خدمات تلفن همراه
قرآن تبيان- جزء 2 - حزب 3 - سوره بقره - صفحه 24
نرم افزارهای رایگان تلفن همراه
بازی و سرگرمی
قرآن
مفاتیح
نهج البلاغه
صحیفه سجادیه
اوقات شرعی
مسائل شرعی
گنجینه معنوی
آشپزی
مناسبت ها
الحان قرآن
صحیفه نور امام خمینی ره
پنل عضویت
وَلَا تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِن لَّا تَشْعُرُونَ
154 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :151
وَلَنَبْلُوَنَّکُم بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ
155 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :151
الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
156 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :151
أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ
157 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :151
إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ
158 - ترجمه
158. بىگمان «صفا» و «مروه» از شعاير [و نشانههاى پرستش ]خداست؛ پس هركس خانه[ى خدا] را «حجّ» كند يا «عمره» انجام دهد، بر او گناهى نيست كه ميان آن دو را سعى كند؛ و هركس افزون بر انجامدادن حجّ واجب، كارهاى شايستهاى انجام دهد، خداوند [پاداش او را خواهد داد؛ و خدا] حقشناس و داناست.
159. بىترديد كسانى كه نشانههاى روشن و وسيله هدايتى را كه فروفرستادهايم، بعد از آنكه آنها را در كتاب براى مردم بروشنى بيان كردهايم، پوشيده مىدارند، خدا و همه لعنت كنندگان، آنان را لعنت مىكنند.
160. مگر كسانى كه توبه كردند، و [خويشتن را] اصلاح كردند، و [آنچه را پوشيده داشته بودند،] آشكار ساختند؛ پس، آنانند كه برآنها خواهم بخشيد؛ و من توبهپذير و مهربانم.
161. بىشك لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم يكسره بر كسانى خواهد بود كه كفر ورزيدند و در حال كفر از دنيا رفتند.
162. و در آن [لعنت و نفرينشدگى] هماره خواهند ماند؛ نه [ذرّهاى از ]عذاب را از آنان بكاهند و نه به آنان مهلت [عذرخواهى] دهند.
163. و خداى شما، خدايى يگانه است؛ جز او خدايى نيست [و اوست ]بخشايشگر مهربان.
نگرشى بر واژهها
«صفا»: سنگ صاف و خالص.
«مروه»: سنگ نرم.
صفا و مروه، اينك نام دو كوه در مكّه است كه زائران حرم و خانه خدا هفت بار ميان آن دو سعى مىكنند؛ و سعى يا دويدن ميان آن دو، از اركان حجّ است.
«شعائر»: جمع «شعيره» بهمعناى عبادتگاه يا مكان عبادت است؛ و برخى نيز از آن به نشانه پرستش تعبير كردهاند.
«حجّ»: در فرهنگ عرب، بهمعناى آهنگ و قصدى است كه مكرّر صورت مىگيرد و در اصطلاح دينى عبارت است از عزم كعبهكردن براى انجامدادن مناسك و آداب خاصّى چون: احرام، طواف بر گرد بيتاللّه، سعى ميان صفا و مروه، وقوف در عرفات و...
«عمره»: زيارت.
«جناح»: انحراف از حق.
«طواف»: گشتن بر گرد چيزى.
«تطوّع»: در فرهنگ واژهشناسان، بهمعناى طاعتپذيرى و قبول دستور است و در اصطلاح فقها به انجامدادن كارهاى استحبابى گفته مىشود.
«شاكر»: سپاسگزار.
«توبه»: ندامت و پشيمانى از گناه و تصميم بر ترك آن.
«اصلحوا»: اصلاح كردند، پاك ساختند.
«بيّنوا»: آشكارساختن، بيان كردن.
«النّاس»: مردم. اسم جمع است بسان نفر.
«خلود»: ماندگارشدن، هميشگى و جاودانگى.
«عذاب»: شكنجه و دردى ادامهدار.
«انظار»: مهلتدادن.
شأن نزول
در شأن نزول آيه 159، بعضى از دانشمندان به نقل از ابن عبّاس گفتهاند كه: منظور آيه شريفه از كتمان كنندگان، دانشمندان يهود و نصارا هستند؛ و حقيقتى كه پوشيده مىداشتند، نويدها و نشانههايى بود كه درمورد پيامبر گرامى (ص) و رسالت او مىدانستند؛ و شرح آن بدينصورت است كه گروهى از مسلمانان همچون «معاذ» و «سعد» نزد دانشمندان يهود رفتند و از بشارتهاى تورات درباره پيامبر (ص) و اوصاف آن حضرت پرسيدند، و آنان بجاى بيان حقيقت، آن را مخفى نگاه داشتند؛ و آنگاه بود كه اين آيه شريفه فرود آمد و هشدار داد كه كتمان حقيقت، گناه بزرگى است و كيفرى سهمگين درپى دارد.
برخى نيز معتقدند كه آيه، جهانشمول است و به همه كسانى كه حقايق را كتمان مىكنند، هشدار مىدهد.
اين ديدگاه بهتر و با ظاهر و مفهوم آيه هماهنگتر است.
تفسير
برنامه عبادى و انسانى حجّ
خداى جهانآفرين پس از ترسيم اين حقيقت كه جهان صحنه آزمون انسانهاست، و اينكه مقرّرات و بايدها و نبايدهاى الهى و نيز رنجها و سختيها هريك وسيلهاى براى امتحان انسانها و راه رشد و تكامل آنان است، اينك به شرح يكى از آيينهاى عبادى اسلام - يعنى حجّ - مىپردازد و مىفرمايد:
«انّالصّفا والمروة من شعائراللّه.»
«صفا» و «مروه»، ازجمله نشانههاى پرستش و عبادت خدا هستند.
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، بعضى از مفسّران برآنند كه: «صفا» و «مروه» هركدام جايگاه پرستش خدايند؛ و برخى ديگر مىگويند: منظور اين است كه احترام و توجّه به آنها، جزو دين است؛ و پارهاى نيز گفتهاند كه در اين آيه شريفه، واژه «سعى» حذف شده و منظور اين است كه سعى ميان «صفا» و «مروه» از شعاير خدا است.
از ششمين امام نور (ع) نقل كردهاند كه فرمود: بههنگام فرود آدم (ع) و همسرش به زمين، آدم (ع) در صفا فرود آمد، و همسرش در «مروه»؛ از اين رو، «صفا» بهتناسب آدم (ع)، با واژه «مصطفى» همخوانى دارد و «مروه» با «مرئه» يعنى «زن».
«فمن حجّالبيت اواعتمر فلاجناح عليه ان يطّوّف بهما»
پس، كسى كه حجّ خانه[ى خدا] را بجاى آورد يا عمره گزارد، اگر بر آن دو كوه طواف كند و ميان آن دو سعى نمايد، گناهى بر او نيست
از ششمين امام نور (ع) نقل كردهاند كه فرمود: مردم باايمان در آغاز اسلام مىپنداشتند كه سعى ميان «صفا» و «مروه» از بدعتهاى جاهليت است؛ و به همين جهت، قرآن اين پندار نادرست را اصلاح كرد.
«و من تطوّع خيراً»
و هركه كار شايسته و نيكى را افزون برآنچه بر او مقرّر شده است، انجام دهد
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:
1. گروهى معتقدند كه منظور اين است كه هركس پس از بجاآوردن طواف و سعى واجب خود، طواف و سعى استحبابى را نيز انجام دهد...
2. و عدّهاى مىگويند: منظور اين است كه هركس پس از بجاآوردن حجّ و عمره واجب خود، حجّ و عمره استحبابى را نيز انجام دهد...
3. پارهاى برآنند كه معناى آيه گسترده است و منظور اين است كه: هر كه انواع كارهاى خوب و شايسته را انجام دهد...
