قرآن تبيان- جزء 15 - حزب 29 - سوره اسراء - صفحه 282
نرم افزارهای رایگان تلفن همراه
بازی و سرگرمی
قرآن
مفاتیح
نهج البلاغه
صحیفه سجادیه
اوقات شرعی
مسائل شرعی
گنجینه معنوی
آشپزی
مناسبت ها
الحان قرآن
صحیفه نور امام خمینی ره
پنل عضویت
شروع جزء 15و حزب 29
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ
1 - آشنايى با سوره اسراء
اين سوره، هفدهمين سوره از قرآن شريف است كه پيش از آغاز ترجمه و تفسير آن به شناسنامه آن اشاره مىرود:
1 - نام يا نامهاى اين سوره
اين سوره به مناسبتهاى گوناگون به چندين نام خوانده شده است كه مشهورترين آنها: سوره «بنى اسرائيل»، «اسراء» و «سبحان» است. نام دوم و سوم، از نخستين واژه و آيه آن - كه از ستايش خدا و معراج پيامبر سخن دارد - دريافت شده، و نخستين نام آن نيز از ديگر آيات آن، از جمله آيه دوم، سوم و چهارم و... آن بر گرفته شده است، به ويژه كه در آغازين و آخرين آيات آن فرازهايى از داستان پر فراز و نشيب موسى و حقستيزى و تبهكارى و خودكامگى و بهانهجويى فرزندان اسرائيل را به تابلو برده و از دو سركشى بزرگ آنان خبر مىدهد.
2 - فرودگاه آن
به باور بيشتر مفسّران از جمله«حسن»، همه آيات اين سوره در مكه و در كنار كهنترين معبد توحيد و تقوا بر قلب پاك پيامبر مهر و عدالت فرود آمده،و تنها پنج آيه آن در مدينه نازل شده است كه عبارتند از: آيههاى: 32، 33، 26، 78 و 57.
امّا برخى از «ابن عباس» آوردهاند كه هشت آيه اين سوره در مدينه فرود آمده كه عبارتند از آيههاى 80 - 73.
3 - شمار آيات و واژهها
اين سوره از ديدگاه كوفيان و طبق شماره آنان، يكصد و بيست و يك آيه دارد؛ امّا ديگران آيات آن را يك صد و ده، و يك صد و يازده آيه دانستهاند كه دليل آن خواهد آمد. گفتنى است كه اين سوره داراى 533 واژه و 6460 حرف است.
4 - پاداش تلاوت آن
1 - در فضيلت تلاوت اين سوره و پاداش آن،از پيامبر گرامى آوردهاند كه فرمود:
من قرأ سورة بني اسرائيل فرقّ قلبه عند ذكر الوالدين اعطي في الجنة قنطارين من الاجر...(1)
هر كس سوره بنى اسرائيل را تلاوت كند، و به هنگام خواندن آيهاى كه سفارش نيكى به پدر و مادر مىنمايد، دلش نرم گردد و عواطف انسانى او بجوشد، در بهشت پر طراوت و زيبا به او پاداشى ارزانى مىگردد كه برابر دو هزار و چهار صد پيمانه است و هر پيمانهاى از آن از همه دنيا و نعمتهاى آن بهتر و ارجدارتر است.
2 - و از حضرت صادق عليه السلام آوردهاند كه فرمود:
من قرأ سورة بنى اسرائيل فى كلّ ليلة جمعة لم يمت حتى يدرك القائم و يكون من اصحابه.(2)
هر كس سوره بنى اسرائيل را در هر شب جمعه تلاوت كند، مرگش فرا نخواهد رسيد تا امام مهدى عليه السلام ظهور كند و او از ياران آن گرانمايه عصرها و نسلها باشد.
5 - دور نمايى از سوره
اين سوره، كه با ياد و نام خدا و ستايش او آغاز مىگردد، و با بزرگداشت او پايان مىپذيرد، مجموعه ارزشمند و ارجدارى از موضوعات فكرى، عقيدتى، اخلاقى، خانوادگى، اجتماعى، فرهنگى، آداب زندگى و راه و رسم انسانى را به تابلو مىبرد كه جالب، دلانگيز،تماشايى و ترسيم كننده ارزشها و والايىهاست.
اگر بخواهيم دورنمايى از گلها و لالهها و ميوههاى گوناگون فكرى و فرهنگى و معنوى اين سوره را ترسيم نماييم، با اين بحثهاى ارجدار روبهرو مىگرديم:
دعوت به توحيد گرايى و يكتا پرستى.
رسالت پيامبر و دو سند صداقت آن حضرت «قرآن» و معجزه «معراج».
فرازهايى از زندگى موسى و بنى اسرائيل.
ترسيم پارهاى از راز صعودها و سقوطها.
معاد و جهان پس از مرگ.
پاداش و كيفر عملكرد شايسته و بيدادگرانه.
دريافت كارنامه عمل.
حقشناسى در برابر آفريدگار، خانواده،نزديكان، همدينان و همنوعان.
پيكار با حق ستيزى و آفتهايى چون: تعصّب، لجاجت و گناه.
شخصيت انسان و ملاك برترى او.
هماوردخواهى قرآن و اعجاز آن.
نقش قرآن در درمان بيمارىهاى عقيدتى، اخلاقى، انسانى، و اجتماعى.
هشدار از وسوسهها و گمراهىهاى شيطان و شيوههاى وسوسه آن.
زنجيرهاى از ارزشهاى اخلاقى و انسانى.
هشدار از ضد ارزشها در همه ابعاد.
تأمين حقوق و حرمت كودكان.
تأمين حقوق طبيعى انسان، همچون: حق حيات، امنيّت، آزادى و آزادگى.
تحريم گناهان بزرگ خانوادگى و اقتصادى و اجتماعى و سياسى، نظير: فرزندكشى و پايمال ساختن حرمت آنان، آلوده دامنى، تجاوز به حقوق كودكان بىسرپرست، اسراف و تبذير، بخل، كمفروشى، پايمال ساختن حرمت خونها و جانها، و خود كامگى و خود بزرگبينى و خود پرستى،
فرازهايى از زندگى درس آموز و الهام بخش پيامبران و شايسته كرداران و دهها اندرز، نكته، درس و پيام سازنده و الهام بخش ديگرى كه خواهد آمد.
- [پاك و] منزّه است آن [خداى توانا] كه شبانگاهى بنده [برگزيده]اش [محمد صلى الله عليه وآله ]را از «مسجد الحرام» به سوى «مسجد الاقصى» - كه گرداگرد آن را بركت بخشيدهايم - سير داد تا برخى از نشانههاى [قدرت ]خود را به او بنمايانيم.
2 - و به موسى كتاب [آسمانى] ارزانى داشتيم و آن را براى بنى اسرائيل رهنمونى قرار داديم،[و به آنان فرمان داديم] كه: جزمن [كه پروردگار شما هستم، ]كارسازى [براى خود] بر مگيريد.
3 - [هان اى] نسل كسانى كه ما آنان را به همراه نوح [بر كشتى] سوار كرديم؛ به راستى كه او بندهاى بسيار سپاسگزار بود.
شأن نزول
در شأن نزول و داستان فرود اين آيه، آوردهاند كه اين آيه شريفه در مورد سير آسمانى پيامبر - كه اصل آن از قرآن دريافت مىگردد و مورد اتفاق همه مردم مسلمان است - فرود آمده است.
از اين آيه و روايات رسيده دريافت مىگردد كه پيامبر گرامى، شبانگاهى پس از خواندن نماز مغرب و عشا در مسجد الحرام، به خواست خدا، سير آسمانى و سفر شگفت انگيزش را از «مكه» به «بيت المقدس» و «مسجد الاقصى» آغاز كرد و در يك لحظه به آنجا برده شد، و از آنجا به آسمانها رفت؛ و آنگاه پس از ديدن نشانههاى پر شكوهى از قدرت بىكران خدا، همانشب به مكه باز آمد و نماز بامدادى را در مسجد الحرام به جا آورد.
پارهاى بر اين پندارند كه سير آسمانى پيامبر، روحانى و معنوى بوده و در عالم رؤيا انجام گرفته است، اما به باور ما اين پندار بىاساس است، چرا كه خواب ديدن و سير و سفر در عالم رؤيا، معجزه بزرگى به حساب نمىآيد تا آن را براى پيامبر معجزه بشماريم.
انبوه روايات
در اين مورد از ياران پيامبر از جمله، «ابن عباس»، «ابن مسعود»، «جابر بن عبد اللّه»، «حذيفه»، «عايشه»، «ام هانى» و بسيارى ديگر، رواياتى رسيده است كه همه آنها را از خود پيامبر آوردهاند، و مفاهيم آنها بر چهار بخش قابل تقسيم است:
1 - بخشى از مطالب و مفاهيم اين روايات به خاطر تواتر آنها ترديد ناپذير است.
2 - بخش دوم مفاهيمى است كه با خِرد سالم سازگار است و با اصول و ضوابط دينى نيز نا هماهنگى ندارد. ما اين دو دسته روايات و مفاهيم آنها را باور داريم و بر اين عقيدهايم كه معراج در بيدارى بوده است و نه در خواب.
3 - بخش سوم از روايات، يا پارهاى از مفاهيم آنها با اصول و ضوابط روشن دين سازگار به نظر نمىرسد، اما ممكن است آنها را به گونهاى تأويل و تفسير نماييم كه با دين ناسازگار به نظر نرسد.
4 - اما پارهاى از روايات و مفهوم آنها نادرست به نظر مىرسد و نمىتوان آنها را تأويل كرد، و به نظر ما نبايد آنها را پذيرفت.
مفاهيم و محتواى اين روايات
محتواى اين روايات رسيده نيز بر چهار بخش قابل تقسيم است.
1 - گروه نخست نشانگر سير آسمانى پيامبر است كه واقعيتى ترديد ناپذير مىباشد.
2 - گروه دوم بيانگر آن است كه پيامبر، در اين سفر شگفت انگيز، در آسمانها سير كرد و عرش، سدرة المنتهى، بهشت و دوزخ، و گرفتاران به انواع عذابها، و نيز پيامبران و شايسته كرداران را در بهشت پر طراوت زيباى خدا ديد.
3 - دسته سوم از روايات بيانگر آن است كه پيامبر گروهى را غرق در نعمتهاى خدا، در بهشت زيبا ديد و گروهى را در دوزخ و گرفتار عذاب سهمگين نگريست، كه تأويل اين گروه از روايات اين است كه تجسمى از شايسته كرداران و زشتكاران به او نمايانده شده است.
4 - و محتواى گروه چهارم، از جمله اين است كه:پيامبر در اين سفر آسمانى خدا را ديد كه بر تختى تكيه زده است...
و يا خدا به طور آشكار با آن حضرت سخن گفته...
و يا در حضور و در كنار او نشست...
و يا اين موضوع كه در آن سفر شكم پيامبر را شكافتند و او را از هر عيب و ايرادى پاك و پاكيزه ساختند...
و مطالبى از اين دست كه خدا را به زورمداران و شاهان تشبيه مىكند و او را جسم مىپندارد، كه اينها با مفاهيم قرآن و سنّت ناسازگار است؛ و افزون بر آن خِرد سالم نيز آنها را نمىپذيرد و مىپرسد كه چگونه مىتوان دل و جان را از عيبها و نارواها و نادرستىها، به وسيله آب شستشو داد، و مشكلات اخلاقى و عقيدتى را پاك كرد؟...
آرى محتواى گروهى از روايات اين گونه است كه ما آنها را كنار مىگذاريم و نمىپذيريم.
چكيده داستان معراج از روايات
1 - از رواياتى كه رويداد شگفتانگيز معراج را ترسيم مىكند اين روايت است كه از پيامبر گرامى آوردهاند كه فرمود:
من آن شب در مكه بودم كه فرشته وحى فرود آمد و گفت:هان، اى پيامبر خدا برخيز و براى سفرى پرشكوه آماده باش!
من برخاستم و از خانه بيرون آمدم، و در آستانه در، فرشتگان گرانقدر خدا، جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل را ديدم كه آنجا ايستادهاند.
جبرئيل«براق»،آن مركب شگفت انگيز را آورد و از من خواست تا بر آن سوار شوم...
