27 ذی الحجه
کشته شدن عمر بن خطاب به دست فیروز ابولؤلؤی ایرانی (23 ق)
عمر بن خطاب بن نفیل، مکنّی به ابو حفص،چهل سال پیش از هجرت، در مکه معظمه به دنیا آمد و پس از ظهور اسلام،درسال های قریب به هجرت، مسلمان شد و در زمره یاران پیامبر(ص)درآمد.
وی، دخترش حفصه را به عقد ازدواج رسول خدا(ص) درآورد و از طریق او، خود را به آن حضرت نزدیک کرد.
وی بااین که در واقعه غدیر خم شاهد معرفی حضرت علی(ع) به جانشینی رسول خدا(ص) بود و به همین جهت نخستین فردی بود که با علی(ع)به ولایت بیعت کرد و به وی تبریک گفت،ولی پس از رحلت پیامبر(ص) مهمترین عنصر غصب خلافت از امیر مؤمنان(ع) و انحراف آن به صحابه سالخورده ای چون ابوبکر بن ابی قحافه به شمار می آمد و از این راه ،زمینه دست یابی خویش به خلافت پس از مرگ ابوبکر را مهیا کرد.
به هر روی، وی به مدت ده سال و نیم برمسندخلافت اسلامی تکیه زدو در این مدت به مناطق شام،مصر،عراق و ایران لشکر کشی نمود و فتوحاتی نصیب مسلمانان کرد و تغییراتی در زمام داری و تشکیل ادارات و دیوان ها به وجود آورد.
تا اینکه در ذی حجّه سال 23 هجری قمری به دست فیروز ابولؤلؤی ایرانی کشته شد.
ماجرای قتل وی از این قراراست که مغیرةبن شعبه، عامل عمربن خطاب درکوفه،به هنگام باز گشت به مدینه منوره،یکی از اسیران ایرانی نژادبه نام فیروز و مکنی به ابو لؤلؤ راکه فردی کاردان و توانمند بود به همراه خویش به مدینه برد ولی در آنجا به وی ستم می کردو برای انجام کارهای زیاد و متحمّل کردن وظایف سنگین،وی راتحت فشار قرار می داد.
فیروز در نزد عمربن خطاب از ستمگری و زور گویی مغیرة بن شعبه شکایت کرد،ولی عملاً ترتیب اثری داده نشد و مغیره به إعمال روش های غیرانسانی خویش ادامه می داد.
فیروز بار دیگر در نزد عمر بن خطاب مغیره شکایت کرد و عمر به جای دلجویی و یا پشتیبانی از وی،از مغیره حمایت کرد و به فیروز گفت: با آن همه کارهایی که از تو بر می آید،این مقداری که مغیره بر تو واجب کرده است چیز زیادی نیست.
وانگهی من شنیده ام که تو می توانی آسیاب بادی بسازی،اگر برای من چنین کاری انجام دهی به تو پاداش نیکو دهم و بگویم که بر وظیفه ات بکاهند .
فیروز گفت:آری من می توانم آسیاب بادی بسازم و برای تو نیز آسیابی بسازم که آوازه آن به شرق و غرب عالم برسد!
عمر بن خطاب ، به اطرا فیان خود گفت:این غلام ایرانی مرا با این سخنانش تهدید کرده است.
به همین لحاظ ،عمربن خطاب از سوی فیروز دلهره داشت و پیشاپیش وصیت کرد و أمر خلافت را بر عهده شش تن از معروف ترین صحابه پیامبر (ص) گذاشت.
سر انجام در بیست و هفتم و یا در بیست و ششم ذی حجّه،مورد هجوم متهورانه فیروز ابولؤلؤ قرار گرفت.
گویند ابو لؤلؤ سه ضربه و به روایتی شش ضربه کاری بر عمر وارد ساخت و از مسجد گریخت، چندین نفر در پی او دویدند که دستگیرش کنند، نتوانستند و سیزده نفر از تعقیب کنندگان، به دست ابو لؤلؤ زخمی شده که شش تن از آنان،جان باختند و سر آخر وی را دستگیر کرده و پیش از آن که اسیرش کنند،خودکشی کرد(1)و به قولی از دست آنان گریخت و به ایران آمد.
هم اکنون، در کاشان مقبره ای است که منصوب به فیروز ابولؤ ایرانی است .
به هر حال، عمر بن خطاب بر اثر آن ضربات، و فات یافت.
باز ماندگان عمر بن خطاب که از کشته شدن وی به دست یک ایرانی بسیار ناراحت و خشمگین بودند،بی مهابااتباع ایرانی مقیم مدینه را مورد تاخت و تاز خویش قرار دادند.
گویند عبیدالله پسر عمر بن خطاب در این اقدام غیر اسلامی و غیر انسانی،سه تن از ایرانی نژاد را صرفاً به جرم رابطه و مراوه پیشین با فیروز ابولؤلؤ،دستگیر و بدون اثبات هیچ جرم و گناهی آنان را کشت و این سه تن عبارت بودند از:هرمزان،جفینه و دخترابولؤلؤ.
(2)
پس از قتل عمربن خطاب،بنا به توصیه وی و یک جانبه گری های عبد الرحمن بن عوف،رئس شورای شش نفره منصوب عمر ،خلافت به عثمان بن عفان رسید و امام علی(ع) بار دیگر از دستیابی به خلافت اسلامی محروم ماند.
1- نک: الفتوح[ابن اعثم کوفی]،ص266؛ تاریخ ابن خلدون،ج1 ،ص539 ؛ بحار الانوار[علامه مجلسی]،ج13 ،ص 113و ج92،ص 529
2- حیاة الامام الحسن بن علی(ع)،ج1،ص226