خدمات تلفن همراه
قرآن تبيان- جزء 4 - حزب 7 - سوره آل عمران - صفحه 62
نرم افزارهای رایگان تلفن همراه
بازی و سرگرمی
قرآن
مفاتیح
نهج البلاغه
صحیفه سجادیه
اوقات شرعی
مسائل شرعی
گنجینه معنوی
آشپزی
مناسبت ها
الحان قرآن
صحیفه نور امام خمینی ره
پنل عضویت
لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ
92 - ترجمه
92. هرگز به [اوجِ] نيكوكارى [و فرمانبردارى از خدا] نخواهيد رسيد، تا ازآنچه دوست مىداريد، انفاق نماييد؛ و از هر آنچه انفاق كنيد، بىگمان خدا به آن، دانا است.
93. پيش از فرود تورات، تمامى خوراكيها بر فرزندان اسرائيل [روا و ]حلال بود، مگر آنچه اسرائيل(170) بر خويشتن حرام ساخته بود؛ [و آنچه بعد از نزول تورات بر يهود حرام شد، بهسبب بيدادگرى و حقستيزى آنان بود. هان اى پيامبر!] بگو: «اگر [ اينگونه نيست و شما ]راست مىگوييد، اينك تورات را بياوريد و آن را تلاوت كنيد.
94. پس هر كه پس از اين، بر خدا دروغ بندد، چنين كسانى همان بيدادگرانند.
95. [ اى پيامبر!] بگو: «خدا راست [ و درست] مىگويد[ و اين شماييد كه دروغ مىگوييد] پس، از آيين ابراهيم كه حقگرا بود و از شركگرايان نبود، پيروى كنيد.
نگرشى بر واژهها
«بِرّ»: اين واژه در اصل بهمعناى «وسعت وگستردگى» است و به همين تناسب به دشتهاى بيكران «بَرّ» گفتهاند، اما در اينجا بهمفهوم «اوج نيكى و نيكوكارى كه ثمره آن گسترده است و به مردم مىرسد، گرفته شده است. تفاوت ميان واژه «بِرّ» و «خير» در اين است كه اوّلى بهمعناى نيكى بههمراه توجّه و نيّت سودرسانى است، امّا دوّمى، بهمفهوم هر نوع نيكوكارى گفته مىشود، با نيّت و يا بدون آن.
«افتراء»: دروغ گفتن، دروغ بافتن. اين واژه در اصل بهمعناى «بريدن قطعهاى از سفره» آمده است.
«على»: برترى.
«اتباع»: پيوستن نفر دوّم به اوّل و پيروى كردن از او.
«حنيف»: در اصل بهمعناى «استقامت»، امّا در اينجا منظور «گرايش به حق و انحراف از شرك و باطل» است.
شأن نزول
در شأن نزول دوّمين آيه مورد بحث آوردهاند كه:
ازجمله بهانههاى «يهود» بر پيامبر گرامى اين بود كه مىگفتند: شما كه خويشتن را همسنگر ابراهيم خليل و نزديكترين كس به راه و رسم او مىدانيد، چگونه شتر را حلال مىشماريد و از آن بهرهمند مىشويد، بااينكه آن حضرت آن را حرام مىشناخت و نمىخورد؟!
پيامبر گرامى فرمود: شما كه اينها را بر خود تحريم كردهايد، در اشتباهايد و دستور آن را از خود بافتهايد؛ چرا كه ابراهيم همه اينها را حلال مىدانست.
آنها گفتند: آنچه را ما تحريم كردهايم، نه تنها در دين ابراهيم كه در آيين نوح نيز حرام بود.
و درست در اين شرايط بود كه اين آيه شريفه فرود آمد و دروغپردازى يهود و حقانيت پيامبر را در پيروى از ابراهيم و پيوند با او روشن ساخت.
تفسير اوج شايستهكردارى
آيه شريفه، از نيكى و نيكوكارى واقعى سخن دارد و مىفرمايد:
«لنتنالواالبرّ حتّى تنفقوا ممّاتحبّون»
هرگز به اوجِ نيكى و نيكو كارى و فرمانبردارى كاملِ خدا نخواهيد رسيد، مگر اينكه از آنچه دوست مىداريد، در راه خدا انفاق كنيد.
در تفسير واژه «برّ» نظرهايى ارائه شده است:
1. بعضى معتقدند كه منظور از آن، بهشت زيبا و پرطراوت خداست.
2. برخى ديگر گفتهاند: مقصود، فرمانبردارى و پرواى از پروردگار است.
3. و پارهاى نيز اين جمله از آيه شريفه را با توجّه به اين واژه، بدينصورت معنا كردهاند: از نيكوكاران واقعى نخواهيد بود، مگر اينكه از آنچه دوست مىداريد، در راه خدا انفاق كنيد.
در آيه شريفه، از مال و ثروت به «ممّاتحبّون» تعبير شده است؛ چرا كه همه انسانها ثروت را دوست دارند.
عدّهاى را اعتقاد بر آن است كه آيه شريفه مىفرمايد: «ثروتها و اموال نفيس و گرانقدر خود را انفاق كنيد، نه چيزهاى وازده و كمارزش را».
جمعى ديگر عقيده دارند كه مقصود آيه شريفه، تشويق انسانها به پرداخت حقوق واجب مالى همچون زكات است.
و دستهاى نيز گفتهاند كه آيه شريفه، انسان را به تمامى كارهاى شايسته مالى فرا مىخواند.
پرتوى از روايات
1. از امير مؤمنان(ع) آوردهاند كه روزى جامهاى بسيار مرغوب كه مورد پسند بود، خريدارى كرد، امّا آن را نپوشيد و در راه خدا انفاق كرد و در اين باره فرمود: از پيامبر گرامى شنيدم كه مىفرمود: «من آثر على نفسه آثراللّه يومالقيامه بالجنّة...»(171)
كسى كه ديگران را بر خويشتن مقدّم بدارد، خدا او را در روز رستاخيز پيشاپيش ديگران به بهشت وارد مىسازد؛ و هر كه چيزى از ارزشهاى دنيوى را كه دوست مىدارد، در راه خدا انفاق كند، پروردگار در روز رستاخيز به او مىگويد: مردم در دنيا خوبيها را جبران مىكردند، امّا من، افزون بر دنيا، خوبيها و شايستگيهاى تو را دراينجا با بهشت و نعمتهاى آن پاداش مىدهم.
2. همچنين روايت كردهاند كه بعد از فرود اين آيه مباركه، «ابوطلحه» بوستانى را كه بسيار دوست مىداشت و محبوبترين ثروت او بود، ميان بستگان خويش تقسيم كرد. هنگامى كه اين موضوع به اطّلاع پيامبر رسيد، فرمود: اباطلحه! اين انفاق و پاداشِ شكوهمندِ آن بر تو مبارك باد. «بخٍ بخٍ ذلك مال رابح لك.»(172) (راستى كه اين بوستان براى تو ثروت بابركتى بود و پاداش نيكى برايت بهارمغان آورد).
3. پس از فرود اين آيه شريفه، «زيد بن حارثه» اسب اصيلى را نزد پيامبر آورد و گفت: «اى پيامبر خدا! اين اسب را بسيار دوست دارم؛ امّا تقاضا مىكنم آن را در راه خدا انفاق كنيد». بعد از رفتنِ او، پيامبر آن اسب را به پسرش «اسامه» بخشيد. چندى گذشت، تا اينكه روزى زيدبن حارثه، اسب را نزد فرزندش يافت. در دل گفت: «من كه در انديشه انفاق اسب بودم؛ پس چرا پيامبر آن رابه پسرم بخشيده است؟» ماجرا را با رسول اكرم درميان گذاشت. پيامبر فرمود: هان اى زيد! به چه مىانديشى؟ «انّ اللّه قد قبلها منك.»(173) (خداوند انفاق تو راپذيرفته است).
4. «ابن عمر» كنيز زيبارو و درستكارى داشت و با وجود آنكه بسيار به وى علاقهمند بود، او را در راه خدا آزاد كرد. آنگاه ضمن تلاوت اين آيه شريفه، گفت: اگر اعتقاد نداشتم كه آنچه را در راه خدا بخشيدم، نبايد بازپس بگيرم، دل از او نمىبريدم و با او ازدواج مىكردم.
5. روزى ميهمانى بر «ابوذر» وارد شد؛ و ابوذر در شرايطى بود كه نمىتوانست از او پذيرايى كند. از اين رو، از ميهمان خواهش كرد كه يكى از بهترين شترانش را براى پذيرايى بياورد. ميهمان رفت و شتر كوچك و لاغرى آورد. ابوذر به او گفت: «در حقّ من خوبى نكردى؛ بلكه با آوردن اين شتر لاغر، بر من ستم روا داشتى». ميهمان گفت: «بهترين شترانت را براى روز مبادا نهادم». ابوذر گفت: «روز مبادا و روز نيازمندى، روزى است كه مرا در گور نهند؛ و خدا در قرآن مىفرمايد: «لنتنالواالبرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّون.» (به اوجِ نيكوكارى نخواهيد رسيد، مگر از آنچه دوست داريد، انفاق كنيد». آنگاه افزود:
سه كس و سه چيز در دارايى انسان شريكند:
1. قضا و قدر، كه براى بردن خوب يا بد و يا براى نابودساختن ثروت بعد يا قبل از مرگ صاحب مال، اجازه نمىگيرد.
2. وارث، كه منتظر است با مرگ صاحب مال، ثروتش به او برسد تا از آن بهرهمند شود و حساب مال، به گردن صاحب آن باشد.
3. و ديگر، خودت هستى كه شريك اين مال باشى، بنابراين بكوش كه ناتوانترين اين سه كس و سه چيز نباشى، كه خدا مىفرمايد: «لنّتنالواالبرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّون....». سپس ادامه داد:«دوست عزيز! مىخواستم بهترين شترم را از پيش براى خود و نياز سراى آخرت بفرستم؛ امّا تو اين خدمت را در حقّ من نكردى».
پارهاى از مفسّران در تفسير آيه شريفه گفتهاند: خداوند در اينجا مردم را به جوانمردى و بخشش ترغيب مىكند و مىفرمايد: «نيكى و خوبى پايانناپذير من به شما نخواهد رسيد مگر اينكه به برادران همدين خود نيكى و انفاق كنيد».
و ماتنفقوا من شىءٍ فانّاللّه به عليمٌ»
و از آنچه انفاق مىكنيد، بىگمان خدا به آن داناست
در تفسير اين جمله، دو نظر ارائه شده است:
1. بعضى گفتهاند: تقدير اين جمله چنين است كه «خداوند پاداش هرآنچه را كه انفاق كنيد، كم باشد يا زياد، به شما خواهد داد؛ چرا كه او از نيكى و انفاق شما آگاه است.
2. و برخى نيز اين جمله را بدينصورت تفسير كردهاند كه «خداوند از نيّتهاى شما در انفاق باخبر است».
چرا اوج نيكى را در انفاق قرار داد؟
اكنون اين پرسش مطرح است كه چرا خداوند رسيدن به اوجِ نيكى و نيكوكارى را در انفاق از بهترين دارايى و ثروت قرار داده است، درحاليكه اين كار از نيازمندان ساخته نيست؟ آيا آنان نمىتوانند به انجامدادن اين عمل بزرگ و ورود به بهشت خدا كه پاداش آن است، نائل آيند؟
پاسخ: آيه شريفه در مقام برانگيختن انسانها به نيكى كردن است؛ و روشن است كه هر بزرگى، ازجمله انفاق شايسته و بايسته، درگرو داشتن امكانات و قدرت است. و عدّهاى معتقدند كه مقصود اين است كه به نيكى كامل نمىرسيد، مگر آنكه از آنچه دوست داريد، كم يا زياد در راه خدا انفاق كنيد.
از پيامبر گرامى روايت كردهاند كه در تفسير اين آيه شريفه فرمود: منظور اين است كه انسان با وجود دوستى ثروت و بخل و آز و آرزوهاى دنيوى و ترس از فقر، براى اجراى فرمان خدا، بهترين مال خويش را انفاق كند.
نظم و پيوند آيات
در آيات پيش، سخن از پذيرفتهنشدن انفاق كافران بود كه فرمود: «كسانى كه در حال كفر از دنيا رفتند، اگر كران تا كران زمين را از طلا آكنده سازند و براى نجات خود از عذاب انفاق كنند، از آنان پذيرفته نخواهد شد»؛ و از پى آن، در اين آيه، درباره انفاق مردم باايمان در دنيا مىفرمايد: شما «به اوج نيكى نخواهيد رسيد، مگر آنكه ازآنچه دوست مىداريد، در راه خدا انفاق كنيد». و بدينوسيله، روشن مىشود كه موضوع كفرگرايان مربوط به آخرت است؛ و دليل پذيرفتهنشدن اين عمل آنان، بهسبب كفر و كردار زشتشان است، تا مردم از بخشش كردن و انجامدادن كارهاى شايسته سست نشوند و با انفاق خوب و بجا وخالصانه، به نيكبختى دنيا وآخرت پر كشند.
از اسناد خدشهناپذير رسالت پيامبر
آيه شريفه از آياتى است كه از سرگذشت بنىاسرائيل سخن دارد و روشن مىسازد كه چگونه گروهى از آنان به مقرّرات خدا دستدرازى مى كردند و رواها و نارواها را به هم مىآميختند و آن را بهحساب خدا وپيامبران مىنهادند.
«كلّ الطّعام كان حلّاً لبنى اسرائيل الّا ما حرّم اسرائيل على نفسه من قبل انتنزّلالتّوراة»
همه غذاها و خوردنيها پيش از نزول تورات بر بنىاسرائيل حلال بود، مگر آنچه اسرائيل بر خويشتن حرام ساخته بود.
