عنوان : جنايات شاه و مدعيان حقوق بشر
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 29 بهمن 1356
تاریخ قمری : 10 ربيع الاول 1398
مناسبت : چهلم شهداي قم - 19 دي
جلد : 3
متن :
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
[بسم الله الرحمن الرحيم ]
ولا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم ، و انالله و انا اليه راجعون
الان كه شما آقايان اينجا تشريف داريد، ايران تا آن اندازه كه به ما تا حالا اطلاع رسيده است ، شهرهاي بزرگ از قبيل تهران ، تبريز، مشهد، قم ، اينها تعطيلند. و بعضيهاسرتاسر تعطيلند، مثل قم و بعضيها بازارها و بسياري جاهاي ديگرش تعطيل است ؛ وتهران تعطيل بازارهاست الا چند نفري كه شايد وابستگي داشته باشند. و آنطوري كه به مااطلاع رسيده است ، اين تعطيل اعتراض بر شخص شاه است . مردم پيدا كرده اند مجرم را.پيدا بود، جرات نمي كردند كه ذكر كنند. بحمدالله اين سد خوف شكست و مردم نكته اصلي - مجرم - را به دست آوردند و فهميدند كه بدبختي همه ملت ، يعني ملت ما ازكيست .
الان ، امروز، چهل روز است كه از مرگ جوانهاي ما، از مرگ طلاب علوم دينيه ،علما، از مرگ جوانهاي متدين قم مي گذرد. و مردم در اين چهل روز به جوانهاي خودچقدر گريه كرده اند و چقدر سوگواري كرده اند. و با چه شجاعت اين اهل قم و طلاب علوم ديني ، با چه شجاعت - كه شايد در تاريخ كم نظير باشد - و دست خالي ، با اين دولت و با اين عمال شاه مبارزه كردند و كشته دادند. و حتي در خيابانها و در كوچه ها و در پس كوچه ها از قراري كه ذكر شده است مامورين ريخته اند؛ و مردم هم بعد از كشتار و قبل ازكشتار آنقدري كه مي شده است مقاومت كرده اند و زنده بودن خودشان را اثبات كرده اندكه ما زنده هستيم ، نه مرده . مراجع بزرگ اسلام در قم ، چه در خطابه هايشان ، چه دراعلاميه هايشان و چه در اين اعلاميه اخيري كه همين چند روز - همين دو سه روز - براي سوگواري و براي اربعين و تعطيل اربعين داده اند، مطالب را شجاعانه ذكر كرده اند و نكته اصلي را ولو به صراحت نگفته اند، به كنايه ابلغ از تصريح فرموده اند. خداوند ان شاءالله آنها را پايدار نگه دارد.
قم ، مركز علم و عمل
طلاب علوم دينيه ، آن طلابي كه الان در مركزي واقع شده اند كه مورد هجمه اشراراست ، در عين حال كه در يك همچو مركزي واقع شده اند، ديروز عصر اجتماع كثير ويك مجلس تعزيه بسيار بزرگ تاسيس كرده اند، و بعضي از افراد، جوانهاي زنده ، در منبربيباكانه مطالب را گفته اند. الان كه ما اينجا نشستيم ، در مسجد اعظم ، به طوري كه به مااطلاع وسيع رسيده است ، در مسجد اعظم اجتماع بزرگي است . و نمي دانيم آيا دولت بااين اجتماع چه خواهد كرد. و من الان نمي دانم كه آيا باز مامورين ريخته اند، قتل وغارتي باز كرده اند يا نه ؟ ما الان در نگراني اين معنا هستيم . نگران اين معنا هستيم كه آيادر اين شهرهاي بزرگ ، از قبيل مشهد كه دولت نسبت به آن بسيار حساس است ، از قبيل آذربايجان و تبريز كه نظر دارد دولت به آن ، و آيا در قم كه مركز همه اين امور است ، و ازقم همان طوري كه اهل بيت فرموده اند علم نشر مي شود به همه بلاد(1) - و الان مي بينيم كه علم مركزش قم است و از قم دارد نشر مي شود، نه علم ، علم و عمل ؛ علم تنها نه ، علم و عمل الان دارد از قم نشر مي شود - مركز فعاليت اسلامي است ، مركز تحرك اسلامي است . تحرك از قم ، از خود قم ، از طلاب قم ، از علماي قم ، از مدرسين قم - حفظهم الله -از توده قم كه سربازهاي وفادار به اسلام هستند، از آنجا تحرك دارد سرايت مي كند به همه جا، تا ببينيم آيا به ما هم سرايت بكند يا نكند؛ والله عالم . پايمال كنندگان حقوق بشر
ما همه بدبختيهايي كه داشتيم و داريم - و بعد هم داريم - از اين سران كشورهايي است كه اين اعلاميه حقوق بشر را امضا كرده اند. اعلاميه حقوق بشر را اينهايي امضاكرده اند كه سلب آزادي بشر را در همه دوره هايي كه كفيل بودند و دستشان به يك چيزي رسيده است كرده اند. سر لوحه اعلاميه آزادي حقوق بشر - سرلوحه اش - آزادي افراد است . هر فردي از افراد بشر آزاد است ، بايد آزاد باشد. همه بايد در مقابل قانون علي السوا باشند. همه بايد آزاد باشند در محلشان ؛ در سكني آزاد باشند، در شغلشان آزاد باشند، در مشي شان بايد آزاد باشند. اين اعلاميه حقوق بشر است كه سرلوحه اش اين مطلب است . از اول مسلمين بلكه همه بشر، از اول گرفتار اينهايي بوده اند كه امضاكردند و تصويب كردند اين اعلاميه حقوق بشر را. امريكا يكي از آنهاست كه تصويب كردند اين را و امضا كردند اين مطلب را كه حقوق بشر بايد محفوظ بماند. و يكي ازحقوق بشر آزادي است . همين امريكايي كه اعلاميه حقوق بشر را - به اصطلاح - امضاكرده است ، شما ببينيد چه جناياتي بر اين بشر واقع كرده است . در همين چند سالي كه ماهايادمان است ، و يك قدر زيادترش را من و يك قدر كمترش را به حسب جواني اي كه داريد شما مشاهده كرديد، چه گرفتاريهايي از براي بشر هست به دست امريكا كه يكي ازاشخاصي است كه ، يكي از دولتهايي است كه قضيه حقوق بشر را امضا كرده اند. در هرمركزي از مراكز مسلمين و غيرمسلمين يك ماموري نصب كرده اند كه سلب آزادي ازهمه آن اشخاصي كه در آن محيط هستند كرده اند. اينها مي گويند آزادند بشر! براي تخدير توده ها، كه حالا ديگر نمي شود تخديرش كرد. قضيه اين چيزهايي كه مي گذرانند، كه يكي اش هم همين اعلاميه حقوق بشر است ، اين براي اغفال است نه اينكه يك واقعيتي دارد. يك چيز خيلي خوش نماي با زرق و برقي را مي نويسند، سي ماده مي نويسند كه همه اش موادي است كه خوب به نفع بشر است ، و يكي اش را عمل نمي كنند! در مقام عمل ، يكي اش عمل نمي شود. اين اغفال است ؛ افيون است اين براي توده ها، براي مردم . جنايات انگليس و امريكا
