خدمات تلفن همراه
قرآن تبيان- جزء 8 - حزب 15 - سوره انعام - صفحه 142
نرم افزارهای رایگان تلفن همراه
بازی و سرگرمی
قرآن
مفاتیح
نهج البلاغه
صحیفه سجادیه
اوقات شرعی
مسائل شرعی
گنجینه معنوی
آشپزی
مناسبت ها
الحان قرآن
صحیفه نور امام خمینی ره
پنل عضویت
وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةَ وَکَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلًا مَّا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ
111 - - و اگر ما فرشتگان را [هم] بهسوى آنان فرود مىآورديم و مردگان [نيز به خواست ما] با آنان سخن مىگفتند، و هر چيزى را رويارويشان گرد مىآورديم، بازهم ايمان نمىآوردند، مگر اينكه خدا مىخواست؛ امّا بيشترشان جهالت مىورزند.
112 - و بدينسان شيطانهاى «انس» و «جن» را دشمن هر پيامبرى قرار داديم؛ آنها براى فريب [و گمراهگرى ]سخنان آراسته [و فريبنده خويش ]را به يكديگر القا مىكنند؛ و اگر پروردگارت مىخواست چنين نمىكردند؛ از اين رو آنان را با آنچه به دروغ مىبافند [و مىسازند ]واگذار!
113 - [آرى، آنان اين گونه رفتار مىكنند تا يكديگر را گمراه سازند ]و تا [بدين وسيله] دلهاى كسانى كه به جهان ديگر ايمان نمىآورند به آن [بافتههاى بىاساس ]گرايش يابد و آن را بپسندند؛ و تا آنچه بايد به دست آورند، [با ستم در حق خود و ديگران ]به دست آورند.
نگرشى بر واژهها «حشر»: راندن گروهى و يا كوچ دسته جمعى بسويى معلوم.
«زخرف»: آراسته شده؛ و برخى نيز آن را به مفهوم «طلا» گرفتهاند.
در روايت است كه: پيامبر گرامى وارد خانه خدا نشد تا فرمان داد نقشها و تصويرهايى كه شرك گرايان كعبه را با آنها آراسته بودند، پاكسازى شد: «انّه لم يدخل الكعبة حتى امر بالزخرف فنحى»
«غرور»: به چيزى كه ظاهرى زيبا و فريبنده و باطنى ناخوشايند و زشت دارد گفته مىشود. و به همين تناسب به شيطان گفته شده است، چرا كه انسان را به ظواهر فريبنده سرگرم و از فرجام كار زشت و غفلت، بىخبر مىسازد.
«تصغى»: ازر يشه «صغو» به مفهوم گوش دادن آمده است.
«اقتراف»: دست يازيدن به گناه.
تفسير اين همه حقستيزى چرا ؟! در ادامه سخن از بهانه جويى و حق ستيزى شرك گرايان و بيداد پيشگان، در نخستين آيه مورد بحث مىفرمايد:
وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا اِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتى وَحَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَىْءٍ قُبُلاً ما كانُوا لِيُؤْمِنُوآ
و اگر ما فرشتگان را بهسوى آنان فرو فرستيم كه آنها را با چشمان خويش بنگرند و همه آن فرشتگان به رسالت پيامبر گواهى دهند، و اگر مردگان را نيز زنده سازيم تا بر توحيدگرايى و يكتاپرستى ايمان آورند و قرآن و پيامبر را بپذيرند، بازهم شرك گرايان حق را نخواهند پذيرفت و ايمان نخواهند آورد. چرا كه آنان بر اثر شدّت كينهتوزى و حق ستيزى و وانهادن فرمانبردارى خدا و ايمان به او، كارشان به جايى رسيده است كه در مورد مشاهدات خويشتن نيز ترديد و بهانه جويى مىكنند.
آيه مورد بحث از نظر محتوا بسان اين آيه است كه مىفرمايد: و إِن يروا كسفا من السّماء ساقطاً يقولوا سحاب مركوم(162)
و اگر شرك گرايان پاره سنگى را بنگرند كه از آسمان برسرشان سقوط مىكند، مىگويند: اين ابرى است فشرده و متراكم!
در مورد واژه «قُبُلاً» و مفهوم آن ديدگاهها يكسان نيست:
1 - به باور «مجاهد» اين واژه، جمع «قبيل» و به مفهوم دسته دسته و گروه گروه آمده است، در آن صورت منظور اين است كه اگر ما هرچيزى را دسته دسته و به صورت اعجاز در يك جا گرد آورده و در برابر آنان قرار مىداديم، باز هم ايمان نمىآوردند. اين مفهوم از آن جهت براى آيه بسيار دور به نظر مىرسد كه در عرف چنين تقاضايى احمقانه، و انجام آن نيز بسيار شگفتانگيز است.
2 - امّا «فرّاء» مىگويد: اين واژه جمع «قبيل» به مفهوم «كفيل» مىباشد؛ و منظور اين است كه اگر فرشتگان را فرود مىآورديم و مردگان را زنده مىساختيم... اين شرك گرايان به كفالت و ضمانت آنان نيز ايمان نمىآوردند.
اين برداشت نيز از آيه، بسيار دور از ذهن به نظر مىرسد، مگر اينكه بگوييم منظور از اين سخن زنده ساختن و گرد آوردن همه موجودات زنده است كه پس از زنده شدن، آنهايى هم كه سخن نمىگويند به خواست خدا به زبان آيند و در مورد ضمانت و كفالت خويش سخن گويند تا اين هم، اعجاز ديگرى باشد و بر درستى دعوت پيامبر گواهى دهد.
3 - و برخى از مفسران نيز واژه «قُبُلاً» را به مفهوم روبرو گرفتهاند كه به باور ما بهتر به نظر مىرسد.
اِلاَّ اَنْ يَشآءَ اللَّهُ
به باور «حسن» منظور اين است كه آنان تنها در يك صورت حق را خواهند پذيرفت و ايمان خواهند آورد، و آن هم در صورتى است كه خدا آنان را زير فشار قرار دهد و بر ايمان مجبورشان سازد.
ياد آورى مىگردد كه اين ديدگاه از خاندان وحى و رسالت نيز در تفسير آيه شريفه رسيده است.
وَلكِنَّ اَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ.
در مورد اين فراز از آيه شريفه سه نظر است:
1 - به باور برخى منظور اين است كه بيشتر شركگرايان نمىدانند كه خدا بر اين كار تواناست و اگر بخواهد همه را به ايمان و حق پذيرى وادار مىكند.
2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه آنان نمىدانند كه هرگونه نشانه و معجزهاى هم ارائه شود، شرك گرايان ايمان نخواهند آورد.
3 - و پارهاى مىگويند: منظور اين است كه آنان به مصلحت خويش آگاه نيستند و در پى چيزى هستند كه بر ايشان سودى ندارد.
رهنمود آيه
افزون بر آنچه آمد، از آيه شريفه دو نكته ديگر دريافت مىگردد.
1 - نخست اينكه، اگر خداى پر مهر مىدانست كه آنان از فرو فرستادن معجزههاى بيشتر سود مىبرند و بيدار مىگردند، از اين كار دريغ نمىفرمود، چرا كه حكمت و فرزانگى او چنين كارى را لازم مىدانست، و اين نكته به ويژه از اينجا دريافت مىگردد كه آيه شريفه روشن مىسازد كه دليل نفرستادن معجزههاى پيشنهادى آنان، اين بود كه خدا مىدانست كه آنان ايمان نخواهند آورد.
2 - و نيز از آيه، اين نكته دريافت مىگردد كه اراده خدا، حادث است، و نه قديم؛ چرا كه جمله «إِن شاء الله» روشن مىسازد كه اگر اراده خدا بسان دانش و قدرت او، قديم بود، اين استثنا بىمورد مىشد؛ و همانگونه كه نمىتوانيم بگوييم: «مگر اينكه خدا بداند» يا «مگر اينكه خدا توانا باشد»، اينجا نيز نمىتوانستيم بگوييم: «مگر اينكه خدا بخواهد.»
چرا؟
با عنايت به اين نكته كه خدا ايمان آوردن آنان را نخواسته است و اگر مىخواست همه به اجبار ايمان مىآوردند، با اين وصف چرا نفرمود: آنان ايمان نياوردند و آينده آنان را به صراحت بيان نكرد، چرا كه وقتى خدا نخواهد، ايمان آنان تحقّق نخواهد يافت؟
پاسخ
در اين صورت ايمان آوردن و يا ايمان نياوردن آنان فاقد ارزش بود، چرا كه در پرتو اراده و آگاهى و انتخاب نبود، بلكه اجبارى مىنمود؛ و آمدن آيات و نشانهها و معجزهها نيز در اين راه نقش و اثرى نداشت و آمدن و نيامدن آنها يكسان مىنمود، در حالى كه واقعيت جز اينهاست. واقعيت اين است كه خدا در گزينش راه درست و نادرست به انسان قدرت انتخاب داده وآيات و نشانهها نيز براى هدايت او به راه درست و دورى گزيدنش از انحراف و اشتباه فرود آمده است.
شيطانهاى انس و جنّ پس از ترسيم نمونههايى از بهانه جويى و حق ستيزى شرك گرايان در برابر رسالت پيامبر و كتاب آسمانى او، اينك در اين آيه به سرگذشت پيامبران گذشته و بدرفتارى دشمنانشان با آنان مىپردازد تا بدينوسيله به پيامبرش آرامش خاطر بخشيده و او را در راه دعوت به توحيد و تقوا شكيباتر و آمادهتر سازد.
در اين مورد مىفرمايد:
وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطينَ الْاِنْسِ وَالْجِنِ
همانگونه كه شيطانهاى رنگارنگ از انسانها و جنيّان با تو و راه و رسم توحيدى و عادلانهات دشمنى مىورزند، براى پيامبران پيشين و امتهاى آنان نيز دشمنانى از اين گونه برگماشتيم.
چگونه؟
چگونه خدا براى هر پيامبرى شيطانهايى از جن و انس مىگمارد؟
در اين مورد ديدگاهها متفاوت است:
1 - به باور برخى منظور اين است كه: اى پيامبر! همانسان كه تو را با فرمان بعثت و فرستادنت بهسوى مردم و دعوت آنان بهسوى توحيد و تقوا و هشدارشان از شرك و بيداد و زشتى، در حقيقت تو را به دشمنى با حق ستيزان برانگيختهايم، پيامبران گذشته نيز فرمان يافته بودند كه با دشمنان حق و عدالت و دعوت توحيدى خويش به پيكار و دشمنى برخيزند. با اين بيان روشن است كه هرگاه خدا پيامبرى را به پيكار با حق ستيزان موظّف سازد، در حقيقت آن حق ستيزان را به دشمنى با او بر انگيخته است. به عبارت روشنتر هنگامى كه سردار سپاهى به يكى از رزم آوران خويش مىگويد: من فرمانده دشمن را در مبارزه حريف تو ساختهام، منظور اين است كه تو بايد با او به پيكار برخيزى. و بدينسان او را همدوش و حريف سردار خويش ساخته است.
2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه: ما به تو گزارش داديم كه آنها دشمن شما هستند، تا آنان را به چشم دشمن بنگرى و به هر صورتى كه شايسته و بايسته است، شر آنان را از خود دور سازى. اين سخن، بسان همان سخن است كه گفته مىشود: قاضى دادگاه، «حسن» را عادل، و «چنگيز» را فاسق ساخت. منظور اين است كه به عدالت اين و فسق آن حكم كرد و گواهىداد.
3 - از ديدگاه پارهاى منظور اين است كه: ما آنان را به حال خود رها كرديم تا اگر مىخواهند با پيام خدا و دعوت پيامبرش دشمنى ورزند. دشمنى آنان با
پيامبران به خواست خود آنان بود و نه به اجبار و فشار ما، چرا كه اجبار و اكراه با تكليف ناسازگار است.
4 - و ازديدگاه پارهاى ديگر منظور اين است كه: خدا پيامبران را به سوى آنان فرستاد و به آنان دستور داد كه از پرستشهاى خفت بار دست كشيده و به توحيدگرايى و تقوا روى آورند، و اين باعث دشمنى كور آنان با پيامبران گرديد.
با اين بيان مىتوان گفت: بدان دليل كه خدا پيامهاى آسمانى و پيامبران را فرستاد، او منشأ درگيرى حق گرايان وشرك گرايان و سبب اصلى شعلهور شدن دشمنى كور حق ستيزان با پيامبران است. نظير اين سخن از زبان «نوح» آمده است كه رو به بارگاه خدا گفت: پروردگارا، من جامعه و مردم خويش را شب و روز به توحيد و تقوا فرا خواندم و از شرك بيداد هشدارشان دادم، امّا دعوت خير خواهانه من جز بر گريز آنان نيفزود.
قال ربّ إِنى دعوت قومى ليلاً و نهاراً فلم يزدهم دعايى الاّ فراراً.(163)
شيطانهاى انس و جن كيانند؟ به باور گروهى از جمله «مجاهد»، منظور از اينها كفرگرايان «جن» و «انس» مىباشند؛ و به باور گروهى ديگر شيطانهاىِ از جنس انسان، كسانى هستند كه در گمراهى و انحراف مردم مىكوشند و شيطانهاى از جنس جنّيان، از نسل و تبار ابليساند.
تفسير «كلبى» از «ابن عباس» آورده است كه: ابليس، سپاه خويش را به دو گروه تقسيم كرد: گروهى را بهسوى انسانها و براى گمراهى آنان بسيج نموده و گروهى ديگر را بهسوى جنّيان گسيل داشته است. اين شيطانها كه براى گمراهى جنّيان و انسانها گسيل شدهاند، دشمنان پيامبران و مردم با ايمان هستند؛ آنها هر گاه يكديگر را مىبينند هم از گمراهگرى خود گزارش مىدهند وهم از شيوه كار زشت و ظالمانه خويش در به انحراف كشاندن بندگان خدا. و بدينسان در اين راه از يكديگر الهام گرفته و تجربه مىآموزند.
از حضرت باقرعليه السلام آوردهاند كه فرمود: شيطانها يكديگر را ديدار مىكنند و در اين ديدارها راه گمراهگرى را به يكديگر مىآموزند.
يُوحى بَعْضُهُمْ اِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً
آنها سخنان فريبنده و گمراهگرانهاى را كه به ظاهر آراسته و زيبنده مىنمايد، به يكديگر مىگويند و مىآموزند و آنگاه به وسيله آنها بندگان خدا را گمراه مىسازند.
وَلَوْشآءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ
اگر پروردگارت اراده فرموده بود كه با قدرت و اجبار، جلو گمراهگرى آنان را بگيرد مىتوانست و آنگاه آنها اين گونه گمراهگرى نمىكردند، امّا او به حكمت خويش آنها را مجبور نساخت تا اصل تكليف را مقرر داشته و مردم را مورد امتحان و آزمايش قرار دهد.
به باور برخى منظورِ آيه شريفه اين است كه: اگر خدا مىخواست، با فرستادن عذاب يا معجزهاى، آنها را زبون و وامانده مىساخت و از گمراه كردن مردم جلوگيرى مىكرد، امّا بر اساس فرزانگى و برنامهاش چنين نخواست و اصل تكليف و قدرت انتخاب را مقرر فرمود.
فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ.
بنابراين تو اى پيامبر! اندوه به دل راه نده و آنها را با آنچه به دروغ مىبافند واگذار كه سرانجام آنها را كيفر خواهيم كرد.
منظور آيه اين است كه نبايد پيامبر براى جلوگيرى از وسوسه آنها به زور و اجبار دست يازد، چنانكه در آيه ديگرى اين مفهوم را به اين صورت بيان مىكند كه: اعملوا ما شئتم إنه بما تعملون بصيرٌ.(164) هرچه مىخواهيد انجام دهيد كه او به آنچه انجام مىدهيد بيناست.
لازم به ياد آورى است كه اين جمله فرمان نيست تا به وجوب يا استحباب دلالت كند؛ بلكه به منظور هشدار آمده است تا اگر خواستند هشدار خدا را بپذيرند.