4. و به اعتقاد دستهاى، منظور اين است كه: «هركس سعى ميان صفا و مروه را بعنوان مستحب بجا آورد...»؛ چرا كه از ديدگاه برخى، سعى ميان صفا و مروه در حجّ واجب نيست.
«فانّاللّه شاكرٌ عليمٌ»
پس بايد بداند كه خدا حقشناس و داناست[، و پاداش نيكى را ارزانى خواهد داشت]
بعضى، واژه «شاكر» را بهمعناى سپاسگزار گرفته و گفتهاند: دليل اينكه خداوند خود را سپاسگزار خوانده، اين است كه مىخواهد نهايت مهر و لطف خود را به بندگانش نشان دهد؛ و گرنه كسى براى خدا كارى انجام نمىدهد كه درخور سپاسگزارى پروردگار از او باشد. اين آيه شريفه نظير آيه ديگرى از قرآن است كه خدا خود را آنقدر به بندگانش نزديك مىسازد كه از آنان وام مىخواهد و مىفرمايد: «مَنْ ذَاالَّذى يُقْرِضُاللَّهَ قَرْضَاً حَسَنَاً...»(304).
روشن است كه آفريدگار تواناى هستى بىنياز است و اينگونه سخن گفتن با انسانها، تنها از سر مهر و لطف و ترغيب آنان به انجامدادن كارهاى شايسته است.
همچنين خداوند خود را با صفت «عليم» وصف مىكند؛ چرا كه او به كارها و نيّتهاى درونى انسان آگاه است و به آنها پاداش و كيفر مىدهد.
سعى ميان صفا و مروه
آيه شريفه بيانگر آن است كه سعى ميان صفا و مروه، عملى شايسته و عبادى است؛ و اين موضوعى قطعى است. امّا در اينكه بجاآوردن «سعى» در ضمن حجّ و عمره واجب است يا نه، ديدگاهها متفاوت است:
1. ازنظر مذهب اهل بيت و دانشمندان آن واجب است؛ گروهى از بزرگان اهل سنّت نيز آن را واجب اعلان كردهاند. امّا شافعى مىگويد: وجوب سعى نه از آيه شريفه، بلكه از سنّت پيامبر(ص) دريافت شده است، چرا كه فرمود: «كتب عليكمالسّعى فاسعوا».
2. ابوحنيفه و يارانش، سعى را ضمن حجّ و عمره مستحب مىدانند.
با اين بيان، از ديدگاه دانشمندان ما و نيز ازنظر شافعى، كسى كه سعى را بطور عمد ترك كند، حجّ او صحيح نيست؛ امّا سعى ابتدايى و بدون حجّ و عمره را ظاهر آيه مباح مىداند، و شافعى آن را مكروه مىبيند.
«انّالّذين يكتمون ما انزلنا منالبيّنات والهدى من بعد مابيّنّاه للنّاس فىالكتاب اولئك يلعنهماللّه»
در اين آيه شريفه، خداوند مردم را به بيان روشن حق تشويق مىكند و از كتمان حقايق سخت برحذر مىدارد و مىفرمايد: بىگمان كسانى كه نشانههاى روشن و هدايت و رهنمودى را كه فرو فرستادهايم، پس از آنكه آن را در كتاب براى مردم بروشنى بيان كردهايم، پوشيده مىدارند، خدا آنان را لعنت مىكند...
آرى؛ خداوند آنان را بخاطر عملكرد ظالمانهاى كه داشته و درخور عذاب شدهاند، از رحمت خود دور مىكند و سزاوار لعنت و نفرين مىسازد.
درمورد «بيّنات»، گروهى گفتهاند منظور دلايل و نشانههاى رسالت پيامبر گرامى(ص) است و مقصود از «هدى»، مقرّراتى است كه آن حضرت به مردم مىرساند؛ و عدّهاى نيز گفتهاند: هر دو به يك معناست و دوّمى تأكيد كننده اوّلى است.
منظور از «من بعد مابيّنّاه للنّاس»، به اعتقاد برخى، اوصاف و نشانههاى پيامبر(ص) و مقرّراتى است كه در تورات و انجيل بروشنى ذكر شده است؛ و به عقيده بعضى، مقصود همه مطالب و مفاهيمى است كه در كتابهاى آسمانى ازسوى خدا فرود آمده است. دستهاى نيز معتقدند: منظور از «ما انزلنا منالبيّنات»، كتابهاى آسمانى پيشين و مقصود از «الكتاب»، قرآن است.
«ويلعنهماللّاعنون»
و لعنت كنندگان [نيز] ايشان را لعنت مىكنند
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، نظرهايى چند ارائه شده است:
1. بعضى از مفسّران مىگويند: منظور از لعنت كنندگان، فرشتگان و مردم هستند؛ چرا كه آيههاى 161 سوره بقره و 87 آلعمران آن را تفسير مىكنند و مىفرمايند: «عَلَيْهِمْ لَعْنَةُاللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنّاس ِ اَجْمَعينَ».
2. برخى برآنند كه منظور، همه جنبندگان و حشرات روى زمين است كه مىگويند: ما بهسبب گناهان فرزندان انسان، از باران محروم شدهايم.
3. ابن عبّاس مىگويد: مقصود، همه موجودات غير از جنّيّان و آدميان است.
4. و ابن مسعود مىگويد: منظور اين است كه چنانچه دو نفر يكديگر را لعنت كنند، اين لعن و نفرين به آن كس كه درخور آن است، برمىگردد؛ و اگر هيچيك سزاوار لعنت نبودند، به يهود كه كتمان كننده حقيقت بودند، برمىگردد.
چگونه؟
چگونه مىتوان «لاعنون» يا لعنت كنندگان را به حيوانات نسبت داد، درصورتيكه اين واژه جمع به صاحبان عقل و خرد اختصاص دارد؟
پاسخ
از آنجا كه كارى كه به آنان نسبت داده شده، كار خردمندان است، اين مسئله، مشكلى ايجاد نمىكند و مىتوان فعل صاحبان خرد را نيز درمورد آنها بكار برد.
نظير اين مورد، در آيات ديگر هم وجود دارد؛ براى نمونه: «... وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَاَيْتُهُمْ لى ساجِدينَ»(305).
در اين آيه شريفه، بااينكه سجده كار خردمندان است، به خورشيد و ماه نسبت داده شده و با واژه جمع ويژه صاحبان خرد آمده است.
يادآور مىشود كه لعنت كردن موجودات فاقد خرد و قدرت انتخاب، به اينصورت است كه خداوند لعنت كردن را به آنان الهام مىكند؛ و اين، بهدليل ايجاد نفرت از ستم و بيداد و گناه و حقكشى انجام مىپذيرد. پارهاى نيز مىگويند: لعنتكردن حيوانات، در سراى آخرت و پس از آن تحقّق خواهد يافت؛ آنگاه كه خداوند قدرت دريافت خردمندانه و انتخاب را به آنها اعطا خواهد كرد.
پيام آيه
1. چنانچه حقپوشى در امرى كه جامعه به آن نياز داشته باشد، به گمراهى مردم منجر شود، از گناهان كبيره است؛ و اگر فرد يا گروهى، حقايقى از علوم و دانشهاى دينى را بهمانند يهود و نصارا نزد خود داشته باشند و بجاى بيان و هدايت افكار، آن را كتمان كنند، به گناهى سهمگين دست يازيدهاند و كيفرى سخت خواهند داشت.
از پيشواى بزرگ توحيد نقل كردهاند كه فرمود:
«من سئل عن علمٍ يعلمه فكتمه، الجم يومالقيامه بلجام من نار.»
