عنوان : تحول روحي از بركات نهضت
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 13 تير 1358
تاریخ قمری : 9 شعبان 1399
مکان : تهران ، شميران ، دربند
جلد : 8
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
دستاوردهاي انقلاب اسلامي
از بركات اين نهضت يكي اين است كه ما با آقايان محترمي كه دور از مركز علمند، درمراكز ديگرند، از نزديك آشنا مي شويم و مطالبي اگر دارند و داريم به هم مي رسانيم ، واگر درد دلي هم داريم ذكر مي كنيم ، بلكه شما كه مامور بهداري و بهزيستي هستيد معالجه كنيد.
يكي از بركات اين نهضت قضيه "تحول روحي " در جامعه ما هست كه من مكرر اين را گفته ام كه اين تحول روحي كه در ايران پيدا شده است و اين نهضت توانست اين تحول روحي را ايجاد كند به خواست خداي تبارك و تعالي از اين پيروزي كه نصيب ما شده است و دست اجانب را كوتاه كرديم و دست خيانتكارها را، اهميتش بيشتر است . اين تحولات روحي به اين زودي براي يك شخص هم حاصل نمي شود تا برسد به گروهها؛تا برسد به سرتاسر يك كشور. شما هم ملاحظه مي كنيد كه چند جور تحول ، تحولهاي روحي پيدا شد در اين جمعيتها؛ يكي كه من كرارا گفتم و باز هم تكرار مي كنم اين تحولي [است ] كه از خوف و ترس به شجاعت متحول شدند. شما ملاحظه كرديد، ديگر اينهاهمه يادتان هست ، كه يك پاسبان اگر مي آمد در بازارها؛ بازار تهران ، بازار تبريز ومي گفت كه "4 آبان (1)" است و بايد بيرق بزنيد سر دكانها، توي ذهن مردم اصلا نمي آمدكه مي شود هم با پاسبان معارضه كرد و گفت نه . همه اطاعت مي كردند روي اينكه خوب ،دنبالش خوف اينكه حبس باشد، زجر باشد، شكنجه باشد در ظرف كمتر از دو سال آخراين انقلاب ، در ظرف كمتر از دو سال ، همين جمعيتها يك تحولي درشان پيدا شد كه ايستادند در مقابل توپ و تانك و مسلسل و گفتند ما اصلا رژيم [شاه را] نمي خواهيم .آنكه به خودش جرات نمي داد كه بگويد من امشب اين كار را نمي كنم و بيرق نمي زنم ،اين جرات را پيدا كرد كه مشتش را گره كند و جلو برود. بريزند توي خيابانها و فرياد بزنندكه مرگ بر اين سلطنت كذا. اين تحول آساني نيست . بله ، يك نفر، دو نفر، ده نفر، يك همچو تحولي پيدا بكنند، خوب مي شود، اما يك ملتي اينطور بود، همان طوري كه درآذربايجان بود، در مشهد بود، در تهران بود، در شيراز بود، در دهات بود، در قصبات بود. اختصاص به يك محيطي نداشت ، سرتاسر كشور يكدفعه متحول شد و اين نبود جزاينكه يك عنايت خاصي از طرف خداي تبارك و تعالي به اين ملت شد، يك نظرمعنوي خداي تبارك و تعالي بر اين ملت انداخت و ملت را فوق النظر متحول كرد؛ كانه يك چيزي ديگر شدند. جمعيتها سرتاسر كشور يك چيز ديگري شدند، يك چيزي بودند، يك چيز ديگر شدند؛ متحول شدند يك جمعيتي به يك جمعيت ديگر. و بازجزو تحولات ، اين تحول حس اعانت بود كه مردمي كه از هم جدا بودند و كاري به هم نداشتند و اينها يك وقت ما ديديم كه وقتي جمعيت راه مي افتد، به اطراف ، اينها اعانت مي كنند؛ زن و مردخانه ها، اين خيابانهايي كه هست و خانه هايي كه در خيابان هست - آنطور كه براي ما نقل مي كردند - مكرر اينها آب مي آوردند، چه مي كردند و به مردم اعانت مي كردند در اين كاري كه داشتند؛ يك دسته تظاهر مي كردند يك دسته هم اعانت به اين اشخاصي كه تظاهر مي كردند.
