خدمات تلفن همراه

صحیفه امام خمینی ره - سخنراني - مفاسد سلطنت غيرقانوني شاه و وجوب ادامه مبارزه تا سقوط رژيم - 13 بهمن 1357

عنوان : مفاسد سلطنت غيرقانوني شاه و وجوب ادامه مبارزه تا سقوط رژيم
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 13 بهمن 1357
تاریخ قمری : 4 ربيع الاول 1399
جلد : 6

متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
جنايات بزرگ شاه
بنده در اين مدت كه از ايران خارج بودم دعاگوي همه آقايان بودم ، و حالا هم كه برگشتم به خدمت آقايان براي خدمتگزاري ، خدمت به روحانيت ، خدمت به آقايان علماو فضلا، خدمت به جامعه ايراني ، حالا مي بينم كه رفقايي كه ما داشتيم با ريش سياه اينجاگذاشتيم با ريش سفيد تحويل مي گيريم . ما اشخاصي در زندان داشتيم كه وقتي كه ازپيش ما رفتند در زندان ، سالم بودند، قوي بودند؛ وقتي كه از زندان بيرون آمدند، آنهايي كه زنده مانده اند و از زندان بيرون آمده اند ضعيف شده اند، پيرمرد شده اند، مريض شده اند. اين نيروهاي انساني كه از دست ما رفته است ، اين از همه چيزها بالاتر بود.جناياتي كه سلسله پهلوي در جامعه ما كرد، شايد هيچ جنايتي بالاتر از اين جنايت نبود كه نيروهاي فعاله انساني ما را، يا از بين بردند يا فعاليت آنها را خنثي كردند براي مدتهاي زياد. آنهايي كه بايد به اين امت خدمت كنند، مثل علماي اعلام و اشخاص روشنفكر،اينها را در زندان بردند. ده سال ، پانزده سال ، پنج سال در زندان اينها را بردند. صرف نظراز آن زجرهايي كه به اينها كردند، آن خلاف انسانيتهايي كه با اين اولياي خدا كردند، اين نيرو را هدر دادند؛ يعني نيرويي كه بايد در جامعه فعال باشد. اگر مدرس است ، عده اي راتربيت بكند؛ اگر محصل است ، خودش تربيت بشود؛ اگر فعاليتهاي سياسي دارد، فعاليت سياسي بكند؛ فعاليتهاي مذهبي دارد، فعاليتهاي مذهبي بكند - تمام اينها را اينها به هدردادند. مسئله توبه شاه
گاهي گفته مي شود، گفته مي شد، به اينكه خوب شاه مي آيد توبه مي كند و توبه هم كرد؛ خوب ديگر چه مي گوييد؟ خدا كه توبه را قبول مي كند، شماها چه مي گوييد ديگر؟!اين را من كرارا عرض كردم كه اولا توبه شرايطي دارد كه تا آن شرايط تحقق پيدا نكند،خداي تبارك و تعالي قبول نمي كند. آنچه بي شرط خداي تبارك و تعالي قبول مي كندآن چيزهايي است كه مربوط به حقوق الله است : كسي نماز نخوانده ، كسي روزه نگرفته ،كسي حج نرفته است ، اينها چيزهايي است كه اگر توبه بكند، شرطي ندارد، توبه اش راقبول مي كند. و اما حقوق ناس - حقوق ناس را، توبه اش را تا اين حق رد نشود قبول نمي كند. شما بفرماييد كه حالا اين شخص كه آمده توبه كرده - فرضا عرض مي كنم - اين راضي است به اينكه بيايد اموالي را كه از مردم برده پس بدهد و كارهايي كه از قبيل چپاول هست ، اينها را جبران بكند؟ فرضا كه يك همچو كاري بكند و او مالي داشته باشدتا بتواند جبران كند - مال ملت را كه نمي شود به خود ملت داد براي جبران مالهايي كه اينهادارند! همه اش مال ملت است ؛ مال خودشان نيست . برداشتند و فرار كردند و در بانكهاي خارجه انبار كردند.
