قرآن تبيان- جزء 28 - حزب 55 - سوره مجادله - صفحه 542


شروع جزء 28و حزب 55


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَتَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ
1 - ‌صفحه‌ى 310
(58) سوره مجادله مدنى است و بيست و دو آيه دارد (22)
[سوره المجادلة (58): آيات 1 تا 6]

ترجمه آيات‌
به نام خداى رحمان و رحيم.
خداى تعالى سخن آن كس را كه با تو در مورد همسرش مجادله مى‌كرد و به خدا شكايت مى‌برد شنيد و خدا گفتگوى شما را مى‌شنود كه خدا شنواى دانا است (1).
كسانى از شما كه زنان خود را ظهار مى‌كنند (و به ايشان مى‌گويند: تو نسبت به من به منزله مادرم‌

______________________________________________________
‌صفحه‌ى 311
هستى) به صرف اين گفتار همسرانشان، مادر ايشان نمى‌شوند. مادران تنها همانهايند كه ايشان را زاييده‌اند و اين مردان سخنى ناپسند و خلاف حقيقت مى‌گويند و خدا داراى عفو و مغفرت است (2).
و كسانى كه بعضى از زنان خود را ظهار مى‌كنند و سپس از آنچه گفته‌اند پشيمان مى‌شوند كفاره عملشان آزاد كردن يك برده قبل از تماس با زنان است. اين اندرزى است كه با آن موعظه مى‌شويد و خدا بدانچه مى‌كنيد با خبر است (3).
حال اگر كسى نتوانست برده آزاد كند كفاره‌اش دو ماه روزه پشت سر هم و قبل از تماس با آن همسر است. پس اگر كسى توانايى اين را هم نداشت كفاره‌اش اطعام شصت مسكين است و اين بدان جهت است كه به خدا و رسولش ايمان آوريد. و آنچه گفته شد حدود خدا است و كافران عذابى دردناك دارند (4).
بطور يقين كسانى كه با خدا و رسولش مخالفت مى‌كنند خوار و ذليل مى‌شوند هم چنان كه پيشينيان آنان ذليل شدند چون با اينكه ما آياتى روشن نازل كرديم هيچ بهانه‌اى براى مخالفت ندارند و كافران عذابى خوار كننده دارند (5).
و اين عذاب در روزى است كه خدا همه آنان را مبعوث مى‌كند و بدانچه كرده‌اند خبر مى‌دهد چون خدا اعمال آنان را شمرده و خود آنان فراموش كرده‌اند و خدا بر هر چيزى ناظر و گواه است (6).
بيان آيات‌
اين سوره متعرض مطالب گوناگون از احكام و آداب و صفات است. قسمتى از آن مربوط به حكم ظهار است، قسمتى هم مربوط به نجوى و بيخ گوشى سخن گفتن است.
قسمتى هم مربوط به آداب نشستن در مجلس. و قسمتى راجع به اوصاف كسانى است كه با خدا و رسولش مخالفت مى‌كنند، و يا با دشمنان دين دوستى مى‌ورزند، و كسانى را كه از دوستى با آنان احتراز مى‌كنند معرفى نموده، به وعده‌اى جميل در دنيا و آخرت دلخوش مى‌سازد.
اين سوره به شهادت سياق آياتش در مدينه نازل شده.
" قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها وَ تَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما ..."
در مجمع البيان مى‌گويد: كلمه" اشتكاء" كه مصدر فعل" تشتكى" است، به معناى اظهار ناراحتى است، و فرقش با كلمه" شكايت" اين است كه شكايت به معناى‌

______________________________________________________
‌صفحه‌ى 312
ناملايماتى است كه ديگرى براى آدمى فراهم ساخته، و" اشتكاء" اظهار ناراحتى‌هايى است كه خودش پيش آمده. و كلمه" تحاور" به معناى مراجعه به يكديگر در سخن گفتن است، كه آن را" محاوره" نيز مى‌گويند. وقتى گفته مى‌شود" حاوره، محاورة" معنايش اين است كه فلانى با فلان كسى گفتگو كرد «1».
آيات چهارگانه و يا شش‌گانه اول سوره در باره ظهار نازل شده، كه در عرب جاهليت يكى از اقسام طلاق بوده، به اين صورت كه وقتى مى‌خواسته زنش را بر خود حرام كند مى‌گفته:" انت منى كظهر امى- تو نسبت به من مانند پشت مادرم هستى". با گفتن اين كلام زنش از او جدا و تا ابد بر او حرام مى‌شده. بعد از ظهور اسلام يكى از مسلمانان مدينه (انصار) همسر خود را ظهار كرد، و بعدا از كار خود پشيمان شد. همسرش نزد رسول خدا (ص) رفته جريان را عرضه داشت، و راه چاره‌اى خواست تا دوباره شوهرش به او برگردد و با آن جناب مجادله مى‌كرد و به درگاه خدا شكوه مى‌نمود. در اينجا بود كه آيات شريفه مورد بحث نازل گرديد.
و مراد از" سمع" در جمله" قَدْ سَمِعَ اللَّهُ" استجابت دعا و برآوردن حاجت است. و كنايه آوردن از برآوردن حاجت و استجابت دعا به كلمه" سمع" در گفتگوها شايع است.
دليل اين معنا جمله" تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها وَ تَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ" است كه ظهورش در اين است كه زن نامبرده در تلاش پيدا كردن راهى بوده كه از شوهرش جدا نشود، اينها كه گفته شد راجع به جمله" قَدْ سَمِعَ اللَّهُ" بود. اما" سمع" در جمله" وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما" به همان معناى معروفش (شنيدن) است.
و معناى آيه اين است كه: خداى تعالى درخواست آن زن را كه با تو در مورد شوهرش مجادله مى‌كرد مستجاب كرد، زنى كه شوهرش او را ظهار كرده بود، و او از اندوه و بدبختى خود شكايت مى‌كرد و خدا گفتگوى تو را با او و او را با تو شنيد، كه خدا شنواى صوتها و بيناى ديدنى‌ها است.
[سنت جاهلى" ظهار" و الغاء و منكر و دروغ اعلام كردن آن در آيه: الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْكُمْ ...]
" الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ ..."
در اين آيه مى‌فرمايد: كسانى كه همسران خود را ظهار مى‌كنند، با اين عمل، همسرشان مانند مادرشان نمى‌شود. مادرشان تنها آن كسى است كه ايشان را زاييده. و با
_______________
(1) مجمع البيان، ج 9، ص 246.

