خدمات تلفن همراه

صحیفه امام خمینی ره - سخنراني - سقوط حتمي رژيم شاهنشاهي و تحول دروني مردم - 10 آبان 1357

عنوان : سقوط حتمي رژيم شاهنشاهي و تحول دروني مردم
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 10 آبان 1357
تاریخ قمری : 29 ذي القعده 1398
جلد : 4

متن :
[بسم الله الرحمن الرحيم ]
روحيه هاي انقلابي بي مانند در ايران
.. . گمان ندارم كه ايران يك وضع مشابهي در مملكتي [داشته باشد] يك جهت مربوط به مردم است ، يك جهت مربوط به شاه و دولت شاه است . اين دوتا - نه در طرف ملتش و نه در طرف شاه و حكومتش - من گمان ندارم در هيچ جا مشابه داشته باشد. اما درطرف ملت ؛ اين قيامي كه ملت ما كرده است و اين اوجي كه دارد اين قيام و حالا به مرتبه [اعلا] رسيده است در طول تاريخ ما نداريم بلكه در طول چندين سال در تاريخ . . . كه يك ملتي اينطور خودكار شده باشد. يكوقتي كه اگر بازار يك شهر را مي خواستند ببندنداين شايد امكان نداشت ، مثلا حالا بازار قم كه بازار خوبي است شايد اگر علماي قم هم به مردم مي گفتند بازار را مردم [ببندند] نمي كردند، امكان داشت و كم كم رسيد به اينجا كه .. . مردم وقتي كه يك حادثه اي پيش مي آمد و به علما جسارت مي كردند تعطيل مي كردند لكن با يك نحو غمگيني و نگراني ؛ الان وضع جوري شده است كه هر امرجزئي يا بهانه جزئي كه دست مردم مي آيد بازارها را تعطيل مي كنند! قم نه ، همه شهرها.سرتاسر ايران وضع اينطور شده است كه بازار ايران ، بازار - به اصطلاح اينها - اين بازارتهران يك بازار سياسي است ، الان به وضع تعطيل يا نيمه تعطيل [است ]. ايران بخصوص بازارش ، بخصوص كسبش اينطور شده و اين مردمي كه آن وقت تعطيل يك روز ناگواربود برايشان ، حالا اگر به آنها بگويند باز كنيد، ناگوار است . الان گاهي وقتها شكايت كردند از اينكه مثلا فلان آقا گفته است كه خوب مردم بروند و كسبشان را بكنند . . . مردم ناراحت مي شدند يا اگر يك سفارشي مي شد كه مثلا ديگر تعطيل بس است ، در حيناينكه داشتند باز مي كردند سفارش كه مي شد مي بستند! اين وضع مردم يك وضع خودكار شده است حالا. و اين ؛ به وجود نهضت ، روحيه مردم را به درجه اي فعال و قوي و متحرك كرده كه حالا ديگر از اين كه برويد سر اصل كارتان ناراحت مي شوند وعصبي .
آمادگي توده ها براي فداكاري
از آن طرف اگر يكوقتي يك خوني از دماغ كسي بيرون مي آمد، يك ضربه اي به يك كسي وارد مي شد، اين مصيبت بود . . . فضلا از اينكه يك نفر مثلا كشته بشود؛ اين مصيبت بود. حالا وضع به آنجا رسيده است كه همين ديشب من يك كاغذي داشتم - دريافت كردم - از يك مادري كه نوشته است كه من پنج تا يا چهار تا از اولادهايم كشته شده اند و اظهار افتخار مي كرد و مي گفت من و خانواده ام همچنان [براي فداكاري آماده ايم ]. عادي شده است كه در يك شهري امروز چند تا كشته داده اند . . . يك مسئله عادي شده است پيششان ، يك همچو تحرك . . . پيدا شده است و مسئله مبارزه عمومي به يك وضع عادي طبيعي الان در ايران درآمده ؛ نه در يك شهر و دو شهر. اين روزنامه هاهم شايد تمام مطلب را ننويسند، راديو هم تمام مطلب راديو ايران را نمي گويد البته لكن حالا آن نصف و نيمه اي را كه مي گويند يا به راديوهاي خارجي مي رسد، مي بينيد كه هروقت كه راديو را باز مي كنيد كه اخبار مي گويد، اخبارش همينهاست كه مي گفتند كه [درفلان ] شهر اعتصاب بوده و [عده اي ] كشته شده ، فلان ده حالا رسيده به دهات كه . . . يك دهي در اطراف همدان ظاهرا . . . يك دهي كه در آن ده چند نفر كشته شده ، پنج هزار نفراعتصاب كرده اند.
