خدمات تلفن همراه
قرآن تبيان- جزء 7 - حزب 13 - سوره مائده - صفحه 121
نرم افزارهای رایگان تلفن همراه
بازی و سرگرمی
قرآن
مفاتیح
نهج البلاغه
صحیفه سجادیه
اوقات شرعی
مسائل شرعی
گنجینه معنوی
آشپزی
مناسبت ها
الحان قرآن
صحیفه نور امام خمینی ره
پنل عضویت
قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِن قَبْلُ وَأَضَلُّوا کَثِیرًا وَضَلُّوا عَن سَوَاءِ السَّبِیلِ
77 - مراجعه شود به تفسیر سوره مائده ، آیه :67
لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُوا یَعْتَدُونَ
78 - مراجعه شود به تفسیر سوره مائده ، آیه :67
کَانُوا لَا یَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ
79 - مراجعه شود به تفسیر سوره مائده ، آیه :67
تَرَى کَثِیرًا مِّنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ
80 - مراجعه شود به تفسیر سوره مائده ، آیه :67
وَلَوْ کَانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِیِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیَاءَ وَلَکِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ
81 - مراجعه شود به تفسیر سوره مائده ، آیه :67
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ
82 - - بيقين سرسختترينِ مردم را در [ستيزهجويى و] دشمنى نسبت به كسانى كه ايمان آوردهاند، يهوديان و كسانى كه شرك ورزيدهاند، خواهى يافت، و بىترديد نزديكترين آنان را در دوستى با كسانى كه ايمان آوردهاند، كسانى خواهى يافت كه گفتند: ما مسيحى هستيم؛ اين از آن روست كه كشيشان وراهبان از آنانند [و برخى از آنان حقايق را به مسيحيان مىگويند ]و اينكه آنان [در برابر حقّ و عدالت] گردنكشى نمىكنند.
83 - و هنگامى كه آنچه را كه به سوى پيامبر فروفرستاده شده است، بشنوند، مىبينى كه بر اثر آن حقيقتى كه شناختهاند، [از ]چشمهايشان [باران] اشك [شوق] مىبارد [و ]مىگويند: پروردگارا! ما [به قرآن و آورنده آن] ايمان آورديم، پس [نام ]ما را با گواهىدهندگان [به رسالت پيامبر] ثبت فرما!
84 - و [نيز در برابر سرزنش حقستيزان مىگويند:] ما را چه شده است كه به خدا و آن حقيقتى كه به سوى ما آمده است ايمان نياوريم در حالى كه اميد مىبريم كه پروردگارمان ما را با گروه شايستگان [به بهشت] درآورد.
85 - پس به پاس آنچه گفتند، خدا باغهايى [در بهشتِ پرطراوت و پرمعنويتش ]به آنان پاداش داد كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است، در آنجا جاودانه مىمانند، و اين است [بخشى از ]پاداش [خدا به ]نيكوكاران.
86 - و كسانى كه كفر ورزيدند و آيات [و نشانههاى قدرت] ما را دروغ شمردند، آنان دوزخيانند.
نگرشى بر واژهها «قسيس»: پيشوا و رهبر مذهبى مسيحيان.
«رهبان»: به عابدان و تاركان دنيا كه در معبدها و كليساها و صومعهها به عبادت مىپردازند و يا كارى را به عنوان عبادت و براى تقرّب به خدا انجام مىدهند، گفته مىشود.
اين واژه از ريشه «رهبت» - كه به مفهوم ترس است - گرفته شده و مفرد آن «راهب»، بسان «راكب» است.
«تفيض من الدمع»: جام ديدگانشان از اشك لبريز مىشود و باران اشك مىبارد.
«دمع»: اشك چشم.
«طمع»: در اصل به مفهوم دل بستن به چيزى پسنديده آمده امّا اينك بيشتر در طمع و آز به كار مىرود و در آيه مورد بحث به مفهوم اميد، آرزو و دل بستن به چيزى شايسته و پسنديده آمده است.
«صالح»: شايستهكردار و «مصلح» كسى است كه كار ديگران را به سامان آورد، به همين جهت به خدا «صالح» نمىگويند امّا «مصلح» گفته مىشود.
«اثابهم»: به آنان پاداش ارزانى داشت.
«محسنين»: نيكوكاران، احسانكنندگان. و احسان به مفهوم سودرسانى به ديگران است.
«جحيم»: آتشى كه سخت شعلهور و برافروخته است. امّا در آيه شريفه، از نامهاى دوزخ مىباشد.
شأن نزول
مفسّران در شأن نزول و داستان فرود پنجمين آيه مورد بحث و آيات پس از آن، آوردهاند كه اين آيات در وصف «نجاشى» و يارانش فرود آمد كه داستان آنان اين گونه است:
در آغاز دعوت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و درخشش اسلام، استبداد حاكم بر «مكّه» بر آن بود تا پيامبر گرامى و پيروان او را زير فشار بىرحمانه قرار دهد تا بدين وسيله از گسترش نور خدا جلوگيرى گردد. از اين رو شرك گرايان حاكم مقرّر كردند كه هر تيره و قبيلهاى آن گروه از افراد خود را - كه به قرآن و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم ايمان آوردهاند - سخت زير فشار و شكنجه قرار دهند؛ واين شيوه بيدادگرانه، آغاز شد و گروهى از پيروان پيامبر سخت گرفتار شدند، امّا گروهى نيز از شرارت قريش رستند. و خدا، پيامبر گرامى را بوسيله عموى گرانقدرش «ابوطالب» از شكنجه و شرارت آنان مصون داشت.
با آغاز شرارتِ برنامهريزى شده استبداد حاكم، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم كه هنوز فرمان جهاد نيافته بود، آن گروه از پيروان خويش را كه بيشتر زير فشار بودند، موظّف به هجرت ساخت تا تحمّل ستم نكنند و خود را به اين وسيله - كه نوعى دفاع از خويشتن مىباشد - نجات دهند.
پيامبر به آنان فرمود: ياران من! با شرايط شرارتبارى كه شركگرايان پديد آوردهاند، اينك جاى ماندن نيست، شما دست به هجرت بزنيد و به سرزمين «حبشه» كه فرمانروايى خردمند و شايستهكردار بر آن حكومت مىكند(1) كوچ كنيد كه آنجا دست بيدادگرى به شما نخواهد رسيد، و آنجا بساط زندگى را بگسترانيد تا خداى پرمهر گشايشى پديد آورد.