ما مي بينيم كه اين امريكا كه امضا كرده است همين معنا را، اين انگلستان كه اينقدر ازآن تعريف مي كنند و از تمدنش تعريف مي كنند و از دموكراسي بودنش تعريف مي كنند،و اين هم جز تبليغات خود آنها و شيطنت خود آنها چيز ديگري نيست كه با شيطنت و باتبليغات اينها به مردم باور آورده اند كه در راس دموكراسي انگلستان است و مشروطيت به معناي حقيقي اش در انگلستان است ، اينها به واسطه تبليغاتي كه داشتند به خورد مردم دادند اين معنا را؛ و ما ديديم كه انگلستان با هندوستان ، پاكستان و دول استعماري خودش چه كارها و چه جنايتها در آنجا كرده اند. و اين همين امريكاست كه مي بينيد در اسرائيلش كه نگاه مي كنيم - آنجا را به وجود آوردند - اينها با مسلمين چه كردند و دارند چه مي كنند. چه جناياتي به مسلمين ، و خصوصا شيعه ، اينها چه جناياتي كرده اند و دارندمي كنند. از آن طرف يك ماموري هم گذاشته اند در مصر به اسم سادات ، كه اين هم فعاليتهايش فعاليتهاي استعماري است . و چند وقت پيش از اين رفت به اسرائيل وحرفهاي آنها را مثلا چه بكند.
انگليس ، ارباب رضاخان
از آن طرف در اين پنجاه سالي كه ما ياد داريم ، در اين پنجاه سال عزاي ايران ، در اين پنجاه سال مصيبت ايران كه از اين خاندان روسياه به اين ملت وارد شد، اين انگلستان بشردوست دموكرات امضا كننده اعلاميه حقوق بشر، به حسب اقرار خودش ، رضاشاه را به سلطنت رساندند. و قريب بيست سال ماها در زحمت بوديم و ملت اسلام در زحمت بود.و محو آثار شريعت را مي خواست بكند. البته موفق نشد اما بنا بر اين بود؛ براي اينكه هرصدايي كه از آن بوي اسلام مي آمد، هر تبليغي كه از آن بوي اسلام مي آمد، در آن بسته شده بود.
و اين امريكايي كه امضا كرده است اين اعلاميه حقوق بشر را، بر ما مسلط كرده است ،بر ايران مسلط كرده است يك آدمي را كه خلف صالحي است از براي آن پدر. اين شاه موجود ما در اين مدتي كه در راس حكومت بوده است و ايران را به صورت يكمستعمره رسمي براي امريكا در آورده است ، چه جناياتي در اين خدمت كرده است . اين پدر و پسر به واسطه نصب آنهايي كه حقوق بشر را، اعلاميه حقوق بشر را امضا كرده اند،آنها اين جنايات را بر ماها وارد كرده اند. امضا كنندگان اعلاميه حقوق بشر هستند كه اين بشر را اينطور در زحمت [انداخته ] و اينطور اختناق از براي بشر پيش آورده اند، كه مابعضي اش را مشاهده كرديم و بعضي اش را شنيديم . و با شنيدن كه نمي شود انسان درست بفهمد. شما حالا مي شنويد كه در زمان رضاخان به ملت چه گذشت ؛ اما آني كه خود ملت احساس كرده است و لمس كرده است شما نمي توانيد اين معنا را درست بدانيد كه ايني كه احساس كرده ، لمس كرده است ؛ و ملت ايران از اين آدمها چه ديده . شما حالا لمس مي كنيد. البته لمس به اين معنا؛ اينجا هستيد.
هوشياري ملت
خوب ديگر حالا روابط طوري است كه ايران را درست مي توانيد بفهميد چه جوري است . لمس مي كنيد كه اين آدم چه كرد همين چند روز با ملت ايران . الان هم هيچ بعيدنمي دانم كه - الان هم - يك جنگ و نزاعي در كار باشد. ما اطلاع نداريم . ما آنقدرش راكه اطلاع داريم در پيشخوان مسجد شاه ريختند و آن چند تا دكاني كه آنجا بوده است آنها را با زور باز كرده اند؛ و اما بازار تسليم نشده است . در عين حالي كه بخشنامه اي ازدولت منتشر شده است و به همه بازارهاي ايران منتشر شده است كه هركس تعطيل بكنداين مثلا چه خواهد شد و چه خواهد شد، مع ذلك بازارها حتي بازار تهران كه ملموس خودشان است ، اعتنايي به اين حرف نكردند. مردم ديگر اعتنايي به اين قاروقورهانمي كنند؛ به اين شارت و شورتها ديگر حالا اعتنا نمي كنند. اين اعتناها سابق بود كه مردم را مي ترساندند و مردم هم خيال مي كردند . . . حالا مردم دارند كشته مي دهند و مع ذلك اعتنا به اين حرفها ندارند.
ملت زنده و هوشياران شاءالله آنها را زنده بدارد، چنانچه الان زنده هستند و زندگي شان تا ابد ثبت است ؛ وخداوند حوزه علميه قم را زنده بدارد و زندگي اش تا ابد ثبت است - اينها الان كه ما اينجاآرام نشسته ايم ، آنها در فعاليت و تلاطمند. الان مشهد چه بساطي است ، ديگر من الانش را نمي دانم اما تعطيل بود. آذربايجان چه بساطي است ، من نمي دانم لكن تعطيل بوده . قم سرتاسر - آنطوري كه اطلاع دادند - حتي يك بقالي باز نيست ، سرتاسر قم تعطيل عمومي است . تهران نود درصد تعطيل است . تعطيل تهران يك چيز آساني نيست كه ما توهم بكنيم ؛ تعطيل تهران تعطيلي است كه مشت به دهان اين ياوه گوها مي زند.
