خدمات تلفن همراه

صحیفه امام خمینی ره - سخنراني - شيوه حكومت پيغمبر اكرم "ص "؛ مبارزات ائمه "ع " و روحانيت شيعه عليه حكام جور - 8 آبان 1357

عنوان : شيوه حكومت پيغمبر اكرم "ص "؛ مبارزات ائمه "ع " و روحانيت شيعه عليه حكام جور
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 8 آبان 1357
تاریخ قمری : 27 ذي القعده 1398
مکان : قم
جلد : 4

متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
تبليغات دشمنان عليه اسلام
[ما] مواجه هستيم با تبليغاتي كه از آن وقتي كه خارجيها راه پيدا كردند به ايران ومطالعات كردند در ايران و خواستند ذخاير ايران را ببرند، شروع به تبليغاتي كردند كه اسلام و روحانيت اسلام را در نظر مردم يك [مطلب ] مخالف با زندگي ، مخالف با عقل ،ارتجاعي ، به درد زندگي نخور، از اين چيزها [معرفي كنند]؛ با آن تبليغات دامنه دارشان اين تهمتها را زدند كه اصل اديان افيون هستند براي تخدير مردم ؛ و اين [را] هم سرمايه دارها درست كردند و علماي اسلام هم عمال همين سرمايه دارها هستند و مردم راتخدير مي كنند كه مردم صدايشان درنيايد، كه انقلابي يكوقتي پيدا نشود؛ و اين كاري است كه [از جانب ] مبلغين و آنهايي كه اسلام را سدي از براي منافعشان مي دانستند وعلماي اسلام را هم سدي ديگر، اين تبليغات شده است .
سند اسلام ، قرآن است
ما بسياري از مطالب را تدريجا در اين روزهايي كه اينجا بوديم براي اين آقايان - كه البته هي عوض مي شوند و اشخاص ديگر مي آيند - گفته ايم ؛ منجمله از چيزهايي كه گفته شده است و لازم است باز گفته بشود اين است كه بايد انسان ببيند كه سند اسلام كه قرآن است ، آيا اين سند، سندي است كه اگر كسي مطالعه آن را بكند يا تعليمات آن را بگيرد،اين جز افيونهاست ، و مي رود توي خانه اش مي نشيند؟ يا مردم را دعوت مي كند به دير وخرابات ؟ يا اينكه قرآن محرك جامعه است ؟ طرف [دار] رد ظلم و رد ستمكاريهايي كهدر خارج مي شود؟
پيامبر اسلام "ص " در نبرد با صاحبان قدرت
كسي كه يك مقداري آشنا باشد به منطق قرآن ، مي بيند كه اين قرآن است كه واداركرد پيغمبر اسلام را به اينكه با اين سرمايه دارها دائما در جنگ باشد. با اين كساني كه درحجاز و در طائف و در مكه و اينها، سرمايه دار بودند و صاحب قدرت و اشخاص قلدري بودند كه قدرتمند بودند. قرآن بود كه پيغمبر اكرم را وادار كرد به اينكه با اين مردمي كه بامليت مردم با منافع توده هاي مردم ، مخالف هستند و استثمار مي كنند اينها را، با اينها بايدجنگ بكنيد و تعديلي حاصل بشود.
جنگهايي كه پيغمبر در زمان حياتشان فرموده اند، بعد از اينكه اسباب جنگ فراهم شد برايشان ، اين جنگها هميشه با زورمندها بوده است ؛ با آنها، مثل ابوسفيان و امثال آنهاكه قدرتمندها بودند، و اينها منافع ملتها را، ملت خودشان را، مي خواستند براي خودشان [غارت ] بكنند؛ و ظلم و ستمكاري و بي عدالتي رايج بوده است ؛ و جنگهايي كه واقع شده ، بين مستضعفين بوده و اين مردم طبقه سه ، اين فقرا با اين زورمندها و اينهايي كه مي خواستند حق فقرا را بخورند؛ و لسان قرآن و آياتي كه در باب جنگ - جنگ با اين مشركيني كه آن وقت داراي قدرت بودند - آياتي كه وارد شده است ، يكي و دو تا نيست ؛بسيار آيات در [باب ] جنگ هست و در جدال با اينها؛ و در تمام قرآن اگر پيدا بكنيديك آيه اي كه مردم را بگويد با اينها ملايمت كنيد و برويد توي خانه تان بخوابيد تا اينهاهر كاري [مي ]خواهند بكنند، بكنند؛ اگر اين جور پيدا شد، آن وقت حق دارد كسي بگويد كه اين قرآن آمده است و دين آمده است ، افيون است ؛ افيون معنايش اين است كه مثل ترياك ، اين مواد مخدره كه استعمال مي كنند و انسان بعد از استعمالش به چرت مي رود، قرآن آمده است كه مردم را به چرت وادار كند!