من سوار بر مركب شدم و در يك لحظه، سير آسمانى آغاز گرديد، و خود را در بيت المقدس ديدم...در آنجا با صفهاى فرشتگان روبهرو شدم كه براى اداى احترام و نويد و استقبال،از سوى خدا آمده بودند؛ و نيز با پيامبران خدا، از جمله «ابراهيم»، «موسى»، «عيسى» و... ديدار كردم و در بيت المقدس نماز خواندم.
پس از نماز، فرشته وحى مرا بر روى «صخرهاى» نشانيد و از همانجا آن سفر شگفتانگيز و پر اسرار آسمانى آغاز گرديد.
در سير نخست در آسمان اول، شگفتىهاى وصف نا پذير و ملكوت آن را ديدم؛ در آنجا بود كه فرشتگان بر من سلام كردند و من با منظرههاى زيبا و پر شكوهى روبهرو شدم كه هرگز بسان آنها را نديده بودم.
آنگاه دست در دست فرشته وحى، به آسمان دوم اوج گرفتم،و در آنجا، از جمله با «مسيح» و «يحيى» ديدار كردم.
سپس به آسمان سوم رفتيم، و در آنجا از جمله با «يوسف» قهرمان بهترين داستانها ديدار داشتم.
از پى آن به آسمان چهارم برده شدم و در آنجا، از جمله با «ادريس» پيامبر روبهرو گرديدم.
پس از آن به آسمان پنجم اوج گرفتم و در آنجا از جمله با «هارون» ديدار داشتم.
و آنگاه به آسمان هفتم پرواز كردم و در آنجا از جمله«كرّوبيان»، آن فرشتگان مقرّب، و نيز روحهاى پر شكوهى را كه موج مىزدند تماشا كردم.
و پس از آن به آسمان هفتم صعود نمودم و با پديدههاى شگفتانگيز و بهتآور و درس آموزى، از جمله فرشتگان بسيارى روبهرو شدم...
در روايت ديگرى است كه در آسمان ششم «موسى»،و در آسمان هفتم «ابراهيم» را ديدم. آنگاه صعود ادامه يافت تا به «اعلى عليين»، يا برترين مقامات و جايگاهها رسيديم. در آن جايگاه پر معنويت بود كه با پروردگارم به سخن پرداختم و با چشم خود بهشت پر طراوت و زيبا، و نيز دوزخ و آتشهاى شعلهور آن را ديدم و به «عرش» و «سدرة المنتهى» نگريستم و آنگاه به مكه باز گشتم.
بامداد آن روز، از سير شگفتانگيز آسمانى خود با مردم سخن گفتم كه شرك گرايان، از جمله «ابو جهل»، گفتارم را دروغ شمردند، و يكى از سردمداران آنان به نام «مطعم» گفت:
هان اى «محمد»! صلى الله عليه وآله تو مىگويى راه دو ماهه را يك شب پيمودهاى و به آسمانها هم رفتى و باز آمدى؟! راستى چه دروغ سهمگينى مىگويى!
آنگاه «قريش» بر گردم حلقه زدند و گفتند: اگر راست مىگويى از آنچه ديدهاى برايمان بگو!
روايت مىافزايد:
آنگاه پيامبر فرمود: در راه بيت المقدس، به كاروانى از كاروانهاى تجارتى شما مردم مكه بر خورد نمودم كه كاروانيان، شترى را گم كرده و در جستجوى آن بودند و در بارهاى آنان ظرف بزرگى، با اين ويژگىها پر از آب بود كه من از آن آب خوردم و ظرف را در جايى ديگر جاسازى نمودم...
پس از رسيدن كاروان هنگامى كه از موضوع تحقيق كردند ديدند درست است و پيامبر راست گفته است؛ كه گفتند بسيار خوب، اين يك خبر درست و يك دليل و نشان اعجاز و صداقت در اين موضوع. آنگاه افزودند: باز هم بگو چه ديدى؟
فرمود: در راه بازگشت از بيت المقدس، به شترهاى فلان كس بر خورد نمودم كه بچه شتر مادهاى گريخته و آنگاه بر اثر حادثهاى دست حيوان شكسته بود. قريش با شگفتى بسيار اين موضوع را نيز جستجو كردند و ديدند همانگونه بوده است و بر شگفتى آنان افزون گشت و گفتند: اين نشان دوم درستى اين خبر.
گفتند: از كاروان خودمان گزارش ده.
فرمود: كاروان شما را در منطقه «تنعيم» ديدم.
گفتند: نشانىهاى آن را بگو.
پيامبر به بيان خصوصيات آن پرداخت و فرمود: در پيشاپيش كاروان شما، شترى خاكسترى رنگ در حركت بود و سپيده دم و به هنگام طلوع خورشيد اين كاروان به مكه مىرسد.
قريش به سوى دروازه شهر حركت كردند و در انتظار رسيدن آن و طلوع خورشيد بودند تا شايد بى اساس بودن خبر پيامبر را ثابت كنند، امّا سر انجام همان لحظاتى كه آن حضرت فرموده بود، كاروان رسيد، و آنان بهتزده ديدند كه كاروان با همان نشانههايى در حركت است كه پيامبر خبر داده است، و شترى خاكسترى رنگ نيز در پيشاپيش كاروان در حركت بود.
قريش با ديدن آن كاروان و آن نشانىها، از گزارش دقيق و خبر راست پيامبر غرق در حيرت شدند، امّا حق را نپذيرفتند و ايمان نياوردند.
2 - تفسير «عيّاشى» از حضرت صادق عليه السلام آورده است: هنگامى كه پيامبر به آسمان اوّل رسيد، به هر فرشتهاى مىگذشت او را شادمان مىديد، امّا ناگاه به فرشتهاى بر خورد نمود كه بسيار اندوه زده به نظرش رسيد. از جبرئيل نام و عنوان او و دليل اندوهزدگىاش را جويا شد.
او پاسخ داد:اين فرشته، فرمانرواى آتش دوزخ است، و خدا او را اينگونه آفريده است.
پيامبر پرسيد: آيا مىتوان از او خواست تا دوزخ را نشان دهد؟
جبرئيل گفت: آرى.
و آنگاه رو به فرمانرواى آتش دوزخ نمود و گفت: هان اى «مالك»! اين بزرگمرد، پيامبر خدا حضرت محمد صلى الله عليه وآله است و مىفرمايد به هر فرشتهاى در سفر آسمانىاش برخورد نموده، همه را شادمان ديده و تنها تو را اندوه زده ديده است، چرا؟
پاسخ داد: خدا مرا اينگونه خواسته است.
جبرئيل گفت: آن حضرت مىخواهد دوزخ را به وى نشان دهى، آيا ممكن است؟
پاسخ داد: چرا نه؟
و آنگاه طبقهاى از طبقههاى چند گانه دوزخ را به پيامبر نشان داد كه آن حضرت تا آخر عمر، ديگر نخنديد.
«فكشف له عن طبق من اطباقها، قال عليه السلام فما روئي رسول الله صلى الله عليه وآله ضاحكاً حتى قبض»(3)
3 - و نيز از حضرت صادق عليه السلام آوردهاند كه فرمود:
فرشته وحى پيامبر را به پر فرازترين آسمانها و بالاترين مقام قرب همراهى كرد و آنگاه ديگر از همراهى او باز ايستاد و آن حضرت را تنها رها كرد و گفت: هيچ پيامبرى تا كنون به اين مقام پر فراز اوج نگرفته و به اينجا نيامده است؛ «ما وطأ نبيّ قط مكانك»(4)
تفسير
موضوع شگفتانگيز معراج
سُبْحانَ الَّذى اَسْرى بِعَبْدِهِ
پاك و منزه است آن خدايى كه بنده برگزيدهاش محمد صلى الله عليه وآله را شبانگاهى از مكه و مسجد الحرام به سوى بيت المقدس و مسجد الاقصى... سير داد.
روشن است كه اين رويداد بزرگ، يكى از نشانههاى شگرف قدرت بىكران خداست، و آنان كه او را نشناخته و عظمت او را درك نكرده و به او ايمان نياوردهاند و برايش شريك و همتا مىپندارند بايد درس عبرت گيرند و به خود آيند.
واژه «سبحان» اسم مصدر و براى پاك و منزّه ساختن ذات پاك خدا از پندارهاى شركگرايان در مورد اوست؛ و گاه براى تعجّب به كار مىرود، چرا كه شگفت زدگى و تعجّب باعث ستايش و تسبيح مىگردد؛ و بدينسان مسبّب به جاى سبب قرار گرفته، از اين رو «سبّح» به مفهوم «عجب» آمده است.
لَيْلاً: شبانگاهى.
منظور از اين واژه آن است كه معراج و سير آسمانى پيامبر به هنگامه شب و در تاريخ يك سال پيش از هجرت بود.
مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ
از مسجد الحرام.
پيامبر آن شب در خانه «امّ هانى»، خواهر امير مؤمنان عليه السلام و همسر «هبيره مخزومى» بود، و سير آسمانى آن حضرت از آنجا آغاز شد. و منظور از مسجد الحرام، مكّه است و مكّه و حرم، يكسره مسجد الحرام خوانده مىشود. به باور «حسن» و «قتاده»، سفر پيامبر از خود مسجد الحرام آغاز شد.
اِلَى الْمَسْجِدِ الْاَقْصى
اين بيان نشانگر آن است كه سفر پيامبر از مسجد الحرام آغاز و تا مسجد الاقصى ادامه يافت و اين آغاز و مقدمهاى براى معراج بود.
در آيه شريفه از بيت المقدس به «اقصى» - كه دورتر است - تعبير شده است، چرا كه مسافت آن تا مكّه و مسجد الحرام بسيار است.
الَّذى بارَكْنا حَوْلَهُ
آن مسجد جايى است كه ما پيرامون آن را با بركت ساختهايم، از اين رو اطراف آن پوشيده از درختان، گلها و گياهان و ميوههاى گوناگون و ديگر نعمتهاست و نيازى نيست كه نيازمندىهاى مردم آن از ديگر جاهاى دنيا تأمين گردد. آن سرزمين از نعمت امنيّت و آزادى برخوردار خواهد بود.
«مجاهد» مىگويد: منظور اين است كه: آن مسجد جايى است كه پيرامون آن را بركت بخشيديم، چرا كه ما آنجا را قرارگاه پيامبران و فرودگاه فرشتگان گردانيديم.
آرى، آنجا از آلودگى به شرك و كفر پاك است و پيامبران در آنجا به پرستش و عبادت خدا روزگار گذرانده و شركگرايان، به خاطر نداشتن ميدان كار، از آنجا رخت بر بستهاند. با اين بيان مسجد الاقصى، هم از بركتهاى مادى بهرهور است، و هم از بركتهاى معنوى و روحى و دينى.
لِنُرَيَهُ مِنْ آياتَنا
هدف از سير دادن و بردن پيامبر اين بود كه نشانههاى شگفت انگيز قدرت بىكران و دليلهاى روشن يكتايى خود را به او بنمايانيم.
اين نشانههاى قدرت و دليلهاى روشن بسيار بود، كه از آن جمله، سير شبانگاهى از مكّه تا بيت المقدس، ديدن پيامبران خدا، صعود به آسمانها و ديدن دهها نشانه و دليل از نشانههاى شكوه و عظمت خدا بود.
اِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ.
بىگمان خدا شنوا و داناست؛ بنا بر اين هم سخن انكارگران قرآن و پيامبر را مىشنود، و هم سير آسمانى پيامبر را مىبيند.
تنها به خدا اعتماد كنيم
در دومين آيه مورد بحث در تجليل از موسى مىفرمايد:
وَ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ
ما بر موسى، تورات را فرو فرستاديم.
وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنى اِسْرائيلَ
و آن كتاب آسمانى را وسيله رهنمود و ارشادى براى بنى اسرائيل قرار داديم.
اَلاَّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونى وَكيلاً.
و به آنان فرمان داديم كه در فراز و نشيبها و گرفتارىها به هيچ كس اعتماد و تكيه نكنيد و تنها به ذات پاك و بىزوال خدا دل بنديد و تكيه كنيد.
به باور پارهاى منظور اين است: تنها به او توكّل كنيد.
