عنوان : مقصد انبيا، استقرار نظام عادلانه
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 17 تير 1358
تاریخ قمری : 13 شعبان 1399
جلد : 9
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
مقصد اصلي انبيا
كوششهايي كه انبيا مي كردند و جنگهايي كه با مخالفين راه حق مي كردند، وخصوصا جنگهايي كه در صدر اسلام واقع شد، مقصد جنگ نبوده است ، و مقصدكشورگشايي هم نبود. مقصد اين بوده است كه يك نظامي عادلانه كه در آن نظام عادلانه ، احكام خدا جاري بشود[باشد].
انبيا آن همه زحمت كشيدند نه فقط براي اينكه طرف را از صحنه خارج كنند وخودشان صحنه را دست بگيرند، بلكه مقصد اصلي اين بوده است كه اين انسانهايي كه انسانيت ندارند، اين اشخاصي كه در راه خلاف دارند سير مي كنند و آنها مي ديدند كه اين راه خلاف ، راه شقاوت است ، راه ضلالت است ، راهي است كه مردم را در اين دنيا به شقاوت و در آن دنيا هم به مهلكه مي كشاند؛ انبيا از طرف خداي تبارك و تعالي مامورشدند براي نجات مردم ، مردم را اگر به حال خودشان مي گذاشتند جز يك حيواني كه خوردن و خوابيدن را و شهوات را ادراك بكند و در راه آن ، عمل بكند چيز ديگري رانمي توانستند بفهمند، از باب اينكه ماوراي طبيعت بر مردم پوشيده است . آني كه مردم مي دانند همين عالم را عالم طبيعت را و آنهايي كه علمشان ديگر زياد هست ،خصوصيات طبيعت را زيادتر مي فهمند. لكن همه آنها همين است كه از طبيعت بهره ورمي شوند و به طبيعت توجه دارند و انسان را هم به همين جنبه طبيعي مي شناسند، و براي همين جنبه طبيعي انسان هم زحمت مي كشند. اهتمام ماديين به طبيعت
تمام زحمات ماديين كه مربوط به مكتب الهي نباشد، صرف ادراك طبيعت وخصوصياتي كه در طبيعت است مي شود و استفاده از طبيعت ، آن هم طبيعت انسان ازطبايع عالم . هر چه نگاه بكنيد از اين تمدنهاي بزرگ ، جديد و از اين پيشرفتهاي عظيم انساني ، مي بينيد كه همه آن مربوط به همين طبيعت است و مربوط به استفاده انسان ازطبيعت است ، آن هم استفاده انسان طبيعي از عالم طبيعت . از عالم طبيعت به آن طرف ،اين موجودات طبيعي نمي توانند بفهمند، و لهذا اينها راهي به آن عالم ندارند مگر از راه وحي كه همه عالم در تحت سيطره اش هست و چون اين انسان مثل ساير حيوانات نيست - كه همان حيات طبيعي و دنيايي باشد - بلكه انسان يك طور خلق شده است كه علاوه برحيات طبيعي ، حيات مابعدالطبيعه هم دارد، و آن حيات مابعدالطبيعه حيات صحيح انسان است ، اينجا همان حيات حيواني است ، از اين جهت مردم محتاج شده اند به اينكه در پيداكردن راه صحيح از طريق وحي به اينها گزارش داده بشود و خداي تبارك و تعالي هم منت بر مردم گذاشت و انبيا را مبعوث فرمود تا اينكه راه را به اينها نشان بدهند.
