خدمات تلفن همراه
قرآن تبيان- جزء 9 - حزب 17 - سوره اعراف - صفحه 162
نرم افزارهای رایگان تلفن همراه
بازی و سرگرمی
قرآن
مفاتیح
نهج البلاغه
صحیفه سجادیه
اوقات شرعی
مسائل شرعی
گنجینه معنوی
آشپزی
مناسبت ها
الحان قرآن
صحیفه نور امام خمینی ره
پنل عضویت
قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یَا شُعَیْبُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِن قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ کُنَّا کَارِهِینَ
88 - 88 - سردمداران گردنكش قوم او گفتند: اى شعيب بىترديد [يا] تو و كسانى را كه با تو ايمان آوردهاند، [همه را] از شهرمان بيرون خواهيم راند، يا اين كه [همگى ]به كيش ما باز خواهيد گشت! [او ]گفت: و اگر چه [كيش شما را ]خوش نداشته باشيم؟!
89 - اگر به كيش شما بازگرديم، آنهم پس از آن كه خداما را از آن رهايى بخشيد، بىترديد دروغى [بزرگ ]بر خدا بستهايم؛ و ما را [هرگز ]نزيبد كه به آن [كيش خرافى و بىاساس] بازگرديم، مگر اين كه خدا كه پروردگار ماست، بخواهد [و او چنين نخواهد خواست]. دانش [بىكران ]پروردگارمان همه چيز را دربرگرفته است [و] ما تنها بر خدا اعتماد نمودهايم. [آنگاه آن حضرت دست به سوى آسمان گشود و نيايشگرانه گفت:] پروردگارا، ميان ما و مردم ما به حق داورى كن. و [ما بر اين باوريم كه] تو بهترين داورانى.
90 - و سردمدارانِ كفرگراى جامعهاش، [در راه فريب مردم دربند ]گفتند: اگر از شعيب پيروى نماييد [و به خداى يكتا ايمان آورديد] در آن صورت زيانكار خواهيد بود.
91 - پس [بر اثر خروشى سهمگين] زمينه لرزه [شديدى ]آنان را فراگرفت، و بامدادان در شهرشان مرده به رو درافتاده بودند.
92 - آن كسانى كه شعيب را دروغگو انگاشتند، [به گونهاى ريشه كن شدند كه ]گويى هرگز در آن سرزمين نمىزيستند. [آرى] آنان كه شعيب را دروغگو شمردند، همان زيانكاران بودند.
93 - پس شعيب از آنان روى گردانيد و گفت: اى قوم من به راستى كه پيامهاى پروردگارم را به شما رساندم و [آن گونه كه بايد پند و ]اندرزتان دادم؛اكنون چگونه بر گروهى كه كفرگرا [و بيداد پيشه] بودند، اندوه برم؟
نگرشى بر واژهها «عود»: باز گشت.
«افتراء»: دروغ بستن و نسبت نادرست دادن.
«ملّت»: كيش و آيينى كه گروهى پيرو آن باشند.
«فتح و فاتح»: حكم و حاكم، يا داورى و داور.
«غنى»: ماندن و زيستن در جايى.
«آسى»: اندوه بسيار.
تفسير منطق پوسيده شرك و بيداد در نخستين آيه مورد بحث، قرآن به ترسيم منطق پوسيده زورمداران جامعه «مدين» پرداخته و مىفرمايد:
قالَ الْمَلَأُ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِه لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَالَّذينَ امَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا اَوْ لَتَعُودُنَّ فى مِلَّتِنا
گردنكشان جامعهاش به او گفتند: هان اى شعيب! با اين دعوت و مقرراتى كه تو براى ما آوردهاى، تو و رهروان راه تو را از شهرمان مىرانيم و از وطن دور مىسازيم، مگر اين كه به راه و رسم ما باز گرديد و از مخالفت با ما دست بكشيد.
آن تيرهبختان مىپنداشتند كه آن پيامبر خدا پيش از بعثت و رسالت خويش پيرو كيش آنها بوده و اينك دست برداشته است، در صورتى كه هرگز چنين نبود و آن حضرت مدتها راه و رسم توحيدى خويش را بدون دعوت ديگران عمل مىكرد و از آنان نهان مىداشت. يا ممكن است منظور آنان تنها پيروان او بودند نه خود آن حضرت. و يا منظور اين است كه اگر شما به كيش ما در آييد، شما را رها مىكنيم.
با اين بيان واژه «عود» در آيه شريفه به مفهوم «شدن» است و نه باز گشتن؛ و اين در شعر و نثر آمده است.
قالَ اَوَلَوْ كُنَّا كارِهينَ.
شعيب گفت: شما ما را به كيش شرك آلود خويش دعوت مىكنيد و از ما مىخواهيد كه از بافتههاى شما پيروى كنيم، در حالى كه ما نه از راه و رسم شما دلخوشى داريم و نه از كردارتان؛ چرا كه خوب مىدانيم كه بافتههاى شما بىاساس است.
و به باور برخى منظور اين است كه: شما نمىتوانيد ما را به كيش خود در آوريد و با ارعاب و فشار ما را با خود همفكر و هم عقيده سازيد.
و افزود:
قَدِ افْتَرَيْنا عَلىَ اللَّهِ كَذِباً اِنْ عُدْنا فى مِلَّتِكُمْ بَعْدَ اِذْنَجَّنَا اللَّهُ مِنْها
اگر پيرو كيش بىاساس شما بشويم، و آن گاه بر اساس مقرراتتان، حرام شما را حرام بشماريم و حلال شما را حلال به حساب آوريم و اينها را به خدا نسبت دهيم، در آن صورت به او دروغ بستهايم. آن هم پس از آن كه خدا با دليل و برهان روشن و روشنگر ، نادرست بودن راه و رسم شما را به ما به روشنى نشان داده و با آشكار ساختن حق، ما را از شرك و خرافات و ستم و بيداد نجات بخشيده است.
وَما يَكُونُ لَنا اَنْ نَعُودَ فيها اِلاَّ اَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا
ما به كيش شما در نخواهيم آمد مگر اين كه خدا كه پروردگار ماست بخواهد.
چرا؟
با اين كه آنان مىدانستند كه خدا اين واپسگرايى ارتجاعى را نخواهد پذيرفت و بدان خشنود نخواهد گشت، چرا آنان چنين گفتند؟
در پاسخ اين پرسش ديدگاهها متفاوت است:
1 - به باور برخى از جمله «جبايى» منظور از واژه «ملّت»، شريعت و مقررات دينى است، نه اصول عقيدتى؛ چرا كه عقيده آنان در مورد آفريدگار هستى شرك آلود و خرافى بود، امّا پارهاى از قوانين و مقررات زندگى آنان، كه شريعت گفته مىشود درست بود؛ از اين رو شعيب و توحيدگرايان همراهش در برابر تهديد و ارعاب آنان گفتند: ما پيرو شريعت و راه و رسم دينى شما نخواهيم شد، مگر اين كه خدا فرمان دهد.
2 - امّا به باور برخى ديگر، خدا يك چيز نشدنى را به يك حقيقت ناشدنى ديگر مربوط ساخته و منظور اين است كه: ما به كيش شما در نخواهيم آمد، جز اين كه خدا بخواهد، و ما مىدانيم كه او چنين چيزى را نخواهد خواست.
نظير آيه مورد بحث، اين آيه شريفه است كه مىفرمايد:
«...و لايدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سمّ الخياط(1) آنان وارد بهشت پر طراوت و زيبا نخواهند شد، مگر اين كه شتر و يا طناب كشتى در سوراخ سوزن وارد گردد.
و نيز اين شيوه سخن در شعر عرب آمده است، از جمله اين كه:
اذا شاب الغراب اتيت اهلى
و صار القار كاللبن الحليب
زمانى كه زاغ، پير و قير بسان شير سپيد گردد، من به سوى خاندانم باز خواهم گشت.
با اين بيان منظور از اين فراز از آيه شريفه اين است كه: همان گونه كه خدا پرستش بتها و انجام كارهاى زشت را از كسى نخواسته است، ما نيز به كيش شما وارد نخواهيم شد؛ چرا كه اين كار خلاف حكمت و فرزانگى خداست و خدا چنين چيزى را نخواهد خواست.
3 - از ديدگاه پارهاى منظور اين است كه: ما به كيش شما وارد نخواهيم شد، مگر اين كه خدا به شما قدرتى دهد كه ما را به اين كار اجبار كنيد. و آخرين فراز از آيه شريفه، اين ديدگاه را تأييد مىكند كه مى فرمايد: اولو كنّا كارهين. آيا هر چند اين كار را ناخوش داشته باشيم.
4 - و از ديدگاه پارهاى ديگر، ضمير در «فيها» به واژه «قرية» باز مىگردد، و منظور اين است كه ما از شهر شما بيرون مىرويم و ديگر باز نمىگرديم، مگر اين كه خدا به ما قدرتى شكست ناپذير ارزانى دارد و او بخواهد كه ما پيروزمندانه به اينجا باز گرديم.
5 - و ممكن است منظور اين باشد كه: چنين چيزى نخواهد شد، مگر اين كه خدا بخواهد كه شما به حق و عدالت باز گرديد، و آن گاه ما و شما، همگى پيرو يك دين و آيين توحيدى و عادلانه باشيم؛ چرا كه آنان مىگفتند: اگر به كيش ما وارد نگرديد، شما را از شهر و ديار مان بيرون خواهيم راند؛ و شعيب پاسخ داد كه: ما به كيش شما در نخواهيم آمد، مگر اين كه خدا بخواهد كه شما دست از مخالفت خويش برداريد و به دين و آيين خدا پسندانه ما بگراييد.
پاسخ
خداى پر مهر، هدايت و نجات را براى همه بندگان خود خواسته است، امّا اين خواسته خدا بر اين اساس است كه مردم با بهرهگيرى از اختيار و قدرت انتخاب خويش ايمان آوردند، و نه از روى اجبار و فشار؛ تادر خور پاداش گردند.
با اين بيان شعيب مىگويد: كيش ماو شما هرگز يكى نخواهد شد، مگر اين كه خدا شما را به اجبار به دين و آيين ما درآورد.
وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَىْءٍ عِلْماً
دانش بىكران پروردگار ما هر چيزى را دربرگرفته است.
در مورد ارتباط اين فراز با فرازهاى گذشته آيه شريفه دو نظر است:
1 - به باور برخى منظور اين است كه مردم در صورتى بايد از دين و آيين پيروى نمايند كه در پيروى از آن مصلحتى باشد؛ و از آنجايى كه آفريدگار هستى به همه چيز دانا و از هر چيزى آگاه است، و مىداند كه مصلحت دنيا و آخرت ما در چيست، ما را به فرمانبردارى از راه و رسم مورد نظر خود دعوت مىنمايد.
2 - امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه خدا بهتر مىداند كه آيا ما به كيش شما وارد مىگرديم يانه. و بدين سان به گذشته آيه شريفه پيوند مىخورد.
عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا
ما در هركار - از جمله در راه پيروزى بر شما - بر خدا اعتماد مىكنيم.
رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَبَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَاَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحينَ.
در اين جمله شعيب از پروردگار پرمهر خويش درخواست مىكند كه ميان او و قوم تبهكارش به حق داورى كند؛ و منظور او از اين بيان توجه دادن دلها و انديشهها به ذات پاك خداست، و گرنه او نيك مىداند كه خدا جز بر اساس حق و عدالت داورى نمىكند.
برخى نيز مىگويند: منظور اين است كه پروردگارا، حقيقت را آشكار فرما و ما را هر چه زودتر بركفر گرايان پيروز گردان كه تو بهترين داورانى.
چگونه برنابودى كفر گرايان و ستمكاران اندوه خورم؟
در اين آيه شريفه دگرباره ب ترسيم منطق كفرگرايان عصر شعيب پرداخته و مىفرمايد.
وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِه لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً اِنَّكُمْ اِذاً لَخاسِرُونَ.
