خدمات تلفن همراه
قرآن تبيان- جزء 21 - حزب 41 - سوره عنکبوت - صفحه 402
نرم افزارهای رایگان تلفن همراه
بازی و سرگرمی
قرآن
مفاتیح
نهج البلاغه
صحیفه سجادیه
اوقات شرعی
مسائل شرعی
گنجینه معنوی
آشپزی
مناسبت ها
الحان قرآن
صحیفه نور امام خمینی ره
پنل عضویت
وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
46 - - و يا اهل كتاب [هاى آسمانى] جز به آنچه نيكوترين [و انسانىترين شيوه و سبك] است بحث و گفتگو نكنيد، مگر با كسانى از آنان كه بيداد رواداشته؛ و [به آنان] بگوييد: ما به آنچه به سوى [پيامبر] ما فرو فرستاده شده و [آنچه] به سوى [پيامبر] شما فرو فرستاده شده است، ايمان آورديم؛ و خداى ما و خداى شما يكى است و ما در برابر [ذات پاك و بىهمتاى] او تسليم هستيم.
47 - و اينگونه، اين كتاب [پرشكوه] را بهسوى تو [اى پيامبر] فرو فرستاديم، پس آن كسانى كه به آنان [پيشتر از اين ] كتاب [آسمانى] دادهايم، به آنان ايمان مىآورند، و از [كسى]ت آيات [روشنگر] ما را انكار نمىكند.
48 - و تو [اى محمد (ص)!] پيش از اين [كه قرآن بر تو فرو فرستاده شود،] نه هيچ نوشتهاى را مىخواندى و نه آن را به دست خود مىنوشتى؛ چرا كه در آن صورت باطلگويان [در مورد رسالت تو] به ترديد مىافتادند.
49 - بلكه اين [قرآن] آيات روشنى است [كه] در سينههاى كسانى كه به آنان دانش داده شده است [جاى دارد]؛ و آيات [روشنگر] ما را جز بيدادگران [هيچ كس ديگر] انكار نمىكند.
50 - و [كفر گرايان] گفتند: چرا از سوى پروردگارش نشانههايى [آشكار] بر او فرو فرستاده نمىشود؟! [هان اى پيامبر!] بگو؛ جز اين نيست كه همه نشانهها نزد خداست و من تنها هشدار دهندهاى روشنگرم.
نگرشى بر واژهها
ولا تجادلو: اين واژه از ريشه «جدال» و «جدل» آمده و در اصل به مفهوم درهم پيچيدن است، و به همين تناسب در بحث و گفتگو و كشمكش گفتارى براى درهم پيچيدن طرف بكار مىرود. به باور پارهاى اين واژه از «جداله» بر گرفته شده كه به مفهوم زمين مىباشد و به تناسب كشمكش طرفين براى به زمين زدن ديگرى، به كارشان «مجادله» گفته مىشود.
ولا تخطّ: از واژه «خطّ» آمده، كه به مفهوم نوشتن مىباشد.
لَاْرتاب: از ريشه «ارتياب» به مفهوم ترديد نمودن، و نيز تهمتزدن آمده است.
مبطون: جمع واژه «مبطل» به مفهوم باطلگرا و كسى است كه در انديشه باطل ساختن چيزى است.
تفسير نيكوترين و انسانىترين روش براى گفت و شنود
پس از ترسيم دعوت آسمانى موسى در آيات پيشين، اينك در بيان چگونگى دعوت پيروان اديان و كتابهاى پيشين آسمانى به آخرين پيام خدا و در نمايش چگونگى گفت و شنود و بحث و مناظره با ديگران مىفرمايد:
ولا تُجا دِلوُااَهلَ الْكِتابِ اِلاَّ بِالَتى هَىَ اَحْسَنُ0
و با اهل كتاب جز به نيكوترين و شايستهترين شيوه گفتگو نكنيد...
به باور برخى از مفسران منظور بحث و گفتگو به صورت بهترين شيوه با مسيحيان نجران است كه براى تحقيق پيرامون قرآن و حقانيت دعوت پيامبران و رسالت او هيئتى از دانشمندان و پارسايان خويش را به مدينه گسيل داشتند.
امّا به باور برخى ديگر منظور بحث و گفتگو به نيكوترين شيوه و روش با يهوديان و پيروان حضرت مسيح است.
منظور از بحث و گفتگو به بهترين و نيكوترين روش يا «التى هى احسن» اين است كه انسان با بيانى قانعكننده و سرشار از دليل و برهان و در بهترين قالب و بيان، با آنان گفتگو نمايد تا خردمندانشان سخنى را پذيرا و به درستى دعوت پى بردند، و نيز اين دعوت و گفتار به انگيزه خيرخواهى و سودرسانى به ديگران و با نرمش و مدارا و تنها در جهت شناخت حق و به هدف شناساندن آن به همنوعان انجام گيرد.
آيه مورد بحث در مفهوم و محتوا بسان اين آيه است كه مىفرمايد:
فقو لا له قولاً ليّناً لعله يتذكراويخشى(1)
و با او سخنى نرم و ملايم گوييد. باشد كه اندرز گيرد و به خود آيد و يا بترسد.
به بيان پارهاى بهترين و نيكوترين شيوه در بحث و گتفگو آن است كه شنونده را از نظر فكر و انديشه قانع و از نظر عواطف و احساسات در جهت پذيرش حق برانگيزد؛ و يا اينكه بحث و مناظره به گونهاى باشد كه شنونده آن را هماهنگ با فطرت سالم انسانى و خرد رشد يافته خويش بيابد و بر آن دل بدهد؛ و شايد بحث و گفتگو بهترين روش هر دو معنا را در برداشته باشد.
آيه شريفه نشانگر اين نكته ظريف و دلانگيز است كه دعوت مردم بهسوى خدا و ارشاد و رهبرى جامعه به سوى حق و عدالت، بايد به نيكوترين و انسانىترين شيوه و با زيباترين سبك انجام پذيرد و با نرمش و ملايمت و روشنگرى و آگاهى بخشى به تودهها، به آنان امكان داده شود تا نشانههاى يكتايى و قدرت خدا را بنگرند و در آنها بينديشند و آنگاه ايمان آورند.
اِلاَّالَّذينَ ظَلَموُا مِنْهُمْ
مگر آن كسانى كه ستم پيشه ساختند، چرا كه اين گروه نه در برابر بهترين و نيكوترين منطق و مناظره، سرفرود آورده و به حقانيت اسلام و پيامبر ايمان آورند، و نه دست از دشمنى و مخالفت و پيكار ظالمانهت خويش با اسلام و قرآن برداشتند و نه زندگى مسالمتآميز و پرداخت «جزيه» را پذيرفتند؛ بلكه با حقستيزى و بهانهتراشى آتش جنگ را شعلهور ساخته و به شرارت و بيداد پاى مىفشارند و روشن است كه با چنين مردمى بايد به زبان خودشان سخن گفته و شجاعانه در برابرشان ايستاد تا حق را پذيرا شده و اسلام آورند و يا به زندگى مسالمتآميز و بدون حقستيزى و دشمنى تن دهند.
آنچه آمد ديدگاه «مجاهد» و «سعيدبن جبير» در تفسير آيه است، امّا بهباور «ابومسلم» منظور آن كسانى بودند كه به انگيزه كينهتوزى و حقستيزى، رسالت پيامبر را با اينكه با بهرهورى از تورات و انجيل حق مىدانستند، آن را نپذيرفته و بر مردم پوشيده مىداشتند. «ابن زيد» برآن است كه منظور از اين گروه كه بر خود ديگران ستم روا داشتند، آن كسانى بودند كه در بتپرستى و كفرگرايى پافشارى مىكردند، و با وجود دليل و برهان بر پوچى پرستشهاى ذلّتبار، و انبوه نشانهها بر شناخت خدا و يكتايى او، باز هم در راه كفر و بيداد گام مىسپردند و حق را نمىپذيرفتند. روشن است كه با چنين كسانى بحث و گفتگوى روشنگرانه و مناظره به بهترين روش نيز سود بخش نخواهد بود.
به باور ما آيه شريفه در بردارنده همه اين مفاهيم است و روشنگرى مىكند كه: با همه انسانهاى حقجو و درستانديش بهويژه اهل كتاب به بهترين سبك بحث و گفتگو كنيد، مگر آن كسانى كه به خود ستم رواداشته و با كشمكش و درگيرى با مردم مسلمان و پافشارى در حق ستيزى و دشمنى روشن سازند كه خواهان زندگى مسالمتآميز و انسانى و احترام متقابل نيستند؛ت آرى، با چنين كسانى بايد به مبارزه برخاست و از حق و عدالت در برابر تجاوز آنان شهامتمندانه دفاع كرد.
«قتاده» مىگويد: اين آيه بهوسيله آيه جهادِ با شمشير فسخ گرديد، امّا اين ديدگاه درست نيست، چرا كه بحث و مناظره با ديگران در هر شرايط بايد به نيكوترين شيوه انجام پذيرد و هماره بايد با بهترين و زيباترين سبك ديگران را به اسلام و قرآن و پيام انسانساز پيامبر دعوت كرد.
وَ قوُلوُاامَنّا بِالَّذى اُنْزِلَ اِلَيْنا وَ اُنْزِلَ اِلَيْكُمْ
و شما توحيد گرايان در دعوت آنان بهسوى اسلام بگوييد: ما به همه آنچه از سوى خدا بر ما و شما فرو فرستاده شده است، ايمان آورديم.
وَاِلهُنا وَ اِلهُكُمْ واحِدٌ
و خداى ما و خداى شما در حقيقت يكى است.
وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
و ما در برابر ذات پاك او تسليم و فرمانبردار او هستيم.
* * *
در دومّين آيه مورد بحث مىفرمايد:
وَ كَذالِكَ اَنْزَلْنا اِلَىَْ الْكِتابَ
و اين گونه ما اين كتاب پرشكوه را به سوى تو اى پيامبر! فرو فرستاديم، درست همانگونه كه به سوى «موسى» و «عيسى» كتاب آسمانى فرو فرستاديم.
فَالَّذينَ اتَيْناهُمُ الْكِتابَ يُؤمِنوُنَ بِهِ
و كسانى كه پيش از اين كتاب آسمانى و دانش و آگاهى آن را به آنان دادهايم، به قرآن و ايات روشنگر آن ايمان مىآورند.
منظور از آنان، نمونههايى از حق طلبان همانند «عبداللهبن سلام» و ياران او مىباشند و واژه كتاب نيز اشاره به تورات و انجيل دارد.
وَ مِن هوُلاء مَن يُؤمِنُ بِهِ
و از اين شركگرايان مكّه نيز كسانى هستند كه ايمان به قرآن خواهند آورد.
ضمير «بِهِ» ممكن است به قرآن يا پيامبر گرامى باز گردد. ممكن است منظور از كسانى كه به آنان كتاب دادهايم، مردم مسلمان باشند و كتاب نيز اشاره به قرآن شريف باشد كه به آنان ارزانى گرديد؛ و ممكن است منظور از «الكتاب»، قرآن و منظور از «و من هؤلاء...» برخى از يهود و نصارا باشند كه به قرآن ايمان مىآورد.
وَ ما يَحْجَدُ بِاياتِنا اِلاَّ الْكافِروُنَ
و آيات روشن و روشنگر ما را جز كفر گرايان و حقستيزان هيچكس ديگر انكار نمىكند، و انكار كفر گرايان نيز بر تو اى محمد (ص)! زيانى نخواهد رسانيد.
دو سند درستى دعوت پيامبر و رسالت او
در سومين آيه مورد بحث آفريدگار هستى پيامبرش را مخاطب مىسازد و مىفرمايد:
وَ ما كُنْتَ تَتْلوُا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كَتابٍ
و تو اى پيامبر! پيش از فرود قرآن نه هيچ خطّ و نوشتهاى را مىخواندى،
وَ لا تَخُطّهُ بِيَمينِكَ
و نه آن را به دست خويشتن مىنوشتى، و در پرتو وحى الهى آموزگار عصرها و نسلها شدى.
اِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلوُنَ
چرا كه اگر جز اين بود بيهودهگويان و باطلگرايان راه ديگر و بهانه ديگرى در ترديد افكنى و دروغ شمردن دعوت رسالت تو مىيافتند و مىگفتند: آنچه را به عنوان آيات قرآن بر مردم مىخوانى، چيزهايى است كه از كتابهاى پيشينيان بر گرفته و از آنها آموخته و نسخهبردارى نمودهاى.
آرى، اينك كه ولادتگاه و دلالت تو و جايگاه رشد و تكامل تو محيط آنان و بسان آنان است و تو در برابر ديدگان آنان بودهاى و خود ديدهاند كه نه به مكتب رفتهاى و نه درسى خواندهاى، و با اين وصف كتاب انسانساز و پرشكوهى آوردهاى كه عصرها و نسلها از آوردن همانند آن ناتوانند، خرد سالم بر آنان حكم مىكند كه دعوت تو را آسمانى بدانند و باور دارند كه آن را از سوى آفريدگارت دريافت داشتهاى؛ چرا كه چگونه باور كردنى است كه فردى از ولادت تا مراحل كودكى، جوانى، ميانسالى، به هنگام سفر و در حال حضور در وطن، همهجا و در همهحال در برابر ديدگان جامعه و مردمى باشد و نزد آموزگارى براى آموزش نرود و براى نوشتن هرگز قلمى به دست نگيرد، آنگاه به يكباره كتابى پرشكوه و آيينى سرشار از محتوا و مفاهى بلند و انسانساز بياورد كه همگان از آوردن همانند آن ناتوان باشند؟! آيا جز اين است كه او آن كتاب و آن آيين را از سوى خدا آورده است؟!
«سيد مرتضى» قدس سرّه مىگويد: اين آيه بهترين دليل بر اين واقعيت است كه پيامبر گرامى پيش از انگيزشش از سوى خدا به رسالت و پيامبرى نه خواندن مىدانست و نه نوشتن، امّا پس از بعثت به باور من در هر دو رشته آموزگار همگان بود.
ظاهر آيه شريفه نيز ديدگاه او را تأييد مىكند، چرا كه آيه شريفه خواندن و نوشتن را پيش از دريافت وحى از آن حضرت نفى مىكند و ادامه آيه نيز همان نكته را نشانگر است؛ چرا كه اگر آن بزرگوار پيش از پيامبريش خواندن و نوشتن مىدانست، در آن صوورت باطلگرايان و بهانهجويان راه جديد و بهانه تازهاى ساز مىكردند و رسالت او را دروغ مىشمردند، امّا آگاهى به خواندن و نوشتن پس از دريافت وحى ديگر اين بهانه را به دست آنان نمىدهد، چرا كه پس از بعثت ممكن است فرشته وحى به او آموخته باشد.
* * *
در چهارمين آيه مورد بحث مىافزايد:
بَلْ هُوَ اباتٌ بَيِّناتٌ فى صُدُورِ الَّذينَ اوُتوُ اْلعِلْمَ
بلكه اين قرآن آيات روشن و روشنگرى است كه در سنيههاى كسانى كه به آنان دانش داده شده است، جاى دارد.
در تفسير اين آيه ديدگاههاى متفاوت است:
1 - به باور «حسن» منظور از دانايان پيامبر گرامى و توحيد گرايان راستين هستند كه قرآن و آيات آن را حفظ كرده و در آنها مىانديشند و مفاهيم بلند آن آيات را در آئينه جانها نقش مىنمايند.
2- امّا به باور پارهاى ديگر منظور از اين دانايان و آگاهان امامان راستين از آل محمد (ص) مىباشند، كه روايت رسيده از حضرت باقر عليهالسلام و نيز امام صادق عليهالسلام اين ديدگاه را بيانگر است.(2)
3 - از ديدگاه «ضحاك» منظور وجود گرانمايه پيامبر است كه پيش از دريافت وحى خواندن و نوشتن نمىدانست؛ و منظور از سينههاى دانايان نيز، سينههاى دانشمندان يهود و نصارا است كه پيامبر را با همين وصف و ويژگى از كتابهاى آسمانى مىشناختند.
4 - امّا از ديدگاه «قتاده» منظور آيات قرآن است كه در سينهها و دلهاى مردم با ايمان جاى دارد و آنها را حفظ مىكنند؛ چرا كه پيش از فرود قرآن بر زجاجه جان پيامبر، كتابهاى آسمانى خوانده مىشد، امّا جز اندكى از مردم، ديگران به خواند آنها بسنده مىنمودند و آنها را حفظ نمىكردند.
وَ ما يَحجَدُ بِاياتِنا ِلاَّالظّالِموُنَ
و آيات روشن و روشنگر ما را جز بيدادپيشهگان انكار نمىكنند.
آرى، تنها آن كسانى كه به خويشتن ستم رواداشته و با هدفهاى بلند و انسانساز قرآن پيكار مىكنند آيات قرآن را انكار مىنمايند.
به باور پارهاى منظور در درجه نخست شركگرايان قريش و يهودان حق ستيز مىباشند.
بهانتهجويى براى فرار از پذيرش حق
همين كفرگرايان و ظالمان براى گريز از حق به بهانه جويى پرداخته كه:
وَ قالوُا لَوْلا اُنْزِلَ عَلَيْهِ اياتٌ مِنْ رَبِّهِ
چرا نشانهها و معجزههاى روشن و روشنگرى، بسان معجزههاى موسى و مسيح از سوى پروردگارش بر محمد (ص) فرو فرستانده نمىشود؟
منظور آنان اين بود كه ما به او ايمان نخواهيم آورد تا براى ما از زمين چشمهاى جوشان پديد آورد، و يا كوه صفا را به طلا تبديل سازد و...
پارهاى از شرك گرايان نيز به انگيزه افشاندن بذر ترديد و نفاق بر دلها مىگفتند: او نيز بايد بسان موسى كه دريا را شكافت و عصا را به اژدها تبديل ساخت معجزهاى آشكار و دل بخواه براى ما بياورد!
قُلْ اِنَّمَا الاياتُ عِنْدَ اللَّهِ
هان اى پيامبر ما! به بهانه جويان بگو! نشانهها و معجزهها تنها نزد خدا و به خواست او، نه به دلخواه شما و من؛ اوست كه براساس مصالح و حكمت و بر پايه مقتضات زمان و مكان براى هر پيامآورى نشانه و معجزهاى كه روشنگر درستى دعوت و حقانيت رسالت او باشد ارزانى مىدارد و به من نيز معجزه و نشانه داده است.
وَ اِنَّما اَنَا نَذيرٌ مُبين
و من تنها هشدار دهندهاى روشنگرم و به طور آشكار شما را از آينده تيره و تار و نافرمانى پروردگار هشدار داده و راه حق را از باطل و بيداد برايتان روشن مىسازم و براى درستى دعوت و راستى گفتارم نيز همان معجزه و نشانه آشكارى را كه خدا به من داده است، آن را در برابر ديدگانتان قرار مىدهم.