پس از دستور پيامبر گرامى نخستين گروه از توحيدگرايان مهاجر، به سال پنجم از بعثت بود كه خويشتن را مخفيانه و با دقّت تمام از قلمرو قدرت شركگرايان رهايى بخشيده، و پس از رساندن خود به ساحل دريا و پرداخت نيمدينار كرايه، سوار بر كشتى شدند و راه «حبشه» را در پيش گرفتند و به سلامت به آنجا وارد شدند.
ابن گروه كه نخستين گروه از مسلمانان مهاجر را تشكيل مىداد شمارشان به شانزده نفر مىرسيد، و نامشان از اين قرار است:
1 - عثمان،
2 - همسر عثمان «رقيه» كه دختر پيامبر بود،
3 - زبير بن عوام،
4 - عبداللّه بن مسعود،
5 - عبدالرّحمان بن عوف،
6 - ابوحذيفه،
7 - همسرش «سهله»،
8 - سهل بن عمر،
9 - مصعب بن عمير،
10 - ابوسلمه،
11 - همسرش «ام سلمه»،
12 - عثمان بن مظعون،
13 - عامر بن ربيعه،
14 - همسرش «ليلى»،
15 - حاطب بن عمرو،
16 - سهل بن بيضاء.
يادآورى مىگردد كه اين هجرت در سال پنجم از بعثت روى داد.
پس از هجرت نخستين گروه، جناب «جعفر بن ابىطالب» به اشاره پيامبر به «حبشه» هجرت نمود و از پى او ديگر مسلمانانى كه زير فشار بودند به تدريج رفتند تا در آنجا شمار آنان به 82 نفر رسيد و با تدبير «جعفر» از دولت «حبشه» حق پناهندگى دريافت داشتند.
شركگرايان حاكم بر «مكّه» پس از دريافت خبر هجرت مسلمانان به آن سرزمين و استقرار آنان در آنجا، دو تن از سركردگانِ خود به نامهاى «عمرو بن عاص» و «عمارة بن وليد» را با هدايايى بسيار به دربار شاه حبشه گسيل داشتند تا مهاجران مسلمانان را با جلب نظر دولت آن كشور به حجاز بازگردانند.
«عمّاره» كه نقش وزير خارجه شركگرايان را بعهده داشت جوانى زيبا و عياش بود، هنگامى كه بر كشتى نشستند، بادهگسارى را آغاز كرد و چنان بدمستى كرد كه به معاون خويش گفت: از همسرش بخواهد كه او را ببوسد، و زمانى كه درخواست احمقانهاش پذيرفته نشد معاون خويش را به دريا افكند، امّا «عمرو بن عاص» نجات يافت. و از همانجا آتش دشمنى و كينه در ميان آنان برافروخته شد و مقدّمه شكست مأموريت ظالمانه آنان پديد آمد.
از ما چه مىخواهند؟
پس از ورود به دربار «حبشه»، «عمرو بن عاص» گفت:
پادشاها! گروهى از مردم ما بر ضدّ دين و آيين رسمى كشورمان بپاخاستهاند و به خدايان ما اهانت نموده و به كشور شما پناهنده شدهاند. تقاضاى ما آن است كه آنان را به كشورمان بازگردانى ...
«نجاشى» مسلمانان را خواست و به نماينده آنان «جعفر» گفت: اينان چه مىگويند؟
«جعفر» با درايت و شهامت به پاخاست و گفت: پادشاها! از اينان بپرسيد كه آيا ما برده آنان هستيم؟
«عمرو» گفت: هرگز!
«جعفر» گفت: بپرسيد كه آيا به آنان بدهكاريم؟
«عمرو» پاسخ داد: هرگز!
جعفر گفت: بپرسيد آيا در جامعه آنان خونى بر زمين ريختهايم و عادلانه تحت تعقيب هستيم؟
«عمرو» پاسخ داد: هرگز!
«جعفر» خروشيد كه: هان اى فرمانرواى خردمند «حبشه»! پس از اين بىخردان بپرس كه از ما چه مىخواهند؟
آنان به اذيّت و آزار ما پرداختند و ما از شرارت آنان خانه و كاشانه خويش را رها كرده و به اينجا آمدهايم؛ شاها! واقعيّت اين است كه خداى پرمهر در ميان ما پيامبرى برانگيخته كه ما را از شرك و بيداد و قمار و فحشا و زشتى و تباهى هشدار داده است و به نماز و ياد خدا و پرداخت حقوق محرومان و پيوند با نزديكان و عدالت و احسان فرمان مىدهد، و اين سياهكاران به مخالفت با حقّ و عدالت كمر بسته و به شكنجه و آزار او و پيروانش برخاستهاند ...
«نجاشى» پرسيد: هان اى جعفر! آنچه تو مىگويى همان ارزشهاى آسمانى است كه خدا، مسيح را نيز بر دعوت بدانها برانگيخت، اينك بگو ببينم آيا از آياتى كه او از جانب خدا آورده است، چيزى بخاطر دارى؟
جعفر گفت: آرى؛ چرا كه نه؟ و آنگاه به تلاوت سوره مباركه مريم پرداخت و از آغاز تا آيه 25 با ندايى دلنشين تلاوت كرد، و هنگامى كه به اين آيه رسيد كه:
وَ هُزّى اِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَبَاً جَنِيَّاً.(2)
و تنه درختِ خرما را به سوى خويشتن برگير و تكان ده! آنگاه است كه بر تو خرمايى تازه و پرطراوت فرو مىريزد ...
درست در اينجا بود، كه نه تنها محفل شاه كه خود او نيز با همه وجود تحت تأثير قرآن قرار گرفتند، به همين دليل هم فرياد برآورد كه: به خداى سوگند كه اين آيات و مفاهيم آنها، حق است و از سوى پروردگار جهان فرود آمده و آورنده اين مفاهيم يك انسان عادى نيست.
«عمرو بن عاص» كه آن منظره را نگريست گفت: شاها! جعفر و يارانش مخالفان حكومت ما هستند، آنان را بازگردانيد؛ امّا «نجاشى» بر چهره او نواخت و گفت: خاموش! اگر پس از اين نام پيامبر اينان را به بدى ياد كنى تو را به كيفر مىرسانم. و آنگاه به درباريان خويش دستور داد كه هداياى اين مردك را پس دهيد! و به جعفر و يارانش گفت: و شما از اين پس تا هر گاه كه در كشور ما بمانيد در امنيّت خواهيد بود. و دستور داد تا وسايل رفاه و آسايش مهاجران را فراهم سازند.