اعتصابات كاخ برانداز
اين مسائل سياسي ، كه آن وقت اسمش نبود و اصلا اعتصاب صحبتش نبود سابقا؛صحبت اينكه اعتصاب چي است ، و اصلا نمي فهميدند مردم اعتصاب يعني چه . الان اعتصاب هم به يك صورت عادي درآمده كه ملت ايران شهرهايش اعتصاب مي شودپنج هزار نفر در يكي [از دهات همدان اعتصاب مي كنند] همه شهرها من شنيدم كه . . .اعتصاب كردند. يا اخيرا اعتصاب كارگرها در شركت نفت در قضيه نفت ، آنجا سالهابوده است و ان شاءالله خداوند تاييدشان كند. من يك وقت در ذهنم بود كه به اينها بگوييدكه نفت خودتان را قطع كنيد نگذاريد بخورند. نكته اي از اين مسائل . . . الان يك مطلب صحيح است ، الان اعتصاباتي كه در ايران شده - چه اعتصاب در مدارس ، اعتصاب دركارگرها، اعتصاب در هواپيمايي ، اعتصاب در همه اينها - الان در اعتصاب هستند،اعتصابي كه سابقا اصلا اگر مي گفتند اعتصاب ، نمي دانستند اعتصاب چه هست ، حالا به طور خودكار بدون اينكه حالا يك كسي دعوتشان كند، خودكار مردم اعتصاب مي كنند.و دولت خيال مي كرد كه مي تواند اينها را، اعتصابات را اعلام كند؛ اولي كه اعتصابات شده بود آن حرف را مي زدند؛ از خراسان به من پيغام داده بودند يك دسته اي ، كه يادم نيست كدام دسته بودند، كه اعتصاب [كرده بودند] اينكه گفتند براي حقوق است ، دروغ است ؛ اعتصاب ما اعتصاب سياسي است . حالا هم دارند اعلان مي كنند كه اعتصابي كه مامي كنيم براي اين است كه اين زندانيان سياسي بيرون بيايند و حكومت نظامي لغو بشود واين خارجيهايي كه ريخته اند به جان اين ملت و به جان سرمايه اين ملت ، اينها هم بيرون بروند. اين قلم آخرش يك قلم ارزشداري است ! اين تقاضاي آخرش يك تقاضاي ارزشداري است . چه مي خواهند اينها از جان اين ملت ؟ شصت هزار، يا چهل و پنج هزار، يا پنجاه هزار، يا شصت هزار، اينطورها ذكر مي كنند . . . از اين امريكايي هاحقوقهاي بسيار گزاف [مي گيرند].
دگرگوني دروني توده ها
الان اعتصاب ، همين طور مبارزه خونين ، همين طور بستن بازارها، خيابانها، و تظاهر وبيرون آمدن و - عرض مي كنم كه - "مرده باد" گفتن و اظهار تنفر از دستگاه جبار كردن ، به يك صورت عادي بيرون آمده . در پنج سال پيش از اين ، اگر در هر يك از اين بازارهاي ايران يك پاسبان مي رفت و امر مي كرد كه دكانها بالايش بايد بيرق باشد، بيرق مثلا [سه رنگ ] باشد، امروز چهارم آبان است مثلا - الان اين آبان يك [ماه ] منحوسي است -[خنده حضار] اگر يك پاسبان وارد مي شد در بازار و به آنها مي گفت كه بايد بيرق كذابيرق كذا بزنيد، هيچ تخلفي نبود. كسي در مخيله اش نمي آمد با پاسبان مي شود مخالفتكرد! پاسبان . . . [خنده حضار] هيچ در ذهن مردم وارد نمي شد با پاسبان بشود يك مخالفتي كرد؛ همه حساب مي بردند. يك پاسبان مي آمد سرتاسر بازار تهران ، بازار قم ،بازار شيراز، و امر مي كرد به اينكه ببنديد، [چه ] بكنيد، بيرق بزنيد، بيرق مي زدند؛چراغاني بكنيد، چراغاني مي كردند. حالا قضيه اين [است ] كه به حكومت نظامي وسرنيزه و حكومت شاه و حكومت كذا ابدا مردم ديگر اعتنا نمي كنند! ما حكومت نظاميهاي سابق را ديديم : حكومت نظامي سابق همين كه مي گفتند فلان جا حكومت نظامي است ، قرق مي شد؛ ديگر جرات اينكه كسي مخالفت با حكومت نظامي بكند - باپاسبان - نمي كردند! با حكومت نظامي . . . الان شما ملاحظه مي كنيد كه حكومت نظامي در چند شهر ايران هست و هيچ كدام اعتنا نمي كنند مي ريزند بيرون و فرياد؛ و آنها هم ازاينكه حالا ديگر تعرض شديد بكنند، يكقدري عقب نشيني كرده اند، زياد عقب نشيني كرده اند.