پرتوى از آيات زيباترين و نكوهيدهترين شيوه گفت و شنود
در آياتى كه گذشت قرآن شريف به پيروان خويش دستور مىدهد كه از كشمكش و درگيرى در بحثها بپرهيزند و براى روشنگرى و آگاهى بخشى و نفوذ در ژرفاى جانها و واعماق دلها و كران تا كران دستگاه خرد و گستره عواطف انسانها بهترين و زيباترين شيوه بحث و گفت و شنود را برگزينند؛ از اين رو بايد شيوه ناپسند را شناخت و از آن دورى جست، و بهترين روش را نيز ديد و آن را راه و رسم خويش قرار داد و با بهترين و نيكوترين سبك و اسلوب به گفت و شنود و بحث و مناظره حق جويانه و روشنگرانه و طبيبانه نشست.
الف - زيباترين و انسانىترين روش بحث و مناظره
زيباترين سبك بحث و مناظره، سبك و اسلوبى است كه داراى اين نقاط مثبت و اين ويژگىهاى اساسى باشد:
1 - انسان در انديشه حقجويى و حقپويى و شناخت حق باشد، نه اثبات سليقهها، يافتهها، بافتهها، انديشهها و افكار خويش و ديكته آن به طرف.
2 - با سخنان و ديدگاهها براساس وجدان و انصاف برخورد كند، نه براساس پيشداورىها و دنبالهروىها و جمود و تعصّب و اوهام و خرافات.
3 - در پرتو آگاهى و شناخت و دليل و برهان بحث و گفتگو كند، و بكوشد تا نخست در پرتو استدلال دقيق و نيرومند در قلمرو انديشه و دستگاه تعقّل ديگران نفوذ نموده و تحول فكر پديد آورد نه با تحميل و هوچىگرى.
4 - و آنگاه بكوشد تا در عواطف انسانها نفوذ كند، چرا كه تنها با دليل و برهان و بحثهاى خشك نمىتوان دلها را دگرگون ساخت و اين كار، يعنى نفوذ در عواطف انسانها و سراچه قلب آنان در گرو آن است كه انسان: با نرمش و خلق و خوى نيكو، با رعايت حقوق متقابل، با احترام به يافتهها و سليقه ديگران، با خيرخواهى و نوعدوستى و صفا و محبت وارد ميدان گردد.
5 - و سرانجام اينكه از برترى جويى، خودنمايى، غرور، خودبزرگ بينى، تحقير ديگران، تحميل عقيده و ديدگاه خود، پرخاشگرى و خشونت، بدزبانى و زشتگويى بايد پرهيز نمود كه اينها آفت نفوذ در دلها و عواطف انسانهاست و بهجاى دگرگونى مطلوب به تحول، مطلوب مىانجامد.
ادعالى سبلىربك بالحكمة و الموعظة الحسنه و جادلهم بالتى هىاحسن...(3)
با فرزانگى و اندرز نيكو به راه پروردگارت فراخوان و با آنان براساس شيوه و سبكى كه زيباتر است بحث و گفتگو نما...
نمونههاى اين نيكوترين سبك و زيباترين روش براى گفت و شنود در آيات و روايات بسيار است كه از جمله مىتوان به سبك مناظره قرآن در موضوع مبدأ و معاد(4) با شركگرايان و انكارگران خدا و روز رستاخيز نگريست.(5)
ب: ناپسندترين روش بحث و گفتگو
و از آنچه آمد روشن مىشود كه ناپسندترين و زشتترين شيوه بحث و گفتگو آن است كه اين آفتها در آن راه يابد:
1 - انسان فاقد روحيّه حقجويى و حقطلبى باشد.
2 - براساس دليل و برهان سخنى نگويد، بلكه با دنبالهروى از ديگران و نشخوار كردن بافتههاى ديگران قيل و قال كند.
3 - دچار آفت تعصبّ و جمود باشد.
4 - برترى جويى و خود بزرگ بينى در كارش سايه افكند.
5 - در بحث، رعايت حقوق متقابل و حرمت ديگرى نباشد.
6 - هدف تحميل يافتهها و بافتههاى خود به طرف باشد.
7 - تمسخر و ريشخند، تحقير و توهين، زخم زبان و نيش زدن وحملات زبانى، جاى روشنگرى و نرمگويى و دقت و موشكافى را بگيرد.
از اين شيوه بحث و كشمكش در فرهنگ قرآن و اهل بيت به «جدال» و «مراء» تعبير شده و تست نكوهش گرديده است؛ چرا كه اين سبك گفت و شنود و يا كشمكش و درگيرى زبانى، در حقيقت جنگ سرد است و هدف دريدن و ترور شخصيت و فكر و انديشه عقيده ديگرى است، نه رسيدن به حق و عدالت و بهترين راه زندگى؛ و واژهها بسان تيرهايى مرگبارند كه شليك مىگردند تا حيثيت و كرامت طرف رانابود سازند.
پيامبر گرامى فرمود:
لا يستكمل عبد حقيقة الايمان حتى يدع المراء و ان كان محقّاً(6)
هيچ كسى حقيقت ايمان را در نمىيابد مگر اينكه «مراء» يا برترى جويى و اظهار فضل و كمال را در بحث و گفتگو با ديگران وانهد، اگر چه حق با او باشد.
و نيز حضرت «سليمان» به فرزندش فرمود:
يا بنّى! اياك و المراء فانّه ليست فيه منفعة، و هو يهيج بين الأخوان العداوة(7)
پسر جانم! از «جدال» يا تحقير ديگران در بحث و گفتگو بپرهيز، چرا كه نه تنها سودبخش نيست كه آتش كين و دشمنى را نيز در ميان برادران شعلهور مىسازد.
وَکَذَلِکَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ فَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَؤُلَاءِ مَن یُؤْمِنُ بِهِ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الْکَافِرُونَ
47 - مراجعه شود به تفسیر سوره عنکبوت ، آیه :46
وَمَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ
48 - مراجعه شود به تفسیر سوره عنکبوت ، آیه :46
بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ
49 - مراجعه شود به تفسیر سوره عنکبوت ، آیه :46
وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ
50 - مراجعه شود به تفسیر سوره عنکبوت ، آیه :46
أَوَلَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلَى عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَرَحْمَةً وَذِکْرَى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
51 - - [آيا قرآن معجزه اشكارى نيست؟] و آيا براى آنان بسنده نيست كه ما اين كتاب [پرشكوه] را بر تو فرو فرستاديم كه براى آنان تلاوت مىگردد؟! به يقين در اين [كتاب انسانساز] براى مردمى كه ايمان [به خدا] مىآورند، بخشايش و اندرزى [جاودانه] است.
52 - [هان اى پيامبر! به آنان بگو] همين بس كه خدا ميان من و شما گواه باشد. او هر آنچه در آسمانها و زمين است مىداند؛ و كسانى كه به باطل [و بيداد] گرايش يافته و به خدا كفر ورزيدند، آنان همه زيانكارانند.
53 - و از تو [اى پيامبر!] شتاب در [فرود] عذاب را مىخواهند؛ و اگر نبود كه [از سوى آفريدگار فرزانه هستى] سرآمد معلوم [از پيش براى آنان مقررّ شده است،] عذاب به سراغ آنان [با همان شتابى كه ميل داشتند] مىآمد؛ و بىگمان [عذاب الهى ]بهيكباره - در حالى كه آنان در نمىيابند [و بىخبرند] - بر آنان فرا خواهد رسيد.
54 - و از تو شتاب در [آمدن] عذاب را مىخواهند و [نمىدانند كه ]دوزخ در بر گيرنده كفر گرايان [و ظالمان] تاست.
55 - روزى كه عذاب از فراز [سر]شان و از زير پاهايشان آنان را مىپوشاند؛ و [خدا] مىفرمايد: اينك [طعم تلخ و مرگبار ]آنچه را [در دنيا] انجام مىداديد، بچشيد!
نگرشى بر واژهها
بغتة: اين واژه از ريشه «بغت» به مفهوم رويداد ناگهانى و تحققّ يكباره است.
محيطة: در برگيرنده و فراگيرنده.
ذوقوا: بچشيد.
تفسير آيا اين كتاب پرشكوه براى هدايت آنان بسنده نيست؟!
در آيات پيش بهانهجويى كفر گرايان و بيداد پيشگان حاكم بر مكّه طرح شد كه از آنت جمله معجزه خواهى آنان به صورت دلخواه از پيامبر گرامى بود؛ اينك قرآن در پاسخ بهانهجويى و اشكال تراشى آنان مىفرمايد:
اَوَلَمْ يَكْفِهِمْ اَنّا اَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى علَلَيْهِم
آيا اين قرآن اعجاز آشكار و شگفتانگيزى نيست؟ و آيا براى آنان بسنده نيست كه اين كتاب پرشكوه و انسانساز را بر تو اى محمد (ص)! فرو فرستاديم كه براى آنان تلاوت مىگردد؟! كتابى كه از نظر فصاحت و بلاغت، يا زيبايى قالب و واژهها و جملات، و زيبايى مفاهيم و محتوا در اوج اعجاز بوده و هيچكسى نمىتواند همانند آن را بياورد و در آن از رويدادها و اخبار آينده و گذشته و مفاهيم و مقررات موردنياز مردم سخن گفتهايم؟
در آغاز آيه مورد بحث فرو فرستنده قرآن روشنگرى مىكند كه در فرو فرستاندن قرآن بر پيامبر گرامى نشانى روشن و معجزهاى آشكار و حجتى رسا و روشنگر جلوهگر است كه در پرتو آن هر ترديد و بدگمانى بركنار، و حجّت بر خرد ورزان و خردمندان تمام مىشود و در مىيابند كه آورنده اين كتاب و اين سند جاودانه، پيامآور خداست، بر اين باور در دريافت درستى دعوت پيامبر و راستگويى او با وجود اين سند جاودانه به معجزه ديگرى نياز نيست؛ چرا كه هر معجزهاى بر اساس مصلحت و حكمت پديدار مىگردد. و هنگامى كه با آشكار شدن معجزهاى ديگر بيهوده و ناروا خواهد بود.
