قرآن تبيان- جزء 10 - حزب 19 - سوره انفال - صفحه 182


وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِن کُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
41 - مخاطب اين آيه در هنگام نزول، كسانى هستند كه همراه پيامبر در جنگ بدر شركت كرده و با جانفشانى و از جان گذشتگى، پيروزى را بدست آورده‌اند. كسانى كه اهل نماز، روزه، هجرت، جهاد و شهادت بوده و چشم اميد پيامبر به آنان بود، امّا با اين حال خداوند در اين آيه مى‌فرمايد: اى مجاهدان جبهه‌ى بدر، اگر به خدا و پيامبر و قرآن ايمان داريد، خمسَ غنائم را بدهيد. يعنى شرط ايمان به خدا، علاوه بر نماز و روزه و جهاد، اداى واجب مالى يعنى خمس است.
واژه‌ى «غنيمت» و «غرامت»، هر يك شش بار در قرآن آمده است. همان گونه كه غرامت شامل هرگونه ضرر مالى مى‌شود، نه فقط ضرر جنگى، غنيمت هم نه تنها درآمد جنگى، بلكه هرگونه منفعتى را دربرمى‌گيرد. كتب لغت مانند لسان‌العرب، تاج‌العروس و قاموس و مفسّران اهل‌سنّت از قبيل قرطبى، فخررازى و آلوسى نيز در عموميّت لغت، شك ندارند. همچنين در مفردات راغب آمده است: به هر چيزى كه انسان بدست مى‌آورد، غنيمت گفته شده است. در قرآن نيز غنيمت، براى غنائم غير جنگى بكار رفته است: «فعنداللّه مغانم كثيرة» <524> حضرت على عليه السلام نيز مى‌فرمايد: «مَن اخذها لَحق و غَنم» <525> ، كسى كه به آيين خداوند عمل كند، به مقصود رسيده و بهره مى‌برد.
طبق روايات و به عقيده‌ى شيعه، غنيمت در اين آيه شامل هرگونه در آمدى اعمّ از كسب و كار و تجارت مى‌شود. و نزول آيه در جنگ بدر، دليل اين نيست كه خمس تنها در غنائم جنگى باشد و اگر هم مراد از غنيمت در آيه تنها غنائم جنگى باشد، بايد گفت: يك مورد از خمس در اين آيه آمده و موارد ديگر در روايات مطرح شده است.
خمس، در روايات نيز از اهميّت ويژه‌اى برخودار است، از جمله اينكه هر كس خمس مالش را نپردازد، مالش حلال نمى‌شود و نمى‌تواند در آن تصرّف كند و نماز با لباسى كه خمس آن پرداخت نشده باشد، مشكل دارد. <526>
اين آيه با آيه‌ى اوّل كه انفال را تنها از خدا و رسول مى‌داند، «قل الانفال للّه و للرسول» منافاتى ندارد، زيرا با توجّه به آيه‌ى خمس، آن بزرگواران (پيامبر يا امام و نماينده او) آنچه دريافت مى‌كنند، خمس و يك پنجم آن را براى مصارف ذكر شده در آيه نگه مى‌دارند و بقيه‌ى آن را (چهار پنجم)، به جنگجويان مى‌دهند.
فقها خمس را در هفت چيز واجب مى‌دانند: 1- سود و منفعت كسب و درآمد ساليانه، 2- گنج، 3- معادن، 4- گوهرهايى كه از غوّاصى به دست مى‌آيد، 5 - مال حلال مخلوط به حرام، 6- زمينى كه كافر ذمّى از مسلمان بخرد، 7- غنيمت جنگى. <527>
بسيار روشن است كه خداوند نياز به خمس ندارد، بنابراين سهم خدا، براى حاكميّت قانون خدا و ولايت رسول، تبليغات و رساندن نداى اسلام به گوش جهانيان، نجات مستضعفان و جلوگيرى از مفسدان است.
برپايه‌ى روايات، سهم خدا در اختيار رسول و سهم رسول و پس از او، در اختيار امام است. <528> و اين سه سهم در زمان غيبت امام، در اختيار نوّاب خاص و يا نوّاب عام او يعنى مجتهد جامع الشرايط و مرجع تقليد قرار داده مى‌شود. <529>
«ذى القربى»، به دليل روايات بسيار از شيعه <530> و نيز برخى روايات اهل‌سنّت، همه‌ى بستگان پيامبر صلى الله عليه وآله نيستند، بلكه مراد، امامان اهل‌بيت عليهم السلام مى‌باشند كه مقام امامت ورهبرى دارند و خمس، متعلّق به رهبر و حكومت اسلامى است، نه فاميل پيامبر.
علاوه بر روايات، قرار گرفتن ذى‌القربى، در رديف «اللّه و للرسول» به خصوص با حرف «لام»، نشانه‌ى آن است كه ذى‌القربى افراد خاصّى هستند كه در خط خدا و رسولند.
