عنوان : لزوم عبرت گرفتن دولتها از سرنوشت شاه - تفاوت دولت مردمي با دولت دست نشانده
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 21 خرداد 1358
تاریخ قمری : 16 رجب 1399
مکان : تهران ، بيمارستان قلب
جلد : 8
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
فراخواني ملتها و دولتها به پيروي از اسلام
من متقابلا سلام به ملت ترك و نخست وزير ابلاغ مي كنم .
و لازم است كه ما اساس اين نهضت را به طور اجمال براي شما و دولت شما بيان كنيم .اساس اين نهضت از دو جا سرچشمه گرفت : يكي ، از شدت فشار خارجي و داخلي وچپاولگريهاي خارجي و داخلي و اختناقهاي فوق العاده ؛ كه در ظرف پنجاه و چند سال ايران و ملت ايران يك روز خوش نديد؛ و اخيرا هم كشتارهاي فوق العاده دسته جمعي ،كه در اكثر بلاد ايران پيش آمد، مردم را به جان آورد كه اين نهضت را همراهي كنند. ويكي ديگر، آرزوي ما براي يك حكومت اسلامي و يك حكومت عدل ، كه يك رژيمي در مقابل رژيمهاي طاغوتي باشد، و ما مسائل اسلامي را مثل صدر اسلام در ايران پياده كنيم . و اميد ما آن است كه ساير ملتها، و ساير دولتها به اين نهضت اسلامي بپيوندند،و وجهه نظرشان اسلام باشد. اسلام براي همه كشورها يك آرماني است كه در آن همه چيز هست . لكن تبليغات خارجي و دنبال آن هم تبليغات داخلي ، اسباب اين شد كه ملتهاي ما را از اسلام جدا كردند و دولتهاي ما را هم جدا كردند. و مع الاسف تبليغات به طوري شد كه جوانهاي شرق تمام آمالشان را به تحقق معاني غربي خرج كردند؛ و تمام حيثيت ملي خودشان را، بعض از جوانهاي ما، فداي غرب كردند. و اين يك شكست روحي بود كه براي ما از همه شكستهايي كه داشتيم بالاتر بود. نظر ما به اقتصاد نيست ،مگر به طور آلت . نظر ما به فرهنگ اسلامي است كه اين فرهنگ اسلامي را از ما جداكردند. و غرب در شرق آنطور نفوذ كرد كه شرق خودش را باخت ، و محتواي بسياري ازجوانهاي ما را گرفت . اما ما گمان مي كنيم كه بايد تمام ملتها و دولتها توجه خودشان را به اين نقطه نظر منعطف كنند كه اين شكست روحي را از ملتها جدا كنند، و گمان نكنندجوانهاي ما كه هرچه هست ، در غرب است ، و خودشان چيزي ندارند.
