خدمات تلفن همراه

صحیفه امام خمینی ره - سخنراني - اهميت تعليم و تربيت و مقدم بودن امر تربيت بر تعليم - قبل از ظهر 18 دي 1359

عنوان : اهميت تعليم و تربيت و مقدم بودن امر تربيت بر تعليم
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : قبل از ظهر 18 دي 1359
تاریخ قمری : 1 ربيع الاول 1401
جلد : 13

متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
معلم بودن انبيا و مدرسه بودن عالم
آقاياني كه از بلاد مختلفه آمده اند و دانشجويان تربيت معلم هستند، لازم است كه راجع به معلم و تربيت معلم ، يك چند جمله عرض كنم . عالم ، مدرسه است و معلمين اين مدرسه ، انبيا و اوليا هستند. و مربي اين معلمين ، خداي تبارك و تعالي است . خداي تبارك و تعالي ، تعليم و تربيت كرده است انبيا را. و ارسال كرده آنها را براي تربيت وتعليم كافه ناس . انبياي بزرگ اولوالعزم مبعوث اند بر تمام بشر و سمت معلمي و مربي دارند نسبت به تمام بشر، و معلم آنها و مربي آنها حق تعالي است . و آنها هم بعد از اينكه به تعليمات الهي تعليم شدند و تربيت پيدا كردند مامورند كه بشر را تربيت كنند و تعليم .
راجع به رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - در قرآن كريم است كه : هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه (1) انگيزه بعث را در اين آيه شريفه ذكر مي فرمايد كه : خداي تبارك و تعالي است كه در بين اين اميين و بيسوادها وكساني كه تربيت و تعليم الهي نداشته اند رسول فرستاده است ، تا اينكه آيات خدا را برآنها قرائت كند، و آنها را با قرائت آيات قرآن و تربيتهايي كه خود او شده است درتعليمات الهي ، آنها را به مردم عرضه كند و تزكيه كند آنها را و تعليم كند بر آنها كتاب وحكمت را. در اين آيه نكات زيادي هست راجع به اهميت تربيت معلم و اهميت تعليم وتعلم . با تعبير هو الذي ، اوست كه اين كار را كرده است . كانه يك مطلب بااهميتي است كه مي فرمايد: هو الذي بعث اين است كه فرستاده است بين مردم . و همه عالم امي هستند. حتي آنهايي كه به حسب ظاهر درسهايي خوانده اند. و به حسب ظاهر صنايعي را مي دانند. ومسائلي را اطلاع بر آن دارند. لكن همه آنها نسبت به آن تربيتي كه از جانب خدا به وسيله انبيا به آنها مي شود همه امي هستند. همه در ضلال مبين هستند.
معيار مومن و غير مومن
تنها راه تربيت و تعليم راهي است كه از ناحيه وحي و مربي همه عالم رب العالمين ،تنها راه آن راهي است كه از ناحيه حق تعالي ارائه مي شود. و آن تهذيبي است كه با تربيت الهي به وسيله انبيا مردم آن تربيت را مي شوند. و آن علمي است كه به وسيله انبيا بر بشرعرضه مي شود. و آن علمي است كه انسان را به كمال مطلوب خودش مي رساند. همان كه در آيه ديگر مي فرمايد كه : الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور و الذين كفروا اولياوهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات . (2) دو گروه اند. مردم : يك گروه مومن هستند كه تحت تربيت انبيا واقع شده اند. به واسطه تربيت انبيا از همه ظلمتها و از همه گرفتاريها و ازهمه تاريكيها خارج شدند آنها. به واسطه تعليمات انبيا وارد شدند در نور، در كمال