______________________________________________________
‌صفحه‌ى 313
اين بيان، حكم ظهار كه در جاهليت بين مردم عرب معروف بود لغو و اثرش را كه حرمت ابدى بود نفى نموده، اثر ديگرش را كه مادر شدن همسر براى شوهر باشد انكار مى‌نمايد.
پس معناى جمله" ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ" اين است كه: از نظر اعتبار شرع همسران به مادران ملحق نگشته، و ظهار، آنان را براى ابد حرام نمى‌سازد. آن گاه براى تاكيد اين معنا فرموده:" إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ" يعنى همسرانشان مادران ايشان نمى‌شوند، بلكه مادران تنها همان زنانى هستند كه ايشان را زاييده‌اند.
سپس براى بار دوم مطلب را با جمله" وَ إِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً" تاكيد فرموده، چون سياق اين جمله سياق تاكيد است، مى‌فرمايد: اينان كه زنان خود را ظهار مى‌كنند با گفتار خود (كه پشت تو مثل پشت مادرم است) هم سخن ناپسندى مى‌گويند و هم دروغى آشكار. اما سخنشان ناپسند است، براى اينكه شرع (كه ملاك هر پسند و ناپسندى است) آن را منكر مى‌داند، و بدين جهت تشريعش نكرد، و تشريع جاهلانه مردم جاهليت را صحه نگذاشت. و اما دروغ است، براى اينكه با آنچه در خارج و واقع است مخالفت دارد، (زيرا در خارج، مادر مادر است و همسر همسر). پس آيه شريفه مى‌فهماند كه عمل ظهار افاده طلاق نمى‌كند، و اين با وجوب دادن كفاره منافات ندارد، زيرا ممكن است چنين زنى مانند قبل از ظهار، زن ظهار كننده و محرم او باشد، ولى نزديكى با وى قبل از دادن كفاره حرام باشد.
جمله" وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ" اگر دلالتى روشن بر گناه بودن عمل ظهار نداشته باشد، خالى از دلالت هم نيست، الا اينكه ذكر كفاره در آيه بعد و سپس آوردن جمله" وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ" و جمله" وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ" بعد از آن چه بسا دلالت كند بر اينكه آمرزش گناه ظهار مشروط به دادن كفار است.
[بيان كفاره ظهار و معناى جمله" ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا ..."]
" وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا ..."
اين كلام در معناى شرط است، و به همين جهت حرف" فاء" بر سر جمله خبريه در آمده، چون در معناى جزاء است. و حاصل آن اين است: كسانى كه زنان خود را ظهار مى‌كنند و آن گاه اراده مى‌كنند به او برگردند، بايد يك برده آزاد كنند.
و اينكه فرمود:" مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا" دلالت دارد بر اينكه حكم در آيه، مخصوص كسى است كه ظهار كرده و سپس اراده كرده به آن وضعى كه قبل از ظهار با همسرش داشت برگردد، و اين خود قرينه است بر اينكه مراد از برگشتن به آنچه گفته‌اند، برگشتن به نقض‌

______________________________________________________
‌صفحه‌ى 314
پيمانى است كه با ظهار بسته‌اند.
و معناى آيه چنين مى‌شود: كسانى كه بعضى از زنان خود را ظهار مى‌كنند و سپس تصميم مى‌گيرند برگردند به آنچه كه به زبان آورده‌اند، (يعنى به كلمه ظهار)، و آن را نقض نموده با همسر خود همخوابگى كنند، بايد قبل از تماس يك برده آزاد كنند.
بعضى از مفسرين «1» گفته‌اند: مراد از برگشتن به آنچه گفته‌اند ندامت از ظهار است. و اين تفسير درستى نيست، زيرا ندامت از ظهار لازمه برگشت است، نه معناى تحت اللفظى برگشتن بدانچه گفته‌اند.
بعضى «2» ديگر گفته‌اند: مراد از برگشتن بدانچه گفته‌اند، برگشتن به همان صيغه ظهار است كه به زبان جارى كرده‌اند، و منظور اين است كه بخواهند دوباره آن را به زبان بياورند.
اين معنا هم درست نيست، براى اينكه لازمه‌اش اين است كه هميشه كفاره، مخصوص ظهار دوم باشد اما ظهار اول كفاره نداشته باشد، و آيه شريفه چنين چيزى را نمى‌فهماند، و سنت هم صرف تحقق ظهار را باعث كفاره دانسته، نه تعدد آن را.
سپس اين دنباله را براى جمله مورد بحث آورده كه" ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ" تا اعلام كرده باشد به اينكه دستور آزاد كردن برده توصيه‌اى است از خداى تعالى، ناشى از آگاهى او به عمل شما، چون خدا عالم به اعمال انسانها است. پس كفاره، اين خاصيت را دارد كه آثار سوء ظهار را از بين مى‌برد.
" فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا ..."
اين جمله بيانگر خصلت دوم از خصال سه‌گانه كفاره است كه مترتب بر خصلت اول است، يعنى كسى اين وظيفه را دارد كه قدرت بر آزاد كردن برده نداشته باشد، چنين كسى است كه مى‌تواند به جاى آن، دو ماه پى در پى روزه بگيرد كه بعد از دو ماه روزه، جماع برايش حلال مى‌شود. در اين جمله هم براى بار دوم قيد" مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا" را آورده تا كسى خيال نكند اين قيد مخصوص خصلت اولى است.
" فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكِيناً"- اين جمله خصلت سوم را بيان نموده مى‌فرمايد: اگر ظهار كننده نتوانست برده آزاد كند، و در مرحله دوم نتوانست دو ماه روزه بگيرد، در مرحله سوم شصت مسكين را طعام دهد كه تفصيل هر يك از اين خصال سه‌گانه در كتب فقه آمده است.
_______________
(1 و 2) مجمع البيان، ج 9، ص 247.