وَ لِتَصْغى اِلَيْهِ اَفْئِدَةُ الَّذينَ لا يُؤمِنُونَ بِالْاخِرَةِ
و شيطانها بافتههاى ظاهر فريب و آراسته خويش را به يكديگر القاء مىكنند تا دلهاى كسانى كه به سراى آخرت نمىگرايند و ايمان نمىآورند به آن سخنان گمراهگرانه و پرفريب بگرايد.
وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا ماهُمْ مُقْتَرِفُونَ.
و براى اينكه آنان اين بافتههاى گمراهگرانه را بپسندند و تا اينكه در راه دشمنى با پيامبر و ايمان آوردگان، به آنچه بايد دست يازند و آنچه را بايد به دست آورند، دست يازند و به دست آورند.
وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ
112 - مراجعه شود به تفسیر سوره انعام ، آیه :111
وَلِتَصْغَى إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُوا مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ
113 - مراجعه شود به تفسیر سوره انعام ، آیه :111
أَفَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَمًا وَهُوَ الَّذِی أَنزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتَابَ مُفَصَّلًا وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّکَ بِالْحَقِّ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ
114 - - [اى پيامبر! به آنان بگو:] آيا اينك داورى جز خدا بجويم با اينكه اوست كه اين كتاب [پر شكوه ]را كه در بردارنده [و پاسخگوى] همه نيازهاست بهسوى شما فرو فرستاده است؟! و كسانى كه كتاب [آسمانى] به آنان دادهايم [نيك ]مىدانند كه اين [كتاب] از سوى پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است؛ بنابر اين هرگز از ترديدگران مباش!
115 - و سخن پروردگارت بر اساس راستى و عدالت به انجام رسيد، و براى سخنان او هيچ دگرگون كننده نيست؛ و او شنوا و داناست.
116 - و اگر از بيشتر كسانى كه در [اين سر] زمين هستند پيروى نمايى، تو را از راه خدا گمراه مىسازند؛ آنان تنها از پندار [هاى خود و ديگران ]پيروى مىكنند و تنها به حدس و گمان مىپردازند.
117 - بىگمان پروردگارت به [حال وروز] كسانى كه از راه او [انحراف مىجويند و ]گم مىشوند داناتر است؛ و او راه يافتگان را بهتر مىشناسد.
118 - از اين رو اگر به آيات او ايمان داريد، از آنچه [به هنگام سر بريدنش ]نام [بلند و با عظمت ]خدا بر آن برده شده است بخوريد.
119 - و شما را چه مىشود كه از آنچه [به گاه سربريدنش] نام خدا بر آن برده شده است، نمىخوريد با اينكه [خدا] آنچه را بر شما حرام ساخته، جز آنچه به [خوردن] آن ناگزير گرديده باشيد [همه را] برايتان به روشنى بيان فرموده است؟ و براستى كه بسيارى، بىهيچ [آگاهى و ]دانشى [مردم را] با هواى دل خويش به گمراهى مىكشند؛ بىگمان پروردگارت [به كار ]تجاوزكاران داناتر است [و آنان را بهتر مىشناسد].
120 - و [به هوش باشيد و] گناه آشكار و نهان را وانهيد! چرا كه كسانى كه به گناه [و زشتى] دست مىيازند، به زودى در برابر آنچه بدان دست مىيازيدند، كيفر داده خواهند شد.
121 - و از آنچه [به گاه سر بريدنش] نام خدا بر آن برده نشده است، نخوريد، چرا كه [خوردن آن ]نافرمانى [خدا] ست؛ و شيطانها به دوستان خويش وسوسه مىكنند كه با شما [در اين مورد ]ستيزه نمايند؛ و [به هوش باشيد كه] اگر از آنها فرمان بريد، بىگمان شما [نيز] شرك گرا خواهيد بود.
122 - [آيا شركگرايى و توحيد گرايى يكسانند؟ ]و آيا كسى كه [به آفت شركگرايى دلش] مرده بود و ما او را [با روح ايمان و توحيدگرايى ]زنده ساختيم وبرايش نورى [كه روشنگرجان و راهش باشد ]پديد آورديم كه در پرتو آن، ميان مردم راه مىرود، [آيا چنين كسى] همانند كسى است كه در تاريكىهاست و هرگز از آن بيرون آمدنى نيست؟! [آيا اين دو، براستى يكسانند؟] آرى، براى كفرگرايان اين گونه آنچه انجام مىدهند آراسته شده است.
123 - و اين گونه در هر شهر و ديارى گناهكارانِ آن را زورمندانِ [آن ]قرار داديم [و آنان را به حال خود رها ساختيم] تا در آنجا به [فريب و ]دجّالگرى بپردازند، امّا آنان جز خويشتن را نمىفريبند و [مرگشان باد كه اين حقيقت را] در نمىيابند.
124 - و هنگامى كه معجزه [و نشانه]اى براى [هدايت] آنان بيايد، مىگويند: ما هرگز [به آن ]ايمان نمىآوريم تا بسان آنچه به پيامبران خدا داده شده است، به ما نيز داده شود! خدا به جايى كه رسالت خود را قرار مىدهد داناتر است؛ به - زودى، به كسانى كه دست به گناه [و زشتى ]يازيدهاند، به كيفر آنكه دست به فريبكارى مىزدند، در پيشگاه خدا رسوايى و عذابى سخت دامانگيرشان خواهد شد!
نگرشى بر واژهها «تبديل»: نهادن چيزى به اى چيز ديگر.
«صدق»: گزارشى كه واقعيت داشته باشد.
«عدل»: قرار دادن هر چيزى در جايگاه شايسته و بايسته آن، كه در برابر ستم و بيداد به كار مىرود.
«اكثر»: بيشتر.
«خرص»: اين واژه در اصل به مفهوم دريدن و پاره كردن آمده است، امّا بتدريج در دروغ به كار رفته و در آيه به مفهوم دروغ است.
«اعلم»: اين واژه هرگاه بدون «من» به كار رود داراى دو معناست:
1 - داناتر از هر چيز و هركس.
2 - دانا، كه در اين صورت به مفهوم «عليم» آمده است.
«و ذروا»: واگذاريد!
«ظاهر»: برون، و چيزى كه دريافت و ديدن آن ممكن باشد.
«باطن»: درون و چيزى كه درك و ديد آن دشوار باشد.
«كسب»: كارى كه براى به دست آوردن سود و يا دور ساختن زيان انجام مىگيرد.
«اقتراف»: به دست آوردن.
«اكابر»: اين واژه جمع «اكبر» است كه منظور بزرگان و سردمداران شهرها و جامعهها مىباشد.
«اجرام»: اين واژه به مفهوم بريدن و گسستن چيزى است كه بايد پيوند داده شود، و نيز به معناى اقدام به كار زشت وناپسند آمده است. و به همين مناسبت است كه به گناه نيز «جرم» گفته مىشود.
«صغار»: رسوايى وذلّتى كه انسان را به حقارت مىكشد.
شأن نزول الف - در داستان فرود دهمين آيه مورد بحث ديدگاهها متفاوت است:
1 - به باور «ابن عباس» اين آيه در مورد «حمزه» و «ابوجهل» فرود آمده است، چرا كه «ابوجهل» از دشمنان حق ستيز اسلام و پيامبر بود و هماره آن حضرت را مىآزرد. روزى جريان شرارت او بر ضد پيامبر به گوش «حمزه» رسيد و او با اينكه هنوز مسلمان نشده بود ناراحت شد و در اوج خشم با كمانى كه در دست داشت بهسوى ابوجهل شتافت و چنان بر سر او زد كه خون از سر و روى او سرازير شد و آنگاه نزد پيامبر رفت و ايمان آورد. و درست آنجا بود كه اين آيه فرود آمد.(165)
2 - امّا به باور «عكرمه» اين آيه در مورد «عمّار» و ايمان آوردن او و شرارت «ابوجهل» فرود آمده است.
از حضرت باقر عليه السلام روايتى رسيده است كه اين ديدگاه را تأييد مىكند.
3 - «ضحّاك» مىگويد: اين آيه در مورد «عمر» فرود آمده است.
4 - و «حسن» و گروهى برآنند كه پيام آيه شريفه جهانشمول است و شامل هر توحيدگرا و كافرى مىشود. به باور ما اين ديدگاه بهتر است، چرا كه همه ديدگاهها را نيز در بر مىگيرد.
ب - در داستان فرود آخرين آيه مورد بحث آوردهاند كه:
1 - اين آيه در نكوهش «وليد بن مغيره» فرود آمد، چرا كه او مىگفت: اگر رسالت و وحى و پيامى در كار بود، به خداى سوگند من بر اين كار از همگان شايستهتر بودم؛ چرا كه از نظر ثروت و امكانات از همه برتر ودر سن و سال نيز از همه بزرگترم.
2 - و آوردهاند كه اين آيه در باره «ابوجهل» فرود آمد؛ چرا كه او مىگفت: نسل و تبار «عبدمناف» در شرافت و عظمت با ما به رقابت برخاستهاند و كار ما با آنان بجايى رسيده است كه اينك بسان دو اسب در ميدان مسابقه شدهايم.
آنان مىگويند خدا به مردى از ما فرمان بعثت داده و او را به رسالت برگزيده است؛ امّا پاسخ من اين است كه به خداى سوگند به او ايمان نخواهم آورد، مگر اينكه بر ما نيز وحى شود؛ و آنگاه بود كه اين آيه بر قلب پيامبر نور فرود آمد: و إِذا جاءَتهم آيةٌ...(166)
تفسير آيا داورى جز خدا مىجوييد؟ در نخستين آيه مورد بحث روى سخن با پيامبر گرامى است و خدا به او فرمان مىدهد كه به اين كفرگرايان بگو:
اَفَغَيْرَ اللَّهِ اَبْتَغى حَكَماً
پس آيا داورى جز خداى يكتا بجويم و برگيرم؟
دو واژه «حكم» و «حاكم»، هردو به مفهوم «داور» آمدهاند، امّا واژه نخست مناسبتر و زيبندهتر است چرا كه اين واژه به معناى كسى است كه براى داورى زيبندهتر بوده و سزاوار است كه در داورىِ بر كارها به او مراجعه شود و او به ناروا و بيداد داورى نمىكند، امّا «حاكم» ممكن است به عدالت و يا ستم داورى كند! و منظور آيه شريفه نيز اين است كه: آيا سزاوار است كه كسى از داورى خدا روى گرداند و يا داورى ديگران را همرديف داورى خدا قرار دهد؟!
وَهُوَ الَّذى اَنْزَلَ اِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً
واژه «تفصيل» به مفهوم روشن ساختن معنا در قالب واژههاست، به گونهاى كه پيام مورد نظر از هر نوع اشتباه و گنگ و نارسا و سر بسته بودن، به دور باشد.
در مورد تفسير آيه ديدگاهها اندكى باهم متفاوت است:
1 - به باور «برخى» منظور اين است كه: خداى يكتا كسى است كه قرآن را بهسوى شما فرو فرستاد و همه مقررات وموضوعات مورد نياز جامعه شما را به روشنى در آن بيان داشت.
2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه: ميان راست و دروغ و حق و باطل بوسيله آن جدايى افكند و هر كدام را جدا ساخت.
3 - و از ديدگاه پارهاى منظور اين است كه: حلال را از حرام و كفر را از ايمان و توحيد را از شرك جدا ساخت.
وَالَّذينَ اتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْلَمُونَ اَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِ
و پيروان تورات و انجيل به خوبى مىدانند كه قرآن از سوى پروردگارت بر تو به حق فرو فرستاده شده است و همه مفاهيم و موضوعات و ديدگاههاى آن درست و تشويقها، هشدارها، داستانها و مثالهاى گوناگون آن روشنگر و درس آموز و بجاست.
از ديدگاه برخى منظور از واژه «بالحق» اين است كه: پيروان كتابهاى آسمانى بوسيله دليل و برهان كه پيش از اين در اختيارشان قرار گرفته، پىبردهاند كه قرآن كتاب خداست.
در مورد واژه كتاب در آيه شريفه دو نظر است:
1 - به باور بيشتر مفسران منظور كتابهاى پيشين آسمانى است كه به پيروان آنها داده شده است.
2 - امّا به باور برخى منظور از كتابِ مورد اشاره، قرآن شريف است كه بوسيله پيامبر گرامى به ياران آن حضرت و بزرگان صدر اسلام و مجاهدان «بدر» و نسلهاى آينده ارزانى شده است.
فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرينَ.
در اين فراز روى سخن با پيامبر گرامى است، امّا منظور مردم مىباشند. و برخى نيز بر آنند كه روى سخن با هر تلاوت كننده قرآن، يا شنونده آن است؛ كه اى پيامبر! و يا اى شنونده و تلاوت كننده آيات خدا از ترديد كنندگان مباش و يقين داشته باش كه قرآن كتاب خداست.
از ديدگاه «ابومسلم» روى سخن تنها با پيامبر بوده و هدف از آن اين است كه بر يقين و آرامش قلبى آن حضرت افزون گردد. و اين پيام نظير پيام اين آيه است كه مىفرمايد: ... فلا تكن فى صدرك حرج منه(167) هان اى پيامبر! اين قرآن كتابى است كه به سوى تو فرو فرستاده شده است؛ پس نبايد از جانب آن در سينه و ژرفاى دل تو تنگى باشد...
در دوّمين آيه مورد بحث آفريدگار هستى به وصف كتابى كه بر پيامبر گرامى فروفرستاده است پرداخته و مىفرمايد:
وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقاً وَعَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِه
در تفسير آيه، ديدگاهها يكسان نيست:
1 - به باور برخى منظور اين است كه: قرآن در بردارنده همه چيز و به گونهاى در اوج جامعيت و كمال است كه نه مىتوان چيزى بر آن افزود و نه كاست.
2 - امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه: قرآن شريف با توجه به نيازهاى فرد و جامعه و به صورت تدريجى فرود آمده و به گونهاى بر اساس حكمت خدا كامل شده است كه كتابى بسان آن نخواهد بود.
3 - از ديدگاه «ابومسلم» واژه «كلمه» در قرآن شريف به مفهوم «دين» خداست، كه در آيه ديگرى نيز مىفرمايد: و دين خداست كه برتر و بالاتر است.
و كلمة اللَّه هى العليا(168)
4 - و از ديدگاه پارهاى ديگر منظور از «كلمه» در آيه شريفه، «حجّت» خدا بر بندگان است.
با اين بيان منظور آيه شريفه اين است كه:
و سخن يا كتاب و يا دين پروردگارت بر اساس راستى و عدالت و بدور از دروغ، و پاك و پاكيزه از بيداد و ستم، به اوج كمال رسيد.
لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِه
در اين مورد نيز دو نظر است:
1 - به باور «قتاده» منظور اين است كه: هيچ كس نمىتواند احكام و مقررات خدا را دگرگون سازد و تغيير دهد؛ چرا كه ممكن است گاهى واژها و قالبها را دگرگون سازند و بسان پيروان كتابهاى آسمانى پيشين آن را دستخوش تحريف سازند، امّا واقعيت احكام و مقررات خدا تغيير نمىكند و تغيير اين واژهها چيزى نيست كه به پيام و هدف آن زيان برساند.
نامبرده مىافزايد: واژه «كلمه» گاه به مفهوم «حكم» آمده است، كه نمونهاش اين آيه شريفه است كه مىفرمايد: اين گونه، سخن يا فرمان پروردگارت بر كسانى كه نافرمانى كردند، تحقّق يافت...
و كذلك حقت كلمة ربك...(169)
و پيامبر گرامى در وصف بانوان فرمود: آنان مزرعههايى هستند كه به فرمان خدا بر خود حلال ساختهايد.
2 - امّا به باور برخى ديگر منظور از دگرگون ناپذيرى كلمات خدا اين است كه: قرآن از دستبرد دستهاى خيانتكار مصون ومحفوظ خواهد ماند و دستخوش تحريف و تغيير نخواهد شد؛ چرا كه در آيه ديگرى اين واقعيت تضمين شده است. و انا له لحافظون.(170)
برخى در آيه شريفه: ... و صدقت بكلمات ربّها ...(171) واژه «كلمات» را به مفهوم احكام و مقررات گرفتهاند كه به باور ما درست نيست و نمىتوان «كلمات» را به مقررات و احكام معنا كرد، چرا كه برخى از احكام و مقررات بر اساس حكمت و مصلحت براى شرايط و زمان و مكان خاص است و آنگاه با نسخ تغيير مىپذيرد در حالى كه آيه مورد بحث، «كلمات» خدا را تغيير ناپذير عنوان مىسازد.