هدف از تعليمات انبيا
تمام تعليمات انبيا براي مقصد نشان دادن راهي است كه انسان ناچار از اين راه بايدعبور كند. ناچار انسان از اين عالم طبيعت به يك عالم ديگري عبور مي كند؛ اگر سرخودباشد يك حيواني است كه از اين عالم به عالم ديگر مي رود. و اگر چنانچه به راه انبيابرود انسانيتش كامل مي شود و هر چه بيشتر اطاعت كند، بيشتر انسانيتش رشد مي كند.تمام كوشش انبيا براي اين بوده است كه انسان را بسازند؛ تعديل كنند؛ انسان طبيعي رامبدل كنند به يك انسان الهي ؛ در همين عالم كه هست هم باز اين جور باشد. نظر انبيا به اين عالم با نظر اشخاص ديگر فرق دارد، آنها مي خواهند اين عالم را الهي كنند؛ يعني به هر چه نگاه مي كنند آثار الهيت در آن ملاحظه كنند. ساير قشرها، چه فلاسفه باشند و چه ساير دانشمندان باشند، خصوصا دانشمندان طبيعي ، اينها تمام نظرشان به اين است كهآثار طبيعت را كشف كنند، و استفاده از طبيعت بكنند. انبيا طبيعت را قبول دارند؛ لكن طبيعت را مهار مي كنند به طوري كه در تحت الهيت مهار بشود؛ در تحت عالم بالاترباشد. همان استفاده اي را كه ماها كه اطلاع از آن واقعيات نداريم - از اين عالم طبيعت مي كنيم . آن آدمي كه از ماعداي طبيعت هم اطلاع دارد همين استفاده را مي كند؛ با فرق اينكه ، اين كه استفاده مي كند نظرش به همين طبيعت است و او كه استفاده مي كند طبيعت را، آثار آن عالم مي داند و حق تعالي را در طبيعت مشاهده مي كند. اين همه جنگهايي كه در اسلام شده است و زحماتي كه اولياي خدا كشيده اند و اينها براي اينكه اسلام را پابرجاكنند؛ احكام اسلام را پياده كنند. آن هم براي اينكه انسانها را هدايت كنند به يك واقعياتي كه اطلاع بر آن ندارند، راه را نمي دانند؛ آنها مي دانند راه را اين طور بايد بروند.
هدف ملت از نهضت اسلامي
ما تا حالا كه اين جمهوري اسلامي را، همه شماها زحمت كشيديد و همه قشرهاي ملت متحد شدند با هم و خونها را دادند و زحمتها كشيدند و زجرها كشيدند و اين سد راشكستند و راي به جمهوري اسلامي هم دادند، اين براي اين نبود كه فقط حريف را ازميدان در بكنند و خودشان به جاي او بنشينند، اين براي اين بود كه يك رژيم فاسد راتبديل كنند به يك رژيم صحيح ، رژيم عادل . كه وقتي رژيم عادل تحقق پيدا كرد واحكام اسلام آن طوري كه بايد تحقق پيدا كرد، آن وقت افراد اگر عمل كنند، راه صحيح واقعيت را پيدا مي كنند و رژيم هم اگر چنانچه اسلامي باشد و عمل ، عمل اسلام باشد و همه نظام ، نظام اسلامي باشد، يك نظام عادلانه اي كه به هيچيك از افراد تعدي نشود، در هر اداره اي برويد آنجا اسلام را ببينيد، در هر بنگاهي برويد آنجا هم ببينيداسلام هست ، اينكه حكومت مي كند اسلام حكومت بكند؛ غير اسلام در كار نباشد. ما تاحالا نرسيديم به اين ، ما راي داديم به اينكه جمهوري اسلامي [باشد]. حالا هم رژيم ماجمهوري اسلامي است . اما اين طور نيست كه تا ما