ارتش در صدر اسلام
اسلام ، در مقابل همه دولتهاي طاغوتي ، براي انسان سازي آمده است . قرآن كتاب انسان سازي است . اگر انسان چنانچه در اين ممالك اسلامي تحقق پيدا بكند و اسلام برنامه دولتها و ملتها باشد، امكان ندارد كه ديگران بتوانند استفاده هاي نامشروع از مابكنند. ما بايد اقتصادمان تابع اسلام باشد؛ فرهنگمان تابع اسلام باشد؛ ارتشمان ، ارتش اسلامي باشد. در صدر اسلام ارتش يك پناهگاهي براي ملتها بوده است ، محيط ارتش از محيط مردم جدا نبوده است ؛ محيط رعب نبوده است ؛ محيط وحشت نبوده است . اگرارتش ، دولت ، به وظايف ارتشي خودشان ، به وظايف دولتي خودشان ، به وظايف اسلامي ، عمل كنند، محيط در يك كشور محيط محبت مي شود؛ محيط آرامش روحي مي شود؛ و اين هم براي ملت مفيد است ؛ و هم براي دولت ؛ و هم براي ارتش . و اگرمحيط، محيط ارعاب باشد - چنانچه در حكومتهاي طاغوتي است - محيط وحشت باشد،اين براي ملت و خود دولت و خود ارتش بد است . و اينكه طاغوتيها محيط ارعاب ايجادمي كنند براي اين است كه آنها براي ملت كار نكرده اند و خودشان را از ملت جداكرده اند، و از ملت وحشت دارند؛ از اين جهت محيط را ارعاب ، محيط ارعابي درست مي كنند كه مردم را سركوب كنند. در صدر اسلام اين معاني نبوده است . ارتش اسلام ازمردم جدا نبوده است . محيط هيچ وقت محيط ارعابي نبوده است . حكومتي كه در راس جامعه بوده است با مردم ديگر فرقي نداشته است ؛ بلكه زندگي اش پايينتر بوده است .حكومتها نمي خواستند كه به مردم حكومت كنند؛ مي خواستند خدمت كنند. اسلام حكومتها را موظف به خدمت كرده است . ارتش در خدمت ملت بايد باشد. حكومتها درخدمت مردم بايد باشند. اگر يك همچو برنامه اي تحقق پيدا بكند، محيط رعب از بين مي رود؛ محيط دوستي پيش مي آيد، مبدل به محيط برادري مي شود.
لزوم عبرت گرفتن دولتها از سرنوشت شاه
يك همچو محيطي كه محيط برادري باشد، ملت پشتيبان دولت است . و اگر ملت پشتيبان دولتي شد، دولت سقوط نمي كند. اگر شاه به نصايح روحانيون توجه كرده بود وخدمت به اين ملت كرده بود، سقوط نمي كرد. لكن خدمت نكرد و خيانت كرد، وپشتوانه مردمي را از دست داد، و وقتي كه مردم شنيدند رفت ، شادي كردند. چنانكه دررفتن پدرش هم شادي كردند. حكومتها بايد عبرت بگيرند از اين وضعي كه در ايران پيش آمد، و بدانند كه وضع براي اين بود كه محيط اختناق به طوري پيش آوردند كه اختناق انفجار آورد. برادر باشند با هم . با ملت دوست باشند. ملت احساس كند كه دولت از خود اوست ؛ دولت خدمتگزار اوست . ملتها احساس كنند كه ارتش از خود آنهاست .ارتش كه در خيابان مي آيد براي آن گل بريزند؛ نه از آن فرار كنند! عمده در برنامه هاي حكومتي ، در برنامه هاي دولتي ، اين معناست كه محيط اخلاقي درست كنند. محيطبرادري درست كنند. اين در راس همه برنامه هاست . اگر اين برنامه درست شد، اگر دولت بخواهد كاري بكند، همه ملت با او همراهي مي كنند. اگر دولت بخواهد برنامه اي را . . .اجرا بكند، ملت در خدمت آن هست .
تفاوت دولت مردمي با دولت ضد ملي
ما اين دو حكومت را كه در ايران بود الان با هم مقايسه مي كنيم : دولت سابق اگرمي خواست برنامه اي را اجرا بكند، مردم با آن موافق نبودند؛ بلكه حتي الامكان كارشكني مي كردند. الان دولت ما وقتي مي خواهد برنامه اي را اجرا كند، از اطراف به ماپيشنهاد مي شود كه ما در خدمت حاضريم ؛ طبقات مختلف مردم مي گويند كه ما دراجراي اين برنامه حاضريم ؛ به جان و دل حاضريم كه كمك بكنيم . الان كه بعض برنامه هارا مي خواهد دولت اجرا بكند، ملت همچو اظهار همراهي مي كند كه اعجاب آور است . اين يك مطلبي است كه در عين حال كه به تمام معنا الان ما نتوانستيم اسلام را در ايران پياده بكنيم ، لكن همان نسيمي كه از اسلام به ايران وزيده است ، نتيجه اش اين شده است كه دولت ما يك دولتي است كه ملي است ، ملت او را مي خواهد. نخست وزير ما هيچ وحشت ندارد كه [ميان ] مردم برود و با مردم بنشيند و صحبت بكند. به خلاف نخست وزيرهاي رژيم سابق ، كه امكان نداشت كه [بين ] مردم بيايند؛ براي اينكه مردم با آنهادشمن بودند؛ چنانكه آنها با مردم دشمن بودند. دولتها اگر اينطور بشوند كه به اسلام توجه كنند و روح اسلام را در مردم ايجاد كنند و در خودشان ، اين هم ، به صلاح خودشان هست ؛ و هم ، به صلاح كشورشان ؛ و هم ، همه برنامه ها را با آساني مي توانندانجام بدهند.