رفراندم انقلاب سفيد
آنهايي كه مي گفتند كه شش ميليون جمعيت با ما موافق هستند و راي دادند به انقلاب سفيد! آن وقت هم كه مي گفتند جزاف (2) بود. من فرستادم آدم به تهران - آن وقت ماايران بوديم - من اشخاصي فرستادم به تهران كه آن روزي كه رفراندم - به اصطلاح خودشان - مي شود وضع چه جوري است . اينهايي كه آمدند به ما گفتند بيش از دوهزار تاآنجا نيامد. اين دوهزار تا هم مامورين خودشانند. اينهايي كه مي گفتند شش ميليون جمعيت ايران با ما هست ؛ باقي اش هم آنهايي اند كه ديگر راي بده نيستند، پير مردها وزنها و بچه ها و اينها، و ما "به اتفاق آرا" . . . مكرر شاه در هر جايي كه رسيده است گفته است كه ملت با من هستند؛ يك چند نفر هستند كه اينها ماركسيست اسلامي هستند، اينهاگاهي يك چيز ديگري مي گويند و الا ملت است و من ! حالا هم شما خواهيد ديد كه دنبال همين سرتاسر تعطيلي باز هياهويشان راه مي افتد. يك بازي در قم درمي آورند؛چنانكه در آوردند قبلا دنبال آن تعطيلي جلو كه يك هفته قم و يك هفته اصفهان -هشت روز اصفهان از قراري كه گفتند - و تهران هم يكي دو - سه روز كه يك روزش تمام تعطيل كردند و اعتراض كردند، دنبالش راه افتادند و اتوبوسها را پر كردند از اين بيچاره هاي بي اطلاع . يك دسته كه مامورينشان بودند بخشنامه صادر كردند به همهادارات ، به همه مدارس ، كه همه بايد تعطيل كنيد و همه بايد بياييد.
اين آزادي است ! به طور آزادانه "بايد" همه بياييد اما آزاديد! در عين حالي كه بخشنامه صادر كردند و به همه ادارات ، حتي ادارات هم به اينها اعتنا نكردند. اين بيچاره هايي را كه در اتوبوسها نشاندند و آوردند و به آنها گفتند كه - از قراري كه مي گفتند - شما را مي خواهيم زيارت ببريم ، بين راه كه ملتفت شدند كه قضيه اين حرفهانيست هر كه توانست فرار كرد! و آنها هم كه آمدند - از قراري كه به من اطلاع رسيده -مثل اينكه تشييع جنازه مي كنند، هر چه به آنها مي گويند كه بگو "جاويد" جواب نمي دادند، مثل تشييع جنازه ! تعبير اين بوده است به اينكه جمعيت چنان ساكت بودند كه مثل اينكه دارند تشييع جنازه مي كنند! اين تشييع جنازه شاه است .
شاه ، ضد اسلام و روحانيت
اينها نمي فهمند؛ باز هم ما نمي توانيم اينها را آدمشان كنيم . اگر اينها با ملت راه رفته بودند، اگر اينها به خواست ملت توجه كرده بودند، اگر اينها به وظايف خودشان عمل كرده بودند، اگر اينها يك گرايشي به اسلام و قواعد اسلام داشتند، مردم چه مخالفتي مي كردند با اينها؟ مردم هر جا دست گذاشتند مي بينند كه "اعليحضرت " مخالف است . باتاريخ اسلام مخالف است ، يعني با اسلام . بدترين كارهايي كه در زمان حكومت اين آدم شده است ، اين تغيير تاريخ است . موفق نمي شوند لكن اين مي خواست بشود. بدترين كار. از اين كشتارها اين بدتر است . اين با حيثيت رسول الله بازي كردن است . هر جا مردم دست مي گذارند، مي بينند كه "اعليحضرت " دست رويش گذاشته و بد كرده . به تاريخشان اينطور، به مدرسه هاي علمي شان آنطور. تا حالا چند دفعه مدارس ما به غارت رفته ومدارس ما به - عرض كنم - چپاول اينها رفته است . چند دفعه ريخته اند [تا] حالا درمدارس ما. آن وقت به مدرسه فيضيه چند دفعه ريخته اند و اينها جنايت كردند؛ حالا هم به مدرسه حجتيه و مدرسه خان . حالا محل حمله شان اينهاست . و مدرسه حقاني و هرمدرسه اي كه در آن باز است و يك قدري اجتماعات هست . مدرسه خان را تمام - ازقراري كه مي گويند - تمام در و پنجره هايش را با تفنگ زده اند و شكسته اند. در مدرسهحجتيه سر يك كسي را بريده اند، يعني تير زده اند به او، تير زده اند به او كه خون جاري شده است ؛ كه يكي از علماي اينجا كه رفته بود آنجا و بعد برگشت گفت كه ما هم رفتيم ديديم از آن محلي كه اين تير خورده است خون ريخته ؛ ريخته تا آمده است لب حوض .
