان شرك و استبداد فرود آمد، چرا كه آن دو - كه با يكديگر دوستى ديرين داشتند - هماره در تصميم بر كارى بزرگ، با هم به همفكرى و تبادل نظر مى‌پرداختند و خشنودى و رضايت خاطر يكديگر را بر حق و عدالت ترجيح مى‌دادند كه يكبار جريانى اين گونه اتفاق افتاد: «عقبه» هرگاه از سفرى طولانى باز مى‌گشت، سركردگان قوم را به ميهمانى فرا مى‌خواند، از اين رو در بازگشت از يك سفر طولانى آنان را فرا خواند و آن بار پيشواى گرانقدر توحيد پيامبر گرامى را نيز دعوت كرد. آن حضرت با اين انديشه كه فرصت خوبى براى دعوت و پيام‌رسانى خواهد داشت، به آن ميهمانى رفت و زمانى كه غذا آماده شد، فرمود: «عقبه»! او پاسخ داد: بفرماييد اى محمد صلى الله عليه وآله! حضرت فرمود: تا هنگامى كه به يكتايى خدا و رسالت پيامبر و آسمانى بودن پيام او گواهى ندهى، من از غذاى تو نخواهم خورد. او كه با وجود شرك‌گرايى و بيدادگرى‌اش گاه و بيگاه نزد پيامبر مى‌آمد و به همين دليل هم آن حضرت را دعوت كرده بود، گفت: گواهى خواهم داد. فرمود: پس گواهى بده! و او بر يكتايى خدا و رسالت پيامبر گواهى داد. اين خبر داغ به سرعت به گوش دوست و هم‌پيمان وى، «ابى بن خلف» - كه آن روز حضور نداشت - رسيد، و او پس از رساندن خويش به دوست خود، گفت: آيا به راستى تو هم شيفته پيامبر و راه و رسم توحيدى و آسمانى او شده‌اى؟ «عقبه» پاسخ داد: نه، پرسيد: پس چرا چنين كردى؟ گفت: او به خانه من آمده بود و مى‌خواست غذا نخورد و من شرم كردم كسى را كه دعوت كرده‌ام، بدون پذيرايى از خانه‌ام برود، به همين جهت هم ايمان آوردم تا غذا بخورد، امّا اينك گواهى خويش را پس مى‌گيرم شما نيز آن را ناديده بگير. امّا «ابىّ» گفت: من، هرگز از كار تو خشنود نخواهم گرديد جز با يك شرط. گفت كدامين شرط؟ پاسخ داد، بروى و با افكندن آب دهان به سوى محمد صلى الله عليه وآله نشان دهى كه از دل به او ايمان نياورده‌اى! آن عنصر بيداد پيشه پذيرفت و افزون بر چنين جنايت بزرگى، شكمبه حيوانى را نيز بر دوش پيامبر - كه گويى در حال نماز بود و يا از كوچه عبور مى‌كرد - افكند. پيامبر گرامى به او هشدار داد كه به كيفر ارتداد و اين شرارت‌هاى گستاخانه، تو را در خارج از «مكه» و حرم خدا نخواهم ديد، جز اينكه سرت را با شمشير بر خواهم گرفت و همانگونه هم شد، چرا كه در جنگ «بدر» دست و پايش را بستند و سرش را بريدند و دوست شرارت پيشه‌اش «اُبى» نيز در جنگ «احد» به دست تواناى پيامبر كشته شد. «ضحاك» از مفسران پيشين مى‌گويد: هنگامى كه آن عنصر پليد آب‌دهان به سوى پيامبر افكند، آب دهانش بر چهره پليد خودش بازگشت و گونه‌هايش را سوزانيد و اين اثر سوزش شديد تا هنگام مرگ بر چهره‌اش بود. با اين بيان آيه مورد اشاره در مورد اين عنصر پليد و كار ظالمانه‌اش فرود آمد و فرمود: و يوم يعضّ الظالم على يديه... (1) 2 - امّا برخى آورده‌اند كه اين آيه درباره هر كفرگرا و بيدادگرى كه فرمانبردارى از خدا را رها كرده و از پى كفرگرايان و ظالمان برود، و خشنودى خاطر آنان را بر بندگى خدا و خشنودى او برگزينند، فرود آمده است. ششمين امام نور حضرت صادق عليه السلام فرمود: ليس رجل من قريش الاّ و قد نزلت فيه آية او آيتان تقوده إلى جنةٍ او تسوقه الى نارٍ...(2) هيچ فردى از شرك‌گرايان قريش نيست، جز اينكه يك و يا دو آيه در مورد آنان فرود آمده است كه او را به بهشت يا دوزخ سوق مى‌دهد و اين در مورد آيندگان نيز جريان دارد. تفسير سركشى و حق ستيزى و بهانه‌جويى‌ اينك در نخستين آيه مورد بحث در ترسيم پندارهاى ارتجاعى و بهانه‌هاى احمقانه و سركشى كفرگرايان و ظالمان مى‌فرمايد: وَ قالَ الَّذِيْنَ لايَرْجُوْنَ لِقاءَنا لَوْلا اُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ و آن كسانى كه به ديدار پاداش و كيفر خدا و روز رستاخيز اميدى نمى‌دارند و همه را انكار مى‌كنند، مى‌گويند: چرا فرشتگان بر ما فروفرستاده نمى‌شوند؟! و چرا آنان نزد ما نمى‌آيند تا بر رسالت پيامبر گواهى دهند، تا ما در اين مورد به يقين برسيم؟ به باور پاره‌اى واژه «رجاء» در زبان و لغت برخى تيره‌هاى عرب به مفهوم ترس و بيم است، چرا كه وقتى كسى به چيزى اميد مى‌دارد در حقيقت مى‌ترسد كه مبادا از او دريغ گردد و يا از دستش برود. اَوْ نَرَى رَبَّنا يا چرا ما پروردگار خود را نمى‌بينيم تا او دستور فرمانبردارى از پيامبرش را به خودمان بدهد؟ «جبايى» مى‌گويد: اين فراز از آيه نشانگر آن است كه آنان خدا را جسم مى‌پنداشتند و بر اين پندار بودند كه او را با چشمان خويش بنگرند. لَقَدِ اسْتَكْبَرُوْا فِى اَنْفُسِهِمْ‌ آنان در مورد خويشتن بسيار تكبر ورزيدند و خود را به ناروا بزرگ پنداشتند و با اين بافته‌ها، در انديشه خود پسندى و خود بزرگ‌بينى بودند. وَعَتَوْ عُتُواًّ كَبِيْراً. و سخت سركشى و طغيانگرى كردند. آرى، آنان با اين بهانه‌جويى و حق‌ستيزى در برابر دعوت خدا و فرمان او سخت سركشى كردند. در دوّمين آيه مورد بحث اعلام مى‌دارد كه بيدادگران و كافران در روز رستاخيز فرشتگان را خواهند ديد: يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ روزى فرشتگان را خواهند ديد كه هيچ كس مردم گناهكار و جنايت‌پيشه را نويد بهشت و پاداش نخواهد داد. وَيَقُوْلُونَ حِجْراً مَحْجُوْراً. و فرشتگان به آنان مى‌گويند: بر شما حرام است كه كسى نويدتان دهد. به باور پاره‌اى در جاهليت چنين رسم بود كه هرگاه كسى در ماه‌هاى حرام به ديگرى برخورد مى‌نمود و از او مى‌ترسيد، به او مى‌گفت: «حجراً محجورا» و منظورش اين بود كه به حرمت اين ماه از من بگذر، چرا كه در اين ماه بر تو حرام است كه بر من تعرّض كنى؛ و با اين شيوه از يورش او جلوگيرى مى‌كرد. آيه شريفه بيانگر آن است كه شرك‌گرايان و ظالمان در روز رستاخيز نيز همين شيوه را به هنگام برخورد با فرشتگان به كار مى‌گيرند، چرا كه آنان اميد دارند برايشان راه نجاتى داشته باشد. امّا به باور پاره‌اى ديگر منظور اين است كه فرشتگان به آنان مى‌گويند: تنها كسى كه به يكتايى خدا گواهى داده و راه توحيدگرايى و يكتا پرستى را در زندگى گام سپرده است مى‌تواند وارد بهشت گردد. و برخى نيز بر آنند كه، فرشتگان به آنان مى‌گويند: بر شما حرام است كه به خدا و پيامبر و يا فرشتگان پناه بريد، چرا كه پناهى نخواهيد داشت. و مى‌فرمايد: وَقَدِمْنا اِلى ما عَمِلُواْ مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوْراً. و آن گاه ما به سراغ عملكرد آنان مى‌رويم و آن را به صورت غبارى پراكنده در مى‌آوريم، بصورتى كه هيچ سودى براى آنان نداشته باشد. اين آيه شريفه از نظر زيبايى واژه‌ها و قالب و زيبايى و دلنشينى محتوا و مفهوم شگفت‌انگيز است، چرا كه مى‌خواهد روشنگرى كند كه: ما بسان كسى كه به چيزى كه مورد پسند و دلخواه او نيست روى مى‌آورد تا آن را دگرگون سازد، به عملكرد ناپسند و ظالمانه آنان روى مى‌آوريم و همه را يكسره بسان غبارى بر باد مى‌دهيم. به بيان ديگر منظور اين است كه: شرك‌گرايان و زورمداران در زندگى خود، به اميدى به كارهايى بسان: يارى مظلوم، هشدار به ظالم، آزاد ساختن بردگان، رعايت انصاف، پرداخت هزينه زندگى محرومان و نيازمندان دست زده‌اند تا به هنگام نياز از آنها سود برند، امّا از آن جايى كه اين كارها، نه براى خشنودى خدا و به انگيزه تقرّب به بارگاه او، بلكه براى تقرّب به بت‌هاى گوناگون و رسيدن به هواى دل انجام شده است از هيچ يك از آنها سودى نمى‌برند و آنها هيچ و پوچ و بى‌ارزش بوده و به كارشان نمى‌آيد. واژه «هباء» به مفهوم «غبار» آمده، امّا پاره‌اى به مفهوم گرد و خاكى گرفته‌اند كه حيوانات به هنگام راه رفتن پديد مى‌آورند. برخى آن را به گرد و خاكى گرفته‌اند كه باد پديد مى‌آورد. امّا «ابن عباس» آن را به آب ريخته شده، معنى كرده است. به هر حال آيه شريفه نشانگر آن است كه عملكرد شرك‌گرايان و بيداد پيشگان بيهوده و پوچ است. در چهارمين آيه مورد بحث در مورد فرجام خوش و دوست داشتنى بهشتيان پرداخته و مى‌فرمايد: اَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَراًّ وَاَحْسَنُ مَقِيْلاً. در روز رستاخيز و سراى آخرت قرارگاه بهشتيان بهتر و استراحتگاه آنان نيكوتر و پرشكوهتر است. واژه «قيلوله» به مفهوم استراحت نيمروزى است و واژه «مقيل» به مفهوم هنگام استراحت يا جايگاه آن است. يادآورى مى‌گردد كه مفهوم و معناى آيه شريفه، نه اين است كه شرايط دوزخيان خوب و شرايط بهشتيان از آنها بهتر است، هرگز، چرا كه صفت تفضيلى گاه به اين مفهوم به كار نمى‌رود، بلكه در جايى به كار مى‌رود كه يك‌سو از ريشه فاقد آن مفهوم است و طرف ديگر دارنده آن، براى نمونه: هنگامى كه مى‌فرمايد: «هو اهون عليه» اين كار بر خدا آسان است، و يا گفته مى‌شود: «اللّه اكبر» بدان معنا نيست كه بخواهيم