بنده سپاسگزار
در سومين آيه مورد بحث، از پدر معنوى پيامبران، نوح ياد مىكند و مىفرمايد:
ذُرِّيَةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ
هان اى نسل كسانى كه ما آنان را به همراه نوح بر كشتى سوار كرديم!
به باور پارهاى منظور اين است كه، به بنى اسرائيل دستور داديم كه به نسل كسانى كه با نوح بر كشتى سوارشان كرديم، اعتماد و تكيه نكنيد.
گفتنى است كه مفهوم اين فراز به تناسب ديدگاههاى متفاوت در اعراب آن، تفاوت پيدا مىكند.
اِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً.
راستى كه «نوح» يكى از بندگان خدا بود كه هماره او را سپاسگزارى مىكرد و ذات پاك او را مىستود.
به باور پارهاى منظور اين است كه او در آغاز غذا مىگفت: «بسم اللّه...» و در پايان «الحمد للّه» مىگفت و خدا را ستايش مىكرد.
از دو امام راستين حضرت باقر عليه السلام و صادق عليه السلام آوردهاند كه نوح، بامدادان و شامگاهان مىگفت: بار خدايا تو را گواه مىگيرم كه نعمتهاى مادى و معنوى گرانى كه در اختيار دارم، همه از آن توست و تو ارزانى داشتهاى! تو شريك و همتايى ندارى، وظيفه من سپاسگزارى توست تا از من خشنود گردى؛ و پس از آنكه از من خشنود شدى، باز هم وظيفه من بندگى و سپاس توست.
نظم و پيوند آيات
در مورد پيوند دوّمين آيه مورد بحث: «وَ اتَيْنا مُوسَى الْكِتابِ...» به آيه پيش سه نظر آمده است:
1 - به باور برخى منظور اين است كه: پاك و منزّه است آن خدايى كه محمد (ص) را شبانگاهى از مسجد الحرام سير داد و همه آيات و نشانههاى قدرت خود را به او نماياند، درست همانگونه كه نشانه و معجزههاى روشن قدرت خود را به موسى نماياند.
2 - امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه: هان اى پيامبر رسالت! تو چيز بىسابقهاى نيست كه شركگرايان شگفت زده شدهاند، ما به سوى تو كتاب آسمانى و دليلهاى روشن و استوار فرو فرستاديم، درست همانگونه كه بر موسى «تورات» فرستاديم، پس چگونه اينان موسى و كتاب و رسالت او را مىپذيرند امّا رسالت و كتاب تو را چيزى شگفتانگيز و بىسابقه جلوه مىدهند؟
3 - و پارهاى برآنند كه پيوند آيه شريفه به آيه پيش اينگونه است كه: هان اى پيامبر! همانگونه كه اين حق ستيزان معراج و سير آسمانى تو را انكار مىكنند، رسالت موسى را نيز دروغ انگاشتند.
وَآتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلًا
2 - مراجعه شود به تفسیر سوره اسراء ، آیه :1
ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کَانَ عَبْدًا شَکُورًا
3 - مراجعه شود به تفسیر سوره اسراء ، آیه :1
وَقَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا
4 - - و در كتاب[آسمانى يهود، تورات] به بنى اسرائيل اعلان كرديم كه: به يقين شما در روى زمين دو بار تبهكارى خواهيد كرد؛ و بىترديد به برترى جويى بزرگى بر خواهيد خاست.
5 - پس هنگامى كه از آن دو [بار] وعده نخست فرا رسد [و شما به تبهكارى بر خيزيد ]بندگانى از خود را كه سخت [پر توان و ]پيكارگرند، بر ضد شما بر مىانگيزيم تا [در راه دستيابى بر شما، به شهرتان در آيند و ]درون خانهها به جستجو بپردازند [و شما را نابود سازند]؛ و [اين] وعدهاى تحقق پذير است.
6 - آنگاه [پس از چندى، دگرباره] چيرگى [و سلطه] بر آنان را به شما باز مىگردانيم، و با دارايىها[ى بسيار] و فرزندانى [بىشمار]، شما را يارى مىكنيم و شمارتان را [از شمار دشمنانتان] افزونتر مىسازيم.
7 - اگر نيكى كنيد [و شايسته رفتار نماييد]، براى خود نيكى نمودهايد و اگر بدى [و بد رفتارى] پيشه سازيد [بازهم] به خود [روا داشتهايد]. پس هنگامى كه وعده ديگر فرا رسد [دگر باره گروهى را بر شما مىگماريم] تا چهرههايتان را [به كيفر سركشى و بيدادتان با گرفتن انتقام] اندوه زده سازند، و تا به مسجد الاقصى در آيند، [درست ]همانگونه كه نخستين بار در آمدند؛ و تا بر هر چه دستيابند، يكسره نابود سازند.
8 - اميد است كه پروردگارتان [پس از آن] بر شما ببخشايد؛ و اگر [دگرباره به تبهكارى ]باز گرديد ما [نيز به كيفر سخت شما] باز خواهيم گشت، و ما دوزخ را زندانى براى كفرگرايان قرار دادهايم.
نگرشى بر واژهها
«قضا»: اين واژه در آيات به چهار معنا به كار رفته است:
1 - به مفهوم داورى.
2 - آفرينش پديدهها «فقضاهن سبع سماوات»(5) آنگاه آنها را به صورت هفت آسمان آفريد.
3 - به مفهوم لازم و واجب. «و قضى ربك...»(6) و پروردگارت واجب گردانيد.
4 - و به مفهوم اعلان، كه در آيه مورد بحث به اين مفهوم آمده است.
«علوّ»: برترى جويى و سركشى.
«جوس»: گردش و جستجو در خانهها. و پارهاى به مفهوم جستجو از چيزى، معنا كردهاند.
«كرة»: بازگشت.
«نفير»: گروهى از مردان؛ و پارهاى نيز آن را جمع «نفر» گرفتهاند، بسان واژه «عبيد» كه جمع «عبد» آمده است.
«تتبير»: نابود ساختن.
تفسير
برترى جويى و سركشى فرزندان اسرائيل
در يكى دو آيه پيش سخن درباره بنى اسرائيل بود كه به آنان فرمان يكتاگرايى و توكّل به خدا داده شد، اينك در اشاره به برترى جويى و تبهكارى آنان و در ترسيم سرگذشتشان مىفرمايد:
وَ قَضَيْنا اِلى بَنى اِسْرائيلَ فى الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فى الْاَرْضِ مَرَّتَيْنِ
ما در تورات به فرزندان اسرائيل اعلام داشتيم كه بىگمان نسلهاى شما در بيت المقدس دوبار به تبهكارى بزرگ دست خواهند زد.
منظور از «فساد»، ستم و بيداد و بردن دارايى مردم و ريختن خونها و كشتن پيامبران خداست.
به باور پارهاى تبهكارى نخستين آنان، ريختن خون پاك «زكريا»،و تبهكارى دومشان كشتن «يحيى» است.
گروهى از جمله «ابن عباس» و «ابن مسعود»، ضمن بيان اين مطلب مىافزايند: پس از شهادت زكريا به دست آنان، خدا «شاپور ذو الاكتاف» يكى از شاهان ايران را بر آنان چيره ساخت؛ و پس از به شهادت رساندن «يحيى» نيز، «بخت نصر» را كه از «بابل» بود بر آنان مسلط نمود و آنان روزگارشان را تيره و تار كردند.
«محمد بن اسحاق» مىگويد: تبهكارى نخست آنان، كشتن «شعيا»، و تباهى دوم آنان كشتن «يحيى» بود و «زكريا» خود از دنيا رفت. و آنان به كيفر تبهكارى نخست خود گرفتار هجوم «بخت نصر» شدند و پس از تباهى دوم،مردى از «بابل» بر آنان تسلّط يافت.
«قتاده» بر آن است كه تبهكارى نخست آنان يورش «جالوت» بود كه به دست «داود» كشته شد و تبهكارى دوم آنان، هجوم «بخت نصر» بود.
«ابو على» مىگويد: آيه شريفه از دست يازيدن آنان به تباهى و تبهكارى خبر مىدهد، امّا از نوع آن پرده بر نمىدارد.
وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبيراً
و به سركشى و برترىجويى و گستاخى بزرگى بر خواهيد خاست و فرمان خدا را زير پا نهاده و به بندگان او ستم روا داشته و در نتيجه سزاوار خشم خدا خواهيد گرديد.
در دوّمين آيه مورد بحث سرگذشت بنى اسرائيل را ادامه مىدهد و مىفرمايد:
فَاِذا جاءَ وَعْدُ اُوليهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَّنا اُولى بَأْسٍ شَديدٍ
پس هنگامى كه تبهكارى نخست شما انجام پذيرفت، ما بندگانى از خود را كه پر توان و پيكارگرند بر شما چيره خواهيم ساخت تا شما را به كيفر سركشى و برترى طلبى و بيدادتان سركوب سازند.
آيه مورد بحث، نظير اين آيه است كه مىفرمايد: الم تر... انّا ارسلنا الشياطين على الكافرين تؤزهم ازّا(7)
آيا نديدى كه ما شيطانها را بر كفرگرايان گسيل داشتيم تا آنان را سخت وسوسه و تحريك كنند؟ گفتنى است كه در آيه شريفه واژه «وعد» كه مصدر است به جاى «موعود» آمده است.
«جبايى» در تفسير آيه مىگويد: منظور اين است كه مابه مردم با ايمانى فرمان داديم كه بر ضد شما به پيكار و جهاد بر خيزند، چرا كه اين بيان از ظاهر آيه دريافت مىگردد...
امّا «ابو مسلم» مىگويد: ممكن است آنان مردمى با ايمان بودند كه خدا به آنان فرمان جهاد بر ضد فرزندان تجاوزكار اسرائيل داده، و ممكن است كفرگرا بودند، امّا براى نابودى هردو طرف آنان بر ضد يكديگر بر انگيخته شدهاند.
فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ
«زجاج» مىگويد: پس آنان شهر و ديار فرزندان اسرائيل را زير پا نهاده و همه جا به جستجو مىپردازند تا همه آنان را نابود سازند.
وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً.
و اين وعده ترديد ناپذير و تحقق يافتنى است.
در سومين آيه مورد بحث مىفرمايد:
ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمْ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ
آنگاه قدرت و دولت را به شما باز مىگردانيم،و با باز گرداندن زندگى شما به سبك گذشته و دچار آمدن دشمنان شما به آفت غرور و خودخواهى، شما را در برابر آنان يارى مىكنيم.
وَ اَمْدَدْناكُمْ بِاَمْوالٍ وَ بَنينَ
و ثروت و فرزندانتان را فزونى مىبخشيم و نيرو و توان به شما ارزانى مىداريم.
وَ جَعَلْناكُمْ اَكْثَرَ نَفيراً.
و گروه و جمعيت شما را از شمار دشمنانتان افزونتر مىسازيم.
يك قانون جهانشمول و جاودانه
در چهارمين آيه مورد بحث به ترسيم يك اصل جهانشمول و يك سنّت تاريخى كه اساسىترين راز صعود و شكوفايى جامعهها و تمدنها، و نيز رمز سقوط آنهاست پرداخته و مىفرمايد:
اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُمْ لِاَنْفُسِكُمْ
اگر شما در گفتار و عملكردتان نيكى و عدالت پيشه سازيد، پاداش و ثمره آن به خود شما باز مىگردد. در آن صورت است كه شما در اين جهان، پرتوان و پر صلابت بوده و بر دشمنان تجاوزكار چيره و پيروز خواهيد بود، و در سراى آخرت نيز از آفريدگارتان پاداش پرشكوهى دريافت خواهيد داشت، چرا كه او به شايستگىها پاداش مىهد.
وَ اِنْ اَسَاْتُمْ فَلَها
و اگر بد انديشى و بيداد پيشهسازيد، زيان آن به خود شما باز مىگردد.
به باور پارهاى منظور اين است كه، و اگر بدى و زشتكارى پيشه سازيد، برايتان كيفر خواهد بود. به هر حال روى سخن به باور برخى با فرزندان اسرائيل است و به آنان هشدار مىدهد، امّا به باور برخى ديگر، ممكن است روى سخن در اين آيه، با عصرها و نسلها يا امّت پيامبر باشد و يك اصل جهانشمول را براى آنان باز گويد.