مطلق . اين آيه ؛ ميزان مومن را و معيار ايمان را بيان مي فرمايد، و مدعيان ايمان را ازمومنين جدا مي فرمايد. مومنين آنها هستند كه به واسطه تربيت حق تعالي و به واسطه تربيت انبيايي كه مربا(3) هستند به تربيت الهي ، از همه ظلمتها، از همه نقيصه ها، از همه چيزي كه انسان را از راه باز مي دارد، اينها را خارج مي كنند از همه ظلمتها به نور. ميزان مومن اين ميزان است . هر كس از همه ظلمتها به واسطه تعليم انبيا خارج شده است و به نور مطلق رسيده است اين مومن است . مدعيان ايمان زيادند، لكن مومنين اندك اند.آنهايي كه در مقابل مومنين هستند والذين كفروا آنهايي كه كافر هستند، آنها اوليايشان خدانيست و طاغوت است و طاغوت ، كفار را از نور خارج مي كند و به همه ظلمتها واصل مي كند. معيار مومن و غير مومن به حسب اين آيه شريفه اين است . مومن حقيقي آن طورتبعيت از انبيا كرده است ، و آن طور در تحت تربيت انبيا واقع شده است كه از همه ظلمتهاو از همه نقصها بيرون آمده است و به نور رسيده است . و مربي او و ولي او هم خداي تبارك و تعالي است ، و مربيان به واسطه هم انبيا هستند؛ يعني اينها تربيت شده هاي خداهستند و آمده اند كه ماها را، همه بشر را تربيت كنند. و اگر ما در تحت تربيت آنها واقع بشويم ، از آن علومي كه آنها براي بشر آورده اند ما استفاده كنيم و از آن تعليماتي كه كرده اند ما بهره برداريم ؛ ما در صراط مستقيم واقع مي شويم و هدايت به نور مي شويم ،هدايت به خداي تبارك و تعالي مي شويم كه آن نور مطلق است .
تقدم تربيت بر تعليم
مسئله تربيت بالاتر از تعليم است . در آن آيه شريفه هم تلاوت آيات قرآن را؛ يعني رساندن آن تعليماتي كه در راه تربيت و تعليم است ، بعد از اينكه اين را مي فرمايد، بعدويزكيهم را مي فرمايد. از اين ممكن است استفاده بشود كه مسئله تزكيه و مسئله تزكيه نفس اهميتش بيشتر از مسئله تعليم كتاب و حكمت است ، مقدمه از براي اين است كه كتاب وحكمت در نفس انسان واقع بشود. اگر تزكيه بشود انسان ، تربيت بشود و به تربيتهايي كه انبيا - عليهم السلام - براي بشر هديه آوردند، بعد از تزكيه كتاب و حكمت هم در او به معناي حقيقي خودش ، در نفس انسان نقش مي بندد و انسان به كمال مطلوب مي رسد. ولهذا بعد از يك آيه ديگر مي فرمايد كه : مثل الذين حملوا التوريه ثم لم يحملوها كمثل الحماريحمل اسفارا(4) مي خواهد بفرمايد كه علم تنها فايده ندارد. علمي كه تربيت در او نباشد،تزكيه در او نباشد، اين علم فايده ندارد. همان طوري كه اگر الاغ و حمار، چنانچه الاغ به بار او كتاب باشد، هر كتابي باشد، كتاب توحيد باشد، كتاب فقه باشد، كتاب انسانشناسي باشد، هر چه باشد، در بار او باشد و به دوش او باشد، چطور فايده ندارد و آن حمار از اواستفاده نمي كند؛ آنهايي هم كه انبار علم در باطنشان هست و باطنشان تمام علوم را فرض كنيد، تمام صناعات را، تمام تخصصات را داشته باشند، لكن تربيت و تزكيه نشده باشند،آنها هم آن علومشان براي آنها فايده ندارد، بلكه بسياري از اوقات مضر است . بسياري ازاوقات هست كه آن كسي كه عالم است ، آن كسي كه همه چيز را مي داند لكن تزكيه نشده است ، تصفيه نشده است ، تربيت الهي نشده است ، آن علمش وسيله است از براي اينكه بشر را به تباهي بكشد. چه بسا عالماني كه براي بشر تباهي هديه مي آوردند. آنها از جهال بدتر هستند و چه بسا متخصصاني كه براي بشر هلاكت ايجاد مي كنند، تباهي ايجادمي كنند. آنها از مردم عامي بدتر هستند. ضررشان بيشتر است . همان است كه قرآن فرمودكه : كمثل الحمار(5) و از آن هم بالاتر اينكه موجب صدمه به ديگران مي شود. شما كه براي تربيت معلم قيام كرديد، و هر كس كه براي تربيت معلم قيام كرده است بايد بداند كه اولاشغل ، شغلي الهي است . خداي تبارك و تعالي مربي معلمين است كه انبيا باشند. اولاشغل ، شغلي الهي است و ثانيا تربيت و تزكيه ، مقدم بر تعليم است . مدرسه هاي ما،دانشسراهاي ما، دانشگاههاي ما و همه مدارس علوم - چه علوم اسلامي يا غير اسلامي باشد - اينها اگر در آنها تربيت باشد، تزكيه باشد، آنها مي توانند خدمتها بكنند و براي بشرسعادت را به هديه بياورند. و همه سعادتهاي بشر از علم و ايمان و تزكيه است : ان الانسان لفي خسر(6) انسان ، اصلش اين حيواني كه به اسم انسان خوانده مي شود، در خسارت و زيان است مگر يك طايفه . آنهايي كه ايمان آوردند به خداي تبارك و تعالي و آنچه كه اوفرموده است ، و اعمال صالحه بجا آوردند، و از آثارش هم اين است كه تواصوا بالحق (7)توصيه به حق و توصيه به صبر مي كنند. والا اگر از اين استثناي الا الذين آمنوا خارج شد، لفيخسر است ، در خسران است ، در زيان است . كوشش كنيد كه تربيت بشويد و تزكيه بشويدقبل از اينكه تعليم و تعلم باشد. كوشش كنيد كه همدوش با درس خواندن و تعليم ، تربيت باشد كه او مقدم است به حسب رتبه بر تعليم و بر تلاوت آيات و بر تعليم كتاب وحكمت . تربيت معلم بايد بكنيد؛ يعني معلميني تربيت بشوند كه اين معلمين علاوه براينكه آگاهي بر همه علومي كه مورد احتياج انسان است و مورد احتياج بشر، چه در دنيا وچه در آخرت هست ، علاوه بر اين و مقدم بر اين ، تزكيه در كار باشد، تصفيه نفس در كارباشد، والا تربيتهاي شما و تعليمهاي شما بدون تزكيه و بدون اينكه تصفيه نفس بشود،براي بشر اگر ضرر نياورد، نفع نخواهد آورد بلكه ضرر دارد. تمام اين ضررهايي كه بشرمي بيند، تمام اين خسرانهايي كه بشر در اين سياره مي بيند، از دست همين عالمهايي هستند كه تخصص را دارند، لكن تربيت را ندارند ما اگر تزكيه داشتيم و تربيت اسلامي شده بوديم و خداي تبارك و تعالي ولي ما بود، و ولي ما طاغوت نبود، اين نقصهايي كه در اطراف كشورمان و همين طور در اطراف جهان هست ، اين نقصها نبود، اين اختلافات نبود، همه اختلافاتي كه پيدا مي شود الا فقط يكي كه آن اختلاف مابين حق و باطل است ،تمام اختلافاتي كه پيدا مي شود براي اين است كه ما تربيت نشديم و ما تزكيه نشديم .