افزون بر اين، آفريدگار هستى نشانهها و معجزههايى را كه كفرگرايان و ظالمان و حقستيزان به دلخواه خود پيشنهاد كنند و او به وسيله پيامبرشان پديد آورد، و آنگاه آنان ايمان نياورند، به مقتضاى حكمت و عدالت خويش آنان را نابود مىكند، و اين شيوه در جامعههاى پيشين بوده است؛ و چون ذات پاك او وعده فرموده است كه به آخرين امت چنين عذابهاى نابود كنندهاى نفرستد از اين رو از آشكار ساختن معجزههاى دل بخواه آنان خود دارى شده و قرآن را سند صداقت و درستى و با وجود آن نيازى به هيچ معجزه ديگرى نيست، چرا كه منظور از بسنده بودن قرآن براى شناخت حق و روشنگرى راه، در اوج اعجاز بودن آن است.
اِنَّ فى ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكرى لِقَومٍ يُؤمِنوُنَ
راستى كه در اين قرآن شكوهبار و روشنگر، براى مردمى كه ايمان مىآورند و حق طلبانه آن را گواهى مىكنند، نعمت بزرگ، بخشايش بىهمانند و اندرزى جاودانه است؛ چرا كه هركس از آن درس گيرد و چراغ زندگى برافروزد و براساس رهنمود و مقررات آن رفتار كند به پاداش پرشكوه ابدى و بهشت جاودانه خواهد رسيد.
پارهاى آوردهاند كه: گروهى از توحيدگرايان پيش از فرود اين آيه شريفه بخشهايى از تورات و انجيل را نوشته و براى خود نگاه داشته بودند، كه خدا با اين آيه شريفه به آنان هشدار داد كه اين قرآن پرشكوه همگان را در همه جلوههاى زندگى معنوى و عقيدتى و اخلاقىبسنده است.
و پيامبر گرامى نيز پس از تلاوت آيه شريفه براى آنان فرمود: هان اى مردم! من آياتى روشنگر و درخشان و رهنمودى پاك و پاكيزه برايتان آوردهام كه شما را بسنده است: جئتكم بها بيضاء نقيه.
* * *
در دوّمين آيه مورد بحث روى سخنى را به پيامبر گرامى نموده و مىفرمايد:
قُل كَفى بِاللَّهِ بَيْنى وَ بَيْنَكُمْ شَهيداً
هان اين پيامبر! به آنان بگو: همين بسنده است كه خداوند يكتا ميان من و شما گواه باشد و بنگرد كه من بهراستى پيامآور اويم و پيامش را به شما بندگانش آن گونه كه شايسته و بايسته است مىرسانم، امّا شما بهجاى حقپذيرى و سپاس خدا، پيامبرش را دروغگو مىانگاريد و با او دشمنى مىورزيد و هر روز بهانهاى تازه مىتراشيد.
منظور از گواهى خدا در مورد پيامبرش، عبارت از گواهى ذات پاك و بىهمتاى او به رسالت آن حضرت مىباشد كه مىفرمايد:
محمد رسولالله و الّذين معه أشداءُ علىالكفّارِ رحماء بينهم... (8)
محمد (ص) پيامبر خداست و كسانى كه همراه او هستند و به او ايمان آوردهاند، بر كفر گرايان سختگير، و با همديگر مهربانند...
و نيز منظور فرو فرستادن قرآن به عنوان سند صداقت و معجزه جاودانه و بىمانند به آن حضرت است كه در پرتو آن درستى گفتار و راستى دعوتش را آشكار مىسازد.
يَعْلَمُ ما فىِ السَّمواتِ وَاْلاَرضِ
آرى، آن خدايى گواه من است كه آنچه را در آسمانها و زمين است مىداند؛ بنابراين او نيك مىداند كه من بر راه درست و هدايت و شما بر گمراهى هستيد.
وَ الَّذينَ امَنوُا بِالْباطِلِ وَ كَفَروُا بِالِلَّهِ اوُلئكَ هُمُ الخاسِروُنَ
و آن كسانى كه بهباطل و بيداد گرايش يافتند و به خداى يكتا كفر ورزيدند آنان همان زيانكارانند. بهباور «ابن عباس» منظور اين است كه: آن كسانى كه جز خداى يكتا را به پرستش گرفتند و به بتپرستى، ستارهپرستى يا ديگر پرستشهاى خفتآور گرايش يافتند و به خداى يكتا كفر ورزيدند و به گناه و نافرمانى او دست يازيدند، آنان همان زيانكاران واقعى هستند، چرا كه با اين گرايش گمراهگرانه و نا فرمانى خدا از پاداشهاى پرشكوه او محروم مىگردند.
امّا به باور «مقاتل» منظور پيروى از شيطان و گوش و دل سپردن به وسوسهها و دمدمههاى آن موجود سركش و گمراهگراست.
چرا شتاب در رسيدن عذاب؟
در سومين آيه مورد بحث در هشدار به بهانهجويان و حقستيزان مىفرمايد:
وَ يَسْتَعجِلوُنَكَ بالِعذابِ
و از تو اى پيامبر! شتاب در فرود عذاب را مىخواهند.
آنان بدان دليل كه گفتار پيامبر و دعوت آسمانىاش را نمىپذيرفتند با خيرهسرى رو به آن حضرت مىكردند و بسان «نفربن حارث» مىگفتند: ما دعوت تو را انكار مىكنيم و تو هم پروردگارت را بخوان تا آسمان به دستور او بر ما سنگ بباراند!
وَ لَوْلا اَجَلٌ مُسَمّىً لَجاهُمْ الْعَذابُ
و اگر نه اين بود كه قدرت خدا در سرآمد مقرر - كه منظور روز رستاخيز باشد، پديدار مىگردد - عذاب به سراغشان مىآمد و گرفتار چيزى مىشدند كه درخور آن بودند.
و به باور گروهى منظور اين است كه: و اگر نبود كه از سوى آفريدگار فرزانه هستى سرآمدى معلوم از پيش براى آنان مقرّر شده است - كه در آن سرآمد بنابر مصلحتى آنان را در همين جهان كيفر كند - بى گمان عذاب؛ همان شتابى كه مىخواستند به سراغشان مىآمد.
وَلَيَأتِيَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرونَ
و آن عذاب مرگبار به ناگاه و در حالى كه آنان بىخبر بودند گريبانشان را مىگرفت.
* * *
در چهارمين آيه مورد بحث آتش و عذاب دوزخ را به آنان وعده مىدهد و مىفرمايد:
يَسْتَعْجِلوُنَكَ بِالْعَذابِ
و از تو اى پيامبر! شتاب در آمدن عذاب را مىطلبند.
وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطةٌ بِالكافِرينَ
و بىگمان دوز و آتش شعلهور آن دربر گيرنده كفرگرايان و ظالمان است.
آرى، اگر بهخاطر حكمت و مصلحت در اين جهان عذاب بر آنان فرود نيايد، آنان در دوزخ گرفتار عذاب خواهند بود و به كيفر كفر و بيدادشان خواهند رسيد.
* * *
در آخرين آيه مورد بحث مىفرمايد:
يَوْمَ يَغْشيهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ اَرْجُلِهِمْ وَ يَقوُلُ ذُوقوُا ماكُنتُمْ تَعْمَلوُنَ
روزى را به يادآور كه عذاب دردناك دوزخ از فراز سرشان و از زير پاهايشان آنان را مىپوشاند؛ به گونهاى كه غرق در عذاب مىگردندو گوشهاى از بدنشان از رسيدن عذاب مرگبار به دور نمىماند، و نگهبان دوزخ به آنان مىگويد: اينك طعم تلخ عملكرد زشت و ظالمانه خود را كه در زندگى انجام مىداديد، بچشيد!
«حسن» در تفسير آيه شريفه مىگويد: منظور اين است كه آتش شعلهور دوزخ سراسر بدن آنان را در بر مىگيرد و ذرهاى از بدن آنان از وپوشش آتش بر كنار و بهدورنمىماند. آيه مورد بحث نظير اين آيه است كه مىفرمايد:
لهم من جهنّم مهاد و من فوقهم غواش(9)
براى آنان از آتش شعلهور دوزخ بسترى است و از فرازشان پوششهايى است كه آنان را در بر مىگيرد، و ما بيدادگران را اين گونه كيفر مىدهيم.
