خدمات تلفن همراه
قرآن تبيان- جزء 2 - حزب 3 - سوره بقره - صفحه 22
نرم افزارهای رایگان تلفن همراه
بازی و سرگرمی
قرآن
مفاتیح
نهج البلاغه
صحیفه سجادیه
اوقات شرعی
مسائل شرعی
گنجینه معنوی
آشپزی
مناسبت ها
الحان قرآن
صحیفه نور امام خمینی ره
پنل عضویت
شروع جزء 2و حزب 3
سَیَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُوا عَلَیْهَا قُل لِّلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ
142 - ترجمه
142. بزودى مردم سبكمغز خواهند گفت: «چه چيزى آنان را از قبلهاى كه بر آن بودند [و بهسوى آن نماز مىخواندند]، رويگردان ساخت؟» [هان اى پيامبر!] بگو: «خاور و باختر از آنِ خداست؛ [و او] هر كس را بخواهد [و شايسته بداند]، به راه راست راه خواهد نمود.»
143. و بدينگونه [كه شما را به راه راست راه نموديم،] شما را امّتى [معتدل و] ميانه قرار داديم؛ تا بر مردم گواه [و نمونه] باشيد؛ و پيامبر [هم] بر شما گواه [و الگو] باشد. و قبلهاى را كه [مدّتى] بر آن بودى، مقرّر نكرديم، جز براى آنكه كسى را كه از پيامبر پيروى مىكند، از آن كس كه واپس مىگرايد، مشخّص [و معلوم] سازيم؛ گرچه [ اين تغيير قبله] جز بر كسانى كه خدا [آنان را] راه نموده، سخت گران بود؛ و خدا هرگز بر آن نبود كه ايمان [و عبادتهاى ]شما را [تباه و] ضايع گرداند؛ چرا كه خدا [نسبت] به مردم رئوف و مهربان است.
نگرشى بر واژهها
«سفيه»: بيخرد، نادان، سبكمغز.
«ولّاهم»: روى برگرداند.
«قبله»: جهتى كه انسان بهجانب آن نماز مىگزارد.
«وسط»: عدل و داد.
«عقب»: پاشنه پا
«ينقلب على عقبيه»: كسى كه از توحيد به شرك عقبگرد كند.
«ضايع»: تباه.
تفسير
در آيات گذشته، از گزافهگوييها و نژادپرستيهاى يهود سخن بميان آمد؛ و اينك در اين آيات، بافتههاى بىاساس آنان و شركگرايان ذكر مىشود.
«سيقولالسّفهاء منالنّاس ما ولّاهم عن قبلتهمالّتى كانوا عليها»
بزودى مردم كمخرد و نادان خواهند گفت: چه چيزى آنان را از قبلهاى كه بر آن بودند و بر آن نماز مىخواندند، رويگردان ساخت؟
منظور از «آنان»، مردم باايمان هستند؛ و قبلهاى كه بر آن بودند، بيتالمقدّس است.
در اينكه اين اشكالتراشان چه كسانى بودند، ديدگاهها متفاوت است:
1. گروهى ازجمله ابن عبّاس برآنند كه منظور، يهود بودند.
2. عدّهاى مىگويند: بهانهجويان و اشكالتراشان، شركگرايان عرب بودند؛ همانان كه وقتى پيامبر گرامى(ص) به فرمان خدا از بيتالمقدّس بهجانب كعبه نماز گزارد، زبان به عيبتراشى گشودند و گفتند: چرا نخست از مكّه و كعبه كه قبلهگاه پدرى عرب است، رو به بيتالمقدّس نهاد، و اينك دگرباره از آنجا روى برگردانده و به اينجا روى آورده است؟ حال كه چنين است، بايد آيين عرب را نيز پذيرا شود، زيرا روىآوردن به قبله عرب، نوعى گرايش به راه و رسم آنهاست.
3. و پارهاى نيز بر اين عقيدهاند كه نفاقپيشگان بودند كه از روى استهزاء اين ياوهها را مىبافتند.
آن دسته از مفسّران كه اين بافتهها را ازسوى يهوديان عنوان مىكنند، معتقدند كه علّت اين ياوهبافتنها آن بود كه آنان اراده و اختيار خداوند را در نسخ و فروفرستادن مقرّرات براساس مصالح انسانها بهرسميت نمىشناختند؛ و به پيامبر(ص) مىگفتند: چرا از قبلهاى كه تاكنون بهسوى آن عبادت مىكردى، روى برگردانيدهاى؟ دگرباره به بيتالمقدّس روى آور تا به آيين تو بگراييم. و بدينوسيله درپى آزمون پيامبر(ص) بودند به اين نيّت كه آيا مىتوانند او را فريب دهند يا نه.
عدّهاى ديگر را اعتقاد بر آن است كه اين ياوهها را شركگرايان عرب مىبافتند و از اينطريق مىكوشيدند درستى آيين شرك را به رخ ديگران بكشند؛ آنان مىگفتند: ما از آغاز كعبه را قبله خويش مىشناختيم؛ چرا كه مىدانستيم حق چيست و ناحق كدام است.
دليل تغيير قبله
در اين باره، دو نظر ارائه شده است:
نخست اينكه علّت تغيير قبله، مصالحى بود كه تنها خدا مىداند و بس.
و ديگر اينكه قرآن شريف مىفرمايد: اين كار را انجام نداديم مگر براى اينكه مشخّص سازيم چه كسى از پيامبر پيروى مىكند و چه كسى از عقيده خويش بازمىگردد: لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُالرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ».
مردم باايمان هنگامى كه در مكّه بودند، دستور يافتند بهجانب بيتالمقدّس نماز گزارند، تا بر شركگرايانى كه بهسوى كعبه روى مىآوردند، امتياز داشته باشند؛ امّا زمانى كه به مدينه هجرت كردند و در آنجا با يهود كه بهطرف بيتالمقدّس نماز مىگزاردند، همسايه شدند، پيام آمد كه روى به كعبه آورند تا از آنان بازشناخته شوند.
«قل للّهالمشرق والمغرب»
اين جمله درحقيقت دستورى از خدا به پيامبر(ص) است كه: هان اى پيامبر! به عيبجويان و اشكالتراشان بگو: مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ و او هر گونه كه بخواهد و شايسته بداند، در سراسر گيتى تصرّف مىكند.
و بدين ترتيب، پندار كسانى را كه «بيتالمقدّس» را پرشرافتتر از كعبه مىپنداشتند و آنجا را بدان دليل كه موطن بعضى از پيامبران بزرگ است و خداوند به آن حرمت و معنويت بخشيده است، هماره قبله مىخواستند و تغيير قبله را نمىپذيرفتند، مردود اعلان كرد و فرمود: خاور و باختر از آنِ خداست؛ از اين رو بايد به هر سو كه او بخواهد و فرمان دهد، رو كنيد و نماز گزاريد.
تاريخ تغيير قبله
از ابن عبّاس نقل كردهاند كه: بعد از هجرت پيامبر(ص) به مدينه، هفده ماه ديگر نيز بهسوى بيتالمقدّس نماز مىخوانديم، كه فرمان تغيير قبله فرود آمد.
امّا «براءبن عازب» و نيز مسلم در صحيح خود، اين مدّت را شانزده يا هفده ماه عنوان مىكنند.
انسبن مالك مىگويد: تغيير قبله پس از نه يا ده ماه از هجرت پيامبر(ص) به مدينه صورت گرفت؛ و معاذبن جبل بر آن است كه اين رويداد، سيزدهماه بعد از هجرت اتّفاق افتاد.
علىبن ابراهيم در تفسير خويش از ششمين امام نور(ع) روايت كرده است كه: پيامبر گرامى(ص) به فرمان خدا سيزده ماه در مكّه و هفتماه در مدينه بهجانب بيتالمقدّس نماز گزارد و آنگاه بود كه به دستور پروردگار قبله خويش را كعبه قرار داد.
و در علّت اين تغيير مىفرمايد:
يهود بهانهجو پيامبر(ص) را بهباد نكوهش مىگرفتند و آن حضرت را پيرو آيين تحريفشده خود قلمداد مىكردند؛ چرا كه بهسوى همان مكان مقدّسى نماز مىخواند كه آنان مىخواندند. پيامبر(ص) از شرارت آنان آزرده شد، بدان حدّ كه شبانه از خانه بيرون آمد و با چشمدوختن بر كرانههاى آسمان، به انتظار فرمان و وحى الهى نشست... آن شب سپرى شد و روز فرا رسيد. ظهرهنگام پيامبر(ص) نماز را در مسجد «بنى سالم» آغاز كرد؛ و هنوز از ركعت دوّم نگذشته بود كه فرشته وحى فرود آمد و ضمن ارسال پيام خدا، بازوهاى آن حضرت را گرفت و او را ازجانب بيتالمقدّس بهسوى مكّه برگردانيد و پيام خدا را بر او خواند كه:
«قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِىالسَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضيها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَالْمَسْجِدِ الْحَرامِ...»(271)
ما نگاههاى انتظارآميز تو به كرانههاى آسمان را براى تغيير قبله مىبينيم. اينك تو را بهسوى قبلهاى كه از آن خشنود شوى، برمىگردانيم؛ پس روى خود را بهجانب مسجدالحرام كن...
و بعد از اين فرمان، پيامبر(ص) دو ركعت باقيمانده از نماز ظهر را بهطرف كعبه بجا آورد و بدينسان تغيير قبله روى داد. و آنگاه بود كه گروهى از يهود و شركگرايان به عيبتراشى پرداختند و هركدام اين پرسش را به سبك مغرضانهاى طرح كردند كه: چه انگيزهاى پيامبر و ايمانآوردگان را بر آن داشت تا از قبلهاى كه بر آن نماز مىگزاردند، روى برگردانند؟... و هر گروه تحليل خودخواهانه و دروغين خويش را مطرح ساخت.
«يهدى من يشاء الى صراطٍ مستقيمٍ»
او هر كه را بخواهد، به راه راست هدايت خواهد كرد
به باور مفسّران، منظور از «صراط مستقيم» در آيه شريفه، اسلام است، كه راهى است بهسوى نيكبختى اين جهان و بهشت خدا در آخرت. با اين بيان، تفسير آيه چنين مىشود كه: خداوند هر كه را بخواهد و شايسته بنگرد، به اسلام رهنمون مىشود.
و اين هم آزمونى ديگر
يكى از دانشمندان مىگويد: پيامبر گرامى(ص) پس از بعثت فرمان يافت نماز را بهجانب بيتالمقدّس بگزارد؛ چرا كه تازهمسلمانان و شركگرايان عرب از ديرباز عادت كرده بودند كه در انجامدادن طواف يا وظايف ديگر، روى به كعبه داشته باشند، و خدا اراده فرمود آنان را برخلاف عادتشان موظّف سازد؛ از اين رو، بعد از آنكه نمازگزاردن بهسوى بيتالمقدّس يك جريان طبيعى شد، دستور تغيير قبله رسيد تا هر دو موضوع آزمونى باشد براى پيروان راستين قرآن و پيامبر(ص)، و ايمانآوردگان واقعى از سستايمانها بازشناخته شوند.
«و كذلك جعلناكم امّةً وسطاً»
و بدينگونه شما را [اى امّت محمّد!] امّتى ميانه قرار داديم
خداى جهانآفرين در اين آيه شريفه، امتياز و برترى امّت پيامبر(ص) را - اگر براستى به مسئوليت خويش آگاه و عامل باشند - ترسيم مىكند.
به اعتقاد مفسّران، «كاف» در واژه «وكذلك» متعلّق به جمله «يهدى من يشاء الى صراطٍ مستقيمٍ» است كه در آيه پيش قرار دارد. با اين بيان، معناى آيه چنين مىشود: «خداوند هر كه را بخواهد و شايسته بداند، به راه راست و درست راه مىنمايد، همانگونه كه شما را اى مردم باايمان! امّت معتدل و ميانه قرار داد».
آرى؛ آفريدگار هستى در اين آيه شريفه بروشنى پيام مىدهد كه امّت محمّد(ص) را امّتى واسط ميان پيامبر(ص) و جهانيان قرار داده است.