شاه ، مجرم اصلي و دست نشانده متفقين
شما احتمال مي دهيد كه رئيس شهرباني قم يك همچو كاري بكند؟ او نمي تواند يك همچو كاري بكند. هي نگوييد كه مامورين اين كار را كردند. آني كه اين كارها را مي كندشخص خود شاه است . يعني شخص خود شاه امر مي دهد. شخص خود شاه هم مي گويدبكشيد؛ تا نگويد نمي كشند. مگر يك امر ساده اي است كه يك ملت را به تفنگ ومسلسل ببندند؛ يك حوزه علميه را كه مردم به آن علاقه دارند، مردم آن را بزرگ مي شمرند، اين را به مسلسل ببندند؟ مگر يك امر ساده اي است كه شهرباني تهران وشهرباني قم و رئيس سازمان تهران ، رئيس سازمان قم ، و نمي دانم نخست وزير تهران ونخست وزير چه ، مگر اينها مي توانند يك همچو كاري بكنند؟ همه اش شخص خودآقاست . مجرم اصلي خود اين است . اين را كي نصب كرد؟ خود ايشان در كتابشان (3)نوشتند: متفقين وقتي كه آمدند - بعدش محو كردند؛ بعد ديدند غلط كردند، محوش كردند - خود ايشان نوشتند كه متفقين وقتي كه آمدند در ايران صلاح ديدند كه ما باشيم ،كه دودمان ما سلطنت را داشته باشد. لعنت بر اين صلاح ! اين متفقين ، اين اشخاصي كه امضا كردند حقوق بشر را و اعلاميه حقوق بشر را، اينها به جان ما يك همچو اشخاصي راگماشتند و يك همچو اختناقي را. آزاد است بشر اما ايرانش چطور؟! يكي را گماردند،يكي را گذاشتند آنجا؛ قبلا او(4) را گذاشته بودند، همه آزاديها را سلب كرده بود. اينطوراجتماعي كه حالا مي شود آن وقت اينطورها نمي توانستند، نمي كردند، يا باز روشن نشده بودند مردم . حوزه قم ، زنده كننده اسلام و ايران
حوزه قم زنده كرد ايران را. حوزه قم خدمتي به اسلام كرده است كه تا صدها سال ديگر اين خدمت باقي است . كم نشمريد آقايان اين را. دعا كنيد به حوزه قم ؛ و دعا كنيدما هم اين جور بشويم . صدها سال ديگر هم اسم حوزه قم در تواريخ هست ، و ما مرده هارا دفن كرده است . (5) حوزه علميه قم زنده كرد اسلام را. حوزه علميه قم و تبليغات مراجع قم ، علماي قم ، دانشگاهها را كه ما را جز افيون ملت مي دانستند، ما را دست نشانده انگليسها و مستعمرين مي دانستند، بيدارشان كردند كه نه ؛ اينها تبليغات است ، تبليغات خود آنها است ، خود انگليسها و آلمانها و شوروي و اينها تبليغ مي كنند كه خير حوزه هاي دين ، حوزه هاي علميه ، علماي دين ، اينها افيونند. خود آنها تبليغ مي كنند براي اينكه آنهامي دانند كه اينها چه فعاليتها دارند و چه تحركها دارند و اسلام چه دين متحركي است .اينها مي دانند اينها را. مي خواستند كه از خاصيت بيندازند پيش ملت ، تبليغ كردند.
دين و سياست
حالا چند سال است كه تبليغ كردند، به طوري كه ما، خود آخوندها هم باور كرده اند؛خود آخوندها هم باور كرده اند: ما را چه به سياست . اين "ما را چه به سياست " معنايش اين است كه اسلام را اصلا كنار بگذاريم ؛ اسلام كنار گذاشته بشود؛ اسلام در اين حجره هاي ما، در آنجا دفن بشود؛ در اين كتابهاي ما دفن بشود اسلام . آنها از خدا مي خواهند كه اسلام از سياست جدا باشد، دين از سياست جدا باشد. اين يك چيزي است كه از اول سياسيون انداختند توي دست و دهان مردم ، به طوري كه الان ما هم كه اينجا هستيم باورمان آمده است كه آقا ما چكار داريم به سياست ، سياست را بگذار براي اهلش . مامسائل دين مي گوييم . اگر اين طرف صورتمان را زدند، آن طرفش هم چيز مي كنيم [،مي آوريم ] تا يكي هم آن طرف بزنند. اين را به حضرت عيسي هم غلطي نسبت دادند. اين هم خود اين جانورها به حضرت عيسي [نسبت دادند]. حضرت عيسيپيغمبر است ؛ پيغمبر نمي تواند منطقش اين باشد. شما ديديد پيغمبرها را؛ منتها حضرت عيسي كم عمر كرد در بين ملت ، بعد تشريف برد به معراج ، به بالا. (6) شما همه مي دانيدتاريخ انبيا [را]. آن حضرت ابراهيمش ، كه تقريبا راس انبياي سلف بود، با تبرش برداشت آن بتها را همه را شكست . هيچ خوف اين را هم نداشت كه بيندازندش توي آتش . خوف اين حرفها را نداشت ؛ اگر داشت كه پيغمبر نبود. يك همچو موجودي كه بايك قدرتهاي بزرگ جنگ مي كند و يك تنه خودش تنهايي در مقابل يك همچوقدرتهايي مي ايستد كه بعدا بيايند بخواهند آتشش بزنند، اين منطقش اين نيست كه اگرآن طرفم را سيلي زدند. . . بر مي گردم اين طرف هم بزنند. اين منطق آدمهاي تنبل است .اين منطق آنهايي است كه خدا را نمي شناسند. قرآن نخواندند اينها. آن هم حضرت موسي كه با يك عصا، يك نفر بود، يك نفر بود - يك نفر چوپان . مقابل كي ؟ مقابل فرعون كه داد خدايي مي زد. اينها هم داد خدايي مي خواهند بزنند؛ مي بينند حالا خيلي خريدار ندارد. اگر يك خرده سست بياييد آنها هم مي گويند: انا ربكم الاعلي . (7) اين مزخرفات هميشه بوده در دنيا و حالا هم هست ؛ بعدها هم خواهد بود. آن هم حضرت موسي - سلام الله عليه - اين هم رسول اكرم كه تاريخش را خوب مي دانيد ديگر كه تنهايي مبعوث شد، سيزده سال نقشه كشيد و ده سال جنگ كرد، نگفت كه ما را چه به سياست . اداره كرد ممالكي را، مملكتي را، نگفت ما چكار داريم به اين حرفها. آن هم حكومت حضرت امير است كه همه تان مي دانيد، و آن وضع حكومتش و آن وضع سياستش و آن وضع جنگهايش . نگفت كه ما بنشينيم توي خانه مان دعا بخوانيم و زيارت بكنيم ، و چكار داريم به اين حرفها؛ به ما چه .