يك قصه اي كه در نظر من خيلي جالب است اين است (2) كه يكي از اشخاص به من گفت : گفت من در خيابان تهران ديدم كه در اين تظاهرات يك زني يك كاسه اي دستشهست اينطور ايستاده و تويش هم پول هست ، من فكر كردم كه خوب اين حالا فقيرهست و پولي مي خواهد، پيرزن هم بود، گفت وقتي كه نزديك شدم و از او استفساركردم ، گفت كه امروز تعطيل است ، اينجا هم مركز تلفن است ؛ من اين را نگه داشته ام كه هر كه بخواهد تلفن كند اين پول را بردارد و بيندازد آنجا و تلفن كند. اين يك قضيه كوچك جزيي است ، اما معنايش زياد است . اين جزو همان تحولهايي است كه پيدا شد.يا كسي باز نقل مي كرد كه اگر يك ساندويچي را به يك نفر تعارف مي كردند در اين اجتماعات - ايشان گفت من خودم ديدم - اين تكه تكه مي كرد، لقمه لقمه ، به اين و آن مي داد تا آخر. اينها يك مسائلي است كه به نظر اولي كوچك مي آيد، لكن اينها بزرگ است . يك تحول بوده اين ، اين حس تعاون مردم كه از هم داشتند اين يك مسئله عادي نيست ، باز يك مسئله الهي است كه اشخاصي كه آن وقت ارتباط به هم نداشتند، كاري نداشتند، اينها همچو مرتبط به هم شدند و همچو جوش پيدا كردند كه شدند يك خانواده ؛ كانه مردم يك خانواده بودند؛ اين خانواده هم از هيچ چيز نمي ترسيد.
حماسه آفرينيها
گفت شخصي كه يك بچه ده - دوازده ساله اي در اين مبارزات سوار موتور سيكلت ظاهرا بود - يا دوچرخه يا موتور سيكلت - گفت اين همان طور رفت طرف تانكي كه داشت مي آمد حمله كرد اين بچه و بچه هم زير تانك خرد شد از بين رفت . اما اينطورشده بودند. اين تحول يك تحول الهي بود و يك دست غيبي مردم را اينطور متحول كرد، و تا اين نحو تحول نبود اين پيروزي نبود. ملتي كه دست خالي بود، هيچ نداشت - حالا چهار تا تفنگ پيدا شده است ، كي ، آن وقت اين حرفها بود - دست خالي ، آنها هم مسلح و همه تانك و توپ و مسلسل دار و اينها هيچ نداشتند جز اينكه يك فرياد "لا اله الاالله " و "الله اكبر" و يك مشت پر و يك ايمان قلبي قوي . اين ايمان بود كه اين مردم را به اين پيروزي رساند كه همه حسابها فاسد از كار درآمد. حساب اينكه دست خالي نمي شود غلبه كرد بر اين سلاحهاي مدرن ، اين حسابها خلاف درآمد. چون آنها حسابمعنويات را نمي كردند؛ حساب ماديات را مي كردند. معنويت غلبه كرد بر ماديات ، خداغلبه كرد بر شيطان و غلبه دارد بر شيطان .
شگفتي جهانيان از انقلاب ايران
اين تحول يك نعمت بزرگي است كه اگر ما نگهش داريم اين نعمت خدا را، براي ماهمه چيز هست . اول بفهميم كه نعمتي بوده ، خدا داده است ، ما خودمان ضعيف بوديم وخداوند ما را تقويت كرد و قوتي داد كه همه قدرتهاي خارجي را شكست داديد.
اينهايي كه از خارج مي آيند، از امريكا مي آيند، از جاهاي ديگر مي آيند، مي گويندكه ايراني ها نمي دانند چه كردند، خارج مي دانند چه خبر است ؛ آنها مي فهمند كه چه شده است ؛ خود ايراني ها توجه ندارند. باز داخل معركه هستند نمي دانند چه شده است .تمام دول پشتيبان محمدرضا بودند. نه دولتهاي امريكا و شوروي و ابرقدرتها، خير.همين دولتهاي پايين تر، همين دولتهاي اسلامي همه طرفدار بودند، و با همه طرفداريهايي كه كردند و با همه قدرتهايي كه خود اين هم داشت نتوانستند اين را نگهش دارند. ملت با دست خالي شكست داد هم قدرت محمدرضا را و هم آنهايي كه پشتيبان او بودند. اين يك مسئله اي نيست كه ما بتوانيم روي موازين طبيعي حلش كنيم ، اين دليل بر اين است كه يك مبداء فوق اين مبادي هست ؛ اين دليل بر اين است كه خدا هست .