وَهُوَ السَّميعُ الْعَليمُ.
و خدا هم شنواست وگفتار و رازگويى بندگان را مىشنود و هم داناست و از ژرفاى جانشان آگاه است.
در آيات پيش در باره قرآن و عظمت اين كتاب پرشكوه سخن رفت، اينك در اين آيه شريفه آفريدگار هستى هشدار مىدهد كه اگر از قرآن پيروى نكنيد هم خود گمراه مىگرديد و هم ديگران را به گمراهى مىكشيد.
وَ إِنْ تُطِعْ اَكْثَرَ مَنْ فِى الْاَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ
به باور برخى در اين آيه روى سخن به ظاهر با پيامبر گرامى است، امّا منظور ديگرانند. امّا به باور برخى ديگر منظور هم پيامبر است و هم امّت.
واژه «طاعت» به مفهوم فرمانبردارى از فرمانروا و پيشواست، و تفاوت ميان دو واژه «اطاعت» و «اجابت» اين است كه در واژه نخست فرمانبر از فرمانده، از نظر موقعيت و مقام فروتر است، امّا در واژه دوّم اين گونه نيست.
منظور از «اكثر مَنْ فى الأرض»، كفرگرايان و بيدادگرانند، كه بيشتر مردم روى زمين را تشكيل مىدهند. با اين بيان خدا به پيامبرش هشدار مىدهد كه: اگربيشتر مردم روى زمين را فرمانبرى، تو را از دين خدا به بيراهه مىبرند.
از آيه شريفه اين نكته دريافت مىگردد كه در دين خدا و شناخت حق و پايبندى واقعى به ارزشها نبايد شمار جمعيَت را ملاك و معيار قرار داد چرا كه ممكن است اكثريت در ستم و بيداد باشند و اقليّتى در راه حق و عدالت.
اِنْ يَتَّبِعوُنَ اِلاَّ الظَّنَّ وَ اِنْ هُمْ اِلاَّ يَخْرُصُونَ.
آنان جز از پندار پوچ خود پيروى نمىكنند و آنان فقط دروغ مىگويند.
برخى نيز بر آنند كه: آنان بر اساس دانش و شناخت سخن نمىگويند، بلكه از روى حدس و گمان حرف مىزنند.
«ابن عباس» در اين مورد آورده است كه قرآن شريف بدان دليل كفر گرايان را در اين آيه افزون بر گمراهى عقيدتى و فكرى، دگرباره گمراه مىخواند كه پيامبر و مردم با ايمان را به خوردن مردار توصيه مىكردند و آنان را به باد انتقاد مىگرفتند كه چرا آنچه را خود مىكشيد، مىخوريد امّا آنچه را خدا مىكشد، از آن بهره نمىبريد.
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبيلِه وَهُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ.
در اين آيه شريفه نيز روى سخن با پيامبر است، امّا منظور امت مىباشند و مىفرمايد:
بىگمان پروردگارِ تو به حال گمراهان و آنانى كه از راه او انحراف مىجويند داناتر است.
چگونه؟
چگونه مىتوان گفت خدا داناتر است؟
اگر منظور اين است كه او از كسانى كه مىدانند داناتر است، اين برداشت درست به نظر نمىرسد؛ و اگر گفته شود از كسانى كه نمىدانند داناتر است كه باز هم سخن بيهوده و بىاساسى است؛ پس منظور چيست؟
پاسخ
منظور اين است كه خدا از كسانى كه مىدانند، داناتر است، چرا كه دانش و آگاهى خدا بر هر پديدهاى در ابعاد گوناگونى است كه بر ديگران پوشيده است. او، به گذشته و آينده پديدهها و حقيقت و ماهيت آنها داناست و از سرنوشت آنها تا روز رستاخيز و پس از آن آگاه است، امّا ديگران از چنين آگاهى و دانشى بىبهرهاند و تنها از اندك آگاهى برخوردارند و نا آگاهيهاى آنان بسيار گسترده است. با اين بيان مىتوان گفت خدا از همه كسانى كه مىدانند داناتر است. امّا نمىتوان گفت: او از كسانى كه نمىدانند داناتر است، چرا كه در صفت تفضيلى اشتراكِ در وصف و افزونى آن براى كسى كه وصف مىگردد لازم است؛ مگر بطور مجاز بكار رود.
وَهُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ.
آفريدگار هستى به حال كسانى كه در بيراههها سرگردانند و به حال كسانى كه در مسير توحيد و تقوا و آزادگى و عدالت گام مىسپارند و به پاداش پرشكوه آن مىرسند داناتر است.
از آيه شريفه اين نكته دريافت مىگردد كه گمراهى و گمراهگرى كار انسانهاست، و اين نشانگر پوچى پندار جبرگرايان است.
و نيز دريافت مىگردد كه پيروى از پندار و گمان و يا فريفته شدن به «اكثريت» روا نيست.
اميرمؤمنانعليه السلام به حارث همدانى فرمود:
الحق لايعرف بالرّجال، إِعرف الحق تعرف اهله(172)
دوست من! حق و عدالت به فزونى جمعيت و يا حضور چهرههاى پرسر و صدا در جايى، شناخته نمىشود، حق را بشناس تا آنگاه حقجويان و حق طلبان را بشناسى.
شيوههاى شرك آلود و ظالمانه را رها كنيد قرآن پس از نفى بافتههاى كفرگرايان در مورد گوشت مردار، اينك در اين آيه شريفه مىفرمايد:
فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهُ عَلَيْهِ
پس اگر به آيات او ايمان داريد از آنچه نام خدا به هنگام ذبح بر آن برده شده است، بخوريد.
در مورد پيوند اين آيه به آيات گذشته بحث است:
1 - به باور گروهى پيوند اين آيات به گذشته، اين گونه است كه در آيات پيش در مورد راه يافتگان سخن رفت و اينك در ادامه آن مىافزايد كه بخشى از هدايت اين است كه آنچه را خدا حلال شناخته است، بخوريد و آنچه حرام شمرده است، از آن دورى گزينيد.
2 - امّا به باور گروهى ديگر رابط و پيوند آيات اين گونه است كه: شرك گرايان به مردم مسلمان خرده گرفتند كه چرا شما آنچه را خود مىكشيد از گوشت آنها بهره مىبريد، امّا آنچه را خدا مىكشد و مردار مىگردد، ازآن بهره نمىبريد؟
و خدا به آنان هشدار داد كه دست از شرارت و جهالت برداريد و از آنچه به هنگام سربريدنش نام خدا بر آن برده شده است، بخوريد!
در آيه شريفه واژه «كلوا» امر است، امّا به مفهوم وجوب نيست، بلكه اباحه را مىرساند و منظور اين است كه به هنگام سربريدن حيوانات نام خدا بر آنها برده شود، در اين صورت مىتوان از گوشت آن خورد، امّا گوشت «مردار» و حيوان و پرندهاى كه به هنگام سربريدن و يا شكار آن نام «بت» بر آن برده شود، نمىتوان از آن بهره برد.
منظور از بردن نام خدا، اين است كه «بسم الله» گفته شود. پارهاى نيز گفتن هر نامى از نامهاى بلند و با عظمت خدا را در اين مورد كافى مىدانند.
در مورد بسنده بودن گفتن «بسم الله»، همه دانشمندان اتفاق نظر دارند، امّا در مورد آوردن نامى از نامهاى خدا و يا وصفى از اوصاف او، همچون: «باسم الرّحمان» يا «باسم القديم» يا «باسم القادر لنفسه» يا «باسم العالم لنفسه» و نظير اين وصفها و ويژگيهاى خدا، اتفاق نظر نيست.
به نظر مىرسد كه آوردن وصفى از اوصاف خدا نيز به هنگام ذبح حيوانات كافى است، چرا كه قرآن مىفرمايد: قل ادعوا الله او ادعوا الرّحمان ايّاما تدعوا فله الاسماء الحسنى.(173)
اى پيامبر! بگو: خدا را بخوانيد يا «رحمان» را، هركدام را بخوانيد، براى او نامهاى نيكوتر است.
اِنْ كُنْتُمْ بِاياتِه مُؤْمِنينَ.
اگر براستى خدا و پيامبرش را شناخته و به درستى پيام و راستگويى پيام آور خدا ايمان داريد، پس هر آنچه حلال و روا شناخته شده است بخوريد، نه آنچه را خدا حرام كرده است.
رهنمود آيه
از آيه مورد بحث اين رهنمود دريافت مىگردد كه برحيوانى كه سر بريده مىشود، بايد نام خدا برده شود.
با اين بيان، نبايد از گوشت حيواناتى كه بوسيله كفرگرايان ذبح مىگردند، بهره برد و آنها را پاك و حلال شمرد، چرا كه آنان نام خداى يكتا را نمىبرند، و اگر ببرند نيز به لزوم آن عقيده ندارند و آن كار را واجب نمىدانند. و افزون بر اين ، آنان نام خدايى را مىبرند كه شريعت «موسى» و «مسيح» را ماندگار ساخته است. با اين بيان روشن است كه آنان نام خداى يكتا را نمىبرند.
وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ
و شما را چه شده است كه از آنچه نام خدا بر آن برده شده است نمىخوريد؟
به باور پارهاى منظور اين است كه، شما را نزيبد از آنچه به هنگام سربريدنش نام خدا بر آن برده شده است، نخوريد.
وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ اِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ اِلَيْهِ
با اينكه خدا آنچه را بر شما حرام كرده - جز آنچه به خوردن آن ناگزير شدهايد - همه را براى شما به روشنى بيان نموده است.
به باور برخى منظور ازبيان آنچه تحريم شده، اين آيه مباركه است كه مىفرمايد:
حرُمت عليكم الميتةُ و الدّم و لحم الخنزير و ما اُهِّلَ لغير الله به...(174)
مردار، خون، گوشتِ خوك، و آنچه به نام غير خدا كشته شده باشد، و... بر شما تحريم شده است.
امّا بدان دليل كه سوره «مائده» پس از سوره «انعام» فرود آمده، اين ديدگاه درست به نظر نمىرسد؛ مگر اينكه بگوييم، آنچه در اين مورد تحريم گرديده است نخست به زبان پيامبر بيان شده و پس از آن در قالب آيات بر پيامبر گرامى فرود آمده است.
برخى نيز بر آنند كه منظور از بيان آنچه تحريم شده، اين آيه است كه مىفرمايد:
قل لا اجد فيما اوحى الىّ محرّماً على طاعمٍ يطعمه إلاّ اَن يكون ميتة...(175)
اى پيامبر! به شرك گرايان بگو: در آنچه به من وحى شده است بر خورندهاى كه آن را مىخورد هيچ حرامى نمىيابم، مگر آنكه مردار يا خون ريخته شده يا گوشت خوك... باشد...
إلاّ ما اضطررتم إليه
تنها در يك صورت رواست كه از خوردنيهايى كه تحريم شده است، بخوريد. و آن هنگامى است كه براى نجات جان از گرسنگى، به اندازهاى كه جانتان حفظ شود، بخوريد.
برخى نيز برآنند كه فرد گرسنه، هم مىتواند به اندازهاى كه سير شود بخورد و هم تا هنگامه نجات از گرسنگى و مرگ و دست يافتن به غذاى حلال، مقدارى از آن غذاى حرام يا مردار را پس انداز نمايد.
به باور «جبايى» از آيه شريفه اين نكته دريافت مىگردد كه انسان به هنگامه اجبار از سوى ديگران، مىتواند از غذاهاى حرام بخورد، چرا كه او هم جانش در خطر است.
وَاِنَّ كَثيراً لَيُضِلُّونَ بِاَهْوآئِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ
بسيارى از مردم، ديگران را از روى نادانى، با هواها و هوسهاى دل خويش گمراه مىسازند.
اِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعْلَمُ بِالْمُعْتَدينَ.
آرى، پروردگارت به حال كسانى كه از حق بهسوى باطل مىگرايند و از مرز مقررات خدا مىگذرند، داناتر است.
وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْاِثْمِ وَباطِنَهُ
در تفسير اين فراز از آيه شريفه نظراتى آمده است:
1 - به باور گروهى از جمله «قتاده» و «مجاهد» و «انس» منظور اين است كه: از هر آنچه گناه و نافرمانى خداست، در آشكار و نهان پروا كنيد.
2 - اما به باور «جبايى» منظور از گناه ظاهر، كارهايى است كه بوسيله اعضا و اندامها انجام مىشود و منظور از گناه باطنى كار قلب و دل است.
3 - از ديدگاه پارهاى منظور از گناه آشكار، زنا و منظور از گناه نهان يارگيرى پنهانى است.
4 - و ازديدگاه پارهاى ديگر همچون «سعيد بن جبير» گناه آشكار، زناى با محارم و گناه نهان، زناى با بيگانه است.
«ضحّاك» در اين مورد آورده است كه: در جاهليت زناى آشكار، گناه و كارى زشت شمرده مىشد، امّا زناى درنهان را گناه نمىدانستند.
به هر حال به باور ما ديدگاه نخست - كه همه ديدگاهها را در بر دارد - از همه آنها بهتر به نظر مىرسد.
اِنَّ الَّذينَ يَكْسِبُونَ الْاِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِما كانُوا يَقْتَرِفُونَ.
آن كسانى كه دست به گناه و زشتى مىيازند، به زودى در برابر آنچه بدان دست يازيده و به دست آوردهاند، كيفر خواهند شد.
در ادامه سخن، قرآن شريف مىفرمايد:
وَ لاتَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَاِنَّهُ لَفِسْقٌ
و از آنچه به هنگام سربريدنش نام خدا بر آن برده نشده است، نخوريد.
آيه شريفه به صراحت بيانگر اين واقعيت است كه به هنگام بريدن سر حيوان بايد نام خدا را بر زبان جارى كرد و اين نشانگر وجوب اين دستور است؛ چرا كه اگر جز اين باشد بايد خوردن گوشت حيوانى كه به هنگامه سربريدن آن نام خدا بر آن برده نشده است، حرام نباشد، در صورتى كه حرام است و آيه شريفه آن را فسق و گناه مىشناسد.
و نيز از آيه مورد بحث اين نكته دريافت مىگردد كه خوردن گوشت حيوانى كه بوسيله كفرگرايان ذبح مىشود - خواه اهل كتاب باشند يا نباشند، وخواه نام خدا را بر آن ببرند يا نبرند - روا نيست؛ چرا كه آنان خداى يكتا را نمىشناسند تا به نيّت و براى تقرب به او نامش را ببرند.
در مورد حيوانى كه بوسيله مسلمان ذبح شده، امّا نام خدا بر آن برده نشده است، ديدگاهها متفاوت است:
1 - به باور گروهى خوردن گوشت آن - خواه از روى قصد يا از روى فراموشى نام خدا را نبرده باشند - حرام است.
2 - امّا در برابر آن گروه، از «شافعى» آوردهاند كه: در هر دو صورت حلال است.
3 - از ديدگاه «ابوحنيفه» اگر ازروى قصد و آگاهى بردن نام خدا ترك شود، حرام و اگر فراموش گردد حلال است.
4 - از امامان نور نيز ديدگاه سوم روايت شده است.
وَ اِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ اِلى اَوْلِيآئِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ
دانشمندان مذهبى و سردمداران گستاخ و سركش كفرگرايان، به دنبالهروهاى خود اشاره مىكنند كه در باره حلال بودن «مردار» با شما به كشمكش و ستيزه برخيزند.
به باور برخى، شركگرايان عرب با توحيدگرايان به ستيزه پرداخته و مىگفتند: چگونه شما حيوانى را كه خودتان مىكشيد حلال مىشماريد، امّا آن را كه خدا كشته است حرام مىدانيد، در حالى كه آنچه را خدا كشته است از آنچه شما مىكشيد، بهتر است؟!
