خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 2 - حزب 3 - سوره بقره - صفحه 23


الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِیقًا مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ
146 - ترجمه‌
146. كسانى كه به آنان كتاب آسمانى داده‌ايم، همانگونه كه پسران خويش را مى‌شناسند، او را [نيز] مى‌شناسند [چرا كه نام و وصف او را بعنوان آخرين پيام‌آور خدا و نيز نويدِ آمدنش را از تورات و انجيل دريافت داشته‌اند]؛ و بى‌گمان گروهى از آنان حقيقت را پوشيده مى‌دارند و خودشان [هم‌] مى‌دانند.
147. حق [و دستور تغيير قبله‌] ازسوى پروردگار توست؛ از اين رو، مبادا كه از ترديدكنندگان باشى.
148. براى هر [آيين و] امّتى، قبله‌اى است كه چهره خود را به‌[سوى‌] آن مى‌گردانند [و به آن روى مى‌آورند]؛ بنابراين، در انجام‌دادن كارهاى نيك بر يكديگر سبقت جوييد. هركجا كه باشيد، خداوند همه شما را [به‌سوى حساب باز] مى‌آورد؛ چرا كه او بر هر چيز [و هر كارى ]تواناست.
149. و [تو اى پيامبر!] از هركجا بيرون آمدى، [براى نماز] چهره‌ات را به‌جانب مسجدالحرام بگردان؛ و بيقين اين [دستور تغيير قبله‌] حق است ازسوى پروردگار تو؛ و خدا از آنچه انجام مى‌دهيد، هرگز غافل نيست.
150. و [تو اى پيامبر!] از هركجا بيرون آمدى، [براى نماز] روى خود را به‌طرف مسجدالحرام بگردان، و [شما ايمان‌آوردگان نيز] هركجا بوديد، چهره‌هايتان را به‌سوى آن [خانه پرمعنويت‌] بگردانيد؛ تا براى مردم - جز كسانى از آنان كه ستم كرده‌اند [و حق را نمى‌پذيرند] - برضدّ شما دليلى نباشد؛ پس از [هوچيگرى‌] آنان نترسيد و تنها از [مخالفت با مقرّرات‌] من خوف داشته باشيد. [و دستور تغيير قبله را از آن روى دادم‌] تا نعمت خود را بر شما كامل سازم؛ و باشد كه راه يابيد.
تفسير
مسابقه در آراستگى به ارزشها
آفريدگار هستى پس از ترسيم لجاجت و حق‌ستيزى گروهى از يهود و نصارا، اينك خبر مى‌دهد كه آنان پيامبر اسلام(ص) را بخوبى مى‌شناسند و درستى رسالت و دعوتش را در ژرفاى جان باور دارند، همچنين نام و نشان و ويژگيهاى او را از كتابهاى آسمانى پيشين دريافت داشته‌اند:
«الّذين آتيناهم‌الكتاب يعرفونه.»
و اين شناخت آنان، به‌خوبىِ شناخت فرزندانشان است:
«كمايعرفون ابنائهم.»
عدّه‌اى معتقدند كه ضمير در واژه «يعرفونه» به قبله و درستى تغيير قبله برمى‌گردد؛ و برخى برآنند كه اين ضمير به واژه «علم» در آيه 145 برمى‌گردد كه منظور از آن، رسالت و وحى است. امّا همانگونه كه از نظرتان گذشت، بيشتر مفسّران، ضمير مذكور را به پيامبر اسلام(ص) برگردانده‌اند.

چگونه؟
خداوند در اين آيه شريفه مى‌فرمايد: «كسانى كه به آنان كتاب داده‌ايم، همانگونه كه پسران خود را مى‌شناسند، پيامبر(ص) را نيز مى‌شناسند». اكنون با توجّه به اينكه شناخت پيامبر(ص) و رسالت او، شناختى حقيقى و اعتقاد به نبوّت او است امّا شناخت آنان درمورد فرزندانشان ظاهرى بود و نه حقيقى و واقعى، و آنها فقط بظاهر مى‌دانستند كه آنان پسرانشان هستند، چگونه قرآن شريف شناخت ظاهرى و حقيقى را به يكديگر تشبيه مى‌كند؟

پاسخ‌
تشبيه ميان دو شناخت كه در آيه شريفه ذكر شده، تنها تشبيه در اصل شناخت است، نه ويژگيها و راههاى آن. راه شناخت پيامبر(ص)، دليل و برهان و دريافت نشانه‌ها و نويدِ آمدنِ او از كتابهاى آسمانى است؛ و آنگاه رسيدن به يقين كه او پيامبر خداست؛ و راه شناخت فرزندان بظاهر اين است كه از همسران آنان ولادت يابند. افزون بر اين، لازم نيست كه در تشبيه، همه جهات رعايت شود.

«و انّ فريقاً منهم ليكتمون‌الحقّ و هم يعلمون»
و بيقين گروهى از آنان حقيقت را درمورد رسالت پيامبر پوشيده مى‌دارند؛ درحاليكه خود مى‌دانند
اين جمله از آيه شريفه بدان دليل فقط گروهى را به اين كتمان حقيقت نكوهش مى‌كند كه همه آنها اينطور نبودند، و درميان آنان، چهره‌هايى بسان عبداللّه‌بن سلام و... نيز وجود داشتند كه به حق گرايش يافتند و واقعيت را بازگفتند.

«الحقّ من ربّك فلاتكوننّ من‌الممترين»
آنچه ازجانب خدا به‌سوى تو فرو فرستاده شده، حق است و ازطرف پروردگار تو؛ بنابراين، از ترديدكنندگان مباش‌
اين آيه شريفه بيانگر اين حقيقت است كه در مقرّرات و دستوراتى كه پروردگارت به تو وحى مى‌كند، هيچ ترديدى به دل راه مده؛ و نيز حق‌ستيزى دشمنان و حق‌پوشى آنان كه رسالت تو را آگاهانه مخفى مى‌دارند و حق را نمى‌پذيرند، تو را در راه درست و خداپسندانه‌ات متزلزل نسازد؛ و مبادا كه از ترديدكنندگان باشى.
عدّه‌اى مى‌گويند منظور آيه شريفه اين است كه: در همه آنچه درپرتو وحى و رسالت به آن دانش و آگاهى يافتى، ترديد به دل راه مده. و اين گفتار بهتر بنظر مى‌رسد؛ چرا كه دامنه‌اش گسترده‌تر است.
در بخش دوّم اين جمله از آيه شريفه - «فلاتكوننّ من‌الممترين» - گرچه روى سخن با پيامبر(ص) است، امّا درحقيقت امّت مخاطب قرار مى‌گيرد؛ درست بسان اين آيه شريفه كه: «يا اَيُّهَاالنَّبِىُّ اِذا طَلَّقْتُمُ‌النِّساءَ...»(281) و يا آيه شريفه 148 سوره بقره كه مى‌فرمايد:
«وَ لِكُلِّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلّيها...»
براى هر آيين و امّتى، قبله‌اى است كه چهره خويش را به‌سوى آن مى‌گرداند...

«و لكلّ وجهة...»
اين آيه شريفه نيز همانند چندين آيه گذشته، درمورد قبله بحث مى‌كند؛ و در تفسير آن، چهار نظر ارائه شده است:
1. گروهى معتقدند منظور اين است كه براى هر جامعه و ملّتى، قبله‌اى است.
2. و برخى اعتقاد دارند منظور اين است كه هر پيامبرى، آيين و راه و رسمى دارد كه اساس و روح همه آن شيوه‌ها، اسلام است، گرچه مقرّرات آن، گاه ازنظر محتوا يا سادگى و كمال و يا جامعيت، با بقيّه متفاوت است. اين جمله، نظير اين آيه شريفه است كه:
«... لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجَاً...»(282)
... براى هر يك از شما، شريعت و راه و روشى قرار داديم...
3. به‌نظر عدّه‌اى، منظور اين جمله از آيه شريفه اين است كه هركدام از امّتهاى مسلمان و يهود و نصارا براى خود قبله‌اى دارند.
4. و به عقيده دسته‌اى، منظور اين است كه هر گروهى از امّت مسلمان، به‌تناسب منطقه زندگى خود، از سويى به كعبه و قبله خويش روى مى‌آورد؛ گروهى از روبروى خانه و گروهى از پشت‌سر، دسته‌اى سمت راست و دسته‌اى ازجانب چپ.

«هو مولّيها»
كه چهره خويش را بدان سو مى‌گرداند
بعضى گفته‌اند كه «خدا چهره وى را به‌سوى آن برمى‌گرداند، و منظور از كار خدا، امر و فرمان اوست»؛ و براى اين گفته خود، آيه شريفه زير را شاهد گرفته‌اند:
«... فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضيها...»(283)
...پس تو را به‌سوى قبله‌اى كه آن را دوست مى‌دارى؛ برمى‌گردانيم...

«فاستبقواالخيرات»
عدّه‌اى از مفسّران را عقيده بر آن است كه منظور از واژه «خيرات» يا «خوبيها»، اجراى دستورات خداست؛ بنابراين، تفسير اين جمله از آيه شريفه اين است كه در انجام‌دادن دستورات خداوند تعجيل كنيد. گروهى نيز معتقدند منظور اين است كه در پذيرش و اجراى فرمانهاى خدا شتاب كنيد. و ابن عبّاس مى‌گويد: منظور اين است كه در انجام‌دادن كارهاى شايسته‌اى كه بدانها تشويق و ترغيب مى‌شويد، بر يكديگر سبقت جوييد.

«اينما تكونوا يأت بكم‌اللّه جميعاً»
هركجا كه باشيد، خداوند شما را يكسره به‌سوى حساب و كتاب بازمى‌گرداند
برطبق روايات رسيده، اين جمله از آيه شريفه درمورد ياران امام مهدى(عج) تأويل و ترسيم شده است و منظور اين است كه خداوند ياران آن بزرگ اصلاحگر عصرها و نسلها را به‌هنگام ظهور او، در هر نقطه‌اى از كره زمين كه باشند، در كنار او گرد خواهد آورد.
از هشتمين امام نور(ع) نقل كرده‌اند كه فرمود:
«واللّه ان لوقام قائمنا يجمع‌اللّه اليه جميع شيعتنا من جميع‌البُلدان.»
به خدا سوگند، هنگامى كه قائم ما - خاندان وحى و رسالت - براى اصلاح جهان بپاخيزد، خداوند رهروان راستين راه ما را از همه شهرها به دور او گرد خواهد آورد.

«انّ‌اللّه على كلّ شى‌ءٍ قديرٌ»
براستى كه خدا بر هر چيز و هر كارى - ازجمله گردآوردن همگان در روز رستاخيز يا هنگامه ديگرى كه خود اراده كند - تواناست.

«و من حيث خرجت فولّ وجهك شطرالمسجدالحرام»
هان اى پيامبر! از هر نقطه‌اى از شهر يا كره زمين كه بيرون آمدى، و به هر سو بار سفر بستى، هنگام نماز از همانجا روى خويش را به‌سوى مسجدالحرام كن‌
در اينكه چرا اين دستور بااينكه در آيه 144 ذكر شده بود، در اينجا تكرار شده است، مفسّران نظرهايى چند ارائه داده‌اند:
1. عدّه‌اى معتقدند از آنجا كه مسلمانان مدّتى به‌جانب بيت‌المقدّس نماز مى‌گزاردند و آن مكان مقدّس قبله آنان بود، تغيير قبله و جايگزين‌ساختن كعبه بجاى آن، هم به تأكيد و تدريج نياز داشت و هم به تكرار؛ تا بدينوسيله مردم به اوج يقين برسند.
2. گروهى ديگر مى‌گويند: در اين آيه شريفه، موضوع تازه‌اى درمورد تغيير قبله وجود دارد كه براى بيان آن، مطلب بايد بازگفته مى‌شد؛ درست به هنگامى كه بخواهيم نكات متعدّدى را درمورد يك نام بگوييم و ناگزير از تكرار آن نام باشيم؛ مانند آنكه بگوييم: «حسن دانشمند است؛ او خردمند و شجاع است؛ حسن درستكار است... و بيان صفتهايى ديگر از اين دست». در اين آيه شريفه نيز مقصود اظهار اين نكته است كه: «وَ اِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ» (اين تغيير قبله، بى‌گمان حق و ازسوى پروردگار توست)؛ بنابراين، تكرارى درميان نيست.
3. و پاره‌اى از دانشمندان نيز مى‌گويند: دستور در آيه 144 سوره بقره براى كسانى بود كه در شهر و خانه خويش هستند؛ و در اين آيه، وضعيت نماز مسافر ازنظر قبله ترسيم شده است؛ و بر اين اساس، تكرارى در آيه وجود ندارد.

«و انّه للحقّ من ربّك و مااللّه بغافلٍ عمّا تعملون»
منظور از اين جمله از آيه شريفه اين است كه روى‌آوردن به‌سوى كعبه، حق و ازجانب پروردگارت مقرّر شده است؛ همچنين ممكن است مفهوم واژه «حق»، ثابت و پايدار و هميشگى باشد، و آيه اينگونه تفسير شود كه: دستور روى‌آوردن به‌طرف خانه كعبه، هميشگى است؛ درست همانگونه كه خداوند با واژه «حق» وصف مى‌شود، و از آن جاودانگى دريافت مى‌گردد.
آرى؛ خدا از آنچه بندگانش انجام مى‌دهند، بى‌خبر نيست؛ و اين جمله هشدارى است به بيدادگران، تحريف‌كنندگان آيات خدا و حق‌ستيزان. و در قرآن، نظير اين هشدارها بسيار است؛ ازجمله آيه شريفه زير:
«اِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ.»(284)
براستى كه پروردگار تو سخت در كمين [بيدادگران‌] است.

«و من حيث خرجت فولّ وجهك شطرالمسجدالحرام و حيث ماكنتم فولّوا وجوهكم شطره»
و تو اى پيامبر! از هركجا بيرون آمدى و آهنگ سفر كردى، روى خود را به‌جانب مسجدالحرام كن؛ و شما اى مردم باايمان! هركجا كه باشيد، بدان سو روى آوريد و نماز گزاريد...(285)

«لئلّايكون للنّاس عليكم حُجّةٌ»
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:
1. بعضى مى‌گويند منظور اين است كه: آن هنگام كه شما مردم باايمان هميشه رو به‌سوى بيت‌المقدّس نماز مى‌خوانديد، پيروان كتابهاى پيشين مى‌گفتند: محمّد(ص) پيامبرى نيست كه ما نويدِ آمدنش را دريافت داشته و وصف او را در كتابهاى خويش خوانده‌ايم؛ چرا كه يكى از ويژگيهاى آخرين پيامبر اين است كه به‌جانب دو قبله نماز مى‌گزارد. بنابراين، تغيير قبله براى آن است كه آنان پيامبر را بشناسند و برضدّ شما مردم مسلمان دليل و برهانى نداشته باشند.
2. و برخى مى‌گويند منظور اين است كه: شما مردم مسلمان در انجام‌دادن فرمان خدا و نماز گزاردن به‌سوى كعبه ثابت‌قدم باشيد تا اهل كتاب عليه شما سمپاشى نكنند و نگويند كه اگر تغيير قبله براستى ازجانب خدا و به فرمان اوست، چرا در اجراى آن متزلزل هستيد؟
3. پاره‌اى نيز معتقدند: از آنجا كه يهود مى‌دانستند آخرين پيام‌آور خدا از كجا مبعوث مى‌شود و نيز مى‌دانستند كه قبله او كعبه خواهد بود، هماره برضدّ آن حضرت سمپاشى مى‌كردند كه چرا به‌سوى بيت‌المقدّس نماز مى‌خواند. از اين رو، خداوند قبله را تغيير داد تا حقجويان آنان دريابند كه اين همان پيامبر خداست و حق‌ستيزان نيز وسيله‌اى براى سمپاشى عليه آن حضرت نداشته باشند.