سازش با سلاطين جور، خلاف قرآن
"اگر خود حضرت صاحب - سلام الله عليه - مقتضي بدانند خوب خودشان تشريف بياورند"! يكي از علما اين جوري مي گفت - خدا رحمتش كند - كه "من كه دلم بيشترنسوخته به اسلام از حضرت صاحب - سلام الله عليه ؛ خوب ايشان هم كه مي بينند اين
را، خود ايشان بيايند؛ چرا من بكنم "! اين منطق اشخاصي است كه مي خواهند از زير
بار در بروند. اسلام اينها را نمي پذيرد. اسلام اينها را به هيچ چيز نمي شمرد. اينها
مي خواهند از زير بار در بروند. يك چيزي درست مي كنند، دو تا روايت از اين طرف از
آن طرف مي گردند پيدا مي كنند كه خير، با سلاطين مثلا بسازيد، دعا كنيد به سلاطين . اين
خلاف قرآن است . اينها نخوانده اند قرآن را. اگر صد تا همچو روايتهايي بيايد، ضرب به
جدار مي شود. (8) خلاف قرآن است ، خلاف سيره انبياست . با اينكه روايتي نيست . شما
وقتي ملاحظه مي كنيد آن همه رواياتي كه اگر كسي ميل به اين بكند كه - روايتي است - كه
اگر مايل باشي كه زنده باشد اين سلطان ، تو هم با او محشوري . (9) مسلمان مگر مي شود
مايل باشد به اينكه يكي زنده باشد و ظلم كند، آدم بكشد؟ رابطه داشته باشد با يك كسي
كه آدم مي كشد، عالم مي كشد، علما را مي كشد؟ ما الان چقدر علماي بزرگ و عرض
مي كنم ، مدرسين عاليمقام تو[ي ] حبسها، توي تبعيدگاهها داريم ، مي دانيد شما؟ الان
چند نفر از اين علماي ما توي زندانند و چند نفر از اين علماي ما در تبعيدگاهها دارند به
سر مي برند؛ مع ذلك همينها بودند كه تبعيد شده بودند قبلا؛ حالا كه آمده اند همينها
بودند كه مشتشان را گره كردند و برخلاف دولت صحبت كردند و برخلاف شاه صحبت
كردند؛ دوباره هم گرفتار شدند. همين آقاي محترمي كه - جوان بزرگواري كه - در همين
ديروز، در عصر فاتحه ديروز آن صحبتها را كرده ، اين حبس بود و اين - عرض
مي كنم كه - تبعيد بود و مظنون اين است بلكه شايد بيشتر از ظن ، كه اين هم حالا يا
گرفتندش يا فردا بگيرند. اما از حبس درآمده و مشتش را گره كرده . بچه اسلام
اين است ؛ مسلم اين است . مسلمان اگر بخواهد اهتمام به امور مسلمين نداشتهباشد كه مسلمان [نيست ]؛ ليس بمسلم ؛ من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم . (10) هي هم بگو لا اله الا الله ، مسلم نيست اينطور. اسلام آن است كه به دردمسلمين بخورد؛ مسلم آن است كه به درد مسلمين بخورد، برسد به درد مسلم كه آقاكشتند جوانهاي ما را. ما بي تفاوت باشيم ؟ كشتند علماي ما را، ما بي تفاوت باشيم ؟ كشتندمومنين و مسلمين را، ما بي تفاوت باشيم ؟
ما راضي بشويم به اين امر؟ ما كاري بكنيم كه از آن انتزاع رضايت بشود؟ بايد ما خودمان را عوض كنيم . اين جوانهايي كه از ما حبس رفتند، تبعيد شدند، الان هم تبعيد هستند،اينها بعد از اينكه يك دوره تبعيدشان را، حبسشان را تمام كردند و آمدند دوباره به قم ،باز همان مصايب را شروع كردند و همان تبليغات را شروع كردند؛ و باز رفتند به تبعيدگاه .اگر ده دفعه ديگر هم برشان گردانند، همانند؛ براي اينكه اينها تربيت شدند، تربيت اسلامي شدند. اگر حضرت امير را صد دفعه بكشند و زنده بشود باز همان است ، همان حضرت امير است . و اگر من تنبل [را] هم صد دفعه بكشند يا يك دفعه بكشند، من همان آدم تنبل هستم .
امريكا و شوروي در مسابقه غارت ايران
ما از اين سران دولتها[چه بگوييم ] كه اعلاميه حقوق بشر را امضا كرده اند و آزادي بشر را اعلام كرده اند، اينهمه مصيبتهاي ما از اينهاست . از انگليس بود، تا آن وقتي كه يك قدري دستش كوتاه شد. حالا از شوروي است ، و از آن طرف از امريكا. همه گرفتاري ما زير سر اينهاست . اينهاست كه مامورند اگر اينها دستشان را، سايه شان را ازروي سر اينها بردارند، مردم اينها را پوستشان را مي كنند. مصونيت دادند به امريكايي ها وآنها را مصون از همه چيز قرار دادند، در مقابلش هم يك چند تا دلار گرفتند آن وقت .الان هم كه ملاحظه مي كنيد چقدر از امريكايي و صاحب منصبهاي امريكا در ايرانهستند با چه حقوقها، با چه حقوقهاي گزاف . اينها گرفتاريهايي است كه ما داريم ، كه تمام خزاين ما بايد سرشار برود به جيب امريكايي ها؛ اگر يك ته مانده كمي هم بماند به جيب شاه و دار و دسته شاه بايد برود. اينها هم در خارج ويلا بخرند، چه بخرند، چه بخرند، دربانكها انباشته كنند اموال مردم را.
دولت ايران الان از دول مترقي عالم است ! الان در عرض امريكا و ژاپن است اين !الان از ژاپن يك خورده جلو افتاده است ! اما اين حرفها فسادش و فضاحتش ديگردرآمده ؛ حتي آن بقال سر محله ديگر مي گويد اين حرف مفت دارد مي زند لكن پرروست ؛ مي زند، چه مي شود. الان هم شما فردا در روزنامه ها همين - بعد از اين وقايع كه واقع شده است - خواهيد ديد كه در روزنامه ها دوباره شروع مي كنند به اينكه همه ملت با ما موافقند، همه مردم با ما هستند، يك چند نفري هم هستند كه انحراف دارند!هركه مسلمان است ، هركه روحاني صحيح است ، با ما موافق است ! روحاني روشنفكرصحيح با ما موافق است ! اين روحانيها اينها مرتجعينند! اين علماي قم ، مراجع بزرگ قم ،كه اعلام تعطيل عمومي كردند، اينها جز مرتجعين هستند! علماي بزرگ چيزفهم با ماموافقند! علماي حقيقي - اسمش را علماي حقيقي مي گذارند! - علماي حقيقي با ماموافقند! هيچ پيدا نمي كني يك همچو علماي حقيقي را. فقط تو[ي ] روزنامه علماي حقيقي با ما هستند! كدام علما؟! مگر مسلمان مي شود با تو موافق باشد؟ مگر مسلمان مي شود راضي به قتل اينها(11) باشد؟ منتها گاهي مي ترسد يك مسلماني ، حرف نمي زنديا يك عالمي حرف نمي زند؛ گاهي هم نمي ترسد و حرف مي زند. گاهي يك طلبه مي ترسد و از خانه اش بيرون نمي آيد؛ گاهي هم نه ، نمي ترسد و حرفش را مي زند؛ اما"موافقند" حرف غلطي است ، حرف نامربوطي است .