راي داديم جمهوري اسلامي ، يكجمهوري اسلامي شده باشد. فقط نظام الان نظام جمهوري اسلامي [است ]، و دنيا هم شناخته است ايران را به اينكه اينجا رژيمش جمهوري اسلامي است ؛ اما اسلام كه اين رانمي خواسته كه ما يك راي بدهيم و بگوييم جمهوري اسلامي ، اسلام مي خواسته كه دررژيمش اين طور باشد كه هر جا پا بگذاري احكام اسلام باشد؛ غيرش نباشد. اگر ما باهمه زحمتها، با همه خون دادنها، به اينجا رسيديم كه جمهوري اسلامي و باز رهايش كنيم ، تمام كارهايمان هدر رفته ؛ يعني طاغوت فرق نمي كند كه محمدرضا باشد، يا من وشما، حيطه شعاع عمليات مختلف است ؛ يك كسي طاغوت است در خانواده خودش ،يك كسي طاغوت است در خودش و همسايه هايش ، يك كسي طاغوت است درمحله اش ، يك كسي در شهر، يك كسي هم در يك استان ؛ يك كسي هم در سطح كشور. در طاغوتي [بودن ] فرقي نيست ؛ در شعاع عمل فرق است . همين طاغوتي كه درخانواده خودش طاغوت است اگر دستش برسد در محله هم طاغوت است . اگر دستش برسد، در همه سطح كشور طاغوت است . براي اينكه خودش وقتي طاغوت هست ديگرشعاع عمل كم و زيادش پيش او فرقي ندارد. دستش نمي رسد، دستش برسد، همان كارهايي كه محمدرضا مي كرد اين آدم هم همان كارها را مي كند، تا تربيت اسلامي وانساني و تحت تربيت انبيا كسي نباشد، دستش نمي رسد، و الا وقتي دستش برسد همه آن كارها را مي كند، حالا هم خيال مي كند نمي كند. اين آدمي كه در منزل خودش ظلم مي كند، در منزل خودش تعدي بر اولادش ، بر فرزندش ، بر خادمش مي كند، اين اگرزيادتر بشود خدمه اش ، زيادتر بشود اولادش ، زيادتر بشود تابعش ، همان قدر كه آنهازيادتر مي شوند اين وسعت ظلمش زياد مي شود؛ براي اينكه آدم ظالم است . ظالم اگر ده نفر تحت سيطره اش باشند، ظلمش به اندازه ده نفر است . اگر سي و پنج ميليون جمعيت هم باشند، ظلمش به اندازه سي و پنج ميليون نفر است . آدم ، همان آدم است ، براي اينكه آدم نشده است ؛ يك موجود طاغوتي شيطاني است . اين موجود طاغوتي شيطاني اگرتحت سيطره انبيا نرود، تحت تعليم و تربيت انبيا نرود، هيچ فرقي مابين اين فرد باآن فردي كه يك عالم را دارد مي چاپد در روحيات نيست ، در عمل هست ؛ از باب اينكهاين دستش نمي رسد، او دستش مي رسد. اينهايي كه مثلا فرض كنيد در ايران سيطره داشتند، مثل محمدرضا، اگر در عراق هم سيطره اش مي رفت ، همين ظلمهايي كه اينجامي كرد آنجا هم مي كرد. اگر در همه ممالك اسلامي هم سلطه پيدا مي كرد، همين كارهايي كه اينجا مي كرد در همه جا مي كرد. اگر در همه عالم هم سلطه پيدا مي كرد، همان مطالب بود. مي بينيد كه اين ابرقدرتها كه دستشان را همه جا دراز مي كنند براي چاپيدن ،آن آدمي كه چاپيدنش يك حدود خاص داشت وقتي كه شد رئيس ، يك قدري وسعت پيدا مي كند و همان كارها را آنجا مي كند. گمان نكنيد كه من و شما اگر دستمان برسد به آنها نكنيم ، تا آدم نشويم همان حرفها هست .