با اين بيان، اين فراز در آيه شريفه معترضه است، درست بسان گفتار يك اندرزگوى فرزانه است كه ضمن بيان سر گذشتى، گاه و بيگاه روى سخن را متوجّه مردم مىسازد و آنان را اندرز مىدهد و دگرباره به بيان داستانش مىپردازد. آرى قرآن نيز نخست سرگذشتِ سركشى و برترى بنى اسرائيل را ترسيم مىكند، آنگاه روشنگرى مىنمايد كه آنان به كيفر اين تبهكارى،مورد هجوم دشمن قرار مىگيرند و به ذلت مىافتند.
در سوّمين فراز، از توبه و بازگشت آنان به سوى حق و عدالت و پذيرفته شدن توبه آنان، و باز يافت اقتدار گذشتهشان پرده برمىدارد.
و پس از همه اينها، به ترسيم اين اصل جهانشمول مىپردازد كه: هان اى مردم! پس بههوش باشيد كه ثمره زيبا و شيرين و اقتدارآفرين نيكى و شايستهكردارى و درست انديشى هر فرد و جامعهاى به خود آنان باز مىگردد، درست همانگونه كه ثمره شوم گناه و بيدادشان. و بدينسان آنان را به نيكىها تشويق، و از زشتىها و بيدادگرىها باز مىدارد.
فَاِذا جآءَ وَعْدُ الْاخِرَةِ
پس هنگامى كه زمان دومين برترى جويى و تبهكارى شما فرا رسد، دگرباره دشمنانتان بر شما يورش آورده و چيره مىشوند و شهر و ديارتان را مىگيرند.
لِيَسؤُوا وُجُوهَكُمْ
تا به كيفر بيدادتان، با كشتار و به بند كشيدنتان آثار غم و اندوه را در چهرههايتان پديدار سازند. به باور پارهاى منظور اين است كه: تا سردمداران شما دچار شكست و اندوه گردند. و اين بدان جهت است كه شكست و اندوه زدگى آنان، ديگران را اندوهگين مىسازد.
وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ اَوَّلَ مَرَّةٍ
و تا بر بيت المقدس درآيند، درست همان طورى كه بار اوّل در آمدند.
منظور از «مسجد» در آيه شريفه، مسجد الاقصى و سرزمين قدس است، درست همانگونه كه مسجد الحرام اشاره به مكّه و خانه خدا دارد. و منظور اين است كه ثمره بيدادگرى و سركشى شما اين خواهد بود كه دشمناتان بر شما چيره مىگردند؛ چرا كه در آمدن به خانه و شهر و ديار، كنايه از غالب آمدن و چيره شدن در پيكار است.
از آيه شريفه اين نكته دريافت مىگردد كه دشمنان آنان هر دوبار بر آنان پيروز شده و به مسجد وارد مىگردند.
وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبيراً.
و شما و سرزمين شما را درهم مىنوردند و همه را درهم مىكوبند؛
ممكن است «ما» مصدريه باشد و با فعل پس از خود به تأويل مصدر رود و مضاف حذف شده باشد و منظور اين باشد كه: آنان در دوران سلطه و حكومت خود هماره شما را سركوب سازند و به نابودى كشند.
در آخرين آيه مورد بحث مىفرمايد:
عَسى رَبُّكُمْ اَنْ يَرْحَمَكُمْ
هان اى فرزندان اسرائيل! با همه اينها اگر شما توبه كنيد و به بارگاه خدا باز گرديد و فرمان او را بريد، ممكن است پروردگارتان پس از كيفرتان، دگرباره به شما رحمت آورد.
وَ اِنْ عُدْتُمْ عُدْنا
و اگر باز هم به سركشى و تبهكارى باز گرديد ما نيز دشمنانتان را دگرباره بر شما چيرگى خواهيم داد.
«ابن عباس» ضمن بيان اين مطلب مىافزايد: آنان پس از كيفر اوّل و دوّم بار ديگر به سوى بيدادگرى بازگشتند و خدا نيز مردم با ايمان را بر آنان چيره ساخت تا آنان را نابود سازند و تا روز رستاخير آنان را به ذلّتِ پرداخت «جزيه» مجبور كنند.
وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرينَ حَصيراً.
و ما دوزخ را زندان كفرگرايان قرار دادهايم.
سرگذشت بنى اسرائيل و ديدگاه مفسّران
ديدگاه مفسّران در مورد دو سركشى و تبهكارى بزرگ فرزندان اسرائيل و پيامدهاى آن،متفاوت است. به جاست كه چكيده و فشرده بهترين و مهمترين ديدگاهها را در اينجا بياوريم.
1 - به باور گروهى از مفسّران، پس از نخستين سركشى و طغيانگرى بنى اسرائيل، خدا يكى از شاهان ايران، يا يكى از شاهان «بابل» و يا «بخت نصر» را به كيفر بيدادشان بر آنان چيره ساخت.
«بخت نصر» كه از دست نشاندگان «نمرود» و از مادرى آلوده دامان بود، بر بيت المقدس چيره شد و مسجد را ويران ساخت؛ «تورات» را به آتش كشيد و لاشه مردارها را به مسجد افكند و در برابر خون «يحيى» هفتاد هزار تن از آنان را قتل عام كرد و زنان و كودكانشان را به بند اسارت كشيد، خانهها را غارت نمود و با دهها هزار اسير به «بابل» باز گشت كه اين اسيران، يك قرن در بردگى مجوسيان بودند.
آنگاه خدا توبه بنى اسرائيل را پذيرفت و با تحوّل مطلوب فكرى و عقيدتى و عملى در آنان، رحمت خود را جايگزين غضب ساخت، و يكى از شاهان ايران زمين را كه خدا شناس بود، وسيله بازگشت آنان به بيت المقدس ساخت.
آنان يك قرن راه شرف و دوستى را در بيت المقدس پيش گرفتند و خدا اقتدار و آزادى به آنان ارزانى داشت امّا دگرباره به بد مستى روى آوردند و طغيانگرى و بيداد پيشه ساختند كه كيفر كارشان گريبانشان را گرفت و يكى از شاهان روم(8) بر آنان تاخت و ضمن گرفتن بيت المقدس و ويران ساختن آن، مردم را به اسارت گرفت.
2 - «محمد بن اسحاق» در اين مورد مىگويد: بنى اسرائيل به نافرمانى خدا پرداختند، امّا در ميانشان جوانانى خداجو بودند كه خدا به خاطر شايستهكردارى آنان، از آن مردم كفرانگر مىگذشت و كيفرشان نمىكرد، باشد كه به خود آيند.
اما سر انجام پس طغيانشان نخستين بلا بر آنها فرود آمد، و آن اين گونه بود كه خدا پس از «زكريا» پيامبرى به نام «شعيا» را به سوى آنان فرستاد. و او پيامبرى بود كه نويد آمدن مسيح عليه السلام و محمد صلى الله عليه وآله را به آنان داد و پادشاه آنان را به حق و عدالت فرا خواند و به مردم هشدارها داد، امّا آنها نشنيدند و نپذيرفتند، فرمانرواى آنان بيمار گرديد و در همان شرايط بود كه مورد هجوم «سخاريب» و ششصد هزار تن از نيروهاى او قرار گرفتند و بيت المقدس در آستانه سقوط قرار گرفت.
مردم با دلهره و نگرانى بسيار به پيامبرشان روى آوردند و زبان به ندامت گشودند. «شعيا» با دعاى خويش فرمانرواى آنان را بهبود بخشيد و با سر و سامان گرفتن جامعه از يك سو، و تشويق و ترغيب پيامبرش به پايدارى از سوى ديگر، سر انجام بنى اسرائيل جان گرفتند و دشمن را شكست دادند و «سخاريب» به اسارت آنان در آمد و لشكرش تار و مار گرديد.
آنان او را به فرمان خدا آزاد ساختند تا برود و مردم خويش را از راز شكست سپاهگران خود با خبر سازد؛ او رفت و پس از هفت سال در آستانه مرگ قرار گرفت و پيش از مرگ، فرزند زاده خويش، «بخت نصر» را به جانشينى خود برگزيد.
پس از هفده سال از آن روزهاى خوش، فرمانرواى بنى اسرائيل مرد و جانشينانش به جنگ قدرت پرداختند. پيامبرشان از فرجام سياه كار، آنان را هشدار داد، امّا آنان به جاى حق پذيرى قصد جان او كردند و او از شرارت آنان، در دل درختى بسيار بزرگ نهان گرديد،و آن تبهكاران آن حضرت را با درخت به دو نيم كردند. خدا پيامبر ديگرى به نام «ارميا» را كه از نوادگان «هارون» بود به سوى آنان گسيل داشت، امّا آنان دعوت عادلانه و توحيدى او را نيز نشنيدند و آن حضرت آنان را رها كرد و رفت.
آنگاه بود كه پس از طغيان و گناه و از هم گسيختگى بسيار آنان، «بخت نصر» به بيت المقدس تاخت آورد و به جنايتهاى تكان دهندهاى دست يازيد و با هزاران اسير به «بابل» باز آمد...
3 - به باور پارهاى اين كيفر آنان به خاطر ريختن خون «يحيى» آن پيامبر بزرگ خدا بود، چرا كه زمامدار شهوتپرست آنان مىخواست با دختر همسر خويش ازدواج نمايد، و «يحيى» اين كار را روا نمىشمرد. اين حقگويى و حقپويى آن پيامبر بزرگ، بر مادر دختر - كه عنصرى تبهكار بود - گران آمد و با به دل گرفتن كينه كور او، زمامدار خودكامه را به كشتن «يحيى» وسوسه كرد و او را به اين شقاوت هولناك فرمان داد.
پارهاى آوردهاند كه: خون «يحيى» همچنان جوشش داشت تا آنگاه كه «بخت نصر» بر آنان تاخت و هفتاد هزار تن را به خاك و خون كشيد، آرى، آنگاه بود كه خون او از جوشش فروماند. همه مفسّران و مورخان بر آنند كه حضرت «يحيى» به هنگامه طوفان و طغيان دوّم بنى اسرائيل به شهادت رسيد.
4 - و «مقاتل» بر آن است كه ميان تبهكارى اوّل و دوّم آنان، دويست سال فاصله بود.
5 - برخى بر آنند كه پس از طغيان نخست بنى اسرائيل «بخت نصر» آنان را درهم كوبيد و پس از فتنه دوّم و شهادت يحيى به دست آنان، شاهان ايران و روم بر آنان تاختند، و ضمن درهم كوبيدن بيت المقدس، هشتاد هزار تن از آنان را نابود كردند، و آن شهر تا زمان خليفه دوّم ويران بود؛ و او آن را دگرباره ساخت و آباد كرد، و آنگاه چنان شد كه هيچ فرد رومى بدون اجازه و دلهره، توان ورود به آنجا را نداشت.
6 - و برخى ديگر بر اين باورند كه پس از تبهكارى نخست آنان، جالوت بر آنان تاخت، و پس از تبهكارى دوّمشان «بخت نصر» با آنان به جنگ برخاست و نابودشان كرد. و اللّه اعلم.
فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَّنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا
5 - مراجعه شود به تفسیر سوره اسراء ، آیه :4
ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا
6 - مراجعه شود به تفسیر سوره اسراء ، آیه :4
إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا
7 - مراجعه شود به تفسیر سوره اسراء ، آیه :4
صفحه : 282
بزرگتر
کوچکتر
بدون ترجمه
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
تصویر
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
1 - آشنايى با سوره اسراء اين سوره، هفدهمين سوره از قرآن شريف است كه پيش از آغاز ترجمه و تفسير آن به شناسنامه آن اشاره مىرود: 1 - نام يا نامهاى اين سوره اين سوره به مناسبتهاى گوناگون به چندين نام خوانده شده است كه مشهورترين آنها: سوره «بنى اسرائيل»، «اسراء» و «سبحان» است. نام دوم و سوم، از نخستين واژه و آيه آن - كه از ستايش خدا و معراج پيامبر سخن دارد - دريافت شده، و نخستين نام آن نيز از ديگر آيات آن، از جمله آيه دوم، سوم و چهارم و... آن بر گرفته شده است، به ويژه كه در آغازين و آخرين آيات آن فرازهايى از داستان پر فراز و نشيب موسى و حقستيزى و تبهكارى و خودكامگى و بهانهجويى فرزندان اسرائيل را به تابلو برده و از دو سركشى بزرگ آنان خبر مىدهد. 2 - فرودگاه آن به باور بيشتر مفسّران از جمله«حسن»، همه آيات اين سوره در مكه و در كنار كهنترين معبد توحيد و تقوا بر قلب پاك پيامبر مهر و عدالت فرود آمده،و تنها پنج آيه آن در مدينه نازل شده است كه عبارتند از: آيههاى: 32، 33، 26، 78 و 57. امّا برخى از «ابن عباس» آوردهاند كه هشت آيه اين سوره در مدينه فرود آمده كه عبارتند از آيههاى 80 - 73. 3 - شمار آيات و واژهها اين سوره از ديدگاه كوفيان و طبق شماره آنان، يكصد و بيست و يك آيه دارد؛ امّا ديگران آيات آن را يك صد و ده، و يك صد و يازده آيه دانستهاند كه دليل آن خواهد آمد. گفتنى است كه اين سوره داراى 533 واژه و 6460 حرف است. 4 - پاداش تلاوت آن 1 - در فضيلت تلاوت اين سوره و پاداش آن،از پيامبر گرامى آوردهاند كه فرمود: من قرأ سورة بني اسرائيل فرقّ قلبه عند ذكر الوالدين اعطي في الجنة قنطارين من الاجر...(1) هر كس سوره بنى اسرائيل را تلاوت كند، و به هنگام خواندن آيهاى كه سفارش نيكى به پدر و مادر مىنمايد، دلش نرم گردد و عواطف انسانى او بجوشد، در بهشت پر طراوت و زيبا به او پاداشى ارزانى مىگردد كه برابر دو هزار و چهار صد پيمانه است و هر پيمانهاى از آن از همه دنيا و نعمتهاى آن بهتر و ارجدارتر است. 2 - و از حضرت صادق عليه السلام آوردهاند كه فرمود: من قرأ سورة بنى اسرائيل فى كلّ ليلة جمعة لم يمت حتى يدرك القائم و يكون من اصحابه.(2) هر كس سوره بنى اسرائيل را در هر شب جمعه تلاوت كند، مرگش فرا نخواهد رسيد تا امام مهدى عليه السلام ظهور كند و او از ياران آن گرانمايه عصرها و نسلها باشد. 5 - دور نمايى از سوره اين سوره، كه با ياد و نام خدا و ستايش او آغاز مىگردد، و با بزرگداشت او پايان مىپذيرد، مجموعه ارزشمند و ارجدارى از موضوعات فكرى، عقيدتى، اخلاقى، خانوادگى، اجتماعى، فرهنگى، آداب زندگى و راه و رسم انسانى را به تابلو مىبرد كه جالب، دلانگيز،تماشايى و ترسيم كننده ارزشها و والايىهاست. اگر بخواهيم دورنمايى از گلها و لالهها و ميوههاى گوناگون فكرى و فرهنگى و معنوى اين سوره را ترسيم نماييم، با اين بحثهاى ارجدار روبهرو مىگرديم: دعوت به توحيد گرايى و يكتا پرستى. رسالت پيامبر و دو سند صداقت آن حضرت «قرآن» و معجزه «معراج». فرازهايى از زندگى موسى و بنى اسرائيل. ترسيم پارهاى از راز صعودها و سقوطها. معاد و جهان پس از مرگ. پاداش و كيفر عملكرد شايسته و بيدادگرانه. دريافت كارنامه عمل. حقشناسى در برابر آفريدگار، خانواده،نزديكان، همدينان و همنوعان. پيكار با حق ستيزى و آفتهايى چون: تعصّب، لجاجت و گناه. شخصيت انسان و ملاك برترى او. هماوردخواهى قرآن و اعجاز آن. نقش قرآن در درمان بيمارىهاى عقيدتى، اخلاقى، انسانى، و اجتماعى. هشدار از وسوسهها و گمراهىهاى شيطان و شيوههاى وسوسه آن. زنجيرهاى از ارزشهاى اخلاقى و انسانى. هشدار از ضد ارزشها در همه ابعاد. تأمين حقوق و حرمت كودكان. تأمين حقوق طبيعى انسان، همچون: حق حيات، امنيّت، آزادى و آزادگى. تحريم گناهان بزرگ خانوادگى و اقتصادى و اجتماعى و سياسى، نظير: فرزندكشى و پايمال ساختن حرمت آنان، آلوده دامنى، تجاوز به حقوق كودكان بىسرپرست، اسراف و تبذير، بخل، كمفروشى، پايمال ساختن حرمت خونها و جانها، و خود كامگى و خود بزرگبينى و خود پرستى، فرازهايى از زندگى درس آموز و الهام بخش پيامبران و شايسته كرداران و دهها اندرز، نكته، درس و پيام سازنده و الهام بخش ديگرى كه خواهد آمد. - [پاك و] منزّه است آن [خداى توانا] كه شبانگاهى بنده [برگزيده]اش [محمد صلى الله عليه وآله ]را از «مسجد الحرام» به سوى «مسجد الاقصى» - كه گرداگرد آن را بركت بخشيدهايم - سير داد تا برخى از نشانههاى [قدرت ]خود را به او بنمايانيم. 2 - و به موسى كتاب [آسمانى] ارزانى داشتيم و آن را براى بنى اسرائيل رهنمونى قرار داديم،[و به آنان فرمان داديم] كه: جزمن [كه پروردگار شما هستم، ]كارسازى [براى خود] بر مگيريد. 3 - [هان اى] نسل كسانى كه ما آنان را به همراه نوح [بر كشتى] سوار كرديم؛ به راستى كه او بندهاى بسيار سپاسگزار بود. شأن نزول در شأن نزول و داستان فرود اين آيه، آوردهاند كه اين آيه شريفه در مورد سير آسمانى پيامبر - كه اصل آن از قرآن دريافت مىگردد و مورد اتفاق همه مردم مسلمان است - فرود آمده است. از اين آيه و روايات رسيده دريافت مىگردد كه پيامبر گرامى، شبانگاهى پس از خواندن نماز مغرب و عشا در مسجد الحرام، به خواست خدا، سير آسمانى و سفر شگفت انگيزش را از «مكه» به «بيت المقدس» و «مسجد الاقصى» آغاز كرد و در يك لحظه به آنجا برده شد، و از آنجا به آسمانها رفت؛ و آنگاه پس از ديدن نشانههاى پر شكوهى از قدرت بىكران خدا، همانشب به مكه باز آمد و نماز بامدادى را در مسجد الحرام به جا آورد. پارهاى بر اين پندارند كه سير آسمانى پيامبر، روحانى و معنوى بوده و در عالم رؤيا انجام گرفته است، اما به باور ما اين پندار بىاساس است، چرا كه خواب ديدن و سير و سفر در عالم رؤيا، معجزه بزرگى به حساب نمىآيد تا آن را براى پيامبر معجزه بشماريم. انبوه روايات در اين مورد از ياران پيامبر از جمله، «ابن عباس»، «ابن مسعود»، «جابر بن عبد اللّه»، «حذيفه»، «عايشه»، «ام هانى» و بسيارى ديگر، رواياتى رسيده است كه همه آنها را از خود پيامبر آوردهاند، و مفاهيم آنها بر چهار بخش قابل تقسيم است: 1 - بخشى از مطالب و مفاهيم اين روايات به خاطر تواتر آنها ترديد ناپذير است. 2 - بخش دوم مفاهيمى است كه با خِرد سالم سازگار است و با اصول و ضوابط دينى نيز نا هماهنگى ندارد. ما اين دو دسته روايات و مفاهيم آنها را باور داريم و بر اين عقيدهايم كه معراج در بيدارى بوده است و نه در خواب. 3 - بخش سوم از روايات، يا پارهاى از مفاهيم آنها با اصول و ضوابط روشن دين سازگار به نظر نمىرسد، اما ممكن است آنها را به گونهاى تأويل و تفسير نماييم كه با دين ناسازگار به نظر نرسد. 4 - اما پارهاى از روايات و مفهوم آنها نادرست به نظر مىرسد و نمىتوان آنها را تأويل كرد، و به نظر ما نبايد آنها را پذيرفت. مفاهيم و محتواى اين روايات محتواى اين روايات رسيده نيز بر چهار بخش قابل تقسيم است. 1 - گروه نخست نشانگر سير آسمانى پيامبر است كه واقعيتى ترديد ناپذير مىباشد. 2 - گروه دوم بيانگر آن است كه پيامبر، در اين سفر شگفت انگيز، در آسمانها سير كرد و عرش، سدرة المنتهى، بهشت و دوزخ، و گرفتاران به انواع عذابها، و نيز پيامبران و شايسته كرداران را در بهشت پر طراوت زيباى خدا ديد. 3 - دسته سوم از روايات بيانگر آن است كه پيامبر گروهى را غرق در نعمتهاى خدا، در بهشت زيبا ديد و گروهى را در دوزخ و گرفتار عذاب سهمگين نگريست، كه تأويل اين گروه از روايات اين است كه تجسمى از شايسته كرداران و زشتكاران به او نمايانده شده است. 4 - و محتواى گروه چهارم، از جمله اين است كه:پيامبر در اين سفر آسمانى خدا را ديد كه بر تختى تكيه زده است... و يا خدا به طور آشكار با آن حضرت سخن گفته... و يا در حضور و در كنار او نشست... و يا اين موضوع كه در آن سفر شكم پيامبر را شكافتند و او را از هر عيب و ايرادى پاك و پاكيزه ساختند... و مطالبى از اين دست كه خدا را به زورمداران و شاهان تشبيه مىكند و او را جسم مىپندارد، كه اينها با مفاهيم قرآن و سنّت ناسازگار است؛ و افزون بر آن خِرد سالم نيز آنها را نمىپذيرد و مىپرسد كه چگونه مىتوان دل و جان را از عيبها و نارواها و نادرستىها، به وسيله آب شستشو داد، و مشكلات اخلاقى و عقيدتى را پاك كرد؟... آرى محتواى گروهى از روايات اين گونه است كه ما آنها را كنار مىگذاريم و نمىپذيريم. چكيده داستان معراج از روايات 1 - از رواياتى كه رويداد شگفتانگيز معراج را ترسيم مىكند اين روايت است كه از پيامبر گرامى آوردهاند كه فرمود: من آن شب در مكه بودم كه فرشته وحى فرود آمد و گفت:هان، اى پيامبر خدا برخيز و براى سفرى پرشكوه آماده باش! من برخاستم و از خانه بيرون آمدم، و در آستانه در، فرشتگان گرانقدر خدا، جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل را ديدم كه آنجا ايستادهاند. جبرئيل«براق»،آن مركب شگفت انگيز را آورد و از من خواست تا بر آن سوار شوم... من سوار بر مركب شدم و در يك لحظه، سير آسمانى آغاز گرديد، و خود را در بيت المقدس ديدم...