قرآن تبيان- جزء 11 - حزب 21 - سوره توبه - صفحه 201


رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ
87 - مراجعه شود به تفسیر سوره توبه ، آیه :86
لَکِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَأُولَئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
88 - مراجعه شود به تفسیر سوره توبه ، آیه :86
أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ
89 - مراجعه شود به تفسیر سوره توبه ، آیه :86
وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ
90 - ترجمه آیات :
90 - و معذوران از اعراب (نزد تو) آمدند كه به آنها اجازه تخلف از جهاد) داده شود، اما آنها كه به خدا و پيامبرش دروغ گفتند (بدون هيچ عذرى در خانه خود) نشستند، به زودى كسانى را كه از آنها كافر شدند (و معذور نبودند) عذاب دردناكى خواهد رسيد.

در اين آيه به تناسب بحثهاى گذشته ، پيرامون منافقان بهانه جو و عذر تراش اشاره به وضع دو گروه از تخلف كنندگان از جهاد شده است : نخست آن دسته كه واقعا معذور بوده اند.
و ديگر گروهى كه بدون عذر و به عنوان سركشى و عصيان سر از انجام اين وظيفه بزرگ باز زدند.
نخست مى گويد: گروهى از اعراب باديه نشين كه از شركت در ميدان جهاد معذور بودند نزد تو آمده اند تا به آنها اجازه داده شود و معاف گردند
(و جاء المعذرون من الاعراب ليؤ ذن لهم ).
و در مقابل ، كسانى كه به خدا و پيامبر دروغ گفتند، بدون هيچ عذرى در خانه خود نشستند و به ميدان نرفتند (و قعد الذين كذبوا الله و رسوله ).
در پايان آيه ، گروه دوم را شديدا تهديد كرده ، مى گويد: به زودى آن
دسته از ايشان كه كافر شدند گرفتار عذاب دردناكى خواهند شد سيصيب الذين كفروا منهم عذاب اليم ).
آنچه در تفسير آيه فوق گفتيم همان چيزى است كه با قرائن موجود در آيه سازگارتر است ، زيرا از يكسو مى بينيم كه اين دو گروه در برابر يكديگر قرار داده شده اند، و از سوى ديگر كلمه منهم نشان ميدهد كه تمام اين دو گروه كافر نبودند، از مجموع اين دو قرينه استفاده مى شود كه معذرون معذوران حقيقى بوده اند.
ولى در برابر اين تفسير دو تفسير ديگر نيز گفته شده .
نخست اينكه : منظور از معذرون كسانى است كه عذرهاى واهى و دروغين براى فرار از جهاد مى تراشند، و منظور از گروه دوم آنهائى است كه حتى زحمت عذرتراشى به خود نمى دهند، و صريحا از اطاعت فرمان خدا در باره جهاد سرباز ميزنند.
دوم اينكه معذرون همه گروههائى را شامل مى شود كه با اظهار عذر اعم از اينكه راست باشد يا دروغ از شركت در جهاد خوددارى مى كنند.
ولى قرائن نشان مى دهد كه معذرون همان معذوران واقعى هستند.

لَّیْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَى وَلَا عَلَى الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ مَا یُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
91 - ترجمه آیات :
91 - بر ضعيفان و بيماران و آنها كه وسيله اى براى انفاق (در راه جهاد) ندارند ايرادى نيست (كه در ميدان مبارزه شركت نكنند) هرگاه براى خدا و رسولش خير خواهى كنند (و از آنچه در توان دارند مضايقه ننمايند، چه اينكه ) بر نيكوكاران راه مؤ اخذه نيست ، و خداوند آمرزنده و مهربان است .
92 - و (نيز) ايرادى نيست بر آنها كه وقتى نزد تو آمدند كه آنها را بر مركبى (براى ميدان جهاد) سوار كنى گفتى مركبى كه شما را بر آن سوار كنم ندارم (از نزد تو) بازگشتند در حالى كه چشمانشان اشكبار بود، چرا كه چيزى كه در راه خدا انفاق كنند نداشتند.
93 - راه مؤ اخذه تنها به روى كسانى باز است كه از تو اجازه مى خواهند در حالى كه بى نيازند (و امكانات كافى دارند) آنها راضى شدند كه با متخلفان بمانند، و خداوند بر دلهايشان مهر نهاده لذا چيزى نمى داند.