قُلْ کَفَى بِاللَّهِ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ شَهِیدًا یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِینَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَکَفَرُوا بِاللَّهِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ
52 - مراجعه شود به تفسیر سوره عنکبوت ، آیه :51
صفحه : 402
بزرگتر
کوچکتر
بدون ترجمه
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
تصویر
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
46 - - و يا اهل كتاب [هاى آسمانى] جز به آنچه نيكوترين [و انسانىترين شيوه و سبك] است بحث و گفتگو نكنيد، مگر با كسانى از آنان كه بيداد رواداشته؛ و [به آنان] بگوييد: ما به آنچه به سوى [پيامبر] ما فرو فرستاده شده و [آنچه] به سوى [پيامبر] شما فرو فرستاده شده است، ايمان آورديم؛ و خداى ما و خداى شما يكى است و ما در برابر [ذات پاك و بىهمتاى] او تسليم هستيم. 47 - و اينگونه، اين كتاب [پرشكوه] را بهسوى تو [اى پيامبر] فرو فرستاديم، پس آن كسانى كه به آنان [پيشتر از اين ] كتاب [آسمانى] دادهايم، به آنان ايمان مىآورند، و از [كسى]ت آيات [روشنگر] ما را انكار نمىكند. 48 - و تو [اى محمد (ص)!] پيش از اين [كه قرآن بر تو فرو فرستاده شود،] نه هيچ نوشتهاى را مىخواندى و نه آن را به دست خود مىنوشتى؛ چرا كه در آن صورت باطلگويان [در مورد رسالت تو] به ترديد مىافتادند. 49 - بلكه اين [قرآن] آيات روشنى است [كه] در سينههاى كسانى كه به آنان دانش داده شده است [جاى دارد]؛ و آيات [روشنگر] ما را جز بيدادگران [هيچ كس ديگر] انكار نمىكند. 50 - و [كفر گرايان] گفتند: چرا از سوى پروردگارش نشانههايى [آشكار] بر او فرو فرستاده نمىشود؟! [هان اى پيامبر!] بگو؛ جز اين نيست كه همه نشانهها نزد خداست و من تنها هشدار دهندهاى روشنگرم. نگرشى بر واژهها ولا تجادلو: اين واژه از ريشه «جدال» و «جدل» آمده و در اصل به مفهوم درهم پيچيدن است، و به همين تناسب در بحث و گفتگو و كشمكش گفتارى براى درهم پيچيدن طرف بكار مىرود. به باور پارهاى اين واژه از «جداله» بر گرفته شده كه به مفهوم زمين مىباشد و به تناسب كشمكش طرفين براى به زمين زدن ديگرى، به كارشان «مجادله» گفته مىشود. ولا تخطّ: از واژه «خطّ» آمده، كه به مفهوم نوشتن مىباشد. لَاْرتاب: از ريشه «ارتياب» به مفهوم ترديد نمودن، و نيز تهمتزدن آمده است. مبطون: جمع واژه «مبطل» به مفهوم باطلگرا و كسى است كه در انديشه باطل ساختن چيزى است. تفسير نيكوترين و انسانىترين روش براى گفت و شنود پس از ترسيم دعوت آسمانى موسى در آيات پيشين، اينك در بيان چگونگى دعوت پيروان اديان و كتابهاى پيشين آسمانى به آخرين پيام خدا و در نمايش چگونگى گفت و شنود و بحث و مناظره با ديگران مىفرمايد: ولا تُجا دِلوُااَهلَ الْكِتابِ اِلاَّ بِالَتى هَىَ اَحْسَنُ0 و با اهل كتاب جز به نيكوترين و شايستهترين شيوه گفتگو نكنيد... به باور برخى از مفسران منظور بحث و گفتگو به صورت بهترين شيوه با مسيحيان نجران است كه براى تحقيق پيرامون قرآن و حقانيت دعوت پيامبران و رسالت او هيئتى از دانشمندان و پارسايان خويش را به مدينه گسيل داشتند. امّا به باور برخى ديگر منظور بحث و گفتگو به نيكوترين شيوه و روش با يهوديان و پيروان حضرت مسيح است. منظور از بحث و گفتگو به بهترين و نيكوترين روش يا «التى هى احسن» اين است كه انسان با بيانى قانعكننده و سرشار از دليل و برهان و در بهترين قالب و بيان، با آنان گفتگو نمايد تا خردمندانشان سخنى را پذيرا و به درستى دعوت پى بردند، و نيز اين دعوت و گفتار به انگيزه خيرخواهى و سودرسانى به ديگران و با نرمش و مدارا و تنها در جهت شناخت حق و به هدف شناساندن آن به همنوعان انجام گيرد. آيه مورد بحث در مفهوم و محتوا بسان اين آيه است كه مىفرمايد: فقو لا له قولاً ليّناً لعله يتذكراويخشى(1) و با او سخنى نرم و ملايم گوييد. باشد كه اندرز گيرد و به خود آيد و يا بترسد. به بيان پارهاى بهترين و نيكوترين شيوه در بحث و گتفگو آن است كه شنونده را از نظر فكر و انديشه قانع و از نظر عواطف و احساسات در جهت پذيرش حق برانگيزد؛ و يا اينكه بحث و مناظره به گونهاى باشد كه شنونده آن را هماهنگ با فطرت سالم انسانى و خرد رشد يافته خويش بيابد و بر آن دل بدهد؛ و شايد بحث و گفتگو بهترين روش هر دو معنا را در برداشته باشد. آيه شريفه نشانگر اين نكته ظريف و دلانگيز است كه دعوت مردم بهسوى خدا و ارشاد و رهبرى جامعه به سوى حق و عدالت، بايد به نيكوترين و انسانىترين شيوه و با زيباترين سبك انجام پذيرد و با نرمش و ملايمت و روشنگرى و آگاهى بخشى به تودهها، به آنان امكان داده شود تا نشانههاى يكتايى و قدرت خدا را بنگرند و در آنها بينديشند و آنگاه ايمان آورند. اِلاَّالَّذينَ ظَلَموُا مِنْهُمْ مگر آن كسانى كه ستم پيشه ساختند، چرا كه اين گروه نه در برابر بهترين و نيكوترين منطق و مناظره، سرفرود آورده و به حقانيت اسلام و پيامبر ايمان آورند، و نه دست از دشمنى و مخالفت و پيكار ظالمانهت خويش با اسلام و قرآن برداشتند و نه زندگى مسالمتآميز و پرداخت «جزيه» را پذيرفتند؛ بلكه با حقستيزى و بهانهتراشى آتش جنگ را شعلهور ساخته و به شرارت و بيداد پاى مىفشارند و روشن است كه با چنين مردمى بايد به زبان خودشان سخن گفته و شجاعانه در برابرشان ايستاد تا حق را پذيرا شده و اسلام آورند و يا به زندگى مسالمتآميز و بدون حقستيزى و دشمنى تن دهند. آنچه آمد ديدگاه «مجاهد» و «سعيدبن جبير» در تفسير آيه است، امّا بهباور «ابومسلم» منظور آن كسانى بودند كه به انگيزه كينهتوزى و حقستيزى، رسالت پيامبر را با اينكه با بهرهورى از تورات و انجيل حق مىدانستند، آن را نپذيرفته و بر مردم پوشيده مىداشتند. «ابن زيد» برآن است كه منظور از اين گروه كه بر خود ديگران ستم روا داشتند، آن كسانى بودند كه در بتپرستى و كفرگرايى پافشارى مىكردند، و با وجود دليل و برهان بر پوچى پرستشهاى ذلّتبار، و انبوه نشانهها بر شناخت خدا و يكتايى او، باز هم در راه كفر و بيداد گام مىسپردند و حق را نمىپذيرفتند. روشن است كه با چنين كسانى بحث و گفتگوى روشنگرانه و مناظره به بهترين روش نيز سود بخش نخواهد بود. به باور ما آيه شريفه در بردارنده همه اين مفاهيم است و روشنگرى مىكند كه: با همه انسانهاى حقجو و درستانديش بهويژه اهل كتاب به بهترين سبك بحث و گفتگو كنيد، مگر آن كسانى كه به خود ستم رواداشته و با كشمكش و درگيرى با مردم مسلمان و پافشارى در حق ستيزى و دشمنى روشن سازند كه خواهان زندگى مسالمتآميز و انسانى و احترام متقابل نيستند؛ت آرى، با چنين كسانى بايد به مبارزه برخاست و از حق و عدالت در برابر تجاوز آنان شهامتمندانه دفاع كرد. «قتاده» مىگويد: اين آيه بهوسيله آيه جهادِ با شمشير فسخ گرديد، امّا اين ديدگاه درست نيست، چرا كه بحث و مناظره با ديگران در هر شرايط بايد به نيكوترين شيوه انجام پذيرد و هماره بايد با بهترين و زيباترين سبك ديگران را به اسلام و قرآن و پيام انسانساز پيامبر دعوت كرد. وَ قوُلوُاامَنّا بِالَّذى اُنْزِلَ اِلَيْنا وَ اُنْزِلَ اِلَيْكُمْ و شما توحيد گرايان در دعوت آنان بهسوى اسلام بگوييد: ما به همه آنچه از سوى خدا بر ما و شما فرو فرستاده شده است، ايمان آورديم. وَاِلهُنا وَ اِلهُكُمْ واحِدٌ و خداى ما و خداى شما در حقيقت يكى است. وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ و ما در برابر ذات پاك او تسليم و فرمانبردار او هستيم. * * * در دومّين آيه مورد بحث مىفرمايد: وَ كَذالِكَ اَنْزَلْنا اِلَىَْ الْكِتابَ و اين گونه ما اين كتاب پرشكوه را به سوى تو اى پيامبر! فرو فرستاديم، درست همانگونه كه به سوى «موسى» و «عيسى» كتاب آسمانى فرو فرستاديم. فَالَّذينَ اتَيْناهُمُ الْكِتابَ يُؤمِنوُنَ بِهِ و كسانى كه پيش از اين كتاب آسمانى و دانش و آگاهى آن را به آنان دادهايم، به قرآن و ايات روشنگر آن ايمان مىآورند. منظور از آنان، نمونههايى از حق طلبان همانند «عبداللهبن سلام» و ياران او مىباشند و واژه كتاب نيز اشاره به تورات و انجيل دارد. وَ مِن هوُلاء مَن يُؤمِنُ بِهِ و از اين شركگرايان مكّه نيز كسانى هستند كه ايمان به قرآن خواهند آورد. ضمير «بِهِ» ممكن است به قرآن يا پيامبر گرامى باز گردد. ممكن است منظور از كسانى كه به آنان كتاب دادهايم، مردم مسلمان باشند و كتاب نيز اشاره به قرآن شريف باشد كه به آنان ارزانى گرديد؛ و ممكن است منظور از «الكتاب»، قرآن و منظور از «و من هؤلاء...» برخى از يهود و نصارا باشند كه به قرآن ايمان مىآورد. وَ ما يَحْجَدُ بِاياتِنا اِلاَّ الْكافِروُنَ و آيات روشن و روشنگر ما را جز كفر گرايان و حقستيزان هيچكس ديگر انكار نمىكند، و انكار كفر گرايان نيز بر تو اى محمد (ص)! زيانى نخواهد رسانيد. دو سند درستى دعوت پيامبر و رسالت او در سومين آيه مورد بحث آفريدگار هستى پيامبرش را مخاطب مىسازد و مىفرمايد: وَ ما كُنْتَ تَتْلوُا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كَتابٍ و تو اى پيامبر! پيش از فرود قرآن نه هيچ خطّ و نوشتهاى را مىخواندى، وَ لا تَخُطّهُ بِيَمينِكَ و نه آن را به دست خويشتن مىنوشتى، و در پرتو وحى الهى آموزگار عصرها و نسلها شدى. اِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلوُنَ چرا كه اگر جز اين بود بيهودهگويان و باطلگرايان راه ديگر و بهانه ديگرى در ترديد افكنى و دروغ شمردن دعوت رسالت تو مىيافتند و مىگفتند: آنچه را به عنوان آيات قرآن بر مردم مىخوانى، چيزهايى است كه از كتابهاى پيشينيان بر گرفته و از آنها آموخته و نسخهبردارى نمودهاى. آرى، اينك كه ولادتگاه و دلالت تو و جايگاه رشد و تكامل تو محيط آنان و بسان آنان است و تو در برابر ديدگان آنان بودهاى و خود ديدهاند كه نه به مكتب رفتهاى و نه درسى خواندهاى، و با اين وصف كتاب انسانساز و پرشكوهى آوردهاى كه عصرها و نسلها از آوردن همانند آن ناتوانند، خرد سالم بر آنان حكم مىكند كه دعوت تو را آسمانى بدانند و باور دارند كه آن را از سوى آفريدگارت دريافت داشتهاى؛ چرا كه چگونه باور كردنى است كه فردى از ولادت تا مراحل كودكى، جوانى، ميانسالى، به هنگام سفر و در حال حضور در وطن، همهجا و در همهحال در برابر ديدگان جامعه و مردمى باشد و نزد آموزگارى براى آموزش نرود و براى نوشتن هرگز قلمى به دست نگيرد، آنگاه به يكباره كتابى پرشكوه و آيينى سرشار از محتوا و مفاهى بلند و انسانساز بياورد كه همگان از آوردن همانند آن ناتوان باشند؟! آيا جز اين است كه او آن كتاب و آن آيين را از سوى خدا آورده است؟! «سيد مرتضى» قدس سرّه مىگويد: اين آيه بهترين دليل بر اين واقعيت است كه پيامبر گرامى پيش از انگيزشش از سوى خدا به رسالت و پيامبرى نه خواندن مىدانست و نه نوشتن، امّا پس از بعثت به باور من در هر دو رشته آموزگار همگان بود. ظاهر آيه شريفه نيز ديدگاه او را تأييد مىكند، چرا كه آيه شريفه خواندن و نوشتن را پيش از دريافت وحى از آن حضرت نفى مىكند و ادامه آيه نيز همان نكته را نشانگر است؛ چرا كه اگر آن بزرگوار پيش از پيامبريش خواندن و نوشتن مىدانست، در آن صوورت باطلگرايان و بهانهجويان راه جديد و بهانه تازهاى ساز مىكردند و رسالت او را دروغ مىشمردند، امّا آگاهى به خواندن و نوشتن پس از دريافت وحى ديگر اين بهانه را به دست آنان نمىدهد، چرا كه پس از بعثت ممكن است فرشته وحى به او آموخته باشد. * * * در چهارمين آيه مورد بحث مىافزايد: بَلْ هُوَ اباتٌ بَيِّناتٌ فى صُدُورِ الَّذينَ اوُتوُ اْلعِلْمَ بلكه اين قرآن آيات روشن و روشنگرى است كه در سنيههاى كسانى كه به آنان دانش داده شده است، جاى دارد. در تفسير اين آيه ديدگاههاى متفاوت است: 1 - به باور «حسن» منظور از دانايان پيامبر گرامى و توحيد گرايان راستين هستند كه قرآن و آيات آن را حفظ كرده و در آنها مىانديشند و مفاهيم بلند آن آيات را در آئينه جانها نقش مىنمايند. 2- امّا به باور پارهاى ديگر منظور از اين دانايان و آگاهان امامان راستين از آل محمد (ص) مىباشند، كه روايت رسيده از حضرت باقر عليهالسلام و نيز امام صادق عليهالسلام اين ديدگاه را بيانگر است.(2) 3 - از ديدگاه «ضحاك» منظور وجود گرانمايه پيامبر است كه پيش از دريافت وحى خواندن و نوشتن نمىدانست؛ و منظور از سينههاى دانايان نيز، سينههاى دانشمندان يهود و نصارا است كه پيامبر را با همين وصف و ويژگى از كتابهاى آسمانى مىشناختند. 4 - امّا از ديدگاه «قتاده» منظور آيات قرآن است كه در سينهها و دلهاى مردم با ايمان جاى دارد و آنها را حفظ مىكنند؛ چرا كه پيش از فرود قرآن بر زجاجه جان پيامبر، كتابهاى آسمانى خوانده مىشد، امّا جز اندكى از مردم، ديگران به خواند آنها بسنده مىنمودند و آنها را حفظ نمىكردند. وَ ما يَحجَدُ بِاياتِنا ِلاَّالظّالِموُنَ و آيات روشن و روشنگر ما را جز بيدادپيشهگان انكار نمىكنند. آرى، تنها آن كسانى كه به خويشتن ستم رواداشته و با هدفهاى بلند و انسانساز قرآن پيكار مىكنند آيات قرآن را انكار مىنمايند. به باور پارهاى منظور در درجه نخست شركگرايان قريش و يهودان حق ستيز مىباشند. بهانتهجويى براى فرار از پذيرش حق همين كفرگرايان و ظالمان براى گريز از حق به بهانه جويى پرداخته كه: وَ قالوُا لَوْلا اُنْزِلَ عَلَيْهِ اياتٌ مِنْ رَبِّهِ چرا نشانهها و معجزههاى روشن و روشنگرى، بسان معجزههاى موسى و مسيح از سوى پروردگارش بر محمد (ص) فرو فرستانده نمىشود؟ منظور آنان اين بود كه ما به او ايمان نخواهيم آورد تا براى ما از زمين چشمهاى جوشان پديد آورد، و يا كوه صفا را به طلا تبديل سازد و... پارهاى از شرك گرايان نيز به انگيزه افشاندن بذر ترديد و نفاق بر دلها مىگفتند: او نيز بايد بسان موسى كه دريا را شكافت و عصا را به اژدها تبديل ساخت معجزهاى آشكار و دل بخواه براى ما بياورد! قُلْ اِنَّمَا الاياتُ عِنْدَ اللَّهِ هان اى پيامبر ما! به بهانه جويان بگو! نشانهها و معجزهها تنها نزد خدا و به خواست او، نه به دلخواه شما و من؛ اوست كه براساس مصالح و حكمت و بر پايه مقتضات زمان و مكان براى هر پيامآورى نشانه و معجزهاى كه روشنگر درستى دعوت و حقانيت رسالت او باشد ارزانى مىدارد و به من نيز معجزه و نشانه داده است. وَ اِنَّما اَنَا نَذيرٌ مُبين و من تنها هشدار دهندهاى روشنگرم و به طور آشكار شما را از آينده تيره و تار و نافرمانى پروردگار هشدار داده و راه حق را از باطل و بيداد برايتان روشن مىسازم و براى درستى دعوت و راستى گفتارم نيز همان معجزه و نشانه آشكارى را كه خدا به من داده است، آن را در برابر ديدگانتان قرار مىدهم. پرتوى از آيات زيباترين و نكوهيدهترين شيوه گفت و شنود در آياتى كه گذشت قرآن شريف به پيروان خويش دستور مىدهد كه از كشمكش و درگيرى در بحثها بپرهيزند و براى روشنگرى و آگاهى بخشى و نفوذ در ژرفاى جانها و واعماق دلها و كران تا كران دستگاه خرد و گستره عواطف انسانها بهترين و زيباترين شيوه بحث و گفت و شنود را برگزينند؛ از اين رو بايد شيوه ناپسند را شناخت و از آن دورى جست، و بهترين روش را نيز ديد و آن را راه و رسم خويش قرار داد و با بهترين و نيكوترين سبك و اسلوب به گفت و شنود و بحث و مناظره حق جويانه و روشنگرانه و طبيبانه نشست. الف - زيباترين و انسانىترين روش بحث و مناظره زيباترين سبك بحث و مناظره، سبك و اسلوبى است كه داراى اين نقاط مثبت و اين ويژگىهاى اساسى باشد: 1 - انسان در انديشه حقجويى و حقپويى و شناخت حق باشد، نه اثبات سليقهها، يافتهها، بافتهها، انديشهها و افكار خويش و ديكته آن به طرف. 2 - با سخنان و ديدگاهها براساس وجدان و انصاف برخورد كند، نه براساس پيشداورىها و دنبالهروىها و جمود و تعصّب و اوهام و خرافات. 