سردمداران كفرگرا به ديگران گفتند: اگر دين و آيين خويشتن را واگذاريد و از دين شعيب پيروى كنيد و دستورات او را به كار بنديد، در آن صورت دچار زيانكارى و بدبختى خواهيد شد، بسان كسى كه هستى و سرمايه زندگى خويش را از دست بدهد و گرفتار دريغ و حسرت گردد.
در ادامه سخن در اين مورد به كيفر دردناك آنان اشاره مىكند و مىفرمايد:
فَاَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ
در تفسير اين فراز سه نظر آمده است:
1 - به باور «كلبى» منظور اين است كه: پس قوم گمراه شعيب را زلزلهاى سخت فراگرفت.
2 - امّا به باور مفسّران از جمله «ابن عباس» چنان گرما و حرارتى آنان را فراگرفت كه به خانهها و سايه پناه بردند، امّا نه سايهها بر ايشان سود بخش بود و نه آبها، و از شدت حرارت پخته شدند و سوختند. در آن شرايط سخت خدا توده ابرى فرستاد كه همراهش نسيم ملايم و جانبخشى مىوزيد؛ آنان همگى به سايه آن ابر سياه پناه بردند كه به ناگاه شعلهاى از آتش سوزان و سركش از آن ابر جدا شد و آنان را بسان انبوه ملخى كه بسوزند و برزمين ريزند و خاكستر گردند، نابود ساخت. آرى، اين را عذاب «يوم الظّله» خواندهاند.
3 - از حضرت صادق عليه السلام در اين مورد آوردهاندكه: منظور اين است كه خروشى سهمگين به گوش آنان رسيد و همگى نابود شدند.
و پارهاى بر اين باورند كه شعيب بردو جامعه و قوم برانگيخته شد كه يكى از آنان به خاطر ستم و گناه به وسيله زمين لرزه نابود شد و ديگرى به وسيله ابر.
فَاَصْبَحُوا فى دارِهِمْ جاثِمينَ.
و همه آنان در خانههايشان به خاك هلاك افتادند.
اَلَّذينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَاَنْ لَمْ يَغْنَوْ فيها
آن كسانى كه شعيب را دروغگو شمردند و دعوت آسمانىاش را دروغ انگاشتند، به روزى درآمدند كه گويى هرگز در آن شهر و آن خانهها نزيستهاند؛ چرا كه براى هميشه از صفحه روزگار پاك شدند.
به باور قتاده منظور اين است كه: گويى آنان هرگز خوشى نداشتند.
امّا به باور «ابن عباس» گويى هرگز آن شهر و ديار را براى زندگى آباد نكرده بودند.
اَلَّذينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كانُوا هُمُ الْخاسِرينَ.
آرى، آنان كه شعيب را دروغگو انگاشتند همانان زيانكارند، نه كسانى كه به او ايمان آوردند.
در آخرين آيه مورد بحث مىفرمايد:
فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقالَ ياقَوْمِ لَقَدْ اَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ
هنگامى كه آنان را به خاطر حق ستيزيشان در آستانه عذاب و كيفر ديد، بانوميدى و اندوه از آنان روى برتافت و گفت: هان اى مردم! واقعيت اين است كه من پيام ها و دستورات پروردگارم را به شما رساندم و آن گونه كه شايسته بود شما را خيرخواهى كردم، امّا دريغ و درد كه شما حق پذير نيستيد و گوش شنواى حق نداريد آرى، اگر چه اين عذاب دردناك و بسيار سخت است، امّا بدانيد كه خود بر اثر گناه و بيدادتان خويشتن را درخور آن ساختيد.
فَكَيْفَ اسى عَلى قَوْمٍ كافِرينَ.
و اينك من چگونه و چرا بر مردمى كه كفر و استبداد را پيشه ساختهاند و خود را درخور كيفرى سهمگين نمودهاند دريغ و اندوه برم؟!
گفتنى است كه اين پرسش انكارى است و منظور اين است كه برچنين گمراهان و تبهكارانى اندوه نخواهم خورد. و بدينسان شعيب خاطر خويشتن را آرامش بخشيد؛ چرا كه او در ارشاد و هدايت آن مردم حق ستيز همه تلاشها را نموده بود، امّا او چه كند كه آنان با سركشى و گردنفرازى خود به شيوه زشت و راه ظالمانه خويش پاى فشردند و در نتيجه به كيفر زشتكارىهاى خويش رسيدند.
«بلخى» مىگويد: از اين آيه شريفه اين نكته دريافت مىگردد كه كفرگرا و بيداد پيشهاى را كه حق ناشنوا و حق ستيز است بايد رها كرد و نبايد دعوت به خير و صلاح كرد، چرا كه بىثمر است. و نيز نبايدبه خاطر نابودى كفرگرايان و ستمكاران تأسف و اندوه به دل راه داد.
پرتوى از آيات در آياتى كه گذشت قرآن براى ارشاد و هدايت انسانها، نخست دعوت آسمانى شعيب و اصول پيام او را به تابلو مىبرد، و از پى آن، منطق كفرگرايان و ستمكاران را ترسيم مىكند و آن گاه ثمره هردو شيوه عادلانه و زيبا، و نيز زشت و بيدادگرانه را مجسم مىسازد تا عصرها و نسلها عبرت گيرند.
الف: عصاره پيام شعيب با تعمق در آيات مورد بحث مىتوان اصول وعصاره پيام و دعوت آسمانى شعيب و طرح او براى اصلاح و نجات آن جامعه آفت زده را در اين اصول چكيده كرد:
1 - دعوت به يكتا گرايى و پيكار با پرستشهاى ذلّت بار سر آغاز و سرلوحه دعوت آن پيامبر بزگ خدا، دعوت به توحيدگرايى و يكتاپرستى و در نتيجه آزادى انسانها از اسارت بتهاى رنگارنگ و ظالمانه بىشمار بود.
يا قوم اعبدوالله مالكم من الهٍ غيره(2)
2 - دعوت به عدالت اجتماعى و توازن اقتصادى
او در گام دوّم مردم را به رعايت عدالت اقتصادى و توازن اجتماعى و ارزشهاى اخلاقى در ميدان اقتصاد و اجتماع دعوت نمود و بدين وسيله از ضد ارزشها و بيدادگرىهايى چون تقلّب و تزوير، كم فروشى و سرقت مرئى و نامرئى، خيانت و پايمال ساختن حقوق مردم، كم و نا چيز نمايش دادن ارزشها و نقاط مثبت و حقوق ديگران براى ناديده گرفتن نقش آنان، و بزرگ نمودن كارهاى بىارزش خود و گروه خود با انواع شگردها و تحريف حقايق و دروغ و دجالگرى، و شيوههاى ظالمانهاى از اين دست كه هماره، دنيا را تيره و تار مىسازد، نه تنها عصر و نسل خويش كه عصرها و نسلها را هشدار داد: فاوفوا الكيل و الميزان و لا تبخسوا الناس اشياءهم(3)
3 - دعوت به اصلاح و سازندگى همه جانبه
آن اصلاحگر بزرگ در سومين گام مردم را دلسوزانه به اصلاح همه جانبه و سازندگى و برازندگى مادى و معنوى، اخلاقى و انسانى، فردى و اجتماعى، سياسى و اقتصادى و... فراخواند و روشنگرى كرد كه پس از آن كه خدا در پرتو ايمان و تقوا و تعاليم آسمانى و تلاشهاى پيامبران، زمين و زمان را آباد و آزاد، آراسته به ارزشها و پاك و پيراسته از پليدىها و زشتكارىها و استبداد و اختناق خواست، شما در راه تباهى و زشتى و ويرانى مادى و اخلاقى مردم تلاش نكنيد و باور داشته باشيد كه تباهى و ويرانى مادى و معنوى و فرهنگى و اجتماعى جامعه به زيان همگان خواهد بود:ولا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها...(4)
4 - منطق و راستى نه سانسور و زورمدارى
آن حضرت در گام چهارم كوشيد تا روابط اجتماعى و فردى و خانوادگى و سياسى براساس منطق و راستى و گفتار انسانى باشد، نه زورمدارانه و باسانسور و بستن ربانها و تهديد وارعاب و شگردهاى استبدادى؛ از اين رو فرمود: بياييد و از اين پس سر راه مردم را بسان راهزنان مادى و فكرى نگيريد و با وسوسه و ترديد افكنى و تهديد و ارعاب از آنان نخواهيد كه سياهى لشگر شما شوند و به پرستش شما تن دهند، بلكه بگذاريد بندگان خدا فكر كنند، آنان را يرى كنيد تا بينديشند و بينديشانند و فضايى باز پديد آوريد تا ديدگاهها و سليقه هاى متنوع را بشنوند و بنگرند و فرصت دهيد تا مقايسه نمايند و آن گاه آزاد منشانه و انسانى حق را از ناحق و آزادى را از استبداد و حقارت باز شناسند و برگزينند.
و لا تقعدوا بكل صراطٍ توعدون و تصدون عن سبيل الله...(5)
5 - دعوت به سپاس و حق شناسى
انسان موجودى خردمند و خردورز و حق شناس است، در برابر خوبىها سپاس مىگذارد و در برابر بدىهاو بيدادها و تحقير و توهينها در صورت درك و توان واكنش دفاعى و مناسب نشان مىدهد؛ از اين رو شعيب انگشت تدبير واصلاحگرانه خويش را روى حسّ سپاس آنان نهاد تا شايد به خود آيند و از ارزانى دارنده راستين نعمتها سپاسگرازى كنند: و اذكروا اذ كنتم قليلاً فكثركم....(6)
6 - دعوت به پايدارى در راه حق و عدالت
او در گرما گرم مبارزه فكرى و اجتماعى بازشتكارىها و بيداد گرىها و در اوج رويارويى با استبدادگران، هنگامى كه با سياست ارعاب و تهديد و تبعيد و سركوب و چنگال و دندان آنان رو به رو شد، همه را به پايدارى در راه حق و پايمردى در راه عدالت و دفاع از حقوق و آزادى و امنيت خويش فراخواند و واپسگرايى و انحطاط و پذيرش ذلّت و خفت را نپذيرفت وخود را به سرچشمه قدرتها سپرد: و ما يكون لنا أن نعود فيها الاّ أن يشا الله ربّنا...(7)
7 - دعوت به عبرت آموزى
و سرانجام آن گاه كه حق ستيزان نداى توحيدگرايى و عدالت خواهى او را نمىشنوند، ودعوت او را به اصلاح و سازندگى و برازندگى بدون پاسخ مىنهند، و فراخوان او به سپاس به بارگاه ارزانى دارنده نعمتها را مخالفت مىورزند، بازهم آموزگارانه و دلسوزانه دست آنان را مىگيرد و بر قله بلند تاريخ مىبرد و مىگويد كه نيك بنگريد و ببينيد فرجام كارتبهكاران چگونه بود و عبرت گيريد: وانظروا كيف كان عاقبة المفسدين(8)
ب - منطق استبداد گران سياهكار در برابر دعوت انسانساز آن پيامبر بزرگ، در آياتى كه گذشت منطق پوسيده بيدادگران ترسيم مىگردد كه چكيدهاش اين گونه است:
1 - شرك گرايى و پرستش هاى ذلّت بار،
2 - غارتهاى مرئى و نا مرئى و بيدادگرىهاى فكرى، فرهنگى، هنرى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى.
3 - سانسور و ارعاب و اختناق فكرى و انسداد سياسى.
4 - بستن راه مردم و راهزنى فكرى و عقيدتى و سياسى.
5 - كج انديش و تحريف حقايق.
6 - ناسپاسى در برابر نعمتها.
7 - شرارت، خشونت، اجبار، ارعاب و زورمدارى.
8 - ارتجاع و واپسگرايى.
