خدمات تلفن همراه

صحیفه امام خمینی ره - سخنراني - اهميت امر قضاوت و لزوم نظم و انظباط در امور - ساعت 30: 9 صبح 25 مرداد 1359

عنوان : اهميت امر قضاوت و لزوم نظم و انظباط در امور
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : ساعت 30: 9 صبح 25 مرداد 1359
تاریخ قمری : 5 شوال 1400
مکان : تهران ، جماران
جلد : 13

متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
مقايسه بين قواي سه گانه فعلي و گذشته
من بايد به ملت ايران تبريك عرض كنم كه بحمدالله ، اين قواي ثلاثه ، كه اساس يك كشور است ، از خودشان است و از متن جامعه است و از اشخاص طاغوتي و منحرفين نيستند. و از خداي تبارك و تعالي توفيق همه را مي خواهم در اينكه همه خدمتگزار به اسلام باشيم و با جديت و كوشش همه ، اين نهضت اسلامي به پيش برود و حكومت عدل الهي مستقر بشود به جاي حكومت طاغوتي .
شما همه مي دانيد و ملت هم مي داند كه اين سه قوه اي كه در زمان طاغوت بود،نمي شود گفت كدام خبيث تر از كدام بودند. قوه مقننه ما به دست اشخاصي افتاده بود كه به اعتراف شاه مخلوع ، از طرف سفارتخانه ها تعيين مي شدند و ملزم بودند اينها همانها رابه كار وا دارند و از اين راه ، ماهيت قوه مقننه بر ملت ما روشن مي شود كه ليستي كه امريكابدهد و نوكر او اجرا كند. بهتر از اين مجلسي كه ما داشتيم و بهتر از سنايي كه ما داشتيم ؛يعني ، آنها داشتند، نخواهد بود! آنها در طول مدتي كه متصدي بودند، هيچ گاه قدمي براي خدا برنمي داشتند. اگر اينها براي خدا مي خواستند قدم بردارند، حتما نه امريكا آنهارا پيشنهاد مي كرد و نه شاه مخلوع آنها را تعيين مي كرد. ما از همان حرف شاه - شاه مخلوع - سند اتخاذ مي كنيم كه اين قوه مقننه چه جور اشخاصي بودند. و قوه مجريه همكه همه مي دانند كه چه جنايتهايي در اين كشور مرتكب شدند و خود آن مردكه (1) يك مقام غير مسئول - به حسب اصطلاح آنها - داشت ، در راس همه جنايتكارها بود.جنايتكارها همه الهام از او و او الهام از اجانب مي گرفت .
قوه قضاييه ، كه در اسلام آنقدر در آن اهتمام شده است و حكم را يا نبي يا وصي نبي بايد متصدي بشود و اگر غير نبي و وصي نبي - سفارش شده از طرف نبي اكرم - باشد، آن ثالث مي شود شقي ، قوه قضاييه ما هم به دست يك اشخاصي افتاد كه من گمان نمي كنم در تمام افرادي كه متصدي قضا بودند، يك نفرشان صالح باشد. اگر گفته مي شود كه دربين اينها يك اشخاصي بودند كه - مثلا - يك قدري متدين بودند، لكن صالحيت براي قضا غير از تدين است ؛ امر مهمي است كه شايد در اسلام كمتر چيزي مورد توجه بوده است مثل قوه قضاييه . نكته اش هم معلوم است ؛ براي اينكه در دست قوه قضاييه ، همه چيز ملت است ؛ جان مردم است ، مال مردم است ، نواميس مردم است ، همه در تحت سيطره قوه قضاييه است و قاضي چنانچه - خداي نخواسته - نالايق باشد، ناصحيح باشد،اين در اعراض و نفوس مردم سلطه پيدا بكند، معلوم است چه خواهد شد.