در مورد آيه اول چنين نقل شده كه يكى از ياران با اخلاص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كرد: اى پيامبر خدا! من پير مردى نابينا و ناتوانم ، حتى كسى كه دست مرا بگيرد و به ميدان جهاد بياورد، ندارم ، آيا اگر در جهاد شركت نكنم معذورم ؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سكوت كرد، سپس آيه نخست نازل شد و به اينگونه افراد اجازه داد.
از اين شان نزول چنين استفاده مى شود كه حتى نابينايان به خود اجازه نمى دادند كه بدون اطلاع پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از شركت در جهاد سر باز زنند، و به اين احتمال كه شايد وجودشان با همين حالت براى تشويق مجاهدان و يا حداقل سياهى لشكر، مفيد واقع شود از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كسب تكليف مى كردند.
در مورد آيه دوم نيز در روايات مى خوانيم كه هفت نفر از فقراى انصار خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيدند و تقاضا كردند وسيله اى براى شركت در جهاد در اختيارشان گذارده شود، اما چون پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وسيله اى در اختيار نداشت ، جواب منفى به آنها داد، آنها با چشمهاى پر از اشك از خدمتش خارج شدند و بعدا بنام بكائون مشهور گشتند. معذورانى كه از عشق جهاد اشك مى ريختند!
در اين آيات براى روشن ساختن وضع همه گروهها از نظر معذور بودن يا نبودن در زمينه شركت در جهاد تقسيم بندى مشخصى شده است ، و اشاره به
پنج گروه گرديده كه چهار گروهشان واقعا معذورند، و يك گروه منافقند و غير معذور!
در آيه نخست مى گويد: كسانى كه ضعيف و ناتوان هستند بر اثر پيرى و يا نقص اعضاء همچون فقدان بينائى ) همچنين بيماران و آنها كه وسيله لازم براى شركت در ميدان جهاد در اختيار ندارند بر آنها ايرادى نيست كه در اين برنامه واجب اسلامى شركت نكنند (ليس على الضعفاء و لا على المرضى و لا على الذين لا يجدون ما ينفقون حرج )
اين سه گروه در هر قانونى معافند، و عقل و منطق نيز معاف بودن آنها را امضاء مى كند، و مسلم است كه قوانين اسلامى در هيچ مورد از منطق و عقل جدا نيست .
كلمه حرج در اصل به معنى مركز اجتماع چيزى است ، و از آنجا كه اجتماع و انبوه جمعيت توام با تنگى و ضيق مكان و كمبود جا است ، اين كلمه به معنى ضيق و تنگى و ناراحتى و مسئوليت و تكليف آمده است ، و در آيه مورد بحث به معنى اخير يعنى مسئوليت و تكليف مى باشد.
سپس يك شرط مهم براى حكم معافى آنها بيان كرده ، مى گويد اين در صورتى است كه آنها از هر گونه خير خواهى مخلصانه درباره خدا و پيامبرش دريغ ندارند (اذا نصحوا لله و رسوله )
يعنى گر چه آنها توانائى گرفتن سلاح بدست و شركت در ميدان نبرد ندارند ولى اين توانائى را دارند كه با سخن و طرز رفتار خود مجاهدان را تشويق كنند و مبارزان را دلگرم سازند، و روحيه آنها را با شمردن ثمرات جهاد تقويت كنند و به عكس تا آنجا كه توانائى دارند در تضعيف روحيه دشمن و فراهم آوردن مقدمات شكست آنها كوتاهى نورزند، زيرا كلمه نصح كه در اصل به معنى اخلاص است كلمه جامعى است كه هر گونه خير خواهى و اقدام مخلصانه را
شامل مى شود، و چون مساله جهاد مطرح است ناظر به كوششها و تلاشهائى است كه در اين زمينه صورت مى گيرد.