توطئه جدايي مسلمين از قرآن
اين تبليغي بوده است كه بر ضد قرآن شده است و نكته اين تبليغ هم اين بوده است كه مسلمين را از قرآن جدا كنند و منطق قرآن را بشكنند در بين مسلمين ، تا اينكه اين شرقيها، كه مسلمين هستند و داراي مخازن هستند، اين ديگر پشتوانه اي نداشته باشند كه مقاومت كنند. اگر قرآن و روحانيت قرآن نباشد، اين مردم و توده ها، اينها مقاومت نمي كنند. اينهاهستند كه ممكن است [با آنها مخالفت كنند]؛ اينطور مطالعات به آنجا رسيده كه . . . سد ازبراي راه استفاده غرب ، آن عبارت از قرآن است و عبارت از آن كساني كه درس قرآن خوانده اند؛ آنها ممكن است يك وقتي جلوگيري بكنند از منافع [غرب ]؛ پس بايد اين دوتا سد را شكست تا راه باز بشود. قرآن را با اين منطق ، به قول خودشان شكستند، يا خيال شكستنش را داشتند، كه اصلا دين ، نه دين اسلام ، اصلا دين از اول كه بوده است يك مخدري بوده . اين براي اين است كه نه اينكه آنها اطلاع نداشتند، آنها اطلاعاتشان صحيح بوده ، داشتند اطلاعات آنها؛ [ولي ] فريبكاري مي كردند؛ ماها اطلاع نداشتيم كه فريب مي خورديم ؛ آنها فريب مي دادند و مقصد داشتند، مقصد سياسي داشتند كه منافعش به خودشان برسد، وليكن مسلمين فريب خوردند؛ ما بي اطلاع بوديم . شايد دربين جوانهاي ما هم حالا هم باز كه به بركت اسلام و قرآن و روحانيت و اينها، يك همچواساسي را دارند به هم مي زنند و متزلزل مي كنند، حالا هم اگر يك كسي كه از عمال آنهاست يا خير، خودش بازي خورده ، شايد آن هم حالا همين حرف را باز تكرار كند كه نه ، قرآن و مثلا روحانيون ، اينها مخدراتند؛ با اينكه مي بينند اين نهضتي كه در پانزده سال پيش از اين تا حالا بپا شده است و الان متزلزل كرده است ، نه [تنها] شاه را متزلزل كرده است ، [كه ] امريكا را، انگلستان را، شوروي را؛ اينها دارند مطالعه مي كنند كه چطورتخلص (1) پيدا كنند و نمي توانند هم تخلص پيدا كنند، براي اينكه سرنيزه كاري از آن برنمي آيد در مقابل اراده ملت ؛ اينها هم باز در بينشان شايد پيدا بشود يك جاهلي كه يك همچو كلمه اي بگويد، وليكن از بي اطلاعي است .
منطق اجانب ، جدا كردن ما از قرآن
انبياي سابق هم هر كدامشان كه ما از تاريخشان اطلاع داريم يك اشخاصي بودند ازطبقه سوم و از اين فقرا، و اينها قيام مي كردند در مقابل سلاطينشان ؛ مثل حضرت موسي - سلام الله عليه - در مقابل فرعون . يك مرد شباني با يك عصايي قيام مي كند و مردم رادعوت مي كند، و مي رود سراغ فرعون و فرعون را مي خواهد دعوت كند براي اينكه اورا آدمش كند؛ اين جور نبوده است كه از فرعون ؛ بعث شده باشد موسي براي تخديرتوده ! از توده پيدا شده است ؛ يعني خدا از توده انتخاب كرده اين را در مقابل قدرت فرعون ؛ و هكذا ساير انبيا - عليهم السلام - و آنهايي كه ما اطلاع از آنها داريم اينطوربوده اند. پيغمبر اكرم كه ديگر نزديك به ماست ، نسبت به آنها؛ و اطلاعمان از تاريخ آن بيشتر است ، و جنگهايي كه او كرده ، همه معلوم است كه چند تا جنگ كرده و با كي جنگ كرده . جنگها همه با اشخاص ظالم و متعدي و قلدر بوده است ؛ پس اين منطق كه اسلام ياساير اديان از مخدرات است ، اين منطق اجانب است كه مي خواهند مال شما را بخورند؛مي خواهند ما را از قرآن منفصل كنند تا اينكه پشتوانه اي نداشته باشيم ؛ مثل قدرت قرآني پشت سر ما نباشد و ما متفرق بشويم و هر كسي يك چيزي بگويد و تبليغات آنها اثر بكندو جوانهاي ما را منحرف كند و اسباب اين بشود كه آنها مشغول كارشان بشوند.
جنگ پيامبر، حضرت امير و علما با طاغوتها
وقتي مي آييم سراغ آنهايي كه دين را تبليغ مي كردند، مثل خود پيغمبر، حضرت امير،سلام الله عليه ، خلفاي پيغمبر؛ يعني خلفاي صوري پيغمبر تا آن وقتي كه باب خلافت توي كار بود و به سلطنت نرسيده بود، (2) بعد از آن علماي اسلام ، شما اگر تاريخ راملاحظه كنيد، هميشه جنگ مابين اين طايفه و قلدرها بوده ؛ هيچ وقت همچون نبوده است كه اينها ساكت بنشينند؛ منتها به مقدار قدرت و به مقداري كه عرض مي كنم ، توانايي داشتند و كم بوده است توانايي شان ؛ آن هم البته عللي داشته است كه نقصي ، نقيصه هايي در كار بوده .