در آنجا با صفهاى فرشتگان روبهرو شدم كه براى اداى احترام و نويد و استقبال،از سوى خدا آمده بودند؛ و نيز با پيامبران خدا، از جمله «ابراهيم»، «موسى»، «عيسى» و... ديدار كردم و در بيت المقدس نماز خواندم. پس از نماز، فرشته وحى مرا بر روى «صخرهاى» نشانيد و از همانجا آن سفر شگفتانگيز و پر اسرار آسمانى آغاز گرديد. در سير نخست در آسمان اول، شگفتىهاى وصف نا پذير و ملكوت آن را ديدم؛ در آنجا بود كه فرشتگان بر من سلام كردند و من با منظرههاى زيبا و پر شكوهى روبهرو شدم كه هرگز بسان آنها را نديده بودم. آنگاه دست در دست فرشته وحى، به آسمان دوم اوج گرفتم،و در آنجا، از جمله با «مسيح» و «يحيى» ديدار كردم. سپس به آسمان سوم رفتيم، و در آنجا از جمله با «يوسف» قهرمان بهترين داستانها ديدار داشتم. از پى آن به آسمان چهارم برده شدم و در آنجا، از جمله با «ادريس» پيامبر روبهرو گرديدم. پس از آن به آسمان پنجم اوج گرفتم و در آنجا از جمله با «هارون» ديدار داشتم. و آنگاه به آسمان هفتم پرواز كردم و در آنجا از جمله«كرّوبيان»، آن فرشتگان مقرّب، و نيز روحهاى پر شكوهى را كه موج مىزدند تماشا كردم. و پس از آن به آسمان هفتم صعود نمودم و با پديدههاى شگفتانگيز و بهتآور و درس آموزى، از جمله فرشتگان بسيارى روبهرو شدم... در روايت ديگرى است كه در آسمان ششم «موسى»،و در آسمان هفتم «ابراهيم» را ديدم. آنگاه صعود ادامه يافت تا به «اعلى عليين»، يا برترين مقامات و جايگاهها رسيديم. در آن جايگاه پر معنويت بود كه با پروردگارم به سخن پرداختم و با چشم خود بهشت پر طراوت و زيبا، و نيز دوزخ و آتشهاى شعلهور آن را ديدم و به «عرش» و «سدرة المنتهى» نگريستم و آنگاه به مكه باز گشتم. بامداد آن روز، از سير شگفتانگيز آسمانى خود با مردم سخن گفتم كه شرك گرايان، از جمله «ابو جهل»، گفتارم را دروغ شمردند، و يكى از سردمداران آنان به نام «مطعم» گفت: هان اى «محمد»! صلى الله عليه وآله تو مىگويى راه دو ماهه را يك شب پيمودهاى و به آسمانها هم رفتى و باز آمدى؟! راستى چه دروغ سهمگينى مىگويى! آنگاه «قريش» بر گردم حلقه زدند و گفتند: اگر راست مىگويى از آنچه ديدهاى برايمان بگو! روايت مىافزايد: آنگاه پيامبر فرمود: در راه بيت المقدس، به كاروانى از كاروانهاى تجارتى شما مردم مكه بر خورد نمودم كه كاروانيان، شترى را گم كرده و در جستجوى آن بودند و در بارهاى آنان ظرف بزرگى، با اين ويژگىها پر از آب بود كه من از آن آب خوردم و ظرف را در جايى ديگر جاسازى نمودم... پس از رسيدن كاروان هنگامى كه از موضوع تحقيق كردند ديدند درست است و پيامبر راست گفته است؛ كه گفتند بسيار خوب، اين يك خبر درست و يك دليل و نشان اعجاز و صداقت در اين موضوع. آنگاه افزودند: باز هم بگو چه ديدى؟ فرمود: در راه بازگشت از بيت المقدس، به شترهاى فلان كس بر خورد نمودم كه بچه شتر مادهاى گريخته و آنگاه بر اثر حادثهاى دست حيوان شكسته بود. قريش با شگفتى بسيار اين موضوع را نيز جستجو كردند و ديدند همانگونه بوده است و بر شگفتى آنان افزون گشت و گفتند: اين نشان دوم درستى اين خبر. گفتند: از كاروان خودمان گزارش ده. فرمود: كاروان شما را در منطقه «تنعيم» ديدم. گفتند: نشانىهاى آن را بگو. پيامبر به بيان خصوصيات آن پرداخت و فرمود: در پيشاپيش كاروان شما، شترى خاكسترى رنگ در حركت بود و سپيده دم و به هنگام طلوع خورشيد اين كاروان به مكه مىرسد. قريش به سوى دروازه شهر حركت كردند و در انتظار رسيدن آن و طلوع خورشيد بودند تا شايد بى اساس بودن خبر پيامبر را ثابت كنند، امّا سر انجام همان لحظاتى كه آن حضرت فرموده بود، كاروان رسيد، و آنان بهتزده ديدند كه كاروان با همان نشانههايى در حركت است كه پيامبر خبر داده است، و شترى خاكسترى رنگ نيز در پيشاپيش كاروان در حركت بود. قريش با ديدن آن كاروان و آن نشانىها، از گزارش دقيق و خبر راست پيامبر غرق در حيرت شدند، امّا حق را نپذيرفتند و ايمان نياوردند. 2 - تفسير «عيّاشى» از حضرت صادق عليه السلام آورده است: هنگامى كه پيامبر به آسمان اوّل رسيد، به هر فرشتهاى مىگذشت او را شادمان مىديد، امّا ناگاه به فرشتهاى بر خورد نمود كه بسيار اندوه زده به نظرش رسيد. از جبرئيل نام و عنوان او و دليل اندوهزدگىاش را جويا شد. او پاسخ داد:اين فرشته، فرمانرواى آتش دوزخ است، و خدا او را اينگونه آفريده است. پيامبر پرسيد: آيا مىتوان از او خواست تا دوزخ را نشان دهد؟ جبرئيل گفت: آرى. و آنگاه رو به فرمانرواى آتش دوزخ نمود و گفت: هان اى «مالك»! اين بزرگمرد، پيامبر خدا حضرت محمد صلى الله عليه وآله است و مىفرمايد به هر فرشتهاى در سفر آسمانىاش برخورد نموده، همه را شادمان ديده و تنها تو را اندوه زده ديده است، چرا؟ پاسخ داد: خدا مرا اينگونه خواسته است. جبرئيل گفت: آن حضرت مىخواهد دوزخ را به وى نشان دهى، آيا ممكن است؟ پاسخ داد: چرا نه؟ و آنگاه طبقهاى از طبقههاى چند گانه دوزخ را به پيامبر نشان داد كه آن حضرت تا آخر عمر، ديگر نخنديد. «فكشف له عن طبق من اطباقها، قال عليه السلام فما روئي رسول الله صلى الله عليه وآله ضاحكاً حتى قبض»(3) 3 - و نيز از حضرت صادق عليه السلام آوردهاند كه فرمود: فرشته وحى پيامبر را به پر فرازترين آسمانها و بالاترين مقام قرب همراهى كرد و آنگاه ديگر از همراهى او باز ايستاد و آن حضرت را تنها رها كرد و گفت: هيچ پيامبرى تا كنون به اين مقام پر فراز اوج نگرفته و به اينجا نيامده است؛ «ما وطأ نبيّ قط مكانك»(4) تفسير موضوع شگفتانگيز معراج سُبْحانَ الَّذى اَسْرى بِعَبْدِهِ پاك و منزه است آن خدايى كه بنده برگزيدهاش محمد صلى الله عليه وآله را شبانگاهى از مكه و مسجد الحرام به سوى بيت المقدس و مسجد الاقصى... سير داد. روشن است كه اين رويداد بزرگ، يكى از نشانههاى شگرف قدرت بىكران خداست، و آنان كه او را نشناخته و عظمت او را درك نكرده و به او ايمان نياوردهاند و برايش شريك و همتا مىپندارند بايد درس عبرت گيرند و به خود آيند. واژه «سبحان» اسم مصدر و براى پاك و منزّه ساختن ذات پاك خدا از پندارهاى شركگرايان در مورد اوست؛ و گاه براى تعجّب به كار مىرود، چرا كه شگفت زدگى و تعجّب باعث ستايش و تسبيح مىگردد؛ و بدينسان مسبّب به جاى سبب قرار گرفته، از اين رو «سبّح» به مفهوم «عجب» آمده است. لَيْلاً: شبانگاهى. منظور از اين واژه آن است كه معراج و سير آسمانى پيامبر به هنگامه شب و در تاريخ يك سال پيش از هجرت بود. مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ از مسجد الحرام. پيامبر آن شب در خانه «امّ هانى»، خواهر امير مؤمنان عليه السلام و همسر «هبيره مخزومى» بود، و سير آسمانى آن حضرت از آنجا آغاز شد. و منظور از مسجد الحرام، مكّه است و مكّه و حرم، يكسره مسجد الحرام خوانده مىشود. به باور «حسن» و «قتاده»، سفر پيامبر از خود مسجد الحرام آغاز شد. اِلَى الْمَسْجِدِ الْاَقْصى اين بيان نشانگر آن است كه سفر پيامبر از مسجد الحرام آغاز و تا مسجد الاقصى ادامه يافت و اين آغاز و مقدمهاى براى معراج بود. در آيه شريفه از بيت المقدس به «اقصى» - كه دورتر است - تعبير شده است، چرا كه مسافت آن تا مكّه و مسجد الحرام بسيار است. الَّذى بارَكْنا حَوْلَهُ آن مسجد جايى است كه ما پيرامون آن را با بركت ساختهايم، از اين رو اطراف آن پوشيده از درختان، گلها و گياهان و ميوههاى گوناگون و ديگر نعمتهاست و نيازى نيست كه نيازمندىهاى مردم آن از ديگر جاهاى دنيا تأمين گردد. آن سرزمين از نعمت امنيّت و آزادى برخوردار خواهد بود. «مجاهد» مىگويد: منظور اين است كه: آن مسجد جايى است كه پيرامون آن را بركت بخشيديم، چرا كه ما آنجا را قرارگاه پيامبران و فرودگاه فرشتگان گردانيديم. آرى، آنجا از آلودگى به شرك و كفر پاك است و پيامبران در آنجا به پرستش و عبادت خدا روزگار گذرانده و شركگرايان، به خاطر نداشتن ميدان كار، از آنجا رخت بر بستهاند. با اين بيان مسجد الاقصى، هم از بركتهاى مادى بهرهور است، و هم از بركتهاى معنوى و روحى و دينى. لِنُرَيَهُ مِنْ آياتَنا هدف از سير دادن و بردن پيامبر اين بود كه نشانههاى شگفت انگيز قدرت بىكران و دليلهاى روشن يكتايى خود را به او بنمايانيم. اين نشانههاى قدرت و دليلهاى روشن بسيار بود، كه از آن جمله، سير شبانگاهى از مكّه تا بيت المقدس، ديدن پيامبران خدا، صعود به آسمانها و ديدن دهها نشانه و دليل از نشانههاى شكوه و عظمت خدا بود. اِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ. بىگمان خدا شنوا و داناست؛ بنا بر اين هم سخن انكارگران قرآن و پيامبر را مىشنود، و هم سير آسمانى پيامبر را مىبيند. تنها به خدا اعتماد كنيم در دومين آيه مورد بحث در تجليل از موسى مىفرمايد: وَ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ ما بر موسى، تورات را فرو فرستاديم. وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنى اِسْرائيلَ و آن كتاب آسمانى را وسيله رهنمود و ارشادى براى بنى اسرائيل قرار داديم. اَلاَّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونى وَكيلاً. و به آنان فرمان داديم كه در فراز و نشيبها و گرفتارىها به هيچ كس اعتماد و تكيه نكنيد و تنها به ذات پاك و بىزوال خدا دل بنديد و تكيه كنيد. به باور پارهاى منظور اين است: تنها به او توكّل كنيد. بنده سپاسگزار در سومين آيه مورد بحث، از پدر معنوى پيامبران، نوح ياد مىكند و مىفرمايد: ذُرِّيَةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ هان اى نسل كسانى كه ما آنان را به همراه نوح بر كشتى سوار كرديم! به باور پارهاى منظور اين است كه، به بنى اسرائيل دستور داديم كه به نسل كسانى كه با نوح بر كشتى سوارشان كرديم، اعتماد و تكيه نكنيد. گفتنى است كه مفهوم اين فراز به تناسب ديدگاههاى متفاوت در اعراب آن، تفاوت پيدا مىكند. اِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً. راستى كه «نوح» يكى از بندگان خدا بود كه هماره او را سپاسگزارى مىكرد و ذات پاك او را مىستود. به باور پارهاى منظور اين است كه او در آغاز غذا مىگفت: «بسم اللّه...» و در پايان «الحمد للّه» مىگفت و خدا را ستايش مىكرد. از دو امام راستين حضرت باقر عليه السلام و صادق عليه السلام آوردهاند كه نوح، بامدادان و شامگاهان مىگفت: بار خدايا تو را گواه مىگيرم كه نعمتهاى مادى و معنوى گرانى كه در اختيار دارم، همه از آن توست و تو ارزانى داشتهاى! تو شريك و همتايى ندارى، وظيفه من سپاسگزارى توست تا از من خشنود گردى؛ و پس از آنكه از من خشنود شدى، باز هم وظيفه من بندگى و سپاس توست. نظم و پيوند آيات در مورد پيوند دوّمين آيه مورد بحث: «وَ اتَيْنا مُوسَى الْكِتابِ...» به آيه پيش سه نظر آمده است: 1 - به باور برخى منظور اين است كه: پاك و منزّه است آن خدايى كه محمد (ص) را شبانگاهى از مسجد الحرام سير داد و همه آيات و نشانههاى قدرت خود را به او نماياند، درست همانگونه كه نشانه و معجزههاى روشن قدرت خود را به موسى نماياند. 2 - امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه: هان اى پيامبر رسالت! تو چيز بىسابقهاى نيست كه شركگرايان شگفت زده شدهاند، ما به سوى تو كتاب آسمانى و دليلهاى روشن و استوار فرو فرستاديم، درست همانگونه كه بر موسى «تورات» فرستاديم، پس چگونه اينان موسى و كتاب و رسالت او را مىپذيرند امّا رسالت و كتاب تو را چيزى شگفتانگيز و بىسابقه جلوه مىدهند؟ 3 - و پارهاى برآنند كه پيوند آيه شريفه به آيه پيش اينگونه است كه: هان اى پيامبر! همانگونه كه اين حق ستيزان معراج و سير آسمانى تو را انكار مىكنند، رسالت موسى را نيز دروغ انگاشتند.