جنايات جبران ناپذير شاه
و اگر ما دستمان رسيد محاكمه اش مي كنيم [اگر] توانستيم كه بياوريم او را به اينجا ومحاكمه بكنيم يعني تحويل ما دادند، محاكمه اش مي كنيم - محاكمه حضوري ؛ و اگرتحويل ندادند او را، ما محاكمه غيابي مي كنيم ، و او را محكوم مي كنيم و آن مقداري كه در ايران دارد از او مي گيريم ؛ آني كه در بانكها دارد اعلام مي كنيم كه اين محكوم است ومال ملت است ، حق ندارد بانك به محمدرضا بدهد چيزي را كه از مردم خورده است .حالا ما فرض مي كنيم كه خير، ايشان اموال شخصي دارد و آن اموال شخصي را به ارث ازپدرش - فرض كنيد - رسيده به او و آن اموال شخصي را مي دهد و جبران مي كند، خوب اين ده سال حبسي كه كرده و اين قدرت انساني را تلف كرده كي جبران مي كند؟ كيمي تواند جبران كند اين ده سال حبس ، پنج سال حبس اين علما، اين دانشمندان ، اين رجال سياسي كه اينها را به هدر داده است ؟ يعني در يك محفظه اي نگه داشته اينها را تاقوايشان هدر رفته ؛ فعاليتهايشان هدر رفته . اينها ديگر جبران نمي خواهد! اگر يك كسي را هدر دادند همه زندگي اش را، اينها را جبران كي مي كند؟ اين همه جراحت كه براشخاص ، بر قلوب مومنين ، بر قلوب پيرزنها، پيرمردها، جوانها وارد كرده است ، اينها راكي جبران مي كند؟ يك نفر آدم يك شخص را اگر كشت ، اين قصاصش به اين است كه اين يك نفر را در مقابل او بكشند؛ اگر يك نفر آدم هزاران آدم را كشت ، حالا ما چطورآن را جبران بكنيم ؟ اينكه هزاران نفر از بهترين اولاد اين وطن را، بهترين اولاد اين اسلام را در اين حبسها كشته - پاهايشان را اره كردند! ما اطلاع از داخل زندان نداريم ،يك مقدار كمي را اطلاع داريم ؛ آن چيزي كه در زندان مي گذرد و مي گذشته است برمردم ، ما اطلاع نداريم . ما فقط مي بينيم كه يك نفر از علما را پايش را اره كردند؛ بعض اشخاص را توي تاوه گذاشتند و بو دادند؛ يعني برق را متصل كردند به اين سطح اين شي ءو اين را خواباندندش روي آنجا، اين را بو دادند - حالا ما فرض كنيم كه يك جان دارداين و ما يك جان را در مقابل يك جان گرفتيم ، باقي اش چه ؟
تز "شاه سلطنت كند نه حكومت "
ما چطور از يك آدمي توبه قبول بكنيم ، و بگوييم كه اين سلطان باشد و حكومت نكند! همان سلطنت بكند! آخر ما جواب اين پيرزني كه چهارتا از اولادش رفته ، ديشب سرسفره خودش و شوهرش و چهارتا اولاد بوده ، امشب خودش [هست ] و شوهرش ،جواب اين را ما چه بدهيم ؟ بگوييم حالا ايشان "اعليحضرت " باشند و آن بالاها بنشينند، ومراسم عيد هم علماي درباري بروند سراغش و - عرض مي كنم كه - اين نظاميها و اين تمام اشخاصي كه در اين مراسم مي رفتند بروند و او را به "اعليحضرت " بشناسند و -عرض مي كنم كه - در مملكت هم ياكل و يمشي ! (1) هر كاري دلش مي خواهد بكند! ما فرضمي گيريم كه اين آدم توبه اش از روي حقيقت است . . . و الا شما و ما همه مي دانيم كه اين [توبه ] بيش از اينكه يك نيرنگي هست ، نيست چيز ديگري . اين نيرنگ براي اين بود كه ما را بازي بدهد و ما راضي بشويم به اينكه اين آقا سلطان باشد و حكومت نكند تا اين انقلاب بخوابد! انقلاب كه خوابيد، شمشيرش را بكشد پاي همه شما را قطع بكند؛ يعني نه عالم ديني ديگر بگذارد، نه رجل سياسي ، نه دانشگاهي بگذارد، نه مدرسه فيضيه اي .اين نقشه است ؛ نقشه بوده . حالا هم كه الان ما مبتلا به يك نقشه ديگري هستيم .