از اين جهت ، من به ملت ايران تبريك مي گويم كه در اين زمان ، نه قوه مقننه يك قوه اي است كه ليستش را داده باشند و تعيين كرده باشد كسي آنها را، خود آنها منتخب ازطرف ملت هستند و ملت بدون اينكه كسي تحميل به آنها بكند، اينها را تعيين كرده است و هر كدام هم كه ناصالح بودند، خود مجلس كنار گذاشته است . بنابراين ، قوه مقننه ماقوه اي است كه صالح است و اكثر افرادش ، افراد متعهد هستند و همه شان از همين جمعيت ملت هستند و از آن كاخ نشين ها نيستند. قوه قضاييه هم معلوم است كه يك نفر ازآن اشخاصي كه طاغوتي باشند در اينها نيست و همه اهل علمي هستند كه با زندگي طلبگي امرار معاش كرده اند و در متن جامعه بوده اند و از گرفتاريهاي جامعه اطلاع دارندو گرفتار بوده اند خودشان هم . اينها مي توانند كه به درد مستضعفين برسند. قوه مجريه هم كه عبارت [است ] از رئيس جمهور و نخست وزير و بعدا ان شاءالله ،وزرايي كه تعيين خواهند شد، اشخاصي هستند كه خود ملت تعيين كردند، كسي تحميل به آنها نكرده است . مجلس هم كه از خود ملت است ، بعد كابينه را راي به آن مي دهد وبلا اشكال ، به كسي كه برخلاف موازين اسلامي رفتار كند و غير متعهد باشد و از حال مستضعفين بي اطلاع باشد، راي تمايل نخواهند داد.
اهميت قضاوت و نظم
لكن بايد عرض كنم كه اين قضاوت در اسلام بسيار اهميت دارد و بسيار خطرناك است . اهميت دارد كه تمشيت امور مردم و رفع ظلمها و مخالفتها و اينها با دست اينها بايدبررسي بشود و مظلوم از ظالم ممتاز بشود و حق اجرا پيدا بكند و خطرناك است ؛ براي اينكه چنانچه - خداي نخواسته - حكم برخلاف ما انزل الله (2) باشد، ولو در دو درهم ،علي حد الكفر(3) و قاضي علي شفير جهنم . (4) بسيار خطرناك است ، لكن امري است كه واجب كفايي است و بايد تكفل كرد. هر يك از اشخاصي كه متصدي هستند اگر مجتهد عادل باشند، مستقلا مي توانند و چنانچه مجتهد نباشند، آنها به تعيين مجتهد - در يك زماني كه ما فاقد هستيم ، افرادي كه تمام جهات را مستجمع باشند، با تعيين مجتهد - تصدي مي كنند. نبايد از كاري كه اهميت دارد شانه خالي كرد. كار، آنكه اهميت دارد در نظرشارع مقدس ، اين را نمي توانيم ما از آن شانه خالي كنيم ؛ واجب كفايي است . اگر شانه اززيرش خالي كردند، مورد مواخذه خواهند بود. بايد تصدي كرد. حتي در زمان بعضي ازامراي سابق مثل خلفاي بني عباس و بني اميه و اينها، بعضي از اشخاص در خدمت آنها به حسب ظاهر مي رفتند - و اشخاص بسيار صحيحي بودند - براي جلوگيري از بعضي مظالم . اينطور نيست كه اگر يك حكومتي هم ظالم شد، كسي بداند كه مي تواند رفع ظلمي از مردم بكند، مي تواند يك راه صحيحي را پيش بگيرد، بتواند از آن شانه خاليكند. حالا كه بحمدالله ، يك كشور اسلامي داريم و همه اركانش اسلامي است ؛ نمي شودامروز گفت كه دولت هست و ما زير بار دولت نمي رويم و دولت هست و ما مستخدم دولت نمي شويم . اين حرفها مال زمان طاغوت بود. زمان رسول الله هم دولت بود، زمان اميرالمومنين هم دولت بود. مي شد بگويي كه دولت هست و ما استخدام در اين دولت نمي شويم ؟! دولت از اموري است كه بايد در مملكت باشد. از واجبات حسبيه اي است كه واجب است براي حفظ نظم ، دولت باشد. اگر دولت باطل باشد، استخدام در او جايزنيست ، مگر اينكه براي يك احقاق حقي باشد، چنانچه در صدر اسلام هم اين مسائل بوده است و اگر دولت صحيح حقي بود، نبايد اشخاص بگويند كه ما در اين دولتي كه صحيح و حق است نمي رويم ؛ براي اينكه اسمش "دولت " است .