تداوم پيروزي در گرو انسجام و وحدت
اگر اين را حفظش بكنيد همه چيز داريد، اگر اين انسجامي كه ملت پيدا كرد وگروهها، متفرقات به هم مجتمع شدند، همه با هم شدند، آنهايي كه دور از هم بودند به هم نزديك شدند و آن ايماني كه قلبها مملو از ايمان و همه داد مي زدند "جمهوري اسلامي " اگر اين را ما نگهش داريم ، قدر اين نعمت را بدانيم ، نگهش داريم ، يك ملت پيروزي هستيم كه ديگر نمي توانند اين ريشه هاي فاسد كاري انجام بدهند. لكن مهم همين است كه نگهش داريم . مهم اين است كه ما آن وحدتي كه داشتيم حفظش كنيم .حالايي كه رسيديم به يك مرتبه اي از پيروزي و دشمنها را بيرون كرديم ، حالا خيالنكنيم كه تمام شد قضيه و برگرديم سراغ اينكه من خانه ندارم ، كسب من حالا چطوري است .
شما ديديد آن روزي كه توي خيابانها مي ريختند - همه تان بوديد لابد - توي خيابانهامي ريختند و فرياد "الله اكبر" را بلند مي كرديد، هيچ فكر اين بوديد كه كسب شما امروزچه جوري است ؟ شما كسبها را رها كرده بوديد، شما پنج ماه ، شش ماه بيشتر كسبها را رهاكرديد. يك همچو موجودي خدا ساخت . آني كه حاضر نبود يك روز دكانش را رهابكند شش ماه رها كرد، نه شش ماه رها كرد و نگران بود، شش ماه رها كرد و عاشقانه رهاكرد. اين را يك چيز آساني حساب مي كنيد؟ اينها يك نعمتهايي است ، عناياتي است كه خداي تبارك و تعالي بر شما كرد و اين عنايت را، اين رحمت را، دو دستي بگيريدنگهش داريد، حفظش كنيد. همه با هم برادر، همه فداكار هم باشيد و فداكار اسلام باشيد. اگر اين روحيه محفوظ بماند، اين شجاعت محفوظ بماند، - و شما آذربايجانيها،مركز شجاعتيد - اگر اين شجاعت محفوظ بماند و اين توجه به خدا محفوظ بماند و اين وحدت كلمه محفوظ بماند ديگر كسي نمي تواند، هيچ قدرتي نمي تواند شما را عقب بزند و هيچ كسي نمي تواند همه دارايي شما را بگيرد و بخورد و ببرد و خيانت به شمابكند. نه دولتي ديگر مي تواند كه خلاف بكند و نه ارتشي مي تواند به شما تحميل بشود ونه ژاندارمري مي تواند تحميل بشود و نه هيچ چيز. خودتانيد و استقلال ، آنها هم از شماهستند، آنها هم قواي شما هستند.
حكومت ايده آل اسلامي
وحدت كلمه و اسلامي بودن يك مملكت به اين است كه از آن رئيس جمهور كه آن بالا هست به حسب اعتبار، تا آن كسي كه آن پايينهاست اينها يك جور باشند، نه اين از اوبترسد نه او توقع داشته باشد كه اين از او بترسد. اسلام اينطوري است .