مقايسه كنيم و بگوييم آن كار آسانتر، و يا خدا از هر چيزى بزرگتر است، نه، چرا كه خدا از نظر عظمت به گونه‌اى است كه نمى‌توان ذات بى همتاى اورا با چيزى مقايسه كرد؛ پس در اينجا آن دو واژه به مفهوم بزرگ و آسان آمده‌اند و از اين نمونه‌ها بسيار داريم. در ادامه سخن به وصف روز رستاخيز و نشانه‌هاى آن پرداخته و مى‌فرمايد: وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ‌ روز گرفتارى ظالمان يا روز رستاخيز، آن روزى است كه آسمان با ابر پوشيده شده و آن‌گاه از هم مى‌شكافد. وَنُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيْلاً. و فرشتگان چنانكه مقرر است فرو فرستاده مى‌شوند. «ابن عباس» مى‌گويد: آن روز آسمان اول شكافته مى‌شود و ساكنان آن كه از همه جنيان و آدميان بيشترند فرود مى‌آيند. آن گاه آسمان دوم شكافته مى‌شود و ساكنان آن - كه از همه ساكنان آسمان اوّل و زمين بيشترند - فرود مى‌آيند و همين گونه تا آسمان هفتم... در ششمين آيه مورد بحث به يكى از ويژگى‌ها و نشانه‌هاى روشن آن روز پرداخته و مى‌فرمايد: الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ‌ در آن روز فرمانروايى واقعى از آن خداى رحمان است، چرا كه آن روز همه قدرت‌ها و سلطه‌ها، ديگر زوال پذيرفته است. پاره‌اى بر آنند كه در دنيا سه گونه فرمانروايى ممكن است: 1 - فرمانروايى حقيقى و با عظمت كه ويژه خداست. 2 - فرمانروايى ظاهرى و بر اساس عدل و مقررات دينى كه خدا به انسان‌ها ارزانى مى‌دارد. 3 - و ديگر سلطه ظالمانه - از راه زور و زر و تزوير. وَكانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِيْنَ عَسِيْراً. و آن روز براى كفرگرايان و ظالمان روزى است سخت و دشوار؛ امّا براى انسان توحيدگرا و پرواپيشه آن چنان آسان و زود گذر است كه به اندازه يك نماز خواندن فرصت و زحمت ندارد. بدين‌سان آيه شريفه هشدارى به ظالمان و گناهكاران و نويدى جانبخش براى مردم با ايمان است. اى كاش او را به دوستى بر نگرفته بودم‌ يكى از ويژگى‌هاى روز رستاخيز پديدار شدن دريغ‌ها و حسرت‌هاست؛ به همين جهت در هفتمين آيه مورد بحث به يكى از صحنه‌هاى عجيب آن پرداخته و مى‌فرمايند: وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ‌ و روز رستاخيز، روزى است كه ستمكار و بيداد پيشه، بسان «عقبه» از فرط ندامت و حسرت انگشت خود را مى‌گزد و بر خود مى‌پيچد. آرى، اين سرنوشت شوم كسانى است كه براى خود دوستانى غير از خدا بگيرند. «عطا» مى‌گويد: آن روز بيدادگران به گونه‌اى دست‌هاى خود را گاز مى‌گيرند كه گوشت آنها تا مرفق ريخته مى شود. يَقُولُ يا لَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُوْلِ سَبِيْلاً. در آن روز انسان بيدادپيشه مى‌گويد: اى كاش به راه سعادت‌آفرين پيامبر گام سپرده و از هدايت و راهنمايى او بهره گرفته بودم. آن‌گاه با دلى پر از غم و اندوه مى‌افزايد: يا وَيْلَتى لَيْتَنِى لَمْ اَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيْلاً. اى واى بر من! كاش پيامبر را به دوستى و همنشينى برگرفته و او را فرمانبردارى نموده بودم، و اى كاش شيطان و يا «عقبه» و يا هر دوست گمراه و بدانديش خود را به همنشينى نگرفته بودم. و اگر منظور از واژه ظالم هر بيدادگرى باشد در آن صورت تفسير آيه اين است كه: اى كاش هر دوست و همنشينى كه مرا از راه حق و عدالت به بيراهه مى‌كشيد، چنين كسى را به دوستى بر نگرفته بودم. و بدان دليل واژه «فلان» را به جاى ظالمان آورده است، كه اگر مى‌خواست نام همه آنان، بسان فرعون، هامان، قارون، ابليس و... را يكى پس از ديگرى بياورد گفتار بسيار طولانى مى‌شد، به همين جهت اين واژه را آورد تا همه را شامل گردد. و نيز مى‌افزايد: لَقَدْ اَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ اِذْ جاءَنِى‌ اين دوست گمراه، و بيدادپيشه مرا از توجّه به قرآن كه به وسيله پيامبر خدا به من رسيده بود، بازداشت و به گمراهى كشاند. در ادامه آيه شريفه، قرآن سخن آن ظالم را رها كرده و در هشدارى سخت مى‌فرمايد: وَكانَ الشَّيْطانُ لِلْاِنْسانِ خَذُولاً. و شيطان هماره فروگذارنده و خوار كننده انسان است. و اين بيان به خاطر آن است كه شيطان در دنيا انسان را به وسوسه و به گمراهى مى‌كشد، و در روز رستاخيز از او بيزارى مى‌جويد و وى را به كيفر مى‌سپارد. در آخرين آيه مورد بحث به