بعدا براى بيان دليل اين موضوع مى فرمايد: اينگونه افراد مردان نيكو كارى هستند و براى نيكوكاران هيچ راه ملامت و سرزنش و مجازات و مؤ اخذه وجود ندارد
(ما على المحسنين من سبيل ).
و در پايان آيه خدا را با دو صفت از اوصاف بزرگش به عنوان دليل ديگرى بر معاف بودن اين گروههاى سه گانه توصيف مى كند و مى گويد: خداوند غفور و رحيم است (و الله غفور رحيم ).
غفور از ماده غفران به معنى مستور ساختن و پوشيدن است ، يعنى خداوند به مقتضاى اين صفت ، پرده بر كار افراد معذور و ناتوان مى اندازد و عذرشان را مى پذيرد، و رحيم بودن خدا اقتضاكه تكليف شاق و مشكل بر كسى ننهد و او را معاف دارد، اگر اين گروهها مجبور به حضور در ميدان بودند با غفوريت و رحيميت خداوند سازگار نبود، يعنى خداوند غفور و رحيم حتما آنها را معاف خواهد داشت .
از پاره اى از روايات كه مفسران در ذيل آيه نقل كرده اند چنين استفاده مى شود كه گروههاى معذور نه تنها از تكليف معافند و از مجازات بر كنار ، بلكه به مقدار اشتياقشان به شركت در ميدان جهاد در پاداشها و افتخارات مجاهدان شريكند، چنانكه در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم :
هنگامى كه از غزوه تبوك بازگشت و به نزديكى مدينه رسيد فرمود: شما در اين شهر مردانى را پشت سر گذاشتيد كه در تمام مسير با شما بودند!، هر گامى كه برداشتيد، و هر مالى كه در اين راه انفاق كرديد، و هر سرزمينى را كه پيموديد با شما همراهى داشتند!
عرض كردند: اى رسولخدا چگونه با ما بودند با اينكه در مدينه ماندند؟
فرمود: به اين دليل كه آنها به خاطر عذر نتوانستند در جهاد شركت كنند اما قلبشان با ما بود). <93>
سپس به گروه چهارمى اشاره مى كند كه آنها نيز از شركت در جهاد معاف شدند، و مى گويد: همچنين بر آن گروه ايراد نيست كه وقتى نزد تو آمدند كه مركبى براى شركت در ميدان جهاد در اختيارشان بگذارى ، گفتى مركبى در اختيار ندارم كه شما را بر آن سوار كنم ، ناچار از نزد تو خارج شدند در حالى كه چشمهايشان اشكبار بود و اين اشك به خاطر اندوهى بود كه از نداشتن وسيله براى انفاق در راه خدا سر چشمه مى گرفت (و لا على الذين اذا ما اتوك لتحملهم قلت لا اجد ما احملكم عليه تولوا و اعينهم تفيض من الدمع حزنا الا يجدوا ما ينفقون ).
تفيض از ماده فيضان به معنى ريزش بر اثر پر شدن است هنگامى كه انسان ناراحت مى شود اگر ناراحتى زياد شديد نباشد چشمها پر از اشك مى شود بى آنكه جريان يابد، اما هنگامى كه ناراحتى به مرحله شديد رسيد اشكها جارى مى شود.
اين نشان مى دهد كه اين گروه از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بقدرى شيفته و دلباخته و عاشق جهاد بودند، كه نه تنها از معاف شدن خوشحال نشدند، بلكه همچون كسى كه بهترين عزيزانش را از دست داده است ، در غم اين محروميت اشك مى ريختند.
البته شك نيست كه اين گروه چهارم از گروه سوم كه در آيه قبل ذكر شد جدا نيستند، ولى به خاطر امتياز خاصى كه بر آنها دارند، و نيز به خاطر قدردانى از اين گروه ، بطور مستقل ضمن يك آيه وضع حالشان مجسم شده است
ويژگى آنها در اين بود كه :
اولا به اين قناعت نكردند كه خودشان وسائل لازم براى شركت در جهاد ندارند، بلكه نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و با اصرار از او مطالبه مركب كردند.