هركس درباره دانشى كه نزد اوست، مورد پرسش قرار گيرد و آن را كتمان كند، روز رستاخيز لجامى از آتش به دهان او زده مىشود.
2. دعوت به توحيد و تقوا و عدالت، واجب است؛ چرا كه افزون بر دلايل عقلى، قرآن شريف در آيات بسيارى، مردم را به توحيد و عدالت فرا مىخواند. بنابراين، كتمان اين دو اصل و اجتناب از فراخوان روشن در اين دو موضوع، به منزله حقپوشى است و گناهى سهمگين بشمار مىرود.
«الّا الّذين تابوا و اصلحوا بيّنوا»
خداوند در آيه قبل، تمامى كتمانكنندگان حق را سزاوار لعنت مىشمارد و آنان را به عذاب سهمگين هشدار مىدهد؛ و اينك در اين آيه شريفه، كسانى را كه از كار ناشايست خويش باز گردند و نيّت و عمل خود را اصلاح كنند و به بيان حقيقت بپردازند، از آن اصل كلّى خارج مىسازد؛ چرا كه چنين كسانى ديگر درخور لعنت نيستند.
درباره مفهوم واژه «بيّنوا»، ميان مفسّران بحث هست:
1. بيشتر آنان بر اين اعتقادند كه منظور آيه شريفه اين است كه: آنچه را درمورد رسالت پيامبر اسلام (ص) در كتابهاى پيشين يافته و كتمان كردهاند، همه را بروشنى بيان كنند.
2. امّا برخى معتقدند مقصود اين است كه ندامت خويش را آشكار سازند؛ چرا كه وقتى انسان گناهى را در نهان انجام دهد، توبه نهانى نيز كافى است؛ ولى گناه آشكار، توبه آشكارترى را مىطلبد.
3. و پارهاى نيز مىگويند: منظور اين است كه توبه خويش را با اخلاص در عمل و جدّيت در انجامدادن كارهاى شايسته و حقگويى و حقپويى، اظهار كنند و بهاثبات رسانند.
«فاولئك اتوب عليهم»
واژه «اتوب» هرگاه بهتنهايى بكار رود، به اين معناست كه «من توبه مىكنم و بازمىگردم»؛ امّا هنگامى كه با «على» متعدّى شود، بهمفهوم پذيرش توبه است؛ بنابراين، واژه «توبه» ميان توبه كننده و توبهپذير مشترك است؛ آنگاه كه گناهكار با نيّت توبه و ندامت از گناه، بهسوى خدا روى مىآورد، پروردگار پرمهر نيز لطف و فضل خويش را نثار وى مىكند تا همگان دريابند كه توبه و بازگشت بهجانب خدا، نهتنها عيب و عار نيست، كه بسى مايه افتخار نيز است، تا آنجا كه واژه «توبه» هم درمورد بندگان بكار رفته است و هم درمورد خداى توبهپذير.
«و اناالتّوّابالرّحيم»
«توّاب» از واژههايى است كه معناى مبالغه دارد؛ و بكار گرفتن اين معنا در اين آيه شريفه، يا بدان جهت بوده است كه خداوند توبههاى بسيار و مكرّر را از توبهكنندگان مىپذيرد، و يا بدان علّت كه پروردگار توبه كننده واقعى را نا اميد نمىسازد. و وصف خدا با واژه «رحيم» پس از «توّاب» نشانگر آن است كه وقتى انسانى از در توبه به بارگاه او روى مىآورد، ديگر كيفر و عذاب، از روى تفضّل و لطف، از پرونده عمل او حذف مىشود و مورد بخشايش قرار مىگيرد.
«انّالّذين كفروا و ماتوا و هم كفّار اولئك عليهم لعنةاللّه والملائكة والنّاس اجمعين»
كسانى كه كفر ورزيدند و در حال كفر مردند، لعنت خدا و فرشتگان و تمامى مردم يكسره برآنان خواهد بود
قرآن شريف در دو آيه گذشته، وضعيت كسانى را كه حقيقت را تا آخر پوشيده مىدارند، و نيز كسانى را كه توبه كرده و آنچه را كتمان كردهاند بروشنى بيان مىكنند، همه را ترسيم كرد؛ و اينك در اين آيه شريفه، حال و روز كسانى را بهتصوير مىكشد كه بدون توبه از گناه سهمگين حقپوشى، از دنيا مىروند.
چرا؟
چرا در اين آيه شريفه، درخور لعنتشدن كسانى كه كفر ورزيدهاند، مردن در حال كفر عنوان مىشود، بااينكه مىدانيم هر كافرى گرچه بر كفر خود اصرار نورزد، سزاوار لعن و نفرين است؟
پاسخ
علّت آن است كه در اين آيه شريفه، موضوع «لعنت»، بىقيد و شرط آمده است؛ و لعنت بىقيد و شرط درخور كافرانى است كه در آن حال بميرند و به توبه و جبران توفيق نيابند؛ امّا اگر قبل از مرگ، توبه كنند، شرايط آنان دگرگون مىشود و مورد بخشايش قرار مىگيرند.
چگونه؟
آيه شريفه، افرادى اينچنين را كه ذكر آنان رفت، سزاوار لعنت خدا و دورى از رحمت او و لعنت فرشتگان و تمامى مردم مىداند؛ درحاليكه مىدانيم بسيارى از انسانها در هر عصر و نسلى راه كافران را درپيش مىگيرند و مردم نهتنها برآنان لعنت نمىفرستند كه درود هم مىفرستند؛ بنابراين، چگونه است كه آيه شريفه مىفرمايد: لعنت همه مردم برآنان است؟
پاسخ
در پاسخ به اين پرسش، نظرهايى چند ارائه شدهاست؛ ازجمله:
1. هر انسانى سرانجام كفرگرايان را - در دنيا يا سراى آخرت، و يا در هر دو سرا - لعنت خواهد كرد؛ همانگونه كه قرآن به آنان مىفرمايد: «... ثُمَّ يَوْمَالْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْض ٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضَاً ...»(306) (... آنگاه در روز رستاخيز بعضى از شما كافران، برخى ديگر را انكار و عدّهاى، گروه ديگر را لعنت مىكنند).
2. منظور از واژه «النّاس» در آيه شريفه، مردم باايمان است؛ و گويى خداوند كفرگرايان را بحساب نمىآورد؛ چنانكه گفته مىشود: «المؤمنون همالنّاس» (مردم يا انسانهاى راستين، مردم آگاه و باايمانند و بس).
3. هيچ انسانى در دنيا و آخرت، از لعنت و نفرين بر بيدادگران خوددارى نمىكند؛ و كافران نيز ستمكارانند؛ چرا كه پيش از هر چيز به خود ستم مىكنند كه دربرابر يكتاآفريدگار خويش، به عزّت و آزادگى بندگى او برنمىخيزند.
«خالدين فيها»
آنان هماره در لعنت خدا ماندگارند
جمعى ضمير در «فيها» را به «لعنت» در آيه قبل برمىگردانند؛ و دستهاى نيز به «النّار» يعنى آتش شعلهور دوزخ، و مىگويند درست است كه واژه «النّار» در آيه نيست، امّا مطلب بروشنى به آن برمىگردد، چرا كه دورى از رحمت و بخشايش خدا و گرفتارى در عذاب ابدى، جز در آتش دوزخ نخواهد بود.
و واژه «خلود» در آيه شريفه، ازنظر پارهاى از مفسّران، لعنت هماره و ماندگار است؛ و از ديد برخى ديگر ثمره شوم آن، كه عذاب باشد.