بزرگترين دشمني كه ما داريم عبارت از خودمان است اعدي عدوك (8) آن نفسي است كه در بين جنبه (9) خود شما هست . خود انسان ، دشمن بزرگ خود انسان است . اگرتربيت نشود، اگر تزكيه نشود، انسان را هم خود انسان به تباهي مي كشد و به ظلمتها واردمي كند و آخرش ظلمت بزرگ است كه آن جهنم است . ما اگر خودمان را تربيت بكنيم مشكلاتمان همه رفع مي شود. همه مشكلات از اين است كه ما تربيت نشده ايم . يك تربيت الهي و تحت بيرق اسلام در نيامديم . به حسب واقع ، همه اين كشمكشهايي كه شماملاحظه مي كنيد، همه اين كارشكنيهايي كه براي ملت ما هست ، همه اينها براي اين است كه تربيت نيست در كار، تزكيه نيست در كار، فقط يا جهالت است و يا علمي كه از جهالتبراي انسان مضرتر است . ميزان علم را خداي تبارك و تعالي به وسيله انبيا ذكر فرموده است . و واقع مطلب همين است كه العلم نور(10) علم نوري است كه خدا در قلوب مردم اورا وارد مي كند اگر نورانيت آورد براي انسان ، اين علم است . و اگر حجاب شد براي انسان ، آن علم نيست ، آن حجاب است "العلم هو الحجاب الاكبر". (11)
شمايي كه مي خواهيد تربيت بشويد، تربيت معلم يا تربيت بكنيد، تربيت معلم ، درراس هر امري اين است كه با اين تعليمها تربيت را مقدم بداريد. اين جوانها نفوسشان مستعد است از براي گرفتن هر چيزي كه وارد بشود در نفوس . نفوس جوانها يك آينه صيقلي است كه باز از آن فطرت خودش جدا نشده است . و اين آينه همه چيز در آن نقش مي شود ببندد. چنانچه معلم ، يك معلمي باشد كه دعوت به نور بكند، دعوت به صلاح بكند، دعوت به اسلام بكند، دعوت به اخلاق صالحه بكند، دعوت به ارزشهاي انساني بكند، آن ارزشهايي كه عندالله ارزش است ، اگر معلم اين كار را بكند، همان طوري كه انبيا مردم را از ظلمات به نور مي كشانند، اين معلم هم اين بچه ها را از ظلمات به نور وارد مي كند. و همين شغلي است كه شغل انبياست . و اگر خداي نخواسته ، معلمي يامعلمهايي بر خلاف مسير حق باشند، تربيت نشده باشند، تزكيه نشده باشند، برخلاف صراط مستقيم الهي باشند، اين آينه هاي صيقلي كه نفوس جوانهاي ماست ، در آن همان تعليمات اعوجاجي كه در اين خود معلم هست نقش مي بندد، و او را رو به انحراف مي برد يا به طرف شرق و يا به طرف غرب .
كمال جمهوري اسلامي ؛ برقراري حكومت و عدل الهي
جمهوري اسلامي محتاج به تربيت و تزكيه است . تمام قشرهاي ملت ما و همه ملتهااحتياج به تربيت و تزكيه دارند، احتياج به تعليماتي كه از ناحيه انبيا آمده است دارند.مجرد اينكه ما ادعا بكنيم كه جمهوري ما اسلامي است اين ادعا پذيرفته نيست . آن وقتجمهوري ما اسلامي مي شود و به كمال خودش مي رسد كه خداي تبارك و تعالي در اين ملت و در اين كشور حاكم باشد؛ يعني از آن نقطه اولي تا آن آخر حكومت ، حكومت الهي باشد. سردمداران ، همه الهي باشند. كساني كه در راس حكومت هستند، كساني كه در راس امور هستند الهي باشند، از نفسانيت خارج شده باشند، خود را نبينند، شخصيت خود را نبينند، چون نه خودي دارند و نه شخصيتي ، هرچه هست از خداست . اگر انسان الهي بشود و ادراك بكند كه اين بندگان راه خدا، اينها بندگان خدا هستند و بايد با آنها آن كرد كه خدا راضي است ، اگر ما بيدار بشويم و بفهميم كه ما از خدا هستيم و به او رجوع مي كنيم - انا لله و انا اليه راجعون (12) - اگر اين دو كلمه را ما در زندگي بفهميم كه ما از او هستيم و همه از اوست و ما هيچ هستيم و هيچ نداريم و هرچه داريم از اوست و ما به سوي اوبرگشت مي كنيم و از ما حساب مي برند، ما را در حساب واقع مي كنند، اين دو كلمه را اگرما بفهميم ، با بندگان خدا آن طور كه خدا راضي است