كوشش همگاني در اسلامي شدن نظام
بايد همه فكر اين معنا را بكنيم كه رژيممان را رژيم اسلامي بكنيم . رژيم اسلامي به اين است كه اين افرادي كه در كار هستند، اين افرادي كه در اين رژيم سر كار هستند،- فرض كنيد كه مشغول به خدمتگزاري هستند - كارمندهاي دولتي همه شان ، هر كدام آنجا كه كار مي كنند، كارشان كار اسلامي باشد. اين فكر نباشد كه حالا كه اين اداره آنجايش خراب است ، خوب ، بگذار اينجايش هم خراب باشد! حالا كه آن آدم آنجاخلاف مي كند، خوب ، بگذار اينجا هم خلاف بكند، همه مكلفيم ؛ همه ما. اگر همه عالم خلاف بكنند، يك آدمي كه تربيت شده تحت مكتب انبياست او خلاف نمي كند. تمام عالم وقتي كه به هم بخورد و ظلم بشود، حضرت موسي خلاف نمي كند. از اينكه حالا همه دارند مي چاپند پس بايد من هم اين كار را بكنم ، نه . در تربيت انبيا اين جورنيست . علي بن ابيطالب - سلام الله عليه - همه عالم اگر كافر هم مي شدند به حال او فرقي نمي كرد؛ جز غصه خوردن به اينكه چرا اينها دارند خلاف مي كنند، و الا مشي او هيچ تغييري نمي كرد. آن روزي كه تو خانه نشسته بود، با آن روزي كه يك خلافت داراي آن وسعت - كه ايران يك جزئش بود تا مصر و در حجاز و همه اينجا تحت سيطره بود واز اروپا هم يك مقداري - هيچ فرقي در حال روحيش نبود كه حالا كه من داراي يكهمچو چيزي هستم ، بايد مثلا چه بشود، هيچ ابدا در روح او هيچ فرقي نمي كرد. براي اينكه روح ، روح الهي بود. روح الهي در آن فرقي نمي كند يك جمعيت كمي تحت نظراو باشد، يا يك دنيا باشد، در حال روحي او فرقي نمي كند. او موظف است عدالت كند.مي تواند با اين چهار تا كه هست عدالت بكند؛ اگر توانست ، به همه جا عدالت را گسترش مي دهد.
همه ما الان كه اسم جمهوري اسلامي روي خودمان گذاشتيم و رژيم سابق رافرستاديم - بحمدالله - به خارج و دفنش كرديم ، و ديگر هم زنده نخواهد شد ان شاءالله ،همه ما الان مكلفيم كه اين رژيمي كه ادعا داريم كه تحقق پيدا كرده ، واقعيتش تحقق پيداكند؛ از حد لفظ به حد معنا بيايد؛ از حد راي به حد خارج بيايد. شما كه مامورين يك وزارتخانه هستيد يك طور بايد عمل بكنيد، آنها هم كه در وزارتخانه ديگرند يك طور؛همه بايد مامورين اسلامي باشيد. هر فرد بايد خودش را موظف بداند به اينكه اين كاري كه الان اين كار جزئي كه پشت ميز نشسته به او محول است ، اين كاري كه به او محول است ، روي عدالت عمل بكند؛ منتظر نشود كه وزير، عادل بشود. وزير، عادل بشود ياعادل نباشد، شما بايد عادل باشيد. نخست وزير عادل باشد يا نه ، براي خودش ضرر داردو نفع دارد. آن حسابش علي حده هست . شما هم حسابتان علي حده است ، پيش خداحسابش علي حده است ، پيش ملت هم حسابش علي حده است . شما كه اين كار جزئي ،اين پيشخدمتي كه اين كار جزئي دستش هست ، عدالت در آن كارش بايد بكند. آن رئيس اداره هم كه در آنجا نشسته آن هم عدالت در همان كار بايد بكند؛ منتظر نشودديگران عادل بشوند تا او عادل بشود، مثل اين است كه من منتظر بشوم ديگران نمازبخوانند تا من نماز بخوانم ، يا منتظر بشوم ديگران ناهار بخورند تا من ناهار بخورم ! چه طور وظايف طبيعي را آدم اين طوري عمل مي كند. وظايف طبيعي را هر كسي شخصي عمل مي كند؛ شما هيچ وقت انتظار كشيديد ديگران نفس بكشند تا شما بكشيد؟ديگران نگاه كنند تا شما نگاه [كنيد]؟ هيچ همچو نيست . شما به حسب طبيعتتان وظايف طبيعي را شخصا عمل مي كنيد. وظايف الهي هم همين طور است . همان طوري كهوظايف طبيعي را شخصا عمل مي كنيد، وظايف الهي را هم شخصا شما موظفيد عمل كنيد، به علاوه ، موظفيد كه ديگران را هم وادار كنيد به اين كار. در اينجا موظف نيستيد كه ديگران را وادار كنيد كه نگاه كن . اما در آنجا موظفيد ديگران را تعديل كنيد؛ ديگران راهم تربيت كنيد.
