خدمات تلفن همراه
قرآن تبيان- جزء 1 - حزب 2 - سوره بقره - صفحه 21
نرم افزارهای رایگان تلفن همراه
بازی و سرگرمی
قرآن
مفاتیح
نهج البلاغه
صحیفه سجادیه
اوقات شرعی
مسائل شرعی
گنجینه معنوی
آشپزی
مناسبت ها
الحان قرآن
صحیفه نور امام خمینی ره
پنل عضویت
وَقَالُوا کُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
135 - ترجمه
135. و [اهل كتاب به پيروان اسلام] گفتند: «[با گرايش به آيين ما، ]يهودى يا مسيحى شويد تا راه يابيد.» [هان اى پيامبر!] بگو: «نه؛ [آيينهاى تحريفشده شما، راه بهسوى حق نخواهند گشود؛] بلكه ما آيين ابراهيم حقگرا را برگزيدهايم! و او از شركگرايان نبود.»
136. و [شما اى پيروان اسلام!] بگوييد: «ما به خدا و به آنچه بر [پيامبر ]ما فرو فرستاده شده، و به آنچه بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط فرو فرستاده شده، و به آنچه به موسى و عيسى داده شده، و به آنچه به [ديگر] پيامآوران ازسوى پروردگارشان داده شده است، ايمان آوردهايم. ما ميان هيچيك از آنان فرق نمىنهيم؛ [همه را بىهيچ تعصّبى پيامآور خدا مىدانيم] و دربرابر او تسليم هستيم.»
137. پس اگر آنان [نيز] بهمانند آنچه شما به آن ايمان آوردهايد، ايمان آورند، بيقين راه يافتهاند؛ و اگر روى برتافتند، جز اين نيست كه آنان [راه بيگانگى از حق را گرفته و] در ستيزى آشكارند؛ و خداوند بزودى [شرّ] آنان را از تو دفع خواهد كرد، كه او شنوا و دانا است.
138. رنگ خدايى [بپذيريد! و به توحيد و تقوا كه جانتان را به آن رنگآميزى و آراسته است، بگراييد؛] و چه كسى از خدا خوشنگارتر [و چه رنگى از رنگ خدا بهتر]؟! و ما تنها او را مىپرستيم.
139. [اى پيامبر!] بگو: «آيا درباره خداى يكتا با ما بحث و گفتگو مىكنيد؟! بااينكه او پروردگار ما و پروردگار شماست؛ و عملكرد ما از آنِ ما، و عملكرد شما از آنِ شماست؛ و ما بر او اخلاص مىورزيم.
140. يا [شما پيروان كتاب!] مىگوييد: «ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوّادگانشان، يهودى يا نصرانى بودهاند»؟! بگو: «شما بهتر مىدانيد يا خدا؟!» [چرا حقيقت را نمىپذيريد؟] و ستمكارتر از آن كس كه شهادتى ازسوى خدا را [كه براى او روشن است] نزد خود پوشيده دارد، كيست؟ و خداوند از آنچه انجام مىدهيد، هرگز غافل نيست.
141. آنان امّتى بودند كه درگذشتند؛ دستاورد آنان براى آنان است و دستاورد شما براى شما؛ و از آنچه آنان انجام مىدادند، شما بازخواست نخواهيد شد.
نگرشى بر واژهها
«حنيف»: حقگرا.
«اسباط» جمع «سبط» بهمعناى «نوّاده» است.
«لانفرّق»: فرق نمىگذاريم، امتيازى نمىنهيم.
«شقاق»: ستيزه و دشمنى.
«كفايت»: بسنده كردن، رسيدن، نگاهداشتن.
«صبغةاللّه» از «صبغ» بهمعناى «رنگآميزى» برگرفته شده است؛ و اين، بدان دليل است كه نصارا نوزادان خود را در آبى ويژه شستشو مىدادند و بدان فخر مىفروختند؛ كه قرآن فرمود: نگارگرى و رنگآميزى خدا كه همان ارزانىداشتن فطرت خداخواهانه است، بهتر و برتر است.
«محاجّه»: بحث و گفتگوى ستيزهآميز.
«اعمال»: كارها، كردارها.
«اخلاص»: خالص ساختن.
«اعلم»: داناتر.
«اظلم»: ستمكارتر.
«غفلت»: فراموشى.
شأن نزول
در شأن نزول اين آيات شريفه، از ابن عبّاس آوردهاند كه: گروهى از دانشمندان يهود و جماعتى از مسيحيان «نجران» با مردم مسلمان بحث و گفتگو كردند؛ و هر دسته از آنان، خود و دين تحريفشدهاش را بهتر و برتر مىپنداشت و طرف ديگر را نفى مىكرد. يهود مىگفتند: پيامبر ما موسى از همه پيامآوران خدا برتر و كتاب ما تورات از تمامى كتابهاى آسمانى ازجمله انجيل، كاملتر و پرمحتواتر است؛ و دربرابر آنان، مسيحيان نيز همين منطق و ادّعا را داشتند. و آنگاه هر دو گروه مسلمانان را مخاطب مىساختند و مىگفتند: با گرايش به دين و آيين ما، يهودى يا مسيحى شويد تا راه يابيد. و درست در همين شرايط بود كه آيات شريفه مذكور در پاسخ آنان فرود آمد.
تفسير
آفت خودپرستى و خودمحورى، يهود و نصارا را بر آن داشت كه مردم باايمان را مخاطب سازند و به آنان بگويند: «به دين و آيين تحريفشده ما وارد شويد تا راه حق را دريابيد»: «و قالوا كونوا هوداً او نصارى تهتدوا».
اى پيامبر! بگو: «بل ملّة ابراهيم حنيفاً».
آيينهاى دستكارىشده شما نه به رشد منتهى مىشود و نه به هدايت؛ بلكه ما از راه و رسم ابراهيم حقگرا پيروى مىكنيم...
برخى گفتهاند: منظور اين است كه اى مردم باايمان! از دين و آيين ابراهيم(ع) پيروى كنيد.
در اينكه چرا آيين ابراهيم(ع) با صفت «حنيف» وصف شده، ديدگاهها متفاوت است:
1. عدّهاى معتقدند كه اين آيين دربردارنده آداب و مناسك انسانساز و پرمعنويت حجّ است.
2. و دستهاى بر اين، اعتقادند كه بدان دليل آيين ابراهيم(ع) به اين نام خوانده شده كه پيروى از آن، عين پيروى از حق است.
3. بعضى از دانشمندان گفتهاند: اين وصف بدان جهت است كه پيروى از آن، درحقيقت پيروى از مقررّات و شريعتى است كه ابراهيم(ع) با آوردن آن، پيشواى مردم شد.
4. و پارهاى نيز مىگويند: واژه «حنيف» بهمفهوم خالص و اخلاصورزيدن در فرمانبردارى و بندگى يكتاآفريدگار هستى است.
به عقيده نگارنده، همه اين مفاهيم و معانى، به استقامت و گرايش به حق كه در مفهوم واژه «حنيف» است، برمىگردد.
«و ماكان منالمشركين»
و او از شركگرايان نبود
اين جمله از آيه شريفه، شرك را هم از ابراهيم(ع) نفى مىكند و هم از راه و رسم توحيدى او؛ و نشان مىدهد كه يهود و نصارا به آفت شرك گرفتار آمده بودند؛ چرا كه بعضى از آنها بىهيچ پردهپوشى «عزير» را پسر خدا اعلان مىكردند و برخى ديگر «مسيح» را، درحاليكه آنان بنده و پيامبر خدا بودند؛ و خداوند از آنچه شركگرايان به او نسبت مىدهند، پاك و منزّه است.
چرا دعوت به آيين ابراهيم(ع)؟
قرآن بدان دليل مردم را فقط به آيين ابراهيم حقگرا و راه و رسم توحيدى او فرا مىخواند كه ضدّونقيضگوييهاى موجود در آيينهاى تحريفشده يهود و نصارا، در آيين ابراهيم(ع) نيست. اين آيين، از شرك و انحراف پاك است، و به همين جهت درخور پيروى است.
راه و رسم يهود و نصارا براثر دستكارى جاهطلبان، به شرك و انحراف آلوده شد؛ و درنتيجه، پيروان آنان به تناقضگويى گرفتار آمدند. براى نمونه:
1. يهود مىگويند: «مقررّات شريعت موسى(ع)، جاودانه است»؛ درحاليكه تورات بيان مىدارد كه شريعت آن حضرت نسخ مىشود.
2. يهوديان از سويى مىگويند ما به كتاب خود پايبنديم؛ و ازسوى ديگر، بشارتهايى را كه درمورد آخرين پيامبر در آن كتاب موجود است، ناديده مىگيرند.
3. يهود از يك سو مىگويند ما بدان دليل به موسى(ع) و رسالت او ايمان آورديم كه معجزات آشكارى بههمراه آورد، و اين كار جز از پيامبران خدا نشايد؛ امّا ازسوى ديگر، معجزات روشنتر و گوياتر مسيح(ع) و محمّد(ص) را ناديده مىگيرند و با حق مىستيزند.
مسيحيان نيز به همينگونه دچار تناقضاند. آنان از يك سو پدر و پسر و روحالقدس را خداى يگانه هستى اعلان مىكنند؛ و از دگر سو بر اين پندارند كه پدر غير از پسر است، و پسر و روحالقدس نيز غير از يكديگرند. درنتيجه گاه به سهگانهپرستى تصريح مىكنند و گاه در همانحال به يكتاپرستى. امّا آيين ابراهيم توحيدگرا كه اسلام كاملترين شكل آن است، همگان را به توحيد و تقوا و ايمان و اخلاص و عدالت و درستى فرا مىخواند؛ و به همين دليل است كه خداوند همه را به پيروى از آن دعوت مىكند.