ثانيا هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنها جواب منفى داد نه تنها از معاف گشتن شادمان نشدند، بلكه فوق العاده منقلب و ناراحت و اندوهناك گشتند، به خاطر اين دو جهت خداوند آنها را بطور مشخص و جداگانه بيان كرده است .
در آخرين آيه ، حال گروه پنجم را شرح ميدهد يعنى آنها كه به هيچوجه در پيشگاه خدا معذور نبوده و نخواهند بود، و مى فرمايد: راه مواخذه و مجازات تنها به روى كسانى گشوده است كه از تو اجازه مى خواهند در جهاد شركت نكنند در حالى كه امكانات كافى و وسائل لازم براى اين كار در اختيار دارند و كاملا بى نيازند
(انما السبيل على الذين يستاذنونك و هم اغنياء).
سپس اضافه مى كند: اين ننگ براى آنها بس است كه راضى شدند با افراد ناتوان و بيمار و معلول در مدينه بمانند و از افتخار شركت در جهاد محروم گردند (رضوا بان يكونوا مع الخوالف ).
و اين كيفر نيز آنها را بس كه خداوند قدرت تفكر و ادراك را از آنها به خاطر اعمال زشتشان گرفته و بر دلهايشان مهر نهاده و به همين دليل چيزى نمى دانند (و طبع الله على قلوبهم فهم لا يعلمون ).
در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت :
1 - از اين آيات به خوبى روحيه قوى و عالى سربازان اسلام روشن مى شود كه چگونه عشق به جهاد و شهادت دلهاى آنها را گرم نگاه مى داشت كه اين افتخار را بر هر افتخار ديگرى مقدم مى داشتند، و از همين جا يكى از عوامل
مهم پيشرفت سريع اسلام در آن روز و عقب ماندگى امروز ما روشن مى شود.
ما چگونه مى توانيم انتظار داشته باشيم كسانى كه به هنگام معاف شدن از شركت در جهاد همچون ابر بهارى اشك مى ريختند با آنها كه با هزار و يك بهانه مى خواهند از صف مجاهدان خارج شوند يكسان باشند ؟!.
اگر آن روح ايمان و آن عشق به جهاد و آن افتخار كردن به شهادت امروز هم در ميان ما مسلمانان زنده شود پيروزى و پيشرفت همانگونه است كه در آغاز اسلام بود.
بدبختى اينجاست كه ما اسلام را يك پوشش سطحى و ظاهرى براى خود قرار داده ايم بى آنكه در اعماق وجودمان نفوذ كند، و باز هم توقع داريم بر جاى مسلمانان نخستين تكيه زنيم !.
2 - از آيات گذشته اين موضوع نيز استفاده شد كه هيچكس به طور كلى از همكارى با مجاهدان راه خدا، معاف نيست ، حتى آنها كه بيمارند و نابينا و طبعا قادر به برداشتن اسلحه و شركت در ميدان نبرد نيستند، ولى با زبان و تبليغ و اعمال خود مى توانند مشوق مجاهدان و پشتيبان برنامه هاى آنها باشند، آنها نيز بايد اين رسالت خود را فراموش نكنند و به كلى از برنامه ها كنار نروند. در حقيقت جهاد مراحلى دارد و معذور بودن از يك مرحله آن دليل بر معذور بودن از مراحل ديگر نيست .
3 - جمله ما على المحسنين من سبيل (راهى براى مؤ اخذه نيكوكاران وجود ندارد) در مباحث فقهى سر چشمه قانون وسيعى شده است ، و از آن احكام فراوانى استفاده كرده اند، مثلا هر گاه امانتى در دست شخص امينى بدون هيچگونه افراط و تفريط تلف شود، چنين شخصى نبايد ضامن باشد، و از جمله دلائلى كه
بر آن اقامه مى كنند آيه فوق است ، زيرا او محسن و نيكوكار است و مرتكب عمل خلافى نشده ، به همين دليل اگر او را مسئول و ضامن بدانيم ، مفهومش اين است كه نيكوكاران را نيز مى توان مؤ اخذه كرد.
البته شك نيست كه آيه فوق در مورد مجاهدان است ، ولى مى دانيم كه مورد يك آيه ، از عموميت حكم نمى كاهد، و به تعبير ديگر مورد هرگز مخصص نيست .