مبارزات علما با رضا خان
و ما در زمان خودمان ، در اين مدتي كه خودمان مشاهده كرديم ، قيامهايي از همينطبقه ما ديده ايم در مقابل رضا شاه . آن وقت كه آمد و كودتا كرد و عرض مي كنم ، آن بساط را درآورد و آن ظلمها و آن تعديات را كرد به همه طبقات مردم ، هيچ قدرتي درمقابلش نايستاد الا قدرت روحاني كه قيامهاي متعدد شد كه ما همه اش را يادمان است .قيامهايي كه از علماي اصفهان شد؛ در قم جمع شدند همه با هم ، از علماي بلاد هم آمدنددر قم . قيامي كه از خراسان شد كه همه علماي خراسان را كه قيام كرده بودند گرفتند وبردند در زندان ؛ مثل مرحوم آسيد يونس و مرحوم آقازاده و ديگران . قيامي كه ازآذربايجان شد، علماي بزرگ آذربايجان را مثل مرحوم آميرزا صادق آقا و مرحوم انگجي و ديگران را گرفتند و از آنجا بردند تبعيد كردند. قيامهاي متعدد [شد]؛ قيامي كه مرحوم آقاي قمي كرد كه آمد به تهران ، و مردم با او همراهي درست نكردند و ايشان راهم گرفتند و تبعيد كردند. قيامهاي زيادي كرده اند كه تاريخ نشان مي دهد كه اينها اين جور نبود كه مردم را دعوت به آرامش كنند كه مردم در مقابل ظلم حرف نزنند، در مقابل ظلمه حرف نزنند؛ اين تبليغات بوده است كه كار ماها را به اينجا رسانده است كه الان هم باز صحبتش را مي كنند؛ يعني منحرفها صحبتش را الان هم مي كنند و اينها كمك مي كنندبه بنگاه ظلم .
بازيها و تبليغات ماركسيستي
آنهايي كه اين مسائل را مثلا، زمزمه مي كنند، اينها يا اينكه خودشان از دستگاههاهستند و عمال آنها هستند يا فريب خورده اند از عمال آنها. اين شعارهاي مثلا كمونيستي و شعارهاي ماركسيستي اينها از همان قماش هست ؛ كه اينها يك دسته اي از جوانهاي بازي خورده اند به واسطه اينها؛ اينها مطالعه نكرده اند در احوال آنهايي كه اينها رادعوت مي كنند به كمونيستي ، و به ماركسيستي دعوت مي كنند. مطالعه اي در احوال آنها نكرده اند ببينند خود آنها چكاره بودند، مثلا استالين - كه در [دوران ] اخير، ماهمه ادراكش كرديم و در زمان او بوديم و بعضي [از] شما هم بوديد - اين چه جور بوده خودش ؛ خودش چه آدمي بوده است تا اينكه اينها مي خواهند تبعيت ازاو بكنند! استالين ؛ با گاو مخصوصش !
بله ، آن وقتي كه جنگ عمومي واقع شد، لشكر ارتش روسيه آمدند به ايران - ازتقريبا آن طرف تهران تا خراسان و آنجا آنها بودند، و مال انگلستان و هم مال امريكا،هم آن طرفها را گرفته بودند، هر كدام يك گوشه ايران را ضبط كرده بودند و بودند درايران - و ما ديديم ، من خودم ديدم ، و يك مطلب هم آن وقت معروف معروف شد؛ اماآن مطلبي كه معروف شد: آن وقتي كه متفقين آمدند؛ يعني روساي متفقين "استالين وروزولت و چرچيل " اينها آمدند به ايران ، استالين ، آن آدمي كه اين آقايان مي گويند كه خير، آن آدم كمونيست بود، آن آدم توده اي بود، آن با مردم چطور بود، به او "قارداش "مي گفتند، برادر بود؛ همه اينها، وقتي خودش آمد به ايران ، بايد حتي گاو شيرده برايش مي آوردند كه مبادا اين آقا از شير گاو ايران بخورد! اين آقاي كرملين نشين كه قارداشش عبارت از اين ارتشش و توده هاي مردم بود، اين وقتي كه آمد، در همان جنگ عمومي براي يك مشورت آمد به ايران ، آن وقت معروف بود در اينكه ايشان با يك گاو خاصي كه عرض مي كنم ، همراهش آوردند كه شير آن گاو را بخورد،مبادا خداي نخواسته اين شير گاو نباشد و مبتلا بشود به شير گاو ايران ! اين زندگي اشرافي او بود.