______________________________________________________
‌صفحه‌ى 315
" ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ"- يعنى اين كه چنين حكمى تشريع نموده، و اين كه چنين كفاره‌هايى واجب كرديم، و به اين وسيله رابطه همسرى را حفظ نموديم، تا هر كس بخواهد بتواند به همسر خود برگردد. و از سوى ديگر اينكه او را به اين كفارات جريمه كرديم تا ديگر به سنت‌هاى دوران جاهليت برنگردد، همه اينها براى اين است كه شما به خدا و رسولش ايمان آورده، رسوم جاهليت را كنار بگذاريد.
" وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ"- كلمه" حد" در هر چيزى به معناى آن نقطه‌اى است كه آن چيز بدان منتهى مى‌شود. و از آن فراتر نمى‌رود، اين كلمه در اصل به معناى منع بوده. و منظور از جمله مورد بحث اين است كه خصال سه‌گانه بالا را بدين جهت واجب كرديم، و يا به طور كلى احكامى كه در شريعت مقرر نموديم همه حدود خدايند و با مخالفت خود از آن تعدى نكنيد، و كفار كه حدود ظهار و يا همه حدود و احكام تشريع شده ما را قبول ندارند عذابى دردناك دارند.
و ظاهرا مراد از كفار، همان كسانى هستند كه حكم خدا را رد مى‌كنند و ظهار را به عنوان يك سنت مؤثر و مقبول مى‌پذيرند. مؤيد اين ظهور جمله" ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ" است كه مى‌فرمايد: اين سخن را بدان جهت گفتيم تا اذعان و يقين كنيد، كه حكم خدا حق است، و رسول او صادق و امين در تبليغ است، علاوه بر تاكيدى كه كرده و فرموده:" وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ". البته احتمال هم دارد كه مراد از كفر، كفر عقيدتى نباشد، بلكه كفر عملى يعنى نافرمانى باشد." إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كُبِتُوا كَما كُبِتَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ..."
كلمه" محادة" كه مصدر فعل" يحادون" است به معناى ممانعت و مخالفت است. و كلمه" كبت" به معناى اذلال و خوار كردن است.
و اين آيه شريفه و آيه شريفه بعدش هر چند ممكن است مطلبى جديد و از نو بوده باشد، و بخواهد بفهماند كه مخالفت خدا و رسول او چه عواقبى در پى دارد، و ليكن از ظاهر سياق برمى‌آيد كه به آيه قبل نظر دارد و مى‌خواهد ذيل آن را تعليل نموده، بفهماند كه اگر از مخالفت و تعدى از حدود خدا نهى كرديم، و دستور داديم كه به خدا و رسول ايمان بياوريد، براى اين بود كه هر كس با خدا و رسول مخالفت كند ذليل و خوار مى‌شود هم چنان كه امت‌هاى قبل از اين امت، به همين خاطر ذليل شدند.
آن گاه مطلب را با جمله" وَ قَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ بَيِّناتٍ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ" تاكيد نموده، مى‌فرمايد: هيچ شكى در اين نيست كه اين دستورات از ناحيه ما است، و اينكه رسول‌

______________________________________________________
‌صفحه‌ى 316
ما در تبليغ رسالت ما صادق و امين است، و آنهايى كه اين دستورات را رد مى‌كنند عذابى خوار كننده دارند.
" يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا ..."
كلمه" يوم" ظرف است براى جمله" و كافران عذابى اليم دارند" يعنى در چنين روزى اين عذاب را دارند، در روزى كه خدا مبعوثشان مى‌كند كه روز حساب و جزاء است، و آن گاه آنان را از حقيقت همه آنچه كرده‌اند با خبر مى‌سازد.
" أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ"- كلمه" احصاء" به معناى احاطه داشتن به عدد هر چيز است، به طورى كه حتى يك عدد از آن از قلم نيفتد. راغب مى‌گويد: احصاء به معناى به دست آوردن عدد واقعى هر چيز است، مى‌گويند" أحصيت كذا". و اصل اين كلمه از ماده" حصا" است كه به معناى سنگريزه است. و اگر شمردن را از اين ماده ساخته‌اند، براى اين بوده كه عرب در شمردن هر چيزى به سنگريزه اعتماد مى‌كرده، هم چنان كه ما با انگشتان خود چيزى را مى‌شماريم «1».
" وَ اللَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ شَهِيدٌ"- اين جمله تعليل است براى جمله" احصيه اللَّه" مى‌فرمايد: اگر گفتيم خدا عمل آنان را شمرده دارد، و خود آنان فراموش كرده‌اند، براى اين است كه خدا ناظر و شاهد بر هر چيز است.
و ما در تفسير آخر سوره حم سجده معناى شهادت خدا بر هر چيز را بيان كرديم.
بحث روايتى [(رواياتى در باره شان نزول آيات مربوط به ظهار)]
در كتاب الدر المنثور است كه: ابن ماجه، ابن ابى حاتم، و حاكم- وى حديث را صحيح دانسته- و ابن مردويه، و بيهقى از عايشه روايت آورده‌اند كه گفت: بزرگ است آن خدايى كه شنوائيش به وسعت جهان وسيع است، و هر چيزى را مى‌شنود، من آن روز كه خوله دختر ثعلبه به رسول خدا (ص) مراجعه كرده بود كلامش را مى‌شنيدم- اما در عين حال همه‌اش را نفهميدم- كه داشت در باره همسرش به آن جناب شكايت مى‌كرد، عرضه مى‌داشت: يا رسول اللَّه! شوهرم از جوانى من استفاده كرد، و من رحم خود را در اختيارش گذاشتم، تا اينكه امروز كه پير شدم و ديگر فرزند نمى‌آورم مرا ظهار كرده، خدايا،
_______________
(1) مفردات راغب، ماده" حصا".