«الّاالّذين ظلموا منهم»
تفسير كلّ آيه شريفه اين است كه: شما اى مردم مسلمان! به‌جانب قبله جديد روى آوريد تا اهل كتاب، جز ستمكارانشان كه حق را مى‌پوشانند، دليلى برضدّ شما نداشته باشند و دريابند كه اين مرد بزرگ كه پرچمدار توحيد و تقوا است، همان پيامبرى است كه نويدِ آمدنش را دريافت داشته‌اند. امّا اين را هم بدانيد كه بيدادگران آنان پيوسته با حق مى‌ستيزند و حقيقت را مى‌پوشانند.
در اينكه «الّا الّذين ظلموا منهم» از كجا استثنا شده است و مقصود از آن كيانند، بحث هست:
عدّه‌اى از مفسّران آن را استثنا از «للنّاس» و از نوع متّصل مى‌دانند، و مى‌گويند معناى آيه اين است كه: ما قبله را تغيير داديم تا براى هيچيك از مردم، جز ستمكاران آنان - كه آگاهانه و ازسر لجاجت تغيير قبله را انكار مى‌كنند - دليلى برضدّ شما نباشد.
گروهى نيز آن را استثناى منقطع دانسته و گفته‌اند: منظور اين است كه عناصر و جريانهاى ستمكار هيچگاه بر كار خويش دليل و برهانى ندارند؛ و مقصود از ستمكاران در آيه شريفه، جماعتى از يهود و شرك‌گرايان قريش‌اند؛ چراكه شرك‌گرايان نيز درمورد تغيير قبله هياهو راه انداخته بودند كه محمّد(ص) سرانجام دريافت كه ما برحقّيم و راه و رسم نياكان ما درست است، به همين دليل به قبله ما گرايش يافت. و يهود نيز به سمپاشى پرداختند كه محمّد(ص) نه به فرمان خدا و نه از روى آگاهى و يقين، بلكه به‌دلخواه خود قبله را تغيير داده است.
و ممكن است منظور از ستمكاران، همه كسانى باشند كه در تمامى قرون و اعصار دربرابر حق سر فرود نمى‌آورند و تا مى‌توانند با حق مى‌ستيزند.

«فلاتخشوهم واخشونى»
خداى جهان‌آفرين پس از ترسيم حق‌ستيزى و دشمنى و حق‌پوشى گروهى از يهود و نصارا و شرك‌گرايان، اينك دلگرمى و اطمينان خاطر مى‌دهد كه «هراس از آنان را به دل راه ندهيد و تنها از من بترسيد؛ چرا كه اگر راه توحيد و تقوا را درپيش گيريد، فرجام همه نقشه‌هاى دشمنان به خود آنان برمى‌گردد».
دسته‌اى برآنند كه: منظور اين است كه «درمورد تغيير قبله، از هوچيگرى آنان نهراسيد؛ و در مخالفت با دستوراتم، از من بترسيد».

«ولاتمّ نعمتى عليكم و لعلّكم تهتدون»
اين جمله، عطف به «لئلّايكون للنّاس عليكم حجّة» است؛ و تفسير آيه چنين مى‌شود كه: «ما به دو دليل قبله را تغيير داديم: نخست اينكه ستمكاران دليل و برهانى برضدّ شما نداشته باشند و نتوانند با تمسّك به آن، با شما بحث و كشمكش كنند؛ و ديگر اينكه شما را به قبله پدرتان ابراهيم توحيدگرا راه نمودم تا بدينوسيله نعمت را بر شما كامل گردانم».
ابن عبّاس مى‌گويد: تفسير آيه اين است كه «تا بدينوسيله نعمتم را در اين جهان و جهان ديگر بر شما كامل گردانم؛ بدينصورت كه در دنيا شما را بر حق‌ستيزان پيروزى بخشم و وارث امكانات و اقتدار آنان سازم و در آخرت نيز بخشايش و مهر خاص خود را شامل حالتان كنم».
از امير مؤمنان(ع) نقل كرده‌اند كه نعمتهاى خدا شش چيز است:

«قال علىّ(ع) النّعم ستة: الاسلام والقرآن و محمّد(ص) والسّتر والعافية و الغنى عما فى ايدى‌النّاس.»
1. اسلام،
2. قرآن،
3. پيامبر(ص)،
4. پوشيده‌بودن عيبها و گناهان،
5. حسن عاقبت و نعمت سلامتى،
6. بى‌نيازى از آنچه دردست مردم است.

پرتوى از آيه شريفه‌
در اين آيه شريفه، درسها و پيامهاى انسانسازى نهفته است كه به دو نمونه آن اشاره مى‌شود:
1. فرد و جامعه توحيدگرا و پايبند به قرآن بايد در زندگى فردى و اجتماعى و سياسى خود به گونه‌اى عمل كند كه بهانه و دستاويزى براى تاخت و تاز به‌دست اين و آن ندهد و خود را آماج يورش اهل منطق و انصاف نسازد؛ بالاتر از اين، بايد كردارى چنان سنجيده داشته باشد كه زبان مخالفان نيز كوتاه شود و آنان دليل و برهانى برضدّ او نيابند «...لئلّا يكون للنّاس عليكم حجّة...».
2. فرد و جامعه توحيدگرا بايد بجاى وحشت از اين و آن و سرپوش‌نهادن بر عملكردهاى نادرست، از خدايى بترسد كه نه‌تنها از كارهاى محرمانه و امور فوق‌سرّى آگاه است، بلكه از آنچه در قلبها و سينه‌ها نهفته است نيز خبر دارد و هموست كه در روز رستاخيز بايد دربرابرش حاضر شويم: «فلاتخشوهم واخشونى».(286)

الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ
147 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :146
وَلِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ أَیْنَ مَا تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
148 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :146
وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
149 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :146
وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِی وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ
150 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :146
کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِّنکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ
151 - ترجمه‌
151. همانسان كه [با تغيير قبله، نعمت خويش را بر شما كامل ساختيم، ]پيامبرى از خودتان درميان شما فرستاديم، [كه‌] آيات ما را بر شما تلاوت مى‌كند؛ و شما را [از ضدّ ارزشها] پاك مى‌سازد، و كتاب و حكمت به شما مى‌آموزد؛ و آنچه را نمى‌دانستيد، به شما ياد مى‌دهد.
152. بنابراين، مرا ياد كنيد [تا] شما را ياد كنم؛ و مرا سپاس گزاريد، و [نعمتهاى بيشمار] مرا ناسپاسى نكنيد.
153. هان اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! [دربرابر مشكلات،] از شكيبايى و نماز يارى جوييد؛ چرا كه خدا با صابران است.
154. و به كسانى كه در راه خدا كشته مى‌شوند، مرده نگوييد؛ بلكه آنان زنده‌اند، ولى شما درنمى‌يابيد.
155. و بى‌گمان [همه‌] شما را به‌[وسيله‌] اندكى از ترس و گرسنگى و كاهش در داراييها و جانها و ميوه‌ها مى‌آزماييم؛ و شكيبايان را نويد ده.
156. همانان كه هرگاه مصيبتى به آنان دررسد، مى‌گويند: «ما از خداييم و به‌سوى او [نيز] بازمى‌گرديم».
157. آنانند كه درودهاى پروردگارشان و بخشايشى [ازجانب او] بر آنان [باد]؛ و آنانند راه‌يافتگان.
نگرشى بر واژه‌ها
«ارسال»: فرستادن.
«تلاوت»: خواندن به‌همراه نظم و ترتيب.
«تزكيه»: رشد و نموّ دادن، پاك كردن.
«حكمت»: دانشى كه قدرت انجام‌دادن كارهاى شايسته و بايسته را به انسان مى‌دهد.
«ذكر»: يادآورى.
«سبيل»: راه.
«حياة»: زندگى.
«شعور»: دريافتى كه از راه احساسات پديد مى‌آيد.
«لنبلونّكم»: مى‌آزماييم.
«خوف»: ترس.
«جوع»: گرسنگى.
«ثمره»: ميوه، محصول، فراورده‌هاى درختى.
«مصيبت»: رنجى كه بر روح اثر مى‌گذارد.
«رجوع»: بازگشت.
«اهتداء»: راه‌يافتن و رسيدن به حق.
تفسير
برنامه‌هاى پيامبر(ص)
در آيات پيشين، پس از بيان فلسفه تغيير قبله، خاطرنشان شد كه اين اقدام از آن جهت انجام گرفت كه خداوند مى‌خواست نعمت خويش را بر امّت محمّد(ص) كامل گرداند. و اينك در اين آيه مى‌فرمايد:
«كما ارسلنا فيكم رسولاً منكم.»
همانسان كه پيامبرى از [جنس‌] خودتان براى شما فرستاد.
درمورد «كاف» در «كما ارسلنا»، دو نظر ارائه شده است:
1. بعضى اعتقاد دارند كه اين كاف تشبيه، به جمله «لاتمّ نعمتى عليكم» در آيه قبل برمى‌گردد؛ و درنتيجه معناى آيه چنين مى‌شود: ...تا نعمت خود را با تغيير قبله بر شما كامل گردانم، همانسان كه پيامبرى از جنس خودتان درميان شما فرستادم.
2. و برخى نيز بر اين عقيده‌اند كه اين «كاف» به «فاذكرونى» در آيه بعد تعلّق دارد و تفسير آيه بدينصورت است كه: فرستادن پيامبر از نوع خودتان براى شما، نعمتى گران است؛ و چون اين نعمت را به شما ارزانى داشتم، مرا ياد كنيد...
منظور از «رسولاً منكم» در اين آيه شريفه، محمّد(ص) - آخرين پيام‌آور خدا - است. و تفسير آيه اين است كه: پيامبرى را به‌سوى شما فرستاد كه از نوع خودتان و از قوم عرب است؛ و از آنجا كه آن گرانمايه جهان هستى از خود آنان بود، طبيعى است كه عزّت و سرفرازى و نام نيك را براى عرب به‌دنبال داشت؛ و به همين دليل، نعمتى ارجدار براى آنان بود.
افزون بر اين به اعتقاد عدّه‌اى، از آنجا كه عرب غرور و اعتماد به نفس و تعصّب ويژه‌اى داشتند، اگر پيامبرى از غير نژاد خودشان به‌سوى آنان برانگيخته مى‌شد، دعوت او را نمى‌پذيرفتند.

«يتلوا عليكم آياتنا و يزكّيكم و يعلّمكم‌الكتاب والحكمة»
مقصود از «آياتنا» (آيات ما)، قرآن شريف است كه فرشته وحى به فرمان خدا و ازجانب او بر قلب پيامبر(ص) فرود آورده است؛ و آن حضرت آن را بر مردم تلاوت مى‌كند و ضمن دعوت انسانها به رعايت مقرّرات خدا، آنان را از گناهان و ضدّارزشها پاك و پاكيزه مى‌سازد؛ رشد و تعاليشان را موجب مى‌شود؛ و كتاب و حكمت به آنها مى‌آموزد.
بيشتر مفسّران برآنند كه دو واژه «كتاب» و «حكمت» در اين آيه شريفه، درمورد قرآن بكار رفته و اين بخاطر ابعاد و مفاهيم گوناگون آن است؛ همانگونه كه درباره خدا نيز از صفات گوناگونى استفاده مى‌شود، مثلاً مى‌گوييم: خدا از همه رويدادها آگاه، و بر همه امور توانا است. برخى نيز مى‌گويند: منظور از «كتاب» در آيه شريفه، قرآن و مقصود از «حكمت»، مفاهيم بلندى است كه بصورت سنّت بر آن حضرت فرود آمده است.

«و يعلّمكم مالم‌تكونوا تعلمون»
و امورى را كه براى آموزش آنها راهى نداشتيد، [همه را درپرتو دليل و برهان‌] به شما مى‌آموزد
يادآور مى‌شود كه واژه «يعلّم» در جايى بكار مى‌رود كه مفاهيم درپرتو دليل و برهان ترسيم شود. به همين جهت، اين موضوع در رديف نعمتهاى خدا به مردم است.

«فاذكرونى اذكركم»
پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم‌
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:
1. مفسّر آگاه قرآن - سعيدبن جبير - مى‌گويد: تفسير اين جمله از آيه شريفه اين است كه شما با فرمانبردارى از مقرّرات من، مرا ياد كنيد تا من هم شما را با رحمت و بخشايش خود ياد كنم؛ همانگونه كه در آيه شريفه ديگرى مى‌فرمايد: «وَ اَطيعُوااللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»(287).
2. ابن عبّاس مى‌گويد: منظور اين است كه مرا با اطاعت از فرمانهايم ياد آوريد تا من نيز شما را با يارى‌رسانى خويش ياد كنم؛ درست نظير اين آيه شريفه كه مى‌فرمايد: «وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا...»(288).
3. گروهى معتقدند منظور آيه شريفه اين است كه: شما مرا با سپاس دربرابر نعمتهايم ياد كنيد تا من نيز با افزودن نعمتها، شما را ياد كنم؛ نظير اين آيه شريفه كه مى‌فرمايد: «...لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَاَزيدَنَّكُمْ...»(289).
4. عدّه‌اى نيز آيه را چنين تفسير كرده‌اند: مرا در روى زمين ياد كنيد تا من نيز شما را به‌هنگامى كه در زير زمين قرار گرفتيد، ياد كنم؛ همانگونه كه در دعاها آمده است: «اذكرونى على ظهرالأرض اذكركم فى بطنها».
5. پاره‌اى را اعتقاد بر آن است كه مقصود آيه شريفه اين است كه: در دنيا به ياد من باشيد تا در سراى آخرت به ياد شما باشم.
6. و دسته‌اى ديگر بر اين عقيده‌اند كه تفسير آيه اين است كه: به‌وقت برخوردارى از نعمت و رفاه، به ياد من باشيد تا به‌هنگام شدّت و گرفتاريهايتان، به ياد شما باشم؛ همانگونه كه قرآن مى‌فرمايد: «فَلَوْلا اَنَّهُ كانَ مِنَ‌الْمُسَبِّحينَ لَلَبِثَ فى‌ بَطْنِهِ اِلى‌ يَوْمِ يَبْعَثُونَ»(290).
7. و برخى نيز مى‌گويند منظور اين است كه: شما مرا با دعا و نيايش ياد كنيد تا من نيز با برآوردن خواسته‌هايتان به ياد شما باشم؛ و در تأييد نظر خود، اين آيه شريفه را شاهد مى‌آورند كه: «... اُدْعُونى‌ اَسْتَجِبْ لَكُمْ...»(291) (بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را).
از پنجمين امام نور(ع) نقل كرده‌اند كه پيامبر(ص) فرمود: فرشته ثبت اعمال، نامه عمل انسان را در آغاز و پايان روز كه شب از راه مى‌رسد، مهيّا مى‌كند؛ بنابراين، در آغاز روز و پايان آن بكوشيد كار بسيار پسنديده‌اى انجام دهيد تا در پرونده عمل شما ثبت شود. در اينصورت است كه خداوند فاصله ميان آغاز تا پايان كار شما را مورد مهر و بخشايش خود قرار مى‌دهد؛ و مى‌فرمايد: «اذكرونى اذكركم».
يكى از دانشوران در تفسير آيه شريفه مى‌گويد: خداوند كسانى را كه از او ياد كنند، ياد مى‌كند؛ بر نعمت سپاسگزاران مى‌افزايد و ناسپاسان را به كيفر اعمالشان مى‌رساند.