گدايي سربازان اشغالگر شوروي در جنگ دوم
و من خودم اين را ديگر ديدم كه ما از تهران مي رفتيم به مشهد با اتوبوس ، برخورديم به اين لشكرهايي كه از روسيه بودند، كه عقيده شان اين بود كه ما و استالين هر دو برادريم و همه با هم مثل هم مي مانيم ! اينها مي آمدند براي گدايي سيگار يا چيز ديگر؛ وقتي يك سيگار به آنها دادند، گرفت آن سيگار را، و آنقدر خوشحال شد كه بنا كرد سوت زدن وراه رفتن ! براي يك سيگار گدايي مي كرد! او(3) وقتي كه آمد، با طياره آمد و با چه وضعي و با چه اشخاصي و با كذا؛ گاو شيرده هم آوردند كه آقا شير بخورد از آن گاو! نمونه هايي از سلوك رهبران كمونيست
اينها بازي مي دهند مردم را، مردم را بازي مي دهند. لنين كه اينقدر از او تعريف مي كنند و كذا، اولا به واسطه يك شكست جنسي خودش وارد شده و مخالفت كرده است با آنهايي كه ديانت داشتند؛ با آن علمايي كه آن وقت بودند و علماي خودشان !يك مسئله جنسي بوده است كه آنها منعش كردند و او عصباني شده ! آن وقت يك قصه هم از او نقل مي كنند كه ايشان گفته است كه "بايد ما حساب كنيم ببينيم كه اين افرادي كه در مملكت ما هستند، خرج و دخلشان چه جوري است ، هر نفر آدمي كه حساب كرديم در سال خرج و دخلش با هم مساوي است يا دخلش بيشتر از خرجش است ، اين را مانگاه مي داريم ؛ براي اينكه خوب خرج خودش را دارد، يك چيزي هم به ما مي رسد! هرآدمي كه خرجش كمتر نيست [و] دخلش كمتر از خرجش است ، اين را بايد توي درياانداخت ! " اين آدم انسان دوست يك همچو آدمي است ! اينكه حالا اينقدر از او تعريف مي كنند يك همچو آدمي است كه اين فقرا كه نمي توانند كار بكنند، پيرمرد حالا شده است ، ضعيف شده است ، يك عيبي دارد كه نمي تواند كار كند به اندازه مخارج خودش ،اين ديگر به درد نمي خورد؛ اين را بايد ريخت توي دريا راحت بشوند! توي دريا هم بريزند. كه ديگر محتاج به اينكه زمين را بكنند و اينها، نباشد! اينها بازي مي دهندجوانهاي ما را، و تبليغات است همه اش ؛ واقعيت نيست . اين يك حكومت و يك ، عرض بكنم كه رئيس براي آنها [است ]؛ و ما هم حكومت خودمان را نشان مي دهيم ، آن حكومتي كه ما مي خواهيم .
سيره حاكمان اسلامي
آن حكومتي كه ما مي خواهيم مصداقش يكي خود پيغمبر اكرم است كه حاكم بود. مابناست كه روسا را [در نظر] بگيريم ، روسا را نظر بكنيم ، سيره روسا را نظر بكنيم ؛ يكي ازآنها هم حضرت امير بود؛ يكي هم عمر بود. ما ببينيم اينها مثل عمر هم هستند؟ يكي ازآنها هم حضرت امير. خود پيغمبر را هر كس كه سيره نوشته است از رسول اكرم ، [نقل كرده كه ] وضعش در زندگي كمتر بوده است از اين مردم عادي كه آن وقت در مدينهزندگي مي كردند. اطاق گلي اينها داشتند؛ توي مسجد يك اطاق گلي داشتند. سوار الاغ مي شده ، يك كسي هم دنبالش ، پشت سرش مي نشسته و مي رفته . آن وقت هم براي اومساله مي گفته ، او را تربيت مي كرده . شما بياوريد يك حاكمي ، يك رئيس عرض مي كنم كلانتري ، يك كدخداي يك شهري ، يك دهي بياوريد كه اينطوري باشد. سلوكش باملت اين باشد كه وقتي توي مسجد، مسجد محل اداره حكومت ، مي آمدند آنجا، وقتي كه پيغمبر توي مسجد نشستند و عرض مي كنم كه چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشسته اند و دارند صحبت مي كنند، اشخاصي كه نمي شناختند، از خارج مي آمدند، نقل شده است كه نمي شناختند اينها كدام يكي ، عرض مي كنم كه حاكم است و كدام يكي محكوم ؛ (4) كدام يكي پيغمبر است ، كدام يكي مردم ديگر. يك زندگي اشرافي و يك زندگي عرض مي كنم ، چيزي نداشته . در عين حال كه خودش اينطور بوده ، آنقدر به اين فقرا رسيدگي مي كرده و به اين ضعفا رسيدگي مي كرده است كه مردم همه از ذكرش فرض كنيد، عاجزند.