______________________________________________________
‌صفحه‌ى 317
من از دست او نزد تو شكايت مى‌آورم. هنوز از جا برنخاسته بود كه جبرئيل اين آيات را آورد:
" قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها" و همسرش اوس بن صامت بود «1».
مؤلف: البته رواياتى كه در شان نزول اين آيات از طرق اهل سنت رسيده بسيار زياد است، و در اينكه نام آن زن و نام پدرش و نام همسر و پدر همسرش چه بوده اختلاف دارند. از همه معروف‌تر همين است كه نام او خوله و نام پدرش ثعلبه و نام همسرش اوس بن صامت انصارى بوده. قمى هم اجمال داستان را در تفسير خود آورده، البته روايت ديگرى نقل كرده كه به زودى از نظرتان خواهد گذشت.
و در مجمع البيان در تفسير آيه شريفه" وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا" گفته: و اما نظريه ائمه اهل بيت (ع) اين است كه مراد از برگشتن به آنچه گفته‌اند، اين است كه بخواهند با همين زن همخوابگى نموده، ظهارى را كه كرده بودند نقض كنند، چون وطى چنين زنى قبل از كفاره جائز نيست، و حكم ظهار باطل نمى‌شود مگر بعد از كفاره «2».
و در تفسير قمى آمده كه: على بن الحسين براى ما حديث كرد و گفت: محمد بن ابى عبد اللَّه، از حسن بن محبوب از ابى ولاد از حمران از امام باقر (ع) برايم نقل كرد كه فرمود: زنى از مسلمانان نزد رسول خدا (ص) رفت و عرضه داشت: يا رسول اللَّه! فلانى همسر من است كه عمرى رحم خود را در اختيارش گذاشتم، و در امور دنيا و آخرتش ياريش كردم، و هيچ ناملايمى از من نديده مى‌خواهم از او شكايت كنم. فرمود: از چه شكايت كنى؟ عرضه داشت: به من گفته تو بر من حرامى، همان طور كه پشت مادرم حرام است، و مرا از خانه‌ام بيرون كرده، حال در كار من چاره‌اى بينديش. حضرت فرمود:
خداى تعالى در باره اين مساله آيه‌اى نازل نفرموده تا طبق آن ميان تو و شوهرت حكم كنم، و من نمى‌خواهم از كسانى باشم كه پاسخ روشن نمى‌دهند. زن شروع كرد به گريه كردن، و شكوه نمودن به درگاه خداى عز و جل، و از نزد رسول خدا بيرون رفت.
راوى مى‌گويد: خداى تعالى گفتگوى او با رسول خدا (ص) و شكايتش در امر شوهرش را شنيد، و اين آيات را نازل كرد:" بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها- تا جمله- وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ".
_______________
(1) الدر المنثور، ج 6، ص 179.
(2) مجمع البيان، ج 9، ص 247.

______________________________________________________
‌صفحه‌ى 318
سپس اضافه كرده است: رسول خدا (ص) فرستاد به دنبال آن زن، و به وى فرمود برو شوهرت را بياور. زن شوهرش را آورد. حضرت به او فرمود: آيا تو به همسرت چنين و چنان گفته‌اى؟ عرضه داشت: بله گفته‌ام تو بر من حرامى همانطور كه پشت مادرم حرام است. رسول خدا (ص) فرمود خداى تعالى در باره كار تو و همسرت، قرآنى (آياتى) نازل كرده، و آيات را برايش خواند:" بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها- تا جمله- إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ". بنا بر اين همسرت را به خانه ببر، زيرا تو سخنى منكر و نامشروع گفته‌اى، و خدا از جرمت گذشت، و ديگر چنين كارى را تكرار مكن.
راوى مى‌گويد: مرد برگشت، در حالى كه از آنچه به همسرش گفته بود پشيمان بود، و خداى تعالى براى اينكه مؤمنين دچار چنين ندامتى نشوند، اين آيه را فرستاد:" كسانى كه همسر خود را ظهار مى‌كنند، و پشيمان مى‌شوند ..." يعنى از اين به بعد، و بعد از آنكه اين مرد چنين كرد و خدا او را عفو فرمود، اگر كسى چنين كند، بر او واجب مى‌شود قبل از همخوابگى با همسرش برده‌اى آزاد كند." ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ"، و اگر كسى نمى‌تواند برده آزاد كند، قبل از تماس دو ماه پى در پى روزه بگيرد، و كسى كه استطاعت اين را هم ندارد شصت مسكين را طعام دهد. آن گاه فرمود: خداى تعالى عقوبت كسى را كه بعد از اين نهى ظهار كند اين خصال قرار داده و فرموده:" ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ" يعنى اين است حد ظهار- تا آخر حديث «1».
مؤلف: اين آيه با در نظر گرفتن سياقش و مخصوصا مضمون جمله آخرش كه مساله عفو و مغفرت را آورده، با مضمون اين حديث بهتر مطابقت دارد، و حديث از حيث سند هم عيبى ندارد، چيزى كه هست با ظاهر خود عبارت آيه كه مى‌فرمايد:" وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا" سازگار نيست، براى اينكه از ظاهر آيه برمى‌آيد كه شوهرش پشيمان شده، و روايت مى‌گويد: شوهرش پشيمان نشد، بلكه زن او اعتراض كرده.
_______________
(1) تفسير قمى، ج 2، ص 353.

الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنکُم مِّن نِّسَائِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنکَرًا مِّنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ
2 - مراجعه شود به تفسیر سوره مجادله ، آیه :1
وَالَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِن نِّسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِّن قَبْلِ أَن یَتَمَاسَّا ذَلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ
3 - مراجعه شود به تفسیر سوره مجادله ، آیه :1
فَمَن لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ مِن قَبْلِ أَن یَتَمَاسَّا فَمَن لَّمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْکِینًا ذَلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ
4 - مراجعه شود به تفسیر سوره مجادله ، آیه :1
إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ کُبِتُوا کَمَا کُبِتَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَقَدْ أَنزَلْنَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُّهِینٌ
5 - مراجعه شود به تفسیر سوره مجادله ، آیه :1
یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ
6 - مراجعه شود به تفسیر سوره مجادله ، آیه :1

صفحه : 542
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 542
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 


1 - ‌صفحه‌ى 310 (58) سوره مجادله مدنى است و بيست و دو آيه دارد (22) [سوره المجادلة (58): آيات 1 تا 6] ترجمه آيات‌ به نام خداى رحمان و رحيم. خداى تعالى سخن آن كس را كه با تو در مورد همسرش مجادله مى‌كرد و به خدا شكايت مى‌برد شنيد و خدا گفتگوى شما را مى‌شنود كه خدا شنواى دانا است (1). كسانى از شما كه زنان خود را ظهار مى‌كنند (و به ايشان مى‌گويند: تو نسبت به من به منزله مادرم‌ ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 311 هستى) به صرف اين گفتار همسرانشان، مادر ايشان نمى‌شوند. مادران تنها همانهايند كه ايشان را زاييده‌اند و اين مردان سخنى ناپسند و خلاف حقيقت مى‌گويند و خدا داراى عفو و مغفرت است (2). و كسانى كه بعضى از زنان خود را ظهار مى‌كنند و سپس از آنچه گفته‌اند پشيمان مى‌شوند كفاره عملشان آزاد كردن يك برده قبل از تماس با زنان است. اين اندرزى است كه با آن موعظه مى‌شويد و خدا بدانچه مى‌كنيد با خبر است (3). حال اگر كسى نتوانست برده آزاد كند كفاره‌اش دو ماه روزه پشت سر هم و قبل از تماس با آن همسر است. پس اگر كسى توانايى اين را هم نداشت كفاره‌اش اطعام شصت مسكين است و اين بدان جهت است كه به خدا و رسولش ايمان آوريد. و آنچه گفته شد حدود خدا است و كافران عذابى دردناك دارند (4). بطور يقين كسانى كه با خدا و رسولش مخالفت مى‌كنند خوار و ذليل مى‌شوند هم چنان كه پيشينيان آنان ذليل شدند چون با اينكه ما آياتى روشن نازل كرديم هيچ بهانه‌اى براى مخالفت ندارند و كافران عذابى خوار كننده دارند (5). و اين عذاب در روزى است كه خدا همه آنان را مبعوث مى‌كند و بدانچه كرده‌اند خبر مى‌دهد چون خدا اعمال آنان را شمرده و خود آنان فراموش كرده‌اند و خدا بر هر چيزى ناظر و گواه است (6). بيان آيات‌ اين سوره متعرض مطالب گوناگون از احكام و آداب و صفات است. قسمتى از آن مربوط به حكم ظهار است، قسمتى هم مربوط به نجوى و بيخ گوشى سخن گفتن است. قسمتى هم مربوط به آداب نشستن در مجلس. و قسمتى راجع به اوصاف كسانى است كه با خدا و رسولش مخالفت مى‌كنند، و يا با دشمنان دين دوستى مى‌ورزند، و كسانى را كه از دوستى با آنان احتراز مى‌كنند معرفى نموده، به وعده‌اى جميل در دنيا و آخرت دلخوش مى‌سازد. اين سوره به شهادت سياق آياتش در مدينه نازل شده. " قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها وَ تَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما ..." در مجمع البيان مى‌گويد: كلمه" اشتكاء" كه مصدر فعل" تشتكى" است، به معناى اظهار ناراحتى است، و فرقش با كلمه" شكايت" اين است كه شكايت به معناى‌ ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 312 ناملايماتى است كه ديگرى براى آدمى فراهم ساخته، و" اشتكاء" اظهار ناراحتى‌هايى است كه خودش پيش آمده. و كلمه" تحاور" به معناى مراجعه به يكديگر در سخن گفتن است، كه آن را" محاوره" نيز مى‌گويند. وقتى گفته مى‌شود" حاوره، محاورة" معنايش اين است كه فلانى با فلان كسى گفتگو كرد «1». آيات چهارگانه و يا شش‌گانه اول سوره در باره ظهار نازل شده، كه در عرب جاهليت يكى از اقسام طلاق بوده، به اين صورت كه وقتى مى‌خواسته زنش را بر خود حرام كند مى‌گفته:" انت منى كظهر امى- تو نسبت به من مانند پشت مادرم هستى". با گفتن اين كلام زنش از او جدا و تا ابد بر او حرام مى‌شده. بعد از ظهور اسلام يكى از مسلمانان مدينه (انصار) همسر خود را ظهار كرد، و بعدا از كار خود پشيمان شد. همسرش نزد رسول خدا (ص) رفته جريان را عرضه داشت، و راه چاره‌اى خواست تا دوباره شوهرش به او برگردد و با آن جناب مجادله مى‌كرد و به درگاه خدا شكوه مى‌نمود. در اينجا بود كه آيات شريفه مورد بحث نازل گرديد. و مراد از" سمع" در جمله" قَدْ سَمِعَ اللَّهُ" استجابت دعا و برآوردن حاجت است. و كنايه آوردن از برآوردن حاجت و استجابت دعا به كلمه" سمع" در گفتگوها شايع است. دليل اين معنا جمله" تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها وَ تَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ" است كه ظهورش در اين است كه زن نامبرده در تلاش پيدا كردن راهى بوده كه از شوهرش جدا نشود، اينها كه گفته شد راجع به جمله" قَدْ سَمِعَ اللَّهُ" بود. اما" سمع" در جمله" وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما" به همان معناى معروفش (شنيدن) است. و معناى آيه اين است كه: خداى تعالى درخواست آن زن را كه با تو در مورد شوهرش مجادله مى‌كرد مستجاب كرد، زنى كه شوهرش او را ظهار كرده بود، و او از اندوه و بدبختى خود شكايت مى‌كرد و خدا گفتگوى تو را با او و او را با تو شنيد، كه خدا شنواى صوتها و بيناى ديدنى‌ها است. [سنت جاهلى" ظهار" و الغاء و منكر و دروغ اعلام كردن آن در آيه: الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْكُمْ ...] " الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ ..." در اين آيه مى‌فرمايد: كسانى كه همسران خود را ظهار مى‌كنند، با اين عمل، همسرشان مانند مادرشان نمى‌شود. مادرشان تنها آن كسى است كه ايشان را زاييده. و با _______________ (1) مجمع البيان، ج 9، ص 246. ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 313 اين بيان، حكم ظهار كه در جاهليت بين مردم عرب معروف بود لغو و اثرش را كه حرمت ابدى بود نفى نموده، اثر ديگرش را كه مادر شدن همسر براى شوهر باشد انكار مى‌نمايد. پس معناى جمله" ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ" اين است كه: از نظر اعتبار شرع همسران به مادران ملحق نگشته، و ظهار، آنان را براى ابد حرام نمى‌سازد. آن گاه براى تاكيد اين معنا فرموده:" إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ" يعنى همسرانشان مادران ايشان نمى‌شوند، بلكه مادران تنها همان زنانى هستند كه ايشان را زاييده‌اند. سپس براى بار دوم مطلب را با جمله" وَ إِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً" تاكيد فرموده، چون سياق اين جمله سياق تاكيد است، مى‌فرمايد: اينان كه زنان خود را ظهار مى‌كنند با گفتار خود (كه پشت تو مثل پشت مادرم است) هم سخن ناپسندى مى‌گويند و هم دروغى آشكار. اما سخنشان ناپسند است، براى اينكه شرع (كه ملاك هر پسند و ناپسندى است) آن را منكر مى‌داند، و بدين جهت تشريعش نكرد، و تشريع جاهلانه مردم جاهليت را صحه نگذاشت. و اما دروغ است، براى اينكه با آنچه در خارج و واقع است مخالفت دارد، (زيرا در خارج، مادر مادر است و همسر همسر). پس آيه شريفه مى‌فهماند كه عمل ظهار افاده طلاق نمى‌كند، و اين با وجوب دادن كفاره منافات ندارد، زيرا ممكن است چنين زنى مانند قبل از ظهار، زن ظهار كننده و محرم او باشد، ولى نزديكى با وى قبل از دادن كفاره حرام باشد. جمله" وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ" اگر دلالتى روشن بر گناه بودن عمل ظهار نداشته باشد، خالى از دلالت هم نيست، الا اينكه ذكر كفاره در آيه بعد و سپس آوردن جمله" وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ" و جمله" وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ" بعد از آن چه بسا دلالت كند بر اينكه آمرزش گناه ظهار مشروط به دادن كفار است. [بيان كفاره ظهار و معناى جمله" ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا ..."] " وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا ..." اين كلام در معناى شرط است، و به همين جهت حرف" فاء" بر سر جمله خبريه در آمده، چون در معناى جزاء است. و حاصل آن اين است: كسانى كه زنان خود را ظهار مى‌كنند و آن گاه اراده مى‌كنند به او برگردند، بايد يك برده آزاد كنند. و اينكه فرمود:" مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا" دلالت دارد بر اينكه حكم در آيه، مخصوص كسى است كه ظهار كرده و سپس اراده كرده به آن وضعى كه قبل از ظهار با همسرش داشت برگردد، و اين خود قرينه است بر اينكه مراد از برگشتن به آنچه گفته‌اند، برگشتن به نقض‌ ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 314 پيمانى است كه با ظهار بسته‌اند. و معناى آيه چنين مى‌شود: كسانى كه بعضى از زنان خود را ظهار مى‌كنند و سپس تصميم مى‌گيرند برگردند به آنچه كه به زبان آورده‌اند، (يعنى به كلمه ظهار)، و آن را نقض نموده با همسر خود همخوابگى كنند، بايد قبل از تماس يك برده آزاد كنند. بعضى از مفسرين «1» گفته‌اند: مراد از برگشتن به آنچه گفته‌اند ندامت از ظهار است. و اين تفسير درستى نيست، زيرا ندامت از ظهار لازمه برگشت است، نه معناى تحت اللفظى برگشتن بدانچه گفته‌اند. بعضى «2» ديگر گفته‌اند: مراد از برگشتن بدانچه گفته‌اند، برگشتن به همان صيغه ظهار است كه به زبان جارى كرده‌اند، و منظور اين است كه بخواهند دوباره آن را به زبان بياورند. اين معنا هم درست نيست، براى اينكه لازمه‌اش اين است كه هميشه كفاره، مخصوص ظهار دوم باشد اما ظهار اول كفاره نداشته باشد، و آيه شريفه چنين چيزى را نمى‌فهماند، و سنت هم صرف تحقق ظهار را باعث كفاره دانسته، نه تعدد آن را. سپس اين دنباله را براى جمله مورد بحث آورده كه" ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ" تا اعلام كرده باشد به اينكه دستور آزاد كردن برده توصيه‌اى است از خداى تعالى، ناشى از آگاهى او به عمل شما، چون خدا عالم به اعمال انسانها است. پس كفاره، اين خاصيت را دارد كه آثار سوء ظهار را از بين مى‌برد. " فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا ..." اين جمله بيانگر خصلت