«قولوا آمنّا باللّه و ما انزل الينا و ما انزل الى ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب والاسباط»
هان، اى پيروان محمّد! بگوييد: ما به خدا و به آنچه بر پيامبر ما فرو فرستاده شده و به آنچه بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط فرو فرستاده شده است، ايمان آوردهايم
پس از نفى آيينهاى شركآلود در آيات پيشين، در اين آيه شريفه، خداوند به مردم باايمان فرمان مىدهد كه باورهاى قبلى خويش را بازگويند. و در اين راه، پيش از هر چيز و هر برنامهاى، نخست ايمانشان را به يكتاآفريدگار هستى اعلان كنند؛ چرا كه توحيدگرايى، اساس شناخت رسالتها و برنامههاى آسمانى است. آنگاه اظهار دارند كه قرآن بر حق است، به آيات آن ايمان دارند و تنها از آن پيروى مىكنند؛ زيرا كه اين كتاب، آخرين پيام آسمان به زمين است. سپس با صداى رسا بگويند كه به آنچه ازجانب پروردگار بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و نوّادگان ابراهيم توحيدگرا فرود آمده است، ايمان دارند؛ چرا كه دين در نزد خدا اسلام است و آنان جز به توحيد و تقوا فرا نمىخواندند.
«اسباط» يا نوّادگان
واژه «اسباط» در فرهنگ عرب، بهمعناى «نوّادگان» و «فرزندان» است؛ و در اين آيه شريفه، منظور نوّادگان ابراهيم(ع) و فرزندان يعقوب(ع) هستند كه از آنان جامعهاى پديد آمد.
گروهى از دانشمندان ضمن ترسيم اين نكته، نامهاى آنان را نيز آوردهاند.
بعضى از مفسّران بر اين پندارند كه آنان از پيامآوران خدا هستند؛ امّا از ديدگاه مذهب اهل بيت، فرزندان يعقوب(ع) با رفتارى كه دربرابر يوسف داشتند، از عدالت و تقوا بيرون رفتند، بنابراين نمىتوانند پيامبر خدا باشند، چرا كه پيامبران از ويژگى عصمت برخوردارند و گناه و بيداد از آنان سر نمىزند.
برخى با تمسّك به جمله «ما انزل اليهم»، گمان مىكنند كه همه آنان پيامبر خدا هستند؛ امّا بايد دانست كه اين جمله بسان «و ما انزل الينا» است و بر نبوّت همه آنان گواهى نمىدهد. شاهد اين مدّعا، نازلشدن قرآن كريم است كه بااينكه تنها بر قلب پاك پيامبر(ص) فرود آمده، امّا چون همه توحيدگرايان مخاطب آن هستند و بايد به آن عمل كنند، به همه نسبت داده شده است. درمورد «اسباط» نيز مطلب بر همين منوال است؛ در آنجا هم پيام آسمانى بر برخى از آنان چون يوسف(ع) فرود آمده، لكن بقيّه آنان نيز بدان دليل كه مخاطب قرار گرفتند و موظّف به عمل بودند، اين نسبت درموردشان بكار رفته است.
عيّاشى در تفسير خود، از پنجمين امام نور(ع) روايت كرده است كه يكى از شاگردان به آن حضرت گفت: آيا همه فرزندان يعقوب(ع) پيامبران خدا بودند؟ آن حضرت فرمود: نه، پيامبرزاده بودند؛ و پس از توبه از كردار ظالمانه خود درمورد يوسف، پاك و سعادتمندانه جهان را بدرود گفتند.
«و ما اوتى موسى و عيسى»
و ما به آنچه به موسى و عيسى داده شد، ايمان آوردهايم
روشن است كه قرآن بدان دليل نام موسى(ع) و عيسى(ع) را به عظمت ياد مىكند كه يهود و نصارا معتقدند مردم مسلمان براستى به آنچه بر آن دو پيامبر بزرگ فرود آمده است، ايمان دارند.
«و ما اوتىالنّبيّون من ربّهم لانفرّق بين احدٍ منهم»
و نيز به آنچه ازسوى پروردگارشان بر همه پيامبران فرود آمده است، ايمان آوردهايم؛ و ما ميان هيچيك از آنان فرق نمىنهيم، و بسان برخى نمىانديشيم كه بهدلخواه به بعضى از آنان ايمان بياوريم و بر پارهاى ديگر كفر ورزيم.
«و نحن له مسلمون»
و ما دربرابر او تسليم و فرمانبرداريم
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، عدّهاى برآنند كه: منظور اين است كه ما بندگان خاضع و فرمانبردار خداييم؛ و گروهى ديگر مىگويند: منظور اين است كه ما دربرابر مقررّات او تسليم هستيم.
پيام آيه
1. از آيه شريفه اين درس گرفته مىشود كه ما به فرمان خدا بايد به او و پيامآورانش و آنچه بر آنان فرو فرستاده است، بىهيچ تعصّب نژادى و فرقهاى، با روحيهاى حقپذير ايمان بياوريم. معيار ما در برخورد با آنان، حق باشد، نه تعصّبات كور؛ چنانكه بسيارى از پيروان مذاهب تحريفشده به اين آفت دچار شدند و درنتيجه به بعضى از پيامبران ايمان آوردند و به برخى كفر ورزيدند.
2. و نيز روشن مىشود كه ايمان به خدا و همه پيامآوران به اين معنا نيست كه شريعت آنان را گرچه دستكارى شده است، بپذيريم؛ بلكه پيام آيه اين است كه در اوج ايمان به پيامبران، به آخرين پيامبر خدا(ص) و دين كامل و جامع او ايمان آوريم و آن را برنامه زندگى سازيم، چرا كه آخرين پيام خدا به بندگان است.
«فان آمنوا بمثل ما آمنتم به فقداهتدوا و ان تولّوا فانّما هم فى شقاقٍ»
آيه شريفه بيانگر اين واقعيت است كه حقگرايى و راهيابى بهسوى خدا، در انحصار هيچ فرد و گروهى نيست؛ از اين رو، اگر شركگرايان و كافران نيز به همان صورتى كه ايمانآوردگان ايمان آوردهاند، به خدا و پيامبران و پيامهاى آسمانى او ايمان آورند، بىترديد راه حق و بهشت و هدايت را درپيش گرفتهاند، امّا اگر روى برتافتند و كفر ورزيدند، جز اين نيست كه مسير حقستيزى را دنبال كردهاند و درحال دشمنى آشكارند.
ششمين امام نور(ع)، واژه «شقاق» را به كفر تفسير فرمودهاند؛ كه با اين بيان، معناى آيه چنين مىشود: «در اينصورت آنان راه كفر آشكار را درپيش گرفتهاند». امّا ابن عبّاس آن را به مخالفت با حق، عدّهاى به گمراهى و گمگشتگى، و پارهاى ديگر به عداوت و دشمنى معنا كردهاند.
فسيكفيكهماللّه و هوالسّميعالعليم
پس خدا بزودى شرّ آنان را از تو دفع خواهد كرد، چرا كه او شنوا و داناست
در اين جمله از آيه شريفه، آفريدگار هستى به پيامآورش اطمينان خاطر مىدهد كه او را هم دربرابر شرارت يهود نگاهدارى و حمايت خواهد كرد، و هم درمقابل مخالفت نصارا او را بسنده است. و اين موضوع بروشنى بيانگر اين واقعيت است كه آن حضرت در رسالت خويش درستانديش و راستگو بود؛ زيرا خداوند او را - همچنانكه گذشتِ زمان نشان داد - از گزند آنان حفظ كرد و راه و رسم و نام و يادش را بلندآوازه ساخت، نقشههاى زشت بدخواهان را نقش برآب كرد و توطئه آنان را بىثمر نهاد.
«صبغةاللّه و من احسن مناللّه صبغةً و نحن له عابدون»
رنگ خدايى و راه و رسم الهى را بپذيريد و به توحيد و تقوا كه جان پاكتان را به آن رنگآميزى و آراسته كرده است، بگراييد
از ششمين امام نور(ع) نقل كردهاند كه آيه شريفه درواقع بدينصورت است كه: «اتبعوا صبغةاللّه...» (از اسلام كه هماهنگ با فطرت خداگرايانه شماست، پيروى كنيد).
عدّهاى از دانشمندان نيز اين بيان را پذيرفتهاند؛ امّا دستهاى برآنند كه منظور از «صبغةاللّه»، شريعت و آيينى است كه يكى از دستورات آن ختنه كردن است؛ و پارهاى نيز مىگويند: منظور، فطرت توحيدگرايانهاى است كه خدا مردم را براساس آن آفريده است.
و خوشنگارتر از خدا كيست؟! و چه كسى مىتواند راه و رسم و آيينى مقرّر دارد كه از آيين خدا، بهتر و هماهنگتر با فطرت و سرشت و وجدان اخلاقى انسان باشد؟ روشن است كه هيچكس؛ چرا كه اوست آفريدگار انسانها، نه ديگرى. آيه هم استفهام انكارى است، و جواب آن مشخّص. و ما تنها او را مىپرستيم؛ زيرا اين پرستش با رنگآميزى او هماهنگ است. او ما را به رنگ ايمان و تقوا و اخلاص رنگآميزى كرده و آفريده است. و در پاسخ شركگرايان و تعصّبورزان و واپسگرايان كه مىگويند راه و رسم غلط و شركآلود پدران و نياكان را بايد پيمود و رنگ آنان را پذيرفت، بايد گفت: نه، هرگز؛ بلكه بايد راه توحيد را كه راه فطرت و خلقت و راه و رنگ خداست، برگزيد و او را پرستش كرد. پيروى راستين از ابراهيم(ع) - پدر توحيدگرايان - نيز يعنى همين.
«قل اتحاجّوننا فىاللّه و هو ربّنا و ربّكم»
روى سخن اين آيه شريفه نيز با گزافهگويان است؛ با نژادپرستان حقستيز و خودمحور. در اينجا پيامبر گرامى(ص) دستور مىگيرد كه به يهود بگويد:
آيا شما درباره خداى يكتا با من بحث و كشمكش مىكنيد؟ درحاليكه او پروردگار ما و شما است؛ اوست كه همه را خلق كرده و نعمتهاى بيكران به همگان ارزانى داشته است؛ و اوست كه براى نجات و كاميابى و سعادت بندگانش، آيين انسانساز فرو فرستاد. پس، چه جاى بحث و گفتگوهاى خصمانه راجعبه اوست؟
در اينكه يهود بهانهجو چگونه درمورد خدا با پيامبر(ص) بحث و كشمكش مىكردند، ديدگاهها متفاوت است:
1. عدّهاى معتقدند: منظور اين است كه آنان مىگفتند ما به حق شايستهتر و به هدايت و رهبرى جامعه بشرى زيبندهتريم؛ چرا كه پيش از شما رسالت درميان ما بوده و قبل از شما كتاب بر ما فرود آمده است.