منظور از «اسرائيل» در آيه شريفه «يعقوب»است؛ و اسرائيل، نامِ ديگرِ آن حضرت است. در اينكه چرا آن بزرگوار برخى خوردنيها را بر خود تحريم كرده بود و اينكه اين خوردنيها كدام بودند، نظرهايى ارائه شده است:
1. بباور برخى: «يعقوب» به نوعى بيمارى گرفتار بود كه بر اثر آن، از درد كمر و پاها رنج مىبرد؛ از اين رو نذر كرد كه اگر خداوند او را شفا بخشد، خوردن بعضى از خوراكيها، ازجمله گوشت شتر، را كه بسيار دوست مىداشت، بر خود حرام سازد.
2. دستهاى ديگر معتقدند كه آن حضرت به انگيزه پارسايى و بندگى خدا، خوردنِ گوشتِ شتر را بر خود حرام ساخت و از خدا خواست كه آن را بپذيرد. خدا هم پذيرفت وآن را بر فرزندانش نيز حرام ساخت.
3. و گروهى نيز بر اين اعتقادند كه آن حضرت خوردن كبد، كليه و پيه را بر خود حرام ساخته بود.
در اينكه آن حضرت چگونه و از چه راهى اين كار را انجام داد نيز بحث هست:
1. به اعتقاد عدّهاى، با اجتهاد و دريافت خود، برخى خوردنيها را بر خويشتن حرام ساخت.
2. بعضى برآنند كه به دستور خدا چنين كرد.
3. برخى ديگر گفتهاند: بهدليل نذرى كه كرده بود، خوردن برخى از خوراكيها را بر خود حرام ساخت.
4. و پارهاى نيز بر اين عقيدهاند كه بسان پارسايانى كه بخشى از لذتها را با الهام از روح دين بر خود حرام مى سازند، چنين كرد.
جمله «من قبل انتنزّلالتوراة» نشانگر آن است كه قبل از نزول تورات، تمامى خوراكيها بر بنىاسرائيل حلال بود؛ امّا با فرود اين آيه مباركه برخى از آنها تحريم شد.
درمورد آنچه كه با آمدن تورات تحريم شد، ديدگاهها متفاوت است:
1. عدّهاى گفتهاند: با آمدنِ تورات، هر آنچه كه خود به پيروى از يعقوب بر خويشتن حرام ساخته بودند، بر آنان تحريم شد.
2. جمعى ديگر برآنند كه خداوند اين غذاها را در تورات بر آنان تحريم نكرد؛ بلكه بعد از نزول اين كتاب براثر كفر و بيدادگريشان، برخى از نعمتها بر آنان حرام شد؛ بدينصورت كه وقتى آنان گناهى را پيشه مىساختند، پروردگار نيز به كيفر عملشان نعمتى را بر آنان حرام مىساخت و از پى آن، عذاب بر سرشان بارديدن مىگرفت.
قرآن كريم در اين باره مىفرمايد: «فَبِظُلْمٍ مِنَالَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طيِّباتٍ اُحِلَّتْ لَهُمْ...»(174). پس به كيفر بيدادى كه از يهوديان سرزد... چيزهاى پاكيزه را كه بر آنان حلال شده بود، حرام گردانيديم.
3. گروهى نيز معتقدند كه هيچيك از اين خوراكيها در تورات بر آنان تحريم نشده بود؛ بلكه خودشان به اقتدا از يعقوب، آنها را بر خود حرام ساختند و آنگاه آن را به خدا بستند و خدا نيز دروغ آنان را برملا ساخت و فرمود:
«فأتوا بالتّوراة فاتلوها ان كنتم صادقين»
اى پيامبر! بگو: «اگر جز اين است و شما راست مىگوييد، تورات را بياوريد و آن را تلاوت كنيد
قرآن شريف با يهوديان، از روى تورات بحث مىكند و از همان كتاب آسمانى، برنادرستى گفتار آنان دليل مىآورد؛ امّا آنان كه به نادرستى گفتار خود واقفند، جرأتِ آوردنِ تورات و خواندن آن را ندارند؛ زيرا مىدانند كه قرآن درست مىگويد و پيامبر گرامى از خود آنان به تورات آگاهتر است و اين خود هستند كه دروغ مىبافند. اين امر، يكى ديگر از دلايل و اسناد خدشهناپذير رسالت پيامبر گرامى است كه بدون آنكه تورات را خوانده باشد، به لطف خدا بر همه آيات و ابعاد آن آگاه بود.
* * *
در سومين آيه مورد بحث در هشدارى به آنان مىفرمايد:
«فمنافترى علىاللّهالكذب من بعد ذلك فاولئك هم الظّالمون»
پس هر كه بعد از اين، بر خدا دروغ ببندد، چنين كسانى همان بيداد گرانند
چنانكه آيه شريفه بيان مىدارد، هر كس پس از اين دليل و برهان روشن، بر خدا دروغ بندد، ستمكار است؛ چرا كه با چنين عمل زشتى، عذاب را براى خود خواسته و خود را مستحقّ كيفر ساخته است.
درمورد پيوند اين آيه با آيه پيش دو نظر است:
1. بهاعتقاد برخى، اين آيه، توضيح و بيان روشن آيه قبل است؛ بدينصورت كه پروردگار جهانيان در آيه قبل انسانها را به انفاق و بخشش خالصانه تشويق فرمود و غذاها ازجمله چيزهايى است كه براى آدمى دوستداشتنى است و انفاق آنها در راه خدا، پاداش بسيارى دارد. پس در اين آيه، به بيان مقرّرات آن پرداخته است.
2. بعضى گفتهاند: از آنجا كه يهود درمورد راه و رسم ابراهيم؛ با پيامبر گرامى بحث و جدل مىكردند و مدّعى بودند كه ابراهيم از گوشت شتر نمىخورد و آن را حرام مىدانست، حلال شمردن آن را ازسوى پيامبر بهانه مىساختند كه آن حضرت پيوندى با ابراهيم ندارد؛ از اين رو؛ خداوند با نزول اين آيه شريفه، پندار پوچ آنان را رد كرد و فرمود: چنين چيزى در تورات نيست و اين از ساختههاى شماست و اين پيامبر، نزديكترينِ انسانها به راه و رسم توحيدى ابراهيم و از همگان به او سزاوارتر است.
ابراهيم يا پيشواى توحيدگرايان
و در آخرين آيه مورد بحث روى سخن را به پيامبر گرامى مىكند و مىفرمايد:
«قل صدقاللّه فاتّبعوا ملّة ابراهيم حنيفاً و ما كان منالمشركين»
اى پيامبر! بگو: خدا راست و درست مىگويد و اين شماييد كه دورغ مىگوييد؛ پس، از آيين ابراهيم كه حقگرا بود و از شركگرايان نبود، پيروى كنيد.
در اين آيه شريفه، سخن از راستى و درستى گفتار و پيام و خبرهايى است كه خداوند ازطريق پيامبرانش به مردم مىدهد؛ به پيامبر گرامى دستور مىرسد كه «بگو: خدا درست مىگويد كه همه خوردنيها بر بنىاسرائيل حلال بود، مگر آنها كه يعقوب بر خود تحريم كرد؛ و خدا راست مىگويد كه محمّد(ص) بر دين و آيين ابراهيم است و او نيز بر اسلام بود، چرا كه دين نزد خدا، اسلام است. بنابراين، در حلالبودن گوشت شتر و شير آن، از ابراهيم - آن پيامبر بزرگ - كه حقگرا بود و از مشركان نبود، پيروى كنيد».
و بدينسان، آيه شريفه، ساحت پاك ابراهيم را از نسبتهاى ناروا و شركآلودى كه يهود، نصارا و شرك گرايان عرب به او مىدادند و به پندار خويش، خود را پيرو او بحساب مىآوردند، پاك و پاكيزه ساخت و او را توحيدگرا و يكتاپرست، بلكه پيشواى توحيدگرايان معرّفى كرد.
نكته ديگرى كه بيان آن ضرورى مىنمايد، اين است كه: پيامبر اسلام، تمامى كتابهاى آسمانى و پيامبران پيشين را قبول داشت؛ امّا به اديان و شرايع آنان عمل نمىكرد، چرا كه مأمور به عمل به آنها نبود و شريعت و راه و رسم آن حضرت با راه و رسم ابراهيم حقگرا و يكتاپرست، هماهنگى كامل داشت؛ و هم از اين روست كه قرآن شريف مىفرمايد: «فاتّبعوا ملّة ابراهيم...» (از راه و رسم ابراهيم پيروى كنيد...) و اين در حالى است كه خداوند آخرين و كاملترين كتاب و برنامه را به حضرت محمّد(ص) وحى فرمود. حال چرا پروردگار در ترغيب پيروى از اسلام و قرآن و راه و رسم پيامبر تأكيد مىكند كه «از اسلام و راه و رسم دريافتدارنده قرآن پيروى كنيد كه اين همان راه و رسم توحيدى ابراهيم است»، براى تشويق و گرايش و دلگرمى بيشتر مردم است و نيز بدان دليل كه دين واقعى نزد خدا، اسلام است؛ همچنين بدان جهت كه همه پيروان مذاهب شركآلود، ادّعاى پيروى از ابراهيم را داشتند.
کُلُّ الطَّعَامِ کَانَ حِلًّا لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِیلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ
93 - مراجعه شود به تفسیر سوره آل عمران ، آیه :92
فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ مِن بَعْدِ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ
94 - مراجعه شود به تفسیر سوره آل عمران ، آیه :92
قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
95 - مراجعه شود به تفسیر سوره آل عمران ، آیه :92
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِینَ
96 - ترجمه
96. بيقين نخستين خانهاى كه براى [ راز و نياز ] مردم [ با پروردگارشان ]بنياد نهاده شد، همان [خانه شورانگيزى] است كه در مكّه قرار دارد؛ [ همان خانهاى] كه بركت يافته و براى جهانيان [سر چشمه] هدايت است.
97. در آن [خانه] نشانههايى روشن [ از شكوه و عظمت خدا ] است [كه ]مقام ابراهيم [ از آن جمله است ]. و هر كه به آن درآيد، درامان است. و براى خدا، حجّ آن خانه بر مردم [ لازم ] است؛ [ بر ] هر كسى كه بتواند بهسوى آن راهى بيابد؛ و هر كه [ با ترك برنامه تحوّلآفرين حجّ] كفر ورزد، [ زيانى به پروردگار كعبه نمىرساند؛ چرا كه ]خداوند از جهانيان بىنياز است.
98.[ اى پيامبر! ] بگو: «هان اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كفر مىورزيد، باآنكه خدا بر آنچه انجام مىدهيد، گواه است؟»
99. بگو: «اى اهل كتاب! چرا كسانى را كه ايمان آوردهاند، [ بانيرنگ و فريب ] از راه خدا بازمىداريد [ و با نمايش نادرست راه حق ]، كژى آن را مىخواهيد، باآنكه [خود به راست و درستبودن آن ]گواهيد؟ و خداوند هيچگاه ازآنچه انجام مىدهيد، غافل نيست.»
100. هان اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر به [ وسوسه و اغواى ]گروهى از اهل كتاب گردن گذاريد [ و آنان را فرمانبريد ] ، شما را پس از ايمانتان به كفر باز مىگردانند.
101. و [شما] چگونه كفر مىورزيد، بااينكه آيات خدا بر شما تلاوت مىشود و پيامآور او درميان شماست؟ و هر كه به [ دين ]خدا چنگ زند، بىگمان به راهى راست هدايت يافته است.
نگرشى بر واژهها
«اوّل»: آغاز و ابتداى هر چيز. اين آغاز ممكن است پايان هم داشته و يا نداشته باشد؛ بسان نعمتهاى بهشت كه آغاز دارد، امّا انجامى نخواهد داشت.
«بكّة»: جايگاه هجوم و ازدحام مردم براى طواف، كه عبارت از اطراف كعبه، در داخل مسجدالحرام است.
«مكّه»: نام كلّ شهر است؛ و «بكّه» نام منطقهاى از آن است كه مسجدالحرام قرار دارد.
«بركة»: در اصل بهمعناى «ثبوت خير و بركت در حال نموّ» است و «تباركاللّه» از همين باب است؛ زيرا خداست كه ثابت و جاودانه است و اوست كه همه موجودات را پديد آورده است و جهان را تدبير مىكند.
«تبغونها»: آن را مىخواهيد و مىجوييد.
«عوج»: انحرافجستن از راه راست و درست در زمين، در گفتار و در دين.
«طاعت»: فرمانبردارى و موافقت از روى ميل، با ارادهاى كه جذب كننده است.
«اعتصام»: چنگزدن، تمسّكجستن. اين واژه از «عصم» بهمعناى «منع» است؛ و به همين تناسب، معناى آيه شريفهاى كه مىفرمايد «و لا عاصماليوم من امرااللّه»، آن است كه «امروز هيچ بازدارندهاى از فرمان خدا يا عذاب او نخواهد بود»
شأن نزول
1. در شأن نزول و داستان فرود نخستين آيه مورد بحث آوردهاند كه: يهود و نصارا فخر مىفروختند كه بيتالمقدّس از «مكّه» - نخستين و كهنترين معبد توحيد و تقوا برتر وپرفضليتتر است؛ چرا كه آنجا هجرتگاه پيامبران و سرزمين مقدسى است. و مسلمانان پاى مىفشردند كه فضيلت كعبه بيشتر است. و درست در اين شرايط بود كه اين آيه شريفه فرود آمد كه: انّ اوّل بيت... در شان نزول پنجمين آيه مورد بحث روايت كردهاندكه: «يهود» با يادآورى پيكارهاى خونبار و بيهوده «اوس» و «خزرج» كه پيش از آمدنِ اسلام و پيامبر در مدينه جريان داشت، با بدانديشى و فتنه گرى بسيار مى كوشيدند تا برادرى و صفاى موجود درميان مردمِ مسلمان را بهم زنند و آنان را به كفر و جنگهاى داخلى برگردانند كه اين آيه شريفه فرود آمد: يا ايهاالذّين آمنوا ان تطيعوا فريقاً...