ترسيم شكايت پيامبر از حق‌ستيزان و بهانه‌جويان و چگونگى برخورد با قرآن شريف از سوى مردم گناهكار و قانون گريز پرداخته و مى‌فرمايد: وَقالَ الرَّسُوْلُ يا َربِّ اِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُوْا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوْراً. و پيامبر خدا در پيشگاه او لب به شكايت مى‌گشايد و مى‌گويد: پروردگارا اين قوم من، قرآن و مفاهيم و مقررات انسانساز آن را وانهاده و از آن دورى جستند. به باور پاره‌اى منظور از واژه «قوم»، نه همشهريان آن حضرت كه منظور جامعه و امت او در همه قرون و اعصار است، و منظور از فعل «ماضى» نيز در مفهوم «مضارع» مى‌باشد، و پيام آيه اين است كه: پيامبر خدا در روز رستاخيز لب به شكايت مى‌گشايد كه پروردگارا، اين مخالفان وحى و رسالت و اين مدّعيان و بسيارى از اين مردم به پيام قرآن و رهنمود آن گوش جان نسپردند و آن را كتاب زندگى نساختند. پرتوى از آيات‌ پس از ترجمه و تفسير آيات دهگانه‌اى كه گذشت، اينك به اين نكات درس آموز مى‌نگريم: 1 - آفت كارهاى شايسته‌ در سوّمين آيه‌اى كه گذشت، قرآن روشنگرى مى‌كند كه عملكرد گناهكاران و سركشان و نا خالصان، در روز رستاخيز بسان غبارى پراكنده مى‌گردد، و برايشان سودى نمى‌رساند، چرا كه در نگرش اسلامى عملكردها و كارهاى شايسته نيز بايد به گونه‌اى آغاز و ادامه و انجام پذيرد و پس از انجام از آنها مراقبت بعمل آيد كه از انواع آفت‌ها مصون بمانند، در غير اين صورت ممكن است به يكى از چند گروه آفت‌ها گرفتار آمده و تباه گردند. الف - آفت‌هايى كه گاه پيش از آغاز كار شايسته، در چگونگى آن اثر مى‌گذارد، چنانكه در روايات آمده است كه كارهاى انسان شرابخور يا حرام‌خوار، تا چهل روز در بارگاه خدا پذيرفته نمى‌شود. ... و اذا شربها حبست صلوته اربعين يوما...(3) ب - آفت‌هايى كه با آغاز عمل شايسته، آن را پوچ و پوك و تباه مى‌سازد؛ براى نمونه، اگر كسى كار شايسته‌اى را به انگيزه خودنمايى و رياكارى و به رخ ديگران كشيدن انجام دهد، عملكرد او تباه مى‌گردد. ج - آفت‌هايى، چون: غرور، خودپسندى و خود بزرگ بينى نيز به هنگام انجام عمل باعث نابودى و پوچى آن مى‌گردد. د - و ديگر آن آفت‌هايى كه پس از انجام كار ممكن است آن را تباه و بى‌اثر سازد، براى نمونه: كسى انفاق كند و از پى آن منّت گذارد و به كسى كه انفاق نموده است اهانت و اذيّت روا دارد. انجام كارهاى شايسته يك اصل اساسى است و درست انجام دادن آنها، اصل دوّم، و مراقبت و نگاهدارى شايسته از آنها اصل سوّم... 2 - سختى و سهمگينى روز رستاخيز در آيات و روايات بسيارى، از آن جمله آيات مورد بحث از روز رستاخيز به روزى سخت تعبير شده است، چرا كه: الف - همه پيوندها گسسته مى‌شود، ب - همه اسباب و ابزارها از كار مى‌افتد، ج - ثروت و قدرت و گروه بى‌خاصيت مى‌شود، د - دوستى‌ها پايان مى‌پذيرد و گاه به دشمنى تبديل مى‌شود، ه- ميانجيگرى‌ها و شفاعت‌ها تنها به اذن خدا و اجازه او كارگر مى‌افتد، و - امكان توبه و پوزش هم نيست، ز - روزى سخت طولانى است... ح - و ديگر اين‌كه گناهان انسان نيز با انبوه گواهان در برابر انسان قرار مى‌گيرد. قرآن در اين مورد مى‌فرمايد: و تقطعت بهم الاسباب.(4) ... و پيوندها در ميان آنان در روز رستاخيز و ديدن عذاب سهمگين آن گسسته مى‌شود. و مى‌فرمايد: ما اغنى عنه ماله و ما كسب.(5) دارايى و آنچه اندوخت سودش نداد... و مى‌فرمايد: من الذى يشفع عنده الاّ باذنه.(6) كيست آن كسى كه جز به اذن او در بارگاهش به شفاعت برخيزد؟! و مى‌فرمايد: فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره...(7) آن روز، هر كسى هموزن ذره‌اى كار نيكى داشته باشد آن را خواهد ديد... و مى‌فرمايد: فلا يؤذن لهم فيعتذرون.(8) و اجازه داده نمى‌شوند و رخصت نمى‌يابند تا پوزش‌خواهى كنند. و در مورد طولانى بودن آن روز سهمگين و پايان‌ناپذيرى آن مى‌فرمايد: فى يوم كان مقداره خمسين الف سنة.(9) در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است. 3 - نقش سرنوشت‌ساز دوست و همنشين‌ عوامل و قالب‌هاى سازنده شخصيت انسان بسيار است، كه از آن جمله عامل دوست و همنشين و همراه مى‌باشد؛ چرا كه دوست به ويژه اگر از نظر علمى و فكرى و مادّى قويتر باشد، انسان را به راه دلخواه سوق مى‌دهد و به تدريج در طرز تفكّر، در نگرش انسان به موضوعات گوناگون، در عواطف و احساسات و در صفات و منش او سخت نفوذ مى‌كند. اين اثر گذارى و اثر پذيرى تا آنجايى است كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: و من اشتبه عليكم امره و لم تعرفوا دينه فانظروا الى خلطائه.