شاهنشاهي ، كثيفترين رژيمهاي دنيا
اين وضع ملت ماست . مقايسه بايد كرد بين اين ملت ، قبل از اين نهضت و حالا؛مقايسه سي سال پيش از اين با حالا كه ملت ما تا چه حدود رشد سياسي كرده ؛ رشد ديني ،سياسي - ديني . آن وقت به آن وضع بود كه براي هيچ امري دخالت براي خودش قائل نبود، كه به ما چه ربط دارد؟ مملكت خود شخص [شاه ] است ! اين اصلا حرفي است رايج [كه ] مملكت خودش است دارد اداره اش مي كند و هر كار مي خواهد! ملت ازخودش است ، همه از خودش هستند، حالا از خودش هر كاري خواست مي كند! اين يك منطقي [بود] بين توده مردم الا بعضيش - خيلي نادر كه آن هم حرف نمي توانستندبزنند منطقشان اين نبود اما نمي توانستند بگويند. توده مردم منطقشان اين بود كه شاه است . . . مملكتش است ، رعيتش هستند! اين منطق بود! بايد همه تان يادتان باشد در بيست سال ، سي سال پيش از اين ، مسئله اينطور بود كه منطق توده ملت مستضعف ما به واسطه خو كردن بر اين قلدريها و ديكتاتوريه ، [دائما] توسري زدند و اينها عادت كردند به توسري خوردن ! ملتي چند سال ، 2500 سال ، 2500 سال ملتي زير لگد اينها بوده ، ملتي كه 2500 سال زير اين پرچم كثيف بوده - شاهنشاهي كثيف ترين رژيمهاي دنيا و اشخاصدنيا[ست ] اين ملت عادت كرده به اينكه خودش را زير دست و پاي آنها هر كاري مي كنند راه بدهد، و هيچ ابدا آخ هم نگويد! [براي شاه ] حق قائل باشد: مملكت خودش است ، رعيت خودش است ! اين منطق بود آن وقت . در مخيله محمدرضا خان خطورنمي كرد كه يك روزي كسي بگويد كه شاه چرا اين جور كرد؟ "چرا" يعني چه ؟ يعني "اول شخص ايران "! فرض كنيد اگر نخست وزير باشد، جرات اين معنايي كه يك كلمه "چرا"بگويد هيچ برايش نبود. وقتي كه در يك اجتماعي - زمان آن نخست وزير سيزده ،چهارده ساله (1) - در يك اجتماعي كسي گفته بود كه شخص اول مملكت ؛ به او برخورده بود! "اول " معنايش اين است كه يك شخص ديگري هم در اين مملكت هست كه اسمش دوم است ! چرا گفتي شخص اول مملكت ! مگر ما يك شخص ديگري هم داريم كه شخص اولي باشد! . . . شخصيت "اعليحضرت " هيچ كس ديگر نيست ؛ يعني ما شخصي نداريم كه شخص دوم باشد تا بگوييم شخص اول ! اينطور به اين صورت داشتند مردم راعادت مي دادند؛ و عادت كرده بودند به اين معنا كه "چه فرمان ايزد چه فرمان شاه "! شاه همان فرمانش فرمان ايزد است ! فرقي نيست مابين فرمان ايزد و فرمان شاه ! يك كلمه اي هم كه آن كلمه صحيحي بود به طور غلط معنا كرده بودند كه "السلطان ظل الله . " غلط معناكرده بودند "سايه " [را].