بدينسان، «عمرو بن عاص» و «عمّاره» سرافكنده و خوار به «مكّه» بازگشتند و مسلمانان در آنجا زندگى آزاد منشانه و برخوردار از حقوق بشر را آغاز كردند و تا تأسيس جامعه نوبنياد اسلامى در «مدينه» بوسيله پيامبر، و شكوه و اقتدار يافتن مسلمانان و فتح «خيبر»، در آنجا ماندند و درست در روز فتح «خيبر» بود كه وارد مدينه شدند.
پيامبر گرامى در استقبال از «جعفر» فرمود: امروز در اين انديشهام كه به فتح «خيبر» بيشتر شادمان باشم و يا به باز آمدن «جعفر» از «حبشه»؟
لا أَدْرى أَنَا بِفَتحِ خِيْبَرْ اَسُرُّ اَمْ بِقُدومِ جَعْفَر؟!
«جعفر» به همراه هفتاد نفر كه همگى آنان از مردم «حبشه» و شام بودند، و چهره سرشناسى چون «بحيراى راهب» در ميان آنان بود، به محضر پيامبر شرفياب شدند؛ و پيامبر گرامى سوره مباركه «يس» را براى حاضران تلاوت فرمود و آنان با شنيدن آيات قرآن، اشك شوق ريختند و پس از ايمان به خدا و پيامبر و قرآن، گفتند: اى پيامبر خدا! چقدر اين آيات از نظر واژهها و مفاهيم، به آياتى شباهت دارد كه بر مسيح عليه السلام فرود آمده است؟! و درست در آنجا بود كه آيات 82 تا 85 از سوره مائده، بر قلب مصفّاى پيامبر، و در مورد آنان فرود آمد.
تفسير
سرسختى و آشتى ناپذيرى يهود در اين آيات آفريدگار هستى از كينهتوزى و دشمنى يهود با پيروان قرآن پرده برداشته و مىفرمايد: بيقين سرسختترين مردم را در دشمنى با مؤمنان، يهوديان و شركگرايان خواهى يافت.
لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ اَشْرَكُوا
در بخش نخست آيه شريفه، يهود و شركگرايان را بدترين و كينهتوزترين دشمنانِ مردم باايمان عنوان مىسازد؛ چرا كه يهود براى شكستِ مسلمانان با شركگرايان و حقستيزان، همدل و همكار بودند. و اين در حالى بود كه آنان مىبايست نسبت به پيروان قرآن نزديكتر و پرمهرتر باشند و اينان را در برابر شرك و كفر يارى رسانند؛ چرا كه اينان به رسالت موسى ايمان داشتند و كتاب او را از سوى خدا مىشناختند؛ و كفرگرايان نه به خدا ايمان داشتند و نه به رسالت و كتابهاى آسمانى. و روشن است كه اين دشمنى، برخاسته از آفت ويرانگر حسد بود.
خردمندان و شايستهكرداران مسيحى و در ادامه سخن به موضع برخى از خردمندان و شايستهكرداران مسيحى اشاره نموده و مىفرمايد:
وَ لَتَجِدَنَّ اَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا اِنَّا نَصارى
و نزديكترين دوستان به مردم مسلمان و با ايمان را كسانى خواهى يافت كه مىگويند: ما مسيحى هستيم.
به باور گروهى از جمله «ابن عبّاس»، آيه شريفه در مورد هجرت مسلمانان به سرپرستى جعفر بن ابىطالب به حبشه فرود آمده است و منظور از اين گروه خردمند و حقجو و باانصاف، «نجاشى»، پادشاه «حبشه» و ياران او مىباشد. امّا به باور «مجاهد»، منظور كسانى هستند كه به همراه «جعفر» به محضر پيامبر شرفياب شدند و ايمان آوردند.
ذلِكَ بِاَنَّ مِنْهُمْ قِسّيسينَ وَ رُهْباناً
چرا كه بعضى از ايشان كشيشان و راهبانند.
در اين مورد سه نظر آمده است:
1 - به باور برخى، منظور اين است كه دوستى مسيحيان با پيروان اسلام بخاطر آن است كه گروهى از آنان بندگان خردمند خدا و پرستشگران او در كليساها و معابد هستند.
2 - امّا به باور برخى ديگر، واژه «قسّيسين»، عبارت از دانشوران و دانشمندان حقطلب آنان است.
3 - و پارهاى نيز بر آنند كه منظور، يكى از علماى بزرگ آنان است كه به پيروان او «قسيس» مىگفتند. و اين بدان دليل است كه پيروان مسيحعليه السلام، كتاب او را تحريف كردند و تنها اين مرد بود كه در برابر انحراف آنان پايدارى ورزيد و به راه حقّ و عدالت رهنمون شد.
وَ اَنَّهُمْ لايَسْتَكْبِرُونَ.
و بدان دليل است كه اين گروه حقگرا كه به قرآن وپيامبر ايمان آوردند، از اطاعت وفرمانبردارى از حق سرباز نمىزنند وتكبّر نمىورزند.
بدينسان آفريدگار هستى به پيامبر گرامى خبر داد كه همسايگان او كه آن حضرت را به راستى و درستى شناختهاند و بايد با او همدل وهمداستان گردند و به راه و رسم او و پيروانش مهر ورزند، با آن حضرت به دشمنى برمىخيزند امّا «نجاشى» و درباريان و ياران او از كشور «حبشه»، راه ايمان را در پيش مىگيرند و با مسلمانان و پيامبرشان راه دوستى و محبّت را مىگشايند. چرا كه گروهى از پيروان پيامبر به رهبرى «جعفر» و به دستور خود آن حضرت به حبشه هجرت كردند و خود پيامبر به فرمان خدا به «مدينه». و آنگاه واكنش شايسته و خردمندانه «نجاشى» و يارانش، و نيز واكنش زشت و ظالمانه يهود در برابر اين دو هجرت واين دو گروه مهاجر روشن گرديد.
واكنش خردمندانه در اين آيه شريفه قرآن به وصف آن خردمندان باانصاف پرداخته، مىفرمايد:
وَ اِذا سَمِعُوا ما اُنْزِلَ اِلَى الرَّسُولِ تَرى اَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِ
و هنگامى كه اين حقجويان، قرآن شريف را مىشنوند كه بر پيامبر گرامى فرود آمده، بخاطر آنكه آيات خدا و مفاهيم آسمانى را مىشناسند، جام ديدگانشان لبريز از اشك شوق مىگردد و باران اشك مىبارد.
يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ.