9 - جنگ روانى و بحران آفرينى زنجيروار و پايان ناپذير.(9)
ج - و آن گاه ره آوره و ثمره هركدام از اين دوراه و سرانجام در اين آيات ثمره شيرين و شكوهبار راه و رسم آسمانى آن پيامبر بزرگ به تابلو مىرود كه نجات و رستگارى و نيكبختى و آزادى رهروان راه اوست؛ و در برابرش كيفر و عذاب سهمگين و دردناكى است كه گريبانگير شرك گرايان و تبهكاران مىگردد: فاخذتهم الرجفة فاصبحوا فى دارهم جاثمين.(10)
د - پرتوى از سيماى شعيب در قرآن گفتنى است كه در مورد شعيب اين پيامبر بزرگ خدا و نقش اصلاحگرانه و سيماى پرشكوه و پرمعنويت او در چندين سوره و در آيات بسيارى از قرآن شريف سخن رفته است، از آن جمله در سوره هود آيه 84 تا 95، سوره حجر، آيه 78 تا 79، سوره شعراء، آيه 176 تا 190، سوره عنكبوت آيه 36 تا 37، و نيز سوره اعراف آيه 85 تا 93 كه تفسير آنها از نظر شما خواننده گرامى گذشت.
قَدِ افْتَرَیْنَا عَلَى اللَّهِ کَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِی مِلَّتِکُم بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْهَا وَمَا یَکُونُ لَنَا أَن نَّعُودَ فِیهَا إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیْرُ الْفَاتِحِینَ
89 - مراجعه شود به تفسیر سوره اعراف ، آیه :88
وَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا إِنَّکُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ
90 - مراجعه شود به تفسیر سوره اعراف ، آیه :88
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ
91 - مراجعه شود به تفسیر سوره اعراف ، آیه :88
الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا فِیهَا الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْبًا کَانُوا هُمُ الْخَاسِرِینَ
92 - مراجعه شود به تفسیر سوره اعراف ، آیه :88
فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ کَافِرِینَ
93 - مراجعه شود به تفسیر سوره اعراف ، آیه :88
وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّبِیٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ
94 - - و در هيچ شهر و ديارى پيامبرى نفرستاديم جز اين كه مردمِ آن[جا] را به سختى و رنج در افكنديم باشد كه [آزمون گردند و به بارگاه ما] تضرع نمايند.
95 - از پى آن [رنج و فشار و آزمون سخت]، نعمت[ها] را [براى آنان ]جايگزين [رنج و] بلاساختيم تا [در شمار و قدرت ]فزونى يافتند و [با غرور و گستاخى ]گفتند: [آرى، روزگار همين گونه است،] گرفتاى و آسايش به پدرانمان نيز رسيد. [و اين گونه خود را دستخوش غفلت ساختند.] آن گاه كه [چنين شد] يكباره در حالى كه خود در نمىيافتند، [گريبان] آنان را گرفتيم.
96 - و اگر مردم شهرها [به راستى] ايمان آورده و پروا[ى خدا را ]پيشه ساخته بودند، ما از آسمان و زمين بركاتى بر آنان مىگشوديم، امّا آنان [پيامبران را ]دروغگو انگاشته و ما [نيز گريبان] آنان را به كيفر آنچه [بدان دست مىيازيدند و] به دست مىآوردند گرفتيم.
97 - و آيا مردم اين شهرها از اين [خطر] در امانند كه عذاب ما نيمروز در حالتى كه به بازى [و خوشگذرانى] سرگرمند، بر آنان فرارسد؟!
98 - آيا اينك مردم اين شهرها از اين [هشدار]ايمن هستند كه شب هنگام در حالى كه خوابيدهاند عذاب [مرگبار] ما بر آنان در رسد؟!
99 - پس آيا خويشتن را از مكر [و تدبير] خدا در امان مىدانند؟! در صورتى كه جز گروه زيانكاران [هيچ كس] خود را از مكر [و تدبير] خدا در امان نمىنگرد.
100 - و آيا [سرگذشت پيشينيان] براى كسانى كه زمين [و زمان] را پس از نابودى ]مردم آن به ارث مىبرند روشن نساخته است كه اگر ما بخواهيم آنان را [نيز] به كيفر گناهانشان هدف [عذاب ]قرار مىدهيم و بر قلبهايشان مُهر مىنهيم تاديگر نشنوند؟!
101 - [هان اى پيامبر!] اين شهرهاست كه ما بخشى از خبرهاى آنها را بر تو باز مىگوييم؛ و راستى كه پيامبرانشان براى آنان دليلهاى روشن [و روشنگر] آوردند، امّا آنان بر آن نبودند كه به آنچه پيش تر دروغ انگاشته بودند ايمان آوردند [آرى ]خدا به دلهاى كافران اين گونه مهر مىنهد.
102 - و ما در بيشتر آنان [پاى بندى به] هيچ [عهد و] پيمانى نيافتيم، و راستى كه بيشترشان را [گستاخ و] نا فرمان يافتيم.
نگرشى بر واژهها تبديل: قراردادن و جايگزين ساختن چيزى به جاى ديگرى.
عفو: اين واژه در اصل به مفهوم ترك كردن و واگذاردن است، كه در آيه شريفه هم به همين معناست: فمن عفى له من اخيه شيىءٌ...(11) و هركس از سوى برادر عقيدتىاش كه ولى مقتول است چيزى از حق قصاص به او وانهاده شود، بايد از گذشت او به شيوهاى پسنديده پيروى نمايد.
بغتة: ناگهانى.
بركات: نعمتهايى كه در حال فزونى است.
امن: امنيّت و ارامش، در برابر ترس و دلهره.
نوم: خوابى كه چشم و گوش را از شنيدن و ديدن باز دارد.
ضحى: آغازين ساعات روز.
مكر: نيرنگ، تدبير و چاره انديشى.
قصص: سخنى زنجيروار و پياپى.
نبأ: گزارش و خبر از يك رويداد بزرگ.
وجدان: دريافت داشتن.
تفسير نگرشى بر چند اصل تفكّر انگيز پس از ترسيم زنجيرهاى از دعوتهاى توحيدى و سرگذشت درس آموز و عبرت انگيز پيامبران پيشين و جامعههاى معاصر آنان، اينك براى آگاهى انسانها از اصول تفكر انگيزى كه از سنتهاى خداست و در همه صعودها و سقوط ها سر نوشت سازند، و نيز به خاطر آرامش بخشيدن به خاطر خطير پيامبر گرامى در برابر فشار شديد و عنان گسيخته شرك و استبداد، مىفرمايد:
وَمآ اَرْسَلْنا فى قَرْيَةٍ مِنْ نَبِىٍّ اِلاَّ اَخَذْنآ اَهْلَها بِالْبَاْسآءِ وَالضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ
و ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرى نفرستاديم كه مردمش از دستورات او سرپيچى نمايند، جز اين كه مردم آن شهر و ديار را پس از گستاخى و سركشى، گرفتار رنجها و سختىها كرديم تا به خود آيند و دريابند اين فشار و عذاب هشدارى از عذاب جهان ديگر است، و در نتيجه از شرك و بيداد دست كشند و به راه شايستگى و برازندگى گام گذارند.
به باور برخى منظور از واژه «بأسآء»، زيانهاى جانى است، ومنظور از «ضرّاء» زيانهاى اقتصادى و مالى. امّا به باور «حسن» واژه نخست به مفهوم گرسنگى است و واژه دوّم به معناى بيمارى. و از ديدگاه «سدّى» منظور از واژه نخست گرسنگى، و منظور از واژه دوّم فقر و نياز و تهيدستى است.
آن گاه مىافزايد:
ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ
پس هنگامى كه اين هشدارها در آنان هشيارى برنيانگيخت و به خود نيامدند، زشتىها و رنجها را برداشتيم و به جاى آنها نيكى و نعمت قرار داديم.
به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: رنجها و سختىها را برداشتيم و به جاى آن راحتى و آسايش قرار داديم.
گفتنى است كه قرآن بدان دليل از رنج و سختى به «سيئه» تعبير مىكند كه ناخوشايند انسان است.
حَتّى عَفَوْا
به باور گروهى از جمله «ابن عباس» و «مجاهد» منظور اين است كه: تا آن گاه كه بر اثر فراوانى نعمت و رفاه و آسايش، شمار و امكانات آنان رو به فزونى نهاد. امّا به باور حسن تا آن گاه كه فربه شدند. و از ديدگاه «ابو مسلم» تا آن گاه كه از سپاس نعمتها روى برتافتند.
وَقالُوا قَدْ مَسَّ ابآءَنَا الضَّرَّآءُ وَالسَّرَّآءُ
و به يكديگر گفتند: رسم روزگار اين گونه است، نگرانى به دل راه ندهيد تا خوش باشيد، و بسان پدرانتان نباشيد كه در فراز و نشيبها در حال و روز خويش دگرگونى ايجاد كردند و بيچاره شدند.
فَاَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ
و آن گاه بود كه يكباره گريبان آنان را گرفتيم تا بدينسان مايه بيدارى ديگران و درس عبرت شوند؛ واين فرود عذاب بر آنان و گرفتار آمدنشان درحالى بودكه خود در كام غفلت بودند و در نمىيافتند كه عذاب خدا فرود آمده است.
پيام آيه
آيه شريفه بيانگر اين واقعيت است كه آفريدگار فرزانه، گاه مردم را بر اثر سرپيچى از حق و عدالت به فقر و تهيدستى گرفتار مىسازد، و گاه به رفاه زدگى و فراوانى نعمتها. اگر آنان در اين تحولات و دگرگونىهاى هدفدار به خود آمدند و راه درست را برگزيدند و به جبران اشتباهات و زشتكارىها برخاستند، هم هدف بعثتها تحقّق يافته و هم آنان به نجات و رستگارى رسيدهاند، امّا اگر در هيچ يك از تحولات و فراز و نشيبها به خود نيامدند و به مسئوليتهاى انسانى و تاريخى خويش نينديشيدند، آن گاه است كه سقوط و كيفر در انتظار آنان است، آن هم عذاب و كيفرى ناگهانى و يكباره خواهد بود. روشن است كه عذاب ناگهانى دشوارتر و دهشتناكتر است و بايد از خشم خدا به او پناه بريم.
با اين بيان، اين مراحل عبارتند از:
1 - آگاهى بخشى و دعوت به ارزشها به وسيله پيامبران.
2 - نا فرمانى و سركشى در برابر حق و عدالت.
3 - فشارها و رنجها به منظور بيدارى و هشيارى جامعهها.
4 - جايگزين ساختن نعمتها و آسايشها به جاى رنجها.
5 - و آن گاه سقوط و كيفر دردناك ستم و تبهكارى.(12)
نعمت و نيكبختى در پرتو ايمان و پرواى از خدا در اين آيه شريفه روشن مىسازد كه سعادت و سازندگى و نعمت و فراوانى در پرتو ايمان و پرواپيشگى است، و عامل تباهى و نابودى جامعههاى پيشين، عملكرد زشت و ظالمانه آنان بوده است. در اين مورد مىفرمايد:
وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرى امَنُوا وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّمآءِ وَالْاَرْضِ
اگر جامعهها ومردم شهرهايى كه به كيفر سركشى و حق ستيزيشان به بوته هلاكت سپرده شدند، به راستى ايمان مىآوردند و با پذيرش دعوتهاى توحيدى پيامبران، از شرك و گناه دورى مىجستند، ما درهاى بركات روز افزون و انواع نعمتها را از آسمان و زمين به وسيله باران هاى مناسب و حيات بخش و رويش گلها و گياهان و بارورى درختان و ارزانى داشتن ميوههاى گوناگون بر روى آنان مىگشوديم.
آرى اين يكى از سنّتهاى خداست؛ همان گونه كه نوح آن را به جامعه و قوم خويش باز گفت و به آنان وعده داد كه اگر به راستى ايمان بياورند، بركات آسمانى بر آنان فرود خواهد آمد.
به باور برخى منظور از بركات آسمانى پذيرفته شدن دعاهاست، همان گونه كه منظور از بركات زمينى برآورده شدن نيازهاى مردم است.
وَلكِنْ كَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ
امّا آنان دعوتهاى آسمانى و پيامبران دلسوز را تكذيب كردند و راه سركشى و بيداد و پايمال ساختن حقوق مردم را در پيش گرفتند، ما نيز آنان را به كيفر نافرمانى و گناه و حق ستيزيشان گرفتار ساختيم و باران آسمان و نعمت و بركات زمين را از آنان دريغ داشتيم.