چرا؟
خداوند در اين آيه شريفه امّت اسلام را با ويژگى اعتدال وصف مىكند؛ درحاليكه بسيارى از آنان معتدل نيستند و دچار آفت افراط و تفريطاند؛ پس چرا خدا اينان را اينگونه وصف مىكند؟
پاسخ
منظور آيه شريفه اين نيست كه تمامى افراد اين امّت در همه عصرها و نسلها معتدل هستند و به اين ويژگى آراستهاند، بلكه مقصود اين است كه اسلام دين اعتدال است، و بر اين اساس، خداوند پيروان راستين آن را مردمى معتدل، ميانه و منطقى قرار داده است. بعلاوه، در هر عصر و نسلى، درميان امّت اسلام، هستند كسانى دربرابر افراطكاران و تفريطكاران كه به ويژگى اعتدال آراسته باشند. و اين آيه، آنان را وصف مىكند.
افزون بر آنچه آمد، در روايات رسيده بصراحت ذكر شده است كه «امّت ميانه»، پيشوايان و امامان نور(ع) هستند؛ آنانند كه از هر نوع تندروى و كندروى و لغزش و خطا پاك و پاكيزهاند، و الگو و سمبلى هستند براى جهانيان. براى نمونه:
1. از پنجمين امام نور(ع) نقل كردهاند كه فرمود:
«نحنالأمّةالوسط، و نحن شهداءُاللّه على خلقه و حجّته فىارضه.»
ما امّتى ميانه هستيم؛ و ماييم گواهان خدا بر مردم و حجّت او در روى زمين و در چشمانداز عصرها و نسلها.
2. و در بيان ديگرى فرمود:
«الينا يرجعالغالى و بنايلحق المقصّر.»(272)
افراطكارانى كه در زندگى خويش دچار آفت غلوّ و تندروى شدهاند، بهسوى ما باز مىگردند و تفريطكاران نيز بايد به راه و رسم ما روى آورند و به ما بپيوندند تا راه اعتدال را بازيابند.
3. از امير مؤمنان(ع) نيز نقل كردهاند كه فرمود:
«اِنّاللَّه تعالى ايانا عنّى بقوله «لتكونوا شهداء علىالنّاس» فرسولاللَّه شاهد علينا و نحن شهداءاللَّه على خلقه... و نحنالّذين قالاللَّه: و كذلك امّةً وسطاً...»
خدا در سخن خويش كه فرمود: «و بدينگونه شما را امّتى ميانه قرار داديم تا بر مردم نمونه و گواه باشيد»، ما خاندان وحى و رسالت را درنظر داشت؛ از اين رو است كه پيامبر(ص) گواه و سرمشق بر ماست و ما گواه و سرمشق براى جهانيان؛ ماييم حجّتهاى خدا بر بندگانش و راهنمايان آنان در روى زمين؛ و خطاب اين آيه شريفه كه فرمود: «و كذلك جعلناكم امّةً وسطاً...».
«لتكونوا شهداء علىالنّاس»
تا بر مردم نمونه و گواه باشيد
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:
1. بعضى مىگويند: منظور اين است كه شما امّت پيامبر(ص) بر رفتار و عملكرد عادلانه و يا ظالمانه جهانيان گواه باشيد؛ درست نظير اين آيه شريفه كه مىفرمايد:
«... وَجىَ بِالنَّبِيّينَ وَالشُّهَداءِ...»(273)
... و پيامبران و گواهان را در روز رستاخيز بياورند...
و نيز اين آيه شريفه كه مىفرمايد:
«... وَ يَوْمَ يَقُومُ الْاَشْهادُ.»(274)
... و روزى كه گواهان برمىخيزند تا گواهى دهند.
يكى از دانشوران با الهام از قرآن در اينباره مىگويد: شاهدان اعمال در روز رستاخيز چهار دسته خواهند بود: فرشتگان، پيامبران، امّت راستين محمّد(ص) و اعضا و جوارح انسانها، همانگونه كه آيه شريفه مىفرمايد:
«يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ اَلْسِنَتُهُمْ وَ اَيْديهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ.»(275)
روزى كه زبانها و دستها و پاهاى آنان بر عملكردشان گواهى مىدهند.
2. برخى مىگويند: منظور از اين جمله از آيه شريفه اين است كه: شما امّت محمّد(ص) الگو و نمونه براى مردم باشيد تا آنها حقايق دين را در رفتار و كردار خداپسندانه شما بنگرند و واقعيات برايشان آشكار شود؛ و پيامبر(ص) نيز سمبل شما باشد تا درپرتو بيان و عملكرد خود تعاليم و مفاهيم دين را براى شما روشن سازد. و به فرد از اين جهت گواه مىگويند كه موضوع را بروشنى ترسيم مىكند.
3. و پارهاى نيز مىگويند منظور اين است كه: شما امّت پيامبر(ص) گواه پيامبران پيشين و امّتهاى آنان باشيد؛ تا بدينوسيله مشخّص شود كه آيا پيامبران، پيام خدا را بروشنى به امّت رساندند و امّتها چگونه با پيام خدا روبرو شدند.
ديدگاه سوّم چندان جالب بنظر نمىرسد، مگر اينكه گفته شود پيامبر گرامى(ص) چگونگى پيامرسانى پيامبران را براى امّت خويش بيان مىكرد و حقپذيرى يا حقستيزى امّتها را براى درسآموزى مردم روشن مىساخت.
«و يكونالرّسول عليكم شهيداً»
و پيامبر [نيز] گواه و سرمشق شما باشد
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، عدّهاى گفتهاند: منظور اين است كه پيامبر(ص) راهنماى شما باشد؛ و گروهى نيز «على» را در واژه «عليكم» بهمفهوم «لام» گرفته و گفتهاند: مقصود اين است كه: پيامبر(ص) در روز رستاخيز بهسود شما گواهى مىدهد.
«و ما جعلناالقبلةالّتى كنت عليها»
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، بعضى از مفسّران، «كنت عليها» را بهمفهوم «انت عليها» گرفتهاند؛ همانگونه كه «كنتم خير امّةٍ» را معادل «انتم خير امّةٍ» دانستهاند. با اين بيان، معناى آيه چنين مىشود: «و ما آن قبلهاى را كه اينك مقرّر كردى، تغيير نداديم؛ مگر اينكه كسانى كه از پيامبر پيروى مىكنند، از كسانى كه به جاهليت بازمىگردند، بازشناخته شوند.
امّا بهنظر ما، تفسير درست آيه همان است كه «كنت عليها» در معناى خودش باشد و گفته شود: «و قبلهاى را كه پيشتر بر آن بودى، تغيير نداديم و تو را از نماز بر بيتالمقدّس باز نداشته و متوجّه كعبه نساختهايم جز اينكه با اين آزمون آنان را كه از پيامبر پيروى مىكنند، از كسانى كه به جاهليت باز مىگردند، مشخّص سازيم».
«الّا لنعلم من يتّبعالرّسول ممّن ينقلب على عقبيه»
با توجّه به اين واقعيت كه خدا از همه رويدادها پيش از رخ دادن آنها آگاه است، در تفسير اين جمله، چهار ديدگاه طرح شده است:
1. پارهاى از مفسّران مىگويند منظور اين است كه: پيامبر(ص) و مؤمنان كه بندگان شايستهكردار ما هستند، بدانند كه چه كسى از پيامبر پيروى مىكند و چه كسى به جاهليت بازمىگردد. از اين ديدگاه، منظور از «ما» در آيه شريفه، گروه بندگان شايسته ما است. اين گفته بسان سخنان يك فرمانروا است كه مىگويد: ما اين شهر را فتح كرديم تا فلان كار را انجام دهيم؛ گرچه مسلّم است كه خود او فتح نكرده، بلكه اين فتح و پيروزى بهدست گروه و سپاه او صورت گرفته است.
2. عدّهاى گفتهاند منظور اين است كه «ما قبله را تغيير داديم تا آنچه را خود مىدانستيم، در خارج تحقّق يابد».
3. به اعتقاد دستهاى ديگر، منظور اين است كه ما براى آزمون بندگان خويش، بسان انسانهاى عادى عمل كرديم؛ چرا كه اگر خداى جهانآفرين با بندگان خود پيش از آنكه آزمون شوند، طبق آگاهى خود عمل كند، به آنان ستم كرده است.
4. و گروهى از دانشمندان ازجمله سيّد مرتضى معتقدند با توجّه به اينكه واژه «لنعلم» متكلّم معالغير است، مفهوم آيه چنين مىشود: «ما چنين كرديم تا خود و ديگران بدانيم...». روشن است كه آگاهى و دانشى كه پيش از تحقّق عمل باشد، تنها دانش خداست؛ و علم و آگاهى ديگران، پس از تحقّق خارجى عمل، پديد مىآيد.
به عقيده مؤلّف، ديدگاه چهارم با ظاهر آيه تطبيق مىكند.
و امّا در تفسير «ممّن يتّبعالرّسول» (كسانى كه از پيامبر پيروى مىكنند)، ابهامى نيست؛ لكن در اينكه چه كسانى به جاهليت برمىگردند، بحث هست:
1. به اعتقاد بعضى، آنان كه بهدليل ناآگاهى از حكمت و مصلحت تغيير قبله از بيتالمقدّس به كعبه، از اسلام روى برتافتند و راه ارتداد را درپيش گرفتند.
2. و بهنظر برخى ديگر، كافران؛ يعنى همانان كه در حالت كفر زندگى مىكردند. و وصف آنان در حالت كفر به عقبگرد، بدان جهت است كه از ديدگاه قرآن، ايمان و هدايت پيشرفت محسوب مىشود و كفر و گمراهى، عقبگرد.
به همين دليل است كه در آيات ديگر، كافر با «ادبار» يا عقبگرد از حق و پشت كردن به تكامل و تعالى وصف مىشود؛ بعنوان مثال:
«ثُمَّ اَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ.»(276)
پس روى گردانيد و گردنكشى كرد.
«و ان كانت لكبيرةً الّا علىالّذين هدىاللّه»
گرچه اين جز بر كسانى كه خداوند آنان را راه نمود، دشوار بود
به اعتقاد برخى، ضمير «كانت» به «قبله» برمىگردد، و معناى آيه چنين مىشود: «هرچند قبله سنگين بود»؛ امّا عدّهاى ديگر از دانشمندان برآنند كه اين ضمير به «تحويله» يعنى تغيير قبله برمىگردد، چرا كه آنچه براى آنان گران مىآمد، تغيير قبله بود، نه خود آن؛ و پارهاى را نيز اعتقاد بر آن است كه ضمير مذكور به «نماز» برمىگردد.
«و ما كاناللّه ليضيع ايمانكم»
و خدا برآن نيست كه ايمان شما را تباه سازد
اين جمله از آيه شريفه درحقيقت پاسخ گروهى است كه مىگفتند: با تغيير قبله، تكليف اعمالى كه بهجانب بيتالمقدّس و قبله نخست انجام داديم، چه مىشود؟ و جواب مىشنوند كه آن كارها نه تباه است و نه بدون پاداش؛ زيرا خداوند هرگز برآن نيست كه كارهاى شايسته كسى را تباه سازد.
بعضى گفتهاند: اين جمله پاسخ كسانى است كه مىگفتند: با تغيير قبله، عبادت شخصيتهاى باايمانى چون «اسعدبن زراره» كه اينك جهان را بدرود گفتهاند، چه مىشود؟ جواب آمد كه خداوند بر آن نيست كه عبادتها و نمازهاى كسانى را كه بهسوى قبله نخست انجام گرفته است، تباه سازد.
به اعتقاد مؤلّف، چنانچه واژه «ايمان» در آيه شريفه را بهمفهوم تصديق و باور بگيريم نه بهمعناى كارهاى شايسته يا عبادت، معناى آيه چنين مىشود: «خدا هرگز بر آن نيست كه باور و تصديق شما درمورد قبله را تباه سازد و بدون پاداش گذارد».
پارهاى معتقدند: از آنجا كه خدا مىدانست موضوع تغيير قبله از بيتالمقدّس به كعبه براى بسيارى گران است، به همين جهت پاداش پرشكوهى را كه براى ايمانآوردگان مقرّر فرموده است، يادآورى مىكند تا همگان با خشنودى و رضايت قبلى از پيامبر(ص) پيرو كنند.