«عكرمه» مىگويد: گروهى از زردشتيان ايران به شركگرايان قريش - كه رابطه دوستانهاى باهم داشتند - نوشتند: پيامبر و يارانش خود را بنده فرمانبردار خدا مىپندارند و با اين وصف حيوانى را كه خود سر مىبرند حلال مىدانند، امّا آنچه را خدا كشته است، حرام مىشمارند. با اين بيان، شرك گرايان قريش اين سفسطه را از ايرانيان گرفتند.
و «ابن عباس» مىگويد: شيطانهاى «جنّى» به دوستان خود - از ميان انسانها - وسوسه مىكنند و بافتههاى خود را بر دل آنها مىافكنند كه بوسيله آنها ستيزه نمايند.
وَاِنْ اَطَعْتُمُوهُمْ اِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ.
هان اى توحيدگرايان: اگر شما از شركگرايان فرمانبردارى و پيروى كنيد و «مردار» را حلال شماريد و در كارهاى ديگر نيز به اشاره و دستور آنها عمل كنيد، شما نيز به شرك درخواهيد غلطيد، چرا كه از ديدگاه همه مسلمانان هركس «مردار» را حلال شمارد، كافر است.
امّا كسى كه با آگاهى و ايمان به حرمت گوشت مردار، از روى اختيار از آن بخورد، به باورگروهى از جمله «حسن»، فاسق است. امّا برخى بر آنند كه اين موضوع و حكم، به حيوانى اختصاص داشت كه بت پرستان عرب ، براى بتها سر مىبريدند.
مرگ و حيات معنوى در آيات گذشته از منطق توحيدگرايان و مشركان سخن رفت، اينك قرآن در بيانى بسيار پر جاذبه و زيبا ضمن تشبيه كفر و شرك، به مرگ خفت بار و تشبيه ايمان به نور و زندگى مىفرمايد:
أَوَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَاَحْيَيْناهُ وَجَعَلْنا لَهُ نوُراً يَمْشى بِه فِى النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها
آيه شريفه در مورد «حمزه»، آن قهرمان حقگرا و «ابوجهل» كه در كفرگرايى و شرارت و حق ستيزى شهره آفاق بود، فرود آمد(176) و در تفسير آن ديدگاهها متفاوت است:
1 - گروهى از جمله «ابن عباس» و «مجاهد» و... بر آنند كه: در آغاز اين آيه، خدا كفر و شرك را به مرگ تشبيه كرده و توحيد و ايمان را به حيات و زندگى.
2 - امّا به باور برخى منظور آيه اين است كه آن انسان، نطفه بىمقدارى بود كه خدا به او حيات و امكانات زندگى ارزانى داشت. و منظور از نورى كه در آيه فرا راه هدايت يافتگان با ايمان و زنده دل است، دانش و بينش مىباشد. و بدان دليل دانش و حكمت را به نور و روشنايى و نادانى را به تاريكى تعبير مىكند كه دانش انسان را بهسوى رشد و كمال رهنمون مىگردد و بسان نورى كه در راهها روشنگرى مىكند، دانش و بينش نيز راه را بر انسان مىنماياند.
3 - از ديدگاه برخى منظور از نور و روشنايى، قرآن شريف است.
4 - و از ديدگاه پارهاى ديگر، ايمان به خدا و پيامبر مىباشد.
به هر حال آيه شريفه مىفرمايد: آيا آن مردهاى كه به او حيات بخشيده و برايش نور و روشنايى قرار دادهايم كه با آن در ميان مردم راه مىرود، همانند كسى است كه گرفتار تاريكيها شده و از آن نجات نمىيابد؟ منظور از كسى كه به سرگردانِ در تاريكيها تشبيه شده، انسان و جامعه كفرگراست و منظور از تاريكيها نيز تباهيها و آفتهاى كفر است و هدف قرآن از ترسيم اين تشبيه با واژه «مثل»، اشاره به اسارت و نگونسارى انسان كفرگرا در تاريكيها و اسارت و آفتهاى كفر است.
يك پرسش و پاسخ آن
چرا در آيه شريفه كفرگرا به مرده تعبير مىگردد وتوحيدگرا و با ايمان به زنده؟!
دليل اين تعبير آن است كه از زندگى انسان كفرگرا نه بهره شايسته و بايستهاى نصيب خودش مىگردد، و خود از زندگى و آن همه امكانات و استعدادها در راه شايسته و خدا پسندانه بهرهور مىگردد و نه ديگران؛ پس چرا به مرده تعبير نشود؟ به باور ما انسان كفرگرا و بيداد پيشه كه هدفدارى آفرينش را درنيابد و در بيراههها سرگردان باشد از مرده نيز بىثمرتر است، چرا كه مرده، نه به ديگران زيان مىرساند و نه براى خويش بارگناه و كيفر دردناك مىاندوزد، امّا كفرگرا و ستمكار هر لحظه با ستم و بيداد و حق ستيزى خود، هم به زيان خويش گام بر مىدارد و هم به زيان جامعه و تاريخ. در برابر چنين موجود تبهكارى انسان توحيدگرا و درست انديش و با ايمان است، و بدان دليل قرآن او را به زنده تعبير مىكند كه هم در زندگىاش خود بهره ور مىگردد و هم به ديگران بهره مىرساند بر اين اساس است كه در قرآن انسان كفرگرا به مرده، و انسان با ايمان به زنده تعبير شده است.
براى نمونه:
قرآن در يك آيه مىفرمايد: إِنّك لا تسمع الموتى... (177) اى پيامبر! واقعيت اين است كه تو مردگان را شنوا نمىگردانى...
و نيز مىفرمايد: لينذر مَن كان حيّاً و يحق القول على الكافرين(178) ... تا هر كه را زنده است هشدار دهد و گفتار خدا در مورد كفرگرايان تحقّق يابد.
و نيز مىفرمايد: و ما يستوى الاحياء و لا الاموات(179) و زندگان و مردگان يكسان نيستند ...
آرى خداى فرزانه سه نعمت ايمان و قرآن و دانش را، نور و روشنايى مىنامد، چرا كه مردم بوسيله اين سه سرمايه گرانبهاى هدايت و نجات، راه رستگارى را پيدا مىكنند و از تاريكيهاى كفر و سرگردانى و حيرت و گمراهى، نجات يافته و هدايت مىيابند.
و بدان دليل كفر را تاريكى و ظلمت و سياهى مىنامد كه بوسيله آن، نه مىتوان راه نجات را يافت و نه راه سعادت و سلامت را، بلكه انسان كفرگرا در چنگال آفتها و تباهيهاى كفر و بيداد به مرگ سياه محكوم مىگردد؛ آرى، به همين دليل است كه در آيه ديگرى كافر را نابينا و انسان با ايمان را به بينا تعبير مىنمايد و مىفرمايد: و ما يستوى الاعمى و البصير...(180)
نابينا و بينا، يا انسان كفرگرا و با ايمان يكسان نيستند.
كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ماكانُوا يَعْمَلُونَ.
همانگونه كه براى مردم با ايمان، ايمان و عمل شايسته آراسته شده، براى كفرگرايان و ظالمان نيز كفر و بيداد آراسته شده است تا به كردار زشت و بيدادگرانه خويش دلخوش باشند.
در اين مورد قرآن در آيه ديگرى مىفرمايد: كلُّ حزبٍ بما لديهم فرحون(181)
... هر گروهى به آنچه دارد دلخوش و شادمان باشد.
در اين مورد از «حسن» روايت شده است كه: به خداى سوگند كه شيطان و هواى دل، كفرگرايان را به كفرشان دلخوش ساخته و آن را در نظرشان مىآرايند، چرا كه قرآن مىفرمايد: شيطانها به دوستداران خويش وسوسه مىكنند... و اِنّ الشياطين ليوحون الى اوليائهم...(182)
از اين آيه چنين دريافت مىگردد كه تنها شيطان و هواى دل كفرگرايان و بيدادگران است كه كفر و بيداد و زشتى و گناه را، در نظر اينان آراسته مىسازد و نه هيچ كس ديگر. و تعبير قرآن با واژه مجهولِ «زُيّن» نيز جز همين نكته را نمىرساند كه خود، كفر و گناه را براى خويش آراسته مىسازند.
اين تعبير بسان تعبير اين آيه است كه به شرك گرايان مىفرمايد: ... أَنّى يصرفون(183) چگونه از راه حق و عدالت منحرف مىگردند؟!
و نيز بسان تعبير اين آيه كه مىفرمايد: ... فأنّى يؤفكون(184) پس چگونه از پرستش خداى يكتا منحرف مىگردند؟!
در اين دو آيه نيز دو فعل مجهول به كار رفته و درست است كه به ظاهر بايد گفت: چگونه از راه حق به انحراف كشيده مىشوند؟! و به كجا از پرستش خدا به انحرافشان مىكشند؟ امّا واقعيت اين است كه عامل انحراف و گمراهى در اينجا نيز خود آنان و هواى دل آنان و شيطانهاى آنان است.
در دهمين آيه مورد بحث مىافزايد:
وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فى كُلِّ قَرْيَةٍ اَكابِرَ مُجْرِميها لِيَمْكُرُوا فيها
و همانسان كه براى كفرگرايان كردار نادرست شان آراسته شد، همانگونه در هر شهر و ديارى گناهكاران بزرگ و صاحب قدرت و امكانات آن را مىگماريم تا در آن به دجالگرى و فريبكارى بپردازند... به عبارت ديگر، همانگونه كه مردم با ايمان با گزينش راه توحيد و تقوا و آزادمنشى و دادگرى و رعايت حقوق ديگران، به اثر طبيعى ايمان و عمل شايسته كه نور و روشنايى است نايل آمدند، تبهكاران نيز به ثمره شوم كفرگرايى و بيدادگرى خويش كه زندگىِ سراپا نيرنگ و فريب و گمراهى و گمراهگرى است مىرسند. و اين از سنتهاى ماست كه به هر فرد و گروهى، ثمره راه و كارش را مىدهيم. گروهى را به خاطر انتخاب شايسته راه وايمان و عمل شايسته، به روشنايى و رستگارى مىرسانيم و گروهى را به خاطر سوء استفاده از اختيار و گزينش بد، به گمراهگرى و دجّالگرى و زندگى تيره و تار مىكشانيم. اين ارزانى داشتن نور به آنان در پرتو لطف ما و ثمره طبيعى كار و انتخاب آنهاست و آن سقوط در گمراهى و فريب و تيره روزى دنيا و آخرت نيز، كيفر ما و ثمره شوم عملكرد خود آنان است.
به هر حال ايمان آوردگان بر اساس سنّتهاى ما از مهر و لطف و نعمتهاى معنوى ما برخوردار مىگردند و كفرگرايان و ظالمان نيز به كيفر عملكردشان گرفتار مىشوند.
در آيه شريفه تنها از تبهكاران بزرگ ياد مىكند و نه از همه گناهكاران و ظالمان، و اين بدان دليل است كه وقتى سردمداران تبهكار در قبضه قدرت حق باشند و براى نجات خود كارى نتوانند، حساب ديگران روشن است.
وَما يَمْكُرُونَ اِلاَّ بِاَنْفُسِهِمْ وَما يَشْعُرُونَ.
امّا آنان با خود نيرنگ مىكنند و خويشتن را مىفريبندو نمىدانند كه كيفر كارشان سر انجام به خودشان باز مىگردد. آرى، با اينكه نيرنگ و فريب انسان به خودش درست به نظر نمىرسد و انسان به نقشه ابليسى و فريبكارانه خود آگاه است و بر ضد ديگران نقشه مىكشد، با اين وصف تبهكاران و بيدادگران به خود نيرنگ مىزنند و سياهى و تباهى نيرنگشان، دامنگير خودشان مىگردد. بدينسان آيه شريفه نشانگر آن است كه سردمداران فريب و بيداد در حقيقت به ايمان آوردگان نيرنگ نمىزنند تا به پندار خود بر خدا چيره شوند؛ چرا كه اين خداست كه به آنان قدرت و ثروت و امكانات و اختيار و آزادى و فرصت داده و دست آنان را باز گذاشته است. بر اين اساس همين كارشان نيز با سوء استفاده از قدرت و نعمتى كه خدا به آنان داده است انجام مىشود و نه به قدرت خودشان؛ پس آنان هرگز بر خدا چيره نخواهند شد.
ثمره شوم شرك و بيداد در آيه گذشته از سردمداران فريب و بيداد سخن رفت(185) اينك در اين آيه در ترسيم بهانهجويىها و بازيگرىهايشان مىفرمايد:
وَ اِذا جآءَتْهُمْ ايَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتّى نُؤتى مِثْلَ ما اُوتِىَ رُسُلُ اللَّهِ
و هنگامى كه نشانه و معجزهاى از جانب خدا براى آنان بيايد كه بر درستى راه توحيد گرايى و يكتاپرستى و راستى دعوت و رسالت پيامبر گواهى كند، اين سردمداران فريب مىگويند: ما هرگز ايمان نمىآوريم تا نظير معجزاتى كه به پيامبران خدا مىرسد، به ما نيز داده شود! روشن است كه اين سخن از حسدورزى آنان نسبت به پيامبر مايه مىگرفت؛ و قرآن در نفى گفتار پوچ و آكنده از حسادت و كينه توزى آنان مىفرمايد:
اَللَّهُ اَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ
خدا از آنان و از همه انسانها داناتر است و بهتر مىداند كه چه كسى براى اين رسالت خطير شايستهتر و برازندهتر است؛ و با بعثت و رسالتِ كدامين انسان برگزيده، منافع و مصالح انسانها بهتر رعايت مىگردد. او بهتر مىداند كه چه كسى بار گران و طاقت فرساى رسالت را با اقتدار و صفاىِ دلِ بهتر و بيشترى به دوش مىكشد و به سر منزل مقصود مىرساند و چه كسى توان اين كار بزرگ را ندارد.
آرى، خدا رسالت و پيام رسانى خويش را به كسى مىدهد كه افزون بر آنچه آمد، بهتر بتواند دشواريهاى آن را به جان بخرد و كار را پيش برده و در برابر دجّالگرىها و آزارها پايدارى ورزد.
در ادامه سخن به آنان هشدار مىدهد كه:
سَيُصيبُ الَّذينَ اَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ
به باور «زجاج» منظور اين است كه: سردمداران تبهكار شهرهايى كه راه كفر و دجّالگرى را برگزيدهاند، هشدارشان باد كه اگر چه آنان دردنيا بزرگتر و برتر و زورمندترين مردم شهرها بودهاند، امّا به دليل بهرهورى ناردست از قدرت و نعمت و امكانات به زودى در پيشگاه خدا به خوارى و بدبختى گرفتار مىگردند. امّا به باور برخى ممكن است منظور اين باشد كه: به زودى آن خوارى و نگونسارى كه خداى آنان براى آنان مقرر فرموده است دامانگير آنها مىگردد.
يا به زودى به مرحلهاى مىرسند كه پيش خدا خوار و رسوا مىگردند.
وَعَذابٌ شَديدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ.
و به كيفر نيرنگهايى كه مىكردند، عذابى سخت خواهند داشت.
وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَّا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
115 - مراجعه شود به تفسیر سوره انعام ، آیه :114
وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ
116 - مراجعه شود به تفسیر سوره انعام ، آیه :114
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَن یَضِلُّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ
117 - مراجعه شود به تفسیر سوره انعام ، آیه :114
فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کُنتُم بِآیَاتِهِ مُؤْمِنِینَ
118 - مراجعه شود به تفسیر سوره انعام ، آیه :114
صفحه : 142
بزرگتر
کوچکتر
بدون ترجمه
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
تصویر
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
111 - - و اگر ما فرشتگان را [هم] بهسوى آنان فرود مىآورديم و مردگان [نيز به خواست ما] با آنان سخن مىگفتند، و هر چيزى را رويارويشان گرد مىآورديم، بازهم ايمان نمىآوردند، مگر اينكه خدا مىخواست؛ امّا بيشترشان جهالت مىورزند. 112 - و بدينسان شيطانهاى «انس» و «جن» را دشمن هر پيامبرى قرار داديم؛ آنها براى فريب [و گمراهگرى ]سخنان آراسته [و فريبنده خويش ]را به يكديگر القا مىكنند؛ و اگر پروردگارت مىخواست چنين نمىكردند؛ از اين رو آنان را با آنچه به دروغ مىبافند [و مىسازند ]واگذار! 113 - [آرى، آنان اين گونه رفتار مىكنند تا يكديگر را گمراه سازند ]و تا [بدين وسيله] دلهاى كسانى كه به جهان ديگر ايمان نمىآورند به آن [بافتههاى بىاساس ]گرايش يابد و آن را بپسندند؛ و تا آنچه بايد به دست آورند، [با ستم در حق خود و ديگران ]به دست آورند. نگرشى بر واژهها «حشر»: راندن گروهى و يا كوچ دسته جمعى بسويى معلوم. «زخرف»: آراسته شده؛ و برخى نيز آن را به مفهوم «طلا» گرفتهاند. در روايت است كه: پيامبر گرامى وارد خانه خدا نشد تا فرمان داد نقشها و تصويرهايى كه شرك گرايان كعبه را با آنها آراسته بودند، پاكسازى شد: «انّه لم يدخل الكعبة حتى امر بالزخرف فنحى» «غرور»: به چيزى كه ظاهرى زيبا و فريبنده و باطنى ناخوشايند و زشت دارد گفته مىشود. و به همين تناسب به شيطان گفته شده است، چرا كه انسان را به ظواهر فريبنده سرگرم و از فرجام كار زشت و غفلت، بىخبر مىسازد. «تصغى»: ازر يشه «صغو» به مفهوم گوش دادن آمده است. «اقتراف»: دست يازيدن به گناه. تفسير اين همه حقستيزى چرا ؟! در ادامه سخن از بهانه جويى و حق ستيزى شرك گرايان و بيداد پيشگان، در نخستين آيه مورد بحث مىفرمايد: وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا اِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتى وَحَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَىْءٍ قُبُلاً ما كانُوا لِيُؤْمِنُوآ و اگر ما فرشتگان را بهسوى آنان فرو فرستيم كه آنها را با چشمان خويش بنگرند و همه آن فرشتگان به رسالت پيامبر گواهى دهند، و اگر مردگان را نيز زنده سازيم تا بر توحيدگرايى و يكتاپرستى ايمان آورند و قرآن و پيامبر را بپذيرند، بازهم شرك گرايان حق را نخواهند پذيرفت و ايمان نخواهند آورد. چرا كه آنان بر اثر شدّت كينهتوزى و حق ستيزى و وانهادن فرمانبردارى خدا و ايمان به او، كارشان به جايى رسيده است كه در مورد مشاهدات خويشتن نيز ترديد و بهانه جويى مىكنند. آيه مورد بحث از نظر محتوا بسان اين آيه است كه مىفرمايد: و إِن يروا كسفا من السّماء ساقطاً يقولوا سحاب مركوم(162) و اگر شرك گرايان پاره سنگى را بنگرند كه از آسمان برسرشان سقوط مىكند، مىگويند: اين ابرى است فشرده و متراكم! در مورد واژه «قُبُلاً» و مفهوم آن ديدگاهها يكسان نيست: 1 - به باور «مجاهد» اين واژه، جمع «قبيل» و به مفهوم دسته دسته و گروه گروه آمده است، در آن صورت منظور اين است كه اگر ما هرچيزى را دسته دسته و به صورت اعجاز در يك جا گرد آورده و در برابر آنان قرار مىداديم، باز هم ايمان نمىآوردند. اين مفهوم از آن جهت براى آيه بسيار دور به نظر مىرسد كه در عرف چنين تقاضايى احمقانه، و انجام آن نيز بسيار شگفتانگيز است. 2 - امّا «فرّاء» مىگويد: اين واژه جمع «قبيل» به مفهوم «كفيل» مىباشد؛ و منظور اين است كه اگر فرشتگان را فرود مىآورديم و مردگان را زنده مىساختيم... اين شرك گرايان به كفالت و ضمانت آنان نيز ايمان نمىآوردند. اين برداشت نيز از آيه، بسيار دور از ذهن به نظر مىرسد، مگر اينكه بگوييم منظور از اين سخن زنده ساختن و گرد آوردن همه موجودات زنده است كه پس از زنده شدن، آنهايى هم كه سخن نمىگويند به خواست خدا به زبان آيند و در مورد ضمانت و كفالت خويش سخن گويند تا اين هم، اعجاز ديگرى باشد و بر درستى دعوت پيامبر گواهى دهد. 3 - و برخى از مفسران نيز واژه «قُبُلاً» را به مفهوم روبرو گرفتهاند كه به باور ما بهتر به نظر مىرسد. اِلاَّ اَنْ يَشآءَ اللَّهُ به باور «حسن» منظور اين است كه آنان تنها در يك صورت حق را خواهند پذيرفت و ايمان خواهند آورد، و آن هم در صورتى است كه خدا آنان را زير فشار قرار دهد و بر ايمان مجبورشان سازد. ياد آورى مىگردد كه اين ديدگاه از خاندان وحى و رسالت نيز در تفسير آيه شريفه رسيده است. وَلكِنَّ اَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ. در مورد اين فراز از آيه شريفه سه نظر است: 1 - به باور برخى منظور اين است كه بيشتر شركگرايان نمىدانند كه خدا بر اين كار تواناست و اگر بخواهد همه را به ايمان و حق پذيرى وادار مىكند. 2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه آنان نمىدانند كه هرگونه نشانه و معجزهاى هم ارائه شود، شرك گرايان ايمان نخواهند آورد. 3 - و پارهاى مىگويند: منظور اين است كه آنان به مصلحت خويش آگاه نيستند و در پى چيزى هستند كه بر ايشان سودى ندارد. رهنمود آيه افزون بر آنچه آمد، از آيه شريفه دو نكته ديگر دريافت مىگردد. 1 - نخست اينكه، اگر خداى پر مهر مىدانست كه آنان از فرو فرستادن معجزههاى بيشتر سود مىبرند و بيدار مىگردند، از اين كار دريغ نمىفرمود، چرا كه حكمت و فرزانگى او چنين كارى را لازم مىدانست، و اين نكته به ويژه از اينجا دريافت مىگردد كه آيه شريفه روشن مىسازد كه دليل نفرستادن معجزههاى پيشنهادى آنان، اين بود كه خدا مىدانست كه آنان ايمان نخواهند آورد. 2 - و نيز از آيه، اين نكته دريافت مىگردد كه اراده خدا، حادث است، و نه قديم؛ چرا كه جمله «إِن شاء الله» روشن مىسازد كه اگر اراده خدا بسان دانش و قدرت او، قديم بود، اين استثنا بىمورد مىشد؛ و همانگونه كه نمىتوانيم بگوييم: «مگر اينكه خدا بداند» يا «مگر اينكه خدا توانا باشد»، اينجا نيز نمىتوانستيم بگوييم: «مگر اينكه خدا بخواهد.» چرا؟ با عنايت به اين نكته كه خدا ايمان آوردن آنان را نخواسته است و اگر مىخواست همه به اجبار ايمان مىآوردند، با اين وصف چرا نفرمود: آنان ايمان نياوردند و آينده آنان را به صراحت بيان نكرد، چرا كه وقتى خدا نخواهد، ايمان آنان تحقّق نخواهد يافت؟ پاسخ در اين صورت ايمان آوردن و يا ايمان نياوردن آنان فاقد ارزش بود، چرا كه در پرتو اراده و آگاهى و انتخاب نبود، بلكه اجبارى مىنمود؛ و آمدن آيات و نشانهها و معجزهها نيز در اين راه نقش و اثرى نداشت و آمدن و نيامدن آنها يكسان مىنمود، در حالى كه واقعيت جز اينهاست. واقعيت اين است كه خدا در گزينش راه درست و نادرست به انسان قدرت انتخاب داده وآيات و نشانهها نيز براى هدايت او به راه درست و دورى گزيدنش از انحراف و اشتباه فرود آمده است. شيطانهاى انس و جنّ پس از ترسيم نمونههايى از بهانه جويى و حق ستيزى شرك گرايان در برابر رسالت پيامبر و كتاب آسمانى او، اينك در اين آيه به سرگذشت پيامبران گذشته و بدرفتارى دشمنانشان با آنان مىپردازد تا بدينوسيله به پيامبرش آرامش خاطر بخشيده و او را در راه دعوت به توحيد و تقوا شكيباتر و آمادهتر سازد. در اين مورد مىفرمايد: وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطينَ الْاِنْسِ وَالْجِنِ همانگونه كه شيطانهاى رنگارنگ از انسانها و جنيّان با تو و راه و رسم توحيدى و عادلانهات دشمنى مىورزند، براى پيامبران پيشين و امتهاى آنان نيز دشمنانى از اين گونه برگماشتيم. چگونه؟ چگونه خدا براى هر پيامبرى شيطانهايى از جن و انس مىگمارد؟ در اين مورد ديدگاهها متفاوت است: 1 - به باور برخى منظور اين است كه: اى پيامبر! همانسان كه تو را با فرمان بعثت و فرستادنت بهسوى مردم و دعوت آنان بهسوى توحيد و تقوا و هشدارشان از شرك و بيداد و زشتى، در حقيقت تو را به دشمنى با حق ستيزان برانگيختهايم، پيامبران گذشته نيز فرمان يافته بودند كه با دشمنان حق و عدالت و دعوت توحيدى خويش به پيكار و دشمنى برخيزند. با اين بيان روشن است كه هرگاه خدا پيامبرى را به پيكار با حق ستيزان موظّف سازد، در حقيقت آن حق ستيزان را به دشمنى با او بر انگيخته است. به عبارت روشنتر هنگامى كه سردار سپاهى به يكى از رزم آوران خويش مىگويد: من فرمانده دشمن را در مبارزه حريف تو ساختهام، منظور اين است كه تو بايد با او به پيكار برخيزى. و بدينسان او را همدوش و حريف سردار خويش ساخته است. 2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه: ما به تو گزارش داديم كه آنها دشمن شما هستند، تا آنان را به چشم دشمن بنگرى و به هر صورتى كه شايسته و بايسته است، شر آنان را از خود دور سازى. اين سخن، بسان همان سخن است كه گفته مىشود: قاضى دادگاه، «حسن» را عادل، و «چنگيز» را فاسق ساخت. منظور اين است كه به عدالت اين و فسق آن حكم كرد و گواهىداد. 3 - از ديدگاه پارهاى منظور اين است كه: ما آنان را به حال خود رها كرديم تا اگر مىخواهند با پيام خدا و دعوت پيامبرش دشمنى ورزند. دشمنى آنان با پيامبران به خواست خود آنان بود و نه به اجبار و فشار ما، چرا كه اجبار و اكراه با تكليف ناسازگار است. 4 - و ازديدگاه پارهاى ديگر منظور اين است كه: خدا پيامبران را به سوى آنان فرستاد و به آنان دستور داد كه از پرستشهاى خفت بار دست كشيده و به توحيدگرايى و تقوا روى آورند، و اين باعث دشمنى كور آنان با پيامبران گرديد. با اين بيان مىتوان گفت: بدان دليل كه خدا پيامهاى آسمانى و پيامبران را فرستاد، او منشأ درگيرى حق گرايان وشرك گرايان و سبب اصلى شعلهور شدن دشمنى كور حق ستيزان با پيامبران است. نظير اين سخن از زبان «نوح» آمده است كه رو به بارگاه خدا گفت: پروردگارا، من جامعه و مردم خويش را شب و روز به توحيد و تقوا فرا خواندم و از شرك بيداد هشدارشان دادم، امّا دعوت خير خواهانه من جز بر گريز آنان نيفزود. قال ربّ إِنى دعوت قومى ليلاً و نهاراً فلم يزدهم دعايى الاّ فراراً.(163) شيطانهاى انس و جن كيانند؟ به باور گروهى از جمله «مجاهد»، منظور از اينها كفرگرايان «جن» و «انس» مىباشند؛ و به باور گروهى ديگر شيطانهاىِ از جنس انسان، كسانى هستند كه در گمراهى و انحراف مردم مىكوشند و شيطانهاى از جنس جنّيان، از نسل و تبار ابليساند. تفسير «كلبى» از «ابن عباس» آورده است كه: ابليس، سپاه خويش را به دو گروه تقسيم كرد: گروهى را بهسوى انسانها و براى گمراهى آنان بسيج نموده و گروهى ديگر را بهسوى جنّيان گسيل داشته است. اين شيطانها كه براى گمراهى جنّيان و انسانها گسيل شدهاند، دشمنان پيامبران و مردم با ايمان هستند؛ آنها هر گاه يكديگر را مىبينند هم از گمراهگرى خود گزارش مىدهند وهم از شيوه كار زشت و ظالمانه خويش در به انحراف كشاندن بندگان خدا. و بدينسان در اين راه از يكديگر الهام گرفته و تجربه مىآموزند. از حضرت باقرعليه السلام آوردهاند كه فرمود: شيطانها يكديگر را ديدار مىكنند و در اين ديدارها راه گمراهگرى را به يكديگر مىآموزند. يُوحى بَعْضُهُمْ اِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً آنها سخنان فريبنده و گمراهگرانهاى را كه به ظاهر آراسته و زيبنده مىنمايد، به يكديگر مىگويند و مىآموزند و آنگاه به وسيله آنها بندگان خدا را گمراه مىسازند. وَلَوْشآءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ اگر پروردگارت اراده فرموده بود كه با قدرت و اجبار، جلو گمراهگرى آنان را بگيرد مىتوانست و آنگاه آنها اين گونه گمراهگرى نمىكردند، امّا او به حكمت خويش آنها را مجبور نساخت تا اصل تكليف را مقرر داشته و مردم را مورد امتحان و آزمايش قرار دهد. به باور برخى منظورِ آيه شريفه اين است كه: اگر خدا مىخواست، با فرستادن عذاب يا معجزهاى، آنها را زبون و وامانده مىساخت و از گمراه كردن مردم جلوگيرى مىكرد، امّا بر اساس فرزانگى و برنامهاش چنين نخواست و اصل تكليف و قدرت انتخاب را مقرر فرمود. فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ. بنابراين تو اى پيامبر! اندوه به دل راه نده و آنها را با آنچه به دروغ مىبافند واگذار كه سرانجام آنها را كيفر خواهيم كرد. منظور آيه اين است كه نبايد پيامبر براى جلوگيرى از وسوسه آنها به زور و اجبار دست يازد، چنانكه در آيه ديگرى اين مفهوم را به اين صورت بيان مىكند كه: اعملوا ما شئتم إنه بما تعملون بصيرٌ.(164) هرچه مىخواهيد انجام دهيد كه او به آنچه انجام مىدهيد بيناست. لازم به ياد آورى است كه اين جمله فرمان نيست تا به وجوب يا استحباب دلالت كند؛ بلكه به منظور هشدار آمده است تا اگر خواستند هشدار خدا را بپذيرند. وَ لِتَصْغى اِلَيْهِ اَفْئِدَةُ الَّذينَ لا يُؤمِنُونَ بِالْاخِرَةِ و شيطانها بافتههاى ظاهر فريب و آراسته خويش را به يكديگر القاء مىكنند تا دلهاى كسانى كه به سراى آخرت نمىگرايند و ايمان نمىآورند به آن سخنان گمراهگرانه و پرفريب بگرايد. وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا ماهُمْ مُقْتَرِفُونَ. و براى اينكه آنان اين بافتههاى گمراهگرانه را بپسندند و تا اينكه در راه دشمنى با پيامبر و ايمان آوردگان، به آنچه بايد دست يازند و آنچه را بايد به دست آورند، دست يازند و به دست آورند.