«واشكروا لى ولاتكفرون»
و مرا سپاسگزاريد، و نعمتهايى را كه به شما ارزانى داشته‌ام، برشماريد و از آنها بشايستگى بهره گيريد و با به‌فراموشى‌سپردن نعمتها و بخشاينده آنها، ناسپاسى نكنيد؛ و كدامين نعمت معنوى و انسانسازى، پرشكوه‌تر و گرانقدرتر از نعمت وجود پيامبر گرامى(ص) است؟

«يا ايّهاالّذين آمنوااستعينوا بالصّبر والصّلوة»
هان اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! از شكيبايى و نماز يارى جوييد
درباره صدر اين آيه شريفه، پيشتر - به‌هنگام تفسير آيه 45 از همين سوره - سخن رفت و نيازى به تكرار آن نيست.
و امّا صبر بر دو گونه است:
1. خويشتندارى از نزديك‌شدن به امورى كه دل مى‌پسندد و خواهان آنها است.
2. وادارساختن خود به انجام‌دادن كارهاى شايسته و بايسته‌اى كه برخلاف ميل باطن است و بسى براى انسان مشكل.
امير مؤمنان(ع) در اشاره به اين دو نوع شكيبايى مى‌فرمايد:
«الصّبر صبران: صبرٌ على مانكره و صبرٌ على ماتُحبّ.»
صبر دو نوع است: خويشتندارى از انجام‌دادن كارهايى كه هواى دل آنها را مى‌پسندد و مى‌خواهد؛ و وادارساختن دل به انجام‌دادن كارهاى خداپسندانه.
و آيه شريفه فرمان مى‌دهد كه از هر دو نوع شكيبايى يارى جوييد تا به‌سوى كمال انسانى اوج گيريد.
قرآن شريف همچنين دستور مى‌دهد كه به كمك نماز و درپرتو آن، موانع رشد و تعالى را ازبين ببريد؛ چرا كه سراسر نماز ياد خدا و خشوع دربرابر حق و تلاوت كتاب انسانساز اوست كه به شايستگان و شكيبايان، وعده پاداش داده است و به گناهكاران و خودپرستان، هشدار از عذاب سهمگين قيامت. و روشن است كه نماز با اين ويژگيها، انسان را به كارهاى شايسته فرا مى‌خواند و راه مى‌نمايد و از كارهاى ناپسند بازمى‌دارد.
در اينكه از دو اصل انسانساز نماز و شكيبايى، در چه راهى و براى انجام‌دادن چه كارهايى بايد يارى جست، نظرهايى چند ارائه شده است:
1. عدّه‌اى مى‌گويند: در انجام‌دادن همه كارهاى شايسته.
2. و پاره‌اى مى‌گويند: براى جهاد در راه خدا.

«ان‌اللّه مع‌الصّابرين»
در تفسير اين جمله از آيه شريفه، دو نظر ارائه شده است:
1. بعضى معتقدند: منظور اين است كه خداوند شكيبايان را يارى مى‌رساند؛ درست بسان آنكه به فردى گفته شود: «زمامدارى جامعه با توست؛ پس، در برخورد با مشكلات و افراد، ترسى به خود راه نده».
2. و برخى نيز عقيده دارند: منظور اين است كه خدا به شكيبايان توفيق ارزانى مى‌دارد و وسيله رشد و پيروزيشان را فراهم مى‌آورد، و درنتيجه دورى‌جستن از گناه و انجام‌دادن كارهاى شايسته را براى آنان آسان مى‌كند؛ درست بسان اين آيه شريفه كه مى‌فرمايد:
«وَ يَزيدُاللَّهُ‌الَّذينَ‌اهْتَدَوْا هُدَىً...»(292)
و خدا بر هدايت كسانى كه هدايت يافته‌اند، مى‌افزايد.
روشن است كه «مع» در آيه شريفه، به‌مفهوم همراهى جسمى و اجتماع در يك مكان نيست؛ چرا كه خداوند از ويژگيهاى مادّه و جسم منزّه است. آيه شريفه همچنين بيانگر آن است كه مقرّرداشتن نماز ازجانب خدا، مهرى است به بندگان، تا آنان به كمك آن و درپرتو بركاتش، در اجراى دستورهاى ديگر موفّق شوند و از لغزشها مصون باشند؛ چرا كه «اِنّ‌الصّلوة تنهى عن‌الفحشاء والمنكر».

«ولاتقولوا لمن يقتل فى سبيل‌اللّه امواتٌ بل احياءٌ ولكن لاتشعرون»
و كسانى را كه در راه خدا كشته مى‌شوند، مرده نخوانيد؛ بلكه زنده‌اند، ولى شما درنمى‌يابيد

شأن نزول اين آيه شريفه‌
از ابن عبّاس نقل كرده‌اند كه: اين آيه شريفه درباره كشته‌شدگان در پيكار «بدر» فرود آمد؛ و جريان آن بدينصورت بود كه در جنگ بدر گروهى به‌شهادت رسيدند. درميان شهدا، شش تن مهاجر و هشت نفر انصار بودند. بعد از خاتمه پيكار، هرگاه ياد و نام آنان در مدينه بميان مى‌آمد، از آنان به مرده تعبير مى‌شد؛ و مى‌گفتند: آنان مرده‌اند. پس، اين آيه شريفه فرود آمد و مردم را با صراحت از مرده‌خواندن آنان بازداشت و آنان را زندگان حقيقى يا شهيدان راه حقّ و فضيلت ناميد.(293)

تفسير آيه شريفه‌
قرآن شريف، پس از دستور نماز و شكيبايى و يارى گرفتن از آن دو اصل انسانساز و نيروبخش براى جهاد يا همه فراز و نشيبهاى زندگى، اينك در اين آيه شريفه، خطاب به مردم مى‌فرمايد: به كسانى كه در راه خدا كشته مى‌شوند، مرده نگوييد...
مفسّران در تفسير بخش آغازين اين آيه شريفه - «ولا تقولوا لمن يقتل فى سبيل‌اللّه امواتٌ بل احياءٌ» - با توجّه به واژه «احياء»، ديدگاههاى متفاوتى دارند:
1. گروهى ازجمله ابن عبّاس برآنند كه: آنان نمرده‌اند؛ بلكه درحقيقت تا روز رستاخيز زنده خواهند بود. و اين سخن درستى است.
2. امّا عدّه‌اى مى‌گويند: اين بيان، پاسخ شرك‌گرايان است كه مى‌گفتند: «ياران محمّد(ص) در ميدانهاى جنگ بى‌دليل خود را به كام مرگ و نابودى مى‌افكنند»؛ و خدا پاسخ مى‌دهد كه: «اين پندار دروغ است؛ چرا كه شهيدان راه حق نابود نمى‌شوند، بلكه در روز رستاخيز زنده خواهند شد و به پاداش عظيمى خواهند رسيد».
3. و پاره‌اى مى‌گويند: منظور از حيات و زندگى در آيه شريفه، حيات معنوى است؛ و تفسير آيه اين است كه كشته‌شدگان در راه خدا از آنجا كه راه هدايت و ايمان را پيموده‌اند، زنده‌اند؛ زيرا در منطق وحى، از هدايت و ضلالت نيز به زندگى و مرگ تعبير شده است. قرآن مى‌فرمايد:
«اَوَمَنْ كانَ مَيْتَاً فَاَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورَاً يَمْشى‌ بِهِ فِى‌النّاس ِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِى‌الظُّلُماتِ...»(294)
آيا كسى كه مرده بود و ما او را زنده ساختيم و برايش فروغى پديد آورديم تا درپرتو آن درميان مردم راه رود، بسان كسى است كه گويى گرفتار تاريكيهاست؟!
4. به اعتقاد دسته‌اى ديگر، منظور اين است كه آنان درپرتو كار بزرگ و نام نيك خود زنده‌اند؛ همانگونه كه امير مؤمنان(ع) فرمود:
«هلك خزّان‌الاموال و هم احياء... والعلماء باقرن مابقى‌الدّهر اعيانهم مفقوده و آثارهم فى‌القلوب موجودة.»(295)
ثروتمندان و صاحبان گنجينه‌ها و امكانات گسترده مرده‌اند. امّا دانشمندان تا جهان برقرار است، زنده و جاودانه‌اند؛ آنان در ظاهر جهان را بدرود مى‌گويند و از ميان ما مى‌روند، امّا آثار شايسته و كارهاى علمى و تحقيقى آنان، ياد و نام بلندآوازه آنها را براى هميشه در دلهاى دانش‌دوستان و ارزش‌خواهان زنده و پرطراوت نگاه مى‌دارد.
به عقيده مؤلّف، درميان ديدگاههاى چندگانه‌اى كه ترسيم شد، ديدگاه نخست درست است؛ چرا كه بيشتر مفسّران همين نظر را از آيات و سنّت دريافت داشته‌اند. افزون بر آن، خطاب اين آيه شريفه، مردم باايمان است؛ و آنان خوب مى‌دانستند كه شهيدان «بدر» بر راه هدايت و تقوا بودند، و اينكه در روز رستاخيز بسان ديگر انسانها زنده مى‌شوند و پاداش فداكاريهاى خود را دريافت مى‌دارند.
بعلاوه، در ادامه آيه شريفه مى‌خوانيم كه: «ولكن لاتشعرون...» (ولى شما نمى‌فهميد). و روشن است كه چنين گفتارى درخور مردم باايمان نيست؛ چرا كه آنان شهيدان بدر را مردمى هدايت‌يافته و باايمان مى‌شناختند، و باايمان به قرآن شريف باور داشتند كه همگان در روز رستاخيز برانگيخته مى‌شوند.
ديگر اينكه درصورت پذيرفتن ديدگاه دوّم و سوّم، اين مفاهيم و معانى، به شهيدان بدر اختصاص مى‌يابد؛ درحاليكه ايمان‌آوردگان ديگر نيز به هدايت و حيات معنوى، زندگى يافته‌اند، و در روز رستاخيز دگرباره زنده مى‌شوند. با اين بيان، شهيدان بدر چه امتيازى دارند كه آيه مختصّ آنان باشد؟
ديدگاه چهارم نيز با آخر آيه هماهنگ نيست؛ چرا كه مردم باايمان نيك مى‌دانستند كه هر انسان باايمان و پرواپيشه‌اى با شهيدشدن در راه خدا، به افتخار و نام بلندآوازه‌اى نايل مى‌شود؛ پس، چگونه مى‌توان گفت كه خداوند چنين تعبيرى را در خطاب به مردم باايمان بكار مى‌گيرد؟
چكيده سخن اينكه ديدگاه نخست، درست و هماهنگ با آيات و روايات است؛ و علّت اينكه حيات در جهان ديگر تنها به شهيدان اختصاص داده شده، اين است كه بشارت و آرامش خاطرى براى بازماندگان آنان و جهادگران پراخلاص باشد. و اين برداشت، بويژه از آيه ديگرى كه در اين باره است، روشنتر دريافت مى‌شود؛ مى‌فرمايد:

هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‌اند، مرده مپنداريد؛ بلكه آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند. آنان به آنچه خدا از فزونبخشى خويش به آنها داده است، شادمانند؛ و به كسانى كه ازپى آنان هستند و هنوز به آنان نپيوسته‌اند، مژده مى‌دهند كه نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مى‌شوند.(296)

چگونه؟
از آنجا كه وقتى پيكر شهدا را كه بر خاك افتاده‌اند، مى‌نگريم، در آنها آثار و نشانه‌هاى حيات نمى‌بينيم، چگونه مى‌توان تصوّر كرد كه آنان پس از مرگ زنده‌اند؟

پاسخ‌
اين پرسش را به چند گونه پاسخ داده‌اند:
1. از ديدگاه مذهب خاندان وحى و رسالت، ارواح شهيدان راستين پس از شهادت در راه حق و عدالت، در قالبهايى نظير پيكر و قالب خودشان كه در اين جهان با آنان زندگى كرده‌اند، در جهان برزخ خواهند زيست و از انواع نعمتهايى كه آفريدگار هستى بعنوان پاداش به آنان مى‌دهد، بهره‌ور خواهند شد؛ گرچه پيكر آنان در زير خاك دفن شده و از ميان رفته باشد.
با اين بيان، پاداش و كيفر عملكرد درست يا نادرست انسان، در سراى ديگر، ازجمله عالم برزخ، به انسان خواهد رسيد؛ چرا كه انسانيت انسان به روح انسانى اوست، نه به جسم وى.
در اين مورد، روايتى هست كه يكى از دوستداران اهل بيت مى‌گويد؛ به شرح زير:

درحضور ششمين امام نور(ع) بودم، كه رو به من كرد و فرمود: مردم درباره ارواح انسانهاى باايمان چگونه مى‌انديشند؟
پاسخ دادم: برخى بر اين پندارند كه خدا ارواح آنان را در پيكر پرندگان سبزرنگ و در قنديلهايى در زير عرش قرار مى‌دهد.
فرمود: «سبحان‌اللّه! اين ديگر چه عقيده و انديشه‌اى است! انسان باايمان در پيشگاه خدا گرامى‌تر از آن است كه خداوند او را در قالب پرنده‌اى قرار دهد». سپس افزود: هنگامى كه انسان باايمان جهان را بدرود مى‌گويد، خداوند روح او را در قالبى بسان قالبى كه در دنيا داشت، قرار مى‌دهد؛ و آنگاه به‌همراه ديگر مؤمنان، در عالم برزخ از نعمتهاى او بهره مى‌برد؛ و زمانى كه مؤمن ديگرى از اين دنيا رخت برمى‌بندد و به‌سوى آنان مى‌شتابد، او را با همان قالب و چهره‌اش مى‌شناسند.

و نيز در روايت ديگرى از آن حضرت نقل كرده‌اند كه فرمود:

روح انسان باايمان پس از مرگ، با همان چهره و قيافه‌اى كه در دنيا داشت، در بهشت برزخى زندگى مى‌كند؛ به گونه‌اى كه اگر آشنايان و دوستانش او را ببينند، مى‌شناسند.