معجون رژيم ايران !
كدام عالم با تو مي تواند موافق باشد؟ مگر مي شود كه يكي عالم باشد، اسمش راروحاني بگذارد، اسمش را عالم بگذارد، و با قتل عام موافق باشد؟ مگر مي شود يك نفرمسلمان باشد، يك نفر به اسلام اعتقاد داشته باشد، و با تبديل تاريخ اسلام به تاريخ كفارموافق باشد؟ مگر مي شود يك نفر مسلمان باشد و با اين ستور، (12) [با] كشف حجاب مبتذل موافق باشد؟ زنهاي ايران هم قيام كردند بر ضدش و تودهني به او زدند كه مانمي خواهيم اينطور چيز را، ما بايد آزاد باشيم . و اين مردك مي گويد آزاديد لكن - بايدحتما - آزاديد اما بايد حتما بدون چادر و بدون روسري توي مدارس برويد! اين آزادي است ؟! اصلا يك بساطي است در ايران ؛ من نمي فهمم چه جور است . يك چيزي است ،يك معجوني است اين . دولت ايران و شاه ايران يك معجوني است كه معلوم نيست چه جور [است ]: "شترگاوپلنگ "! يك چيزي است ؛ "شير، گاو، پلنگ ". يك بساطي است در ايران . من نمي دانم چه قضيه اي است اين گرفتاريهاي ما. البته زياد گرفتاري داريم ،خوب خيلي گرفتاريهاست كه نمي توانيم بگوييم ؛ اين گرفتاريهاي ماست از دست اين تصويب كنندگان و امضاكنندگان اعلاميه حقوق بشر. ماها و امثال ماها و شماها و امثال شماها مرتجع و - عرض مي كنم كه - عقب افتاده و امثال ذلك ، و آنها مترقي و مملكت يك مملكت مترقي !
نمونه هايي از فقر و فلاكت ملت ايران
خدا مي داند كه مراجعاتي كه مي شود، كه يك جزئي اش به من مراجعه مي شود،راجع به اينكه مي خواهيم فلان جا آب انبار بسازيم ، مردمش آب ندارند؛ اين زنها از يك فرسخي بايد بروند آنجا آب بياورند. آب ندارند. وقتي آب ندارند، برق دارند؟آسفالت دارند؟ هيچ چيز ندارند. ملاحظه نكنيد كه يك تهراني را، سر و صورتش را،اين طرف را درست كنند؛ شما برويد آن طرف تهران را ببينيد. شما برويد آن گودالهايي كه هست ، گودالهاي نمي دانم كذا و كذا كه هست ، برويد آنجاها را ببينيد چه خبر است .گودال است كه گفت صد تا پله ، نمي دانم چقدر پله بايد بخورد تا برسند به سطح زمين ؛ آنجا خانه درست كرده اند. چه خانه اي ! يا با حصير يا با گل . يك چيزي درست كرده اندكه اين بچه هاي بيچاره شان در آنجا زندگي بكنند. نه آب دارند، نه . . . تهران را دارم مي گويم ، نه دورافتاده ها؛ تهران اين جور است . شما وقتي وارد تهران بشويد مي بينيد كه پر از اتومبيل است و اينها و كذا و كذا؛ نرفته ايد آن طرف تهران را ببينيد چه خبر است .آب براي خوردن ندارند اينها. بايد كوزه هايشان را بياورند از آن پله ها بروند بالا، گفتم صد تا پله ، چقدر، از آنها بروند بالا و برسند به يكي از اينهايي كه حالا آب در آن گذاشته اند، كوزه شان را از آنجا آب كنند؛ دوباره از اين پله اين زن بيچاره در زمستان سرد بايد اينطوري بيايد تا آب پيدا كند براي بچه هايش . فقرشان چيست ؟ بعضي ازآنهايي كه از آنجا بيرونشان كرده بودند - يك خانه اي بوده مال يكي از آنها بوده ، يك اتاقش هم مال چند نفر بوده - آمده بودند توي پامنار؛ آنجا توي وسط خيابان ؛ آنجاخودش و زن و بچه اش آنجا در وسط خيابان . اين كسي است كه - آدم وثيقي (13) كه امام جماعت پامنار است براي من آمد گفت كه - اينها بيچاره ها [را] از آن گودال [بيرون كرده ] آن گودال را هم از او گرفته بودند. حالا آمده توي پامنار، توي اينجا هم نشسته ،توي خيابان همين طوري با بچه هايش بيچاره نشسته ، كه مردم آنجا جمع شدند يك چيزي بدوا(14) برايش درست كردند. اين مملكت "مترقي " است كه مركز شهر، مركزمملكت - كه تهران باشد، مركز مملكت - اينطوري است ! در خود روزنامه ها بود كه درفلان جا - حالا من يادم نيست كجا را نوشته بود، يك جايي را نوشته بود - نوشته بود كه اينها از بي آبي - طرف شوشتر و آنجاهاست اين مسئله ظاهرا - صبح كه پا مي شوند اين بچه ها به واسطه تراخم چشمشان به هم است و باز نمي شود. با بول صورت اينها را، چشم اينها [را شستشو] مي كنند! اين وضع مملكت ماست ! اين مملكت مترقي است ! با بول !اينها آب ندارند اينقدر كه دستشان را بزنند، چشم بچه شان را . . . اگر هم يك قدري آب داشتند مي خواهند بخورند. در روزنامه نوشته بود كه با بول اينها چشم بچه هاي خودشانرا چيز مي كنند كه باز بشود!