2. به اعتقاد برخى، آنان مىگفتند: ما در ايمان به خدا و پرواپيشهساختن مردم دربرابر او، از جامعه عرب كه مدّتها بت مىپرستيدهاند، برازندهتريم.
3. گروهى عقيده دارند كه آنان گاه به پيامبر(ص) مىگفتند: همه پيامبران پيشين يا بيشتر آنان از ما بودند؛ بنابراين، اگر تو براستى پيامبر هستى، بايد از ما باشى و از منافع ما دفاع كنى.
4. و پارهاى نيز برآنند كه آنان نژادپرستانه مىگفتند: ما در بارگاه خدا از همگان محبوبتر و ممتازتريم(267) و جز يهودى يا نصرانى، كسى روى بهشت پرطراوت خدا را نخواهد ديد: «لَنْ يَدْخُلَالْجَنَّةَ اِلّا مَنْ كانَ هُودَاً اَوْ نَصارى...»(268). و نظر خودخواهان با اين پندار اين بود كه بايد دين هماره درميان آنان فرود آيد، رهبرى دينى خانواده بشرى بهدست آنان باشد و همه جهانيان از آنها پيروى كنند.
پاسخ پندار نژادپرستان
آفريدگار هستى پندار خودخواهانه يهود را اينگونه پاسخ مىدهد كه مىفرمايد: اى پيامبر ما! بگو: آيا درباره خدا با من به بحث و ستيزه برخاستهايد؟ «قل اتحاجّوننا فىاللّه؟» درحاليكه او پروردگار ما و شماست: «و هو ربّنا و ربّكم». او ما را پديد آورده و به مصالح بندگانش داناتر است؛ و هر طور و هركجا كه صلاح بداند، رسالت را قرار مىدهد و پيامبر مىفرستد.
«ولنا اعمالنا و لكم اعمالكم»
اين جمله از آيه شريفه اعلان مىكند: اينك كه شما حقستيزان حقيقت را نمىپذيريد، دين و آيين و عملكرد شما براى شما باشد، و راه و رسم و عملكرد توحيدى ما نيز براى ما. و منظور اين است كه سود و زيان اعمال هر فرد و خانواده و جامعهاى به خود او مىرسد.
بعضى از دانشمندان مىگويند: اين جمله، پاسخ بهانه يهود است كه مىگفتند: «عربها بدان دليل كه بتپرست بودند، شايستگى ندارند كه پيامبرى ازميان آنان فرمان بعثت يابد»؛ و در جواب مىشنوند: آيا اگر در جامعهاى، عدّهاى بت پرستيدند و به راهنمايى و ارشاد خوبان آن جامعه توجّه نكردند، بايد ديگران را نيز نكوهش كرد؟ كسانى چون مردم باايمان كه به وظيفه خويش عمل مىكنند، مسئول گناه و گرايش منحط پارهاى بتپرست نيستند و شما بهانهجويان نبايد آنان را بازخواست كنيد.
«و نحن له مخلصون»
و آنگاه خداوند به پيامبر و ايمانآورندگان فرمان مىدهد كه پرچم توحيد و اخلاص را برافرازند و با صداى رسا اعلان كنند كه: ما به او اخلاص مىورزيم؛ و به همين دليل كه اينك راه توحيدگرايى و تقواپيشگى را برگزيديم و به بارگاه او اخلاص مىورزيم، از همه ارجمندتر و به او نزديكتريم؛ و بتپرستى عدّهاى در گذشته يا در عصر رسالت، زيانى به هدفدارى و يكتاپرستى ايمانآوردگان نخواهد زد و گناه آنان را نبايد به حساب اينان نهاد؛ همانگونه كه شما يهود اگر اكنون راه يكتاپرستى درپيش گيريد، گناه گوسالهپرستى نياكانتان به حساب شما نخواهد بود.
پيام آيه
مهمترين پيام اين آيه شريفه، درس يكتاپرستى خالصانه و اخلاص در بندگى خداست؛ همان گوهر گرانبهاى معنوى كه به انسان بها مىدهد؛ او را اوج مىبخشد و به بارگاه خدا نزديك و نزديكتر مىسازد. در اين باب، رواياتى نيز رسيده است كه براى نمونه، به چند مورد اشاره مىشود:
1. از «حذيفه» كه از ياران پيامبر گرامى(ص) است، در اين خصوص نقل كردهاند كه گفت: روزى از پيامبر گرامى(ص) پرسيدم: اخلاص چيست؟
آن حضرت فرمود: حذيفه! من نيز اين مطلب را از فرشته وحى پرسيدهام، و او از آفريدگار هستى سؤال كرده است. پاسخ خدا اين است كه:
«هوسرُّ من سرّى استودعته قلب من احببتهُ من عبادى.»
اخلاص، سرّى از اسرار من است؛ و آن را در قلب هر يك از بندگانم كه دوست داشته باشم، قرار مىدهم.
2. از پيامبر گرامى(ص) نيز نقل كردهاند كه فرمود:
«اِنّ لكلّ حق حقيقة، و ما بلغ عبدٌ حقيقةالاخلاص حتّى لايحبّ ان يحمد على شىءٍ من عمل للّه.»
براى هر حقّ و واقعيتى، نشانهاى است؛ و انسان توحيدگرا تا زمانى كه دوست داشته باشد مردم او را بخاطر كارهايى كه براى خدا انجام مىدهد، ستايش كنند، به حقيقت اخلاص اوج نگرفته است.
3. و از مفسّر پرواپيشه «سعيدبن جبير» آوردهاند كه:
اخلاص واقعى اين است كه انسان عمل خود را خالصانه براى خدا انجام دهد و در ايمان خويش براى خدا، همتا و شريكى نگيرد، و ريا نكند.
گروهى از دانشوران در معناى اخلاص گفتهاند: اخلاص آن است كه برون و درون انسان، در ديندارى و عملكرد شايسته، يكى باشد. برخى نيز گفتهاند: اخلاص آن است كه انسان ازنظر روحى و فكرى و عقيدتى به مقامى برسد كه وظايفش را فقط براى خشنودى خدا، و بىتوجّه به جنبههاى مادّى، انجام دهد. و پارهاى نيز اعتقاد دارند: اخلاص آن است كه انسان همانگونه كه كارهاى ناپسندش را از نظرها پنهان مىكند، كارهاى پسنديده خويش را نيز نهان دارد.
«ام تقولون انّ ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب والاسباط كانوا هوداً او نصارى»
روى سخن در اين آيه شريفه، همچنان با نژادپرستان است كه خود محورانه و متعصّبانه مىگفتند: «جز يهود و نصارا، نه كسى مىتواند به بارگاه خدا نزديك شود و نه به بهشت راهيابد». و قرآن در پاسخ، خطاب به آنان، مىفرمايد:
آيا شما يهود و نصارا مىگوييد كه ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط، همه و همه يهودى يا مسيحى بودهاند؟!
آرى؛ اين آيه شريفه، پاسخ همان ادّعاهاى پوچ و نژادپرستانه پيروان كتاب است كه مىگفتند: هرگز كسى وارد بهشت پرطراوت و زيباى خدا نخواهد شد، مگر اينكه يهودى يا نصرانى شود.
دربرابر اين پندار آنان، پاسخهايى چند داده شده است:
1. روايات رسيده از پيامبر(ص)، بيانگر بىپايگى پندار جاهطلبانه آنان است و درستى سخن پيامبر(ص) را معجزات روشن او گواهى مىكنند.
2. در تورات و انجيل كه كتابهاى مورد اعتماد پيروانشان است، بصراحت قيد شده كه پيامبرانى كه نامشان را برشمرديم و نيز پيامبرزادگان، هيچكدام نه يهودى بودند و نه مسيحى؛ بلكه پيرو دين حنيف و توحيدى ابراهيم حقگرا و يكتاپرست بودند؛ و ترديدى نمىتوان داشت كه آنان بندگان برگزيده خدا و اهل بهشتند.
3. يهوديان اين نكته را قبول دارند كه يهودى تنها به كسانى گفته مىشود كه پيرو تورات باشند و مسيحيان نيز اعتراف دارندكه فقط به گرايندگان به انجيل و شريعت مسيح(ع)، «نصارا» اطلاق مىشود. و اين مطلب بر كسى پوشيده نيست كه دو كتاب آسمانى تورات و انجيل، بعد از پيامبران بزرگى كه نامشان در آيات گذشته ذكر شد، فرود آمده است؛ پس اهل كتاب چگونه مىتوانند پيامبران و پيامبرزادگان را كه پيش از نزول تورات و انجيل آمدند و رفتند، يهودى و نصرانى بخوانند؟
4. يهود و نصارا اين ادّعاى بىاساس را بىهيچ دليل و برهانى بر زبان راندند؛ به همين جهت، خداوند در اين آيه شريفه آنان را بشدّت نكوهش مىكند.
«قل أانتم اعلم اماللّه»
اى پيامبر! بگو: شما بهتر مىدانيد (آنان را بهتر مىشناسيد) يا خداى يكتا؟
اين جمله از آيه شريفه، بظاهر پرسش و درحقيقت نكوهش و سرزنش خودپسندان است؛ درست بسان اين آيه كه به شركگرايان و كافران مىفرمايد:
«ءَ اَنْتُمْ اَشَدُّ خَلْقَاً اَمِالسَّماءُ بَناها؟!»(269)
آيا آفرينش شما سختتر است يا آسمانى كه او آن را بنياد كرد و برافراشت؟!