عمل به وظيفه
هر كدام ما موظفيم خودمان عمل كنيم ؛ و موظفيم ديگران را هم وادار كنيم . اگريك همچو روحيه اي در يك ملتي پيدا بشود، كه ان شاءالله اميدوارم پيدا بشود، اگر يك همچو روحيه تعاون معنوي ، همان طوري كه در اين برهه اي كه انقلاب بود يك تعاون مادي پيدا شده بود اين هم معنا بود، اما معاونت راجع به اين بود كه اينهايي كه مي آمدنددر خيابانها تظاهر مي كردند خانه ها به آنها آب مي دادند؛ غذا مي دادند، عرض كنم ،مردم كمك مي كردند؛ معاونت مي كردند. اگر يك روحيه معاونت معنوي پيدا بشود درانسان ، در همه كه هر كسي خودش را موظف بداند به اينكه علاوه بر اينكه خودش يك آدمي است كه مي خواهد عدالت بكند، وظيفه شناس است ، پشت ميز كه نشسته كارخودش را كه مي كند و كار مردم را كه مي خواهد انجام بدهد روي وظايف است ، نه روي طمع است ، نه روي ترس و خوف است ، روي وظيفه است آن طوري كه وظايف شخصي خود را آدم عمل مي كند، براي خودش وظيفه مي داند كه براي بچه هايش لباس بخرد؛ اين يك وظيفه اي است پيش آدم ، نه خوف است و نه طمع . اگر انسان - آن كسي كه متصدي يك كاري است - وظيفه بداند اين را كه من حقوق مثلا مي گيرم وظيفه ام اين است ؛ نخير، حقوق هم نمي گيرم وظيفه انسانيم اين است ؛ وظيفه اسلاميم اين است كه حالا كه متكفل يك امري شدم و يك دسته اي به من محتاج اند كه كارهايشان را راه بيندازم ، كارها را تعويق نيندازم ، همان قدري كه مي توانم ، به هر ترتيبي كه جريان داردجريان بدهم ، با رفاقت ، جلو و عقب انجام ندهم ، خلاف عدالت نكنم ، اگر جلو و عقب انجام بدهم اين همان كارهاي طاغوت است ، طاغوت در يك چيز كم ، در يك شعاع كم ، چنانچه هر كداممان توجه به همين معنا داشته باشيم ، هر كسي به خودش متوجه بشود، خودش را درست كند، اداره اي كه داراي پانصد نفر مامور است ،هر ماموري آن كاري را كه به او محول است سرش را زير بيندازد و كارش را انجام بدهد،يك اداره درست مي شود، يك وزارتخانه درست مي شود، باقي درست مي شود، همه كشور درست مي شود. اگر يك همچو چيزي در يك كشوري پيدا شد، اين كشور مترقي است . كشور مترقي اين نيست كه سينماهاي كذا داشته باشد و آن كارهايي كه در آن مي شد. يا مترقي آن است كه مراكز فحشا، آن قدر زياد باشد، مشروبخوري آن قدر زيادباشد؛ اين انحطاط است .