و مىگويند: پروردگارا! ما به پيامبرت و آياتى كه فروفرستادهاى ايمان آورديم و بر آسمانى بودن قرآن گواهى مىدهيم، پس ما را در زمره گواهىكنندگان به اين واقعيت، يعنى محمّد و امت او قرار ده و نام ما را در كنار نام آنان ثبت فرما!
به باور پارهاى منظور اين است كه: نام ما را در لوح محفوظ در رديف نام گواهان قرار ده. امّا به باور پارهاى ديگر يعنى: نام ما را با ايمانآوردگان به قرآن و آورندهاش ثبت فرما.
و به باور «جبايى» منظور اين است كه نام ما را در شمار كسانى قرار ده كه به درستىِ رسالت پيامبر و آسمانى بودن قرآن گواهى مىدهند.
وَ ما لَنا لانُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِ
چرا و با چه عذرى به قرآن و فروفرستنده آن، آفريدگار هستى ايمان نياوريم؟!
به باور برخى، آنان اين سخن را در برابر كسانى به زبان آوردند كه اين خردمندان را به خاطر ايمانشان به خدا و پيامبر و قرآن به باد سرزنش گرفتند؛ امّا به باور برخى ديگر، آنان نزد خود بر اين باور بودند كه بايد حق را بپذيريم و اگر كسى هم سرزنش كرد اين گونه پاسخ خواهيم داد.
روشن است كه منظور از واژه «حق» در آيه شريفه، قرآن است. و اين پندار كه بگوييم منظور آن است كه از جانب حق فرود آمده، درست نيست، چرا كه فرود آينده فرشته بود و نه قرآن.
پارهاى نيز بر آنند كه واژه «حق» در اينجا به مفهوم «پديدار شد» آمده است، بسان اين آيه شريفه كه مىفرمايد: «وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ...»(3)
و سكرات و نشانههاى مرگ پديدار شد ...
وَ نَطْمَعُ اَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحينَ.
و بدان اميد هستيم كه پروردگارمان ما را به خاطر ايمانمان، با مؤمنان و شايستهكرداران امّت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم وارد بهشت سازد.
پاداش پرشكوه حقگرايى و انصاف در ادامه سخن، آفريدگار پرمهر و حقشناس، به ترسيم پاداش پرشكوه حقجويى و حقگرايى و حقپويى پرداخته، مىفرمايد:
فَاَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا اَلْاَنْهارُ خالِدينَ فيها
پس به پاس آنچه گفتند و ايمان آوردند، خداى پرمهر و بندهنواز به آنان باغها و بوستانهايى پاداش مىدهد كه از زير درختان آنها جويبارها جارى است؛ و در آن جاودانه خواهند بود.
از آيه چنين دريافت مىگردد كه اين پاداش پرشكوه، به گفتار آگاهانه و خالصانه آنان ارزانى شده است؛ چرا كه از آيات، اين واقعيت هويداست كه آنان در گفتار خويش آگاهى و اخلاص داشتند و آنچه به زبان مىآوردند از ژرفاى جان و معرفت و اخلاص آنان سرچشمه مىگرفت، و باران اشك ديدگانشان نشانگر آن بود كه در برابر قرآن و آيات آن به حالت عشق روشنگر رسيدهاند؛ و مگر ايمان واقعى جز اين است؟
به باور برخى، از جمله «ابن عبّاس»، منظور از گفتار آنان، نيايش پرشور آنهاست كه مىگفتند: «پروردگارا! ما را از گواهان رسالت پيامبر و قرآن قرار ده!» و مىافزودند كه «ما بدان اميد هستيم كه پروردگارمان ما را با گروه شايستگان وارد بهشت پرطراوت و زيباى خود سازد ...»
«... فاكتبنا مَعَ الشّاهدين ... و نطمع اَن يدخلنا ربّنا...»
به هر صورت، از ديدگاه «ابن عبّاس»، منظور اين است كه آنان تقاضاى بهشت نمودند و خدا خواسته آنان را برآورد.
وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنينَ.
و اين است پاداش نيكوكاران و ايمانآوردگان. و به باور برخى ديگر، اين است پاداش مؤمنان و توحيدگرايان.
كيفر سهمگين كفرگرايان و ناسپاسان و در اين آيه شريفه به كفرگرايان و همه تكذيبكنندگان آيات خدا و پيامبران او، قرآن به سختى هشدار مىدهد و مىفرمايد:
وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَحيمِ.
و همه كسانى كه كفر ورزيدند و آيات ما را دروغ شمردند، اهل دوزخ و همدم آتشند.
در آيه مباركه، هشدار به همه كفرگرايان است و نه كفرگرايان اهل كتاب؛ و با اينكه هر كدام از دو آفت كفر و تكذيب آيات خدا، به تنهايى انسان را در خور دوزخ مىسازد، بدان جهت در آيه هر دو آفت آمده است كه كافران اهل كتاب هم، كفر و ناسپاسى پيشه ساخته بودند و آيات خدا را دورغ مىشمردند. با اين بيان پندار كسانى كه «او كذّبوا» گرفتهاند، درست نيست؛ چرا كه آنان به هر دو آفت كفر و تكذيب آيات گرفتار بودند.
و نيز روشن است كه در «تكذيب آيات» لازم نيست كه تكذيبكننده به درستى پندار خود آگاه باشد؛ چرا كه همين اندازه كه باور داشت اين آيات دروغ است، مىتوان او را تكذيبكننده عنوان داد گرچه به پندار خود نيز اطمينان نداشته باشد. او با همين باور بىاساس، در خور كيفر مىگردد؛ چرا كه خدا براى انسان راههاى هدايت و رسيدن به حق را قرار داده و مىتواند درست و نادرست بودن انديشهها و عقايد و افكار را با آن وسايل و راهها بيازمايد و درست را از نادرست بيابد.