«لايخفّف عنهمالعذاب ولاهم ينظرون»
نه از عذاب آنان ذرّهاى بكاهند و نه مهلت عذرخواهى و توبه به آنان داده شود
منظور اين است كه كيفر و عذاب آنان، همواره سخت و دردناك است؛ و به آنان مهلتى داده نخواهد شد تا عذر و بهانهاى بتراشند يا توبه و جبرانى فراهم آورند؛ همانگونه كه اين مفهوم، در آيه ديگرى از قرآن نيز ذكر شده است كه: «وَلايُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ»(307).
جمعى از مفسّران نيز معتقدند منظور اين است كه در كيفر آنان، سرعت و شتاب خواهد بود؛ و چنان نيست كه بهتأخير افكنده شود يا فراموش گردد.
«و الهكم الهٌ واحدٌ»
و خداى شما، خداى يكتايى است
بعضى در تفسير واژه «اله» گفتهاند: «اله» بهمفهوم معبود و خدايى است كه پس از آفرينش هستى، درخور عبادت است. امّا بهنظر ما اين تفسير درست نيست؛ چرا كه خدا هماره درخور پرستش بوده، هست و خواهد بود؛ او پيش از آفرينش پديدهها نيز بر انجامدادن كارهاى شگفتانگيز قدرت داشته و شايسته پرستش بوده است؛ و اين وصف براى او هميشه بوده، هست و خواهد بود.
وصف آفريدگار هستى به يكتايى، بدينصورت است كه:
1. او يكتاست؛ چرا كه تجزيهپذير نيست و هرگز جزء ندارد.
2. او يكتاست؛ زيرا نظير و مانند ندارد.
3. او يكتاست؛ چرا كه در شايستگى براى پرستش بىهمتاست.
4. او يكتاست؛ زيرا به صفاتى كه وصف مىشود، جز او را نمىتوان وصف كرد. براى نمونه: او ازلى، ابدى، عالم، قادر، زنده و پاينده است؛ و اينها اوصافى است كه غير او هيچكس ديگر را نمىتوان با آنها توصيف كرد.
به بيان ديگر، مىتوان بخش نخست را توحيد در ذات، دوّم را توحيد در نفى شرك، سوّم را توحيد در پرستش، و چهارم را توحيد در صفات نام نهاد.
«لا اله الّا هو»
جز او خدايى نيست
يعنى: الوهيت تنها درخور اوست.
دانشمندان در اين باره كه آيا اين جمله «نفى مثل» از خداى يكتا مىكند يا نه، بحث كردهاند؛ عدّهاى گفتهاند، نه؛ زيرا براى خدا مثل و مانندى نيست كه با اين جمله نفى شود؛ و گروهى نيز گفتهاند: بله؛ مىتوان در عالم ذهن، نظيرى براى خدا تصوّر كرد و آنگاه با اين جمله آن را نفى كرد.
«الرّحمان الرّحيم»
اوست بخشايشگر و مهربان
آرى؛ او از اين جهت شايسته عبادت است كه ازسر مهر، نعمتهاى گران و بيشمارى به انسانها ارزانى داشته است كه جز او از ديگرى ساخته نيست؛ و ارزانىداشتن نعمت، يعنى اعطاى آنچه بندگان به آنها نيازمندند و زندگى شايسته و درشأن آنان، درگرو آنهاست.
نظم آيات
ارتباط اين آيه شريفه با آيات پيشين و آياتى كه ازپى آن خواهد آمد، روشن است: ارتباط آن با آيات گذشته، بسان رابطه نيكى با بدى و زشتى است كه انجامدادن كارهاى شايسته، آثار بدى و زشتى را مىزدايد؛ و ارتباطِ آن با آياتى كه ازپى خواهد آمد، به مثابه ادّعا و دليل آن است. خداوند در آيات گذشته، شرك و تباهيهاى آن را ترسيم كرد و بهدنبال آن، همگان را به توحيد گرايى و يكتاپرستى فرا خواند؛ و اينك با بيان اصل يكتاپرستى، دلايل توحيد را، در آياتى كه خواهد آمد، شاهد خواهيم بود.
پرتوى از آيات
افزون بر درسها و پيامهايى كه در تفسير آيات ازنظرتان گذشت، پيامها و درسهاى انسانساز ديگرى از آيات مذكور دريافت مىشود كه در زير به آنها اشاره مىرود:
1. تلاش همگانى و همهجانبه
«صفا» و «مروه» كه نام دو كوه كوچك در كنار خانه خداست و اينك سالنِ سرپوشيده و پرشكوهى آن دو را به هم پيوند مىدهد، براستى از شعاير و نشانههاى قدرت خدا هستند؛ نشانههايى كه انسان را به ياد او و فداكارى خليل او و خاندانش درراه حقّ و عدالت، و پاداش پرشكوهى كه خداوند به آنان ارزانى داشت، مىاندازد.
اين دو نشانه جاودانه، اين پيام را به عصرها و نسلها مىدهد كه براى زندهساختن حق و عدالت و برافراشتن پرچم توحيدگرايى و تقواپيشگى بر بام گيتى، بايد همگان - از كهنسالان گرفته تا كودكان شيرخوار - تا پاى جان به تلاش خالصانه برخيزند؛ خودخواهيها و خودكامگيها و خوددوستيها را وانهند و او را بجويند.
2. اميد
و نيز اين پيام را به مردم باايمان مىدهد كه در پس هر سختى و نوميدى و يأس، اگر براستى ايمان و برنامه و عمل شايسته و اخلاص باشد، بسى اميد است؛ چرا كه پايان سياهى شب را سپيدى روز و روشنايى مىزدايد و مىبرد.
3. گناه حقپوشى
پيام و درس ديگر آياتى كه تفسير آنها گذشت، اين است كه حقپوشى و توجيه و كتمان واقعيتها، از بزرگترين گناهان و خيانت به عصرها و نسلها است؛ زيرا هم فرد و خانواده را گمراه مىسازد و هم تاريخ و جامعه را؛ به همين دليل، حقپوشان سزاوار سهمگينترين كيفرهايند.
از اميرمؤمنان (ع)، درباره بدترين خلق خدا پس از شيطان و فرعون پرسيدند؛ كه فرمود:
«العلماء اذا فسدوا همالمظهرون للاباطيل، الكاتمون للحقايق و فيهم قالاللّه اولئك يلعنهماللّه...»(308)
بدترينها پس از شيطان و فرعون، دانشمندان و دانشوران تبهكارند؛ همانان كه براى رسيدن به خواستههاى جاهطلبانه خود، نارواها و باطل و بيداد را اظهار مىكنند و حقايق را مىپوشانند. اينان همانها هستند كه خداوند درموردشان لعنت و نفرين روا داشته است و همه لعنت كنندگان نيز آنان را لعنت مىكنند.
إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ
159 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :158
إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا فَأُولَئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ
160 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :158
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ
161 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :158
خَالِدِینَ فِیهَا لَا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ یُنظَرُونَ
162 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :158
وَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَّا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ
163 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :158
صفحه : 24
بزرگتر
کوچکتر
بدون ترجمه
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
تصویر
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
154 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :151
155 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :151
156 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :151
157 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :151
158 - ترجمه 158. بىگمان «صفا» و «مروه» از شعاير [و نشانههاى پرستش ]خداست؛ پس هركس خانه[ى خدا] را «حجّ» كند يا «عمره» انجام دهد، بر او گناهى نيست كه ميان آن دو را سعى كند؛ و هركس افزون بر انجامدادن حجّ واجب، كارهاى شايستهاى انجام دهد، خداوند [پاداش او را خواهد داد؛ و خدا] حقشناس و داناست. 159. بىترديد كسانى كه نشانههاى روشن و وسيله هدايتى را كه فروفرستادهايم، بعد از آنكه آنها را در كتاب براى مردم بروشنى بيان كردهايم، پوشيده مىدارند، خدا و همه لعنت كنندگان، آنان را لعنت مىكنند. 160. مگر كسانى كه توبه كردند، و [خويشتن را] اصلاح كردند، و [آنچه را پوشيده داشته بودند،] آشكار ساختند؛ پس، آنانند كه برآنها خواهم بخشيد؛ و من توبهپذير و مهربانم. 161. بىشك لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم يكسره بر كسانى خواهد بود كه كفر ورزيدند و در حال كفر از دنيا رفتند. 162. و در آن [لعنت و نفرينشدگى] هماره خواهند ماند؛ نه [ذرّهاى از ]عذاب را از آنان بكاهند و نه به آنان مهلت [عذرخواهى] دهند. 163. و خداى شما، خدايى يگانه است؛ جز او خدايى نيست [و اوست ]بخشايشگر مهربان. نگرشى بر واژهها «صفا»: سنگ صاف و خالص. «مروه»: سنگ نرم. صفا و مروه، اينك نام دو كوه در مكّه است كه زائران حرم و خانه خدا هفت بار ميان آن دو سعى مىكنند؛ و سعى يا دويدن ميان آن دو، از اركان حجّ است. «شعائر»: جمع «شعيره» بهمعناى عبادتگاه يا مكان عبادت است؛ و برخى نيز از آن به نشانه پرستش تعبير كردهاند. «حجّ»: در فرهنگ عرب، بهمعناى آهنگ و قصدى است كه مكرّر صورت مىگيرد و در اصطلاح دينى عبارت است از عزم كعبهكردن براى انجامدادن مناسك و آداب خاصّى چون: احرام، طواف بر گرد بيتاللّه، سعى ميان صفا و مروه، وقوف در عرفات و... «عمره»: زيارت. «جناح»: انحراف از حق. «طواف»: گشتن بر گرد چيزى. «تطوّع»: در فرهنگ واژهشناسان، بهمعناى طاعتپذيرى و قبول دستور است و در اصطلاح فقها به انجامدادن كارهاى استحبابى گفته مىشود. «شاكر»: سپاسگزار. «توبه»: ندامت و پشيمانى از گناه و تصميم بر ترك آن. «اصلحوا»: اصلاح كردند، پاك ساختند. «بيّنوا»: آشكارساختن، بيان كردن. «النّاس»: مردم. اسم جمع است بسان نفر. «خلود»: ماندگارشدن، هميشگى و جاودانگى. «عذاب»: شكنجه و دردى ادامهدار. «انظار»: مهلتدادن. شأن نزول در شأن نزول آيه 159، بعضى از دانشمندان به نقل از ابن عبّاس گفتهاند كه: منظور آيه شريفه از كتمان كنندگان، دانشمندان يهود و نصارا هستند؛ و حقيقتى كه پوشيده مىداشتند، نويدها و نشانههايى بود كه درمورد پيامبر گرامى (ص) و رسالت او مىدانستند؛ و شرح آن بدينصورت است كه گروهى از مسلمانان همچون «معاذ» و «سعد» نزد دانشمندان يهود رفتند و از بشارتهاى تورات درباره پيامبر (ص) و اوصاف آن حضرت پرسيدند، و آنان بجاى بيان حقيقت، آن را مخفى نگاه داشتند؛ و آنگاه بود كه اين آيه شريفه فرود آمد و هشدار داد كه كتمان حقيقت، گناه بزرگى است و كيفرى سهمگين درپى دارد. برخى نيز معتقدند كه آيه، جهانشمول است و به همه كسانى كه حقايق را كتمان مىكنند، هشدار مىدهد. اين ديدگاه بهتر و با ظاهر و مفهوم آيه هماهنگتر است. تفسير برنامه عبادى و انسانى حجّ خداى جهانآفرين پس از ترسيم اين حقيقت كه جهان صحنه آزمون انسانهاست، و اينكه مقرّرات و بايدها و نبايدهاى الهى و نيز رنجها و سختيها هريك وسيلهاى براى امتحان انسانها و راه رشد و تكامل آنان است، اينك به شرح يكى از آيينهاى عبادى اسلام - يعنى حجّ - مىپردازد و مىفرمايد: «انّالصّفا والمروة من شعائراللّه.» «صفا» و «مروه»، ازجمله نشانههاى پرستش و عبادت خدا هستند. در تفسير اين جمله از آيه شريفه، بعضى از مفسّران برآنند كه: «صفا» و «مروه» هركدام جايگاه پرستش خدايند؛ و برخى ديگر مىگويند: منظور اين است كه احترام و توجّه به آنها، جزو دين است؛ و پارهاى نيز گفتهاند كه در اين آيه شريفه، واژه «سعى» حذف شده و منظور اين است كه سعى ميان «صفا» و «مروه» از شعاير خدا است. از ششمين امام نور (ع) نقل كردهاند كه فرمود: بههنگام فرود آدم (ع) و همسرش به زمين، آدم (ع) در صفا فرود آمد، و همسرش در «مروه»؛ از اين رو، «صفا» بهتناسب آدم (ع)، با واژه «مصطفى» همخوانى دارد و «مروه» با «مرئه» يعنى «زن». «فمن حجّالبيت اواعتمر فلاجناح عليه ان يطّوّف بهما» پس، كسى كه حجّ خانه[ى خدا] را بجاى آورد يا عمره گزارد، اگر بر آن دو كوه طواف كند و ميان آن دو سعى نمايد، گناهى بر او نيست از ششمين امام نور (ع) نقل كردهاند كه فرمود: مردم باايمان در آغاز اسلام مىپنداشتند كه سعى ميان «صفا» و «مروه» از بدعتهاى جاهليت است؛ و به همين جهت، قرآن اين پندار نادرست را اصلاح كرد. «و من تطوّع خيراً» و هركه كار شايسته و نيكى را افزون برآنچه بر او مقرّر شده است، انجام دهد در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است: 1. گروهى معتقدند كه منظور اين است كه هركس پس از بجاآوردن طواف و سعى واجب خود، طواف و سعى استحبابى را نيز انجام دهد... 2. و عدّهاى مىگويند: منظور اين است كه هركس پس از بجاآوردن حجّ و عمره واجب خود، حجّ و عمره استحبابى را نيز انجام دهد... 3. پارهاى برآنند كه معناى آيه گسترده است و منظور اين است كه: هر كه انواع كارهاى خوب و شايسته را انجام دهد... 4. و به اعتقاد دستهاى، منظور اين است كه: «هركس سعى ميان صفا و مروه را بعنوان مستحب بجا آورد...»