گوشه هايي از زندگي علي "ع "
آن هم حضرت امير با سلطنت - جسارت است كه من سلطنت به ايشان بگويم - باخلافت چندين مملكتي كه ايران يكي از آنها، حجاز يكي از آنها، نمي دانم عراق يكي از آنها، اردن يكي از آنها، مصر يكي از آنها [بوده ]؛ اين يك همچو دامنه اي آن وقت داشته سلطنت ايشان ، با اين دامنه سلطنت ، زندگي خودش را ببينيم كه آيا اين غمخوارملت است يا اينهايي كه اينها مي گويند؟ مقايسه بكنيد و زندگي شان را در تاريخ ببينيد.آني كه نقل مي كنند(5) يك پوستي ايشان داشته است ، يك پوست گوسفندي داشته ،شبها خودش و عيالش رويش مي خوابيده اند؛ روز هم اين را مي گذاشتند آنجا براي شترشان علف مي ريختند. اين زندگي حضرت امير! در عمرش شايد يك دفعه يك نان سيري نخورده باشد. آن وضع خوراك حضرت امير كه در آن [صندوقچه ] را - به حسبنقل - مهر مي كرده ، (6) آنجايي كه توي آن [نان ] جو بوده است ، مهر مي كرده است كه مبادا اينها باز كنند و يك چيز ديگر توي آن بريزند، يك چربي ، يك چيزي ، كه اين مثلابه واسطه ترحمي كه فرزندانش مي خواستند به پدر بكنند، و زينب مثلا مي خواسته به پدربكند، [خورشتي ] داخل اين بكند، مهر مي كرده كه دست نخورده باشد؛ اين خوراك حضرت امير - سلام الله عليه - بود.
آن شبي كه شب فوت ايشان ، ضربت خوردن ايشان هست ، آن شب مهمان ام كلثوم ،مي گويند(7) بوده است ؛ وقتي كه برايش غذا مي آورند، ايشان غذا براي افطارش مي آورد، مي بيند كه نمك آورده و شير؛ مي گويد تو چه وقت ديدي من دو تا خورش داشته باشم ؟ يكي اش را بردار. مي گويند كه رفته است نمك را بردارد؛ گفته است : به جان من شير را بردار. با نمك دو لقمه دست برد و خورد. اين حكومت ماست ، حكومت اسلام است ، حاكم اسلام است ؛ آن هم حاكم كمونيست و ماركسيسم و اينها.
تبليغات دشمنان ، براي غارت ماست
انسان بايد تعقل كند ببيند كجا گول خورده است . اين گول براي چه ؛ اين تبليغات براي چه بوده ؟ اين نكته ، نكته اينكه شما را مي خواهند جدا كنند از اسلام ، جدا كنند ازحكومت اسلامي ، بايد ديد نكته چيست كه شما را مي خواهند جدا كنند از حكومت اسلامي ؟ نكته اين است كه آن آقا گاز مملكت ما را مي خواهد، آن آقا نفت مملكت ما رامي خواهد؛ خوب نفت و گاز صاحب دارد، ممكن است اينها داد و قالشان درآيد. اسلام مي گويد كه هيچ قدرتي حق ندارد، هيچ قدرتي نمي تواند بيايد به مسلمين تحميل بشود؛اينها هم كه مي خواهند تحميل كنند همه چيز را، اينها مي خواهند يك محمدرضا رابياورند و اينجا بگذارند مامور كنند "ماموريت براي وطنم "! مامور كنند كه اين آدم همه استفاده هايي كه اين مملكت دارد به اينها بدهد! خوب ممكن است آخوند صدايش درآيد، آخوند را خفه مي كنند. آخوندها مفتخورند! اين آخوندها همه مفت خورند! اينها مي گويند آخوندها مفتخورند! اين آخوندي كه حالا دارد مفتخوري مي كند، در اين حجرات مدرسه آن زندگي را دارند: چهار تا كتاب و يك گليم و نمي دانم چه . آنهايي به اينها مي گويند مفت خورند كه خودشان داراي كذا و كذا هستند. اين آخوندها تنبل هستند! اين آخوندها تنبل هستند كه هفتاد سال پشتكار دارند، يك كار را انجام مي دهندتا آخر براي حفظ عرض مي كنم ملت خودشان و حفظ ديانت خودشان ، يا آنهايي كه هرروز دارند دور مي گردند براي عرض مي كنم بي عاري كردن ؟ اينها دارند به اينهامي گويند تنبل هستند! همه تبليغات براي اين است كه آخوند را از نظر ملت بيندازد؛ اين قدرت را از اين ملت بگيرد؛ آن قدرت اسلام را كه بالاي سر همه قدرتهاست از دست [ملت ] بگيرد؛ اين قدرت كساني كه مروج اسلام هستند، اين قدرت را هم بگيرد. وقتي كه اين دو تا قدرت را گرفت ، سر صبر، محمدرضا هر كاري دلش مي خواهد بكند، يكي نگويد "چرا؟".
مقاومت مدرس در برابر رضا خان و استعمارگران
آن روزي كه رضا شاه آمد و آن همه كارها را كرد، باز يك آخوند بود كه توي مجلس ، به اسم مدرس - رحمه الله - مقابلش مي ايستاد و مي گفت كه "نه ". هيچ كس نبود؛مدرس بود، و چند نفر هم كه اطراف او بودند. ديگر در تمام مملكت هيچ قدرتي درمقابل او نمي ايستاد. مدرس يك آقاي عمامه اي ، ملا، متقي و با يك پيراهن كذا و عباي كذا و تنبان كرباسي ، كه شعر آن وقت برايش گفتند كه تنبان كرباسي - قدرداني از او كردندو شعر برايش گفتند - انتقاد از او كردند، اين ايستاد در مقابل رضا شاه و "نه " گفت .