از مصارف ديگر خمس در روايات، مساكين و در راه ماندگان از سادات بنى‌هاشم است، چون گرفتن زكات بر فقراى سادات حرام است، پس بايد از طريق خمس، نيازهاى آنان تأمين شود. <531>
در واقع اسلام براى برطرف كردن محروميّت‌هاى جامعه، دو چيز را واجب كرده است: يكى زكات كه مربوط به همه‌ى فقراى جامعه مى‌باشد و ديگرى خمس كه بخشى از آن مخصوص فقراى سادات است و خمس و زكات به اندازه‌ى نياز سال فقرا به آنان پرداخت مى‌شود، نه بيشتر.
امام رضا عليه السلام فرمودند: تصميم‌گيرى در مقدار سهم براى هر يك از موارد ششگانه‌ى ذكر شده در آيه، با امام است. <532> 1- پرداخت خمس واجب است، گرچه درآمد و غنائم كم باشد. «غنمتم من شى‌ء»
2- حال كه با نصرت الهى در «بدر» پيروز شديد، حقّ خدا و رسول و اهل‌بيت عليهم السلام و خمس غنائم را بپردازيد. «غنمتم... فانّ للّه خُمُسه»
3- اسلام، مالكيّت اشخاص حقوقى را پذيرفته است. «للرسول و لذى القربى»
4- محروميّت زدايى، از برنامه‌هاى اسلام است و بايد از ثمره‌ى جهاد و غنائم به سود فقرا گام برداشت. «والمساكين و ابن السبيل»
5 - براى گراميداشت طبقه‌ى محروم، نام آنان در كنار نام خدا ورسول و اهل‌بيت قرار گرفته است. «للّه خمسه و للرسول و لذى‌القربى و اليتامى والمساكين...»
6- ايمان، عامل عمل به وظيفه و ايثار است. «للّه خمسه ... ان كنتم آمنتم»
7- گذشت از مال، آن قدر دشوار است كه گاهى رزمندگان هم در آن مى‌مانند. «غنمتم... ان كنتم...»
8 - نشانه‌ى ايمان كامل، خمس دادن است. بدنبال بيان ايمان، عبادت، هجرت و جهاد مى‌فرمايد: «لِلّه خمسه... ان كنتم آمنتم...» بنابراين خمس، واجب دائمى و مستمرّ است، نه موسمى و موقّت، چون شرط ايمان است.
9- عبوديّت، رمز دريافت معارف الهى است وپيامبراكرم صلى الله عليه وآله، بنده‌ى خالص خدا بود. «و ما انزلنا على عبدنا»
10- وجود پيامبر ميان مسلمانان، عامل يارى خداوند و پيروزى آنان است. «ما انزلنا على عبدنا يوم الفرقان»
11- روز جنگ، روز جدايى مدّعيان راستين از دروغگويان است. «يوم الفرقان يوم التقى الجمعان»
12- امداد الهى در جنگ بدر، حقّانيّت اسلام را روشن كرد، «يوم الفرقان» و نمودى از قدرت خداوند بود. «واللّه على كلّ شى‌ء قدير»

إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیَا وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَلَوْ تَوَاعَدتُّمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعَادِ وَلَکِن لِّیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْرًا کَانَ مَفْعُولًا لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَى مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ
42 - كلمه‌ى «عُدوَة» از «عَدو»، به معناى تجاوز كردن است، به حاشيه و اطراف اشيا كه از حدّ وسط گذشته نيز گفته مى‌شود. در اين آيه، مراد از «عُدوة»، جانب واطراف است. كلمه‌ى «دنيا» از «دُنُوّ»، به معناى پايين و نزديك‌تر، و «قُصوى» و «اَقصى‌»، به معناى دورتر است.
در جنگ بدر، كفّار نه تنها از نظر سلاح و تعداد نفرات و آمادگى روحى و جسمى برترى داشتند، بلكه از نظر منطقه‌ى استقرار نيرو نيز برتر بودند و مى‌توانستند از كنار درياى احمر، راهى براى فرار پيدا كنند، ولى خداوند مسلمانان را كه تنها به قصد مصادره‌ى اموال كفّار آمده بودند، با آنان روبرو ساخت و چاره‌اى جز درگيرى نبود و تنها لطف خدا مسلمانان را به پيروزى رساند.
سيماى جنگ بدر
ترسيمى از جنگ بدر، در آيات ابتداى سوره تا كنون، امدادهاى الهى را بهتر نشان مى‌دهد:
1- در جنگ بدر شما به فكر مصادره‌ى اموال بوديد و آمادگى جنگى نداشتيد. «تُوَدّون أن غير ذات الشوكة تكون لكم» «آيه 7»
2- جنگ كه پيش آمد، بعضى ناراحت بوديد. «فريقاً من المؤمنين لكارهون» «آيه 5»
3- برخى از مرگ مى‌ترسيديد. «كانّما يساقون الى الموت» «آيه 6»
4- پريشان بوديد و استغاثه مى‌كرديد. «تستغيثون ربّكم» «آيه 9»
5 - براى تطهير از ناپاكى‌ها و سفت‌شدن زمين ريگ‌زار، باران فرستاديم. «آيه 11»
6- اطاعت كامل از فرماندهى نداشتيد. «قالوا سمعنا و هم لايسمعون» «آيه 21»
7- برخى از شما قبلاً خيانت كرده بودند. (مانند ابولبابه) «آيه 27»
8 - رهبرتان در معرض تهديدها و توطئه‌ها بود. «يمكر بك» «آيه 30»
9- اگر كار به اختيار شما مى‌بود، با اين همه مشكلات، به توافق نمى‌رسيديد. «لاختلفتم»
و نمونه‌هاى ديگر كه همه نشان مى‌دهد پيش‌آمد جنگ بدر، يك طرح الهى براى نمايش قدرت مسلمانان و ضربه‌زدن به روحيّه‌ى كفّار و مشركان بوده است.