(10) هرگاه در شناخت كسى دچار مشكل شديد و دين و آيين و رفتار و كردار او را نشناختيد به دوستان او بنگريد... و نيز از حضرت سليمان آورده‌اند كه فرمود: لا تحكموا على رجل بشى‌ء حتى تنظروا الى من يصاحب، فانّما يعرف الرّجل باشكاله و اقرانه، و ينسب الى اصحابه و اخدانه.(11) درباره شخصيت كسى پيش از نگرش به دوستانش داورى نكنيد، چرا كه انسان به وسيله دوستان و نزديكان خويش شناخته مى‌شود و به آنان و رفتار و كردار آنان نسبت داده خواهد شد. نهمين امام نور حضرت جواد عليه السلام در اين مورد هشدار داد كه: اياك و مصاحبة الشرير فانّه كالسيف المسلول، يحسن منظره و يقبح اثره.(12) هشدار از دوستى و معاشرت با بدان و شرارت‌پيشگان، چرا كه آنان بسان شمشير برهنه‌اند كه ظاهرش مى‌درخشد و برق مى‌زند، امّا اثرش مرگبار است. و پيامبر گرامى فرمود: اربع يمتن القلب: الذنب على الذنب؛ و كثرة مناقشة النساء؛ و مماراة الاحمق تقول و يقول... و مجالسة الموتى، و قيل له: يا رسول اللّه و ما الموتى؟ قال كلّ غنى مترف.(13) چهار چيز است كه قلب انسان را مى‌ميراند: اين چهار عامل كشنده قلب عبارتند از: گناه بر روى گناه، نشست و برخاست و گفتگوى بيهوده و بسيار با زنان بيگانه، كشمكش با عناصر سبك مغز... و ديگر نشست و برخاست با مردگان. پرسيدند: مردگان كيانند؟ فرمود: ثروتمندان مست و مغرورى كه به خوشگذرانى غرق شده و خدا و ارزش‌هاى انسانى را فراموش مى‌كنند.

22 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21

23 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21

24 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21

25 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21

26 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21

27 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21

28 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21

29 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21

30 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :21

31 - - و [همان‌گونه كه اين بيدادگران با تو به دشمنى برخاستند، ]همان‌گونه براى هر پيامبرى دشمنى از گناهكاران قرارداديم؛ و پروردگارت راهنما و ياورى بسنده است. 32 - و آن كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: چرا قرآن يكباره بر او فرو فرستاده نشده است؟! [ما آن كتاب پرشكوه را] اين گونه [به تدريج بر تو فرو فرستاديم‌] تا قلب تو را به وسيله آن استوارى [و اقتدار] بخشيم؛ و آن را چنانكه بايد به آرامى [بر تو] خوانديم. 33 - و آنان براى [كم اثر ساختن دعوت توحيدى و عادلانه‌] تو هيچ مثالى نمى‌آورند، مگر اينكه ما [در برابر حركت ارتجاعى آنان ]حق و نيكوترين بيان را براى تو مى‌آوريم. 34 - كسانى كه بر چهره‌هايشان به سوى دوزخ كوچ داده [و رانده ]مى‌شوند، آنان جايگاهشان بدتر و از همه گمراهترند. 35 - و به يقين ما به موسى كتاب [آسمانى‌] داديم، و برادرش «هارون» را به همراه وى دستيار ساختيم. 36 - و [به آن دو] گفتيم: بسوى آن قوم كه نشانه‌هاى ما را دروغ انگاشتند برويد؛ [و آن دو رفتند و پيام خدا را به روشنى رساندند و آنان سر به عصيان برداشتند]؛ پس [ما نيز] آنان را به سختى درهم كوبيديم. 37 - و قوم نوح را هنگامى كه فرستادگان ما را دروغگو انگاشتند، ما [نيز] آنان را [به كيفر بيدادشان‌] غرق ساختيم؛ و آنان را براى [همه‌] مردم نشانه‌اى [عبرت انگيز] گردانيديم؛ و براى ستمكاران عذاب دردانگيز آماده ساخته‌ايم. 38 - و عاديان، و ثموديان، و اصحاب رَسْ و نسل‌هاى بسيارى را كه در اين ميان بودند، [همه را به كيفر بيداد و گناهشان نابود ساختيم. 39 - و براى هر يك [از آنان‌] مثال‌ها زديم و [از آنجايى كه آنان بر حق‌ستيزى خود پاى فشردند] هر كدام را به سختى [درهم كوبيديم و] نابود كرديم. 