قرآن تبيان- جزء 27 - حزب 53 - سوره ذاریات - صفحه 522
نرم افزارهای رایگان تلفن همراه
بازی و سرگرمی
قرآن
مفاتیح
نهج البلاغه
صحیفه سجادیه
اوقات شرعی
مسائل شرعی
گنجینه معنوی
آشپزی
مناسبت ها
الحان قرآن
صحیفه نور امام خمینی ره
پنل عضویت
قَالَ فَمَا خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ
31 -
31 - [ابراهيم] گفت: هان اى فرستادگان [خدا]! اينك هدف شما چيست؟
31 - گفتند: [واقعيت اين است كه] ما به سوى گروهى جنايتكار فرستاده شدهايم،
33 - تا سنگهايى از گل رُس بر سر آنان فرو فرستيم،
32 - [سنگهايى] كه نزد پروردگار تو براى گزافكاران نشانهگزارى شده است
35 - پس هر كس از ايمانآوردگان در آن [شهرها] بود بيرون برديم؛
36 - امّا در آن جا جز يك خانه، از فرمانبرداران [خدا] نيافتيم؛
37 - و در آنجا براى كسانى كه از عذاب دردناك [خدا] مىهراسند نشانهاى [عبرتانگيز و عبرتآموز] بر جاى نهاديم.
نگرشى بر واژهها
خطب: اين واژه به مفهوم كار بسيار مهم و سرنوشتساز آمده است. و واژه «خطبه» نيز كه به مفهوم سخنى رسا و مهم براى اثبات يا استوار ساختن مطلبى، با نام و ياد باعظمت خدا و ستايش او آغاز مىگردد، از همين ريشه است؛ و «خطاب» و خطبه چيزى فراتر از رساندن پيام است.
مُسومة: به چيزى كه نشانهگذارى شده است، گفته مىشود.
مسرفين: گزافكاران و كسانى كه در قانونشكنى و گناه زيادهروى كردهاند.
مجرم: اين واژه از ريشه «جرم» كه در اصل به مفهوم «قطع كردن» است آمده، و «مجرم» به معناى قطع كننده واجب به وسيله باطل و يا برنده رشته ايمان به وسيله كفر و شرك و بيداد است كه به او جنايتكار گفته مىشود.
وجدان: به مفهوم يافتن - پس از كاوش و جستجو - آمده است.
تفسير
سرگذشت عبرتانگيز گزافكاران و مجرمان
در آيات پيش سخن از آمدن مهمانان ابراهيم و پذيرايى آن حضرت از آنان بود، اينك در ادامه همان نشست و گفت و گو مىافزايد:
قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ
ابراهيم پس از اين كه دريافت آنان نه انسان كه فرشتگان بارگاه خدا هستند، رو به آنان كرد كه: هان اى فرستادگان خدا اينك كار مهم شما و هدفتان چيست؟
به بيان ديگر آن حضرت دريافت كه آنان براى مهمانى نيامدهاند، بلكه براى كارى خطير گسيل شدهاند؛ از اين رو پرسيد پس كار مورد نظرتان كدام است؟
اينجا بود كه مهمانان از مأموريت خطير خويش به او خبر دادند:
قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ
آنان گفتند: حقيقت اين است كه ما به سوى مردمى گناهكار و مجرم گسيل شدهايم؛ مردمى كه فرمان خدا را نافرمانى مىكنند و مقررات او را مىشكنند و نعمتهايش را ناسپاسى مىنمايند و با برداشتن اين گامهاى زشت و ظالمانه به سوى انحطاط و نابودى، در خور كيفر كردارشان و عذاب خدا مىگردند.
آن گاه در ادامه گفتارشان افزودند:
لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ
ما آمدهايم تا بارانى از «گل رُس» يا سنگ و گِل را بر سر آنان فرو بباريم و به كيفر كردارشان نابودشان سازيم.
سپس افزودند:
مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ
آرى، ما گسيل شدهايم تا آنان را به وسيله اين سنگهايى كه از سوى پروردگارت نشانهگذارى شدهاند و براى مردم گزافهكار و گناهپيشه و قانونشكن است، در هم كوبيم و نابود سازيم.
واژه «مسرفين» به مفهوم گزافكاران و كسانى كه در گناه و نافرمانى خدا و شكستن مرزهاى مقررات او زيادهروى نموده و از اندازه مىگذرانند، آمده است.
به باور برخى از مفسران، اين سنگها براى كسانى از قوم لوط كه آنجا نبودند، فرستاده مىشد كسانى كه آنجا بودند، شهر و روستا و سقف و ديوارها بر سرشان ويران مىگرديد و به كيفر زشتىهايشان مىرسيدند.
در ترسيم ادامه داستان، قرآن شريف پيام حق را بازمىگويد كه:
فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
پس هر كس از ايمانآوردگان و مردمى كه رعايت مقررات خدا مىكردند و انسانى زندگى مىنمودند و از تباهىها و زشتكارىهاى آن جامعه تبهكار و بيدادپيشه بيزارى جسته بودند، همه را پيش از آمدن عذاب از شهر و ديار جامعه ستمكار لوط بيرون برديم و نجات داديم.
لازم به يادآورى است كه داستان نجات ايمان آوردگان و شايستهكرداران اين قوم در سوره هود نيز به بيانى ديگر آمده است كه مىفرمايد: قالوا يا لوط... فاسر باهلك بقطع من الليل...(1)
فرشتگان گفتند: هان اى لوط! ما فرستادگان پروردگار تو هستيم. آنان هرگز به تو دست نخواهند يافت، پس با گذشت پاسى از شب خانوادهات را از اين جا حركت ده...
و مىافزايد:
فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ
امّا در همه آن شهرها و روستاها جز يك خاندان باايمان و شايستهكردار و عدالت خواه نيافتيم.
اين خاندان اسلامگرا و باايمان، خاندان لوط، آن پيامبر ضد تباهى و بيداد و فرزندانش بودند.
در آيه مورد بحث، قرآن لوط را با دو وصف ايمان و اسلام وصف مىكند، چرا كه هيچ انسانى باايمان نيست، جز اين كه فرمانبردار مقررات خدا نيز هست، و اسلام همان فرمانبردارى از خدا و مقررات عادلانه و رشدبخش اوست.
به بيان ديگر «ايمان» به مفهوم گواهى زبانى و قلبى و عملى دعوت و پيام پيامبر است،(2) و اسلام عبارت است از پذيرش راستين آن چه خدا واجب و يا حرام كرده و انسان را به رعايت آنها مسئول ساخته است.
و در آخرين آيه مورد بحث مىفرمايد:
وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ
و ما در شهر و ديار «لوط» نشانهاى روشن و آشكار براى كسانى كه از كيفر گناه و زشتى و عذاب خوردكننده براى ستمكاران مىترسند، بر جاى نهاديم؛ چرا كه آنان با نگرش بر ويرانههاى شهرها و روستاها - اگر خرد خويش را به كار اندازند - درمىيابند كه خدا چگونه آن جامعه تبهكار را نابود ساخته است؛ از اين رو از زشتكارى و بيداد مىترسند و خود را از عذاب او در امان نمىيابند.
واژه «ترك» به مفهوم وانهادن آمده، كه در اصل در برابر انجام كار است و به نظر مىرسد در اينجا با اقدام به عمل، كه همان قدرت بر انجام كار باشد، ناسازگار است. با اين بيان در كارهاى خدا «ترك» به اين مفهوم وارد نيست، چرا كه ذات پاك و تواناى او بر انجام هر كارى كه بخواهد تواناست؛ از اين رو در اينجا منظور اين است كه: ما در اين سرزمين نشانه و عبرتى بر جاى نهاديم. و نيز همين گونه است كه در آيه ديگرى مىفرمايد: و تركهم فى ظلمات لايبصرون(3)... و در ميان تيرگىها و تاريكىهايى - كه نمىبينند - آنان را رها ساختيم.
پارهاى از مفسران بر آنند كه: عذاب قوم لوط به وسيله زير و رو شدن شهر و ديار آنان بوده است، چرا كه از جاكنده شدن شهرها جز از آفريدگار تواناى هستى از كسى ساخته نيست.
قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِینَ
32 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :31
لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجَارَةً مِّن طِینٍ
33 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :31
مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ
34 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :31
فَأَخْرَجْنَا مَن کَانَ فِیهَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ
35 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :31
فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِینَ
36 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :31
وَتَرَکْنَا فِیهَا آیَةً لِّلَّذِینَ یَخَافُونَ الْعَذَابَ الْأَلِیمَ
37 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :31
وَفِی مُوسَى إِذْ أَرْسَلْنَاهُ إِلَى فِرْعَوْنَ بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ
38 -
38 - و در [سرگذشت] موسى [نيز براى خردمندان نشانهاى است]، آن گاه كه او را به دليلى روشن [و روشنگر] به سوى فرعون فرستاديم.
39 - پس [فرعون] با [همه] نيروى خود روى برتافت و گفت: [اين مرد، ]افسونگر يا ديوانه است!
40 - پس او و سپاهيانش را گرفتيم و آنان را به دريا افكنديم، در حالى كه او [در خور سرزنش، و در آخرين لحظه ها]نكوهشگر [خويشتن] بود.
41 - و در [داستان] عاديان آن گاه كه آن باد بىثمر [و نابودكننده ]را بر آنان فرستاديم [نيز براى خردمندان درس عبرتى است]؛
42 - [بادى كه] به هر چه مىوزيد آن را بسان [خاكستر] استخوان پوسيده بر جاى مىنهاد.
43 - و در [سرنوشت] ثموديان [نيز] آن گاه كه به آنان گفته شد: تا مدتى [كوتاه از زندگى و امكانات آن] بهرهور گرديد نشانهاى است؛
44 - امّا آنان از فرمان پروردگارشان سر باز زدند، آن گاه در حالى كه مىنگريستند، صاعقه[اى مرگبار] آنان را فرا گرفت.
45 - پس نه توانستند به پاى خيزند [و بگريزند] و نه [از خويشتن ]دفاع نمايند.
46 - و جامعه نوح را [نيز] پيشتر [از جامعههاى سركش و بيدادپيشه ديگر نابود ساختيم]؛ چرا كه آنان مردمى نافرمان [و حقستيز ]بودند.
نگرشى بر واژهها
ركن: اين واژه در اصل به مفهوم پايه و ستون يا تكيهگاهى است، كه مىتوان بر آن تكيه كرد؛ و از «ركن»، «يركن»، بسان «نصر»، «ينصر» مىباشد.
مليم: به كسى كه بر اثر دست يازيدن به كارى زشت و ظالمانه سرزنش مىگردد، گفته مىشود. همين گونه «ملوم» به مفهوم كسى است كه سرزنش شده است...
عتوا: از ماده «عتو» به مفهوم سر بر تافتن و سر باز زدن از قانونگرايى و فرمانبردارى از حق و عدالت آمده است، و با واژههاى «تجبر» و «تكبر» هممعنا مىباشد.
ريح: به مفهوم باد آمده است و جمع آن «ارواح» و «رياح» مىباشد. و جمله «راح الرجل الى منزله» از اين ريشه آمده، و منظور اين است كه: آن مرد بسان باد به خانه خويش رفت.
رميم: از ريشه «رمة» در اصل به مفهوم استخوان پوسيده و پودر شده آمده است، و نيز به مفهوم چيزى است كه مغز آن به دليل از هم پاشيدگى تباه شده باشد. امّا «رمم، يرمم» و ترميم به مفهوم اصلاح بخشى از پديده با بخشى ديگر آمده است.
تفسير
عبرتآموزى از سرگذشت جامعههاى پيشين
پس از ترسيم فرازهايى از سرگذشت ابراهيم و نيز كيفر عبرتانگيز جامعه تبهكار و سركش لوط، اينك در ترسيم فرازهايى از داستان موسى، آن پرچمدار آزادى و نجات مىفرمايد:
وَ فِي مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ
و در سرگذشت موسى و دعوت توحيدى و آزاديخواهانه و اصلاحطلبانه او نيز - آن هنگام كه او را با دليلى روشن و روشنگر به سوى فرعون گسيل داشتيم - نشانهاى آشكار و درسهايى عبرتانگيز و عبرتآموز است.
منظور از دليل آشكار در آيه، عبارت از عصاى شگفتانگيز اوست.
آن گاه مىفرمايد:
فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ
امّا فرعون در برابر دعوت نجاتبخش موسى و دليل روشن و معجزه روشنگر او، نه تنها سر فرود نياورد و حق را نپذيرفت، بلكه با تكيه بر سپاهيان مسخ شده و جان بر كف و دار و دسته تبهكارش از موسى روى برتافت و به حقناپذيرى و اصلاح ستيزى اصرار ورزيد.
در آيه شريفه سپاه فرعون و دار و دسته او به ستون ساختمانى تشبيه شده است كه فرعون در كارش بر آنان تكيه كرده و از حق روى برتافت؛ امّا به نظر مىرسد كه «با» در «بركنه» براى «تعديه» باشد كه در آن صورت منظور اين است كه: فرعون، هم خودش از حق و عدالت روى برتافت، و هم اركان حكومت انحصارى و استبدادى خويش را به انحراف و تباهى كشيد.
وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ
و افزون بر سر تافتن در برابر حق گفت: موسى مردى افسونگر و يا ديوانه است.