به همين دليل در آيه‌ى قبل، روز جنگ بدر، «روز فرقان» ناميده شد، زيرا آنقدر امدادهاى غيبى نازل شد كه حقّ و حقيقت براى همه روشن شد و با اين وصف، هركس بى‌توجّهى كرد، از روى عناد و لجاجت بود. «ليهلك مَن هلك عن بيّنة» 1- يادآورى حوادث گذشته و امدادهاى الهى و تحليل و بررسى آنها لازم است. «اذ انتم...»
2- آنجا كه خداوند بخواهد، همه‌ى عوامل ضعف را بر طرف مى‌كند. «ليقضى اللّه امراً كان مفعولا»
3- پيروزى مسلمانان در جنگ بدر، حجّتى روشن بر عليه شرك و دليلى واضح بر حقّانيّت توحيد و اسلام است. «ليقضى اللّه... ليهلك من هلك عن بيّنة ويحيى...»
4- هدايت و ايمان آگاهانه ارزشمند است، همان گونه كه هلاكت و گمراهى آگاهانه بسيار زشت است. «ليهلك... عن بيّنة ويحيى... عن بيّنة»
5 - اسلام بر برهان و دليل‌هاى روشن استوار است و چنين مكتبى مايه‌ى حيات است. «و يحيى من حىّ عن بيّنة»
6- خداوند از پيش پيروزى مسلمانان را رقم‌زده بود، لذا صحنه‌ها و تصميم‌ها دگرگون شد، «ليقضى اللّه امراً كان مفعولا» از همين‌جا مى‌توان او را شناخت كه به همه چيز شنوا و آگاه است. «انّ اللّه لسميع عليم»

إِذْ یُرِیکَهُمُ اللَّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلًا وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیرًا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَلَکِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
43 - اين آيه در پى بيان الطاف و امدادهاى الهى نسبت به مسلمانان، از كم جلوه دادن كفّار در چشم آنان سخن مى‌گويد كه در چند مرحله انجام گرفت: يكى آنكه پيامبر صلى الله عليه وآله آنان را در خواب، اندك ديد و نقل خواب براى مسلمانان، روحيّه‌ى آنان را بالا برد. ديگر آنكه مسلمانان را در ديد كفّار كم جلوه داد، تا آنان لشكر تازه نفس براى امداد، از مكّه درخواست نكنند (كه در آيه‌ى بعد مطرح مى‌شود).
همچنين «عاتكه»، عمّه‌ى پيامبر سه روز قبل از جنگ بدر، در مكّه خواب ديد كه كسى فرياد مى‌زند: اى مردم مكّه! به‌سوى قتلگاه خود بشتابيد! سپس منادى بالاى كوه ابوقبيس، قطعه سنگى را تكان مى‌دهد، سنگ متلاشى شده، هر قستمى به يكى از خانه‌ها مى‌افتد و از مكّه، خون جارى مى‌شود. اين خواب دهان به دهان نقل مى‌شود و كفّار را به وحشت مى‌افكند. اينها طرح خدا براى پيروزى مسلمين در جنگ بدر است. <533>
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: خواب بر سه قسم است: يا بشارتى از سوى خداوند است، يا غم و اندوهى از طرف شيطان است ويا مشكلات روزمرّه‌ى انسان مى‌باشد كه در خواب آن را مى‌بيند. <534> خواب انبيا و اولياى الهى از قبيل قسم اوّل است، لذا حجّيت دارد. در حديثى ديگر آن حضرت فرمودند: رؤياى افراد صالح، بشارتى از جانب خداوند است و جزيى از اجزاى نبوّت است. <535>
البتّه خواب اولياى الهى، گاهى نيازمند تعبير است، مانند خواب حضرت يوسف عليه السلام در مورد سجده كردن خورشيد و ماه و ستارگان بر او، و گاهى بيان حكم و واقعه است و نيازى به تعبير ندارد، مانند خواب حضرت ابراهيم عليه السلام در مورد ذبح فرزندش اسماعيل و يا رؤياى پيامبر در اين آيه.
گرچه خواب انبيا، پرتوى از وحى است ودر قرآن، بارها از رؤياهاى صادقه‌ى حضرت ابراهيم عليه السلام و پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله سخن به ميان آمده است، امّا اينكه پيامبر صلى الله عليه وآله، جمعيّت زياد را در خواب اندك مى‌بيند، نشان‌دهنده‌ى ديدن باطن كفّار است كه چيزى به جز ضعف و ناتوانى نيست. چنانكه در جاى ديگر مى‌فرمايد: «تحسبهم جميعاً و قلوبهم شتّى» <536> گمان مى‌كنى كه آنها با هم متّحدند، امّا دل آنها از يكديگر فاصله دارد و متفرّقند. 1- خواب، يكى از راه‌هاى ارتباط، استمداد و روحيه گرفتن و امداد الهى است. «اذ يريكهم اللّه فى منامك»
2- دنياى شگفت‌انگيز خواب و رؤيا، زبان و رمز خاصّى دارد. در فرهنگ تعبير و تأويل خواب، ضعف و شكست دشمن، به صورت كمى نفرات جلوه مى‌كند، هر چند تعدادشان زياد باشد. «فى منامك قليلاً»
3- پخش اطلاعات و آمار و بيان نقاط قوّت دشمن و آنچه سبب اختلاف و ضعف روحيّه‌ى مسلمانانى شود، به خصوص هنگام جنگ ودر جبهه، ممنوع است. «و لو أراكهم كثيراً لفشلتم...» (روحيّه‌ى رزمندگان، در پيروزى و شكست تأثير به سزايى دارد.)
4- خداوند، در بحرانى‌ترين شرايط، مؤمنان را حفظ مى‌كند. «ولكنّ اللّه سلّم»
گر نگهدار من آنست كه من مى‌دانم‌
شيشه را در بغل سنگ نگه مى‌دارد

وَإِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلًا وَیُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْرًا کَانَ مَفْعُولًا وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ
44 - كفّار، چون مسلمانان را ديدند، آن چنان در نظرشان كم جلوه كرد كه گفتند: ما بردگان خود را مى‌فرستيم تا مسلمين را نابود كنند، <537> ولى چون جنگ شروع شد، در هنگامه‌ى نبرد، مسلمانان را زياد و دو برابر ديدند و مرعوب شدند. <538> چنانكه در جاى ديگر خداوند مى‌فرمايد: «يرونهم مثلَيهم رأى العين» <539> 1- تقديرهاى الهى، اراده را از انسان سلب نمى‌كند. «واذ يريكموهم اذ التقيتم» ترغيب دو سپاه در جنگ بدر به رويارويى، بيانگر آن است كه تحقّق جنگ، از اختيار آنان خارج نبوده است.
2- امدادهاى الهى، هم پيش از جنگ شامل مسلمانان شد، «فى منامك» و هم هنگام جنگ. «يريكموهم اذِ التَقَيتُم...»
3- گاهى خداوند براى يارى مسلمانان، با اِعمال ولايت تكوينى، در ديده‌ها تصرّف مى‌كند. «يريكموهم... فى أعينكم قليلاً»
4- بهره‌بردارى از حواسّ ظاهرى نيز به دست خداوند است. «فى اعينكم قليلاً و يقلّلكم فى اعينهم»
5 - اگر اراده خدا بر تحقّق كارى باشد، همه‌ى موانع را بر طرف مى‌سازد. «ليقضى اللّه امراً...» (اين جمله يك بار در آيه 44 وبار ديگر در اين آيه تكرار شده است.)
6- پيروزى تنها به جمعيّت و نفرات نيست، بلكه عواملى همچون ايمان و روحيّه‌ى رزمندگان و لطف و تقدير خداوند تعيين كننده است. (كلّ آيه)

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
45 - مراد از ذكر خدا در آيه، تنها ذكر زبانى نيست، بلكه توجّه درونى و ياد لطف‌ها و امدادهاى خدا و وعده‌هاى او و ياد عزّت ، عظمت و فرمان او نيز مقصود است، چنانكه امام صادق عليه السلام فرمودند: از امور مهمّى كه خداوند بر بندگان لازم دانسته است، بسيار ياد نمودن از خداوند است، ياد الهى هنگام مواجهه با حلال‌ها و حرام‌ها كه اگر اطاعت الهى باشد بدان عمل كند و اگر معصيت خدا باشد، آن را ترك كند. <540> 1- لازمه‌ى ايمان، ثابت قدمى است. «يا ايّها الّذين آمنوا... فاثبتوا»
2- ما مأمور به ثبات قدم در جبهه‌ايم، «فاثبتوا» امّا همين پايدارى را هم بايد از خدا بخواهيم. «ربّنا افرغ علينا صبراً و ثبّت اقدامنا» <541>
3- فضاى جبهه‌ى مسلمين بايد آكنده از ياد خدا باشد و هر چه مشكلات بيشتر باشد، نياز به ياد خدا بيشتر است. «واذكروا اللّه كثيراً»
4- يادى از خدا كافى نيست، بايد بسيار خدا را ياد كنيم. «واذكروا اللّه كثيراً» زيرا در بحران جنگ و حوادث جبهه، اگر ياد خدا بسيار نباشد، امكان انحراف در هدف، عمل وشيوه بيشتر است.