40 - و به يقين [اين شرك‌گرايان‌] از شهرى كه [بارانى از سنگ‌] به بدى بر آنان باريده شد، گذر كرده‌اند؛ پس آيا آن را نمى‌ديدند [تا عبرت آموزند]؟! [نه چنين نيست‌] بلكه آنان به بر انگيخته شدنى [در روز رستاخيز] اميد نمى‌داشتند [و آن را باور نداشتند]. نگرشى بر واژه‌ها «عدوّ»: دشمن كينه‌توز و كينه‌جو. «ترتيل»: بيان نمودن نكات و موضوعات با استوارى و فاصله. «تدمير»: درهم كوبيدن و نابود ساختن. «رس»: چاهى كه اطراف آن سنگ چينى نشده باشد. «تتبير»: نابود ساختن. تفسير راز فرود تدريجى قرآن‌ در اين آيات قرآن شريف روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و در راه آرامش خاطر بخشيدن به او مى‌فرمايد: وَكَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِيْنَ‌ و همان گونه كه قوم تو راه و رسم آسمانى‌ات را دروغ مى‌انگارند و ما آنها را بدين صورت دشمن تو ساخته‌ايم، پيامبران پيش از تو نيز تكذيب مى‌شدند و ما جنايتكاران را دشمن آنان ساخته بوديم. منظور آيه شريفه اين است كه ما پيامبران را فر ستاديم تا آنان را به ايمان و تقوا و توحيد و عدالت فراخوانند و آيين شرك و ظالمانه آنان را بباد نكوهش گيرند و اين كار سبب دشمنى آنان مى‌گرديد. با اين بيان مى‌توان گفت كه خدا با فرو فرستادن كتاب‌هاى آسمانى و گسيل پيامبران حق و عدالت و دعوت شرك‌گرايان و ظالمان به توحيدگرايى و رعايت حقوق مردم و وانهادن مرام ساختگى و شيوه ظالمانه و استبدادى خود، آنان را به واكنش احمقانه و دشمنى با حق و عدالت واداشته است. وَكَفى بِرَبِّكَ هادِياً وَنَصِيْراً. و خداى يكتا كه تو را به سوى حق راه نموده، و دوستان راستين خود را يارى مى‌رساند، براى تو بسنده است. در دوّمين آيه مورد بحث در اشاره به بهانه‌جويى شرك‌گرايان و خودكامگان، به راز فرود تدريجى قرآن بر قلب مصفّاى پيامبر پرداخته و مى‌فرمايد: وَقالَ الَّذِيْنَ كَفَرُوْا لَوْلا نُزِّلَ عَلَْيهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً و كسانى كه كفر ورزيده‌اند، به پيامبر خدا گفتند: چرا قرآن بسان تورات و انجيل و زبور يكباره فرو فرستاده نشد؟ كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ‌ هان اى پيامبر! امّا ما قرآن را به صورت تدريجى بر تو فرو فرستاديم تا به وسيله آيات آن قلب تو را استوارى بخشيم و بر بينش و ژرفنگرى‌ات بيفزاييم و فرهنگ جامعه را تعميق و جهت بخشيم. به باور مفسّران كتاب‌هاى ديگر آسمانى همچون تورات و انجيل بدان دليل يكباره و به صورت يكجا فرود آمدند كه: 1 - پيامبران پيشين مى‌خواندند و مى‌نوشتند، از اين رو آن كتاب‌ها به صورت نوشته و يكجا بر آنان فرود آمد تا خود بتدريج براى مردم بخوانند و بياموزند، امّا پيامبر گرامى بدان دليل كه مكتب نارفته و درس نخوانده و به قدرت بى‌كران خدا آموز گار بشريت شده بود و خود نمى‌خواند و نمى‌نوشت، قرآن به صورت تدريجى بر قلب پاك او فرود مى‌آمد تا نخست خودِ او را آن‌گونه كه شايسته و بايسته بود دگرگون سازد، و آن‌گاه او به وسيله آن آيات بتدريج انديشه‌ها و فرهنگ‌ها و افكار و عواطف و راه و رسم‌ها و عملكردها را در جهت مطلوب قرار دهد و شرك و استبداد او را بر اندازد، و اين كار جز با شيوه تداوم و تدريج امكان پذير نخواهد بود. 2 - افزون بر اين نكته، قرآن شريف داراى ناسخ و منسوخ، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، بيانگر راه حلّ مشكلات و تأمين كننده نيازهاى تدريجى جامعه بوده و در انديشه زدودن شرك و بيداد و تباهى‌هاى آن از جامعه و دل‌ها و جايگزين ساختن يك فرهنگ عادلانه و انسانى به جاى آن است؛ و نيز از رويدادهاى آينده خبر مى‌دهد؛ بر اين اساس روشن است كه همه اين امور و نكات ايجاب مى‌كند كه به تدريج و آيه آيه بر قلب پاك پيامبر فرود آيد. وَرَتَّلْناهُ تَرْتِيْلاً. آرى، و بر اين اساس بود كه ما قرآن را به تدريج فرو فرستاديم و آن را به روشنى بيان داشته و آن را بخش بخش بر تو فرو فرستاديم. در روايت است كه پيامبر به «ابن عباس» فرمود: اذا قرأت القرآن فرتله ترتيلا. هنگامى كه قرآن را مى‌خوانى، آن را به ترتيل بخوان، او پرسيد اى پيامبر خدا: «ترتيل» چيست؟ و ما الترتيل؟ فرمود: بيّنه تبييناً و لا تنثره نثر الدقل و لا تهذّه هذّ الشعر، قفوا عند عجائبه، و حركوا به القلوب، و لايكوننّ هَمُّ احدكم آخر السّورة.