اين بيان نشانگر نادانى ديكتاتور خودكامه عصر موسى است كه آن حضرت را در يك زمان به عنوان جادوگر و ديوانه مارك مىزند؛ چرا كه جادوگر به كسى گفته مىشود كه تدبيرگر و سامانبخش نقشهها و نيرنگهاى ظريف و زيركانه است و اين وصف چگونه با ديوانگى مىسازد؟
مگر نه اين است كه جنون، وصف كسى است كه عقل او آشفته شده و بدون حساب و ميزان سخن مىگويد و عمل مىكند؟ با اين بيان چگونه ممكن است كسى را هم افسونگر خواند و هم در همان حال جنون زده و ديوانهاش ناميد؟
در سومين آيه مورد بحث قرآن در اشاره به سرنوشت سياه آن استبدادپيشه خودخواه و سپاهيانش مىفرمايد:
فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِ
پس ما هم او و سپاهيانش را به كيفر خودكامگى و بيدادشان زير تازيانه كيفر گرفتيم، و همه را به دريا افكنديم؛ درست بسان چيزى كه در خشكى افكنده شود.
وَ هُوَ مُلِيمٌ
و اين در حالى بود كه او با كفرانگرى و حقستيزى و سركشى و انكارى كه داشت، سخت در خور نكوهش بود.
جامعه سركش «عاد»
پس از ترسيم فرازهايى از سرگذشت درسآموز و عبرتانگيز موسى و فرعون و فرعونيان اصلاح ناپذير، اينك در ترسيم سرگذشت جامعه و مردم حقستير ديگرى مىفرمايد:
وَ فِي عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ
و در داستان عاديان، آن گاه كه تندباد و توفانى نازا و بدون باران بر آنان فرستاديم، نشانه و درس عبرتى است.
آغاز آيه «و فى عاد»، به آغاز آيه 38 پيوند مىخورد. منظور از «باد نازا» آن بادى است كه خيرى به همراه ندارد؛ بادى كه نه ابرى را بارور مىسازد و نه گل و گياه و درختى را. نه براى خرمن و كشاورزى مفيد است و نه براى حيوانى سودبخش. اين باد همانند زن نازايى است كه فرزندى به دنيا نمىآورد، چرا كه اين باد براى عذاب و كيفر آمده است، نه براى سودرسانى.
و در وصف اين تندباد مرگبار مىفرمايد:
ما تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلاَّ جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ
اين تندباد به گونهاى بود كه بر هر چيزى مىگذشت، آن را بسان گياهان خشك و در هم كوبيده، يا همچون استخوانهاى پوسيده و ساييده شده بر جاى مىنهاد.
در مورد اين آيه، واژه «رميم» را به دو صورت تفسير كردهاند:
1 - به باور برخى منظور از اين واژه و آيه اين است كه: آن تندباد نازا بر هر چيزى مىگذشت، آن را به صورت گياهان ساييده شده و به صورت گرد و خاك بر جاى مىنهاد.
2 - امّا از ديدگاه برخى همه چيز را بسان گرد استخوانهاى پوسيده و ساييده شده بر جاى مىنهاد.(4)
و در اشاره به سرنوشت دردناك جامعه سركش و بيدادپيشه ديگرى مىافزايد:
وَ فِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ
و در كيفر و نابودى جامعه ثمود نيز آن گاه كه به آنان گفته شد: تا مدتى كوتاه از امكانات زندگى و نعمتهاى گوناگون بهرهور گرديد، نشانه و درس عبرتى است.
آنان هنگامى كه در ادامه حقستيزى و سركشى خويش «ناقه صالح» را پى كردند، آن پيامبر بزرگ خدا به آنان هشدار داد كه: سه روز ديگر فرصت دارند تا از نعمتهاى خدا و آب چشمه شهرشان بنوشند.
در ترسيم ادامه داستان مىافزايد:
فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ
امّا آنان به جاى بيدارى وجدان و تصميم خردمندانه براى حقپذيرى و بازگشت به سوى حق و به جاى توبه و جبران زشتىها و سركشىها، همچنان از فرمان خدا سر باز زدند و به تكبرورزى و گردنكشى و حقستيزى اصرار ورزيدند.
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ
و آن گاه بود كه در حالى كه مىنگريستند، صاعقهاى مرگبار آنان را فرا گرفت.
به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: پس از سه روز مرگ گريبان آنان را گرفت.
امّا به باور «مقاتل» و آن گاه در حالى كه نظاره مىكردند و كارى از آنان ساخته نبود، صاعقهاى مرگبار و عذابى دردناك گريبانشان را گرفت و آنان را نابود ساخت.
و در آخرين آيه مورد بحث در مورد آنان مىافزايد:
فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ
آنان با رسيدن آن عذاب نابودكننده به گونهاى نقش بر زمين شدند كه ديگر، نه توانستند برخيزند و نه، ديگرى را به يارى بخوانند.
به باور برخى منظور اين است كه: و نه كسى توانست آن عذاب مرگبار را از آنان برطرف نمايد.
و به باور برخى ديگر منظور اين است كه: آنان با رسيدن عذاب خدا به گونهاى نقش بر زمين شدند كه نه توانستند به پا خيزند و نه كبر و غرور به آنان اجازه مىداد تا از كسى يارى بطلبند و بخواهند تا عذاب را از آنان دور سازد.
و در آخرين آيه مورد بحث در مورد جامعه و قوم نوح مىفرمايد:
وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ
و جامعه و قوم نوح را نيز پيش از جامعههاى سركش و حقستيز لوط، فرعون، عاد، و ثمود نابود كرديم؛ چرا كه آنان مردمى بودند كه از فرمانبردارى خدا و رعايت مقررات او بيرون رفته و نافرمان و حقناپذير بودند.
آرى، آنان به كيفر كارهاى زشت و ظالمانه خويش و پايمال ساختن حقوق و حرمت انسانها در خور عذاب شدند.
فَتَوَلَّى بِرُکْنِهِ وَقَالَ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ
39 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :38
فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ وَهُوَ مُلِیمٌ
40 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :38
وَفِی عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ
41 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :38
مَا تَذَرُ مِن شَیْءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ
42 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :38
وَفِی ثَمُودَ إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِینٍ
43 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :38
فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ یَنظُرُونَ
44 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :38
فَمَا اسْتَطَاعُوا مِن قِیَامٍ وَمَا کَانُوا مُنتَصِرِینَ
45 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :38
وَقَوْمَ نُوحٍ مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ
46 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :38
وَالسَّمَاءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ
47 -
47 - و آسمان را با توانى [بىكران] برافراشتيم، و بىترديد ما گسترشدهنده [آن] هستيم.
48 - و زمين را گسترش بخشيديم و چه نيكو گسترانندهايم!
49 - و از هر چيزى جفت آفريديم؛ باشد كه شما پند پذيريد.
50 - پس [از آفت سركشى و خودكامگى] به سوى خدا بگريزيد؛ كه من از سوى او براى شما بيمدهندهاى روشنگرم.
51 - و با خدا[ى يكتا] خدايى ديگر قرار ندهيد؛ كه من از سوى او براى شما بيمدهندهاى روشنگرم.
52 - بدينسان هيچ پيامآورى [از سوى خدا] به سوى كسانى كه پيش از اينان بودند نيامد، جز اينكه گفتند: [او] افسونگر يا ديوانهاى است [كه به سوى ما آمده است]!
53 - آيا [آنان] يكديگر را [به اين سخن زشت و ظالمانه] سفارش مىكردند؟! [نه،] بلكه آنان مردمى [خودكامه و] سركش بودند.
54 - بنابراين [تو اى پيامبر] از آنان روى بگردان كه تو هرگز در خور سرزنش نيستى.
55 - و [همه آنان را] اندرز ده؛ چرا كه اندرز [و خيرخواهى ]ايمانآوردگان را سود مىبخشد.
56 - و من پريان و آدميان را - جز براى اينكه مرا بپرستند - نيافريدم.
57 - من از آنان هيچ گونه [رزق و] روزيى نمىخواهم؛ و نمىخواهم كه به من خوراك دهند.
58 - به يقين خداست كه روزىبخش و نيرومند و استوار است.
59 - پس آنان كه ستم نمودند، بهرهاى [دردناك از عذاب و كيفر ]خواهند داشت، [درست] همچون بهره ياران [و هممسلكان ]خويش؛ بنابراين در خواستن عذاب از من شتاب نورزيد.
60 - پس واى بر كسانى كه كفر ورزيدند از آن روزشان كه به آن وعده داده مىشوند.
نگرشى بر واژهها
ايد: اين واژه به مفهوم قدرت و توانمندى آمده است.
ايساع: به معناى فزون بخشيدن و گسترش دادن در جهتهاى مختلف آمده است.
ماهد: از ريشه «مهد» به مفهوم گاهواره يا هر چيز و هر جايى كه براى استراحت آماده مىشود مىباشد و «ماهد» به معناى آمادهكننده و فراهمآورنده آن آمده است.
تواصى: به مفهوم سفارش نمودن كار و يا چيزى به يكديگر آمده، و وصيت به معناى دستور دادن به انجام كارهاى شايسته و بااهميت، يا هشدار از كارهاى ناپسند است.
ذنوب: اين واژه در اصل به مفهوم «دلو» پر از آب آمده است، كه هم در مذكر به كار مىرود و هم مؤنث؛ امّا در آيه شريفهمنظور بهره و سهم ستمكاران از عذاب و كيفر مىباشد.
تفسير
گسترشبخش آسمانها و زمين
در اين آيات، قرآن شريف به آفرينش آسمانها و گسترش هماره آنها، زمين و گسترش بخشيدن به آن، و نيز آفرينش ديگر پديدهها مىپردازد و از اين راه خردمندان و خردورزان را به يكتايى و قدرت بىكران پديدآورنده هستى توجه داده و از شرك و بيداد و آفتهاى زيانبار آن هشدار مىدهد.
نخست مىفرمايد:
وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ
و ما آسمان را با قدرت و توانايى بىكران خود برافراشتيم.
به باور گروهى از جمله «ابن عباس» در آيه تقديرى است اين گونه: «و بنينا السّماء بنيناها بقوة» ما آسمان را آفريديم و آن را با نظامى خوب بر پا داشتيم.
وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ
و هماره آن را گسترش مىبخشيم، چرا كه ما گسترشدهنده آن هستيم.(5)
به باور پارهاى از مفسران پيشين منظور اين است كه: ما قدرت داريم كه به وسيله فرو فرستادن باران از آسمان رزق و روزى مردم را بيش از اين توسعه بخشيم.
امّا به باور پارهاى ديگر منظور اين است كه: ما از همه پديدهها و موجوداتى كه آنها را پديدآورديم، بىنيازيم. با اين بيان آيه شريفه به قدرت بىكران آفريدگار هستى و نياز همه پديدهها به آن بىنياز توجّه مىدهد؛ چرا كه در اين ديدگاه واژه «موسع» نه گسترشدهنده، كه به مفهوم توانمند و صاحب قدرت در انجام كار، تفسير شده است.
آن گاه در توجه دادن صاحبان خرد و انديشه به آفرينش زمين و شگفتىهاى آن مىفرمايد:
وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها
و ما زمين را گسترديم.
به باور مفسران در آيه تقديرى است، بدين گونه: «فرشنا الأرض فرشناها» و ما زمين را آن گونه كه بايد گسترش بخشيديم.
فَنِعْمَ الْماهِدُونَ
و چه نيكو گسترانندهايم!
به باور مفسران منظور اين است كه: ما زمين را براى منافع و مصالح مردم گسترش بخشيدم، نه به خاطر جلب منافع يا دور ساختن زيان و ضرر از خود.
پس از اشارهاى روشنگر به آفرينش آسمانها و زمين، در توجّه دادن به آفرينش گلها و گياهان و رويانيدن آنها از دل زمين مىفرمايد:
وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ
و ما از هر چيزى جفت و دو گونه آفريديم.
به باور «حسن» و «مجاهد» منظور اين است كه: و ما از هر چيزى دو نوع آفريديم؛ بسان شب و روز، آسمان و زمين، خورشيد و ماه، پريان و آدميان، خشكى و دريا، نور و ظلمت و...
امّا به باور «ابن زيد» منظور اين است كه: و از هر چيزى نر و ماده آفريديم تا جفت باشند.
لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ
باشد كه شما اندرز گيريد و بدانيد كه پديدآورنده همه اين جفتها، خداى يكتا و بىهمتايى است كه نه براى او نظيرى است و نه مانندى.
يكتاگرايى و يكتاپرستى
پس از توجّه دادن به آفرينش آسمانها و زمين و قدرت بىكران گسترشبخش آنها، اينك مىفرمايد:
فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ
پس با يكتاگرايى و پرستش خالصانه خدا از عذاب او به سوى مهر و رحمت بى كرانش بگريزيد و پاداش او را بجوييد.
به باور برخى منظور اين است كه: با رهانمودن آنچه شما را سرگرم ساخته و از فرمانبردارى خدا و انجام دستورات او باز مىدارد، به سوى مهر و پاداش خدا بشتابيد.
از حضرت صادق آوردهاند كه به انجام طواف و حج برويد، چرا كه اين نوعى گريز از عذاب خدا به سوى پاداش و مهر اوست.
إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ
چرا كه من از سوى خدا براى شما بيمدهندهاى روشنگرم.
به بيان ديگر منظور اين است كه: بىگمان من از جانب خدا براى شما از عذاب و كيفر او هشدار مىدهم و بدين وسيله رسالت خويش را به شما ابلاغ و پيام حق را باز مىگويم.
و از شرك و انحراف هشدار مىدهد كه:
وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ
و با خداى يكتا خدايى ديگر نگيريد و نپرستيد و بتها مسازيد و پيكرهها را براى پرستش متراشيد؛
إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ
چرا كه من از سوى او براى شما بيمدهندهاى روشنگرم.