و گروهى ديگر همچون «ابوالقاسم بلخى» مىگويند: اين يادآورى در آيه شريفه بدين علّت صورت گرفت كه تغيير قبله درحقيقت امتياز و پاداشى براى مردم باايمان بود؛ زيرا آنان مردمى بودند كه در آغاز كار برخلاف راه و رسم جامعه خود، به فرمان خدا بيتالمقدّس را بعنوان قبله پذيرفتند، و دستور پروردگار را بر تمايل قلبى خويش ترجيح دادند؛ و اينك ثمره شيرين آن ايمان و اطاعت اين است كه از اين پس بهسوى مكان پرقداست و محبوبشان كعبه نماز گزارند.
«انّاللّه بالنّاس لرؤفٌ رحيمٌ»
چرا كه خداوند نسبت به مردم پرمهر و بخشايشگر است
واژه «رؤُف» بهمعناى شدّت مهر و محبّت است؛ و در كنار هم قراردادن دو واژه «رؤُف» و «رحيم»، بيانگر اين واقعيت است كه خدا پاداش بايسته مردم را به آنان ارزانى مىدارد و ذرّهاى از كردارهاى شايسته آنان را تباه نمىسازد.
برداشت نادرست
عدّهاى از دانشمندان اهل سنّت برآنند كه اين آيه شريفه دليل بر حجّيت اجماع
امّت است؛ چرا كه خداوند در اين آيه شريفه، امّت مسلمان را به عدالت و دادگرى وصف مىكند؛ و روشن است كه وقتى امّتى عدالتپيشه باشند، گواهى آنان مورد قبول است.
اين برداشت از آيه شريفه، در عالم واقع نادرست است؛ زيرا چنين تفسيرى هنگامى مىتواند درست باشد كه تكتك افراد جامعه و امّت عدالتپيشه باشند؛ درحاليكه در ميدان عمل خلاف آن آشكار است و نمىتوان آيه را به همه افراد امّت منطبق ساخت؛ و اگر بگوييم آيه همانگونه كه روايات مىگويد، بر برخى از افراد امّت حمل مىشود، چه بهتر كه بر پيشوايان معصوم و امامان نور(عليهمالسّلام) حمل شود؛ بنابراين، منظور آيه شريفه، بعضى امامان اهل بيت است.
جواز نسخ
آيه شريفه نشانگر آن است كه خداى جهانآفرين هرگاه اراده كند، بنابه حكمت و مصلحت، قانون يا مقرّراتى را برمىدارد و دستورها و احكام جديدى را جايگزين آنها مىسازد؛ همانگونه كه در قرآن شريف بصراحت ذكر شده است كه قبله مسلمانان، نخست بيتالمقدّس بود و بعد از مدّتى مقرّر شد كه بهطرف كعبه نماز گزارند. و اين را در اصول، نسخ مىگويند.
وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنتَ عَلَیْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ وَإِن کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِیمٌ
143 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :142
قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ
144 - ترجمه
144. ما [نگاههاى انتظارآميزت براى فرود وحى و] گردانيدن چهرهات بهسوى كرانههاى آسمان را نيك مىبينيم؛ پس اينك تو را بهجانب قبلهاى كه از آن خشنود خواهى شد، بازمىگردانيم؛ از اين رو، [اى پيامبر!] چهره خويش را بهسوى مسجدالحرام كن؛ و [شما نيز اى ايمانآوردگان!] هر كجا بوديد، چهره خود را بهطرف آن [مكان پرمعنويت] بگردانيد؛ و بىترديد كسانى كه به آنان كتاب آسمانى داده شده است، خوب مىدانند كه اين [تغيير قبله] ازسوى پروردگارشان [بجا و] بحق است؛ و خدا از آنچه [آنان براى پوشيدن حق] انجام مىدهند، غافل نيست.
145. و [تو اى پيامبر!] اگر هرگونه نشانه [و معجزه] اى براى كسانى كه كتاب به آنان داده شد، بياورى، [بازهم] قبله تو را پيروى نمىكنند؛ و تو [نيز ]هيچگاه قبله آنان را پيروى نخواهى كرد؛ و خود آنان [نيز ]پيرو قبله يكديگر نيستند؛ و اگر تو پس از [اين] دانشى كه [در پرتو وحى] برايت آمد، از هوسهاى آنان متابعت كنى، در آنصورت بىهيچ شكّى از ستمكاران خواهى بود.
نگرشى بر واژهها
ترى: مأخوذ از «رؤيت» كه به ديدن چشم گفته مىشود و گاه درمورد علم نيز بكار مىرود.
«تقلّب» به حركت جسم در جهات گوناگون اطلاق مىشود.
«فلنولّينّك»: پس چهرهات را بهسوى قبله مورد نظر باز مىگردانيم.
«رضا»: خشنودى خاطر.
«شطر»: جانب، طرف، و به نيمى از هر چيز نيز گفته مىشود.
«حق»: ثابت، استوار، نصيب و بهره، درست و پايدار.
شأن نزول
در اين مورد مفسّران آوردهاند كه:
دوستداشتنىترين قبله براى پيامبر گرامى(ص)، «كعبه» و خانه پرمعنويت خدا بود؛ به همين جهت به فرشته وحى فرمود: خوش دارم كه خداى پرمهر قبلهاى مستقل غير از قبلهاى كه اينك بهسوى آن نماز مىگزارم و يهود نيز بهجانب آن عبادت مىكنند، براى اُمّت و آيين من قرار دهد.
فرشته وحى پاسخ داد: تو نيك مىدانى كه من نيز بسان ديگر بندگان خدا، بنده و پيامرسان پروردگارم و از خود برنامه و اختيارى ندارم؛ از اين رو، شما كه در بارگاه او عزيزترين و گرامىترين بندگانى، دعا كن و از خدا بخواه؛ اميد كه خواستهات را برآورد.
فرشته وحى رفت؛ بعد از آن، پيامبر(ص) بدان اميد كه فرشته بازآيد و پيامى درمورد خواستهاش از خدا بياورد، چشم بر كرانههاى آسمان مىدوخت و در انتظار وحى بود كه ناگهان پيامرسان خدا فرود آمد و اين آيه شريفه را آورد كه: «قد نرى تقلّب وجهك فىالسّماء...»
تفسير
روى سخن در آيه شريفه نخست اين فصل نيز همچون چند آيه قبل، پيامبر گرامى(ص) است؛ و موضوع آن نويددادن درمورد تغيير قبله و برآوردهشدن خواسته آن حضرت است.
«قدنرى تقلّب وجهك فىالسّماء»
درباره چشمدوختن پيامبر(ص) بر كرانههاى آسمان و نگاههاى انتظارآميزش، دو نظر ارائه شده است:
1. برخى بر اين اعتقادند كه بدان دليل آن حضرت چشم بر كرانههاى آسمان داشت و در انتظار پيام و پيامرسان خدا بود كه به او درمورد رسيدن پيام تغيير قبله وعده داده شده بود؛ درست بسان منتظر چشم به راهى كه در آتش انتظار، قرار و آرام ندارد.
2. و بعضى ديگر برآنند كه: پيامبر(ص) بسيار مشتاق بود كه قبله آيين و امّت او كعبه باشد؛ امّا از آنجا كه كارهاى خدا حكيمانه و دستوراتش براساس مصلحت است، چيزى برزبان نمىآورد و اين تقاضا را حتّى در قالب دعا و نيايش نيز نمىگفت؛ چرا كه پيامبران تا هنگامى كه رضايت و خشنودى خدا را در كارى احساس نكنند، در آن باره تقاضا هم نمىكنند.
مفسّران در اين خصوص كه چرا پيامبر گرامى(ص) دوست داشت قبله دين و امّت او تغيير كند و خداوند بجاى بيتالمقدّس، كعبه را قبله او قرار دهد، نظرهايى ارائه دادهاند:
1. گروهى ازجمله ابن عبّاس معتقدند كه علّت علاقه پيامبر(ص) اين بود كه «كعبه»، قبله ابراهيم(ع) - پدر توحيدگرايان - و پدر خود پيامبر(ص) بود.
2. و عدّهاى بر اين عقيدهاند كه اين خواسته قلبى بدان دليل بود كه يهود هماره آن حضرت را سرزنش مىكردند و مىگفتند: محمّد با دين و آيين ما ناسازگار است، امّا بر قبله ما نماز مىخواند.
و گاه مىگفتند: محمّد و يارانش قبلهاى نمىشناختند؛ ما آنان را بهسوى قبله رهنمون شديم.
3. و دستهاى نيز مىگويند: از آنجا كه عرب كعبه را بسيار دوست مىداشت و در احترام آن خيلى كوشا بود، قبلهبودن آن به خودىخود دلها را بهسوى اسلام جلب مىكرد؛ و پيامبر(ص) نيز بدان دليل كه در هدايت مردم قرار و آرام نداشت، مشتاق بود كعبه بعنوان قبله براى او برگزيده شود.
به اعتقاد مؤلّف، همه ديدگاهها قابل جمع است و ممكن است گفته شود كه پيامبر(ص) بخاطر همه اين موارد، خواهان تغيير قبله بود.
«فلنولّينّك قبلةً ترضيها»
پس آماده باش كه تو را بهجانب قبلهاى كه از آن خشنود خواهى شد، برگردانيم
روشن است كه مقصود اين آيه شريفه، تمايل قلبى آن حضرت به قبله جديد است؛ و اين بدان معنا نيست كه از بيتالمقدّس و قبله نخستين اسلام ناخشنود باشد.
«فولّ وجهك شطرالمسجدالحرام»
از اين رو، چهرهات را بهسوى مسجدالحرام كن
منظور از اين جمله اين است كه روى به قبله جديد بياور؛ چرا كه «وجه» هر چيز به خود آن گفته مىشود.
پارهاى نيز برآنند كه «وجه» همان چهره است و با گردانيدن چهره بهسوى قبله جديد، فرمان خدا تحقّق مىيابد.
ازسوى ديگر، يكى از معانى «شطر» نصف است؛ كه با اين معنا، مىتوان گفت: خداوند به پيامبر(ص) دستور داد كه: روى به نيمى از مسجدالحرام بياور؛ تا بدينوسيله دربرابر كعبه قرار گيرد. امّا بهنظر همه مفسّران، اين سخن اساس و پايهاى ندارد.
«و حيث ما كنتم فولّوا وجوهكم شطره»
و شما اى مردم باايمان! در هركجا بوديد، بر امواج دريا يا خشكى، دشتها و صحراها يا كوهستانها، روى خود را بهسوى مسجدالحرام برگردانيد و به آن سو نماز بخوانيد.
بنظر مىرسد خطاب بخش آغازين اين آيه شريفه - «...فولّ وجهك...» - پيامبر(ص) باشد و قسمت بعدى آن - «...و حيث ما كنتم...» - امّت اسلام؛ چرا كه اگر در اين آيه شريفه تنها مورد اوّل ذكر مىشد، ممكن بود اين پندار پيش مىآمد كه روىآوردن به كعبه و مسجدالحرام، ويژه پيامبر(ص) باشد، نه همه امّت در همه عصرها و نسلها.
از ابن عبّاس نقل كردهاند كه: همه خانه كعبه، قبله است؛ و قبله خود كعبه، «درب» آن است. خانه كعبه، قبله كسانى است كه در مسجدالحرام نماز مىگزارند؛ و مسجدالحرام قبله كسانى است كه در «حرم» هستند؛ و «حرم» قبله جهانيان است.
به اعتقاد مؤلّف، اين ديدگاه با ديدگاه علماى ما كه مىگويند «حرم، قبله جهانيان است»، هماهنگ است.