112 - مراجعه شود به تفسیر سوره انعام ، آیه :111
113 - مراجعه شود به تفسیر سوره انعام ، آیه :111
114 - - [اى پيامبر! به آنان بگو:] آيا اينك داورى جز خدا بجويم با اينكه اوست كه اين كتاب [پر شكوه ]را كه در بردارنده [و پاسخگوى] همه نيازهاست بهسوى شما فرو فرستاده است؟! و كسانى كه كتاب [آسمانى] به آنان دادهايم [نيك ]مىدانند كه اين [كتاب] از سوى پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است؛ بنابر اين هرگز از ترديدگران مباش! 115 - و سخن پروردگارت بر اساس راستى و عدالت به انجام رسيد، و براى سخنان او هيچ دگرگون كننده نيست؛ و او شنوا و داناست. 116 - و اگر از بيشتر كسانى كه در [اين سر] زمين هستند پيروى نمايى، تو را از راه خدا گمراه مىسازند؛ آنان تنها از پندار [هاى خود و ديگران ]پيروى مىكنند و تنها به حدس و گمان مىپردازند. 117 - بىگمان پروردگارت به [حال وروز] كسانى كه از راه او [انحراف مىجويند و ]گم مىشوند داناتر است؛ و او راه يافتگان را بهتر مىشناسد. 118 - از اين رو اگر به آيات او ايمان داريد، از آنچه [به هنگام سر بريدنش ]نام [بلند و با عظمت ]خدا بر آن برده شده است بخوريد. 119 - و شما را چه مىشود كه از آنچه [به گاه سربريدنش] نام خدا بر آن برده شده است، نمىخوريد با اينكه [خدا] آنچه را بر شما حرام ساخته، جز آنچه به [خوردن] آن ناگزير گرديده باشيد [همه را] برايتان به روشنى بيان فرموده است؟ و براستى كه بسيارى، بىهيچ [آگاهى و ]دانشى [مردم را] با هواى دل خويش به گمراهى مىكشند؛ بىگمان پروردگارت [به كار ]تجاوزكاران داناتر است [و آنان را بهتر مىشناسد]. 120 - و [به هوش باشيد و] گناه آشكار و نهان را وانهيد! چرا كه كسانى كه به گناه [و زشتى] دست مىيازند، به زودى در برابر آنچه بدان دست مىيازيدند، كيفر داده خواهند شد. 121 - و از آنچه [به گاه سر بريدنش] نام خدا بر آن برده نشده است، نخوريد، چرا كه [خوردن آن ]نافرمانى [خدا] ست؛ و شيطانها به دوستان خويش وسوسه مىكنند كه با شما [در اين مورد ]ستيزه نمايند؛ و [به هوش باشيد كه] اگر از آنها فرمان بريد، بىگمان شما [نيز] شرك گرا خواهيد بود. 122 - [آيا شركگرايى و توحيد گرايى يكسانند؟ ]و آيا كسى كه [به آفت شركگرايى دلش] مرده بود و ما او را [با روح ايمان و توحيدگرايى ]زنده ساختيم وبرايش نورى [كه روشنگرجان و راهش باشد ]پديد آورديم كه در پرتو آن، ميان مردم راه مىرود، [آيا چنين كسى] همانند كسى است كه در تاريكىهاست و هرگز از آن بيرون آمدنى نيست؟! [آيا اين دو، براستى يكسانند؟] آرى، براى كفرگرايان اين گونه آنچه انجام مىدهند آراسته شده است. 123 - و اين گونه در هر شهر و ديارى گناهكارانِ آن را زورمندانِ [آن ]قرار داديم [و آنان را به حال خود رها ساختيم] تا در آنجا به [فريب و ]دجّالگرى بپردازند، امّا آنان جز خويشتن را نمىفريبند و [مرگشان باد كه اين حقيقت را] در نمىيابند. 124 - و هنگامى كه معجزه [و نشانه]اى براى [هدايت] آنان بيايد، مىگويند: ما هرگز [به آن ]ايمان نمىآوريم تا بسان آنچه به پيامبران خدا داده شده است، به ما نيز داده شود! خدا به جايى كه رسالت خود را قرار مىدهد داناتر است؛ به - زودى، به كسانى كه دست به گناه [و زشتى ]يازيدهاند، به كيفر آنكه دست به فريبكارى مىزدند، در پيشگاه خدا رسوايى و عذابى سخت دامانگيرشان خواهد شد! نگرشى بر واژهها «تبديل»: نهادن چيزى به اى چيز ديگر. «صدق»: گزارشى كه واقعيت داشته باشد. «عدل»: قرار دادن هر چيزى در جايگاه شايسته و بايسته آن، كه در برابر ستم و بيداد به كار مىرود. «اكثر»: بيشتر. «خرص»: اين واژه در اصل به مفهوم دريدن و پاره كردن آمده است، امّا بتدريج در دروغ به كار رفته و در آيه به مفهوم دروغ است. «اعلم»: اين واژه هرگاه بدون «من» به كار رود داراى دو معناست: 1 - داناتر از هر چيز و هركس. 2 - دانا، كه در اين صورت به مفهوم «عليم» آمده است. «و ذروا»: واگذاريد! «ظاهر»: برون، و چيزى كه دريافت و ديدن آن ممكن باشد. «باطن»: درون و چيزى كه درك و ديد آن دشوار باشد. «كسب»: كارى كه براى به دست آوردن سود و يا دور ساختن زيان انجام مىگيرد. «اقتراف»: به دست آوردن. «اكابر»: اين واژه جمع «اكبر» است كه منظور بزرگان و سردمداران شهرها و جامعهها مىباشد. «اجرام»: اين واژه به مفهوم بريدن و گسستن چيزى است كه بايد پيوند داده شود، و نيز به معناى اقدام به كار زشت وناپسند آمده است. و به همين مناسبت است كه به گناه نيز «جرم» گفته مىشود. «صغار»: رسوايى وذلّتى كه انسان را به حقارت مىكشد. شأن نزول الف - در داستان فرود دهمين آيه مورد بحث ديدگاهها متفاوت است: 1 - به باور «ابن عباس» اين آيه در مورد «حمزه» و «ابوجهل» فرود آمده است، چرا كه «ابوجهل» از دشمنان حق ستيز اسلام و پيامبر بود و هماره آن حضرت را مىآزرد. روزى جريان شرارت او بر ضد پيامبر به گوش «حمزه» رسيد و او با اينكه هنوز مسلمان نشده بود ناراحت شد و در اوج خشم با كمانى كه در دست داشت بهسوى ابوجهل شتافت و چنان بر سر او زد كه خون از سر و روى او سرازير شد و آنگاه نزد پيامبر رفت و ايمان آورد. و درست آنجا بود كه اين آيه فرود آمد.(165) 2 - امّا به باور «عكرمه» اين آيه در مورد «عمّار» و ايمان آوردن او و شرارت «ابوجهل» فرود آمده است. از حضرت باقر عليه السلام روايتى رسيده است كه اين ديدگاه را تأييد مىكند. 3 - «ضحّاك» مىگويد: اين آيه در مورد «عمر» فرود آمده است. 4 - و «حسن» و گروهى برآنند كه پيام آيه شريفه جهانشمول است و شامل هر توحيدگرا و كافرى مىشود. به باور ما اين ديدگاه بهتر است، چرا كه همه ديدگاهها را نيز در بر مىگيرد. ب - در داستان فرود آخرين آيه مورد بحث آوردهاند كه: 1 - اين آيه در نكوهش «وليد بن مغيره» فرود آمد، چرا كه او مىگفت: اگر رسالت و وحى و پيامى در كار بود، به خداى سوگند من بر اين كار از همگان شايستهتر بودم؛ چرا كه از نظر ثروت و امكانات از همه برتر ودر سن و سال نيز از همه بزرگترم. 2 - و آوردهاند كه اين آيه در باره «ابوجهل» فرود آمد؛ چرا كه او مىگفت: نسل و تبار «عبدمناف» در شرافت و عظمت با ما به رقابت برخاستهاند و كار ما با آنان بجايى رسيده است كه اينك بسان دو اسب در ميدان مسابقه شدهايم. آنان مىگويند خدا به مردى از ما فرمان بعثت داده و او را به رسالت برگزيده است؛ امّا پاسخ من اين است كه به خداى سوگند به او ايمان نخواهم آورد، مگر اينكه بر ما نيز وحى شود؛ و آنگاه بود كه اين آيه بر قلب پيامبر نور فرود آمد: و إِذا جاءَتهم آيةٌ...(166) تفسير آيا داورى جز خدا مىجوييد؟ در نخستين آيه مورد بحث روى سخن با پيامبر گرامى است و خدا به او فرمان مىدهد كه به اين كفرگرايان بگو: اَفَغَيْرَ اللَّهِ اَبْتَغى حَكَماً پس آيا داورى جز خداى يكتا بجويم و برگيرم؟ دو واژه «حكم» و «حاكم»، هردو به مفهوم «داور» آمدهاند، امّا واژه نخست مناسبتر و زيبندهتر است چرا كه اين واژه به معناى كسى است كه براى داورى زيبندهتر بوده و سزاوار است كه در داورىِ بر كارها به او مراجعه شود و او به ناروا و بيداد داورى نمىكند، امّا «حاكم» ممكن است به عدالت و يا ستم داورى كند! و منظور آيه شريفه نيز اين است كه: آيا سزاوار است كه كسى از داورى خدا روى گرداند و يا داورى ديگران را همرديف داورى خدا قرار دهد؟! وَهُوَ الَّذى اَنْزَلَ اِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً واژه «تفصيل» به مفهوم روشن ساختن معنا در قالب واژههاست، به گونهاى كه پيام مورد نظر از هر نوع اشتباه و گنگ و نارسا و سر بسته بودن، به دور باشد. در مورد تفسير آيه ديدگاهها اندكى باهم متفاوت است: 1 - به باور «برخى» منظور اين است كه: خداى يكتا كسى است كه قرآن را بهسوى شما فرو فرستاد و همه مقررات وموضوعات مورد نياز جامعه شما را به روشنى در آن بيان داشت. 2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه: ميان راست و دروغ و حق و باطل بوسيله آن جدايى افكند و هر كدام را جدا ساخت. 3 - و از ديدگاه پارهاى منظور اين است كه: حلال را از حرام و كفر را از ايمان و توحيد را از شرك جدا ساخت. وَالَّذينَ اتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْلَمُونَ اَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِ و پيروان تورات و انجيل به خوبى مىدانند كه قرآن از سوى پروردگارت بر تو به حق فرو فرستاده شده است و همه مفاهيم و موضوعات و ديدگاههاى آن درست و تشويقها، هشدارها، داستانها و مثالهاى گوناگون آن روشنگر و درس آموز و بجاست. از ديدگاه برخى منظور از واژه «بالحق» اين است كه: پيروان كتابهاى آسمانى بوسيله دليل و برهان كه پيش از اين در اختيارشان قرار گرفته، پىبردهاند كه قرآن كتاب خداست. در مورد واژه كتاب در آيه شريفه دو نظر است: 1 - به باور بيشتر مفسران منظور كتابهاى پيشين آسمانى است كه به پيروان آنها داده شده است. 2 - امّا به باور برخى منظور از كتابِ مورد اشاره، قرآن شريف است كه بوسيله پيامبر گرامى به ياران آن حضرت و بزرگان صدر اسلام و مجاهدان «بدر» و نسلهاى آينده ارزانى شده است. فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرينَ. در اين فراز روى سخن با پيامبر گرامى است، امّا منظور مردم مىباشند. و برخى نيز بر آنند كه روى سخن با هر تلاوت كننده قرآن، يا شنونده آن است؛ كه اى پيامبر! و يا اى شنونده و تلاوت كننده آيات خدا از ترديد كنندگان مباش و يقين داشته باش كه قرآن كتاب خداست. از ديدگاه «ابومسلم» روى سخن تنها با پيامبر بوده و هدف از آن اين است كه بر يقين و آرامش قلبى آن حضرت افزون گردد. و اين پيام نظير پيام اين آيه است كه مىفرمايد: ... فلا تكن فى صدرك حرج منه(167) هان اى پيامبر! اين قرآن كتابى است كه به سوى تو فرو فرستاده شده است؛ پس نبايد از جانب آن در سينه و ژرفاى دل تو تنگى باشد... در دوّمين آيه مورد بحث آفريدگار هستى به وصف كتابى كه بر پيامبر گرامى فروفرستاده است پرداخته و مىفرمايد: وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقاً وَعَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِه در تفسير آيه، ديدگاهها يكسان نيست: 1 - به باور برخى منظور اين است كه: قرآن در بردارنده همه چيز و به گونهاى در اوج جامعيت و كمال است كه نه مىتوان چيزى بر آن افزود و نه كاست. 2 - امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه: قرآن شريف با توجه به نيازهاى فرد و جامعه و به صورت تدريجى فرود آمده و به گونهاى بر اساس حكمت خدا كامل شده است كه كتابى بسان آن نخواهد بود. 3 - از ديدگاه «ابومسلم» واژه «كلمه» در قرآن شريف به مفهوم «دين» خداست، كه در آيه ديگرى نيز مىفرمايد: و دين خداست كه برتر و بالاتر است. و كلمة اللَّه هى العليا(168) 4 - و از ديدگاه پارهاى ديگر منظور از «كلمه» در آيه شريفه، «حجّت» خدا بر بندگان است. با اين بيان منظور آيه شريفه اين است كه: و سخن يا كتاب و يا دين پروردگارت بر اساس راستى و عدالت و بدور از دروغ، و پاك و پاكيزه از بيداد و ستم، به اوج كمال رسيد. لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِه در اين مورد نيز دو نظر است: 1 - به باور «قتاده» منظور اين است كه: هيچ كس نمىتواند احكام و مقررات خدا را دگرگون سازد و تغيير دهد؛ چرا كه ممكن است گاهى واژها و قالبها را دگرگون سازند و بسان پيروان كتابهاى آسمانى پيشين آن را دستخوش تحريف سازند، امّا واقعيت احكام و مقررات خدا تغيير نمىكند و تغيير اين واژهها چيزى نيست كه به پيام و هدف آن زيان برساند. نامبرده مىافزايد: واژه «كلمه» گاه به مفهوم «حكم» آمده است، كه نمونهاش اين آيه شريفه است كه مىفرمايد: اين گونه، سخن يا فرمان پروردگارت بر كسانى كه نافرمانى كردند، تحقّق يافت... و كذلك حقت كلمة ربك...(169) و پيامبر گرامى در وصف بانوان فرمود: آنان مزرعههايى هستند كه به فرمان خدا بر خود حلال ساختهايد. 2 - امّا به باور برخى ديگر منظور از دگرگون ناپذيرى كلمات خدا اين است كه: قرآن از دستبرد دستهاى خيانتكار مصون ومحفوظ خواهد ماند و دستخوش تحريف و تغيير نخواهد شد؛ چرا كه در آيه ديگرى اين واقعيت تضمين شده است. و انا له لحافظون.(170) برخى در آيه شريفه: ... و صدقت بكلمات ربّها ...