حكومتهاي اسلامي ، همه دولتهاي اسلامي بودند، همه متولي امور مردم بودند.عمده اين است كه دولت چه دولتي باشد. اگر دولتي مثل دولت فعلي باشد، كه اركانش همه اسلامي هستند و همه در راه اسلام مي خواهند خدمت بكنند، نبايد كسي تحاشي (5)كند از اينكه من نمي خواهم وارد بشوم در اين دولت و استخدام بشوم . استخدام دولت حق است . زمان حضرت امير هم اشخاصي بودند كه شرطه (6) بودند، اشخاصي بودندحكومت بودند. استاندار بودند، اشخاص مومني بودند كه كارفرما بودند در جاهايي .اينطور كلي اش را كه آدم بگويد آن وقتي كه زمان طاغوت بود، بگويند كه ما در خدمت طاغوت واقع نمي شويم ، حالا هم كه زمان الله است ، بگويند كه ما در خدمت واقع نمي شويم ، اين كج فهمي است . اگر قاضي - مثلا - در قوه قضاييه كمبود بود و به هر كس اظهار كردند، وقتي به مقدار كفايت نباشد، واجب است بر اينكه تصدي بكند و قضاوت بكند؛ نبايد بگويند كه حالا كه قضاوت است ، ما در خدمت دولت واقع نمي شويم .خدمت دولت ، يك خدمت خداست . الان دولت ، دولت الهي است و خدمت به الله است ، نه خدمت به طاغوت است . بنابراين ، نبايد بعضي از آقايان تحاشي كنند از اينكه مادر استخدام دولت واقع نمي شويم . اين استخدام اسلام است ، دولت خودش اسلامي است . نه اين است كه خودش مستقل است ، آن هم خدمتگزار اسلام است . همه خدمتگزار اسلام هستيم .
البته بايد همه امور بر نظام و نظم باشد. وقتي كه پايه امور بر نظم بنا شده باشد - و حفظنظم از واجبات الهي است - بايد در قوه قضايي هم اين نظم محفوظ باشد؛ يعني ، اينطورنباشد كه قاضي يك روز بخواهد بيايد، يك روز هم دلش بخواهد نيايد. اين يك ؛ يابايد در استخدام ، استخدام الله برآيد و وظيفه شرعي - الهي خودش بداند كه بايد روي موازيني كه هست ، ساعاتي كه تعيين شده است براي كار، كار بكند و اگر نخواهد هم اين كلمه "استخدام " را قبول بكند، يا اصلش تصدي نكند، يا ملزم بداند خودش را به الزام شرعي كه اگر آمد نظام را حفظ كند. اگر بخواهد وارد بشود و بي نظم باشد - من يك هفته دلم نمي خواهد بيايم ، الزامي كه من ندارم . نمي خواهم - يك همچو آدمي ؛ اصلا از اول وارد نشود. اگر مي تواند كه روي موازيني كه تعيين مي شود و شوراي قضايي تعيين مي كند، عمل بكند؛ ملتزم به اين باشد كه اين عمل تا آخر روي موازين باشد، و هر روزهم خودش را عاجز از اين داشت ، خوب برود پيش شورا و استعفا بدهد. اما متصدي باشد و بي نظم متصدي باشد، اين صحيح نيست . بايد يك مملكتي همه چيزش نظام داشته باشد. همان طوري كه اگر در شهرباني بخواهند اينهايي كه پاسبان هستند بگويند كه ما امروز مي خواهيم نياييم ، امروز ميلمان كشيده است كه منزل باشيم ، اين نمي شود. اين پاسبان نمي شود و اين شهرباني هم نمي شود. در ساير ادارات هم يك اداره اي بگويد كه من امروز نمي خواهم بيايم ، اين خواستني نيست . كسي كه يك امري را تصدي كرد، بايدنظامش را حفظ بكند.