دوم از خصال سه‌گانه كفاره است كه مترتب بر خصلت اول است، يعنى كسى اين وظيفه را دارد كه قدرت بر آزاد كردن برده نداشته باشد، چنين كسى است كه مى‌تواند به جاى آن، دو ماه پى در پى روزه بگيرد كه بعد از دو ماه روزه، جماع برايش حلال مى‌شود. در اين جمله هم براى بار دوم قيد" مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا" را آورده تا كسى خيال نكند اين قيد مخصوص خصلت اولى است. " فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكِيناً"- اين جمله خصلت سوم را بيان نموده مى‌فرمايد: اگر ظهار كننده نتوانست برده آزاد كند، و در مرحله دوم نتوانست دو ماه روزه بگيرد، در مرحله سوم شصت مسكين را طعام دهد كه تفصيل هر يك از اين خصال سه‌گانه در كتب فقه آمده است. _______________ (1 و 2) مجمع البيان، ج 9، ص 247. ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 315 " ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ"- يعنى اين كه چنين حكمى تشريع نموده، و اين كه چنين كفاره‌هايى واجب كرديم، و به اين وسيله رابطه همسرى را حفظ نموديم، تا هر كس بخواهد بتواند به همسر خود برگردد. و از سوى ديگر اينكه او را به اين كفارات جريمه كرديم تا ديگر به سنت‌هاى دوران جاهليت برنگردد، همه اينها براى اين است كه شما به خدا و رسولش ايمان آورده، رسوم جاهليت را كنار بگذاريد. " وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ"- كلمه" حد" در هر چيزى به معناى آن نقطه‌اى است كه آن چيز بدان منتهى مى‌شود. و از آن فراتر نمى‌رود، اين كلمه در اصل به معناى منع بوده. و منظور از جمله مورد بحث اين است كه خصال سه‌گانه بالا را بدين جهت واجب كرديم، و يا به طور كلى احكامى كه در شريعت مقرر نموديم همه حدود خدايند و با مخالفت خود از آن تعدى نكنيد، و كفار كه حدود ظهار و يا همه حدود و احكام تشريع شده ما را قبول ندارند عذابى دردناك دارند. و ظاهرا مراد از كفار، همان كسانى هستند كه حكم خدا را رد مى‌كنند و ظهار را به عنوان يك سنت مؤثر و مقبول مى‌پذيرند. مؤيد اين ظهور جمله" ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ" است كه مى‌فرمايد: اين سخن را بدان جهت گفتيم تا اذعان و يقين كنيد، كه حكم خدا حق است، و رسول او صادق و امين در تبليغ است، علاوه بر تاكيدى كه كرده و فرموده:" وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ". البته احتمال هم دارد كه مراد از كفر، كفر عقيدتى نباشد، بلكه كفر عملى يعنى نافرمانى باشد." إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كُبِتُوا كَما كُبِتَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ..." كلمه" محادة" كه مصدر فعل" يحادون" است به معناى ممانعت و مخالفت است. و كلمه" كبت" به معناى اذلال و خوار كردن است. و اين آيه شريفه و آيه شريفه بعدش هر چند ممكن است مطلبى جديد و از نو بوده باشد، و بخواهد بفهماند كه مخالفت خدا و رسول او چه عواقبى در پى دارد، و ليكن از ظاهر سياق برمى‌آيد كه به آيه قبل نظر دارد و مى‌خواهد ذيل آن را تعليل نموده، بفهماند كه اگر از مخالفت و تعدى از حدود خدا نهى كرديم، و دستور داديم كه به خدا و رسول ايمان بياوريد، براى اين بود كه هر كس با خدا و رسول مخالفت كند ذليل و خوار مى‌شود هم چنان كه امت‌هاى قبل از اين امت، به همين خاطر ذليل شدند. آن گاه مطلب را با جمله" وَ قَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ بَيِّناتٍ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ" تاكيد نموده، مى‌فرمايد: هيچ شكى در اين نيست كه اين دستورات از ناحيه ما است، و اينكه رسول‌ ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 316 ما در تبليغ رسالت ما صادق و امين است، و آنهايى كه اين دستورات را رد مى‌كنند عذابى خوار كننده دارند. " يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا ..." كلمه" يوم" ظرف است براى جمله" و كافران عذابى اليم دارند" يعنى در چنين روزى اين عذاب را دارند، در روزى كه خدا مبعوثشان مى‌كند كه روز حساب و جزاء است، و آن گاه آنان را از حقيقت همه آنچه كرده‌اند با خبر مى‌سازد. " أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ"- كلمه" احصاء" به معناى احاطه داشتن به عدد هر چيز است، به طورى كه حتى يك عدد از آن از قلم نيفتد. راغب مى‌گويد: احصاء به معناى به دست آوردن عدد واقعى هر چيز است، مى‌گويند" أحصيت كذا". و اصل اين كلمه از ماده" حصا" است كه به معناى سنگريزه است. و اگر شمردن را از اين ماده ساخته‌اند، براى اين بوده كه عرب در شمردن هر چيزى به سنگريزه اعتماد مى‌كرده، هم چنان كه ما با انگشتان خود چيزى را مى‌شماريم «1». " وَ اللَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ شَهِيدٌ"- اين جمله تعليل است براى جمله" احصيه اللَّه" مى‌فرمايد: اگر گفتيم خدا عمل آنان را شمرده دارد، و خود آنان فراموش كرده‌اند، براى اين است كه خدا ناظر و شاهد بر هر چيز است. و ما در تفسير آخر سوره حم سجده معناى شهادت خدا بر هر چيز را بيان كرديم. بحث روايتى [(رواياتى در باره شان نزول آيات مربوط به ظهار)] در كتاب الدر المنثور است كه: ابن ماجه، ابن ابى حاتم، و حاكم- وى حديث را صحيح دانسته- و ابن مردويه، و بيهقى از عايشه روايت آورده‌اند كه گفت: بزرگ است آن خدايى كه شنوائيش به وسعت جهان وسيع است، و هر چيزى را مى‌شنود، من آن روز كه خوله دختر ثعلبه به رسول خدا (ص) مراجعه كرده بود كلامش را مى‌شنيدم- اما در عين حال همه‌اش را نفهميدم- كه داشت در باره همسرش به آن جناب شكايت مى‌كرد، عرضه مى‌داشت: يا رسول اللَّه! شوهرم از جوانى من استفاده كرد، و من رحم خود را در اختيارش گذاشتم، تا اينكه امروز كه پير شدم و ديگر فرزند نمى‌آورم مرا ظهار كرده، خدايا، _______________ (1) مفردات راغب، ماده" حصا". ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 317 من از دست او نزد تو شكايت مى‌آورم. هنوز از جا برنخاسته بود كه جبرئيل اين آيات را آورد: " قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها" و همسرش اوس بن صامت بود «1». مؤلف: البته رواياتى كه در شان نزول اين آيات از طرق اهل سنت رسيده بسيار زياد است، و در اينكه نام آن زن و نام پدرش و نام همسر و پدر همسرش چه بوده اختلاف دارند. از همه معروف‌تر همين است كه نام او خوله و نام پدرش ثعلبه و نام همسرش اوس بن صامت انصارى بوده. قمى هم اجمال داستان را در تفسير خود آورده، البته روايت ديگرى نقل كرده كه به زودى از نظرتان خواهد گذشت. و در مجمع البيان در تفسير آيه شريفه" وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا" گفته: و اما نظريه ائمه اهل بيت (ع) اين است كه مراد از برگشتن به آنچه گفته‌اند، اين است كه بخواهند با همين زن همخوابگى نموده، ظهارى را كه كرده بودند نقض كنند، چون وطى چنين زنى قبل از كفاره جائز نيست، و حكم ظهار باطل نمى‌شود مگر بعد از كفاره «2». و در تفسير قمى آمده كه: على بن الحسين براى ما حديث كرد و گفت: محمد بن ابى عبد اللَّه، از حسن بن محبوب از ابى ولاد از حمران از امام باقر (ع) برايم نقل كرد كه فرمود: زنى از مسلمانان نزد رسول خدا (ص) رفت و عرضه داشت: يا رسول اللَّه! فلانى همسر من است كه عمرى رحم خود را در اختيارش گذاشتم، و در امور دنيا و آخرتش ياريش كردم، و هيچ ناملايمى از من نديده مى‌خواهم از او شكايت كنم. فرمود: از چه شكايت كنى؟ عرضه داشت: به من گفته تو بر من حرامى، همان طور كه پشت مادرم حرام است، و مرا از خانه‌ام بيرون كرده، حال در كار من چاره‌اى بينديش. حضرت فرمود: خداى تعالى در باره اين مساله آيه‌اى نازل نفرموده تا طبق آن ميان تو و شوهرت حكم كنم، و من نمى‌خواهم از كسانى باشم كه پاسخ روشن نمى‌دهند. زن شروع كرد به گريه كردن، و شكوه نمودن به درگاه خداى عز و جل، و از نزد رسول خدا بيرون رفت. راوى مى‌گويد: خداى تعالى گفتگوى او با رسول خدا (ص) و شكايتش در امر شوهرش را شنيد، و اين آيات را نازل كرد:" بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها- تا جمله- وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ". _______________ (1) الدر المنثور، ج 6، ص 179. (2) مجمع البيان، ج 9، ص 247. ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 318 سپس اضافه كرده است: رسول خدا (ص) فرستاد به دنبال آن زن، و به وى فرمود برو شوهرت را بياور. زن شوهرش را آورد. حضرت به او فرمود: آيا تو به همسرت چنين و چنان گفته‌اى؟ عرضه داشت: بله گفته‌ام تو بر من حرامى همانطور كه پشت مادرم حرام است. رسول خدا (ص) فرمود خداى تعالى در باره كار تو و همسرت، قرآنى (آياتى) نازل كرده، و آيات را برايش خواند:" بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها- تا جمله- إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ". بنا بر اين همسرت را به خانه ببر، زيرا تو سخنى منكر و نامشروع گفته‌اى، و خدا از جرمت گذشت، و ديگر چنين كارى را تكرار مكن. راوى مى‌گويد: مرد برگشت، در حالى كه از آنچه به همسرش گفته بود پشيمان بود، و خداى تعالى براى اينكه مؤمنين دچار چنين ندامتى نشوند، اين آيه را فرستاد:" كسانى كه همسر خود را ظهار مى‌كنند، و پشيمان مى‌شوند ..." يعنى از اين به بعد، و بعد از آنكه اين مرد چنين كرد و خدا او را عفو فرمود، اگر كسى چنين كند، بر او واجب مى‌شود قبل از همخوابگى با همسرش برده‌اى آزاد كند." ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ"، و اگر كسى نمى‌تواند برده آزاد كند، قبل از تماس دو ماه پى در پى روزه بگيرد، و كسى كه استطاعت اين را هم ندارد شصت مسكين را طعام دهد. آن گاه فرمود: خداى تعالى عقوبت كسى را كه بعد از اين نهى ظهار كند اين خصال قرار داده و فرموده:" ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ" يعنى اين است حد ظهار- تا آخر حديث «1». مؤلف: اين آيه با در نظر گرفتن سياقش و مخصوصا مضمون جمله آخرش كه مساله عفو و مغفرت را آورده، با مضمون اين حديث بهتر مطابقت دارد، و حديث از حيث سند هم عيبى ندارد، چيزى كه هست با ظاهر خود عبارت آيه كه مى‌فرمايد:" وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا" سازگار نيست، براى اينكه از ظاهر آيه برمى‌آيد كه شوهرش پشيمان شده، و روايت مى‌گويد: شوهرش پشيمان نشد، بلكه زن او اعتراض كرده. _______________ (1) تفسير قمى، ج 2، ص 353.

2 - مراجعه شود به تفسیر سوره مجادله ، آیه :1

3 - مراجعه شود به تفسیر سوره مجادله ، آیه :1

4 - مراجعه شود به تفسیر سوره مجادله ، آیه :1

5 - مراجعه شود به تفسیر سوره مجادله ، آیه :1

6 - مراجعه شود به تفسیر سوره مجادله ، آیه :1

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 28 - حزب 55 - سوره مجادله - صفحه 542
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر المیزان

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 180,459,547