(171) واژه «كلمات» را به مفهوم احكام و مقررات گرفتهاند كه به باور ما درست نيست و نمىتوان «كلمات» را به مقررات و احكام معنا كرد، چرا كه برخى از احكام و مقررات بر اساس حكمت و مصلحت براى شرايط و زمان و مكان خاص است و آنگاه با نسخ تغيير مىپذيرد در حالى كه آيه مورد بحث، «كلمات» خدا را تغيير ناپذير عنوان مىسازد. وَهُوَ السَّميعُ الْعَليمُ. و خدا هم شنواست وگفتار و رازگويى بندگان را مىشنود و هم داناست و از ژرفاى جانشان آگاه است. در آيات پيش در باره قرآن و عظمت اين كتاب پرشكوه سخن رفت، اينك در اين آيه شريفه آفريدگار هستى هشدار مىدهد كه اگر از قرآن پيروى نكنيد هم خود گمراه مىگرديد و هم ديگران را به گمراهى مىكشيد. وَ إِنْ تُطِعْ اَكْثَرَ مَنْ فِى الْاَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ به باور برخى در اين آيه روى سخن به ظاهر با پيامبر گرامى است، امّا منظور ديگرانند. امّا به باور برخى ديگر منظور هم پيامبر است و هم امّت. واژه «طاعت» به مفهوم فرمانبردارى از فرمانروا و پيشواست، و تفاوت ميان دو واژه «اطاعت» و «اجابت» اين است كه در واژه نخست فرمانبر از فرمانده، از نظر موقعيت و مقام فروتر است، امّا در واژه دوّم اين گونه نيست. منظور از «اكثر مَنْ فى الأرض»، كفرگرايان و بيدادگرانند، كه بيشتر مردم روى زمين را تشكيل مىدهند. با اين بيان خدا به پيامبرش هشدار مىدهد كه: اگربيشتر مردم روى زمين را فرمانبرى، تو را از دين خدا به بيراهه مىبرند. از آيه شريفه اين نكته دريافت مىگردد كه در دين خدا و شناخت حق و پايبندى واقعى به ارزشها نبايد شمار جمعيَت را ملاك و معيار قرار داد چرا كه ممكن است اكثريت در ستم و بيداد باشند و اقليّتى در راه حق و عدالت. اِنْ يَتَّبِعوُنَ اِلاَّ الظَّنَّ وَ اِنْ هُمْ اِلاَّ يَخْرُصُونَ. آنان جز از پندار پوچ خود پيروى نمىكنند و آنان فقط دروغ مىگويند. برخى نيز بر آنند كه: آنان بر اساس دانش و شناخت سخن نمىگويند، بلكه از روى حدس و گمان حرف مىزنند. «ابن عباس» در اين مورد آورده است كه قرآن شريف بدان دليل كفر گرايان را در اين آيه افزون بر گمراهى عقيدتى و فكرى، دگرباره گمراه مىخواند كه پيامبر و مردم با ايمان را به خوردن مردار توصيه مىكردند و آنان را به باد انتقاد مىگرفتند كه چرا آنچه را خود مىكشيد، مىخوريد امّا آنچه را خدا مىكشد، از آن بهره نمىبريد. إِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبيلِه وَهُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ. در اين آيه شريفه نيز روى سخن با پيامبر است، امّا منظور امت مىباشند و مىفرمايد: بىگمان پروردگارِ تو به حال گمراهان و آنانى كه از راه او انحراف مىجويند داناتر است. چگونه؟ چگونه مىتوان گفت خدا داناتر است؟ اگر منظور اين است كه او از كسانى كه مىدانند داناتر است، اين برداشت درست به نظر نمىرسد؛ و اگر گفته شود از كسانى كه نمىدانند داناتر است كه باز هم سخن بيهوده و بىاساسى است؛ پس منظور چيست؟ پاسخ منظور اين است كه خدا از كسانى كه مىدانند، داناتر است، چرا كه دانش و آگاهى خدا بر هر پديدهاى در ابعاد گوناگونى است كه بر ديگران پوشيده است. او، به گذشته و آينده پديدهها و حقيقت و ماهيت آنها داناست و از سرنوشت آنها تا روز رستاخيز و پس از آن آگاه است، امّا ديگران از چنين آگاهى و دانشى بىبهرهاند و تنها از اندك آگاهى برخوردارند و نا آگاهيهاى آنان بسيار گسترده است. با اين بيان مىتوان گفت خدا از همه كسانى كه مىدانند داناتر است. امّا نمىتوان گفت: او از كسانى كه نمىدانند داناتر است، چرا كه در صفت تفضيلى اشتراكِ در وصف و افزونى آن براى كسى كه وصف مىگردد لازم است؛ مگر بطور مجاز بكار رود. وَهُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ. آفريدگار هستى به حال كسانى كه در بيراههها سرگردانند و به حال كسانى كه در مسير توحيد و تقوا و آزادگى و عدالت گام مىسپارند و به پاداش پرشكوه آن مىرسند داناتر است. از آيه شريفه اين نكته دريافت مىگردد كه گمراهى و گمراهگرى كار انسانهاست، و اين نشانگر پوچى پندار جبرگرايان است. و نيز دريافت مىگردد كه پيروى از پندار و گمان و يا فريفته شدن به «اكثريت» روا نيست. اميرمؤمنانعليه السلام به حارث همدانى فرمود: الحق لايعرف بالرّجال، إِعرف الحق تعرف اهله(172) دوست من! حق و عدالت به فزونى جمعيت و يا حضور چهرههاى پرسر و صدا در جايى، شناخته نمىشود، حق را بشناس تا آنگاه حقجويان و حق طلبان را بشناسى. شيوههاى شرك آلود و ظالمانه را رها كنيد قرآن پس از نفى بافتههاى كفرگرايان در مورد گوشت مردار، اينك در اين آيه شريفه مىفرمايد: فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهُ عَلَيْهِ پس اگر به آيات او ايمان داريد از آنچه نام خدا به هنگام ذبح بر آن برده شده است، بخوريد. در مورد پيوند اين آيه به آيات گذشته بحث است: 1 - به باور گروهى پيوند اين آيات به گذشته، اين گونه است كه در آيات پيش در مورد راه يافتگان سخن رفت و اينك در ادامه آن مىافزايد كه بخشى از هدايت اين است كه آنچه را خدا حلال شناخته است، بخوريد و آنچه حرام شمرده است، از آن دورى گزينيد. 2 - امّا به باور گروهى ديگر رابط و پيوند آيات اين گونه است كه: شرك گرايان به مردم مسلمان خرده گرفتند كه چرا شما آنچه را خود مىكشيد از گوشت آنها بهره مىبريد، امّا آنچه را خدا مىكشد و مردار مىگردد، ازآن بهره نمىبريد؟ و خدا به آنان هشدار داد كه دست از شرارت و جهالت برداريد و از آنچه به هنگام سربريدنش نام خدا بر آن برده شده است، بخوريد! در آيه شريفه واژه «كلوا» امر است، امّا به مفهوم وجوب نيست، بلكه اباحه را مىرساند و منظور اين است كه به هنگام سربريدن حيوانات نام خدا بر آنها برده شود، در اين صورت مىتوان از گوشت آن خورد، امّا گوشت «مردار» و حيوان و پرندهاى كه به هنگام سربريدن و يا شكار آن نام «بت» بر آن برده شود، نمىتوان از آن بهره برد. منظور از بردن نام خدا، اين است كه «بسم الله» گفته شود. پارهاى نيز گفتن هر نامى از نامهاى بلند و با عظمت خدا را در اين مورد كافى مىدانند. در مورد بسنده بودن گفتن «بسم الله»، همه دانشمندان اتفاق نظر دارند، امّا در مورد آوردن نامى از نامهاى خدا و يا وصفى از اوصاف او، همچون: «باسم الرّحمان» يا «باسم القديم» يا «باسم القادر لنفسه» يا «باسم العالم لنفسه» و نظير اين وصفها و ويژگيهاى خدا، اتفاق نظر نيست. به نظر مىرسد كه آوردن وصفى از اوصاف خدا نيز به هنگام ذبح حيوانات كافى است، چرا كه قرآن مىفرمايد: قل ادعوا الله او ادعوا الرّحمان ايّاما تدعوا فله الاسماء الحسنى.(173) اى پيامبر! بگو: خدا را بخوانيد يا «رحمان» را، هركدام را بخوانيد، براى او نامهاى نيكوتر است. اِنْ كُنْتُمْ بِاياتِه مُؤْمِنينَ. اگر براستى خدا و پيامبرش را شناخته و به درستى پيام و راستگويى پيام آور خدا ايمان داريد، پس هر آنچه حلال و روا شناخته شده است بخوريد، نه آنچه را خدا حرام كرده است. رهنمود آيه از آيه مورد بحث اين رهنمود دريافت مىگردد كه برحيوانى كه سر بريده مىشود، بايد نام خدا برده شود. با اين بيان، نبايد از گوشت حيواناتى كه بوسيله كفرگرايان ذبح مىگردند، بهره برد و آنها را پاك و حلال شمرد، چرا كه آنان نام خداى يكتا را نمىبرند، و اگر ببرند نيز به لزوم آن عقيده ندارند و آن كار را واجب نمىدانند. و افزون بر اين ، آنان نام خدايى را مىبرند كه شريعت «موسى» و «مسيح» را ماندگار ساخته است. با اين بيان روشن است كه آنان نام خداى يكتا را نمىبرند. وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ و شما را چه شده است كه از آنچه نام خدا بر آن برده شده است نمىخوريد؟ به باور پارهاى منظور اين است كه، شما را نزيبد از آنچه به هنگام سربريدنش نام خدا بر آن برده شده است، نخوريد. وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ اِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ اِلَيْهِ با اينكه خدا آنچه را بر شما حرام كرده - جز آنچه به خوردن آن ناگزير شدهايد - همه را براى شما به روشنى بيان نموده است. به باور برخى منظور ازبيان آنچه تحريم شده، اين آيه مباركه است كه مىفرمايد: حرُمت عليكم الميتةُ و الدّم و لحم الخنزير و ما اُهِّلَ لغير الله به...(174) مردار، خون، گوشتِ خوك، و آنچه به نام غير خدا كشته شده باشد، و... بر شما تحريم شده است. امّا بدان دليل كه سوره «مائده» پس از سوره «انعام» فرود آمده، اين ديدگاه درست به نظر نمىرسد؛ مگر اينكه بگوييم، آنچه در اين مورد تحريم گرديده است نخست به زبان پيامبر بيان شده و پس از آن در قالب آيات بر پيامبر گرامى فرود آمده است. برخى نيز بر آنند كه منظور از بيان آنچه تحريم شده، اين آيه است كه مىفرمايد: قل لا اجد فيما اوحى الىّ محرّماً على طاعمٍ يطعمه إلاّ اَن يكون ميتة...(175) اى پيامبر! به شرك گرايان بگو: در آنچه به من وحى شده است بر خورندهاى كه آن را مىخورد هيچ حرامى نمىيابم، مگر آنكه مردار يا خون ريخته شده يا گوشت خوك... باشد... إلاّ ما اضطررتم إليه تنها در يك صورت رواست كه از خوردنيهايى كه تحريم شده است، بخوريد. و آن هنگامى است كه براى نجات جان از گرسنگى، به اندازهاى كه جانتان حفظ شود، بخوريد. برخى نيز برآنند كه فرد گرسنه، هم مىتواند به اندازهاى كه سير شود بخورد و هم تا هنگامه نجات از گرسنگى و مرگ و دست يافتن به غذاى حلال، مقدارى از آن غذاى حرام يا مردار را پس انداز نمايد. به باور «جبايى» از آيه شريفه اين نكته دريافت مىگردد كه انسان به هنگامه اجبار از سوى ديگران، مىتواند از غذاهاى حرام بخورد، چرا كه او هم جانش در خطر است. وَاِنَّ كَثيراً لَيُضِلُّونَ بِاَهْوآئِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ بسيارى از مردم، ديگران را از روى نادانى، با هواها و هوسهاى دل خويش گمراه مىسازند. اِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعْلَمُ بِالْمُعْتَدينَ. آرى، پروردگارت به حال كسانى كه از حق بهسوى باطل مىگرايند و از مرز مقررات خدا مىگذرند، داناتر است. وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْاِثْمِ وَباطِنَهُ در تفسير اين فراز از آيه شريفه نظراتى آمده است: 1 - به باور گروهى از جمله «قتاده» و «مجاهد» و «انس» منظور اين است كه: از هر آنچه گناه و نافرمانى خداست، در آشكار و نهان پروا كنيد. 2 - اما به باور «جبايى» منظور از گناه ظاهر، كارهايى است كه بوسيله اعضا و اندامها انجام مىشود و منظور از گناه باطنى كار قلب و دل است. 3 - از ديدگاه پارهاى منظور از گناه آشكار، زنا و منظور از گناه نهان يارگيرى پنهانى است. 4 - و ازديدگاه پارهاى ديگر همچون «سعيد بن جبير» گناه آشكار، زناى با محارم و گناه نهان، زناى با بيگانه است. «ضحّاك» در اين مورد آورده است كه: در جاهليت زناى آشكار، گناه و كارى زشت شمرده مىشد، امّا زناى درنهان را گناه نمىدانستند. به هر حال به باور ما ديدگاه نخست - كه همه ديدگاهها را در بر دارد - از همه آنها بهتر به نظر مىرسد. اِنَّ الَّذينَ يَكْسِبُونَ الْاِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِما كانُوا يَقْتَرِفُونَ. آن كسانى كه دست به گناه و زشتى مىيازند، به زودى در برابر آنچه بدان دست يازيده و به دست آوردهاند، كيفر خواهند شد. در ادامه سخن، قرآن شريف مىفرمايد: وَ لاتَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَاِنَّهُ لَفِسْقٌ و از آنچه به هنگام سربريدنش نام خدا بر آن برده نشده است، نخوريد. آيه شريفه به صراحت بيانگر اين واقعيت است كه به هنگام بريدن سر حيوان بايد نام خدا را بر زبان جارى كرد و اين نشانگر وجوب اين دستور است؛ چرا كه اگر جز اين باشد بايد خوردن گوشت حيوانى كه به هنگامه سربريدن آن نام خدا بر آن برده نشده است، حرام نباشد، در صورتى كه حرام است و آيه شريفه آن را فسق و گناه مىشناسد. و نيز از آيه مورد بحث اين نكته دريافت مىگردد كه خوردن گوشت حيوانى كه بوسيله كفرگرايان ذبح مىشود - خواه اهل كتاب باشند يا نباشند، وخواه نام خدا را بر آن ببرند يا نبرند - روا نيست؛ چرا كه آنان خداى يكتا را نمىشناسند تا به نيّت و براى تقرب به او نامش را ببرند. در مورد حيوانى كه بوسيله مسلمان ذبح شده، امّا نام خدا بر آن برده نشده است، ديدگاهها متفاوت است: 1 - به باور گروهى خوردن گوشت آن - خواه از روى قصد يا از روى فراموشى نام خدا را نبرده باشند - حرام است. 2 - امّا در برابر آن گروه، از «شافعى» آوردهاند كه: در هر دو صورت حلال است. 3 - از ديدگاه «ابوحنيفه» اگر ازروى قصد و آگاهى بردن نام خدا ترك شود، حرام و اگر فراموش گردد حلال است. 4 - از امامان نور نيز ديدگاه سوم روايت شده است. وَ اِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ اِلى اَوْلِيآئِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ دانشمندان مذهبى و سردمداران گستاخ و سركش كفرگرايان، به دنبالهروهاى خود اشاره مىكنند كه در باره حلال بودن «مردار» با شما به كشمكش و ستيزه برخيزند. به باور برخى، شركگرايان عرب با توحيدگرايان به ستيزه پرداخته و مىگفتند: چگونه شما حيوانى را كه خودتان مىكشيد حلال مىشماريد، امّا آن را كه خدا كشته است حرام مىدانيد، در حالى كه آنچه را خدا كشته است از آنچه شما مىكشيد، بهتر است؟! «عكرمه» مىگويد: گروهى از زردشتيان ايران به شركگرايان قريش - كه رابطه دوستانهاى باهم داشتند - نوشتند: پيامبر و يارانش خود را بنده فرمانبردار خدا مىپندارند و با اين وصف حيوانى را كه خود سر مىبرند حلال مىدانند، امّا آنچه را خدا كشته است، حرام مىشمارند. با اين بيان، شرك گرايان قريش اين سفسطه را از ايرانيان گرفتند. و «ابن عباس» مىگويد: شيطانهاى «جنّى» به دوستان خود - از ميان انسانها - وسوسه مىكنند و بافتههاى خود را بر دل آنها مىافكنند كه بوسيله آنها ستيزه نمايند. وَاِنْ اَطَعْتُمُوهُمْ اِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ. هان اى توحيدگرايان: اگر شما از شركگرايان فرمانبردارى و پيروى كنيد و «مردار» را حلال شماريد و در كارهاى ديگر نيز به اشاره و دستور آنها عمل كنيد، شما نيز به شرك درخواهيد غلطيد، چرا كه از ديدگاه همه مسلمانان هركس «مردار» را حلال شمارد، كافر است. امّا كسى كه با آگاهى و ايمان به حرمت گوشت مردار، از روى اختيار از آن بخورد، به باورگروهى از جمله «حسن»، فاسق است. امّا برخى بر آنند كه اين موضوع و حكم، به حيوانى اختصاص داشت كه بت پرستان عرب ، براى بتها سر مىبريدند. مرگ و حيات معنوى در آيات گذشته از منطق توحيدگرايان و مشركان سخن رفت، اينك قرآن در بيانى بسيار پر جاذبه و زيبا ضمن تشبيه كفر و شرك، به مرگ خفت بار و تشبيه ايمان به نور و زندگى مىفرمايد: أَوَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَاَحْيَيْناهُ وَجَعَلْنا لَهُ نوُراً يَمْشى بِه فِى النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها آيه شريفه در مورد «حمزه»، آن قهرمان حقگرا و «ابوجهل» كه در كفرگرايى و شرارت و حق ستيزى شهره آفاق بود، فرود آمد(176) و در تفسير آن ديدگاهها متفاوت است: 1 - گروهى از جمله «ابن عباس» و «مجاهد» و... بر آنند كه: در آغاز اين آيه، خدا كفر و شرك را به مرگ تشبيه كرده و توحيد و ايمان را به حيات و زندگى. 