سوءاستفاده از "ظل الله "
سايه هر شخصي هيچ از خودش ندارد، هر چه دارد، حركتي اگر باشد، از آن كسي كه صاحب ظل . . . ذي ظل است . يك نفر آدمي كه يك جايي دارد راه مي رود، يا داردحركت مي كند، سايه اش . . . همين طوري حركت نمي كند؛ حركتش به حركت اين آدم است ؛ يعني هر جوري كه دستش را حركت بدهد . . . سايه هم دستش اينطوري حركت مي كند؛ راه برود، سايه هم دنبالش هست ؛ بنشيند، سايه همين طور است ؛ خود چيزي ندارد، هر چه دارد از اوست . "سلطان ظل الله " فاتحه همه سلاطين را خوانده است كه اينهاسلطان نيستند! آن كه "ظل الله " نباشد، آن كه براي خودش يك چيزي قائل باشد، يك حركتي برخلاف حركت امر الهي بكند، او "ظل الله " نيست ، مستقل است ، او خودش يك چيزي است . پيغمبر اكرم "ظل الله " است ، براي اينكه از خودش هيچ نيست ؛ همان "وحي "است ، تابع وحي است ، تابع امر خداست ، نهي خداست ؛ حركت به حركت او، به تحريك او حركت مي كند. هر جنگي كه بكند با وحي الهي مي كند؛ خودش يك آمال و آرزوي نفساني ندارد كه روي اين آمال و آرزوي نفساني يك كاري انجام بدهد. حضرت امير -سلام الله عليه - منقول است از ايشان كه وقتي با آن عمرو بن عبدود بود كه مقاتله مي كردند، وقتي كه او را شكست و به زمين خورد او، جسارتي كرد به حضرت تفي انداخت ؛ حضرت پاشدند؛ نقل است كه ايشان پاشدند و رفتند؛ بعد برگشتند و سرش راكندند. سئوال كرد گفتند چون آن وقت يك كاري با من كرد، و من خوف اين را داشتم كه نفسيتي باشد در اين كار. بايد كاري الهي باشد. اين "ظل الله "، كلمه صحيح را كه فاتحه همه سلاطين ، فاتحه همه قلدرها و قدرتمندان را مي خواند و تكليف مومنين و مسلمين را باسلاطين - سلاطين جور - حل مي كند، اين را هم غلط معنا كرده بودند. به خورد مردم داده بودند كه "ظل الله است " اين ! با "ظل الله " چه بكنيد . . . "چه فرمان ايزد چه فرمان شاه ". اين غلطكاريها و - عرض مي كنم كه - جور و ستمها و آن خيانتها را به طوري كرده بودند كه ملتي عادت به آن كرده بود! اگر يكوقت نمي شد، شايد خلاف عادتش مي شد! چه شد،مثلا چه شد چنين شد! الان ملت ما به جايي رسيده است كه بچه دوازده ساله اش مقابل پاسبان مي ايستد در قم در جاهاي ديگر مي ايستد مي گويد كه "مرگ بر شاه "! مطلب اينطور شده است . الان يك مسئله عادي شده است بين ملت ما قضيه مرگ بر شاه ! يك مسئله عادي ! بچه تازه زبان باز كرده ، به اين كلمه زبان باز كرده ! چه كلمه مباركي ! [خنده حضار].
قيام عليه نظام 2500 ساله شاهنشاهي
اين راجع به ملت ما؛ كه ملت ما به بركت اين نهضت خودش ، نهضت جوشيده از متن از متن ملت جوشيده و بيرون آمده ، نمي تواند كسي بگويد كه مال من است . هيچ كس حق ندارد؛ غلط است كسي بگويد كه مال اين [شخص يا گروه ] است ، . . . هيچ دستينمي تواند اين جور ملتي را تغيير بدهد. خداست اين كار را كرده . اين دست خداست ؛هيچ قدرتي نمي تواند در ظرف - الان مي شود گفت - يك سال و چند ماه ، يك سال وچقدر [اين تحول را پديد آورد] براي اينكه قبلش يك قدري همين طور تدريجي بودكار، و باز خروجي نكرده بود، در ظرف يك سال و چند ماه آن تحول و تغييري كه درمملكت ما و در ملت ما حاصل شده است ، كه راه صدها ساله رفته ، يعني 2500 سال را زيرپا گذاشته و ماليده ، اين نمي شود كه با دست زيد و عمرو باشد. هيچ نمي شود گفت روحانيون اين كار را كرده اند؛ نمي شود گفت مردم بازار اين كار را [كرده اند]؛ خير،دست خداست و از متن ملت جوشيده است اين [انقلاب ] به امر خدا. و لهذا اميدبخش است . اين الهي است ؛ اميدبخش است .