2. عدّه‌اى نيز در پاسخ پرسش مذكور مى‌گويند: حيات انسان تنها به اين نيست كه اين بدن با همه اعضا و جوارح خود موجود و فعّال شد؛ بلكه افزون بر اينها، درگرو اجزاى ظريف و لطيفى است كه وسيله تحقّق حيات هستند و هنگام مرگ، از انسان جدا مى‌شوند، و در عالم برزخ نعمتهاى خدا به آن اجزاى ظريف و لطيف كه به خواست خدا زنده‌اند، ارزانى مى‌شود.
يادآور مى‌شود كه اين ديدگاه را دانشمندانى ارائه كرده‌اند كه براى روح استقلالى نمى‌شناسند، و انسانيت انسان را علاوه بر اين بدن، در روحى مى‌دانند كه در مجراى تنفّس جارى است.
3. و پاره‌اى نيز بر اين اعتقادند كه ممكن است انسان در همانحال كه جهان را بدرود گفته و پيكر بيجانش برروى خاك افتاده و دفن شده است، درحقيقت نمرده باشد و به‌نوعى لذّت و رنج را درك كند؛ همانند انسانى كه در عالم خواب بااينكه با بدن خويش چيزى را حسّ نمى‌كند، هم لذّتها را درمى‌يابد و هم رنجها را؛ و نمونه روشن آن، خوابهاى خوش يا رنج‌آورى است كه گاه انسان مى‌بيند. در روايت نيز آمده است كه قبر انسان باايمان و درستكار گسترش داده مى‌شود و به او گفته مى‌شود: «نم نومةالعروس» (بسان عروس، راحت و آرام بخواب).

«ولنبلونّكم بشى‌ءٍ من‌الخوف والجوع و نقص ٍ من‌الاموال والانفس والثّمرات»
بطور قطع شما را به چيزى مانند ترس و گرسنگى و كاهش در ثروتها و جانها و فراورده‌هاى گوناگون و ميوه‌ها مى‌آزماييم‌
آفريدگار هستى، پس از ترسيم وظايف بندگان و عباداتى كه همگان را به انجام‌دادن آنها موظّف فرمود، اينك به اصل آزمون مى‌پردازد؛ وسايل آزمايش بندگان را خاطرنشان مى‌كند و جهان را صحنه آزمون انسانها اعلام مى‌دارد.
منظور آيه شريفه اين است كه با شما همانند كسى رفتار مى‌كنيم كه شما را مى‌آزمايد؛ تا آنچه را درمورد شما مى‌دانيم، تحقّق يابد. خطاب اين آيه شريفه، بظاهر ياران پيامبر(ص) است، امّا درحقيقت با همه عصرها و نسلها سخن مى‌گويد؛ چرا كه اصل آزمون بندگان، يك سنّت جهانشمول است.
مفهوم «بشى‌ءٍ من‌الخوف والجوع و...» اين است كه به اندكى از ترس و نه ترس هميشگى، و نيز به مقدارى گرسنگى و همينطور قدرى كاهش ثروت و دارايى و جانها و عزيزان.
خداوند اين نكته را يادآور مى‌شود تا انسانها آمادگى يابند خود را براى رويارويى با مشكلات و رنجها آماده سازند.
در تفسير نوع ترس، برخى برآنند كه منظور، ترس از شرارت دشمنان است؛ و علّت گرسنگى نيز اين است كه ممكن است در طول جهاد يا پيكارى طولانى، ضربه شديدى بر اقتصاد جامعه وارد آيد و يا بر اثر خشكسالى و قحطى، مايحتاج زندگى ناياب شود.
و عامل كاهش ثروتها و جانها، پيش‌آمدن جهاد و فداكارى و جانبازى در راه خدا در ميدانهاى دفاع و پيكار است.
همچنين مقصود از كاهش، فراورده‌هاى زراعى و ميوه‌ها، ازميان‌رفتن آنها و يا كمبود شديد است؛ و پاره‌اى نيز «ثمرات» را به‌معناى «فرزندان» گرفته‌اند؛ چرا كه فرزند، ميوه دل است.
روشن است كه اين آزمونها براساس حكمت پروردگار و مصلحت انسان صورت مى‌پذيرد؛ و در اين مسير، به انسانهاى شايسته، پاداش ارزشمندى ارزانى مى‌شود.

چگونه؟
چگونه مى‌توان آزمون انسانها را آنهم به صورتى كه ترسيم شد، به مصلحت آنان دانست و آن را لطف بحساب آورد؟

پاسخ‌
در پاسخ به اين پرسش، دو نظر ارائه شده است:
1. بعضى مى‌گويند: اين آزمون از آن جهت لطف است و به مصلحت انسان، كه نسلهاى آينده وقتى با اين آزمون و مشكلات آن روبرو مى‌شوند و درمى‌يابند كه خداوند گذشتگان و خوبان را نيز آزموده است، احساس حقارت نمى‌كنند، و با اميد و ايمان مى‌كوشند تا سرافراز و سربلند از آن بيرون بيايند.
2. و برخى ديگر مى‌گويند: اصل آزمون از آن جهت لطف است و به مصلحت انسان، كه كافران و حق‌ستيزان هنگامى كه ايمان و اراده پولادين بندگان شايسته خدا و پيامبران و مردم باايمان را در رويارويى قهرمانانه با اين مشكلات و پافشارى در يارى‌رساندن به دين و پيامبر خدا مى‌نگرند، از اين ايمان و اخلاص و فداكارى، به درستى و حقّانيت دين خدا پى‌مى‌برند و گروه‌گروه به حق گرايش مى‌يابند.

«و بشّرالصّابرين»
و شكيبايان را به پاداش ارزشمند و فرجام نيك تحمّل رنجها و مشكلات، و نيز سرفراز بيرون‌آمدن از آزمون الهى بشارت ده.

«الّذين اذا اصابتهم مصيبةٌ قالوا انّا للّه و انّا اليه راجعون»
همانان كه چون مصيبتى به آنان وارد آيد، آن را در راه حقّ و عدالت مى‌دانند و به حساب ارزانى‌دارنده نعمتها و آفريدگار جانها مى‌گذارند و مى‌گويند: ما از خداييم و به‌سوى او باز مى‌گرديم. و بدينسان، در اوج مشكلات و فشار رنجها، هم نداى ايمان خالصانه و عاشقانه به خدا را سر مى‌دهند و هم اعتقاد عميق و تزلزل‌ناپذير به روز رستاخيز و گاهِ پاداش و كيفر را.
امير مؤمنان(ع) در اين مورد مى‌فرمايد:
«انّ قولنا انّا للّه اقرارٌ على انفسنا بالملك، و انّا اليه راجعون اقرارٌ على‌انفسنا بالهلك.»
هنگامى كه با همه اخلاص و ايمان مى‌گوييم «ما از خداييم»، درحقيقت به بندگى و ايمان به آفريدگار يكتا اقرار كرده‌ايم؛ و آنگاه كه مى‌گوييم «و به‌سوى او بازمى‌گرديم»، درواقع ايمان خود را به مرگ و روز رستاخيز و پاداش و كيفر ابراز داشته‌ايم.
بيان اين دوجمله به‌هنگام فرودآمدن مصيبتها و مشكلات، به اين معناست كه: اگر مصيبت و فاجعه‌اى كه رخ داده، عادلانه است و ما درخور آنيم، اميد كه خداى بخشاينده و پرمهر آن را جبران، و لطف خود را شامل حالمان كند و اگر از روى ظلم است و ما سزاوار آن نيستيم، داد ما را از بيدادگران بازستاند.
امير مؤمنان(ع) مى‌فرمود: كسى كه گرفتار مصيبتى شود، چنانچه هرگاه آن را بياد آورد، بگويد: «اِنّا للّه و انّا اليه راجعون»، خداى پرمهر پاداش روز مصيبت را به او ارزانى خواهد داشت.
ششمين امام نور(ع)، روايتى را در اين خصوص از پيامبر گرامى(ص) نقل كرده است كه فرمود:

اربع من كن فيه كتبه‌اللّه من اهل‌الجنّة:
من كانت عصمته شهادة اَنْ لا اله الّااللّه‌
و من اذا انعم‌اللّه عليه‌النّعمة قال الحمد للّه‌
و من اذا اصاب ذنباً قال استغفراللّه‌
و من اذا اصابته مصيبةٌ قال انّا للّه و انّا اليه راجعون.
چهار چيز است كه هر كس بدانها آراسته باشد، خداوند [نام‌] او را در زمره اهل بهشت مى‌نويسد:
1. درپرتو توحيد و توحيدگرايى، خود را در دژ استوار «لا اله الّااللّه» قرار دهد.
2. انسانى سپاسگزار باشد؛ و هرگاه خدا نعمتى به او ارزانى داشت، او را ستايش كند و بگويد: «الحمد للّه».
3. اگر گناهى مرتكب شد، روى توبه به بارگاه خدا آورد و با همه وجود بگويد: «استغفراللّه...»
4. و هنگامى كه مصيبتى به او رسيد، شكيبا و استوار بگويد: «انّا لله و انّا اليه راجعون»؛ و خود را به خدا بسپارد.

«اولئك عليهم صلواتٌ من ربّهم و رحمةٌ»
آنانند كه درودهايى از پروردگارشان و نيز مهر و رحمتى بر آنان است‌
واژه «اولئك» در آيه شريفه، به شكيبايان و مردم صابرى اشاره دارد كه قرآن وصف آنان را ذكر كرده است؛ و منظور از درودها و رحمت و بخشايش خدا بر آنان نيز دعا است.
ابن عبّاس مى‌گويد: واژه «صلوات» به‌معناى بركات است. برخى نيز آن را به مغفرت و آمرزش معنا كرده‌اند.
«رحمة» نيز به‌معناى نعمت دنيا و آخرت است؛ و اينكه هر بنده‌اى به نعمتهاى خدا در دنيا و آخرت نيازمند است.

«و اولئك هم‌المهتدون»
و آنان همان راه‌يافتگانند
آرى؛ آنان كه دربرابر مقدّرات الهى سر فرود مى‌آورند و در مواجهه با مشكلات و مصيبتها به او پناه مى‌جويند و «استرجاع» مى‌گويند، راه درست را يافته‌اند.
عدّه‌اى از مفسّران معتقدند كه منظور اين جمله از آيه شريفه اين است كه انسانهايى اينچنين، راه بهشت و نيك‌بختى را يافته‌اند.

پرتوى از آيات‌
آياتى كه ازنظر شما خواننده گرامى گذشت، دربردارنده درسها و پيامهاى انسانساز و افتخارآفرينى است كه ضمن بحث به بخشى از آنها اشاره رفت؛ و اينك به پاره‌اى ديگر نظر مى‌افكنيم:
1. نعمتى گران‌
پيام آيه نخست اين است كه وجود ارزشمند پيامبر گرامى(ص)، نعمتى گران از نعمتهاى الهى است. آن حضرت به فرمان خدا، آيات او را بر ما مى‌خواند؛ با رفتار و گفتار شايسته خود و ارائه الگو، ما را از ضدّارزشها پاك مى‌سازد؛ كتاب و حكمت را به ما مى‌آموزد و همه راههاى كمال را به روى ما مى‌گشايد. ما نيز موظّفيم كه با همه وجود، قدر اين نعمت گرانمايه الهى را بشناسيم و او را مشعل فراراه و سرمشق زندگى سازيم و در همه ميدانها بطور كامل به او اقتدا كنيم.
2. ياد خدا
پيام آيه دوّم اين است كه خدا را در همه مراحل و فراز و نشيبها بياد داشته باشيم، تا او نيز ما را ياد كند.
منظور از ياد خدا و ذكر او چيست؟
روشن است كه ياد خدا تنها به‌زبان‌آوردن نام مقدّس و پرشكوه او نيست؛ بلكه بايد زبان و قلب و جان و تمامى وجود انسان لبريز از ياد خدا باشد. در اين حال است كه انسان به ارزشها آراسته و از گناه و بيداد پاك و پيراسته مى‌شود. و هم از اين روست كه پيامبر(ص) فرمود:

«ثلاثٌ لا يطيقها هذه الامّه: المواساة للاخ فى ماله و انصاف‌النّاس من نفسه و ذكراللّه على كلّ حال، و ليس هو سبحان‌اللّه والحمد للّه... ولكن اذا ورد على مايحرم‌اللّه عليه خاف‌اللّه تعالى عنده و تركه.»(297)
سه كار بزرگ است كه افراد اين امّت توان انجام‌دادن كامل آنها را ندارند؛ امّا در انجام‌دادن آنها بايد بكوشند:
1. مواسات و برابرى با برادران دينى در بهره‌ورى از نعمتها،
2. رعايت عدالت و انصاف و اداى حقوق مردم با قضاوت شايسته... بين خود و ديگران،
3. ياد خدا بودن در همه فراز و نشيبها؛ و منظور از ياد خدا بودن، ذكر گفتن با زبان نيست، بلكه منظور آن است كه اگر دربرابر كار ظالمانه و حرامى قرار گرفتيم، ياد خدا ما را از ورود در آن باز دارد.
3. رمز پيروزى‌
آيه سوّم، درس پايدارى و شكيبايى مى‌دهد و روشن مى‌سازد كه صبر از مهمترين عوامل موفّقيت و بهروزى فرد و جامعه است.
در قرآن شريف، بيش از هفتاد مرتبه از اين اصل انسانساز و افتخارآفرين سخن رفته است؛ چرا كه همه ارزشها و فضيلتها درپرتو آن بدست مى‌آيد و ازطريق آن حراست مى‌شود.
به همين دليل است كه امير مؤمنان(ع) فرمود:

«و عليكم بالصّبر، فانّ‌الصّبر من‌الايمان كالرّأس من‌الجسد...»(298)
شما را به شكيبايى سفارش مى‌كنم؛ چرا كه شكيبايى به ايمان، به‌منزله سر است به پيكر: همانگونه كه تن بدون سر سودى نخواهد داشت، ايمان بدون صبر نيز بيفايده است.

آن وجود گرانمايه، خود در سخت‌ترين شرايط به نماز روى مى‌آورد، و آنگاه اين آيه را تلاوت مى‌فرمود كه: «... اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ...»(299).
4. يك اصل جهانشمول‌
پيام ديگر اين آيات شريفه اين است كه به انسان هشدار مى‌دهد سراسر هستى، صحنه بزرگ آزمايش الهى است؛ چرا كه نظام حيات، نظامى به‌سمت تكامل و رشد و پرورش است. همه موجودات زنده مسير رشد و تكامل را طى مى‌كنند و همه برآنند كه تواناييها و استعدادهاى خود را شكوفا و بارور سازند؛ انسان نيز ازطريق همين آزمون ساخته مى‌شود.
از اين روست كه قرآن شريف، اصل آزمون را اصلى جهانشمول اعلان مى‌كند(300)، تا آنجا كه پيامبران نيز آزمون مى‌شوند(301)؛ و در اين راه، تمامى نعمتها و خير و شرّ، وسيله آزمون آنان قرار مى‌گيرد(302). قرآن كريم رمز پيروزى و موفّقيت در اين آزمون را ايمان و تقوا و توكّل به خدا و شكيبايى مى‌داند و به صابران نويد نجات و نيك‌بختى مى‌دهد؛ و بدينسان به ما مى‌آموزد كه براى اوج گرفتن به قلّه كمال و جمال، خود را به اين ارزشها آراسته سازيم(303).

فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلَا تَکْفُرُونِ
152 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :151
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ
153 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :151

صفحه : 23
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  مرکز طبع و نشر قرآن کریم صفحه 23
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 

146 - ترجمه‌ 146. كسانى كه به آنان كتاب آسمانى داده‌ايم، همانگونه كه پسران خويش را مى‌شناسند، او را [نيز] مى‌شناسند [چرا كه نام و وصف او را بعنوان آخرين پيام‌آور خدا و نيز نويدِ آمدنش را از تورات و انجيل دريافت داشته‌اند]؛ و بى‌گمان گروهى از آنان حقيقت را پوشيده مى‌دارند و خودشان [هم‌] مى‌دانند. 147. حق [و دستور تغيير قبله‌] ازسوى پروردگار توست؛ از اين رو، مبادا كه از ترديدكنندگان باشى. 148. براى هر [آيين و] امّتى، قبله‌اى است كه چهره خود را به‌[سوى‌] آن مى‌گردانند [و به آن روى مى‌آورند]؛ بنابراين، در انجام‌دادن كارهاى نيك بر يكديگر سبقت جوييد. هركجا كه باشيد، خداوند همه شما را [به‌سوى حساب باز] مى‌آورد؛ چرا كه او بر هر چيز [و هر كارى ]تواناست. 149. و [تو اى پيامبر!] از هركجا بيرون آمدى، [براى نماز] چهره‌ات را به‌جانب مسجدالحرام بگردان؛ و بيقين اين [دستور تغيير قبله‌] حق است ازسوى پروردگار تو؛ و خدا از آنچه انجام مى‌دهيد، هرگز غافل نيست. 150. و [تو اى پيامبر!] از هركجا بيرون آمدى، [براى نماز] روى خود را به‌طرف مسجدالحرام بگردان، و [شما ايمان‌آوردگان نيز] هركجا بوديد، چهره‌هايتان را به‌سوى آن [خانه پرمعنويت‌] بگردانيد؛ تا براى مردم - جز كسانى از آنان كه ستم كرده‌اند [و حق را نمى‌پذيرند] - برضدّ شما دليلى نباشد؛ پس از [هوچيگرى‌] آنان نترسيد و تنها از [مخالفت با مقرّرات‌] من خوف داشته باشيد. [و دستور تغيير قبله را از آن روى دادم‌] تا نعمت خود را بر شما كامل سازم؛ و باشد كه راه يابيد. تفسير مسابقه در آراستگى به ارزشها آفريدگار هستى پس از ترسيم لجاجت و حق‌ستيزى گروهى از يهود و نصارا، اينك خبر مى‌دهد كه آنان پيامبر اسلام(ص) را بخوبى مى‌شناسند و درستى رسالت و دعوتش را در ژرفاى جان باور دارند، همچنين نام و نشان و ويژگيهاى او را از كتابهاى آسمانى پيشين دريافت داشته‌اند: «الّذين آتيناهم‌الكتاب يعرفونه.» و اين شناخت آنان، به‌خوبىِ شناخت فرزندانشان است: «كمايعرفون ابنائهم.» عدّه‌اى معتقدند كه ضمير در واژه «يعرفونه» به قبله و درستى تغيير قبله برمى‌گردد؛ و برخى برآنند كه اين ضمير به واژه «علم» در آيه 145 برمى‌گردد كه منظور از آن، رسالت و وحى است. امّا همانگونه كه از نظرتان گذشت، بيشتر مفسّران، ضمير مذكور را به پيامبر اسلام(ص) برگردانده‌اند. چگونه؟ خداوند در اين آيه شريفه مى‌فرمايد: «كسانى كه به آنان كتاب داده‌ايم، همانگونه كه پسران خود را مى‌شناسند، پيامبر(ص) را نيز مى‌شناسند». اكنون با توجّه به اينكه شناخت پيامبر(ص) و رسالت او، شناختى حقيقى و اعتقاد به نبوّت او است امّا شناخت آنان درمورد فرزندانشان ظاهرى بود و نه حقيقى و واقعى، و آنها فقط بظاهر مى‌دانستند كه آنان پسرانشان هستند، چگونه قرآن شريف شناخت ظاهرى و حقيقى را به يكديگر تشبيه مى‌كند؟ پاسخ‌ تشبيه ميان دو شناخت كه در آيه شريفه ذكر شده، تنها تشبيه در اصل شناخت است، نه ويژگيها و راههاى آن. راه شناخت پيامبر(ص)، دليل و برهان و دريافت نشانه‌ها و نويدِ آمدنِ او از كتابهاى آسمانى است؛ و آنگاه رسيدن به يقين كه او پيامبر خداست؛ و راه شناخت فرزندان بظاهر اين است كه از همسران آنان ولادت يابند. افزون بر اين، لازم نيست كه در تشبيه، همه جهات رعايت شود. «و انّ فريقاً منهم ليكتمون‌الحقّ و هم يعلمون» و بيقين گروهى از آنان حقيقت را درمورد رسالت پيامبر پوشيده مى‌دارند؛ درحاليكه خود مى‌دانند اين جمله از آيه شريفه بدان دليل فقط گروهى را به اين كتمان حقيقت نكوهش مى‌كند كه همه آنها اينطور نبودند، و درميان آنان، چهره‌هايى بسان عبداللّه‌بن سلام و... نيز وجود داشتند كه به حق گرايش يافتند و واقعيت را بازگفتند. «الحقّ من ربّك فلاتكوننّ من‌الممترين» آنچه ازجانب خدا به‌سوى تو فرو فرستاده شده، حق است و ازطرف پروردگار تو؛ بنابراين، از ترديدكنندگان مباش‌ اين آيه شريفه بيانگر اين حقيقت است كه در مقرّرات و دستوراتى كه پروردگارت به تو وحى مى‌كند، هيچ ترديدى به دل راه مده؛ و نيز حق‌ستيزى دشمنان و حق‌پوشى آنان كه رسالت تو را آگاهانه مخفى مى‌دارند و حق را نمى‌پذيرند، تو را در راه درست و خداپسندانه‌ات متزلزل نسازد؛ و مبادا كه از ترديدكنندگان باشى. عدّه‌اى مى‌گويند منظور آيه شريفه اين است كه: در همه آنچه درپرتو وحى و رسالت به آن دانش و آگاهى يافتى، ترديد به دل راه مده. و اين گفتار بهتر بنظر مى‌رسد؛ چرا كه دامنه‌اش گسترده‌تر است. در بخش دوّم اين جمله از آيه شريفه - «فلاتكوننّ من‌الممترين» - گرچه روى سخن با پيامبر(ص) است، امّا درحقيقت امّت مخاطب قرار مى‌گيرد؛ درست بسان اين آيه شريفه كه: «يا اَيُّهَاالنَّبِىُّ اِذا طَلَّقْتُمُ‌النِّساءَ...»(281) و يا آيه شريفه 148 سوره بقره كه مى‌فرمايد: «وَ لِكُلِّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلّيها...» براى هر آيين و امّتى، قبله‌اى است كه چهره خويش را به‌سوى آن مى‌گرداند... «و لكلّ وجهة...» اين آيه شريفه نيز همانند چندين آيه گذشته، درمورد قبله بحث مى‌كند؛ و در تفسير آن، چهار نظر ارائه شده است: 1. گروهى معتقدند منظور اين است كه براى هر جامعه و ملّتى، قبله‌اى است. 2. و برخى اعتقاد دارند منظور اين است كه هر پيامبرى، آيين و راه و رسمى دارد كه اساس و روح همه آن شيوه‌ها، اسلام است، گرچه مقرّرات آن، گاه ازنظر محتوا يا سادگى و كمال و يا جامعيت، با بقيّه متفاوت است. اين جمله، نظير اين آيه شريفه است كه: «... لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجَاً...»(282) ... براى هر يك از شما، شريعت و راه و روشى قرار داديم... 3. به‌نظر عدّه‌اى، منظور اين جمله از آيه شريفه اين است كه هركدام از امّتهاى مسلمان و يهود و نصارا براى خود قبله‌اى دارند. 4. و به عقيده دسته‌اى، منظور اين است كه هر گروهى از امّت مسلمان، به‌تناسب منطقه زندگى خود، از سويى به كعبه و قبله خويش روى مى‌آورد؛ گروهى از روبروى خانه و گروهى از پشت‌سر، دسته‌اى سمت راست و دسته‌اى ازجانب چپ. «هو مولّيها» كه چهره خويش را بدان سو مى‌گرداند بعضى گفته‌اند كه «خدا چهره وى را به‌سوى آن برمى‌گرداند، و منظور از كار خدا، امر و فرمان اوست»؛ و براى اين گفته خود، آيه شريفه زير را شاهد گرفته‌اند: «... فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضيها...»(283) ...پس تو را به‌سوى قبله‌اى كه آن را دوست مى‌دارى؛ برمى‌گردانيم... «فاستبقواالخيرات» عدّه‌اى از مفسّران را عقيده بر آن است كه منظور از واژه «خيرات» يا «خوبيها»، اجراى دستورات خداست؛ بنابراين، تفسير اين جمله از آيه شريفه اين است كه در انجام‌دادن دستورات خداوند تعجيل كنيد. گروهى نيز معتقدند منظور اين است كه در پذيرش و اجراى فرمانهاى خدا شتاب كنيد. و ابن عبّاس مى‌گويد: منظور اين است كه در انجام‌دادن كارهاى شايسته‌اى كه بدانها تشويق و ترغيب مى‌شويد، بر يكديگر سبقت جوييد. «اينما تكونوا يأت بكم‌اللّه جميعاً» هركجا كه باشيد، خداوند شما را يكسره به‌سوى حساب و كتاب بازمى‌گرداند برطبق روايات رسيده، اين جمله از آيه شريفه درمورد ياران امام مهدى(عج) تأويل و ترسيم شده است و منظور اين است كه خداوند ياران آن بزرگ اصلاحگر عصرها و نسلها را به‌هنگام ظهور او، در هر نقطه‌اى از كره زمين كه باشند، در كنار او گرد خواهد آورد. از هشتمين امام نور(ع) نقل كرده‌اند كه فرمود: «واللّه ان لوقام قائمنا يجمع‌اللّه اليه جميع شيعتنا من جميع‌البُلدان.» به خدا سوگند، هنگامى كه قائم ما - خاندان وحى و رسالت - براى اصلاح جهان بپاخيزد، خداوند رهروان راستين راه ما را از همه شهرها به دور او گرد خواهد آورد. «انّ‌اللّه على كلّ شى‌ءٍ قديرٌ» براستى كه خدا بر هر چيز و هر كارى - ازجمله گردآوردن همگان در روز رستاخيز يا هنگامه ديگرى كه خود اراده كند - تواناست. «و من حيث خرجت فولّ وجهك شطرالمسجدالحرام» هان اى پيامبر! از هر نقطه‌اى از شهر يا كره زمين كه بيرون آمدى، و به هر سو بار سفر بستى، هنگام نماز از همانجا روى خويش را به‌سوى مسجدالحرام كن‌ در اينكه چرا اين دستور بااينكه در آيه 144 ذكر شده بود، در اينجا تكرار شده است، مفسّران نظرهايى چند ارائه داده‌اند: 1. عدّه‌اى معتقدند از آنجا كه مسلمانان مدّتى به‌جانب بيت‌المقدّس نماز مى‌گزاردند و آن مكان مقدّس قبله آنان بود، تغيير قبله و جايگزين‌ساختن كعبه بجاى آن، هم به تأكيد و تدريج نياز داشت و هم به تكرار؛ تا بدينوسيله مردم به اوج يقين برسند. 2. گروهى ديگر مى‌گويند: در اين آيه شريفه، موضوع تازه‌اى درمورد تغيير قبله وجود دارد كه براى بيان آن، مطلب بايد بازگفته مى‌شد؛ درست به هنگامى كه بخواهيم نكات متعدّدى را درمورد يك نام بگوييم و ناگزير از تكرار آن نام باشيم؛ مانند آنكه بگوييم: «حسن دانشمند است؛ او خردمند و شجاع است؛ حسن درستكار است... و بيان صفتهايى ديگر از اين دست». در اين آيه شريفه نيز مقصود اظهار اين نكته است كه: «وَ اِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ» (اين تغيير قبله، بى‌گمان حق و ازسوى پروردگار توست)؛ بنابراين، تكرارى درميان نيست. 3. و پاره‌اى از دانشمندان نيز مى‌گويند: دستور در آيه 144 سوره بقره براى كسانى بود كه در شهر و خانه خويش هستند؛ و در اين آيه، وضعيت نماز مسافر ازنظر قبله ترسيم شده است؛ و بر اين اساس، تكرارى در آيه وجود ندارد. «و انّه للحقّ من ربّك و مااللّه بغافلٍ عمّا تعملون» منظور از اين جمله از آيه شريفه اين است كه روى‌آوردن به‌سوى كعبه، حق و ازجانب پروردگارت مقرّر شده است؛ همچنين ممكن است مفهوم واژه «حق»، ثابت و پايدار و هميشگى باشد، و آيه اينگونه تفسير شود كه: دستور روى‌آوردن به‌طرف خانه كعبه، هميشگى است؛ درست همانگونه كه خداوند با واژه «حق» وصف مى‌شود، و از آن جاودانگى دريافت مى‌گردد. آرى؛ خدا از آنچه بندگانش انجام مى‌دهند، بى‌خبر نيست؛ و اين جمله هشدارى است به بيدادگران، تحريف‌كنندگان آيات خدا و حق‌ستيزان. و در قرآن، نظير اين هشدارها بسيار است؛ ازجمله آيه شريفه زير: «اِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ.»(284) براستى كه پروردگار تو سخت در كمين [بيدادگران‌] است. «و من حيث خرجت فولّ وجهك شطرالمسجدالحرام و حيث ماكنتم فولّوا وجوهكم شطره» و تو اى پيامبر! از هركجا بيرون آمدى و آهنگ سفر كردى، روى خود را به‌جانب مسجدالحرام كن؛ و شما اى مردم باايمان! هركجا كه باشيد، بدان سو روى آوريد و نماز گزاريد...(285) «لئلّايكون للنّاس عليكم حُجّةٌ» در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است: 1. بعضى مى‌گويند منظور اين است كه: آن هنگام كه شما مردم باايمان هميشه رو به‌سوى بيت‌المقدّس نماز مى‌خوانديد، پيروان كتابهاى پيشين مى‌گفتند: محمّد(ص) پيامبرى نيست كه ما نويدِ آمدنش را دريافت داشته و وصف او را در كتابهاى خويش خوانده‌ايم؛ چرا كه يكى از ويژگيهاى آخرين پيامبر اين است كه به‌جانب دو قبله نماز مى‌گزارد. بنابراين، تغيير قبله براى آن است كه آنان پيامبر را بشناسند و برضدّ شما مردم مسلمان دليل و برهانى نداشته باشند. 2. و برخى مى‌گويند منظور اين است كه: شما مردم مسلمان در انجام‌دادن فرمان خدا و نماز گزاردن به‌سوى كعبه ثابت‌قدم باشيد تا اهل كتاب عليه شما سمپاشى نكنند و نگويند كه اگر تغيير قبله براستى ازجانب خدا و به فرمان اوست، چرا در اجراى آن متزلزل هستيد؟ 3. پاره‌اى نيز معتقدند: از آنجا كه يهود مى‌دانستند آخرين پيام‌آور خدا از كجا مبعوث مى‌شود و نيز مى‌دانستند كه قبله او كعبه خواهد بود، هماره برضدّ آن حضرت سمپاشى مى‌كردند كه چرا به‌سوى بيت‌المقدّس نماز مى‌خواند. از اين رو، خداوند قبله را تغيير داد تا حقجويان آنان دريابند كه اين همان پيامبر خداست و حق‌ستيزان نيز وسيله‌اى براى سمپاشى عليه آن حضرت نداشته باشند. «الّاالّذين ظلموا منهم» تفسير كلّ آيه شريفه اين است كه: شما اى مردم مسلمان! به‌جانب قبله جديد روى آوريد تا اهل كتاب، جز ستمكارانشان كه حق را مى‌پوشانند، دليلى برضدّ شما نداشته باشند و دريابند كه اين مرد بزرگ كه پرچمدار توحيد و تقوا است، همان پيامبرى است كه نويدِ آمدنش را دريافت داشته‌اند. امّا اين را هم بدانيد كه بيدادگران آنان پيوسته با حق مى‌ستيزند و حقيقت را مى‌پوشانند. در اينكه «الّا الّذين ظلموا منهم» از كجا استثنا شده است و مقصود از آن كيانند، بحث هست: عدّه‌اى از مفسّران آن را استثنا از «للنّاس» و از نوع متّصل مى‌دانند، و مى‌گويند معناى آيه اين است كه: ما قبله را تغيير داديم تا براى هيچيك از مردم، جز ستمكاران آنان - كه آگاهانه و ازسر لجاجت تغيير قبله را انكار مى‌كنند - دليلى برضدّ شما نباشد. گروهى نيز آن را استثناى منقطع دانسته و گفته‌اند: منظور اين است كه عناصر و جريانهاى ستمكار هيچگاه بر كار خويش دليل و برهانى ندارند؛ و مقصود از ستمكاران در آيه شريفه، جماعتى از يهود و شرك‌گرايان قريش‌اند؛ چراكه شرك‌گرايان نيز درمورد تغيير قبله هياهو راه انداخته بودند كه محمّد(ص) سرانجام دريافت كه ما برحقّيم و راه و رسم نياكان ما درست است، به همين دليل به قبله ما گرايش يافت. و يهود نيز به سمپاشى پرداختند كه محمّد(ص) نه به فرمان خدا و نه از روى آگاهى و يقين، بلكه به‌دلخواه خود قبله را تغيير داده است. و ممكن است منظور از ستمكاران، همه كسانى باشند كه در تمامى قرون و اعصار دربرابر حق سر فرود نمى‌آورند و تا مى‌توانند با حق مى‌ستيزند. «فلاتخشوهم واخشونى» خداى جهان‌آفرين پس از ترسيم حق‌ستيزى و دشمنى و حق‌پوشى گروهى از يهود و نصارا و شرك‌گرايان، اينك دلگرمى و اطمينان خاطر مى‌دهد كه «هراس از آنان را به دل راه ندهيد و تنها از من بترسيد؛ چرا كه اگر راه توحيد و تقوا را درپيش گيريد، فرجام همه نقشه‌هاى دشمنان به خود آنان برمى‌گردد». دسته‌اى برآنند كه: منظور اين است كه «درمورد تغيير قبله، از هوچيگرى آنان نهراسيد؛ و در مخالفت با دستوراتم، از من بترسيد». «ولاتمّ نعمتى عليكم و لعلّكم تهتدون» اين جمله، عطف به «لئلّايكون للنّاس عليكم حجّة» است؛ و تفسير آيه چنين مى‌شود كه: «ما به دو دليل قبله را تغيير داديم: نخست اينكه ستمكاران دليل و برهانى برضدّ شما نداشته باشند و نتوانند با تمسّك به آن، با شما بحث و كشمكش كنند؛ و ديگر اينكه شما را به قبله پدرتان ابراهيم توحيدگرا راه نمودم تا بدينوسيله نعمت را بر شما كامل گردانم». ابن عبّاس مى‌گويد: تفسير آيه اين است كه «تا بدينوسيله نعمتم را در اين جهان و جهان ديگر بر شما كامل گردانم؛ بدينصورت كه در دنيا شما را بر حق‌ستيزان پيروزى بخشم و وارث امكانات و اقتدار آنان سازم و در آخرت نيز بخشايش و مهر خاص خود را شامل حالتان كنم». از امير مؤمنان(ع) نقل كرده‌اند كه نعمتهاى خدا شش چيز است: «قال علىّ(ع) النّعم ستة: الاسلام والقرآن و محمّد(ص) والسّتر والعافية و الغنى عما فى ايدى‌النّاس.» 1. اسلام، 2. قرآن، 3. پيامبر(ص)، 4. پوشيده‌بودن عيبها و گناهان، 5. حسن عاقبت و نعمت سلامتى، 6. بى‌نيازى از آنچه دردست مردم است. پرتوى از آيه شريفه‌ در اين آيه شريفه، درسها و پيامهاى انسانسازى نهفته است كه به دو نمونه آن اشاره مى‌شود: 1. فرد و جامعه توحيدگرا و پايبند به قرآن بايد در زندگى فردى و اجتماعى و سياسى خود به گونه‌اى عمل كند كه بهانه و دستاويزى براى تاخت و تاز به‌دست اين و آن ندهد و خود را آماج يورش اهل منطق و انصاف نسازد؛ بالاتر از اين، بايد كردارى چنان سنجيده داشته باشد كه زبان مخالفان نيز كوتاه شود و آنان دليل و برهانى برضدّ او نيابند «...لئلّا يكون للنّاس عليكم حجّة...». 2. فرد و جامعه توحيدگرا بايد بجاى وحشت از اين و آن و سرپوش‌نهادن بر عملكردهاى نادرست، از خدايى بترسد كه نه‌تنها از كارهاى محرمانه و امور فوق‌سرّى آگاه است، بلكه از آنچه در قلبها و سينه‌ها نهفته است نيز خبر دارد و هموست كه در روز رستاخيز بايد دربرابرش حاضر شويم: «فلاتخشوهم واخشونى».(286)