نيرنگهاي رنگارنگ
شما از اول ديديد چند جور اينها حقه بازي كردند. خدعه مي خواستند بكنند. يكي آمد مقابل مردم : اي علما، اي مراجع عظام ، اي علماي اعلام ، اي چه ! اي چه ! ما يك كارهايي كرديم و اشتباهاتي كرديم و حالا از اين اشتباه برگشتيم ! همين علماي اعلام ومراجع عظامي كه در آنجا مي گويد كه اينها مثل "حيوان نجس " مي مانند، از ايشان احترازكنيد! (2) همين علماي اعلامي كه اين آقا مي گويد كه "اينها مثل كرمهايي مي مانند كه توي نجاست مي لولند"(3) آن روز منطقش آن بود! حالايي كه دمش را گرفتند و گير افتاده ،حالا روباه بازي در آورده "علماي اعلام و مراجع عظام " مي گويد! اين جز خدعه چيزي هست ؟ همين آدمي كه در همان حال "علماي اعلام و مراجع عظام " مي گويد و در مقابل مردم و ملت مي ايستد و [اظهار پشيماني ] مي كند، همين آدم دولت نظامي مي گذارد درهمان روز! اين [شخص ] ما را مثل اينكه خيلي نادان مي داند! يا خودش احمق است كه خيال مي كند همه مثل خودش مي مانند! در همان روز! همان روز و شبي كه اين دستش توبه نامه گرفته ، آن دستش سرنيزه گرفته و مردم را با سرنيزه مي كوبد! اين توبه است ؟! اين حالا توبه كرده ؟! ما از او قبول كنيم كه آقا حالا ديگر توبه كردند و - عرض مي كنم - عابد ومسلمان شده اند؟! حالا هم بعد از اينكه اين آدم اين حرف را زد و قبلش هم همين طور حكومت آشتي درست كرد - "دولت آشتي " - دولت آشتي او همان بود كه اينقدر جمعيت و جوانهاي ما رابه خون و خاك كشيدند [با] اين "آشتي " آنها، حالا هم يكي ديگر را آوردند توي كار. نه او آورده ، امريكاست آقا! همه بدبختي ما از اين امريكا و شوروي و انگلستان است . حالاهم يكي ديگر را روي كار آوردند(4) كه با حربه "مليت "، با حربه "آزاديخواهي "، همان "آزاديخواهي " كه خود آن مردك گفت "آزادزنان و آزادمردان "، همان "آزادي " رامي خواهند بدهند! همان آزادي كه مي گفت من آزادي دادم به ملت ؛ در صورتي كه پشتش مسلسل بود و توپ بود و تانك بود.
موهبت الهي به ستمگر و خيانتكار؟!
آقا دولتي كه منشعب مي شود، منشاش عبارت از يك شاهي است كه مخلوع است ،يك شاهي است كه خائن است ، يك شاهي است كه پسر رضا شاه است كه مجلس موسسان سرنيزه اي فرمايشي درست كرد - اين را كه ما يادمان هست ديگر [كه ] مجلس موسساني كه درست كرد، با سرنيزه مجلس موسسان را درست كرد - وقتي با سرنيزه مجلس موسسان درست مي شود، اين مجلس موسسان قانوني است ؟
اين يك دليل بر اينكه اين مرد سلطنتش قانوني نيست . و اما دليل ديگرش بر اينكه قانوني نيست اين است كه به حسب قانون اساسي ، سلطنت يك "موهبتي است الهي "- حرف مفتي است كه حالا من نقل مي كنم ، حرف مزخرفي است - يك موهبتي است الهي كه ملت مي دهند به شخص "اعليحضرت ". اگر "موهبت الهي " است ، ملت مي دهديعني چه ؟! چطور ممكن است كه يك موهبت الهي به يك ظالم خدا موهبت بكند؟!چطور امكان دارد كه خدا يك كسي [را] كه فوجها از مسلمانها را از بين برده ، اين همه خيانت به اسلام و مسلمين كرده ، خداي تبارك و تعالي او را تاييدش كند؟! "موهبت " به اوبكند؟! عنايت به او داشته باشد؟! از اين هم كه شما صرف نظر بكنيد، [و باور كنيد كه سلطنت ] موهبتي است الهي ، ملت داده است به يك كسي ؛ اين ملت است كه داريد مي بينيد مي گويد نه ، تمام شد! اين ملت اول كه نداده بود، خوب حالا مي گوييم داد. از اول كه ملت اصلا اينها رانمي خواستند؛ رضا شاه با زور سرنيزه آمد و با زور سرنيزه مجلس موسسان درست كرد وبا زور سرنيزه مجلس درست مي كرد. كي مجلس مجلس ما بود؟ همين مردك (5) گفت كه اين مجلسهايي كه درست كردند اينها، از سفارتخانه ها مي آوردند و ليستش را مي دادند!منتها حالا ديگر نه ، اينطور نيست ! حالا ديگر مملكت خيلي قدرتمند شده ! ديگر اينطورهم نيست ! خودش را مسخره مي كند. اين مجلسي كه ما الان داريم - مجلس "شورا" ومجلس "سنا" - يكي از اين وكلا بيايند ادعا كنند كه من وكيل ملتم تا ما دستشان را بگيريم ببريم توي آن ملتي كه اين وكيلش است ، از ملت بپرسيم كه آقا اين وكيل شماست ؟ اينهارا نمي شناسند ملت ! اين وكيل محمدرضا خان است ! محمدرضا خان هم سفارت به اوگفته اينها را تعيين كن . يك همچو مجلسي كه شاهش ، او كه رسميت ندارد، مجلسش ،اينكه رسميت ندارد، دولتش ديگر چه مي شود؟! دولتي كه از شاه غيررسمي و از مجلس غيررسمي مي آيد! همين مجلسي است كه خود اين آقا(6) تا چند روز پيش از اين ، كه به وزارت نرسيده بود و به صدارت نرسيده بود، مي گفت غيرقانوني است اين ، از "حزب رستاخيز" است و غيرقانوني است ، چرا بگوييم حالا قانوني شده ؟!