«و انّالّذين اوتواالكتاب ليعلمون انّهالحقّ من ربّهم»
و بىگمان كسانى كه به آنان كتاب آسمانى داده شد، مىدانند كه اين دگرگونى و تغيير قبله بحق و ازجانب پروردگارشان بوده است
منظور از دريافتدارندگان كتاب، دانشمندان يهود و نصارا هستند كه دانش و آگاهى از كتاب به آنان اعطا شده است و نشانهها و اوصاف پيامبر اسلام(ص) و نويدِ آمدنش را مىدانند. همچنين با اطّلاع از كتابهاى آسمانى پيشين مىدانند كه تغيير قبله درست است و براساس فرمان خدا انجام پذيرفته است؛ چرا كه آنان ضمن دريافت نويدِ آمدن پيامبر اسلام(ص) پى بردهاند كه ازجمله ويژگيهاى آن حضرت آن است كه بهسوى دو قبله نماز مىگزارد.
در روايت آمده است كه بههنگام تغيير قبله به فرمان خدا، برخى از دانشمندان يهود و نصارا با سمپاشى بسيار برضدّ پيامبر(ص) گفتند: «هرگز خدا تو را به اين موضوع دستور نداده است. تو خود مدّتى بهطرف بيتالمقدّس نماز گزارده و اينك بهجانب كعبه رو آوردهاى». و در اين شرايط بود كه اين آيه شريفه فرود آمد و روشن ساخت كه: «آنان بااينكه مىدانند تغيير قبله حق است و ازجانب پروردگارت، با اينحال اين ياوههاى ناروا را مىبافند و به تو تهمت مىزنند».
«و مااللّه بغافلٍ عمّا يعملون»
و خدا از آنچه آنان براى كتمان حقيقت و گمراهساختن بندگانش انجام مىدهند، بىخبر نيست و از بافتههاى دروغينى كه براى پوشيدهداشتن ويژگيهاى آخرين پيامبر خدا برزبان مىرانند و مخالفتهايى كه با او مىكنند، آگاه است.
اين جمله از آيه شريفه نشانگر آن است كه منظور از «الّذين اوتواالكتاب»، نه همه يهود و نصارا، بلكه گروهى از آنان است كه با هماهنگى هم به چنين گناهى دست مىيازيدند؛ چرا كه همداستانشدن عدّهاى براى ساختن دروغ يا اتّهامزدن به فرد و دستهاى آسان است، امّا همدلشدن يك جامعه و يك ملّت ممكن نيست.
دو نكته درمورد اين آيه شريفه
1. با بيانى كه ترسيم شد، روشن مىشود كه آيه شريفه، نماز و روىآوردن به بيتالمقدّس بعنوان قبله را نسخ مىكند.
ابن عبّاس در اين باره مىگويد: نخستين دستورى كه از قرآن شريف نسخ شد، موضوع قبله است؛ و قتاده مىگويد: اين آيه شريفه، آيه پيشين را - كه بر روىآوردن بهطرف بيتالمقدّس دلالت داشت(277) - نسخ مىكند.
يكى از مفسّران مىگويد: تغيير قبله از مواردى است كه در آن، «سنّت» ازطريق قرآن نسخ شده است. و اين سخن درستى است؛ چرا كه در قرآن آيهاى نداريم كه بيتالمقدّس را بعنوان قبله معرفى كرده باشد و اين موضوع از سنّت پيامبر(ص) دريافت شده است.
2. عدّهاى معتقدند كه اين آيه شريفه، آيه ديگرى را كه مىفرمايد: «...فَاَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُاللَّهِ...»(278) نيز نسخ مىكند. امّا اين پندار بهنظر ما صحيح نيست؛ چرا كه طبق روايات رسيده از پنجمين و ششمين امام نور(ع)، اين آيه درمورد نمازهاى نافله بههنگام سفر است و هيچ ارتباطى با موضوع تغيير قبله ندارد.
«ولئن اتيتالّذين اوتواالكتاب بكلٍ آيةٍ ماتبعوا قبلتك»
و اگر هر نشانه و برهانى براى اهل كتاب بياورى، [باز هم] از قبله تو پيروى نخواهند كرد
در ابتداى اين آيه شريفه، ازنظر معنا و مفهوم، سوگند مستتر است و پيام آن چنين است: «به خداى سوگند، اگر براى اهل كتاب بويژه آن گروه از آنان كه به آفت حقستيزى و تعصّب گرفتارند، هر نشانه و معجزهاى بياورى، قبله تو را نخواهند پذيرفت».
برخى برآنند كه مقصود آيه شريفه اين است كه به خداى تو ايمان نخواهند آورد و دين و كتاب و رسالت تو را نخواهند پذيرفت.
«و ما انت بتابعٍ قبلتهم»
و تو نيز از قبله آنان پيروى نخواهى كرد
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:
1. عدّهاى معتقدند منظور اين است كه پس از فرود اين آيه، قبله مردم باايمان و توحيدگرا براى هميشه كعبه خواهد بود و اين حكم نسخ نخواهد شد.
2. گروهى ديگر بر اين عقيدهاند كه برابرقرارگرفتن دو جمله «نه آنان قبله تو را پيروى خواهند كرد» و «نه تو قبله آنان را» نشانگر آن است كه نه آنان از حقستيزى خود بازخواهند ايستاد، و نه تو از حقّ و رساندن پيام حق، دست خواهى شست، و پيكار حقّ و باطل ادامه خواهد داشت.
3. بعضى از مفسّران مىگويند: منظور اين است كه تو نمىتوانى با فراخوان بهسوى قبله و آيين و خدايت، ميان دو گروه يهود و نصارا صلح و صفا برقرار سازى؛ چرا كه دستهاى بهجانب ولادتگاه مسيح(ع) روى مىآورند و جماعتى بهطرف بيتالمقدّس.
4. و برخى نيز برآنند كه اين جمله، پاسخى قطعى به وسوسهها و اميدهاى پوچ يهود است كه سمپاشى مىكردند پيامبر اسلام(ص) باز هم بيتالمقدّس را قبله خويش قرار خواهد داد.
«و ما بعضهم بتابعٍ قبلة بعض ٍ»
و خود آنان نيز پيرو قبله يكديگر نخواهند بود
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، سه نظر ارائه شده است:
1. عدّهاى مىگويند: منظور اين است كه نه همه يهود به آيين عيسى(ع) خواهند گراييد و نه تمامى پيروان عيسى(ع) به آيين موسى(ع)؛ و نه همه اهل كتاب به قرآن و اسلام ايمان خواهند آورد. و اين يكى از آيندهنگريها و خبرهاى غيبى قرآن است.
2. گروهى ديگر برآنند كه اهل كتاب از سر خودخواهى و حقستيزى مىگفتند: بيتالمقدّس قبله پيامبران پيشين است و بايد همچنان قبله جهانيان و همه آيينهاى آسمانى باقى بماند؛ از اين رو، آيه به آنان پاسخ مىدهد كه چنين پندارى بىاساس است؛ چرا كه ممكن است خداوند بنابه حكمت و مصلحت، براى هر ملّتى قبلهاى قرار دهد.
3. و پارهاى نيز مىگويند: ظاهر آيه شريفه نشانگر اين حقيقت است كه هيچيك از دو گروه يهود و نصارا از قبله و آيين ديگرى پيروى نخواهند كرد؛ و دليلى ندارد كه از ظاهر آيه دست برداريم و خود را به زحمت بيفكنيم.
«و لئناتّبعت اهوائهم من بعد ماجائك منالعلم انّك اذاً لمنالظّالمين»
و هرگاه پس از اين آگاهى و دانشى كه برايت آمده است، باز هم بخواهى در راه هدايت آنان، ازپى هوسهايشان بروى، در آنصورت از ستمكاران خواهى بود
روى سخن اين آيه شريفه، پيامبر اسلام(ص) است و در تفسير آن، چهار نظر ارائه شده است:
1. بعضى از مفسّران معتقدند كه خطاب اين آيه شريفه درحقيقت امّت است، و هشدار به آنان كه ازپى هواهاى يهود و نصارا رفتن، كيفرى سخت بهدنبال خواهد داشت.
2. برخى مىگويند: منظور اين است كه «اى پيامبر! اگر تو به انگيزه مسالمت و مدارا با آنان و به اميد هدايتپذيرى و ايمانشان، از هواهاى آنان پيروى كنى، به خود ستم روا داشتهاى؛ زيرا ما به تو اعلان كرديم كه آنان هرگز حق را نخواهند پذيرفت».
3. عدّهاى بر اين اعتقادند كه آيه شريفه با اين بيان، در مقام نشاندادن تباهى راه و رسم تحريفشده و بىاساسبودن دين آنهاست.
4. و گروهى نيز بر اين انديشهاند كه ظاهر و معناى آيه، هشدارى است به پيامبر گرامى(ص) كه در موضع عادلانه خويش با آنان استوار باشد و به آنها اعتماد نكند.
منظور از دانش در اين جمله از آيه شريفه، وحى الهى و آگاهى برخاسته از آن است؛ و پارهاى نيز گفتهاند منظور اين است كه: «اينك كه درپرتو وحى دانستى تغيير قبله و راه و رسم تو صحيح است، اگر بازهم از آنان و هواهايشان پيروى كنى، از ستمكاران خواهى بود».
دو نكته
از اين آيه شريفه دو نكته ديگر نيز دريافت مىشود:
نخست اينكه: هشدار و تهديد با شرطى كه خداوند مىداند، هرگز تحقّق نخواهد يافت؛ آنچنانكه در اين آيه شريفه ذكر شده است كه: «و لئناتّبعت اهوائهم...» و يا در اين آيه شريفه كه:
«وَلَقَدْ اُوحِىَ اِلَيْكَ وَ اِلَىالَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ اَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَالْخاسِرينَ.»(279)
هان اى پيامبر! به تو و به كسانى كه پيش از تو بودند، وحى شده است كه اگر شرك ورزيد، بىترديد عملكردتان نابود خواهد شد و شما از زيانكاران خواهيد شد.
آرى؛ در اين دو آيه شريفه خداوند به پيامبرش هشدار مىدهد كه اگر از اهل كتاب پيروى كند يا شرك ورزد، در آنصورت از ستمكاران خواهد بود و عملكردش تباه خواهد شد؛ و اين در حالى است كه خود مىداند اين شرطها تحقّق نخواهد يافت.
نكته ديگرى كه از اين آيه شريفه دريافت مىشود، اين است كه برخلاف پندار برخى، اگر خداوند همه مهر و لطف خويش را درمورد كافران حقستيز ارزانى دارد، باز هم آنان ايمان نخواهند آورد؛ چرا كه مىفرمايد:
«وَ لَئِنْ اَتَيْتَالَّذينَ اُوتُواالْكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ ماتَبِعُوا قِبْلَتَكَ...»
و اگر هر آيه و معجزهاى براى اهل كتاب بياورى، باز هم از قبله و آيين برحقّ تو پيروى نخواهند كرد...
در قرآن شريف، از اينگونه آيات كه بصورت شرط آمده و روى سخن آنها با پيامبر گرامى(ص) است، بسيار است؛ و از آنها، اين سه درس بزرگ دريافت مىشود:
اوّل اينكه همگان اين اصل اساسى را دريابند كه مردم دربرابر قانون يكسانند و هيچ تبعيض و تفاوتى از اين نظر بين آنها وجود ندارد.
دوّم اينكه انسانهاى خردمند با مشاهده هشدار به پيامبر(ص)، حساب كار خويش را بكنند و از مرزهاى مقرّرات خدا نگذرند.
و سوّم اينكه پيامبر(ص) آنچه مىآورد، ازجانب خداست، نه از نزد خود.(280)
وَلَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ بِکُلِّ آیَةٍ مَّا تَبِعُوا قِبْلَتَکَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِینَ
145 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :144
صفحه : 22
بزرگتر
کوچکتر
بدون ترجمه
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
تصویر
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
142 - ترجمه 142. بزودى مردم سبكمغز خواهند گفت: «چه چيزى آنان را از قبلهاى كه بر آن بودند [و بهسوى آن نماز مىخواندند]، رويگردان ساخت؟» [هان اى پيامبر!] بگو: «خاور و باختر از آنِ خداست؛ [و او] هر كس را بخواهد [و شايسته بداند]، به راه راست راه خواهد نمود.» 143. و بدينگونه [كه شما را به راه راست راه نموديم،] شما را امّتى [معتدل و] ميانه قرار داديم؛ تا بر مردم گواه [و نمونه] باشيد؛ و پيامبر [هم] بر شما گواه [و الگو] باشد. و قبلهاى را كه [مدّتى] بر آن بودى، مقرّر نكرديم، جز براى آنكه كسى را كه از پيامبر پيروى مىكند، از آن كس كه واپس مىگرايد، مشخّص [و معلوم] سازيم؛ گرچه [ اين تغيير قبله] جز بر كسانى كه خدا [آنان را] راه نموده، سخت گران بود؛ و خدا هرگز بر آن نبود كه ايمان [و عبادتهاى ]شما را [تباه و] ضايع گرداند؛ چرا كه خدا [نسبت] به مردم رئوف و مهربان است. نگرشى بر واژهها «سفيه»: بيخرد، نادان، سبكمغز. «ولّاهم»: روى برگرداند. «قبله»: جهتى كه انسان بهجانب آن نماز مىگزارد. «وسط»: عدل و داد. «عقب»: پاشنه پا «ينقلب على عقبيه»: كسى كه از توحيد به شرك عقبگرد كند. «ضايع»: تباه. تفسير در آيات گذشته، از گزافهگوييها و نژادپرستيهاى يهود سخن بميان آمد؛ و اينك در اين آيات، بافتههاى بىاساس آنان و شركگرايان ذكر مىشود. «سيقولالسّفهاء منالنّاس ما ولّاهم عن قبلتهمالّتى كانوا عليها» بزودى مردم كمخرد و نادان خواهند گفت: چه چيزى آنان را از قبلهاى كه بر آن بودند و بر آن نماز مىخواندند، رويگردان ساخت؟ منظور از «آنان»، مردم باايمان هستند؛ و قبلهاى كه بر آن بودند، بيتالمقدّس است. در اينكه اين اشكالتراشان چه كسانى بودند، ديدگاهها متفاوت است: 1. گروهى ازجمله ابن عبّاس برآنند كه منظور، يهود بودند. 2. عدّهاى مىگويند: بهانهجويان و اشكالتراشان، شركگرايان عرب بودند؛ همانان كه وقتى پيامبر گرامى(ص) به فرمان خدا از بيتالمقدّس بهجانب كعبه نماز گزارد، زبان به عيبتراشى گشودند و گفتند: چرا نخست از مكّه و كعبه كه قبلهگاه پدرى عرب است، رو به بيتالمقدّس نهاد، و اينك دگرباره از آنجا روى برگردانده و به اينجا روى آورده است؟ حال كه چنين است، بايد آيين عرب را نيز پذيرا شود، زيرا روىآوردن به قبله عرب، نوعى گرايش به راه و رسم آنهاست. 3. و پارهاى نيز بر اين عقيدهاند كه نفاقپيشگان بودند كه از روى استهزاء اين ياوهها را مىبافتند. آن دسته از مفسّران كه اين بافتهها را ازسوى يهوديان عنوان مىكنند، معتقدند كه علّت اين ياوهبافتنها آن بود كه آنان اراده و اختيار خداوند را در نسخ و فروفرستادن مقرّرات براساس مصالح انسانها بهرسميت نمىشناختند؛ و به پيامبر(ص) مىگفتند: چرا از قبلهاى كه تاكنون بهسوى آن عبادت مىكردى، روى برگردانيدهاى؟ دگرباره به بيتالمقدّس روى آور تا به آيين تو بگراييم. و بدينوسيله درپى آزمون پيامبر(ص) بودند به اين نيّت كه آيا مىتوانند او را فريب دهند يا نه. عدّهاى ديگر را اعتقاد بر آن است كه اين ياوهها را شركگرايان عرب مىبافتند و از اينطريق مىكوشيدند درستى آيين شرك را به رخ ديگران بكشند؛ آنان مىگفتند: ما از آغاز كعبه را قبله خويش مىشناختيم؛ چرا كه مىدانستيم حق چيست و ناحق كدام است. دليل تغيير قبله در اين باره، دو نظر ارائه شده است: نخست اينكه علّت تغيير قبله، مصالحى بود كه تنها خدا مىداند و بس. و ديگر اينكه قرآن شريف مىفرمايد: اين كار را انجام نداديم مگر براى اينكه مشخّص سازيم چه كسى از پيامبر پيروى مىكند و چه كسى از عقيده خويش بازمىگردد: لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُالرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ». مردم باايمان هنگامى كه در مكّه بودند، دستور يافتند بهجانب بيتالمقدّس نماز گزارند، تا بر شركگرايانى كه بهسوى كعبه روى مىآوردند، امتياز داشته باشند؛ امّا زمانى كه به مدينه هجرت كردند و در آنجا با يهود كه بهطرف بيتالمقدّس نماز مىگزاردند، همسايه شدند، پيام آمد كه روى به كعبه آورند تا از آنان بازشناخته شوند. «قل للّهالمشرق والمغرب» اين جمله درحقيقت دستورى از خدا به پيامبر(ص) است كه: هان اى پيامبر! به عيبجويان و اشكالتراشان بگو: مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ و او هر گونه كه بخواهد و شايسته بداند، در سراسر گيتى تصرّف مىكند. و بدين ترتيب، پندار كسانى را كه «بيتالمقدّس» را پرشرافتتر از كعبه مىپنداشتند و آنجا را بدان دليل كه موطن بعضى از پيامبران بزرگ است و خداوند به آن حرمت و معنويت بخشيده است، هماره قبله مىخواستند و تغيير قبله را نمىپذيرفتند، مردود اعلان كرد و فرمود: خاور و باختر از آنِ خداست؛ از اين رو بايد به هر سو كه او بخواهد و فرمان دهد، رو كنيد و نماز گزاريد. تاريخ تغيير قبله از ابن عبّاس نقل كردهاند كه: بعد از هجرت پيامبر(ص) به مدينه، هفده ماه ديگر نيز بهسوى بيتالمقدّس نماز مىخوانديم، كه فرمان تغيير قبله فرود آمد. امّا «براءبن عازب» و نيز مسلم در صحيح خود، اين مدّت را شانزده يا هفده ماه عنوان مىكنند. انسبن مالك مىگويد: تغيير قبله پس از نه يا ده ماه از هجرت پيامبر(ص) به مدينه صورت گرفت؛ و معاذبن جبل بر آن است كه اين رويداد، سيزدهماه بعد از هجرت اتّفاق افتاد. علىبن ابراهيم در تفسير خويش از ششمين امام نور(ع) روايت كرده است كه: پيامبر گرامى(ص) به فرمان خدا سيزده ماه در مكّه و هفتماه در مدينه بهجانب بيتالمقدّس نماز گزارد و آنگاه بود كه به دستور پروردگار قبله خويش را كعبه قرار داد. و در علّت اين تغيير مىفرمايد: يهود بهانهجو پيامبر(ص) را بهباد نكوهش مىگرفتند و آن حضرت را پيرو آيين تحريفشده خود قلمداد مىكردند؛ چرا كه بهسوى همان مكان مقدّسى نماز مىخواند كه آنان مىخواندند. پيامبر(ص) از شرارت آنان آزرده شد، بدان حدّ كه شبانه از خانه بيرون آمد و با چشمدوختن بر كرانههاى آسمان، به انتظار فرمان و وحى الهى نشست... آن شب سپرى شد و روز فرا رسيد. ظهرهنگام پيامبر(ص) نماز را در مسجد «بنى سالم» آغاز كرد؛ و هنوز از ركعت دوّم نگذشته بود كه فرشته وحى فرود آمد و ضمن ارسال پيام خدا، بازوهاى آن حضرت را گرفت و او را ازجانب بيتالمقدّس بهسوى مكّه برگردانيد و پيام خدا را بر او خواند كه: «قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِىالسَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضيها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَالْمَسْجِدِ الْحَرامِ...»(271) ما نگاههاى انتظارآميز تو به كرانههاى آسمان را براى تغيير قبله مىبينيم. اينك تو را بهسوى قبلهاى كه از آن خشنود شوى، برمىگردانيم؛ پس روى خود را بهجانب مسجدالحرام كن... و بعد از اين فرمان، پيامبر(ص) دو ركعت باقيمانده از نماز ظهر را بهطرف كعبه بجا آورد و بدينسان تغيير قبله روى داد. و آنگاه بود كه گروهى از يهود و شركگرايان به عيبتراشى پرداختند و هركدام اين پرسش را به سبك مغرضانهاى طرح كردند كه: چه انگيزهاى پيامبر و ايمانآوردگان را بر آن داشت تا از قبلهاى كه بر آن نماز مىگزاردند، روى برگردانند؟... و هر گروه تحليل خودخواهانه و دروغين خويش را مطرح ساخت. «يهدى من يشاء الى صراطٍ مستقيمٍ» او هر كه را بخواهد، به راه راست هدايت خواهد كرد به باور مفسّران، منظور از «صراط مستقيم» در آيه شريفه، اسلام است، كه راهى است بهسوى نيكبختى اين جهان و بهشت خدا در آخرت. با اين بيان، تفسير آيه چنين مىشود كه: خداوند هر كه را بخواهد و شايسته بنگرد، به اسلام رهنمون مىشود. و اين هم آزمونى ديگر يكى از دانشمندان مىگويد: پيامبر گرامى(ص) پس از بعثت فرمان يافت نماز را بهجانب بيتالمقدّس بگزارد؛ چرا كه تازهمسلمانان و شركگرايان عرب از ديرباز عادت كرده بودند كه در انجامدادن طواف يا وظايف ديگر، روى به كعبه داشته باشند، و خدا اراده فرمود آنان را برخلاف عادتشان موظّف سازد؛ از اين رو، بعد از آنكه نمازگزاردن بهسوى بيتالمقدّس يك جريان طبيعى شد، دستور تغيير قبله رسيد تا هر دو موضوع آزمونى باشد براى پيروان راستين قرآن و پيامبر(ص)، و ايمانآوردگان واقعى از سستايمانها بازشناخته شوند. «و كذلك جعلناكم امّةً وسطاً» و بدينگونه شما را [اى امّت محمّد!] امّتى ميانه قرار داديم خداى جهانآفرين در اين آيه شريفه، امتياز و برترى امّت پيامبر(ص) را - اگر براستى به مسئوليت خويش آگاه و عامل باشند - ترسيم مىكند. به اعتقاد مفسّران، «كاف» در واژه «وكذلك» متعلّق به جمله «يهدى من يشاء الى صراطٍ مستقيمٍ» است كه در آيه پيش قرار دارد. با اين بيان، معناى آيه چنين مىشود: «خداوند هر كه را بخواهد و شايسته بداند، به راه راست و درست راه مىنمايد، همانگونه كه شما را اى مردم باايمان! امّت معتدل و ميانه قرار داد». آرى؛ آفريدگار هستى در اين آيه شريفه بروشنى پيام مىدهد كه امّت محمّد(ص) را امّتى واسط ميان پيامبر(ص) و جهانيان قرار داده است. چرا؟ خداوند در اين آيه شريفه امّت اسلام را با ويژگى اعتدال وصف مىكند؛ درحاليكه بسيارى از آنان معتدل نيستند و دچار آفت افراط و تفريطاند؛ پس چرا خدا اينان را اينگونه وصف مىكند؟ پاسخ منظور آيه شريفه اين نيست كه تمامى افراد اين امّت در همه عصرها و نسلها معتدل هستند و به اين ويژگى آراستهاند، بلكه مقصود اين است كه اسلام دين اعتدال است، و بر اين اساس، خداوند پيروان راستين آن را مردمى معتدل، ميانه و منطقى قرار داده است. بعلاوه، در هر عصر و نسلى، درميان امّت اسلام، هستند كسانى دربرابر افراطكاران و تفريطكاران كه به ويژگى اعتدال آراسته باشند. و اين آيه، آنان را وصف مىكند. افزون بر آنچه آمد، در روايات رسيده بصراحت ذكر شده است كه «امّت ميانه»، پيشوايان و امامان نور(ع) هستند؛ آنانند كه از هر نوع تندروى و كندروى و لغزش و خطا پاك و پاكيزهاند، و الگو و سمبلى هستند براى جهانيان. براى نمونه: 1. از پنجمين امام نور(ع) نقل كردهاند كه فرمود: «نحنالأمّةالوسط، و نحن شهداءُاللّه على خلقه و حجّته فىارضه.» ما امّتى ميانه هستيم؛ و ماييم گواهان خدا بر مردم و حجّت او در روى زمين و در چشمانداز عصرها و نسلها. 