و آن طور كه امر خداست عمل مي كنيم . در همه ارگانهاي دولتي ، در همه بازارهاي اسلامي ، در همه كوچه و خيابانهاي ممالك اسلامي و در همه جا اگر اين كلمه الهي وارد بشود، در كارخانه ها وارد بشود، درمزارع وارد بشود، در مدارس وارد بشود، در وزارتخانه ها وارد بشود، در مجالس شورا وشوراها اين دو كلمه اگر وارد شد و ايمان به او آمد، و انسان ادراك كرد اين را و ايمان به او آورد؛ يعني در قلبش واقع شد كه ما و همه از خدا هستيم و به او رجوع مي كنيم ، همه موجودات از خداست و بايد با عدل الهي با آنها رفتار كرد و همه ما برمي گرديم به خداي تبارك و تعالي ، و اگر با عدل الهي رفتار كرديم خداي تبارك و تعالي به ما رحمت بزرگ را وارد مي كند، و اگر با عدل الهي رفتار نكرديم ، آنجا خدا با ما با عدل رفتار مي كند كه هيچ كس نمي تواند از زير آن بار بيرون برود.
سعادت بشر در علم همراه با تربيت
آنها كه گمان مي كنند كه مدارس بايد علم در آن باشد و ديگر كاري به اين مسائلنداريم ، بايد متخصصين باشند، ساده انديشند آنها. ساده انديشي است كه انسان گمان كندكه يك معلمي كه انحراف دارد، معلمي كه يا طرف شرق است و يا طرف غرب ، يا تربيت شرقي دارد يا تربيت غربي ، آن را ما معلم قرار بدهيم از براي اين فرزنداني كه نفوسشان مثل آينه صيقلي است . و هرچه در او وارد بشود مي پذيرد. ساده انديشي است كه ماجوانهاي خودمان را به دست معلمي بدهيم كه به طرف شرق مي رود و بچه هاي ما راشرقي كند، يا به طرف غرب مي رود و بچه هاي ما را غربي كند. ساده انديشي است كه ماگمان كنيم كه فقط تخصص ، ميزان است و علم ، ميزان است . علم الهي هم ميزان نيست .علم توحيد هم ميزان نيست . علم فقه و فلسفه هم ميزان نيست . هيچ علمي ميزان نيست .آن علمي ميزان است و آن علمي براي بشر سعادت است كه تربيت در او باشد، كه او ازمربي القا شده باشد، از كسي كه تربيت الهي شده است القا بشود به بشر. آن اگر در همه مدارس ما - چه مدارس علوم اسلامي و چه مدارس علوم ديگر - اگر در همه آنها اين معناباشد و انحراف در كار نباشد و استقامت باشد، چندي نمي گذرد كه همه جوانهاي ما كه اميد آتيه اين مملكت هستند، همه اصلاح مي شوند. و همه نه شرقي و نه غربي بارمي آيند، و همه بر صراط مستقيم واقع مي شوند. ساده انديشي است كه ما گمان بكنيم كه كافي است براي ما اينكه يك اشخاصي باشند داراي علم ، اشخاصي باشند كه علم داشته باشند و تربيت ، و لااقل علم داشته باشند و انحراف نداشته باشند. فرضا كه ما بخواهيم كه علم را رواج بدهيم و از علم علما استفاده كنيم ، بايد علمي باشد و لااقل انحراف نباشد،كار نداشته باشد به شرق و غرب . اين طور نباشد كه معلمين ما و مربيهاي جوانهاي ما،تربيت مسكو شده باشند يا تربيت واشنگتن . ساده انديشي است كه ما گمان كنيم كه بايدهمه اينها كه تخصص دارند هر طوري مي خواهند باشند. بايد بيايند و ما از آنها استفاده كنيم . استفاده نمي توانيم بكنيم اگر مرض ظاهري ما را يك متخصص خوب بكند،امراض باطني براي ما ايجاد مي كند، از يك مرض كم به يك مرض بزرگ ، از يك مرض كوچك به يك مرض بزرگ ما را مي كشاند. بايد توجه داشته باشيم ما به همه مسائل . همين حزب