افتضاح حقوق بشر امريكايي
اين "مملكت مترقي "! پولهايش كجا مي رود؟ مملكت ما مملكت فقير است ؟ مملكت ما يك نفتي دارد، يك درياي نفت دارد مملكت ما، مملكت ما آهن دارد، مملكت ماهمه چيز دارد؛ جواهر دارد. مملكت ما يك مملكت غني اي است اما اين "بشر دوستها"يك مامور گذاشته اند آنجا، بالاي سر اين مملكت ، كه نگذارند اين منافع به اين مردم فقير برسد. همه اش بايد برود توي جيب آنها و عياشيهاي آنها. اگر يك مقدارش هم ماند، يك مقدار هم قسمت اينهاست . با اينكه قسمت اينها يك قسمت ناچيزي است ، مع ذلك در همه جاهايي كه تشريف مي برند، ويلا دارند و عرض مي كنم قصر دارند و زمين دارند و در بانكهايش هم پول دارند و همه چيز دارند؛ خيلي غني . اين كارتر، كه يك مدتي مردم را گول زده بودند كه اگر اين بيايد سركار چه خواهد كرد و چه خواهد كرد،اين با صراحت لهجه - دروغگو كم حافظه اين است ! - با صراحت لهجه گفت كه اينجاهايي كه پايگاه نظامي ما داريم ، اينجا ديگر بساط حقوق بشر چيزي نيست ! اين ديگر صحبت از حقوق بشر نبايد بكند! اين حقوق بشري كه در [آن ] ماده آزادي مردم واينها هست - كه اين قابل انتزاع نيست ، اين آزادي قابل انتزاع نيست - اين امريكايي كه امضا كرده است اين معنا را، با صراحت لهجه مي گويد كه [در] ايران ، چون ما پايگاه داريم ، ديگر بحث از حقوق بشر نبايد كرد. احترام حقوق بشر مال آنجاهايي است كه مادر آن پايگاه نداريم . اين امريكايي كه اينقدر حقوق بشر مي گويد، در خود امريكا، درامريكاي لاتين ، چه بساطي سر اين مردم دارد در مي آورد؛ يك مامور هم گذاشته آنجا.لبنان را آنطورش كرده كه الان مي بينيد. آن مردكه (15) هم مي رود آنجا تصديق مي كندحرف او را. شاه هم همين معنا را تصديق مي كند كه خير مطلب همين است بايد با اسرائيل چه . اين مرديكه (16) اسرائيل را از بيست سال پيش از اين [به رسميت ] شناخت ؛ هماناوايل هم ما قم بوديم كه اين اسرائيل را شناخت به رسميت در مقابل همه مسلمين ، درمقابل قرآن . يك دولت كفر را - آن هم كفر يهود - اين را به رسميت شناخت ! اولش درست اسم نمي بردند و چه ، بعدش هم خوب ، اسم بردند. از آن اول اين آدم نوكر بود؛بعدها خودش اظهار كرد! اين از اول مسئله اينطور بود. اسرائيل را از آن اول به رسميت شناخت در مقابل قرآن ، در مقابل اسلام ، در مقابل حكومتهاي اسلامي ، در مقابل مسلمين .
"حقوق بشر" شاه
آن مردكه (17) هم كه با صراحت لهجه گفت كه قضيه حقوق بشر - قضيه حقوق بشر -يعني چه ؟ خوب ، راست هم مي گفت اين را. راست مي گويد؛ قضيه حقوق بشر يعني چه !يعني منطق قلدرها! مسئله ، حقوق بشر نيست . منطق قلدرها قلدري است ، تفنگ است ومسلسل ، مسلسل بستن به علماي دين . اين منطق اينهاست : مدرسه فيضيه خراب كردن ؛گرفتن و ندادن . الان تعطيل است مدرسه فيضيه ؛ مع ذلك در عين حالي كه مدرسه فيضيه را گرفتند غارت كردند، طلبه ها را غارت [كردند]، عمامه هايشان را آتش زدند،كتابهايشان را آتش زدند، قرآن را اهانت كردند، در عين حال همين جمعيت مركزشان رادر مدرسه حجتيه قرار دادند و در مدرسه خان ؛ حالا آنجا دارند كتك مي خورند. صددفعه ديگر هم كتك بخورند، يك مدرسه ديگر. اينها زنده شدند؛ بيدارند اينها. به هرصورت ، ما اين گرفتاريهاست كه داريم و الان كه اينجا نشستيم نمي دانيم كه چه مي گذردبه برادرهاي ما؛ نمي دانيم . من نگرانم . حالا تا عصري ، تا فردايي اتفاقي آنجا بشود يا ازاينجا بشود؛ ببينيم چه مي شود. اما اينقدر را مي دانم كه ديروز يك مجلس باشكوهي بوده است براي اين اسلاف ؛ و امروز هم مسجد اعظم (18) از قراري كه اطلاع داده بودندپر بوده از جمعيت ، و بازارها هم تعطيل . بازار قم تمامش ، هم خيابان و هم بازار همه اش تعطيل بوده ، و بازارهاي شهرستان [ها] تا آنقدر كه به ما رسيده . از شيراز اطلاع نرسيده ، از اصفهان اطلاع نرسيده ، مي رسد اطلاع ؛ نمي شود نباشد. ما چه بكنيم با اين وضع ؟ بااين واقعا انسان متحير است چه بكند.
منطق اينها منطق مسلسل است ، منطق ما منطق سكوت ! بايد سكوت كنيم ! چاره نيست ! منطق آنها سيلي زدن است ، منطق ما سيلي خوردن ! به حضرت عيسي هم نسبت داده اند كه يكوقت فرمود كه اگر اين طرف من سيلي بزنند، آن طرف [هم ] سيلي [بزنند]!همچو حضرت عيسي را ما نمي خواهيم . حضرت عيسي نمي گويد همچو چيزي . اين منطق تنبلهاست . حضرت عيسي پيغمبر اعظم است ؛ آن كسي است كه در مهدش شروع مي كند به گفتن كه من چه مي كنم ، چه مي كنم ، اقامه صلات مي كنم ، چه مي كنم ، چه مي كنم . در مهد پيغمبر مبعوث بوده به حسب مثال قرآن (19) يك همچو موجودي حرفهاي تنبلها را مي زند؟! حرفهاي بي عرضه ها را مي زند كه اگر اين طرف بزنند؟ اين راهمين ، همين اشخاص ، همينهايي كه به عيسي منتسبند - اينها عيسوي كه نيستند، منتسبند -همين اشخاص اينها را درست كرده اند كه اين عيسويها و اين كاتوليكها و اينها رابازي شان بدهند. آنها هم - احمقها - بازي خوردند و لهذا در مقابل حكومتشان هيچ نمي كنند.