ملاك مترقي بودن يك كشور
كشور مترقي اين است كه افرادش مترقي باشند. فرد مترقي آن است كه وظيفه شناس باشد، وظايف اداريش ، وظايف الهيش . اگر انسان وظيفه شناس شد، يك انسان مترقي است ؛ يك انسان عادل است . يك مملكتي اگر ان شاءالله موفق بشويم ، موفق بشويد، به اينكه [در] اين مملكت همه وظيفه شناس بشوند و جمهوري اسلامي بشود، جمهوري اسلامي اين است كه اداره ماليه اش هم اسلامي باشد؛ اداره عدليه اش هم اسلامي باشد.تحول بايد پيدا بشود. تحول در نظام و تحول در افراد كه اين نظام را مي خواهند پيش ببرند. به مجرد اينكه تحول در نظام هم باشد و تحول در افراد نباشد، فايده ندارد. براي اينكه وقتي تحول در افراد نباشد، اگر حالا هم يك كسي يك تحولي در نظام درست كند، فردا همين افرادند كه اين نظام را مي خواهند پيش ببرند؛ همين افراد نظام را معوج مي كنند؛ برخلاف مي كنند.
اهميت تحول روحي افراد
تحول در افراد، در روحيه افراد، ميزان است ، و اين با اين است كه همه آقايان بناي براين بگذارند كه كارهايشان را روي وظيفه شان عمل بكنند. خودشان را ببينند در يك جمهوري اسلامي ؛ ببينند در يك مملكتي هستند كه راس اين مملكتامام زمان - سلام الله عليه - مراقبشان هست ؛ مامورهاي مخفي دارد؛ ملائكه الله مامورند، خودش را تحت مراقبت ببيند، بگويد كه ما يك مملكتي الان هستيم كه يك مراقبي داريم معصوم ، و ما تحت مراقبت هستيم ، اعمالمان بايد يك اعمالي باشد كه يك وقتي به عرض ايشان رسيد، راضي از ما باشد. در هر جا كه كار مي كنيد، شما براي مسلمانها مي خواهيد خدمت بكنيد.
دولت ، خدمتگزار است نه فرمانفرما
دولتها خدمتگزار مردم هستند، نه فرمانفرما. اين رژيم طاغوتي است كه مثلا يك نخست وزيرش ، يك رئيس جمهورش ، فرمانفرمايي بخواهد بكند، طاغوت همين است . بله ، آن مقداري كه وظيفه هست كه امر و نهي بكند، وظيفه است مي كند. امابخواهد زايد بر آن مقدار وظيفه فرمانفرمايي بكند، حالا كه رسيده به اينجا سوءاستفاده بكند، اين همان رژيم طاغوتي است ، حالا دستش به زيادتر نمي رسد، يا خوف دارد ازاينكه مردم به او اشكال بكنند. اگر دستش باز بشود، همان كارهايي كه محمدرضا مي كردشايد من هم بكنم ؛ اگر دست برسد. تا تربيت يك تربيت صحيح نباشد فايده ندارد.