3 - در پرتو آگاهى و شناخت و دليل و برهان بحث و گفتگو كند، و بكوشد تا نخست در پرتو استدلال دقيق و نيرومند در قلمرو انديشه و دستگاه تعقّل ديگران نفوذ نموده و تحول فكر پديد آورد نه با تحميل و هوچىگرى. 4 - و آنگاه بكوشد تا در عواطف انسانها نفوذ كند، چرا كه تنها با دليل و برهان و بحثهاى خشك نمىتوان دلها را دگرگون ساخت و اين كار، يعنى نفوذ در عواطف انسانها و سراچه قلب آنان در گرو آن است كه انسان: با نرمش و خلق و خوى نيكو، با رعايت حقوق متقابل، با احترام به يافتهها و سليقه ديگران، با خيرخواهى و نوعدوستى و صفا و محبت وارد ميدان گردد. 5 - و سرانجام اينكه از برترى جويى، خودنمايى، غرور، خودبزرگ بينى، تحقير ديگران، تحميل عقيده و ديدگاه خود، پرخاشگرى و خشونت، بدزبانى و زشتگويى بايد پرهيز نمود كه اينها آفت نفوذ در دلها و عواطف انسانهاست و بهجاى دگرگونى مطلوب به تحول، مطلوب مىانجامد. ادعالى سبلىربك بالحكمة و الموعظة الحسنه و جادلهم بالتى هىاحسن...(3) با فرزانگى و اندرز نيكو به راه پروردگارت فراخوان و با آنان براساس شيوه و سبكى كه زيباتر است بحث و گفتگو نما... نمونههاى اين نيكوترين سبك و زيباترين روش براى گفت و شنود در آيات و روايات بسيار است كه از جمله مىتوان به سبك مناظره قرآن در موضوع مبدأ و معاد(4) با شركگرايان و انكارگران خدا و روز رستاخيز نگريست.(5) ب: ناپسندترين روش بحث و گفتگو و از آنچه آمد روشن مىشود كه ناپسندترين و زشتترين شيوه بحث و گفتگو آن است كه اين آفتها در آن راه يابد: 1 - انسان فاقد روحيّه حقجويى و حقطلبى باشد. 2 - براساس دليل و برهان سخنى نگويد، بلكه با دنبالهروى از ديگران و نشخوار كردن بافتههاى ديگران قيل و قال كند. 3 - دچار آفت تعصبّ و جمود باشد. 4 - برترى جويى و خود بزرگ بينى در كارش سايه افكند. 5 - در بحث، رعايت حقوق متقابل و حرمت ديگرى نباشد. 6 - هدف تحميل يافتهها و بافتههاى خود به طرف باشد. 7 - تمسخر و ريشخند، تحقير و توهين، زخم زبان و نيش زدن وحملات زبانى، جاى روشنگرى و نرمگويى و دقت و موشكافى را بگيرد. از اين شيوه بحث و كشمكش در فرهنگ قرآن و اهل بيت به «جدال» و «مراء» تعبير شده و تست نكوهش گرديده است؛ چرا كه اين سبك گفت و شنود و يا كشمكش و درگيرى زبانى، در حقيقت جنگ سرد است و هدف دريدن و ترور شخصيت و فكر و انديشه عقيده ديگرى است، نه رسيدن به حق و عدالت و بهترين راه زندگى؛ و واژهها بسان تيرهايى مرگبارند كه شليك مىگردند تا حيثيت و كرامت طرف رانابود سازند. پيامبر گرامى فرمود: لا يستكمل عبد حقيقة الايمان حتى يدع المراء و ان كان محقّاً(6) هيچ كسى حقيقت ايمان را در نمىيابد مگر اينكه «مراء» يا برترى جويى و اظهار فضل و كمال را در بحث و گفتگو با ديگران وانهد، اگر چه حق با او باشد. و نيز حضرت «سليمان» به فرزندش فرمود: يا بنّى! اياك و المراء فانّه ليست فيه منفعة، و هو يهيج بين الأخوان العداوة(7) پسر جانم! از «جدال» يا تحقير ديگران در بحث و گفتگو بپرهيز، چرا كه نه تنها سودبخش نيست كه آتش كين و دشمنى را نيز در ميان برادران شعلهور مىسازد.
47 - مراجعه شود به تفسیر سوره عنکبوت ، آیه :46
48 - مراجعه شود به تفسیر سوره عنکبوت ، آیه :46
49 - مراجعه شود به تفسیر سوره عنکبوت ، آیه :46
50 - مراجعه شود به تفسیر سوره عنکبوت ، آیه :46
51 - - [آيا قرآن معجزه اشكارى نيست؟] و آيا براى آنان بسنده نيست كه ما اين كتاب [پرشكوه] را بر تو فرو فرستاديم كه براى آنان تلاوت مىگردد؟! به يقين در اين [كتاب انسانساز] براى مردمى كه ايمان [به خدا] مىآورند، بخشايش و اندرزى [جاودانه] است. 52 - [هان اى پيامبر! به آنان بگو] همين بس كه خدا ميان من و شما گواه باشد. او هر آنچه در آسمانها و زمين است مىداند؛ و كسانى كه به باطل [و بيداد] گرايش يافته و به خدا كفر ورزيدند، آنان همه زيانكارانند. 53 - و از تو [اى پيامبر!] شتاب در [فرود] عذاب را مىخواهند؛ و اگر نبود كه [از سوى آفريدگار فرزانه هستى] سرآمد معلوم [از پيش براى آنان مقررّ شده است،] عذاب به سراغ آنان [با همان شتابى كه ميل داشتند] مىآمد؛ و بىگمان [عذاب الهى ]بهيكباره - در حالى كه آنان در نمىيابند [و بىخبرند] - بر آنان فرا خواهد رسيد. 54 - و از تو شتاب در [آمدن] عذاب را مىخواهند و [نمىدانند كه ]دوزخ در بر گيرنده كفر گرايان [و ظالمان] تاست. 55 - روزى كه عذاب از فراز [سر]شان و از زير پاهايشان آنان را مىپوشاند؛ و [خدا] مىفرمايد: اينك [طعم تلخ و مرگبار ]آنچه را [در دنيا] انجام مىداديد، بچشيد! نگرشى بر واژهها بغتة: اين واژه از ريشه «بغت» به مفهوم رويداد ناگهانى و تحققّ يكباره است. محيطة: در برگيرنده و فراگيرنده. ذوقوا: بچشيد. تفسير آيا اين كتاب پرشكوه براى هدايت آنان بسنده نيست؟! در آيات پيش بهانهجويى كفر گرايان و بيداد پيشگان حاكم بر مكّه طرح شد كه از آنت جمله معجزه خواهى آنان به صورت دلخواه از پيامبر گرامى بود؛ اينك قرآن در پاسخ بهانهجويى و اشكال تراشى آنان مىفرمايد: اَوَلَمْ يَكْفِهِمْ اَنّا اَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى علَلَيْهِم آيا اين قرآن اعجاز آشكار و شگفتانگيزى نيست؟ و آيا براى آنان بسنده نيست كه اين كتاب پرشكوه و انسانساز را بر تو اى محمد (ص)! فرو فرستاديم كه براى آنان تلاوت مىگردد؟! كتابى كه از نظر فصاحت و بلاغت، يا زيبايى قالب و واژهها و جملات، و زيبايى مفاهيم و محتوا در اوج اعجاز بوده و هيچكسى نمىتواند همانند آن را بياورد و در آن از رويدادها و اخبار آينده و گذشته و مفاهيم و مقررات موردنياز مردم سخن گفتهايم؟ در آغاز آيه مورد بحث فرو فرستنده قرآن روشنگرى مىكند كه در فرو فرستاندن قرآن بر پيامبر گرامى نشانى روشن و معجزهاى آشكار و حجتى رسا و روشنگر جلوهگر است كه در پرتو آن هر ترديد و بدگمانى بركنار، و حجّت بر خرد ورزان و خردمندان تمام مىشود و در مىيابند كه آورنده اين كتاب و اين سند جاودانه، پيامآور خداست، بر اين باور در دريافت درستى دعوت پيامبر و راستگويى او با وجود اين سند جاودانه به معجزه ديگرى نياز نيست؛ چرا كه هر معجزهاى بر اساس مصلحت و حكمت پديدار مىگردد. و هنگامى كه با آشكار شدن معجزهاى ديگر بيهوده و ناروا خواهد بود. افزون بر اين، آفريدگار هستى نشانهها و معجزههايى را كه كفرگرايان و ظالمان و حقستيزان به دلخواه خود پيشنهاد كنند و او به وسيله پيامبرشان پديد آورد، و آنگاه آنان ايمان نياورند، به مقتضاى حكمت و عدالت خويش آنان را نابود مىكند، و اين شيوه در جامعههاى پيشين بوده است؛ و چون ذات پاك او وعده فرموده است كه به آخرين امت چنين عذابهاى نابود كنندهاى نفرستد از اين رو از آشكار ساختن معجزههاى دل بخواه آنان خود دارى شده و قرآن را سند صداقت و درستى و با وجود آن نيازى به هيچ معجزه ديگرى نيست، چرا كه منظور از بسنده بودن قرآن براى شناخت حق و روشنگرى راه، در اوج اعجاز بودن آن است. اِنَّ فى ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكرى لِقَومٍ يُؤمِنوُنَ راستى كه در اين قرآن شكوهبار و روشنگر، براى مردمى كه ايمان مىآورند و حق طلبانه