مجازات دولت غيرقانوني
اگر آدمي در راس دولتي واقع بشود به غير قانون ، اين مجازات دارد. اگر وكيلي بدون اينكه مردم او را تعيين كرده باشند در مجلس برود و راي بدهد و رتق و فتق امور رابخواهد كند، اين مجازات دارد؛ اينها بايد مجازات بشوند. همه بساط ايران اينطوري بوده ، آنطوري هستش . حالا، حالا هم كه خود آن مردك رفته ، يك حشاشه اي مانده اينجا، باز همين حرفها و همين مزخرفات را مي زنند. حالا ديگر مي خواهند ما را بازيبدهند به اينكه نه ، ما هر چه ملت بگويد قبول داريم و هر چه كه ملت بگويد ما ردش نمي كنيم ، و ما هم تابع ملت هستيم و آزادي ! اگر شما تابع ملتيد، اين ملت ؛ اين ملت ايران .اين ملت ايران كه سر تا پاي ملت ايران . . . غير اين ده - بيست تا يا پنجاه تا يا صد تاچماق به دستي كه شما پول به او مي دهيد، يعني اينهايي كه پول بايد بدهند به او،مي دهند و مي اندازندشان به جان مردم . يا زن و بچه مثلا آن كارمندي كه تحت نظر آنهاهست مي آيد و شعار مي دهد، آن شعار مفتضح كه خودشان هم خجالت مي كشيدند! (7)آن يك شعار بود، اين هم يك شعار. اين سرنيزه آورده اينها را؟! اينها ملت نيستند؟! اين شعارهايي كه الان همه دارند مي گويند كه "مرگ بر اين سلطنت "، همه دارند مي گويندمرگ بر فلان مرد، (8) اينها ملت ايران نيستند؟ اينها هم باز از آن طرف مرزها با شناسنامه اشتباهي وارد شده اند؟! اين آقايان همه با شناسنامه اشتباهي وارد شده اند؟! اينهمه مردم كه توي اينجا هستند و هر روز هستند با شناسنامه [جعلي است ]؟! اينهمه مردم دهات وشهر و همه اينها كه فرياد مي زنند كه ما نمي خواهيم اين سلطنت فاسد را، اينها همه از آن طرف مرزها با شناسنامه [جعلي ] وارد شده اند؟! بايد دست بردارند. اگر واقعا اينها براي ملت دلسوز هستند بروند كنار.
ناآرامي و اغتشاش از ماموران دولت غير قانوني
شما ديديد كه ديروز اينهمه جمعيت ، امروز هم اينهمه جمعيت از اين طرف شهر تابهشت زهرا رفتند و آنهمه اجتماع بود، يك خلاف قانون ، يك خلاف عدالت ، يك كارخلاف اينها كردند؟ اگر كردند بگوييد. چطور مي شود كه گاهي وقتها اين كارها واقع مي شود؟ براي اين مي شود كه يكوقت مامورها بيرونند از اين جمعيت ، مي بينندنمي توانند توي اين جمعيت بايستند [چون ] اينها را غرقشان مي كنند؛ آن وقت هيچ ناراحتي واقع نمي شود، ناآرامي نيست ، تظاهر آرام ، رفت و آمد آرام ، همه چيزهايشآرام است . يكوقت مامورين وارد مي شوند: اين مامورين وقتي كه وارد مي شوند، دستوردارند كه "بزن ، آنجا را بشكن ، ياالله " مي شكند؛ دنبالش د تفنگ بزن ، د چه بكن !