با اين توضيح، آفريدگار هستى پيام مىدهد كه: پيامبران و پيامبرزادگان، پيرو آيين توحيدى ابراهيم(ع) بودند، نه آنگونه كه شما به دروغ ادّعا مىكنيد كه يهودى يا مسيحى بودند؛ اين واقعيت را شما بهتر مىدانيد يا خدا؟ آيا براستى شما خود را از خداوند كه خالق جهان و تدبيرگر امور دنيا و انسان است، داناتر مىدانيد؟
زهى وقاحت و بىشرمى!
حال اين سؤال مطرح مىشود كه با توجّه به اينكه اهل كتاب در ژرفاى جان مىدانستند كه خدا بهتر مىداند و آنان براساس هواهاى جاهطلبانه خود سخن مىگويند، و خدا نيز مىداند كه آنان حقيقت را مىدانند و پوشيده مىدارند، اين پرسش انكارى براى چيست؟
پاسخ اين است كه پرسش از كسانى كه از سر گمان و پندار سخن مىگويند و برمبنايى سست فكر مىكنند كه بهشت ويژه يهود و نصارا است، پرسشى بجا و درست است؛ چرا كه مىپرسد: «شما بهتر مىدانيد يا خدا؟» و مردم باانصاف و حقگرا نيز با اندك تأمّلى درخواهند يافت كه خدا؛ و ازپى آن به راه خواهند آمد. اين پرسش درمورد آن عدّه نيز كه خوب مىدانستند بهشت خاصّ هيچ فرد و گروهى نيست ولى خودمحورانه و از سر فريب و تعصّب و كينهتوزى گزافه مىگفتند، بجا و درست است؛ زيرا در اينجا هم سرزنش درميان است منتها از حقستيزى و عناد؛ و معناى آن اين است كه: هان اى حقستيزان! شما كه مىدانيد خدا بهتر مىداند، چرا حقيقت را نمىپذيريد؟
«و من اظلم ممّن كتم شهادةً عنده مناللّه؟»
و ستمكارتر از آن كه شهادتى ازجانب خدا را [كه براى او روشن است،] نزد خود پوشيده دارد [و به حق گواهى ندهد]، كيست؟
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:
1. بيشتر مفسّران برآنند كه «من» در «مناللّه» بهمفهوم «ابتداى غايت» است و به «واژه» شهادت تعلّق دارد، نه واژه «كتمان». در اينصورت مفهوم و تفسير آيه چنين مىشود كه: هيچكس ستمكارتر از آن نيست كه شهادتى را كه ازسوى خدا نزد او روشن است، پوشيده دارد. و منظور آيه شريفه اين است كه يهود و نصارا ستمكارترين انسانها هستند؛ چرا كه آنان نشانههاى آخرين پيامآور خدا و نويدِ آمدنش را از كتاب و پيامبرشان دريافت داشته بودند و گواهى خدا نزد آنان بود، و بااينحال آن را كتمان كردند.
2. پارهاى معتقدند منظور اين است كه: براى يهود و نصارا روشن بود كه ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب و پيامبرزادگان، همه و همه پيرو شريعت و آيين توحيدى اسلام بودند و اينكه اصولاً دين واقعى نزد پروردگار، اسلام است؛ لكن بهناروا ادّعا مىكردند كه آنان يهودى يا نصرانى بودند.
3. عدّهاى گفتهاند: «من» در «مناللّه» به واژه «كتمان» تعلّق دارد؛ كه در اينصورت معناى آيه چنين مىشود: و ستمكارتر از كسى كه عبادات و مقرّرات و نويدهايى را كه ازسوى خدا در تورات آمده است، پوشيده دارد، كيست؟
4. گروهى نيز «من» را بهمعناى «الى» گرفتهاند و آيه را چنين معنا كردهاند: و چه كسى ستمكارتر از آن است كه شهادت و گواهى خويش را پوشيده دارد تا دربرابر خدا ادا نكند؟
5. برخى هم گفتهاند: منظور آيه شريفه اين است كه: اگر خدا شهادت را كتمان كند و حقيقت را پوشيده دارد و نگويد، در اينصورت ستمكارتر از او كيست؟
اين جمله بسان اين است كه گفته شود: «من اظلم ممّن يجور علىالفقيرالضّعيف منالسّلطانالقوى؟» (چه كسى ستمكارتر از فرمانرواى توانمند و بىنيازى است كه بر بينواى ضعيفى ستم روا مىدارد؟
با اين بيان، تفسير آيه بدينگونه مىشود كه: هان اى گروه يهود و نصارا! معناى ادّعاى پوچ شما كه پيامبران و پيامبرزادگان را يهودى يا نصرانى مىخوانيد و آفريدگار هستى ادّعاى شما را پوچ اعلان مىكند، اين است كه: خدا حقيقتى را پوشيده مىدارد و بندگان خويش را گمراه مىسازد؛ درحاليكه خدا بسيار برتر و بالاتر است از آنچه شما به او نسبت مىدهيد؛ و اگر براستى اين پيامآوران خدا آنطور كه شما مىگوييد پيرو آيين تحريفشده شما بودند، خدا حقيقت را بيان مىفرمود.
«و مااللّه بغافلٍ عمّاتعملون»
و خدا از آنچه شما انجام مىدهيد، غافل نيست
اين جمله از آيه شريفه هشدارى سخت به اهل كتاب است كه: هان! بدانيد كه خدا از حقپوشى شما آگاه است و شما را بر اين گناه كه به گمراهى بسيارى از بندگان او منجر مىشود، بشدّت كيفر خواهد كرد.
بعضى از مفسّران بر اين اعتقادند كه پيام آيه شريفه جهانشمول است؛ بدين معنا كه اين آيه فقط به يهود و نصارا هشدار نمىدهد، بلكه خطاب آن، همه عصرها و نسلها را دربر مىگيرد كه: مراقب گفتار و عملكرد خود باشيد، چرا كه خداوند هيچگاه از نيّتها و انديشهها و كردارها و گفتارها بىخبر نمىماند، و همگان را بازخواست خواهد كرد.
«تلك امّةٌ قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم و لاتسئلون عمّا كانوايعملون»
آنان امّتى بودند كه درگذشتند و روزگارشان سپرى شد؛ پس، دستاورد آنان براى خودشان است و دستاورد شما براى خودتان؛ و شما براى آنچه آنها انجام مىدادند، بازخواست نخواهيد شد
اين آيه شريفه درست همانند آيه 134 از همين سوره است كه تفسير آن گذشت؛ عاملى كه باعث تكرار آن بدينصورت شد، اين است كه در آن آيه منظور از «امّت»، ابراهيم(ع) و پيامبران و پيامبرزادگانى بودند كه نام نيك آنان ترسيم شد، امّا در اين آيه، منظور يهود هستند.
عدّهاى از دانشمندان برآنند كه تكرار يك حقيقت در بحثها و موقعيتهاى گوناگون، منافاتى با فصاحت و بلاغت ندارد؛ درنتيجه ممكن است مقصود از «امّت» در هر دو آيه يكى باشد.
ارتباط اين آيه شريفه با آيات گذشته نيز بدينصورت است كه خدا مىفرمايد: «هان اى اهل كتاب! ادّعاى شما پوچ است؛ امّا اگر آن را درست هم بپنداريد، اين مطلب، دليلى بر نادرستى رسالت پيامبر اسلام(ص) نيست؛ زيرا اديان توحيدى كه براساس مصالح حكيمانهاى طىّ قرون و اعصار ازجانب خدا معرّفى مىشوند، ممكن است متفاوت باشند، بعلاوه آفريدگار هستى مىتواند بنابه مصالحى، شريعت و مقرّراتى را كه فرستاده است، بعد از مدّتى نسخ كند و آيين ديگرى فرو فرستد. پس، چرا و چگونه پيامبرى را با داشتن انبوهى از دلايل و نشانهها و معجزات آشكار انكار مىكنيد؟»
پرتوى از آيه شريفه
اين آيه شريفه، اندرز و هشدارى است به يهود نژادپرست؛ و به آنان يادآور مىشود كه به امتيازات نياكانشان نبالند و به آنها دل خوش ندارند؛ چرا كه اگر خود راه توحيد و تقوا را پيشه نسازند، فضيلت نياكان آنها سودى برايشان نخواهد داشت.