5 - در جبهه، بايد ياد خدا، جايگزين ياد زن، فرزند، مال و... باشد. «واذكروا اللّه» چنانكه امام سجاد عليه السلام در دعاى مرزداران مى‌فرمايد: خدايا! ياد مال و فرزندان و... را از دل رزمندگان ببر و بهشت را جلوى چشمشان جلوه بده. <542>
6- پايدارى و ياد خدا، رمز پيروزى در نبرد و رستگارى جاويد است. «فاثبتوا واذكروا اللّه... لعلّكم تفلحون»
7- ميدان‌هاى نبرد وجبهه‌ها، يكى از مراكز رستگارى است. «لعلّكم تفلحون»


صفحه : 182
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 182
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 

41 - مخاطب اين آيه در هنگام نزول، كسانى هستند كه همراه پيامبر در جنگ بدر شركت كرده و با جانفشانى و از جان گذشتگى، پيروزى را بدست آورده‌اند. كسانى كه اهل نماز، روزه، هجرت، جهاد و شهادت بوده و چشم اميد پيامبر به آنان بود، امّا با اين حال خداوند در اين آيه مى‌فرمايد: اى مجاهدان جبهه‌ى بدر، اگر به خدا و پيامبر و قرآن ايمان داريد، خمسَ غنائم را بدهيد. يعنى شرط ايمان به خدا، علاوه بر نماز و روزه و جهاد، اداى واجب مالى يعنى خمس است. واژه‌ى «غنيمت» و «غرامت»، هر يك شش بار در قرآن آمده است. همان گونه كه غرامت شامل هرگونه ضرر مالى مى‌شود، نه فقط ضرر جنگى، غنيمت هم نه تنها درآمد جنگى، بلكه هرگونه منفعتى را دربرمى‌گيرد. كتب لغت مانند لسان‌العرب، تاج‌العروس و قاموس و مفسّران اهل‌سنّت از قبيل قرطبى، فخررازى و آلوسى نيز در عموميّت لغت، شك ندارند. همچنين در مفردات راغب آمده است: به هر چيزى كه انسان بدست مى‌آورد، غنيمت گفته شده است. در قرآن نيز غنيمت، براى غنائم غير جنگى بكار رفته است: «فعنداللّه مغانم كثيرة» <524> حضرت على عليه السلام نيز مى‌فرمايد: «مَن اخذها لَحق و غَنم» <525> ، كسى كه به آيين خداوند عمل كند، به مقصود رسيده و بهره مى‌برد. طبق روايات و به عقيده‌ى شيعه، غنيمت در اين آيه شامل هرگونه در آمدى اعمّ از كسب و كار و تجارت مى‌شود. و نزول آيه در جنگ بدر، دليل اين نيست كه خمس تنها در غنائم جنگى باشد و اگر هم مراد از غنيمت در آيه تنها غنائم جنگى باشد، بايد گفت: يك مورد از خمس در اين آيه آمده و موارد ديگر در روايات مطرح شده است. خمس، در روايات نيز از اهميّت ويژه‌اى برخودار است، از جمله اينكه هر كس خمس مالش را نپردازد، مالش حلال نمى‌شود و نمى‌تواند در آن تصرّف كند و نماز با لباسى كه خمس آن پرداخت نشده باشد، مشكل دارد. <526> اين آيه با آيه‌ى اوّل كه انفال را تنها از خدا و رسول مى‌داند، «قل الانفال للّه و للرسول» منافاتى ندارد، زيرا با توجّه به آيه‌ى خمس، آن بزرگواران (پيامبر يا امام و نماينده او) آنچه دريافت مى‌كنند، خمس و يك پنجم آن را براى مصارف ذكر شده در آيه نگه مى‌دارند و بقيه‌ى آن را (چهار پنجم)، به جنگجويان مى‌دهند. فقها خمس را در هفت چيز واجب مى‌دانند: 1- سود و منفعت كسب و درآمد ساليانه، 2- گنج، 3- معادن، 4- گوهرهايى كه از غوّاصى به دست مى‌آيد، 5 - مال حلال مخلوط به حرام، 6- زمينى كه كافر ذمّى از مسلمان بخرد، 7- غنيمت جنگى. <527> بسيار روشن است كه خداوند نياز به خمس ندارد، بنابراين سهم خدا، براى حاكميّت قانون خدا و ولايت رسول، تبليغات و رساندن نداى اسلام به گوش جهانيان، نجات مستضعفان و جلوگيرى از مفسدان است. برپايه‌ى روايات، سهم خدا در اختيار رسول و سهم رسول و پس از او، در اختيار امام است. <528> و اين سه سهم در زمان غيبت امام، در اختيار نوّاب خاص و يا نوّاب عام او يعنى مجتهد جامع الشرايط و مرجع تقليد قرار داده مى‌شود. <529> «ذى القربى»، به دليل روايات بسيار از شيعه <530> و نيز برخى روايات اهل‌سنّت، همه‌ى بستگان پيامبر صلى الله عليه وآله نيستند، بلكه مراد، امامان اهل‌بيت عليهم السلام مى‌باشند كه مقام امامت ورهبرى دارند و خمس، متعلّق به رهبر