و نيز مىفرمايد:
اَفَاَمِنَ اَهْلُ الْقُرى اَنْ يَاْتِيَهُمْ بَاْسُنا بَياتاً وَهُمْ نآئِمُونَ
آيا مردم اين شهرهايى كه در برابر پيام و پيامبران ما به سركشى برخاسته و آنها را تكذيب مىكنند، از اين خطر ايمن هستند كه عذاب دردناك ما شب هنگام در حالى كه در خواب خوش فرورفتهاند به سراغ آنان بيايد؟! مگر نه اين كه بدتر از اين به پيشينيان قانون شكن و تبهكارشان فرود آمد؟!
و باز ادامه مىدهد كه:
اَوَاَمِنَ اَهْلُ الْقُرى اَنْ يَاْتِيَهُمْ بَاْسُنا ضُحىً وَ هُمْ يَلْعَبُونَ
و آيا مردم اين شهرها از اين درامانند كه عذاب خفتّبار ما به هنگام روز و در حالى كه سرگرم بازى و كارهاى بيهودهاند به سراغ شان بيايد؟!
روشن است كه از ديدگاه قرآن، كسى كه سرگرم دنياپرستى و دنيادارى باشد و آخرت را رها كند، گويى سرگرم بيهودهكارى و بازى است. و نيز روشن است كه منظور از مردم اين شهرها، هر جامعه و تمدن و مردمى است كه سرگرم كارهاى بيهوده و سرگرمى و دنيادارى باشند و پيام خدا و پيامبران و سراى آخرت را وانهند. آرى، پيام آيه هشدار به همگان است گرچه به خاطر هشدار به شرك گرايان مكّه و سركشى و خيره سرى آنان فرود آمده است.
در ششمين آيه مورد بحث مىفرمايد:
اَفَاَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ
به باور «جبايى» منظور اين است كه: آيا اينان از اين واقعيت، كه عذاب خدا به گونهاى آنان را فراگيرد كه خود در نيابند ايمن هستند؟!
نامبرده مىافزايد: بدان دليل آيه شريفه عذاب خدا را مكر و تدبير الهى ناميده است كه به گونهاى گريبان آنان را مىگيرد كه خود نمىفهمند و نمىدانند؛ درست همان گونه كه مكر و نيرنگ، طرف را غافلگير مىسازد.
امّا برخى بر آنند كه مكر خدا اين است كه آنان را به وسيله نعمتهايى چون تندرستى، طول عمر، فراوانى مال و قدرت و شوكت پوشالى و بادآورده سرگرم و غافلگير مىسازد.
فَلا يَاْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ اِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُون.
در حالى كه جز مردم زيانكار، هيچ كس خود را از تدبير و مكر خدا در امان نمىنگرد.
چگونه؟
آيه شريفه مىفرمايد جز زيانكاران هيج كس خويشتن را از مكر الهى در امان نمىنگرد، در حالى كه پيامبران و شايسته كرداران زيانكار نيستند و در همان حال خود را از مكر الهى در امان مىنگرند، اين چگونه است؟!
پاسخ
1 - به باور گروهى منظور اين است كه گناهكارانى خود را از مكر الهى در امان مىنگرند كه زيانكار باشند، و كارى به شايسته كرداران ندارد؛ چرا كه آنان حسابشان از اينها جداست، و قرآن در مورد آنان مىفرمايد: پرواپيشگان در بوستانها و چشمهسارهاى بهشتاند: إنّ المتّقين فى جنّاتٍ و عيون(13).
2 - و به باور گروهى ديگر منظور اين است كه جز مردم زيانكار هيچ كس گناهكاران را از عذاب و كيفر خدا ايمن نمىداند.
3 - از ديدگاه پارهاى منظور اين است كه جز مردم زيانكار كه از فرزانگى و حكمت خدا آگاهى ندارند، هيچكس خود را از عذاب او در امان نمىنگرد.
كوتاه سخن اين كه هدف و پيام آيه شريفه اين است كه مردم را به گونهاى راهنمايى كند كه از كيفر خدا بيمناك باشند و در راه فرمانبردارى از او شتاب گيرند و هرگز در اين سرا و سراى آخرت به خود وعده امنيّت ندهند و هماره مراقب انديشه، عقيده، گرايش، عملكرد، اخلاق و رفتار خويش باشند.
در اين آيه شريفه در نكوهش كسانى كه از سرگذشت عبرت انگيز پيشينيان اندرز نگرفته و همچنان به سركشى و حقستيزى و بيهوده كارى روى مىآورند مىفرمايد:
اَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذينَ يَرِثُونَ الْاَرْضَ مِنْ بَعْدِ اَهْلِهآ اَنْ لَوْ نَشآءُ اَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ
پرسش در آغاز آيه شريفه براى تقرير است، و فاعل فعل نيز به باور گروهى، از جمله «ابن عباس» خداست. امّا برخى بر آنند كه فاعل آن مشيت و خواست خداست، چرا كه «أن لونشاء»، به تأويل مصدر مىرود و فاعل آن است.
به هر حال پيام آيه اين است كه: آيا كسانى كه وارث سرزمين گذشتگانند و مردمى كه اينك بر قلمرو زندگى ديروز آنان، بساط زندگى پهن كردهاند، بانگرش به سرنوشت آنان به خود نيامده و در نيافتهاند كه اگر بخواهيم مىتوانيم اينان را نيز به كيفر گناهانشان به سرنوشت عبرت انگيز آنان گرفتار سازيم؟!
وَنَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ.
و اگر بخواهيم بر قلبهاى اينان نيز به كيفر گناهانشان مهر مىزنيم تااندرز و هشدار را نشنوند و نپذيرند.
در اين آيه روى سخن را به پيامبر گرامى مىكند، امّا پيام و هشدار به عصرها و نسلهاست و مىفرمايد:
تِلْكَ الْقُرى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ اَنْبآئِها
هان اى پيامبر! ما داستان درس آموز و عبرت انگيز اين جامعههاى سقوط كرده و اين شهرهاى نابود شده را براى تو باز مىگوييم، تادر مورد آنها آن گونه كه زيبنده توست بينديشى و جامعه و مردم خويش را از سرگذشت و سرنوشت غمبار و عبرت انگيز آنان آگاه سازى تاعبرت گيرند و روش ناپسند و ظالانه آنان و بيداد و حقستيزيشان را پىنگيرند.
وَلَقَدْ جآءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبِيِّناتِ فَماكانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ
بى ترديد پيامبرانشان با دلايل روشن به سوى آنان آمدند و هر آنچه براى ارشاد و هدايت آنان لازم بود آوردند و تلاش كردند، امّا آنان حاضر نبودند كه دست از حق ستيزى و گستاخى بردارند و آنچه را بيدادگرانه دروغ مىانگاشتند بپذيرند و به آن حقايق آسمانى ايمان آورند. بر اين اساس بود كه ما نيز گريبان آنان راگرفتيم و به كيفر حق ستيزى و بيدادگريشان آنان را نابود ساختيم؛ چرا كه اگر هم مىماندند در انديشه حق پذيرى و اصلاح نبودند.
آنچه در مورد تفسير آيه مباركه آمد از مجاهد است. او در اين مورد مىافزايد: منظور از «من قبل» پيش از هلاكت و نابودى است، و معناى آيه اين است كه آنان به آنچه پيش از هلاكت، آن را تكذيب كرده بودند، ايمان نمىآوردند، يا همانگونه كه در آيه ديگرى مىفرمايد: و اگر هم باز گردانده شوند، بىگمان آنچه از آن هشدار داده شدهاند، برمىگردند: و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه...(14)
«حسن» در تفسير آيه مىگويد: منظور اين است كه آنان به گونهاى دچار سركشى هستند كه نمىخواهند آن حقايقى را كه پيش از آمدن پيامبران تكذيب كردهاند بپذيرند، و به باور برخى آنان نمىخواهند آنچه را پدرانشان نپذيرفتهاند بپذيرند.
كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرينَ.
به باور پارهاى، خدا آفت كفر و بيداد گرى را به زنگار و آفتى تشبيه مىكند كه برق شمشير و شفافيت و صفاى آيينه را نابود مىسازد، و منظور اين است كه: همانگونه كه زنگار، با شمشير صيقل داده شده و آيينه شفّاف چنان مىكند، آفت كفر و بيداد نيز با ايمان انسان چنان مىكند و شيرينى و اثر شور انگيز ايمان و روشنايى اسلام را از دل مىزدايد. و آنان هنگامى كه به اين آفت گرفتار شدند كه خدا به آنان دستور داد حق را بپذيرند و ايمان آورند.
با اين بيان زنگار زدگى وآفت گرفتگى قلب هاى آنان در آغاز ثمره شوم نا فرمانى و حق ستيزى خود آنان است و آن گاه در مرحله دوّم معلول فرمان خدا. و به همين دليل هم قرآن مىفرمايد: ما بر قلب و دل كفر گرايان اين گونه مهر مىنهيم و زنگار مىافشانيم.
گفتنى است كه اين ديدگاه در تفسير آيه از «بلخى» و «جعفر بن حرب» است، و به باور آنان اين تشبيه در «كاف» نهفته است. با اين بيان حق ستيزى و ايمان نياوردن اينان بسان مُهرى است كه بر دل كفرگرايان مىخورد.
و به باور پارهاى منظور اين است كه همان سان كه گزارش حق ستيزى و ايمان نياوردن آنان را براى شما باز گوكرديم، براى فرشتگان نيز بيان مىكنيم.
در ادامه آيات مىفرمايد:
وَما وَجَدْنا لِاَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ
هيچ يك از آن جامعهها و تمدنهايى كه سقوط كردند ونابود شدند، به پيمانهاى خويش و فا نمىكردند.
به باور برخى، ممكن است منظور از اين عهد و پيمان، عهد با خدا باشد؛ چرا كه خردمندان عصرها و نسلها همه بر آنند كه سپاس نعمتها و سپاس از ارزانى دارنده نعمت لازم است و فرمانبردارى از آفريدگار پرمهر و پيامبران شايسته كردار و دلسوز واجب و دورى جستن از زشتكارىهايى كه آنان هشدار مىدادند يك وظيفه انسانى است.
«حسن» مىگويد: ممكن است اين عهد همان پيمانى باشد كه به وسيله پيامبران از مردم گرفتهشده است كه تنها يكتا آفريدگار وگرداننده هستى را بپرستند و براى او همتا نگيرند.
وَاِنْ وَجَدْنآ اَكْثَرَهُمْ لَفاسِقينَ.
در آيه شريفه «إن» و نيز «لام» براى تأكيد آمده و نشانگر اين واقعيت است كه: بيشتر آنان عهد شكن بودند و بيشتر آنان را نافرمان يافتيم.
چرا
چرا آيه شريفه، بيشتر آنان را نا فرمان و عهد شكن عنوان مىدهد و نه همه آنان را؟
پاسخ اين است كه نمىتوان هر كفرگرايى رادر همه كارها گمراه و منحرف عنوان داد؛ چرا كه بسيارى از آنان دركارهاى روز مرّه خويش وظيفهشناس، مؤدب، آگاه و دادگرند و بر اساس راه و رسم دينى و برنامههاى مذهبى خويش رفتار مىكنند. بااين بيان منظور اين است كه بيشتر آنان از دين و آيين خويش نيز پيروى نمىكنند و به وعدهها و پيمانهاى خويش بر خلاف عقيده ومذهب و ادّعاى خويش وفا نمىنمايند و در دين خود نيز پيمان شكن هستند.
ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوا وَّقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ
95 - مراجعه شود به تفسیر سوره اعراف ، آیه :94
صفحه : 162
بزرگتر
کوچکتر
بدون ترجمه
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
تصویر
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
88 - 88 - سردمداران گردنكش قوم او گفتند: اى شعيب بىترديد [يا] تو و كسانى را كه با تو ايمان آوردهاند، [همه را] از شهرمان بيرون خواهيم راند، يا اين كه [همگى ]به كيش ما باز خواهيد گشت! [او ]گفت: و اگر چه [كيش شما را ]خوش نداشته باشيم؟! 89 - اگر به كيش شما بازگرديم، آنهم پس از آن كه خداما را از آن رهايى بخشيد، بىترديد دروغى [بزرگ ]بر خدا بستهايم؛ و ما را [هرگز ]نزيبد كه به آن [كيش خرافى و بىاساس] بازگرديم، مگر اين كه خدا كه پروردگار ماست، بخواهد [و او چنين نخواهد خواست]. دانش [بىكران ]پروردگارمان همه چيز را دربرگرفته است [و] ما تنها بر خدا اعتماد نمودهايم. [آنگاه آن حضرت دست به سوى آسمان گشود و نيايشگرانه گفت:] پروردگارا، ميان ما و مردم ما به حق داورى كن. و [ما بر اين باوريم كه] تو بهترين داورانى. 90 - و سردمدارانِ كفرگراى جامعهاش، [در راه فريب مردم دربند ]گفتند: اگر از شعيب پيروى نماييد [و به خداى يكتا ايمان آورديد] در آن صورت زيانكار خواهيد بود. 91 - پس [بر اثر خروشى سهمگين] زمينه لرزه [شديدى ]آنان را فراگرفت، و بامدادان در شهرشان مرده به رو درافتاده بودند. 92 - آن كسانى كه شعيب را دروغگو انگاشتند، [به گونهاى ريشه كن شدند كه ]گويى هرگز در آن سرزمين نمىزيستند. [آرى] آنان كه شعيب را دروغگو شمردند، همان زيانكاران بودند. 93 - پس شعيب از آنان روى گردانيد و گفت: اى قوم من به راستى كه پيامهاى پروردگارم را به شما رساندم و [آن گونه كه بايد پند و ]اندرزتان دادم؛اكنون چگونه بر گروهى كه كفرگرا [و بيداد پيشه] بودند، اندوه برم؟ نگرشى بر واژهها «عود»: باز گشت. «افتراء»: دروغ بستن و نسبت نادرست دادن. «ملّت»: كيش و آيينى كه گروهى پيرو آن باشند. «فتح و فاتح»: حكم و حاكم، يا داورى و داور. «غنى»: ماندن و زيستن در جايى. «آسى»: اندوه بسيار. تفسير منطق پوسيده شرك و بيداد در نخستين آيه مورد بحث، قرآن به ترسيم منطق پوسيده زورمداران جامعه «مدين» پرداخته و مىفرمايد: قالَ الْمَلَأُ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِه لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَالَّذينَ امَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا اَوْ لَتَعُودُنَّ فى مِلَّتِنا گردنكشان جامعهاش به او گفتند: هان اى شعيب! با اين دعوت و مقرراتى كه تو براى ما آوردهاى، تو و رهروان راه تو را از شهرمان مىرانيم و از وطن دور مىسازيم، مگر اين كه به راه و رسم ما باز گرديد و از مخالفت با ما دست بكشيد. آن تيرهبختان مىپنداشتند كه آن پيامبر خدا پيش از بعثت و رسالت خويش پيرو كيش آنها بوده و اينك دست برداشته است، در صورتى كه هرگز چنين نبود و آن حضرت مدتها راه و رسم توحيدى خويش را بدون دعوت ديگران عمل مىكرد و از آنان نهان مىداشت. يا ممكن است منظور آنان تنها پيروان او بودند نه خود آن حضرت. و يا منظور اين است كه اگر شما به كيش ما در آييد، شما را رها مىكنيم. با اين بيان واژه «عود» در آيه شريفه به مفهوم «شدن» است و نه باز گشتن؛ و اين در شعر و نثر آمده است. قالَ اَوَلَوْ كُنَّا كارِهينَ. شعيب گفت: شما ما را به كيش شرك آلود خويش دعوت مىكنيد و از ما مىخواهيد كه از بافتههاى شما پيروى كنيم، در حالى كه ما نه از راه و رسم شما دلخوشى داريم و نه از كردارتان؛ چرا كه خوب مىدانيم كه بافتههاى شما بىاساس است. و به باور برخى منظور اين است كه: شما نمىتوانيد ما را به كيش خود در آوريد و با ارعاب و فشار ما را با خود همفكر و هم عقيده سازيد. و افزود: قَدِ افْتَرَيْنا عَلىَ اللَّهِ كَذِباً اِنْ عُدْنا فى مِلَّتِكُمْ بَعْدَ اِذْنَجَّنَا اللَّهُ مِنْها اگر پيرو كيش بىاساس شما بشويم، و آن گاه بر اساس مقرراتتان، حرام شما را حرام بشماريم و حلال شما را حلال به حساب آوريم و اينها را به خدا نسبت دهيم، در آن صورت به او دروغ بستهايم. آن هم پس از آن كه خدا با دليل و برهان روشن و روشنگر ، نادرست بودن راه و رسم شما را به ما به روشنى نشان داده و با آشكار ساختن حق، ما را از شرك و خرافات و ستم و بيداد نجات بخشيده است. وَما يَكُونُ لَنا اَنْ نَعُودَ فيها اِلاَّ اَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا ما به كيش شما در نخواهيم آمد مگر اين كه خدا كه پروردگار ماست بخواهد. چرا؟ با اين كه آنان مىدانستند كه خدا اين واپسگرايى ارتجاعى را نخواهد پذيرفت و بدان خشنود نخواهد گشت، چرا آنان چنين گفتند؟ در پاسخ اين پرسش ديدگاهها متفاوت است: 1 - به باور برخى از جمله «جبايى» منظور از واژه «ملّت»، شريعت و مقررات دينى است، نه اصول عقيدتى؛ چرا كه عقيده آنان در مورد آفريدگار هستى شرك آلود و خرافى بود، امّا پارهاى از قوانين و مقررات زندگى آنان، كه شريعت گفته مىشود درست بود؛ از اين رو شعيب و توحيدگرايان همراهش در برابر تهديد و ارعاب آنان گفتند: ما پيرو شريعت و راه و رسم دينى شما نخواهيم شد، مگر اين كه خدا فرمان دهد. 2 - امّا به باور برخى ديگر، خدا يك چيز نشدنى را به يك حقيقت ناشدنى ديگر مربوط ساخته و منظور اين است كه: ما به كيش شما در نخواهيم آمد، جز اين كه خدا بخواهد، و ما مىدانيم كه او چنين چيزى را نخواهد خواست. نظير آيه مورد بحث، اين آيه شريفه است كه مىفرمايد: «...و لايدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سمّ الخياط(1) آنان وارد بهشت پر طراوت و زيبا نخواهند شد، مگر اين كه شتر و يا طناب كشتى در سوراخ سوزن وارد گردد. و نيز اين شيوه سخن در شعر عرب آمده است، از جمله اين كه: اذا شاب الغراب اتيت اهلى و صار القار كاللبن الحليب زمانى كه زاغ، پير و قير بسان شير سپيد گردد، من به سوى خاندانم باز خواهم گشت. با اين بيان منظور از اين فراز از آيه شريفه اين است كه: همان گونه كه خدا پرستش بتها و انجام كارهاى زشت را از كسى نخواسته است، ما نيز به كيش شما وارد نخواهيم شد؛ چرا كه اين كار خلاف حكمت و فرزانگى خداست و خدا چنين چيزى را نخواهد خواست. 3 - از ديدگاه پارهاى منظور اين است كه: ما به كيش شما وارد نخواهيم شد، مگر اين كه خدا به شما قدرتى دهد كه ما را به اين كار اجبار كنيد. و آخرين فراز از آيه شريفه، اين ديدگاه را تأييد مىكند كه مى فرمايد: اولو كنّا كارهين. آيا هر چند اين كار را ناخوش داشته باشيم. 4 - و از ديدگاه پارهاى ديگر، ضمير در «فيها» به واژه «قرية» باز مىگردد، و منظور اين است كه ما از شهر شما بيرون مىرويم و ديگر باز نمىگرديم، مگر اين كه خدا به ما قدرتى شكست ناپذير ارزانى دارد و او بخواهد كه ما پيروزمندانه به اينجا باز گرديم. 5 - و ممكن است منظور اين باشد كه: چنين چيزى نخواهد شد، مگر اين كه خدا بخواهد كه شما به حق و عدالت باز گرديد، و آن گاه ما و شما، همگى پيرو يك دين و آيين توحيدى و عادلانه باشيم؛ چرا كه آنان مىگفتند: اگر به كيش ما وارد نگرديد، شما را از شهر و ديار مان بيرون خواهيم راند؛ و شعيب پاسخ داد كه: ما به كيش شما در نخواهيم آمد، مگر اين كه خدا بخواهد كه شما دست از مخالفت خويش برداريد و به دين و آيين خدا پسندانه ما بگراييد. پاسخ خداى پر مهر، هدايت و نجات را براى همه بندگان خود خواسته است، امّا اين خواسته خدا بر اين اساس است كه مردم با بهرهگيرى از اختيار و قدرت انتخاب خويش ايمان آوردند، و نه از روى اجبار و فشار؛ تادر خور پاداش گردند. با اين بيان شعيب مىگويد: كيش ماو شما هرگز يكى نخواهد شد، مگر اين كه خدا شما را به اجبار به دين و آيين ما درآورد. وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَىْءٍ عِلْماً دانش بىكران پروردگار ما هر چيزى را دربرگرفته است. در مورد ارتباط اين فراز با فرازهاى گذشته آيه شريفه دو نظر است: 1 - به باور برخى منظور اين است كه مردم در صورتى بايد از دين و آيين پيروى نمايند كه در پيروى از آن مصلحتى باشد؛ و از آنجايى كه آفريدگار هستى به همه چيز دانا و از هر چيزى آگاه است، و مىداند كه مصلحت دنيا و آخرت ما در چيست، ما را به فرمانبردارى از راه و رسم مورد نظر خود دعوت مىنمايد. 2 - امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه خدا بهتر مىداند كه آيا ما به كيش شما وارد مىگرديم يانه. و بدين سان به گذشته آيه شريفه پيوند مىخورد. عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا ما در هركار - از جمله در راه پيروزى بر شما - بر خدا اعتماد مىكنيم. رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَبَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَاَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحينَ. در اين جمله شعيب از پروردگار پرمهر خويش درخواست مىكند كه ميان او و قوم تبهكارش به حق داورى كند؛ و منظور او از اين بيان توجه دادن دلها و انديشهها به ذات پاك خداست، و گرنه او نيك مىداند كه خدا جز بر اساس حق و عدالت داورى نمىكند. برخى نيز مىگويند: منظور اين است كه پروردگارا، حقيقت را آشكار فرما و ما را هر چه زودتر بركفر گرايان پيروز گردان كه تو بهترين داورانى. چگونه برنابودى كفر گرايان و ستمكاران اندوه خورم؟ در اين آيه شريفه دگرباره ب ترسيم منطق كفرگرايان عصر شعيب پرداخته و مىفرمايد. وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِه لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً اِنَّكُمْ اِذاً لَخاسِرُونَ. سردمداران كفرگرا به ديگران گفتند: اگر دين و آيين خويشتن را واگذاريد و از دين شعيب پيروى كنيد و دستورات او را به كار بنديد، در آن صورت دچار زيانكارى و بدبختى خواهيد شد، بسان كسى كه هستى و سرمايه زندگى خويش را از دست بدهد و گرفتار دريغ و حسرت گردد. در ادامه سخن در اين مورد به كيفر دردناك آنان اشاره مىكند و مىفرمايد: فَاَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ در تفسير اين فراز سه نظر آمده است: 1 - به باور «كلبى» منظور اين است كه: پس قوم گمراه شعيب را زلزلهاى سخت فراگرفت. 