آن وقتي كه التيماتوم كرد روسيه به ايران - كه در يك قضيه اي بود كه من حالا يادم نيست - التيماتوم كردند و لشكرشان هم حركت كرده بود، آمده بود تا فلان جا، آوردند به مجلس كه ، التيماتوم را آوردند به مجلس كه وكلا [تاييد] بكنند؛ خوب ، لشكر روس است و بناست بيايد و التيماتوم كرده و اگر فلان كار را انجام ندهيد چه خواهيم كرد! تنهاكسي كه ، اين را خود آنها نوشتند كه وكلا همه نشسته بودند و هيچ حرفي نمي زدند وقدرت اينكه كاري بكنند [نداشتند]، خوب چه بكنند؛ نوشته اند يك سيد، يك معمم ، يك ملايي ، با دستهاي لرزان آمد پشت آنجا، و گفت حالا كه بناست ما از بين برويم ، چرابه دست خودمان از بين برويم ! نه ، ما رد مي كنيم اين را. رد كردند و هيچ غلطي هم آنهانكردند. قدرت پيدا كردند به قول ايشان ، (8) وكلاي ديگر هم قدرت پيدا كردند و راي برخلاف دادند و قبول نكردند حرف آنها را؛ آنها هم هيچ كاري نكردند. اينها ما رامي خواهند بترسانند.
حمايت امريكا و انگليس از شاه
الان هم كه شما خيال مي كنيد كه [اينطور نيست ]؛ از آن طرف همين ديروز بازتلگرافي در چهار آبان كرده بودند؛ چند روز پيش از اين ، اين سران مفت خور نفت خور،تلگرافي كه كرده بودند و تبريك گفته بودند به شاه ، چهارم آبان را؛ اظهار پشتيباني [كرده بودند] ! خصوصا كارتر كه قيامت كرده بود در اظهار پشتيباني ! كه ما پشتيبان شما هستيم وفلان . پريروز هم ، چند روز پيش از اين هم كه وزير خارجه [انگليس ] مساله را همان طوري كه بود، گفت ! گفت ايشان حافظ منافع ماست - قريب به اين معنا - حافظ منافع ماست ! ما منفعت در اينجا داريم ، ما بايد حالا ديگر پشتيباني از او بكنيم .
تهديدهاي بين المللي
نه ، ما نمي گذاريم تو پشتيباني بكني . ملت ديگر گول اين حرفها را نمي خورد. حالا هم اين حرفهايي كه اينها مي زنند، خيال نكنيد كه حالا اگر اين ملت ايستاد و پشت سر هم ايستاد و رد كرد اين حرفها را، آنها لشكر بياورند از آن طرف . نخير، اينها حرف ، شعراست ! اصلا دنيا ديگر اين را قبول نمي كند از كسي ، كه يك ملتي [وقتي ] حرف صحيح دارد مي زند، حرف حق دارد مي زند، مي گويد كه ما نمي خواهيم منافعمان را شما ببريد،ما نمي خواهيم ذخاير ما را شما ببريد، ما مي خواهيم خودمان در اين مملكتمان مستقل باشيم ، ما مي خواهيم آزاد باشيم . شما خودتان در اعلاميه حقوق بشر اين حرفها رازده ايد، ما مي خواهيم همين مطابق اعلاميه حقوق بشر عمل بكنيم . ما مي خواهيم آزادباشيم ؛ ما در مملكتمان استقلال مي خواهيم ، آزادي مي خواهيم . بچه هاي ما هم دارندداد مي زنند اين معني را؛ پيرمردهايمان دارند همين معنا را مي گويند؛ نمي شود با يك همچو ملتي با سرنيزه [مقابله ] كرد. نه حكومت نظامي جلوي اين ملت را ديگر مي تواندبگيرد و نه ، عرض مي كنم حكومت غيرنظامي ؛ اصلا نمي شود. نه كارتر مي تواند بگيرد،نه ، عرض مي كنم كه كرملين نشينها مي توانند اين كار را بكنند؛ نمي شود اين معني . اينهاهمين طور مي گويند؛ براي اينكه با گفتن مي خواهند شما را از دم ، در كنند(9) والا عمل نمي كنند كه بيايند هجوم بياورند. اينها هر كدام منافعي دارند؛ منافع بين المللي و اين چيزها را دارند؛ كه نه او جرات مي كند از ترس اين ، يك قدم جلو بيايد و نه اين جرات مي كند از ترس او يك قدم جلو بيايد. (10) اينها هر كدام از هم مي ترسند؛ لكن خوب ، اين حرفها را حالا مي زنند براي ترس ما.