وَلَا عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَّأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ
92 - مراجعه شود به تفسیر سوره توبه ، آیه :91
إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَهُمْ أَغْنِیَاءُ رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ
93 - مراجعه شود به تفسیر سوره توبه ، آیه :91

صفحه : 201
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 201
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 

87 - مراجعه شود به تفسیر سوره توبه ، آیه :86

88 - مراجعه شود به تفسیر سوره توبه ، آیه :86

89 - مراجعه شود به تفسیر سوره توبه ، آیه :86

90 - ترجمه آیات : 90 - و معذوران از اعراب (نزد تو) آمدند كه به آنها اجازه تخلف از جهاد) داده شود، اما آنها كه به خدا و پيامبرش دروغ گفتند (بدون هيچ عذرى در خانه خود) نشستند، به زودى كسانى را كه از آنها كافر شدند (و معذور نبودند) عذاب دردناكى خواهد رسيد. در اين آيه به تناسب بحثهاى گذشته ، پيرامون منافقان بهانه جو و عذر تراش اشاره به وضع دو گروه از تخلف كنندگان از جهاد شده است : نخست آن دسته كه واقعا معذور بوده اند. و ديگر گروهى كه بدون عذر و به عنوان سركشى و عصيان سر از انجام اين وظيفه بزرگ باز زدند. نخست مى گويد: گروهى از اعراب باديه نشين كه از شركت در ميدان جهاد معذور بودند نزد تو آمده اند تا به آنها اجازه داده شود و معاف گردند (و جاء المعذرون من الاعراب ليؤ ذن لهم ). و در مقابل ، كسانى كه به خدا و پيامبر دروغ گفتند، بدون هيچ عذرى در خانه خود نشستند و به ميدان نرفتند (و قعد الذين كذبوا الله و رسوله ). در پايان آيه ، گروه دوم را شديدا تهديد كرده ، مى گويد: به زودى آن دسته از ايشان كه كافر شدند گرفتار عذاب دردناكى خواهند شد سيصيب الذين كفروا منهم عذاب اليم ). آنچه در تفسير آيه فوق گفتيم همان چيزى است كه با قرائن موجود در آيه سازگارتر است ، زيرا از يكسو مى بينيم كه اين دو گروه در برابر يكديگر قرار داده شده اند، و از سوى ديگر كلمه منهم نشان ميدهد كه تمام اين دو گروه كافر نبودند، از مجموع اين دو قرينه استفاده مى شود كه معذرون معذوران حقيقى بوده اند. ولى در برابر اين تفسير دو تفسير ديگر نيز گفته شده . نخست اينكه : منظور از معذرون كسانى است كه عذرهاى واهى و دروغين براى فرار از جهاد مى تراشند، و منظور از گروه دوم آنهائى است كه حتى زحمت عذرتراشى به خود نمى دهند، و صريحا از اطاعت فرمان خدا در باره جهاد سرباز ميزنند. دوم اينكه معذرون همه گروههائى را شامل مى شود كه با اظهار عذر اعم از اينكه راست باشد يا دروغ از شركت در جهاد خوددارى مى كنند. ولى قرائن نشان مى دهد كه معذرون همان معذوران واقعى هستند.