2. و در بيان ديگرى فرمود: «الينا يرجعالغالى و بنايلحق المقصّر.»(272) افراطكارانى كه در زندگى خويش دچار آفت غلوّ و تندروى شدهاند، بهسوى ما باز مىگردند و تفريطكاران نيز بايد به راه و رسم ما روى آورند و به ما بپيوندند تا راه اعتدال را بازيابند. 3. از امير مؤمنان(ع) نيز نقل كردهاند كه فرمود: «اِنّاللَّه تعالى ايانا عنّى بقوله «لتكونوا شهداء علىالنّاس» فرسولاللَّه شاهد علينا و نحن شهداءاللَّه على خلقه... و نحنالّذين قالاللَّه: و كذلك امّةً وسطاً...» خدا در سخن خويش كه فرمود: «و بدينگونه شما را امّتى ميانه قرار داديم تا بر مردم نمونه و گواه باشيد»، ما خاندان وحى و رسالت را درنظر داشت؛ از اين رو است كه پيامبر(ص) گواه و سرمشق بر ماست و ما گواه و سرمشق براى جهانيان؛ ماييم حجّتهاى خدا بر بندگانش و راهنمايان آنان در روى زمين؛ و خطاب اين آيه شريفه كه فرمود: «و كذلك جعلناكم امّةً وسطاً...». «لتكونوا شهداء علىالنّاس» تا بر مردم نمونه و گواه باشيد در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است: 1. بعضى مىگويند: منظور اين است كه شما امّت پيامبر(ص) بر رفتار و عملكرد عادلانه و يا ظالمانه جهانيان گواه باشيد؛ درست نظير اين آيه شريفه كه مىفرمايد: «... وَجىَ بِالنَّبِيّينَ وَالشُّهَداءِ...»(273) ... و پيامبران و گواهان را در روز رستاخيز بياورند... و نيز اين آيه شريفه كه مىفرمايد: «... وَ يَوْمَ يَقُومُ الْاَشْهادُ.»(274) ... و روزى كه گواهان برمىخيزند تا گواهى دهند. يكى از دانشوران با الهام از قرآن در اينباره مىگويد: شاهدان اعمال در روز رستاخيز چهار دسته خواهند بود: فرشتگان، پيامبران، امّت راستين محمّد(ص) و اعضا و جوارح انسانها، همانگونه كه آيه شريفه مىفرمايد: «يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ اَلْسِنَتُهُمْ وَ اَيْديهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ.»(275) روزى كه زبانها و دستها و پاهاى آنان بر عملكردشان گواهى مىدهند. 2. برخى مىگويند: منظور از اين جمله از آيه شريفه اين است كه: شما امّت محمّد(ص) الگو و نمونه براى مردم باشيد تا آنها حقايق دين را در رفتار و كردار خداپسندانه شما بنگرند و واقعيات برايشان آشكار شود؛ و پيامبر(ص) نيز سمبل شما باشد تا درپرتو بيان و عملكرد خود تعاليم و مفاهيم دين را براى شما روشن سازد. و به فرد از اين جهت گواه مىگويند كه موضوع را بروشنى ترسيم مىكند. 3. و پارهاى نيز مىگويند منظور اين است كه: شما امّت پيامبر(ص) گواه پيامبران پيشين و امّتهاى آنان باشيد؛ تا بدينوسيله مشخّص شود كه آيا پيامبران، پيام خدا را بروشنى به امّت رساندند و امّتها چگونه با پيام خدا روبرو شدند. ديدگاه سوّم چندان جالب بنظر نمىرسد، مگر اينكه گفته شود پيامبر گرامى(ص) چگونگى پيامرسانى پيامبران را براى امّت خويش بيان مىكرد و حقپذيرى يا حقستيزى امّتها را براى درسآموزى مردم روشن مىساخت. «و يكونالرّسول عليكم شهيداً» و پيامبر [نيز] گواه و سرمشق شما باشد در تفسير اين جمله از آيه شريفه، عدّهاى گفتهاند: منظور اين است كه پيامبر(ص) راهنماى شما باشد؛ و گروهى نيز «على» را در واژه «عليكم» بهمفهوم «لام» گرفته و گفتهاند: مقصود اين است كه: پيامبر(ص) در روز رستاخيز بهسود شما گواهى مىدهد. «و ما جعلناالقبلةالّتى كنت عليها» در تفسير اين جمله از آيه شريفه، بعضى از مفسّران، «كنت عليها» را بهمفهوم «انت عليها» گرفتهاند؛ همانگونه كه «كنتم خير امّةٍ» را معادل «انتم خير امّةٍ» دانستهاند. با اين بيان، معناى آيه چنين مىشود: «و ما آن قبلهاى را كه اينك مقرّر كردى، تغيير نداديم؛ مگر اينكه كسانى كه از پيامبر پيروى مىكنند، از كسانى كه به جاهليت بازمىگردند، بازشناخته شوند. امّا بهنظر ما، تفسير درست آيه همان است كه «كنت عليها» در معناى خودش باشد و گفته شود: «و قبلهاى را كه پيشتر بر آن بودى، تغيير نداديم و تو را از نماز بر بيتالمقدّس باز نداشته و متوجّه كعبه نساختهايم جز اينكه با اين آزمون آنان را كه از پيامبر پيروى مىكنند، از كسانى كه به جاهليت باز مىگردند، مشخّص سازيم». «الّا لنعلم من يتّبعالرّسول ممّن ينقلب على عقبيه» با توجّه به اين واقعيت كه خدا از همه رويدادها پيش از رخ دادن آنها آگاه است، در تفسير اين جمله، چهار ديدگاه طرح شده است: 1. پارهاى از مفسّران مىگويند منظور اين است كه: پيامبر(ص) و مؤمنان كه بندگان شايستهكردار ما هستند، بدانند كه چه كسى از پيامبر پيروى مىكند و چه كسى به جاهليت بازمىگردد. از اين ديدگاه، منظور از «ما» در آيه شريفه، گروه بندگان شايسته ما است. اين گفته بسان سخنان يك فرمانروا است كه مىگويد: ما اين شهر را فتح كرديم تا فلان كار را انجام دهيم؛ گرچه مسلّم است كه خود او فتح نكرده، بلكه اين فتح و پيروزى بهدست گروه و سپاه او صورت گرفته است. 2. عدّهاى گفتهاند منظور اين است كه «ما قبله را تغيير داديم تا آنچه را خود مىدانستيم، در خارج تحقّق يابد». 3. به اعتقاد دستهاى ديگر، منظور اين است كه ما براى آزمون بندگان خويش، بسان انسانهاى عادى عمل كرديم؛ چرا كه اگر خداى جهانآفرين با بندگان خود پيش از آنكه آزمون شوند، طبق آگاهى خود عمل كند، به آنان ستم كرده است. 4. و گروهى از دانشمندان ازجمله سيّد مرتضى معتقدند با توجّه به اينكه واژه «لنعلم» متكلّم معالغير است، مفهوم آيه چنين مىشود: «ما چنين كرديم تا خود و ديگران بدانيم...». روشن است كه آگاهى و دانشى كه پيش از تحقّق عمل باشد، تنها دانش خداست؛ و علم و آگاهى ديگران، پس از تحقّق خارجى عمل، پديد مىآيد. به عقيده مؤلّف، ديدگاه چهارم با ظاهر آيه تطبيق مىكند. و امّا در تفسير «ممّن يتّبعالرّسول» (كسانى كه از پيامبر پيروى مىكنند)، ابهامى نيست؛ لكن در اينكه چه كسانى به جاهليت برمىگردند، بحث هست: 1. به اعتقاد بعضى، آنان كه بهدليل ناآگاهى از حكمت و مصلحت تغيير قبله از بيتالمقدّس به كعبه، از اسلام روى برتافتند و راه ارتداد را درپيش گرفتند. 2. و بهنظر برخى ديگر، كافران؛ يعنى همانان كه در حالت كفر زندگى مىكردند. و وصف آنان در حالت كفر به عقبگرد، بدان جهت است كه از ديدگاه قرآن، ايمان و هدايت پيشرفت محسوب مىشود و كفر و گمراهى، عقبگرد. به همين دليل است كه در آيات ديگر، كافر با «ادبار» يا عقبگرد از حق و پشت كردن به تكامل و تعالى وصف مىشود؛ بعنوان مثال: «ثُمَّ اَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ.»(276) پس روى گردانيد و گردنكشى كرد. «و ان كانت لكبيرةً الّا علىالّذين هدىاللّه» گرچه اين جز بر كسانى كه خداوند آنان را راه نمود، دشوار بود به اعتقاد برخى، ضمير «كانت» به «قبله» برمىگردد، و معناى آيه چنين مىشود: «هرچند قبله سنگين بود»؛ امّا عدّهاى ديگر از دانشمندان برآنند كه اين ضمير به «تحويله» يعنى تغيير قبله برمىگردد، چرا كه آنچه براى آنان گران مىآمد، تغيير قبله بود، نه خود آن؛ و پارهاى را نيز اعتقاد بر آن است كه ضمير مذكور به «نماز» برمىگردد. «و ما كاناللّه ليضيع ايمانكم» و خدا برآن نيست كه ايمان شما را تباه سازد اين جمله از آيه شريفه درحقيقت پاسخ گروهى است كه مىگفتند: با تغيير قبله، تكليف اعمالى كه بهجانب بيتالمقدّس و قبله نخست انجام داديم، چه مىشود؟ و جواب مىشنوند كه آن كارها نه تباه است و نه بدون پاداش؛ زيرا خداوند هرگز برآن نيست كه كارهاى شايسته كسى را تباه سازد. بعضى گفتهاند: اين جمله پاسخ كسانى است كه مىگفتند: با تغيير قبله، عبادت شخصيتهاى باايمانى چون «اسعدبن زراره» كه اينك جهان را بدرود گفتهاند، چه مىشود؟ جواب آمد كه خداوند بر آن نيست كه عبادتها و نمازهاى كسانى را كه بهسوى قبله نخست انجام گرفته است، تباه سازد. به اعتقاد مؤلّف، چنانچه واژه «ايمان» در آيه شريفه را بهمفهوم تصديق و باور بگيريم نه بهمعناى كارهاى شايسته يا عبادت، معناى آيه چنين مىشود: «خدا هرگز بر آن نيست كه باور و تصديق شما درمورد قبله را تباه سازد و بدون پاداش گذارد». پارهاى معتقدند: از آنجا كه خدا مىدانست موضوع تغيير قبله از بيتالمقدّس به كعبه براى بسيارى گران است، به همين جهت پاداش پرشكوهى را كه براى ايمانآوردگان مقرّر فرموده است، يادآورى مىكند تا همگان با خشنودى و رضايت قبلى از پيامبر(ص) پيرو كنند. و گروهى ديگر همچون «ابوالقاسم بلخى» مىگويند: اين يادآورى در آيه شريفه بدين علّت صورت گرفت كه تغيير قبله درحقيقت امتياز و پاداشى براى مردم باايمان بود؛ زيرا آنان مردمى بودند كه در آغاز كار برخلاف راه و رسم جامعه خود، به فرمان خدا بيتالمقدّس را بعنوان قبله پذيرفتند، و دستور پروردگار را بر تمايل قلبى خويش ترجيح دادند؛ و اينك ثمره شيرين آن ايمان و اطاعت اين است كه از اين پس بهسوى مكان پرقداست و محبوبشان كعبه نماز گزارند. «انّاللّه بالنّاس لرؤفٌ رحيمٌ» چرا كه خداوند نسبت به مردم پرمهر و بخشايشگر است واژه «رؤُف» بهمعناى شدّت مهر و محبّت است؛ و در كنار هم قراردادن دو واژه «رؤُف» و «رحيم»، بيانگر اين واقعيت است كه خدا پاداش بايسته مردم را به آنان ارزانى مىدارد و ذرّهاى از كردارهاى شايسته آنان را تباه نمىسازد. برداشت نادرست عدّهاى از دانشمندان اهل سنّت برآنند كه اين آيه شريفه دليل بر حجّيت اجماع امّت است؛ چرا كه خداوند در اين آيه شريفه، امّت مسلمان را به عدالت و دادگرى وصف مىكند؛ و روشن است كه وقتى امّتى عدالتپيشه باشند، گواهى آنان مورد قبول است. اين برداشت از آيه شريفه، در عالم واقع نادرست است؛ زيرا چنين تفسيرى هنگامى مىتواند درست باشد كه تكتك افراد جامعه و امّت عدالتپيشه باشند؛ درحاليكه در ميدان عمل خلاف آن آشكار است و نمىتوان آيه را به همه افراد امّت منطبق ساخت؛ و اگر بگوييم آيه همانگونه كه روايات مىگويد، بر برخى از افراد امّت حمل مىشود، چه بهتر كه بر پيشوايان معصوم و امامان نور(عليهمالسّلام) حمل شود؛ بنابراين، منظور آيه شريفه، بعضى امامان اهل بيت است. جواز نسخ آيه شريفه نشانگر آن است كه خداى جهانآفرين هرگاه اراده كند، بنابه حكمت و مصلحت، قانون يا مقرّراتى را برمىدارد و دستورها و احكام جديدى را جايگزين آنها مىسازد؛ همانگونه كه در قرآن شريف بصراحت ذكر شده است كه قبله مسلمانان، نخست بيتالمقدّس بود و بعد از مدّتى مقرّر شد كه بهطرف كعبه نماز گزارند. و اين را در اصول، نسخ مىگويند.