آن وقت هم يك آخوند(11) ايستاد و گفت "نه ". منتها خوب ، مردم همراه نبودند؛مجهز نشده بودند مردم . تبليغات جوري كرده بود(12) كه آخوند را سوار اتومبيل نمي كردند، خدا مي داند. مرحوم حاج شيخ عباس تهراني - رضوان الله عليه - گفت كه درعراق (13) من مي خواستم سوار اتومبيل بشوم ، شوفر گفت ما دو تا طايفه را سوار نمي كنيم ،يكي آخوندها را و يكي فاحشه ها را. وضع آخوند اين جور شده بود آن روز؛ يعني اين جور كرده بودند؛ جدا كردند اينها را از ملت . رضا خان هر كاري خواست كرد. آن آخوندها هم ، آقايان هم قيام كردند، چند تا قيام كردند؛ لكن ملت از باب اينكه گول خورده بود نتوانست ، همراهي نكرد؛ آنها هم لشكري نداشتند. الان هم پشت سر هم تبليغات هست ؛ تبليغ پشت سر تبليغ . فلاني در قصر ييلاقي آنجا هست و جوانها مي روندپيش او در قصر ييلاقي ! [خنده امام ]، اين قصر ييلاقي ماست كه نداريم يك اطاقي كهآقايان بتوانند بنشينند! بايد اينطوري بايستند [خنده امام ]! اين تبليغات است آقا؛مي خواهند اينطوري جدا كنند مردم [را] از دين ؛ ولي حالا ديگر ايران اين حرفها راگوش نمي دهند. اين حرفها مرده است ديگر؛ روشن شده اند مردم ، مطلع شده اند مردم برحيله ها، ديگر به اين حرفها گوش نمي دهند؛ و بايد برود اين آدم ؛ هيچ چاره ندارد. اگربخواهيد ايران اصلاح بشود، با بودن محمدرضا در آنجا و اين سلسله خبيثه پهلوي ، اين ايران اصلاح شدني نيست . بايد اين برود تا ايران اصلاح بشود. دنبال او بايد دست امريكا، انگلستان ، عرض مي كنم كه شوروي ؛ اين سه ابرقدرت ، بايد دستشان قطع بشوداز ايران ، و ايران مستقل براي خودش باشد تا اصلاح بشود. ما دنبال اين معني هستيم ان شاءالله .
همه تكليف داريم
حالا ببينيم تكليف شما كه اينجا نشستيد، چيست ؟ - من خسته شدم كه نمي توانم ديگرادامه بدهم - تكليف ماها چيست ؟ برادرهاي ما در ايران دارند تكاليفشان را عمل مي كنند؛ يعني الان هم كه ما اينجا نشستيم ، شما خاطرجمع باشيد در قم يا در جاي ديگريك صدايي هست . در تهران ، در نمي دانم زنجان ، هر جا برويد، يك مطلبي هست ، يك نهضتي هست ، يك فريادي هست ، يك كتك خوردني هست ، يك عرض مي كنم ، قتل و غارتي هست ؛ آنها مشغول هستند الان ، ما و شما در اينجا مواجه با آن جهت مع الاسف نيستيم ؛ اما شما هر كدامتان مي توانيد تبليغ كنيد در همين خارج . هر كدام اهل عرض مي كنم كه مدارس هستيد، دانشگاهها هستيد، ده نفر آدمي كه آنجا ايستاده از اين خارجيها؛ برويد سراغشان ، بگوييد كه ايران وضعش اينطور است ؛ دارند اين كار رامي كنند، اين سران ممالك دارند اينطور ظلم به ما مي كنند، اين شاه دارد اينطور ظلم مي كند، اينطور مردم را مي كشد؛ مردم حقشان اين است ، اين را مي خواهند؛ مردم وحشي نيستند. اين مردكه (14) دارد مي گويد اين مملكت ما مردمش حالا قابل نيستند كه آزادي به آنها داديم ! او مي گويد "قابل آزادي نيستند"، كارتر مي گويد كه "آنقدر آزاديدادند كه اينها ديگر داد و فريادشان درآمده ! " اين همه قتل و غارت براي زيادي آزادي است به منطق كارتر، با تصريح ! من نمي فهمم اين چه جور دماغي (15) است ؟ اين چه جورآدمي است ؟ مي گويد، در روزنامه بود، روزنامه اطلاعات يا كيهان كه ايشان گفته اند كه شاه يك آزادي تندي به مردم داده اند، و اين منشاء اين اختلافات است ! اين "آزادي تند"منشاء اين است كه مردم دادشان بلند شده است كه اي آزادي ، اي آزادي ! مقصود از "اي آزادي " اين است [كه ] ما نمي خواهيم آزادي ، ما نمي خواهيم آزادي ! و حرف كارتر اين است ! اينها دارند اينطوري معرفي مي كنند. مردكه مي گويد كه - باز او [كارتر] بهتر است از اين - او مي گويد كه اين ملت ما قابل آزادي نيستند، نمي شود به اينها آزادي داد، براي اينكه اگر آزاد بشوند، مرا نمي خواهند! حرف او اين است ، [خنده حضار]، تا به آنهاگفتند "آزادي "، مي گويند "مرگ بر شاه "! آن آدم هم مي گويد "از بس آزادي دادند، دارندداد مي زنند! " ما گرفتار يك همچو دو نفر آدمي هستيم ! يكي از آن طرف افتاده ، يكي ازاين طرف افتاده ؛ اين گرفتاري ماست . ما كه در اينجا نشسته ايم و تماس با هم داريم و شماكه تماس با اين رفقاي اروپايي يا امريكايي تان داريد، بگوييد مطالب را؛ درد ايران و درداين ملت را بگوييد. بگوييد كه اين بچه هاي صغير را اينها دارند مي كشند؛ بچه هاي هفت ساله را، بچه هاي هشت ساله را اينها دارند مي كشند.