شما [كنار] برويد. اگر شماها مي خواهيد كه منطقه ثبات داشته باشد، ايران ثبات داشته باشد، اصلاح بشود، شما برويد كنار، ما خودمان درست مي كنيم . شما نمي گذاريد كه اين منطقه مثلا يا اين ملت يا اين مملكت آرام باشد؛ شما ناآرامي مي آوريد! شما دزدها راراه مي اندازيد اين طرف و آن طرف ، مردم را بزنند و چپاول كنند. شما نجف آباد را به صورت يك خرابه درآورديد. شما آنقدر قتل عام در تبريز و قم و تهران و قزوين همه شهرها - من نمي توانم يكي [يكي نام ببرم ] . . . - آن بساط درست كرديد. همه را شمادرست كرديد. اگر شما كنار برويد و كار به مردم نداشته باشيد، مردم دعوا ندارند؛ مردم آرامند؛ مسلمند. مردم مي دانند كه قواعد اسلام اقتضاي اين چيزها را نمي كند. شما كناربرويد. از فردا شما برويد كنار. شما يك آدم عادي هستي ؛ نه نخست وزيري و نه آن وكيل هست و [نه ] آن كس ديگر. يك آدم عادي هستي مثل ساير افراد، براي اينكه مقامت رسمي نيست . يك آدم عادي هستي غاصب ؛ منتها تو را وادار كردند به اينكه بايداين كار را بكني . اينكه من مي گويم وادار كردند، براي اينكه همان اشخاص ، همان دولتهايي كه پشتيباني مي كردند از شاه ، همان اشخاص پشتيباني مي كنند از اين آقا.مي فرستند كه اين را چه ، مي گويند كه ما پشتيبان اين هستيم . آدم فرستادند اينجا. (9) به ارتش گفتند كه شما بايد حتما پشتيباني بكنيد از دولت . اگر ملي هست كه محال است - امريكا "مليت " را اصلا زير پا دارد مي گذارد و گذاشته است - اگر ملي بود كه محال بودكه امريكا تاييدش بكند، انگلستان تاييدش بكند. حالا اينها يك اشخاص "ملي " شدنددلسوز به حال ملت ما يا خير، همان چپاولگري و همان خيانت و همان بساطي كه محمدرضا خان مي كرد حالا با دست اينها مي كنند؟! حالا چه اين حيله باشد براي اينكه باز آن آلت بي اراده را برگردانند، چه از او مايوس شده باشند و بخواهند كه هميندولتهاي نيمه مرده را نگه دارند و اين رژيم سلطنتي و اين قضايا.
رژيم سلطنتي ، خلاف عقل و قانون
اصلا رژيم سلطنتي از اول خلاف عقل بوده . خلاف قانون ، خلاف قانون اساسي است "رژيم سلطنتي "! در قانون اساسي ، در حقوق بشر، اين است كه هر ملتي بايد خودش سرنوشت خودش را تعيين كند يعني ما الان خودمان بايد سرنوشت خودمان را تعيين كنيم . ما حق نداريم سرنوشت اعقابمان را تعيين كنيم . اعقاب ما بعد مي آيند؛ خودشان سرنوشتي دارند، به دست خودشان بايد باشد، نه به دست من و شما.
"رژيم سلطنتي " اگر معنايش اين باشد كه يك سلطان خودش باشد و ملت تعيينش كند، اين رژيم سلطنتي نيست ؛ اين يك سلطاني است كه مردم تعيينش كرده اند كه شاه [باشد]. اما اگر مردم ما - فرض كنيم كه - تعيين بكنند سلطان را و اعقاب او را، آقاسرنوشت خود شما با شماست ؛ سلطان را سلطان كرديد، چون خودتان بوديد. بسيارخوب ، شما چه حقي داريد كه اعقاب يك كسي را كه براي يك كس ديگر مي خواهدسلطنت بكند شما تعيين مي كنيد؟ چه حقي دارند پدرهاي ما كه سرنوشت ما را تعيين بكنند؟ رژيم سلطنتي خلاف قانون اساسي است ، خلاف حقوق بشر است لهذا نبايدباشد. رژيم سلطنتي فاسد است همه اش . حالا فرضا كه خيلي عادل هم باشد لكن خلاف حقوق بشر است . وضع مملكت ما تا حالا يك چيز مخلوط درهمي است كه معلوم نيست اسمش چيست . اصلا معلوم نيست اسم اين چه است . ما مملكت را "مشروطه " اسمش رابگذاريم ، مشروطه كه اين نيست ، ديكتاتوري است . اما رژيم نيست ديكتاتوري .