تفسير كهنترين معبد توحيد و تقوا
نخستين آيه مورد بحث، از موقعيت و شكوه كهنترين معبد توحيد و خانه خدا سخن دارد و درباره آن مىفرمايد:
«انّ اوّل بيتٍ وضع للنّاس»
بيقين نخستين خانهاى كه براى راز و نياز مردم با پروردگاشان بنياد نهاده شد...
در تفسير آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:
1. عدّهاى گفتهاند: نخستين خانهاى كه براى مردم ساخته شد و پيش از آن خانهاى ساخته نشده بود؛ و زمين از زير همان خانه و زمين مبارك آن گسترش يافت. و يا اوّلين خانهاى كه بههنگام آفرينش آسمان و زمين بر روى آب پديدار شد و خدا آن را هزار سال پيش از آفرينش زمين، بسان كفى سپيد و درخشان برروى آب پديد آورد، زمين مقدّسى بود كه خانه كعبه روى آن بنا نهاده شد. اين ديدگاه از ششمين امام نور - حضرت صادق(ع) - روايت شده است.
2. و نيز در روايتى ديگر از آن حضرت آوردهاند كه خانه كعبه در اصل همچون درّى سپيد و درخشنده بود كه خدا آن را به آسمان بالا برد؛ و در آنجا هر روز هفتاد هزار فرشته بر گرد آن طواف مىكردند. آنگاه به ابراهيم و اسماعيل فرمان داد خانه را برروى همان اساس و پايههايش در زمين بنياد كنند.
3. از امير مؤمنان و حضرت حسن(ع) آوردهاند كه: نخستين خانهاى كه براى پرستش بنياد شد و پيش از آن خانهاى براى عبادت و طواف در زمين نبود، خانه كعبه است؛ و آن، اوّلين خانه مبارك و مايه هدايت براى جهانيان است.
4. و برخى نيز برآنند كه: نخستين خانهاى كه مردم بدان توجّه و رغبت داشتند و از آن بركت طلب مىكردند، خانه كعبه است.
5. دانشوران شيعه با الهام از بيانات امامان نور گفتهاند: نخستين بخش از زمين كه خدا آن را آفريد، جايگاه كعبه بود؛ و آنگاه زمين از زير آن گسترش يافت.
از پيامبر گرامى است كه در پاسخ پرسش «ابوذر» در اين مورد فرمود: نخستين مسجدى كه براى مردم بنياد شد، مسجدالحرام بود و پس از آن بيتالمقدّس.
«للّذى ببكّه مباركاً»
همان است كه در مكّه قرار دارد و بركت يافته است
در مفهوم «بكّه» نيز نظرهايى ارائه شده است:
1. بعضى آن را به مسجدالحرام تفسير كردهاند.
2. برخى ديگر آن را بهمعناى «مكّه و كران تا كران حرم» گرفتهاند. اين مفهوم از امام باقر(ع) نيز روايت شده است.
3. گروهى برآنند كه «بكّه» بهمعناى «خانه كعبه و محلّ طواف» ، و «مكّه» اسم است. كه بنظر مىرسد اين ديدگاه درست باشد.
4. و پارهاى نيز «بكّه» و «مكّه» - هر دو - را به يك معنا گرفته و گفتهاند: عرب، گاه «م» را به «ب» تبديل مىكند.
واژه «مباركاً» را دستهاى «مايه خير و بركت» معنا كردهاند؛ چرا كه آنجا مكان مقدّسى است كه طواف و پرستش خدا همواره در آن در جريان است. و برخى ديگر، آن را جايگاهى دانستهاند كه پاداش عبادت در آنجا چندين برابر ارزانى مىشود. و عدّهاى نيز آن را مكان مقدّسى شناختهاند كه گناهان در آنجا بخشوده مىشود. البته تمامى اين امتيازات و مفاهيم بلند ممكن است مورد نظر باشد، چرا كه همه آنها با هم سازگارند.
«و هدىً للعالمين»
و براى جهانيان سرچشمه هدايت است.
در اينكه اين خانه مبارك چگونه سرچشمه هدايت انسانها بهسوى خداست، گفتهاند:
1. تاريخ اين پايگاه توحيد، بيانگر آن است كه هر بيدادگرى كه در انديشه تهاجم به آن خانه يا ويرانى آن بود، به خشم خدا دچار و بسان پيلسواران، بهنوعى نابود شد.
2. از شگفتيهاى عجيب اين سرزمين آن است كه آهوان بسيارى در آن منطقه هستند و با وجود درّندگان در آنجا، گويى بدون هراس و با نوعى آرامش و امنيّت روزگار مىگذرانند.
3. در آنجا پرندگان بطور شگرفى با انسانها انس و الفت مى گيرند.
4. در اين خانه مبارك، بيماران جسمى و روحى بسيارى شفا مىيابند و راه زندگى را مىپيمايند.
5. در آنجا، آنهمه سنگريزه كه بارمى جمرات زائران و طوافكنندگان برروى هم انباشته مىشود، گويى خودبخود محو مىشود؛ وگرنه هر سال بايد كوههايى از سنگريزه پديد مىآمد.
6. در كمال شگفتى، تجربه نشان داده است كه هيچ پرندهاى براى گراميداشت كعبه، برفراز آن پرواز نمىكند.
و دلايل بسيار ظريف و دقيق ديگرى كه در آن موجود و همه آنها، مايه هدايت و بيدارى انسانهاست.
7. همچنين نقل كردهاند كه اين خانه، مقدّس و مبارك و مركز هدايت است؛ چرا كه قبلهگاه و جهت نماز و نيايش و عبادت مردم است و چه بسيار كه با نماز به راه شايسته و خداپسندانه راه مىيابند و به بركت طواف بر گرد اين خانه، بهسوى بهشت پرطراوت خدا ره مى گشايند.
* * *
در دومين آيه مورد بحث، در ترسيم ديگر امتيازات آن خانه پرشكوه مىافزايد:
«فيه آياتٌ بيّناتٌ مقام ابراهيم»
در آنجا نشانههايى روشن، از جمله مقام ابراهيم است.
منظور از «مقام ابراهيم» به اعتقاد برخى، همان اثر پاهاى ابراهيم(ع) برروى آن سنگ است كه نشانه روشنى از قدرت خداست.و «آيات بيّنات» نيز همان مقام ابراهيم، حجرالاسود، حطيم، زمرم، مشعر، اركان كعبه، بزرگداشت خانه، و روىآوردن امواج انسانها و انبوه دلها به آن خانه مبارك و پرمعنويت است.
از ششمين امام نور درمورد «حطيم» پرسيدند؛ كه آن حضرت فرمود: مقصود، ميان حجرالاسود و درب آن خانه مقدّس است».
پرسيدند: «فلسفه و دليل اين نامگذارى چيست؟» فرمود:«دليل اين نامگذارى آن است كه در آنجا زائران و طواف كنندگان براثر بسيارى جمعيت، پاى بر پاى يكديگر مىنهند؛ و نيز در آنجا بود كه توبه آدم پذيرفته شد». آنگاه افزود: «اگر برايتان ممكن بود، نمازهاى خويش را در همان نقطه بخوانيد، كه برترين قطعه از زمين خداست؛ و پس از آنجا، نماز در نزديكى حجرالاسود، برتر و ازنظر پاداش، پرفضيلتتر است».
از چهارمين امام نور روايت كردهاند كه فرمود: آيا مىدانيد كدامين قطعه از زمين خدا از همه آن برتر است؟
«ابوحمزه تمالى» مىگويد: گفتيم «خدا و پيامبر و شما فرزند گرانمامايه آن حضرت بهتر مىدانيد».
فرمود:
«افضلالبقاع مابينالرّكن والمقام و لو اَنّ رجلاً عمر ما عمر نوح فى قومه ... يصومالنّهار و يقوماللّيل فى ذلكالمكان ثمّ لقىاللّه تعالى بغير و لايتنا لاينفعه ذلك شيئا.»(175)
برترين و مقدّسترين مكان در سراسر كره زمين، ميان ركن و مقام ابراهيم است؛ امّا اگر به انسانى عمرى بسان عمر نوح ارزانى شود و بتواند نهصدوپنجاه سال در اين مقدّسترين جايگاه،شبها را به راز و نياز و پرستش خدا و روزها را به روزهدارى سپرى كند، ولى در پايان اين زندگى طولانى، بدون ولايت ما خاندان وحى و رسالت - خداى را ديدار كند، نه از شبزنده داريهايش سودى مىبرد، نه از روزهها و اعمال ديگرش.
امام صادق(ع) فرمود: ركن يمانى، از ما خاندان رسالت است كه از آنجا به بهشت پرطراوات و زيباى خدا روان خواهيم شد.
و نيز نقل كردهاند كه هر كه از آب شفابخش زمزم سيراب شود، از بيمارى شفا مىيابد.
و مفسّران برآنند كه ازجمله آيات روشن و روشنگر در آن خانه پرمعنويت، مقام ابراهيم است كه به قدرت خدا جاى پاى آن حضرت در آن سنگِ سخت نقش بسته و بيادگار مانده است. و راستى چه قدرتى جز آفريدگار هستى مىتواند سنگِ سخت را بسانِ گل، نرم سازد و جاى پاى انسانى را در آن نگاه دارد؟!
«و من دخلهكان آمناً»
و هر كه به آن خانه پرشكوه و پرمعنويت وارد شود، درامان خواهد بود
در تفسير اين جمله، نظرهايى ارائه شده است.
1. بباور برخى از مفسّران، منظور اين است كه «خدا دلهاى عرب را چنان نرم ساخت كه به فرد پناهنده به اين مكان پرمعنويت - اگرچه گناهش بسيار هم باشد - يورش نبرند؛ و اسلام نيز اين عمل شايسته و حرمت كعبه را نهتنها گرامى داشت كه افزون ساخت».
2. و از گروهى ازجمله حضرت باقر و صادق - كهدرود خدا بر آنان باد - آوردهاند كه آيه شريفه گرچه بظاهر جمله خبرى است، درحقيقت فرمان مىدهد كه «به پناهنده به حرم تعرّض نكنيد». و اين دستور تا آنجاست كه اگر فردى براثر ارتكاب گناهى براستى درخور كيفر عادلانه است و به آنجا پناه برده، به او يورش نبرند؛ امّا با قطع روابط اقتصادى و خريد و فروش، او را وادارند كه خود از آنجا خارج شود و آنگاه او را به كيفر برسانند.
3. و از پنجمين امام نور روايت كردهاند كه: مقصود اين است كه هركه باآگاهى به همه شرايط و مقرّرات، به اين خانه مقدّس درآيد، در سراى آخرت از كيفر ابدى درامان خواهد بود؛ امّا در دنيا اگر فردى در خودِ حرم، جنايت يا گناهى كه در خور كيفر باشد، مرتكب شود، بايد به گونهاى عادلانه و انسانى به مجازات برسد.
«و للّه علىالنّاس حجّ البيت مناستطاع اليه سبيلاً»
و حجّ اين خانه بر مردمى كه توانايى دارند در آن راه يابند، واجب است
درمورد توانايى بر انجامدادن حجّ و شركت در مراسم پرمعنويت آن، ديدگاهها متفاوت است:
1. «ابن عبّاس» گفته است: منظور از توانايى در آيه شريفه، هزينه سفر و مركب است.
2. برخى بر آنند كه مقصود از آن، داشتن همه امكاناتِ رفتن و بازگشتن شرافتمندانه از حجّ است.
3. از امامان نور آوردهاند كه توانايى براى رفتن به حج، عبارت است از:
الف - زاد و توشه؛
ب - مركب و مخارج رفت و برگشت؛
ج - پرداخت هزينه زندگى كسانى كه اداره آنان به عهده انسان است؛
د - داشتن كسب و كار و يا راه درآمد و معيشت براى ادامه زندگى.
«و من كفر فانّاللّه عنىُّ عنالعالمين»
و هر كه كفر ورزد و لزوم و وجوب حجّ را با داشتن شرايط و امكانات لازم نپذيرد، به خدا زيانى نمىرساند؛ چرا كه خدا از همه جهانيان بى نياز است و برنامه شكوهمند و انسانساز حجّ را نه براى خود، كه براى منافع و مصالح آدميان واجب ساخته است.
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، بعضى گفتهاند: منظور، گروهى از يهوديانند؛ همانان كه بعد از فرود آيه مباركه هر كه جز اسلام، دين ديگرى بجويد و بخواهد، از او پذيرفته نخواهد شد»، بظاهر مسلمان شدند، امّا هنگامى كه دستور حجّ رسيد، از انجام آن سرباز زدند و بدينسان كفر ورزيدند.
گروهى ديگر از مفسّران معتقدند كه پيام آيه، كلّى و جهانشمول است، چرا كه پيامبر گرامى در اين مورد فرمود: هر كس كه برنامه حجّ با توجّه به شرايط و مقررات آن بر او واجب شد، انجام آن را بدون عذر و مجوّز شرعى ترك كند و آنگاه از دنيا برود، يا يهودى مرده است و يا نصرانى.