ائمه ، سراسر عمر در مبارزه با ظلم
از آن طرف ، در بين ما هم اشخاصي هستند كه [مي گويند] اولوالامر هر چه ، هرزهرماري مي خواهد باشد، بايد ما از او اطاعت كنيم ! اولوالامر است ! اولوالامر يعني زورگو! با زورگو نبايد حرف زد. خوب ، پس چرا امام حسن مخالفت كرد؟ چرا امام حسين مخالفت كرد با اولوالامر، آن وقت كه اولوالامر عبارت از يزيد بود؟ توتي الملك ! (20) يكي از آخوندها به من نوشته بود - چند سال پيش از اين - كه شما مخالفت چرا مي كنيد با او؛ توتي الملك من تشا؛ خداوند هركس را مي خواهد [سلطنت مي دهد]،اينمملكت را خدا داده [به او]؛ من جواب او را كه ندادم ، قابل جواب نبود اما اين تكذيب قرآن است . مگر فرعون را كس ديگر ملك به او داده بود؟ آن هم خدا به او داده بود،پس چرا موسي رفت با او مخالفت كرد؟ مگر نمرود را كسي ديگر به او اعطاي ملك كرده بود؟ آن هم از طرف خدا است ، پس چرا ابراهيم مي رود با او مخالفت مي كند؟ چراپيغمبر مخالف است ؟ چرا حضرت امير با معاويه ؟ خوب معاويه هم در آنجا يك اولوالامري است براي خودش . خوب ، بعد از آن چرا امام حسن با او مخالفت كرد؟ امام حسن پدر معاويه را درآورد. امام حسين چرا پا شد با چند نفر از عيالاتش رفت ؛ با پنجاه -شصت نفر راه افتاد رفت آنجا مخالفت اولوالامر كرد. اين حرفها حرفهاي نامربوط است .آن اولوالامري كه پهلوي خدا و رسول قرار مي گيرد بايد پهلوي خدا و رسول باشد. بايدمثل خدا و رسول - بلاتشبيه - يعني ظل خدا و رسول بايد باشد. حكومت سلطان اسلام "ظل الله " است . معني "ظل " اين است كه حركتي ندارد خودش ، حركت به حركت اوست : سايه آدم خودش كه حركتي ندارد؛ هر حركتي آدم مي كند سايه هم ، دستش رااين جور مي كند، سايه هم همان طور. "ظل الله " اين است ؛ آن كسي را كه اسلام به "ظل اللهي " شناخته است ، اين است كه از خودش يك چيزي مايه نگذارد، به تبع احكام اسلام حركت بكند، حركت حركت تبعي باشد. رسول الله اينطور بود، "ظل الله " بود. اين مرديكه هم ظل الله است ؟! اولوالامر! يك طايفه از ما هم ، بيچاره ها غفلت كردند و غافل شدند واولوالامر را . . . يزيد هم اولوالامر است ! بر ضد يزيد هم اگر قيام كرد قتلش واجب است !قتل سيدالشهدا [را] واجب مي داند! قاضي شان (21) است حكم كرد به اينكه واجب القتلند! قيام برخلاف مصالح مسلمين ! اين واجب القتل است ! خوب ، كتاب وسنت را نمي دانيم ؛ چه بايد كرد؟ ما قرآن را نخوانديم نمي دانيم ؛ منطق قرآن را نمي دانيم .بايد قرآن بخوانيم ، قبل از همه چيزها ببينيم قرآن چه مي گويد. تكليف ما و وظيفه ما [را]قرآن تعيين مي كند. وظيفه ما را با سلطان قرآن تعيين مي كند. قصه مي خواسته خدابگويد؟! قصه سرايي مي خواسته بكند؟!
مبارزه در منطق قرآن و سنت نبي "ص "
قصه حضرت موسي را آنهمه در قرآن تكرار مي كند. اگر مي خواست قصه بگويد،خوب قصه گو يكي مي گويد بس است ديگر. چند دفعه مي گويي ! آنهمه قرآن پافشاري مي كند و در هر چند صفحه اش موسي را پيش مي آورد و مخالفت با فرعون ، براي اينكه بگويد آقا بفهم ! آنهمه قرآن از - عرض بكنم - مقاتله ، از قتال با كفار، و از قتال با كذا ومنافقين و اينها ذكر مي كند، مي خواهد قصه بگويد؟! خوب ، قصه يك دفعه گفت بس است ديگر. مگر قرآن كتاب قصه است ؟! قرآن كتاب انسان سازي است ، كتاب انسان متحرك است ، كتاب آدم است ، كتابي است كه آدمي بايد از اينجا تا آخر دنيا و تا آخرمراتب حركت بكند، يك همچو كتابي است كه هم معنويات انسان را درست مي كند وهم حكومت را درست مي كند. همه چيز توي قرآن هست ، و در سنت نبي - صلي الله عليه و آله و سلم - و اخبار ما مطالعه بايد بكنيم ببينيم كه - ما - تكليفمان چيست ، قرآن با ما چه گفته ، بايد چه بكنيم ؟ هي ما قرآن را خوانده ايم كه فرعون كذا و كذا، موسي كذا و كذا؛تدبر نكرديم كه خوب آن چيزي كه گفته براي چه گفته . براي اينكه تو هم مثل موسي باش نسبت به فرعون عصرت ، تو هم عصايت را بردار مخالفت كن با اين مردك . لااقل تاييد نكنيد از اين دستگاه .
خداوند ان شاءالله كه همه شما را توفيق بدهد؛ موفق باشيد. خداوند ان شاءالله اين را ازسر مسلمين بردارد. خداوند تبارك و تعالي اين مردمي كه الان ممكن است گرفتار باشند،خدا حفظشان بكند. خداوند تبارك و تعالي اين قضيه را به صلاح مسلمين و به صلاح مذهب ختم بفرمايد.
پانویس :
بزرگتر کوچکتر