حضرت امير - سلام الله عليه - كه خليفه مسلمين بود، خليفه يك مملكتي كه شايد ده مقابل مملكت ايران بود، از حجاز تا مصر، آفريقا، كذا [و] يك مقدار هم از اروپا، اين خليفه الهي وقتي توي جمعيت بود مثل همه ما كه نشسته ايم با هم ، اين هم زير پايش نبود، همين بود كه يك پوست داشتند - به حسب نقل - يك پوست داشتند كه شب خودش وحضرت فاطمه رويش مي خوابيدند، و روز روي همين پوست علوفه شترش رامي ريخت . پيغمبر هم همين شيوه را داشت . اسلام اين است ، آني كه ما مي خواهيم اين است . البته هيچ كس قدرت ندارد مثل او باشد اما ما مي خواهيم يك خرده نزديك ، يك بويي از اسلام بيايد در ايران ما مي خواهيم اينطور بشود كه وقتي رئيس يك مملكتي فرض كنيد رئيس جمهور، نخست وزيرش توي جمعيت مي آيد همچو امتيازي نباشد كه مردم كنار بروند، آي آه واه بشود. زمان رژيم سابق اگر مي خواست اين شخص از يك خياباني عبور كند، سازمان امنيت و مامورها قبل از اينكه بيايد، دو روز، سه روز قبل اين جاها را همه را تحت نظر مي گرفتند؛ خانه ها را، اين خانه ها را خالي مي كردند از مردم ،تحت نظر مي گرفتند كه ايشان مي خواهد يك عبوري از اينجا بكند. چرا؟ براي اينكه خودش خائن بود و خائن مي ترسد. خيانت به مملكت كرده بود و خائن خائف است . ازخودش مي ترسد، مي ترسد بكشندش . اما مالك اشتر هم اينطور بود؟ توي مردم بودند،حضرت امير تو مردم بود، با مردم بود. پيغمبر اكرم توي مسجد - به حسب نقل - توي مسجد وقتي نشسته بودند با اصحابشان ، يك عرب كه از خارج مي آمد نمي شناخت كدام يكي [از] آنها پيغمبرند، كدام يكي ديگران هستند. مي پرسيد كه : كدام يكيتان هستيد؟پيغمبر كدامها هستيد؟ وضع اينطور بود كه دور [هم ] مي نشستند. يك صدري [و] يك ذيلي نبود. دور هم مي نشستند. وقتي يك كسي مي آمد، خوب اينها كه دور هم نشسته اندكدام يكيشان هستند. وضع حكومت اسلام اين است .
ارتش در دوران پهلوي
ارتش اسلام اينطور نبوده است كه وقتي بيايد مردم از خوف فرار كنند از دست آنها،پشت بكنند به آنها. رژيمهاي طاغوتي ارتششان براي اين است كه مردم را اول سركوب كنند. ارتش ايران هيچ وقت براي اين نبوده است كه بروند دشمنان را سركوب كنند. اين ارتشها براي سركوب كردن شماهاست . شما هم شايد بسياريتان يادتان باشد كه متفقين وقتي كه آمدند در سرحدات ، زمان رضاخان ، شايد بعضي تان يادتان باشد، وقتي كهآمدند در سرحدات ، به مجرد اينكه اينها(3) حمله كردند آنها(4) فرار كردند . . . اين راديگر من خودم شاهد بودم ، سرحد را ما شاهد نبوديم . اما از سر حد كه حمله كردندتهران خالي شد. تمام صاحب منصبان از تهران رفتند طرف اصفهان . چمدانشان را پركردند و فرار كردند. رضاخان گفته بود آخر اين ارتش و اين بساط چطور سه ساعت طول كشيد. گفته بودند سه ساعت طول نكشيد، آنها آمدند و ما رفتيم . ما براي اينكه اظهارقدرت بكنيم مي گوييم سه ساعت ، كي سه ساعت طول كشيد؟ مسئله اينطور بود. در سرحد اينطور شد. من تهران بودم ، در سر حد اين قضيه واقع شده بود. سربازها در تهران ازسربازخانه ها بيرون ريخته بودند و فرار كرده بودند. تو خيابانها راه مي رفتند، فرارمي كردند. به هم ريخت . آنها در سر حد آمدند، تهران به هم ريخت . فرار كردندصاحب منصب هاي ارشد، ارتشبدها و نمي دانم فرض كنيد كه سپهبدها؛ چمدان ها رابرداشتند و سوار اتومبيل شدند رفتند طرف اصفهان كه از يك طرفي مثلا پناهگاه پيداكنند.
ارتش براي اين نبود كه مقابل يك قدرت خارجي باشد، ارتش براي اين بود كه ماهارا سركوب كنند تا ديگران بيايند بخورند و ما نتوانيم حرف بزنيم . براي اين بود. يك همچو ارتشي نمي تواند مقاومت كند در مقابل يك قدرت ، بلكه نتوانست مقابله كند درمقابل شماها. البته پيوند هم شدند به ما، آنهايي كه روح انساني شان باقي بود متصل شدندبه ملت ، آن هم براي اينكه ، مي ديدند كه حق با اينهاست . آنها را هم چاپيده بودند. آنها راهم خود آنها چاپيده بودند. شايد از حقوق آنها هم باز دربار يك چيزي مي برد.مي گويند از پاسبانها هم مي بردند. من اطلاعي ندارم .