دگرگوني معنوي با عنايت خداوندي
الان وضع ملت ما يك همچو وضعي شده است كه درست برعكس آن وضعي كه درسابق داشت كه طبيعي او شده بود كه بايد اين كار را بكنم ؛ بايد از شاه و از - نمي دانم -پاسبان و از صاحب منصب و اينها احترام كرد، و بايد چه كرد، بايد كتك خورد و حرف نزد، بايد ماليات ظلمي را داد و حرف نزد، بايد فحش خورد [و] صدا درنياورد، حالارسيده است به تحول ؛ اين جور تحول به بركت امر الهي . و جوشش از متن ملت به آنجارسيده است كه طبيعيش شده است كه مرگ بر اين سلطنت كذا؛ اين طبيعي شده ! الان بچه تازه زبان باز كرده - من همين چند روز كاغذ داشتم - بچه كوچولو كه مربوط به ما بود گفته مثلا كذا، همين مسائل ؛ يعني آنها نوشته اند كه اين بچه كه تازه زبان باز كرده اين را گفته !يك مسئله طبيعي شده الان . پس ما تا حالا اين خدمتي كه اين ملت به خودش كرده است ، اين عنايتي [است ] كه ذات مقدس حق تعالي به اين ملت كرده است . خيال نكنيدكه بعضي از اين اشخاصي كه از خود دستگاه هستند و وسوسه مي كنند: خوب چه شد؟اين خونريزيها چه كرد؟ چه شد؟ اين نهضت چه كار كرد؟ چه شد؟ خوب چه بود! ببيندچي بود و چه شد: ملتي كه همه اش ذلت و پريشاني و سكوت در مقابل ظلم [بود]، الان در مقابل ظالم مثل يك كوه ايستاده است و با مشتش با سرنيزه دعوا مي كند! چهمي خواهد بشود از اين بالاتر؟ يك ملتي جوانها داده ؛ جلو تانك و توپ مي رود كشته مي شود، بعد هم مي گويد فدايي دادم خيلي خوب ، بسيار خوب ، باقي اش هم حاضرم !مي خواهد چه بشود؟ بهتر از اين چه ؟ تحول بالاتر از اين ؟ پيشرفت معنوي بالاتر از اين چيست كه ملتي آن حالش در ظرف يك سال ، يك سال و يك ماه ، تبديل شده است به يك حال ديگري ، به يك چيز اينطوري .
ذلت ناپذيري و فداكاري توده ها
اين راجع به ملت و وضع ملت ، كه مشابه نمي توانيد برايش پيدا كنيد كه اينطور در همه جا، در جاهايي كه در طول عمرشان يك روز تعطيل براي اين امور نكرده بودند، دربعضي شهرهايي كه در طول حياتشان يك روز در اين امور دخالت نكرده بودند[اينگونه تحول پديد آيد] و اگر يكي دخالت [در سياست ] مي كرد مي گفتند كه اين آخوند سياسي است ! اگر يك كسي در يك امري از امور زندگي اين مردم مقابل دولت مي ايستاد، مقابل - مثلا - [شاه ] مي ايستاد به او مارك سياسي مي زدند، اين ديگر بايد برودتوي خانه اش منزوي بشود براي اينكه او سياسي است ! اين منطق مردم شده بود بازيچه تبليغات شومي كه كرده بودند در طول تاريخ كه مردم را عادت بدهند به اين وضع زندگي و به كتك خوردن و منابعشان را بردن و باز خودشان هم همراهي كردن ، اين يك خدمتي است كه در طول تاريخ سابقه ندارد كه به اين ملت شده است اين خدمت ؛ و اين ملت اين تحول را پيدا كرده است . نبايد گفت چه شده است ! خيلي چيزها - خيلي چيزها شده است .بر فرض اينكه اينطور باشد كه نه ، هيچ كاري ديگر نتوانيم بكنيم و تا اينجا همه ما رابگيرند و خفه كنند و هيچ كاري هم نتوانيم بكنيم ، لكن تا اينجا كه شده ارزش داشته ؛يعني آن فداكاري كه ملت ايران كرده و اين تحولي كه پيدا كرده ، دنبال اين و همراه اين ارزش داشته است كه صدها نفر، هزارها نفر كشته بدهد، فدايي بدهد، يك همچوروحيه اي درست بكند. يك همچو روحيه زنده اي كه الان شما خيال نكنيد ديگرمي توانند تحميل كنند بر شما آن ظلمهايي را كه مي كردند؛ ديگر گذشت تحميل ظلمها؛ديگر نمي توانند اينها پاسبان بفرستند و [بگويند] بزنيد اين [مردم را]. ديگر گذشت ،گذشت .
پانویس :




بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 172,327,399