و شما آقايان ان شاءالله من اميدوارم خودتان ، رفقايتان ، ديگران ، سفارش كنيد همه كه ما الان در يك نظامي واقع شده ايم كه ما مي گوييم ما اسلامي هستيم . شما يك گروه اسلامي هستيد الان . يك گروه اسلامي اگر همان ادعا باشد، خوب ، همه عالم مي توانندادعا كنند. مگر محمدرضا نمي گفت من مسلمانم ، قرآن هم طبع مي كرد، خدمت حضرت رضا هم مي رفت و مي ايستاد و برايش زيارتنامه هم مي خواندند و نماز هم مي خواند وهمه اين كارها را مي كرد؛ اما نبود اين طور. ما اگر بخواهيم رژيممان رژيم اسلامي باشد واين ادعايي كه مي كنيم كه ما مسلم هستيم و ما طرفدار اسلام هستيم و طرفدار رژيم اسلامي هستيم ، بايد اين قدم را هم برداريم كه مهمش اين قدم است كه محتواي يك مملكتي اسلامي باشد. هر جايش برويم در مملكت اسلامي رفتيم ، نه اينكه وقتي رفتيم بازار، ببينيم بازار همان بازار و همان رباخوري و همان اجحاف و همانگرانفروشي بيجا و همانها، و بعد هم فرياد مي كند كه اسلام ! بعد هم چراغاني مي كنند!خيال مي كنند با اين مي شود امام زمان را بازي داد! نمي شود. تا يك نوري در قلب ما پيدانشود فايده ندارد. هر چه هم از اين اعمال بكنيم ، اعمال است . از اين اعمال همه مي كنند،بايد اين اعمال بشود؛ نه اينكه اينها نشود، اين اعمال بشود، پيوند با قلب داشته باشد، باقلبمان يك كاري كنيم كه اين عمل را قلب ما آورده باشد.
عدالت اجتماعي ، هدف جمهوري اسلامي
در هر صورت ما الان در يك جمهوري لفظي اسلامي هستيم ، نه جمهوري اسلامي .جمهوري طرح جمهوريت است . حالا طرحش هست ، طرحش هم حالا به تمامي بازنيست . وقتي مملكت ما جمهوري اسلامي است كه همه چيزش اسلامي باشد. هر چه ناقص باشد، جمهوري اسلامي ناقص ما داريم ، حالا جمهوري اسلامي لفظي داريم . اگرچهار تا اداره مان درست بشود، يك جمهوري اسلامي ناقصي . به اندازه اين اسلامي شده . اگر ان شاءالله همه اش اسلامي بشود، آن وقت مدعي هستيم . ادعاي ما اين است كه جمهوري اسلامي ، و اين ادعا صحيح است و از ما مي پذيرند اين را. و اين را هم نبايد هريك فكر كند كه بگذار ديگران بشوند تا من بشوم . هر كسي بايد آن كاري را كه مي كندآن كار را خوب انجام بدهد. شما شبيه خوان هاي سابق را ديده ايد، اين شبيه كه مي خواندند، "شمر" خوب آن بود كه خوب شمر باشد! اگر آن شمر بنا بود يك كاري بكند كه سيدالشهدا بايد كند، اين خوب "شمر"ي نيست ! سيدالشهدا، به حسب شبيه هم آن است كه آن عمل را خوب انجام بدهد، اگر آن عمل را خوب انجام بدهد، يك شبيه خوان خوبي است . هر يك ما بايد آن عملي كه دستش مي دهند خوب انجام بدهد.نرود سراغ اينكه ديگران چه مي كنند، بخواهد دخالت [كند] در كار ديگران . نه ، دخالت در كار ديگران نكنيد. شما آن كاري كه به آن موظف هستي همان كار را خوب انجام بده ،برادرت هم كه پهلويت نشسته اگر انجام خواست بدهد، ديدي يك خلافي مي خواهدبكند، به او بگو كه آقا ما جمهوريمان اسلامي است . جمهوري اسلامي معنايش اين است كه عدالت باشد، عدالت اين است كه اين آدمي كه الان احتياج به من دارد، از خارج آمده الان ، از راه دور آمده ، به اين اداره احتياج دارد، زود رسيدگي بشود به احتياج اين . اين طور نباشد كه يك كسي كه آشناي ما هست ،جلو كارش را انجام بدهيم ، يك كسي كه خير، غريبه هست ، عقبتر انجام بدهيم و هكذا،چيزهايي كه شما مي دانيد مي شد، اين چيزهايي كه مي شد ديگر نگذاريد بشود.
خداوند ان شاءالله همه شما را حفظ كند؛ توفيق بدهد و اميدوارم كه همه ما با هم بتوانيم كه يك جمهوري اسلامي درست كنيم .
پانویس :
بزرگتر کوچکتر