دليل تكرار فراز آخر آيه پيش در آيه مورد بحث، اين است كه اگر چه به ظاهر تكرار به نظر مىرسد، امّا در حقيقت تكرار نيست، و هر فراز براى اثبات و تأكيد مطلبى جداگانه آمده است؛ چرا كه تقدير آيه مورد بحث اين است كه: «انّى لكم منه نذير فى الأمتناع من جعل اله آخر معه.» من از سوى خدا به شما هشدار مىدهم كه خدايى ديگر با او قرار ندهيد و از توحيدگرايى و يكتاپرستى انحراف نجوييد.
با اين بيان تقدير آيه پيش اين است كه: «انى لكم منه نذير فى ترك الفرار اليه بطاعته» من از سوى خدا به شما هشدار مىدهم كه مباد با وانهادن فرمانبردارى او به سوى پاداش و مهرش نشتابيد.
بنا بر اين تكرار اين جمله در آخر هر دو آيه، بسان اين است كه گفته شود: آيا تو را واگذارم تا به خداى يكتا كفرورزى؟ آيا تو را واگذارم كه خود را به خشم و كيفر خدا بسپارى؟
واژه «نذير» در مورد كسى به كار مىرود كه پيامى هشداردهنده بياورد، و اين مفهوم ايجاب مىكند كه به شكل صيغه مبالغه بيايد. واژه «منذر»، وصف هشداردهنده است، و واژه «مبين» به مفهوم كسى است كه حق را از باطل جدا مىسازد.
در ادامه آيات در اشاره به حقناپذيرى و شگردهاى ظالمانه مخالفان وحى و رسالت مىفرمايد:
كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ
بدين سان پيامآورى از سوى خدا به سوى كسانى كه پيش از اينان بودند، نيامد؛ جز اين كه گفتند: او افسونگر و يا ديوانه است!
آيه مورد بحث به منظور آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر گرامى و مردم باايمان در برابر كفرگرايان و بيدادپيشگان مكه و قريش است كه به جاى ايمان به خدا و پذيرش وحى و رسالت، به مخالفت با آن برخاسته و در اين راه گاه به صورت ناجوانمردانهاى پيامبر را افسونگر و ساحر مىخواندند تا مردم را از شنيدن آيات انسانساز او دور سازند و گاه به آن حضرت نسبت جنون و ديوانگى مىدادند! آرى، در برابر اين بدانديشىها و حقناپذيرىها بود كه خدا به پيامبرش دلدارى داد و فرمود: هان اى پيامبر، اين تهمتها و بافتههاى محافظهكاران و شركگرايان مكه در برابر دعوت آسمانى و عدالت خواهانه تو چيز تازهاى نيست، چرا كه در گذر زمان همه جريانهاى ارتجاعى به همه پيامبران ما، كه در انديشه تحول مطلوب در جامعههابودند، اين نسبتهاى ناروا را دادند، امّا آنان دعوت توحيدى خويش را پى گرفتند و پيام ما را به مردم رساندند.
آن گاه مىافزايد:
أَ تَواصَوْا بِهِ
آيا اين كفرگرايان و حقناپذيران اين شگرد ظالمانه را به يكديگر سفارش مىكردند؟
اين پرسش به منظور سرزنش و نكوهش آمده و منظور اين است كه: آيا نخستين اين گروهها يا جامعههاى سركش به آخرين آنها سفارش مىكردند كه پيامبران را دروغگو انگارند و اين ماركها و نسبتهاى ناروا را به آن مردان تاريخساز بزنند و بدهند؟
بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ
نه، اين گونه نيست، آنان يكديگر را به اين شرارتها سفارش نكرده بودند، بلكه مردمى طغيانگر و حقناپذير و قانونشكن بودند و بر اثر مستى نعمتهايى كه خدا به آنان ارزانى داشت و گشايشى كه بر ايشان پيش آورد، راه كفرانگرى و ناسپاسى پيش گرفته و وحى و رسالت را تكذيب نمودند.
سپس مىفرمايد:
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ
بنابراين تو اى پيامبر گرامى از اين گروه سركش و بيدادپيشه روى گردان و با رسانيدن پيام خداى خويشتن، آنان را به حقگرايى راه نما و از گناه و زشتى و كفرگرايى هشدار ده.
فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ
و يقين داشته باش كه تو با اين كار، نه در خور نكوهش خواهى بود و نه سرزنش؛ چرا كه تو كفرانگرى و ناسپاسى آنان را انكار كردى و آنان را به توحيد و تقوا فرا خواندى؛ بنابراين آنان در خور نكوهش هستند كه دعوت خيرخواهانه و آسمانى و نجاتبخش تو را نشنيدند.
پارهاى از مفسران آوردهاند كه: پس از فرود اين آيه، پيامبر و مردم باايمان اندوهگين شدند، چرا كه فكر مىكردند ديگر عذاب خدا بر ستمكاران فرود خواهد آمد و اين آيه آخرين آيه است؛ آرى، آنان در اين نگرانى بودند كه آيه بعد فرود آمد.
و نيز پارهاى ديگر آوردهاند كه: اميرمؤمنان (ع) و برخى ديگر از ياران و دوستداران پيامبر پس از فرود اين آيه نگران بودند، چرا كه به پيامبر پيام آمده بود كه: از آنان روى گردان... اين نگرانى همچنان ادامه داشت تا اين آيه مباركه بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمد كه:
وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ
هان اى پيامبر، به وسيله قرآن و آيات آن، آنان را اندرز ده كه پند و اندرز، ايمانآوردگان را سود مىبخشد.
و آن گاه بود كه نگرانى آنان برطرف گرديد و احساس آرامش نمودند.
پرتوى از فلسفه آفرينش انسان
در ادامه آيات، قرآن شريف به ترسيم پرتوى از فلسفه آفرينش انسان پرداخته و مىفرمايد:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ
و من پريان و آدميان را جز براى اينكه مرا بپرستند، نيافريدم.
از ديدگاه «ربيع»، واژه «ليعبدون» به معناى «لعبادتهم اياى» آمده و منظور اين است كه: و من پريان و آدميان را جز به خاطر يكتاپرستى آنان و به خاطر رسيدن به پاداش شايسته و در خور نيافريدم.
امّا از ديدگاه «مجاهد» منظور اين است كه: و من آنان را جز براى اينكه آنان را به ارزشها و كارهاى شايسته فرا خوانم و از گناه و ستم هشدار دهم و آنان مرا بپرستند، نيافريدم.
«لام» در واژه «ليعبدون» براى هدف آمده و نشانگر آن است كه هدف و غرض از آفرينش پريان و آدميان اين است كه آنان در مسير پاداش شكوهبار خدا قرار گيرند، و اين پاداش تنها با پرستش آگاهانه و خالصانه او حاصل مىشود.
با اين بيان مىتوان گفت كه هدف خدا از آفرينش انسان و پريان، پرستش خالصانه و آگاهانه ذات پاك و بىهمتاى اوست؛ بر اين اساس كسانى كه خدا را نشناسند، و يا او را آن گونه كه شايسته و بايسته است، نپرستند و مقرارت عادلانه و نجاتبخش او را رعايت ننمايند، از هدف آفرينش دور افتادهاند؛ امّا اين انحراف از هدف آفرينش، نه به اصل آن زيان مىرساند و نه به حكمت و فرزانگى آفريدگار فرزانه هستى. اين كار، به كار كسى مىماند كه غذايى سودبخش و حياتى را براى مردمى فراهم آورده و آنان را براى خوردن آن فرا مىخواند و آنان نيز دعوت او را مىپذيرند، امّا پارهاى از آن غذا نمىخورند. روشن است كه در اين صورت آن ميزبان و دعوتكننده، به عدم حكمت و خرد وصف نخواهد شد و هدف او درست جلوه خواهد كرد، چرا كه خوردن غذا در گرو آزادى و گزينش ميهمانان است. در آفرينش انسان و هدف آن نيز خداى فرزانه انسان را آفريد، به او قدرت مقايسه و گزينش و خرد و انديشه ارزانى داشت و در حق او مهر و لطف بسيارى نمود و همه موانع رشد و كمال را از سر راه او برداشت و به او روشنگرى فرمود كه راه رسيدن به اوج نيكبختى و سعادت و هدف آفرينش اين است؛ حال اگر گروهى با نافرمانى و بيداد از آن هدف دور افتند و خود را به تيرهروزى و نگونسارى گرفتار سازند، اين ديگر به آزادى و گزينش ناشايسته آنان مربوط است، نه آفريدگار آنان.
به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: ما پريان و آدميان را - جز براى اينكه به هر صورت با اختيار و يا ناخواسته به بندگى خدا اقرار كنند - نيافريديم.
و مىافزايد:
ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ
من هرگز از آنان نمىخواهم كه به من رزق و روزى دهند و هيچ گاه نمى خواهم كه به من خوراك بدهند.
در اين آيه آفريدگار انسان روشنگرى مىكند كه: اگر آنان را براى پرستش و بندگى آفريده است، نه به خاطر آن است كه از اين راه سودى به آن بىنياز برسد؛ نه هرگز! بلكه به خاطر رشد و تكامل انسان و سود رساندن به اوست و نه آفريدگار هستى، چرا كه ذات بىهمتاى او بىنياز است و كران تا كران هستى و همه پديدهها آفريده و نيازمند او.
از ديدگاه پارهاى از مفسران پيشين منظور اين است كه: من، نه از آنان مىخواهم كه هيچ يك از بندگانم را رزق و روزى دهند و نه خودشان را و نه مىخواهم كه كسى از بندگان مرا غذا دهند؛ و بدان دليل غذا را به خود نسبت داده است كه همه بندگان را خاندان خويش مىشمارد و روشن است كه هر كس عيال و خانواده كسى را غذا بدهد، چنان است كه گويى خود او را غذا داده است.
و آن گاه در اشارهاى انديشاننده به روزىبخشى و قدرت بىكران خدا مىفرمايد:
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ
بىگمان خداست كه روزىبخش و نيرومند و استوار است.
و آن قدرت وصفناپذيرى كه بندگان خويش و نيز همه آفريدهها و جانداران و جنبندگان و پديدههاى شناخته و ناشناخته را روزى مىدهد و داراى قدرت و توانايى بىكرانى است، نيازى به يارى و يارىرسان و روزىبخش ندارد؛ چرا كه كسى به اينها نياز دارد كه ناتوان باشد و ضعف و نقص و ناتوانى در ذات توانا و بىهمتاى او راه ندارد.
و به ستمكاران و حقناپذيرانى كه از هدف آفرينش انحراف مىجويند، هشدار مىدهد كه:
فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ
پس آن كسانى كه با حقناپذيرى و گناه به خويشتن ستم روا داشتهاند، بايد بدانند كه آنان نيز همانند ياران و هممسلكان بيدادپيشه خويش و جامعههاى سركش و ستمكار پيشين، همانند جامعههاى نوح، عاد، ثمود وقوم لوط از عذاب مرگبار و رسواگر خدا بهره بزرگى خواهند داشت.
فَلا يَسْتَعْجِلُونِ
بنابراين شتاب نورزند وبراى فرود آمدن عذاب بر سرشان عجله نكنند، چرا كه كيفر حقستيزى و بيداد آنان نيز بر آنان خواهد رسيد و از نظر دور نخواهند بود.
و در آخرين آيه مورد بحث مىفرمايد:
فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ
بنابراين بر آن كسانى كه كفر ورزيدند، واى از آن روز سختى كه به آنان وعده داده مىشود.
و اين بيان نشانگر آن است كه عذاب آنان در روز قيامت است و نه دنيا، گرچه در اين جهان رهآورد طبيعى عملكرد زشت و ظالمانه هر كسى گريبانش را خواهد گرفت.
و واژه «ويل» در فرهنگ و ادبيات عرب در مورد كسى كه نابودى و هلاكت او قطعى است، به كار مىرود.
پرتوى از آيات
هدفدارى و هدفمندى آفرينش انسان
به نظر نمىرسد كه انسان خردمند و خردورزى گام به اين جهان شگفتآور و تفكرانگيز نهاده باشد و ديده به اين آسمان و زمين، ستارگان و ديگر پديدههاى آسمانى و زمينى و شگفتىهاى آن گشوده باشد و اندكى با خود و دنياى بهتآور و انديشاننده وجود خود آشنا شده باشد و آن گاه از اعماق جان و كران تا كران وجود خويش با اين پرسشهاى اساسى رو به رو نگرديده باشد كه: هدف از آفرينش جهان و انسان چيست؟ و پديد آورنده فرزانه هستى، در اين ميان انسان را در راستاى چه هدف حكيمانه و خردمندانهاى آفريده، و راز اين ولادتها و زندگىها و رمز اين خزانها و پژمردگىها و مرگها، پس از آن شكوفايى و شور و طراوت زندگى چيست؟
راستى آيا هدفى خردمندانه در اين كار هست؟ و آيا ما مىتوانيم به راز آفرينش انسان پى بريم و از آن آگاه گرديم يا نه؟
پوچگرايان
پارهاى چنين پنداشتهاند كه: نه آفرينش جهان و پديدههاى متنوع و شگفت آنگيز آن هدفمند و هدفدار است، و نه آفرينش انسان، اين گل سرسبد اين پديدههاى رنگارنگ! و همه چيز پوچ و پوك و بىهدف و غرض پديد آمده است!! آيا به راستى اين گونه است؟
اگر به راستى فرد و جامعهاى به اين باور برسد كه در آفرينش جهان و انسان، هدف خردمندانهاى نيست، و يا نتواند به اين هدفدارى و هدفمندى منطقى و حكيمانه راه يابد، و يا به آفت حيرت و سرگردانى و پوچى و پوكى در غلطد، آيا چنين فرد و جامعه و دنيايى مىتواند به سوى زندگى هدفدار و هدفمند گام سپارد و نظام و جامعه اى قانونمند و حال و هوا و فضايى باز و توسعه يافته و دنيايى خردمندانه و هدفدار و حكيمانه و شرايطى تضمين گر حقوق و كرامت انسان را بنياد كند؟
آيا مىتواند به آرامش روان و سلامت روح و امنيت خاطر بال گشايد و از بلاى احساس پوچى و بىهدفى، كه كار انسان را به بيمارى روانى و احساس تيرهبختى و انتحار مىكشد در امان دارد؟
به راستى آيا مىتوان از چنين فرد و جامعه و حكومت و دنيايى انتظار داشت كه در يك جهان بى هدف و پوچ، و در يك راستاى بىمعنى و بيهوده و بى برنامه، از پوچىها و بيهودگىها و زشتىها و پليدىها و پلشتىها فاصله گيرد و زندگى فردى و اجتماعى و سياسى و اقتصادى و هنرى و حقوقى و قضايى و ملى و جهانى خويش را بر اساس هدفمندى و هدفدارى و دادگرى و غرض حكيمانهاى بنياد نمايد و براى خويش برنامه ريزى درستى داشته باشد؟
راستى آيا اين پندار قانع كننده است؟ و مىتواند انسان را از اين بن بست فكرى و عملى برهاند؟ به باور ما هرگز.