و حكومت اسلامى است، نه فاميل پيامبر. علاوه بر روايات، قرار گرفتن ذى‌القربى، در رديف «اللّه و للرسول» به خصوص با حرف «لام»، نشانه‌ى آن است كه ذى‌القربى افراد خاصّى هستند كه در خط خدا و رسولند. از مصارف ديگر خمس در روايات، مساكين و در راه ماندگان از سادات بنى‌هاشم است، چون گرفتن زكات بر فقراى سادات حرام است، پس بايد از طريق خمس، نيازهاى آنان تأمين شود. <531> در واقع اسلام براى برطرف كردن محروميّت‌هاى جامعه، دو چيز را واجب كرده است: يكى زكات كه مربوط به همه‌ى فقراى جامعه مى‌باشد و ديگرى خمس كه بخشى از آن مخصوص فقراى سادات است و خمس و زكات به اندازه‌ى نياز سال فقرا به آنان پرداخت مى‌شود، نه بيشتر. امام رضا عليه السلام فرمودند: تصميم‌گيرى در مقدار سهم براى هر يك از موارد ششگانه‌ى ذكر شده در آيه، با امام است. <532> 1- پرداخت خمس واجب است، گرچه درآمد و غنائم كم باشد. «غنمتم من شى‌ء» 2- حال كه با نصرت الهى در «بدر» پيروز شديد، حقّ خدا و رسول و اهل‌بيت عليهم السلام و خمس غنائم را بپردازيد. «غنمتم... فانّ للّه خُمُسه» 3- اسلام، مالكيّت اشخاص حقوقى را پذيرفته است. «للرسول و لذى القربى» 4- محروميّت زدايى، از برنامه‌هاى اسلام است و بايد از ثمره‌ى جهاد و غنائم به سود فقرا گام برداشت. «والمساكين و ابن السبيل» 5 - براى گراميداشت طبقه‌ى محروم، نام آنان در كنار نام خدا ورسول و اهل‌بيت قرار گرفته است. «للّه خمسه و للرسول و لذى‌القربى و اليتامى والمساكين...» 6- ايمان، عامل عمل به وظيفه و ايثار است. «للّه خمسه ... ان كنتم آمنتم» 7- گذشت از مال، آن قدر دشوار است كه گاهى رزمندگان هم در آن مى‌مانند. «غنمتم... ان كنتم...» 8 - نشانه‌ى ايمان كامل، خمس دادن است. بدنبال بيان ايمان، عبادت، هجرت و جهاد مى‌فرمايد: «لِلّه خمسه... ان كنتم آمنتم...» بنابراين خمس، واجب دائمى و مستمرّ است، نه موسمى و موقّت، چون شرط ايمان است. 9- عبوديّت، رمز دريافت معارف الهى است وپيامبراكرم صلى الله عليه وآله، بنده‌ى خالص خدا بود. «و ما انزلنا على عبدنا» 10- وجود پيامبر ميان مسلمانان، عامل يارى خداوند و پيروزى آنان است. «ما انزلنا على عبدنا يوم الفرقان» 11- روز جنگ، روز جدايى مدّعيان راستين از دروغگويان است. «يوم الفرقان يوم التقى الجمعان» 12- امداد الهى در جنگ بدر، حقّانيّت اسلام را روشن كرد، «يوم الفرقان» و نمودى از قدرت خداوند بود. «واللّه على كلّ شى‌ء قدير»

42 - كلمه‌ى «عُدوَة» از «عَدو»، به معناى تجاوز كردن است، به حاشيه و اطراف اشيا كه از حدّ وسط گذشته نيز گفته مى‌شود. در اين آيه، مراد از «عُدوة»، جانب واطراف است. كلمه‌ى «دنيا» از «دُنُوّ»، به معناى پايين و نزديك‌تر، و «قُصوى» و «اَقصى‌»، به معناى دورتر است. در جنگ بدر، كفّار نه تنها از نظر سلاح و تعداد نفرات و آمادگى روحى و جسمى برترى داشتند، بلكه از نظر منطقه‌ى استقرار نيرو نيز برتر بودند و مى‌توانستند از كنار درياى احمر، راهى براى فرار پيدا كنند، ولى خداوند مسلمانان را كه تنها به قصد مصادره‌ى اموال كفّار آمده بودند، با آنان روبرو ساخت و چاره‌اى جز درگيرى نبود و تنها لطف خدا مسلمانان را به پيروزى رساند. سيماى جنگ بدر ترسيمى از جنگ بدر، در آيات ابتداى سوره تا كنون، امدادهاى الهى را بهتر نشان مى‌دهد: 1- در جنگ بدر شما به فكر مصادره‌ى اموال بوديد و آمادگى جنگى نداشتيد. «تُوَدّون أن غير ذات الشوكة تكون لكم» «آيه 7» 2- جنگ كه پيش آمد، بعضى ناراحت بوديد. «فريقاً من المؤمنين لكارهون» «آيه 5» 3- برخى از مرگ مى‌ترسيديد. «كانّما يساقون الى الموت» «آيه 6» 4- پريشان بوديد و استغاثه مى‌كرديد. «تستغيثون ربّكم» «آيه 9» 5 - براى تطهير از ناپاكى‌ها و سفت‌شدن زمين ريگ‌زار، باران فرستاديم. «آيه 11» 6- اطاعت كامل از فرماندهى نداشتيد. «قالوا سمعنا و هم لايسمعون» «آيه 