حساسيت وضعيت كنوني ايران
من به شما آقايان عرض بكنم و به همه ملت ايران عرض بكنم كه امروز مملكت ما دريك موضع حساسي وارد شده است كه اين ملت بين موت و حيات است ؛ يا بايد تا آخراسير باشيم و احكام دين و اسلام دستخوش مفسده جوها باشد، يا حالا پيروزي را به دست بياوريم . امر داير بين اين دوتاست . هر فرد از افراد ملت كه در اين امر شركت نكندخائن است . خيانت به اسلام است . خيانت به اسلام مي كند، خيانت به كشور مي كند. اگر مادم اينها را نگيريم و بيرونشان نيندازيم ، فردا دوباره يا او را برمي گردانند و يا همه منافع مارا با اين دست مي دهند به امريكا و غير. و الان و بعد هم كه فهميدند كه اين چيزي كه مي تواند جلوي اينها را بگيرد عبارت از اسلام و مسلمين و روحانيون هستند، اين دفعه اگر خداي نخواسته تسلط پيدا بكنند نه روحاني مي گذارند باقي بماند نه اسلام . وقتي مطلب به اينجا رسيد، كدام آدم مي تواند مخالفت بكند؟ كدام آدم مي تواند ساكت باشد؟ساكت در حكم مخالف است . خائن است ساكت . امروز روزي نيست كه شما بنشينيدتوي خانه تان و بگوييد كه تكليف من اين است كه بروم مثلا فرض كن دكان و برگردم ،بروم مسجد و برگردم ، بروم محراب و برگردم . امروز آن روز نيست . اگر آن روز بود،خوب من هم قم بودم و مشغول درسم بودم ، مشغول بحثم بودم و مشغول استفاده ازآقايان . امروز آنطور نيست آقا!
اقامه عدل از وظايف مهم
امروز مطلب مهم است . از مهماتي است كه جان بايد پايش داد. همان مهمي است كه سيدالشهدا جانش را داد برايش ، همان مهمي است كه پيغمبر اسلام بيست و سه سال زحمت برايش كشيد، همان مهمي است كه حضرت امير - سلام الله عليه - هجده ماه بامعاويه جنگ كرد در صورتي كه معاويه دعوي اسلام مي كرد. . . براي اينكه يك سلطان جائر بود، براي اينكه يك دستگاه جائر بود، بايد به زمينش بزند. آنقدر از اصحاب بزرگوارش را به كشتن داد، آنقدر از آنها را هم كشت ؛ براي چه ؟ براي اينكه اقامه حق بكند، اقامه عدل بكند.
ما بايد اقامه عدل بكنيم . عذر نيست كه ما قوه نداريم ؛ اين ملت قوه ماست . اين ملتي بود كه با مشت جلوي تانك و توپ را گرفت ؛ كشته هم داد. البته افتخار مي كنيم به آنها؛رحمت مي فرستيم . ما هم كشته مي شويم ان شاءالله . روز سكوت نيست ، روز فعاليت است .هر كس در هر منصبي كه هست ، در هر مقامي كه هست نبايد ساكت باشد. اينفريادي كه اينها مي زنند - زنها را شما ببينيد چه فرياد مي زنند، مردها چه فرياد مي زنند(10)- اينها پشتوانه شما هستند "شكرالله سعيهم ". اگر اينها نبودند ما هيچ قدمي برنمي داشتيم ؛اينهايند كه ما را وادار مي كنند به قدم برداشتن .
پيامي به ارتش
و من به ارتش مي گويم كه ما صلاح شما را مي خواهيم . ما [نمي گوييم : ] نمي خواهيم كه ارتش در دنيا باشد؛ ما مي گوييم به شما نوكر نباشيد شما! مستشار امريكايي بر شماحكومت نكند، صاحب منصبهاي اسرائيلي به شما حكومت نكند. ما يك همچو چيزي مي گوييم . اين منطق ماست . ما فرياد مي كنيم كه استقلال مي خواهيم ، استقلال ارتشي مي خواهيم ، ارتش ما استقلال ندارد؛ ما فريادمان اين است . ما داريم مي گوييم آقامي خواهيم شما حاكم خودتان باشيد، مستقل باشيد؛ آن وقت آن آقا - فرض كنيد كه ارتش يا فلان ارتشبد يا فلان [مقام ارتشي ] - مقابل ما مي ايستد! مقاومتشان يعني مامي خواهيم حاكم نباشيم و ما مي خواهيم نوكر باشيم ! ما مي گوييم آقا باش ! فرياد مي زنيم و فعاليت مي كنيم كه آقا باشيد. بعضي از اينها كه از فطرت انساني بيرون هستند و بودند ورفتند، اينها مي گويند نه ، ما نمي خواهيم [آزاد و مستقل ] باشيم ! ما بايد حتما تابع مستشارهاي امريكا و مستشارهاي اسرائيل باشيم !