2 - مراجعه شود به تفسیر سوره اسراء ، آیه :1
3 - مراجعه شود به تفسیر سوره اسراء ، آیه :1
4 - - و در كتاب[آسمانى يهود، تورات] به بنى اسرائيل اعلان كرديم كه: به يقين شما در روى زمين دو بار تبهكارى خواهيد كرد؛ و بىترديد به برترى جويى بزرگى بر خواهيد خاست. 5 - پس هنگامى كه از آن دو [بار] وعده نخست فرا رسد [و شما به تبهكارى بر خيزيد ]بندگانى از خود را كه سخت [پر توان و ]پيكارگرند، بر ضد شما بر مىانگيزيم تا [در راه دستيابى بر شما، به شهرتان در آيند و ]درون خانهها به جستجو بپردازند [و شما را نابود سازند]؛ و [اين] وعدهاى تحقق پذير است. 6 - آنگاه [پس از چندى، دگرباره] چيرگى [و سلطه] بر آنان را به شما باز مىگردانيم، و با دارايىها[ى بسيار] و فرزندانى [بىشمار]، شما را يارى مىكنيم و شمارتان را [از شمار دشمنانتان] افزونتر مىسازيم. 7 - اگر نيكى كنيد [و شايسته رفتار نماييد]، براى خود نيكى نمودهايد و اگر بدى [و بد رفتارى] پيشه سازيد [بازهم] به خود [روا داشتهايد]. پس هنگامى كه وعده ديگر فرا رسد [دگر باره گروهى را بر شما مىگماريم] تا چهرههايتان را [به كيفر سركشى و بيدادتان با گرفتن انتقام] اندوه زده سازند، و تا به مسجد الاقصى در آيند، [درست ]همانگونه كه نخستين بار در آمدند؛ و تا بر هر چه دستيابند، يكسره نابود سازند. 8 - اميد است كه پروردگارتان [پس از آن] بر شما ببخشايد؛ و اگر [دگرباره به تبهكارى ]باز گرديد ما [نيز به كيفر سخت شما] باز خواهيم گشت، و ما دوزخ را زندانى براى كفرگرايان قرار دادهايم. نگرشى بر واژهها «قضا»: اين واژه در آيات به چهار معنا به كار رفته است: 1 - به مفهوم داورى. 2 - آفرينش پديدهها «فقضاهن سبع سماوات»(5) آنگاه آنها را به صورت هفت آسمان آفريد. 3 - به مفهوم لازم و واجب. «و قضى ربك...»(6) و پروردگارت واجب گردانيد. 4 - و به مفهوم اعلان، كه در آيه مورد بحث به اين مفهوم آمده است. «علوّ»: برترى جويى و سركشى. «جوس»: گردش و جستجو در خانهها. و پارهاى به مفهوم جستجو از چيزى، معنا كردهاند. «كرة»: بازگشت. «نفير»: گروهى از مردان؛ و پارهاى نيز آن را جمع «نفر» گرفتهاند، بسان واژه «عبيد» كه جمع «عبد» آمده است. «تتبير»: نابود ساختن. تفسير برترى جويى و سركشى فرزندان اسرائيل در يكى دو آيه پيش سخن درباره بنى اسرائيل بود كه به آنان فرمان يكتاگرايى و توكّل به خدا داده شد، اينك در اشاره به برترى جويى و تبهكارى آنان و در ترسيم سرگذشتشان مىفرمايد: وَ قَضَيْنا اِلى بَنى اِسْرائيلَ فى الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فى الْاَرْضِ مَرَّتَيْنِ ما در تورات به فرزندان اسرائيل اعلام داشتيم كه بىگمان نسلهاى شما در بيت المقدس دوبار به تبهكارى بزرگ دست خواهند زد. منظور از «فساد»، ستم و بيداد و بردن دارايى مردم و ريختن خونها و كشتن پيامبران خداست. به باور پارهاى تبهكارى نخستين آنان، ريختن خون پاك «زكريا»،و تبهكارى دومشان كشتن «يحيى» است. گروهى از جمله «ابن عباس» و «ابن مسعود»، ضمن بيان اين مطلب مىافزايند: پس از شهادت زكريا به دست آنان، خدا «شاپور ذو الاكتاف» يكى از شاهان ايران را بر آنان چيره ساخت؛ و پس از به شهادت رساندن «يحيى» نيز، «بخت نصر» را كه از «بابل» بود بر آنان مسلط نمود و آنان روزگارشان را تيره و تار كردند. «محمد بن اسحاق» مىگويد: تبهكارى نخست آنان، كشتن «شعيا»، و تباهى دوم آنان كشتن «يحيى» بود و «زكريا» خود از دنيا رفت. و آنان به كيفر تبهكارى نخست خود گرفتار هجوم «بخت نصر» شدند و پس از تباهى دوم،مردى از «بابل» بر آنان تسلّط يافت. «قتاده» بر آن است كه تبهكارى نخست آنان يورش «جالوت» بود كه به دست «داود» كشته شد و تبهكارى دوم آنان، هجوم «بخت نصر» بود. «ابو على» مىگويد: آيه شريفه از دست يازيدن آنان به تباهى و تبهكارى خبر مىدهد، امّا از نوع آن پرده بر نمىدارد. وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبيراً و به سركشى و برترىجويى و گستاخى بزرگى بر خواهيد خاست و فرمان خدا را زير پا نهاده و به بندگان او ستم روا داشته و در نتيجه سزاوار خشم خدا خواهيد گرديد. در دوّمين آيه مورد بحث سرگذشت بنى اسرائيل را ادامه مىدهد و مىفرمايد: فَاِذا جاءَ وَعْدُ اُوليهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَّنا اُولى بَأْسٍ شَديدٍ پس هنگامى كه تبهكارى نخست شما انجام پذيرفت، ما بندگانى از خود را كه پر توان و پيكارگرند بر شما چيره خواهيم ساخت تا شما را به كيفر سركشى و برترى طلبى و بيدادتان سركوب سازند. آيه مورد بحث، نظير اين آيه است كه مىفرمايد: الم تر... انّا ارسلنا الشياطين على الكافرين تؤزهم ازّا(7) آيا نديدى كه ما شيطانها را بر كفرگرايان گسيل داشتيم تا آنان را سخت وسوسه و تحريك كنند؟ گفتنى است كه در آيه شريفه واژه «وعد» كه مصدر است به جاى «موعود» آمده است. «جبايى» در تفسير آيه مىگويد: منظور اين است كه مابه مردم با ايمانى فرمان داديم كه بر ضد شما به پيكار و جهاد بر خيزند، چرا كه اين بيان از ظاهر آيه دريافت مىگردد... امّا «ابو مسلم» مىگويد: ممكن است آنان مردمى با ايمان بودند كه خدا به آنان فرمان جهاد بر ضد فرزندان تجاوزكار اسرائيل داده، و ممكن است كفرگرا بودند، امّا براى نابودى هردو طرف آنان بر ضد يكديگر بر انگيخته شدهاند. فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ «زجاج» مىگويد: پس آنان شهر و ديار فرزندان اسرائيل را زير پا نهاده و همه جا به جستجو مىپردازند تا همه آنان را نابود سازند. وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً. و اين وعده ترديد ناپذير و تحقق يافتنى است. در سومين آيه مورد بحث مىفرمايد: ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمْ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ آنگاه قدرت و دولت را به شما باز مىگردانيم،و با باز گرداندن زندگى شما به سبك گذشته و دچار آمدن دشمنان شما به آفت غرور و خودخواهى، شما را در برابر آنان يارى مىكنيم. وَ اَمْدَدْناكُمْ بِاَمْوالٍ وَ بَنينَ و ثروت و فرزندانتان را فزونى مىبخشيم و نيرو و توان به شما ارزانى مىداريم. وَ جَعَلْناكُمْ اَكْثَرَ نَفيراً. و گروه و جمعيت شما را از شمار دشمنانتان افزونتر مىسازيم. يك قانون جهانشمول و جاودانه در چهارمين آيه مورد بحث به ترسيم يك اصل جهانشمول و يك سنّت تاريخى كه اساسىترين راز صعود و شكوفايى جامعهها و تمدنها، و نيز رمز سقوط آنهاست پرداخته و مىفرمايد: اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُمْ لِاَنْفُسِكُمْ اگر شما در گفتار و عملكردتان نيكى و عدالت پيشه سازيد، پاداش و ثمره آن به خود شما باز مىگردد. در آن صورت است كه شما در اين جهان، پرتوان و پر صلابت بوده و بر دشمنان تجاوزكار چيره و پيروز خواهيد بود، و در سراى آخرت نيز از آفريدگارتان پاداش پرشكوهى دريافت خواهيد داشت، چرا كه او به شايستگىها پاداش مىهد. وَ اِنْ اَسَاْتُمْ فَلَها و اگر بد انديشى و بيداد پيشهسازيد، زيان آن به خود شما باز مىگردد. به باور پارهاى منظور اين است كه، و اگر بدى و زشتكارى پيشه سازيد، برايتان كيفر خواهد بود. به هر حال روى سخن به باور برخى با فرزندان اسرائيل است و به آنان هشدار مىدهد، امّا به باور برخى ديگر، ممكن است روى سخن در اين آيه، با عصرها و نسلها يا امّت پيامبر باشد و يك اصل جهانشمول را براى آنان باز گويد. با اين بيان، اين فراز در آيه شريفه معترضه است، درست بسان گفتار يك اندرزگوى فرزانه است كه ضمن بيان سر گذشتى، گاه و بيگاه روى سخن را متوجّه مردم مىسازد و آنان را اندرز مىدهد و دگرباره به بيان داستانش مىپردازد. آرى قرآن نيز نخست سرگذشتِ سركشى و برترى بنى اسرائيل را ترسيم مىكند، آنگاه روشنگرى مىنمايد كه آنان به كيفر اين تبهكارى،مورد هجوم دشمن قرار مىگيرند و به ذلت مىافتند. در سوّمين فراز، از توبه و بازگشت آنان به سوى حق و عدالت و پذيرفته شدن توبه آنان، و باز يافت اقتدار گذشتهشان پرده برمىدارد. و پس از همه اينها، به ترسيم اين اصل جهانشمول مىپردازد كه: هان اى مردم! پس بههوش باشيد كه ثمره زيبا و شيرين و اقتدارآفرين نيكى و شايستهكردارى و درست انديشى هر فرد و جامعهاى به خود آنان باز مىگردد، درست همانگونه كه ثمره شوم گناه و بيدادشان. و بدينسان آنان را به نيكىها تشويق، و از زشتىها و بيدادگرىها باز مىدارد. فَاِذا جآءَ وَعْدُ الْاخِرَةِ پس هنگامى كه زمان دومين برترى جويى و تبهكارى شما فرا رسد، دگرباره دشمنانتان بر شما يورش آورده و چيره مىشوند و شهر و ديارتان را مىگيرند. لِيَسؤُوا وُجُوهَكُمْ تا به كيفر بيدادتان، با كشتار و به بند كشيدنتان آثار غم و اندوه را در چهرههايتان پديدار سازند. به باور پارهاى منظور اين است كه: تا سردمداران شما دچار شكست و اندوه گردند. و اين بدان جهت است كه شكست و اندوه زدگى آنان، ديگران را اندوهگين مىسازد. وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ اَوَّلَ مَرَّةٍ و تا بر بيت المقدس درآيند، درست همان طورى كه بار اوّل در آمدند. منظور از «مسجد» در آيه شريفه، مسجد الاقصى و سرزمين قدس است، درست همانگونه كه مسجد الحرام اشاره به مكّه و خانه خدا دارد. و منظور اين است كه ثمره بيدادگرى و سركشى شما اين خواهد بود كه دشمناتان بر شما چيره مىگردند؛ چرا كه در آمدن به خانه و شهر و ديار، كنايه