2 - امّا به باور برخى منظور آيه اين است كه آن انسان، نطفه بىمقدارى بود كه خدا به او حيات و امكانات زندگى ارزانى داشت. و منظور از نورى كه در آيه فرا راه هدايت يافتگان با ايمان و زنده دل است، دانش و بينش مىباشد. و بدان دليل دانش و حكمت را به نور و روشنايى و نادانى را به تاريكى تعبير مىكند كه دانش انسان را بهسوى رشد و كمال رهنمون مىگردد و بسان نورى كه در راهها روشنگرى مىكند، دانش و بينش نيز راه را بر انسان مىنماياند. 3 - از ديدگاه برخى منظور از نور و روشنايى، قرآن شريف است. 4 - و از ديدگاه پارهاى ديگر، ايمان به خدا و پيامبر مىباشد. به هر حال آيه شريفه مىفرمايد: آيا آن مردهاى كه به او حيات بخشيده و برايش نور و روشنايى قرار دادهايم كه با آن در ميان مردم راه مىرود، همانند كسى است كه گرفتار تاريكيها شده و از آن نجات نمىيابد؟ منظور از كسى كه به سرگردانِ در تاريكيها تشبيه شده، انسان و جامعه كفرگراست و منظور از تاريكيها نيز تباهيها و آفتهاى كفر است و هدف قرآن از ترسيم اين تشبيه با واژه «مثل»، اشاره به اسارت و نگونسارى انسان كفرگرا در تاريكيها و اسارت و آفتهاى كفر است. يك پرسش و پاسخ آن چرا در آيه شريفه كفرگرا به مرده تعبير مىگردد وتوحيدگرا و با ايمان به زنده؟! دليل اين تعبير آن است كه از زندگى انسان كفرگرا نه بهره شايسته و بايستهاى نصيب خودش مىگردد، و خود از زندگى و آن همه امكانات و استعدادها در راه شايسته و خدا پسندانه بهرهور مىگردد و نه ديگران؛ پس چرا به مرده تعبير نشود؟ به باور ما انسان كفرگرا و بيداد پيشه كه هدفدارى آفرينش را درنيابد و در بيراههها سرگردان باشد از مرده نيز بىثمرتر است، چرا كه مرده، نه به ديگران زيان مىرساند و نه براى خويش بارگناه و كيفر دردناك مىاندوزد، امّا كفرگرا و ستمكار هر لحظه با ستم و بيداد و حق ستيزى خود، هم به زيان خويش گام بر مىدارد و هم به زيان جامعه و تاريخ. در برابر چنين موجود تبهكارى انسان توحيدگرا و درست انديش و با ايمان است، و بدان دليل قرآن او را به زنده تعبير مىكند كه هم در زندگىاش خود بهره ور مىگردد و هم به ديگران بهره مىرساند بر اين اساس است كه در قرآن انسان كفرگرا به مرده، و انسان با ايمان به زنده تعبير شده است. براى نمونه: قرآن در يك آيه مىفرمايد: إِنّك لا تسمع الموتى... (177) اى پيامبر! واقعيت اين است كه تو مردگان را شنوا نمىگردانى... و نيز مىفرمايد: لينذر مَن كان حيّاً و يحق القول على الكافرين(178) ... تا هر كه را زنده است هشدار دهد و گفتار خدا در مورد كفرگرايان تحقّق يابد. و نيز مىفرمايد: و ما يستوى الاحياء و لا الاموات(179) و زندگان و مردگان يكسان نيستند ... آرى خداى فرزانه سه نعمت ايمان و قرآن و دانش را، نور و روشنايى مىنامد، چرا كه مردم بوسيله اين سه سرمايه گرانبهاى هدايت و نجات، راه رستگارى را پيدا مىكنند و از تاريكيهاى كفر و سرگردانى و حيرت و گمراهى، نجات يافته و هدايت مىيابند. و بدان دليل كفر را تاريكى و ظلمت و سياهى مىنامد كه بوسيله آن، نه مىتوان راه نجات را يافت و نه راه سعادت و سلامت را، بلكه انسان كفرگرا در چنگال آفتها و تباهيهاى كفر و بيداد به مرگ سياه محكوم مىگردد؛ آرى، به همين دليل است كه در آيه ديگرى كافر را نابينا و انسان با ايمان را به بينا تعبير مىنمايد و مىفرمايد: و ما يستوى الاعمى و البصير...(180) نابينا و بينا، يا انسان كفرگرا و با ايمان يكسان نيستند. كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ماكانُوا يَعْمَلُونَ. همانگونه كه براى مردم با ايمان، ايمان و عمل شايسته آراسته شده، براى كفرگرايان و ظالمان نيز كفر و بيداد آراسته شده است تا به كردار زشت و بيدادگرانه خويش دلخوش باشند. در اين مورد قرآن در آيه ديگرى مىفرمايد: كلُّ حزبٍ بما لديهم فرحون(181) ... هر گروهى به آنچه دارد دلخوش و شادمان باشد. در اين مورد از «حسن» روايت شده است كه: به خداى سوگند كه شيطان و هواى دل، كفرگرايان را به كفرشان دلخوش ساخته و آن را در نظرشان مىآرايند، چرا كه قرآن مىفرمايد: شيطانها به دوستداران خويش وسوسه مىكنند... و اِنّ الشياطين ليوحون الى اوليائهم...(182) از اين آيه چنين دريافت مىگردد كه تنها شيطان و هواى دل كفرگرايان و بيدادگران است كه كفر و بيداد و زشتى و گناه را، در نظر اينان آراسته مىسازد و نه هيچ كس ديگر. و تعبير قرآن با واژه مجهولِ «زُيّن» نيز جز همين نكته را نمىرساند كه خود، كفر و گناه را براى خويش آراسته مىسازند. اين تعبير بسان تعبير اين آيه است كه به شرك گرايان مىفرمايد: ... أَنّى يصرفون(183) چگونه از راه حق و عدالت منحرف مىگردند؟! و نيز بسان تعبير اين آيه كه مىفرمايد: ... فأنّى يؤفكون(184) پس چگونه از پرستش خداى يكتا منحرف مىگردند؟! در اين دو آيه نيز دو فعل مجهول به كار رفته و درست است كه به ظاهر بايد گفت: چگونه از راه حق به انحراف كشيده مىشوند؟! و به كجا از پرستش خدا به انحرافشان مىكشند؟ امّا واقعيت اين است كه عامل انحراف و گمراهى در اينجا نيز خود آنان و هواى دل آنان و شيطانهاى آنان است. در دهمين آيه مورد بحث مىافزايد: وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فى كُلِّ قَرْيَةٍ اَكابِرَ مُجْرِميها لِيَمْكُرُوا فيها و همانسان كه براى كفرگرايان كردار نادرست شان آراسته شد، همانگونه در هر شهر و ديارى گناهكاران بزرگ و صاحب قدرت و امكانات آن را مىگماريم تا در آن به دجالگرى و فريبكارى بپردازند... به عبارت ديگر، همانگونه كه مردم با ايمان با گزينش راه توحيد و تقوا و آزادمنشى و دادگرى و رعايت حقوق ديگران، به اثر طبيعى ايمان و عمل شايسته كه نور و روشنايى است نايل آمدند، تبهكاران نيز به ثمره شوم كفرگرايى و بيدادگرى خويش كه زندگىِ سراپا نيرنگ و فريب و گمراهى و گمراهگرى است مىرسند. و اين از سنتهاى ماست كه به هر فرد و گروهى، ثمره راه و كارش را مىدهيم. گروهى را به خاطر انتخاب شايسته راه وايمان و عمل شايسته، به روشنايى و رستگارى مىرسانيم و گروهى را به خاطر سوء استفاده از اختيار و گزينش بد، به گمراهگرى و دجّالگرى و زندگى تيره و تار مىكشانيم. اين ارزانى داشتن نور به آنان در پرتو لطف ما و ثمره طبيعى كار و انتخاب آنهاست و آن سقوط در گمراهى و فريب و تيره روزى دنيا و آخرت نيز، كيفر ما و ثمره شوم عملكرد خود آنان است. به هر حال ايمان آوردگان بر اساس سنّتهاى ما از مهر و لطف و نعمتهاى معنوى ما برخوردار مىگردند و كفرگرايان و ظالمان نيز به كيفر عملكردشان گرفتار مىشوند. در آيه شريفه تنها از تبهكاران بزرگ ياد مىكند و نه از همه گناهكاران و ظالمان، و اين بدان دليل است كه وقتى سردمداران تبهكار در قبضه قدرت حق باشند و براى نجات خود كارى نتوانند، حساب ديگران روشن است. وَما يَمْكُرُونَ اِلاَّ بِاَنْفُسِهِمْ وَما يَشْعُرُونَ. امّا آنان با خود نيرنگ مىكنند و خويشتن را مىفريبندو نمىدانند كه كيفر كارشان سر انجام به خودشان باز مىگردد. آرى، با اينكه نيرنگ و فريب انسان به خودش درست به نظر نمىرسد و انسان به نقشه ابليسى و فريبكارانه خود آگاه است و بر ضد ديگران نقشه مىكشد، با اين وصف تبهكاران و بيدادگران به خود نيرنگ مىزنند و سياهى و تباهى نيرنگشان، دامنگير خودشان مىگردد. بدينسان آيه شريفه نشانگر آن است كه سردمداران فريب و بيداد در حقيقت به ايمان آوردگان نيرنگ نمىزنند تا به پندار خود بر خدا چيره شوند؛ چرا كه اين خداست كه به آنان قدرت و ثروت و امكانات و اختيار و آزادى و فرصت داده و دست آنان را باز گذاشته است. بر اين اساس همين كارشان نيز با سوء استفاده از قدرت و نعمتى كه خدا به آنان داده است انجام مىشود و نه به قدرت خودشان؛ پس آنان هرگز بر خدا چيره نخواهند شد. ثمره شوم شرك و بيداد در آيه گذشته از سردمداران فريب و بيداد سخن رفت(185) اينك در اين آيه در ترسيم بهانهجويىها و بازيگرىهايشان مىفرمايد: وَ اِذا جآءَتْهُمْ ايَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتّى نُؤتى مِثْلَ ما اُوتِىَ رُسُلُ اللَّهِ و هنگامى كه نشانه و معجزهاى از جانب خدا براى آنان بيايد كه بر درستى راه توحيد گرايى و يكتاپرستى و راستى دعوت و رسالت پيامبر گواهى كند، اين سردمداران فريب مىگويند: ما هرگز ايمان نمىآوريم تا نظير معجزاتى كه به پيامبران خدا مىرسد، به ما نيز داده شود! روشن است كه اين سخن از حسدورزى آنان نسبت به پيامبر مايه مىگرفت؛ و قرآن در نفى گفتار پوچ و آكنده از حسادت و كينه توزى آنان مىفرمايد: اَللَّهُ اَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ خدا از آنان و از همه انسانها داناتر است و بهتر مىداند كه چه كسى براى اين رسالت خطير شايستهتر و برازندهتر است؛ و با بعثت و رسالتِ كدامين انسان برگزيده، منافع و مصالح انسانها بهتر رعايت مىگردد. او بهتر مىداند كه چه كسى بار گران و طاقت فرساى رسالت را با اقتدار و صفاىِ دلِ بهتر و بيشترى به دوش مىكشد و به سر منزل مقصود مىرساند و چه كسى توان اين كار بزرگ را ندارد. آرى، خدا رسالت و پيام رسانى خويش را به كسى مىدهد كه افزون بر آنچه آمد، بهتر بتواند دشواريهاى آن را به جان بخرد و كار را پيش برده و در برابر دجّالگرىها و آزارها پايدارى ورزد. در ادامه سخن به آنان هشدار مىدهد كه: سَيُصيبُ الَّذينَ اَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ به باور «زجاج» منظور اين است كه: سردمداران تبهكار شهرهايى كه راه كفر و دجّالگرى را برگزيدهاند، هشدارشان باد كه اگر چه آنان دردنيا بزرگتر و برتر و زورمندترين مردم شهرها بودهاند، امّا به دليل بهرهورى ناردست از قدرت و نعمت و امكانات به زودى در پيشگاه خدا به خوارى و بدبختى گرفتار مىگردند. امّا به باور برخى ممكن است منظور اين باشد كه: به زودى آن خوارى و نگونسارى كه خداى آنان براى آنان مقرر فرموده است دامانگير آنها مىگردد. يا به زودى به مرحلهاى مىرسند كه پيش خدا خوار و رسوا مىگردند. وَعَذابٌ شَديدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ. و به كيفر نيرنگهايى كه مىكردند، عذابى سخت خواهند داشت.
115 - مراجعه شود به تفسیر سوره انعام ، آیه :114
116 - مراجعه شود به تفسیر سوره انعام ، آیه :114
117 - مراجعه شود به تفسیر سوره انعام ، آیه :114
118 - مراجعه شود به تفسیر سوره انعام ، آیه :114
ترتیل استاد سعد الغامدی صفحه : 142
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 8 - حزب 15 - سوره انعام - صفحه 142
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا
مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر مجمع البیان
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مراثی (نوحه) توسط حاج منصور ارضی بمناسبت ایام فاطمیه درباره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از سایت شهید آوینی با عنوان روضه حضرت زهرا س
سخنرانی توسط حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی درباره امام صادق علیه السلام از سایت راسخون با عنوان داستانهای کوتاه از 14معصوم-امام صادق علیه السلام و غنای دین
تلاوت توسط استاد سید متولی عبد العال از سایت آرشیو با عنوان قدر و قریش، بیت رهبری
ادعیه (دعاخوانی) توسط حاج سیدمجید بنی فاطمه درباره زیارت عاشورا از سایت عقیق با عنوان زیارت عاشورا
مناجات توسط استاد اکبر فروتن درباره راز و نیاز با خدا از سایت تبیان با عنوان رفیق بی نوایان
اذان توسط استاد سید متولی عبد العال از سایت الکعبه با عنوان الاذان
مدایح (به شادی ) توسط کربلایی جواد مقدم بمناسبت ذی الحجه درباره غدیر از سایت ذاکرین با عنوان مولا مولا همه بود و هستم
ترتیل توسط شیخ طارق عبدالغنی دعوب درباره 107 - ماعون از سایت mp3quran.net با عنوان قرآن کریم سوره ماعون - حفص از عاصم
ندبه انتظار توسط حاج محمدرضا طاهری بمناسبت ایام فاطمیه درباره حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از سایت شهید آوینی با عنوان دردم مداوا میکنی آقای خوبم
درس حوزوی توسط آیت الله العظمی جوادی آملی درباره 1 - حمد از سایت راسخون با عنوان سوره ی حمد آیات 1 تا 7 -1
کلیپ سخنان توسط حجت الاسلام و المسلمین پناهیان درباره دین از سایت راسخون با عنوان مجهز شوید به اسلحه های جنگ نامنظم
کتاب صوتی توسط حجت الاسلام و المسلمین علی ملکی از سایت پی سی دانلود با عنوان ترجمه شنیداری قرآن کریم - ویژه جوانان و نوجوانان - علی ملکی - سوره النساء
در باره ما
|
تماس با ما
|
نظرخواهی
خدمات تلفن همراه
مر
ا
جعه: 93,140,096