آقايان هم ، كه از همه قشرها از حيث كار اهميتشان بيشتر است ، بايد اين نظام را حفظبكنند و همين طوري كه در ساير جاها يك نظامي هست ، و بدون نظم يك امري تحقق پيدا نمي كند - يعني ، فاسد مي شود - بايد نظام را حفظ بكنند و هر چيزي را كه تقبل كردند، با نظم و با ترتيب ، آن را اجرا بكنند و عمل بكنند. لزوم بي طرفي كامل در قضاوت
از مهماتي كه بايد عرض كنم ، دقت در امر قضاست . وقتي كه نواميس مردم ، جانهاي مردم ، مالهاي مردم تحت نظر شماست ، نبايد كه مسامحه بشود - خداي نخواسته - يك غير مجرمي مجرم شناخته بشود يا يك مجرمي كه بايد حد الهي برايش جاري بشود، اين غير مجرم شناخته بشود. بايد در امر قضا، كمال دقت را كرد و با دقت اجرا كرد. مبادا- خداي نخواسته - به دست يكي ، يك ظلمي واقع بشود. هر دو طرفش ظلم است : اگريك غير مجرمي ، مجرم شناخته بشود، ظلم به آن شخص است و اگر يك مجرمي ، غيرمجرم شناخته بشود، ظلم به آنهايي است كه اين جرم مرتكب شده است براي آنها. بايدتمامش را با كمال دقت ، با كمال مواظبت و احتياط، عمل كنيد كه مبادا يكوقت - خداي نخواسته - يك كسي به قتل برسد، در صورتي كه جرمش به مقدار قتل نيست . كسي يك حبس طولاني بشود، در صورتي كه جرمش به مقدار اين حبس نيست يا قاتلي فرار كند اززير بار قصاص به توهم اينكه خوب ، يك ترحمي بايد به آن كرد.
نه ، قاضي بايد با تمام شدت ، توجه بكند به مواضع قضا. قاضي بايد - جسارتا عرض مي كنم - قسي القلب باشد، تحت تاثير واقع نشود. قاضي كه نفسش جوري است كه اگر- مثلا - اين مجرم يك قدري گريه كرد، يك قدري ناله كرد، يك قدر التماس كرد،تحت تاثير واقع بشود، اين نمي تواند قاضي واقع بشود يا اگر حس - مثلا - انتقامجويي درقاضي باشد، آن هم نمي تواند قاضي باشد. قاضي يك نفر آدمي است كه بدون اينكه هيچ نظري داشته باشد - راجع به قضيه - اگر برادرش را آوردند پيشش كه قضاوت كند،همان طور باشد كه اگر دشمنش را آوردند؛ يعني ، در قضا آنطور باشد. حكمي كه مي خواهد بكند بين برادرش و بين دشمنش ، در حكم فرق نگذارد. نمي گويم درعوارض نفساني ، نخير، در حكم ؛ يعني ، همان طوري كه براي برادرش حكم بحق بايدبكند، براي دشمنش هم همان طور، علي السوا باشد پيشش همه .
شما شنيده ايد كه حضرت امير با آن ظاهرا يهودي بود كه در محضر قاضي واقع شدند، در صورتي كه حضرت امير رئيس بود. وقتي كه احضارش كرد، رفت پيش قاضي . قاضي وقتي كه اباالحسن به ايشان گفت ، اشكال كرد به او كه نه ، به آن هم هر چه مي گويي به من هم همين طور بگو. (7) اين دستوري است براي همه ماها كه بايد در مسند قضا، يكي كه نشست ، همه ملت پيشش با يك نظر باشد. تمام نظرش به اجراي عدالت باشد.عدالت ، در دشمنش هم به طور عدالت ، در دوستش هم به طور عدالت . نه اينجا مسامحه كند و نه آنجا سختگيري كند.
و بالاخره ، اين امور مهم در دست شما آقايان است . از قراري كه الان آقايان كه پيش من آمده اند، از شوراي قضايي ، خيلي اميدوار بودند به اين چهره هاي نوراني . بايد در هرجا كه باشيد و هر مطلبي كه پيش شما بيايد، هر قضاوتي كه پيش شما بيايد، به طور حق ، به طور عدالت [قضاوت كنيد، ] بدون نظر به اينكه اين آدم چي است و آن آدم چي . حتي يك مجرم درجه اول وقتي كه آمد، روي حق نظر بكنيد. اين سابقه اش چه جوري است ؛اين را نظر نگيريد، روي حق و عدالت به آن نظر بكنيد و حكمي كه صادر مي كنيد يك حكم عادلانه باشد كه در محضر حق تعالي كه وارد مي شويد، مورد اشكال نباشيد وروسفيد باشيد.