به اميد اتحاد كشورهاي اسلامي
و من اميدوارم كه بين دولتهاي اسلامي يك اخوتي ، اخوت اسلامي ، همان طوري كه قرآن امر فرموده است ، پيدا بشود؛ كه اگر اين اخوت اسلامي در بين ممالك اسلامي پيدابشود، يك قدرت عظيمي است كه هيچ يك از قدرتهاي دنيا نمي توانند به پاي آن باشند.و من از خداي تبارك و تعالي مسئلت مي كنم كه اين معنا در همه دولتها تحقق پيدا بكند؛و همه موفق بشوند كه براي اسلام باشند؛ و همه موفق باشند كه اخوت اسلامي خودشان را حفظ بكنند؛ و همه موفق باشند كه در خدمت ملت شان باشند كه ملت هم پشتيبان آنهاباشد.
[در اينجا وزير امور خارجه تركيه از امام تشكر كرد و گفت : يكي از مسائل اجتماعات رابطه ميان مذهب و سياست است و اينكه چگونه مي توان انسانها را تواناتر ساخت . و مسئله ديگر اينكه مطابق اصول دمكراسي ، نبايد ميان مردم و كساني كه حكومت را در دست دارند تفاوت باشد. پس از سخنان وي امام فرمود: ]
شعار دمكراسي ، افسون غربيها
.. . اما قضيه تربيت يك ملت به اين است كه فرهنگ آن ملت فرهنگ صحيح باشد. شما كوشش كنيد كه فرهنگ را فرهنگ مستقل اسلامي درست كنيد. جوانهايي كه در اين فرهنگ تربيت مي شوند همانهايي هستند كه مقدرات كشور در دست آنهاست . اگر اينهادرست بار بيايند، همه خدمتگزار به مردم ؛ امين به بيت المال ؛ و همه اينها در تحت رهبري اسلام تحقق پيدا مي كند. اگر يك ملتي فرهنگش اينطور تربيت بشود، اين فرهنگ ،فرهنگ غني اسلامي است و مملكت ، يك مملكت آرام مترقي خواهد بود. و اما اينكه مي گوييد كه يك مسئله دمكراسي است ، صحيح است . لكن مع الاسف در ممالك غرب ، كه بيشتر دم از دمكراسي مي زنند، و در ممالك ما، كه باز آنها هم دم از دمكراسي مي زنند، خبري از دمكراسي نيست . غربيها با اين افسون مي خواهند ما را خواب كنند وبهره برداري از ما بكنند و ما هم تا در تحت لواي اسلام نباشيم ، دمكراسي را نمي توانيم آنطوري كه صحيح است به آن عمل بكنيم .
من از خداي تبارك و تعالي مي خواهم كه همه دولتهاي ما را - اسلامي را - توفيق بدهد كه همه در سايه اسلام و زير يك پرچم ، كه آن پرچم "اسلام " است ؛ با هم برادروار، در كنار هم ، با هم ، بر مشكلات خودشان غلبه كنند.
پانویس :
بزرگتر کوچکتر