(14) منظور اين است كه به هنگام تلاوت قرآن، واژه‌ها و حروف آن را به روشنى بيان كنيد و بسان خرماى خشك و غير قابل بهره‌ورى آن را پراكنده مسازيد و آن را بسان شعر، سريع نخوانيد؛ بلكه به هنگام رسيدن به مفاهيم شگفت‌انگيز قرآن بايستيد و در آنها بينديشيد و به وسيله آيات و مفاهيم انسان‌ساز و شورانگيز و شعور آفرين آن،دل‌ها را به حركت و جنبش در آوريد و هدف شما اين نباشد كه به پايان سوره و يا آخر قرآن برسيد. دگرباره در ادامه سخن، قرآن پيامبر گرامى را مخاطب مى‌سازد و مى‌فرمايد: وَلايَاتُوْنَكَ بِمَثَلٍ اِلاَّ جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَاَحْسَنَ‌تَفْسِيْراً. و آن شرك‌گرايان و حق ستيزان هيچ مثال و سخنى بر ضد راه و رسم توحيدى و پيام و فرهنگ عدالت‌آفرين تو نمى‌آورند، جز اين كه ما گفتار و بيان درست و سازنده‌اى كه بافته‌ها و ساخته‌هاى سست آنان را درهم نوردد، و به ر ساترين سبك و شيوه پاسخ آنان را داده و برترى راه و رسم تو را، بر همه راه‌ها و مذاهب نشان دهد، آن را بر تو فرو مى‌فرستيم و جالب‌ترين و نيكوترين بيان را در دسترس تو قرار مى‌دهيم. و در اشاره به نگون‌سارى و تيره‌بختى كفرگرايان و ظالمان در روز رستاخيز، افزون بر شكست و روسياهى‌شان در اين سرا مى‌فرمايد: الَّذِيْنَ يُحْشَرُوْنَ عَلى وُجُوْهِهِمْ اِلى جَهَنَّمَ اُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَاَضَلُّ سَبِيْلاً. آن كسانى كه در روز رستاخيز بر چهره‌هايشان بر انگيخته مى‌شوند و با آن شرايط مرگبار و رسوا به سوى دوزخ سوق داده مى‌شوند و اين گونه به كيفر زشتكارى‌ها و زشت‌گويى‌هاى خود مى‌رسند، آنان هستند كه بدترين مردم مى‌باشند. آيه شريفه در حقيقت پاسخ بافته‌هاى زشت و ظالمانه آنان را مى‌دهد كه در يك جنگ روانى، پيامبر گرامى را - كه برترين خلق خدا و پيامبر برگزيده‌اش مى‌باشد - به عنوان بدترين‌ها به خورد مردم گمراه مى‌دادند و مى‌گفتند: پيامبر و يارانش بدترين مردمند، چرا كه ما را از پرستش بت‌ها و راه و رسم ظالمانه و جاهلى خويش و از خرافات و بافته‌ها باز مى‌دارند و به سوى توحيد و عدالت و ارزش‌هاى انسانى و اخلاقى فرا مى‌خوانند، آرى قرآن در پاسخ آنان است كه مى‌فرمايد: اُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَاَضَلُّ سَبِيْلاً. موقعيت و جايگاه اين تبهكاران بدترين جايگاه است و اينان از نظر دين و راه و رسم زندگى نيز بدترين و گمراه‌ترين خلق خدايند. از پيامبر گرامى پرسيدند كه چگونه كفرگرايان را بر چهره و پيشانى به سوى دوزخ مى‌برند؟ يا نبىّ اللّه: كيف يحشر الكافر على وجهه يوم القيامة؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: اِنّ الّذى مشاه على رجليه قادر على ان يمشيه على وجهه يوم القيامة.(15) آن قدرت بى‌همتايى كه آنان را بر روى دو پا به حركت آورد، برايش آسان است كه در روز رستاخيز آنان را بر چهره و پيشانى برانگيزد و راه برد. پرتوى از زندگى و رسالت موسى‌ قرآن، در اين آيات براى روشنگرى بيشتر به ترسيم پرتوى از زندگى دو پيامبر بزرگ خدا پرداخته و مى‌فرمايد: وَلَقَدْ آتَيْنا مُوْسَى الْكِتابَ‌ و به يقين ما به موسى كتاب آسمانى ازرانى داشتيم. وَجَعَلْنا مَعَهُ اَخاهُ هارُوْنَ‌وَزِيْراً. و برادرش «هارون» را به يارى او برگزيديم تا در كار پيام‌رسانى و هدايت مردم به سوى حق و عدالت يار و ياور او باشد. و مى‌فرمايد: فَقُلْنَا اذْهَبا اِلَى الْقَوْمِ الَّذِيْنَ كَذَّبُوْا بِآياتِنا و ما به آن دو پيام‌رسان خويش گفتيم: به سوى فرعون و دار و دسته تبهكارش برويد كه آيات و نشانه‌هاى ما را دروغ شمرده و به زشتكارى و بيداد پرداخته‌اند. و آن گاه موسى و هارون به سوى آنان رفتند و پيام ما را برايشان خواندند و راه رستگارى را به آنان نشان دادند، امّا فرعون و درباريانش سخن آنان را ناشنيده انگاشتند و رسالت و دعوت توحيدى آنان را انكار كردند... فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيْراً. و بر اين اساس بود كه ما آنان را سخت درهم كوبيديم و به صورت عبرت‌انگيز و عبرت‌آموزى براى حق‌طلبان، نابود ساختيم. آن گاه در اشاره به سرنوشت عبرت‌انگيز جامعه و مردم حق‌ستيز ديگرى مى‌فرمايد: وَقَوْمَ نُوْحٍ لَمَّا كَذَّبُوْا الرُّسُلَ اَغْرَقْناهُمْ‌ و نيز ما قوم «نوح» را هنگامى كه پيامبران ما را تكذيب كردند و راه حق‌ستيزى و لجاجت را سرسختانه در پيش گرفتند، به وسيله طوفان و آب فراوانى كه از آسمان فرو مى‌ريخت و از زمين مى‌جوشيد غرق و نابود ساختيم. به باور برخى از مفسّران دروغگو شمردن يكى از پيامبران خدا و انكار يكى از كتاب‌هاى