من اميدوارم كه خداوند تبارك و تعالي شما را موفق بكند. هم جهات شرعي ، كه عرض كردم - آن جهات ديگر هم شرعي است . اين منتها در متن است راجع به حكم عدالت - ان شاءالله ، موفق بشويد و هم راجع به نظم و اينكه روي يك موازين باشد.شوراي قضا اگر يك چيزي را گفت ، شما نگوييد كه من خودم مستقلم و مي خواهم چه بكنم . اين غير نظم است ، اين نظم نيست . هر كس در خودش اينطور مي بيند كه اگر بيايدگوش نمي دهد به اينكه يك نظمي باشد، برايش جايز نيست تصدي اين امر؛ برود كنار،الزامي نيست هر كس كه به خودش اين را مي بيند كه وقتي آمد روي موازين عمل بكند وروي نظام عمل بكند و شوراي قضايي اگر يك چيزي را گفتند بپذيرد، ان شاءالله ماجورباشد پيش خداي تبارك و تعالي . اين را شما يكي از عبادات حساب بكنيد كه قوه قضاييههستيد و قضا مي كنيد و احقاق حق مي خواهيد بكنيد، اين يكي از عبادات الهي است .
ان شاءالله موفق و مويد باشيد و همه ما موفق باشيم به اينكه خدمت بكنيم . مملكت مااحتياج مبرم به خدمت دارد. احتياج مبرم به نظام دارد. بعد از انقلاب است ، انقلاب البته يك مسائلي در آن هست ، لكن بعد از اينكه همه اركان تمام شد با كمك هم ، همه باكمك هم ان شاءالله ، اين بار را به منزل برسانيم . اينطور نباشد كه در خارج به ما بگويند كه اينها هرج و مرج هست در ايران و در ايران ديگر نمي شود [زندگي كرد] و چه ؛ اين حرفهايي كه مي زنند. لااقل ، بهانه اي ما دست آنها ندهيم .
هر كس هر كاري را متصدي است ، او را خوب انجام بدهد. شما كار نداشته باشيد كه يك قاضي در بلخ - مثلا - فلان عمل را كرده است و يك قاضي در كجا. شما كارتان اين باشد كه اين كاري كه خود شما مي كنيد، اين خوب باشد. اگر همه افراد يك مملكتي آن كاري كه دستشان است بنا بگذارند خوب انجام بدهند، اين مملكت يك مملكت الهي عالي مي شود. ولي اگر بنا باشد كه اين كه كار خودش را مي خواهد بكند، به كار ديگري هم دخالت بكند - به يك كاري كه مربوط به او هم نيست دخالت بكند، اين قاضي است بخواهد قوه مجريه هم خودش باشد، قوه مجريه است ، بخواهد قاضي هم خودش باشد -اين هرج و مرج است . اين قوا كه هستند و اساس هستند، اينها علي حده و مستقل و متجزااز هم هستند و هر كدام بايد كار خودشان را انجام بدهند، اگر بنا شد كه يك قاضي بخواهد اجرا هم بكند، اين از حد خودش تجاوز كرده است و كارش فاسد خواهد شد ومملكت هم فاسد خواهد شد. اگر هر كسي كار خودش را همان طوري كه هست ، خوب انجام بدهد، ان شاءالله تعالي ، موفق خواهد شد اين مملكت به اينكه نظامش درست برقرار[باشد] و شما هم ان شاءالله ، ماجور پيش خداي تبارك و تعالي [باشيد] و در نامه اعمال شما ثبت بشود كه قاضي است كه براي خدا قضاوت كرده است .
والسلام عليكم و رحمه الله
پانویس :
1- محمدرضا پهلوي ، شاه مخلوع ايران . 2- آن حكمي كه خدا نازل كرده است .
3- وسائل الشيعه ، ج 18، كتاب القضا، باب 5، ح 2.
4- مجمع الزوائد، هيثمي ، ج 4، ص 193. 5- كناره گرفتن ، ابا كردن .
6- حافظين امنيت شهرنشينان . 7- شرح نهج البلاغه ، ابن ابي الحديد، ج 17، ص 65.



بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 164,197,105