عنوان : عدم توجه به گفته هاي بي اساس فتنه گران
نوع : نامه
تاریخ شمسی : 23 بهمن 1348
تاریخ قمری : 5 ذي الحجه 1389
مکان : قم
مخاطب : خلخالي ، صادق
جلد : 2
متن :
بسمه تعالي
ليله 5 ذي الحجه 89
خدمت جناب مستطاب عمادالاعلام و ثقه الاسلام آقاي خلخالي - دامت افاضاته
مرقوم محترم واصل شد. (1) گمان مي كنم مبادي مختلفه در قلب جنابعالي حكمفرمابوده است و مرقوم طولاني شما از آنها سرچشمه گرفته باشد: يكي عاطفه كه از خواص لاينفك (2) شماست ؛ يكي محبت به اينجانب كه شك در آن ندارم ؛ يكي هم ناراحتي اعصاب ! اين جمله باعث شده است كه مطالبي كه به شما گفته شده است و من به هيچ وجه از آنها اطلاع ندارم باور فرموديد و قضيه را مفروضه اخذ نموده و متفرع بر آن مطالبي كه هيچ انتظار از شما نداشتم مرقوم نموده ايد: "دل شما از من خون است "! من اشخاصي كه فرضا به من بديها كرده باشند دلم از آنها خون نيست ، و اگر خداي نخواسته باشد، چنين اظهاري نخواهم كرد؛ شما كه در دل من مقام مخصوصي داريد و همان طور كه كراراگفته ام در سختيها و خطرها، بالاتر از ديگران ، شما مردانه خود را براي هدف من كه هدف همه است ان شاءالله ، به خطر مي انداختيد، چطور ممكن است دلم از شما رنجش داشته باشد يا اگر خداي نخواسته رنجشي باشد به كسي بگويم ؟! خصوصا با اين تعبيرغيرصحيح . شما مطمئن باشيد كه من ان شاءالله تا آخر عمر عواطف شما را فراموشنمي كنم . آنچه اينجانب را بسيار بسيار ناراحت كرد جملي (3) است كه در اواخر مرقوم ذكر فرموده ايد كه "فلان ، نردبام ترقي بود" الي آخر. البته اين جمل در حالي نوشته شده است كه مبداء مهم عصبي كارفرما بوده است ؛ لكن عواطف شما بايد غلبه كند بر اعصاب .
اينكه شما مرقوم داشته ايد، كانه اينجانب را مثل آغا محمد خان قجر سرسلسله قاجارتصور فرموديد! بايد جدا عرض كنم اشتباه فرموديد. نه شما در آن روزها سمت چوب بست داشتيد، هدف مشتركي بود و تشخيص داده بوديد و عمل فرموديد - جزاكم الله خيرا - و نه من به امثال شماها كه مايه اميد و نور چشمم هستيد، چنين نظري داشته و دارم .من الان در حالي هستم كه نمي توانم بيش از اين تصديع دهم لكن شما بدانيد كه موردعلاقه اينجانب هستيد و خواهيد بود. يك جمله ديگر نيز در مرقوم شما بود كه آن هم ناراحتم كرد و خيلي از شما تعجب كردم كه چطور پس از آن همه سوابق ، اينجانب رانشناخته ايد و گمان كرديد اگر شما "درس " برويد من ناراحت مي شوم . بسيار در اشتباه هستيد! اميد است ان شاءالله پس از اين به حرف اشخاص گوش نكنيد و تا تحقيق نفرماييدآن هم از خود اينجانب ترتيب اثر ندهيد.
اما راجع به مصطفي ، شما و ايشان دو نفر رفيق و همسن هستيد و گله ها را هر طورمي خواهيد بكنيد؛ ولي در موضوع ايشان هم هر حرفي را باور نفرماييد. ممكن است مفسديني بخواهند بين شما و ايشان نگراني ايجاد كنند. من مرقوم شما را به ايشان نشان ندادم و حرفي هم نزدم لكن از ايشان بي علاقگي نسبت به شما ادراك نكردم . از جنابعالي اميد دعاي خير دارم . و آنچه مايه دلخوشي است آن است كه چند روزي بيش ، اين حرفها نيست و نفسي چند كه از اينجانب مانده است منقطع مي شود و حرفها تمام مي شود. والسلام عليكم و رحمه الله .
روح الله الموسوي الخميني
پانویس :
بزرگتر کوچکتر