بعثي را كه ملاحظه مي كنيد كه الان مبداء اين همه گرفتاري برايكشور ما و براي كشور مسلم عراق ايجاد كرده است ، و براي آنجا بيشتر از اينجا ايجادكرده است . اينها همينها هستند كه بسياريشان متخصصند، و بسياريشان دانشگاه رفته و ازدانشگاه بيرون آمده اند، لكن تربيت نداشتند، تزكيه نداشتند. اگر علم باشد و تزكيه نباشد،هم آن رژيم سابق پيش مي آيد و هم اين رژيم صدام . اگر ما تزكيه نكنيم خودمان را وچنانچه همراه با علم ، تزكيه نباشد؛ كشور ما هم كشيده مي شود به همان طرفها و ما هم صدام خواهيم شد. بايد تربيت شما، تربيت معلم ، يك تربيت اسلامي باشد، يك تربيت انساني باشد، يك تربيت در صراط مستقيم باشد. والا تربيت مسكو را نمي توانيم بپذيريم و تربيت واشنگتن را هم نمي توانيم بپذيريم .
لزوم رفتار انساني با اسيران جنگي
اگر ما تربيت بشويم ، و بحمدالله ملت ما تحولي حاصل كرده است و مقدمه اين است كه تربيت آخر هم بشود، با همه اشخاصي كه با ما هم حتي مخالف هستند به طور انسانيت عمل مي كنيم . چنانچه الان مي بينيد كه ارتش ما و پاسدارهاي ما با اين اسرايي كه آوردند،به طور انسانيت عمل مي كنند و بايد بيشتر عمل كنند. من سفارش مي كنم تمام كساني را كه اين اسرا در اسارت آنها هستند، به حسن سلوك و به رفتار انساني ، و مهمان اند اينها براي شما. و البته الان در دست آنها اسلحه نيست . و من اعلام مي كنم كه هر كس از افراد ملت ما اسلحه را كنار بگذارد و بيايد در ملت ما وارد بشود مثل ساير افرادي كه هستند، آنها درپناه اسلام محفوظ هستند. ولي ما اين قدر ساده انديش نيستيم كه كساني كه اسلحه دارند واتاق جنگ دارند آنها را هم وارد بكنيم در بين كشور خودمان و شغل به آنها بدهيم و يامعلمشان كنيم و يا در وزارتخانه ها ببريم . اسلحه داشتن دليل بر خيانت است و توطئه .اسلام خيانتكار را تاديب مي كند. و كساني كه توطئه گرند از دنيا بيرون مي كند. ما نه آن طور هستيم كه اگر توبه كار بشوند و اسلحه را زمين بگذارند و بيايند، آنها را نپذيريم . اگرهر يك از جيش عراق كه به روي ما اسلحه كشيده است اسلحه را كنار بگذارد و پناه بياورد به مملكت اسلامي ما، آنها را مثل مهمانان عزيز مي پذيريم . و هر كس از اين جناحهاي داخلي كه تا حالا شرارت كردند و مشغول شرارت اند دست بردارند و اسلحهرا كنار بگذارند و در دامن ملت وارد بشوند آنها را مي پذيريم . و هر كس اسلحه در دست اوست مثل جيش صدام حسابش مي كنيم . الان اين اشخاصي كه اسير مملكت اسلامي هستند اينها اسلحه ندارند، و اينها بايد به طور انساني ، به طور خوب با آنها رفتار بشود كه مي شود. لكن در عراق آن دستگاههاي تبليغاتي عراق كه هر روز دروغ مي گويد، راجع به اين هم دروغپردازي مي كند كه نه ، اشخاصي كه اسير مي شوند با آنها چه مي كنند و چه مي كنند. در صورتي كه اين حرف دروغ است و مملكت ما اين اسرا را به طور انساني ، به طور اسلامي ، به طور خوب با آنها رفتار مي كند و پذيرايي از آنها مي كند. و هر كس كه مي خواهد بيايد، از دنيا بيايند ببينند كه چه مي كنند اينها. البته تبليغات سوء زياد است و مابايد احتراز كنيم از كارهايي كه تبليغات سوء در آن كارها بهانه پيدا مي كند.