143 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :142
144 - ترجمه 144. ما [نگاههاى انتظارآميزت براى فرود وحى و] گردانيدن چهرهات بهسوى كرانههاى آسمان را نيك مىبينيم؛ پس اينك تو را بهجانب قبلهاى كه از آن خشنود خواهى شد، بازمىگردانيم؛ از اين رو، [اى پيامبر!] چهره خويش را بهسوى مسجدالحرام كن؛ و [شما نيز اى ايمانآوردگان!] هر كجا بوديد، چهره خود را بهطرف آن [مكان پرمعنويت] بگردانيد؛ و بىترديد كسانى كه به آنان كتاب آسمانى داده شده است، خوب مىدانند كه اين [تغيير قبله] ازسوى پروردگارشان [بجا و] بحق است؛ و خدا از آنچه [آنان براى پوشيدن حق] انجام مىدهند، غافل نيست. 145. و [تو اى پيامبر!] اگر هرگونه نشانه [و معجزه] اى براى كسانى كه كتاب به آنان داده شد، بياورى، [بازهم] قبله تو را پيروى نمىكنند؛ و تو [نيز ]هيچگاه قبله آنان را پيروى نخواهى كرد؛ و خود آنان [نيز ]پيرو قبله يكديگر نيستند؛ و اگر تو پس از [اين] دانشى كه [در پرتو وحى] برايت آمد، از هوسهاى آنان متابعت كنى، در آنصورت بىهيچ شكّى از ستمكاران خواهى بود. نگرشى بر واژهها ترى: مأخوذ از «رؤيت» كه به ديدن چشم گفته مىشود و گاه درمورد علم نيز بكار مىرود. «تقلّب» به حركت جسم در جهات گوناگون اطلاق مىشود. «فلنولّينّك»: پس چهرهات را بهسوى قبله مورد نظر باز مىگردانيم. «رضا»: خشنودى خاطر. «شطر»: جانب، طرف، و به نيمى از هر چيز نيز گفته مىشود. «حق»: ثابت، استوار، نصيب و بهره، درست و پايدار. شأن نزول در اين مورد مفسّران آوردهاند كه: دوستداشتنىترين قبله براى پيامبر گرامى(ص)، «كعبه» و خانه پرمعنويت خدا بود؛ به همين جهت به فرشته وحى فرمود: خوش دارم كه خداى پرمهر قبلهاى مستقل غير از قبلهاى كه اينك بهسوى آن نماز مىگزارم و يهود نيز بهجانب آن عبادت مىكنند، براى اُمّت و آيين من قرار دهد. فرشته وحى پاسخ داد: تو نيك مىدانى كه من نيز بسان ديگر بندگان خدا، بنده و پيامرسان پروردگارم و از خود برنامه و اختيارى ندارم؛ از اين رو، شما كه در بارگاه او عزيزترين و گرامىترين بندگانى، دعا كن و از خدا بخواه؛ اميد كه خواستهات را برآورد. فرشته وحى رفت؛ بعد از آن، پيامبر(ص) بدان اميد كه فرشته بازآيد و پيامى درمورد خواستهاش از خدا بياورد، چشم بر كرانههاى آسمان مىدوخت و در انتظار وحى بود كه ناگهان پيامرسان خدا فرود آمد و اين آيه شريفه را آورد كه: «قد نرى تقلّب وجهك فىالسّماء...» تفسير روى سخن در آيه شريفه نخست اين فصل نيز همچون چند آيه قبل، پيامبر گرامى(ص) است؛ و موضوع آن نويددادن درمورد تغيير قبله و برآوردهشدن خواسته آن حضرت است. «قدنرى تقلّب وجهك فىالسّماء» درباره چشمدوختن پيامبر(ص) بر كرانههاى آسمان و نگاههاى انتظارآميزش، دو نظر ارائه شده است: 1. برخى بر اين اعتقادند كه بدان دليل آن حضرت چشم بر كرانههاى آسمان داشت و در انتظار پيام و پيامرسان خدا بود كه به او درمورد رسيدن پيام تغيير قبله وعده داده شده بود؛ درست بسان منتظر چشم به راهى كه در آتش انتظار، قرار و آرام ندارد. 2. و بعضى ديگر برآنند كه: پيامبر(ص) بسيار مشتاق بود كه قبله آيين و امّت او كعبه باشد؛ امّا از آنجا كه كارهاى خدا حكيمانه و دستوراتش براساس مصلحت است، چيزى برزبان نمىآورد و اين تقاضا را حتّى در قالب دعا و نيايش نيز نمىگفت؛ چرا كه پيامبران تا هنگامى كه رضايت و خشنودى خدا را در كارى احساس نكنند، در آن باره تقاضا هم نمىكنند. مفسّران در اين خصوص كه چرا پيامبر گرامى(ص) دوست داشت قبله دين و امّت او تغيير كند و خداوند بجاى بيتالمقدّس، كعبه را قبله او قرار دهد، نظرهايى ارائه دادهاند: 1. گروهى ازجمله ابن عبّاس معتقدند كه علّت علاقه پيامبر(ص) اين بود كه «كعبه»، قبله ابراهيم(ع) - پدر توحيدگرايان - و پدر خود پيامبر(ص) بود. 2. و عدّهاى بر اين عقيدهاند كه اين خواسته قلبى بدان دليل بود كه يهود هماره آن حضرت را سرزنش مىكردند و مىگفتند: محمّد با دين و آيين ما ناسازگار است، امّا بر قبله ما نماز مىخواند. و گاه مىگفتند: محمّد و يارانش قبلهاى نمىشناختند؛ ما آنان را بهسوى قبله رهنمون شديم. 3. و دستهاى نيز مىگويند: از آنجا كه عرب كعبه را بسيار دوست مىداشت و در احترام آن خيلى كوشا بود، قبلهبودن آن به خودىخود دلها را بهسوى اسلام جلب مىكرد؛ و پيامبر(ص) نيز بدان دليل كه در هدايت مردم قرار و آرام نداشت، مشتاق بود كعبه بعنوان قبله براى او برگزيده شود. به اعتقاد مؤلّف، همه ديدگاهها قابل جمع است و ممكن است گفته شود كه پيامبر(ص) بخاطر همه اين موارد، خواهان تغيير قبله بود. «فلنولّينّك قبلةً ترضيها» پس آماده باش كه تو را بهجانب قبلهاى كه از آن خشنود خواهى شد، برگردانيم روشن است كه مقصود اين آيه شريفه، تمايل قلبى آن حضرت به قبله جديد است؛ و اين بدان معنا نيست كه از بيتالمقدّس و قبله نخستين اسلام ناخشنود باشد. «فولّ وجهك شطرالمسجدالحرام» از اين رو، چهرهات را بهسوى مسجدالحرام كن منظور از اين جمله اين است كه روى به قبله جديد بياور؛ چرا كه «وجه» هر چيز به خود آن گفته مىشود. پارهاى نيز برآنند كه «وجه» همان چهره است و با گردانيدن چهره بهسوى قبله جديد، فرمان خدا تحقّق مىيابد. ازسوى ديگر، يكى از معانى «شطر» نصف است؛ كه با اين معنا، مىتوان گفت: خداوند به پيامبر(ص) دستور داد كه: روى به نيمى از مسجدالحرام بياور؛ تا بدينوسيله دربرابر كعبه قرار گيرد. امّا بهنظر همه مفسّران، اين سخن اساس و پايهاى ندارد. «و حيث ما كنتم فولّوا وجوهكم شطره» و شما اى مردم باايمان! در هركجا بوديد، بر امواج دريا يا خشكى، دشتها و صحراها يا كوهستانها، روى خود را بهسوى مسجدالحرام برگردانيد و به آن سو نماز بخوانيد. بنظر مىرسد خطاب بخش آغازين اين آيه شريفه - «...فولّ وجهك...» - پيامبر(ص) باشد و قسمت بعدى آن - «...و حيث ما كنتم...» - امّت اسلام؛ چرا كه اگر در اين آيه شريفه تنها مورد اوّل ذكر مىشد، ممكن بود اين پندار پيش مىآمد كه روىآوردن به كعبه و مسجدالحرام، ويژه پيامبر(ص) باشد، نه همه امّت در همه عصرها و نسلها. از ابن عبّاس نقل كردهاند كه: همه خانه كعبه، قبله است؛ و قبله خود كعبه، «درب» آن است. خانه كعبه، قبله كسانى است كه در مسجدالحرام نماز مىگزارند؛ و مسجدالحرام قبله كسانى است كه در «حرم» هستند؛ و «حرم» قبله جهانيان است. به اعتقاد مؤلّف، اين ديدگاه با ديدگاه علماى ما كه مىگويند «حرم، قبله جهانيان است»، هماهنگ است. «و انّالّذين اوتواالكتاب ليعلمون انّهالحقّ من ربّهم» و بىگمان كسانى كه به آنان كتاب آسمانى داده شد، مىدانند كه اين دگرگونى و تغيير قبله بحق و ازجانب پروردگارشان بوده است منظور از دريافتدارندگان كتاب، دانشمندان يهود و نصارا هستند كه دانش و آگاهى از كتاب به آنان اعطا شده است و نشانهها و اوصاف پيامبر اسلام(ص) و نويدِ آمدنش را مىدانند. همچنين با اطّلاع از كتابهاى آسمانى پيشين مىدانند كه تغيير قبله درست است و براساس فرمان خدا انجام پذيرفته است؛ چرا كه آنان ضمن دريافت نويدِ آمدن پيامبر اسلام(ص) پى بردهاند كه ازجمله ويژگيهاى آن حضرت آن است كه بهسوى دو قبله نماز مىگزارد. در روايت آمده است كه بههنگام تغيير قبله به فرمان خدا، برخى از دانشمندان يهود و نصارا با سمپاشى بسيار برضدّ پيامبر(ص) گفتند: «هرگز خدا تو را به اين موضوع دستور نداده است. تو خود مدّتى بهطرف بيتالمقدّس نماز گزارده و اينك بهجانب كعبه رو آوردهاى». و در اين شرايط بود كه اين آيه شريفه فرود آمد و روشن ساخت كه: «آنان بااينكه مىدانند تغيير قبله حق است و ازجانب پروردگارت، با اينحال اين ياوههاى ناروا را مىبافند و به تو تهمت مىزنند». «و مااللّه بغافلٍ عمّا يعملون» و خدا از آنچه آنان براى كتمان حقيقت و گمراهساختن بندگانش انجام مىدهند، بىخبر نيست و از بافتههاى دروغينى كه براى پوشيدهداشتن ويژگيهاى آخرين پيامبر خدا برزبان مىرانند و مخالفتهايى كه با او مىكنند، آگاه است. اين جمله از آيه شريفه نشانگر آن است كه منظور از «الّذين اوتواالكتاب»، نه همه يهود و نصارا، بلكه گروهى از آنان است كه با هماهنگى هم به چنين گناهى دست مىيازيدند؛ چرا كه همداستانشدن عدّهاى براى ساختن دروغ يا اتّهامزدن به فرد و دستهاى آسان است، امّا همدلشدن يك جامعه و يك ملّت ممكن نيست. دو نكته درمورد اين آيه شريفه 1. با بيانى كه ترسيم شد، روشن مىشود كه آيه شريفه، نماز و روىآوردن به بيتالمقدّس بعنوان قبله را نسخ مىكند. ابن عبّاس در اين باره مىگويد: نخستين دستورى كه از قرآن شريف نسخ شد، موضوع قبله است؛ و قتاده مىگويد: اين آيه شريفه، آيه پيشين را - كه بر روىآوردن بهطرف بيتالمقدّس دلالت داشت(277) - نسخ مىكند. يكى از مفسّران مىگويد: تغيير قبله از مواردى است كه در آن، «سنّت» ازطريق قرآن نسخ شده است. و اين سخن درستى است؛ چرا كه در قرآن آيهاى نداريم كه بيتالمقدّس را بعنوان قبله معرفى كرده باشد و اين موضوع از سنّت پيامبر(ص) دريافت شده است. 2. عدّهاى معتقدند كه اين آيه شريفه، آيه ديگرى را كه مىفرمايد: «...فَاَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُاللَّهِ...»(278) نيز نسخ مىكند. امّا اين پندار بهنظر ما صحيح نيست؛ چرا كه طبق روايات رسيده از پنجمين و ششمين امام نور(ع)، اين آيه درمورد نمازهاى نافله بههنگام سفر است و هيچ ارتباطى با موضوع تغيير قبله ندارد. «ولئن اتيتالّذين اوتواالكتاب بكلٍ آيةٍ ماتبعوا قبلتك» و اگر هر نشانه و برهانى براى اهل كتاب بياورى، [باز هم] از قبله تو پيروى نخواهند كرد در ابتداى اين آيه شريفه، ازنظر معنا و مفهوم، سوگند مستتر است و پيام آن چنين است: «به خداى سوگند، اگر براى اهل كتاب بويژه آن گروه از آنان كه به آفت حقستيزى و تعصّب گرفتارند، هر نشانه و معجزهاى بياورى، قبله تو را نخواهند پذيرفت». برخى برآنند كه مقصود آيه شريفه اين است كه به خداى تو ايمان نخواهند آورد و دين و كتاب و رسالت تو را نخواهند پذيرفت. «و ما انت بتابعٍ قبلتهم» و تو نيز از قبله آنان پيروى نخواهى كرد در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است: 1. عدّهاى معتقدند منظور اين است كه پس از فرود اين آيه، قبله مردم باايمان و توحيدگرا براى هميشه كعبه خواهد بود و اين حكم نسخ نخواهد شد. 2. گروهى ديگر بر اين عقيدهاند كه برابرقرارگرفتن دو جمله «نه آنان قبله تو را پيروى خواهند كرد» و «نه تو قبله آنان را» نشانگر آن است كه نه آنان از حقستيزى خود بازخواهند ايستاد، و نه تو از حقّ و رساندن پيام حق، دست خواهى شست، و پيكار حقّ و باطل ادامه خواهد داشت. 3. بعضى از مفسّران مىگويند: منظور اين است كه تو نمىتوانى با فراخوان بهسوى قبله و آيين و خدايت، ميان دو گروه يهود و نصارا صلح و صفا برقرار سازى؛ چرا كه دستهاى بهجانب ولادتگاه مسيح(ع) روى مىآورند و جماعتى بهطرف بيتالمقدّس. 4. و برخى نيز برآنند كه اين جمله، پاسخى قطعى به وسوسهها و اميدهاى پوچ يهود است كه سمپاشى مىكردند پيامبر اسلام(ص) باز هم بيتالمقدّس را قبله خويش قرار خواهد داد. «و ما بعضهم بتابعٍ قبلة بعض ٍ» و خود آنان نيز پيرو قبله يكديگر نخواهند بود در تفسير اين جمله از آيه شريفه، سه نظر ارائه شده است: 1. عدّهاى مىگويند: منظور اين است كه نه همه يهود به آيين عيسى(ع) خواهند گراييد و نه تمامى پيروان عيسى(ع) به آيين موسى(ع)؛ و نه همه اهل كتاب به قرآن و اسلام ايمان خواهند آورد. و اين يكى از آيندهنگريها و خبرهاى غيبى قرآن است. 2. گروهى ديگر برآنند كه اهل كتاب از سر خودخواهى و حقستيزى مىگفتند: بيتالمقدّس قبله پيامبران پيشين است و بايد همچنان قبله جهانيان و همه آيينهاى آسمانى باقى بماند؛ از اين رو، آيه به آنان پاسخ مىدهد كه چنين پندارى بىاساس است؛ چرا كه ممكن است خداوند بنابه حكمت و مصلحت، براى هر ملّتى قبلهاى قرار دهد. 3. و پارهاى نيز مىگويند: ظاهر آيه شريفه نشانگر اين حقيقت است كه هيچيك از دو گروه يهود و نصارا از قبله و آيين ديگرى پيروى نخواهند كرد؛ و دليلى ندارد كه از ظاهر آيه دست برداريم و خود را به زحمت بيفكنيم. «و لئناتّبعت اهوائهم من بعد ماجائك منالعلم انّك اذاً لمنالظّالمين» و هرگاه پس از اين آگاهى و دانشى كه برايت آمده است، باز هم بخواهى در راه هدايت آنان، ازپى هوسهايشان بروى، در آنصورت از ستمكاران خواهى بود روى سخن اين آيه شريفه، پيامبر اسلام(ص) است و در تفسير آن، چهار نظر ارائه شده است: 1. بعضى از مفسّران معتقدند كه خطاب اين آيه شريفه درحقيقت امّت است، و هشدار به آنان كه ازپى هواهاى يهود و نصارا رفتن، كيفرى سخت بهدنبال خواهد داشت. 2. برخى مىگويند: منظور اين است كه «اى پيامبر! اگر تو به انگيزه مسالمت و مدارا با آنان و به اميد هدايتپذيرى و ايمانشان، از هواهاى آنان پيروى كنى، به خود ستم روا داشتهاى؛ زيرا ما به تو اعلان كرديم كه آنان هرگز حق را نخواهند پذيرفت». 3. عدّهاى بر اين اعتقادند كه آيه شريفه با اين بيان، در مقام نشاندادن تباهى راه و رسم تحريفشده و بىاساسبودن دين آنهاست. 4. و گروهى نيز بر اين انديشهاند كه ظاهر و معناى آيه، هشدارى است به پيامبر گرامى(ص) كه در موضع عادلانه خويش با آنان استوار باشد و به آنها اعتماد نكند. منظور از دانش در اين جمله از آيه شريفه، وحى الهى و آگاهى برخاسته از آن است؛ و پارهاى نيز گفتهاند منظور اين است كه: «اينك كه درپرتو وحى دانستى تغيير قبله و راه و رسم تو صحيح است، اگر بازهم از آنان و هواهايشان پيروى كنى، از ستمكاران خواهى بود». دو نكته از اين آيه شريفه دو نكته ديگر نيز دريافت مىشود: نخست اينكه: هشدار و تهديد با شرطى كه خداوند مىداند، هرگز تحقّق نخواهد يافت؛ آنچنانكه در اين آيه شريفه ذكر شده است كه: «و لئناتّبعت اهوائهم...» و يا در اين آيه شريفه كه: «وَلَقَدْ اُوحِىَ اِلَيْكَ وَ اِلَىالَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ اَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَالْخاسِرينَ.»(279) هان اى پيامبر! به تو و به كسانى كه پيش از تو بودند، وحى شده است كه اگر شرك ورزيد، بىترديد عملكردتان نابود خواهد شد و شما از زيانكاران خواهيد شد. آرى؛ در اين دو آيه شريفه خداوند به پيامبرش هشدار مىدهد كه اگر از اهل كتاب پيروى كند يا شرك ورزد، در آنصورت از ستمكاران خواهد بود و عملكردش تباه خواهد شد؛ و اين در حالى است كه خود مىداند اين شرطها تحقّق نخواهد يافت. نكته ديگرى كه از اين آيه شريفه دريافت مىشود، اين است كه برخلاف پندار برخى، اگر خداوند همه مهر و لطف خويش را درمورد كافران حقستيز ارزانى دارد، باز هم آنان ايمان نخواهند آورد؛ چرا كه مىفرمايد: «وَ لَئِنْ اَتَيْتَالَّذينَ اُوتُواالْكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ ماتَبِعُوا قِبْلَتَكَ...» و اگر هر آيه و معجزهاى براى اهل كتاب بياورى، باز هم از قبله و آيين برحقّ تو پيروى نخواهند كرد... در قرآن شريف، از اينگونه آيات كه بصورت شرط آمده و روى سخن آنها با پيامبر گرامى(ص) است، بسيار است؛ و از آنها، اين سه درس بزرگ دريافت مىشود: اوّل اينكه همگان اين اصل اساسى را دريابند كه مردم دربرابر قانون يكسانند و هيچ تبعيض و تفاوتى از اين نظر بين آنها وجود ندارد. دوّم اينكه انسانهاى خردمند با مشاهده هشدار به پيامبر(ص)، حساب كار خويش را بكنند و از مرزهاى مقرّرات خدا نگذرند. و سوّم اينكه پيامبر(ص) آنچه مىآورد، ازجانب خداست، نه از نزد خود.(280)
145 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :144
ترتیل استاد سعد الغامدی صفحه : 22
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 2 - حزب 3 - سوره بقره - صفحه 22
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا
مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر مجمع البیان
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
تلاوت توسط استاد سعید مسلم درباره 47 - محمد از سایت الکعبه با عنوان محمد والفتح من الحامول_2
سخنرانی توسط دکتر عباسی درباره فرهنگ از سایت راسخون با عنوان عصر ایمان در قرون وسطی
مراثی (نوحه) توسط حاج مهدی مختاری بمناسبت محرم الحرام درباره حضرت علی اکبر ع از سایت راسخون با عنوان حاج مهدی مختاری - شب هشتم محرم 96 - روضه حضرت علی اکبر علیه السلام (روضه)
ادعیه (دعاخوانی) توسط استاد سید قاسم موسوی قهار بمناسبت رمضان المبارک درباره دعای سحر از سایت شهید آوینی با عنوان دعای سحر
ترتیل توسط شیخ جمعان العصیمی درباره 111 - تبت از سایت mp3quran.net با عنوان قرآن کریم سوره تبت - حفص از عاصم
مدایح (به شادی ) بمناسبت ربیع الاول درباره حضرت رسول صلی الله علیه و اله از سایت راسخون با عنوان میلاد حضرت محمد صلوات ا.. علیه و آله
مناجات توسط حاج منصور ارضی بمناسبت رمضان المبارک درباره راز و نیاز با خدا از سایت راسخون با عنوان نشد آخر بمیرم از برایت
درس حوزوی توسط آیت الله العظمی جوادی آملی درباره 13 - رعد از سایت راسخون با عنوان سوره ی رعد آیات 13 تا 14 - 1
اذان از سایت شهید آوینی با عنوان گلبانگ اذان روحانی نژاد
ندبه انتظار توسط حاج محسن فرهمند آزاد درباره حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از سایت شهید آوینی با عنوان ای مظهر آدینه ام من عاشق دیرینه ام
کلیپ سخنان توسط حجت الاسلام و المسلمین پناهیان درباره دین از سایت راسخون با عنوان مجهز شوید به اسلحه های جنگ نامنظم
کتاب صوتی توسط امام خمینی (ره) از سایت راسخون با عنوان کتاب صوتی چهل حدیث امام خمینی ره - حدیث شماره 06
در باره ما
|
تماس با ما
|
نظرخواهی
خدمات تلفن همراه
مر
ا
جعه: 87,959,318