امام صادق(ع) از پيامبر گرامى آورده است كه:
«الحجّ والعمره ينفيانالفقر والذّنوب ...»
بجاآوردن شايسته حجّ و عمره، نيازمندى را مرتفع و گناهان را دور مىسازد؛ همچنانكه سوهان، زنگار را از آهن مىزدايد.
با توجّه به آنچه در تفسير اين آيه شريفه گفته شد، روشن مىشود كه پندار كسانى كه توانايى انجام حجّ را درطول انجام آن مىدانند، بىاساس است؛ چرا كه آيه بصراحت بجا آوردن حجّ را بر كسانى كه توانايى آن را دارند، واجب مىسازد، نه بر ناتوانان؛ و اين، ممكن نيست، مگر پيش از انجامدادن حجّ؛ زيرا اگر استطاعت همراه و همگام با عمل باشد، اين بيان بىمعنا خواهد بود.
* * *
در سومين آيه مورد بحث قرآن دگرباره روى سخن را به پيامبر گرامى مىكند و مىفرمايد:
«قل يا اهلالكتاب لمتكفرون بآياتاللّه»
هان اى پيامبر! بگو: اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كفر مىورزيد؟!
منظور از آيات و نشانههاى قدرت خدا در اين آيه شريفه، معجزات پيامبر اسلام و نشانههايى است كه اهل كتاب از آن حضرت در تورات ديده و خوانده و نويد آمدنش را دريافت داشتهاند؛ و اينك همه آنها را مىنگرند، امّا بهدليل تعصّب كور و لجاجت و حق ستيزى، به تمامى آنها كفر مىورزند.
اكنون اين پرسش مطرح است كه چرا بااينكه يهود و نصارا به كتابهاى خويش عمل نمى كردند، قرآن شريف از آنان با عنوان «اهل كتاب» ياد مى كند، درحاليكه چنين خطابى را درمورد پيروان قرآن روا نمىدارد؟
به اين سؤال دو پاسخ دادهاند:
1. قرآن، اسم خاصّ كتاب خداست؛ امّا واژه «كتاب»، اسم خاص نيست و ممكن است منظور اين باشد كه: «هان اى اهل كتابى كه آن را تحريف كردهايد!»
2. يهود و نصارا به كتابهاى خود ايمان داشتند؛ و قرآن با عنايت به اين نكته، مىفرمايد: «هان اى كسانى كه به كتابهاى خود ايمان داريد! چرا به برخى از آيات آن كفر مىورزيد؟» و روشن است كه اين پرسش، در نكوهش آنان است؛ چرا كه آنان از پاسخ به اين سؤال ناتوان بودند.
«واللّه شهيدٌ على ماتعملون»
و خدا بر آنچه انجام مىدهيد، گواه است.
او رفتار و كردار شما را مىبيند و آنها را حفظ مىكند و بحساب مىآورد، تا پاداش يا كيفر عادلانه آنها را بدهد. پارهاى نيز گفتهاند: منظور اين است كه خدا به كردار شما داناست.
با تعمّق در آيههاى قرآن در اين مورد، به اين حقيقت مىرسيم كه قرآن گاه بههنگام رويارويى با اهل كتاب مىفرمايد: «هان اى اهل كتاب!» و در بعضى موارد مىفرمايد: «اى پيامبر! بگو: اى اهل كتاب!». اين دو نوع برخورد بدان دليل است كه درصورت نخست، قرآن در انديشه دعوت آنان بهسوى توحيد و تقوا و ايمان است، از اين رو با نرمش و مهر بسيار آنان را مخاطب مىسازد؛ و درصورت دوّم، نكوهش و هشدار به آنان مدّ نظر است، بدان سبب كه آنان به كردار زشت و ظالمانهاى همچون باز گردانيدن مردم از راه خدا دست يازيدهاند.
* * *
در چهارمين آيه مورد بحث مىفرمايد:
«قل يا اهلالكتاب لمتصدّون عن سبيلاللّه من آمن»
اى پيامبر! بگو: هان اى اهل كتاب! چرا كسى را كه با آگاهى و اخلاص ايمان آورده است، از راه خدا باز مىداريد؟
در چگونگى اين شيوه زشت و گمراهگرانه اهل كتاب، ديدگاهها متفاوت است:
1. بهاعتقاد برخى، «يهود» دو تيره بزرگ «اوس» و «خزرج» را با طرح رويدادهاى گذشته و افتخارات موهوم و جنگهاى جاهلى و خونين، به غرور و تعصّب فرا مىخواندند و مىكوشيدند تا كينهها و تعصّبات سياه جاهلى را برانگيزند.
2. بعضى معتقدند آيه شريفه درباره هر دو گروه يهود و نصارا است؛ و مىفرمايد: «چرا با حق ستيزى و ايماننياوردن به پيامبر موعود، مردم را از گرايش به دين خدا باز مىداريد؛ در حاليكه نويدِ آمدنِ او را دريافت داشته و نشانههاى او را خواندهايد؟»
3. و پارهاى نيز اين جمله از آيه شريفه را بدينصورت تفسير كردهاند كه «چرا با تخريف كتابهاى خويش، چنين گناهى سهمگين را مرتكب مىشويد؟»
«تبغونها عوجاً»
و با نمايش نادرست راه حق، كژى آن را مىخواهيد و از حق انحراف مىجوييد.
عدّهاى را اعتقاد بر آن است كه اهل كتاب با ايجاد ترديد و تزلزل و چون و چراهاى بىپايه و پوچ، مردم را از راه حق بازمىداشتند؛ و دستهاى ديگر معتقدند كه آنان اين كار را با عدم گزينش راه راست و گام نسپردن در آن انجام مىدادند.
«و انتم شهداء و ماللّه بغافلٍ عمّاتعملون»
بااينكه خود به راستى و درستى دعوت پيامبر و رسالت او گواهيد و نويدِ آمدنش را همراه با نشانههاى او از كتابهاى خود دريافت داشتهايد؛ و خداوند هيچگاه از آنچه انجام مىدهيد، غافل نيست
پارهاى نيز گفتهاند: منظور اين است كه « بااينكه خردمند هستيد و ميان حقّ و باطل و درست و نادرست تميز مىدهيد، چرا چنين مىكنيد؟». چنانكه پيداست در اين ديدگاه، واژه «شهيد» به «خردمند» معنى شده؛ و اين معنا در آيه ديگرى از قرآن شريف نيز هست.
* * *
و آنگاه، به مردم باايمان هشدار مىدهد كه مبادا وسوسههاى گمراهگرانه اهل كتاب را بپذيرند.
در اين مورد مىفرمايد:
«يا ايّهاالّذين آمنوا انتطيعوا فريقاً منالّذين اوتواالكتاب يردّوكم بعد ايمانكم كافرين»
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر به وسوسه و فريب گروهى از اهل كتاب گردن گذاريد و آنان را فرمان بريد، شما را پس از ايمانتان به كفر بازمىگردانند.
چنانكه در شأن نزول آيه شريفه بيان شد، منظور از ايمانآوردگان كه در اين آيه مباركه مخاطب قرار گرفتهاند، دو گروه «اوس» و «خزرج» هستند و مقصود از گروه وسوسهگر و تفرقهافكن، يهودند كه در انديشه برافروختن آتش كينه و تعصّب كور و دشمنيهاى ديرينهاى بودند كه به بركت قرآن و پيامبر فروكش كرده بود.
* * *
در آخرين آيه مورد بحث مىافزايد:
«و كيف تكفرون و انتم تتلى عليكم آياتاللّه و فيكم رسوله»
و چگونه كفر مىورزيد، در حاليكه آيات خدا بر شما تلاوت مىشود و پيامآور او نيز درميان شماست؟
اين آيه شريفه بيان مىدارد كه كفر و شرك و انكار آيات و نشانههاى قدرت خدا براستى از شما بسيار دور است چرا كه شما آيات خدا را مىخوانيد و از آنها آگاهيد؛ افزون بر اين، پيامآور گرانقدرى درميان شما هست كه شما را به توحيد و تقوا فرا مىخواند.
پارهاى نيز برآنند كه آيه شريفه درمقام تعجّب است و اين نكته را نشان مىدهد كه «چنين كار زشتى درخور شما نيست. آخر چرا شما بااينكه قرآن و آيات روشنگر آن را درباره يكتايى خدا و رسالت پيامبر مىخوانيد و مىشنويد، و بااينكه پيامبر در جامعه شماست و معجزات او را مىبينيد، باز هم به كفر روى مىآوريد؟! كفرگرايى و شرك در هر حال زشت است و براى هر خردمندى بسيار ناپسند؛ امّا براى شما زشتتر و ناپسندتر است!!»
جمله «و فيكم رسوله» بهاعتقاد جمعى از مفسّران، متوجّه مسلمانان عصر رسالت است و بهعقيده گروهى ديگر، با همه امّت در تمامى عصرها و نسلها سخن دارد.
«و من يعتصم باللّه فقد هدى الى صراطٍ مستقيمٍ»
و هر كه به دين خدا تمسّك جويد، بى گمان به راهى راست هدايت شده است.
مقصود آيه شريفه اين است كه هركس به كتاب و دين و آيات او متوسّل شود، يا هر كه با توحيدگرايى و يكتاپرستى خويش، تن به پرستشهاى ذلّتبار ندهد و براى خداى يكتا شريكى نگيرد، و يا هر كه با ايمان به خدا و پيام آورش از كفرگرايى و شرك بپرهيزد، چنين كسى به راه روشن، هدايت شده است.
دو نشانه روشن
بباور برخى از مفسّران، آيه شريفه بيانگر آن است كه خداوند دو نشانه روشن و روشنگر براى هدايت بندگانش قرار داده است: يكى، كتاب خدا و ديگرى وجود گرانمايه پيامبر مهر و عدالت. يكى از اين نشانههاى هدايت و نجات، با رحلت وجود گرانقدر رسول اكرم، بظاهر درميانِ جامعه نيست؛ امّا كتاب خدا كه نشانگر مهر و رحمت او و بيانگر ارزشها و ضدارزشها و حلال و حرام خداست، در دسترس جامعه و حقجويان است.
آرى؛ پيامبر گرامى نشانه هدايت و قدرت و مهر خداست. در وجود گرانمايه آن حضرت، معجزات بسيارى بود كه، دانشمندان و مورّخان و محدّثان از جمله اين نشانهها را برشمردهاند:
1. از پشت سرش بسان پيش روى خود مىديد؛
2. بههنگام خواب، چشمهايش در خواب بود امّا دل و قلب مصفّايش بيدار؛
3. برروى زمين سايه نداشت؛
4. مگسى بهسوى آن حضرت نمىرفت و بر او نمىنشست؛
5. هركس همراه و دوشادوش او راه مىرفت، اگر چه قامتى بلندتر داشت، كوتاهتر از آن حضرت مىنمود؛
6. ميان دو شانهاش، مهر و نشانه رسالت نقش بسته بود؛
7. وجود گرانمايهاش، افزون بر بوى خوشِ ارزشهاى انسانى و اخلاقى، عطرآگين و بسيار معطّر بود، به گونهاى كه از هر كجا مىگذشت، بوى خوش او شامّهها را نوازش مىداد؛
8. از پيشانى مبارك او، نورى در تاريكى شب پرتوافكن بود كه راه را روشن مىساخت؛
9. بههنگام ولادت، ختنهشده بدنيا آمد.
و نشانههاى ديگرى كه هر كدام شكوه و عظمت و معنويت او را جلوهگر مىساخت.
پرتوى از آيات
در آياتى كه گذشت، آفريدگار هستى، پس از ترسيم شكوه و معنويت وصفناپذير خانه كعبه، آن را با چهار ويژگى بسيار بزرگ - كه هر يك درخور بسى دقّت و ژرفنگرى است - ستود؛ ويژگيهايى كه همه جوامع اسلامى بايد تا سرحدّ توان از آنها بهرهمند شوند وگرنه نشانى از اسلام ندارند؛ چرا كه برنامه شكوهمند حجّ و اين خانه پرقداست، رمز شكوه و عظمت امّت اسلام است.
اين ويژگيها عبارتند از:
1. بركت و سودرسانى مادّى و معنوى بسيار به جامعه بشرى؛
2. هدايت جهانيان؛
3. نمايش نشانههاى روشن توحيدگرايى و يكتاپرستى و قدرت خدا؛
4. تضمين امنيت: «و من دخله كان آمنا»(176).
فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَن دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ
97 - مراجعه شود به تفسیر سوره آل عمران ، آیه :96
قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ شَهِیدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ
98 - مراجعه شود به تفسیر سوره آل عمران ، آیه :96
قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَأَنتُمْ شُهَدَاءُ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
99 - مراجعه شود به تفسیر سوره آل عمران ، آیه :96
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تُطِیعُوا فَرِیقًا مِّنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ یَرُدُّوکُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ کَافِرِینَ
100 - مراجعه شود به تفسیر سوره آل عمران ، آیه :96
صفحه : 62
بزرگتر
کوچکتر
بدون ترجمه
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
تصویر
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
92 - ترجمه 92. هرگز به [اوجِ] نيكوكارى [و فرمانبردارى از خدا] نخواهيد رسيد، تا ازآنچه دوست مىداريد، انفاق نماييد؛ و از هر آنچه انفاق كنيد، بىگمان خدا به آن، دانا است. 93. پيش از فرود تورات، تمامى خوراكيها بر فرزندان اسرائيل [روا و ]حلال بود، مگر آنچه اسرائيل(170) بر خويشتن حرام ساخته بود؛ [و آنچه بعد از نزول تورات بر يهود حرام شد، بهسبب بيدادگرى و حقستيزى آنان بود. هان اى پيامبر!] بگو: «اگر [ اينگونه نيست و شما ]راست مىگوييد، اينك تورات را بياوريد و آن را تلاوت كنيد. 94. پس هر كه پس از اين، بر خدا دروغ بندد، چنين كسانى همان بيدادگرانند. 95. [ اى پيامبر!] بگو: «خدا راست [ و درست] مىگويد[ و اين شماييد كه دروغ مىگوييد] پس، از آيين ابراهيم كه حقگرا بود و از شركگرايان نبود، پيروى كنيد. نگرشى بر واژهها «بِرّ»: اين واژه در اصل بهمعناى «وسعت وگستردگى» است و به همين تناسب به دشتهاى بيكران «بَرّ» گفتهاند، اما در اينجا بهمفهوم «اوج نيكى و نيكوكارى كه ثمره آن گسترده است و به مردم مىرسد، گرفته شده است. تفاوت ميان واژه «بِرّ» و «خير» در اين است كه اوّلى بهمعناى نيكى بههمراه توجّه و نيّت سودرسانى است، امّا دوّمى، بهمفهوم هر نوع نيكوكارى گفته مىشود، با نيّت و يا بدون آن. «افتراء»: دروغ گفتن، دروغ بافتن. اين واژه در اصل بهمعناى «بريدن قطعهاى از سفره» آمده است. «على»: برترى. «اتباع»: پيوستن نفر دوّم به اوّل و پيروى كردن از او. «حنيف»: در اصل بهمعناى «استقامت»، امّا در اينجا منظور «گرايش به حق و انحراف از شرك و باطل» است. شأن نزول در شأن نزول دوّمين آيه مورد بحث آوردهاند كه: ازجمله بهانههاى «يهود» بر پيامبر گرامى اين بود كه مىگفتند: شما كه خويشتن را همسنگر ابراهيم خليل و نزديكترين كس به راه و رسم او مىدانيد، چگونه شتر را حلال مىشماريد و از آن بهرهمند مىشويد، بااينكه آن حضرت آن را حرام مىشناخت و نمىخورد؟! پيامبر گرامى فرمود: شما كه اينها را بر خود تحريم كردهايد، در اشتباهايد و دستور آن را از خود بافتهايد؛ چرا كه ابراهيم همه اينها را حلال مىدانست. آنها گفتند: آنچه را ما تحريم كردهايم، نه تنها در دين ابراهيم كه در آيين نوح نيز حرام بود. و درست در اين شرايط بود كه اين آيه شريفه فرود آمد و دروغپردازى يهود و حقانيت پيامبر را در پيروى از ابراهيم و پيوند با او روشن ساخت. تفسير اوج شايستهكردارى آيه شريفه، از نيكى و نيكوكارى واقعى سخن دارد و مىفرمايد: «لنتنالواالبرّ حتّى تنفقوا ممّاتحبّون» هرگز به اوجِ نيكى و نيكو كارى و فرمانبردارى كاملِ خدا نخواهيد رسيد، مگر اينكه از آنچه دوست مىداريد، در راه خدا انفاق كنيد. در تفسير واژه «برّ» نظرهايى ارائه شده است: 1. بعضى معتقدند كه منظور از آن، بهشت زيبا و پرطراوت خداست. 2. برخى ديگر گفتهاند: مقصود، فرمانبردارى و پرواى از پروردگار است. 3. و پارهاى نيز اين جمله از آيه شريفه را با توجّه به اين واژه، بدينصورت معنا كردهاند: از نيكوكاران واقعى نخواهيد بود، مگر اينكه از آنچه دوست مىداريد، در راه خدا انفاق كنيد. در آيه شريفه، از مال و ثروت به «ممّاتحبّون» تعبير شده است؛ چرا كه همه انسانها ثروت را دوست دارند. عدّهاى را اعتقاد بر آن است كه آيه شريفه مىفرمايد: «ثروتها و اموال نفيس و گرانقدر خود را انفاق كنيد، نه چيزهاى وازده و كمارزش را». جمعى ديگر عقيده دارند كه مقصود آيه شريفه، تشويق انسانها به پرداخت حقوق واجب مالى همچون زكات است. و دستهاى نيز گفتهاند كه آيه شريفه، انسان را به تمامى كارهاى شايسته مالى فرا مىخواند. پرتوى از روايات 1. از امير مؤمنان(ع) آوردهاند كه روزى جامهاى بسيار مرغوب كه مورد پسند بود، خريدارى كرد، امّا آن را نپوشيد و در راه خدا انفاق كرد و در اين باره فرمود: از پيامبر گرامى شنيدم كه مىفرمود: «من آثر على نفسه آثراللّه يومالقيامه بالجنّة...»(171) كسى كه ديگران را بر خويشتن مقدّم بدارد، خدا او را در روز رستاخيز پيشاپيش ديگران به بهشت وارد مىسازد؛ و هر كه چيزى از ارزشهاى دنيوى را كه دوست مىدارد، در راه خدا انفاق كند، پروردگار در روز رستاخيز به او مىگويد: مردم در دنيا خوبيها را جبران مىكردند، امّا من، افزون بر دنيا، خوبيها و شايستگيهاى تو را دراينجا با بهشت و نعمتهاى آن پاداش مىدهم. 2. همچنين روايت كردهاند كه بعد از فرود اين آيه مباركه، «ابوطلحه» بوستانى را كه بسيار دوست مىداشت و محبوبترين ثروت او بود، ميان بستگان خويش تقسيم كرد. هنگامى كه اين موضوع به اطّلاع پيامبر رسيد، فرمود: اباطلحه! اين انفاق و پاداشِ شكوهمندِ آن بر تو مبارك باد. «بخٍ بخٍ ذلك مال رابح لك.»(172) (راستى كه اين بوستان براى تو ثروت بابركتى بود و پاداش نيكى برايت بهارمغان آورد). 3. پس از فرود اين آيه شريفه، «زيد بن حارثه» اسب اصيلى را نزد پيامبر آورد و گفت: «اى پيامبر خدا! اين اسب را بسيار دوست دارم؛ امّا تقاضا مىكنم آن را در راه خدا انفاق كنيد». بعد از رفتنِ او، پيامبر آن اسب را به پسرش «اسامه» بخشيد. چندى گذشت، تا اينكه روزى زيدبن حارثه، اسب را نزد فرزندش يافت. در دل گفت: «من كه در انديشه انفاق اسب بودم؛ پس چرا پيامبر آن رابه پسرم بخشيده است؟» ماجرا را با رسول اكرم درميان گذاشت. پيامبر فرمود: هان اى زيد! به چه مىانديشى؟ «انّ اللّه قد قبلها منك.»(173) (خداوند انفاق تو راپذيرفته است). 4. «ابن عمر» كنيز زيبارو و درستكارى داشت و با وجود آنكه بسيار به وى علاقهمند بود، او را در راه خدا آزاد كرد. آنگاه ضمن تلاوت اين آيه شريفه، گفت: اگر اعتقاد نداشتم كه آنچه را در راه خدا بخشيدم، نبايد بازپس بگيرم، دل از او نمىبريدم و با او ازدواج مىكردم. 5. روزى ميهمانى بر «ابوذر» وارد شد؛ و ابوذر در شرايطى بود كه نمىتوانست از او پذيرايى كند. از اين رو، از ميهمان خواهش كرد كه يكى از بهترين شترانش را براى پذيرايى بياورد. ميهمان رفت و شتر كوچك و لاغرى آورد. ابوذر به او گفت: «در حقّ من خوبى نكردى؛ بلكه با آوردن اين شتر لاغر، بر من ستم روا داشتى». ميهمان گفت: «بهترين شترانت را براى روز مبادا نهادم». ابوذر گفت: «روز مبادا و روز نيازمندى، روزى است كه مرا در گور نهند؛ و خدا در قرآن مىفرمايد: «لنتنالواالبرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّون.» (به اوجِ نيكوكارى نخواهيد رسيد، مگر از آنچه دوست داريد، انفاق كنيد». آنگاه افزود: سه كس و سه چيز در دارايى انسان شريكند: 1. قضا و قدر، كه براى بردن خوب يا بد و يا براى نابودساختن ثروت بعد يا قبل از مرگ صاحب مال، اجازه نمىگيرد. 2. وارث، كه منتظر است با مرگ صاحب مال، ثروتش به او برسد تا از آن بهرهمند شود و حساب مال، به گردن صاحب آن باشد. 3. و ديگر، خودت هستى كه شريك اين مال باشى، بنابراين بكوش كه ناتوانترين اين سه كس و سه چيز نباشى، كه خدا مىفرمايد: «لنّتنالواالبرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّون....». سپس ادامه داد:«دوست عزيز! مىخواستم بهترين شترم را از پيش براى خود و نياز سراى آخرت بفرستم؛ امّا تو اين خدمت را در حقّ من نكردى». پارهاى از مفسّران در تفسير آيه شريفه گفتهاند: خداوند در اينجا مردم را به جوانمردى و بخشش ترغيب مىكند و مىفرمايد: «نيكى و خوبى پايانناپذير من به شما نخواهد رسيد مگر اينكه به برادران همدين خود نيكى و انفاق كنيد». و ماتنفقوا من شىءٍ فانّاللّه به عليمٌ» و از آنچه انفاق مىكنيد، بىگمان خدا به آن داناست در تفسير اين جمله، دو نظر ارائه شده است: 1. بعضى گفتهاند: تقدير اين جمله چنين است كه «خداوند پاداش هرآنچه را كه انفاق كنيد، كم باشد يا زياد، به شما خواهد داد؛ چرا كه او از نيكى و انفاق شما آگاه است. 2. و برخى نيز اين جمله را بدينصورت تفسير كردهاند كه «خداوند از نيّتهاى شما در انفاق باخبر است». چرا اوج نيكى را در انفاق قرار داد؟ اكنون اين پرسش مطرح است كه چرا خداوند رسيدن به اوجِ نيكى و نيكوكارى را در انفاق از بهترين دارايى و ثروت قرار داده است، درحاليكه اين كار از نيازمندان ساخته نيست؟ آيا آنان نمىتوانند به انجامدادن اين عمل بزرگ و ورود به بهشت خدا كه پاداش آن است، نائل آيند؟ پاسخ: آيه شريفه در مقام برانگيختن انسانها به نيكى كردن است؛ و روشن است كه هر بزرگى، ازجمله انفاق شايسته و بايسته، درگرو داشتن امكانات و قدرت است. و عدّهاى معتقدند كه مقصود اين است كه به نيكى كامل نمىرسيد، مگر آنكه از آنچه دوست داريد، كم يا زياد در راه خدا انفاق كنيد. از پيامبر گرامى روايت كردهاند كه در تفسير اين آيه شريفه فرمود: منظور اين است كه انسان با وجود دوستى ثروت و بخل و آز و آرزوهاى دنيوى و ترس از فقر، براى اجراى فرمان خدا، بهترين مال خويش را انفاق كند. نظم و پيوند آيات در آيات پيش، سخن از پذيرفتهنشدن انفاق كافران بود كه فرمود: «كسانى كه در حال كفر از دنيا رفتند، اگر كران تا كران زمين را از طلا آكنده سازند و براى نجات خود از عذاب انفاق كنند، از آنان پذيرفته نخواهد شد»؛ و از پى آن، در اين آيه، درباره انفاق مردم باايمان در دنيا مىفرمايد: شما «به اوج نيكى نخواهيد رسيد، مگر آنكه ازآنچه دوست مىداريد، در راه خدا انفاق كنيد». و بدينوسيله، روشن مىشود كه موضوع كفرگرايان مربوط به آخرت است؛ و دليل پذيرفتهنشدن اين عمل آنان، بهسبب كفر و كردار زشتشان است، تا مردم از بخشش كردن و انجامدادن كارهاى شايسته سست نشوند و با انفاق خوب و بجا وخالصانه، به نيكبختى دنيا وآخرت پر كشند. از اسناد خدشهناپذير رسالت پيامبر آيه شريفه از آياتى است كه از سرگذشت بنىاسرائيل سخن دارد و روشن مىسازد كه چگونه گروهى از آنان به مقرّرات خدا دستدرازى مى كردند و رواها و نارواها را به هم مىآميختند و آن را بهحساب خدا وپيامبران مىنهادند. «كلّ الطّعام كان حلّاً لبنى اسرائيل الّا ما حرّم اسرائيل على نفسه من قبل انتنزّلالتّوراة» همه غذاها و خوردنيها پيش از نزول تورات بر بنىاسرائيل حلال بود، مگر آنچه اسرائيل بر خويشتن حرام ساخته بود. منظور از «اسرائيل» در آيه شريفه «يعقوب»است؛ و اسرائيل، نامِ ديگرِ آن حضرت است. در اينكه چرا آن بزرگوار برخى خوردنيها را بر خود تحريم كرده بود و اينكه اين خوردنيها كدام بودند، نظرهايى ارائه شده است: 1. بباور برخى: «يعقوب» به نوعى بيمارى گرفتار بود كه بر اثر آن، از درد كمر و پاها رنج مىبرد؛ از اين رو نذر كرد كه اگر خداوند او را شفا بخشد، خوردن بعضى از خوراكيها، ازجمله گوشت شتر، را كه بسيار دوست مىداشت، بر خود حرام سازد. 2. دستهاى ديگر معتقدند كه آن حضرت به انگيزه پارسايى و بندگى خدا، خوردنِ گوشتِ شتر را بر خود حرام ساخت و از خدا خواست كه آن را بپذيرد. خدا هم پذيرفت وآن را بر فرزندانش نيز حرام ساخت. 3. و گروهى نيز بر اين اعتقادند كه آن حضرت خوردن كبد، كليه و پيه را بر خود حرام ساخته بود. در اينكه آن حضرت چگونه و از چه راهى اين كار را انجام داد نيز بحث هست: 1. به اعتقاد عدّهاى، با اجتهاد و دريافت خود، برخى خوردنيها را بر خويشتن حرام ساخت. 2. بعضى برآنند كه به دستور خدا چنين كرد. 3. برخى ديگر گفتهاند: بهدليل نذرى كه كرده بود، خوردن برخى از خوراكيها را بر خود حرام ساخت. 4. و پارهاى نيز بر اين عقيدهاند كه بسان پارسايانى كه بخشى از لذتها را با الهام از روح دين بر خود حرام مى سازند، چنين كرد. جمله «من قبل انتنزّلالتوراة» نشانگر آن است كه قبل از نزول تورات، تمامى خوراكيها بر بنىاسرائيل حلال بود؛ امّا با فرود اين آيه مباركه برخى از آنها تحريم شد. درمورد آنچه كه با آمدن تورات تحريم شد، ديدگاهها متفاوت است: 1. عدّهاى گفتهاند: با آمدنِ تورات، هر آنچه كه خود به پيروى از يعقوب بر خويشتن حرام ساخته بودند، بر آنان تحريم شد. 2. جمعى ديگر برآنند كه خداوند اين غذاها را در تورات بر آنان تحريم نكرد؛ بلكه بعد از نزول اين كتاب براثر كفر و بيدادگريشان، برخى از نعمتها بر آنان حرام شد؛ بدينصورت كه وقتى آنان گناهى را پيشه مىساختند، پروردگار نيز به كيفر عملشان نعمتى را بر آنان حرام مىساخت و از پى آن، عذاب بر سرشان بارديدن مىگرفت. قرآن كريم در اين باره مىفرمايد: «فَبِظُلْمٍ مِنَالَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طيِّباتٍ اُحِلَّتْ لَهُمْ...»(174). پس به كيفر بيدادى كه از يهوديان سرزد... چيزهاى پاكيزه را كه بر آنان حلال شده بود، حرام گردانيديم. 3. گروهى نيز معتقدند كه هيچيك از اين خوراكيها در تورات بر آنان تحريم نشده بود؛ بلكه خودشان به اقتدا از يعقوب، آنها را بر خود حرام ساختند و آنگاه آن را به خدا بستند و خدا نيز دروغ آنان را برملا ساخت و فرمود: «فأتوا بالتّوراة فاتلوها ان كنتم صادقين» اى پيامبر! بگو: «اگر جز اين است و شما راست مىگوييد، تورات را بياوريد و آن را تلاوت كنيد قرآن شريف با يهوديان، از روى تورات بحث مىكند و از همان كتاب آسمانى، برنادرستى گفتار آنان دليل مىآورد؛ امّا آنان كه به نادرستى گفتار خود واقفند، جرأتِ آوردنِ تورات و خواندن آن را ندارند؛ زيرا مىدانند كه قرآن درست مىگويد و پيامبر گرامى از خود آنان به تورات آگاهتر است و اين خود هستند كه دروغ مىبافند. اين امر، يكى ديگر از دلايل و اسناد خدشهناپذير رسالت پيامبر گرامى است كه بدون آنكه تورات را خوانده باشد، به لطف خدا بر همه آيات و ابعاد آن آگاه بود. * * * در سومين آيه مورد بحث در هشدارى به آنان مىفرمايد: «فمنافترى علىاللّهالكذب من بعد ذلك فاولئك هم الظّالمون» پس هر كه بعد از اين، بر خدا دروغ ببندد، چنين كسانى همان بيداد گرانند چنانكه آيه شريفه بيان مىدارد، هر كس پس از اين دليل و برهان روشن، بر خدا دروغ بندد، ستمكار است؛ چرا كه با چنين عمل زشتى، عذاب را براى خود خواسته و خود را مستحقّ كيفر ساخته است. درمورد پيوند اين آيه با آيه پيش دو نظر است: 1. بهاعتقاد برخى، اين آيه، توضيح و بيان روشن آيه قبل است؛ بدينصورت كه پروردگار جهانيان در آيه قبل انسانها را به انفاق و بخشش خالصانه تشويق فرمود و غذاها ازجمله چيزهايى است كه براى آدمى دوستداشتنى است و انفاق آنها در راه خدا، پاداش بسيارى دارد. پس در اين آيه، به بيان مقرّرات آن پرداخته است. 2. بعضى گفتهاند: از آنجا كه يهود درمورد راه و رسم ابراهيم؛ با پيامبر گرامى بحث و جدل مىكردند و مدّعى بودند كه ابراهيم از گوشت شتر نمىخورد و آن را حرام مىدانست، حلال شمردن آن را ازسوى پيامبر بهانه مىساختند كه آن حضرت پيوندى با ابراهيم ندارد؛ از اين رو؛ خداوند با نزول اين آيه شريفه، پندار پوچ آنان را رد كرد و فرمود: چنين چيزى در تورات نيست و اين از ساختههاى شماست و اين پيامبر، نزديكترينِ انسانها به راه و رسم توحيدى ابراهيم و از همگان به او سزاوارتر است. ابراهيم يا پيشواى توحيدگرايان و در آخرين آيه مورد بحث روى سخن را به پيامبر گرامى مىكند و مىفرمايد: «قل صدقاللّه فاتّبعوا ملّة ابراهيم حنيفاً و ما كان منالمشركين» اى پيامبر! بگو: خدا راست و درست مىگويد و اين شماييد كه دورغ مىگوييد؛ پس، از آيين ابراهيم كه حقگرا بود و از شركگرايان نبود، پيروى كنيد. در اين آيه شريفه، سخن از راستى و درستى گفتار و پيام و خبرهايى است كه خداوند ازطريق پيامبرانش به مردم مىدهد؛ به پيامبر گرامى دستور مىرسد كه «بگو: خدا درست مىگويد كه همه خوردنيها بر بنىاسرائيل حلال بود، مگر آنها كه يعقوب بر خود تحريم كرد؛ و خدا راست مىگويد كه محمّد(ص) بر دين و آيين ابراهيم است و او نيز بر اسلام بود، چرا كه دين نزد خدا، اسلام است. بنابراين، در حلالبودن گوشت شتر و شير آن، از ابراهيم - آن پيامبر بزرگ - كه حقگرا بود و از مشركان نبود، پيروى كنيد». و بدينسان، آيه شريفه، ساحت پاك ابراهيم را از نسبتهاى ناروا و شركآلودى كه يهود، نصارا و شرك گرايان عرب به او مىدادند و به پندار خويش، خود را پيرو او بحساب مىآوردند، پاك و پاكيزه ساخت و او را توحيدگرا و يكتاپرست، بلكه پيشواى توحيدگرايان معرّفى كرد. نكته ديگرى كه بيان آن ضرورى مىنمايد، اين است كه: پيامبر اسلام، تمامى كتابهاى آسمانى و پيامبران پيشين را قبول داشت؛ امّا به اديان و شرايع آنان عمل نمىكرد، چرا كه مأمور به عمل به آنها نبود و شريعت و راه و رسم آن حضرت با راه و رسم ابراهيم حقگرا و يكتاپرست، هماهنگى كامل داشت؛ و هم از اين روست كه قرآن شريف مىفرمايد: «فاتّبعوا ملّة ابراهيم...» (از راه و رسم ابراهيم پيروى كنيد...) و اين در حالى است كه خداوند آخرين و كاملترين كتاب و برنامه را به حضرت محمّد(ص) وحى فرمود. حال چرا پروردگار در ترغيب پيروى از اسلام و قرآن و راه و رسم پيامبر تأكيد مىكند كه «از اسلام و راه و رسم دريافتدارنده قرآن پيروى كنيد كه اين همان راه و رسم توحيدى ابراهيم است»، براى تشويق و گرايش و دلگرمى بيشتر مردم است و نيز بدان دليل كه دين واقعى نزد خدا، اسلام است؛ همچنين بدان جهت كه همه پيروان مذاهب شركآلود، ادّعاى پيروى از ابراهيم را داشتند.
93 - مراجعه شود به تفسیر سوره آل عمران ، آیه :92
94 - مراجعه شود به تفسیر سوره آل عمران ، آیه :92
95 - مراجعه شود به تفسیر سوره آل عمران ، آیه :92
96 - ترجمه 96. بيقين نخستين خانهاى كه براى [ راز و نياز ] مردم [ با پروردگارشان ]بنياد نهاده شد، همان [خانه شورانگيزى] است كه در مكّه قرار دارد؛ [ همان خانهاى] كه بركت يافته و براى جهانيان [سر چشمه] هدايت است. 97. در آن [خانه] نشانههايى روشن [ از شكوه و عظمت خدا ] است [كه ]مقام ابراهيم [ از آن جمله است ]. و هر كه به آن درآيد، درامان است. و براى خدا، حجّ آن خانه بر مردم [ لازم ] است؛ [ بر ] هر كسى كه بتواند بهسوى آن راهى بيابد؛ و هر كه [ با ترك برنامه تحوّلآفرين حجّ] كفر ورزد، [ زيانى به پروردگار كعبه نمىرساند؛ چرا كه ]خداوند از جهانيان بىنياز است. 98.[ اى پيامبر! ] بگو: «هان اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كفر مىورزيد، باآنكه خدا بر آنچه انجام مىدهيد، گواه است؟» 99. بگو: «اى اهل كتاب! چرا كسانى را كه ايمان آوردهاند، [ بانيرنگ و فريب ] از راه خدا بازمىداريد [ و با نمايش نادرست راه حق ]، كژى آن را مىخواهيد، باآنكه [خود به راست و درستبودن آن ]گواهيد؟ و خداوند هيچگاه ازآنچه انجام مىدهيد، غافل نيست.» 100. هان اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر به [ وسوسه و اغواى ]گروهى از اهل كتاب گردن گذاريد [ و آنان را فرمانبريد ] ، شما را پس از ايمانتان به كفر باز مىگردانند. 101. و [شما] چگونه كفر مىورزيد، بااينكه آيات خدا بر شما تلاوت مىشود و پيامآور او درميان شماست؟ و هر كه به [ دين ]خدا چنگ زند، بىگمان به راهى راست هدايت يافته است. نگرشى بر واژهها «اوّل»: آغاز و ابتداى هر چيز. اين آغاز ممكن است پايان هم داشته و يا نداشته باشد؛ بسان نعمتهاى بهشت كه آغاز دارد، امّا انجامى نخواهد داشت. «بكّة»: جايگاه هجوم و ازدحام مردم براى طواف، كه عبارت از اطراف كعبه، در داخل مسجدالحرام است. «مكّه»: نام كلّ شهر است؛ و «بكّه» نام منطقهاى از آن است كه مسجدالحرام قرار دارد. «بركة»: در اصل بهمعناى «ثبوت خير و بركت در حال نموّ» است و «تباركاللّه» از همين باب است؛ زيرا خداست كه ثابت و جاودانه است و اوست كه همه موجودات را پديد آورده است و جهان را تدبير مىكند. «تبغونها»: آن را مىخواهيد و مىجوييد. «عوج»: انحرافجستن از راه راست و درست در زمين، در گفتار و در دين. «طاعت»: فرمانبردارى و موافقت از روى ميل، با ارادهاى كه جذب كننده است. «اعتصام»: چنگزدن، تمسّكجستن. اين واژه از «عصم» بهمعناى «منع» است؛ و به همين تناسب، معناى آيه شريفهاى كه مىفرمايد «و لا عاصماليوم من امرااللّه»، آن است كه «امروز هيچ بازدارندهاى از فرمان خدا يا عذاب او نخواهد بود» شأن نزول 1. در شأن نزول و داستان فرود نخستين آيه مورد بحث آوردهاند كه: يهود و نصارا فخر مىفروختند كه بيتالمقدّس از «مكّه» - نخستين و كهنترين معبد توحيد و تقوا برتر وپرفضليتتر است؛ چرا كه آنجا هجرتگاه پيامبران و سرزمين مقدسى است. و مسلمانان پاى مىفشردند كه فضيلت كعبه بيشتر است. و درست در اين شرايط بود كه اين آيه شريفه فرود آمد كه: انّ اوّل بيت... در شان نزول پنجمين آيه مورد بحث روايت كردهاندكه: «يهود» با يادآورى پيكارهاى خونبار و بيهوده «اوس» و «خزرج» كه پيش از آمدنِ اسلام و پيامبر در مدينه جريان داشت، با بدانديشى و فتنه گرى بسيار مى كوشيدند تا برادرى و صفاى موجود درميان مردمِ مسلمان را بهم زنند و آنان را به كفر و جنگهاى داخلى برگردانند كه اين آيه شريفه فرود آمد: يا ايهاالذّين آمنوا ان تطيعوا فريقاً... تفسير كهنترين معبد