؛ چرا كه از ديدگاه برخى، سعى ميان صفا و مروه در حجّ واجب نيست. «فانّاللّه شاكرٌ عليمٌ» پس بايد بداند كه خدا حقشناس و داناست[، و پاداش نيكى را ارزانى خواهد داشت] بعضى، واژه «شاكر» را بهمعناى سپاسگزار گرفته و گفتهاند: دليل اينكه خداوند خود را سپاسگزار خوانده، اين است كه مىخواهد نهايت مهر و لطف خود را به بندگانش نشان دهد؛ و گرنه كسى براى خدا كارى انجام نمىدهد كه درخور سپاسگزارى پروردگار از او باشد. اين آيه شريفه نظير آيه ديگرى از قرآن است كه خدا خود را آنقدر به بندگانش نزديك مىسازد كه از آنان وام مىخواهد و مىفرمايد: «مَنْ ذَاالَّذى يُقْرِضُاللَّهَ قَرْضَاً حَسَنَاً...»(304). روشن است كه آفريدگار تواناى هستى بىنياز است و اينگونه سخن گفتن با انسانها، تنها از سر مهر و لطف و ترغيب آنان به انجامدادن كارهاى شايسته است. همچنين خداوند خود را با صفت «عليم» وصف مىكند؛ چرا كه او به كارها و نيّتهاى درونى انسان آگاه است و به آنها پاداش و كيفر مىدهد. سعى ميان صفا و مروه آيه شريفه بيانگر آن است كه سعى ميان صفا و مروه، عملى شايسته و عبادى است؛ و اين موضوعى قطعى است. امّا در اينكه بجاآوردن «سعى» در ضمن حجّ و عمره واجب است يا نه، ديدگاهها متفاوت است: 1. ازنظر مذهب اهل بيت و دانشمندان آن واجب است؛ گروهى از بزرگان اهل سنّت نيز آن را واجب اعلان كردهاند. امّا شافعى مىگويد: وجوب سعى نه از آيه شريفه، بلكه از سنّت پيامبر(ص) دريافت شده است، چرا كه فرمود: «كتب عليكمالسّعى فاسعوا». 2. ابوحنيفه و يارانش، سعى را ضمن حجّ و عمره مستحب مىدانند. با اين بيان، از ديدگاه دانشمندان ما و نيز ازنظر شافعى، كسى كه سعى را بطور عمد ترك كند، حجّ او صحيح نيست؛ امّا سعى ابتدايى و بدون حجّ و عمره را ظاهر آيه مباح مىداند، و شافعى آن را مكروه مىبيند. «انّالّذين يكتمون ما انزلنا منالبيّنات والهدى من بعد مابيّنّاه للنّاس فىالكتاب اولئك يلعنهماللّه» در اين آيه شريفه، خداوند مردم را به بيان روشن حق تشويق مىكند و از كتمان حقايق سخت برحذر مىدارد و مىفرمايد: بىگمان كسانى كه نشانههاى روشن و هدايت و رهنمودى را كه فرو فرستادهايم، پس از آنكه آن را در كتاب براى مردم بروشنى بيان كردهايم، پوشيده مىدارند، خدا آنان را لعنت مىكند... آرى؛ خداوند آنان را بخاطر عملكرد ظالمانهاى كه داشته و درخور عذاب شدهاند، از رحمت خود دور مىكند و سزاوار لعنت و نفرين مىسازد. درمورد «بيّنات»، گروهى گفتهاند منظور دلايل و نشانههاى رسالت پيامبر گرامى(ص) است و مقصود از «هدى»، مقرّراتى است كه آن حضرت به مردم مىرساند؛ و عدّهاى نيز گفتهاند: هر دو به يك معناست و دوّمى تأكيد كننده اوّلى است. منظور از «من بعد مابيّنّاه للنّاس»، به اعتقاد برخى، اوصاف و نشانههاى پيامبر(ص) و مقرّراتى است كه در تورات و انجيل بروشنى ذكر شده است؛ و به عقيده بعضى، مقصود همه مطالب و مفاهيمى است كه در كتابهاى آسمانى ازسوى خدا فرود آمده است. دستهاى نيز معتقدند: منظور از «ما انزلنا منالبيّنات»، كتابهاى آسمانى پيشين و مقصود از «الكتاب»، قرآن است. «ويلعنهماللّاعنون» و لعنت كنندگان [نيز] ايشان را لعنت مىكنند در تفسير اين جمله از آيه شريفه، نظرهايى چند ارائه شده است: 1. بعضى از مفسّران مىگويند: منظور از لعنت كنندگان، فرشتگان و مردم هستند؛ چرا كه آيههاى 161 سوره بقره و 87 آلعمران آن را تفسير مىكنند و مىفرمايند: «عَلَيْهِمْ لَعْنَةُاللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنّاس ِ اَجْمَعينَ». 2. برخى برآنند كه منظور، همه جنبندگان و حشرات روى زمين است كه مىگويند: ما بهسبب گناهان فرزندان انسان، از باران محروم شدهايم. 3. ابن عبّاس مىگويد: مقصود، همه موجودات غير از جنّيّان و آدميان است. 4. و ابن مسعود مىگويد: منظور اين است كه چنانچه دو نفر يكديگر را لعنت كنند، اين لعن و نفرين به آن كس كه درخور آن است، برمىگردد؛ و اگر هيچيك سزاوار لعنت نبودند، به يهود كه كتمان كننده حقيقت بودند، برمىگردد. چگونه؟ چگونه مىتوان «لاعنون» يا لعنت كنندگان را به حيوانات نسبت داد، درصورتيكه اين واژه جمع به صاحبان عقل و خرد اختصاص دارد؟ پاسخ از آنجا كه كارى كه به آنان نسبت داده شده، كار خردمندان است، اين مسئله، مشكلى ايجاد نمىكند و مىتوان فعل صاحبان خرد را نيز درمورد آنها بكار برد. نظير اين مورد، در آيات ديگر هم وجود دارد؛ براى نمونه: «... وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَاَيْتُهُمْ لى ساجِدينَ»(305). در اين آيه شريفه، بااينكه سجده كار خردمندان است، به خورشيد و ماه نسبت داده شده و با واژه جمع ويژه صاحبان خرد آمده است. يادآور مىشود كه لعنت كردن موجودات فاقد خرد و قدرت انتخاب، به اينصورت است كه خداوند لعنت كردن را به آنان الهام مىكند؛ و اين، بهدليل ايجاد نفرت از ستم و بيداد و گناه و حقكشى انجام مىپذيرد. پارهاى نيز مىگويند: لعنتكردن حيوانات، در سراى آخرت و پس از آن تحقّق خواهد يافت؛ آنگاه كه خداوند قدرت دريافت خردمندانه و انتخاب را به آنها اعطا خواهد كرد. پيام آيه 1. چنانچه حقپوشى در امرى كه جامعه به آن نياز داشته باشد، به گمراهى مردم منجر شود، از گناهان كبيره است؛ و اگر فرد يا گروهى، حقايقى از علوم و دانشهاى دينى را بهمانند يهود و نصارا نزد خود داشته باشند و بجاى بيان و هدايت افكار، آن را كتمان كنند، به گناهى سهمگين دست يازيدهاند و كيفرى سخت خواهند داشت. از پيشواى بزرگ توحيد نقل كردهاند كه فرمود: «من سئل عن علمٍ يعلمه فكتمه، الجم يومالقيامه بلجام من نار.» هركس درباره دانشى كه نزد اوست، مورد پرسش قرار گيرد و آن را كتمان كند، روز رستاخيز لجامى از آتش به دهان او زده مىشود. 