صفحه : 121
بزرگتر
کوچکتر
بدون ترجمه
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
تصویر
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
77 - مراجعه شود به تفسیر سوره مائده ، آیه :67
78 - مراجعه شود به تفسیر سوره مائده ، آیه :67
79 - مراجعه شود به تفسیر سوره مائده ، آیه :67
80 - مراجعه شود به تفسیر سوره مائده ، آیه :67
81 - مراجعه شود به تفسیر سوره مائده ، آیه :67
82 - - بيقين سرسختترينِ مردم را در [ستيزهجويى و] دشمنى نسبت به كسانى كه ايمان آوردهاند، يهوديان و كسانى كه شرك ورزيدهاند، خواهى يافت، و بىترديد نزديكترين آنان را در دوستى با كسانى كه ايمان آوردهاند، كسانى خواهى يافت كه گفتند: ما مسيحى هستيم؛ اين از آن روست كه كشيشان وراهبان از آنانند [و برخى از آنان حقايق را به مسيحيان مىگويند ]و اينكه آنان [در برابر حقّ و عدالت] گردنكشى نمىكنند. 83 - و هنگامى كه آنچه را كه به سوى پيامبر فروفرستاده شده است، بشنوند، مىبينى كه بر اثر آن حقيقتى كه شناختهاند، [از ]چشمهايشان [باران] اشك [شوق] مىبارد [و ]مىگويند: پروردگارا! ما [به قرآن و آورنده آن] ايمان آورديم، پس [نام ]ما را با گواهىدهندگان [به رسالت پيامبر] ثبت فرما! 84 - و [نيز در برابر سرزنش حقستيزان مىگويند:] ما را چه شده است كه به خدا و آن حقيقتى كه به سوى ما آمده است ايمان نياوريم در حالى كه اميد مىبريم كه پروردگارمان ما را با گروه شايستگان [به بهشت] درآورد. 85 - پس به پاس آنچه گفتند، خدا باغهايى [در بهشتِ پرطراوت و پرمعنويتش ]به آنان پاداش داد كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است، در آنجا جاودانه مىمانند، و اين است [بخشى از ]پاداش [خدا به ]نيكوكاران. 86 - و كسانى كه كفر ورزيدند و آيات [و نشانههاى قدرت] ما را دروغ شمردند، آنان دوزخيانند. نگرشى بر واژهها «قسيس»: پيشوا و رهبر مذهبى مسيحيان. «رهبان»: به عابدان و تاركان دنيا كه در معبدها و كليساها و صومعهها به عبادت مىپردازند و يا كارى را به عنوان عبادت و براى تقرّب به خدا انجام مىدهند، گفته مىشود. اين واژه از ريشه «رهبت» - كه به مفهوم ترس است - گرفته شده و مفرد آن «راهب»، بسان «راكب» است. «تفيض من الدمع»: جام ديدگانشان از اشك لبريز مىشود و باران اشك مىبارد. «دمع»: اشك چشم. «طمع»: در اصل به مفهوم دل بستن به چيزى پسنديده آمده امّا اينك بيشتر در طمع و آز به كار مىرود و در آيه مورد بحث به مفهوم اميد، آرزو و دل بستن به چيزى شايسته و پسنديده آمده است. «صالح»: شايستهكردار و «مصلح» كسى است كه كار ديگران را به سامان آورد، به همين جهت به خدا «صالح» نمىگويند امّا «مصلح» گفته مىشود. «اثابهم»: به آنان پاداش ارزانى داشت. «محسنين»: نيكوكاران، احسانكنندگان. و احسان به مفهوم سودرسانى به ديگران است. «جحيم»: آتشى كه سخت شعلهور و برافروخته است. امّا در آيه شريفه، از نامهاى دوزخ مىباشد. شأن نزول مفسّران در شأن نزول و داستان فرود پنجمين آيه مورد بحث و آيات پس از آن، آوردهاند كه اين آيات در وصف «نجاشى» و يارانش فرود آمد كه داستان آنان اين گونه است: در آغاز دعوت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و درخشش اسلام، استبداد حاكم بر «مكّه» بر آن بود تا پيامبر گرامى و پيروان او را زير فشار بىرحمانه قرار دهد تا بدين وسيله از گسترش نور خدا جلوگيرى گردد. از اين رو شرك گرايان حاكم مقرّر كردند كه هر تيره و قبيلهاى آن گروه از افراد خود را - كه به قرآن و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم ايمان آوردهاند - سخت زير فشار و شكنجه قرار دهند؛ واين شيوه بيدادگرانه، آغاز شد و گروهى از پيروان پيامبر سخت گرفتار شدند، امّا گروهى نيز از شرارت قريش رستند. و خدا، پيامبر گرامى را بوسيله عموى گرانقدرش «ابوطالب» از شكنجه و شرارت آنان مصون داشت. با آغاز شرارتِ برنامهريزى شده استبداد حاكم، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم كه هنوز فرمان جهاد نيافته بود، آن گروه از پيروان خويش را كه بيشتر زير فشار بودند، موظّف به هجرت ساخت تا تحمّل ستم نكنند و خود را به اين وسيله - كه نوعى دفاع از خويشتن مىباشد - نجات دهند. پيامبر به آنان فرمود: ياران من! با شرايط شرارتبارى كه شركگرايان پديد آوردهاند، اينك جاى ماندن نيست، شما دست به هجرت بزنيد و به سرزمين «حبشه» كه فرمانروايى خردمند و شايستهكردار بر آن حكومت مىكند(1) كوچ كنيد كه آنجا دست بيدادگرى به شما نخواهد رسيد، و آنجا بساط زندگى را بگسترانيد تا خداى پرمهر گشايشى پديد آورد. پس از دستور پيامبر گرامى نخستين گروه از توحيدگرايان مهاجر، به سال پنجم از بعثت بود كه خويشتن را مخفيانه و با دقّت تمام از قلمرو قدرت شركگرايان رهايى بخشيده، و پس از رساندن خود به ساحل دريا و پرداخت نيمدينار كرايه، سوار بر كشتى شدند و راه «حبشه» را در پيش گرفتند و به سلامت به آنجا وارد شدند. ابن گروه كه نخستين گروه از مسلمانان مهاجر را تشكيل مىداد شمارشان به شانزده نفر مىرسيد، و نامشان از اين قرار است: 1 - عثمان، 2 - همسر عثمان «رقيه» كه دختر پيامبر بود، 3 - زبير بن عوام، 4 - عبداللّه بن مسعود، 5 - عبدالرّحمان بن عوف، 6 - ابوحذيفه، 7 - همسرش «سهله»، 8 - سهل بن عمر، 9 - مصعب بن عمير، 10 - ابوسلمه، 11 - همسرش «ام سلمه»، 12 - عثمان بن مظعون، 13 - عامر بن ربيعه، 