91 - ترجمه آیات : 91 - بر ضعيفان و بيماران و آنها كه وسيله اى براى انفاق (در راه جهاد) ندارند ايرادى نيست (كه در ميدان مبارزه شركت نكنند) هرگاه براى خدا و رسولش خير خواهى كنند (و از آنچه در توان دارند مضايقه ننمايند، چه اينكه ) بر نيكوكاران راه مؤ اخذه نيست ، و خداوند آمرزنده و مهربان است . 92 - و (نيز) ايرادى نيست بر آنها كه وقتى نزد تو آمدند كه آنها را بر مركبى (براى ميدان جهاد) سوار كنى گفتى مركبى كه شما را بر آن سوار كنم ندارم (از نزد تو) بازگشتند در حالى كه چشمانشان اشكبار بود، چرا كه چيزى كه در راه خدا انفاق كنند نداشتند. 93 - راه مؤ اخذه تنها به روى كسانى باز است كه از تو اجازه مى خواهند در حالى كه بى نيازند (و امكانات كافى دارند) آنها راضى شدند كه با متخلفان بمانند، و خداوند بر دلهايشان مهر نهاده لذا چيزى نمى داند. در مورد آيه اول چنين نقل شده كه يكى از ياران با اخلاص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كرد: اى پيامبر خدا! من پير مردى نابينا و ناتوانم ، حتى كسى كه دست مرا بگيرد و به ميدان جهاد بياورد، ندارم ، آيا اگر در جهاد شركت نكنم معذورم ؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سكوت كرد، سپس آيه نخست نازل شد و به اينگونه افراد اجازه داد. از اين شان نزول چنين استفاده مى شود كه حتى نابينايان به خود اجازه نمى دادند كه بدون اطلاع پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از شركت در جهاد سر باز زنند، و به اين احتمال كه شايد وجودشان با همين حالت براى تشويق مجاهدان و يا حداقل سياهى لشكر، مفيد واقع شود از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كسب تكليف مى كردند. در مورد آيه دوم نيز در روايات مى خوانيم كه هفت نفر از فقراى انصار خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيدند و تقاضا كردند وسيله اى براى شركت در جهاد در اختيارشان گذارده شود، اما چون پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وسيله اى در اختيار نداشت ، جواب منفى به آنها داد، آنها با چشمهاى پر از اشك از خدمتش خارج شدند و بعدا بنام بكائون مشهور گشتند. معذورانى كه از عشق جهاد اشك مى ريختند! در اين آيات براى روشن ساختن وضع همه گروهها از نظر معذور بودن يا نبودن در زمينه شركت در جهاد تقسيم بندى مشخصى شده است ، و اشاره به پنج گروه گرديده كه چهار گروهشان واقعا معذورند، و يك گروه منافقند و غير معذور! در آيه نخست مى گويد: كسانى كه ضعيف و ناتوان هستند بر اثر پيرى و يا نقص اعضاء همچون فقدان بينائى ) همچنين بيماران و آنها كه وسيله لازم براى شركت در ميدان جهاد در اختيار ندارند بر آنها ايرادى نيست كه در اين برنامه واجب اسلامى شركت نكنند (ليس على الضعفاء و لا على المرضى و لا على الذين لا يجدون ما ينفقون حرج ) اين سه گروه در هر قانونى معافند، و عقل و منطق نيز معاف بودن آنها را امضاء مى كند، و مسلم است كه قوانين اسلامى در هيچ مورد از منطق و عقل جدا نيست . كلمه حرج در اصل به معنى مركز اجتماع چيزى است ، و از آنجا كه اجتماع و انبوه جمعيت توام با تنگى و ضيق مكان و كمبود جا است ، اين كلمه به معنى ضيق و تنگى و ناراحتى و مسئوليت و تكليف آمده است ، و در آيه مورد بحث به معنى اخير يعنى مسئوليت و تكليف مى باشد. سپس يك شرط مهم براى حكم معافى آنها بيان كرده ، مى گويد اين در صورتى است كه آنها از هر گونه خير خواهى مخلصانه درباره خدا و پيامبرش دريغ ندارند (اذا نصحوا لله و رسوله ) يعنى گر چه آنها توانائى گرفتن سلاح بدست و شركت در ميدان نبرد ندارند ولى اين توانائى را دارند كه با سخن و طرز رفتار خود مجاهدان را تشويق كنند و مبارزان را دلگرم سازند، و