سيره حضرت علي در حكومت
اسلام اگر ان شاءالله با خواست خدا در خارج تحقق پيدا كند، ولو به يك وجودكوچكي نازلي ، غير از اين مسائل است كه اينها خيال مي كنند. غير از اين مطالبي است كهمردم خيال مي كنند، و اينهايي كه خيال مي كنند كه ما اسلام را مي فهميم ، غير از اين مسائل است . اگر اسلام پيدا بشود، اسلام آن است كه همان روزي كه بيعت كردند با حضرت امير- سلام الله عليه - همان روز - در تاريخ هست - كه بيعت كردند، بيعتي كه طول و عرض مملكتش آنقدر بود كه عرض كردم - بيعت تمام شد بيل و كلنگش را برداشت رفت يك چشمه اي بود كه مشغول بود براي كندنش . رفت آنجا . . . سر كارش . كارگر بود. حالاچشمه درآمد! مي گويند كه چشمه هم وقتي كه كلنگ آخر را زدند مثل گردن شتر آب بيرون آمد. يك كسي گفت خوب است ، گفت كه اين ورثه را چيز بده . بعد آن را وقفش كرد. يك همچو سردارهايي اسلام داشته است . يك همچو لشكري داشته است كه وقتي جنگ مي كردند - تاريخ هست - گرسنه بودند. اين جهازات جنگي در كار نبود، هر چندنفرشان يك دانه شمشير و هر چند نفرشان يك دانه شتر داشتند، اين حرفها نبود كه خيال كنيد كه حالا ساز و برگ [فراوان است ] هر چند نفر يك خرما. يك دانه خرماگير اين مي آمد مي گذارد دهانش ، همان شيريني اش كه به دهانش مي رسيد در مي آورد مي داد به رفيقش آن بگذارد دهانش . مي داد رفيقش ، آن مي داد رفيقش ، تا آن آخر. اينطور اسلام را اينها نگه داشتند، و حالا ما بايد نگه داريم اين اسلام را
رسالت پاسداري و فداكاري براي اسلام
اسلام خيلي عزيز است . اسلام خيلي فدايي داده است . پيغمبر اسلام براي اسلام خيلي زحمت كشيده ، تمام عمرش در زحمت بوده ، تمام عمرش . آن وقتي كه در مكه بودزحمتش يك طور بود، با آن رنج و تعبي كه بود و مدتها در حبس ، يعني بيرون بود ونمي توانست اصلا خودش را نشان بدهد. آن وقت هم كه مدينه آمدند جنگهاي زيادي كه با مشركين واقع شد و با خائنها و با گردن كلفتها و با ثروتمندها تا اينها را بخواهند خاضع كنند براي اسلام . بسته بودند چند نفر را، داشتند مي آوردند. اسير كرده بودند. فرمود ببين !ما بايد با زنجير اينها را به بهشت ببريم . جنگهايشان براي اين بود كه مردم را آدم كنند. نه اين بود كه مملكت بگيرند. مملكت گيري [روش ] اسلام نيست . ممالك را كه فتحمي كردند براي اين بود كه قلوب اينها فتح بشود، نه براي اين بود كه يك مملكت زيادي درست كنند، ماليات زياد بشود؛ براي اين بود كه اينها را آدم كنند؛ انسان كنند. اسلام خيلي عزيز است ، و اسلام خيلي فدايي داده . اسلام ، امام حسين را فدايي داده ؛ او را بايدنگهش داشت . الان نوبت ماست . الان اسلام به دست ما افتاده . الان جمهوري اسلامي است . طاغوتي در كار نيست . ما بايد فكر اين باشيم كه اين اسلام را حفظ كنيم ، نگه داريم . ما بايد از اين اختلافاتي كه تازگي دارد [پيوسته ] پيدا مي شود و دامن به آن مي زنند؛ آنهايي كه مي خواهند نگذارند اين اسلام تحقق پيدا كند، به آن دامن مي زنند،به اختلافات دامن مي زنند، ما بايد اين اختلافات را كوشش كنيم از بين برود، و اين وحدت كلمه اي كه نعمت خدا، نعمت بزرگ خدا بود به ما داد محفوظ بماند، تا اينكه اين بار را ان شاءالله با سلامت ، سعادت به منزل برسانيم .
خداوند ان شاءالله همه شما را تاييد كند. موفق باشيد. خداوند همه شما را سعادتمندكند. مملكت مال خودتان باشد، خودتان زحمت بكشيد براي خودتان ، نه اينكه شمازحمت بكشيد و ديگران ببرند و بچاپند.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
پانویس :
بزرگتر کوچکتر