آن را گواهى مىكنند، نعمت بزرگ، بخشايش بىهمانند و اندرزى جاودانه است؛ چرا كه هركس از آن درس گيرد و چراغ زندگى برافروزد و براساس رهنمود و مقررات آن رفتار كند به پاداش پرشكوه ابدى و بهشت جاودانه خواهد رسيد. پارهاى آوردهاند كه: گروهى از توحيدگرايان پيش از فرود اين آيه شريفه بخشهايى از تورات و انجيل را نوشته و براى خود نگاه داشته بودند، كه خدا با اين آيه شريفه به آنان هشدار داد كه اين قرآن پرشكوه همگان را در همه جلوههاى زندگى معنوى و عقيدتى و اخلاقىبسنده است. و پيامبر گرامى نيز پس از تلاوت آيه شريفه براى آنان فرمود: هان اى مردم! من آياتى روشنگر و درخشان و رهنمودى پاك و پاكيزه برايتان آوردهام كه شما را بسنده است: جئتكم بها بيضاء نقيه. * * * در دوّمين آيه مورد بحث روى سخنى را به پيامبر گرامى نموده و مىفرمايد: قُل كَفى بِاللَّهِ بَيْنى وَ بَيْنَكُمْ شَهيداً هان اين پيامبر! به آنان بگو: همين بسنده است كه خداوند يكتا ميان من و شما گواه باشد و بنگرد كه من بهراستى پيامآور اويم و پيامش را به شما بندگانش آن گونه كه شايسته و بايسته است مىرسانم، امّا شما بهجاى حقپذيرى و سپاس خدا، پيامبرش را دروغگو مىانگاريد و با او دشمنى مىورزيد و هر روز بهانهاى تازه مىتراشيد. منظور از گواهى خدا در مورد پيامبرش، عبارت از گواهى ذات پاك و بىهمتاى او به رسالت آن حضرت مىباشد كه مىفرمايد: محمد رسولالله و الّذين معه أشداءُ علىالكفّارِ رحماء بينهم... (8) محمد (ص) پيامبر خداست و كسانى كه همراه او هستند و به او ايمان آوردهاند، بر كفر گرايان سختگير، و با همديگر مهربانند... و نيز منظور فرو فرستادن قرآن به عنوان سند صداقت و معجزه جاودانه و بىمانند به آن حضرت است كه در پرتو آن درستى گفتار و راستى دعوتش را آشكار مىسازد. يَعْلَمُ ما فىِ السَّمواتِ وَاْلاَرضِ آرى، آن خدايى گواه من است كه آنچه را در آسمانها و زمين است مىداند؛ بنابراين او نيك مىداند كه من بر راه درست و هدايت و شما بر گمراهى هستيد. وَ الَّذينَ امَنوُا بِالْباطِلِ وَ كَفَروُا بِالِلَّهِ اوُلئكَ هُمُ الخاسِروُنَ و آن كسانى كه بهباطل و بيداد گرايش يافتند و به خداى يكتا كفر ورزيدند آنان همان زيانكارانند. بهباور «ابن عباس» منظور اين است كه: آن كسانى كه جز خداى يكتا را به پرستش گرفتند و به بتپرستى، ستارهپرستى يا ديگر پرستشهاى خفتآور گرايش يافتند و به خداى يكتا كفر ورزيدند و به گناه و نافرمانى او دست يازيدند، آنان همان زيانكاران واقعى هستند، چرا كه با اين گرايش گمراهگرانه و نا فرمانى خدا از پاداشهاى پرشكوه او محروم مىگردند. امّا به باور «مقاتل» منظور پيروى از شيطان و گوش و دل سپردن به وسوسهها و دمدمههاى آن موجود سركش و گمراهگراست. چرا شتاب در رسيدن عذاب؟ در سومين آيه مورد بحث در هشدار به بهانهجويان و حقستيزان مىفرمايد: وَ يَسْتَعجِلوُنَكَ بالِعذابِ و از تو اى پيامبر! شتاب در فرود عذاب را مىخواهند. آنان بدان دليل كه گفتار پيامبر و دعوت آسمانىاش را نمىپذيرفتند با خيرهسرى رو به آن حضرت مىكردند و بسان «نفربن حارث» مىگفتند: ما دعوت تو را انكار مىكنيم و تو هم پروردگارت را بخوان تا آسمان به دستور او بر ما سنگ بباراند! وَ لَوْلا اَجَلٌ مُسَمّىً لَجاهُمْ الْعَذابُ و اگر نه اين بود كه قدرت خدا در سرآمد مقرر - كه منظور روز رستاخيز باشد، پديدار مىگردد - عذاب به سراغشان مىآمد و گرفتار چيزى مىشدند كه درخور آن بودند. و به باور گروهى منظور اين است كه: و اگر نبود كه از سوى آفريدگار فرزانه هستى سرآمدى معلوم از پيش براى آنان مقرّر شده است - كه در آن سرآمد بنابر مصلحتى آنان را در همين جهان كيفر كند - بى گمان عذاب؛ همان شتابى كه مىخواستند به سراغشان مىآمد. وَلَيَأتِيَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرونَ و آن عذاب مرگبار به ناگاه و در حالى كه آنان بىخبر بودند گريبانشان را مىگرفت. * * * در چهارمين آيه مورد بحث آتش و عذاب دوزخ را به آنان وعده مىدهد و مىفرمايد: يَسْتَعْجِلوُنَكَ بِالْعَذابِ و از تو اى پيامبر! شتاب در آمدن عذاب را مىطلبند. وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطةٌ بِالكافِرينَ و بىگمان دوز و آتش شعلهور آن دربر گيرنده كفرگرايان و ظالمان است. آرى، اگر بهخاطر حكمت و مصلحت در اين جهان عذاب بر آنان فرود نيايد، آنان در دوزخ گرفتار عذاب خواهند بود و به كيفر كفر و بيدادشان خواهند رسيد. * * * در آخرين آيه مورد بحث مىفرمايد: يَوْمَ يَغْشيهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ اَرْجُلِهِمْ وَ يَقوُلُ ذُوقوُا ماكُنتُمْ تَعْمَلوُنَ روزى را به يادآور كه عذاب دردناك دوزخ از فراز سرشان و از زير پاهايشان آنان را مىپوشاند؛ به گونهاى كه غرق در عذاب مىگردندو گوشهاى از بدنشان از رسيدن عذاب مرگبار به دور نمىماند، و نگهبان دوزخ به آنان مىگويد: اينك طعم تلخ عملكرد زشت و ظالمانه خود را كه در زندگى انجام مىداديد، بچشيد! «حسن» در تفسير آيه شريفه مىگويد: منظور اين است كه آتش شعلهور دوزخ سراسر بدن آنان را در بر مىگيرد و ذرهاى از بدن آنان از وپوشش آتش بر كنار و بهدورنمىماند. آيه مورد بحث نظير اين آيه است كه مىفرمايد: لهم من جهنّم مهاد و من فوقهم غواش(9) براى آنان از آتش شعلهور دوزخ بسترى است و از فرازشان پوششهايى است كه آنان را در بر مىگيرد، و ما بيدادگران را اين گونه كيفر مىدهيم.
52 - مراجعه شود به تفسیر سوره عنکبوت ، آیه :51
ترتیل استاد سعد الغامدی صفحه : 402
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 21 - حزب 41 - سوره عنکبوت - صفحه 402
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا
مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر مجمع البیان
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مراثی (نوحه) توسط حاج سعید حدادیان درباره امام صادق علیه السلام از سایت عقیق با عنوان روضه امام جعفر صادق علیهالسلام
سخنرانی توسط مرحوم کافی درباره دین از سایت راسخون با عنوان اصحاب اخدود
تلاوت توسط استاد محمد اللیثی درباره 41 - فصلت از سایت الکعبه با عنوان فصلت والضحى والشرح من الرحمانیة ممتازة
ادعیه (دعاخوانی) توسط حاج مهدی سماواتی درباره دعای جوشن کبیر از سایت عقیق با عنوان دعای جوشن کبیر
مناجات توسط حاج محمدرضا طاهری بمناسبت رمضان المبارک از سایت راسخون با عنوان حاج محمدرضا طاهری - سال 1395 - شب پنجم ماه مبارک رمضان - قرائت دعای پر فیض افتتاح (مناجات)
اذان توسط استاد حامد شاکر نژاد از سایت تبیان با عنوان گلبانگ اذان
مدایح (به شادی ) توسط حاج مجید شعبانی بمناسبت رمضان المبارک درباره امام حسن علیه السلام از سایت شهید آوینی با عنوان نور می باره از آسمون شهر مدینه روشنه
ترتیل توسط شیخ جمعان العصیمی درباره 92 - لیل از سایت mp3quran.net با عنوان قرآن کریم سوره لیل - حفص از عاصم
ندبه انتظار توسط حاج محمود کریمی بمناسبت شعبان المعظم درباره حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از سایت شهید آوینی با عنوان شهاب من شب بارانی مرا دریاب
درس حوزوی توسط آیت الله العظمی مظاهری درباره دین از سایت راسخون با عنوان حد محارب، معنای دار، تبعید
کتاب صوتی توسط امام خمینی (ره) از سایت راسخون با عنوان کتاب صوتی چهل حدیث امام خمینی ره - حدیث شماره 03
کلیپ سخنان توسط حجت الاسلام و المسلمین پناهیان درباره دین از سایت راسخون با عنوان چرا باید هیئت هفتگی داشته باشیم؟ -کلیپ تصویری
در باره ما
|
تماس با ما
|
نظرخواهی
خدمات تلفن همراه
مر
ا
جعه: 93,495,335