147 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :146

148 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :146

149 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :146

150 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :146

151 - ترجمه‌ 151. همانسان كه [با تغيير قبله، نعمت خويش را بر شما كامل ساختيم، ]پيامبرى از خودتان درميان شما فرستاديم، [كه‌] آيات ما را بر شما تلاوت مى‌كند؛ و شما را [از ضدّ ارزشها] پاك مى‌سازد، و كتاب و حكمت به شما مى‌آموزد؛ و آنچه را نمى‌دانستيد، به شما ياد مى‌دهد. 152. بنابراين، مرا ياد كنيد [تا] شما را ياد كنم؛ و مرا سپاس گزاريد، و [نعمتهاى بيشمار] مرا ناسپاسى نكنيد. 153. هان اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! [دربرابر مشكلات،] از شكيبايى و نماز يارى جوييد؛ چرا كه خدا با صابران است. 154. و به كسانى كه در راه خدا كشته مى‌شوند، مرده نگوييد؛ بلكه آنان زنده‌اند، ولى شما درنمى‌يابيد. 155. و بى‌گمان [همه‌] شما را به‌[وسيله‌] اندكى از ترس و گرسنگى و كاهش در داراييها و جانها و ميوه‌ها مى‌آزماييم؛ و شكيبايان را نويد ده. 156. همانان كه هرگاه مصيبتى به آنان دررسد، مى‌گويند: «ما از خداييم و به‌سوى او [نيز] بازمى‌گرديم». 157. آنانند كه درودهاى پروردگارشان و بخشايشى [ازجانب او] بر آنان [باد]؛ و آنانند راه‌يافتگان. نگرشى بر واژه‌ها «ارسال»: فرستادن. «تلاوت»: خواندن به‌همراه نظم و ترتيب. «تزكيه»: رشد و نموّ دادن، پاك كردن. «حكمت»: دانشى كه قدرت انجام‌دادن كارهاى شايسته و بايسته را به انسان مى‌دهد. «ذكر»: يادآورى. «سبيل»: راه. «حياة»: زندگى. «شعور»: دريافتى كه از راه احساسات پديد مى‌آيد. «لنبلونّكم»: مى‌آزماييم. «خوف»: ترس. «جوع»: گرسنگى. «ثمره»: ميوه، محصول، فراورده‌هاى درختى. «مصيبت»: رنجى كه بر روح اثر مى‌گذارد. «رجوع»: بازگشت. «اهتداء»: راه‌يافتن و رسيدن به حق. تفسير برنامه‌هاى پيامبر(ص) در آيات پيشين، پس از بيان فلسفه تغيير قبله، خاطرنشان شد كه اين اقدام از آن جهت انجام گرفت كه خداوند مى‌خواست نعمت خويش را بر امّت محمّد(ص) كامل گرداند. و اينك در اين آيه مى‌فرمايد: «كما ارسلنا فيكم رسولاً منكم.» همانسان كه پيامبرى از [جنس‌] خودتان براى شما فرستاد. درمورد «كاف» در «كما ارسلنا»، دو نظر ارائه شده است: 1. بعضى اعتقاد دارند كه اين كاف تشبيه، به جمله «لاتمّ نعمتى عليكم» در آيه قبل برمى‌گردد؛ و درنتيجه معناى آيه چنين مى‌شود: ...تا نعمت خود را با تغيير قبله بر شما كامل گردانم، همانسان كه پيامبرى از جنس خودتان درميان شما فرستادم. 2. و برخى نيز بر اين عقيده‌اند كه اين «كاف» به «فاذكرونى» در آيه بعد تعلّق دارد و تفسير آيه بدينصورت است كه: فرستادن پيامبر از نوع خودتان براى شما، نعمتى گران است؛ و چون اين نعمت را به شما ارزانى داشتم، مرا ياد كنيد... منظور از «رسولاً منكم» در اين آيه شريفه، محمّد(ص) - آخرين پيام‌آور خدا - است. و تفسير آيه اين است كه: پيامبرى را به‌سوى شما فرستاد كه از نوع خودتان و از قوم عرب است؛ و از آنجا كه آن گرانمايه جهان هستى از خود آنان بود، طبيعى است كه عزّت و سرفرازى و نام نيك را براى عرب به‌دنبال داشت؛ و به همين دليل، نعمتى ارجدار براى آنان بود. افزون بر اين به اعتقاد عدّه‌اى، از آنجا كه عرب غرور و اعتماد به نفس و تعصّب ويژه‌اى داشتند، اگر پيامبرى از غير نژاد خودشان به‌سوى آنان برانگيخته مى‌شد، دعوت او را نمى‌پذيرفتند. «يتلوا عليكم آياتنا و يزكّيكم و يعلّمكم‌الكتاب والحكمة» مقصود از «آياتنا» (آيات ما)، قرآن شريف است كه فرشته وحى به فرمان خدا و ازجانب او بر قلب پيامبر(ص) فرود آورده است؛ و آن حضرت آن را بر مردم تلاوت مى‌كند و ضمن دعوت انسانها به رعايت مقرّرات خدا، آنان را از گناهان و ضدّارزشها پاك و پاكيزه مى‌سازد؛ رشد و تعاليشان را موجب مى‌شود؛ و كتاب و حكمت به آنها مى‌آموزد. بيشتر مفسّران برآنند كه دو واژه «كتاب» و «حكمت» در اين آيه شريفه، درمورد قرآن بكار رفته و اين بخاطر ابعاد و مفاهيم گوناگون آن است؛ همانگونه كه درباره خدا نيز از صفات گوناگونى استفاده مى‌شود، مثلاً مى‌گوييم: خدا از همه رويدادها آگاه، و بر همه امور توانا است. برخى نيز مى‌گويند: منظور از «كتاب» در آيه شريفه، قرآن و مقصود از «حكمت»، مفاهيم بلندى است كه بصورت سنّت بر آن حضرت فرود آمده است. «و يعلّمكم مالم‌تكونوا تعلمون» و امورى را كه براى آموزش آنها راهى نداشتيد، [همه را درپرتو دليل و برهان‌] به شما مى‌آموزد يادآور مى‌شود كه واژه «يعلّم» در جايى بكار مى‌رود كه مفاهيم درپرتو دليل و برهان ترسيم شود. به همين جهت، اين موضوع در رديف نعمتهاى خدا به مردم است. «فاذكرونى اذكركم» پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم‌ در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است: 1. مفسّر آگاه قرآن - سعيدبن جبير - مى‌گويد: تفسير اين جمله از آيه شريفه اين است كه شما با فرمانبردارى از مقرّرات من، مرا ياد كنيد تا من هم شما را با رحمت و بخشايش خود ياد كنم؛ همانگونه كه در آيه شريفه ديگرى مى‌فرمايد: «وَ اَطيعُوااللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»(287). 2. ابن عبّاس مى‌گويد: منظور اين است كه مرا با اطاعت از فرمانهايم ياد آوريد تا من نيز شما را با يارى‌رسانى خويش ياد كنم؛ درست نظير اين آيه شريفه كه مى‌فرمايد: «وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا...»(288). 3. گروهى معتقدند منظور آيه شريفه اين است كه: شما مرا با سپاس دربرابر نعمتهايم ياد كنيد تا من نيز با افزودن نعمتها، شما را ياد كنم؛ نظير اين آيه شريفه كه مى‌فرمايد: «...لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَاَزيدَنَّكُمْ...»(289). 4. عدّه‌اى نيز آيه را چنين تفسير كرده‌اند: مرا در روى زمين ياد كنيد تا من نيز شما را به‌هنگامى كه در زير زمين قرار گرفتيد، ياد كنم؛ همانگونه كه در دعاها آمده است: «اذكرونى على ظهرالأرض اذكركم فى بطنها». 5. پاره‌اى را اعتقاد بر آن است كه مقصود آيه شريفه اين است كه: در دنيا به ياد من باشيد تا در سراى آخرت به ياد شما باشم. 6. و دسته‌اى ديگر بر اين عقيده‌اند كه تفسير آيه اين است كه: به‌وقت برخوردارى از نعمت و رفاه، به ياد من باشيد تا به‌هنگام شدّت و گرفتاريهايتان، به ياد شما باشم؛ همانگونه كه قرآن مى‌فرمايد: «فَلَوْلا اَنَّهُ كانَ مِنَ‌الْمُسَبِّحينَ لَلَبِثَ فى‌ بَطْنِهِ اِلى‌ يَوْمِ يَبْعَثُونَ»(290). 7. و برخى نيز مى‌گويند منظور اين است كه: شما مرا با دعا و نيايش ياد كنيد تا من نيز با برآوردن خواسته‌هايتان به ياد شما باشم؛ و در تأييد نظر خود، اين آيه شريفه را شاهد مى‌آورند كه: «... اُدْعُونى‌ اَسْتَجِبْ لَكُمْ...»(291) (بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را). از پنجمين امام نور(ع) نقل كرده‌اند كه پيامبر(ص) فرمود: فرشته ثبت اعمال، نامه عمل انسان را در آغاز و پايان روز كه شب از راه مى‌رسد، مهيّا مى‌كند؛ بنابراين، در آغاز روز و پايان آن بكوشيد كار بسيار پسنديده‌اى انجام دهيد تا در پرونده عمل شما ثبت شود. در اينصورت است كه خداوند فاصله ميان آغاز تا پايان كار شما را مورد مهر و بخشايش خود قرار مى‌دهد؛ و مى‌فرمايد: «اذكرونى اذكركم». يكى از دانشوران در تفسير آيه شريفه مى‌گويد: خداوند كسانى را كه از او ياد كنند، ياد مى‌كند؛ بر نعمت سپاسگزاران مى‌افزايد و ناسپاسان را به كيفر اعمالشان مى‌رساند. «واشكروا لى ولاتكفرون» و مرا سپاسگزاريد، و نعمتهايى را كه به شما ارزانى داشته‌ام، برشماريد و از آنها بشايستگى بهره گيريد و با به‌فراموشى‌سپردن نعمتها و بخشاينده آنها، ناسپاسى نكنيد؛ و كدامين نعمت معنوى و انسانسازى، پرشكوه‌تر و گرانقدرتر از نعمت وجود پيامبر گرامى(ص) است؟ «يا ايّهاالّذين آمنوااستعينوا بالصّبر والصّلوة» هان اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! از شكيبايى و نماز يارى جوييد درباره صدر اين آيه شريفه، پيشتر - به‌هنگام تفسير آيه 45 از همين سوره - سخن رفت و نيازى به تكرار آن نيست. و امّا صبر بر دو گونه است: 1. خويشتندارى از نزديك‌شدن به امورى كه دل مى‌پسندد و خواهان آنها است. 2. وادارساختن خود به انجام‌دادن كارهاى شايسته و بايسته‌اى كه برخلاف ميل باطن است و بسى براى انسان مشكل. امير مؤمنان(ع) در اشاره به اين دو نوع شكيبايى مى‌فرمايد: «الصّبر صبران: صبرٌ على مانكره و صبرٌ على ماتُحبّ.» صبر دو نوع است: خويشتندارى از انجام‌دادن كارهايى كه هواى دل آنها را مى‌پسندد و مى‌خواهد؛ و وادارساختن دل به انجام‌دادن كارهاى خداپسندانه. و آيه شريفه فرمان مى‌دهد كه از هر دو نوع شكيبايى يارى جوييد تا به‌سوى كمال انسانى اوج گيريد. قرآن شريف همچنين دستور مى‌دهد كه به كمك نماز و درپرتو آن، موانع رشد و تعالى را ازبين ببريد؛ چرا كه سراسر نماز ياد خدا و خشوع دربرابر حق و تلاوت كتاب انسانساز اوست كه به شايستگان و شكيبايان، وعده پاداش داده است و به گناهكاران و خودپرستان، هشدار از عذاب سهمگين قيامت. و روشن است كه نماز با اين ويژگيها، انسان را به كارهاى شايسته فرا مى‌خواند و راه مى‌نمايد و از كارهاى ناپسند بازمى‌دارد. در اينكه از دو اصل انسانساز نماز و شكيبايى، در چه راهى و براى انجام‌دادن چه كارهايى بايد يارى جست، نظرهايى چند ارائه شده است: 1. عدّه‌اى مى‌گويند: در انجام‌دادن همه كارهاى شايسته. 2. و پاره‌اى مى‌گويند: براى جهاد در راه خدا. «ان‌اللّه مع‌الصّابرين» در تفسير اين جمله از آيه شريفه، دو نظر ارائه شده است: 1. بعضى معتقدند: منظور اين است كه خداوند شكيبايان را يارى مى‌رساند؛ درست بسان آنكه به فردى گفته شود: «زمامدارى جامعه با توست؛ پس، در برخورد با مشكلات و افراد، ترسى به خود راه نده». 