اعلام برائت از اعمال خلاف قانون
ما در هر جا كه هستيم ، پاسبانها در هر جا كه هستند، پاسدارها در هر جا كه هستند،ارتشيها در هر جا كه هستند، ژاندارمري در هر جا كه هست ، و ارگانهاي دولتي هر جا كه هستند، موظف اند كه به مسائل اسلامي رجوع كنند، و مسائل را اسلامي ختم كنند. مامي خواهيم يك مملكت اسلامي باشد. و من اعلام مي كنم كه هر كس به من نسبت بدهدمطلبي را كه بر خلاف دستورات اسلامي است ، دروغ گفته است . و هر كس كه به من نسبت بدهد كه من راضي هستم به اينكه يك وجب از زمين مردم غصب بشود، برخلاف موازين اسلامي اخذ بشود، يا يك شاهي از مردم گرفته بشود و مصادره بشود و موزاين اسلامي نداشته باشد، يا يك محاكمه بشود بر خلاف موازين اسلامي ، يا يك تازيانه به كسي زده باشد برخلاف مصالح اسلامي ، من از آنها بري هستم . و خداي تبارك و تعالي هم بري است . من از خداي تبارك و تعالي سلامت و سعادت همه انسانها را و سلامت وسعادت ملت خودمان و كشور خودمان را مي خواهم و از خداي تبارك و تعالي مي خواهم كه شما موفق بشويد در تربيت معلم . و معلمهاي تربيت شده صحيح را دركشور ما تربيت كنيد كه سعادت ملت ما حاصل بشود.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
پانویس :
1- سوره جمعه ، آيه 2: اوست خدايي كه ميان مردم امي ، پيامبري از خودشان برانگيخت تا بر آنان آيات وحي خدا راتلاوت كند و آنها را پاكيزه سازد و كتاب و حكمتشان بياموزد. 2- سوره بقره ، آيه 257: "خدا يار اهل ايمان است ، آنان را از تاريكيها بيرون آورد و به سوي روشنايي ببرد. و آنان كه راه كفر گزيدند، يار ايشان شيطان و ديو راهزن است ، آنها را از روشنايي به تاريكيهاي گمراهي افكند. . . ".
3- تربيت شده "اسم مفعول ". 4- سوره جمعه ، آيه 5: "وصف حال آنان كه تحمل "علم " تورات كرده و خلاف آن عمل نمودند، در مثل به حماري ماند كه بار كتابها برپشت كشد "و از آن هيچ نفهمد و بهره نبرد". 5- "مانند الاغ ".
6- سوره عصر، آيه 2: "كه انسان همه در خسارت و زيان است ".
7- سوره عصر، آيه 3: "الا الذين امنوا وعملوا الصالحات وتواصوا بالحق وتواصوا بالصبر" مگر آنان كه به خداايمان آورده و نيكو كار شوند و به راستي و درستي و پايداري در دين ، يكديگر را شفارش كردند "و به حفظ دين واطاعت حق ترغيب و تشويق كردند"8- "دشمن ترين دشمن تو".
9- سينه . 10- دانش نور است .
11- دانش ، همان بزرگترين حجاب است . 12- سوره بقره ، آيه 156: ما از خداييم ، وبه سوي او باز مي گرديم .



بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 171,063,212