درست است كه اين پيام در مرحله نخست براى يهود است، امّا درواقع پندى جهانشمول براى همه عصرها و نسلها، بويژه پيروان قرآن و محمّد(ص)، است؛ و خاطرنشان مىسازد كه بجاى افتخار بر پدران و نياكان و رجزخواندن درباره شهامت گذشتگان، بايد خود بپاخيزند و نسل توحيد و تقوا، نسل ايمان و عدالت، نسل آزادى و آزادگى و نسل دانش و بينش و صداقت و امانت باشند. در غير اينصورت نه در اين جهان راه به جايى خواهند برد و نه در جهان ديگر؛ زيرا كرامت و شكوه گذشتگان شايستهكردارشان را نيز با ناآگاهى و بيدادگرى و خودكامگى نابود ساختهاند.(270)
قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَى وَعِیسَى وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
136 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :135
فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوا وَّإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
137 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :135
صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ
138 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :135
قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِی اللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ
139 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :135
أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ کَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
140 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :135
تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ
141 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :135
صفحه : 21
بزرگتر
کوچکتر
بدون ترجمه
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
تصویر
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
135 - ترجمه 135. و [اهل كتاب به پيروان اسلام] گفتند: «[با گرايش به آيين ما، ]يهودى يا مسيحى شويد تا راه يابيد.» [هان اى پيامبر!] بگو: «نه؛ [آيينهاى تحريفشده شما، راه بهسوى حق نخواهند گشود؛] بلكه ما آيين ابراهيم حقگرا را برگزيدهايم! و او از شركگرايان نبود.» 136. و [شما اى پيروان اسلام!] بگوييد: «ما به خدا و به آنچه بر [پيامبر ]ما فرو فرستاده شده، و به آنچه بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط فرو فرستاده شده، و به آنچه به موسى و عيسى داده شده، و به آنچه به [ديگر] پيامآوران ازسوى پروردگارشان داده شده است، ايمان آوردهايم. ما ميان هيچيك از آنان فرق نمىنهيم؛ [همه را بىهيچ تعصّبى پيامآور خدا مىدانيم] و دربرابر او تسليم هستيم.» 137. پس اگر آنان [نيز] بهمانند آنچه شما به آن ايمان آوردهايد، ايمان آورند، بيقين راه يافتهاند؛ و اگر روى برتافتند، جز اين نيست كه آنان [راه بيگانگى از حق را گرفته و] در ستيزى آشكارند؛ و خداوند بزودى [شرّ] آنان را از تو دفع خواهد كرد، كه او شنوا و دانا است. 138. رنگ خدايى [بپذيريد! و به توحيد و تقوا كه جانتان را به آن رنگآميزى و آراسته است، بگراييد؛] و چه كسى از خدا خوشنگارتر [و چه رنگى از رنگ خدا بهتر]؟! و ما تنها او را مىپرستيم. 139. [اى پيامبر!] بگو: «آيا درباره خداى يكتا با ما بحث و گفتگو مىكنيد؟! بااينكه او پروردگار ما و پروردگار شماست؛ و عملكرد ما از آنِ ما، و عملكرد شما از آنِ شماست؛ و ما بر او اخلاص مىورزيم. 140. يا [شما پيروان كتاب!] مىگوييد: «ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوّادگانشان، يهودى يا نصرانى بودهاند»؟! بگو: «شما بهتر مىدانيد يا خدا؟!» [چرا حقيقت را نمىپذيريد؟] و ستمكارتر از آن كس كه شهادتى ازسوى خدا را [كه براى او روشن است] نزد خود پوشيده دارد، كيست؟ و خداوند از آنچه انجام مىدهيد، هرگز غافل نيست. 141. آنان امّتى بودند كه درگذشتند؛ دستاورد آنان براى آنان است و دستاورد شما براى شما؛ و از آنچه آنان انجام مىدادند، شما بازخواست نخواهيد شد. نگرشى بر واژهها «حنيف»: حقگرا. «اسباط» جمع «سبط» بهمعناى «نوّاده» است. «لانفرّق»: فرق نمىگذاريم، امتيازى نمىنهيم. «شقاق»: ستيزه و دشمنى. «كفايت»: بسنده كردن، رسيدن، نگاهداشتن. «صبغةاللّه» از «صبغ» بهمعناى «رنگآميزى» برگرفته شده است؛ و اين، بدان دليل است كه نصارا نوزادان خود را در آبى ويژه شستشو مىدادند و بدان فخر مىفروختند؛ كه قرآن فرمود: نگارگرى و رنگآميزى خدا كه همان ارزانىداشتن فطرت خداخواهانه است، بهتر و برتر است. «محاجّه»: بحث و گفتگوى ستيزهآميز. «اعمال»: كارها، كردارها. «اخلاص»: خالص ساختن. «اعلم»: داناتر. «اظلم»: ستمكارتر. «غفلت»: فراموشى. شأن نزول در شأن نزول اين آيات شريفه، از ابن عبّاس آوردهاند كه: گروهى از دانشمندان يهود و جماعتى از مسيحيان «نجران» با مردم مسلمان بحث و گفتگو كردند؛ و هر دسته از آنان، خود و دين تحريفشدهاش را بهتر و برتر مىپنداشت و طرف ديگر را نفى مىكرد. يهود مىگفتند: پيامبر ما موسى از همه پيامآوران خدا برتر و كتاب ما تورات از تمامى كتابهاى آسمانى ازجمله انجيل، كاملتر و پرمحتواتر است؛ و دربرابر آنان، مسيحيان نيز همين منطق و ادّعا را داشتند. و آنگاه هر دو گروه مسلمانان را مخاطب مىساختند و مىگفتند: با گرايش به دين و آيين ما، يهودى يا مسيحى شويد تا راه يابيد. و درست در همين شرايط بود كه آيات شريفه مذكور در پاسخ آنان فرود آمد. تفسير آفت خودپرستى و خودمحورى، يهود و نصارا را بر آن داشت كه مردم باايمان را مخاطب سازند و به آنان بگويند: «به دين و آيين تحريفشده ما وارد شويد تا راه حق را دريابيد»: «و قالوا كونوا هوداً او نصارى تهتدوا». اى پيامبر! بگو: «بل ملّة ابراهيم حنيفاً». آيينهاى دستكارىشده شما نه به رشد منتهى مىشود و نه به هدايت؛ بلكه ما از راه و رسم ابراهيم حقگرا پيروى مىكنيم... برخى گفتهاند: منظور اين است كه اى مردم باايمان! از دين و آيين ابراهيم(ع) پيروى كنيد. در اينكه چرا آيين ابراهيم(ع) با صفت «حنيف» وصف شده، ديدگاهها متفاوت است: 1. عدّهاى معتقدند كه اين آيين دربردارنده آداب و مناسك انسانساز و پرمعنويت حجّ است. 2. و دستهاى بر اين، اعتقادند كه بدان دليل آيين ابراهيم(ع) به اين نام خوانده شده كه پيروى از آن، عين پيروى از حق است. 3. بعضى از دانشمندان گفتهاند: اين وصف بدان جهت است كه پيروى از آن، درحقيقت پيروى از مقررّات و شريعتى است كه ابراهيم(ع) با آوردن آن، پيشواى مردم شد. 4. و پارهاى نيز مىگويند: واژه «حنيف» بهمفهوم خالص و اخلاصورزيدن در فرمانبردارى و بندگى يكتاآفريدگار هستى است. به عقيده نگارنده، همه اين مفاهيم و معانى، به استقامت و گرايش به حق كه در مفهوم واژه «حنيف» است، برمىگردد. «و ماكان منالمشركين» و او از شركگرايان نبود اين جمله از آيه شريفه، شرك را هم از ابراهيم(ع) نفى مىكند و هم از راه و رسم توحيدى او؛ و نشان مىدهد كه يهود و نصارا به آفت شرك گرفتار آمده بودند؛ چرا كه بعضى از آنها بىهيچ پردهپوشى «عزير» را پسر خدا اعلان مىكردند و برخى ديگر «مسيح» را، درحاليكه آنان بنده و پيامبر خدا بودند؛ و خداوند از آنچه شركگرايان به او نسبت مىدهند، پاك و منزّه است. چرا دعوت به آيين ابراهيم(ع)؟ قرآن بدان دليل مردم را فقط به آيين ابراهيم حقگرا و راه و رسم توحيدى او فرا مىخواند كه ضدّونقيضگوييهاى موجود در آيينهاى تحريفشده يهود و نصارا، در آيين ابراهيم(ع) نيست. اين آيين، از شرك و انحراف پاك است، و به همين جهت درخور پيروى است. راه و رسم يهود و نصارا براثر دستكارى جاهطلبان، به شرك و انحراف آلوده شد؛ و درنتيجه، پيروان آنان به تناقضگويى گرفتار آمدند. براى نمونه: 1. يهود مىگويند: «مقررّات شريعت موسى(ع)، جاودانه است»؛ درحاليكه تورات بيان مىدارد كه شريعت آن حضرت نسخ مىشود. 2. يهوديان از سويى مىگويند ما به كتاب خود پايبنديم؛ و ازسوى ديگر، بشارتهايى را كه درمورد آخرين پيامبر در آن كتاب موجود است، ناديده مىگيرند. 