روحيه آنها را با شمردن ثمرات جهاد تقويت كنند و به عكس تا آنجا كه توانائى دارند در تضعيف روحيه دشمن و فراهم آوردن مقدمات شكست آنها كوتاهى نورزند، زيرا كلمه نصح كه در اصل به معنى اخلاص است كلمه جامعى است كه هر گونه خير خواهى و اقدام مخلصانه را شامل مى شود، و چون مساله جهاد مطرح است ناظر به كوششها و تلاشهائى است كه در اين زمينه صورت مى گيرد. بعدا براى بيان دليل اين موضوع مى فرمايد: اينگونه افراد مردان نيكو كارى هستند و براى نيكوكاران هيچ راه ملامت و سرزنش و مجازات و مؤ اخذه وجود ندارد (ما على المحسنين من سبيل ). و در پايان آيه خدا را با دو صفت از اوصاف بزرگش به عنوان دليل ديگرى بر معاف بودن اين گروههاى سه گانه توصيف مى كند و مى گويد: خداوند غفور و رحيم است (و الله غفور رحيم ). غفور از ماده غفران به معنى مستور ساختن و پوشيدن است ، يعنى خداوند به مقتضاى اين صفت ، پرده بر كار افراد معذور و ناتوان مى اندازد و عذرشان را مى پذيرد، و رحيم بودن خدا اقتضاكه تكليف شاق و مشكل بر كسى ننهد و او را معاف دارد، اگر اين گروهها مجبور به حضور در ميدان بودند با غفوريت و رحيميت خداوند سازگار نبود، يعنى خداوند غفور و رحيم حتما آنها را معاف خواهد داشت . از پاره اى از روايات كه مفسران در ذيل آيه نقل كرده اند چنين استفاده مى شود كه گروههاى معذور نه تنها از تكليف معافند و از مجازات بر كنار ، بلكه به مقدار اشتياقشان به شركت در ميدان جهاد در پاداشها و افتخارات مجاهدان شريكند، چنانكه در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : هنگامى كه از غزوه تبوك بازگشت و به نزديكى مدينه رسيد فرمود: شما در اين شهر مردانى را پشت سر گذاشتيد كه در تمام مسير با شما بودند!، هر گامى كه برداشتيد، و هر مالى كه در اين راه انفاق كرديد، و هر سرزمينى را كه پيموديد با شما همراهى داشتند! عرض كردند: اى رسولخدا چگونه با ما بودند با اينكه در مدينه ماندند؟ فرمود: به اين دليل كه آنها به خاطر عذر نتوانستند در جهاد شركت كنند اما قلبشان با ما بود). <93> سپس به گروه چهارمى اشاره مى كند كه آنها نيز از شركت در جهاد معاف شدند، و مى گويد: همچنين بر آن گروه ايراد نيست كه وقتى نزد تو آمدند كه مركبى براى شركت در ميدان جهاد در اختيارشان بگذارى ، گفتى مركبى در اختيار ندارم كه شما را بر آن سوار كنم ، ناچار از نزد تو خارج شدند در حالى كه چشمهايشان اشكبار بود و اين اشك به خاطر اندوهى بود كه از نداشتن وسيله براى انفاق در راه خدا سر چشمه مى گرفت (و لا على الذين اذا ما اتوك لتحملهم قلت لا اجد ما احملكم عليه تولوا و اعينهم تفيض من الدمع حزنا الا يجدوا ما ينفقون ). تفيض از ماده فيضان به معنى ريزش بر اثر پر شدن است هنگامى كه انسان ناراحت مى شود اگر ناراحتى زياد شديد نباشد چشمها پر از اشك مى شود بى آنكه جريان يابد، اما هنگامى كه ناراحتى به مرحله شديد رسيد اشكها جارى مى شود. اين نشان مى دهد كه اين گروه از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بقدرى شيفته و دلباخته و عاشق جهاد بودند، كه نه تنها از معاف شدن خوشحال نشدند، بلكه همچون كسى كه بهترين عزيزانش را از دست داده است ، در غم اين محروميت اشك مى ريختند. البته شك نيست كه اين گروه چهارم از گروه سوم كه در آيه قبل ذكر شد جدا نيستند، ولى به خاطر امتياز خاصى كه بر آنها دارند، و نيز به خاطر قدردانى از اين گروه ، بطور مستقل ضمن يك آيه وضع حالشان مجسم شده است ويژگى آنها در اين بود كه : اولا به اين قناعت نكردند كه خودشان وسائل لازم براى شركت در جهاد ندارند، بلكه نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و با اصرار از او مطالبه مركب كردند. ثانيا هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنها جواب منفى داد نه تنها از معاف گشتن شادمان نشدند، بلكه فوق العاده منقلب و ناراحت و اندوهناك گشتند، به خاطر اين دو جهت خداوند آنها را بطور مشخص و جداگانه بيان كرده است . در آخرين آيه ، حال گروه پنجم را شرح ميدهد يعنى آنها كه به هيچوجه در پيشگاه خدا معذور نبوده و نخواهند بود، و مى فرمايد: راه مواخذه و مجازات تنها به روى كسانى گشوده است كه از تو اجازه مى خواهند در جهاد شركت نكنند در حالى كه امكانات كافى و وسائل لازم براى اين كار در اختيار دارند و كاملا بى نيازند (انما السبيل على الذين يستاذنونك و هم اغنياء). سپس اضافه مى كند: اين ننگ براى آنها بس است كه راضى شدند با افراد ناتوان و بيمار و معلول در مدينه بمانند و از افتخار شركت در جهاد محروم گردند (رضوا بان يكونوا مع الخوالف ). و اين كيفر نيز آنها را بس كه خداوند قدرت تفكر و ادراك را از آنها به خاطر اعمال زشتشان گرفته و بر دلهايشان مهر نهاده و به همين دليل چيزى نمى دانند (و طبع الله على قلوبهم فهم لا يعلمون ). در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت : 1 - از اين آيات به خوبى روحيه قوى و عالى سربازان اسلام روشن مى شود كه چگونه عشق به جهاد و شهادت دلهاى آنها را گرم نگاه مى داشت كه اين افتخار را بر هر افتخار ديگرى مقدم مى داشتند، و از همين جا يكى از عوامل مهم پيشرفت سريع اسلام در آن روز و عقب ماندگى امروز ما روشن مى شود. ما چگونه مى توانيم انتظار داشته باشيم كسانى كه به هنگام معاف شدن از شركت در جهاد همچون ابر بهارى اشك مى ريختند با آنها كه با هزار و يك بهانه مى خواهند از صف مجاهدان خارج شوند يكسان باشند ؟!. اگر آن روح ايمان و آن عشق به جهاد و آن افتخار كردن به شهادت امروز هم در ميان ما مسلمانان زنده شود پيروزى و پيشرفت همانگونه است كه در آغاز اسلام بود. بدبختى اينجاست كه ما اسلام را يك پوشش سطحى و ظاهرى براى خود قرار داده ايم بى آنكه در اعماق وجودمان نفوذ كند، و باز هم توقع داريم بر جاى مسلمانان نخستين تكيه زنيم !. 2 - از آيات گذشته اين موضوع نيز استفاده شد كه هيچكس به طور كلى از همكارى با مجاهدان راه خدا، معاف نيست ، حتى آنها كه بيمارند و نابينا و طبعا قادر به برداشتن اسلحه و شركت در ميدان نبرد نيستند، ولى با زبان و تبليغ و اعمال خود مى توانند مشوق مجاهدان و پشتيبان برنامه هاى آنها باشند، آنها نيز بايد اين رسالت خود را فراموش نكنند و به كلى از برنامه ها كنار نروند. در حقيقت جهاد مراحلى دارد و معذور بودن از يك مرحله آن دليل بر معذور بودن از مراحل ديگر نيست . 3 - جمله ما على المحسنين من سبيل (راهى براى مؤ اخذه نيكوكاران وجود ندارد) در مباحث فقهى سر چشمه قانون وسيعى شده است ، و از آن احكام فراوانى استفاده كرده اند، مثلا هر گاه امانتى در دست شخص امينى بدون هيچگونه افراط و تفريط تلف شود، چنين شخصى نبايد ضامن باشد، و از جمله دلائلى كه بر آن اقامه مى كنند آيه فوق است ، زيرا او محسن و نيكوكار است و مرتكب عمل خلافى نشده ، به همين دليل اگر او را مسئول و ضامن بدانيم ، مفهومش اين است كه نيكوكاران را نيز مى توان مؤ اخذه كرد. البته شك نيست كه آيه فوق در مورد مجاهدان است ، ولى مى دانيم كه مورد يك آيه ، از عموميت حكم نمى كاهد، و به تعبير ديگر مورد هرگز مخصص نيست .

92 - مراجعه شود به تفسیر سوره توبه ، آیه :91

93 - مراجعه شود به تفسیر سوره توبه ، آیه :91

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 11 - حزب 21 - سوره توبه - صفحه 201
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر نمونه

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 182,549,565