14 - همسرش «ليلى»، 15 - حاطب بن عمرو، 16 - سهل بن بيضاء. يادآورى مىگردد كه اين هجرت در سال پنجم از بعثت روى داد. پس از هجرت نخستين گروه، جناب «جعفر بن ابىطالب» به اشاره پيامبر به «حبشه» هجرت نمود و از پى او ديگر مسلمانانى كه زير فشار بودند به تدريج رفتند تا در آنجا شمار آنان به 82 نفر رسيد و با تدبير «جعفر» از دولت «حبشه» حق پناهندگى دريافت داشتند. شركگرايان حاكم بر «مكّه» پس از دريافت خبر هجرت مسلمانان به آن سرزمين و استقرار آنان در آنجا، دو تن از سركردگانِ خود به نامهاى «عمرو بن عاص» و «عمارة بن وليد» را با هدايايى بسيار به دربار شاه حبشه گسيل داشتند تا مهاجران مسلمانان را با جلب نظر دولت آن كشور به حجاز بازگردانند. «عمّاره» كه نقش وزير خارجه شركگرايان را بعهده داشت جوانى زيبا و عياش بود، هنگامى كه بر كشتى نشستند، بادهگسارى را آغاز كرد و چنان بدمستى كرد كه به معاون خويش گفت: از همسرش بخواهد كه او را ببوسد، و زمانى كه درخواست احمقانهاش پذيرفته نشد معاون خويش را به دريا افكند، امّا «عمرو بن عاص» نجات يافت. و از همانجا آتش دشمنى و كينه در ميان آنان برافروخته شد و مقدّمه شكست مأموريت ظالمانه آنان پديد آمد. از ما چه مىخواهند؟ پس از ورود به دربار «حبشه»، «عمرو بن عاص» گفت: پادشاها! گروهى از مردم ما بر ضدّ دين و آيين رسمى كشورمان بپاخاستهاند و به خدايان ما اهانت نموده و به كشور شما پناهنده شدهاند. تقاضاى ما آن است كه آنان را به كشورمان بازگردانى ... «نجاشى» مسلمانان را خواست و به نماينده آنان «جعفر» گفت: اينان چه مىگويند؟ «جعفر» با درايت و شهامت به پاخاست و گفت: پادشاها! از اينان بپرسيد كه آيا ما برده آنان هستيم؟ «عمرو» گفت: هرگز! «جعفر» گفت: بپرسيد كه آيا به آنان بدهكاريم؟ «عمرو» پاسخ داد: هرگز! جعفر گفت: بپرسيد آيا در جامعه آنان خونى بر زمين ريختهايم و عادلانه تحت تعقيب هستيم؟ «عمرو» پاسخ داد: هرگز! «جعفر» خروشيد كه: هان اى فرمانرواى خردمند «حبشه»! پس از اين بىخردان بپرس كه از ما چه مىخواهند؟ آنان به اذيّت و آزار ما پرداختند و ما از شرارت آنان خانه و كاشانه خويش را رها كرده و به اينجا آمدهايم؛ شاها! واقعيّت اين است كه خداى پرمهر در ميان ما پيامبرى برانگيخته كه ما را از شرك و بيداد و قمار و فحشا و زشتى و تباهى هشدار داده است و به نماز و ياد خدا و پرداخت حقوق محرومان و پيوند با نزديكان و عدالت و احسان فرمان مىدهد، و اين سياهكاران به مخالفت با حقّ و عدالت كمر بسته و به شكنجه و آزار او و پيروانش برخاستهاند ... «نجاشى» پرسيد: هان اى جعفر! آنچه تو مىگويى همان ارزشهاى آسمانى است كه خدا، مسيح را نيز بر دعوت بدانها برانگيخت، اينك بگو ببينم آيا از آياتى كه او از جانب خدا آورده است، چيزى بخاطر دارى؟ جعفر گفت: آرى؛ چرا كه نه؟ و آنگاه به تلاوت سوره مباركه مريم پرداخت و از آغاز تا آيه 25 با ندايى دلنشين تلاوت كرد، و هنگامى كه به اين آيه رسيد كه: وَ هُزّى اِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَبَاً جَنِيَّاً.(2) و تنه درختِ خرما را به سوى خويشتن برگير و تكان ده! آنگاه است كه بر تو خرمايى تازه و پرطراوت فرو مىريزد ... درست در اينجا بود، كه نه تنها محفل شاه كه خود او نيز با همه وجود تحت تأثير قرآن قرار گرفتند، به همين دليل هم فرياد برآورد كه: به خداى سوگند كه اين آيات و مفاهيم آنها، حق است و از سوى پروردگار جهان فرود آمده و آورنده اين مفاهيم يك انسان عادى نيست. «عمرو بن عاص» كه آن منظره را نگريست گفت: شاها! جعفر و يارانش مخالفان حكومت ما هستند، آنان را بازگردانيد؛ امّا «نجاشى» بر چهره او نواخت و گفت: خاموش! اگر پس از اين نام پيامبر اينان را به بدى ياد كنى تو را به كيفر مىرسانم. و آنگاه به درباريان خويش دستور داد كه هداياى اين مردك را پس دهيد! و به جعفر و يارانش گفت: و شما از اين پس تا هر گاه كه در كشور ما بمانيد در امنيّت خواهيد بود. و دستور داد تا وسايل رفاه و آسايش مهاجران را فراهم سازند. بدينسان، «عمرو بن عاص» و «عمّاره» سرافكنده و خوار به «مكّه» بازگشتند و مسلمانان در آنجا زندگى آزاد منشانه و برخوردار از حقوق بشر را آغاز كردند و تا تأسيس جامعه نوبنياد اسلامى در «مدينه» بوسيله پيامبر، و شكوه و اقتدار يافتن مسلمانان و فتح «خيبر»، در آنجا ماندند و درست در روز فتح «خيبر» بود كه وارد مدينه شدند. پيامبر گرامى در استقبال از «جعفر» فرمود: امروز در اين انديشهام كه به فتح «خيبر» بيشتر شادمان باشم و يا به باز آمدن «جعفر» از «حبشه»؟ لا أَدْرى أَنَا بِفَتحِ خِيْبَرْ اَسُرُّ اَمْ بِقُدومِ جَعْفَر؟! «جعفر» به همراه هفتاد نفر كه همگى آنان از مردم «حبشه» و شام بودند، و چهره سرشناسى چون «بحيراى راهب» در ميان آنان بود، به محضر پيامبر شرفياب شدند؛ و پيامبر گرامى سوره مباركه «يس» را براى حاضران تلاوت فرمود و آنان با شنيدن آيات قرآن، اشك شوق ريختند و پس از ايمان به خدا و پيامبر و قرآن، گفتند: اى پيامبر خدا! چقدر اين آيات از نظر واژهها و مفاهيم، به آياتى شباهت دارد كه بر مسيح عليه السلام فرود آمده است؟! و درست در آنجا بود كه آيات 82 تا 85 از سوره مائده، بر قلب مصفّاى پيامبر، و در مورد آنان فرود آمد. تفسير سرسختى و آشتى ناپذيرى يهود در اين آيات آفريدگار هستى از كينهتوزى و دشمنى يهود با پيروان قرآن پرده برداشته و مىفرمايد: بيقين سرسختترين مردم را در دشمنى با مؤمنان، يهوديان و شركگرايان خواهى يافت. لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ اَشْرَكُوا در بخش نخست آيه شريفه، يهود و شركگرايان را بدترين و كينهتوزترين دشمنانِ مردم باايمان عنوان مىسازد؛ چرا كه يهود براى شكستِ مسلمانان با شركگرايان و حقستيزان، همدل و همكار بودند. و اين در حالى بود كه آنان مىبايست نسبت به پيروان قرآن نزديكتر و پرمهرتر باشند و اينان را در برابر شرك و كفر يارى رسانند؛ چرا كه اينان به رسالت موسى ايمان داشتند و كتاب او را از سوى خدا مىشناختند؛ و كفرگرايان نه به خدا ايمان داشتند و نه به رسالت و كتابهاى آسمانى. و روشن است كه اين دشمنى، برخاسته از آفت ويرانگر حسد بود. خردمندان و شايستهكرداران مسيحى و در ادامه سخن به موضع برخى از خردمندان و شايستهكرداران مسيحى اشاره نموده و مىفرمايد: وَ لَتَجِدَنَّ اَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا اِنَّا نَصارى و نزديكترين دوستان به مردم مسلمان و با ايمان را كسانى خواهى يافت كه مىگويند: ما مسيحى هستيم. به باور گروهى از جمله «ابن عبّاس»، آيه شريفه در مورد هجرت مسلمانان به سرپرستى جعفر بن ابىطالب به حبشه فرود آمده است و منظور از اين گروه خردمند و حقجو و باانصاف، «نجاشى»، پادشاه «حبشه» و ياران او مىباشد. امّا به باور «مجاهد»، منظور كسانى هستند كه به همراه «جعفر» به محضر پيامبر شرفياب شدند و ايمان آوردند. ذلِكَ بِاَنَّ مِنْهُمْ قِسّيسينَ وَ رُهْباناً چرا كه بعضى از ايشان كشيشان و راهبانند. در اين مورد سه نظر آمده است: 1 - به باور برخى، منظور اين است كه دوستى مسيحيان با پيروان اسلام بخاطر آن است كه گروهى از آنان بندگان خردمند خدا و پرستشگران او در كليساها و معابد هستند. 2 - امّا به باور برخى ديگر، واژه «قسّيسين»، عبارت از دانشوران و دانشمندان حقطلب آنان است. 3 - و پارهاى نيز بر آنند كه منظور، يكى از علماى بزرگ آنان است كه به پيروان او «قسيس» مىگفتند. و اين بدان دليل است كه پيروان مسيحعليه السلام، كتاب او را تحريف كردند و تنها اين مرد بود كه در برابر انحراف آنان پايدارى ورزيد و به راه حقّ و عدالت رهنمون شد. وَ اَنَّهُمْ لايَسْتَكْبِرُونَ. و بدان دليل است كه اين گروه حقگرا كه به قرآن وپيامبر ايمان آوردند، از اطاعت وفرمانبردارى از حق سرباز نمىزنند وتكبّر نمىورزند. بدينسان آفريدگار هستى به پيامبر گرامى خبر داد كه همسايگان او كه آن حضرت را به راستى و درستى شناختهاند و بايد با او همدل وهمداستان گردند و به راه و رسم او و پيروانش مهر ورزند، با آن حضرت به دشمنى برمىخيزند امّا «نجاشى» و درباريان و ياران او از كشور «حبشه»، راه ايمان را در پيش مىگيرند و با مسلمانان و پيامبرشان راه دوستى و محبّت را مىگشايند. چرا كه گروهى از پيروان پيامبر به رهبرى «جعفر» و به دستور خود آن حضرت به حبشه هجرت كردند و خود پيامبر به فرمان خدا به «مدينه». و آنگاه واكنش شايسته و خردمندانه «نجاشى» و يارانش، و نيز واكنش زشت و ظالمانه يهود در برابر اين دو هجرت واين دو گروه مهاجر روشن گرديد. واكنش خردمندانه در اين آيه شريفه قرآن به وصف آن خردمندان باانصاف پرداخته، مىفرمايد: وَ اِذا سَمِعُوا ما اُنْزِلَ اِلَى الرَّسُولِ تَرى اَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِ و هنگامى كه اين حقجويان، قرآن شريف را مىشنوند كه بر پيامبر گرامى فرود آمده، بخاطر آنكه آيات خدا و مفاهيم آسمانى را مىشناسند، جام ديدگانشان لبريز از اشك شوق مىگردد و باران اشك مىبارد. يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ. و مىگويند: پروردگارا! ما به پيامبرت و آياتى كه فروفرستادهاى ايمان آورديم و بر آسمانى بودن قرآن گواهى مىدهيم، پس ما را در زمره گواهىكنندگان به اين واقعيت، يعنى محمّد و امت او قرار ده و نام ما را در كنار نام آنان ثبت فرما! به باور پارهاى منظور اين است كه: نام ما را در لوح محفوظ در رديف نام گواهان قرار ده. امّا به باور پارهاى ديگر يعنى: نام ما را با ايمانآوردگان به قرآن و آورندهاش ثبت فرما. و به باور «جبايى» منظور اين است كه نام ما را در شمار كسانى قرار ده كه به درستىِ رسالت پيامبر و آسمانى بودن قرآن گواهى مىدهند. وَ ما لَنا لانُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِ چرا و با چه عذرى به قرآن و فروفرستنده آن، آفريدگار هستى ايمان نياوريم؟! به باور برخى، آنان اين سخن را در برابر كسانى به زبان آوردند كه اين خردمندان را به خاطر ايمانشان به خدا و پيامبر و قرآن به باد سرزنش گرفتند؛ امّا به باور برخى ديگر، آنان نزد خود بر اين باور بودند كه بايد حق را بپذيريم و اگر كسى هم سرزنش كرد اين گونه پاسخ خواهيم داد. روشن است كه منظور از واژه «حق» در آيه شريفه، قرآن است. و اين پندار كه بگوييم منظور آن است كه از جانب حق فرود آمده، درست نيست، چرا كه فرود آينده فرشته بود و نه قرآن. پارهاى نيز بر آنند كه واژه «حق» در اينجا به مفهوم «پديدار شد» آمده است، بسان اين آيه شريفه كه مىفرمايد: «وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ...»