هدفدارى آفرينش انسان از ديدگاه خرد
در برابر اين پندار كه انسان را به بن بست دهشتناكى مىرساند، انديشمندان توحيدگرا و ژرف نگر، هم آفرينش جهان را(6) هدفمند مىنگرند و هم آفرينش انسان را.
چرا كه چگونه ممكن است پديد آورنده حكيم و آگاهى كه قرآن و پيامبران، او را وصف مىكنند، جهان و انسان را بى هدف پديد آورد و آن گاه از او بخواهد هدفمند و حساب شده وعادلانه و با برنامه زندگى كند؟ بنابراين آفرينش انسان هدفمند است، گر چه ما آن گونه كه بايد به ا ين راز نرسيده باشيم.
افزون بر اين انسان هنگامى كه به آفرينش تك تك اندامها و اعضا و دستگاههاى گوناگون دنياى پراسرار وجود خويش مىنگرد، از قلب و عروق گرفته تا مغز و اعصاب و...و تا مژهها و پلكها و خطهاى سر انگشتان و برجستگى و گودى كف پاها، در همه آنها هدفدارى و هدفمندى و فلسفهاى حكيمانه و خردمندانه و منطقى و مهمى مىيابد؛ به گونهاى كه در كران تا كران دنياى پيچيده و پر اسرار وجود خويش چيزى را بيهوده و بى هدف نمىنگرد و نمىپذيرد، و اگر به چيزى برخورد نمود كه آن را نمىشناسد و از هدف و كاركرد آن بى خبر است، براى شناخت و نقش آن، به پژوهش و مطالعه مىپردازد، چرا كه وقتى انسان همه چيز را هدفمند مىنگرد، با اين وصف چگونه مىتواند مجموعه اين دنياى شگفتانگيز را بيهوده و بى هدف بنگرد؟ راستى اين خردمندانه است؟
آيا مىتوان گفت كه هر كدام از سلولها، بافتها، اندامها، اعضا و دستگاههاى شگفتانگيز دنياى پر اسرار وجود انسان هدفمند و هدفدار است و همه آنها بر اساس حساب و نظامى حكيمانه پديد آمدهاند، اما خود انسان بى هدف آمده است و آفرينش او هدفمند نيست؟
و آيا اين سخن واين پندار به اين نمىماند كه ما بخشهاى متنوع يك مجموعه بزرگ صنعتى، ورزشى، فرهنگى، بهداشتى، و مسكونى را هدفدار بنگريم، اما كل آن را بى هدف؟ راستى آيا اين خردمندانه است؟
با اين بيان ما در پرتو خرد و انديشه از دو راه مىتوانيم به اين واقعيت برسيم كه آفرينش انسان هدفدار و هدفمند است:
1 - از راه شناخت پديد آورنده فرزانه و آگاه و داناى هستى كه جهان را هدفمند و هدفدار و بر اساس نظام و حساب و برنامه آفريده است.
2 - از راه شناخت دنياى پراسرار وجود خويش،كه هر گوشهاى از آن هدفدار است.
از ديدگاه قرآن
در جهان بينى قرآن مجموعه نظام آفرينش هدفدار است و سير و حركت جهان به سوى جهت معين و هدف مشخصى جريان دارد و انسان نيز كه پرتوى از روح الهى را در جان خود دارد و بر اساس اراده حكيمانه آفريدگارش به استعدادها و امكانات و توانايىهاى عظيم درونى و برونى مجهز است، جزيى از اين نظام خلقت، و هم چون كل نظام هدفدار است و به سوى جمال و كمال مطلق گام مىسپارد و در تاريخ طولانى و پر فراز و نشيب خود، هم چنان در راه وارستگىها و والايىها و وصول به عالىترين مرحله كمال ممكن كه برايش مقرر شده است به پيش مىتازد.
مبارزه بىوقفه انسان با جهل و فقر و بيمارى و مرگ، و علاقه وصفناپذيرش به دانايى و توانايى و جاودانگى و گريز او از نقصان و عشق فطريش به اعتلاء و اقتدار،
تنفر انسان از عجز و ضعف و وآماندگى و تمايلش به عزّت و شكوه و توانمندى،
نبرد دامنه دار انسان با اسارت و مظاهر استبداد و عشق سوزانش به آزادى و حرّيت،
احساس بيگانگى انسان از مظاهر ناپايدار و فانى و زودگذر، و عطش او به جذب شدن و پيوستن به يك جايگاه و پايگاه خلل ناپذير و استوار، همه و همه نمودهايى از اين حركت هدفدار است هم چنان كه فاصله انسان از انزوا و تفرّق و گرايش به سوى جمع، سرخوردگى و بيگانگى انسان از ناهنجارىها، زشتىها، و پليدىهاى نهان و آشكار و رغبت عميق و سيرى ناپذيرش به سوى كمال و جمال و زيبايى مطلق نيز چنين است. آرى، همه اينها جلوهها و حقايقى هستند كه نشان دهنده حركت هدفدار و تكاملى انسان است و تجلّى دهنده همبستگى او با حركت عمومى جهان به سوى تعالى؛ همان هدفى كه آفريدگار هستى برايش مقرر ساخته است؛ هدف والايى كه بخشى از انسانها با بهرهورى شايسته از آزادى و اختيار آگاهانه به سويش پر مىكشند و پيش مىروند و بخش ديگرى با سوء استفاده از اصل حرّيت بدان پشت كرده و راه نگونبختى و انحطاط را برمىگزينند.(7)
وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُوااللَّهَ وَ اجْتَنِبُواالطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُم منْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضََّلالَةُ...(8)
و به راستى كه ما در ميان هر امتى پيامبرى را بر انگيختيم كه خداى را عبادت كنيد و از طاغوت اجتناب ورزيد پس گروهى از آنها را خداوند به دليل كسب آگاهى و حسن اختيار هدايت فرمود و گروهى ديگر به دليل عدم آگاهى به هدف و سوء اختيار خودشان گمراهى بر آنان محقق گشت، پس در زمين گردش كنيد تا سرنوشت سياه تكذيب كنندگان به حق و اصلاح ستيزان را بنگريد.
آرى، قرآن بيهودگى و بى هدفى در آفرينش انسان را پندارى پوچ و بىاساس اعلام مىدارد و مىفرمايد:
افحسبتم اَنّما خلقناكم عبثاً(9)
آيا پنداشتيد كه شما انسانها را بيهوده و به بازى آفريدهايم؟...
پس والاست خدا، فرمانرواى برحق كه چنين چيزى در مورد او بپنداريد.
آن گاه در مورد هدفدارى آفرينش انسان مىفرمايد:
الذى خلق الموت و الحيوة ليبلوكم ايكم احسن عملا(10)
...آن خدايى كه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامين شما نيكوكارتريد.
و مىفرمايد:
الله الذى خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن ... لتعلموا ان الله على كل شيىءقدير...(11)
خداى يكتا همان كسى است كه هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين را آفريد، فرمان او در كران تا كران آنها فرود مىآيد، تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست، و راستى كه دانش او بر هر چيزى احاطه دارد و هر چيزى را در برگرفته است.
و نيز مىافزايد:
و لو شاء ربك لجعل الناس امة وآحدة و يزالون مختلفين الا ما رحم ربك و لذلك خلقهم...(12)
و اگر پروردگارت مىخواست، بى گمان همه مردم را امتى واحد قرار مىداد، در حالى كه هماره در اختلافاند، مگر كسانى كه پروردگار تو به آنان رحمت آورد و براى همين آنان را آفريده است.
و مىفرمايد:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ
و من پريان و آدميان را جز براى اين كه مرا بپرستند، نيافريدم.(13)
به گونهاى كه مىنگريم در اين آيات قرآن شريف هم پوچى و بى هدفى و بيهودگى در آفرينش انسان را سخت نفى مىكند و هم به هدفدارى و هدفمندى خلقت او انگشت مىگذارد و روشنگرى مىكند كه هدف از آفرينش انسان آزمون و امتحان و ساخته شدن و شكوفا گرديدن استعدادها و توانمندىهاى دنياى وجود او در دانشگاه زندگى است.
هدف از آفرينش او، شناخت عميق و دقيق علم خدا و قدرت او در آفرينش آسمانها و زمين است و آگاهى و توانايى او در تدبير و گردانندگى امور و شئون هستى است.
هدف از آفرينش انسان اين است كه به مهر و رحمت خدا نايل آيد و به دوستى او مفتخر گردد.
هدف از آفرينش انسان اين است كه او را بشناسد و دوست بدارد و بپرستد و رنگ او گيرد.
با اين بيان در نگرش قرآننه تنها آفرينش انسان هدفدار است و نه تنها پوچى و پوكى و بى هدفى مردود است كه فلسفه آفرينش انسان نيز روشن است و آن عبارت است از پرستش آگاهانه و خالصانه خدا.
و موضوع «دانش و آگاهى انسان» يا «آزمون او» هدفهاى مقدماتى هستند كه نردبان رسيدن به اوج خداپرستى مىباشند و آن گاه رسيدن به مهر و رحمت خدا نيز ثمره و ميوه شيرين اين پرستش آگاهانه و خالصانه است.
از ديدگاه روايت
در انبوه روايات رسيده از پيامبر و امامان راستين نيز پندار بى هدفى و پوچى در آفرينش انسان مردود اعلام شده و هدفدارى و هدفمندى خلقت او به روشنى به تابلو رفته است.
سومين امام نور حضرت حسين در اين مورد فرمود:
ان الله عزوجلّ ما خلق العباد الاّ ليعرفوه، و اذا عرفوه عبدوه، و اذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه.(14)
خداى بزرگ بندگان را تنها براى اين كه او را بشناسند آفريده است، چرا كه هنگامى كه او را بشناسند، به عبادت و پرستش او كمر همت خواهند بست و هنگامى كه او را بپرستند، از پرستش غير او بى نياز مىگردند و به نعمت آزادى بال مى گشايند.
پيامبرگرامى در اين مورد فرمود:
اعملوا فكل ميسر لما خلق له.
تا در توان داريد كارهاى شايسته انجام دهيد و تلاش كنيد، چرا كه انسانها براى هدفى كه پديد آمدهاند آمادگى دارند.(15)
از حضرت كاظم در مورد اين روايت پيامبر پرسيدند كه فرمود:
ان الله خلق الجن و الأنس ليعبدوه، و لم يخلقهم ليعصوه، و ذلك قوله عزّوجل: و ما خلقت الجن و الأنس الا ليعبدون فيسر كلا لما خلق له، فويل لمن استحب العمى على الهدى.
خداى فرزانه جنيان و آدميان را بر اين هدف آفريده است كه او را بپرستند و او را اطاعت كنند، و هرگز آنان را نيافريده است كه او را نافرمانى نمايند و اين همان جان آيه شريفه است كه مىفرمايد: و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون.
و چون آنان را براى پرستش و اطاعت از حق آفريده است براى رسيدن به هدف راه را بر ايشان آسان ساخته است، از اين رو واى بر آن كسانى كه بى هدفى و پوچى را بر هدفدارى و هدايت پذيرى برگزينند.
بدين سان روشنگرى مىكند كه:
1 - آفرينش انسان پوچ وبيهوده و بدون هدف نيست.
2 - هدف از آفرينش انسان رشد و اوج و شكوفايى و پركشيدن به سوى قرب خداست.
3 - و اين كار در پرتو بندگى و پرستش خالصانه و آگاهانه او ممكن است.
4 - و ذات پاك او اين راه را نيز براى كسى كه در انديشه خود باشد و بخواهد انسانى زندگى كند آسان ساخته است.
5 - و سرانجام اين كه كسانى كه به هدف آفرينش نينديشند و نرسند به تيره بختىها و آفتها و پوچىها و حقارتها و اسارتها گرفتار خواهند شد.
با اين بيان در جهان بينى قرآن و روايت مجموعه نظام آفرينش هدفمند و هدفدار است.
وَالْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ
48 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :47
وَمِن کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ
49 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :47
فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُم مِّنْهُ نَذِیرٌ مُّبِینٌ
50 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :47
وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّی لَکُم مِّنْهُ نَذِیرٌ مُّبِینٌ
51 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :47
صفحه : 522
بزرگتر
کوچکتر
بدون ترجمه
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
تصویر
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
31 - 31 - [ابراهيم] گفت: هان اى فرستادگان [خدا]! اينك هدف شما چيست؟ 31 - گفتند: [واقعيت اين است كه] ما به سوى گروهى جنايتكار فرستاده شدهايم، 33 - تا سنگهايى از گل رُس بر سر آنان فرو فرستيم، 32 - [سنگهايى] كه نزد پروردگار تو براى گزافكاران نشانهگزارى شده است 35 - پس هر كس از ايمانآوردگان در آن [شهرها] بود بيرون برديم؛ 36 - امّا در آن جا جز يك خانه، از فرمانبرداران [خدا] نيافتيم؛ 37 - و در آنجا براى كسانى كه از عذاب دردناك [خدا] مىهراسند نشانهاى [عبرتانگيز و عبرتآموز] بر جاى نهاديم. نگرشى بر واژهها خطب: اين واژه به مفهوم كار بسيار مهم و سرنوشتساز آمده است. و واژه «خطبه» نيز كه به مفهوم سخنى رسا و مهم براى اثبات يا استوار ساختن مطلبى، با نام و ياد باعظمت خدا و ستايش او آغاز مىگردد، از همين ريشه است؛ و «خطاب» و خطبه چيزى فراتر از رساندن پيام است. مُسومة: به چيزى كه نشانهگذارى شده است، گفته مىشود. مسرفين: گزافكاران و كسانى كه در قانونشكنى و گناه زيادهروى كردهاند. مجرم: اين واژه از ريشه «جرم» كه در اصل به مفهوم «قطع كردن» است آمده، و «مجرم» به معناى قطع كننده واجب به وسيله باطل و يا برنده رشته ايمان به وسيله كفر و شرك و بيداد است كه به او جنايتكار گفته مىشود. وجدان: به مفهوم يافتن - پس از كاوش و جستجو - آمده است. تفسير سرگذشت عبرتانگيز گزافكاران و مجرمان در آيات پيش سخن از آمدن مهمانان ابراهيم و پذيرايى آن حضرت از آنان بود، اينك در ادامه همان نشست و گفت و گو مىافزايد: قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ ابراهيم پس از اين كه دريافت آنان نه انسان كه فرشتگان بارگاه خدا هستند، رو به آنان كرد كه: هان اى فرستادگان خدا اينك كار مهم شما و هدفتان چيست؟ به بيان ديگر آن حضرت دريافت كه آنان براى مهمانى نيامدهاند، بلكه براى كارى خطير گسيل شدهاند؛ از اين رو پرسيد پس كار مورد نظرتان كدام است؟ اينجا بود كه مهمانان از مأموريت خطير خويش به او خبر دادند: قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ آنان گفتند: حقيقت اين است كه ما به سوى مردمى گناهكار و مجرم گسيل شدهايم؛ مردمى كه فرمان خدا را نافرمانى مىكنند و مقررات او را مىشكنند و نعمتهايش را ناسپاسى مىنمايند و با برداشتن اين گامهاى زشت و ظالمانه به سوى انحطاط و نابودى، در خور كيفر كردارشان و عذاب خدا مىگردند. آن گاه در ادامه گفتارشان افزودند: لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ ما آمدهايم تا بارانى از «گل رُس» يا سنگ و گِل را بر سر آنان فرو بباريم و به كيفر كردارشان نابودشان سازيم. سپس افزودند: مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ آرى، ما گسيل شدهايم تا آنان را به وسيله اين سنگهايى كه از سوى پروردگارت نشانهگذارى شدهاند و براى مردم گزافهكار و گناهپيشه و قانونشكن است، در هم كوبيم و نابود سازيم. واژه «مسرفين» به مفهوم گزافكاران و كسانى كه در گناه و نافرمانى خدا و شكستن مرزهاى مقررات او زيادهروى نموده و از اندازه مىگذرانند، آمده است. به باور برخى از مفسران، اين سنگها براى كسانى از قوم لوط كه آنجا نبودند، فرستاده مىشد كسانى كه آنجا بودند، شهر و روستا و سقف و ديوارها بر سرشان ويران مىگرديد و به كيفر زشتىهايشان مىرسيدند. در ترسيم ادامه داستان، قرآن شريف پيام حق را بازمىگويد كه: فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ پس هر كس از ايمانآوردگان و مردمى كه رعايت مقررات خدا مىكردند و انسانى زندگى مىنمودند و از تباهىها و زشتكارىهاى آن جامعه تبهكار و بيدادپيشه بيزارى جسته بودند، همه را پيش از آمدن عذاب از شهر و ديار جامعه ستمكار لوط بيرون برديم و نجات داديم. لازم به يادآورى است كه داستان نجات ايمان آوردگان و شايستهكرداران اين قوم در سوره هود نيز به بيانى ديگر آمده است كه مىفرمايد: قالوا يا لوط... فاسر باهلك بقطع من الليل...(1) فرشتگان گفتند: هان اى لوط! ما فرستادگان پروردگار تو هستيم. آنان هرگز به تو دست نخواهند يافت، پس با گذشت پاسى از شب خانوادهات را از اين جا حركت ده... و مىافزايد: فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ امّا در همه آن شهرها و روستاها جز يك خاندان باايمان و شايستهكردار و عدالت خواه نيافتيم. اين خاندان اسلامگرا و باايمان، خاندان لوط، آن پيامبر ضد تباهى و بيداد و فرزندانش بودند. در آيه مورد بحث، قرآن لوط را با دو وصف ايمان و اسلام وصف مىكند، چرا كه هيچ انسانى باايمان نيست، جز اين كه فرمانبردار مقررات خدا نيز هست، و اسلام همان فرمانبردارى از خدا و مقررات عادلانه و رشدبخش اوست. به بيان ديگر «ايمان» به مفهوم گواهى زبانى و قلبى و عملى دعوت و پيام پيامبر است،(2) و اسلام عبارت است از پذيرش راستين آن چه خدا واجب و يا حرام كرده و انسان را به رعايت آنها مسئول ساخته است. و در آخرين آيه مورد بحث مىفرمايد: وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ و ما در شهر و ديار «لوط» نشانهاى روشن و آشكار براى كسانى كه از كيفر گناه و زشتى و عذاب خوردكننده براى ستمكاران مىترسند، بر جاى نهاديم؛ چرا كه آنان با نگرش بر ويرانههاى شهرها و روستاها - اگر خرد خويش را به كار اندازند - درمىيابند كه خدا چگونه آن جامعه تبهكار را نابود ساخته است؛ از اين رو از زشتكارى و بيداد مىترسند و خود را از عذاب او در امان نمىيابند. واژه «ترك» به مفهوم وانهادن آمده، كه در اصل در برابر انجام كار است و به نظر مىرسد در اينجا با اقدام به عمل، كه همان قدرت بر انجام كار باشد، ناسازگار است. با اين بيان در كارهاى خدا «ترك» به اين مفهوم وارد نيست، چرا كه ذات پاك و تواناى او بر انجام هر كارى كه بخواهد تواناست؛ از اين رو در اينجا منظور اين است كه: ما در اين سرزمين نشانه و عبرتى بر جاى نهاديم. و نيز همين گونه است كه در آيه ديگرى مىفرمايد: و تركهم فى ظلمات لايبصرون(3)... و در ميان تيرگىها و تاريكىهايى - كه نمىبينند - آنان را رها ساختيم. پارهاى از مفسران بر آنند كه: عذاب قوم لوط به وسيله زير و رو شدن شهر و ديار آنان بوده است، چرا كه از جاكنده شدن شهرها جز از آفريدگار تواناى هستى از كسى ساخته نيست.
32 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :31
33 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :31
34 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :31
35 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :31
36 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :31
37 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :31
38 - 38 - و در [سرگذشت] موسى [نيز براى خردمندان نشانهاى است]، آن گاه كه او را به دليلى روشن [و روشنگر] به سوى فرعون فرستاديم. 39 - پس [فرعون] با [همه] نيروى خود روى برتافت و گفت: [اين مرد، ]افسونگر يا ديوانه است! 40 - پس او و سپاهيانش را گرفتيم و آنان را به دريا افكنديم، در حالى كه او [در خور سرزنش، و در آخرين لحظه ها]نكوهشگر [خويشتن] بود. 41 - و در [داستان] عاديان آن گاه كه آن باد بىثمر [و نابودكننده ]را بر آنان فرستاديم [نيز براى خردمندان درس عبرتى است]؛ 42 - [بادى كه] به هر چه مىوزيد آن را بسان [خاكستر] استخوان پوسيده بر جاى مىنهاد. 43 - و در [سرنوشت] ثموديان [نيز] آن گاه كه به آنان گفته شد: تا مدتى [كوتاه از زندگى و امكانات آن] بهرهور گرديد نشانهاى است؛ 44 - امّا آنان از فرمان پروردگارشان سر باز زدند، آن گاه در حالى كه مىنگريستند، صاعقه[اى مرگبار] آنان را فرا گرفت. 45 - پس نه توانستند به پاى خيزند [و بگريزند] و نه [از خويشتن ]دفاع نمايند. 46 - و جامعه نوح را [نيز] پيشتر [از جامعههاى سركش و بيدادپيشه ديگر نابود ساختيم]؛ چرا كه آنان مردمى نافرمان [و حقستيز ]بودند. نگرشى بر واژهها ركن: اين واژه در اصل به مفهوم پايه و ستون يا تكيهگاهى است، كه مىتوان بر آن تكيه كرد؛ و از «ركن»، «يركن»، بسان «نصر»، «ينصر» مىباشد. مليم: به كسى كه بر اثر دست يازيدن به كارى زشت و ظالمانه سرزنش مىگردد، گفته مىشود. همين گونه «ملوم» به مفهوم كسى است كه سرزنش شده است... عتوا: از ماده «عتو» به مفهوم سر بر تافتن و سر باز زدن از قانونگرايى و فرمانبردارى از حق و عدالت آمده است، و با واژههاى «تجبر» و «تكبر» هممعنا مىباشد. ريح: به مفهوم باد آمده است و جمع آن «ارواح» و «رياح» مىباشد. و جمله «راح الرجل الى منزله» از اين ريشه آمده، و منظور اين است كه: آن مرد بسان باد به خانه خويش رفت. رميم: از ريشه «رمة» در اصل به مفهوم استخوان پوسيده و پودر شده آمده است، و نيز به مفهوم چيزى است كه مغز آن به دليل از هم پاشيدگى تباه شده باشد. امّا «رمم، يرمم» و ترميم به مفهوم اصلاح بخشى از پديده با بخشى ديگر آمده است. تفسير عبرتآموزى از سرگذشت جامعههاى پيشين پس از ترسيم فرازهايى از سرگذشت ابراهيم و نيز كيفر عبرتانگيز جامعه تبهكار و سركش لوط، اينك در ترسيم فرازهايى از داستان موسى، آن پرچمدار آزادى و نجات مىفرمايد: وَ فِي مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ و در سرگذشت موسى و دعوت توحيدى و آزاديخواهانه و اصلاحطلبانه او نيز - آن هنگام كه او را با دليلى روشن و روشنگر به سوى فرعون گسيل داشتيم - نشانهاى آشكار و درسهايى عبرتانگيز و عبرتآموز است. منظور از دليل آشكار در آيه، عبارت از عصاى شگفتانگيز اوست. آن گاه مىفرمايد: فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ امّا فرعون در برابر دعوت نجاتبخش موسى و دليل روشن و معجزه روشنگر او، نه تنها سر فرود نياورد و حق را نپذيرفت، بلكه با تكيه بر سپاهيان مسخ شده و جان بر كف و دار و دسته تبهكارش از موسى روى برتافت و به حقناپذيرى و اصلاح ستيزى اصرار ورزيد. در آيه شريفه سپاه فرعون و دار و دسته او به ستون ساختمانى تشبيه شده است كه فرعون در كارش بر آنان تكيه كرده و از حق روى برتافت؛ امّا به نظر مىرسد كه «با» در «بركنه» براى «تعديه» باشد كه در آن صورت منظور اين است كه: فرعون، هم خودش از حق و عدالت روى برتافت، و هم اركان حكومت انحصارى و استبدادى خويش را به انحراف و تباهى كشيد. وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ و افزون بر سر تافتن در برابر حق گفت: موسى مردى افسونگر و يا ديوانه است. اين بيان نشانگر نادانى ديكتاتور خودكامه عصر موسى است كه آن حضرت را در يك زمان به عنوان جادوگر و ديوانه مارك مىزند؛ چرا كه جادوگر به كسى گفته مىشود كه تدبيرگر و سامانبخش نقشهها و نيرنگهاى ظريف و زيركانه است و اين وصف چگونه با ديوانگى مىسازد؟ مگر نه اين است كه جنون، وصف كسى است كه عقل او آشفته شده و بدون حساب و ميزان سخن مىگويد و عمل مىكند؟ با اين بيان چگونه ممكن است كسى را هم افسونگر خواند و هم در همان حال جنون زده و ديوانهاش ناميد؟ در سومين آيه مورد بحث قرآن در اشاره به سرنوشت سياه آن استبدادپيشه خودخواه و سپاهيانش مىفرمايد: فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِ پس ما هم او و سپاهيانش را به كيفر خودكامگى و بيدادشان زير تازيانه كيفر گرفتيم، و همه را به دريا افكنديم؛ درست بسان چيزى كه در خشكى افكنده شود. وَ هُوَ مُلِيمٌ و اين در حالى بود كه او با كفرانگرى و حقستيزى و سركشى و انكارى كه داشت، سخت در خور نكوهش بود. جامعه سركش «عاد» پس از ترسيم فرازهايى از سرگذشت درسآموز و عبرتانگيز موسى و فرعون و فرعونيان اصلاح ناپذير، اينك در ترسيم سرگذشت جامعه و مردم حقستير ديگرى مىفرمايد: وَ فِي عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ و در داستان عاديان، آن گاه كه تندباد و توفانى نازا و بدون باران بر آنان فرستاديم، نشانه و درس عبرتى است. آغاز آيه «و فى عاد»، به آغاز آيه 38 پيوند مىخورد. منظور از «باد نازا» آن بادى است كه خيرى به همراه ندارد؛ بادى كه نه ابرى را بارور مىسازد و نه گل و گياه و درختى را. نه براى خرمن و كشاورزى مفيد است و نه براى حيوانى سودبخش. اين باد همانند زن نازايى است كه فرزندى به دنيا نمىآورد، چرا كه اين باد براى عذاب و كيفر آمده است، نه براى سودرسانى. و در وصف اين تندباد مرگبار مىفرمايد: ما تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلاَّ جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ اين تندباد به گونهاى بود كه بر هر چيزى مىگذشت، آن را بسان گياهان خشك و در هم كوبيده، يا همچون استخوانهاى پوسيده و ساييده شده بر جاى مىنهاد. در مورد اين آيه، واژه «رميم» را به دو صورت تفسير كردهاند: 1 - به باور برخى منظور از اين واژه و آيه اين است كه: آن تندباد نازا بر هر چيزى مىگذشت، آن را به صورت گياهان ساييده شده و به صورت گرد و خاك بر جاى مىنهاد. 2 - امّا از ديدگاه برخى همه چيز را بسان گرد استخوانهاى پوسيده و ساييده شده بر جاى مىنهاد.(4) و در اشاره به سرنوشت دردناك جامعه سركش و بيدادپيشه ديگرى مىافزايد: وَ فِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ و در كيفر و نابودى جامعه ثمود نيز آن گاه كه به آنان گفته شد: تا مدتى كوتاه از امكانات زندگى و نعمتهاى گوناگون بهرهور گرديد، نشانه و درس عبرتى است. آنان هنگامى كه در ادامه حقستيزى و سركشى خويش «ناقه صالح» را پى كردند، آن پيامبر بزرگ خدا به آنان هشدار داد كه: سه روز ديگر فرصت دارند تا از نعمتهاى خدا و آب چشمه شهرشان بنوشند. در ترسيم ادامه داستان مىافزايد: فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ امّا آنان به جاى بيدارى وجدان و تصميم خردمندانه براى حقپذيرى و بازگشت به سوى حق و به جاى توبه و جبران زشتىها و سركشىها، همچنان از فرمان خدا سر باز زدند و به تكبرورزى و گردنكشى و حقستيزى اصرار ورزيدند. فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ و آن گاه بود كه در حالى كه مىنگريستند، صاعقهاى مرگبار آنان را فرا گرفت. به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: پس از سه روز مرگ گريبان آنان را گرفت. امّا به باور «مقاتل» و آن گاه در حالى كه نظاره مىكردند و كارى از آنان ساخته نبود، صاعقهاى مرگبار و عذابى دردناك گريبانشان را گرفت و آنان را نابود ساخت. و در آخرين آيه مورد بحث در مورد آنان مىافزايد: فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ آنان با رسيدن آن عذاب نابودكننده به گونهاى نقش بر زمين شدند كه ديگر، نه توانستند برخيزند و نه، ديگرى را به يارى بخوانند. به باور برخى منظور اين است كه: و نه كسى توانست آن عذاب مرگبار را از آنان برطرف نمايد. و به باور برخى ديگر منظور اين است كه: آنان با رسيدن عذاب خدا به گونهاى نقش بر زمين شدند كه نه توانستند به پا خيزند و نه كبر و غرور به آنان اجازه مىداد تا از كسى يارى بطلبند و بخواهند تا عذاب را از آنان دور سازد. و در آخرين آيه مورد بحث در مورد جامعه و قوم نوح مىفرمايد: وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ و جامعه و قوم نوح را نيز پيش از جامعههاى سركش و حقستيز لوط، فرعون، عاد، و ثمود نابود كرديم؛ چرا كه آنان مردمى بودند كه از فرمانبردارى خدا و رعايت مقررات او بيرون رفته و نافرمان و حقناپذير بودند. آرى، آنان به كيفر كارهاى زشت و ظالمانه خويش و پايمال ساختن حقوق و حرمت انسانها در خور عذاب شدند.