3. يهود از يك سو مىگويند ما بدان دليل به موسى(ع) و رسالت او ايمان آورديم كه معجزات آشكارى بههمراه آورد، و اين كار جز از پيامبران خدا نشايد؛ امّا ازسوى ديگر، معجزات روشنتر و گوياتر مسيح(ع) و محمّد(ص) را ناديده مىگيرند و با حق مىستيزند. مسيحيان نيز به همينگونه دچار تناقضاند. آنان از يك سو پدر و پسر و روحالقدس را خداى يگانه هستى اعلان مىكنند؛ و از دگر سو بر اين پندارند كه پدر غير از پسر است، و پسر و روحالقدس نيز غير از يكديگرند. درنتيجه گاه به سهگانهپرستى تصريح مىكنند و گاه در همانحال به يكتاپرستى. امّا آيين ابراهيم توحيدگرا كه اسلام كاملترين شكل آن است، همگان را به توحيد و تقوا و ايمان و اخلاص و عدالت و درستى فرا مىخواند؛ و به همين دليل است كه خداوند همه را به پيروى از آن دعوت مىكند. «قولوا آمنّا باللّه و ما انزل الينا و ما انزل الى ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب والاسباط» هان، اى پيروان محمّد! بگوييد: ما به خدا و به آنچه بر پيامبر ما فرو فرستاده شده و به آنچه بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط فرو فرستاده شده است، ايمان آوردهايم پس از نفى آيينهاى شركآلود در آيات پيشين، در اين آيه شريفه، خداوند به مردم باايمان فرمان مىدهد كه باورهاى قبلى خويش را بازگويند. و در اين راه، پيش از هر چيز و هر برنامهاى، نخست ايمانشان را به يكتاآفريدگار هستى اعلان كنند؛ چرا كه توحيدگرايى، اساس شناخت رسالتها و برنامههاى آسمانى است. آنگاه اظهار دارند كه قرآن بر حق است، به آيات آن ايمان دارند و تنها از آن پيروى مىكنند؛ زيرا كه اين كتاب، آخرين پيام آسمان به زمين است. سپس با صداى رسا بگويند كه به آنچه ازجانب پروردگار بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و نوّادگان ابراهيم توحيدگرا فرود آمده است، ايمان دارند؛ چرا كه دين در نزد خدا اسلام است و آنان جز به توحيد و تقوا فرا نمىخواندند. «اسباط» يا نوّادگان واژه «اسباط» در فرهنگ عرب، بهمعناى «نوّادگان» و «فرزندان» است؛ و در اين آيه شريفه، منظور نوّادگان ابراهيم(ع) و فرزندان يعقوب(ع) هستند كه از آنان جامعهاى پديد آمد. گروهى از دانشمندان ضمن ترسيم اين نكته، نامهاى آنان را نيز آوردهاند. بعضى از مفسّران بر اين پندارند كه آنان از پيامآوران خدا هستند؛ امّا از ديدگاه مذهب اهل بيت، فرزندان يعقوب(ع) با رفتارى كه دربرابر يوسف داشتند، از عدالت و تقوا بيرون رفتند، بنابراين نمىتوانند پيامبر خدا باشند، چرا كه پيامبران از ويژگى عصمت برخوردارند و گناه و بيداد از آنان سر نمىزند. برخى با تمسّك به جمله «ما انزل اليهم»، گمان مىكنند كه همه آنان پيامبر خدا هستند؛ امّا بايد دانست كه اين جمله بسان «و ما انزل الينا» است و بر نبوّت همه آنان گواهى نمىدهد. شاهد اين مدّعا، نازلشدن قرآن كريم است كه بااينكه تنها بر قلب پاك پيامبر(ص) فرود آمده، امّا چون همه توحيدگرايان مخاطب آن هستند و بايد به آن عمل كنند، به همه نسبت داده شده است. درمورد «اسباط» نيز مطلب بر همين منوال است؛ در آنجا هم پيام آسمانى بر برخى از آنان چون يوسف(ع) فرود آمده، لكن بقيّه آنان نيز بدان دليل كه مخاطب قرار گرفتند و موظّف به عمل بودند، اين نسبت درموردشان بكار رفته است. عيّاشى در تفسير خود، از پنجمين امام نور(ع) روايت كرده است كه يكى از شاگردان به آن حضرت گفت: آيا همه فرزندان يعقوب(ع) پيامبران خدا بودند؟ آن حضرت فرمود: نه، پيامبرزاده بودند؛ و پس از توبه از كردار ظالمانه خود درمورد يوسف، پاك و سعادتمندانه جهان را بدرود گفتند. «و ما اوتى موسى و عيسى» و ما به آنچه به موسى و عيسى داده شد، ايمان آوردهايم روشن است كه قرآن بدان دليل نام موسى(ع) و عيسى(ع) را به عظمت ياد مىكند كه يهود و نصارا معتقدند مردم مسلمان براستى به آنچه بر آن دو پيامبر بزرگ فرود آمده است، ايمان دارند. «و ما اوتىالنّبيّون من ربّهم لانفرّق بين احدٍ منهم» و نيز به آنچه ازسوى پروردگارشان بر همه پيامبران فرود آمده است، ايمان آوردهايم؛ و ما ميان هيچيك از آنان فرق نمىنهيم، و بسان برخى نمىانديشيم كه بهدلخواه به بعضى از آنان ايمان بياوريم و بر پارهاى ديگر كفر ورزيم. «و نحن له مسلمون» و ما دربرابر او تسليم و فرمانبرداريم در تفسير اين جمله از آيه شريفه، عدّهاى برآنند كه: منظور اين است كه ما بندگان خاضع و فرمانبردار خداييم؛ و گروهى ديگر مىگويند: منظور اين است كه ما دربرابر مقررّات او تسليم هستيم. پيام آيه 1. از آيه شريفه اين درس گرفته مىشود كه ما به فرمان خدا بايد به او و پيامآورانش و آنچه بر آنان فرو فرستاده است، بىهيچ تعصّب نژادى و فرقهاى، با روحيهاى حقپذير ايمان بياوريم. معيار ما در برخورد با آنان، حق باشد، نه تعصّبات كور؛ چنانكه بسيارى از پيروان مذاهب تحريفشده به اين آفت دچار شدند و درنتيجه به بعضى از پيامبران ايمان آوردند و به برخى كفر ورزيدند. 2. و نيز روشن مىشود كه ايمان به خدا و همه پيامآوران به اين معنا نيست كه شريعت آنان را گرچه دستكارى شده است، بپذيريم؛ بلكه پيام آيه اين است كه در اوج ايمان به پيامبران، به آخرين پيامبر خدا(ص) و دين كامل و جامع او ايمان آوريم و آن را برنامه زندگى سازيم، چرا كه آخرين پيام خدا به بندگان است. «فان آمنوا بمثل ما آمنتم به فقداهتدوا و ان تولّوا فانّما هم فى شقاقٍ» آيه شريفه بيانگر اين واقعيت است كه حقگرايى و راهيابى بهسوى خدا، در انحصار هيچ فرد و گروهى نيست؛ از اين رو، اگر شركگرايان و كافران نيز به همان صورتى كه ايمانآوردگان ايمان آوردهاند، به خدا و پيامبران و پيامهاى آسمانى او ايمان آورند، بىترديد راه حق و بهشت و هدايت را درپيش گرفتهاند، امّا اگر روى برتافتند و كفر ورزيدند، جز اين نيست كه مسير حقستيزى را دنبال كردهاند و درحال دشمنى آشكارند. ششمين امام نور(ع)، واژه «شقاق» را به كفر تفسير فرمودهاند؛ كه با اين بيان، معناى آيه چنين مىشود: «در اينصورت آنان راه كفر آشكار را درپيش گرفتهاند». امّا ابن عبّاس آن را به مخالفت با حق، عدّهاى به گمراهى و گمگشتگى، و پارهاى ديگر به عداوت و دشمنى معنا كردهاند. فسيكفيكهماللّه و هوالسّميعالعليم پس خدا بزودى شرّ آنان را از تو دفع خواهد كرد، چرا كه او شنوا و داناست در اين جمله از آيه شريفه، آفريدگار هستى به پيامآورش اطمينان خاطر مىدهد كه او را هم دربرابر شرارت يهود نگاهدارى و حمايت خواهد كرد، و هم درمقابل مخالفت نصارا او را بسنده است. و اين موضوع بروشنى بيانگر اين واقعيت است كه آن حضرت در رسالت خويش درستانديش و راستگو بود؛ زيرا خداوند او را - همچنانكه گذشتِ زمان نشان داد - از گزند آنان حفظ كرد و راه و رسم و نام و يادش را بلندآوازه ساخت، نقشههاى زشت بدخواهان را نقش برآب كرد و توطئه آنان را بىثمر نهاد. «صبغةاللّه و من احسن مناللّه صبغةً و نحن له عابدون» رنگ خدايى و راه و رسم الهى را بپذيريد و به توحيد و تقوا كه جان پاكتان را به آن رنگآميزى و آراسته كرده است، بگراييد از ششمين امام نور(ع) نقل كردهاند كه آيه شريفه درواقع بدينصورت است كه: «اتبعوا صبغةاللّه...» (از اسلام كه هماهنگ با فطرت خداگرايانه شماست، پيروى كنيد). عدّهاى از دانشمندان نيز اين بيان را پذيرفتهاند؛ امّا دستهاى برآنند كه منظور از «صبغةاللّه»، شريعت و آيينى است كه يكى از دستورات آن ختنه كردن است؛ و پارهاى نيز مىگويند: منظور، فطرت توحيدگرايانهاى است كه خدا مردم را براساس آن آفريده است. و خوشنگارتر از خدا كيست؟! و چه كسى مىتواند راه و رسم و آيينى مقرّر دارد كه از آيين خدا، بهتر و هماهنگتر با فطرت و سرشت و وجدان اخلاقى انسان باشد؟ روشن است كه هيچكس؛ چرا كه اوست آفريدگار انسانها، نه ديگرى. آيه هم استفهام انكارى است، و جواب آن مشخّص. و ما تنها او را مىپرستيم؛ زيرا اين پرستش با رنگآميزى او هماهنگ است. او ما را به رنگ ايمان و تقوا و اخلاص رنگآميزى كرده و آفريده است. و در پاسخ شركگرايان و تعصّبورزان و واپسگرايان كه مىگويند راه و رسم غلط و شركآلود پدران و نياكان را بايد پيمود و رنگ آنان را پذيرفت، بايد گفت: نه، هرگز؛ بلكه بايد راه توحيد را كه راه فطرت و خلقت و راه و رنگ خداست، برگزيد و او را پرستش كرد. پيروى راستين از ابراهيم(ع) - پدر توحيدگرايان - نيز يعنى همين. «قل اتحاجّوننا فىاللّه و هو ربّنا و ربّكم» روى سخن اين آيه شريفه نيز با گزافهگويان است؛ با نژادپرستان حقستيز و خودمحور. در اينجا پيامبر گرامى(ص) دستور مىگيرد كه به يهود بگويد: آيا شما درباره خداى يكتا با من بحث و كشمكش مىكنيد؟ درحاليكه او پروردگار ما و شما است؛ اوست كه همه را خلق كرده و نعمتهاى بيكران به همگان ارزانى داشته است؛ و اوست كه براى نجات و كاميابى و سعادت بندگانش، آيين انسانساز فرو فرستاد. پس، چه جاى بحث و گفتگوهاى خصمانه راجعبه اوست؟ در اينكه يهود بهانهجو چگونه درمورد خدا با پيامبر(ص) بحث و كشمكش مىكردند، ديدگاهها متفاوت است: 1. عدّهاى معتقدند: منظور اين است كه آنان مىگفتند ما به حق شايستهتر و به هدايت و رهبرى جامعه بشرى زيبندهتريم؛ چرا كه پيش از شما رسالت درميان ما بوده و قبل از شما كتاب بر ما فرود آمده است. 2. به اعتقاد برخى، آنان مىگفتند: ما در ايمان به خدا و پرواپيشهساختن مردم دربرابر او، از جامعه عرب كه مدّتها بت مىپرستيدهاند، برازندهتريم. 3. گروهى عقيده دارند كه آنان گاه به پيامبر(ص) مىگفتند: همه پيامبران پيشين يا بيشتر آنان از ما بودند؛ بنابراين، اگر تو براستى پيامبر هستى، بايد از ما باشى و از منافع ما دفاع كنى. 4. و پارهاى نيز برآنند كه آنان نژادپرستانه مىگفتند: ما در بارگاه خدا از همگان محبوبتر و ممتازتريم(267) و جز يهودى يا نصرانى، كسى روى بهشت پرطراوت خدا را نخواهد ديد: «لَنْ يَدْخُلَالْجَنَّةَ اِلّا مَنْ كانَ هُودَاً اَوْ نَصارى...»(268). و نظر خودخواهان با اين پندار اين بود كه بايد دين هماره درميان آنان فرود آيد، رهبرى دينى خانواده بشرى بهدست آنان باشد و همه جهانيان از آنها پيروى كنند. پاسخ پندار نژادپرستان آفريدگار هستى پندار خودخواهانه يهود را اينگونه پاسخ مىدهد كه مىفرمايد: اى پيامبر ما! بگو: آيا درباره خدا با من به بحث و ستيزه برخاستهايد؟ «قل اتحاجّوننا فىاللّه؟» درحاليكه او پروردگار ما و شماست: «و هو ربّنا و ربّكم». او ما را پديد آورده و به مصالح بندگانش داناتر است؛ و هر طور و هركجا كه صلاح بداند، رسالت را قرار مىدهد و پيامبر مىفرستد. «ولنا اعمالنا و لكم اعمالكم» اين جمله از آيه شريفه اعلان مىكند: اينك كه شما حقستيزان حقيقت را نمىپذيريد، دين و آيين و عملكرد شما براى شما باشد، و راه و رسم و عملكرد توحيدى ما نيز براى ما. و منظور اين است كه سود و زيان اعمال هر فرد و خانواده و جامعهاى به خود او مىرسد. بعضى از دانشمندان مىگويند: اين جمله، پاسخ بهانه يهود است كه مىگفتند: «عربها بدان دليل كه بتپرست بودند، شايستگى ندارند كه پيامبرى ازميان آنان فرمان بعثت يابد»؛ و در جواب مىشنوند: آيا اگر در جامعهاى، عدّهاى بت پرستيدند و به راهنمايى و ارشاد خوبان آن جامعه توجّه نكردند، بايد ديگران را نيز نكوهش كرد؟ كسانى چون مردم باايمان كه به وظيفه خويش عمل مىكنند، مسئول گناه و گرايش منحط پارهاى بتپرست نيستند و شما بهانهجويان نبايد آنان را بازخواست كنيد. «و نحن له مخلصون» و آنگاه خداوند به پيامبر و ايمانآورندگان فرمان مىدهد كه پرچم توحيد و اخلاص را برافرازند و با صداى رسا اعلان كنند كه: ما به او اخلاص مىورزيم؛ و به همين دليل كه اينك راه توحيدگرايى و تقواپيشگى را برگزيديم و به بارگاه او اخلاص مىورزيم، از همه ارجمندتر و به او نزديكتريم؛ و بتپرستى عدّهاى در گذشته يا در عصر رسالت، زيانى به هدفدارى و يكتاپرستى ايمانآوردگان نخواهد زد و گناه آنان را نبايد به حساب اينان نهاد؛ همانگونه كه شما يهود اگر اكنون راه يكتاپرستى درپيش گيريد، گناه گوسالهپرستى نياكانتان به حساب شما نخواهد بود. پيام آيه مهمترين پيام اين آيه شريفه، درس يكتاپرستى خالصانه و اخلاص در بندگى خداست؛ همان گوهر گرانبهاى معنوى كه به انسان بها مىدهد؛ او را اوج مىبخشد و به بارگاه خدا نزديك و نزديكتر مىسازد. در اين باب، رواياتى نيز رسيده است كه براى نمونه، به چند مورد اشاره مىشود: 1. از «حذيفه» كه از ياران پيامبر گرامى(ص) است، در اين خصوص نقل كردهاند كه گفت: روزى از پيامبر گرامى(ص) پرسيدم: اخلاص چيست؟ آن حضرت فرمود: حذيفه! من نيز اين مطلب را از فرشته وحى پرسيدهام، و او از آفريدگار هستى سؤال كرده است. پاسخ خدا اين است كه: «هوسرُّ من سرّى استودعته قلب من احببتهُ من عبادى.» اخلاص، سرّى از اسرار من است؛ و آن را در قلب هر يك از بندگانم كه دوست داشته باشم، قرار مىدهم. 2. از پيامبر گرامى(ص) نيز نقل كردهاند كه فرمود: «اِنّ لكلّ حق حقيقة، و ما بلغ عبدٌ حقيقةالاخلاص حتّى لايحبّ ان يحمد على شىءٍ من عمل للّه.» براى هر حقّ و واقعيتى، نشانهاى است؛ و انسان توحيدگرا تا زمانى كه دوست داشته باشد مردم او را بخاطر كارهايى كه براى خدا انجام مىدهد، ستايش كنند، به حقيقت اخلاص اوج نگرفته است. 3. و از مفسّر پرواپيشه «سعيدبن جبير» آوردهاند كه: اخلاص واقعى اين است كه انسان عمل خود را خالصانه براى خدا انجام دهد و در ايمان خويش براى خدا، همتا و شريكى نگيرد، و ريا نكند. گروهى از دانشوران در معناى اخلاص گفتهاند: اخلاص آن است كه برون و درون انسان، در ديندارى و عملكرد شايسته، يكى باشد. برخى نيز گفتهاند: اخلاص آن است كه انسان ازنظر روحى و فكرى و عقيدتى به مقامى برسد كه وظايفش را فقط براى خشنودى خدا، و بىتوجّه به جنبههاى مادّى، انجام دهد. و پارهاى نيز اعتقاد دارند: اخلاص آن است كه انسان همانگونه كه كارهاى ناپسندش را از نظرها پنهان مىكند، كارهاى پسنديده خويش را نيز نهان دارد. «ام تقولون انّ ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب والاسباط كانوا هوداً او نصارى» روى سخن در اين آيه شريفه، همچنان با نژادپرستان است كه خود محورانه و متعصّبانه مىگفتند: «جز يهود و نصارا، نه كسى مىتواند به بارگاه خدا نزديك شود و نه به بهشت راهيابد». و قرآن در پاسخ، خطاب به آنان، مىفرمايد: آيا شما يهود و نصارا مىگوييد كه ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط، همه و همه يهودى يا مسيحى بودهاند؟! آرى؛ اين آيه شريفه، پاسخ همان ادّعاهاى پوچ و نژادپرستانه پيروان كتاب است كه مىگفتند: هرگز كسى وارد بهشت پرطراوت و زيباى خدا نخواهد شد، مگر اينكه يهودى يا نصرانى شود. دربرابر اين پندار آنان، پاسخهايى چند داده شده است: 1. روايات رسيده از پيامبر(ص)، بيانگر بىپايگى پندار جاهطلبانه آنان است و درستى سخن پيامبر(ص) را معجزات روشن او گواهى مىكنند. 2. در تورات و انجيل كه كتابهاى مورد اعتماد پيروانشان است، بصراحت قيد شده كه پيامبرانى كه نامشان را برشمرديم و نيز پيامبرزادگان، هيچكدام نه يهودى بودند و نه مسيحى؛ بلكه پيرو دين حنيف و توحيدى ابراهيم حقگرا و يكتاپرست بودند؛ و ترديدى نمىتوان داشت كه آنان بندگان برگزيده خدا و اهل بهشتند. 3. يهوديان اين نكته را قبول دارند كه يهودى تنها به كسانى گفته مىشود كه پيرو تورات باشند و مسيحيان نيز اعتراف دارندكه فقط به گرايندگان به انجيل و شريعت مسيح(ع)، «نصارا» اطلاق مىشود. و اين مطلب بر كسى پوشيده نيست كه دو كتاب آسمانى تورات و انجيل، بعد از پيامبران بزرگى كه نامشان در آيات گذشته ذكر شد، فرود آمده است؛ پس اهل كتاب چگونه مىتوانند پيامبران و پيامبرزادگان را كه پيش از نزول تورات و انجيل آمدند و رفتند، يهودى و نصرانى بخوانند؟ 4. يهود و نصارا اين ادّعاى بىاساس را بىهيچ دليل و برهانى بر زبان راندند؛ به همين جهت، خداوند در اين آيه شريفه آنان را بشدّت نكوهش مىكند. «قل أانتم اعلم اماللّه» اى پيامبر! بگو: شما بهتر مىدانيد (آنان را بهتر مىشناسيد) يا خداى يكتا؟ اين جمله از آيه شريفه، بظاهر پرسش و درحقيقت نكوهش و سرزنش خودپسندان است؛ درست بسان اين آيه كه به شركگرايان و كافران مىفرمايد: «ءَ اَنْتُمْ اَشَدُّ خَلْقَاً اَمِالسَّماءُ بَناها؟!»(269) آيا آفرينش شما سختتر است يا آسمانى كه او آن را بنياد كرد و برافراشت؟! با اين توضيح، آفريدگار هستى پيام مىدهد كه: پيامبران و پيامبرزادگان، پيرو آيين توحيدى ابراهيم(ع) بودند، نه آنگونه كه شما به دروغ ادّعا مىكنيد كه يهودى يا مسيحى بودند؛ اين واقعيت را شما بهتر مىدانيد يا خدا؟ آيا براستى شما خود را از خداوند كه خالق جهان و تدبيرگر امور دنيا و انسان است، داناتر مىدانيد؟ زهى وقاحت و بىشرمى! حال اين سؤال مطرح مىشود كه با توجّه به اينكه اهل كتاب در ژرفاى جان مىدانستند كه خدا بهتر مىداند و آنان براساس هواهاى جاهطلبانه خود سخن مىگويند، و خدا نيز مىداند كه آنان حقيقت را مىدانند و پوشيده مىدارند، اين پرسش انكارى براى چيست؟ پاسخ اين است كه پرسش از كسانى كه از سر گمان و پندار سخن مىگويند و برمبنايى سست فكر مىكنند كه بهشت ويژه يهود و نصارا است، پرسشى بجا و درست است؛ چرا كه مىپرسد: «شما بهتر مىدانيد يا خدا؟» و مردم باانصاف و حقگرا نيز با اندك تأمّلى درخواهند يافت كه خدا؛ و ازپى آن به راه خواهند آمد. اين پرسش درمورد آن عدّه نيز كه خوب مىدانستند بهشت خاصّ هيچ فرد و گروهى نيست ولى خودمحورانه و از سر فريب و تعصّب و كينهتوزى گزافه مىگفتند، بجا و درست است؛ زيرا در اينجا هم سرزنش درميان است منتها از حقستيزى و عناد؛ و معناى آن اين است كه: هان اى حقستيزان! شما كه مىدانيد خدا بهتر مىداند، چرا حقيقت را نمىپذيريد؟ «و من اظلم ممّن كتم شهادةً عنده مناللّه؟» و ستمكارتر از آن كه شهادتى ازجانب خدا را [كه براى او روشن است،] نزد خود پوشيده دارد [و به حق گواهى ندهد]، كيست؟ در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است: 1. بيشتر مفسّران برآنند كه «من» در «مناللّه» بهمفهوم «ابتداى غايت» است و به «واژه» شهادت تعلّق دارد، نه واژه «كتمان». در اينصورت مفهوم و تفسير آيه چنين مىشود كه: هيچكس ستمكارتر از آن نيست كه شهادتى را كه ازسوى خدا نزد او روشن است، پوشيده دارد. و منظور آيه شريفه اين است كه يهود و نصارا ستمكارترين انسانها هستند؛ چرا كه آنان نشانههاى آخرين پيامآور خدا و نويدِ آمدنش را از كتاب و پيامبرشان دريافت داشته بودند و گواهى خدا نزد آنان بود، و بااينحال آن را كتمان كردند. 2. پارهاى معتقدند منظور اين است كه: براى يهود و نصارا روشن بود كه ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب و پيامبرزادگان، همه و همه پيرو شريعت و آيين توحيدى اسلام بودند و اينكه اصولاً دين واقعى نزد پروردگار، اسلام است؛ لكن بهناروا ادّعا مىكردند كه آنان يهودى يا نصرانى بودند. 3. عدّهاى گفتهاند: «من» در «مناللّه» به واژه «كتمان» تعلّق دارد؛ كه در اينصورت معناى آيه چنين مىشود: و ستمكارتر از كسى كه عبادات و مقرّرات و نويدهايى را كه ازسوى خدا در تورات آمده است، پوشيده دارد، كيست؟ 4. گروهى نيز «من» را بهمعناى «الى» گرفتهاند و آيه را چنين معنا كردهاند: و چه كسى ستمكارتر از آن است كه شهادت و گواهى خويش را پوشيده دارد تا دربرابر خدا ادا نكند؟ 5. برخى هم گفتهاند: منظور آيه شريفه اين است كه: اگر خدا شهادت را كتمان كند و حقيقت را پوشيده دارد و نگويد، در اينصورت ستمكارتر از او كيست؟ اين جمله بسان اين است كه گفته شود: «من اظلم ممّن يجور علىالفقيرالضّعيف منالسّلطانالقوى؟» (چه كسى ستمكارتر از فرمانرواى توانمند و بىنيازى است كه بر بينواى ضعيفى ستم روا مىدارد؟ با اين بيان، تفسير آيه بدينگونه مىشود كه: هان اى گروه يهود و نصارا! معناى ادّعاى پوچ شما كه پيامبران و پيامبرزادگان را يهودى يا نصرانى مىخوانيد و آفريدگار هستى ادّعاى شما را پوچ اعلان مىكند، اين است كه: خدا حقيقتى را پوشيده مىدارد و بندگان خويش را گمراه مىسازد؛ درحاليكه خدا بسيار برتر و بالاتر است از آنچه شما به او نسبت مىدهيد؛ و اگر براستى اين پيامآوران خدا آنطور كه شما مىگوييد پيرو آيين تحريفشده شما بودند، خدا حقيقت را بيان مىفرمود. «و مااللّه بغافلٍ عمّاتعملون» و خدا از آنچه شما انجام مىدهيد، غافل نيست اين جمله از آيه شريفه هشدارى سخت به اهل كتاب است كه: هان! بدانيد كه خدا از حقپوشى شما آگاه است و شما را بر اين گناه كه به گمراهى بسيارى از بندگان او منجر مىشود، بشدّت كيفر خواهد كرد. بعضى از مفسّران بر اين اعتقادند كه پيام آيه شريفه جهانشمول است؛ بدين معنا كه اين آيه فقط به يهود و نصارا هشدار نمىدهد، بلكه خطاب آن، همه عصرها و نسلها را دربر مىگيرد كه: مراقب گفتار و عملكرد خود باشيد، چرا كه خداوند هيچگاه از نيّتها و انديشهها و كردارها و گفتارها بىخبر نمىماند، و همگان را بازخواست خواهد كرد. «تلك امّةٌ قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم و لاتسئلون عمّا كانوايعملون» آنان امّتى بودند كه درگذشتند و روزگارشان سپرى شد؛ پس، دستاورد آنان براى خودشان است و دستاورد شما براى خودتان؛ و شما براى آنچه آنها انجام مىدادند، بازخواست نخواهيد شد اين آيه شريفه درست همانند آيه 134 از همين سوره است كه تفسير آن گذشت؛ عاملى كه باعث تكرار آن بدينصورت شد، اين است كه در آن آيه منظور از «امّت»، ابراهيم(ع) و پيامبران و پيامبرزادگانى بودند كه نام نيك آنان ترسيم شد، امّا در اين آيه، منظور يهود هستند. عدّهاى از دانشمندان برآنند كه تكرار يك حقيقت در بحثها و موقعيتهاى گوناگون، منافاتى با فصاحت و بلاغت ندارد؛ درنتيجه ممكن است مقصود از «امّت» در هر دو آيه يكى باشد. ارتباط اين آيه شريفه با آيات گذشته نيز بدينصورت است كه خدا مىفرمايد: «هان اى اهل كتاب! ادّعاى شما پوچ است؛ امّا اگر آن را درست هم بپنداريد، اين مطلب، دليلى بر نادرستى رسالت پيامبر اسلام(ص) نيست؛ زيرا اديان توحيدى كه براساس مصالح حكيمانهاى طىّ قرون و اعصار ازجانب خدا معرّفى مىشوند، ممكن است متفاوت باشند، بعلاوه آفريدگار هستى مىتواند بنابه مصالحى، شريعت و مقرّراتى را كه فرستاده است، بعد از مدّتى نسخ كند و آيين ديگرى فرو فرستد. پس، چرا و چگونه پيامبرى را با داشتن انبوهى از دلايل و نشانهها و معجزات آشكار انكار مىكنيد؟» پرتوى از آيه شريفه اين آيه شريفه، اندرز و هشدارى است به يهود نژادپرست؛ و به آنان يادآور مىشود كه به امتيازات نياكانشان نبالند و به آنها دل خوش ندارند؛ چرا كه اگر خود راه توحيد و تقوا را پيشه نسازند، فضيلت نياكان آنها سودى برايشان نخواهد داشت. درست است كه اين پيام در مرحله نخست براى يهود است، امّا درواقع پندى جهانشمول براى همه عصرها و نسلها، بويژه پيروان قرآن و محمّد(ص)، است؛ و خاطرنشان مىسازد كه بجاى افتخار بر پدران و نياكان و رجزخواندن درباره شهامت گذشتگان، بايد خود بپاخيزند و نسل توحيد و تقوا، نسل ايمان و عدالت، نسل آزادى و آزادگى و نسل دانش و بينش و صداقت و امانت باشند. در غير اينصورت نه در اين جهان راه به جايى خواهند برد و نه در جهان ديگر؛ زيرا كرامت و شكوه گذشتگان شايستهكردارشان را نيز با ناآگاهى و بيدادگرى و خودكامگى نابود ساختهاند.(270)
136 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :135
137 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :135
138 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :135
139 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :135
140 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :135
141 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :135
ترتیل استاد سعد الغامدی صفحه : 21
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 1 - حزب 2 - سوره بقره - صفحه 21
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن مرکز طبع و نشر قرآن کریم
مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر مجمع البیان
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
تلاوت توسط استاد محمود شحات انور درباره 87 - اعلی از سایت الکعبه با عنوان الاعلى وقریش ابو حماد
سخنرانی توسط آیت الله جاودان درباره دین از سایت راسخون با عنوان لزوم یادگیری زبان-دلیل قیام امام حسین
مراثی (نوحه) توسط حاج علی بهاری بمناسبت محرم الحرام درباره حضرت ابوالفضل ع از سایت تبیان با عنوان قمر بنی هاشم
ادعیه (دعاخوانی) توسط حاج محمدرضا طاهری درباره دعای ابوحمزه ثمالی از سایت عقیق با عنوان دعای ابوحمزه ثمالی
ترتیل توسط شیخ توفیق الصایغ درباره 97 - قدر از سایت mp3quran.net با عنوان قرآن کریم سوره قدر - حفص از عاصم
مناجات توسط حاج مهدی سماواتی درباره مناجات امیرالمومنین ع در مسجدکوفه از سایت تبیان با عنوان مناجات امیرالمومنین ع در مسجد کوفه
مدایح (به شادی ) بمناسبت ذی الحجه درباره ازدواج حضرت علی ع و حضرت فاطمه س از سایت راسخون با عنوان حاج محمد یزدخواستی - سال 1395 - سالروز ازدواج امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) - ذات هو گفت علی (شور)
اذان توسط استاد روح الله کاظم زاده از سایت تبیان با عنوان اذان انتظار
درس حوزوی توسط آیت الله العظمی جوادی آملی درباره دین از سایت راسخون با عنوان نزول وحی برای تغییر قبله
ندبه انتظار توسط حاج حسن خلج بمناسبت شعبان المعظم درباره حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از سایت شهید آوینی با عنوان دریای من کنار تو آسوده از غمم
کلیپ سخنان توسط حجت الاسلام و المسلمین پناهیان درباره دین از سایت راسخون با عنوان مجهز شوید به اسلحه های جنگ نامنظم
کتاب صوتی توسط امام خمینی (ره) از سایت راسخون با عنوان کتاب صوتی چهل حدیث امام خمینی ره - حدیث شماره 06
در باره ما
|
تماس با ما
|
نظرخواهی
خدمات تلفن همراه
مر
ا
جعه: 87,856,840