[يكي از حضار: اين مسئله را ما بايد حل كنيم يا ديگران ؟]
توجه [كنيد]، نه ، خودمان حل مي كنيم ؛ فقط كمك مي خواهيم .
ما مي خواهيم كه انعكاس اين مطلب در خارج ، كه اينها يك مردم وحشي هستند؛نوشته بود كه ، از قول يك خبرنگاري بود، كي بود؛ اروپايي بود، انگليسي بود، نوشته بودكه من در اين اجتماعي كه در روز عيد فطر مردم با تمام وقار داشتند مي رفتند و شعارهايي مي دادند؛ ولي هيچ زد و خورد توي كار نبود و آرام بود، نوشته است كه من رفتم كه بروم ،يك اتومبيل بود مال يك امريكايي ، نگه داشت ديد من خارجي هستم ؛ سوار شدمگفت : ببين وحشيها را. به او گفتم : اينها وحشي اند؟ شما در كجاي دنيا اطلاع داريد كه نيم ميليون ، يك ميليون جمعيت راه بيفتند و اينطور آرام ، اينطور صحيح راه بروند؟ خوب ،اينها حقشان را مي خواهند، وحشي هستند؟! اينها در خارج منعكس كرده اند كه ايران[ي ها] وحشي هستند؛ وحشي را كه نمي شود آزاد كرد؛ وحشي [را] بايد درباغ وحش [گذاشت و] درش را محكم قفل كرد!
همه ايران يك حرف دارد
اينها دارند شماها را اينطور معرفي مي كنند. شما براي اينكه از ذهن اين خارجيهابيرون بيايد اين مطلب ؛ بگوييد مطلبي كه ما داريم چيست ؛ مطلبي كه ايراني ها دارندچيست ؛ اين است ، تا اين مسئله از ذهن اينها بيرون برود. وقتي بيرون رفت در اينجا هم يك موجي پيدا مي شود. اين حكومتها، اينها هم از ملت خودشان يك قدري ملاحظه ممكن است داشته باشند؛ اين براي اين جهت است ؛ نه اينكه براي اين است كه اينها بلندشوند بيايند كار ما را حل كنند؛ ما كارمان را بايد خودمان حل كنيم ، لكن اين مطلب كه دارند درست مي كنند براي ملت ايران كه ملت ايران وحشي است و آزادي نمي تواندبپذيرد، يا ملتي است كه از زيادي آزادي دادش درآمده است ، اين مطلب را شما بايدمنعكس كنيد و بفهمانيد كه مسئله و داد ملت ايران چيست و اينها چه چيز مي خواهند.بچه هشت ساله شان داد مي كند "آزادي ، استقلال ، حكومت اسلامي "، پيرمردش هم همين را حالا مي خواهد، ملايش هم اين را مي خواهد، عرض مي كنم كه اهل منبرش هم اين را مي خواهد، فضلايش هم اين را مي خواهند، بازاري هم اين را مي خواهد،دبيرستاني هم اين را مي خواهد؛ اينها مي خواهند آزاد باشند. گرفتار بودند؛ پنجاه سال اختناق ؛ اينها مي خواهند كه مستقل باشند. سالهاي طولاني ، بيش از پنجاه سال تحت اسارت [بودند]؛ مي خواهند بيرون بيايند از اين اسارت . ماها بايد در اينجا كه هستيم تبليغ كنيم ؛ يعني بگوييم به اين افراد اين مملكت ، (16) با هر كس كه روابط داريم مسائل ايران راطرح كنيم ؛ به اينها بگوييم تا اين مطلب از ذهن اينها بيرون بيايد كه اينها يك دسته وحشي هستند كه دارند بانك را آتش مي زنند! حالا اگر هم آتش بزنند اينها، يكوقت ازخود آنها نباشد. اين ، يك دسته وحشي هستند اينها! اينها را اگر آزاد كنند، چه خواهندكرد، چه خواهند كرد! نه ، مسئله اين نيست ؛ اين بيچاره ها براي آزادي دارند داد مي زنند؛بچه هايشان را هم مي دهند كه مبادا كه باز در قيد و [بند] اجانب باشند.
ان شاءالله خداوند همه شما را حفظ كند؛ موفق باشيد و اسلام را تقويت كنيد؛ اميدوارم كه اين ملت با اين وضعي كه دارد پيروز بشود و پيروز خواهد شد ان شاءالله .
پانویس :




بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 170,995,017