2 - امّا به باور مفسّران از جمله «ابن عباس» چنان گرما و حرارتى آنان را فراگرفت كه به خانهها و سايه پناه بردند، امّا نه سايهها بر ايشان سود بخش بود و نه آبها، و از شدت حرارت پخته شدند و سوختند. در آن شرايط سخت خدا توده ابرى فرستاد كه همراهش نسيم ملايم و جانبخشى مىوزيد؛ آنان همگى به سايه آن ابر سياه پناه بردند كه به ناگاه شعلهاى از آتش سوزان و سركش از آن ابر جدا شد و آنان را بسان انبوه ملخى كه بسوزند و برزمين ريزند و خاكستر گردند، نابود ساخت. آرى، اين را عذاب «يوم الظّله» خواندهاند. 3 - از حضرت صادق عليه السلام در اين مورد آوردهاندكه: منظور اين است كه خروشى سهمگين به گوش آنان رسيد و همگى نابود شدند. و پارهاى بر اين باورند كه شعيب بردو جامعه و قوم برانگيخته شد كه يكى از آنان به خاطر ستم و گناه به وسيله زمين لرزه نابود شد و ديگرى به وسيله ابر. فَاَصْبَحُوا فى دارِهِمْ جاثِمينَ. و همه آنان در خانههايشان به خاك هلاك افتادند. اَلَّذينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَاَنْ لَمْ يَغْنَوْ فيها آن كسانى كه شعيب را دروغگو شمردند و دعوت آسمانىاش را دروغ انگاشتند، به روزى درآمدند كه گويى هرگز در آن شهر و آن خانهها نزيستهاند؛ چرا كه براى هميشه از صفحه روزگار پاك شدند. به باور قتاده منظور اين است كه: گويى آنان هرگز خوشى نداشتند. امّا به باور «ابن عباس» گويى هرگز آن شهر و ديار را براى زندگى آباد نكرده بودند. اَلَّذينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كانُوا هُمُ الْخاسِرينَ. آرى، آنان كه شعيب را دروغگو انگاشتند همانان زيانكارند، نه كسانى كه به او ايمان آوردند. در آخرين آيه مورد بحث مىفرمايد: فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقالَ ياقَوْمِ لَقَدْ اَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ هنگامى كه آنان را به خاطر حق ستيزيشان در آستانه عذاب و كيفر ديد، بانوميدى و اندوه از آنان روى برتافت و گفت: هان اى مردم! واقعيت اين است كه من پيام ها و دستورات پروردگارم را به شما رساندم و آن گونه كه شايسته بود شما را خيرخواهى كردم، امّا دريغ و درد كه شما حق پذير نيستيد و گوش شنواى حق نداريد آرى، اگر چه اين عذاب دردناك و بسيار سخت است، امّا بدانيد كه خود بر اثر گناه و بيدادتان خويشتن را درخور آن ساختيد. فَكَيْفَ اسى عَلى قَوْمٍ كافِرينَ. و اينك من چگونه و چرا بر مردمى كه كفر و استبداد را پيشه ساختهاند و خود را درخور كيفرى سهمگين نمودهاند دريغ و اندوه برم؟! گفتنى است كه اين پرسش انكارى است و منظور اين است كه برچنين گمراهان و تبهكارانى اندوه نخواهم خورد. و بدينسان شعيب خاطر خويشتن را آرامش بخشيد؛ چرا كه او در ارشاد و هدايت آن مردم حق ستيز همه تلاشها را نموده بود، امّا او چه كند كه آنان با سركشى و گردنفرازى خود به شيوه زشت و راه ظالمانه خويش پاى فشردند و در نتيجه به كيفر زشتكارىهاى خويش رسيدند. «بلخى» مىگويد: از اين آيه شريفه اين نكته دريافت مىگردد كه كفرگرا و بيداد پيشهاى را كه حق ناشنوا و حق ستيز است بايد رها كرد و نبايد دعوت به خير و صلاح كرد، چرا كه بىثمر است. و نيز نبايدبه خاطر نابودى كفرگرايان و ستمكاران تأسف و اندوه به دل راه داد. پرتوى از آيات در آياتى كه گذشت قرآن براى ارشاد و هدايت انسانها، نخست دعوت آسمانى شعيب و اصول پيام او را به تابلو مىبرد، و از پى آن، منطق كفرگرايان و ستمكاران را ترسيم مىكند و آن گاه ثمره هردو شيوه عادلانه و زيبا، و نيز زشت و بيدادگرانه را مجسم مىسازد تا عصرها و نسلها عبرت گيرند. الف: عصاره پيام شعيب با تعمق در آيات مورد بحث مىتوان اصول وعصاره پيام و دعوت آسمانى شعيب و طرح او براى اصلاح و نجات آن جامعه آفت زده را در اين اصول چكيده كرد: 1 - دعوت به يكتا گرايى و پيكار با پرستشهاى ذلّت بار سر آغاز و سرلوحه دعوت آن پيامبر بزگ خدا، دعوت به توحيدگرايى و يكتاپرستى و در نتيجه آزادى انسانها از اسارت بتهاى رنگارنگ و ظالمانه بىشمار بود. يا قوم اعبدوالله مالكم من الهٍ غيره(2) 2 - دعوت به عدالت اجتماعى و توازن اقتصادى او در گام دوّم مردم را به رعايت عدالت اقتصادى و توازن اجتماعى و ارزشهاى اخلاقى در ميدان اقتصاد و اجتماع دعوت نمود و بدين وسيله از ضد ارزشها و بيدادگرىهايى چون تقلّب و تزوير، كم فروشى و سرقت مرئى و نامرئى، خيانت و پايمال ساختن حقوق مردم، كم و نا چيز نمايش دادن ارزشها و نقاط مثبت و حقوق ديگران براى ناديده گرفتن نقش آنان، و بزرگ نمودن كارهاى بىارزش خود و گروه خود با انواع شگردها و تحريف حقايق و دروغ و دجالگرى، و شيوههاى ظالمانهاى از اين دست كه هماره، دنيا را تيره و تار مىسازد، نه تنها عصر و نسل خويش كه عصرها و نسلها را هشدار داد: فاوفوا الكيل و الميزان و لا تبخسوا الناس اشياءهم(3) 3 - دعوت به اصلاح و سازندگى همه جانبه آن اصلاحگر بزرگ در سومين گام مردم را دلسوزانه به اصلاح همه جانبه و سازندگى و برازندگى مادى و معنوى، اخلاقى و انسانى، فردى و اجتماعى، سياسى و اقتصادى و... فراخواند و روشنگرى كرد كه پس از آن كه خدا در پرتو ايمان و تقوا و تعاليم آسمانى و تلاشهاى پيامبران، زمين و زمان را آباد و آزاد، آراسته به ارزشها و پاك و پيراسته از پليدىها و زشتكارىها و استبداد و اختناق خواست، شما در راه تباهى و زشتى و ويرانى مادى و اخلاقى مردم تلاش نكنيد و باور داشته باشيد كه تباهى و ويرانى مادى و معنوى و فرهنگى و اجتماعى جامعه به زيان همگان خواهد بود:ولا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها...(4) 4 - منطق و راستى نه سانسور و زورمدارى آن حضرت در گام چهارم كوشيد تا روابط اجتماعى و فردى و خانوادگى و سياسى براساس منطق و راستى و گفتار انسانى باشد، نه زورمدارانه و باسانسور و بستن ربانها و تهديد وارعاب و شگردهاى استبدادى؛ از اين رو فرمود: بياييد و از اين پس سر راه مردم را بسان راهزنان مادى و فكرى نگيريد و با وسوسه و ترديد افكنى و تهديد و ارعاب از آنان نخواهيد كه سياهى لشگر شما شوند و به پرستش شما تن دهند، بلكه بگذاريد بندگان خدا فكر كنند، آنان را يرى كنيد تا بينديشند و بينديشانند و فضايى باز پديد آوريد تا ديدگاهها و سليقه هاى متنوع را بشنوند و بنگرند و فرصت دهيد تا مقايسه نمايند و آن گاه آزاد منشانه و انسانى حق را از ناحق و آزادى را از استبداد و حقارت باز شناسند و برگزينند. و لا تقعدوا بكل صراطٍ توعدون و تصدون عن سبيل الله...(5) 5 - دعوت به سپاس و حق شناسى انسان موجودى خردمند و خردورز و حق شناس است، در برابر خوبىها سپاس مىگذارد و در برابر بدىهاو بيدادها و تحقير و توهينها در صورت درك و توان واكنش دفاعى و مناسب نشان مىدهد؛ از اين رو شعيب انگشت تدبير واصلاحگرانه خويش را روى حسّ سپاس آنان نهاد تا شايد به خود آيند و از ارزانى دارنده راستين نعمتها سپاسگرازى كنند: و اذكروا اذ كنتم قليلاً فكثركم....(6) 6 - دعوت به پايدارى در راه حق و عدالت او در گرما گرم مبارزه فكرى و اجتماعى بازشتكارىها و بيداد گرىها و در اوج رويارويى با استبدادگران، هنگامى كه با سياست ارعاب و تهديد و تبعيد و سركوب و چنگال و دندان آنان رو به رو شد، همه را به پايدارى در راه حق و پايمردى در راه عدالت و دفاع از حقوق و آزادى و امنيت خويش فراخواند و واپسگرايى و انحطاط و پذيرش ذلّت و خفت را نپذيرفت وخود را به سرچشمه قدرتها سپرد: و ما يكون لنا أن نعود فيها الاّ أن يشا الله ربّنا...(7) 7 - دعوت به عبرت آموزى و سرانجام آن گاه كه حق ستيزان نداى توحيدگرايى و عدالت خواهى او را نمىشنوند، ودعوت او را به اصلاح و سازندگى و برازندگى بدون پاسخ مىنهند، و فراخوان او به سپاس به بارگاه ارزانى دارنده نعمتها را مخالفت مىورزند، بازهم آموزگارانه و دلسوزانه دست آنان را مىگيرد و بر قله بلند تاريخ مىبرد و مىگويد كه نيك بنگريد و ببينيد فرجام كارتبهكاران چگونه بود و عبرت گيريد: وانظروا كيف كان عاقبة المفسدين(8) ب - منطق استبداد گران سياهكار در برابر دعوت انسانساز آن پيامبر بزرگ، در آياتى كه گذشت منطق پوسيده بيدادگران ترسيم مىگردد كه چكيدهاش اين گونه است: 1 - شرك گرايى و پرستش هاى ذلّت بار، 2 - غارتهاى مرئى و نا مرئى و بيدادگرىهاى فكرى، فرهنگى، هنرى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى. 3 - سانسور و ارعاب و اختناق فكرى و انسداد سياسى. 4 - بستن راه مردم و راهزنى فكرى و عقيدتى و سياسى. 5 - كج انديش و تحريف حقايق. 6 - ناسپاسى در برابر نعمتها. 7 - شرارت، خشونت، اجبار، ارعاب و زورمدارى. 8 - ارتجاع و واپسگرايى. 9 - جنگ روانى و بحران آفرينى زنجيروار و پايان ناپذير.(9) ج - و آن گاه ره آوره و ثمره هركدام از اين دوراه و سرانجام در اين آيات ثمره شيرين و شكوهبار راه و رسم آسمانى آن پيامبر بزرگ به تابلو مىرود كه نجات و رستگارى و نيكبختى و آزادى رهروان راه اوست؛ و در برابرش كيفر و عذاب سهمگين و دردناكى است كه گريبانگير شرك گرايان و تبهكاران مىگردد: فاخذتهم الرجفة فاصبحوا فى دارهم جاثمين.(10) د - پرتوى از سيماى شعيب در قرآن گفتنى است كه در مورد شعيب اين پيامبر بزرگ خدا و نقش اصلاحگرانه و سيماى پرشكوه و پرمعنويت او در چندين سوره و در آيات بسيارى از قرآن شريف سخن رفته است، از آن جمله در سوره هود آيه 84 تا 95، سوره حجر، آيه 78 تا 79، سوره شعراء، آيه 176 تا 190، سوره عنكبوت آيه 36 تا 37، و نيز سوره اعراف آيه 85 تا 93 كه تفسير آنها از نظر شما خواننده گرامى گذشت.