(3) و سكرات و نشانههاى مرگ پديدار شد ... وَ نَطْمَعُ اَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحينَ. و بدان اميد هستيم كه پروردگارمان ما را به خاطر ايمانمان، با مؤمنان و شايستهكرداران امّت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم وارد بهشت سازد. پاداش پرشكوه حقگرايى و انصاف در ادامه سخن، آفريدگار پرمهر و حقشناس، به ترسيم پاداش پرشكوه حقجويى و حقگرايى و حقپويى پرداخته، مىفرمايد: فَاَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا اَلْاَنْهارُ خالِدينَ فيها پس به پاس آنچه گفتند و ايمان آوردند، خداى پرمهر و بندهنواز به آنان باغها و بوستانهايى پاداش مىدهد كه از زير درختان آنها جويبارها جارى است؛ و در آن جاودانه خواهند بود. از آيه چنين دريافت مىگردد كه اين پاداش پرشكوه، به گفتار آگاهانه و خالصانه آنان ارزانى شده است؛ چرا كه از آيات، اين واقعيت هويداست كه آنان در گفتار خويش آگاهى و اخلاص داشتند و آنچه به زبان مىآوردند از ژرفاى جان و معرفت و اخلاص آنان سرچشمه مىگرفت، و باران اشك ديدگانشان نشانگر آن بود كه در برابر قرآن و آيات آن به حالت عشق روشنگر رسيدهاند؛ و مگر ايمان واقعى جز اين است؟ به باور برخى، از جمله «ابن عبّاس»، منظور از گفتار آنان، نيايش پرشور آنهاست كه مىگفتند: «پروردگارا! ما را از گواهان رسالت پيامبر و قرآن قرار ده!» و مىافزودند كه «ما بدان اميد هستيم كه پروردگارمان ما را با گروه شايستگان وارد بهشت پرطراوت و زيباى خود سازد ...» «... فاكتبنا مَعَ الشّاهدين ... و نطمع اَن يدخلنا ربّنا...» به هر صورت، از ديدگاه «ابن عبّاس»، منظور اين است كه آنان تقاضاى بهشت نمودند و خدا خواسته آنان را برآورد. وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنينَ. و اين است پاداش نيكوكاران و ايمانآوردگان. و به باور برخى ديگر، اين است پاداش مؤمنان و توحيدگرايان. كيفر سهمگين كفرگرايان و ناسپاسان و در اين آيه شريفه به كفرگرايان و همه تكذيبكنندگان آيات خدا و پيامبران او، قرآن به سختى هشدار مىدهد و مىفرمايد: وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَحيمِ. و همه كسانى كه كفر ورزيدند و آيات ما را دروغ شمردند، اهل دوزخ و همدم آتشند. در آيه مباركه، هشدار به همه كفرگرايان است و نه كفرگرايان اهل كتاب؛ و با اينكه هر كدام از دو آفت كفر و تكذيب آيات خدا، به تنهايى انسان را در خور دوزخ مىسازد، بدان جهت در آيه هر دو آفت آمده است كه كافران اهل كتاب هم، كفر و ناسپاسى پيشه ساخته بودند و آيات خدا را دورغ مىشمردند. با اين بيان پندار كسانى كه «او كذّبوا» گرفتهاند، درست نيست؛ چرا كه آنان به هر دو آفت كفر و تكذيب آيات گرفتار بودند. و نيز روشن است كه در «تكذيب آيات» لازم نيست كه تكذيبكننده به درستى پندار خود آگاه باشد؛ چرا كه همين اندازه كه باور داشت اين آيات دروغ است، مىتوان او را تكذيبكننده عنوان داد گرچه به پندار خود نيز اطمينان نداشته باشد. او با همين باور بىاساس، در خور كيفر مىگردد؛ چرا كه خدا براى انسان راههاى هدايت و رسيدن به حق را قرار داده و مىتواند درست و نادرست بودن انديشهها و عقايد و افكار را با آن وسايل و راهها بيازمايد و درست را از نادرست بيابد.
ترتیل استاد سعد الغامدی صفحه : 121
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 7 - حزب 13 - سوره مائده - صفحه 121
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا
مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر مجمع البیان
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مراثی (نوحه) توسط حاج محمود کریمی بمناسبت ذی الحجه درباره امام باقر علیه السلام از سایت شهید آوینی با عنوان یادگار کربلا از زهر کین مسموم شد (دودمه) (سال 93)
تلاوت توسط استاد محمد عبدالعزیزحصان درباره 29 - عنکبوت از سایت الکعبه با عنوان العنکبوت یا عبادی الذین آمنوا إن أرضی واسعة
سخنرانی درباره فرهنگ از سایت پی سی دانلود با عنوان سخنرانی دکتر الهی قمشه ای درباره نیایش مولانا - 3.46 مگابایت
ادعیه (دعاخوانی) توسط حاج مهدی سلحشور بمناسبت ذی الحجه درباره دعای عرفه از سایت شهید آوینی با عنوان دعای عرفه سال 85_قسمت سوم
مناجات توسط حاج سید رضا نریمانی بمناسبت رمضان المبارک از سایت راسخون با عنوان سید رضا نریمانی - سال 1395 - شب هفتم ماه مبارک رمضان - مناجات و دعا خوانی
اذان توسط استاد مصطفی اسماعیل از سایت تبیان با عنوان گلبانگ اذان
ترتیل توسط شیخ سعد الغامدی درباره 92 - لیل از سایت mp3quran.net با عنوان قرآن کریم سوره لیل - حفص از عاصم
مدایح (به شادی ) توسط کربلایی حسین طاهری درباره حضرت ابوالفضل ع از سایت عقیق با عنوان ام البنین چه پسری آوردی
درس حوزوی توسط آیت الله العظمی مظاهری درباره دین از سایت راسخون با عنوان جواز اشتراط خیار در ضمان و جواز ضمانت حال یا موجل
ندبه انتظار توسط کربلایی حمید علیمی بمناسبت شعبان المعظم درباره حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از سایت شهید آوینی با عنوان درد دل با امام زمان عج
کلیپ سخنان توسط آیت الله العظمی بهجت درباره دین از سایت مرکز تنظیم و نشر آثار آیت الله العظمی بهجت ره با عنوان دعا برای نجات همه مسلمانان از بلاها
کتاب صوتی توسط حجت الاسلام و المسلمین علی ملکی از سایت پی سی دانلود با عنوان ترجمه شنیداری قرآن کریم - ویژه جوانان و نوجوانان - علی ملکی - سوره الفجر
در باره ما
|
تماس با ما
|
نظرخواهی
خدمات تلفن همراه
مر
ا
جعه: 93,834,852