توحيد و تقوا نخستين آيه مورد بحث، از موقعيت و شكوه كهنترين معبد توحيد و خانه خدا سخن دارد و درباره آن مىفرمايد: «انّ اوّل بيتٍ وضع للنّاس» بيقين نخستين خانهاى كه براى راز و نياز مردم با پروردگاشان بنياد نهاده شد... در تفسير آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است: 1. عدّهاى گفتهاند: نخستين خانهاى كه براى مردم ساخته شد و پيش از آن خانهاى ساخته نشده بود؛ و زمين از زير همان خانه و زمين مبارك آن گسترش يافت. و يا اوّلين خانهاى كه بههنگام آفرينش آسمان و زمين بر روى آب پديدار شد و خدا آن را هزار سال پيش از آفرينش زمين، بسان كفى سپيد و درخشان برروى آب پديد آورد، زمين مقدّسى بود كه خانه كعبه روى آن بنا نهاده شد. اين ديدگاه از ششمين امام نور - حضرت صادق(ع) - روايت شده است. 2. و نيز در روايتى ديگر از آن حضرت آوردهاند كه خانه كعبه در اصل همچون درّى سپيد و درخشنده بود كه خدا آن را به آسمان بالا برد؛ و در آنجا هر روز هفتاد هزار فرشته بر گرد آن طواف مىكردند. آنگاه به ابراهيم و اسماعيل فرمان داد خانه را برروى همان اساس و پايههايش در زمين بنياد كنند. 3. از امير مؤمنان و حضرت حسن(ع) آوردهاند كه: نخستين خانهاى كه براى پرستش بنياد شد و پيش از آن خانهاى براى عبادت و طواف در زمين نبود، خانه كعبه است؛ و آن، اوّلين خانه مبارك و مايه هدايت براى جهانيان است. 4. و برخى نيز برآنند كه: نخستين خانهاى كه مردم بدان توجّه و رغبت داشتند و از آن بركت طلب مىكردند، خانه كعبه است. 5. دانشوران شيعه با الهام از بيانات امامان نور گفتهاند: نخستين بخش از زمين كه خدا آن را آفريد، جايگاه كعبه بود؛ و آنگاه زمين از زير آن گسترش يافت. از پيامبر گرامى است كه در پاسخ پرسش «ابوذر» در اين مورد فرمود: نخستين مسجدى كه براى مردم بنياد شد، مسجدالحرام بود و پس از آن بيتالمقدّس. «للّذى ببكّه مباركاً» همان است كه در مكّه قرار دارد و بركت يافته است در مفهوم «بكّه» نيز نظرهايى ارائه شده است: 1. بعضى آن را به مسجدالحرام تفسير كردهاند. 2. برخى ديگر آن را بهمعناى «مكّه و كران تا كران حرم» گرفتهاند. اين مفهوم از امام باقر(ع) نيز روايت شده است. 3. گروهى برآنند كه «بكّه» بهمعناى «خانه كعبه و محلّ طواف» ، و «مكّه» اسم است. كه بنظر مىرسد اين ديدگاه درست باشد. 4. و پارهاى نيز «بكّه» و «مكّه» - هر دو - را به يك معنا گرفته و گفتهاند: عرب، گاه «م» را به «ب» تبديل مىكند. واژه «مباركاً» را دستهاى «مايه خير و بركت» معنا كردهاند؛ چرا كه آنجا مكان مقدّسى است كه طواف و پرستش خدا همواره در آن در جريان است. و برخى ديگر، آن را جايگاهى دانستهاند كه پاداش عبادت در آنجا چندين برابر ارزانى مىشود. و عدّهاى نيز آن را مكان مقدّسى شناختهاند كه گناهان در آنجا بخشوده مىشود. البته تمامى اين امتيازات و مفاهيم بلند ممكن است مورد نظر باشد، چرا كه همه آنها با هم سازگارند. «و هدىً للعالمين» و براى جهانيان سرچشمه هدايت است. در اينكه اين خانه مبارك چگونه سرچشمه هدايت انسانها بهسوى خداست، گفتهاند: 1. تاريخ اين پايگاه توحيد، بيانگر آن است كه هر بيدادگرى كه در انديشه تهاجم به آن خانه يا ويرانى آن بود، به خشم خدا دچار و بسان پيلسواران، بهنوعى نابود شد. 2. از شگفتيهاى عجيب اين سرزمين آن است كه آهوان بسيارى در آن منطقه هستند و با وجود درّندگان در آنجا، گويى بدون هراس و با نوعى آرامش و امنيّت روزگار مىگذرانند. 3. در آنجا پرندگان بطور شگرفى با انسانها انس و الفت مى گيرند. 4. در اين خانه مبارك، بيماران جسمى و روحى بسيارى شفا مىيابند و راه زندگى را مىپيمايند. 5. در آنجا، آنهمه سنگريزه كه بارمى جمرات زائران و طوافكنندگان برروى هم انباشته مىشود، گويى خودبخود محو مىشود؛ وگرنه هر سال بايد كوههايى از سنگريزه پديد مىآمد. 6. در كمال شگفتى، تجربه نشان داده است كه هيچ پرندهاى براى گراميداشت كعبه، برفراز آن پرواز نمىكند. و دلايل بسيار ظريف و دقيق ديگرى كه در آن موجود و همه آنها، مايه هدايت و بيدارى انسانهاست. 7. همچنين نقل كردهاند كه اين خانه، مقدّس و مبارك و مركز هدايت است؛ چرا كه قبلهگاه و جهت نماز و نيايش و عبادت مردم است و چه بسيار كه با نماز به راه شايسته و خداپسندانه راه مىيابند و به بركت طواف بر گرد اين خانه، بهسوى بهشت پرطراوت خدا ره مى گشايند. * * * در دومين آيه مورد بحث، در ترسيم ديگر امتيازات آن خانه پرشكوه مىافزايد: «فيه آياتٌ بيّناتٌ مقام ابراهيم» در آنجا نشانههايى روشن، از جمله مقام ابراهيم است. منظور از «مقام ابراهيم» به اعتقاد برخى، همان اثر پاهاى ابراهيم(ع) برروى آن سنگ است كه نشانه روشنى از قدرت خداست.و «آيات بيّنات» نيز همان مقام ابراهيم، حجرالاسود، حطيم، زمرم، مشعر، اركان كعبه، بزرگداشت خانه، و روىآوردن امواج انسانها و انبوه دلها به آن خانه مبارك و پرمعنويت است. از ششمين امام نور درمورد «حطيم» پرسيدند؛ كه آن حضرت فرمود: مقصود، ميان حجرالاسود و درب آن خانه مقدّس است». پرسيدند: «فلسفه و دليل اين نامگذارى چيست؟» فرمود:«دليل اين نامگذارى آن است كه در آنجا زائران و طواف كنندگان براثر بسيارى جمعيت، پاى بر پاى يكديگر مىنهند؛ و نيز در آنجا بود كه توبه آدم پذيرفته شد». آنگاه افزود: «اگر برايتان ممكن بود، نمازهاى خويش را در همان نقطه بخوانيد، كه برترين قطعه از زمين خداست؛ و پس از آنجا، نماز در نزديكى حجرالاسود، برتر و ازنظر پاداش، پرفضيلتتر است». از چهارمين امام نور روايت كردهاند كه فرمود: آيا مىدانيد كدامين قطعه از زمين خدا از همه آن برتر است؟ «ابوحمزه تمالى» مىگويد: گفتيم «خدا و پيامبر و شما فرزند گرانمامايه آن حضرت بهتر مىدانيد». فرمود: «افضلالبقاع مابينالرّكن والمقام و لو اَنّ رجلاً عمر ما عمر نوح فى قومه ... يصومالنّهار و يقوماللّيل فى ذلكالمكان ثمّ لقىاللّه تعالى بغير و لايتنا لاينفعه ذلك شيئا.»(175) برترين و مقدّسترين مكان در سراسر كره زمين، ميان ركن و مقام ابراهيم است؛ امّا اگر به انسانى عمرى بسان عمر نوح ارزانى شود و بتواند نهصدوپنجاه سال در اين مقدّسترين جايگاه،شبها را به راز و نياز و پرستش خدا و روزها را به روزهدارى سپرى كند، ولى در پايان اين زندگى طولانى، بدون ولايت ما خاندان وحى و رسالت - خداى را ديدار كند، نه از شبزنده داريهايش سودى مىبرد، نه از روزهها و اعمال ديگرش. امام صادق(ع) فرمود: ركن يمانى، از ما خاندان رسالت است كه از آنجا به بهشت پرطراوات و زيباى خدا روان خواهيم شد. و نيز نقل كردهاند كه هر كه از آب شفابخش زمزم سيراب شود، از بيمارى شفا مىيابد. و مفسّران برآنند كه ازجمله آيات روشن و روشنگر در آن خانه پرمعنويت، مقام ابراهيم است كه به قدرت خدا جاى پاى آن حضرت در آن سنگِ سخت نقش بسته و بيادگار مانده است. و راستى چه قدرتى جز آفريدگار هستى مىتواند سنگِ سخت را بسانِ گل، نرم سازد و جاى پاى انسانى را در آن نگاه دارد؟! «و من دخلهكان آمناً» و هر كه به آن خانه پرشكوه و پرمعنويت وارد شود، درامان خواهد بود در تفسير اين جمله، نظرهايى ارائه شده است. 1. بباور برخى از مفسّران، منظور اين است كه «خدا دلهاى عرب را چنان نرم ساخت كه به فرد پناهنده به اين مكان پرمعنويت - اگرچه گناهش بسيار هم باشد - يورش نبرند؛ و اسلام نيز اين عمل شايسته و حرمت كعبه را نهتنها گرامى داشت كه افزون ساخت». 2. و از گروهى ازجمله حضرت باقر و صادق - كهدرود خدا بر آنان باد - آوردهاند كه آيه شريفه گرچه بظاهر جمله خبرى است، درحقيقت فرمان مىدهد كه «به پناهنده به حرم تعرّض نكنيد». و اين دستور تا آنجاست كه اگر فردى براثر ارتكاب گناهى براستى درخور كيفر عادلانه است و به آنجا پناه برده، به او يورش نبرند؛ امّا با قطع روابط اقتصادى و خريد و فروش، او را وادارند كه خود از آنجا خارج شود و آنگاه او را به كيفر برسانند. 3. و از پنجمين امام نور روايت كردهاند كه: مقصود اين است كه هركه باآگاهى به همه شرايط و مقرّرات، به اين خانه مقدّس درآيد، در سراى آخرت از كيفر ابدى درامان خواهد بود؛ امّا در دنيا اگر فردى در خودِ حرم، جنايت يا گناهى كه در خور كيفر باشد، مرتكب شود، بايد به گونهاى عادلانه و انسانى به مجازات برسد. «و للّه علىالنّاس حجّ البيت مناستطاع اليه سبيلاً» و حجّ اين خانه بر مردمى كه توانايى دارند در آن راه يابند، واجب است درمورد توانايى بر انجامدادن حجّ و شركت در مراسم پرمعنويت آن، ديدگاهها متفاوت است: 1. «ابن عبّاس» گفته است: منظور از توانايى در آيه شريفه، هزينه سفر و مركب است. 2. برخى بر آنند كه مقصود از آن، داشتن همه امكاناتِ رفتن و بازگشتن شرافتمندانه از حجّ است. 3. از امامان نور آوردهاند كه توانايى براى رفتن به حج، عبارت است از: الف - زاد و توشه؛ ب - مركب و مخارج رفت و برگشت؛ ج - پرداخت هزينه زندگى كسانى كه اداره آنان به عهده انسان است؛ د - داشتن كسب و كار و يا راه درآمد و معيشت براى ادامه زندگى. «و من كفر فانّاللّه عنىُّ عنالعالمين» و هر كه كفر ورزد و لزوم و وجوب حجّ را با داشتن شرايط و امكانات لازم نپذيرد، به خدا زيانى نمىرساند؛ چرا كه خدا از همه جهانيان بى نياز است و برنامه شكوهمند و انسانساز حجّ را نه براى خود، كه براى منافع و مصالح آدميان واجب ساخته است. در تفسير اين جمله از آيه شريفه، بعضى گفتهاند: منظور، گروهى از يهوديانند؛ همانان كه بعد از فرود آيه مباركه هر كه جز اسلام، دين ديگرى بجويد و بخواهد، از او پذيرفته نخواهد شد»، بظاهر مسلمان شدند، امّا هنگامى كه دستور حجّ رسيد، از انجام آن سرباز زدند و بدينسان كفر ورزيدند. گروهى ديگر از مفسّران معتقدند كه پيام آيه، كلّى و جهانشمول است، چرا كه پيامبر گرامى در اين مورد فرمود: هر كس كه برنامه حجّ با توجّه به شرايط و مقررات آن بر او واجب شد، انجام آن را بدون عذر و مجوّز شرعى ترك كند و آنگاه از دنيا برود، يا يهودى مرده است و يا نصرانى. امام صادق(ع) از پيامبر گرامى آورده است كه: «الحجّ والعمره ينفيانالفقر والذّنوب ...» بجاآوردن شايسته حجّ و عمره، نيازمندى را مرتفع و گناهان را دور مىسازد؛ همچنانكه سوهان، زنگار را از آهن مىزدايد. با توجّه به آنچه در تفسير اين آيه شريفه گفته شد، روشن مىشود كه پندار كسانى كه توانايى انجام حجّ را درطول انجام آن مىدانند، بىاساس است؛ چرا كه آيه بصراحت بجا آوردن حجّ را بر كسانى كه توانايى آن را دارند، واجب مىسازد، نه بر ناتوانان؛ و اين، ممكن نيست، مگر پيش از انجامدادن حجّ؛ زيرا اگر استطاعت همراه و همگام با عمل باشد، اين بيان بىمعنا خواهد بود. * * * در سومين آيه مورد بحث قرآن دگرباره روى سخن را به پيامبر گرامى مىكند و مىفرمايد: «قل يا اهلالكتاب لمتكفرون بآياتاللّه» هان اى پيامبر! بگو: اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كفر مىورزيد؟! منظور از آيات و نشانههاى قدرت خدا در اين آيه شريفه، معجزات پيامبر اسلام و نشانههايى است كه اهل كتاب از آن حضرت در تورات ديده و خوانده و نويد آمدنش را دريافت داشتهاند؛ و اينك همه آنها را مىنگرند، امّا بهدليل تعصّب كور و لجاجت و حق ستيزى، به تمامى آنها كفر مىورزند. اكنون اين پرسش مطرح است كه چرا بااينكه يهود و نصارا به كتابهاى خويش عمل نمى كردند، قرآن شريف از آنان با عنوان «اهل كتاب» ياد مى كند، درحاليكه چنين خطابى را درمورد پيروان قرآن روا نمىدارد؟ به اين سؤال دو پاسخ دادهاند: 1. قرآن، اسم خاصّ كتاب خداست؛ امّا واژه «كتاب»، اسم خاص نيست و ممكن است منظور اين باشد كه: «هان اى اهل كتابى كه آن را تحريف كردهايد!» 2. يهود و نصارا به كتابهاى خود ايمان داشتند؛ و قرآن با عنايت به اين نكته، مىفرمايد: «هان اى كسانى كه به كتابهاى خود ايمان داريد! چرا به برخى از آيات آن كفر مىورزيد؟» و روشن است كه اين پرسش، در نكوهش آنان است؛ چرا كه آنان از پاسخ به اين سؤال ناتوان بودند. «واللّه شهيدٌ على ماتعملون» و خدا بر آنچه انجام مىدهيد، گواه است. او رفتار و كردار شما را مىبيند و آنها را حفظ مىكند و بحساب مىآورد، تا پاداش يا كيفر عادلانه آنها را بدهد. پارهاى نيز گفتهاند: منظور اين است كه خدا به كردار شما داناست. با تعمّق در آيههاى قرآن در اين مورد، به اين حقيقت مىرسيم كه قرآن گاه بههنگام رويارويى با اهل كتاب مىفرمايد: «هان اى اهل كتاب!» و در بعضى موارد مىفرمايد: «اى پيامبر! بگو: اى اهل كتاب!». اين دو نوع برخورد بدان دليل است كه درصورت نخست، قرآن در انديشه دعوت آنان بهسوى توحيد و تقوا و ايمان است، از اين رو با نرمش و مهر بسيار آنان را مخاطب مىسازد؛ و درصورت دوّم، نكوهش و هشدار به آنان مدّ نظر است، بدان سبب كه آنان به كردار زشت و ظالمانهاى همچون باز گردانيدن مردم از راه خدا دست يازيدهاند. * * * در چهارمين آيه مورد بحث مىفرمايد: «قل يا اهلالكتاب لمتصدّون عن سبيلاللّه من آمن» اى پيامبر! بگو: هان اى اهل كتاب! چرا كسى را كه با آگاهى و اخلاص ايمان آورده است، از راه خدا باز مىداريد؟ در چگونگى اين شيوه زشت و گمراهگرانه اهل كتاب، ديدگاهها متفاوت است: 1. بهاعتقاد برخى، «يهود» دو تيره بزرگ «اوس» و «خزرج» را با طرح رويدادهاى گذشته و افتخارات موهوم و جنگهاى جاهلى و خونين، به غرور و تعصّب فرا مىخواندند و مىكوشيدند تا كينهها و تعصّبات سياه جاهلى را برانگيزند. 2. بعضى معتقدند آيه شريفه درباره هر دو گروه يهود و نصارا است؛ و مىفرمايد: «چرا با حق ستيزى و ايماننياوردن به پيامبر موعود، مردم را از گرايش به دين خدا باز مىداريد؛ در حاليكه نويدِ آمدنِ او را دريافت داشته و نشانههاى او را خواندهايد؟» 3. و پارهاى نيز اين جمله از آيه شريفه را بدينصورت تفسير كردهاند كه «چرا با تخريف كتابهاى خويش، چنين گناهى سهمگين را مرتكب مىشويد؟» «تبغونها عوجاً» و با نمايش نادرست راه حق، كژى آن را مىخواهيد و از حق انحراف مىجوييد. عدّهاى را اعتقاد بر آن است كه اهل كتاب با ايجاد ترديد و تزلزل و چون و چراهاى بىپايه و پوچ، مردم را از راه حق بازمىداشتند؛ و دستهاى ديگر معتقدند كه آنان اين كار را با عدم گزينش راه راست و گام نسپردن در آن انجام مىدادند. «و انتم شهداء و ماللّه بغافلٍ عمّاتعملون» بااينكه خود به راستى و درستى دعوت پيامبر و رسالت او گواهيد و نويدِ آمدنش را همراه با نشانههاى او از كتابهاى خود دريافت داشتهايد؛ و خداوند هيچگاه از آنچه انجام مىدهيد، غافل نيست پارهاى نيز گفتهاند: منظور اين است كه « بااينكه خردمند هستيد و ميان حقّ و باطل و درست و نادرست تميز مىدهيد، چرا چنين مىكنيد؟». چنانكه پيداست در اين ديدگاه، واژه «شهيد» به «خردمند» معنى شده؛ و اين معنا در آيه ديگرى از قرآن شريف نيز هست. * * * و آنگاه، به مردم باايمان هشدار مىدهد كه مبادا وسوسههاى گمراهگرانه اهل كتاب را بپذيرند. در اين مورد مىفرمايد: «يا ايّهاالّذين آمنوا انتطيعوا فريقاً منالّذين اوتواالكتاب يردّوكم بعد ايمانكم كافرين» اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر به وسوسه و فريب گروهى از اهل كتاب گردن گذاريد و آنان را فرمان بريد، شما را پس از ايمانتان به كفر بازمىگردانند. چنانكه در شأن نزول آيه شريفه بيان شد، منظور از ايمانآوردگان كه در اين آيه مباركه مخاطب قرار گرفتهاند، دو گروه «اوس» و «خزرج» هستند و مقصود از گروه وسوسهگر و تفرقهافكن، يهودند كه در انديشه برافروختن آتش كينه و تعصّب كور و دشمنيهاى ديرينهاى بودند كه به بركت قرآن و پيامبر فروكش كرده بود. * * * در آخرين آيه مورد بحث مىافزايد: «و كيف تكفرون و انتم تتلى عليكم آياتاللّه و فيكم رسوله» و چگونه كفر مىورزيد، در حاليكه آيات خدا بر شما تلاوت مىشود و پيامآور او نيز درميان شماست؟ اين آيه شريفه بيان مىدارد كه كفر و شرك و انكار آيات و نشانههاى قدرت خدا براستى از شما بسيار دور است چرا كه شما آيات خدا را مىخوانيد و از آنها آگاهيد؛ افزون بر اين، پيامآور گرانقدرى درميان شما هست كه شما را به توحيد و تقوا فرا مىخواند. پارهاى نيز برآنند كه آيه شريفه درمقام تعجّب است و اين نكته را نشان مىدهد كه «چنين كار زشتى درخور شما نيست. آخر چرا شما بااينكه قرآن و آيات روشنگر آن را درباره يكتايى خدا و رسالت پيامبر مىخوانيد و مىشنويد، و بااينكه پيامبر در جامعه شماست و معجزات او را مىبينيد، باز هم به كفر روى مىآوريد؟! كفرگرايى و شرك در هر حال زشت است و براى هر خردمندى بسيار ناپسند؛ امّا براى شما زشتتر و ناپسندتر است!!» جمله «و فيكم رسوله» بهاعتقاد جمعى از مفسّران، متوجّه مسلمانان عصر رسالت است و بهعقيده گروهى ديگر، با همه امّت در تمامى عصرها و نسلها سخن دارد. «و من يعتصم باللّه فقد هدى الى صراطٍ مستقيمٍ» و هر كه به دين خدا تمسّك جويد، بى گمان به راهى راست هدايت شده است. مقصود آيه شريفه اين است كه هركس به كتاب و دين و آيات او متوسّل شود، يا هر كه با توحيدگرايى و يكتاپرستى خويش، تن به پرستشهاى ذلّتبار ندهد و براى خداى يكتا شريكى نگيرد، و يا هر كه با ايمان به خدا و پيام آورش از كفرگرايى و شرك بپرهيزد، چنين كسى به راه روشن، هدايت شده است. دو نشانه روشن بباور برخى از مفسّران، آيه شريفه بيانگر آن است كه خداوند دو نشانه روشن و روشنگر براى هدايت بندگانش قرار داده است: يكى، كتاب خدا و ديگرى وجود گرانمايه پيامبر مهر و عدالت. يكى از اين نشانههاى هدايت و نجات، با رحلت وجود گرانقدر رسول اكرم، بظاهر درميانِ جامعه نيست؛ امّا كتاب خدا كه نشانگر مهر و رحمت او و بيانگر ارزشها و ضدارزشها و حلال و حرام خداست، در دسترس جامعه و حقجويان است. آرى؛ پيامبر گرامى نشانه هدايت و قدرت و مهر خداست. در وجود گرانمايه آن حضرت، معجزات بسيارى بود كه، دانشمندان و مورّخان و محدّثان از جمله اين نشانهها را برشمردهاند: 1. از پشت سرش بسان پيش روى خود مىديد؛ 2. بههنگام خواب، چشمهايش در خواب بود امّا دل و قلب مصفّايش بيدار؛ 3. برروى زمين سايه نداشت؛ 4. مگسى بهسوى آن حضرت نمىرفت و بر او نمىنشست؛ 5. هركس همراه و دوشادوش او راه مىرفت، اگر چه قامتى بلندتر داشت، كوتاهتر از آن حضرت مىنمود؛ 6. ميان دو شانهاش، مهر و نشانه رسالت نقش بسته بود؛ 7. وجود گرانمايهاش، افزون بر بوى خوشِ ارزشهاى انسانى و اخلاقى، عطرآگين و بسيار معطّر بود، به گونهاى كه از هر كجا مىگذشت، بوى خوش او شامّهها را نوازش مىداد؛ 8. از پيشانى مبارك او، نورى در تاريكى شب پرتوافكن بود كه راه را روشن مىساخت؛ 9. بههنگام ولادت، ختنهشده بدنيا آمد. و نشانههاى ديگرى كه هر كدام شكوه و عظمت و معنويت او را جلوهگر مىساخت. پرتوى از آيات در آياتى كه گذشت، آفريدگار هستى، پس از ترسيم شكوه و معنويت وصفناپذير خانه كعبه، آن را با چهار ويژگى بسيار بزرگ - كه هر يك درخور بسى دقّت و ژرفنگرى است - ستود؛ ويژگيهايى كه همه جوامع اسلامى بايد تا سرحدّ توان از آنها بهرهمند شوند وگرنه نشانى از اسلام ندارند؛ چرا كه برنامه شكوهمند حجّ و اين خانه پرقداست، رمز شكوه و عظمت امّت اسلام است. اين ويژگيها عبارتند از: 1. بركت و سودرسانى مادّى و معنوى بسيار به جامعه بشرى؛ 2. هدايت جهانيان؛ 3. نمايش نشانههاى روشن توحيدگرايى و يكتاپرستى و قدرت خدا؛ 4. تضمين امنيت: «و من دخله كان آمنا»(176).
97 - مراجعه شود به تفسیر سوره آل عمران ، آیه :96
98 - مراجعه شود به تفسیر سوره آل عمران ، آیه :96
99 - مراجعه شود به تفسیر سوره آل عمران ، آیه :96
100 - مراجعه شود به تفسیر سوره آل عمران ، آیه :96
ترتیل استاد سعد الغامدی صفحه : 62
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 4 - حزب 7 - سوره آل عمران - صفحه 62
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا
مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر مجمع البیان
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مراثی (نوحه) توسط حاج احمد واعظی بمناسبت محرم الحرام از سایت راسخون با عنوان شب چهارم محرم 94 - راه حسین اباعبدالله حسین - شور جدید
سخنرانی توسط استاد شیخ حسین انصاریان درباره دین از سایت راسخون با عنوان شخصیت و زندگانی اهل بیت - اهل بیت واسطه فیض الهی - هفتم
ادعیه (دعاخوانی) توسط حاج مهدی سماواتی درباره زیارت جامعه کبیره از سایت عقیق با عنوان زیارت جامعه کبیره
تلاوت توسط استاد محمد اللیثی درباره 56 - واقعه از سایت الکعبه با عنوان الواقعه والحدید الرحمانیه میت غمر دقهلیه 1992
مناجات توسط حاج رضا بکایی بمناسبت رمضان المبارک درباره راز و نیاز با خدا از سایت تبیان با عنوان بر درگاه دوست
اذان توسط استاد حامد شاکر نژاد از سایت تبیان با عنوان گلبانگ اذان
مدایح (به شادی ) توسط حاج روح الله بهمنی بمناسبت شعبان المعظم درباره حضرت ابوالفضل ع از سایت راسخون با عنوان حاج روح الله بهمنی - سال 1395 - ولادت حضرت اباالفضل علیه السلام - دار و ندارم وقف نگاته (سرود)
ترتیل توسط شیخ طارق عبدالغنی دعوب درباره 67 - ملک از سایت mp3quran.net با عنوان قرآن کریم سوره ملک - حفص از عاصم
ندبه انتظار توسط حاج محمود کریمی بمناسبت شعبان المعظم درباره حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از سایت شهید آوینی با عنوان شهاب من شب بارانی مرا دریاب
درس حوزوی توسط آیت الله العظمی جوادی آملی درباره دین از سایت راسخون با عنوان روایت در باب حجرالاسود
کتاب صوتی توسط امام خمینی (ره) از سایت راسخون با عنوان کتاب صوتی چهل حدیث امام خمینی ره - حدیث شماره 03
کلیپ سخنان توسط حجت الاسلام و المسلمین پناهیان درباره دین از سایت راسخون با عنوان نوبت جهاد ماست - کلیپ تصویری -با زیرنویس انگلیسی
در باره ما
|
تماس با ما
|
نظرخواهی
خدمات تلفن همراه
مر
ا
جعه: 93,646,362