2. و برخى نيز عقيده دارند: منظور اين است كه خدا به شكيبايان توفيق ارزانى مى‌دارد و وسيله رشد و پيروزيشان را فراهم مى‌آورد، و درنتيجه دورى‌جستن از گناه و انجام‌دادن كارهاى شايسته را براى آنان آسان مى‌كند؛ درست بسان اين آيه شريفه كه مى‌فرمايد: «وَ يَزيدُاللَّهُ‌الَّذينَ‌اهْتَدَوْا هُدَىً...»(292) و خدا بر هدايت كسانى كه هدايت يافته‌اند، مى‌افزايد. روشن است كه «مع» در آيه شريفه، به‌مفهوم همراهى جسمى و اجتماع در يك مكان نيست؛ چرا كه خداوند از ويژگيهاى مادّه و جسم منزّه است. آيه شريفه همچنين بيانگر آن است كه مقرّرداشتن نماز ازجانب خدا، مهرى است به بندگان، تا آنان به كمك آن و درپرتو بركاتش، در اجراى دستورهاى ديگر موفّق شوند و از لغزشها مصون باشند؛ چرا كه «اِنّ‌الصّلوة تنهى عن‌الفحشاء والمنكر». «ولاتقولوا لمن يقتل فى سبيل‌اللّه امواتٌ بل احياءٌ ولكن لاتشعرون» و كسانى را كه در راه خدا كشته مى‌شوند، مرده نخوانيد؛ بلكه زنده‌اند، ولى شما درنمى‌يابيد شأن نزول اين آيه شريفه‌ از ابن عبّاس نقل كرده‌اند كه: اين آيه شريفه درباره كشته‌شدگان در پيكار «بدر» فرود آمد؛ و جريان آن بدينصورت بود كه در جنگ بدر گروهى به‌شهادت رسيدند. درميان شهدا، شش تن مهاجر و هشت نفر انصار بودند. بعد از خاتمه پيكار، هرگاه ياد و نام آنان در مدينه بميان مى‌آمد، از آنان به مرده تعبير مى‌شد؛ و مى‌گفتند: آنان مرده‌اند. پس، اين آيه شريفه فرود آمد و مردم را با صراحت از مرده‌خواندن آنان بازداشت و آنان را زندگان حقيقى يا شهيدان راه حقّ و فضيلت ناميد.(293) تفسير آيه شريفه‌ قرآن شريف، پس از دستور نماز و شكيبايى و يارى گرفتن از آن دو اصل انسانساز و نيروبخش براى جهاد يا همه فراز و نشيبهاى زندگى، اينك در اين آيه شريفه، خطاب به مردم مى‌فرمايد: به كسانى كه در راه خدا كشته مى‌شوند، مرده نگوييد... مفسّران در تفسير بخش آغازين اين آيه شريفه - «ولا تقولوا لمن يقتل فى سبيل‌اللّه امواتٌ بل احياءٌ» - با توجّه به واژه «احياء»، ديدگاههاى متفاوتى دارند: 1. گروهى ازجمله ابن عبّاس برآنند كه: آنان نمرده‌اند؛ بلكه درحقيقت تا روز رستاخيز زنده خواهند بود. و اين سخن درستى است. 2. امّا عدّه‌اى مى‌گويند: اين بيان، پاسخ شرك‌گرايان است كه مى‌گفتند: «ياران محمّد(ص) در ميدانهاى جنگ بى‌دليل خود را به كام مرگ و نابودى مى‌افكنند»؛ و خدا پاسخ مى‌دهد كه: «اين پندار دروغ است؛ چرا كه شهيدان راه حق نابود نمى‌شوند، بلكه در روز رستاخيز زنده خواهند شد و به پاداش عظيمى خواهند رسيد». 3. و پاره‌اى مى‌گويند: منظور از حيات و زندگى در آيه شريفه، حيات معنوى است؛ و تفسير آيه اين است كه كشته‌شدگان در راه خدا از آنجا كه راه هدايت و ايمان را پيموده‌اند، زنده‌اند؛ زيرا در منطق وحى، از هدايت و ضلالت نيز به زندگى و مرگ تعبير شده است. قرآن مى‌فرمايد: «اَوَمَنْ كانَ مَيْتَاً فَاَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورَاً يَمْشى‌ بِهِ فِى‌النّاس ِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِى‌الظُّلُماتِ...»(294) آيا كسى كه مرده بود و ما او را زنده ساختيم و برايش فروغى پديد آورديم تا درپرتو آن درميان مردم راه رود، بسان كسى است كه گويى گرفتار تاريكيهاست؟! 4. به اعتقاد دسته‌اى ديگر، منظور اين است كه آنان درپرتو كار بزرگ و نام نيك خود زنده‌اند؛ همانگونه كه امير مؤمنان(ع) فرمود: «هلك خزّان‌الاموال و هم احياء... والعلماء باقرن مابقى‌الدّهر اعيانهم مفقوده و آثارهم فى‌القلوب موجودة.»(295) ثروتمندان و صاحبان گنجينه‌ها و امكانات گسترده مرده‌اند. امّا دانشمندان تا جهان برقرار است، زنده و جاودانه‌اند؛ آنان در ظاهر جهان را بدرود مى‌گويند و از ميان ما مى‌روند، امّا آثار شايسته و كارهاى علمى و تحقيقى آنان، ياد و نام بلندآوازه آنها را براى هميشه در دلهاى دانش‌دوستان و ارزش‌خواهان زنده و پرطراوت نگاه مى‌دارد. به عقيده مؤلّف، درميان ديدگاههاى چندگانه‌اى كه ترسيم شد، ديدگاه نخست درست است؛ چرا كه بيشتر مفسّران همين نظر را از آيات و سنّت دريافت داشته‌اند. افزون بر آن، خطاب اين آيه شريفه، مردم باايمان است؛ و آنان خوب مى‌دانستند كه شهيدان «بدر» بر راه هدايت و تقوا بودند، و اينكه در روز رستاخيز بسان ديگر انسانها زنده مى‌شوند و پاداش فداكاريهاى خود را دريافت مى‌دارند. بعلاوه، در ادامه آيه شريفه مى‌خوانيم كه: «ولكن لاتشعرون...» (ولى شما نمى‌فهميد). و روشن است كه چنين گفتارى درخور مردم باايمان نيست؛ چرا كه آنان شهيدان بدر را مردمى هدايت‌يافته و باايمان مى‌شناختند، و باايمان به قرآن شريف باور داشتند كه همگان در روز رستاخيز برانگيخته مى‌شوند. ديگر اينكه درصورت پذيرفتن ديدگاه دوّم و سوّم، اين مفاهيم و معانى، به شهيدان بدر اختصاص مى‌يابد؛ درحاليكه ايمان‌آوردگان ديگر نيز به هدايت و حيات معنوى، زندگى يافته‌اند، و در روز رستاخيز دگرباره زنده مى‌شوند. با اين بيان، شهيدان بدر چه امتيازى دارند كه آيه مختصّ آنان باشد؟ ديدگاه چهارم نيز با آخر آيه هماهنگ نيست؛ چرا كه مردم باايمان نيك مى‌دانستند كه هر انسان باايمان و پرواپيشه‌اى با شهيدشدن در راه خدا، به افتخار و نام بلندآوازه‌اى نايل مى‌شود؛ پس، چگونه مى‌توان گفت كه خداوند چنين تعبيرى را در خطاب به مردم باايمان بكار مى‌گيرد؟ چكيده سخن اينكه ديدگاه نخست، درست و هماهنگ با آيات و روايات است؛ و علّت اينكه حيات در جهان ديگر تنها به شهيدان اختصاص داده شده، اين است كه بشارت و آرامش خاطرى براى بازماندگان آنان و جهادگران پراخلاص باشد. و اين برداشت، بويژه از آيه ديگرى كه در اين باره است، روشنتر دريافت مى‌شود؛ مى‌فرمايد: هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‌اند، مرده مپنداريد؛ بلكه آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند. آنان به آنچه خدا از فزونبخشى خويش به آنها داده است، شادمانند؛ و به كسانى كه ازپى آنان هستند و هنوز به آنان نپيوسته‌اند، مژده مى‌دهند كه نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مى‌شوند.(296) چگونه؟ از آنجا كه وقتى پيكر شهدا را كه بر خاك افتاده‌اند، مى‌نگريم، در آنها آثار و نشانه‌هاى حيات نمى‌بينيم، چگونه مى‌توان تصوّر كرد كه آنان پس از مرگ زنده‌اند؟ پاسخ‌ اين پرسش را به چند گونه پاسخ داده‌اند: 1. از ديدگاه مذهب خاندان وحى و رسالت، ارواح شهيدان راستين پس از شهادت در راه حق و عدالت، در قالبهايى نظير پيكر و قالب خودشان كه در اين جهان با آنان زندگى كرده‌اند، در جهان برزخ خواهند زيست و از انواع نعمتهايى كه آفريدگار هستى بعنوان پاداش به آنان مى‌دهد، بهره‌ور خواهند شد؛ گرچه پيكر آنان در زير خاك دفن شده و از ميان رفته باشد. با اين بيان، پاداش و كيفر عملكرد درست يا نادرست انسان، در سراى ديگر، ازجمله عالم برزخ، به انسان خواهد رسيد؛ چرا كه انسانيت انسان به روح انسانى اوست، نه به جسم وى. در اين مورد، روايتى هست كه يكى از دوستداران اهل بيت مى‌گويد؛ به شرح زير: درحضور ششمين امام نور(ع) بودم، كه رو به من كرد و فرمود: مردم درباره ارواح انسانهاى باايمان چگونه مى‌انديشند؟ پاسخ دادم: برخى بر اين پندارند كه خدا ارواح آنان را در پيكر پرندگان سبزرنگ و در قنديلهايى در زير عرش قرار مى‌دهد. فرمود: «سبحان‌اللّه! اين ديگر چه عقيده و انديشه‌اى است! انسان باايمان در پيشگاه خدا گرامى‌تر از آن است كه خداوند او را در قالب پرنده‌اى قرار دهد». سپس افزود: هنگامى كه انسان باايمان جهان را بدرود مى‌گويد، خداوند روح او را در قالبى بسان قالبى كه در دنيا داشت، قرار مى‌دهد؛ و آنگاه به‌همراه ديگر مؤمنان، در عالم برزخ از نعمتهاى او بهره مى‌برد؛ و زمانى كه مؤمن ديگرى از اين دنيا رخت برمى‌بندد و به‌سوى آنان مى‌شتابد، او را با همان قالب و چهره‌اش مى‌شناسند. و نيز در روايت ديگرى از آن حضرت نقل كرده‌اند كه فرمود: روح انسان باايمان پس از مرگ، با همان چهره و قيافه‌اى كه در دنيا داشت، در بهشت برزخى زندگى مى‌كند؛ به گونه‌اى كه اگر آشنايان و دوستانش او را ببينند، مى‌شناسند. 2. عدّه‌اى نيز در پاسخ پرسش مذكور مى‌گويند: حيات انسان تنها به اين نيست كه اين بدن با همه اعضا و جوارح خود موجود و فعّال شد؛ بلكه افزون بر اينها، درگرو اجزاى ظريف و لطيفى است كه وسيله تحقّق حيات هستند و هنگام مرگ، از انسان جدا مى‌شوند، و در عالم برزخ نعمتهاى خدا به آن اجزاى ظريف و لطيف كه به خواست خدا زنده‌اند، ارزانى مى‌شود. يادآور مى‌شود كه اين ديدگاه را دانشمندانى ارائه كرده‌اند كه براى روح استقلالى نمى‌شناسند، و انسانيت انسان را علاوه بر اين بدن، در روحى مى‌دانند كه در مجراى تنفّس جارى است. 3. و پاره‌اى نيز بر اين اعتقادند كه ممكن است انسان در همانحال كه جهان را بدرود گفته و پيكر بيجانش برروى خاك افتاده و دفن شده است، درحقيقت نمرده باشد و به‌نوعى لذّت و رنج را درك كند؛ همانند انسانى كه در عالم خواب بااينكه با بدن خويش چيزى را حسّ نمى‌كند، هم لذّتها را درمى‌يابد و هم رنجها را؛ و نمونه روشن آن، خوابهاى خوش يا رنج‌آورى است كه گاه انسان مى‌بيند. در روايت نيز آمده است كه قبر انسان باايمان و درستكار گسترش داده مى‌شود و به او گفته مى‌شود: «نم نومةالعروس» (بسان عروس، راحت و آرام بخواب). «ولنبلونّكم بشى‌ءٍ من‌الخوف والجوع و نقص ٍ من‌الاموال والانفس والثّمرات» بطور قطع شما را به چيزى مانند ترس و گرسنگى و كاهش در ثروتها و جانها و فراورده‌هاى گوناگون و ميوه‌ها مى‌آزماييم‌ آفريدگار هستى، پس از ترسيم وظايف بندگان و عباداتى كه همگان را به انجام‌دادن آنها موظّف فرمود، اينك به اصل آزمون مى‌پردازد؛ وسايل آزمايش بندگان را خاطرنشان مى‌كند و جهان را صحنه آزمون انسانها اعلام مى‌دارد. منظور آيه شريفه اين است كه با شما همانند كسى رفتار مى‌كنيم كه شما را مى‌آزمايد؛ تا آنچه را درمورد شما مى‌دانيم، تحقّق يابد. خطاب اين آيه شريفه، بظاهر ياران پيامبر(ص) است، امّا درحقيقت با همه عصرها و نسلها سخن مى‌گويد؛ چرا كه اصل آزمون بندگان، يك سنّت جهانشمول است. مفهوم «بشى‌ءٍ من‌الخوف والجوع و...» اين است كه به اندكى از ترس و نه ترس هميشگى، و نيز به مقدارى گرسنگى و همينطور قدرى كاهش ثروت و دارايى و جانها و عزيزان. خداوند اين نكته را يادآور مى‌شود تا انسانها آمادگى يابند خود را براى رويارويى با مشكلات و رنجها آماده سازند. در تفسير نوع ترس، برخى برآنند كه منظور، ترس از شرارت دشمنان است؛ و علّت گرسنگى نيز اين است كه ممكن است در طول جهاد يا پيكارى طولانى، ضربه شديدى بر اقتصاد جامعه وارد آيد و يا بر اثر خشكسالى و قحطى، مايحتاج زندگى ناياب شود. و عامل كاهش ثروتها و جانها، پيش‌آمدن جهاد و فداكارى و جانبازى در راه خدا در ميدانهاى دفاع و پيكار است. همچنين مقصود از كاهش، فراورده‌هاى زراعى و ميوه‌ها، ازميان‌رفتن آنها و يا كمبود شديد است؛ و پاره‌اى نيز «ثمرات» را به‌معناى «فرزندان» گرفته‌اند؛ چرا كه فرزند، ميوه دل است. روشن است كه اين آزمونها براساس حكمت پروردگار و مصلحت انسان صورت مى‌پذيرد؛ و در اين مسير، به انسانهاى شايسته، پاداش ارزشمندى ارزانى مى‌شود. چگونه؟ چگونه مى‌توان آزمون انسانها را آنهم به صورتى كه ترسيم شد، به مصلحت آنان دانست و آن را لطف بحساب آورد؟ پاسخ‌ در پاسخ به اين پرسش، دو نظر ارائه شده است: 1. بعضى مى‌گويند: اين آزمون از آن جهت لطف است و به مصلحت انسان، كه نسلهاى آينده وقتى با اين آزمون و مشكلات آن روبرو مى‌شوند و درمى‌يابند كه خداوند گذشتگان و خوبان را نيز آزموده است، احساس حقارت نمى‌كنند، و با اميد و ايمان مى‌كوشند تا سرافراز و سربلند از آن بيرون بيايند. 2. و برخى ديگر مى‌گويند: اصل آزمون از آن جهت لطف است و به مصلحت انسان، كه كافران و حق‌ستيزان هنگامى كه ايمان و اراده پولادين بندگان شايسته خدا و پيامبران و مردم باايمان را در رويارويى قهرمانانه با اين مشكلات و پافشارى در يارى‌رساندن به دين و پيامبر خدا مى‌نگرند، از اين ايمان و اخلاص و فداكارى، به درستى و حقّانيت دين خدا پى‌مى‌برند و گروه‌گروه به حق گرايش مى‌يابند. «و بشّرالصّابرين» و شكيبايان را به پاداش ارزشمند و فرجام نيك تحمّل رنجها و مشكلات، و نيز سرفراز بيرون‌آمدن از آزمون الهى بشارت ده. «الّذين اذا اصابتهم مصيبةٌ قالوا انّا للّه و انّا اليه راجعون» همانان كه چون مصيبتى به آنان وارد آيد، آن را در راه حقّ و عدالت مى‌دانند و به حساب ارزانى‌دارنده نعمتها و آفريدگار جانها مى‌گذارند و مى‌گويند: ما از خداييم و به‌سوى او باز مى‌گرديم. و بدينسان، در اوج مشكلات و فشار رنجها، هم نداى ايمان خالصانه و عاشقانه به خدا را سر مى‌دهند و هم اعتقاد عميق و تزلزل‌ناپذير به روز رستاخيز و گاهِ پاداش و كيفر را. امير مؤمنان(ع) در اين مورد مى‌فرمايد: «انّ قولنا انّا للّه اقرارٌ على انفسنا بالملك، و انّا اليه راجعون اقرارٌ على‌انفسنا بالهلك.» هنگامى كه با همه اخلاص و ايمان مى‌گوييم «ما از خداييم»، درحقيقت به بندگى و ايمان به آفريدگار يكتا اقرار كرده‌ايم؛ و آنگاه كه مى‌گوييم «و به‌سوى او بازمى‌گرديم»، درواقع ايمان خود را به مرگ و روز رستاخيز و پاداش و كيفر ابراز داشته‌ايم. بيان اين دوجمله به‌هنگام فرودآمدن مصيبتها و مشكلات، به اين معناست كه: اگر مصيبت و فاجعه‌اى كه رخ داده، عادلانه است و ما درخور آنيم، اميد كه خداى بخشاينده و پرمهر آن را جبران، و لطف خود را شامل حالمان كند و اگر از روى ظلم است و ما سزاوار آن نيستيم، داد ما را از بيدادگران بازستاند. امير مؤمنان(ع) مى‌فرمود: كسى كه گرفتار مصيبتى شود، چنانچه هرگاه آن را بياد آورد، بگويد: «اِنّا للّه و انّا اليه راجعون»، خداى پرمهر پاداش روز مصيبت را به او ارزانى خواهد داشت. ششمين امام نور(ع)، روايتى را در اين خصوص از پيامبر گرامى(ص) نقل كرده است كه فرمود: اربع من كن فيه كتبه‌اللّه من اهل‌الجنّة: من كانت عصمته شهادة اَنْ لا اله الّااللّه‌ و من اذا انعم‌اللّه عليه‌النّعمة قال الحمد للّه‌ و من اذا اصاب ذنباً قال استغفراللّه‌ و من اذا اصابته مصيبةٌ قال انّا للّه و انّا اليه راجعون. چهار چيز است كه هر كس بدانها آراسته باشد، خداوند [نام‌] او را در زمره اهل بهشت مى‌نويسد: 1. درپرتو توحيد و توحيدگرايى، خود را در دژ استوار «لا اله الّااللّه» قرار دهد. 2. انسانى سپاسگزار باشد؛ و هرگاه خدا نعمتى به او ارزانى داشت، او را ستايش كند و بگويد: «الحمد للّه». 3. اگر گناهى مرتكب شد، روى توبه به بارگاه خدا آورد و با همه وجود بگويد: «استغفراللّه...» 4. و هنگامى كه مصيبتى به او رسيد، شكيبا و استوار بگويد: «انّا لله و انّا اليه راجعون»؛ و خود را به خدا بسپارد. «اولئك عليهم صلواتٌ من ربّهم و رحمةٌ» آنانند كه درودهايى از پروردگارشان و نيز مهر و رحمتى بر آنان است‌ واژه «اولئك» در آيه شريفه، به شكيبايان و مردم صابرى اشاره دارد كه قرآن وصف آنان را ذكر كرده است؛ و منظور از درودها و رحمت و بخشايش خدا بر آنان نيز دعا است. ابن عبّاس مى‌گويد: واژه «صلوات» به‌معناى بركات است. برخى نيز آن را به مغفرت و آمرزش معنا كرده‌اند. «رحمة» نيز به‌معناى نعمت دنيا و آخرت است؛ و اينكه هر بنده‌اى به نعمتهاى خدا در دنيا و آخرت نيازمند است. «و اولئك هم‌المهتدون» و آنان همان راه‌يافتگانند آرى؛ آنان كه دربرابر مقدّرات الهى سر فرود مى‌آورند و در مواجهه با مشكلات و مصيبتها به او پناه مى‌جويند و «استرجاع» مى‌گويند، راه درست را يافته‌اند. عدّه‌اى از مفسّران معتقدند كه منظور اين جمله از آيه شريفه اين است كه انسانهايى اينچنين، راه بهشت و نيك‌بختى را يافته‌اند. پرتوى از آيات‌ آياتى كه ازنظر شما خواننده گرامى گذشت، دربردارنده درسها و پيامهاى انسانساز و افتخارآفرينى است كه ضمن بحث به بخشى از آنها اشاره رفت؛ و اينك به پاره‌اى ديگر نظر مى‌افكنيم: 1. نعمتى گران‌ پيام آيه نخست اين است كه وجود ارزشمند پيامبر گرامى(ص)، نعمتى گران از نعمتهاى الهى است. آن حضرت به فرمان خدا، آيات او را بر ما مى‌خواند؛ با رفتار و گفتار شايسته خود و ارائه الگو، ما را از ضدّارزشها پاك مى‌سازد؛ كتاب و حكمت را به ما مى‌آموزد و همه راههاى كمال را به روى ما مى‌گشايد. ما نيز موظّفيم كه با همه وجود، قدر اين نعمت گرانمايه الهى را بشناسيم و او را مشعل فراراه و سرمشق زندگى سازيم و در همه ميدانها بطور كامل به او اقتدا كنيم. 2. ياد خدا پيام آيه دوّم اين است كه خدا را در همه مراحل و فراز و نشيبها بياد داشته باشيم، تا او نيز ما را ياد كند. منظور از ياد خدا و ذكر او چيست؟ روشن است كه ياد خدا تنها به‌زبان‌آوردن نام مقدّس و پرشكوه او نيست؛ بلكه بايد زبان و قلب و جان و تمامى وجود انسان لبريز از ياد خدا باشد. در اين حال است كه انسان به ارزشها آراسته و از گناه و بيداد پاك و پيراسته مى‌شود. و هم از اين روست كه پيامبر(ص) فرمود: «ثلاثٌ لا يطيقها هذه الامّه: المواساة للاخ فى ماله و انصاف‌النّاس من نفسه و ذكراللّه على كلّ حال، و ليس هو سبحان‌اللّه والحمد للّه... ولكن اذا ورد على مايحرم‌اللّه عليه خاف‌اللّه تعالى عنده و تركه.»(297) سه كار بزرگ است كه افراد اين امّت توان انجام‌دادن كامل آنها را ندارند؛ امّا در انجام‌دادن آنها بايد بكوشند: 1. مواسات و برابرى با برادران دينى در بهره‌ورى از نعمتها، 2. رعايت عدالت و انصاف و اداى حقوق مردم با قضاوت شايسته... بين خود و ديگران، 3. ياد خدا بودن در همه فراز و نشيبها؛ و منظور از ياد خدا بودن، ذكر گفتن با زبان نيست، بلكه منظور آن است كه اگر دربرابر كار ظالمانه و حرامى قرار گرفتيم، ياد خدا ما را از ورود در آن باز دارد. 3. رمز پيروزى‌ آيه سوّم، درس پايدارى و شكيبايى مى‌دهد و روشن مى‌سازد كه صبر از مهمترين عوامل موفّقيت و بهروزى فرد و جامعه است. در قرآن شريف، بيش از هفتاد مرتبه از اين اصل انسانساز و افتخارآفرين سخن رفته است؛ چرا كه همه ارزشها و فضيلتها درپرتو آن بدست مى‌آيد و ازطريق آن حراست مى‌شود. به همين دليل است كه امير مؤمنان(ع) فرمود: «و عليكم بالصّبر، فانّ‌الصّبر من‌الايمان كالرّأس من‌الجسد...»(298) شما را به شكيبايى سفارش مى‌كنم؛ چرا كه شكيبايى به ايمان، به‌منزله سر است به پيكر: همانگونه كه تن بدون سر سودى نخواهد داشت، ايمان بدون صبر نيز بيفايده است. آن وجود گرانمايه، خود در سخت‌ترين شرايط به نماز روى مى‌آورد، و آنگاه اين آيه را تلاوت مى‌فرمود كه: «... اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ...»(299). 4. يك اصل جهانشمول‌ پيام ديگر اين آيات شريفه اين است كه به انسان هشدار مى‌دهد سراسر هستى، صحنه بزرگ آزمايش الهى است؛ چرا كه نظام حيات، نظامى به‌سمت تكامل و رشد و پرورش است. همه موجودات زنده مسير رشد و تكامل را طى مى‌كنند و همه برآنند كه تواناييها و استعدادهاى خود را شكوفا و بارور سازند؛ انسان نيز ازطريق همين آزمون ساخته مى‌شود. از اين روست كه قرآن شريف، اصل آزمون را اصلى جهانشمول اعلان مى‌كند(300)، تا آنجا كه پيامبران نيز آزمون مى‌شوند(301)؛ و در اين راه، تمامى نعمتها و خير و شرّ، وسيله آزمون آنان قرار مى‌گيرد(302). قرآن كريم رمز پيروزى و موفّقيت در اين آزمون را ايمان و تقوا و توكّل به خدا و شكيبايى مى‌داند و به صابران نويد نجات و نيك‌بختى مى‌دهد؛ و بدينسان به ما مى‌آموزد كه براى اوج گرفتن به قلّه كمال و جمال، خود را به اين ارزشها آراسته سازيم(303).

152 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :151

153 - مراجعه شود به تفسیر سوره بقره ، آیه :151

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 2 - حزب 3 - سوره بقره - صفحه 23
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن مرکز طبع و نشر قرآن کریم

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر مجمع البیان

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 87,748,512