آسمانى بسان انكار همه كتاب‌ها و دروغگو انگاشتن همه پيامبران اوست، و به همين جهت هم قرآن از تكذيب جامعه نوح و انكار رسالت و دعوت آن حضرت، به تكذيب پيامبران تعبير مى‌كند. امّا به باور برخى ديگر آنان پيش از آمدن نوح پيامبران ديگرى را نيز تكذيب نموده بودند. وَجَعَلْناهُمْ‌لِلنَّاسِ آيَةً و سرنوشت عبرت‌انگيز آنان را براى همه بيدادگران و حق‌ستيزان درس عبرت و براى مردم مايه اندرز قرار داديم. وَاَعْتَدْنا لِلظَّالِمِيْنَ عَذاباً اَلِيْماً. و براى ظالمان افزون بر اين كيفر سخت دنيوى، عذاب دردناك و دردانگيزى نيز در سراى آخرت آماده ساخته‌ايم. در هشتمين آيه مورد بحث در اشاره به سرنوشت سياه و عبرت انگيز جامعه بيدادگر ديگرى كه كيفر حق ستيزى و بيدادش گريبانگيرش گرديد... مى‌فرمايد: وَعاداً وَثَمُوْدَ وَاَصْحابَ الرَّسِ‌ و نيز «عاديان» و «ثموديان» و جامعه و مردمى را كه پيامبرشان را به چاه افكندند، همه را نابود ساختيم. پاره‌اى از مفسران آورده‌اند كه «اصحاب رس» مردمى دامدار بودند كه از اين راه، روزگار مى‌گذراندند. آنان چاه پر آب و بزرگى داشتند كه بيشتر از آب آن بهره مى‌گرفتند و از نظر دين و آيين و راه و رسم زندگى، گرفتار پرستش‌هاى ذلت‌بار، هم چون بت‌پرستى و زشتكارى و بيداد بودند، از اين رو خداى پرمهر حضرت «شعيب» را به سوى آنان برانگيخت تا او، آنان را به سر چشمه زلال توحيد و تقوا و اخلاص و ايمان فراخواند، امّا آنان به جاى دريافت درست پيامِ پيامبرشان، به حق‌ستيزى و حق‌گريزى روى آوردند و او را دروغگو شمردند، آن‌گاه بود كه خدا به چاه فرمان داد تا آب خود را به اعماق زمين بفرستد و خشك و بى‌آب گردد و به زمين نيز دستور داد تا آن تبهكاران را ببلعد؛ و بدين‌صورت كيفر بيدادشان را دريافت داشتند و نابود شدند. امّا به باور پاره‌اى ديگر «رس» چاه مشهورى بود كه در «انطاكيه» قرار داشت و مردم آن سرزمين «حبيب نجار» را - كه آنان را به يكتاپرستى و عدالت فرا مى‌خواند - كشتند. از حضرت صادق آورده‌اند كه: گويى اين جامعه حق‌ستيز، به انحرافات بسيارى گرفتار بودند كه از آن جمله، بلاى همجنس‌گرايى زنانشان بود. وَقُرُوْنا بَيْنَ ذلِكَ كَثِيْراً. و گروه‌ها و جامعه‌هاى ديگرى را نيز كه از نظر زمانى ميان جامعه «عاد» و «ثمود» و «اصحاب رس» بودند، به كيفر بيدادشان نابود ساختيم. و مى‌افزايد: وَكُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْاَمْثالَ‌ امّا ما هرگز آنان را بدون اتمام حجّت و دعوت به سوى حق و هشدار از ستم و گناه نابود نساختيم، بلكه به همه آنان هشدار داديم كه اگر ايمان نياورند و حق و عدالت را نپذيرند كيفر خواهند شد و براى آنان مثال‌هايى بسيار زديم و حقايق را روشن ساختيم. به باور پاره‌اى از دانشمندان منظور اين است كه: ما راه و رسم زندگى را به آنان آموختيم و آنچه مى‌بايد برايشان فرستاديم. وَكُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبِيْراً. امّا هنگامى كه اندرز و هشدار سودشان نبخشيد، سرانجام همه آنان را به كيفر بيداد و حق ستيزى‌شان نابود ساختيم. واژه «تتبير» به باور «زجاج» به مفهوم درهم شكستن و قطعه قطعه ساختن است. در آخرين آيه مورد بحث مى‌فرمايد: وَلَقَدْ اَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِى اُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ و بى‌گمان اين كفرگرايان و بيدادگران روزگار تو اى پيامبر! از كنار شهرهاى سنگباران شده و درهم كوبيده شده قوم لوط عبور كرده و آنها را ديده‌اند... اَفَلَمْ يَكُوْنُوْا يَرَوْنَها آيا آنان در سفرهايشان به سوى شام اين صحنه‌هاى تكان‌دهنده و عبرت آموز را نديده و به آن ويرانه‌ها ننگريسته‌اند تا از سرنوشت شوم گناهكاران و استبدادگران درس‌عبرت گيرند و به خود آيند؟! بَلْ كانُوْا لايَرْجُوْنَ نُشُوْراً. چرا، آنان ويرانه‌ها را ديده‌اند، امّا بدان دليل كه به روز رستاخيز و پاداش و كيفر آن ايمان نمى‌آورند و اميد نمى‌دارند از زشت‌كارى و گناه باز نمى‌ايستند.

32 - مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان ، آیه :31

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 19 - حزب 37 - سوره فرقان - صفحه 362
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر مجمع البیان

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 89,586,063