2. دعوت به توحيد و تقوا و عدالت، واجب است؛ چرا كه افزون بر دلايل عقلى، قرآن شريف در آيات بسيارى، مردم را به توحيد و عدالت فرا مىخواند. بنابراين، كتمان اين دو اصل و اجتناب از فراخوان روشن در اين دو موضوع، به منزله حقپوشى است و گناهى سهمگين بشمار مىرود. «الّا الّذين تابوا و اصلحوا بيّنوا» خداوند در آيه قبل، تمامى كتمانكنندگان حق را سزاوار لعنت مىشمارد و آنان را به عذاب سهمگين هشدار مىدهد؛ و اينك در اين آيه شريفه، كسانى را كه از كار ناشايست خويش باز گردند و نيّت و عمل خود را اصلاح كنند و به بيان حقيقت بپردازند، از آن اصل كلّى خارج مىسازد؛ چرا كه چنين كسانى ديگر درخور لعنت نيستند. درباره مفهوم واژه «بيّنوا»، ميان مفسّران بحث هست: 1. بيشتر آنان بر اين اعتقادند كه منظور آيه شريفه اين است كه: آنچه را درمورد رسالت پيامبر اسلام (ص) در كتابهاى پيشين يافته و كتمان كردهاند، همه را بروشنى بيان كنند. 2. امّا برخى معتقدند مقصود اين است كه ندامت خويش را آشكار سازند؛ چرا كه وقتى انسان گناهى را در نهان انجام دهد، توبه نهانى نيز كافى است؛ ولى گناه آشكار، توبه آشكارترى را مىطلبد. 3. و پارهاى نيز مىگويند: منظور اين است كه توبه خويش را با اخلاص در عمل و جدّيت در انجامدادن كارهاى شايسته و حقگويى و حقپويى، اظهار كنند و بهاثبات رسانند. «فاولئك اتوب عليهم» واژه «اتوب» هرگاه بهتنهايى بكار رود، به اين معناست كه «من توبه مىكنم و بازمىگردم»؛ امّا هنگامى كه با «على» متعدّى شود، بهمفهوم پذيرش توبه است؛ بنابراين، واژه «توبه» ميان توبه كننده و توبهپذير مشترك است؛ آنگاه كه گناهكار با نيّت توبه و ندامت از گناه، بهسوى خدا روى مىآورد، پروردگار پرمهر نيز لطف و فضل خويش را نثار وى مىكند تا همگان دريابند كه توبه و بازگشت بهجانب خدا، نهتنها عيب و عار نيست، كه بسى مايه افتخار نيز است، تا آنجا كه واژه «توبه» هم درمورد بندگان بكار رفته است و هم درمورد خداى توبهپذير. «و اناالتّوّابالرّحيم» «توّاب» از واژههايى است كه معناى مبالغه دارد؛ و بكار گرفتن اين معنا در اين آيه شريفه، يا بدان جهت بوده است كه خداوند توبههاى بسيار و مكرّر را از توبهكنندگان مىپذيرد، و يا بدان علّت كه پروردگار توبه كننده واقعى را نا اميد نمىسازد. و وصف خدا با واژه «رحيم» پس از «توّاب» نشانگر آن است كه وقتى انسانى از در توبه به بارگاه او روى مىآورد، ديگر كيفر و عذاب، از روى تفضّل و لطف، از پرونده عمل او حذف مىشود و مورد بخشايش قرار مىگيرد. «انّالّذين كفروا و ماتوا و هم كفّار اولئك عليهم لعنةاللّه والملائكة والنّاس اجمعين» كسانى كه كفر ورزيدند و در حال كفر مردند، لعنت خدا و فرشتگان و تمامى مردم يكسره برآنان خواهد بود قرآن شريف در دو آيه گذشته، وضعيت كسانى را كه حقيقت را تا آخر پوشيده مىدارند، و نيز كسانى را كه توبه كرده و آنچه را كتمان كردهاند بروشنى بيان مىكنند، همه را ترسيم كرد؛ و اينك در اين آيه شريفه، حال و روز كسانى را بهتصوير مىكشد كه بدون توبه از گناه سهمگين حقپوشى، از دنيا مىروند. چرا؟ چرا در اين آيه شريفه، درخور لعنتشدن كسانى كه كفر ورزيدهاند، مردن در حال كفر عنوان مىشود، بااينكه مىدانيم هر كافرى گرچه بر كفر خود اصرار نورزد، سزاوار لعن و نفرين است؟ پاسخ علّت آن است كه در اين آيه شريفه، موضوع «لعنت»، بىقيد و شرط آمده است؛ و لعنت بىقيد و شرط درخور كافرانى است كه در آن حال بميرند و به توبه و جبران توفيق نيابند؛ امّا اگر قبل از مرگ، توبه كنند، شرايط آنان دگرگون مىشود و مورد بخشايش قرار مىگيرند. چگونه؟ آيه شريفه، افرادى اينچنين را كه ذكر آنان رفت، سزاوار لعنت خدا و دورى از رحمت او و لعنت فرشتگان و تمامى مردم مىداند؛ درحاليكه مىدانيم بسيارى از انسانها در هر عصر و نسلى راه كافران را درپيش مىگيرند و مردم نهتنها برآنان لعنت نمىفرستند كه درود هم مىفرستند؛ بنابراين، چگونه است كه آيه شريفه مىفرمايد: لعنت همه مردم برآنان است؟ پاسخ در پاسخ به اين پرسش، نظرهايى چند ارائه شدهاست؛ ازجمله: 1. هر انسانى سرانجام كفرگرايان را - در دنيا يا سراى آخرت، و يا در هر دو سرا - لعنت خواهد كرد؛ همانگونه كه قرآن به آنان مىفرمايد: «... ثُمَّ يَوْمَالْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْض ٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضَاً ...»(306) (... آنگاه در روز رستاخيز بعضى از شما كافران، برخى ديگر را انكار و عدّهاى، گروه ديگر را لعنت مىكنند). 2. منظور از واژه «النّاس» در آيه شريفه، مردم باايمان است؛ و گويى خداوند كفرگرايان را بحساب نمىآورد؛ چنانكه گفته مىشود: «المؤمنون همالنّاس» (مردم يا انسانهاى راستين، مردم آگاه و باايمانند و بس). 3. هيچ انسانى در دنيا و آخرت، از لعنت و نفرين بر بيدادگران خوددارى نمىكند؛ و كافران نيز ستمكارانند؛ چرا كه پيش از هر چيز به خود ستم مىكنند كه دربرابر يكتاآفريدگار خويش، به عزّت و آزادگى بندگى او برنمىخيزند. «خالدين فيها» آنان هماره در لعنت خدا ماندگارند جمعى ضمير در «فيها» را به «لعنت» در آيه قبل برمىگردانند؛ و دستهاى نيز به «النّار» يعنى آتش شعلهور دوزخ، و مىگويند درست است كه واژه «النّار» در آيه نيست، امّا مطلب بروشنى به آن برمىگردد، چرا كه دورى از رحمت و بخشايش خدا و گرفتارى در عذاب ابدى، جز در آتش دوزخ نخواهد بود. و واژه «خلود» در آيه شريفه، ازنظر پارهاى از مفسّران، لعنت هماره و ماندگار است؛ و از ديد برخى ديگر ثمره شوم آن، كه عذاب باشد. «لايخفّف عنهمالعذاب ولاهم ينظرون» نه از عذاب آنان ذرّهاى بكاهند و نه مهلت عذرخواهى و توبه به آنان داده شود منظور اين است كه كيفر و عذاب آنان، همواره سخت و دردناك است؛ و به آنان مهلتى داده نخواهد شد تا عذر و بهانهاى بتراشند يا توبه و جبرانى فراهم آورند؛ همانگونه كه اين مفهوم، در آيه ديگرى از قرآن نيز ذكر شده است كه: «وَلايُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ»(307). جمعى از مفسّران نيز معتقدند منظور اين است كه در كيفر آنان، سرعت و شتاب خواهد بود؛ و چنان نيست كه بهتأخير افكنده شود يا فراموش گردد. «و الهكم الهٌ واحدٌ» و خداى شما، خداى يكتايى است بعضى در تفسير واژه «اله» گفتهاند: «اله» بهمفهوم معبود و خدايى است كه پس از آفرينش هستى، درخور عبادت است. امّا بهنظر ما اين تفسير درست نيست؛ چرا كه خدا هماره درخور پرستش بوده، هست و خواهد بود؛ او پيش از آفرينش پديدهها نيز بر انجامدادن كارهاى شگفتانگيز قدرت داشته و شايسته پرستش بوده است؛ و اين وصف براى او هميشه بوده، هست و خواهد بود. وصف آفريدگار هستى به يكتايى، بدينصورت است كه: 1. او يكتاست؛ چرا كه تجزيهپذير نيست و هرگز جزء ندارد. 2. او يكتاست؛ زيرا نظير و مانند ندارد. 3. او يكتاست؛ چرا كه در شايستگى براى پرستش بىهمتاست. 