89 - مراجعه شود به تفسیر سوره اعراف ، آیه :88
90 - مراجعه شود به تفسیر سوره اعراف ، آیه :88
91 - مراجعه شود به تفسیر سوره اعراف ، آیه :88
92 - مراجعه شود به تفسیر سوره اعراف ، آیه :88
93 - مراجعه شود به تفسیر سوره اعراف ، آیه :88
94 - - و در هيچ شهر و ديارى پيامبرى نفرستاديم جز اين كه مردمِ آن[جا] را به سختى و رنج در افكنديم باشد كه [آزمون گردند و به بارگاه ما] تضرع نمايند. 95 - از پى آن [رنج و فشار و آزمون سخت]، نعمت[ها] را [براى آنان ]جايگزين [رنج و] بلاساختيم تا [در شمار و قدرت ]فزونى يافتند و [با غرور و گستاخى ]گفتند: [آرى، روزگار همين گونه است،] گرفتاى و آسايش به پدرانمان نيز رسيد. [و اين گونه خود را دستخوش غفلت ساختند.] آن گاه كه [چنين شد] يكباره در حالى كه خود در نمىيافتند، [گريبان] آنان را گرفتيم. 96 - و اگر مردم شهرها [به راستى] ايمان آورده و پروا[ى خدا را ]پيشه ساخته بودند، ما از آسمان و زمين بركاتى بر آنان مىگشوديم، امّا آنان [پيامبران را ]دروغگو انگاشته و ما [نيز گريبان] آنان را به كيفر آنچه [بدان دست مىيازيدند و] به دست مىآوردند گرفتيم. 97 - و آيا مردم اين شهرها از اين [خطر] در امانند كه عذاب ما نيمروز در حالتى كه به بازى [و خوشگذرانى] سرگرمند، بر آنان فرارسد؟! 98 - آيا اينك مردم اين شهرها از اين [هشدار]ايمن هستند كه شب هنگام در حالى كه خوابيدهاند عذاب [مرگبار] ما بر آنان در رسد؟! 99 - پس آيا خويشتن را از مكر [و تدبير] خدا در امان مىدانند؟! در صورتى كه جز گروه زيانكاران [هيچ كس] خود را از مكر [و تدبير] خدا در امان نمىنگرد. 100 - و آيا [سرگذشت پيشينيان] براى كسانى كه زمين [و زمان] را پس از نابودى ]مردم آن به ارث مىبرند روشن نساخته است كه اگر ما بخواهيم آنان را [نيز] به كيفر گناهانشان هدف [عذاب ]قرار مىدهيم و بر قلبهايشان مُهر مىنهيم تاديگر نشنوند؟! 101 - [هان اى پيامبر!] اين شهرهاست كه ما بخشى از خبرهاى آنها را بر تو باز مىگوييم؛ و راستى كه پيامبرانشان براى آنان دليلهاى روشن [و روشنگر] آوردند، امّا آنان بر آن نبودند كه به آنچه پيش تر دروغ انگاشته بودند ايمان آوردند [آرى ]خدا به دلهاى كافران اين گونه مهر مىنهد. 102 - و ما در بيشتر آنان [پاى بندى به] هيچ [عهد و] پيمانى نيافتيم، و راستى كه بيشترشان را [گستاخ و] نا فرمان يافتيم. نگرشى بر واژهها تبديل: قراردادن و جايگزين ساختن چيزى به جاى ديگرى. عفو: اين واژه در اصل به مفهوم ترك كردن و واگذاردن است، كه در آيه شريفه هم به همين معناست: فمن عفى له من اخيه شيىءٌ...(11) و هركس از سوى برادر عقيدتىاش كه ولى مقتول است چيزى از حق قصاص به او وانهاده شود، بايد از گذشت او به شيوهاى پسنديده پيروى نمايد. بغتة: ناگهانى. بركات: نعمتهايى كه در حال فزونى است. امن: امنيّت و ارامش، در برابر ترس و دلهره. نوم: خوابى كه چشم و گوش را از شنيدن و ديدن باز دارد. ضحى: آغازين ساعات روز. مكر: نيرنگ، تدبير و چاره انديشى. قصص: سخنى زنجيروار و پياپى. نبأ: گزارش و خبر از يك رويداد بزرگ. وجدان: دريافت داشتن. تفسير نگرشى بر چند اصل تفكّر انگيز پس از ترسيم زنجيرهاى از دعوتهاى توحيدى و سرگذشت درس آموز و عبرت انگيز پيامبران پيشين و جامعههاى معاصر آنان، اينك براى آگاهى انسانها از اصول تفكر انگيزى كه از سنتهاى خداست و در همه صعودها و سقوط ها سر نوشت سازند، و نيز به خاطر آرامش بخشيدن به خاطر خطير پيامبر گرامى در برابر فشار شديد و عنان گسيخته شرك و استبداد، مىفرمايد: وَمآ اَرْسَلْنا فى قَرْيَةٍ مِنْ نَبِىٍّ اِلاَّ اَخَذْنآ اَهْلَها بِالْبَاْسآءِ وَالضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ و ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرى نفرستاديم كه مردمش از دستورات او سرپيچى نمايند، جز اين كه مردم آن شهر و ديار را پس از گستاخى و سركشى، گرفتار رنجها و سختىها كرديم تا به خود آيند و دريابند اين فشار و عذاب هشدارى از عذاب جهان ديگر است، و در نتيجه از شرك و بيداد دست كشند و به راه شايستگى و برازندگى گام گذارند. به باور برخى منظور از واژه «بأسآء»، زيانهاى جانى است، ومنظور از «ضرّاء» زيانهاى اقتصادى و مالى. امّا به باور «حسن» واژه نخست به مفهوم گرسنگى است و واژه دوّم به معناى بيمارى. و از ديدگاه «سدّى» منظور از واژه نخست گرسنگى، و منظور از واژه دوّم فقر و نياز و تهيدستى است. آن گاه مىافزايد: ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ پس هنگامى كه اين هشدارها در آنان هشيارى برنيانگيخت و به خود نيامدند، زشتىها و رنجها را برداشتيم و به جاى آنها نيكى و نعمت قرار داديم. به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: رنجها و سختىها را برداشتيم و به جاى آن راحتى و آسايش قرار داديم. گفتنى است كه قرآن بدان دليل از رنج و سختى به «سيئه» تعبير مىكند كه ناخوشايند انسان است. حَتّى عَفَوْا به باور گروهى از جمله «ابن عباس» و «مجاهد» منظور اين است كه: تا آن گاه كه بر اثر فراوانى نعمت و رفاه و آسايش، شمار و امكانات آنان رو به فزونى نهاد. امّا به باور حسن تا آن گاه كه فربه شدند. و از ديدگاه «ابو مسلم» تا آن گاه كه از سپاس نعمتها روى برتافتند. وَقالُوا قَدْ مَسَّ ابآءَنَا الضَّرَّآءُ وَالسَّرَّآءُ و به يكديگر گفتند: رسم روزگار اين گونه است، نگرانى به دل راه ندهيد تا خوش باشيد، و بسان پدرانتان نباشيد كه در فراز و نشيبها در حال و روز خويش دگرگونى ايجاد كردند و بيچاره شدند. فَاَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ و آن گاه بود كه يكباره گريبان آنان را گرفتيم تا بدينسان مايه بيدارى ديگران و درس عبرت شوند؛ واين فرود عذاب بر آنان و گرفتار آمدنشان درحالى بودكه خود در كام غفلت بودند و در نمىيافتند كه عذاب خدا فرود آمده است. پيام آيه آيه شريفه بيانگر اين واقعيت است كه آفريدگار فرزانه، گاه مردم را بر اثر سرپيچى از حق و عدالت به فقر و تهيدستى گرفتار مىسازد، و گاه به رفاه زدگى و فراوانى نعمتها. اگر آنان در اين تحولات و دگرگونىهاى هدفدار به خود آمدند و راه درست را برگزيدند و به جبران اشتباهات و زشتكارىها برخاستند، هم هدف بعثتها تحقّق يافته و هم آنان به نجات و رستگارى رسيدهاند، امّا اگر در هيچ يك از تحولات و فراز و نشيبها به خود نيامدند و به مسئوليتهاى انسانى و تاريخى خويش نينديشيدند، آن گاه است كه سقوط و كيفر در انتظار آنان است، آن هم عذاب و كيفرى ناگهانى و يكباره خواهد بود. روشن است كه عذاب ناگهانى دشوارتر و دهشتناكتر است و بايد از خشم خدا به او پناه بريم. با اين بيان، اين مراحل عبارتند از: 1 - آگاهى بخشى و دعوت به ارزشها به وسيله پيامبران. 2 - نا فرمانى و سركشى در برابر حق و عدالت. 3 - فشارها و رنجها به منظور بيدارى و هشيارى جامعهها. 4 - جايگزين ساختن نعمتها و آسايشها به جاى رنجها. 5 - و آن گاه سقوط و كيفر دردناك ستم و تبهكارى.(12) نعمت و نيكبختى در پرتو ايمان و پرواى از خدا در اين آيه شريفه روشن مىسازد كه سعادت و سازندگى و نعمت و فراوانى در پرتو ايمان و پرواپيشگى است، و عامل تباهى و نابودى جامعههاى پيشين، عملكرد زشت و ظالمانه آنان بوده است. در اين مورد مىفرمايد: وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرى امَنُوا وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّمآءِ وَالْاَرْضِ اگر جامعهها ومردم شهرهايى كه به كيفر سركشى و حق ستيزيشان به بوته هلاكت سپرده شدند، به راستى ايمان مىآوردند و با پذيرش دعوتهاى توحيدى پيامبران، از شرك و گناه دورى مىجستند، ما درهاى بركات روز افزون و انواع نعمتها را از آسمان و زمين به وسيله باران هاى مناسب و حيات بخش و رويش گلها و گياهان و بارورى درختان و ارزانى داشتن ميوههاى گوناگون بر روى آنان مىگشوديم. آرى اين يكى از سنّتهاى خداست؛ همان گونه كه نوح آن را به جامعه و قوم خويش باز گفت و به آنان وعده داد كه اگر به راستى ايمان بياورند، بركات آسمانى بر آنان فرود خواهد آمد. به باور برخى منظور از بركات آسمانى پذيرفته شدن دعاهاست، همان گونه كه منظور از بركات زمينى برآورده شدن نيازهاى مردم است. وَلكِنْ كَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ امّا آنان دعوتهاى آسمانى و پيامبران دلسوز را تكذيب كردند و راه سركشى و بيداد و پايمال ساختن حقوق مردم را در پيش گرفتند، ما نيز آنان را به كيفر نافرمانى و گناه و حق ستيزيشان گرفتار ساختيم و باران آسمان و نعمت و بركات زمين را از آنان دريغ داشتيم. و نيز مىفرمايد: اَفَاَمِنَ اَهْلُ الْقُرى اَنْ يَاْتِيَهُمْ بَاْسُنا بَياتاً وَهُمْ نآئِمُونَ آيا مردم اين شهرهايى كه در برابر پيام و پيامبران ما به سركشى برخاسته و آنها را تكذيب مىكنند، از اين خطر ايمن هستند كه عذاب دردناك ما شب هنگام در حالى كه در خواب خوش فرورفتهاند به سراغ آنان بيايد؟! مگر نه اين كه بدتر از اين به پيشينيان قانون شكن و تبهكارشان فرود آمد؟! و باز ادامه مىدهد كه: اَوَاَمِنَ اَهْلُ الْقُرى اَنْ يَاْتِيَهُمْ بَاْسُنا ضُحىً وَ هُمْ يَلْعَبُونَ و آيا مردم اين شهرها از اين درامانند كه عذاب خفتّبار ما به هنگام روز و در حالى كه سرگرم بازى و كارهاى بيهودهاند به سراغ شان بيايد؟! روشن است كه از ديدگاه قرآن، كسى كه سرگرم دنياپرستى و دنيادارى باشد و آخرت را رها كند، گويى سرگرم بيهودهكارى و بازى است. و نيز روشن است كه منظور از مردم اين شهرها، هر جامعه و تمدن و مردمى است كه سرگرم كارهاى بيهوده و سرگرمى و دنيادارى باشند و پيام خدا و پيامبران و سراى آخرت را وانهند. آرى، پيام آيه هشدار به همگان است گرچه به خاطر هشدار به شرك گرايان مكّه و سركشى و خيره سرى آنان فرود آمده است. در ششمين آيه مورد بحث مىفرمايد: اَفَاَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ به باور «جبايى» منظور اين است كه: آيا اينان از اين واقعيت، كه عذاب خدا به گونهاى آنان را فراگيرد كه خود در نيابند ايمن هستند؟! نامبرده مىافزايد: بدان دليل آيه شريفه عذاب خدا را مكر و تدبير الهى ناميده است كه به گونهاى گريبان آنان را مىگيرد كه خود نمىفهمند و نمىدانند؛ درست همان گونه كه مكر و نيرنگ، طرف را غافلگير مىسازد. امّا برخى بر آنند كه مكر خدا اين است كه آنان را به وسيله نعمتهايى چون تندرستى، طول عمر، فراوانى مال و قدرت و شوكت پوشالى و بادآورده سرگرم و غافلگير مىسازد. فَلا يَاْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ اِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُون. در حالى كه جز مردم زيانكار، هيچ كس خود را از تدبير و مكر خدا در امان نمىنگرد. چگونه؟ آيه شريفه مىفرمايد جز زيانكاران هيج كس خويشتن را از مكر الهى در امان نمىنگرد، در حالى كه پيامبران و شايسته كرداران زيانكار نيستند و در همان حال خود را از مكر الهى در امان مىنگرند، اين چگونه است؟! پاسخ 1 - به باور گروهى منظور اين است كه گناهكارانى خود را از مكر الهى در امان مىنگرند كه زيانكار باشند، و كارى به شايسته كرداران ندارد؛ چرا كه آنان حسابشان از اينها جداست، و قرآن در مورد آنان مىفرمايد: پرواپيشگان در بوستانها و چشمهسارهاى بهشتاند: إنّ المتّقين فى جنّاتٍ و عيون(13). 2 - و به باور گروهى ديگر منظور اين است كه جز مردم زيانكار هيچ كس گناهكاران را از عذاب و كيفر خدا ايمن نمىداند. 3 - از ديدگاه پارهاى منظور اين است كه جز مردم زيانكار كه از فرزانگى و حكمت خدا آگاهى ندارند، هيچكس خود را از عذاب او در امان نمىنگرد. كوتاه سخن اين كه هدف و پيام آيه شريفه اين است كه مردم را به گونهاى راهنمايى كند كه از كيفر خدا بيمناك باشند و در راه فرمانبردارى از او شتاب گيرند و هرگز در اين سرا و سراى آخرت به خود وعده امنيّت ندهند و هماره مراقب انديشه، عقيده، گرايش، عملكرد، اخلاق و رفتار خويش باشند. در اين آيه شريفه در نكوهش كسانى كه از سرگذشت عبرت انگيز پيشينيان اندرز نگرفته و همچنان به سركشى و حقستيزى و بيهوده كارى روى مىآورند مىفرمايد: اَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذينَ يَرِثُونَ الْاَرْضَ مِنْ بَعْدِ اَهْلِهآ اَنْ لَوْ نَشآءُ اَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ پرسش در آغاز آيه شريفه براى تقرير است، و فاعل فعل نيز به باور گروهى، از جمله «ابن عباس» خداست. امّا برخى بر آنند كه فاعل آن مشيت و خواست خداست، چرا كه «أن لونشاء»، به تأويل مصدر مىرود و فاعل آن است. به هر حال پيام آيه اين است كه: آيا كسانى كه وارث سرزمين گذشتگانند و مردمى كه اينك بر قلمرو زندگى ديروز آنان، بساط زندگى پهن كردهاند، بانگرش به سرنوشت آنان به خود نيامده و در نيافتهاند كه اگر بخواهيم مىتوانيم اينان را نيز به كيفر گناهانشان به سرنوشت عبرت انگيز آنان گرفتار سازيم؟! وَنَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ. و اگر بخواهيم بر قلبهاى اينان نيز به كيفر گناهانشان مهر مىزنيم تااندرز و هشدار را نشنوند و نپذيرند. در اين آيه روى سخن را به پيامبر گرامى مىكند، امّا پيام و هشدار به عصرها و نسلهاست و مىفرمايد: تِلْكَ الْقُرى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ اَنْبآئِها هان اى پيامبر! ما داستان درس آموز و عبرت انگيز اين جامعههاى سقوط كرده و اين شهرهاى نابود شده را براى تو باز مىگوييم، تادر مورد آنها آن گونه كه زيبنده توست بينديشى و جامعه و مردم خويش را از سرگذشت و سرنوشت غمبار و عبرت انگيز آنان آگاه سازى تاعبرت گيرند و روش ناپسند و ظالانه آنان و بيداد و حقستيزيشان را پىنگيرند. وَلَقَدْ جآءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبِيِّناتِ فَماكانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ بى ترديد پيامبرانشان با دلايل روشن به سوى آنان آمدند و هر آنچه براى ارشاد و هدايت آنان لازم بود آوردند و تلاش كردند، امّا آنان حاضر نبودند كه دست از حق ستيزى و گستاخى بردارند و آنچه را بيدادگرانه دروغ مىانگاشتند بپذيرند و به آن حقايق آسمانى ايمان آورند. بر اين اساس بود كه ما نيز گريبان آنان راگرفتيم و به كيفر حق ستيزى و بيدادگريشان آنان را نابود ساختيم؛ چرا كه اگر هم مىماندند در انديشه حق پذيرى و اصلاح نبودند. آنچه در مورد تفسير آيه مباركه آمد از مجاهد است. او در اين مورد مىافزايد: منظور از «من قبل» پيش از هلاكت و نابودى است، و معناى آيه اين است كه آنان به آنچه پيش از هلاكت، آن را تكذيب كرده بودند، ايمان نمىآوردند، يا همانگونه كه در آيه ديگرى مىفرمايد: و اگر هم باز گردانده شوند، بىگمان آنچه از آن هشدار داده شدهاند، برمىگردند: و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه...(14) «حسن» در تفسير آيه مىگويد: منظور اين است كه آنان به گونهاى دچار سركشى هستند كه نمىخواهند آن حقايقى را كه پيش از آمدن پيامبران تكذيب كردهاند بپذيرند، و به باور برخى آنان نمىخواهند آنچه را پدرانشان نپذيرفتهاند بپذيرند. كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرينَ. به باور پارهاى، خدا آفت كفر و بيداد گرى را به زنگار و آفتى تشبيه مىكند كه برق شمشير و شفافيت و صفاى آيينه را نابود مىسازد، و منظور اين است كه: همانگونه كه زنگار، با شمشير صيقل داده شده و آيينه شفّاف چنان مىكند، آفت كفر و بيداد نيز با ايمان انسان چنان مىكند و شيرينى و اثر شور انگيز ايمان و روشنايى اسلام را از دل مىزدايد. و آنان هنگامى كه به اين آفت گرفتار شدند كه خدا به آنان دستور داد حق را بپذيرند و ايمان آورند. با اين بيان زنگار زدگى وآفت گرفتگى قلب هاى آنان در آغاز ثمره شوم نا فرمانى و حق ستيزى خود آنان است و آن گاه در مرحله دوّم معلول فرمان خدا. و به همين دليل هم قرآن مىفرمايد: ما بر قلب و دل كفر گرايان اين گونه مهر مىنهيم و زنگار مىافشانيم. گفتنى است كه اين ديدگاه در تفسير آيه از «بلخى» و «جعفر بن حرب» است، و به باور آنان اين تشبيه در «كاف» نهفته است. با اين بيان حق ستيزى و ايمان نياوردن اينان بسان مُهرى است كه بر دل كفرگرايان مىخورد. و به باور پارهاى منظور اين است كه همان سان كه گزارش حق ستيزى و ايمان نياوردن آنان را براى شما باز گوكرديم، براى فرشتگان نيز بيان مىكنيم. در ادامه آيات مىفرمايد: وَما وَجَدْنا لِاَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ هيچ يك از آن جامعهها و تمدنهايى كه سقوط كردند ونابود شدند، به پيمانهاى خويش و فا نمىكردند. به باور برخى، ممكن است منظور از اين عهد و پيمان، عهد با خدا باشد؛ چرا كه خردمندان عصرها و نسلها همه بر آنند كه سپاس نعمتها و سپاس از ارزانى دارنده نعمت لازم است و فرمانبردارى از آفريدگار پرمهر و پيامبران شايسته كردار و دلسوز واجب و دورى جستن از زشتكارىهايى كه آنان هشدار مىدادند يك وظيفه انسانى است. «حسن» مىگويد: ممكن است اين عهد همان پيمانى باشد كه به وسيله پيامبران از مردم گرفتهشده است كه تنها يكتا آفريدگار وگرداننده هستى را بپرستند و براى او همتا نگيرند. وَاِنْ وَجَدْنآ اَكْثَرَهُمْ لَفاسِقينَ. در آيه شريفه «إن» و نيز «لام» براى تأكيد آمده و نشانگر اين واقعيت است كه: بيشتر آنان عهد شكن بودند و بيشتر آنان را نافرمان يافتيم. چرا چرا آيه شريفه، بيشتر آنان را نا فرمان و عهد شكن عنوان مىدهد و نه همه آنان را؟ پاسخ اين است كه نمىتوان هر كفرگرايى رادر همه كارها گمراه و منحرف عنوان داد؛ چرا كه بسيارى از آنان دركارهاى روز مرّه خويش وظيفهشناس، مؤدب، آگاه و دادگرند و بر اساس راه و رسم دينى و برنامههاى مذهبى خويش رفتار مىكنند. بااين بيان منظور اين است كه بيشتر آنان از دين و آيين خويش نيز پيروى نمىكنند و به وعدهها و پيمانهاى خويش بر خلاف عقيده ومذهب و ادّعاى خويش وفا نمىنمايند و در دين خود نيز پيمان شكن هستند.
95 - مراجعه شود به تفسیر سوره اعراف ، آیه :94
ترتیل استاد سعد الغامدی صفحه : 162
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 9 - حزب 17 - سوره اعراف - صفحه 162
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا
مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر مجمع البیان
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مراثی (نوحه) توسط کربلایی جواد مقدم بمناسبت محرم الحرام از سایت ذاکرین با عنوان اونها که روز بی کسی به داد عالم.../ورود کاروان به کربلا
مناجات توسط استاد حسین صبحدل درباره راز و نیاز با خدا از سایت تبیان با عنوان امید لطف و رحمت از تو دارم
سخنرانی توسط حجت الاسلام والمسلمین سید حسین مومنی درباره دین از سایت راسخون با عنوان اهمیت روضه اهل بیت علیهم السلام
تلاوت توسط استاد سید متولی عبد العال درباره 66 - تحریم از سایت الکعبه با عنوان التحریم الملک الحاقة 2010
ادعیه (دعاخوانی) توسط استاد شیخ حسین انصاریان بمناسبت ذی الحجه درباره دعای عرفه از سایت راسخون با عنوان دعای عرفه با صدای حجت الاسلام انصاریان - قسمت دوم
اذان توسط استاد محمود علی البنا از سایت تبیان با عنوان گلبانگ اذان
مدایح (به شادی ) توسط حاج محمود کریمی بمناسبت شعبان المعظم درباره امام حسین علیه السلام از سایت راسخون با عنوان در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
ترتیل توسط شیخ أحمد الطرابلسی درباره 54 - قمر از سایت mp3quran.net با عنوان قرآن کریم سوره قمر - حفص از عاصم
ندبه انتظار توسط کربلایی جواد مقدم بمناسبت ایام فاطمیه درباره حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از سایت شهید آوینی با عنوان از همون روزی که دنیا اومدم تا رسیدنت دلم شور میزنه
درس حوزوی توسط آیت الله العظمی مظاهری درباره دین از سایت راسخون با عنوان آیا شرکت باید روی مال باشد شرکت عنانی 2
کلیپ سخنان توسط آیت الله العظمی بهجت درباره دین از سایت مرکز تنظیم و نشر آثار آیت الله العظمی بهجت ره با عنوان دعا برای نجات همه مسلمانان از بلاها
کتاب صوتی توسط حجت الاسلام و المسلمین علی ملکی از سایت پی سی دانلود با عنوان ترجمه شنیداری قرآن کریم - ویژه جوانان و نوجوانان - علی ملکی - سوره إبراهیم
در باره ما
|
تماس با ما
|
نظرخواهی
خدمات تلفن همراه
مر
ا
جعه: 100,317,196