اقتصاد وابسته
ما مي گوييم كه اين اقتصاد را ما بايد درستش كنيم . اينها كه سر كار بودند و سر سلطنت و دولت و اينها. . . ديديد كه چقدر از اين مال مردم [را] خوردند؛ اقتصاد ما را به عقب راندند. آقا مصيبتها بر اين ملت وارد شده و ما غافليم . ما الان زراعت نداريم . مخازنمان هم اگر چند سال ديگر اين مردكه بود از بين رفته بود. ايران مي ماند [به صورت ] مملكتي كه هيچ موونه ندارد، هيچي ندارد. موونه ما نفت است . نفت را - همه اش را [غارت كردند] و هي هم وعده مي داد كه ده تا بيست سال ديگر تمام است اين ! آن وقتي كه تماممي شد چه داشتيم ؟ وعده ها زياد است البته ! وعده به اينكه صنعتي مي كنيم مملكت را !كدام صنعتي كرديد شما؟ ذوب آهنتان براي اين بوده است كه يك دسته از اين شوروي ها را بياوريد در اينجا بر شما حكومت كنند! شما كاري نكرديد. شما از آنجا همه چيزها را گرفتيد آورديد اينجا چفت و بندش مي كنيد: مونتاژ! نه صنعتتان صنعت است ، نه زراعت ما داريم ، نه فرهنگ داريم .
فرهنگ استعماري و وابسته
آقا، نيروي انساني ما را به باد دادند اينها. اين فرهنگ ما يك فرهنگ استعماري است كه نگذارد اين نيروي انساني رشد بكند. اينها را به يك حد محدودي نگه بدارد، نگذارداينها رشد بكنند. رشد انساني را نمي گذارند بكنيم . من كه در فرانسه بودم از اين اطراف مي آمدند سراغ من ؛ منجمله از آلمان مكرر آمدند اينهايي كه در نيروهاي اتمي كارمي كنند. مطالبي اينها مي گفتند؛ منجمله اينكه نمي گذارند كه ما چيز بفهميم ! چند صد نفرآنجا برده اند و مي خواهند نيروي اتمي درست كنند براي خودشان . مي گويند نمي گذارندما كار [ياد بگيريم ] علاوه بر اين ، مي گويند اينكه الان دارند درست مي كنند براي مملكت مضر است . آنهايي كه در همان جا كار مي كردند به ما گفتند كه اين كار براي مملكت مضر است ، خطر دارد براي مملكت اينها! هر جا الان شما دست بگذاريد، اسم محمدرضا خان رويش نوشته و خيانتش ! هر جا[ي ] ارتش را دست بگذاري ، اين مستشارهاي امريكايي كه آمده ، اسم او رويش ثبت است و خيانتش . فرهنگ را رويش دست بگذاري ، عقب ماندگي اش ، اسم او رويش ثبت و خيانتش . زراعتمان را دست رويش بگذاريم همين طور. مراتعمان را همه را دادند به اين و آن . "ملي " كردند! ملي كردن معنايش اين است كه دادند يكي اش را، يك مرتع بسيار بزرگي كه غنيترين مراتع مي گويند هست ، به ملكه انگلستان و به بعضي از كساني كه - شركتي كه با او هست - دادند!مراتع ما از بين رفته ؛ داده اند به آنها. جنگلهاي ما را به كسان ديگر دادند. "ملي " كردنديعني دست مردم را از آن كوتاه كردند و به غير دادند! ادامه مبارزه ، واجب عقلي و شرعي
ما نمي توانيم تصور كنيم خيانتهايي كه اينها به ما كردند. اگر ان شاءالله يك حكومت عدلي روي كار آمد، يك حساب و كتابي در كار بود، يك قلم آزاد بود حتي براي نوشتن آن چيزهايي كه اينها دزدي كردند، آن وقت خواهيد ديد كه اين روزنامه ها چه مطالبي پيششان هست كه پيش ما نيست ؛ و اين مردمي كه الان در انزوا زندگي مي كنند چه مسائلي را اطلاع دارند كه من و شما اطلاع نداريم . اينها مملكت ما را به نيستي بردند. و مابرايمان واجب عقلي است ، واجب شرعي است كه در اين موقع دنبال بكنيم ، و اين نهضتي كه ايران بپا كرده است به آخر برسانيم . دست اجانب را از اين خزاين ملي كوتاه كنيم ، و دست اجانب را از مسائل ديني مان كوتاه كنيم ، و اين اختناقي كه از همه اطراف برما سلطه داشت و [شديد] بود، اين اختناق را از بين ببريم و مملكت براي خودمان باشد،خودمان اداره اش بكنيم . خودمان [بسازيم ]، نمي توانيد اداره [بكنيد؟! ](11) مگر دزدي بايد كرد؟ حتما بايد يك دزدي باشد تا بتواند اداره كند؟! اينهمه مردم امين كه ما داريم در خارج كشور، در كشور كه اينها همه تحصيل كرده ، همه جهات را مي دانند، در خارج تحصيل كردند، مطلع هستند، امين هم هستند، يك "دزد"ي را برمي داريم يك "امين "ي را جايش مي گذاريم ، مملكت به هم مي خورد؟! "خير، بايد مسئله انتقال قانوني باشد"!اين ، اينقدر ادراك نمي كند كه مسئله ، مسئله انقلاب است نه مسئله يك رژيمي با رژيم ديگر! مسئله انقلاب است . در مسئله انقلابي اين حرفها نيست ! شوراي انقلاب يا آن كسي كه انقلاب را بپا كرده ، اين مي تواند اين كار را بكند. و در دنيا نظيرش مكرر اتفاق افتاده .همين رژيم عراق و همان رژيم افغانستان كه چند روز پيش از اين [در] افغانستان واقع شد، همين بود كه انقلاب بود و دنيا هم پذيرفت ؛ نه آراي عمومي بود و نه هيچ چيز."خير، انقلاب بايد كه جنگ بشود"؛ ما حالا دو سال است جنگ داريم مي كنيم . مردم بااسلحه سرد يا مشت و - عرض مي كنم كه - اينها و آنها با اسلحه گرم و مسلسل . [در] جنگمگر بايد حتما طرفين مساوي با هم باشند؟! اين حرفها چيست مي زنند!
نصيحت به ارتش و دولت
من به اين ارتش نصيحت مي كنم كه به اين ملت بپيونديد. صلاح شما، صلاح ملت شما هست كه به اين ملت بپيونديد. مملكت مال خود شماست ، ملت مال شماست ، شمامال ملتيد؛ خدمتگزار به ملت باشيد. دست از اين كارهايي كه بعض گردن كلفتهايتان مي كردند برداريد. توبه كنيد؛ توبه را خدا قبول مي كند، ملت هم قبول مي كنند. جنايت شما مثل آن نيست كه ملت قبول نكنند. گناه شما جور ديگر است . برگرديد به دامن اين [ملت ]. چنانچه برگشتند يك عده اي . عده اي شرافتمند برگشتند و گفتند كه خير، ما باملت موافق . همبستگي خودشان را اعلام كردند. از همين نظاميها در اصفهان ، در تهران ،در همدان ، در جاهاي ديگر، در خراسان ؛ شما هم برگرديد، چيزي نشده .
و يك نصيحتي هم به دولت مي كنم كه آقا! شما يك آدم عادي هستيد، آبرويت رامي ريزي ، برو كنار. "من سر لج افتاده ام "! آخر براي چه انسان سر لج بيفتد و يك ملتي را،مقدرات يك ملتي را ملعبه كند كه "من لرم ، سر لج افتادم "! حتما بايد با پس گردني ردشان كنند؟ خوب ، مثل آدم بيا توبه كن . بگو صحيح است حرفهاي ملت ، امر امر ملت است .
من از خداي تبارك و تعالي توفيق همه را خواهانم . و اميدوارم كه خداوند همه شما راسلامت بدارد، و ما را موفق كند به اينكه به شماها خدمت بكنيم و شما را موفق كند كه به خدا خدمت بكنيد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
پانویس :
1- مي خورد و راه مي رود. 2- از سخنان شاه معدوم در 6 خرداد1342.
3- از سخنان شاه در 23 اسفند 1341. 4- شاپور بختيار. 5- شاه .
6- شاپور بختيار. 7- اشاره به تظاهرات گروهي به طرفداري از قانون اساسي ، به اشاره امريكا و بختيار.
8- شاه . 9- هايزر"ژنرال چهار ستاره هوايي امريكا و معاون فرماندهي ناتو" در 14/10/1357براي يك ماموريت فوق سري وارد تهران شد. وي وظيفه هدايت امراي ارتش را در مقابله با انقلاب اسلامي به عهده داشت . 10- اشاره به صداي مردمي كه در خارج محل سخنراني امام شعار مي داده اند و تظاهرات مي كردند. 11- ادعاها و گزافهاي بختيار.



بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 171,049,250