39 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :38
40 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :38
41 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :38
42 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :38
43 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :38
44 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :38
45 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :38
46 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :38
47 - 47 - و آسمان را با توانى [بىكران] برافراشتيم، و بىترديد ما گسترشدهنده [آن] هستيم. 48 - و زمين را گسترش بخشيديم و چه نيكو گسترانندهايم! 49 - و از هر چيزى جفت آفريديم؛ باشد كه شما پند پذيريد. 50 - پس [از آفت سركشى و خودكامگى] به سوى خدا بگريزيد؛ كه من از سوى او براى شما بيمدهندهاى روشنگرم. 51 - و با خدا[ى يكتا] خدايى ديگر قرار ندهيد؛ كه من از سوى او براى شما بيمدهندهاى روشنگرم. 52 - بدينسان هيچ پيامآورى [از سوى خدا] به سوى كسانى كه پيش از اينان بودند نيامد، جز اينكه گفتند: [او] افسونگر يا ديوانهاى است [كه به سوى ما آمده است]! 53 - آيا [آنان] يكديگر را [به اين سخن زشت و ظالمانه] سفارش مىكردند؟! [نه،] بلكه آنان مردمى [خودكامه و] سركش بودند. 54 - بنابراين [تو اى پيامبر] از آنان روى بگردان كه تو هرگز در خور سرزنش نيستى. 55 - و [همه آنان را] اندرز ده؛ چرا كه اندرز [و خيرخواهى ]ايمانآوردگان را سود مىبخشد. 56 - و من پريان و آدميان را - جز براى اينكه مرا بپرستند - نيافريدم. 57 - من از آنان هيچ گونه [رزق و] روزيى نمىخواهم؛ و نمىخواهم كه به من خوراك دهند. 58 - به يقين خداست كه روزىبخش و نيرومند و استوار است. 59 - پس آنان كه ستم نمودند، بهرهاى [دردناك از عذاب و كيفر ]خواهند داشت، [درست] همچون بهره ياران [و هممسلكان ]خويش؛ بنابراين در خواستن عذاب از من شتاب نورزيد. 60 - پس واى بر كسانى كه كفر ورزيدند از آن روزشان كه به آن وعده داده مىشوند. نگرشى بر واژهها ايد: اين واژه به مفهوم قدرت و توانمندى آمده است. ايساع: به معناى فزون بخشيدن و گسترش دادن در جهتهاى مختلف آمده است. ماهد: از ريشه «مهد» به مفهوم گاهواره يا هر چيز و هر جايى كه براى استراحت آماده مىشود مىباشد و «ماهد» به معناى آمادهكننده و فراهمآورنده آن آمده است. تواصى: به مفهوم سفارش نمودن كار و يا چيزى به يكديگر آمده، و وصيت به معناى دستور دادن به انجام كارهاى شايسته و بااهميت، يا هشدار از كارهاى ناپسند است. ذنوب: اين واژه در اصل به مفهوم «دلو» پر از آب آمده است، كه هم در مذكر به كار مىرود و هم مؤنث؛ امّا در آيه شريفهمنظور بهره و سهم ستمكاران از عذاب و كيفر مىباشد. تفسير گسترشبخش آسمانها و زمين در اين آيات، قرآن شريف به آفرينش آسمانها و گسترش هماره آنها، زمين و گسترش بخشيدن به آن، و نيز آفرينش ديگر پديدهها مىپردازد و از اين راه خردمندان و خردورزان را به يكتايى و قدرت بىكران پديدآورنده هستى توجه داده و از شرك و بيداد و آفتهاى زيانبار آن هشدار مىدهد. نخست مىفرمايد: وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ و ما آسمان را با قدرت و توانايى بىكران خود برافراشتيم. به باور گروهى از جمله «ابن عباس» در آيه تقديرى است اين گونه: «و بنينا السّماء بنيناها بقوة» ما آسمان را آفريديم و آن را با نظامى خوب بر پا داشتيم. وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ و هماره آن را گسترش مىبخشيم، چرا كه ما گسترشدهنده آن هستيم.(5) به باور پارهاى از مفسران پيشين منظور اين است كه: ما قدرت داريم كه به وسيله فرو فرستادن باران از آسمان رزق و روزى مردم را بيش از اين توسعه بخشيم. امّا به باور پارهاى ديگر منظور اين است كه: ما از همه پديدهها و موجوداتى كه آنها را پديدآورديم، بىنيازيم. با اين بيان آيه شريفه به قدرت بىكران آفريدگار هستى و نياز همه پديدهها به آن بىنياز توجّه مىدهد؛ چرا كه در اين ديدگاه واژه «موسع» نه گسترشدهنده، كه به مفهوم توانمند و صاحب قدرت در انجام كار، تفسير شده است. آن گاه در توجه دادن صاحبان خرد و انديشه به آفرينش زمين و شگفتىهاى آن مىفرمايد: وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها و ما زمين را گسترديم. به باور مفسران در آيه تقديرى است، بدين گونه: «فرشنا الأرض فرشناها» و ما زمين را آن گونه كه بايد گسترش بخشيديم. فَنِعْمَ الْماهِدُونَ و چه نيكو گسترانندهايم! به باور مفسران منظور اين است كه: ما زمين را براى منافع و مصالح مردم گسترش بخشيدم، نه به خاطر جلب منافع يا دور ساختن زيان و ضرر از خود. پس از اشارهاى روشنگر به آفرينش آسمانها و زمين، در توجّه دادن به آفرينش گلها و گياهان و رويانيدن آنها از دل زمين مىفرمايد: وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ و ما از هر چيزى جفت و دو گونه آفريديم. به باور «حسن» و «مجاهد» منظور اين است كه: و ما از هر چيزى دو نوع آفريديم؛ بسان شب و روز، آسمان و زمين، خورشيد و ماه، پريان و آدميان، خشكى و دريا، نور و ظلمت و... امّا به باور «ابن زيد» منظور اين است كه: و از هر چيزى نر و ماده آفريديم تا جفت باشند. لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ باشد كه شما اندرز گيريد و بدانيد كه پديدآورنده همه اين جفتها، خداى يكتا و بىهمتايى است كه نه براى او نظيرى است و نه مانندى. يكتاگرايى و يكتاپرستى پس از توجّه دادن به آفرينش آسمانها و زمين و قدرت بىكران گسترشبخش آنها، اينك مىفرمايد: فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ پس با يكتاگرايى و پرستش خالصانه خدا از عذاب او به سوى مهر و رحمت بى كرانش بگريزيد و پاداش او را بجوييد. به باور برخى منظور اين است كه: با رهانمودن آنچه شما را سرگرم ساخته و از فرمانبردارى خدا و انجام دستورات او باز مىدارد، به سوى مهر و پاداش خدا بشتابيد. از حضرت صادق آوردهاند كه به انجام طواف و حج برويد، چرا كه اين نوعى گريز از عذاب خدا به سوى پاداش و مهر اوست. إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ چرا كه من از سوى خدا براى شما بيمدهندهاى روشنگرم. به بيان ديگر منظور اين است كه: بىگمان من از جانب خدا براى شما از عذاب و كيفر او هشدار مىدهم و بدين وسيله رسالت خويش را به شما ابلاغ و پيام حق را باز مىگويم. و از شرك و انحراف هشدار مىدهد كه: وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ و با خداى يكتا خدايى ديگر نگيريد و نپرستيد و بتها مسازيد و پيكرهها را براى پرستش متراشيد؛ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ چرا كه من از سوى او براى شما بيمدهندهاى روشنگرم. دليل تكرار فراز آخر آيه پيش در آيه مورد بحث، اين است كه اگر چه به ظاهر تكرار به نظر مىرسد، امّا در حقيقت تكرار نيست، و هر فراز براى اثبات و تأكيد مطلبى جداگانه آمده است؛ چرا كه تقدير آيه مورد بحث اين است كه: «انّى لكم منه نذير فى الأمتناع من جعل اله آخر معه.» من از سوى خدا به شما هشدار مىدهم كه خدايى ديگر با او قرار ندهيد و از توحيدگرايى و يكتاپرستى انحراف نجوييد. با اين بيان تقدير آيه پيش اين است كه: «انى لكم منه نذير فى ترك الفرار اليه بطاعته» من از سوى خدا به شما هشدار مىدهم كه مباد با وانهادن فرمانبردارى او به سوى پاداش و مهرش نشتابيد. بنا بر اين تكرار اين جمله در آخر هر دو آيه، بسان اين است كه گفته شود: آيا تو را واگذارم تا به خداى يكتا كفرورزى؟ آيا تو را واگذارم كه خود را به خشم و كيفر خدا بسپارى؟ واژه «نذير» در مورد كسى به كار مىرود كه پيامى هشداردهنده بياورد، و اين مفهوم ايجاب مىكند كه به شكل صيغه مبالغه بيايد. واژه «منذر»، وصف هشداردهنده است، و واژه «مبين» به مفهوم كسى است كه حق را از باطل جدا مىسازد. در ادامه آيات در اشاره به حقناپذيرى و شگردهاى ظالمانه مخالفان وحى و رسالت مىفرمايد: كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ بدين سان پيامآورى از سوى خدا به سوى كسانى كه پيش از اينان بودند، نيامد؛ جز اين كه گفتند: او افسونگر و يا ديوانه است! آيه مورد بحث به منظور آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر گرامى و مردم باايمان در برابر كفرگرايان و بيدادپيشگان مكه و قريش است كه به جاى ايمان به خدا و پذيرش وحى و رسالت، به مخالفت با آن برخاسته و در اين راه گاه به صورت ناجوانمردانهاى پيامبر را افسونگر و ساحر مىخواندند تا مردم را از شنيدن آيات انسانساز او دور سازند و گاه به آن حضرت نسبت جنون و ديوانگى مىدادند! آرى، در برابر اين بدانديشىها و حقناپذيرىها بود كه خدا به پيامبرش دلدارى داد و فرمود: هان اى پيامبر، اين تهمتها و بافتههاى محافظهكاران و شركگرايان مكه در برابر دعوت آسمانى و عدالت خواهانه تو چيز تازهاى نيست، چرا كه در گذر زمان همه جريانهاى ارتجاعى به همه پيامبران ما، كه در انديشه تحول مطلوب در جامعههابودند، اين نسبتهاى ناروا را دادند، امّا آنان دعوت توحيدى خويش را پى گرفتند و پيام ما را به مردم رساندند. آن گاه مىافزايد: أَ تَواصَوْا بِهِ آيا اين كفرگرايان و حقناپذيران اين شگرد ظالمانه را به يكديگر سفارش مىكردند؟ اين پرسش به منظور سرزنش و نكوهش آمده و منظور اين است كه: آيا نخستين اين گروهها يا جامعههاى سركش به آخرين آنها سفارش مىكردند كه پيامبران را دروغگو انگارند و اين ماركها و نسبتهاى ناروا را به آن مردان تاريخساز بزنند و بدهند؟ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ نه، اين گونه نيست، آنان يكديگر را به اين شرارتها سفارش نكرده بودند، بلكه مردمى طغيانگر و حقناپذير و قانونشكن بودند و بر اثر مستى نعمتهايى كه خدا به آنان ارزانى داشت و گشايشى كه بر ايشان پيش آورد، راه كفرانگرى و ناسپاسى پيش گرفته و وحى و رسالت را تكذيب نمودند. سپس مىفرمايد: فَتَوَلَّ عَنْهُمْ بنابراين تو اى پيامبر گرامى از اين گروه سركش و بيدادپيشه روى گردان و با رسانيدن پيام خداى خويشتن، آنان را به حقگرايى راه نما و از گناه و زشتى و كفرگرايى هشدار ده. فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ و يقين داشته باش كه تو با اين كار، نه در خور نكوهش خواهى بود و نه سرزنش؛ چرا كه تو كفرانگرى و ناسپاسى آنان را انكار كردى و آنان را به توحيد و تقوا فرا خواندى؛ بنابراين آنان در خور نكوهش هستند كه دعوت خيرخواهانه و آسمانى و نجاتبخش تو را نشنيدند. پارهاى از مفسران آوردهاند كه: پس از فرود اين آيه، پيامبر و مردم باايمان اندوهگين شدند، چرا كه فكر مىكردند ديگر عذاب خدا بر ستمكاران فرود خواهد آمد و اين آيه آخرين آيه است؛ آرى، آنان در اين نگرانى بودند كه آيه بعد فرود آمد. و نيز پارهاى ديگر آوردهاند كه: اميرمؤمنان (ع) و برخى ديگر از ياران و دوستداران پيامبر پس از فرود اين آيه نگران بودند، چرا كه به پيامبر پيام آمده بود كه: از آنان روى گردان... اين نگرانى همچنان ادامه داشت تا اين آيه مباركه بر قلب مصفاى پيامبر فرود آمد كه: وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ هان اى پيامبر، به وسيله قرآن و آيات آن، آنان را اندرز ده كه پند و اندرز، ايمانآوردگان را سود مىبخشد. و آن گاه بود كه نگرانى آنان برطرف گرديد و احساس آرامش نمودند. پرتوى از فلسفه آفرينش انسان در ادامه آيات، قرآن شريف به ترسيم پرتوى از فلسفه آفرينش انسان پرداخته و مىفرمايد: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ و من پريان و آدميان را جز براى اينكه مرا بپرستند، نيافريدم. از ديدگاه «ربيع»، واژه «ليعبدون» به معناى «لعبادتهم اياى» آمده و منظور اين است كه: و من پريان و آدميان را جز به خاطر يكتاپرستى آنان و به خاطر رسيدن به پاداش شايسته و در خور نيافريدم. امّا از ديدگاه «مجاهد» منظور اين است كه: و من آنان را جز براى اينكه آنان را به ارزشها و كارهاى شايسته فرا خوانم و از گناه و ستم هشدار دهم و آنان مرا بپرستند، نيافريدم. «لام» در واژه «ليعبدون» براى هدف آمده و نشانگر آن است كه هدف و غرض از آفرينش پريان و آدميان اين است كه آنان در مسير پاداش شكوهبار خدا قرار گيرند، و اين پاداش تنها با پرستش آگاهانه و خالصانه او حاصل مىشود. با اين بيان مىتوان گفت كه هدف خدا از آفرينش انسان و پريان، پرستش خالصانه و آگاهانه ذات پاك و بىهمتاى اوست؛ بر اين اساس كسانى كه خدا را نشناسند، و يا او را آن گونه كه شايسته و بايسته است، نپرستند و مقرارت عادلانه و نجاتبخش او را رعايت ننمايند، از هدف آفرينش دور افتادهاند؛ امّا اين انحراف از هدف آفرينش، نه به اصل آن زيان مىرساند و نه به حكمت و فرزانگى آفريدگار فرزانه هستى. اين كار، به كار كسى مىماند كه غذايى سودبخش و حياتى را براى مردمى فراهم آورده و آنان را براى خوردن آن فرا مىخواند و آنان نيز دعوت او را مىپذيرند، امّا پارهاى از آن غذا نمىخورند. روشن است كه در اين صورت آن ميزبان و دعوتكننده، به عدم حكمت و خرد وصف نخواهد شد و هدف او درست جلوه خواهد كرد، چرا كه خوردن غذا در گرو آزادى و گزينش ميهمانان است. در آفرينش انسان و هدف آن نيز خداى فرزانه انسان را آفريد، به او قدرت مقايسه و گزينش و خرد و انديشه ارزانى داشت و در حق او مهر و لطف بسيارى نمود و همه موانع رشد و كمال را از سر راه او برداشت و به او روشنگرى فرمود كه راه رسيدن به اوج نيكبختى و سعادت و هدف آفرينش اين است؛ حال اگر گروهى با نافرمانى و بيداد از آن هدف دور افتند و خود را به تيرهروزى و نگونسارى گرفتار سازند، اين ديگر به آزادى و گزينش ناشايسته آنان مربوط است، نه آفريدگار آنان. به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: ما پريان و آدميان را - جز براى اينكه به هر صورت با اختيار و يا ناخواسته به بندگى خدا اقرار كنند - نيافريديم. و مىافزايد: ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ من هرگز از آنان نمىخواهم كه به من رزق و روزى دهند و هيچ گاه نمى خواهم كه به من خوراك بدهند. در اين آيه آفريدگار انسان روشنگرى مىكند كه: اگر آنان را براى پرستش و بندگى آفريده است، نه به خاطر آن است كه از اين راه سودى به آن بىنياز برسد؛ نه هرگز! بلكه به خاطر رشد و تكامل انسان و سود رساندن به اوست و نه آفريدگار هستى، چرا كه ذات بىهمتاى او بىنياز است و كران تا كران هستى و همه پديدهها آفريده و نيازمند او. از ديدگاه پارهاى از مفسران پيشين منظور اين است كه: من، نه از آنان مىخواهم كه هيچ يك از بندگانم را رزق و روزى دهند و نه خودشان را و نه مىخواهم كه كسى از بندگان مرا غذا دهند؛ و بدان دليل غذا را به خود نسبت داده است كه همه بندگان را خاندان خويش مىشمارد و روشن است كه هر كس عيال و خانواده كسى را غذا بدهد، چنان است كه گويى خود او را غذا داده است. و آن گاه در اشارهاى انديشاننده به روزىبخشى و قدرت بىكران خدا مىفرمايد: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ بىگمان خداست كه روزىبخش و نيرومند و استوار است. و آن قدرت وصفناپذيرى كه بندگان خويش و نيز همه آفريدهها و جانداران و جنبندگان و پديدههاى شناخته و ناشناخته را روزى مىدهد و داراى قدرت و توانايى بىكرانى است، نيازى به يارى و يارىرسان و روزىبخش ندارد؛ چرا كه كسى به اينها نياز دارد كه ناتوان باشد و ضعف و نقص و ناتوانى در ذات توانا و بىهمتاى او راه ندارد. و به ستمكاران و حقناپذيرانى كه از هدف آفرينش انحراف مىجويند، هشدار مىدهد كه: فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ پس آن كسانى كه با حقناپذيرى و گناه به خويشتن ستم روا داشتهاند، بايد بدانند كه آنان نيز همانند ياران و هممسلكان بيدادپيشه خويش و جامعههاى سركش و ستمكار پيشين، همانند جامعههاى نوح، عاد، ثمود وقوم لوط از عذاب مرگبار و رسواگر خدا بهره بزرگى خواهند داشت. فَلا يَسْتَعْجِلُونِ بنابراين شتاب نورزند وبراى فرود آمدن عذاب بر سرشان عجله نكنند، چرا كه كيفر حقستيزى و بيداد آنان نيز بر آنان خواهد رسيد و از نظر دور نخواهند بود. و در آخرين آيه مورد بحث مىفرمايد: فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ بنابراين بر آن كسانى كه كفر ورزيدند، واى از آن روز سختى كه به آنان وعده داده مىشود. و اين بيان نشانگر آن است كه عذاب آنان در روز قيامت است و نه دنيا، گرچه در اين جهان رهآورد طبيعى عملكرد زشت و ظالمانه هر كسى گريبانش را خواهد گرفت. و واژه «ويل» در فرهنگ و ادبيات عرب در مورد كسى كه نابودى و هلاكت او قطعى است، به كار مىرود. پرتوى از آيات هدفدارى و هدفمندى آفرينش انسان به نظر نمىرسد كه انسان خردمند و خردورزى گام به اين جهان شگفتآور و تفكرانگيز نهاده باشد و ديده به اين آسمان و زمين، ستارگان و ديگر پديدههاى آسمانى و زمينى و شگفتىهاى آن گشوده باشد و اندكى با خود و دنياى بهتآور و انديشاننده وجود خود آشنا شده باشد و آن گاه از اعماق جان و كران تا كران وجود خويش با اين پرسشهاى اساسى رو به رو نگرديده باشد كه: هدف از آفرينش جهان و انسان چيست؟ و پديد آورنده فرزانه هستى، در اين ميان انسان را در راستاى چه هدف حكيمانه و خردمندانهاى آفريده، و راز اين ولادتها و زندگىها و رمز اين خزانها و پژمردگىها و مرگها، پس از آن شكوفايى و شور و طراوت زندگى چيست؟ راستى آيا هدفى خردمندانه در اين كار هست؟ و آيا ما مىتوانيم به راز آفرينش انسان پى بريم و از آن آگاه گرديم يا نه؟ پوچگرايان پارهاى چنين پنداشتهاند كه: نه آفرينش جهان و پديدههاى متنوع و شگفت آنگيز آن هدفمند و هدفدار است، و نه آفرينش انسان، اين گل سرسبد اين پديدههاى رنگارنگ! و همه چيز پوچ و پوك و بىهدف و غرض پديد آمده است!! آيا به راستى اين گونه است؟ اگر به راستى فرد و جامعهاى به اين باور برسد كه در آفرينش جهان و انسان، هدف خردمندانهاى نيست، و يا نتواند به اين هدفدارى و هدفمندى منطقى و حكيمانه راه يابد، و يا به آفت حيرت و سرگردانى و پوچى و پوكى در غلطد، آيا چنين فرد و جامعه و دنيايى مىتواند به سوى زندگى هدفدار و هدفمند گام سپارد و نظام و جامعه اى قانونمند و حال و هوا و فضايى باز و توسعه يافته و دنيايى خردمندانه و هدفدار و حكيمانه و شرايطى تضمين گر حقوق و كرامت انسان را بنياد كند؟ آيا مىتواند به آرامش روان و سلامت روح و امنيت خاطر بال گشايد و از بلاى احساس پوچى و بىهدفى، كه كار انسان را به بيمارى روانى و احساس تيرهبختى و انتحار مىكشد در امان دارد؟ به راستى آيا مىتوان از چنين فرد و جامعه و حكومت و دنيايى انتظار داشت كه در يك جهان بى هدف و پوچ، و در يك راستاى بىمعنى و بيهوده و بى برنامه، از پوچىها و بيهودگىها و زشتىها و پليدىها و پلشتىها فاصله گيرد و زندگى فردى و اجتماعى و سياسى و اقتصادى و هنرى و حقوقى و قضايى و ملى و جهانى خويش را بر اساس هدفمندى و هدفدارى و دادگرى و غرض حكيمانهاى بنياد نمايد و براى خويش برنامه ريزى درستى داشته باشد؟ راستى آيا اين پندار قانع كننده است؟ و مىتواند انسان را از اين بن بست فكرى و عملى برهاند؟ به باور ما هرگز. هدفدارى آفرينش انسان از ديدگاه خرد در برابر اين پندار كه انسان را به بن بست دهشتناكى مىرساند، انديشمندان توحيدگرا و ژرف نگر، هم آفرينش جهان را(6) هدفمند مىنگرند و هم آفرينش انسان را. چرا كه چگونه ممكن است پديد آورنده حكيم و آگاهى كه قرآن و پيامبران، او را وصف مىكنند، جهان و انسان را بى هدف پديد آورد و آن گاه از او بخواهد هدفمند و حساب شده وعادلانه و با برنامه زندگى كند؟ بنابراين آفرينش انسان هدفمند است، گر چه ما آن گونه كه بايد به ا ين راز نرسيده باشيم. افزون بر اين انسان هنگامى كه به آفرينش تك تك اندامها و اعضا و دستگاههاى گوناگون دنياى پراسرار وجود خويش مىنگرد، از قلب و عروق گرفته تا مغز و اعصاب و...و تا مژهها و پلكها و خطهاى سر انگشتان و برجستگى و گودى كف پاها، در همه آنها هدفدارى و هدفمندى و فلسفهاى حكيمانه و خردمندانه و منطقى و مهمى مىيابد؛ به گونهاى كه در كران تا كران دنياى پيچيده و پر اسرار وجود خويش چيزى را بيهوده و بى هدف نمىنگرد و نمىپذيرد، و اگر به چيزى برخورد نمود كه آن را نمىشناسد و از هدف و كاركرد آن بى خبر است، براى شناخت و نقش آن، به پژوهش و مطالعه مىپردازد، چرا كه وقتى انسان همه چيز را هدفمند مىنگرد، با اين وصف چگونه مىتواند مجموعه اين دنياى شگفتانگيز را بيهوده و بى هدف بنگرد؟ راستى اين خردمندانه است؟ آيا مىتوان گفت كه هر كدام از سلولها، بافتها، اندامها، اعضا و دستگاههاى شگفتانگيز دنياى پر اسرار وجود انسان هدفمند و هدفدار است و همه آنها بر اساس حساب و نظامى حكيمانه پديد آمدهاند، اما خود انسان بى هدف آمده است و آفرينش او هدفمند نيست؟ و آيا اين سخن واين پندار به اين نمىماند كه ما بخشهاى متنوع يك مجموعه بزرگ صنعتى، ورزشى، فرهنگى، بهداشتى، و مسكونى را هدفدار بنگريم، اما كل آن را بى هدف؟ راستى آيا اين خردمندانه است؟ با اين بيان ما در پرتو خرد و انديشه از دو راه مىتوانيم به اين واقعيت برسيم كه آفرينش انسان هدفدار و هدفمند است: 1 - از راه شناخت پديد آورنده فرزانه و آگاه و داناى هستى كه جهان را هدفمند و هدفدار و بر اساس نظام و حساب و برنامه آفريده است. 2 - از راه شناخت دنياى پراسرار وجود خويش،كه هر گوشهاى از آن هدفدار است. از ديدگاه قرآن در جهان بينى قرآن مجموعه نظام آفرينش هدفدار است و سير و حركت جهان به سوى جهت معين و هدف مشخصى جريان دارد و انسان نيز كه پرتوى از روح الهى را در جان خود دارد و بر اساس اراده حكيمانه آفريدگارش به استعدادها و امكانات و توانايىهاى عظيم درونى و برونى مجهز است، جزيى از اين نظام خلقت، و هم چون كل نظام هدفدار است و به سوى جمال و كمال مطلق گام مىسپارد و در تاريخ طولانى و پر فراز و نشيب خود، هم چنان در راه وارستگىها و والايىها و وصول به عالىترين مرحله كمال ممكن كه برايش مقرر شده است به پيش مىتازد. مبارزه بىوقفه انسان با جهل و فقر و بيمارى و مرگ، و علاقه وصفناپذيرش به دانايى و توانايى و جاودانگى و گريز او از نقصان و عشق فطريش به اعتلاء و اقتدار، تنفر انسان از عجز و ضعف و وآماندگى و تمايلش به عزّت و شكوه و توانمندى، نبرد دامنه دار انسان با اسارت و مظاهر استبداد و عشق سوزانش به آزادى و حرّيت، احساس بيگانگى انسان از مظاهر ناپايدار و فانى و زودگذر، و عطش او به جذب شدن و پيوستن به يك جايگاه و پايگاه خلل ناپذير و استوار، همه و همه نمودهايى از اين حركت هدفدار است هم چنان كه فاصله انسان از انزوا و تفرّق و گرايش به سوى جمع، سرخوردگى و بيگانگى انسان از ناهنجارىها، زشتىها، و پليدىهاى نهان و آشكار و رغبت عميق و سيرى ناپذيرش به سوى كمال و جمال و زيبايى مطلق نيز چنين است. آرى، همه اينها جلوهها و حقايقى هستند كه نشان دهنده حركت هدفدار و تكاملى انسان است و تجلّى دهنده همبستگى او با حركت عمومى جهان به سوى تعالى؛ همان هدفى كه آفريدگار هستى برايش مقرر ساخته است؛ هدف والايى كه بخشى از انسانها با بهرهورى شايسته از آزادى و اختيار آگاهانه به سويش پر مىكشند و پيش مىروند و بخش ديگرى با سوء استفاده از اصل حرّيت بدان پشت كرده و راه نگونبختى و انحطاط را برمىگزينند.(7) وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُوااللَّهَ وَ اجْتَنِبُواالطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُم منْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضََّلالَةُ...(8) و به راستى كه ما در ميان هر امتى پيامبرى را بر انگيختيم كه خداى را عبادت كنيد و از طاغوت اجتناب ورزيد پس گروهى از آنها را خداوند به دليل كسب آگاهى و حسن اختيار هدايت فرمود و گروهى ديگر به دليل عدم آگاهى به هدف و سوء اختيار خودشان گمراهى بر آنان محقق گشت، پس در زمين گردش كنيد تا سرنوشت سياه تكذيب كنندگان به حق و اصلاح ستيزان را بنگريد. آرى، قرآن بيهودگى و بى هدفى در آفرينش انسان را پندارى پوچ و بىاساس اعلام مىدارد و مىفرمايد: افحسبتم اَنّما خلقناكم عبثاً(9) آيا پنداشتيد كه شما انسانها را بيهوده و به بازى آفريدهايم؟... پس والاست خدا، فرمانرواى برحق كه چنين چيزى در مورد او بپنداريد. آن گاه در مورد هدفدارى آفرينش انسان مىفرمايد: الذى خلق الموت و الحيوة ليبلوكم ايكم احسن عملا(10) ...آن خدايى كه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامين شما نيكوكارتريد. و مىفرمايد: الله الذى خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن ... لتعلموا ان الله على كل شيىءقدير...(11) خداى يكتا همان كسى است كه هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين را آفريد، فرمان او در كران تا كران آنها فرود مىآيد، تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست، و راستى كه دانش او بر هر چيزى احاطه دارد و هر چيزى را در برگرفته است. و نيز مىافزايد: و لو شاء ربك لجعل الناس امة وآحدة و يزالون مختلفين الا ما رحم ربك و لذلك خلقهم...(12) و اگر پروردگارت مىخواست، بى گمان همه مردم را امتى واحد قرار مىداد، در حالى كه هماره در اختلافاند، مگر كسانى كه پروردگار تو به آنان رحمت آورد و براى همين آنان را آفريده است. و مىفرمايد: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ و من پريان و آدميان را جز براى اين كه مرا بپرستند، نيافريدم.(13) به گونهاى كه مىنگريم در اين آيات قرآن شريف هم پوچى و بى هدفى و بيهودگى در آفرينش انسان را سخت نفى مىكند و هم به هدفدارى و هدفمندى خلقت او انگشت مىگذارد و روشنگرى مىكند كه هدف از آفرينش انسان آزمون و امتحان و ساخته شدن و شكوفا گرديدن استعدادها و توانمندىهاى دنياى وجود او در دانشگاه زندگى است. هدف از آفرينش او، شناخت عميق و دقيق علم خدا و قدرت او در آفرينش آسمانها و زمين است و آگاهى و توانايى او در تدبير و گردانندگى امور و شئون هستى است. هدف از آفرينش انسان اين است كه به مهر و رحمت خدا نايل آيد و به دوستى او مفتخر گردد. هدف از آفرينش انسان اين است كه او را بشناسد و دوست بدارد و بپرستد و رنگ او گيرد. با اين بيان در نگرش قرآننه تنها آفرينش انسان هدفدار است و نه تنها پوچى و پوكى و بى هدفى مردود است كه فلسفه آفرينش انسان نيز روشن است و آن عبارت است از پرستش آگاهانه و خالصانه خدا. و موضوع «دانش و آگاهى انسان» يا «آزمون او» هدفهاى مقدماتى هستند كه نردبان رسيدن به اوج خداپرستى مىباشند و آن گاه رسيدن به مهر و رحمت خدا نيز ثمره و ميوه شيرين اين پرستش آگاهانه و خالصانه است. از ديدگاه روايت در انبوه روايات رسيده از پيامبر و امامان راستين نيز پندار بى هدفى و پوچى در آفرينش انسان مردود اعلام شده و هدفدارى و هدفمندى خلقت او به روشنى به تابلو رفته است. سومين امام نور حضرت حسين در اين مورد فرمود: ان الله عزوجلّ ما خلق العباد الاّ ليعرفوه، و اذا عرفوه عبدوه، و اذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه.(14) خداى بزرگ بندگان را تنها براى اين كه او را بشناسند آفريده است، چرا كه هنگامى كه او را بشناسند، به عبادت و پرستش او كمر همت خواهند بست و هنگامى كه او را بپرستند، از پرستش غير او بى نياز مىگردند و به نعمت آزادى بال مى گشايند. پيامبرگرامى در اين مورد فرمود: اعملوا فكل ميسر لما خلق له. تا در توان داريد كارهاى شايسته انجام دهيد و تلاش كنيد، چرا كه انسانها براى هدفى كه پديد آمدهاند آمادگى دارند.(15) از حضرت كاظم در مورد اين روايت پيامبر پرسيدند كه فرمود: ان الله خلق الجن و الأنس ليعبدوه، و لم يخلقهم ليعصوه، و ذلك قوله عزّوجل: و ما خلقت الجن و الأنس الا ليعبدون فيسر كلا لما خلق له، فويل لمن استحب العمى على الهدى. خداى فرزانه جنيان و آدميان را بر اين هدف آفريده است كه او را بپرستند و او را اطاعت كنند، و هرگز آنان را نيافريده است كه او را نافرمانى نمايند و اين همان جان آيه شريفه است كه مىفرمايد: و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون. و چون آنان را براى پرستش و اطاعت از حق آفريده است براى رسيدن به هدف راه را بر ايشان آسان ساخته است، از اين رو واى بر آن كسانى كه بى هدفى و پوچى را بر هدفدارى و هدايت پذيرى برگزينند. بدين سان روشنگرى مىكند كه: 1 - آفرينش انسان پوچ وبيهوده و بدون هدف نيست. 2 - هدف از آفرينش انسان رشد و اوج و شكوفايى و پركشيدن به سوى قرب خداست. 3 - و اين كار در پرتو بندگى و پرستش خالصانه و آگاهانه او ممكن است. 4 - و ذات پاك او اين راه را نيز براى كسى كه در انديشه خود باشد و بخواهد انسانى زندگى كند آسان ساخته است. 5 - و سرانجام اين كه كسانى كه به هدف آفرينش نينديشند و نرسند به تيره بختىها و آفتها و پوچىها و حقارتها و اسارتها گرفتار خواهند شد. با اين بيان در جهان بينى قرآن و روايت مجموعه نظام آفرينش هدفمند و هدفدار است.
48 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :47
49 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :47
50 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :47
51 - مراجعه شود به تفسیر سوره ذاریات ، آیه :47
ترتیل استاد سعد الغامدی صفحه : 522
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 27 - حزب 53 - سوره ذاریات - صفحه 522
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا
مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر مجمع البیان
انتخاب
فهرست
جستجو
صفحه بعد
صفحه قبل
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
مراثی (نوحه) توسط حاج حسین سیب سرخی بمناسبت محرم الحرام درباره حضرت رقیه س از سایت تبیان با عنوان طفلی پژمرده حال در خرابه
سخنرانی توسط مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی از سایت عقیق با عنوان گناه اولاد آدم
مدایح (به شادی ) توسط حاج سیدمجید بنی فاطمه بمناسبت جمادی الثانی درباره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از سایت راسخون با عنوان سید مجید بنی فاطمه - فروردین 1395 - ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها - شب میلاد دلبرم باشد (مدح)
ادعیه (دعاخوانی) درباره دعاهای صحیفه سجادیه از سایت شهید آوینی با عنوان دعای چهارم/دعای درود بر پیروان پیامبران و تصدیق کنندگانشان
تلاوت توسط استاد سید متولی عبد العال از سایت آرشیو با عنوان آل عمران 30 تا 41، استودیوی رادیو قرآن
مناجات توسط حاج سید مهدی میرداماد از سایت عقیق با عنوان مناجات خوانی
اذان از سایت تبیان با عنوان نوای ملکوتی اذان/ استاد جلیل کربلایی
ترتیل توسط شیخ جمعان العصیمی درباره 105 - فیل از سایت mp3quran.net با عنوان قرآن کریم سوره فیل - حفص از عاصم
ندبه انتظار توسط حاج مهدی سلحشور بمناسبت محرم الحرام از سایت راسخون با عنوان شب 4 : روضه و مناجات با امام زمان علیه السلام
درس حوزوی توسط آیت الله العظمی مظاهری درباره دین از سایت راسخون با عنوان حکم صوری که مضمون له، ضامن و مضمون عنه را بریئ الذمه نماید
کلیپ سخنان توسط آیت الله العظمی بهجت درباره دین از سایت مرکز تنظیم و نشر آثار آیت الله العظمی بهجت ره با عنوان دعا برای نجات همه مسلمانان از بلاها
کتاب صوتی توسط حجت الاسلام و المسلمین علی ملکی از سایت پی سی دانلود با عنوان ترجمه شنیداری قرآن کریم - ویژه جوانان و نوجوانان - علی ملکی - سوره التغابن
در باره ما
|
تماس با ما
|
نظرخواهی
|
سایت جایگزین
خدمات تلفن همراه
مر
ا
جعه: 180,676,879