21» 7- برخى از شما قبلاً خيانت كرده بودند. (مانند ابولبابه) «آيه 27» 8 - رهبرتان در معرض تهديدها و توطئه‌ها بود. «يمكر بك» «آيه 30» 9- اگر كار به اختيار شما مى‌بود، با اين همه مشكلات، به توافق نمى‌رسيديد. «لاختلفتم» و نمونه‌هاى ديگر كه همه نشان مى‌دهد پيش‌آمد جنگ بدر، يك طرح الهى براى نمايش قدرت مسلمانان و ضربه‌زدن به روحيّه‌ى كفّار و مشركان بوده است. به همين دليل در آيه‌ى قبل، روز جنگ بدر، «روز فرقان» ناميده شد، زيرا آنقدر امدادهاى غيبى نازل شد كه حقّ و حقيقت براى همه روشن شد و با اين وصف، هركس بى‌توجّهى كرد، از روى عناد و لجاجت بود. «ليهلك مَن هلك عن بيّنة» 1- يادآورى حوادث گذشته و امدادهاى الهى و تحليل و بررسى آنها لازم است. «اذ انتم...» 2- آنجا كه خداوند بخواهد، همه‌ى عوامل ضعف را بر طرف مى‌كند. «ليقضى اللّه امراً كان مفعولا» 3- پيروزى مسلمانان در جنگ بدر، حجّتى روشن بر عليه شرك و دليلى واضح بر حقّانيّت توحيد و اسلام است. «ليقضى اللّه... ليهلك من هلك عن بيّنة ويحيى...» 4- هدايت و ايمان آگاهانه ارزشمند است، همان گونه كه هلاكت و گمراهى آگاهانه بسيار زشت است. «ليهلك... عن بيّنة ويحيى... عن بيّنة» 5 - اسلام بر برهان و دليل‌هاى روشن استوار است و چنين مكتبى مايه‌ى حيات است. «و يحيى من حىّ عن بيّنة» 6- خداوند از پيش پيروزى مسلمانان را رقم‌زده بود، لذا صحنه‌ها و تصميم‌ها دگرگون شد، «ليقضى اللّه امراً كان مفعولا» از همين‌جا مى‌توان او را شناخت كه به همه چيز شنوا و آگاه است. «انّ اللّه لسميع عليم»

43 - اين آيه در پى بيان الطاف و امدادهاى الهى نسبت به مسلمانان، از كم جلوه دادن كفّار در چشم آنان سخن مى‌گويد كه در چند مرحله انجام گرفت: يكى آنكه پيامبر صلى الله عليه وآله آنان را در خواب، اندك ديد و نقل خواب براى مسلمانان، روحيّه‌ى آنان را بالا برد. ديگر آنكه مسلمانان را در ديد كفّار كم جلوه داد، تا آنان لشكر تازه نفس براى امداد، از مكّه درخواست نكنند (كه در آيه‌ى بعد مطرح مى‌شود). همچنين «عاتكه»، عمّه‌ى پيامبر سه روز قبل از جنگ بدر، در مكّه خواب ديد كه كسى فرياد مى‌زند: اى مردم مكّه! به‌سوى قتلگاه خود بشتابيد! سپس منادى بالاى كوه ابوقبيس، قطعه سنگى را تكان مى‌دهد، سنگ متلاشى شده، هر قستمى به يكى از خانه‌ها مى‌افتد و از مكّه، خون جارى مى‌شود. اين خواب دهان به دهان نقل مى‌شود و كفّار را به وحشت مى‌افكند. اينها طرح خدا براى پيروزى مسلمين در جنگ بدر است. <533> پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: خواب بر سه قسم است: يا بشارتى از سوى خداوند است، يا غم و اندوهى از طرف شيطان است ويا مشكلات روزمرّه‌ى انسان مى‌باشد كه در خواب آن را مى‌بيند. <534> خواب انبيا و اولياى الهى از قبيل قسم اوّل است، لذا حجّيت دارد. در حديثى ديگر آن حضرت فرمودند: رؤياى افراد صالح، بشارتى از جانب خداوند است و جزيى از اجزاى نبوّت است. <535> البتّه خواب اولياى الهى، گاهى نيازمند تعبير است، مانند خواب حضرت يوسف عليه السلام در مورد سجده كردن خورشيد و ماه و ستارگان بر او، و گاهى بيان حكم و واقعه است و نيازى به تعبير ندارد، مانند خواب حضرت ابراهيم عليه السلام در مورد ذبح فرزندش اسماعيل و يا رؤياى پيامبر در اين آيه. گرچه خواب انبيا، پرتوى از وحى است ودر قرآن، بارها از رؤياهاى صادقه‌ى حضرت ابراهيم عليه السلام و پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله سخن به ميان آمده است، امّا اينكه پيامبر صلى الله عليه وآله، جمعيّت زياد را در خواب اندك مى‌بيند، نشان‌دهنده‌ى ديدن باطن كفّار است كه چيزى به جز ضعف و ناتوانى نيست. چنانكه در جاى ديگر مى‌فرمايد: «تحسبهم جميعاً و قلوبهم شتّى» <536> گمان مى‌كنى كه آنها با هم متّحدند، امّا دل آنها از يكديگر فاصله دارد و متفرّقند. 1- خواب، يكى