4. او يكتاست؛ زيرا به صفاتى كه وصف مىشود، جز او را نمىتوان وصف كرد. براى نمونه: او ازلى، ابدى، عالم، قادر، زنده و پاينده است؛ و اينها اوصافى است كه غير او هيچكس ديگر را نمىتوان با آنها توصيف كرد. به بيان ديگر، مىتوان بخش نخست را توحيد در ذات، دوّم را توحيد در نفى شرك، سوّم را توحيد در پرستش، و چهارم را توحيد در صفات نام نهاد. «لا اله الّا هو» جز او خدايى نيست يعنى: الوهيت تنها درخور اوست. دانشمندان در اين باره كه آيا اين جمله «نفى مثل» از خداى يكتا مىكند يا نه، بحث كردهاند؛ عدّهاى گفتهاند، نه؛ زيرا براى خدا مثل و مانندى نيست كه با اين جمله نفى شود؛ و گروهى نيز گفتهاند: بله؛ مىتوان در عالم ذهن، نظيرى براى خدا تصوّر كرد و آنگاه با اين جمله آن را نفى كرد. «الرّحمان الرّحيم» اوست بخشايشگر و مهربان آرى؛ او از اين جهت شايسته عبادت است كه ازسر مهر، نعمتهاى گران و بيشمارى به انسانها ارزانى داشته است كه جز او از ديگرى ساخته نيست؛ و ارزانىداشتن نعمت، يعنى اعطاى آنچه بندگان به آنها نيازمندند و زندگى شايسته و درشأن آنان، درگرو آنهاست. نظم آيات ارتباط اين آيه شريفه با آيات پيشين و آياتى كه ازپى آن خواهد آمد، روشن است: ارتباط آن با آيات گذشته، بسان رابطه نيكى با بدى و زشتى است كه انجامدادن كارهاى شايسته، آثار بدى و زشتى را مىزدايد؛ و ارتباطِ آن با آياتى كه ازپى خواهد آمد، به مثابه ادّعا و دليل آن است. خداوند در آيات گذشته، شرك و تباهيهاى آن را ترسيم كرد و بهدنبال آن، همگان را به توحيد گرايى و يكتاپرستى فرا خواند؛ و اينك با بيان اصل يكتاپرستى، دلايل توحيد را، در آياتى كه خواهد آمد، شاهد خواهيم بود. پرتوى از آيات افزون بر درسها و پيامهايى كه در تفسير آيات ازنظرتان گذشت، پيامها و درسهاى انسانساز ديگرى از آيات مذكور دريافت مىشود كه در زير به آنها اشاره مىرود: 1. تلاش همگانى و همهجانبه «صفا» و «مروه» كه نام دو كوه كوچك در كنار خانه خداست و اينك سالنِ سرپوشيده و پرشكوهى آن دو را به هم پيوند مىدهد، براستى از شعاير و نشانههاى قدرت خدا هستند؛ نشانههايى كه انسان را به ياد او و فداكارى خليل او و خاندانش درراه حقّ و عدالت، و پاداش پرشكوهى كه خداوند به آنان ارزانى داشت، مىاندازد. اين دو نشانه جاودانه، اين پيام را به عصرها و نسلها مىدهد كه براى زندهساختن حق و عدالت و برافراشتن پرچم توحيدگرايى و تقواپيشگى بر بام گيتى، بايد همگان - از كهنسالان گرفته تا كودكان شيرخوار - تا پاى جان به تلاش خالصانه برخيزند؛ خودخواهيها و خودكامگيها و خوددوستيها را وانهند و او را بجويند. 2. اميد و نيز اين پيام را به مردم باايمان مىدهد كه در پس هر سختى و نوميدى و يأس، اگر براستى ايمان و برنامه و عمل شايسته و اخلاص باشد، بسى اميد است؛ چرا كه پايان سياهى شب را سپيدى روز و روشنايى مىزدايد و مىبرد. 3. گناه حقپوشى پيام و درس ديگر آياتى كه تفسير آنها گذشت، اين است كه حقپوشى و توجيه و كتمان واقعيتها، از بزرگترين گناهان و خيانت به عصرها و نسلها است؛ زيرا هم فرد و خانواده را گمراه مىسازد و هم تاريخ و جامعه را؛ به همين دليل، حقپوشان سزاوار سهمگينترين كيفرهايند. از اميرمؤمنان (ع)، درباره بدترين خلق خدا پس از شيطان و فرعون پرسيدند؛ كه فرمود: «العلماء اذا فسدوا همالمظهرون للاباطيل، الكاتمون للحقايق و فيهم قالاللّه اولئك يلعنهماللّه...»(308) بدترينها پس از شيطان و فرعون، دانشمندان و دانشوران تبهكارند؛ همانان كه براى رسيدن به خواستههاى جاهطلبانه خود، نارواها و باطل و بيداد را اظهار مىكنند و حقايق را مىپوشانند. اينان همانها هستند كه خداوند درموردشان لعنت و نفرين روا داشته است و همه لعنت كنندگان نيز آنان را لعنت مىكنند.
159 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :158
160 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :158
161 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :158
162 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :158
163 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :158
ترتیل استاد سعد الغامدی صفحه : 24
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 2 - حزب 3 - سوره بقره - صفحه 24
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا
مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر مجمع البیان
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
تلاوت توسط استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد درباره 10 - یونس از سایت الکعبه با عنوان یونس 1 - 20 (2)
سخنرانی توسط شهید آیت الله صدوقی درباره دین از سایت راسخون با عنوان آوای یاران - مرگ شما را در می یا بد، در هر مکان که باشید.
مراثی (نوحه) توسط حاج سعید حدادیان بمناسبت محرم الحرام درباره امام حسین علیه السلام از سایت تبیان با عنوان حسین جان پشیمانم
ادعیه (دعاخوانی) درباره مناجات خمس عشر از سایت راسخون با عنوان مناجات خمسه عشر 13
ترتیل توسط استاد خالد القحطانی درباره 112 - اخلاص از سایت mp3quran.net با عنوان قرآن کریم سوره اخلاص - حفص از عاصم
مدایح (به شادی ) توسط حاج مهدی سلحشور بمناسبت ربیع الثانی درباره امام عسگری علیه السلام از سایت راسخون با عنوان حاج مهدی سلحشور - میلاد امام حسن عسکری (ع) سال 95 - ذکر ومدح مولاامیرالمومنین علی ع(شور)
مناجات توسط حاج محمدرضا طاهری بمناسبت رمضان المبارک از سایت راسخون با عنوان حاج محمدرضا طاهری - سال 1395 - شب سوم ماه مبارک رمضان - ما همه تشنه ایم و آب تویی (مناجات)
اذان توسط استاد کریم منصوری از سایت شهید آوینی با عنوان گلبانگ اذان
درس حوزوی توسط آیت الله العظمی مظاهری درباره دین از سایت راسخون با عنوان تنازع موجر و مستأجر در رد عین و عدم رد عین
ندبه انتظار توسط حاج سیدمجید بنی فاطمه بمناسبت شعبان المعظم درباره حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از سایت راسخون با عنوان میلاد امام زمان (عج) | حاج سید مجید بنی فاطمه : غم عشقت مرا بیچاره کرده (مناجات)
کلیپ سخنان توسط حجت الاسلام و المسلمین پناهیان درباره دین از سایت راسخون با عنوان مجهز شوید به اسلحه های جنگ نامنظم
کتاب صوتی توسط امام خمینی (ره) از سایت راسخون با عنوان کتاب صوتی چهل حدیث امام خمینی ره - حدیث شماره 12
در باره ما
|
تماس با ما
|
نظرخواهی
خدمات تلفن همراه
مر
ا
جعه: 87,704,995