از غالب آمدن و چيره شدن در پيكار است. از آيه شريفه اين نكته دريافت مىگردد كه دشمنان آنان هر دوبار بر آنان پيروز شده و به مسجد وارد مىگردند. وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبيراً. و شما و سرزمين شما را درهم مىنوردند و همه را درهم مىكوبند؛ ممكن است «ما» مصدريه باشد و با فعل پس از خود به تأويل مصدر رود و مضاف حذف شده باشد و منظور اين باشد كه: آنان در دوران سلطه و حكومت خود هماره شما را سركوب سازند و به نابودى كشند. در آخرين آيه مورد بحث مىفرمايد: عَسى رَبُّكُمْ اَنْ يَرْحَمَكُمْ هان اى فرزندان اسرائيل! با همه اينها اگر شما توبه كنيد و به بارگاه خدا باز گرديد و فرمان او را بريد، ممكن است پروردگارتان پس از كيفرتان، دگرباره به شما رحمت آورد. وَ اِنْ عُدْتُمْ عُدْنا و اگر باز هم به سركشى و تبهكارى باز گرديد ما نيز دشمنانتان را دگرباره بر شما چيرگى خواهيم داد. «ابن عباس» ضمن بيان اين مطلب مىافزايد: آنان پس از كيفر اوّل و دوّم بار ديگر به سوى بيدادگرى بازگشتند و خدا نيز مردم با ايمان را بر آنان چيره ساخت تا آنان را نابود سازند و تا روز رستاخير آنان را به ذلّتِ پرداخت «جزيه» مجبور كنند. وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرينَ حَصيراً. و ما دوزخ را زندان كفرگرايان قرار دادهايم. سرگذشت بنى اسرائيل و ديدگاه مفسّران ديدگاه مفسّران در مورد دو سركشى و تبهكارى بزرگ فرزندان اسرائيل و پيامدهاى آن،متفاوت است. به جاست كه چكيده و فشرده بهترين و مهمترين ديدگاهها را در اينجا بياوريم. 1 - به باور گروهى از مفسّران، پس از نخستين سركشى و طغيانگرى بنى اسرائيل، خدا يكى از شاهان ايران، يا يكى از شاهان «بابل» و يا «بخت نصر» را به كيفر بيدادشان بر آنان چيره ساخت. «بخت نصر» كه از دست نشاندگان «نمرود» و از مادرى آلوده دامان بود، بر بيت المقدس چيره شد و مسجد را ويران ساخت؛ «تورات» را به آتش كشيد و لاشه مردارها را به مسجد افكند و در برابر خون «يحيى» هفتاد هزار تن از آنان را قتل عام كرد و زنان و كودكانشان را به بند اسارت كشيد، خانهها را غارت نمود و با دهها هزار اسير به «بابل» باز گشت كه اين اسيران، يك قرن در بردگى مجوسيان بودند. آنگاه خدا توبه بنى اسرائيل را پذيرفت و با تحوّل مطلوب فكرى و عقيدتى و عملى در آنان، رحمت خود را جايگزين غضب ساخت، و يكى از شاهان ايران زمين را كه خدا شناس بود، وسيله بازگشت آنان به بيت المقدس ساخت. آنان يك قرن راه شرف و دوستى را در بيت المقدس پيش گرفتند و خدا اقتدار و آزادى به آنان ارزانى داشت امّا دگرباره به بد مستى روى آوردند و طغيانگرى و بيداد پيشه ساختند كه كيفر كارشان گريبانشان را گرفت و يكى از شاهان روم(8) بر آنان تاخت و ضمن گرفتن بيت المقدس و ويران ساختن آن، مردم را به اسارت گرفت. 2 - «محمد بن اسحاق» در اين مورد مىگويد: بنى اسرائيل به نافرمانى خدا پرداختند، امّا در ميانشان جوانانى خداجو بودند كه خدا به خاطر شايستهكردارى آنان، از آن مردم كفرانگر مىگذشت و كيفرشان نمىكرد، باشد كه به خود آيند. اما سر انجام پس طغيانشان نخستين بلا بر آنها فرود آمد، و آن اين گونه بود كه خدا پس از «زكريا» پيامبرى به نام «شعيا» را به سوى آنان فرستاد. و او پيامبرى بود كه نويد آمدن مسيح عليه السلام و محمد صلى الله عليه وآله را به آنان داد و پادشاه آنان را به حق و عدالت فرا خواند و به مردم هشدارها داد، امّا آنها نشنيدند و نپذيرفتند، فرمانرواى آنان بيمار گرديد و در همان شرايط بود كه مورد هجوم «سخاريب» و ششصد هزار تن از نيروهاى او قرار گرفتند و بيت المقدس در آستانه سقوط قرار گرفت. مردم با دلهره و نگرانى بسيار به پيامبرشان روى آوردند و زبان به ندامت گشودند. «شعيا» با دعاى خويش فرمانرواى آنان را بهبود بخشيد و با سر و سامان گرفتن جامعه از يك سو، و تشويق و ترغيب پيامبرش به پايدارى از سوى ديگر، سر انجام بنى اسرائيل جان گرفتند و دشمن را شكست دادند و «سخاريب» به اسارت آنان در آمد و لشكرش تار و مار گرديد. آنان او را به فرمان خدا آزاد ساختند تا برود و مردم خويش را از راز شكست سپاهگران خود با خبر سازد؛ او رفت و پس از هفت سال در آستانه مرگ قرار گرفت و پيش از مرگ، فرزند زاده خويش، «بخت نصر» را به جانشينى خود برگزيد. پس از هفده سال از آن روزهاى خوش، فرمانرواى بنى اسرائيل مرد و جانشينانش به جنگ قدرت پرداختند. پيامبرشان از فرجام سياه كار، آنان را هشدار داد، امّا آنان به جاى حق پذيرى قصد جان او كردند و او از شرارت آنان، در دل درختى بسيار بزرگ نهان گرديد،و آن تبهكاران آن حضرت را با درخت به دو نيم كردند. خدا پيامبر ديگرى به نام «ارميا» را كه از نوادگان «هارون» بود به سوى آنان گسيل داشت، امّا آنان دعوت عادلانه و توحيدى او را نيز نشنيدند و آن حضرت آنان را رها كرد و رفت. آنگاه بود كه پس از طغيان و گناه و از هم گسيختگى بسيار آنان، «بخت نصر» به بيت المقدس تاخت آورد و به جنايتهاى تكان دهندهاى دست يازيد و با هزاران اسير به «بابل» باز آمد... 3 - به باور پارهاى اين كيفر آنان به خاطر ريختن خون «يحيى» آن پيامبر بزرگ خدا بود، چرا كه زمامدار شهوتپرست آنان مىخواست با دختر همسر خويش ازدواج نمايد، و «يحيى» اين كار را روا نمىشمرد. اين حقگويى و حقپويى آن پيامبر بزرگ، بر مادر دختر - كه عنصرى تبهكار بود - گران آمد و با به دل گرفتن كينه كور او، زمامدار خودكامه را به كشتن «يحيى» وسوسه كرد و او را به اين شقاوت هولناك فرمان داد. پارهاى آوردهاند كه: خون «يحيى» همچنان جوشش داشت تا آنگاه كه «بخت نصر» بر آنان تاخت و هفتاد هزار تن را به خاك و خون كشيد، آرى، آنگاه بود كه خون او از جوشش فروماند. همه مفسّران و مورخان بر آنند كه حضرت «يحيى» به هنگامه طوفان و طغيان دوّم بنى اسرائيل به شهادت رسيد. 4 - و «مقاتل» بر آن است كه ميان تبهكارى اوّل و دوّم آنان، دويست سال فاصله بود. 5 - برخى بر آنند كه پس از طغيان نخست بنى اسرائيل «بخت نصر» آنان را درهم كوبيد و پس از فتنه دوّم و شهادت يحيى به دست آنان، شاهان ايران و روم بر آنان تاختند، و ضمن درهم كوبيدن بيت المقدس، هشتاد هزار تن از آنان را نابود كردند، و آن شهر تا زمان خليفه دوّم ويران بود؛ و او آن را دگرباره ساخت و آباد كرد، و آنگاه چنان شد كه هيچ فرد رومى بدون اجازه و دلهره، توان ورود به آنجا را نداشت. 6 - و برخى ديگر بر اين باورند كه پس از تبهكارى نخست آنان، جالوت بر آنان تاخت، و پس از تبهكارى دوّمشان «بخت نصر» با آنان به جنگ برخاست و نابودشان كرد. و اللّه اعلم.
5 - مراجعه شود به تفسیر سوره اسراء ، آیه :4
6 - مراجعه شود به تفسیر سوره اسراء ، آیه :4
7 - مراجعه شود به تفسیر سوره اسراء ، آیه :4
ترتیل بسم الله الرحمن الرحیم
ترتیل استاد سعد الغامدی صفحه : 282
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 15 - حزب 29 - سوره اسراء - صفحه 282
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا
مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر مجمع البیان
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
سخنرانی توسط آیت الله ناصری دولت آبادی درباره حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از سایت راسخون با عنوان امامت - اثبات وجود امام زمان عج
مراثی (نوحه) توسط کربلایی حمید علیمی بمناسبت رمضان المبارک درباره امام علی علیه السلام از سایت تبیان با عنوان محراب غرق خون
مدایح (به شادی ) توسط حاج سید مهدی میرداماد بمناسبت جمادی الثانی درباره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از سایت راسخون با عنوان سید مهدی میر داماد و سید مجید بنی فاطمه - فروردین 1395 - ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها - ذکر و مدح امیرالمومنین علیه السلام
ادعیه (دعاخوانی) درباره دعای ابوحمزه ثمالی از سایت پی سی دانلود با عنوان دعای ابوحمزه ثمالی با صدای میثم التمار - زمان: ۰۰:۵۷:۲۸ - ۲۶.۳ مگابایت
مناجات توسط حاج منصور ارضی بمناسبت رمضان المبارک از سایت راسخون با عنوان حاج منصور ارضی-رمضان92 (شب چهارم-حضرت زینب(س)-مناجات)مسجد ارک تهران
تلاوت توسط استاد شحات محمد انور درباره 25 - فرقان از سایت الکعبه با عنوان الفرقان 1
اذان توسط استاد سید متولی عبد العال از سایت الکعبه با عنوان الاذان
درس حوزوی توسط آیت الله العظمی جوادی آملی درباره 6 - انعام از سایت راسخون با عنوان سوره ی انعام آیات 1 تا 3 - 4
ترتیل توسط شیخ شیرزاد عبدالرحمن طاهر درباره 94 - شرح از سایت mp3quran.net با عنوان قرآن کریم سوره شرح - حفص از عاصم
ندبه انتظار توسط حاج سید مهدی میرداماد بمناسبت ایام فاطمیه درباره حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از سایت شهید آوینی با عنوان کم می خوریم غصه ی دنیای بی تو را/ درد و دل با امام زمان عج
کلیپ سخنان توسط آیت الله العظمی بهجت درباره دین از سایت مرکز تنظیم و نشر آثار آیت الله العظمی بهجت ره با عنوان دعا برای نجات همه مسلمانان از بلاها
کتاب صوتی توسط حجت الاسلام و المسلمین علی ملکی از سایت پی سی دانلود با عنوان ترجمه شنیداری قرآن کریم - ویژه جوانان و نوجوانان - علی ملکی - سوره التغابن
در باره ما
|
تماس با ما
|
نظرخواهی
|
سایت جایگزین
خدمات تلفن همراه
مر
ا
جعه: 180,227,097