از راه‌هاى ارتباط، استمداد و روحيه گرفتن و امداد الهى است. «اذ يريكهم اللّه فى منامك» 2- دنياى شگفت‌انگيز خواب و رؤيا، زبان و رمز خاصّى دارد. در فرهنگ تعبير و تأويل خواب، ضعف و شكست دشمن، به صورت كمى نفرات جلوه مى‌كند، هر چند تعدادشان زياد باشد. «فى منامك قليلاً» 3- پخش اطلاعات و آمار و بيان نقاط قوّت دشمن و آنچه سبب اختلاف و ضعف روحيّه‌ى مسلمانانى شود، به خصوص هنگام جنگ ودر جبهه، ممنوع است. «و لو أراكهم كثيراً لفشلتم...» (روحيّه‌ى رزمندگان، در پيروزى و شكست تأثير به سزايى دارد.) 4- خداوند، در بحرانى‌ترين شرايط، مؤمنان را حفظ مى‌كند. «ولكنّ اللّه سلّم» گر نگهدار من آنست كه من مى‌دانم‌ شيشه را در بغل سنگ نگه مى‌دارد

44 - كفّار، چون مسلمانان را ديدند، آن چنان در نظرشان كم جلوه كرد كه گفتند: ما بردگان خود را مى‌فرستيم تا مسلمين را نابود كنند، <537> ولى چون جنگ شروع شد، در هنگامه‌ى نبرد، مسلمانان را زياد و دو برابر ديدند و مرعوب شدند. <538> چنانكه در جاى ديگر خداوند مى‌فرمايد: «يرونهم مثلَيهم رأى العين» <539> 1- تقديرهاى الهى، اراده را از انسان سلب نمى‌كند. «واذ يريكموهم اذ التقيتم» ترغيب دو سپاه در جنگ بدر به رويارويى، بيانگر آن است كه تحقّق جنگ، از اختيار آنان خارج نبوده است. 2- امدادهاى الهى، هم پيش از جنگ شامل مسلمانان شد، «فى منامك» و هم هنگام جنگ. «يريكموهم اذِ التَقَيتُم...» 3- گاهى خداوند براى يارى مسلمانان، با اِعمال ولايت تكوينى، در ديده‌ها تصرّف مى‌كند. «يريكموهم... فى أعينكم قليلاً» 4- بهره‌بردارى از حواسّ ظاهرى نيز به دست خداوند است. «فى اعينكم قليلاً و يقلّلكم فى اعينهم» 5 - اگر اراده خدا بر تحقّق كارى باشد، همه‌ى موانع را بر طرف مى‌سازد. «ليقضى اللّه امراً...» (اين جمله يك بار در آيه 44 وبار ديگر در اين آيه تكرار شده است.) 6- پيروزى تنها به جمعيّت و نفرات نيست، بلكه عواملى همچون ايمان و روحيّه‌ى رزمندگان و لطف و تقدير خداوند تعيين كننده است. (كلّ آيه)

45 - مراد از ذكر خدا در آيه، تنها ذكر زبانى نيست، بلكه توجّه درونى و ياد لطف‌ها و امدادهاى خدا و وعده‌هاى او و ياد عزّت ، عظمت و فرمان او نيز مقصود است، چنانكه امام صادق عليه السلام فرمودند: از امور مهمّى كه خداوند بر بندگان لازم دانسته است، بسيار ياد نمودن از خداوند است، ياد الهى هنگام مواجهه با حلال‌ها و حرام‌ها كه اگر اطاعت الهى باشد بدان عمل كند و اگر معصيت خدا باشد، آن را ترك كند. <540> 1- لازمه‌ى ايمان، ثابت قدمى است. «يا ايّها الّذين آمنوا... فاثبتوا» 2- ما مأمور به ثبات قدم در جبهه‌ايم، «فاثبتوا» امّا همين پايدارى را هم بايد از خدا بخواهيم. «ربّنا افرغ علينا صبراً و ثبّت اقدامنا» <541> 3- فضاى جبهه‌ى مسلمين بايد آكنده از ياد خدا باشد و هر چه مشكلات بيشتر باشد، نياز به ياد خدا بيشتر است. «واذكروا اللّه كثيراً» 4- يادى از خدا كافى نيست، بايد بسيار خدا را ياد كنيم. «واذكروا اللّه كثيراً» زيرا در بحران جنگ و حوادث جبهه، اگر ياد خدا بسيار نباشد، امكان انحراف در هدف، عمل وشيوه بيشتر است. 5 - در جبهه، بايد ياد خدا، جايگزين ياد زن، فرزند، مال و... باشد. «واذكروا اللّه» چنانكه امام سجاد عليه السلام در دعاى مرزداران مى‌فرمايد: خدايا! ياد مال و فرزندان و... را از دل رزمندگان ببر و بهشت را جلوى چشمشان جلوه بده. <542> 6- پايدارى و ياد خدا، رمز پيروزى در نبرد و رستگارى جاويد است. «فاثبتوا واذكروا اللّه... لعلّكم تفلحون» 7- ميدان‌هاى نبرد وجبهه‌ها، يكى از مراكز رستگارى است. «لعلّكم تفلحون»

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 10 - حزب 19 - سوره انفال - صفحه 182
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر نور حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 180,502,896